مهدیین و تعابیر متشابه و سرّ گونه

بسیاری از بیانات معصومین علیهم السلام درباره آخرالزمان (شامل حوادث ظهور، پس از ظهور و رجعت) دارای زبانی سرّ گونه است. ایشان تمام حقیقت را در یک عبارت و یک روایت بیان نمی‌کردند، هم چنین زمان را زمانِ بیان تمام حقیقت نمی‌دانسته‌اند، با این حال بیانات معصومین علیهم السلام بعد از ظهور یمانی و تبیینات ایشان به روشنی نشانگر حقّ و موجب یقین است و هرگز هدایت، مبتنی بر ابهام و معما نیست.   شخصی که تنها روایات موجود در کتاب غیبت نعمانی را بخواند تصدیق می‌کند‌ ائمه علیهم السلام قصد نداشته‌اند همه‌ی مسائل آخر الزمان را بی پرده بیان کنند، این موضوع برای اهل تحقیق نیاز به بحث زیادی ندارد، تعابیر متعدد که احتمال استعاری بودن و قابلیت تطبیق بر جریانات گوناگون را دارند (یمانی، سفیانی، خراسانی، بنی عباس، قریش، بنی شیبه و...و..) و ابهام تعمّدی فراوان که در این روایات موج می‌زند موضوعی نیست که بر ما پنهان باشد. چگونه می‌توان قائل شد در روایات مهدویت و به طور کلی روایات آخر الزمان اسرار و تشابهی وجود ندارد؟!   اجازه دهید یک نمونه ذکر کنیم:   "...فصاحبكم يركبه اما انه سيركب السحاب..." [1]   "...صاحب شما سوارِ ابري مي‌شود كه داراي رعد و برق و صاعقه است، آگاه باشيد كه او بر ابر سوار خواهد شد.."   و در روایتی دیگر آمده‌ است:   "... مِنْهُمْ مَنْ يُفْقَدُ مِنْ فِرَاشِهِ لَيْلًا فَيُصْبِحُ بِمَكَّةَ وَ مِنْهُمْ مَنْ يُرَى يَسِيرُ فِي السَّحَابِ نَهَاراً يُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ حِلْيَتِهِ وَ نَسَبِهِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّهُمْ أَعْظَمُ إِيمَاناً قَالَ الَّذِي يَسِيرُ فِي السَّحَابِ نَهَاراً..." [2]   "... برخی از آنان (313 نفر) کسانی هستند که شبانه از فراش خود مفقود می‌شوند پس صبح در مکه هستند و برخی از آنها در روز، در ابر حرکت می‌کند‌ که با اسمش و اسم پدرش و صفت و نسبش شناخته می‌شود. راوی می‌گوید گفتم فدایت شوم کدامشان ایمان عظیم‌تری دارند؟ فرمود آن که موقع روز در ابر حرکت می‌کند‌.."       تعابیر متشابه در روایات مربوط به آخر الزمان بسیار متنوعند و آن چه گذشت یک نمونه بود.   روایاتِ بسیاری که این جریان در آن ها تکرار شده‌است، ما را به یقین می رساند، این سبک سخن گفتن درباره حوادث آخرالزمان بین معصومین علیهم السلام وجود داشته‌است. آیه‌ی مربوط به «دابّه الارض» در قرآن کریم (که صدور آن قطعی است) نیز شاهد همین مسئله است. با توجه به روایات، این آیه که مربوط به آخرالزمان است، از همان زمان برای مسلمانان ابهام داشته‌است.   "و چون فرمان بر ایشان واجب گردد، جنبنده ای را از زمین برای آنان بیرون می‌آوریم که با ایشان سخن گوید که مردم به نشانه‌های ما یقین نداشتند." [3]   غرض آن که این نوع ادبیات همانند روایات، در قرآن کریم، بلکه در همه‌ی کتاب‌های آسمانی دیده می‌شود و نمی‌توان وجود آن در متون وحیانی را انکار کرد.   به عنوان نمونه در روایتی می بینیم:   راوی درباره اشخاصی که بعد امام مهدی علیه السلام هستند، سخنی از امام باقر علیه السلام برای گرفتن تایید نقل می‌کند‌ و می‌گوید بعد قائم دوازده امام هستند. امام صادق علیه السلام در جواب می‌فرمایند: پدرم نفرمود دوازده امام، بلکه فرمود دوازده مهدی، لکن ایشان (مهدیین بعد از قائم علیه السلام) قومی از شیعیان ما هستند که مردم را دعوت به موالات و شناحت حق ما می‌کنند.[4]   می‌بینیم امام علیهم السلام در این روایت با وجود نیاز مخاطب به بیان بیشتر، از توضیح و تفصیل بیشتر خودداری می‌کنند. چرایی به کارگیری این شیوه، در پست‌های بعد روشن تر خواهد‌شد.   حال با وجود واقعیاتی که در متون روایی یافت می‌شود و به آن ها اشاره کردیم، آیا پذیرفتن سرّ بودن تفاصیل و جزئیات مربوط به مهدیین، امر دشواری است؟!   این عدم شفافیت درباره شخصیت «یمانی» نیز جاری است، معصومین علیهم السلام او را به تفصیل و صراحت در یک روایت معرفی نکرده‌اند. البته با توجه به این که نقش اصلی یمانی که صاحب پرچم هدایت در فتنه‌های آخر الزمان است اجرای یک انقلاب نظامی بوده و حفظ جان او لازم است، بدون شک بهره‌گیری از تعابیر متشابه و نه چندان شفاف، صد البته امری اجتناب ناپذیر و ضروری است.    به نظر می‌رسد فلسفه‌ی وجود تعابیر متشابه در روایات، همان علتی است که برای متشابه بودنِ برخی از آیات قرآن وجود دارد. آیه‌ی هفت سوره‌ی آل عمران به صراحت برخی آیات قرآن را متشابه می‌خواند و روایات معصومین، دلیل آن را این نکته ذکر می‌کند‌:   امام مفسر آیات قرآن و پاسخگوی تمامیِ نیازهای هر عصر با تکیه بر آیات قرآن است و مردم برای فهم قرآن و درک سخن خداوند نسبت به مشکلات و موضوعات جدید هر عصر نیازمند به امام معصوم هستند. آیات متشابه به مسلمانان این پیام را می دهد که مردم برای تفسیر قرآن نیازمند امام هستند، علم حقیقی به قرآن نزد امامان است و مردم مکلفند به ایشان مراجعه کنند، لذا این علم یکی از راه‌های شناخت امام نیز هست.[5]   تفسیر صحیح روایات متشابه مهدوی نیز یکی از راه‌های شناخت مدعی صادق است. بازگرداندن روایات متشابه به محکمات به گونه‌ای که از طریق علوم عادی ممکن نیست، نشانه‌ای روشن بر حقانیت یک مدعی است.   "..از مدعی از آن سوالات عظیمی بپرسید که مثل او می‌تواند جواب دهد." ([6])   استفاده از رموز و اشارات غیر صریح، جز آنچه گذشت حفظ جان برخی شخصیت ها و تشخیص مدعی صادق جنبه‌ی دیگری نیز دارد:   غرض از همه‌ی وقایع سخت آخرالزمانی، همان سنت دیرینه الهی، یعنی امتحان و تصفیه‌ی مردم است، تا مقدمات بنا نهادن پایه‌های حکومت موعودِ انبیاء و اوصیاء در آخرالزمان که نیازمند افرادی سالم و خالص است فراهم آید، آن هنگام که رموز و تعابیر متشابه روایی، به معنای واقعی، «واضح» گشتند و با تمایلات شخصی افراد و گروه‌ها سازگار نبودند، غربال و تصفیه مورد نظر خداوند متعال واقع خواهد‌شد. مطابق روایات، تصفیه و خالص گشتن شیعیان یکی از اهداف خداوند در آخرالزمان است.   اگر کسی اصل وجود مهدیین که نسل امام مهدی علیهم السلام هستند را بپذیرد، یعنی صدور و دلالت این روایات برای او روشن باشد، چنانکه برای برخی محقّقین مشهورِ مهدویت این گونه بوده‌است، راه اثباتِ رابطه‌ی مهدیین با یمانی، کاملا هموار است. (بحث آن خواهد آمد.) بنابراین اصل و اساس، پذیرش اصل وجود مهدیین است.   متاسفانه برخی از مخالفان یمانی، برای هموار کردن مسیر انکار او، قطعیت یا گاهی احتمال حکومت مهدیین بعد از امام مهدی علیهم السلام را نفی می‌کنند، با آنکه روایات مربوط به مهدیین قطعی الصدور است. برخی از محققین مهدویت قطعیت آن را پذیرفته و بسیاری از بزرگان تشیع همچون سید مرتضی و صدوق و.. احتمال آن را متذکر شده اند.   درواقع، روایات از نظر صدور و دلالت برای ایشان قطعی بوده‌است. روایاتی که به صراحت یا اشاره، امر مهدیین علیهم السلام از نسل امام مهدی (ع) را بیان کرده‌اند، بسیار زیاد است. ملاحظه مجموع آن‌ها و ضمیمه عبارات مختلف، ما را به یقین می‌رساند اهل‌بیت علیهم السلام این موضوع مهمّ را بیان کرده‌اند. علمای متقدّم همچون؛ صدوق و مفید و سید مرتضی و... نیز، به احتمالِ استمرار خلفای الهی بعد از امام مهدیj اشاره کرده و هرگز آن را ردّ نکرده‌اند، با اینکه تمامی قرائن و اشارات و تصریحات روایی راجع به این موضوع در زمان ایشان در یک فصل، گرد هم نیامده بود. (صدوق، کمال الدین: ج1، ص77 و مفید، ارشاد: ج2، ص387 و سید مرتضی به نقل از بحار الانوار: ج53، ص149، تعلیقه و... .)   چنانکه گذشت، پذیرش احتمال استمرار دولت مهدوی در فرزندان امام مهدی (ع) در حالی است که همه روایات مربوط به این موضوع در زمان علمای متقدّم یکجا گرد نیامده بود، حتی عالمانی چون شهید صدر، کورانی و... که این موضوع مهم را پذیرفته‌اند نیز، تنها بخشی از روایات مورد نظر را دیده و مورد اشاره قرار داده‌اند و تمامی روایاتی که انصار یمانی در کتب خویش از منابع روایی جمع نموده‌اند نزد ایشان حاضر نبوده است. دعوت یمانی سبب شده است تا ما با فصل گسترده‌ای از روایات روبه‌رو گردیم که حقیقتاً، موجب شگفتی و اعجاب است.   بنابر آنچه گذشت، روایات اوصیا بعد از حضرت مهدیj، منحصر در هشت روایتی که علامه مجلسی6در باب خلفای مهدی و اولاد ایشان علیهم السلام آورده‌اند، نیست.(بحارالانوار: ج53، ص145.)   لازم است براین نکته تاکید کنیم که اهل‌بیت علیهم السلام اصل قضیه مهدیین را بیان کرده‌اند، اینکه ایشان بعد از قائم و از نسل امام حسین علیهم السلام هستند را آشکارا فرموده‌اند، اکنون سخن در تفاصیلِ شخصیت مهدیین است.   منظور از جزئیات و تفاصیل مربوط به مهدیین و یمانی، که به صراحت و در یک عبارت بیان نشده‌اند، چیست؟ برای روشن شدن موضوع، می‌توان به این مسائل اشاره نمود:    آیا مهدیین، یعنی نسل امام مهدی علیهم السلام فرزندان بی‌ واسطه ایشانند؟   نام خاصّ تک تک مهدیین و نام یمانی چیست؟   حکومت مهدیین چه نسبتی با رجعت ائمه علیهم السلام دارد؟   چه ارتباطی بین مهدیین و یمانی وجود دارد؟   ارتباط یمانی با امام مهدی علیهم السلام چگونه و در چه سطحی است؟   محدوده‌ی یمن از لحاظ جغرافیایی کجاست؟   آیا او متولد یمن با جغرافیای امروزی است یا ملاک مرزهای گسترده‌تری است که یمن در قدیم و حتی قبل از اسلام داشته است؟   آیا او در یمن زاده شده یا این که اصالتا یمنی است، یعنی صرفا اجداد او یمنی بوده‌اند؟   آیا در روایات به یمانی با عناوین دیگری هم اشاره شده‌است؟   قیام یمانی دقیقا از کجا آغاز می‌گردد از یمن یا مکانی دیگر؟   کدام یک از مهدیین افضل هستند؟ هر یک چند سال حکومت می‌کنند؟ وقایع دوران هر یک چه خواهد‌بود؟    این انتظار که معصومین علیهم السلام تمام این جزئیات را افشا کنند و در معرض دیدِ دوست و دشمن قرار دهند، کاملا نابجا است. این کار زمینه ساز شکست جبهه‌ی حق در آخر الزمان است. اهل‌بیت علیهم السلام این حقایق را به گونه‌ای بیان کرده‌اند که در زمان مناسب روشن شوند.   با توجه به آن چه گذشت، استظهار عرفی از عنوان یمانی و اکتفاء به ظنّ و گمان و بی‌اعتنایی به روایات مرتبط دیگر، سهل گرفتن این مسئله‌ی بسیار مهم است. مثلا این پندار که واژه‌ی یمانی ظهور عرفی دارد که او متولد یمن کنونی است و قیامش نیز از همان جا آغاز می‌گردد، ساده انگاری محض است.[7]   به اعتقاد ما راه روشنی وجود دارد که به گونه‌ای یقینی، مصداق یمانی را بشناسیم و نام و مکان ظهور او را نیز تشخیص دهیم.   معصومین علیهم السلام بخشی از واقعیت های آخرالزمانی را در لفافه بیان کرده‌اند. ایشان با به کارگیری مفاهیم و برنامه‌ای مشترک، برخی از تفاصیل را تعمدا، در پوششی از تعابیر متشابه، رمز گونه و پراکنده، نهان ساخته‌اند، درباره‌ی این تعابیر جز خود ایشان کسی نمی‌تواند تفسیری قطعی ارائه کند، البته بیانات ایشان به گونه‌ای است که در روز موعود، حقیقت را عیان می‌سازد. (از راه بازگرداندن متشابهات به محکمات)   معصومین علیهم السلام اسراری داشته‌اند که تنها برای خواص، مطرح می‌نمودند و مطابق روایات، دستور اکید به کتمان آن‌ها می‌دادند.[8]   همچنین معصومین علیهم السلام به خاطر مصالحی نمی‌خواسته‌اند برخی مسائل و تفاصیل حکومت و ظهور امام مهدی (ع) علنی گردد، بخشی از اسرار، حتی بعد از جمع روایات در کتب روایی، روشن نشده است.   اصل این ادعا قابل انکار نیست، وقتی مجموع روایات آخرالزمانی را با لحن و ادبیات خاص در نظر می‌گیریم، این حقیقت را به وضوح لمس می‌کنیم. (لطفا با این نگاه به مجامع روایی رجوع نمایید).   روایت زیر نمونه‌ای است که به پنهان بودن یکی از امور مربوط به حضرت مهدی علیهم السلام تصریح می‌کند‌ (فلسفه‌ی اصلی غیبت ایشان):   چرا صاحب الامر غیبتی دارند امام صادق علیهم السلام در جواب تصریح می‌کنند:   به دلیلی که خداوند به ما اذن آشکار کردن آن را برای شما نداده است «لِأَمْرٍ لَمْ‏ يُؤْذَنْ‏ لَنَا فِي كَشْفِهِ‏ لَكُمْ‌» ... حکمت غیبت او جز بعد از ظهورش کشف نخواهد‌شد، چنانکه حکمت رفتار خضر که کشتی را سوراخ کرد و کودک را به قتل رساند و دیوار خرابه را از نو ساخت، برای موسی تا وقت جدایی آن‌ها روشن نشد... این امر، کاری است از کارهای خدا و سرّی از اسرار او و غیبی از غیب‌های خداوند، چون می‌دانیم او حکیم است می‌پذیریم همه‌ی کارهای او حکمتی دارد، گرچه وجه آن برای ما روشن نباشد.([9])    با توجه به روایات در موضوع مهدیین نیز معصومین علیهم السلام چنین شیوه‌ای دارند. ایشان اصل قضیه‌ی مهدیین از نسل امام مهدی (ع) را متعدد بیان نموده‌اند، ولی به دلایلی که گذشت جزئیات و تفاصیل مربوط به ایشان مخفی نگه داشته شده است.   در تکمیل این بحث دو نکته قابل توجه است:   آیا می‌توان پذیرفت هر آنچه حضرات به اصحاب خاص خود فرموده‌اند از طریق ایشان به بقیه نیز رسیده‌است؟ پاسخ منفی است.   در روایتی جابر بن یزید جعفی می‌گوید:   امام باقر علیهم السلام نود هزار حدیث به من آموخت که با احدی نگفتم و ابدا نخواهم گفت، به امام باقر علیهم السلام عرض کردم: شما بار سنگینی را بر دوش من گذاشتید، یعنی سرّی که با احدی در میان نمی‌گذارم، گاهی این سرّ در سینه من به جوشش و غلیان میفتد و حالتی شبیه جنون به من دست می‌دهد. حضرت فرمود: ای جابر در این حال به قبرستانی برو، چاله‌ای حفر کن و سر خود را داخل آن کن و بگو محمد بن علی به من چنین و چنان گفت..[10]   آیا کسی می‌تواند بگوید معصومین علیهم السلام هر آنچه می دانسته‌اند را بی پرده در اختیار شیعه قرار داده‌اند؟   آیا ادبیات و لحن روایات آخرالزمان برای ما پیامی ندارد؟   آیا ایشان در روایات به صراحت نفرموده‌اند: ما تمام آن چه می‌دانیم را نمی‌گوییم؟   "ما كُلُّ مَا يُعْلَمُ‏ يُقَالُ‏، وَ لَا كُلُّ مَا يُقَالُ حَانَ وَقْتُهُ، وَ لَا كُلُّ مَا حَانَ وَقْتُهُ حَضَرَ أَهْلُهُ" [11]   «این‌طور نیست که هر آن چه دانسته می‌شود گفته شود و نه آنکه هر آنچه گفته می‌شود وقتش رسیده باشد و نه آنچه وقتش رسیده اهلش حاضر باشند.»   در جزء هشتم کتاب بصائرالدرجات، باب سوم روایاتی آمده است با این عنوان:   «نزد ائمه علیهم السلام اسرار خداوند است که به یکدیگر منتقل می‌کنند و ایشان امینان خدا هستند.»   در این باب می‌خوانیم:   امام نمی‌تواند هر آنچه می‌داند را بازگو کند، سرّ خدا را جبرئیل به پیامبر (ص) و ایشان به ائمه علیهم السلام منتقل کرده‌است.[12]   "ان امرنا الحقّ و حقّ الحقّ... و هو السرّ و سرّ السرّ و سرّ المستسرّ و سرّ مقنّع بالسرّ."   «قطعا امر ما حق است و حقِّ حقّ... و آن راز و سرّ است و سرِّ (یک) سرّ و سرِّ امری مستتر و سرِّ پوشانده شده با سرّ»[13]   اهل‌بیت جایگاه اسرار خداوند هستند: "..و مَوْضِعَ سِرِّهِ.."[14]   اسرار آخرالزمانی و مرتبط با دولت امام مهدی علیهم السلام بخشی از اسرار خداوند هستند. افشاء و هتک اسرار، خطّ قرمز خداوند است که حجّت‌های الهی هرگز به آن وارد نشده و نخواهند شد، خلیفه ی خدا هرگز موجبات شکست تدبیر الهی برای تغییر اوضاع جهان در آخر الزمان را فراهم نمی‌آورد.   همانطور که بشر با وجود تمام پیشرفت هایش در عرصه های مختلف مجهولات فراوانی دارد (مثل کیهان شناسی، پزشکی و...) و دائما تلاش می‌کند‌ مرزهای علم را جلوتر برده و از حجم عظیم مجهولاتش بکاهد، تمام مسائل دینی هم تاکنون برای او عیان و روشن نشده‌است! پذیرش جهل مردم نسبت به برخی معارف دینی چندان دشوار نیست. حقایقی که مرتبط به خداوند و عالم غیب است و قبل از بیان امام معصوم علیه السلام در دسترس ما نیست!   در گذشته چند مثال مطرح شد، در ادامه مثال‌های دیگری ذکر می‌کنیم و امیدواریم خواننده‌ی محترم خود به جوامع روایی مراجعه نماید تا از نزدیک، تعابیر متشابه در روایات آخرالزمان را مشاهده کند.   بنی عباس که به هنگام قیام سفیانی ضعیف شده و هنوز برپاست[15]   یا قریش آخرالزمان چه کسانی هستند که معصومین مکرّر از آنان سخن به میان می‌آورند؟!    این چه سرّی است که در روایت می‌خوانیم وقتی قائم ظهور کند، مردم خواهند گفت چگونه این باشد در حالی که این شخص در زمان های بسیار دور مرده و استخوان‌هایش پوسیده است؟![16]   مگر او در هنگام ظهور به مردم چه می‌گوید که بعد از قیامش می‌گویند او سال‌ها پیش مرده؟ (این سخن مردم بعد از قیام اوست) دقت کنید چرا معصوم در این روایت مسئله را روشن نمی‌کند‌؟ این چه سرّی است که جوان بودن حضرت به هنگام ظهور از عظیم‌ترین گرفتاری‌ها و گمان مردم که مهدی هنگام ظهور پیر فرتوتی است مایه ی انکار او شمرده شده است؟[17]   در حالی که شیعیان می‌دانند مهدی به هنگام ظهور، شمایل یک جوان را دارد آنچه در روایات آمده و ما از آن با خبریم و اهل سنت نیز معتقد به تولد او در آخر الزمان هستند.   حقیقت رجعت و تفاصیل آن با توجه به روایات متواتر چیست؟ محققینی همچون شهید محمدصدر (ره) معتقدند با توجه به بیش از دویست روایت جز کلیاتی از رجعت برای ما روشن نیست. (یعنی زنده شدن برخی از مردگان و زنده شدن امیرالمؤمنین علیه السلام)[18]   شرح علما در قرون متمادی پیش دستان ماست، این تعابیر به شکل قطعی نه به شکل توجیهات و تاویلات ظنّی برای هیچ عالمی روشن نشده‌است.   پذیرش سرّ بودن «جزئیات امر مهدیین» در منظومه‌ی پیچیده‌ی روایات مهدویت پاسخگوی شبهات بسیاری است، بلکه می‌توان گفت مهمترین مانع در فهم صحیح روایات همین موضوع است که گویی برخی نمی‌خواهند بپذیرند اهل‌بیت علیهم السلام سر مگویی بین خویش داشته‌اند و تنها کدهایی را به شیعیان داده‌اند تا در وقت موعود حقیقتشان روشن گردد. گویی ایشان چنین چیزی را منافی با هدایتگری ائمه علیهم السلام و مخالف با حرکتِ مومنانِ آن زمان در صراط مستقیم می‌دانند.   یکی از مخالفین دعوت یمانی می‌نویسد:   ...امام در مقام معما گویی و ابهام نبوده است.. پیشوایی مهدیین نمی‌تواند سِرّ باشد، انگیزه‌ای وجود ندارد که بر امامت ایشان تاکید نشود و صفت مهدیین به ایشان داده شود... اگر مهدیین اینقدر مهم بودند لازم بود نام همه‌ی آنها در کنار دوازده امام ذکر شود، یمانی و انصارش توجیه صحیحی برای ذکر نکردن نام مهدیین (تفاصیل مربوط به ایشان) ندارند، این مسئله‌ی مهم باید در مکان‌های متعدد مورد تاکید قرار می‌گرفت تا حجت بر همه تمام شود.[19]   چنانکه گذشت عدم ایمان به تفاصیل مهدیین، به معنای منحرف بودن مؤمنان در گذشته نیست چرا که ایمان اجمالی برای ایشان کافی بوده‌است و هرگز بیان نکردن تفاصیل مربوط به مهدیین، خللی به هدایتگری امامان معصوم وارد نمی‌کند‌، بلکه باید گفت امامان معصوم انتظار داشته‌اند که شیعیان با رأی خود، درباره‌ی اوصیاء ایشان سخن نگویند، استبعادهای غیر مستند نکنند، به روایات وارده اعتماد کنند و منتظر روشن شدن حقیقت آن‌ها باشند.   به چه دلیل ممکن نیست نام خاصِّ مهدیین در آن زمان جزء اسرار بوده باشد؟ آیا لحن روایات، بلکه برخی تصریحات برای ما گویای حقیقت نیست؟! آنچه گذشت و آنچه در ادامه می‌آید تبیین کننده‌ی امکان، بلکه ضرورت این ادعا است.   برای روشن شدن بحث از یک تنظیر استفاده می‌کنیم. برداشت اکثر علما از روایاتِ تحریمِ ذکر اسم حضرت مهدی علیه السلام این بوده است که جائز نیست کسی اسم اصلی حضرت (یعنی نام ِمحمد) را تا زمان ظهور به زبان بیاورد و باید از القاب حضرت (مثل مهدی، حجت و..) استفاده نمود.   اگر مطابقِ کلام اکثر قدما و عالمان در نبردن نام اصلیِ حضرت مهدی علیهم السلام تا هنگام ظهورشان حکمت و اسراری هست؛ چرا در نام نبردن صریحِ تک تک مهدیین سرّ و حکمتی نباشد؟   چنین استبعادهایی در مباحث علمی، برهان و دلیل محسوب نمی‌شود.    میرداماد از علمای شهیر اسلام می‌نویسد:   در زمان ما یعنی زمان غیبت، گفتنِ نام حضرت (یعنی نام محمد) تا هنگام ظهور ایشان برای احدی حلال نیست... باید القاب ایشان را با کنایه گفت ... این مطلب را جز کسانی که نسبت به اخبار (دینی) ضعف بصیرت داشته و اطلاعی از دقائق و اسرار ندارند، انکار نمی‌‌کنند، انکار تنها از ناحیه‌ی کسانی است که خُبره نبودن در امور پنهانیِ دستوراتِ شریعت و معالم سنّت، اندازه و بهره‌ی علم آنان است، کسانی که نصیبی از بصیرت به حقائق قرآن کریم و بهره‌ای از اسرار خفیه‌ای که در احادیث اهل‌بیت علیهم السلام به ودیعه نهاده شده یعنی معادن حکمت و حاملان سر و صندوق های علم الهی ندارند.[20]   و محدث نوری می‌نویسد:   حرمت گفتن اسم اصلی حضرت از مسلمات قدمای امامیه از فقیه و متکلم و محدّث است، تا زمان خواجه نصیر که به خاطر کمبود وقت برای مطالعه، قائل به جواز شد و در کلام خود مرتکب اشتباه عجیبی گشت... حمل این روایات بر تقیه معنا ندارد؛ چرا که شیعه و سنی نقل کرده‌اند که حضرت فرمود اسم مهدی، اسم من است، پس تقیه از چه کسی بوده؟... پایانِ زمان حرمت نام بردن در روایات، زمان ظهور است پس حرمت به خاطر ترس نیست، اگر ترس ملاک بود بهتر بود كه به هيچ اسم و لقبِ معروفى ذكر نشود خصوصا لقب مهدی. پس اختصاصِ (حرمتِ ذکر) به اين اسم راهى ندارد، جز بودن آن از اسرار مكنونه و خصايص الهيّه؛ مثل بودن امير المؤمنين از خصايص جدّ بزرگوارش.[21]   یعنی این عالمان در جواب این سوال که چرا نباید نام مبارک «محمد» را تا زمان ظهور بر زبان آورد می‌گویند: این از اسرار مخفی الهی است.   آنچه گذشت تنها یک مثال بود و مقصود از نقل آن تذکر این نکته بود که نمی‌توان و نباید وجود اسرار را انکار کرد. لطفا بار دیگر عبارت مرحوم میرداماد را مرور نمایید.   البته بسیاری از عالمان در تحلیل مسئله‌ی تحریم اسم بردن از حضرت که به راستی از اسرار است به خطا رفته‌اند و حتی برخی از علمای معاصر که با این موضوع به مثابه‌ی یک بحث فرعی فقهی برخورد کرده‌اند و گویی در موضع علّام الغیوب نشسته و جایگاه تشخیصِ وجود یا عدم وجود اسرار الهی را سزاوار خود دانسته‌اند نام نبردن این اسم تا هنگام ظهور را تعبّدی شدید دانسته و تمام روایات را توجیه کرده و رأی عالمان برجسته‌ی شیعه را کنار زده‌اند.[22]        پی نوشت ها :   [1]- الاختصاص، ص 199   [2]- الغيبة للنعماني، ص313   [3]- نمل: 82.   [4]- مختصر البصائر، ص 493.   [5]- الاحتجاج، ج1، ص253 و تفاسیر روایی قرآن.   [6]- غیبت نعمانی،ص173.   [7]- سند، فقه علائم ظهور، ص۲۸   [8]- مستدرك الوسائل، ج‏12، ص289   [9]- كمال الدين، ج‏2، ص482   [10]- رجال کشی، ص194و خصال، ص 67   [11]- مختصر البصائر ؛ ص494   [12]- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص377   [13]- بصائر الدرجات، ج1، ص29   [14]- الإحتجاج، ج‏2، ص 469   [15]- غیبت نعمانی، ص 303   [16]- غیبت نعمانی، ص154و 155 و طوسی، ص423   [17]- غیبت نعمانی، ص189   [18]- تاریخ پس از ظهور، ص 541 به بعد   [19]- علی آل محسن، الرد القاصم، ص۴۶ و ۹۳   [20]- نوری، النجم الثاقب، ج1، ص136. به نقل از کتاب شرعه التسمیه   [21]- النجم الثاقب، ج‏1، ص135 و 145، با تلخیص   [22]- کتاب تا ظهور، ص 68