مختصری از شخصیت سید احمد الحسن یمانی (ع) و دعوت ایشان
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد الأئمة و المهدیین و سلم تسلیما امام احمد الحسن علیه السلام فرمود: (خوشا به حالتان اى مؤمنین، اى كسانى كه به حاكمیت الله و مُلك و عزل و نصبش اقرار دارید. و اما آنهائى كه دین خدا و حاكمیت و عزل و نصب او را انكار كردند اعم از علماى بدكار و كسانى كه از آنها پیروى می كنند، پس به آنها مىگویم: هر كارى كه دوست دارید انجام دهید شما همه چیز را برای وارثان به جا خواهید گذاشت، بخواهید یا نخواهید. دنیا و آخرت را از دست خواهید داد و این است خسارت و شكست آشكار، و شما شكست خود را در دنیا روزى بعد از روز دیگر لمس مى كنید و بدی حساب و تقدیراتتان این امر را به شما روشن مى كند، از آنجایى كه همه چیز را حساب كردید مگر خداوند متعال را، پس چقدر حق خداوند در میزان و حساب شما بى ارزش است). قال رسول الله (ص): (بدأ الاسلام غریباً و سیعود غریباً، فطوبی للغرباء…). رسول الله (ص) فرمودند: (اسلام با غربت آغاز شد و در آینده نیز غریبانه باز خواهد گشت؛ پس خوشا به حال غریبان).بحار الأنوار، ج۶۷، ص۲۰۰ سید احمد الحسن فرزند اسماعیل (ع) كیست؟ ایشان طبق روایات و وعده های ائمه معصومین (ع)، همان یمانی موعود می باشد كه فرزند، وصی و فرستاده ی امام مهدی ارواحنا فداه هستند. ایشان در وصیت رسول الله (ص) در شب وفات، با لفظ «اولین مؤمنان (به پدرشان)» و هم چنین نام دقیقشان احمد؛ ذكر شده اند. در خصوص سند بسیار محكم وصیت پیامبر (ص) در شب وفات ایشان، و ادله این دعوت مبارک كتاب ها و مقالات زیادی نگاشته شده است كه عزیزان می توانند این مطالب را در این سایت یا تالار مطالعه، و به دقت بررسی فرمایند. احمد الحسن، همان مهدی است كه طبق احادیث اهل سنت در آخر الزمان متولد می شوند و همچنین طبق نص صریح تورات و انجیل، فرستاده ای از جانب ایلیای نبی (ع)، و فرستاده و تسلی دهنده ای برای حضرت عیسی (ع) هستند. نسب و مختصری از تاریخچه ی زندگی ایشان احمد فرزند اسماعیل فرزند صالح فرزند حسین فرزند سلمان فرزند محمد فرزند حسن العسكرى فرزند على فرزند محمد فرزند على فرزند موسى فرزند جعفر فرزند محمد فرزند على السجاد فرزند حسین فرزند على ابن ابى طالب علیهم الصلاة و السلام. سید احمد الحسن، در شهر بصره واقع در جنوب عراق متولد شده و زندگى كردند و تحصیلاتشان را تا لیسانس و اخذ مدرک مهندسی معمارى ادامه دادند. ایشان در اواخر سال ۱۹۹۹ و در سن ۲۹ سالگی به امر امام مهدى (ع) به نجف هجرت كرده و دریافتند روش تدریس در حوزه ی علمیه داراى خلل بزرگى است. چرا كه در حوزه ی علمیه، به جای توجه و تمركز بر ثقلین یعنی قرآن كریم و سخنان رسول الله (ص) و ائمه معصومین (ع)؛ به تدریس و آموزش منطق و فلسفه و اصول فقه و علم كلام (عقائد) و فقه (احكام شرعی) و زبان عربى، می پرداختند. ایشان در طی سال های حضورشان در نجف، با حوزه در تماس بوده، اما در آن تحصیل نمی كردند. همانند حضرت مریم (ع) كه در بین علمای یهود زندگى می كردند ولی از آنها چیزی یاد نمی گرفتند. با به حقیقت پیوستن تمام اموری كه امام مهدی (عج) در رؤیاهای صادقه به ایشان امر می فرمودند، ایشان به نقض هیكل باطل و ابطال بدعت ها و اصلاح علمى و مالى در حوزه ی علمیه برخاستند و از آنها خواستند كه خود را اصلاح كنند؛ كه این امر تا سال ۲۰۰۲ ادامه داشت. پس از نشر دعوت مخفیانه و ایمان آوردن بسیاری از طلبه به دلیل رؤیاهای صادقه و بیعت با ایشان در این مدت، امام مهدى (ع) دستور دادند كه سید احمد الحسن (ع) آشكارا به مردم اعلام كند كه او فرستاده ی حضرت مهدى (ع) است و مسیر ایشان براى دعوت مردم در ماه هفتم سال ۲۰۰۲ موافق با ماه جمادى اول سال ۱۴۲۳ هجرى در نجف اشرف آغاز شد. پس امام مهدى (ع) به ایشان امر كردند كه به تمامى مردم ابلاغ كند كه ایشان وصى و فرستاده ی امام مهدى (ع) هستند و ایشان همان احمد مذكور در وصیت رسول الله (ص) در شب وفاتشان می باشند. فعالیت های سید احمد الحسن در حوزه در آغاز دعوت، بین سال های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۲ و قبل از علنى شدن دعوت، ایشان در اصلاح حوزهی علمیه، مبادرت به فعالیت های ذیل در اصلاح علمی، اصلاح عملی و اصلاح مالی نمودند: اصلاح علمى: و در آن از دو روش بهره بردند: اول: انتشار كتابى به عنوان (الطریق الی الله؛ راه به سوی خدا) كه بسیاری به واسطه ی این كتاب تأثیر پذیرفتند، از جمله ی آنها شیخ محمد یعقوبى بود كه این كتاب را چاپ و میان طلبه پخش كرد. دوم: گفتگو و مباحثه با طلبه ها و علمای حوزه در مورد خلل و نواقص موجود در حوزه؛ كه با موافقت و تأیید بسیاری با كلام ایشان مواجه گردید و همه با علم به این كه ایشان شخص صادقی است، به ایشان در این زمینه كمک می كردند. اصلاح عملى: كه مرتبط با امر به معروف و نهى از منكر است. از جمله زمانی كه صدام ملعون قرآن را با خون نجس خود نوشت و علی رغم آنكه تمام مسلمین متفقند كه خون نجس بوده و این كار بزرگ ترین بی حرمتی به قرآن است، اما جز سید احمد الحسن كه از حوزه خواست كه حداقل از خود واکنشی نشان بدهند و بیانیه اى را صادر كنند كه این عمل اشتباه است، جملگی به دلیل این كه مبادا كشته شوند، تقیه به خرج داده و از نهی از منكر این امر صرف نظر كردند. سید احمد الحسن خودشان شخصاً بر علیه این امر به شدت انتقاد كرد و در خطبه هایى كه بیان می كردند، همیشه از صدام نام برده و اعلام می كردند كه صدام لعنه الله با این بی حرمتی بزرگ، حكم مرگ خود را با دستش امضاء كرد. اما علماء به جاى اینكه ایشان را در این راه كمک كنند، ایشان را با خوش اخلاقى از حوزه خارج كردند، مبادا كه خشم صدام لعنه الله علیه، دامن آنها را هم بگیرد… و در این اصلاح اصلاً به ایشان كمكی نكردند. (بیانیه ی از کرامت قرآن دفاع کنید را مطالعه فرمایید). اصلاح مالى: این اصلاح مربوط به انفاق اموال صدقات برای فقراء بود. و این آخرین كار قبل از علنى شدن دعوت بود كه البته بسیارى از طلبه ی حوزه ی علمیه كه برخی از آنها شخصاً از تبعیض در توزیع پول در رنج بودند، با ایشان هم قدم شدند. كه در این مجال، بعد از این كه سید احمد الحسن و انصارشان از طلبه های حوزه ی علمیه، با مراجع دینى دیگر گفتگوهای زیادى انجام دادند؛ نتایج بسیار خوبی بدست آمد. بیشترین كسى كه این امر را با قول و زبان تأیید می كرد، شیخ یعقوبى بود. ایشان بعد از این كه یكى از مؤمنان به سید احمد الحسن او را به یاد سیاست حضرت على (ع) در تقسیم مال انداخت، ضمن اینكه مجادله نكرد، اعتراف نمود كه ما نیاز به اصلاح مالى داریم. عكس العمل طلبه ها در مواجهه با ایشان در طول مدت ارتباط ایشان با حوزه و تلاش برای اعمال اصلاحات، بسیاری از طلاب حوزهی علمیه نجف در رؤیاهای صادقه، از طریق اهل بیت (ع) به ایشان ایمان آوردند و حتی برخی از طلابی كه هرگز ایشان را ندیده بودند، در رؤیاهای صادقه امر به بیعت با سید احمد الحسن میشدند كه از پس پرس و جو، ایشان را مییافتند. ایشان پس از معرفی خود به عنوان اینكه ایشان به امر امام مهدی (ع) در حوزه حضور پیدا نموده اند، از طلبه ها خواستند كه این امر مخفی بماند. سید احمد الحسن (ع)، خود در خطبه ملاقات چنین فرمودند: «و روزها و ماه ها گذشت و تقریباً سه سال گذشت، نه یاری و نه یاوری از طلبه های حوزه ی علمیه داشتم، ولی عده ای با سخنم درباره ی فساد مالی در حوزه ی علمیه موافق بودند و از اینجا حركت اصلاحی بر ضد این فساد مالی در حوزه را شروع كردم، ولی این اصلاح بطور كامل انجام نشد زیرا بعضی مراجع دینی حاضر به تغییر سیاست مالی خود نبودند و خوشگذرانی و اصراف در اموال در میان علماء و كسانی كه با ایشان مرتبط بودند همچنان ادامه داشته و دارد و در مقابل آن، جامعه ی فقیری بود كه از شدت گرسنگی و بیماری های جسمی و روحی می نالید و هیچ یک از علماء برای بهبودی آنها تلاشی نمی كرد، و بعد از چند ماه، اعلان كردم كه من از طرف امام مهدی (ع) فرستاده شده ام و با ایشان ارتباط دارم. و این اعلان فقط از طرف من نبود بلكه عده ای از طلبه های حوزه ی علمیه چیزهایی در ملكوت آسمانها دیدند و شنیدند كه مطلب مرا برایشان تأكید كرد و از میان ایشان كسانی بودند كه با من رابطه مستقیم داشتند و كسانی هم بودند كه هیچ ارتباطی با من نداشتند و عده ای از آنها بر بیعت با من اصرار ورزیدند با اینكه از سخت بودن این امر و اینكه مرا در پایان راه تنها می گذارند همان گونه كه اهل كوفه مسلم ابن عقیل (ع) را تنها گذاشتند مطلعشان كرده بودم ولی ایشان بیعت را كامل كردند به این كه جان و مال و فرزندانشان را فدای این امر كنند و این در ماه جمادی الأول سال ۱۴۲۳ هـ.ق بود و پس از آن عده ی زیادی از طلبه های حوزه ی علمیه با من بیعت كردند. ولی ترس به سراغ ایشان آمد، زیرا نیروهای امنیتی صدام ملعون برای دست یافتن به من دست به كار شدند و اینجا بود كه همه از اطراف من متفرق شدند و بیعت را شكستند، و هر شخص یا جماعتی به دنیال تراشیدن دلیلی برای شكستن بیعت به وسیله ی تهمتی بود كه به من بزنند و در پایان بر دو چیز با هم توافق كردند: ۱- گفتند: ساحری بزرگ است. ۲- اینكه بر ممالک جن دسترسی دارم و آن را برای سیطره بر ایشان به كار می گیرم. و به خانه ام برگشتم، پس از این كه همه از اطرافم متفرق شدند و به جز عده ی بسیار كمی از طلبه های حوزه ی علمیه و بعضی مؤمنان كسی همراهم نماند و در سال ۱۴۲۴ هـ.ق و در ماه جمادی الأول عده ای از این مؤمنان آمدند و با من تجدید بیعت كردند و از خانه ام خارجم ساختند و دوباره دعوت را آغاز كردم. و دو روز آخر از ماه رمضان از سال ۱۴۲۴ هـ.ق امام مهدی (ع) به من امر فرمود كه خطابم را متوجه اهل زمین كنم و هر فرقه را با توجه به ویژگی هایش بر حسب اوامر امام (ع) مورد خطاب قرار دهم و در روز سوم شوال (مطابق ۱۷ آذر ۱۳۸۱) امام مهدی (ع) به من امر فرمود كه انقلاب بر علیه ظالمان را علنی كنم و به بررسی راهكارها بپردازم و كارهای لازم را به سرعت انجام دهم و مردم را برای یاری حق و اهلش و كار و كوشش برای برپا داشتن حق و بر افراشتن كلمه ی «لا اله الا الله» دعوت كنم. پس به درستی كه دین خدا برتر و پیروز است، دین خدا برتر و پیروز است، دین خدا برتر و پیروز است و دین كفار پست و خوار می باشد. (إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْكُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدامَكُم)، (اگر خدا را یاری كنید، (او) شما را یاری می كند و قدم هایتان را ثابت و استوار می دارد).محمد:۷ آیا كسی هست كه دین خدا را یاری كند؟ آیا كسی هست كه قرآن را یاری كند؟ آیا كسی هست كه ولی خدا را یاری كند؟ آیا كسی هست كه خدای منزه و بلند مرتبه را یاری كند؟ جفای صدام به قرآن؛ سكوت علماء، و فریاد احمد الحسن وقتى كه صدام ملعون، برای ادامه ی ارتباط با جنیان، دستور داد قرآن را با خون نجس خودش بنگارند، و كل قرآن كه با خون نجسش نگاشته شده بود، در مراسم جشن تولد نحس او افتتاح گردید، تنها كسی كه به این عمل شرم آور اعتراض فرمود، كسی نبود جز سید احمد الحسن (ع) كه با صدور بیانیه و سخنرانی ها، صراحتاً به این عمل ننگین كه همانا تعرض به قرآن بود، واكنش نشان دادند. اما متأسفانه علمای حوزه، حفظ جان خویش را بر حفظ حرمت قرآن مقدم داشتند و سكوت كردند… سید احمد الحسن (ع) صراحتاً فرمودند: «این آخرین تولد صدام ملعون است و تولد دیگرى نخواهد گرفت زیرا كه او بر خدا تجاوز كرد و خداوند او را حتماً مجازات خواهد كرد: (فصدام طاغیة و نال جزائه من الله بالسیف). در حدیث قدسى شریف خداوند متعال فرموند: (الظالم سیف أنتقم به و أنتقم منه)، (ظالم شمشیری است كه بوسیله آن انتقام گرفته و از او انتقام میگیرم). صدام بعضى از افرادى كه با سید احمد الحسن (ع) ارتباط داشتند، حتی اگر به او مؤمن نبودند را دستگیر كرد و از آنها در مورد امام (ع) تحقیق كردند تا ایشان را بیابند؛ و شكر خدا به نتیجه اى نرسیدند و دیری نپائید كه ظالم دیگر (آمریكا) از آن ظالمِ به حدِّ خدا، انتقام گرفت. سید یمانی (ع) در خطبه حج واقعه ی را خود چنین بازگو می فرمایند: «و حق را به شما مى گویم: كه من در ابتدا بیعت را براى خود نخواستم بلكه در زمان صدام طغیانگر گروهى از افراد در حوزه ی علمیه نجف اشرف براى بیعت با من بعنوان اینكه من فرستاده ای از سوی حضرت مهدى (ع) هستم عزم خود را جزم كردند بعد از آنكه آنها رؤیا و مكاشفه و معجزه دیدند. سپس آنها براى طلب بیعت با من از بقیه طلبه هاى حوزه ی علمیه در نجف برخاستند. خداوند مى داند و آنها نیز مى دانند و این اولین بیعت بود. سپس بیعت را شكستند مگر اندكى از آنها كه به عهد خداوند سبحان وفا كردند. و آنانى كه عهد را شكستند، مى گفتند: رؤیا و مكاشفه از جن است و معجزه، سحر است. و تا دیروز مرا صادق الأمین (راستگوی امانتدار) می خواندند و امروز مرا (ساحرُ كذاب) ساحر و دروغگو می خوانند پس به خانه ی خویش باز گشتم و امر خود را به خداوند سپردم و به محبوبم؛ به خداوند سبحان پناه بردم راضى به قضاء و قدر او بودم و صبور و مطمئن از اینكه خداوند پاداش نیكوكاران را ضایع نمى كند. سپس خداوند خواست كه بعد از سقوط صدام طغیانگر اندک افرادى كه به عهد خداوند وفا كرده بودند مردم را به بیعت با من دعوت كردند بدون هیچ گونه ارشاد یا دعوتى از طرف من بلكه من اصلاً آنها را ندیده بودم. سپس آمدند و با من تجدید بیعت كردند و مرا از خانه ام خارج كردند و این دومین بیعت بود. و این دعوت توسعه یافت و منتشر شد و تعداد مؤمنین افزایش یافت. سپس ارتداد حیدر مشتت و افرادش حاصل شد و به جز عده ی اندكى كه بر عهد خداوند وفادار بودند كسى باقى نماند و سپس به خانه ام بازگشتم و به محبوبم پناه بردم و بر بلاء صبر كردم و كسى را براى بیعت با خویش دعوت نكردم و لیكن خداوند خواست آنهایى كه خداوند به ولاى آل محمد (ع) پاکشان كرده و آنها را براى یارى قائم آل محمد (ع) قبل از این كه دنیا خلق شوند انتخاب كرده است بیانند و تجدید بیعت كنند و این سومین بیعت بود. بعد از این كه دو بار بر فرق سرم كوبیدند. پس خدا را شكر كه در من، وجه تشابهی از ذو القرنین و على بن ابی طالب امیر المؤمنین (ع) قرار داد، و خدا را شكر كه نخواست من امامت را طلب كنم، بلكه خواست كه امامت مرا طلب كند و خدا را شكر كه مرا در طلب دنیا قرار نداد بلكه خواست كه دنیا مرا طلب كند. پس به خدا سوگند كه ملک و حكومت و مقام و منصب و اطاعت كردن مردم از من، و گوش به فرمانى ایشان از خود را طلب نكردم مگر به امر خداوند سبحان و امر امام مهدى (ع)؛ و اگر به خاطر اقامه ی حجت بر حضور انصار و یارانم نبود، طناب آنرا به كشتی اش مى انداختم. پس به خدا كه دنیا نزد من همانگونه كه خداوند متعال آن را به من نشان داده است و همان گونه كه پدرم على ابن ابى طالب (ع) او را وصف كرده آن را عرق خوكى در دست بیمار جذامى می بینم. خوشا به حالتان اى مؤمنین، اى كسانى كه به حاكمیت خدا و مُلک و عزل و نصبش اقرار دارید. و اما آنهائى كه دین خدا و حاكمیت و عزل و نصب او را انكار كردند اعم از علماى بد كار و كسانى كه از آنها پیروى می كنند، پس به آنها مىگویم: هر كارى كه دوست دارید انجام دهید شما همه چیز را برای وارثان به جا خواهید گذاشت، بخواهید یا نخواهید. دنیا و آخرت را از دست خواهید داد و این است خسارت و شكست آشكار. و شما شكست خود را در دنیا روزى بعد از روز دیگر لمس مى كنید و بدی حساب و تقدیراتتان این امر را به شما روشن مى كند، از آنجایى كه همه چیز را حساب كردید مگر خداوند متعال را، پس چقدر حق خداوند در میزان و حساب شما بى ارزش است: (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه). (خدا را آن گونه كه باید بشناسند، نشناختند).الحج: ۷۴ ارتباط سید احمد الحسن با مراجع معروف نجف و سایر شهرها: علماء و طلبه های حوزه ی علمیه ی نجف، بسیار به سید احمد الحسن احترام می گذاشتند. ایشان داراى هیبت و وقار خاصى بودند و همه ی كسانى كه در حوزه بودند به این امر شهادت می دهند و بسیاری از رفتار و اخلاق ایشان و جدیتى كه در دین خدا داشتند، در شگفت بودند. ایشان تلاش بسیاری برای نجات دادن حوزه از فسادى كه در آن است، داشتند. اما بعد از اینكه ایشان خود را وصى و فرستاده ی حضرت مهدى(ع) معرفى فرمودند كه از طرف پدرشان حضرت مهدى (ع) فرستاده شدند، كسى كه صادق امین بود، پس از آن ساحر و كذاب شناخته شد؛ مانند همان حرفى كه به رسول الله (ص) زدند. و بعد از مدتى فتوای قتلشان را دادند. حضور سید احمد الحسن در نجف، و سرزنش علمای بی عمل: سید احمد الحسن (ع) در خطبه ملاقات چنین می فرمایند: «و من انتظار یاری و نصرت از علمای دین را ندارم و چگونه انتظار یاری از ایشان را داشته باشم در حالی كه امام صادق (ع) در چندین حدیث تأكید فرموده است كه بسیاری از علماء با زبان و اسلحه به مبارزه با امام مهدی (ع) بر می خیزند و به محض این كه زمام امور به دست امام (ع) می افتد هفتاد تن از بزرگان آنها و سه هزار تن از طلبه ی تابعشان را به قتل می رساند و چگونه منتظر یاری از جانب ایشان باشم در حالی كه امام صادق (ع) می فرماید: خدا پیروز می كند این امر (برپایی دولت حضرت مهدی) را به وسیله ی كسانی كه هیچ نصیب و جایگاهی (در بین مردم) ندارند و هنگامی كه امر ما فرا رسد كسی كه امروز بت ها را می پرستد از ولایتمان خارج می شود و منظور از بت ها هم چنان كه امام صادق (ع) می فرماید: علمای بی عمل هستند و در زمان امام صادق (ع) بت هایی وجود نداشت مگر ابو حنیفه و امثال وی. و هم چنین ایشان می فرماید: اگر قائم (ع) خروج كند، كسانی كه گمان برده می شد از منتظران قائم (ع) هستند از این امر (ولایت اهل بیت) خارج می شوند و كسانی شبیه خورشید و ماه پرستان، وارد این امر می شوند.غیبت شیخ نعمانی ص ۱۷۲. و آن كسانی كه قائم (ع) را یاری نمی كنند علمای بی عمل هستند، با این كه مردم از ایشان توقع یاری قائم (ع) را دارند. و چگونه از آنها توقع یاری داشته باشم و ائمه (ع) در احادیث روشن ساختند كه دلیل تفرقه ی امت، همین علماء هستند. از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده: (ای مالك بن ظمره حال تو چگونه است، در زمانی كه شیعه اختلاف پیدا می كنند به این صورت و انگشتان دو دستش را داخل در هم كرد. گفتم: یا امیر المؤمنین خیری در آن زمان وجود ندارد، ایشان فرمود: همه ی خیر در آن زمان است، قائم ما قیام می كند و هفتاد نفر از آنانی كه به خدا و پیغمبرش (ع) دروغ بستند را به قتل می رساند، سپس خدا مردم را بر یک دین جمع می كند).غیبت شیخ نعمانی آن كسانی كه به خدا دروغ می بندند علمای بی عمل هستند. امام صادق (ع) فرمودند: (آمدن این امر (ظهور مهدی (ع) ) ممكن نیست، در حالی كه فلک نچرخد تا جایی كه می گویند از دنیا رفته یا به هلاكت رسیده است و بعضی می گویند: به كدام بیابانی رفته است، گفتم: چرخش فلک چیست، ایشان فرمودند: اختلاف میان شیعیان).بحار الأنوار ج ۵۲ ص ۲۸۸. و این فتوایی است كه بعضی از علمای شیعه امروز صادر می كنند كه پایانی برای غیبت كبری وجود ندارد. و هیچ كس هرگز امام عصر (ع) را نمی بیند. و در حقیقت آنها خواهان ظهور و قیامش نمی باشند برای این كه ظهورش به معنای پایان مرجعیت ایشان می باشد. همان مرجعیتی كه شیعیان را به اختلاف كشانده و بین ایشان جدایی افكنده و آنان را پراكنده كرده است. كتاب هاى سید احمد الحسن (ع) ایشان تاكنون نزدیک به چهل جلد كتاب در زمینه های مورد پرسش مردم، متشابهات و تفاسیر قرآنی منتشر فرموده اند، كه خواندن آنها بر هر طالب حقی توصیه می شود، كه دلیل مستحكمی است بر حقانیت ایشان، كه بیشتر آنها به زبان پارسی ترجمه شده است. کتاب های امام احمد الحسن (ع) در این زمینه، حتی برخی از علمایی كه فتوای قتل ایشان را صادر كرده اند، تاكنون از كوچک ترین نقد علمی آثار ایشان عاجز بوده اند. چرا كه ایشان مسائلی را باز و مطرح فرموده اند كه در طی هزار سال كسی نتوانسته چنین پاسخی متقن و درستی را برای آنها ارائه دهد؛ و این امر بر اهل علم بسیار روشن تر است. و علمای مذكور، تنها با تهمت های بی اساس بوسیله ی كانال های بسیار قوی تبلیغاتی توانسته اند، مانع نفوذ سریع این دعوت مبارک به لایه های درونی جوامع دینی شوند. شیوه های سید احمد الحسن (ع) برای دعوت علماء دعوت علماء به قسم برائت: كه قسمى است بسیار سنگین كه هر شخصى به دروغ این قسم را یاد كند قبل از سه روز هلاک می شود و سبحان الله كسى از مراجع حاضر به انجام آن قسم نشد، براى این كه آنها حق را می دانند ولى آن را انكار می كنند. در این زمینه تنها یک نفر، یعنی حیدر مشتت در روزنامه ی خود علناً حاضر به خوردن قسم برائت شد. كه در حرم حضرت عباس (ع) قسم برائت می نماید، و بعد از مدتی به هلاکت رسید. دعوت علماء براى مباهله: سید احمد الحسن علماء را دعوت به مباهله كردند و تأكید نمودند كه مباهله باید بر مبناى اسلامى و آن گونه كه در قران ذكر شده است باشد تا كه حقیقت براى همه آشكار شود، در صورتی كه حق با سید احمد حسن باشد، از آن پیروى كنند، در غیر این صورت خداوند دروغگویان را هلاک میكند كه مانند زمان پیامبر (ص) هیچ یک از علماء حاضر به انجام مباهله نشدند. بعضی از بیانیه های امام احمد الحسن علیه السلام دعوت برای نوشتن تكذیبیه: از علمایى كه رسالت این وصى (سید احمد حسن) را تكذیب كرده اند، خواستند كه نامه اى بنویسند و آن را به مردم بدهند كه متن آن به شرح ذیل باشد: ما تو را و كسى كه پشت تو قرار دارد «شیطان» تلقى می كنیم، و اگر این امر از طرف خداوند می باشد بر ما عذابى سخت نازل شود. كه مجدداً علماء این امر را نیز انجام ندادند. دعوت برای درخواست معجزه: پس از تكذیب موارد فوق از طرف علماء، سید احمد الحسن از علمایى كه روز و شب امید به دیدار امام مهدى (ع) را دارند مثل سید على سیستانى، سید محمد سعید حكیم، شیخ محمد اسحاق فیاض از عراق و سید محمد حسین فضل الله از لبنان دعوت كردند كه از ایشان معجزه اى مانند معجزه هاى انبیاى گذشته بخواهند تا براى آنها انجام دهد، ولى هیچ كدام از آنها طلب معجزه نكردند! زیرا آنها می دانستند این شخص حق است و با انجام این معجزه توسط سید احمد الحسن، حقیقت آشكارتر خواهد شد و از این امر واهمه دارند. دعوت سید سیستانی: سید احمد الحسن از سید سیستانى به شكل خاص دعوت به مناظره ی علمى كردند و اجازه دادند كه سید سیستانى با هر شخصى و با هر ادله و كتب و هرگونه سؤالات به صورت نامحدود می تواند با ایشان وارد مناظره شوند، و در مقابل سید احمد الحسن فقط با تكیه بر كتاب قرآن كریم پاسخگوى آنها باشند، اما باز هم نپذیرفتند. آن چه از برخورد مراجع مشخص می شود: نپذیرفتن دعوت این شخص از طرف علماء، و عدم ارسال هیچ گونه پاسخ از جانب آنها این مطلب را تصدیق می كند كه این شخص (سید احمد حسن) حق است و راستگو می باشند. در روایات متعددى ذكر شده است، كه هر كسى این امر را ادعا كند از او از بزرگترین امرها (قرآن كریم) سؤال كنيد و آگاه باشيد كسى چنين ادعايى نمی كند مگر اينكه در مقام و منزلت آن باشد، كه قرآن كريم در اين مورد با اين آيه صريح بيان فرموده است. (فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).(پس اگر شما را اجابت نكردند بدانيد كه آنچه نازل شده است به علم خداست و اينكه معبودى جز او نيست پس آيا شما گردن مى نهيد).هود:۱۴ سيد احمد الحسن معلومات و معارفى را ارائه نموده اند كه چنين امرى فقط در صورت رابطه با امام مهدى (ع) حاصل می شود، از قبيل كتاب متشابهات كه به صورت مدون نوشته شده است و تا كنون چهار جلد آن منتشر شده است. در روايات از اهل بيت (ع) نقل شده است، كسى كه علم متشابهات را به محكم آن رجوع مي دهد شخص امام مهدى (ع) می باشد، و نيز روايات دلالت دارد بر منحصر بودن تخصص معصومين در امر «علم متشابهات قران كريم». هر كسى كه بخواهد امرى را دروغ تصور كند (امر سيد احمد حسن و هر امر ديگر) بايد قبل از اين كه از خود حكمى ارائه دهد، ادله ی صاحب امر را بشنود، و قطعاً تكذيب امرى به اين بزرگی و خطیر، بدون گفتگو و اطمينان، باطل می باشد. چه بسا كه علماء تا كنون در اين مورد با سيد احمد الحسن (ع) و يا حتى نزديكان ايشان گفتگو نكرده اند. پس جاى سؤال میباشد كه چرا بايد نسبت به چنين مسأله اى يعنی فرستاده و وصی امام مهدى (ع) بی توجه باشيم؟ دعوت مجدد امام احمد الحسن (ع) به مناظره از علماء سرگذشت عبرت آموز برخي معاندين علی شكری، يكی از علمای بی عمل بود كه در شب عاشورا و در بالای منبر، عليه سيد احمد الحسن (ع) شروع به اهانت و ناسزاگويی می كند و تأكيد می كند كه مسؤوليت اين سبّ را قبول می كند. پس از شش روز هنگام عزيمت به بغداد با اتوبوس، در حالی مغزش متلاشی می گردد كه احدی غير او هيچ آسيب جدی نمی بيند. سید احمد الحسن در طی پاسخی به طلب معجزه در این باره می فرمایند: اما معجزه: «نشانه ها و معجزاتی در این دعوت رخ داده اند که از جمله ی آنها به هلاکت رسیدن خطیب علی شُکرْی است؛ و این شخص پس از آنکه احمد الحسن را بر سر منبر سب کرد و در مورد او ستم نمود، خدا بر سخن و کردارش در پیشاپیش هزاران نفر گواهی و شهادت داد و خدا خواست که مهلتش ندهد و او را طی چند روز بسیار اندک، به هلاکت رساند و نشانه ای برای جهانیان شود. پس آنکه از این نشانه عبرت نگیرد، نشانه ی دیگری سودمند نیست. پس فرق بین به هلاکت رسیدن این ظالم و آن کس که طلب عذاب کرد و رسول الله (ص) را تحدی کرد، و فرق بین هلاک شدن این ظالم و بین هلاک شدن آنکه امام حسین (ع) را سب کرد و ایشان را تحدی کرد که عاقبتش در عاشوراء رفتن به جهنم خواهد بود، پس خدا به او مهلت نداد و او را آیتی قرار داد و عاقبتش روانه شدن به آتش بود، چیست؟ گمان می کنم همه ی اینها نشانه هایی هستند که روشن می سازند، خدا از اولیائش دفاع می کند تا بگوید که اینها اولیای من هستند و من خدای واحد احد برای آنان شهادت می دهم و سپاس و ستایش از آن خداست. همانا شیخ علی شُکرْی که مراجعتان برای به هلاکت رسیدن او ابراز تأسف و همدردی کردند گواهی خدا را طلبید، و خدا از بالای منبر گواهی داد و مهلتش نداد، و خدا برای من با معجزه ای روشن و آشکار علی رغم عدم قبول منافقین گواهی و شهادت داد. و آن چیزی که برای جدم رسول الله و جدم حسین درود خدا بر آنها باد حاصل شد برای من نیز حاصل گردید، و گواهی خدا بین من و آنها کافی است، و این نشانه ای ثبت شده و به تصویر کشیده شده است، و می توانی آن را مشاهده کنی. پس اگر منافقی بگوید چرا خدا همه ی آنهایی که به تو بد گویی می کنند و بر تو تعرض می دارند، را به هلاکت نمی رساند؟ می گویم: زیرا حکمت از معجزه، اثبات اتصال من به خداست، و این حکمت با هلاکت یکی تحقق یافت. پس خدا همه ی آنهایی را که با حسین (ع) در کربلاء در روز عاشوراء جنگیدند را با معجزه ها به هلاکت نرساند، بلکه عده ای را به هلاکت رساند تا نشانه و آیتی باشند. بلکه خدا شمر و حرمله را هلاک نکرد علی رغم اینکه آنچه با حسین درود خدا بر او باد، انجام دادند بدتر از سب او یا اتهام او، مبنی بر اینکه از اهل آتش است، بود».پیام امام احمد الحسن (ع) در صفحه ی شخصی فیسبوک عبدالعزيز حكيم كه در بستن دفاتر سيد (ع) در نجف و كربلا نقش بسيار كليدي داشت، پس از مدت كوتاهی به سرطانی بسيار پيش رونده مبتلا، و به دليل دستگيری فرزندش توسط نيروهای آمريكايی، مجبور به خضوع در برابر بوش شده و علاوه بر سفر به واشنگتن، عكس های يادگاری عجيبی! با ايشان می گيرد و نهايتاً با خفت و خواری هلاک می شود. سپاه مقتدي صدر و ارتش مراجع كه در محرم ۲۰۰۸ به حسينيه های سید احمد الحسن (ع) حمله كرده و حدود ۲۰۰ نفر از ياران عزادار بر ابا عبدالله الحسين (ع) را ناجوانمردانه به خاک و خون كشيدند؛ مدتی پس از اين حمله، به شدت با يكديگر درگير شده و به قتل و كشتار و تضعيف يكديگر پرداختند. و اين ها تنها بخشی از وقايعی هست كه به اذن خداوند متعال پيش آمده است. شناخت ايشان و سخن پايانی امام احمد الحسن (ع) مؤيد به ملكوت عالم بوده و هزاران نفر از انصار ايشان، از اديان مختلف در رؤياهای صادقه، شهادت و گواهی پيامبران و اوليای الهی يعنی حضرت مسيح (ع)، حضرت موسی (ع)، پيامبر اكرم (ص) و اهل بيت (ع) را نسبت به ايشان ديده اند. بر اساس دعای ارائه شده از سوی امام (ع)، هر كس نيز تمايل به شهود از ملكوت عالم و نظاره ی گواهی اهل بيت (ع) را داشته باشد، می تواند با استفاده از اين دعاء و سوگند خداوند متعال به حضرت زهرا (س)، خود اين شهادت و گواهی بسيار محكم را به نظاره بنشيند: دعای رؤیا (دعایی از امام احمد الحسن علیه السلام) علاوه بر اين، بر اساس روايتي از امير المؤمنين (ع)، يكی از راه های ايمان به ايشان، استخاره به قرآن است كه بر اساس دستور العملی خاص برای افرادی كه معتقد به شهادت خدا در كتاب خدا هستند، حجت را تمام كرده است. احادیث در مورد استخاره و حجیت آن با توجه به انتظار بيش از يک هزار ساله ی شيعيان برای درک اين ايام، از همه ی شيعيان و مؤمنين به اديان ابراهيمی دعوت به بررسی دقيق ادله ی ارائه شده از سوی امام احمد الحسن (ع) نموده و همه را به گفتن لبيكی شايسته برای فرستاده و وصی امام مهدی (ع) و فرستاده ی حضرت مسيح (ع) و حضرت الياس (ايليا) (ع) فرا می خوانيم. وما توفيقي الا بالله عليه توكلت واليه انيب