نشریه زمان ظهور شماره 50

به نام – الله – مبداء و معدن بی نهایت رحمت و مهربانی یکشنبه6 اسفند1396/8جمادی الثانی 1439/ 25فوریه2018/شماره50/4صفحه سردبیر- بشارت- و برای همۀ مردم به نجات دهنده ای که نظام عدل را تأسیس می کند. نام او احمد است و در سال 2002 م. دعوت خود را در عراق علنی کرد و اکنون دعوت وی به بسیاری از مردم در کشورهای مختلف دنیا ابلاغ شده است؛ پس ازاینکه از جانب کسانی که از دعوت و پروژۀ اصلاحی او متضرر شدند، متحمل دشوار یهای جنگ تبلیغاتی و تحریکات دروغین شد و می شود. از همۀ طبقات مجتمع مردمی، مردان دین، اطبا، مهندسین و اساتید دانشگاه که دارای مدارک تحصیلی عالیه هستند به او ایمان آوردند، چراکه راه های خداوند سبحان و تعالی به شمارش نفس های خلائق است. او به مهدی و احمد موصوف شده است؛ و یمانی ذکر شده در کتاب های مسلمانان و تسلی دهندۀ روح حق است که شما را به همۀ حق هدایت می کند؛ برای اینکه از خود نمی گوید، بلکه هر آنچه می شنود به آن گوید. می گوید: شما را به انسان سازی در درون خود دعوت می کنم، شما را به کشتن منیت دعوت می کنم و برای شعار، همسایه ام قبل از من و شهر مجاور قبل از شهر من، همان گونه که رسول الله (ص) و ائمه و انبیاء (ع) توصیه نمودند، اول همسایه، اول فقیر، اول یتیم و اول بیوه زن. آیا این امر برای تو بیگانه است؟ یا اینکه به وجود اصلا حکننده و نجات دهندۀ الهی اصلاً اعتقاد نداری! آیا ده ها نصوص دینی در مورد او را نخوانده ای؟ بگذار به تو بگویم، آنچه را که در مورد آن دانشی نداری تکذیب مکن . و بدون اهتمام، گویی چیزی را نشنیده ای روی گردانی مکن. بلکه جستجو کرده و چشمان خود را باز نگهدار و بخوان و اطلاع پیدا کن و از خداوند بخواه تا حقیقت را دریابی؛ و هیچ گاه اجازه مده کسی آخرت تو را رقم بزند. می توانی مفصلاً از سایت اینترنتی نسبت به وی شناخت پیدا کنی.( /http://almahdyoon.org) و از شبکۀ منجی عالم (المنقذ العالمی) ماهواره نایل سات 11095 و افقی 27500 و 3\ 4 و از لابه لای صفحه شخصی و رسمی وی در فیس بوک: https://www.facebook.com/Ahmed. Alhasan.10313 و می توانی از برنامه پالتاک به صورت مستقیم، صوتی و نوشتاری مناقشه کرده و به حقیقت این دعوت مبارک پی ببری. Paltalk»Middleeast»Islam»ansaral imam a l m a h d y از خداوند سبحان و تعالی برای تو و هرکس ذره ای نور در قلب او موجود است آرزوی موفقیت برای شناخت حق و یاری آن را خواهانم. و هر تصمیمی که داری، پس ما در انسانیت برادر هستیم. (قسمت اول): امام علي (ع) مصداق اولي الامر در قرآن ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّه وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْامْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللِّه وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللِّه وَالْيَوْمِ الْخِرِ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِ لياً)؛( ای اهل ایمان!از خدا اطاعت کنید و] نیز[ از پیامبر و صاحبان امر خودتان] که امامان از اهل بیت اند و چون پیامبر دارای مقام عصمت هستند[ اطاعت کنید.واگر درباره چیزی] از احکام و امور مادی و معنوی و حکومت و جانشینی پس از پیامبر[ نزاع داشتید آن را ] برای فیصله یافتنش[ اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید, به خدا و پیامبر ارجاع دهید; این] ارجاع دادن [ برای شما بهتر و از نظر عاقبت نیکوتر است.(نسائ59) معلوم است که خداوند متعال بر عهدۀ هر انسانی، حق اطاعت و فرمان برداری دارد؛ پس او پروردگار بزرگی است که به خَلقَش، وجود و نعمت های ظاهری و باطنی را افاضه می کند؛ و حکمت خداوند متعال بر این اراده بود که به گروهی از خلقش، اطاعت مطلق بدهد، زیرا آ نها (عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ)؛ ( بندگانی گرامی و ارجمندند)( انبياء: 26 ). ( لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ)؛ ( در /فتار بر او پیشی نمی گیرند, و انان فقط به فرمان او عمل می کنند.)(انبياء: 27 ). و اینان همان خلفای خداوند سبحان هستند که در چندین آیه به اطاعت از آن ها امر شده است؛ خواه انبیاء باشند یا رسولان یا امامان یا پادشاهانی مثل طالوت؛ و این آیه یکی از آیاتی است که در مطالب گذشته روشن شد، زیرا خداوند سبحان در آن، امر به اطاعت از خودش و اطاعت از رسولش و اولوالأمر کرد. و هیچ اختلافی در وجوب اطاعت مطلق برای رسول خدا وجود ندارد؛ همان طور که مفروض این است که هیچ اختلافی -برحسب دلالت های آیه- در مورد ثبوت اطاعت مطلق برای اولوالأمر وجود ندارد؛ ولی چیزی که در آن اختلاف به وجود آمد، همان تأویل پذیری و فرار از حقیقتی است که در تحریف حقایق و پنهان کردن باطل در لباس حق با عبارت های درخشان و اصطلاحات وارد شده، نقش بازی می کند. و همین طور این اختلاف تا تشخیص منظور از اولوالأمر امتداد یافت؛ پس این «تشخیص »، میدانی برای اقوال و نظرهای متفاوت شد، علیرغم وجود عنصر واضحی که برحسب فهم سلیم از آیۀ مبارکه تعیین می کند که آ نها گروهی مخصوص هستند، چنانکه خواهیم دانست. و ]منظور از[ «طاعت » در آیه، اطاعت مطلق است، اطاعت خداوند سبحان و رسولش و اولوالأمر؛ و آن محدود به هیچ حدّی و مقیّد به هیچ قیدی نیست، بلکه اطاعت و تسلیم شدن در برابر آن ها، به طور مطلق واجب است هما نطور که آن، مقتضای شریک کردن و ]همچنین مقتضای[ عطفی است که در آیه آمده است. جوهری در الصحاح گفت: ( و «واو» از حروف عطف است که بین دو چیز را جمع می کند و بر ترتیب دلالت نمی کند). (پاورقی الصحاح: جلد 6، صفحه 2556 ). همانا «واو » بین حکم معطوف علیه و معطوف را جمع می کند، پس معطوف با معطوف علیه در لفظ و حکم شریک می شود و این همان چیزی است که ابن عقیل همدانی در شرحش آن را بیان می کند، گفت: (حروف عطف دو نوع هستند: یکی از آ نها این است که معطوف با معطوف علیه به طور مطلق یعنی در لفظ و حکم، شریک می شود). ( پاورقی شرح ابن عقیل: جلد 2، صفحه 225 ). ( وَأَذَانٌ مِّنَ اللِّه وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْاكْبَرِ أَنَّ اللَّه بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللِّه وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذابٍ أَلِيٍم)؛ ( و این اعلامی از سوی خدا و پیامبرش به عهده مردم در روز حج اکبر, که یقینا خدا و پیامبرش از مشرکان بیزارند] وهیچ تعهدی نسبت به آنان ندارند[ پس] ای مشرکان[ اگر] از پیمان شکنی و خیانت[ توبه کنید] و مسلمان شوید[ برای شما بهتر است و اگر روی ]ازوفای به پیمان و اسلام[ برگردانید, بدانید که شما عجز کننده خدا نیستید.] تا بتوانید از دسترس قدرت او بیرون روید[ وکسانی را که کفر ورزیدند, به عذابی دردناک مژده ده).(توبه3) همانا حرف «واو » در این سخن خداوند متعال «و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم » بر اتحاد بین اطاعت رسول و اطاعت اولوالأمر دلالت می کند، پس هر دو اطاعت از یک جنس هستند، برخلاف اطاعت خداوند سبحان که آن اطاعت برای ذات خداوند است، به خاطر اینکه او پروردگار و خالق و تدبیرکنندۀ امورات خلق است، پس اطاعتش برای آ نها واجب است و اطاعتش برای ذات او سبحانه است؛ اما اطاعت رسول و اولوالأمر، ]حق[ اطاعتی است که از جانب خداوند به آن ها داده شده است زیرا آن ها خلفای او در زمین هستند. اهل سنت و جماعت در تعیین منظور از اولوالأمر، اختلاف بزرگی کردند، پس تعیین اولوالأمر، میدان نظرات گردیده است و اقوال مختلفی را در مورد تعیین منظور از اولوالأمر، ذکر کرده اند؛ و «العینی » در «عمده القاری » یازده قول را نقل کرده است، پس گفت: ( در تفسیر این سخن خداوند متعال که فرمود: «و اولوالأمر منکم » یازده قول آمده است: اول: منظور از اولوالأمر، امیران است و این سخن ابن عباس و ابوهریره و ابن زید و السدی است. سخن عکرمه است. سوم: منظور از اولوالأمر، همۀ صحابه است و این سخن مجاهد است. چهارم: منظور از اولوالأمر، خلفای چهارگانه است و این سخن ابوبکر وراق در مورد سخن ثعلبی است. پنجم: منظور از اولوالأمر، مهاجرین و انصار است و این سخن عطاء ا ست. ششم: منظور از اولوالأمر، صحابه و تابعین است. هفتم: منظور از اولوالأمر، صاحبان عقل است، کسانی که امر مردم را اداره می کنند و این سخن ابن کیسان است. هشتم: منظور از اولوالأمر، علما و فقهاست و این سخن جاب ربن عبدالله و حسن و ابوالعالیه است. نهم: منظور از اولوالأمر، فرماندهان سپاه هاست و این سخن میمون بن مهران و مقاتل و کلبی است. دهم: منظور از اولوالأمر، اهل علم و قرآن است و این سخن مجاهد است و مالک آن را انتخاب کرده است. یازدهم: کلمه «اولوالأمر » در آیه عمومیت دارد در هرکسی که متصدی امر چیزی شود و این نظر صحیح است و بخاری با این گفت هاش «ذوی الأمر: صاحبان امر » به این قول گرایش پیدا کرده است. ( پاورقی عمده القاری: جلد 18 ، ص 176 ). و تمسک به همۀ این اقوال ذکر شده ممکن نیست، بلکه آن ها نظراتی به سود صاحبانشان هستند و اخذ به آن ها برای ما الزام آور نیست، زیرا از معصومی که خداوند متعال ما را امر به تعبّد به قولش کرده، صادر نشده است و همچنین ترجیح یکی از آ نها بر دیگری ممکن نیست؛ زیرا هیچ مرجّحی برای ترجیح دادن یکی از اقوال بر سایر اقوال وجود ندارد. چه کسی زمین را پر از عدل و داد میکند؟ اختلافی در این نیست که آنکسی که زمین را پر از عدل و داد میکند با صفاتی مثل مهدی و قائم و صاحب الامر توصیف شده است. روایات وارده از پیامبر اکرم (ص) از طریق شیعه و سنی و همچنین روایات وارده از ائمه معصومین (ع) صحبت از منجی صالحی کرده اند که وعده خداست و قرار است که زمین را پس از اینکه پر از ظلم و جور شده است، پر از عدل و داد کند و از ایشان با این اوصاف یاد کرده اند. اما مصداق این شخص کیست؟ و چه کسی همان مهدی و قائم موعود است و جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد؟ در اینجا نمیخواهیم سراغ اختاف بین ادیان برویم و حتی قصد نداریم برای غیر مذهب شیعه سخن بگوییم بلکه روی سخن ما با کسانی است که این شبهه و اشکال را بر دعوت یمانی میگیرند که چرا ما یمانیون قائلیم که مهدی اول در وصیت پیامبر (ص) همان کسی است که جهان را پر از عدل و داد میکند؟ در پاسخ به این جماعت و این شبهه باید گفت که ما یمانیون این صفت را منحصر در مهدی اول نمیدانیم. بلکه ایشان و پدر بزرگوارشان امام محمد بن الحسن (ع )و همچنین مهدیین از اولاد ایشان را مشترک در این وصف میدانیم: عن النبي صلّى اللّه عليه و آله، أنه ذكر المهدي عليه السّلام، و ما يجريه اللّه عزّ و جلّ من الخيرات و الفتح على يديه. فقيل له: يا رسول اللّه كل هذا يجمعه الله له؟ قال: نعم. و ما لم يكن منه في حياته و أيامه هو كائن في أيام الائمة من بعده من ذريته . (شرح الاخبار ج 2 ص 42 ). از پیامبر اکرم (ص) وارد شده است در حالی که از مهدی سخن میگفت و از آنچه از خیرات و برکات و فتوحات که خداوند عزوجل بر دستان مهدی جاری میکند. به ایشان عرض شد که یا رسول الله آیا همه این برکات و فتوحات را خداوند برای مهدی جمع کرده است؟ ( یعنی آیا همه این فتوحات به وسیله یک نفر انجام میشود؟) پیامبر (ص) فرمود: بله و اگر مقداری از آن در زمانش محقق نشد در زمان ائمه از ذریه ایشان انجام میشود. پس طبق این روایت میفهمیم که همه آنچه از فتوحات و پر کردن زمین از عدل و داد که وعده داده شده، توسط یک نفر انجام نمیشود بلکه این امری است که بر گردن مهدیین از نسل امام مهدی (ع) است یکی پس از دیگری. و این بزرگواران مصداق همان بندگان صالحی هستند که خداوند وعده داده است تا زمین را به ارث آنها بگذارد: وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِأَنَّ الْارْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون (انبیاء 105 ). اما آنچه مهم است این است که این صفت نمود بیشتری در مهدی اول دارد به این دلیل که ایشان آغاز کننده فصل ظهور و پایان غیبت است و ایشان است که پس از زمان فترت با مردم مواجه میشود و ایشان وصی و فرستاده امام عصر (ع) و فرمانده قیام آن حضرت است و همان یمانی موعود است که بین رکن و مقام بیعت میگیرد. ایشان قبل از ظهور پدرش میآید و امام مهدی (ع ) بعد از ایشان میآید: ...ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ: يَا سَلْمَانُ، مَهْدِيُّ أُمَّتِي الَّذِي يَمْلأُ الْارْضَ قِسْطاً وَ عَدْلً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْم مِنْ وُلْدِ هَذَا. إِمَامُ بْنُ إِمَامٍ، عَالِمُ بْنُ عَالِمٍ، وَصِيُّ بْنُ وَصِيٍّ، أَبُوهُ الَّذِي يَلِيهِ إِمَامٌ وَصِيٌّ عَالِمٌ. قَالَ: قُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللِّه، الْمَهْدِيُّ أَفْضَلُ أَمْ أَبُوهُ قَالَ: أَبُوهُ أَفْضَلُ مِنْه . (سلیم بن قیس هلالی ج 2 ص 910 ). ...سپس پيامبر ص دست مبارك را بر امام حسين (ع ) زد و فرمود: اى سلمان، مهدى امت كه زمين را از عدل و داد پر می كند همان طور كه از ظلم و جور پر شده باشد، از فرزندان اين است. امام پسر امام، عالم پسر عالم، وصى پسر وصى است. پدرش كه بعد از او میآید امام و وصى و عالم است . عرض كردم: اى پيامبر خدا، مهدى افضل است يا پدرش؟ فرمود: پدرش از او افضل است . در این روایت که در مقام مهدی اول صادر شده است به صراحت ایشان را همان کسی معرفی میکند که جهان را پر ازعدل و داد میکند. آن مهدی که قبل از پدرش می آید و البته پدرش از او افضل است همان مهدی اول از دوازده مهدی از فرزندان امام مهدی (ع) است. و او همان اولین قائم اهل بیت (ع) است: عن ابی عبد الله (ع) : ...إِنَّهُ أَوَّلُ قَائِمٍ يَقُومُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يُحَدِّثُكُمْ بِحَدِيثٍ لَا تَحْتَمِلُونَهُ فَتَخْرُجُونَ عَلَيْه. ( الزهد 104 ) امام صادق (ع) فرمود: همانا اولین قائم ما اهل بیت زمانی که قیام میکند با شما سخنانی میگوید که تاب تحملش را ندارید و علیه ایشان خروج میکنید. تکامل یک واقعیت ( fact ) است .....درحالی که در علم مفاهیم، فکت (واقعیت)، فرضیه و نظریه تعاریف مشخصی دارند که با هم متفاوت اند و امروزه واقعیت (فکت) تکامل و تطور حیات پذیرفته شده است و برای آن نظریات مختلفی نظیر نظریه تکامل به وسیلۀ انتخاب طبیعی، نظریه سنتز تکاملی مدرن و اخیراً نظریه سنتز تکاملی توسعه یافته و ... ارائه شده است؛ اما برای فهم بهتر مطالب فوق به توضیح آن ها می پردازیم. واقعیت یا fact : عبارت است از مشاهدات ما در مورد محیط پیرامون که قابل اثبات و تکرارپذیری باشد. فرضیه یا hypothesis : توضیح احتمالی یا حدسیات ما در مورد چگونگی وقوع آن واقعیت است که قابل آزمایش می باشد. نظریه یا theory : توضیح علت پدیده ها (واقعیت) است که توسط مجموعه ای از شواهد علمی پشتیبانی می شود. در واقع زمانی که درستی فرضیه های متعددی با استفاده از رو شهای علمی، در مورد علت وقوع یک پدیده تأیید می گردد، یک نظریه علمی ثبت می شود. برای درک بهتر کاربرد آن ها به مثال زیر توجه کنید: واقعیت (فکت): به عنوا نمثال سقوط یک سیب از درخت به سمت زمین. فرضیه: نیرویی وجود دارد که سیب را به سمت زمین می کشد. نظریه: نیروی گرانش و انحنای فضا-زمان سبب سقوط اجسام از ارتفاع است. سؤالی که اینجا مطرح می شود آن است که آیا سیر تکامل و تطور حیات یک واقعیت می باشد یا نه؟ پاسخ بسیار واضح است؛ ازآنجاکه تکامل حیات از حدود 4 میلیارد سال پیش تاکنون شروع شده است و ما شاهد گونه زایی و تنوع انواع در این برهه زمانی نبود هایم، نمی توانیم مستقیم شاهد این فکت باشیم، ولی این نمی تواند دلیل رد نمودن فکت یا واقعیت تکامل حیات باشد؛ زیرا برای درک واقعیات از دیدگاه علم یا باید مستقیم آن را مشاهده کرد یا از طریق اثراتی به آن پی ببریم؛ مثلاً دایناسورها را ندیدیم ولی با مشاهده فسیل آن ها، به وجودشان در میلیون ها سال پیش پی برده ایم. در موضوع تطور و تکامل حیات نیز همین طور است؛ ما با بررسی دقیق فسیل ها، متوجه این سیر تکاملی از موجودات ساده به سمت موجودات پیچیده هستیم و به وضوح می بینیم که در دوره های مختلف زمین شناسی، موجودات مختلف به مرور به وجود آمده اند؛ مثلاً فسیل انسان ها را در 100 میلیون سال پیش نمی بینیم. به عبارتی با مشاهده فسیل هایی که به صورت کلی هرچه قدیمی تر هستند ساده تر و هرچه به زمان فعلی نزدی کتر می شوند پیچیده تر می شوند، متوجه سیر حرکت حیات از سادگی به سمت پیچیدگی می شویم؛ و با توجه به نوع گونه ها، کاملاً طبقه به طبقه و به ترتیب هستند. گونه های ساده تر در نخستین دوره ها و گونه های پیچیده تر در دوران متأخرتر ظاهر شده اند. سید احمدالحسن می نویسند: بنابراین تکامل، موضوعی حتمی است که در گذشته، حال و آینده وجود داشته، دارد و خواهد داشت؛ زیرا تمام مقدمات آن فراهم است و قبلاً نیز این مقدمات فراهم بوده است؛ بنابراین، موضوع بر سر پاسخ آری یا خیر نیست؛ زیرا وجود تکامل واقعیتی کاملاً بدیهی است؛ به همان روشنی چرخیدن زمین! علاوه بر آنچه گذشت، دلایل فراوانی از علم کالبدشناسی تطبیقی، سنگواره ها و علم ژنتیک وجود دارد که همگی موضوع تکامل را تأیید می کنند و بر آن صحه می گذارند. تکامل موضوع روشنی است و حتی در زنجیرۀ جانداران امروزی که در دسترس ما قرار دارند، نیز به وضوح دیده م یشود. (سید احمدالحسن: کتاب توهم ب یخدایی، ص 86 ). در نتیجه، تکامل حیات یک فکت و واقعیت غیرقابل انکار است. ایمان ابوطالب عموی پیامبر ....و اشعاری از جناب ابوطالب در مدح پیامبر (ص) و اینکه دین او دین حق است و دیگر مسائل نقل شده است؛ و پیامبر (ص) سال وفات او و بانو خدیجه را سال حزن نامید. آیا بعد از همۀ این ها عاقلانه است که بگوییم ایشان ایمان نیاورده و بر کفر، وفات نموده است؟! آمده است که ایشان دین را یاری و از رسول خدا (ص) دفاع می کرد و پیامبر و اسام را مدح و ستایش می نمود. حتی کسانی که قائل به کفر ابوطالب (رضی الله عنه) هستند، اعتراف می کنند که ایشان همیشه پیامبر (ص) را یاری و از او حمایت می کرد؛ و از جملۀ آ نها گفتۀ حاف ظبن حجر در «الفتح » است: ( یاری ابوطالب نسبت به پیامبر بعد از بعثت تا هنگام مرگ استمرار داشت ... و از پیامبر (ص) دفاع و حمایت کرد و هرکسی که آزارش می داد را از آن بازمی داشت)؛ و همچنین درکتاب «البدایه و النهایه » از ابن کثیر ج ۳، ص ۱۳۳ . و از ابن مسعود ثبت است که گفت: و اما رسول خدا (ص) ، خدا از او به وسیلۀ عمویش حمایت کرد. ( روایت کرده است آن را ابن حبان در کتاب الصحیح: ج ۱۵ ، ص ۵۵۸ ، شماره ۷۰۸۳ ، ابن ابی شیبه در کتاب المصنف: ج ۶، ص ۳۹۶ و ج ۷، ص ۳۳۷ ، البیهقی در کتاب السنن الکبری: ج ۸، ص ۲۰۹ ، احمد در کتاب المسند: ج ۱، ص ۴۰۴ ، ابن ماجه: ص ۱۵۰ ، الحاکم: ج ۳، ص ۲۸۴ ، البزاز: ج ۵، ص ۲۳۳ و دیگران؛ و طرف مخالف در زمان ما ألبانی در کتاب صحیح ابن ماجه: ج ۱، ص ۳۰ ، شماره ۱۲۲ آن را صحیح دانسته است). و مسلم از عباس عموی پیامبر (ص) روایت کرد که او به پیامبر (ص) گفت: عمویت بسیار برای تو سودمند بود چراکه او از تو پاسداری می کرد و به خاطر تو غضبناک می شد... ( بخاری: ص ۳۸۸۳ ؛ و مسلم: ص ۲۰۹ آن را روایت کرده اند). و در روایت مسلم: «از تو پاسداری می کرد و تو را یاری می نمود .» و ابوطالب درحالی که پیامبر (ص) را مدح می کرد، فرمود: ( و سفیدرویی كه ابر از روى او طلب سيرابى می كند، پناه يتيمان و نگه دارنده بیوه زنان ] است و[ نيازمندان آل هاشم به او پناهنده می شوند و آنان در نزد او در نعمت و احسان ها غوطه ور می شوند. ( در بخاری: ص 1009 ، ثابت شده است که این بیت متعلق به ابوطالب است که در مدح پیامبر (ص) گفته است. الحافظ ابن حجر در کتاب فتح الباری: ج ۲، ص ۴۹۶ نیز گفته است). ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه: ج ۳، ص ۵۷ گفت: جداً این قصیده ای بلیغ و شیواست و تنها می تواند توسط کسی که به آن نسبت داده شده است ]ابوطالب[، گفته شود؛ و آن برتر از معلقات سبع است و در رساندن معنا بلیغ تر می باشد. و بیهقی از انس بن مالک (رضی الله عنه) آورده است که گفت: بادی هنشینی به سوی پیامبر (ص) آمد و از خشک سالی و قحطی شکایت کرد و ابیاتی را سرود، رسول خدا (ص) برخاست و به بالای منبر رفت، پس دستش را به سوی آسمان بلند کرد و دعا نمود، هنوز دستش را پایین نیاورده بود که آسمان با رعدوبرق هایش روشن شد، سپس بعد از آن آمدند درحالی که از بسیاری باران و ترس غرق شدن ضجه می زدند. پس پیامبر (ص) عرضه داشت: «بار خدایا در اطراف ببار نه بر ما ». (این صحیح و ثابت است؛ پس بیت ( وابیض یستسقی الغمام: و سفیدی که از ابر آب می طلبد) را بخاری: ص ۱۰۰۹ و لفظ ( اللهم حوالینا ولا علینا: خدایا پیرامون ما و نه بر ما) را بخاری و مسلم روایت کرده اند، هما نطور که خواهد آمد؛ و این سیاق را اصفهانی در دلائل النبوة: ج ۱، ص ۱۸۴ روایت کرده و حافظ در الفتح: ج ۲، ص ۲۹۵ آن را ذکر کرده و در «دلائل النبوة » آن را به بیهقی استناد داده است؛ و متن «اللهم حوالینا ولا علینا » را بخاری در ده موضع در صفحات ۹۳۳ ، ۱۰۱۳ ، ۱۰۱۴ ، ۱۰۱۵ ، ۱۰۲۰ ، ۱۰۲۱ ،۱۰۳۳ ، ۳۵۸۲ ، ۶۰۹۳ و ۶۳۴۲ و مسلم در صفحه ۸۹۷ ، و غیر آن دو روایت کرده اند). و رسول خدا (ص) لبخندی زد به طوریکه دندان هایش پیدا شد، سپس فرمود: «خدا ابوطالب را جزاى خیر دهد، ای کاش! زنده بود تا چشمش روشن می شد، چه کسی گفته او را بر ما می خواند؟ » و علی (رضی الله عنه و کرم وجهه) فرمود: گویا شما این سخن او را اراده کرده اید: و سفيد رویى كه ابر از روى او طلب سيرابى می كند. پناه يتيمان و نگه دارندۀ بیوه زنان؛ و ]پیامبر (ص) [ فرمودند: بله. ( ابن عدی در کتاب الکامل: ج ۳، ص ۴۰۹ - ۴۰۸ آن را روایت کرده است). و از جمله شعرهایش که بر ایمان او دلالت می کند، آن است که حاف ظبن حجر عسقلانی در الفتح، ج ۷، ص ۱۹۴ ذکر کرده است: ] و اخبار او در پاسداری و دفاع از او (ص) شناخته شده و مشهور است و آنچه از شعرش در این مورد مشهورتر است این سخن اوست: به خدا سوگند، آنها هرگز به تو دست نخواهد یافت، مگر آن روز که من به خاک سپرده شوم؛ و سخن او ]که گفت[: شما دروغ می گویید و حال آنکه در خانه خدا، محمد را مسخره می کنیم و زمانی که اطراف خانه خدا جنگ می کنیم و تکاپو می کنیم[. انتهای ذکر مطلب از (کتاب فتح الباری). و همچنین این گفته او مشهور است که: «به خدا سوگند، قریش هرگز به تو دست نخواهد یافت، مگر آن روز که من به خاک سپرده شوم؛ و مأموریت خود را آشکار کن که هیچ کوتاهی در تو نیست و تو مرا خواندی و من دانستم که راست گویی. به آنچه چشم ها از آن روشنی یافته، بشارت ده و راست گفتی و در دعوتت رعایت امانت را کردی و من دانستم که دین محمد برترین ادیان است ». و این ابیات را قرطبی در «تفسیرش ج 6، ص 406 ذکر کرد. ( الحافظ ابن حجر دو بیت اخیر را در کتاب الاصابه: ج ۷، ص ۲۳۶ آورده است). سال حزن و پیامبر (ص) به خاطر مرگ عمویش ابوطالب و همسرش خدیجه در سال دهم بعثت محزون گشت و آن سال را عام الحزن نامید. ( ر.ک به کتاب «التحفه اللطیفه فی تاریخ المدینه الشریفه » از حافظ سخاوی، ج ۱، ص ۱۲ و کتاب «الاستقصا لأخبار دول المغرب الأقصا » از ناصری، ج ۱، ص ۶۷ و کتاب «لسان العرب » از ابن منظور، ج ۱۳ ، ص ۱۱۲ ). و حاکم در «المستدرک » ج 2، ص 621 می گوید: و اخبار، متواتر است که رسول خدا (ص) هنگامی که عمویش ابوطالب وفات نمود، او و مسلمانان بعد از مرگش، از سوی مشرکین با اذیت روبرو شدند... و هنگامی که رسول خدا (ص) دید قریش به آزار دادنش هجوم آورده اند، فرمود: ای عمو چه زود نبود تو را یافتم. ( حسن است؛ طبرانی در کتاب الأوسط: ج ۴، ص ۱۴۱ و أبونعیم در کتاب الحلیه: ج ۸، ص ۳۰۸ آن را روایت کرده و هیثمی در کتاب مجمع الزوائد: ج ۶، ص ۱۵ گفته است). و بعد از همۀ این ها می گوییم: مردی که پیامبر (ص) را پرورش داد و بر او ترسید و او را یاری داد و در برابر دشمنانش حمایتش کرد و اشعاری در درستی دینش و در مدح او دارد و پیامبر (ص) برای مرگش غمگین شد، محال است که مسلمان و مؤمن نباشد. و چرا حالش مانند حال مؤمن آل فرعون نباشد که خداوند تعالی درباره او گفته است: ( وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللُّه وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّه لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ)؛ ( و مردی مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان می داشت، گفت: «آيا مردى را می كشيد كه مى گويد: پروردگار من خداست؟ و مسلماً براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده و اگر دروغگو باشد دروغش به زيان اوست و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده می دهد به شما خواهد رسيد، چراکه خدا كسى را كه افراط كار دروغگو باشد هدايت نمی كند). (غافر: ۲۸ ). معرفی نامۀ عیسی کتب بر او شهادت می دهند... آنگاه عیسی به ایشان فرمود: «چقدر شما نادان هستید! چرا این قدر برای شما دشوار است که به سخنان انبیاء ایمان بیاورید؟ آیا ایشان به روشنی پیشگویی نکرده اند که مسیح پیش از آنکه به عزت و جلال خود برسد، می بایست تمام این زحمات را ببیند؟ » سپس تمام پیشگویی هایی را که درباره خودش در تورات موسی و کتاب های سایر انبیاء آمده بود، برای آنان شرح داد. (لوقا 24 : 25 - 27 ). همان طور که پیش از این نمونه ای از موارد یاد شده را عیسی (درود خدا بر او) در سرزمین ناصره بیان داشته است: و به ناصره -جایی که پرورش یافته بود- رسید و به حسب دستور خود در روز سبت به کنیسه درآمده، برای تلاوت برخاست. آنگاه صحیفه اشعیای نبی را بدو دادند و چون کتاب را گشود، موضعی را یافت که مکتوب است «روح خداوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد، تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینایی موعظه کنم و تا کوبیدگان را آزاد سازم و از سال پسندیدۀ خداوند موعظه کنم »؛ پس کتاب را به هم پیچیده، به خادم سپرد و بنشست و چشمان همه اهل کنیسه بر وی دوخته شده بود. آنگاه بدیشان شروع به گفتن کرد که «امروز این نوشته در گوش های شما تمام شد ». (لوقا 4: 16 - 21 ) در یوحنا آمده است که عیسی ( درود خدا بر او باد) علت گمراهی ایشان در شناخت او و راه رهایی از این اشتباه را این گونه بیان می دارد: کتب را تفتیش کنید، زیرا شما گمان می برید که در آن ها حیات جاودانی دارید و آن هاست که به من شهادت می دهد! و نمی خواهید نزد من آیید تا حیات یابید. جلال را از مردم نمی پذیرم ولیکن شما را می شناسم که در نفس خود محبت خدا را ندارید. من به اسم پدر خود آمده ام و مرا قبول نمی کنید، ولی هرگاه دیگری به اسم خود آید، او را قبول خواهید کرد. شما چگونه می توانید ایمان آرید، حال آنکه جلال از یکدیگر می طلبید و جلالی را که از خدای واحد است طالب نیستید؟ گمان مبرید که من نزد پدر بر شما ادعا خواهم کرد. کسی هست که مدعی شما می باشد و آن موسی است که بر او امیدوار هستید؛ زیرا اگر موسی را تصدیق می کردید، مرا نیز تصدیق می کردید، چون که او دربارۀ من نوشته است؛ اما چون نوشته های او را تصدیق نمی کنید، پس چگونه سخن های مرا قبول خواهید کرد ». ( یوحنا 5: 38 -46) با توجه به مطالب مطر حشده در مقالۀ قبل دربارۀ توصیۀ عیسی بر آمدن پسر انسان، لازم است طبق آنچه عیسی (درود خدا بر او باد) فرمود، مطالب کتب مقدس را تفتیش کنیم و بدانیم که راه شناخت پسر انسان چگونه است و با چه نشانه هایی به سوی ما خواهد آمد؟ نایبان خاص امام زمان(ع) و جایگاه آن ها بسم الله الرحمن الرحیم برای شناخت انسان ها چند راه وجود دارد، یکی اینکه از نزدیک با آن فرد زندگی کرده باشیم و یا احوالات او را از زبان کسی که با او بوده بشنویم و یا در کتا بها و نوشته ها (تاریخ) آن را بخوانیم، هما نطور که امیر المؤمنین (ع) هم در اهمیت مطالعۀ تاریخ آن را بیان می دارد. ( نه جالبلاغه: نامۀ 31 ). و اگر راوی تاریخ و معرف یک فرد، امام معصوم باشد، خواندن آن بخش از تاریخ لطف دیگری دارد، البته برای ما که از پیروان ایشان هستیم؛ لذا از زاویة نگاه و کلام معصوم (ع) بر صفحه ای از تاریخ مروری می کنیم: شاید ما از نایبان خاص امام زمان (ع) ، فقط اسمی شنیده باشیم و شاید حتی اسامی آ نها را هم به طور دقیق ندانیم. 29 جمادی الاول سالروز وفات ابوجعفر، محمد بن عثمان عمری، نایب دوم امام زمان (ع) در دورۀ غیبت صغری است. محم دبن عثمان عمری و پدرش، کسانی بودند که از زمان امام هادی (ع) عهده دار نیابت امامان شدند؛ آغازِ دورانی که ارتباطات اجتماعیِ امامان با شیعیان و علویان، به دلیل سیاس تهای خاص حکومت بنی عباس بسیار سخت شده بود و حکومت با حصر خانگی امامان سعی در برهم زدن تشکیلات شیعه داشت؛ زیرا فکر می کردند اگر امامان شیعه با پیروانشان ارتباط نداشته باشند و در حصر باشند، دیگر مردم سرپرستی نخواهند داشت. تدبیری که امامان شیعه در قبال این سیاست در پیش گرفتند، اخذ نایبانی بود که تمام کارهایی را که بر عهدۀ امام و قابل اجرا بود، انجام می دادند؛ لیکن لازم بود این نایبان مقام ویژه ای داشته باشند تا از عهدۀ این امر مهم بر بیایند و جان خود و پیروان و از همه مهم تر امامان را به خطر نیندازند. زیرا کوچک ترین بی احتیاطی و اشتباه در شناسایی پیروان و انجام وظایف، موجب خطراتی جدی می شد. این نایبان کسانی بودند که به بهانه ها و شگردهای مختلف به خانۀ امام رفت وآمد داشتند و سؤال های مردم را به امام رسانده و پاسخ ها را دریافت می کردند و یا وجوهات را به ایشان می رساندند. امیرالمؤمنین علی (ع) می فرمایند که فرستادۀ انسان ترجمان عقل انسان است. ( نهج البلاغه: حکمت 301 )؛ پس این نایبان هم که توسط امامان انتخاب شدند، دارای جایگاهی ویژه بودند. محمد بن عثمان عمری -نایب دوم- کسی بود که در زمان حیات پدرش هم مورد اعتماد امام مهدی (ع) بوده است؛ عاوه بر ایشان (ع)، امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) نیز در تأیید محمد بن عثمان و پدرش، حدیث دارند. (غیبت طوسی: ص 626 ). در توقیع امام زمان ( نامۀ به دست رسیده از جانب امام) نیز ایشان بعد از پدرشان به عنوان نایب معرفی شدند. (همان: حدیث 324 ). شاید احوال این افراد در تاریخ ثبت نشده باشد، ولی بهترین راویِ محمد بن عثمان و پدرشان، خود امام زمان (ع) هستند. ایشان در نامه ای که به مناسبت فوت نایب اول به محمد بن عثمان دادند، درگذشت او را موجب نگرانی و وحشت خود و ایشان می دانند: «اوحشک فراقه و اوحشنا؛ فراق او موجب نگرانی تو و ما شده است »؛ و در ادامه نیز در توصیف محمد بن عثمان چنین نگاشته اند: «کمال سعادت او این بوده است که خداوند فرزندی همچون تو به او عنایت و روزی فرموده که پس از او جانشین و قائم مقام او در امرش باشد و برای او رحمت الهی را طلب کند؛ و حمد خدا را می گویم، چراکه نفس ها به وسیلۀ مکان و منزلت تو و آنچه خداوند در وجود تو و در نزد تو قرار داده، پاک هستند. خداوند متعال تو را یاری کند و به تو قوت و توفیق و کمک و یاری عطا فرماید و صاحب و حافظ و نگهبان تو باشد و خداوند برای تو کافی است ». (غیبت طوسی: حدیث 323 ). امام زمان این توصیفات از نایبشان را بدین منظور بیان فرمودند تا مردم بدانند کسی که ویژگی های خاص روحی دارد، قابلیت و توانایی نیابت را دارد؛ و این وظیفۀ امام بوده که وقتی خود، امکان حضور بین مردم را ندارند -به دلیل وضع اجتماعی و سیاسی آن دوران و نبودن یارانی که امام، امکان حضور با امنیت را در جامعه داشته باشد- نماینده ای را تعیین کنند؛ و برای اینکه حجت بر مردم تمام شود، این فرد را هم به طور کامل معرفی کنند و مردم را به تبعیت از او فرا خوانند. در توقیعی دیگر که راوی آن علی بن مهزیار است، امام زمان، محمد بن عثمان را چنین توصیف کرده است: «و پسر ]محمد بن عثمان[ که خدا او را حفظ کند، در زمان حیات پدرش -خداوند از او راضی باشد و او را از خود راضی کند و رویش را خرم گرداند- نیز مورد اعتماد ما بود؛ در نظر ما فرزند او مانند و جانشین اوست و بر همان مسیر است و از امر ما، فرمان می دهد و به آن عمل می کند، خداوند ولی او باشد؛ پس گفتۀ او را بپذیر و معاملۀ ]رفتار[ ما را با او بدان ». (غیبت طوسی: حدیث 325 ). امام در انتهای این مکتوب می فرمایند: «معامله و رفتار ما را با او بدان ؛» یعنی وقتی من ایشان را چنین توصیف می کنم، تبعیت از ایشان بر شما واجب می شود. محمد بن عثمان همان کسی است که توقیع معروف امام زمان در مورد حلال بودن خمس به طور عام در زمان غیبت، توسط امام به ایشان داده شده است، همان نامه ای که برخی به غلط و اشتباه، آن را دلیل بر نیابت عامه از سمت امام زمان می دانند، «فارجعوا الی رواة حدیثنا »؛ درصورتی که این راویان حدیث، در همان متن توقیع نام برده شده اند، افرادی که از طرف امام اجازه پیدا کردند و به مردم معرفی شدند که مردم امورات خود را از طریق ایشان پیگیری نمایند. محمد بن عثمان عمری بعد از پدرشان به مدت 50 سال و تا هنگام مرگشان عهده دار نیابت امام زمان بودند. ایشان از روز و ماه و سال فوتشان اطاع داشتند و از طرف امام مأمور شده بودند که در روزهای آخر حیات مبارکشان، نایب بعدی را معرفی کنند؛ مزار ایشان در بغداد و در خیابان دروازۀ کوفه که قباً منزلشان بود، واقع شده که الآن از محدودۀ شهر خارج است. ایشان چند جلد کتب در فقه داشتند (به نام کتب اشربه) که تمام از احادیثی بود که از امام حسن عسکری (ع) و یا امام زمان (ع) شنیده بودند و یا احادیثی که پدرشان از امامان نقل کرده بودند؛ و بعد از ایشان این کتاب به نایبان بعدی امام (ع) رسید. پس همان طور که می بینیم خاص بودن جایگاه نایبان امامان نزد مردم، به دلیل تأییدی بود که از جانب امام برای ایشان وجود داشت، آن هم نص و متنی که از طرق همیشگی به دست مردم می رسید؛ یعنی امام در ابتدای غیبت صغری نایب اولشان را معرفی کردند و وقتی به غیبت رفتند و نایب اول فوت کرد، دیگر امام در بین مردم نبود که نایب را مستقیماً معرفی کند، بلکه از طریق نامه ای با دست نوشتۀ امام که برای مردم شناخته شده بود، نایب بعدی معرفی شد. اما محمد بن عثمان، اگر زنده بود به ما چه می گفت؟ شاید این را بیان می کرد: روزگاری مردم با یک دس تنوشته از امامشان، جایگاه نایب خاص را محترم می شمردند، ولی شیعه را چه شده که وصیت رسولش در شب وفات را به رسمیت نمی شناسد و نایب خاص امام زمان را در دوران آغاز ظهور، تنها گذاشته است. باشد که از تاریخ عبرت بگیریم.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 50
مشاهده فایل پی دی اف