نشریه زمان ظهور شماره 49

"به نام او که جنبش فکر را در شیارهای باریک مغز می نگرد" پنج شنبه 19 بهمن ماه 1396 /21 جمادی الاول 1439 / 8 فوریه 2018 /شماره 49 / 4 صفحه سخن سر دبیر «تنها راه نجات » در این دنیای پرهیاهو و سرشار از دردها، چارۀ اضطراب ها و اندوه ها و سختی های زندگی چیست؟ کجاست؟ ابراهیم و موسی و یونس و دیگر پیامبران الهی (علیهم السلام) چگونه از سختی ها گذشتند و نجات یافتند؟ مطمئن باشیم خداوند همان گونه که انبیایش را نجات داد، مؤمنان و انصار دینش را نیز نجات می دهد؛ «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ ؛» ( پس ندایش (یونس) ﺍﺭ ﺍجابت کردیم ﻭ از اندوه دادیم ؛ ﻭ اینگونه مومنان را نجات می دهیم). (انبیاء: ٨٨ ) دعوت امام مهدی (ع) همچون دعوت دیگر فرستادگان، دعوتی است که مردم را به حاکمیت خدا بر جانها و پناه آوردن به کهف حصین الهی فرا می خواند؛ سید احمدالحسن (ع) وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) برای چاره و درمان اضطراب ها و سختی ها، در تفسیر آیه «ایاک نعبد و ایاک نستعین » -آیه ای که روزانه آن را می خوانیم- راهی بسیار نزدیک را ارائه می دهد و آن، جز پناه بردن به کلمه «لاحول و لاقوة الا بالله » نیست: «ما به حول و قوۀ تو، تنها تو را می پرستیم؛ و برای ما جز انتخاب بندگی ات باقی نمی ماند؛ و اگر این اختیار و انتخاب به فضل و توفیق تو باشد، آیا برای ما امری باقی می ماند؟ و این بنده از هلاکت، نه میترسد و نه به آن اندیشه می کند؛ پس بگذار نمرود او را در آتش بیندازد، آن آتش بر او سرد و سلامت می شود؛ و بگذار فرعون علیه وی لشکرکشی کند، دریا آ نها را می بلعد؛ و بنده برای اینکه تا آخرین لحظه عمرش بند های مخلص برای خداوند باشد، محتاج مدد و یاری و کمک و توفیق الهی است ». (برگزید های از تفسیر سوره فاتحه) و چنین مضمونی در کلام امیرالمؤمنین (ع) نیز هست که می فرمایند: «قل عند کل شدة لاحول و لا قوة الا بالله تکفها ؛» (در هنگام هر شدت و سختی بگو «لاحول و لا قوة الا بالله » تا نجات یابی). (تحف العقول: ص ۱۷۴ ) اثبات هجوم به خانه وحي .. قطعاً احادیث رسول خدا (ص) را در فضیلت ایشان شنیده بودند و این باعث می شد که در برابر کسی که ایشان را می زند و آزار می دهد بایستند. به علاوه زدن و آزارایشان به مصلحت مهاجمینی که می خواستند از علی (ع) بیعت بگیرند نبود؛ چراکه این واقعه بازگو می شود و بازخورد منفی برایشان خواهد داشت. در حقیقت در مورد این سخن، باوجود بسیار بودن شواهدی که دلالت بر زدن فاطمه (س) توسط آنان دارد و همچنین اعتراف از طرف کسی که خودش این کار را انجام داده است، هیچ انسانی با کم ترین درجه ای از شناخت و آگاهی نمی تواند این واقعه را انکار کند؛ مگر اینکه در انکار کردن، مصلحتی وجود داشته باشد که می خواهد آن را عملی سازد. به این ترتیب چنین شخصی از دایرۀ انصاف خارج می شود؛ انصافی که باید همراه تحقیق علمی که حول حقایق تاریخیِ اثبات شده می چرخد، وجود داشته باشد. رواياتى كه در رابطه با هجوم به خانه حضرت صديقه طاهره (س) در كتب اهل سنت آمده به چند دسته تقسیم می شود. 1. تهديد به سوزاندن خانه: ذكر الطبرى: باسناده عن زياد بن كليب قال: (عمر به خانۀ علی (ع) آمد. در آن خانه طلحه و زبیر و چند نفر از مردان مهاجرین حضور داشتند؛ سپس عمر گفت: یا برای بیعت خارج می شوید یا خانه را همراه شما (و آنانی که در خانه هستند) به آتش می کشم.) تاريخ الطبرى: ج 2/ص 443 . ابن أبي الحديد: (پس عمر به سوی ایشان (متحصنین) رفت و گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست یا برای بیعت از این خانه خارجتان می کنم یا خانه را بر سرتان به آتش می کشانم). شرح نهج البلاغه: ج 1 ص 164 ج 2 ص 45 2. آوردن وسایل آتش سوزی و بی توجهی خليفۀ دوم بر اعتراض مردم: ابن قتيبة: قال: ... و قال عمر: (قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش می زنم. به او گفتند، ای ابا حفص در آن فاطمه (س) است! گفت: حتی اگر باشد). الامامة و السياسیة ج1 ص 12 ؛ أع الم النساء لعمر رضا كحالة: ج 4 ص 114 3. آوردن وسایل آتش سوزی و درگيرى لفظى ميان حضرت صديقه (س) و خليفه دوم: الب الذرى: باسناده عن سليمان التيمى و عن ابن عون: (ابوبكر به دنبال على (ع) فرستاد تا بيعت كند، ولى على (ع) از بيعت با او امتناع ورزيد؛ سپس عمر همراه با فتيله (آتش زا) حركت كرد و با فاطمه (س) در مقابلِ درب خانه روبه رو شد. فاطمه گفت: اى فرزند خطاب! آيا درصدد سوزاندن خانۀ من هستى؟ عمر گفت! بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است). انساب الاشراف: ج 1 ص 564 أبو الفداء: قال: (... سپس عمر همراه با فتيله (آتش زا) حركت كرد و در مقابل باب خانه با فاطمه (س) روبرو شد. فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، می بینم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى). تاريخ أبي الفداء: ج 1 ص 164 و ابن عبد ربّه: (... سپس عمر همراه با فتيله (آتش زا) حركت كرد و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد. فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، می بینم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى). العقد الفريد: ج 5 طبعة مكتبة الرياض الحديثة ابن عبد ربه در عقدالفرید جلد ۲ صفحه ۷۳ می نویسد: (سپس عمر مقداری آتش آورد و آن ها را پیش (نزدیکی) درب (خانه حضرت زهرا (س)) گذاشت. پس فاطمه (س) آمد و گفت: ای پسر خطاب! آیا می خواهی خانۀ ما را به آتش بکشی؟ عمر گفت: بله؛ و نیز آنانی که در خانه هستند (را به آتش خواهم کشید)). (عمر بن خطاب گفت: خانه را با آنانی که در آن هستند به آتش بکشید؛ در خانه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) نبود). 4. حملۀ خليفه دوم به حضرت صديقه طاهره (س) (عمر در روز بیعت گرفتن، به شکم فاطمه (س) ضربه زد تا جنینش سقط شد و فریاد می زد، منزل و هر آنچه دارد را به آتش بکشید؛ و در منزل کسی به غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین و زینب (ع) نبود). الملل و النحل : ج 1 ص 75 قال المسعودى: (پس به آن حمله ور شدند و دربش را سوزاندند و او را از آنجا با اکراه بیرون کردند و درب را چنان فشار دادند که فاطمه (س) بين در و ديوار قرار گرفت تا جنينش سقط شد). اثبات الوصية: ص 143 قال ابن حجر العسقلانى: (عمر، فاطمه (س) را لگد زد تا جنینش محسن سقط شد). لسان الميزان: ج 1 قال الصفدى: (عمر در روز بیعت، به شکم فاطمه (س) ضربه زد تا محسن را از شکمش سقط نمود). الوافى بالوفيات: ج 5 ص 3 قسمت سوم: اعتراض یا راه حل الهی ... امام باقر (ع): (الْزَمِ الَْرْضَ وَ لَ تُحَرِّكْ يَداً وَ لَ رِجْ اًل حَتَّى تَرَى عَلَمَاتٍ أَذْكُرُهَا لَكَ و... فَتِلْكَ السَّنَةَ فِيهَا اخْتِلَفٌ كَثِيرٌ فِي كُلِّ أَرْضٍ مِنْ نَاحِيَةِ الْمَغْرِبِ فأَوَّلُ أَرْضٍ تَخْرَبُ الشَّامُ يخْتَلِفُونَ عِنْدَ ذَلِكَ عَلَى ثَلَثِ رَايَاتٍ رَايَةِ الأصهب ورایه الَْبْقَعِ وَ رَايَةِ السُّفْيَانِيِّ)؛ امام باقر (ع) فرمودند: در جاى خودت بنشين و دس توپا نزن تا زمانى كه علاماتى را ببينى كه براى تو ذكر می كنم... در همان سال اختلافات بسيار زيادى رخ می دهد. اولين سرزمينى كه خراب خواهد شد شام است، اهل شام و ديگران به سه پرچم گرايش پيدا می كنند: پرچم اصهب، پرچم ابقع و پرچم سفيانى. الغيبة للطوسي: ص: 441 و پس از آن درگیریهایی در عراق و نهایتاً درگیریهایی در ایران به وقوع خواهد پیوست و ناگزیر دجال اکبر -امریکا- چشم طمع به سرزمین پاک ایران خواهد داشت و سفیانی زمان ظهور نیز در خاک ایران درگیریهایی به وجود خواهد آورد که این موارد سبب خروج لشکر منصور و الهی از ایران خواهد شد. رسول الله (ص): اگر دیدید که پرچم های سیاه از سمت خراسان می آیند خود را به آن برسانید، حتی سینه خیز بر روی یخ ها؛ زیرا خلیفه الله مهدی در آنهاست. (ملاحم و الفتن ص 119 ، باب 95 ) اما این خلیفه الله مهدی که دستور به تبعیت از او شده و حرکتی را از ایران -خراسان- شروع می کند، در عنوانی دیگر با لقب یمانی عنوان گردیده است. امام باقر (ع): خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در کی سال و کی ماه و کی روز می باشد؛ ترتیب آ نها همانند رشته های تسبیح است و مشکلات و سختی ها از هر جهت روی می آورند؛ وای بر کسی که با آنها دشمنی کند؛ و در میان این پرچم ها پرچمی هدایت گر از پرچم یمانی نیست و آن پرچم هدایت است؛ چون شما را به سوی امامتان دعوت ‌می کند؛ و اگر یمانی خروج کرد، فروش سلاح به مردم و همه مسلمانان حرام می شود؛ و اگر یمانی خروج کرد به سوی او بشتابید که پرچم او پرچم هدایت است؛ و بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند و اگر کسی این کار را بکند از اهل جهنم خواهد بود؛ چون او به سوی حق و راه مستقیم دعوت ‌می کند. غیبت نعمانی: ص 262 و اهل بیت (ع) منجی آخرالزمان و داوود زمان را که نجات بخش مؤمنین در آخرالزمان می باشد، این چنین با القاب مهدی و یمانی معرفی نموده و ما را موظف به شناخت و تسلیم به ایشان (ع) نموده اند؛ و او کشتی نجات اهل بیت (ع) است که وعدۀ نصرت الهی را با خود دارد. عبرت از بنی اسراییل: در قسمت قبل به درخواست بنی اسرائیل از پیامبر زمانشان برای معرفی فرمانده و پیشوا یی که حاکمیت الله را برقرار سازد و مردم را در دنیا و آخرت به کامیابی برساند، اشاره گردید؛ و اجابت این خواسته از طرف پیامبر زمانشان، مؤمنین را در مسیر سعادت قرار داد. (أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَ إلِ مِنْ بَني إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى إِذْ قالُوا لِنَبِيِّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكًا نُقاتِلْ في سَبيلِ الله)؛ (آیا نديدى آن گروه بنی اسرائیل را كه پس از وفات موسى از پيغمبر وقت خود تقاضا كردند كه پادشاهى براى ما برانگيز تا در راه خدا جهاد كنيم). (بقرة: 246 ) اين مؤمنين بنی اسرائیل به حاكميت خداوند ایمان داشتند؛ پس هرگز خود حاكمى تعيين نكردند، بلکه از خداوند خواستند تا برايشان حاکمی تعيين كند و این بزر گترین دلیل است بر اینکه قانون الهی در تمام ادیان آسمانی اقرار ‌می کند که حاکم را فقط خداوند تعیین می کند، نه مردم و با انتخابات . حاکمیت خداوند، نه حاکمیت مردم حال وظیفه ماست تا با مراجعه و توسل به امام مهدی (ع) و درخواست و طلب نمودن از ایشان (ع) برای معرفی مصداق یمانی، این منجی الهی را شناخته و تسلیم او شویم. چراکه تنها اوست که ما را از گزند حوادث مصیبت بار حملۀ دجال اکبر یعنی امریکا و سفیانی های عصر ظهور محافظت نموده و سعادت دنیا و آخرت را برای پیروان خود به ارمغان خواهد آوردو داروین مورد نکوهش عمده دینداران ... پدرش رابرت داروین و مادرش سوزانا وِجوُود هر دو از خانواده های اصیل انگلیسی مسیحی یونیتارین بودند. داروین برخ الف آنچه ملحدین ترویج می دهند خداناباور نبود، بلکه در بدترین وضعیتی که می توانیم برایش در نظر بگیریم، در انتهای عمرش کی ندانم گرا بود. شهرت او از وقتی شروع شد که از سفر پنج سالۀ خود با کشتی بیگل بازگشت و به بررسی سنگواره ها و نمونه های جانوری که جمع کرده بود پرداخت. در آن زمان بود که به مرور متوجه وجود رابطه ای بین گونه های منقرض شده و گونه های فعلی آن منطقه شد و بعدها کشف کرد که فرضیۀ ثبات گونه ها صحیح نیست؛ زیرا از نظر داروین، بهترین توضیح برای تنوع گونه های فعلی، آن بود که گونه ها تغییر می کنند و اعضای هرگونه، نیای مشترکی دارند. باوجوداینکه سنگواره ها یی که داروین در اختیار داشت بسیار کم بودند و اینکه هیچ آشناییای با جهش های ژنی نداشت، ولی توانست نظریه تکامل (فرگشت) را ارائه دهد و جایگاه ویژۀ انتخاب طبیعی و قانون بقای اصلح را معرفی کند. هرچند که او منشأ دقیق تمایز در جانوران یک گونه را نمی دانست ولی همان تفاوت های بین جانوران یک گونه را شروع تکامل می دانست؛ که انتخاب طبیعی آن تمایزهای سازگارتر با محیط را برمی گزیند و درنتیجه به مرورزمان، تغییرات در جانوران یک گونه افزایش می ‌یابد تا جایی که گونۀ جدیدی از گونۀ قبل ایجاد می شود و به این ترتیب تکامل لاکن یا گونه زایی ایجاد می شود. بعدها با پیشرفت دانش ژنتیک و بررسی دقیق تر سنگواره ها و همچنین کالبدشناسی تطبیقی، شواهد بسیاری برای نظریه تکامل جمع آوری شد؛ تا جا یی که امروزه نظریۀ تکامل، سنگ بنای زیست شناسیِ جدید است و هیچ چیز در زیست شناسیِ جدید جز در سایه تکامل معنا نمی ‌یابد. اما چه اتفاقی افتاد که این نابغه، به جای تمجید و ستایش، مورد تمسخر علمای ادیان، بالأخص بزرگان مسیحیت و اتباع آن ها واقع شد؟! زیرا آنچه او با امکانات کمِ آن زمان کشف کرده بود و در تشریح نظریۀ خود ارائه داده بود، با ظاهر برخی متون دینی، نظیر آیاتی از کتاب پیدایش عهد عتیق تناقض داشت، مانند عمر زمین و دفعی نبودن خلقت حضرت آدم (ع). یعنی او قائل بود ما انسا نهای امروزی و حتی گونه های دیگر، حاصل تکامل و فرگشتِ حیات بوده ایم؛ و حیات پیچیدۀ امروزی در گذشتۀ دور، ساده بوده و به مرور پیچیده تر و متنوع شده است. و از طرف دیگر برخی خداناباوران با ارائۀ تقریرهای غیرعلمی و بی منطق از نظریۀ داروین، سعی کردند با استفاده از نظریۀ تکامل داروین، نظم حیات زمینی را بی نیاز از مؤثر آگاه معرفی کنند و درنتیجه وجود مؤثر ناظم و آگاه را زیر سؤال ببرند و طبیعت کور و نابینا را به عنوان مؤثرِ تنوع گونه های پیچیده حیات زمینی معرفی کنند. ازاین رو عمده افراد مذهبی، رابطۀ خوبی با این دانشمند نابغه و یافتۀ او -یعنی نظریه تکامل- نداشتند و حتی امروزه نیز تعداد مخالفین او کم نیستند ! اما چرا با او مخالف اند؟ آیا برداشت ظاهری علمای ادیان از نصوص دینی که به ظاهر مخالف این نظریۀ علمیِ اثبات شده است و همچنین سفسط ههای پوچ خداناباورانی نظیر داو کینز که علی رغم وجود قوانین شگفت انگیز و عدم تصادفی بودن انتخاب طبیعی، نظریه داروین را علت بی خدایی خود می داند، دلیلی کافی برای مردود دانستن این یافته علمی است؟! چرا بیشتر افراد مذهبی به جای بررسی دقیق نظریۀ تکامل و واگذاری تفسیر متون دینی به فرستادگان الهی، صرفاً با تعصب و لجاجتی تنفرآمیز، دائم اصرار بر رد این یافتۀ علمی دارند؟! اما بالاخره پس از گذشت سال ها مناقشه های بی فایده، امروز فرستادۀ خداوند، سید احمدالحسن، با نگاشتن کتابی به نام توهم بی خدایی، با ارائه شواهد علمی و استدلا لهای صحیح منطقی، از یک سو نظریه تکاملِ داروین را با تقریری صحیح، اثبات نمودند و عدم تعارض آن با متون دینی را توضیح دادند؛ و از سوی دیگر مغالطات بزرگان الحاد را برملا ساختند؛ و با استناد به مکتوبات آنان، هدفمندی تکامل را اثبات نموده و به این جدال چندین ساله پایان دادند؛ ایشان نه تنها داروین را نکوهش نمی کنند، بلکه یافته های علمی او را تأ یید و دلیلی بر اثبات وجود خداوند می دانند و در فصلی با عنوان «تکامل، سنتی الهی است » به بررسی آن در متون دینی می پردازند. جهت کسب اطلاعات بیشتر، فصل دوم، سوم و چهارم کتاب توهم بی خدایی را مطالعه نما یید. اثبات یگانگی شخصیت یمانی و مهدی اول ... و این اشکال گام بزرگی به جلو محسوب می شود، چراکه اصحاب این اشکال که افراد زیادی هم هستند از اشکال به حجت بودنِ مهد یین و همچنین از این اشکال که یمانی همان زمینه ساز اصلی امام مهدی (ع) است، بیرون آمده اند؛ اما اگر طالب حق باشند دلیلی ریاضی می آورم تا قضیۀ ارتباط یمانی (ع) با مهدی اول و اینکه این دو، شخصیتی واحد دارند برایشان روشن گردد: در ریاضیات این معادله بسیار ساده است و معتقدم در ابتدایی و یا مراحل اولیه متوسطه است و آن این است: چنانچه 13 = X باشد؛ و نیز 13 = Y باشد؛ بنابراین X = Y است؛ و هرکس بگوید این معادله اشتباه است، پس او به ساده ترین قوانین ریاضی و منطقی و عقلی هم جهل دارد! اکنون از خلال این معادله به یگانگی شخصیت یمانی (ع) و مهدی اول (ع) می رسیم: سرپیچ ک‌یننده از یمانی، اهل آتش است، یعنی سرپیچی کننده از یمانی عباداتش پذیرفته نمی شود؛ پس اهل آتش است، اگرچه نماز بخواند و روزه بگیرد و همه عباداتی که بر او واجب شده را هم به جا آورَد؛ پس معنایش این است که یمانی حجتی از حجت های خداست، چراکه فقط حجت های خداوند هستند که اگر مردم از آ نها روی برگردانند عباداتشان قبول نمی شود و درنتیجه اهل آتش می شوند؛ و این مهم ترین عقیده از عقاید شیعه است و آن ولایت است؛ پس کسی که از آن روی برگرداند اهل آتش است و این از خلال روایت امام باقر(ع) بر یمانی تطبیق پیدا کرد... بنابراین: یمانی حجتی از حجت های خداست که در ابتدای عصر ظهور حضور دارد. اما مهدی اول (ع)؛ پس او هم با نص وصیت رسول خدا (ص)، حجتی از حجت های خداست و همچنین او نیز در ابتدای عصر ظهور وجود دارد، با تصریح وصیت رسول خدا (ص) آنجا که درباره او می فرماید: (و او اولین مؤمنان است). و تطبیق این اولویت، تنها بر ایمان به امام مهدی (ع) ممکن است؛ بنابراین او اولینِ مؤمنان به مهدی محمد بن الحسن العسکری (ع) در ابتدای ظهور است. در نتیجه: مهدی اول حجتی از حجت های خداست و در ابتدای عصر ظهور وجود دارد. و جمع بین این دو استدلال چنین می شود: یمانی= حجتی از حجت های خداست و در ابتدای عصر ظهور حاضر است. مهدی اول= حجتی از حجت های خدا بوده و در ابتدای عصر ظهور حاضر است. نتیجه آنکه: یمانی= مهدی اول و معتقدم این دلیلی تام بوده و هر عاقلی را کفایت ‌می کند؛ ولی برخی از آنچه سید یمانی (ع) فرموده را هم شرح می دهم: دو حجت در یک زمان جمع نمی شوند، مگر آنکه یکی از آن دو نسبت به دیگری محجوج باشد، یعنی یکی از آن دو بر دیگری حجت باشد، پس اولی اصلی و دومی ثانوی و فرعی است، مانند رسول خدا (ص) و علی (ع) وقتی با یکدیگر در یک زمان بودند و همچنین موسی و هارون و ابراهیم و لوط (ع)... از آنجا که مهدی اول -احمد (ع)- با نصی واضح از رسول خدا محمد (ص)، حجتی از حجت های خداست بنابراین حتماً او باید بر یمانی حجت باشد و پرچمش اصلی بوده و پرچم یمانی ثانوی باشد... اما یمانی آنچنانکه امام باقر (ع) او را توصیف نموده: ۱. هدایت یافته ترین پرچم است. ۲. پرچم هدایت (پرچم هدایت خالص که گمراهی در آن نیست، یعنی معصوم است و هرکس به جز این تفسیر کند، پس او امام (ع) را به گفتنِ کلامی که سود و ثمره ای ندارد متهم نموده است؛ یعنی امام باقر (ع) را به سفاهت متهم نموده و هرگز که این چنین باشد). ۳. هنگامی که یمانی خارج شد خریدوفروش سلاح بر مردم و بر همۀ مسلمانان حرام می شود. ۴. هنگامی که یمانی خارج شد به سمتش بشتاب (و این دستوری آشکار به یاری خود اوست). ۵. چراکه پرچمش پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او سرپیچی کند. ۶. هرکس از او سرپیچی کند اهل آتش است. ۷. او به حق و راه راست دعوت می کند. همۀ این موارد به شکلی واضح و خدشه ناپذیر بر این دلالت دارد که یمانی صاحب پرچم اصلی از آغاز عصر ظهور است و ممکن نیست که پرچمش ثانوی باشد، یعنی تابع و یا محجوج به شخص دیگری مثل مهدی اول (ع) باشد و همچنین مهدی اول، پس او نیز حجت است و ممکن نیست که نسبت به دیگری محجوج باشد ... از اینجا روشن می شود که: مسلماً یمانی همان مهدی اول بوده و مهدی اول همان یمانی است؛ و از این اثبات می گردد که: مهدی اول نامش احمد است، در نتیجه یمانی نامش احمد است. مهدی اول، اولینِ مؤمنان است، یعنی اولینِ سیصد و سیزده نفر و رسول خدا (ص) و امام علی (ع) فرمودند: اولینِ آ نها از بصره است، یعنی همانا مهدی از بصره است؛ بنابراین نتیجه می شود: یمانی از بصره است. و آشکارنمودن این سِر، خود به تنهایی برای هر منصفی کافی است تا ایمان بیاورد به اینکه چیزی که او آورده همان حق است و به درستی که سید یمانی همۀ اسرار مربوط به ظهور را آشکار و حل نمود؛ و این تنها قطر های از دریای علومی است که او منتشر ساخته و به درستی که اهل بیت (ع) فرمودند: از مدعی درباره عظائم امور (امور بزرگ و دشوار) سؤال کنید، پس اگر بدان جواب داد او حق است؛ و این همان عظائم است. در اینجا روایات زیادی است که به مردی مجهول و ناشناخته از اهل بیت (ع) اشاره دارد که پیش از امام مهدی (ع) ظهورکرده و حکومت ‌می کند و یکی از این روایات تقدیم شما: حدیث ابوبصیر از امام صادق (ع) که فرمود: (يا أبا محمد ليس ترى امة محمد فرجاً أبداً مادام لولد بني فلان ملك حتى ينقرض ملكهم، فإذا انقرض ملكهم أتاح الله لأمة محمد برجل منا أهل البيت يسير بالتقى و يعمل بالهدى و لا يأخذ في حكمه الرشا؛ و الله إني لأعرفه باسمه و اسم أبيه ثم يأتينا الغليظ القصرة ذو الخال و الشامتين القائد العادل الحافظ لما استودع يملأها عدلاً و قسطاً كما ملأها الفجار جوراً و ظلماً). (اى ابومحمد! تا زمانی که بنی عباس بر تخت سلطنت تكيه زده اند، امت محمد (ص) هرگز فرج و راحتى ندارند تا اینکه حکومتشان نابود گردد؛ پس هنگامی که حکومتشان نابود شد، خداوند به وسیلۀ مردى كه از ما اهل بیت است و با تقوا رفتارکرده و به هدایت عمل می کند و در قضاوتش رشوه نمی گیرد، برای امت محمد (ص) فرجی مهیا می کند. به خداوند سوگند من او را به اسم خودش و پدرش می شناسم؛ سپس مردى كه گردنى قوى دارد و داراى دو خال سیاه است به سوی ما خواهد آمد. او قائمِ عادل و حافظ امانت الهى است و زمين را پر از عدل و داد می کند، چنانکه ستمکاران آن را پر از ظلم و ستم كرده باشند). و از این روایت روشن می گردد که در این بین، مردی از آل محمد (ع) که اسم خودش و پدرش مجهول بوده و جز اهل بیت (ع) کسی آن را نمی داند، حکومت می ک ند. تسلی دهنده او که عیسی مسیح را جلال خواهد داد تمام ادیان و مذاهب ابراهیمی منتظر آمدن منجی هستند، منجی ای که در جای جای کتب مقدس معرفی شده است. ویژگی های شرایط ظهورش را در مقالات گذشته به صورت مختصر بررسی کردیم. عیسی (درود خدا بر او باد) در معرفی منجی از عباراتی همچون تسلی دهنده و غلام امین استفاده نموده است؛ که به وضوح آمدن ایشان را قبل از بازگشت عیسی (ع) بیان نموده اند. پس بیدار باشید، زیرا که نمی دانید در کدام ساعت خداوند شما می آید؛ لیکن این را بدانید که اگر صاحب خانه می دانست در چه پاس از شب دزد می آید، بیدار می ماند و نمی گذاشت که به خانه اش نقب زند. پس شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان می آید. « پس آن غلام امین و دانا کیست که آقایش او را بر اهل خانۀ خود بگمارد تا ایشان را در وقت معین خوراک دهد؟ خوشا به حال آن غلامی که چون آقایش آید، او را در چنین کاری مشغول یابد. هرآینه به شما می گویم که او را بر تمام مایملک خود خواهد گماشت. (متی 24 : 42 - 47 ) پسر انسان و غلام امین، همان کسی است که پیش از آمدن عیسی (درود خدا بر هردوی آنان باد) عهده دار کارها خواهد بود؛ هما نطور که عیسی (ع) از فرستادن او در بخشی دیگر سخن به میان آورده است: این را به شما گفتم تا لغزش نخورید. شما را از کنایس بیرون خواهند نمود؛ بلکه ساعتی می آید که هرکه شما را بکشد، گمان برد که خدا را خدمت می کند؛ و این کارها را با شما خواهند کرد، به جهت آنکه نه پدر را شناخته اند و نه مرا؛ لیکن این را به شما گفتم تا وقتی که ساعت آید به خاطر آورید که من به شما گفتم. (یوحنا 16 : 1- 4) آنچه عیسی (ع) از وقایع آینده می گوید، در زمان آمدن ساعت است؛ سپس عیسی (ع) ادامه می دهد: و این را از اول به شما نگفتم، زیرا که با شما بودم. «اما اکنون نزد فرستندۀ خود می روم و کسی از شما از من نمی پرسد به کجا می روی؛ ولیکن چون این را به شما گفتم، دل شما از غم پر شده است؛ و من به شما راست می گویم که رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم تسلی دهنده نزد شما نخواهد آمد؛ اما اگر بروم او را نزد شما می فرستم؛ و چون او آید، جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد نمود؛ اما بر گناه، زیرا که به من ایمان نمی آورند؛ و اما بر عدالت، از آن سبب که نزد پدر خود می روم و دیگر مرا نخواهید دید؛ و اما بر داوری، ازآن رو که بر رئیس این جهان حکم شده است. (یوحنا 16 : 4- 11 ) و این گونه بشارتِ آمدن تسلی دهند های بعد از خود را به ما می دهد، اما به راستی او کیست؟ کسی که عیسی (ع) او را این گونه توصیف می نماید: «و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم، لکن الآن طاقت تحمل آ نها را ندارید؛ ولیکن چون او یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد؛ زیرا که از خودتکلم نمی کند، بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد، زیرا که از آنچه از آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد. هرچه از آنِ پدر است، از آنِ من است؛ ازاین جهت گفتم که از آنچه از آنِ من است، می گیرد و به شما خبر خواهد داد. «بعد از اندکی مرا نخواهید دید و بعد از اند یک باز مرا خواهید دید، زیرا که نزد پدر می روم. » (یوحنا16-12 :16) در بخش های بعدی، خواهیم گفت که عیسی (درود خدا بر او باد) چگونه شناخت تسلی دهنده، غلام امین، روح راستی و یا همان جلا ل دهنده اش را به ما شناسانده است. #معرفی_کتاب سید احمدالحسن (ع) در تاریخ ۱۸ مارس ۲۰۱۳ ، در قسمتی از پیام خود در صفحۀ فیسبوک این گونه نوشت: ...از بزرگان و مشایخ طلبۀ حوزۀ مهدویت که خداوند حافظشان باشد و از دیگر مؤمنان که خداوند حفظشان کند، می خواهم حقیقت واقعۀ هجوم به منزل حضرت فاطمه (س) را هما نگونه که رخ داد و هما نگونه که بود، با دلایل و اثبات تاریخی از طریق کتب مخالفین آن هم بدون دشنام و لعن مهاجمین، بیان کنند... همچنین در جایی دیگر به نوشتن کتاب و بحثی مهم دربارۀ شکستن پهلوی حضرت زهرا (س) با بیان این موارد توصیه می کنند:3،3 تحقیق و بررسی روایات و استدلال به صحت آ نها. - کاوش در میان روایات سنی و روایات شیعه. - روایات هجوم به منزل حضرت. - روایاتی که نشان دهندۀ تهدیدِ صادر شده از سوی ستمگران است. -تجزیه و تحلیل روایات. به عنوان مثال می توانید از روایت خشم حضرت فاطمه (س) بر ابوبکر و عمر استفاده کنید و اینکه این دو نفر از امیرالمؤمنین (ع) درخواست نمودند که بر فاطمه (س) وارد شوند تا از او بخواهد بابت کارهایی که انجام داده اند، از ایشان درگذرد و آنها را ببخشد. این دو بر فاطمه (س) وارد شدند و از او طلب بخشش کردند ولی آن حضرت از ایشان راضی نشد. اگر قضیۀ هجوم به خانۀ حضرت فاطمه (س) و شکستن پهلویش در کار نبود، این دو بابت چه چیزی طلب بخشش کردند؟! - همچنین دلیل مخفی ماندن محل قبر حضرت فاطمه (س) چیست؟ زیرا وی بر آنها خشمگین بود! - اصرار شدید حضرت به اینکه آ نها بر سر جنازه اش حاضر نشوند، به چه دلیل بود؟ - همچنین بیان فضایل حضرت از کتب اهل سنت؛ و اگر حتی فقط همین یک روایتِ سيدة نساء العالمین (سرور زنان جهانیان) بود، باز هم کفایت می کرد؛ حتی وهاب یها نیز بر این روایت صحه می گذارند... (در محضر عبد صالح: ج ۱، ص ۱۳۶ و ۱۳ ۷ ) این سفارش های سید احمدالحسن (ع) به تألیف چنین کتابی، نشان از اهمیت آن دارد. باری! بحمدلله این کتاب به دست مسئول حوزۀ علمیۀ مهدویت، دکتر عبدالعالی منصوری، تألیف و در سال ۱۳۹۶ منتشر شد، کتاب «فاطمه صدیقه شهیده .» این کتابی ارزشمند و مرجعی گران بهاست برای بیان مظلومیت حضرت صدیقه طاهره (س) از منابع فریقین (شیعه و سنی). کتاب «فاطمه صدیقه شهیده »، مشتمل بر پنج باب است؛ در باب اول این کتاب، به تبیینِ واژۀ اهل بیت (ع) در آیه تطهیر و بیان اینکه مصداق آن تنها پنج تن آل عبا هستند، پرداخته شده و ضمن اثبات این مهم از منابع اهل سنت و سخنان علمای سنی مذهب، احتجاج اهل بیت (ع) به این آیه نیز بیان شده است... در ادامۀ این باب، مظلومیت اهل بیت (ع) پس از وفات پیامبر (ص) –علی رغم سفارش های مکرر پیامبر در زمان حیاتش درباره اهل بیتشان- به تصویر کشیده می شود. در باب دوم، مؤلف به طور خاص به مظلومیت حضرت زهرا (س)، در لسان ائمۀ دوازده گانه و نیز ذکر بیانات علما و بزرگان شیعه دراین باره پرداخته است. در باب سوم، مؤلف به طور مفصل به کودتای سقیفه پرداخته و پس از شرح آن، به فاجعۀ حملۀ این جماعت به بیت نبوی و روایت آن از متون اهل سنت می پردازد. باب چهارم به خطبۀ حضرت صدیقه (س) در مسجدالنبی (ص) و اثبات تاریخی آن و نیز بیان مصادره فدک و تضییع حق ذوی القربی -که خداوند در قرآن به ادا کردن آن دستور داده- اختصاص دارد. در باب پنجم نیز اندوه حضرت صدیقه (س) پس از وقوع فجایعِ بعد از وفات پیامبر (ص) و درد و رنج و جراحات ایشان و درنهایت شهادت ایشان و مسائل مربوط به آن (وصایای ایشان و...) به رشتۀ تحریر درآمده است. در باب پنجم این کتاب و پس از بیان تشییع و تدفین حضرت صدیقه (س)، در بیان نیت عمر و همراهانش برای نبش قبر زهرا (س) آمده است: ... عمر و اصحابش که همراهش بودند، با او {علی (ع)} دیدار، و عرض کرد: تو را چه شده، ای ابوالحسن؟! به خدا سوگند قبر او را نبش می کنیم و بر او نماز می گزاریم. على (ع) یقه اش را گرفت، او را کشید، به زمین کوبید و به او فرمود: «ای فرزند زن سیاه! اما حق خودم را از ترس اینکه مردم از دینشان مرتد شوند، رها کردم؛ ولی دربارۀ قبر فاطمه، قسم به همانکه جان علی در دست اوست، اگر تو و یارانت گوش های از آن را کنار بزنید، زمین را از خونتان سیراب می کنم. حال ای عمر! اگر می خواهی چنین کن .» ابوبکر با آن حضرت دیدار کرد و عرض کرد: ای ابوالحسن! به حق رسول خدا و حق آنکه بالای عرش است، او را رها کن. ما کاری را که تو ناپسند بداری انجام نمی دهیم. می گوید: او را رها کرد و مردم پراکنده شدند و دیگر برای انجام این کار بازنگشتند. ترجمۀ کتاب فاطمه صدیقه شهیده: ص ۴۳۵ و در جایی دیگر، مؤلف می نویسد: ...و قبر آن حضرت در این دوران پنهان بود تا فریادی بلند برای تعبیر مظلومیتی باشد که فاطمه زهرا (س) دیده است؛ تا اینکه فرزندش قائم و یمانی موعود آمد و قبر مادرش فاطمه (س) را آشکار فرمود: يماني آل محمد و قائمِ وعده داده شده، سید احمد الحسن (ع) می فرماید: «و اولین معجز های که برای مسلمانان و همۀ مردم آشکار می کنم این است که من مکان قبر فاطمه (س) و پارۀ تن محمد (ص) را می دانم. همۀ مسلمانان اتفاق نظر دارند که قبر فاطمه (س) پنهان است و کسی جز امام مهدی (ع) جای آن را نمی داند. ایشان (ع) مکان قبر مادرم فاطمه را به من خبر داده است. مکان قبر فاطمه (س) کنار قبر امام حسن (ع) و چسبیده به آن است؛ گویی امام حسن مجتبی (ع) در آغوش فاطمه (س) دفن شده است. من آماد هام تا برای سخن خود سوگند یاد کنم. خداوند بر آنچه می گویم گواه است و همچنین فرستاده اش، محمد (ص) و علی (ع) که فاطمه (س) را دفن کرده است ». والحمدلله وحده. (ترجمه کتاب فاطمه صدیقه شهیده: ص ۴۲۹ و ۴۳ ۰ ) و سیعلم الذین ظلموا آل محمد حقهم ای منقلب ینقلبون...

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 49
مشاهده فایل پی دی اف