نشریه زمان ظهور شماره 51
"به نام او که جریان فکر را در شیارهای باریک مغز می نگرد " سه شنبه 22 اسفند ماه 1396 / 25 جمادی الثانی1439 / 13 مارس 2018/شماره 51 / 4 صفحه سخن سردبیر «مردی از اهل بیت امام مهدی علیه السلام » از امام علی (ع) نقل است که فرمود: «پیش از مهدی، مردی از اهل بیتش، از مشرق خروج می کند که شمشیر را هشت ماه بر دوش خود می نهد. می کُشد و می کُشد و به سوی بیت المقدس می رود؛ پس به آنجا نمی رسد تا اینکه بمیرد .» وقتی روایات اهل بیت (ع) را مطالعه می کنیم، می بینیم که مردی را ذکر نمودند که پیش از مهدی (ع) و از اهل بیت ایشان (ع) خروج می کند و تلاش در نشر دعوت ایشان دارد و درحالی که پرچمش را بر دوش دارد، کشتار می کند. این مرد، از سوی مرد دینی ذکر نشده است... از این مرد، چه چیزی خوانده ای؟ او کیست؟ نامش چیست؟ ارتباطش با مهدی (ع) چیست؟ اهل بیت (ع) در روایات بسیار، به ما دستور دادند که نسبت به آنان تسلیم باشیم؛ و فردی که به کتب حدیث مراجعه کند، تشویقِ ایشان (ع) در این محدوده را می بیند. معنای این مسئله این است که همۀ بشریت، به هرجایی که رسیده باشند، باید پشت سر رهبری آسمانی اطاعت کنند که مصالح و مفاسد را می داند. دلیل تشویق ایشان (ع) درخواست رهایی همگی ماست. امامان ما از اجتهاد در محدودۀ دین بازداشتند؛ تا جایی که روایاتی آمده است که این اجتهاد را مذمت می کنند. شیعه در طول این خط در محدوده عقیده و فقه، از نص دنباله روی می نمود و اجتهاد نمی کرد. اهل بیت (ع) اجازه تغییرِ حتی یک کلمه را نسبت به دعایی که به یکی از یارانشان فرمودند، ندادند. ایشان فرمود: بنویس: «یا مقلب القلوب » او {ای نگونه} نگاشت: «یا مقلب القلوب والابصار » امام فرمود: خداوند مُقلِّب قلوب و دیدگان است؛ ولی هما نطور که به تو گفتم بنگار؛ بنابراین هر فردی که هر موضوعی را که از اهل بیت (ع) یا از امام حاضری از ایشان صادر نشده است، را بگیرد و بیان کند اجتهاد شخصی است و باطل می باشد؛ می خواهد نزدیکی یا دوری این فرد، هر طور باشد. هر فردی که به محمد و آل محمد (ع) منتسب است، باید به این مسئله احترام بگذارد و به آداب ایشان (ع) مؤدب شود. از ایشان آمده است: زینت ما باشید و مایۀ بی آبرویی ما نباشید. برخی افراد که به محمد و آل محمد (ع) منسوب هستند، متأسفانه اندیشه هایی مطرح می کنند که خداوند برایش دلیلی نفرستاده است و از ایشان نیامده است؛ حتی حقی که از سوی آنان آمده است، را زمانی می توان نسبت به آن تصریح کرد که از سوی ایشان اجاه ی بیان آن داده شده باشد. هر فردی که نفسش به او زینت داده است، از خداوند بترسد که علتی برای ناسزا و بدی به آل محمد (ع) نشود؛ و لا حول و لا قوة الا باالله العلی العظیم. نفس به بدی دستور می دهد؛ مگر اینکه پروردگارم رحم کند. قسمت اول: کلید فرج و گشایش ... به کلیدی که امام مهدی (ع) آن را به ما داده است دقت کنید. این کلیدِ فَرَج و گشایش است. چه مسئله ای، ما را از دیدار امام و تمکین دولت الهی ایشان بازداشته است؟ صراحتاً {بگوییم:} جم عنبودن د لها و اختاف. نسبت به این سخن ایشان (ع): «اجتماع قلوب و د لها » متمرکز شوید. اجتماع، از د لها و ارواح آغاز می شود، نه بدن ها. همان طور که هر خیر و حقیقتی، از سوی بالا فرود می آید. چه بسا در مکانی از زمین جمع شده باشیم و با یکدیگر مُصافحه و مُعانقه کنیم و {با یکدیگر} سخن بگوییم و در صورت برادرانمان تبسُّم کنیم؛ ولی همۀ این مسائل، ثابت نیست و ادامه ندارد؛ به این خاطر که از حقیقت به وجود نیامده است. به صرف اینکه مشکلی به وجود بیاید یا بدی به وجود بیاید، حال ما تغییر می کند و اختلاف پیدا می کنیم و فریاد می زنیم و {به یکدیگر} بُغض می ورزیم و دشمنی می کنیم. چرا؟ به این خاطر که اجتماعِ به وجودآمده در این عالم جسمانی فرضی، ثابت و ادامه دار نیست. درنتیجه برای برپایی دولت عدل الهی کفایت نمی کند. حکومت امام مهدی (ع) حکومت جهانی، بر نفس ها و ارواح پیش از بد نهاست. ایشان (ع) اولاً بر رو حهای یارانش حکومت می کند تا اینکه این گروه، بر دیگران حکومت نمایند. خداوند متعال فرمود: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيداً « ؛» و بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم، تا بر مردم گواه باشيد؛ و پيامبر بر شما گواه باشد ». (بقره: 143 ) اگر د لهای یارانش جمع نشود، چگونه امام (ع) بر آنان حکومت کند یا چگونه بر مردم حکومت می کنند؟ نتیجه شکست خورده و پراکنده است؛ و حکومت جهانی یکپارچه و بانظم نمی شود؛ بلکه اختلاف، علت از بین بردن حکومت ولیّ خداست و چه بسا باعث کشتار خلیفه خداوند می شود. ({ان شاءالله} این گونه نشود.) هما نطور که در زمان امام امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب (ع) اتفاق افتاد. این چنین است که در بسیاری از روایات می بینیم، از جمله سخن امام باقر (ع): «وقتی به تعداد اهل بدر، 313 نفر جمع شده باشند، قیام و تغییر بر آنان واجب است ». (دعائم الاسام: ج 1، ص 342 ) اصل مهم، همان اجتماع این بخش، نزد قائم (ع) هستند و نه فقط اجتماع بدنها. بلکه جمع شدن بدنها یا ارتباط آنان در عالم جسمانی سخت نیست؛ مخصوصاً در این زمان و با تکامل و پیشرفت ابزارهای ارتباط {جمعی}. در روایات ایشان (ع) آمده است که یاران مهدی (ع) با اجازه خداوند و بدون هیچ وعد ه ای، نزد ایشان جمع می شوند: از ابوخالد، از ابوجعفر (ع) درباره سخن خداوند (عزوجل) «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ ا لل جَمِيعاً « ،» پس در كارهاى نيك بر يکديگر پيشى گيريد. هرکجا كه باشيد، خداوند همگى شما را {به سوی خود باز} می آورد. » فرمود: «خیرات و کارهای نیک، ولایت است و سخن خداوند تبارک وتعالی: «أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ ا لل جَمِيعاً » یعنی یاران قائم که سیصد وده و اَندی مرد هستند. فرمود: به خدا سوگند! آنان امت معدوده هستند. فرمود: به خدا سوگند! در یک ساعت، مانند بر گهای پاییزی جمع می شوند .» (کافی: ج 8، ص 313 ) از ابوبصیر از ابوعبدالله (ع) درباره سخن ایشان: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ ا لل جَمِيعاً ،» «پس در كارهاى نيك بر كيديگر پيشى گيريد. هرکجا كه باشيد، خداوند همگى شما را {به سوی خود باز} مى آورد »، فرمود: «درباره قائم و یارانش فرستاده شد؛ بدون هیچ وعد های جمع می شوند. » (غیبت نعمانی: ص 241 ) جمع شدن این عده، نزد قائم (ع) فقط با عبور آنان از حد و حدود منیت و ثابت بودن آنان در آسمان هفت گانه «عقل کلی یا جبروت » امکان پذیر است. هما نطور که قائم (ع) با پدران و فرزندان پاک خویش تفاوتی ندارد. بلکه همۀ ایشان، یک نور هستند؛ همچنین یاران ایشان، اختلاف ندارند و خودشان را برتر از دیگران نمی دانند و ارادۀ پیشی گرفتن و ظهور و رهبری و ریاست باطل را ندارد. مدرسه کوچکی را تصور کنید که بین مسئولین است و در آن اختاف و دعوا و درگیری است. آیا این چنین مدرس های، پیروز می شود و به هدف دست پیدا می کند؟ قطعاً خیر. چرا؟ به این خاطر که مسائل، فقط با جمع شدن پیشی می گیرد؛ پس گمانتان نسبت به دولت عدل الهی جهانی چگونه است؟ امام مهدی (ع) از آغاز تا الآن، منتظِر است و منتظَر نیست. ایشان(ع) منتظر جمع شدن حداقل 313 فرد است که متوجه خداوند هستند و فقط خشنودی خداوند را می طلبند؛ و بین آنان اختلاف و دشمنی نیست. بلکه هر یک از آنان، آمادۀ قربانی و فدا شدن به جای دیگران است. با این ویژگی است که امت وسط و میانه، متمایز می شوند. ایشان همان یاران حقیقی قائم (ع) هستند و ایشان همان امت محمد (ص) می باشند که همان مُقرّبین و نزدیکان هستند. (قسمت اول): آیا داستان پیدایش دفعی موجودات زنده قابل قبول است؟! ... توضیح معتبری که برای این فکت (واقعیت) توسط دانشمندان زیست شناس ارائه می شود چیزی نیست جز نظریۀ تکامل حیات که نظریه های ارائه شده، به مرور تصحیح و تکمیل می شوند و فهم ما از چگونگی این سیر اعجاب انگیز تطور حیات روزبه روز بیشتر می شود. اما برخی علمای ادیان بدون هیچ دلیلی و صرفاً با استناد به آیاتی متشابه و قابل تأویل (یعنی سلسله ای از دلایل ظنی) در مقابل این واقعیت مشاهده شده موضع می گیرند! و تکامل انواع را نمی پذیرند! اما هما نطور که ما و همۀ انسا نها تغییرات فسیل ها و همچنین شواهد ژنی و کالبدشناسی تطبیقی را می بینیم، آنها نیز می بینند، ولی چه توضیحی برای این مشاهدات تأیید شده ارائه می دهند؟ داستانی که آنها ارائه می دهند آن است که موجودات زنده در هر دوره، ناگهان از عدم و مواد بی جان شیمیایی خلق می شود؛ یعنی وقوع تعداد بسیار زیادی معجزه در هر دورۀ زمین شناسی که رخ دادن آ نها در بازۀ زمانی حیات زمینی کاملاً غیرممکن است و البته این علمای مخالفِ دانشمندان زیست شناسی، برای خلقت آدم (ع) داستانی متفاوت تر از سایر موجودات دارند و قائل هستند جسم آدم (ع) ناگهان از ترکیب آب وخاک به وجود آمده است! و از سایر جانوران متفاوت می باشد. درنتیجه اگر قائل به تطور گونه ها نباشیم، باید بپذیریم که در هر دوره ای موجودات جدید، به صورت دفعی ایجاد شده اند؛ و ازآنجاکه در هر دوره که به سمت جلوتر می آییم جانوران و گونه های متنوع تر و پیچیده تر می شوند، ما باید شاهد وقوع تعداد بسیار زیادی معجزه باشیم! (رویدادهایی که در محدودۀ عمر زمینی کاملاً غیرمحتمل و غیرممکن هستند) امروزه با محاسبات دقیق می دانیم که پیدایش همانندساز اولیه -که نسبت به حیوانات و گیاهان امروزی بسیار ساده تر بود- به صورت کاملاً تصادفی غیرمحتمل می باشد، چه برسد به اینکه مثلاً حدوداً در 200 میلیون سال پیش یک دفعه دایناسورها از مواد شیمیایی بی جان به وجود بیایند! و همین طور در هر دوره، ناگهان موجوداتی با همان شکل و ساختار خودشان به صورت دفعی خلق شوند! قطعاً هر انسان عاقلی این داستان را بسیار غیرعلمی، تخیلی و حتی مضحک می داند. برای درک بیشتر این موضوع مطلبی را از کتاب ساعت ساز نابینای پروفسور ریچارد داوکینز نقل می کنیم: هر مولکول هموگلوبین از چهار رشته به هم پیچیده اسیدهای آمینه ساخته شده است بیایید نگاهی به یکی از این چهار رشته داشته باشیم. این رشته شامل 146 اسیدآمینه است. در جانداران معمولاً 20 نوع اسیدآمینه مختلف وجود دارد. تعداد ترتیب های ممکن برای قرار گرفتن این 20 نوع اسیدآمینه در رشت های که 146 حلقه دارد بسیار بسیار زیاد است و آیزاک آسیموف آن را عدد هموگلوبین می نامد. محاسبه تعداد حالات ممکن کار مشکلی نیست ولی پیش بینی این که جواب چیست غیرممکن است. اولین حلقه این رشتۀ 146 حلقه ای ممکن است هر یک از آ نها، 20 نوع اسیدآمینه باشد و حلقه دوم هم ممکن است هر یک از آ نها باشد؛ بنابراین تعداد حالت های ممکن برای دو حلقه 20× 20 و تعداد حالات ممکن برای سه حلقه 20 × 20 × 20 یا 8000 است. تعداد حالات ممکن برای 146 حلقه برابر است با 20 به توان 146 که عدد فوق العاده بزرگی است، یک میلیون یک است با شش تا صفر؛ یعنی احتمال تصادفی ساخت هشدن هموگلوبین که جزء بسیار کوچکی از پیچیدگی های یک جاندار را تشکیل می دهد. معلوم است که غربال کردن ساده نمی تواند جوابگوی آن همه نظم در جاندار باشد. غربال کردن لازم است ولی همۀ داستان نیست، بلکه چیز دیگری نیز لازم است. برای توضیح این نکته، لازم است بین انتخاب تک مرحله ای و انتخاب انباشتی (تراکمی) تمایز قائل شویم... جانداران حاصل انتخاب انباشتی (تراکمی) هستند. (ریچارد داوکینز، ساعت ساز نابینا: ص 85 - 86 ) هما نطور که می بینید به وجود آمدن یک هموگلوبین به صورت تصادفی و با انتخاب تک مرحله ای در طول بازۀ زمانی حیات زمینی غیرممکن است. ادامه دارد... (قسمت اول): راه های ار تباط با امام ....هیچ روشی وجود ندارد که ساحت الهی را از تقصیر و کوتاهی منزه بدارد و همچنین با آیه اکمال دین مطابقت داشته و با آن متعارض نباشد، به جز روشی که ما آن را مطرح کردیم و آن این است که زمان خالی نخواهد شد از: ۱. حجتی آشکار که با مردم به طور مستقیم {در ارتباط باشد}. ۲. یا در صورت وجود مانع از طریق سفیرانی با آ نها در ارتباط باشد. ۳. یا حجتی غایب که با مردم در ارتباط نیست... و در چنین حالتی زمان، همان زمان فترت خواهد بود، به سبب عدم وجود عده ای که قابلیت پذیرش او را داشته باشند و مؤمنین در این امر مقصر بوده و حال آن ها موکول به فرمان و تصمیم خداست. (کتاب عقاید اسلام: ص ۹۱ ) سؤالات و مواردی که در اینجا مطرح است و قصد داریم در این نوشتار بدان پاسخ دهیم این است که در مورد دوم و در زمانی که حجت الهی از عموم غایب بوده و از طریق واسطه هایی با مردم مرتبط باشد؛ - چرایی و حکمت وجود این وسائط چیست؟ - این واسطه ها چگونه شناخته می شوند؟ - در صورت گمراهی و خیانت آنان، راه اطلاع از آن و یا راه شناخت معصوم درصورتی که در این هنگام ظهور کند چیست؟ در طول تاریخ گاهی اوقات وجود مانع امنیتی برای حجت های خداوند موجب ایجاد واسطه هایی برای ارتباط با آنان شد؛ یعنی شخصی به عنوان واسطه، در میان حجت خدا و دیگران قرار می گرفت، تا اوامر و نواهی حجت خدا را به مردم برساند. اما راه شناخت واسطه ها و اعتماد به آن ها، اعتمادِ خود حجت خدا به اوست. به عبارت بهتر اگر حجت خدا به واسطۀ نص، اعتماد خود نسبت به این واسطه را بیان کند و او را ثقه بداند، ما می توانیم او را واسطه بدانیم و بپذیریم... برای نمونه، وقتی ترس از قتل امام مهدی (ع) به وجود آمد، ایشان به واسطه سفیران خویش که ثقه (مورد اعتماد) بودند با عموم مؤمنین ارتباط برقرار می کردند. این سفیران چهار تن بودند که اسامی آن ها عبارت اند از: ۱- عثما نبن سعید: که امام هادی و امام عسکری (ع) او را منصوب کرده بودند... در وثاقت او روایات متعددی نقل شده است؛ برای مثال احمدبن اسحا قبن سعد قمی در روایتی از امام هادی (ع) نقل می کند که ایشان در خصوص عثمان بن سعید این گونه می فرمایند: ...این ابوعمرو (عثمان بن سعید) ثقه (مورد اعتماد) و امین (امانت دار) است که هرچه برایتان گفت از من می گوید...؛ و نیز در ادامه همین روایت از امام عسکری (ع) نقل می کند که ایشان نیز پس از وفات امام هادی (ع) در خصوص عثمان بن سعید این گونه فرمودند: ...این ابوعمرو (عثمان بن سعید) مورد اعتماد و امین است، در گذشته مورد اعتماد بوده و در زندگانی و مرگم مورد اعتماد من است که هرچه برایتان گفت از من می گوید... (الغیبه شیخ طوسی: ص ۳۷۷ ) و دیگر روایاتی که بر وثاقت عثمان بن سعید، سفیر اول از سفرای چهارگانه امام مهدی دلالت دارد...که این ها در کنار توثیقات فراوانی است که علما نسبت به او داشته اند. ۲- محمدبن عثمان: که امام مهدی (ع) او را منصوب کرده و در توقیعی خطاب به او این چنین فرموده بودند: ... از کمال سعادت پدرت این بود که خداوند تعالی فرزندی مثل تو را روزیِ او کرد که پس از او جانشینش می شود، و به امر او به جایش می ایستد، و بر او رحمت می فرستد، و خداوند را حمد می گویم، چراکه نفوس، با مقام و منزلت تو و آنچه خداوند در تو و نزد تو قرار داده پاک می شوند، خداوند یاری و تقویتت کند و تو را موفق بدارد و سرپرست و نگهدار و مربی و کفایت کننده ات باشد... (الغیبه شیخ طوسی: ص ۳۶۱) و یا در توقیعی دیگر که با دست خط خودشان نوشته شده بود این گونه فرموده اند:... اما محمدبن عثمان خداوند از او و پدرش که پیش از او بود راضی باشد، پس او مورد اعتماد من بوده و نوشتۀ او نوشتۀ من است... (الغیبه شیخ طوسی: ص ۳۶۲) و دیگر روایاتی که بر وثاقت و جایگاه نایب دوم امام مهدی (ع) دلالت دارد. ۳- حسین بن روح: ایشان نیز از اصحاب امام عسکری (ع) و از یاران سفیر دوم، و منصوب امام مهدی (ع) بود... در بخشی از روایتی از دخترِ جناب محمد بن عثمان، سفیر دوم، این گونه آمده که حسین بن روح از وکلای جناب محمدبن عثمان بود؛ که در برخی امور مالی وکالت داشته و به خاطر جایگاه ویژه و مورد اعتمادی که نزد محمد بن عثمان داشت شیعیان مقام او را شناخته و سفارتش را احتمال می دادند؛ تا اینکه محمدبن عثمان پیش از وفاتش و به دستور امام مهدی (ع) به او وصیت کرد... (الغیبه طوسی: ص372 ) ۴- علی بن محمد: ایشان هم از یاران امام عسکری و امام مهدی (ع) بود که به مدت سه سال عهده دار نیابت امام مهدی (ع) شد... از محمدبن احمد صفوانی چنین نقل شده که: ... نایب سوم امام مهدی (ع)، حسین بن روح به علی بن محمد سمری وصیت کرد و او همان وظیفه ای را عهده دار شد که حسین بن روح بر عهده داشت... (الغیبه طوسی: ص ۳۹۴ ) طبرسی در کتاب احتجاج می نویسد: ... هیچ یک از اینان (نواب) بدین منصب بزرگ نرسید، مگر اینکه قبلاً از طرف صاحب الامر فرمان انتصاب آنها صادر می گشت و شخص قبل از او، جانشین خود را معرفی می کرد... (احتجاج: ج ۲، ص ۲۹۷ ) ادامه دارد... (قسمت دوم): امام علي (ع) مصداق اولي الامر در قرآن ... پس از نظر العینی و بخاری کلمۀ اولی الامر در مورد هرکسی که متصدی چیزی شود، عمومیت دارد؛ و نزد دیگری، اولی الامر فقها هستند،کسانی که در فتواها و نظراتشان نیز اختلاف دارند؛ پس چگونه بین امت را جمع کنند درحالی که امت در معضلاتی که با آن دچار سردرگمی می شوند به آنها مراجعه می کنند؛ و نزد دیگری، امیران سپاه ها و همین طور... و ای کاش می دانستم با چه دلیل عینی، به صحیح بودن آنچه بخاری به آن روی می آورد حکم می کنند، از این که منظور از اولی الامر هرکسی است که متصدی امر چیزی شود، چه با دلیل آشکار باشد یا با رأی وارد شده؟! و از اینجا بود که در به روی هرکسی که به سلطنت می رسید باز شد، تا لباس کسانی که خدا برایشان در کتاب کریمش نص کرده است را بپوشند؛ اگرچه از فاسد ترین و فاسق ترین مخلوقات بودند، مانند بسیاری از حاکمان و رهبران دولت های امروزی که در دستشان جام های شراب است و گناهان قبیح و زشتی که این بحث منزه تر از آن است که ذکر شود. نمی دانم بخاری و غیر او چه خواهند گفت، در حالی که برای آنها زمینه سازی کردند و ردای دینی را به آنان بخشیدند؛ و آنها دین خدا را با همۀ توان خود نابود کردند! زمخشری می گوید: (و منظور از «اولی الامر منکم » حاکمان بر حق است؛ زیرا خدا و رسولش از امرای جور بیزارند و آنها {در وجوب اطاعت } بر خدا و رسولش عطف نمی شوند). (کشاف: ج 1، ص 535 ) روایات اهل سنت و جماعت را می یابیم که بر این امر که خلافت در قریش است تأکید می کند؛ و مسلم در صحیحش روایت کرده است و غیر آن روایات خلفای دوازده گانه و بودنشان از قریش است؛ بلکه مسلم از پیامبر (ص) روایت می کند که تأکید بر حصر این امر در قریش دارد. احمد بن عبدا لله بن یونس حدیث کرد برای ما عاصم بن محمد بن زید از پدرش حدیث کرد برای ما که گفت: عبدالله گفت: رسول الله (ص) فرمود: (این امر همواره در قریش خواهد بود، مادامی که دو تن از مردم باقی بماند). (صحیح مسلم: ج ۶، ص 2) جابربن سمره گوید: با رسول خدا (ص) راه می رفتم و پدرم نیز همراهم بود، پس می شنیدم که می گوید: این دین با دوازده خلیفۀ باعزت و شوکت می ماند؛ سپس کلمه ای گفت که مردم نگذاشتند بشنوم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: همۀ آنها از قریش هستند). (صحیح مسلم: ج ۶، ص 5) این روایت، عدد جانشینان پیامبر را روشن می کند و اینکه آنان دوازده خلیفه هستند؛ حال این دوازده نفر چه کسانی هستند؟ و آیا حکمرانی این دوازده نفر بعد از پیامبر است؟ و آیا ممکن است که آنچه از این دوازده نفر قصد شده است، بعضی از افرادی که بعد از رسول خدا سلطنت را به دست گرفتند باشد؟ همچون خلفای چهارگانه یا آنها و هرکسی که بعد از آنها ولایت را به دست گرفت؟ واضح است که ممکن نیست مقصود از آنها بنی امیه و بنی عباس باشند؛ زیرا کسانی که به حکومت رسیدند بیشتر از تعداد منصوص می باشد و ممکن نیست برخی از آنها را بدون داشتن هیچ گونه ویژگی ای بر برخی دیگر تخصیص داد؛ بنابراین کسی نمی تواند آن دوازده نفر را از بین کسانی که بعد از پیامبر (ص) حکومت کردند، تشخیص دهد. علاوه بر این که آنها از بنی هاشم نیستند. پس از اینجا مشخص می شود همۀ این روایات، ناظر بر خلافت خلفای چهارگانه و در ادامۀ آنها از بنی امیه و بنی عباس نیست. و قندوزی روایت کرد از عبدالملک بن عمیر، از جابربن سمره (رضی الله عنه) که گفت: (با پدرم نزد رسول الله (ص) بودم،پس شنیدم فرمود: بعد از من دوازده خلیفه است؛ سپس صدای خود را مخفی و آهسته کرد، به پدرم گفتم: با مخفی کردن صدای خود چه فرمود؟ پدرم گفت: {ایشان} فرمودند همۀ آنها از بنی هاشم خواهد بود). (ینابی عالمودة لذوی القربی: ج 2، ص 315 ) این به وضوح نشان می دهد که خلفا از بنی هاشم هستند. پس اطاعت علی (ع) همان اطاعت پیامبر (ص) است؛ و معلوم است که اطاعت از پیامبر (ص) مطلق است، پس اطاعت علی (ع) نیز چنین است و این نیاز به بیان ندارد؛ پس آن به اقتضای همانندی اش واضح است و به روشنی در دو آیه کریمه دیده می شود: سخن حق تعالی: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّه وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الَْمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَي ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللِّه وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَِّ وَ الْيَوْمِ الْخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِ لايً)؛ (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و صاحبان امر را؛ و هرگاه در چيزى نزاع كرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر ايمان به خدا و روز رستاخيز داريد، اين براى شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است). (نساء: 59 ) و سخن او تعالی: (وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الَْمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِي الَْمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَِّ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطانَ إِلاَّ قَلِ لياً)؛ (و هنگامی که خبرى از پيروزى و شكست به آنها برسد، {بدون تحقيق} آن را شايع مى سازند و اگر آن را به پيامبر و پيشوايان {كه قدرت تشخيص كافى دارندة ارجاع كنند، از ريشه هاى مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا نبود، همگى جز عدۀ كمى، از شيطان پيروى مى كرديد). (نساء: 83 ) و آشکار می گردد که اطاعت اولی الامر، مطلق است؛ هما نطور که منظور از اولی الامر، در دو آیه کریمه که آنها را یاد کردیم، آشکار است. حاکم نیشابوری در مستدرک حدیثی را روایت می کند که به صحت آن با شرط شیخین تصریح می نماید. ابوذر (رضی الله عنه) گفت: رسول الله (ص) فرمود: (کسی که مرا اطاعت کند به درستی که خدا را اطاعت نموده است و کسی که مرا نافرمانی کند، همانا خدا را نافرمانی کرده است؛ و کسی که علی را اطاعت کند به درستی که مرا اطاعت کرده است و کسی که علی را نافرمانی کند همانا مرا نافرمانی کرده است). این حدیث صحیح السند است و آن دو آن را نیاورده اند. (مستدرک حاکم نیشابوری: ج 2، ص 121 . آن را حاکم نیشابوری تصحیح نموده و ذهبی او را تبعیت کرده و در تخلیص مستدرک آن را تصحیح نموده است). پس اطاعت آن دو همانند هم است. بنابراین اطاعت پیامبر (ص) همان اطاعت اولی الامر است؛ بلکه از مماثلت(همانندی) اطاعت آن دو، عصمت اولی الامر و عدم صدور معصیت از آنها نیز به دست می آید؛ همان طور که آن از پیامبر (ص) صادر نمی شود. و از روایات نقل شده از پیامبر (ص) ثابت می گردد که ایشان همانندی بین خود و علی (ع) را در بسیاری از امور در احادیث بسیاری بیان کرده است، بلکه او به نص آیه مباهله، نفس پیامبر (ص) می باشد. {خدای} سبحان، نبی کریمش (ص) را خطاب نموده فرمود: (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَِّ عَلَى الْكاذِبِينَ)؛ (هرگاه بعد از علم و دانشى كه {درباره مسيح} به تو رسيده، {باز} كسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نما ييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهيم). (آ ل عمران: 61 ) و همانا بسیاری از مفسرین در بیانشان از آیه تصریح کرده اند که حضرت رسول (ص) برای مباهله با نصاری نجران، علی بن ابی طالب (ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسین (ع) را با خودشان آوردند. (به صحیح مسلم، ج 7، ص 121 ، مراجعه کنید؛ و مستدرک حاکم نیشابوری، تفسیر نسفی، ج 1، ص 157 و غیر آنها). و از این روایاتی که همانندیِ علی بن ابی طالب (ع) را به پیامبر (ص) –مگر در آنچه با نص خارج شده و اختصاص به پیامبر (ص) دارد- آشکار می سازد، سخن ایشان (ص) {که فرمود}: )کسی که او را زنده بودن به زندگی من و مردن به مرگ من و آویختن به شاخه یاقوت مسرور می کند، پس باید بعد از من علی بن ابی طالب را ولی خود بگیرد). (ذهبی در میزان الاعتدال، ج 1، ص 325 آن را روایت نمود). و سخن ایشان (ص): (کسی که به من ایمان دارد و مرا تصدیق می کند، {او را} به ولایت علی بن ابی طالب وصیت می کنم. کسی که ولایت او را بپذیرد همانا ولایت مرا پذیرفته است و کسی که ولایت مرا پذیرفته است همانا ولایت خدا را پذیرفته است؛ و کسی که او را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته است و کسی که مرا دوست داشته باشد، پس همانا خدا را دوست می دارد). (ابن عساکر در تاریخ دمشق، ج 42 ، ص 239 روایت کرد). یمانی و قائم علیه السلام هر پرچمی که قبل از قیام قائم (ع) برافراشته شود صاحبش طاغوت است؛ و همانا یمانی همان قائم (ع) است. از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: هر پرچمی که قبل از قیام قائم (ع) برافراشته شود، پس صاحبش طاغوت است. (غیبت نعمانی: ص 115 ) از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: هر پرچمی که قبل از قیام قائم ع برافراشته شود، پس صاحبش طاغوتی است که به جز خداوند عزوجل عبادت می شود. (الکافی شیخ کلینی: جلد 8، صفحه 295 ) و در اینجا برای بیان مطلب و توضیح آن به چند نکته نیاز داریم: اولاً: این روایت بدین معناست که هر پرچمی –به طور مطلق- قبل از قیام قائم برافراشته شود، همان پرچم گمراهی است و صاحب آن طاغوتی است که به جز خداوند عبادت می شود، از این حکم فقط پرچم قائم استثناء می شود. و همه م یدانند که پرچم یمانی -که پرچم قبل از امام مهدی (ع) است- همان پرچم هدایت است، بلکه اهدی الرایات (هدایتگرترین پرچم) است، پس چگونه از تعارض بین روایت یمانی و روایت وارده در کافی -که قبلاً آمد- خارج می شویم؟ امام باقر (ع) می فرمایند: و در میان پرچم ها پرچمی هدایت کننده تر از پرچم یمانی نیست، آن پرچم هدایت است، زیرا او به سوی صاحبتان هدایت می کند؛ پس هنگامی که یمانی خروج کرد فروش سلاح بر مردم و بر هر مسلمانی حرام است؛ و هنگامی که یمانی خروج کرد، پس به سویش بشتاب، زیرا پرچم او پرچم هدایت است؛ و برای مسلمان جایز نیست که از او سرپیچی کند، پس هرکس این کار را انجام دهد، از اهل آتش است، زیرا یمانی به سوی حق و به راه مستقیم دعوت می کند. (غیبت نعمانی: صفحه 264 ) پس می گوییم آیا پرچم یمانی همان پرچم قائم (ع) است یا نه؟ و برای بیان این امر و حل این تعارض، باید به آل محمد (ع) مراجعه کنیم و آل محمد با چند روایت، امر را برای ما روشن کرده و توضیح دادند؛ و از جمله آنها، روایتی است که امام صادق (ع) پنج علامت حتمی را ذکر کردند: از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: قبل از قیام قائم (ع) پنج علامت حتمی است: «یمانی، سفیانی، صیحه، قتل نفس زکیه و خسف بیداء ». (الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب: جلد 2، صفحه 119 ) از عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) نقل شده که حضرت فرمودند: ندا حتمی است، و سفیانی حتمی است، و یمانی حتمی است، و قتل نفس زکیه حتمی است، و ظهور کف دستی در آسمان حتمی است؛ فرمودند: و ترس و وحشتی در ماه رمضان که {در اثر آن} خوابیده بیدار می شود، و فرد بیدار به وحشت می افتد، و دختر جوان از سراپرده اش خارج می شود. ( غیبت نعمانی: صفحه 252 ) این حدیث اشارۀ واضحی است بر اینکه یمانی و سفیانی از علائم حتمی هستند و کسی که زمان خروجش با یمانی تقارن دارد، همان سفیانی است؛ ولی اگر به حدیث دیگری که از امام جواد (ع) برای ما نقل شده -زمانی که از او در مورد امر محتوم و امر سفیانی و اینکه آیا برای خداوند در امر محتوم بداء هست، سؤال کردند- مراجعه کنیم {این گونه می یابیم که} حضرت فرمودند: امام صادق (ع) فرمودند: ... و اختلاف بنی فلان حتمی است، و قتل نفس زکیه حتمی است، و خروج قائم حتمی است. گفتم و ندا چگونه می باشد؟ فرمودند: ندادهنده ای از آسمان در اول روز ندا می دهد، به گونه ای که هر قومی با زبان هایشان آن را می شنود: آگاه باشید که حق در میان علی و پیروان اوست؛ سپس ابلیس در پایان روز از زمین ندا می دهد: آگاه باشید که حق در میان عثمان و پیروان اوست؛ پس در این هنگام اهل باطل به شک و تردید می افتند). (الغیبه طوسی: ص 442 ، ح 425 ) ابوهاشم داوو دبن قاسم جعفری برای ما روایت کرده و گفت: نزد ابوجعفر محمد بن علی الرضا (ع) بودیم پس سخن از سفیانی و آنچه در روایت آمده مبنی بر اینکه امرش، حتمی است به میان آمد. به ابوجعفر (ع) گفتم: آیا برای خداوند در امر محتوم، بداء هست؟ حضرت فرمودند: بله. به او گفتم: پس می ترسیم که برای خداوند در مورد قائم هم بداء باشد. حضرت فرمودند: همانا قائم از امور وعده داده شده است و خداوند خلاف وعده نمی کند. (الغیبه نعمانی ,حدیث 10 ؛ بحارالانوار: جلد 52 ، ص 250 ، ح 138 به نقل از الغیبه با کمی تفاوت، و اثبات الهداه: جلد 3، صفحه740 ح 123 ) و این امر واضح است، زیرا اهل بیت (ع) در ذکر علامت های حتمی پنج گانه، بیان کردند: همانا یمانی از علائم حتمی است و در اینجا امام صادق (ع) می فرمایند: قائم از امور حتمی است؛ بنابراین یمانی همان قائم (ع) است. ثانیاً: احادیث زیادی وارد شده که اهل بیت (ع) در آ نها اشاره کرده اند که هرگاه گفتند: همانا قائم، فلانی از ایشان است ولی فرزند او یا فرزند فرزندش، همان قائم بود، پس ما نباید آن را انکار کنیم؛ و ازجملۀ این روایات: از امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: هرگاه که در مورد مردی سخنی گفتیم، پس در او نبود و در فرزندش یا فرزند فرزندش بود، آن را انکار نکنید، زیرا خداوند آنچه را که بخواهد انجام می دهد. الکافی ،ج 1 ص، 535 و این فراز از سخن امام (ع) که می فرماید: «پس همانا خداوند متعال آنچه را که بخواهد انجام می دهد »، واضح است که آن امر، به خاطر امتحان مردم پنهان می شود؛ و همچنین در الکافی، جلد 1، صفحه 535 آمده: از ابوخدیجه نقل شده که گفت: شنیدم که امام صادق (ع) می فرماید: گاهی اوقات شخصی به عدالت قیام می کند یا ستم می کند و {این کار} به او نسبت داده می شود، درحالی که او این کار را انجام نداده است، و پسرش یا پسر پسرش بعد از او انجام داده است، در واقع این همان است؛ و همین طور است زمانی که آل محمد (ع) فرمودند قائم همان امام مهدی محمد بن الحسن (ع) است، درحالی که قائم همان پسرش احمد بود، درواقع این همان است. از ابوعبیده حذاء نقل شده که گفت: از امام باقر (ع) در مورد این امر پرسیدم که چه زمانی می باشد؟ فرمودند: اگر امیدوار می بودید که از جهتی به سوی شما بیاید، سپس از جهتی دیگر به سوی شما آمد، پس او را انکار نکنید. (الامامه و التبصره ، ابن بابویه قمی: ص 94 ) جایگاه استخاره در دعوت یمانی آنچه در مواجهه با دعوت مدعیان، موردنظر است چه برای قبول و چه برای انکار، دلیلی معتبر، کافی و وافی است؛ اما در کنار این دلیلِ کافی، چیزهایی به عنوان تأیید و کمک به اصل آن دلیل مطرح می شود، به بیان دیگر می توان گفت که اصل دعوت بر ستونی استوار است که همان دلیل است و حجت را بر همگان تمام می کند و حجتی برای مخالفان باقی نمی گذارد؛ اما در کنار این موارد چیزهایی به خاطر لطف الهی به کمک دل های ظلمت زده مردم می آید؛ به عنوان نمونه می توان معجزه را مثال زد. معجزه ای که از انبیاء و حجج الهی سرمی زند آن دسته از معجزات غیر قاهره ای است که گرد نها را خاضع نمی کند و راه ایمان و کفر و نفاق را باقی می گذارد، تا سیه روی شود هر که در آن غش باشد؛ در این صورت، این گونه معجزات و کرامات صرفاً تأییدی است برای آن نصّ و معرفی نامة مدعی صادق که همان دلیل اصلی و ستون استوار دعوت است، برای کسانی که در عالم ظلمانی دنیا و ماده گرفتار شده اند و چشم و عقلشان فقط گرفتار همین عالم مُلکی است. طبق این قاعده می توان گفت که خداوند می تواند چیزهای دیگری را با حجت صادق خویش همراه کند که هم تأییدی بر حقانیت مدعی باشد و هم کمکی برای مردم در تأیید خلیفة الهی؛ اما اگر مدعی، خالی از نصّ و معرفی نامه باشد دیگر نمی توان به تأییدات تکیه کرد و بلکه بهتر است بگویم که اصلی وجود ندارد تا اینکه این موارد تأیید آن باشد. در این صورت است که فاصله ای زیاد و حقیقی بین مدعی صادق و کذاب مشخص می شود. مدعی صادق، اصل را همراه دارد، چه با تأییدات و چه بدون تأییدات؛ مثلاً چه با معجزه و چه بدون معجزه و کرامت؛ اما مدعی کذاب، دلیل اصلی را ندارد و به تأییداتی که در آن شبهه است چنگ می زند؛ مثلاً کارهای خارق العاده از خود صادر می کند که توان کشف سحر یا معجزه بودنش وجود ندارد. مسئله استخاره نیز همچون معجزه، تأییدی است برای دلیل اصلی که همان نصّ باشد، نه اینکه استخاره به عنوان دلیل کافی و وافی در مورد راه شناخت حجت های الهی مطرح باشد. فلذا سید احمد الحسن (ع) در کتاب شریف عقاید اسلام در باب راه و قانون معرفت حجت صحبتی از استخاره نمی کند و آن را دلیل و دخیل در قانون نمی داند، همان گونه که تصور غلط این عقیده در مورد معجزه را نیز باطل می کند. فلذا آنچه از دهان بسیاری از مخالفان و معاندان دعوت مبارک یمانی می شنویم که انصار احمد الحسن، امام خویش را از طریق استخاره تعیین می کنند، دروغ و عوام فریبی ای بیش نیست؛ بلکه آنان امام خویش را از نص و وصیت پیامبر (ص) تشخیص می دهند؛ اما برای بسیاری از کسانی که گرفتار تردید و شک و استرس هستند و یا بهتر بگویم که مورد آزار وساوس شیاطین جنی و مخصوصاً انسی هستند، تأیید و کمک کننده است و آنها را به قطع می رساند و از تشویش و دودلی رها می سازد؛ از طرفی نص و معرفی نامه را می بیند و آن را درست و حق می پندارد و از طرفی سخنان مخالفان او را آزار داده و برایش ترس و واهمه درست می کند؛ در این صورت برای یقین به حقانیت این نص و فرار از توهمات شیاطین جنی و انسی به خدا پناه می برد و با او مشورت می کند و یقیناً خداوند در این مورد او را به خیر هدایت می کند چون وعده ایست که اهل بیت (ع) داده اند: امام صادق (ع) فرمودند: «مَن اسْتَخَارَ ا لل رَاضِياً بِمَا صَنَعَ اللُّه لَهُ خَارَ اللُّه لَهُ حَتْماً). (هرکس از خدا طلب خیر کند در حالی که راضی باشد به آنچه خدا برایش انتخاب می کند، حتماً خداوند برایش خیر را انتخاب می کند). (کافی: ج 8، ص 241 ) آنچه در مورد ایمان صفوان بن یحیی نیز مطرح است از همین باب است؛ یعنی ایشان واقف به نص و وصیت امام رضا (ع) بودند، اما گرفتار فتنه واقفیه و شیاطین انسانی شده بود و برای خروج از تردید و شک و شبهه و برای یقین به این دعوت استخاره می کند، نه اینکه گمان رود ایشان صرفاً با استخاره ایمان آورد و دلیلش بر حقانیت امام رضا (ع) صرفاً استخاره بوده باشد؛ فلذا می بینیم که علی بن معاذ می پرسد که چگونه به علی (امام رضا ع) یقین کردی؟ (بای شیء قطعت علی علی؟) نه اینکه بگوید چه دلیلی بر ولایت علی بن موسی اقامه می کنی؟ مشکل، تنها تحریکات فریبنده فتنه واقفیه بود. البته طلب خیر از خدا مصادیق و گونه های متعددی دارد و هر انسانی به هر طریقی که بخواهد و بتواند، می تواند با خدای خویش مناجات کرده و از او طلب خیر کند و پاسخش را دریافت کند؛ که البته خدا به هر طریقی با بندگانش سخن می گوید؛ اما یکی از این مصادیق و روش های استخاره و مشورت با خدا، استخاره به قرآن و باز کردن مصحف شریف است. این روش استخاره از ناحیه اهل بیت (ع) به ما رسیده است که می توانیم از این طریق جواب خدا را بدانیم و با او مشورت کنیم: ابوعلی الیسع قمی به امام صادق (ع) می گوید: «قصد انجام کاری داشتم؛ پس، از خدا طلب خیر کردم اما نظرم در مورد آن کار به نتیجه نرسید. آیا انجامش دهم یا ترکش کنم؟ امام فرمود: زمانی که برای نماز ایستادی به قلبت توجه کن، چون شیطان در این زمان از انسان در دورترین حالت است و ببین که کدام طرف در قلبت خطور می کند، آن را بگیر و قرآن را باز کن و به اولین آیه آن صفحه نگاه کن و به آن عمل کن ان شاءالله ». (وسائل الشيعة: ج 8، ص 78 ) سید احمد الحسن (ع) در کتاب پاسخ های روشنگرانه، سؤال 23 ، سه شرط را به عنوان حداقلی و ضروری در باب استخاره و مشورت با خدا مطرح می کند: اول اینکه بین دو امری گرفتار شوی که یکی را بر دیگری ترجیح ندهی؛ و دوم اینکه خود را آماده کنی برای هر آنچه خدا برایت گفته است؛ و سوم اینکه جواب خدا را عنایت و لطف دانسته و قبولش کنی و برای عملی کردنش همت کنی. فلذا آ نکس که مخالف دعوت باشد و درصدی بر حقانیت آن احتمال ندهد و استخاره کند، از اساس با خدا مشورتی نمی کند، چون جوابش را از پیش خود دارد؛ و همچنین، کسی هست که احتمال بدهد اما خودش را برای جواب الهی آماده نسازد و صرفاً قرآنی باز کند تا ببیند چه می آید تا بعداً در موردش تصمیم بگیرد. این گونه موارد اصلاً استخاره و مشورت با خدا نیستند، بلکه بیشتر شبیه قران باز کردنی است که کودکان انجام می دهند و چه زشت است کار کسی که به جهت مشورت با خدا استخاره می کند، اما جواب او را نادیده و بی ارزش می پندارد