اعتقاد به مهدیین و تکلیف گذشتگان
یکی از سوالات رایج آن است که آیا ایمان به مهدیین علیهم السلام، مستلزم منحرف و گمراه دانستن مردم، پیش از ظهور ایشان نیست؟ پاسخ تفصیلی مجال گستردهای میطلبد که در اینجا تنها به آن اشاره میکنیم. به نظر میرسد؛ گذشتگان در زمان حضور معصومین علیهم السلام مکلّف به درک تفاصیل این مسئله و ایمان به آن نبودهاند؛ لذا نسبت به ایشان، ایمان اجمالی به آنچه معصومین علیهم السلام فرمودهاند، کافی بوده است. همانطور که در زمان رسولالله (ص) میبینیم گاه، حضرت به اجمال، اوصیای خود را چنین معرفی مینمودند: علی، حسن و حسین و نُه فرزند حسین علیهم السلام . (نُه امام را به اجمال مطرح مینمودند). روایات با این مضمون زیادند: «ثم تسعه من ولد الحسین علیهم السلام... ». [1] درواقع، ایمانِ اجمالی به تمام آنچه رسولِ خدا (ص) و ائمه علیهم السلام فرمودند برای معاصرین ایشان کافی است. امتحان اصلی مردم درآن زمان، پذیرش و تسلیم در برابر امام زمان خویش است. از این رو، بسیاری از شیعیان نیز نام دوازده امام را پیش از رسیدن زمان آنها نمیدانستند. گرچه گاه، نام دوازده امام و سایر جزئیات مربوط به امامت، برای خواص مطرح شده است. روایات مهدیین علیهم السلام که مربوط به حکومت آخرالزمان است نیز به شکل پراکنده و به اجمال مطرح شده است. ایمان به تفاصیل مهدیین علیهم السلام در دولت مهدوی در آن زمان ضرورتی نداشته است. این موضوع به روشنی از کلمات اهل بیت علیهم السلام به دست میآید. به عنوان مثال امام صادق (ع) بعد از شمردن دوازده امام و در جواب به پاسخِ سوالکننده که بعد از ایشان چه کسی متولّی دین خواهد بود؟ فرمودند: «همین مقدار برای تو کافی است».[2] دقت کنید «کفایت میکند» غیر از «نفی پیشوایان» است. ایمان به همه تفاصیل، فرع بیان آنهاست که در گذشته اتفاق نیفتادهاست. این گونه نیست که همه معارف دینی در هر زمانی بیپرده بیان شوند، تمام عالمان حوزه دین اتفاق نظر دارند که حقایق مهمِّ مورد نظر دین، جز در زمان مناسب و مطابق با حکمت الهی بیان نمیشوند. تفاصیلی که در زمان ظهور حضرت مهدی (ع) برای اولین بار مطرح میشوند یا تبیینِ رموز روایات پیشین که جز برای معصومین علیهم السلام قابل فهم نبودهاست، از جمله این حقایق هستند. ملاحظه روایات مربوط به آوردنِ «امر جدید، سلطان جدید و دعوت جدید» با حضرت مهدی علیهم السلام در این خصوص راهگشا است.[3] توجه به مسئله هفتم که در ادامه ذکر خواهد شد، نیز یکی دیگر از ابعاد این موضوع را روشن خواهد نمود. (بسیاری از حوادث آخر الزمان، جزء متشابهات و اسرار اهل بیت (ع) بوده است). بنابر آنچه گذشت، هر انسانی باید خود مجموعه روایات مربوط به مهدیین علیهم السلام را ملاحظه کند تا ببیند آیا به یقین میرسد؟ و به تقلید در این امر خطیر اکتفاء ننماید؛ زیرا، با در نظر گرفتن احتمال وصایت اولیای صالح بعد از امام مهدی (ع) و امکانِ ارتباط ظهور با مهدی اول (ع)، این مسئله اعتقادی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار خواهد گردید. همچنین بعد از اطّلاع از اینکه برخی از بزرگان و استوانههای مذهب تشیّع در گذشته - با ملاحظۀ برخی روایات و نه تمام اشارات روایی- در استمرار حکومت مهدوی در فرزند امام مهدی (ع) توقف نموده و هرگز آن را رد نکردهاند. لازم است شخص خود، در این امرِ اعتقادی از سرچشمه (یعنی منابع اصلی) تحقیق نماید و در روایات بسیاری که اکنون گرد آمده تأمّل نماید. در صورت تقلید در این امر خطیر و عدم تشخیص حق و گرفتار شدن در فتنه آخرالزمان، عذری از منظر عُقلا وجود نخواهد داشت. از سوی دیگر، امام مهدی (ع) به سببِ ظلم به اهل بیت علیهم السلام و بی اعتنایی به اوامر الهی نسبت به اوصیاء رسول خدا (ص) از میان مسلمانان غایب گشتند و در نتیجه، مسئله مهدیین (اوصیای حضرت) علیهم السلام به تفصیل بیان نگشت و ایمان به این تفاصیل و امتحان مردم در این خصوص، موضوع نیافت و حکم به جهادی مستمرّ در برابر دشمنان نیز به تأخیر افتاد. علّت همۀ این امور چیزی نیست جز آماده نبودن امّت اسلام و نبودِ قابلیت در مردم. خداوند متعال از روی لطف و تفضلّش، این تکلیف را متوجه مردم نساخت تا با بر زمین ماندن آن، مستحقِّ عذاب نگردند.([4]) تمام براهین و ادله عقلی و قرآنی و روایی که شیعه بر ضرورت اصلِ امامت اقامه نموده است، نیازِ دائمی جامعه به امام را اثبات می نماید. دنیای اسلام اعمّ از شیعه و سنّی در طول تاریخ با بحرانها و شدائد بسیاری مواجه بوده و هستند، مردم در میان تمام مصائب، اختلافات، بی اطلاعیها و عدم تشخیصها نیاز مُبرمی به امام داشتهاند. میدانیم رابطه امام معصوم و جامعه همانند ارتباط سر با بدن است. حال آیا امام مهدی (ع) بر این همه درد و اختلاف و جهل، چشم فرو بسته و به مسئولیت خطیر خویش بیاعتنایی نموده و مردم را در سیل حوادث تلخِ روزگار غوطهور دیده و اقدامی ننموده است؟! خیر. امام، معصوم است و مطابق حکمت عمل میکند. درواقع، مسئولیتِ خالیبودنِ جای امام، متوجه مردمی است که پذیرای برنامه اصلاحی مهدی (ع) نبودهاند. به عبارت دیگر، فقدان ظرفیت لازم برای نصرت و پیشبرد اهداف بلند مهدی (ع)، مانع تحقّق دولت عدل الهی گشته است. این سخن مشهور که از روایات به دست آمده نیز گویای همین حقیقت است: «هیچگاه، سیصد و سیزده نفر یار مخلص و مورد انتظار امام مهدی (ع) در یک زمان مجتمع نبودهاند» از این رو، بیشک مجموع امت اسلامی شامل سنّی و شیعه (جز معدودی) در حقّ ائمه علیهم السلام کوتاهی و تقصیر نموده و از بهره مندی کامل وجود ایشان، محروم گشتهاند. خواجه نصیرالدین طوسی در این باره مینویسد: «عدمُه منّا» یعنی نبود و غیبت امام به خاطر ما مردم است. و علامه حلی در شرح عبارت فوق میگوید: خدا امام را منصوب نموده و امام نیز به وظیفه خود عمل مینماید؛ ولی در صورتی که مردم به وظیفه خود، یعنی یاری و مساعدت امام عمل نکنند زمینه حضور امام منتفی گشته و امام، غایب میگردد.([5]) بنابراین، اصل حضور امام در جامعه است و غیبت بر خلاف اصل است. انشاءالله در مقاله دیگری با تبیین فلسفه غیبت امام مهدی (ع) زوایای دیگری از این بحث روشن خواهد شد. پی نوشت ها : [1]- صدوق، کمال الدین:ج1، ص257. [2] - غیبت نعمانی: ص53. [3]- (ر.ک. صدر، تاریخ الغیبه الصغری: ج3، ص443 - 455)؛ (نرم افزار نور، مهدویت). [4]- ر.ک: سید احمدالحسن8، عقائدالاسلام: ص51 - 56، عربی.