توضیحاتی در مورد بدا و مفهوم آن

بسم الله الرحمن الرحیم   اللهم صلی علی محمد و آل محمد الائمة والمهدیین وسلم تسلیما كثیرا   در کتاب: عيون أخبار الرضا[1] درباره مناظره حضرت رضا (ع) با سليمان مروزى متكلّم خراسان در مورد توحيد، در حضور مأمون از حسن بن محمّد نوفلى چنين نقل شده است كه:   سليمان مروزىّ متكلّم خراسان بر مأمون وارد شد، مأمون او را احترام بسيار نمود و به او هدايايى داد و گفت: پسر عمويم علىّ بن موسى الرّضا از حجاز نزد من آمده است و علم كلام و متكلّمين را دوست دارد، لذا مانعى ندارد كه روز ترويه براى مناظره با او نزد ما بيايى، سليمان گفت: يا اميرالمؤمنين! دوست ندارم در مجلس شما، و در حضور بنى هاشم از چنين كسى سؤالاتى كنم، چرا كه در مقابل ديگران در بحث با من شكست مى‏خورد، و نيز صحيح نيست كه با او زياد بحث و جدل كنم، مأمون گفت: من فقطّ به اين دليل كه قدرت تو را در بحث و مناظره مى‌دانستم به دنبالت فرستادم و تنها خواسته من اين است كه او را فقط در يك مورد مجاب كنى و ادلّه او را ردّ نمائى، سليمان گفت: بسيار خوب، من و او را با هم روبرو كن و ما را به هم واگذار و خود شاهد باش.   مأمون كسى را نزد حضرت فرستاد و گفت: شخصى از اهل مرو (كه در مباحث كلامى در خراسان تک است و برابر ندارد) نزد ما آمده است، اگر براى شما مانعى ندارد، نزد ما بيائيد، حضرت (ع) براى وضوء برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر برويد، عمران صابى هم با ما بود، حركت كرديم و به در اطاق مأمون رسيديم، ياسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد كردند، وقتى سلام كردم مأمون گفت: برادرم ابو الحسن كجاست؟ خداوند متعال او را حفظ فرمايد، گفتم: وقتى ما مى‌آمديم مشغول پوشيدن لباس بودند، دستور دادند ما زودتر بياييم، سپس گفتم: يا اميرالمؤمنين! عمران، ارادتمند شما نيز در بيرون خانه است، گفت: عمران كيست؟ گفتم: صابى، كه توسط شما مسلمان شد، گفت: داخل شود، عمران داخل شد و مأمون به او خوش آمد گفته او را در محلّ مناسب جاى داد، سپس گفت: اى عمران! نمردى تا بالأخره از بنى‌هاشم شدى! عمران گفت: سپاس خداوندى را كه مرا توسط شما تشرّف عنايت فرمود، اى امير، مأمون گفت: اى عمران! اين سليمان مروزى متكلّم خراسان است، عمران گفت: اى اميرالمؤمنين! او گمان مى‌كند در خراسان از نظر بحث و مناظره تك است و «بداء» را نيز منكر است، مأمون گفت: چرا با او مناظره نمی‌کنی؟ عمران گفت: اين امر بستگى به خود او دارد، در اين هنگام امام رضا (ع) وارد شدند و فرمودند: درباره چه صحبت مى‌كرديد؟ عمران گفت: يا ابن رسول اللّه! اين شخص سليمان مروزى است، سليمان (به عمران) گفت: آيا گفته ابو الحسن را در باره بداء قبول دارى؟ عمران گفت: بله، به شرط اينكه دليلى ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پيروز شوم.   مأمون گفت: يا ابا الحسن! در باره آنچه اينان در آن بحث و مشاجره مى‌كنند چه نظرى داريد؟   حضرت فرمودند: اى سليمان! چطور «بداء» را قبول ندارى؟ و حال آنكه خداوند مى‏فرمايد: أَوَلا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئا (آيا انسان نمى‏بيند كه ما او را در گذشته آفريديم و او هيچ نبود).[2]   و نيز مى‌فرمايد: وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُم یعیده (و او همان كسى است كه خلقت را آغاز مى‏كند (يا خلقت مخلوقات را آغاز مى‏كند) سپس آن را (يا آنان را) باز مى‏ گرداند)[3]   و نيز فرموده است: بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرض (پديد آورنده آسمان‌ها و زمين)[4]   و نيز فرموده است: يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ (هر آنچه بخواهد در خلقت مى‏افزايد)[5]   و مى‌فرمايد: بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ (خلقت انسان را از گل آغاز نمود).[6]   و مى‌فرمايد: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ (و ديگران به انتظار امر خدا گذارده شده ‏اند، يا آنان را عذاب مى‏ كند يا بر آنان لطف مى‏ كند و توبه‏ شان را مى‏پذيرد).[7]   و نيز فرموده است: وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتابٍ (هيچ كس پير و سالخورده نمى ‏شود و نيز عمر هيچ كس كم نمى‌گردد مگر اينكه در كتابى ثبت و ضبط است).[8]   بارى سليمان گفت: آيا در اين‌باره، از پدران خود، روايت به شما رسيده است؟ حضرت فرمودند: بله، از امام صادق (ع) اين روايت برايم نقل شده است كه ايشان فرمودند:(خداوند دو علم دارد، علمى مخزون و مكنون و پنهان، كه كسى بجز خودش از آن علم آگاهى ندارد، و بداء از آن علم نشأت مى‏گيرد، و علمى كه به ملائكه و پيامبرانش تعليم فرموده است و علماءِ اهل‌بيتِ پيامبرِ ما نيز از آن آگاهند).   سليمان گفت: دوست دارم اين مطلب را از كتاب خداوند برايم ارائه دهى، حضرت فرمود: خداوند به پيامبرش مى‌فرمايد: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ (از آنان اعراض كن، مورد ملامت واقع نخواهى شد)[9] خداوند در ابتدا مى‌خواست آنان را هلاك كند، سپس تصميمش عوض شد و فرمود: وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ (تذكّر بده، زيرا تذكّر دادن براى مؤمنين نافع است).[10] سليمان گفت: باز هم بفرمائيد فدايت شوم!   حضرت فرمودند: پدرم از پدرانشان علیهم السلام از رسول خدا (ص) روايت كرده‌اند كه: خداوند عزّ و جلّ به يكى از پيامبرانش وحى فرمود كه به فلان پادشاه خبر بده كه در فلان موقع او را قبض روح خواهم كرد! آن پيامبر نزد پادشاه رفت و او را از آن موضوع مطّلع كرد، پادشاه بعد از شنيدن اين خبر به دعا و تضرّع پرداخت به نحوى كه از روى تخت خود به زمين افتاد، او از خداوند چنين درخواست كرد: خداوندا! به من مهلت بده تا فرزندم جوان شود و كارم را انجام دهد، خداوند به آن پيامبر وحى فرمود كه: نزد پادشاه برو و به او اطّلاع بده كه مرگ او را به تأخير انداختم و پانزده سال به عمر او اضافه كردم، آن پيامبر عرض كرد: خدايا! تو خود مى‌دانى كه من تا بحال دروغ نگفته‌ام، خداوند عزّ و جلّ به او وحى فرمود كه: تو بنده‌اى هستى مأمور، اين مطلب را به او ابلاغ كن، خداوند درباره كارهايش مورد سؤال واقع نمى‌شود.   آنگاه حضرت رو به سليمان نموده، فرمودند: گمان مى‌كنم در اين موضوع، همانند يهوديان فكر می‌كنى!؟ سليمان گفت: از چنين چيزى به خدا پناه مى‌برم، مگر يهوديان چه مى‌گويند؟ حضرت فرمودند: يهوديان مى‌گويند: يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ (دست خدا بسته است) منظورشان اين است كه خداوند از كار خود فارغ شده و دست كشيده است و ديگر چيزى ايجاد نمى‌كند، خداوند هم در جواب مى‌فرمايد: غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا (دست آنان بسته باد، و لعنت شدند به خاطر گفته‌هايشان).[11]   و نيز عدّه‌ای از پدرم موسى بن جعفر (ع) درباره بداء سؤال كردند، پدرم فرمودند: چطور مردم بداء را منكرند، و همچنين اينكه خداوند امر عدّه‌اى را براى تصميم در مورد آنان به تأخير بيندازد، منكر هستند؟   سليمان گفت: آيه: إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ (ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم)[12] در رابطه با چه موضوعى نازل شده است؟   حضرت فرمودند: اى سليمان! در شب قدر، خداوند مقدّرات امسال تا سال آينده را، از مرگ و زندگى، خير و شر و رزق و روزى، همه را مقدّر مى‏ فرمايد، آنچه را در آن شب مقدّر نمايد، محتوم و قطعى است.   سليمان گفت: حال فهميدم، قربانت گردم، باز هم بفرمائيد.   حضرت فرمودند: اى سليمان! بعضى از امور، در نزد خدا است و منوط و موكول به اراده اوست، آنچه را بخواهد جلو مى‌اندازد و آنچه را بخواهد به تأخير مى‌اندازد، و آنچه را بخواهد محو مى‌كند، اى سليمان! علىّ (ع) مى‌فرمود: علم (خدا) دو نوع است، علمى كه خداوند به ملائكه و پيامبرانش آموخته است، كه آنچه را كه به ملائكه و پيامبرانش آموخته باشد، انجام خواهد شد و به خود و ملائكه و پيامبرانش خلاف نمی‌‌‌کند، و علمى ديگر كه در نزد خود اوست و مخزون مى‌باشد و احدى از خلق را بر آن آگاه نساخته است، از ناحيه آن علم است كه آنچه را بخواهد جلو مى‌اندازد و هر چه را بخواهد به تأخير مى‌اندازد، و آنچه را بخواهد محو می‌كند و آنچه را بخواهد ثبت مى‌نمايد.   سليمان به مأمون گفت: يا اميرالمؤمنين! از امروز به بعد به خواست خدا، بداء را انكار نخواهم كرد، و آن را دروغ نخواهم پنداشت. مأمون گفت: هر چه مى‌خواهى از ابو الحسن سؤال كن، ولى به اين شرط كه خوب گوش بدهى و انصاف را رعايت كنى!).[13]   بداء و مفهوم آن   خداوند متعال می‌فرماید:   يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (خداوند آنچه را که بخواهد محو و باطل می‌کند و یا مندرج می سازد و ام‌الکتاب (لوح محفوظ) در نزد اوست).[14]   پرسش از جزئیات امری است که همه‌ی انصار حق از طرف سوال کنندگان بسیار با آن مواجه می‌شوند، آنگاه روایات اهل‌بیت علیهم السلام به آنچه که از حوادث و شخصیت‌ها در زمان ظهور مربوط است شامل می‌شود، حتی به دقیق‌ترین جزئیات مربوط به دعوت مهدی (ع) و رسالت الهی اش اشاره نموده‌اند، و بعضی اصرار دارند ایمان خود به دعوت امام مهدی (ع) و وصی و فرستاده‌ی او برای مردم بر تشخیص آن جزئیات و ضرورت روشن شدن آنها وابسته بدانند همانند اینکه آن تنها دربی برای ایمان است و غیر از آن درب دیگری نیست.    و این فهم و درک در حقیقت در آن بی‌پروایی و حدس‌های زیادی است، زیرا ائمه اطهار علیهم السلام اشاره نمودند که احتمال بداء (وعده‌ای که ممکن است اتفاق نیفتد) در جزئیات امری ممکن است، و نادرست است که فرد منتظر ظهور، راه شناخت امامش و ایمان به امام خود را وابسته به امری بداند که ممکن است در آن بداء حاصل شود!    بر این اساس قصد داریم در این مجال به کمک آیات و روایات وارده در خصوص [بداء] به توضیح و توصیف آن بپردازیم؛   ابتدا به این پرسش پاسخ خواهیم داد که: بداء به چه معناست؟   بدا یا بداء در لغت به معنای ظاهر شدن است. و در اصطلاح به معنای تغییر مقدرات از سوی خداوند بر اساس پاره‌ای از حوادث و وقایع و تحت شرایط و عوامل ویژه است. در واقع، عبارت است از آشکار شدن امری از ناحیه خداوند بر خلاف آنچه ظاهر بوده است که در واقع اولی را محو و دومی را اثبات کرده و خداوند به هر دو حادثه آگاه است. گفتنی است که بدا درباره‌ی خدا دگرگون شدن تصمیم و اراده نیست، بلکه این لفظ همانند غضب و رضا در حق خدا استعمال مجازی دارد و «بدالله» بدین معناست که از جانب خدا ظاهر شد.   که در خصوص مطالب ذکر شده بیشتر توضیح خواهیم داد.   در قرآن نمونه‌های مختلفی از بدا گزارش شده است که چند نمونه از آنها را بیان خواهیم نمود:   1- بداء در ذبح حضرت اسماعیل (ع) : خداوند ابتدا به حضرت ابراهیم (ع) دستور داد فرزندش را ذبح کند، ولی به سبب نیکوکاری ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع)، این دستور برداشته شد و دستور فدیه دادن گوسفند به جای وی مقرر شد:   فّلما بّلّغّ مّعهُ السعیّ قال یبُنّیّ اِنی اّری فی المناِم اّنی اّذبحک فانظُر ماذا تری قالّ یا اّبت افعل ما تؤمرُ ستجدنی ان شاءالله منّ الصابرین* فّلما اّسلما و تّلّهُ لِلجبین (پس چون پسر با او به حد کار و کوشش رسید،گفت: ای فرزند خردسالم، من مرتب در خواب می‌بینم که تو را سر می‌برم، پس بنگر چه نظر می‌دهی،گفت: ای پدر، آنچه را مأمور می‌شوی انجام ده، که به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت* پس چون هر دو تسلیم (فرمان خدا) شدند و پسر را بر پریشانی بیفکند (از امتحان سرفراز بیرون آمد).[15]   از امام جعفر بن محمد صادق (ع) در این زمینه روایت شده است:   (هیچ بدائی از سوی خدا مانند آنچه در مورد حضرت اسماعیل (ع) اتفاق افتاد، واقع نشد؛ هنگامی که پدرش حضرت ابراهیم (ع) را مأمور ساخت به ذبح وی، سپس (گوسفندی) را به جای او فدیه داد).[16]   ما گمان می‌کردیم خداوند که به حضرت ابراهیم (ع) فرمان ذبح فرزندش را داده است، می‌خواسته اسماعیل (ع) کشته و خونش بر زمین ریخته شود، اما بعد ظاهر شد که اراده‌ی الهی از این امر، آزمایش پدر بود نه کشته شدن پسر.   2- بداء در عذاب قوم حضرت یونس (ع): ابتدا مقرر شده بود که بر قوم حضرت یونس (ع) به خاطر عدم ایمانشان به پیامبر الهی عذاب نازل شود، ولی در عذاب موعود قوم یونس (ع)، به دنبال ایمان آوردن آنها و تضرع و دعای ایشان بداء حاصل شد.   فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ   (چرا مردم هيچ قريه‌اى به هنگامى كه ايمانشان سودشان مى‌داد ايمان نياوردند مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردند عذاب ذلت در دنيا را از آنان برداشتيم و تا هنگامى كه اجلشان فرا رسيد از زندگى برخوردارشان كرديم).[17]    از امام جعفر بن صادق (ع) در این زمینه روایت شده است:   (یونس (ع) قومش را به ایمان دعوت می‌کرد و آنها اجابت نکردند، سپس بر آنان نفرین کرد. خداوند به وی وحی کرد که در فلان روز عذاب بر آنها نازل می‌گردد و ایشان در آن روز گریه کرده (توبه نمودند) و خدا عذاب را از آنها برگرداند).([18])   وقتی نشانه‌های قهر خدا پدید آمد، حتی حضرت یونس (ع) هم مطمئن شد که عذاب الهی نازل و قوم کافرش نابود خواهند شد، لذا از میان مردم بیرون رفت، اما مردم ایمان آوردند و قهر الهی برطرف گردید.   3- بداء در مدت میقات حضرت موسی (ع) : ابتدا خداوند با حضرت موسی (ع) وعده کرده بود برای عبادت و مناجات با او سی روز به کوه طور بیاید، ولی در این مسئله بدائی حاصل شد ده روز به مدت وعده‌ی سی روز اضافه شد، و وعده چهل روز گشت.   وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ)   سى شب با موسى وعده نهاديم و ده شب ديگر بر آن افزوديم تا وعده پروردگارش چهل شب كامل شد و موسى به برادرش هارون گفت: بر قوم من جانشين من باش و راه صلاح پيش گير و به طريق مفسدان مرو.[19]   از امام محمد بن علی باقر (ع) درباره آیه وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَه نقل شده است:   (علم و تقدیر الهی این بود که سی شب باشد؛ سپس بداء حاصل شد و ده روز اضافه شد، پس میقات حضرت موسی (ع) چهل شب شد).[20]   ما از وعده‌ی خدا با حضرت موسی (ع) تصور می‌کردیم که دوره‌ی مناجات سی شب است، اما بعد ظاهر شد که از اول برنامه چهل شب بوده است ولی خداوند به جهت آزمایش، آن را در دو مرحله اعلام فرموده است، ابتدا سی شب و سپس ده شب.    4- بداء در ورود بنی اسرائیل به ارض مقدس: ابتدا قرار بود که بنی اسرائیل وارد سرزمین مقدس شوند، ولی در پی اطاعت نکردن آنان از فرمان حضرت موسی (ع) ، در وارد شدن بنی اسرائیل به سرزمین مقدس بداء حاصل شد، و چهل سال به عقب افتاد.   يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ   اى قوم من، به زمين مقدسى كه خدا برايتان مقرر كرده است داخل شويد و بازپس‌مگرديد كه زيان‌ديده باز مى‌گرديد.[21]   قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ   خدا گفت: ورود به آن سرزمين به مدت چهل سال برايشان حرام شد و در آن بيابان سرگردان خواهند ماند. پس براى اين نافرمانان اندوهگين مباش.[22]   بعد از ذکر نمونه‌هایی از بداء در قرآن، اکنون به این پرسش می‌توان پاسخ داد که: زمینه بداء و تغییر مقدرات الهی چگونه ایجاد می‌شود؟   چنان که در موارد بالا گفته شد، عملکرد آدمی، زمینه بداء و تغییر مقدرات الهی است؛ چنانکه تسلیم شدن حضرت ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) در برابر فرمان الهی و اجرای آن، زمینه بروز بداء برای آنها بود. ایمان آوردن قوم حضرت یونس (ع) ، زمینه‌ای برای رفع عذاب موعود از آنها بود. و فسق بنی اسرائیل زمینه به وجود آمدن بداء در وارد شدن به سرزمین مقدس شد.   حال با توجه به مطالب بیان شده مصادیق عام و کلی بداء را ذکر می‌نمائیم:    اول اینکه، آیات قرآن این اصل کلی را یادآوری می‌کنند که سرنوشت انسان‌ها با خواست خود آنها تغییر پذیر است.   مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ    (...همانا خداوند بر هیچ گروهی آنچه را دارند تغییر نمی‌دهد تا آنکه آنان آنچه را در خود دارند تغییر دهند)­.[23]   فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا *يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا   (سپس گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او آمرزنده است، * از آسمان برايتان پى‌درپى باران فرستد).[24]   و مورد سوم اینکه؛ دیگر آیات قرآن تأثیر برخی از امور در افزایش یا کاهش عمر، در علم الهی را معتبر می‌دانند.   وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلَا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ   (خدا شما را از خاک و سپس از نطفه بيافريد. آنگاه جفت‌هاى يكديگرتان قرار داد. هيچ زنى آبستن نمى‌شود و نمى‌زايد مگر به علم او. و عمر هيچ سالخورده‌اى به درازا نكشد و از عمر كسى كاسته نگردد، جز آنكه همه در كتابى نوشته شده است. و اين كارها بر خدا آسان است).[25]    و اما مورد آخر؛ برخی آیات دیگر، نقش دعا و تضرع در شب قدر، و تأثیر آن در دگرگون شدن تقدیرات غیر محتوم را بیان می‌دارند.   فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ   در آن شب هر فرمانى بر حسب حكمت صادر مى‌شود.[26]   در این قسمت بحث پرسشی در مورد منشأ بداء اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد.    و اما پاسخ این سوال را طبق آیه 39 سوره رعد می‌دهیم، آیه این طور می‌فرماید؛   يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ   (خداوند آنچه را که بخواهد محو و باطل می‌کند و یا مندرج می‌سازد و ام‌الکتاب (لوح محفوظ) در نزد اوست).[27]   طبق آیه، امکان محو و اثبات (بداء) در تمامی حوادث، بر اساس مشیت خداوند است.   خداوند آنچه را بخواهد (از حوادث کونیه مندرج در لوح محو و اثبات) محو و باطل می‌کند و (حوادثی را در آن) مندرج می‌سازد و ام‌الکتاب (لوح محفوظ و محل اندراج جهت ثابت اشیاء) در نزد اوست.   و اگر بخواهیم بیشتر در این خصوص صحبت کنیم باید بگوییم که؛ همانا کلام قرآن و احادیث قدسی و کلام انبیاء و ائمه (ع) حاوی (سخنی از ام‌الکتاب و سخنی از لوح محو و اثبات ) است.   و اما سخنی از ام‌الکتاب: و این همان لوح است که در آن آنچه نوشته شده بداء (تغییر) یا تبدیل حاصل نمی‌شود و در آن علم آنچه بوده و آنچه تا روز قیامت اتفاق می‌افتد وجود دارد بدون آنکه هیچ تغییری در آن صورت گیرد و خود علم غیب است و خداوند سبحان از آن به کسی اطلاع نمی‌دهد مگر انبیاء و فرستادگان و ائمه (ع). خداوند آنها را بر بعضی از آن که مصلحت تبلیغ رسالت و انجام امور مهم امامت مقتضای آن است مطلع می‌سازد.    عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا (او داناى غيب است و غيب خود را بر هيچ كس آشكار نمى‌سازد، * او داناى غيب است و غيب خود را بر هيچ كس آشكار نمى‌سازد، * مگر بر آن پيامبرى كه از او خشنود باشد كه براى نگهبانى از او پيش روى و پشت سرش نگهبانى مى‌گمارد، * تا بداند كه آنها پيام‌هاى پروردگارشان را رسانيده‌اند و خدا به آنچه در نزد آنهاست احاطه دارد و همه چيز را به عدد شمار كرده است).[28]    و در مورد سخنی از لوح محو و اثبات باید گفت: و این نیز علم ما کان و ما یکون است، و لیکن برای هر پیشامدی صورت‌های بسیار و احتمالات متعددی وجود دارد. یکی از آن اتفاق می‌افتد و آن در ام‌الکتاب موجود است و اما بقیه بنا به عللی پیش نمی‌آیند. و ممکن است اتفاق معینی وقوع آن را مانع شود. مثلا: (می‌گوییم فلان شخص عمرش 50 سال است و برای او نوشته شده که امروز صبح  با نیش عقربی فوت می‌کند ولیکن اگر صدقه بدهد این شر از او دفع خواهد شد و 10 سال دیگر زندگی خواهد کرد و بعد از گذشت 10 سال اگر به والدین خود خوبی کند عمر این شخص 5 سال دیگر ادامه پیدا می‌کند).   بنابراین در لوح محو و اثبات احتمالات بسیاری برای زندگی انسان وجود دارد و این شخص در مثال آورده شده چه بسا بعد از اینکه عقرب نیشش بزند هرگز زنده نماند، و چه بسا صدقه دهد قبل از نیش عقرب و 10 سال دیگر زندگی کند و چه بسا بعد از 10 سال فوت کند یا اینکه به والدین خود خوبی کند و 5 سال دیگر زنده بماند.    امام باقر (ع) فرمود:   (نیکی و صدقه فقر را از بین می‌برند، و عمر را زیاد می‌کنند و نود مرگ فجیع و بد را دفع می‌کنند).[29]   و اگر این تقدیر الهی نمی‌بود اعمال و دعا بیهوده می‌گشتند.   مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ   هيچ مصيبتى به مال يا به جانتان نرسد مگر پيش از آنكه بيافرينيمش، در كتابى نوشته شده است و اين بر خدا آسان است.[30]   اما در ام‌الکتاب برای این شخص از بین این چیزها فقط یک چیز واحد نوشته شده که احتمال تغییر در آن وجود ندارد. پس برای مثال اگر برای کسی نوشته شده که فلان کس 65 سال زندگی می‌کند یا 60 سال یا 50 سال در لوح ام‌الکتاب فقط یکی از این احتمالات نوشته شده است.    بعد از توضیحات بالا این سوال پیش می آید که فایده این بداء ها چیست؟   پاسخ این سوال با توجه به آنچه که در بالا ذکر شد، ظاهراً پیچیده نیست، چرا که گاهی مسائل مهمی همانند آزمایش یک شخص یا یک قوم و ملت، و یا تأثیر توبه و بازگشت به سوی خدا (همانگونه که در داستان حضرت یونس (ع) آمده) و این تأثیر صدقه و کمک به نیازمندان و انجام کارهای نیک در برطرف ساختن حوادث دردناک، و مانند اینها، ایجاب می‌کند که صحنه حوادث آینده قبلا طوری تنظیم شود، سپس با دگرگونی شرایط طور دیگر، تا مردم بدانند سرنوشتشان در دست خودشان است، و با تغییر مسیر و روش قادرند سرنوشت خود را تغییر دهند و این بزرگترین فایده بداء است.    و اگر می‌خوانیم کسی که خدا را به بداء نشناخته است معرفت کامل او را ندارد، اشاره به همین حقایق است.    لذا در حدیثی از امام صادق (ع) می‌خوانیم که فرمود:   (ما بعث الله عزوجل نبیاً حتی یأخذ علیه ثلاث خصال، الاقرار بالعبودیه، و خلع الانداد، و ان الله یقدم ما یشاء و یؤخر ما یشاء). (خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد مگر اینکه این سه پیمان را از آنها گرفت؛ اقرار به بندگی پروردگار، و نفی هر گونه شرک، و اینکه خداوند هر چه را بخواهد مقدم می دارد و هر چه را بخواهد تأخیر می‌اندازد).[31]    در حقیقت اولین پیمان، مربوط به اطاعت و تسلیم در برابر خداست، و دومین پیمان مربوط به مبارزه با شرک می‌باشد، و سومین پیمان مربوط به مسئله بداء است که نتیجه‌اش آن است که سرنوشت انسان به دست خود اوست که با تغییر دادن شرایط می‌تواند خود را مشمول لطف یا عذاب خداوند قرار دهد.   و بداء به این معنا دارای اثرات تربیتی بسیاری است، از جمله این که انسان تا آخرین لحظه عمر، به تغییر شرایط امیدوار می‌ماند، روحیه‌ی توکل در او زنده می‌گردد، اسیر ظواهر نمی‌شود و ایمان انسان به غیب و قدرت خداوند متعال بیشتر می‌شود. با تؤبه، صدقه، مناجات و دعا تلاش می‌کند تا مسیر حوادث و قهر الهی را تغییر دهد.    و اکنون با توجه به این که توانستیم به طور مختصر (بداء) را بشناسیم، حال شروع به پرداختن به احادیث و روایاتی در خصوص آخرالزمان که در آن از کلمه بداء استفاده شده می‌نماییم. و اینکه آیا در آخرالزمان هم بداء صورت خواهد گرفت یا نه؟    برای توضیح این موضوع نیاز به پیش زمینه‌ای در مورد علائم ظهور داریم که آن را به صورت مختصر بیان می کنیم؛ تمامی محققان بر این اتفاق هستند که علائم ظهور دو دسته کلی می‌باشند: که شامل (علائم عام ظهور مقدس و علائم حتمی ظهور مقدس) می‌باشند.   علائم عام ظهور مقدس: این دسته از روایات به الفاظ گوناگون مانند علائم: عام، موقوفه (مشروط) و غیر حتمی نام برده شده است. این دسته بدان معناست که ممکن الوقوع هستند و ممکن است به تحقق نپیوندند. و لیکن در روایات به عنوان علائم عام ظهور مقدس ذکر شده‌اند. البته اگر به صورت تفصیلی به این دسته از روایات بنگریم می‌یابیم که این دسته خود به دو قسمت تقسیم می‌شود، که عبارتند از: (علائم عام و علائم خاص).   که علائم عام آخر الزمان بودن عالم را نشان می‌دهند. البته ما در این مبحث از ذکر تفصیلی این دسته از علامات که تعداد بسیار زیادی از آنها محقق شده اند، صرف نظر می‌کنیم.    علائم خاص: بدین معناست که عصر ظهور آغاز شده است. یا امر امام مهدی (ع) ظهور کرده، یعنی یمانی موعود وصی و فرستاده‌ی ایشان، ظهور کرده‌اند.   علائم حتمی ظهور مقدس: این دسته از علائم در روایات شریفه از اهل‌بیت علیهم السلام ذکر شده اند. و علت نام بردن (حتمی) آن این است که باید قبل از قیام امام مهدی (ع) به وقوع بپیوندد. ولی ممکن است در تفاصیل آنها تغییراتی پیش بیاید، که ما در این مباحث مختصر به توصیف این دسته از علائم خواهیم پرداخت؛    و اینک یک روایت از امام صادق (ع) که در آن علائم حتمی را بیان فرموده‌اند، ذکر می‌کنیم:   علی بن احمد عن عبیدالله بن موسی عن یعقوب بن یزید عن زیادبن مروان عن عبدالله بن سنان عن ابی عبدلله (ع) انه قال: (النداء من المحتوم و السفیانی من المحتوم و قتل النفس الزکیه من المحتوم و کف یطلع من السماء من المحتوم قال (ع): و فزع فی شهر رمضان توقظ النائم و تفزع الیقظان و تخرج الفتاه من خدرها).   عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود:   ( وقوع نداء از امور حتمی است، و سفیانی از امور حتمی است، و یمانی از امور حتمی است و کشته شدن نفس زکیه از امور حتمی، و کف دستی که از افق آسمان بیرون می‌آید از امور حتمی است، و اضافه فرمود: و نیز وحشتی در ماه رمضان که خفته را بیدار گرداند و شخص بیدار را به وحشت افکند و دوشیزگان پردگی را از پس پرده‌هایش بیرون کند).[32]    بعد از ذکر روایت بالا، اکنون به روایتی از امام باقر (ع) توجه می‌کنیم که در آن امور حتمی را توصیف کرده‌اند:   عن المفضل قال سمعت ابا جعفر (ع) یقول: (من الأمور أمور محتومه کائنه لا محاله، و من الأمور أمور موقوفه عندالله، یقدم فیها ما یشاء، و یثبت منها ما یشاء، لم یطلع علی ذلک أحدا).   از مفضل نقل شده که گوید، شنیدم امام باقر (ع) می‌فرمایند: (از امور، اموری حتمی است که باید اتفاق بیفتد و هیچ چاره‌ای غیر از تحقق آنها نیست. و از امور، اموری مشروط است نزد خدا هر آنچه بخواهد پیش می‌آورد و هر آنچه بخواهد ثابت می‌کند. هیچ کس را از آنها (علائم مشروط) مطلع نکرده است).[33]   و روایات در این معنا زیاد هستند ولی ما به این مقدار کفایت می‌کنیم.    و حال به بیان احتمال وقوع قضیه بداء در احادیث علائم ظهور می پردازیم:   در احادیث و روایات اهل‌بیت (ع) به صورت روشن به آن اشاره شده است. معنای اجمالی بداء این است که علائم   - ممکن است به وقوع بپیوندند،   - ممکن است به وقوع نپیوندند،   - ممکن است در تفاصیل آن تغییر حاصل شود، (یعنی در جزءیات علائم)   - ممکن است تغییر حاصل نشود.   این تغییر ممکن است نسبت به وقت، زمان، مکان یا حتی اشخاص باشد. و علت وقوع این تغییرات ممکن است به خاطر دعا یا صدقه و یا به خاطر کشف رازهای اهل‌بیت (ع) یا به خاطر اعمال بندگان باشد. و البته این‌ها همه، لطف و رحمت الهی نسبت به مردم است، و همچنین در عین حال مجازات‌هایی نیز وجود دارد با تأخیر زمان قیام و ظهور مقدس، و در این حال همه در عذاب و ظلم و ستم و فسادهای جهانی ناشی از دست دیگران به سر می‌برند.    امام صادق (ع) فرمود:   (قبل از قيام قائم پنج علامت حتمی می‌باشد. يمانی، سفيانی، صيحه، قتل نفس زکيه و خسف بيداء).[34]   راوی خدمت امام جواد (ع) بود که صحبت از سفیانی و این روایت که خروج او (سفیانی) از علایم حتمی ظهور است، به میان آمد؛ راوی پرسید آیا بداء (اتفاق غیر قابل پیش بینی) از خدا، راجع به (علایم) حتمی ممکن است؟ حضرت فرمودند: بله، راوی گفت: پس می‌ترسیم راجع به قائم بداء حاصل شود، حضرت فرمودند: قائم از میعاد است. و خدا هرگز از میعاد (وعده) تخلف نمی‌کند.[35]   در این حدیث اشاره به بداء رخ دادن در نشانه‌های حتمی آمده، و این بدین معنا می‌باشد که یعنی أمور حتمی حتماً رخ می‌دهند و بداء رخ واقع شدن در أمور حتمی یعنی در جزئیات أمور حتمی بداء رخ می‌دهد.   برای مثال: اگر روایت گفته که سفیانی از فلان جهت خروج می‌کند، ممکن است بداء اتفاق بیفتد و از جهتی دیگر خروج کند. یا اینکه ممکن است روایت گفته: سفیانی بر سرزمین شام و عراق غلبه می‌کند و به کوفه نیز می‌رسد، ممکن است بداء رخ دهد و سفیانی خروج کند ولی نتواند به عراق نفوذ کند. و احتمالات دیگری...   از ابی جعفر (ع) فرمودند:   (...اگر شما را حدیثی گفتیم و همان‌طور که شما را حدیث گفتیم رخ داد بگویید: راست گفت خداوند، و اگر شما را حدیث گفتیم و بر خلاف آنچه که شما را حدیث گفتیم رخ داد بگویید: راست گفت خداوند و دو بار اجر ببرید).[36]    از ابی حمزه ثمالی گفت: گفتند: ابی جعفر (ع) و ابی عبدالله (ع):   (ای ابا حمزه اگر تو را به امری آگاه کردیم که او از اینجا می‌آید و از آنجا آمد، خداوند هرچه خواهد می‌سازد، و اگر امروز تو را حدیثی گفتیم و فردا به خلاف آن گفتیم، خداوند هرچه که خواهد محو و اثبات می‌کند).[37]    امام موسی (ع):   (به آنچه از ما به تو می‌رسد و به آنچه که به ما نسبت داده می‌شود نگو باطل و غلط است، هرچند که خلاف آن را از ما شنیده باشی، چرا که تو نمی‌دانی ما برای چه این چنین گفته‌ایم و برای چه جهتی این چنین توصیف کرده‌ایم).[38]    امام باقر (ع) فرمود:   (هرگاه منتظرش باشید که از جانبی بیاید و از جانبی دیگر آمد او را انکار نکنید).[39]   روایات در این زمینه زیاد است و به همین مقدار اندک جهت روشن شدن موضوع اکتفا کرده و خاتمه می‌دهیم.    و الحمدلله رب العالمین       پی نوشت ها :   [1]- ج1 ص 362 - 369 - باب 13   [2]- [آيه لفظش در قرآن سوره مريم آيه 67 بدين صورت است أَوَلا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ- الآية]   [3]- روم 27.   [4]- بقره: 117.   [5]- فاطر:1.   [6]- سجده: 7.   [7]- توبه: 106.   [8]- فاطر: 11.   [9]- ذاريات: 54.   [10]- ذاريات: 55.   [11]- مائده: 64.   [12]- قدر: 1.   [13]- عيون أخبار الرضا ج1 ص 362 – 369.   [14]- رعد: 39.   [15]- صافات: 102-103.   [16]- تفسیر نورالثقلین ج4 ص420.   [17]- یونس: 98.   [18]- تفسیر قمی، جلد1، ص218.   [19]- اعراف: 142.   [20]- تفسیر البرهان چاپ رحلی ج 2 ص 579.   [21]- مائده: 21.   [22]- مائده: 26.   [23]- رعد: 11.   [24]- نوح: 10-11.   [25]- فاطر: 11.   [26]- دخان: 4.   [27]- رعد: 39.   [28]- جن: 28-26.   [29]- الکافی ج4 ص 2.   [30]- حدید: 22.   [31]- اصول کافی ،ج1، ص114.   [32]- غیبت نعمانی ص 262.   [33]- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 232.   [34]- كمال الدين ج 2 ص 678. الغيبة للنعماني ص 261. بحار الأنوار ج 52 ص 209.   [35]- غیبت شیخ طوسی: 302.   [36]- الکافي ج ۱ ص ۳۶۸ - ۳۸۹ . بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۱۱۸.   [37]- تفسیر العیاشي ج۲ ص ۲۱۷.   [38]- الکافی ج 8 ص 125، بصائر الدرجات ص 558، بحارالانوار ج 2 ص 186.   [39]- الامامة والتبصرة : ص 94.