نشریه زمان ظهور شماره 24

سه شنبه12 بهمن1395/2جمادی الاول 1438/January 31 2017/ شماره 24/ 4صفحه قسمت سوم( آفرینش... پیدایش نخست... در عالم ذرّ) انسان ها، در عالم ذر در آسمان اول بودند و به سوی عالم رجعت، رهسپار هستند که آن نیز در آسمان اول است عالم ذر یا عالم انفس عالمی برزخ یا واسطه بین ملکوت و عالم جسمانی است که انسان برای امتحان با گذر از آن، به عالم جسمانی نزول می نماید و با طهارت می تواند آن را بیاد آورد. حق تعالی می فرماید: «شما از پیدایش نخست آگاهيد؛ چرا به يادش نمی آوريد؟ » (واقعه: 62 ) یعنی ما در عالم ذرّ آفریده شده ایم و خداوند ما را امتحان نمود. «و آنگاه که پروردگار تو از پشت بنی آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را برخودشان گواه گرفت و پرسيد: آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آری. گواهی می دهيم تا در روز قيامت نگوييد ما از آن بی خبر بوديم * يا نگوييد پدران ما پيش از اين مشرک بودند و ما نسلی بوديم پس از آن ها. آيا به سبب کاری که باطل کنندگان کرده بودند ما را به هلاکت می رسانی؟) (اعراف 172 ) و در دعای روز غدیر که عمار بن جوین ابو هارون عبدی روایت کرده است، امام صادق (ع) می فرماید: «... کسی که دو رکعت نماز بخواند، سپس سجده گزارد و صد مرتبه شکر خداوند عزوجل را بگوید و پس از بالا آوردن سرش از سجده، این دعا را بخواند: «اللهم إني أسألك بأن لك الحمد وحدك لا شركي لك، و أنك واحد أحد صمد...رأفة منك و رحمة إلى أن جددت ذلك العهد لي تجديدا بعد تجديدك خلقي، و كنت نسياً منسياً ناسياً ساهياً غافلاً. فأقمت نعمتك بأن ذكرتني ذلك و مننت به على و هديتنی... » «بارالها! از تو درخواست می کنم، به اینکه ستایش تنها برای تو است؛ یگانه ای و شریکی نداری. تو که یکتا و یگانه و بی نیازی... و پس از بخششی، بخششی دیگر، و به دنبال کَرَمی، کَرَمی دیگر را به دنبال آوردی، تا زمانی که این عهد را پس از تجدید آفرینشم، برایم تجدید نمودی. در حالی که من بسیار فراموش کار، سهل انگار و غافل بودم. تو با یاد آوردن آن بر من، نعمتت را استوار نمودی و مرا هدایت کردی... » این سخن امام (ع): «بعد تجديدك خلقی » « پس از تجدید آفرینشم. » یعنی تو مرا پس از اینکه در عالم ذرّ خلق فرمودی، در این دنیا آفریدی و این سخن ایشان (ع) : «جددت ذلك العهد لي تجديدا » « این عهد را برایم تجدید نمودی. » یعنی به یادم آوردی و مرا در این دنیا اقرا ر کننده به ولایت اولیای تو ( پیامبران و اوصیا(ع)) قرار دادی؛ همان گونه که آن هنگام که مرا در عالم ذر خلق نمودی، با فضل تو به آن اقرار نمودم. پس چرا به یاد نمی آوریم؟ و چرا تلاش نمی کنیم و از خداوند نمی خواهیم که به یاد بیاوریم؟! ولی آن هنگام که حجاب ها برداشته شود و همانند انبیا، حقایق ملکوت برای انسان کشف گردد، همه به یاد می آورند. «به اين ترتیب، ملکوت آسمان ها و زمين را به ابراهیم نشان داديم تا از اهل يقين گردد. » (انعام: 75 ). یا در ابتدای سوره ی یوسف (ع) بهترین آفرید هی خداوند یعنی حضرت محمد (ص) می باشد. ( با اين قرآن که به تو وحی کرده ايم، بهترين داستان را برايت حکايت می کنيم که تو پیش از اين از بی خبران بودی) (یوسف: 3)؛ یعنی تو ای محمد! به این عالم فرود آمدی و حقیقت تو از خودت پوشانیده شد و به این وسیله خداوند تو را در این دنیا در امتحان دوم، آزمود و تو بار دیگر، پیروز مسابقه شدی؛ پس از اینکه در امتحان اول و در عالم ذرّ در مسابقه، پیشی گرفتی و پیروز شدی. حق تعالی می فرماید: «و این چنین روحی از امر خودمان را به تو وحی کردیم در حالی که تو نمی دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است؛ ولی ما آن را نوری ساختيم تا هر يک از بندگانمان را که بخواهيم با آن هدايت کنيم و تو به راه راست، راه می نمايی. » ( شوری: 52 ) رسول خدا (ص) فرمود: «آن را نمیدانستم، تا اینکه اکنون جبرئیل (ع) مرا از آن باخبر نمود، و هم چنین چیزی از کتاب و دینش نمی دانستم، تا اینکه پروردگارم به من آموخت. خداوند عزوجل می فرماید: «وَ كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَ لا الْايمَانُ » « و ای نچنین روحی از امر خودمان را به تو وحی کردیم در حالی که تو نمی دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است. » ( تفسیر امام عسکری(ع): ص 641 ) از ابوحمزه روایت شده است که گفت: از امام صادق (ع) از علم پرسیدم: آیا همان علمی است که عالِم آن را از زبان مردان فرا می گیرد یا در کتاب نزد شما است و آن را می خوانید و از آن آگاه می شوید؟ فرمود: «این موضوع برتر و بالاتر از این ها است. آیا این سخن خداوند متعال را نشنیده ای: «وَ كَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِی مَا الْكِتَابُ وَ لا الْايمَانُ »« و ای نچنین روحی از امر خودمان را به تو وحی کردیم در حالی که تو نمی دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است ». سپس فرمود: «یاران شما در مورد این آیه چه می گویند؟ آیا ای نطور می خواندند که در آن موقع (پیامبر) نمی دانست، کتاب چیست و ایمان کدام است؟ » گفتم: جانم به فدایت، نمی دانم چه می گویند ». فرمود: «آری، در وضعیتی بود که نمی دانست کتاب چیست و ایمان کدام است، تا اینکه خداوند متعال روحی که در کتاب ذکر شده است را فرستاد و وقتی آن را به او وحی کرد، آنگاه علم و فهم را با آن به او آموخت. این روحی است که خداوند متعال به هر که بخواهد عطا می فرماید که اگر آن را به بنده ای عطا فرماید، فهم را به او آموخته است » (کافی: ج 1 ص 274 ح 5) بنابر این پیامبران و اوصیا (ص) نیز در این عالم امتحان می شوند. همان طور که غیر از آنان از امتحان اول و ایمان اول در عالم ذرّ غافل شدند و بر آن پرده نهاده شده است، آنان نیز مَحجوب شده اند تا این امتحان دوم (برای همگان) عادلانه صورت پذیرد. بنابر این جملگی به واسطه ی حجاب جسد از عالم ذرّ غافل شدند و آنچه مطلوب است این است که روح به درجه ای از رهایی برسد تا انسان، حقیقت را بشناسد و در ملکوت آسمان ها نظاره کند. پیامبران و اوصیا آزاد و رها شدند و باید همه به چنین مرتبه ای برسند تا از این آزمون سربلند بیرون آیند. خداوند سبحان و متعال همه ی فرزندان آدم را بر فطرت یکسانی قرار داده است تا کلمه ی خداوند سبحان و متعال که عادل و حکیم است، به پایان برسد؛ همگی بر فطرت شناخت نام های نیکوی خداوند سبحان سرشته شده اند، تا وجه خداوند و نام های نیکوی او گردند و هر کس کوتاهی ورزد، بهره اش را ضایع و تباه کرده است... . و یکی از راه های یا دآوری، رویای صادقه می باشد و انسان به طور فطری به عالم ملکوت گرایش دارد و رؤیا از این عالم قدسی می باشد. بنابراین فطرت انسان بر پذیرفتن رؤیا و تصدیق آن و تعامل با آن، سرشته شده است. حتی در بیشتر اوقات، رؤیا عبارت است از اِخبار غیبی از آنچه در آینده اتفاق می افتد و واقعیتی است که در زندگی روزمرّه شاهد آن هستیم و در قرآن، تورات و انجیل نیز می بینیم که از آن یاد شده است و هر چه در ملکوت حاصل می شود، در زمین به وقوع می پیوندد. عالم ملکوت، عالم نور می باشد و انسان از نور و ظلمت خلق شده و برای یادآوری نور، نیازمند به شناخت و یادآری حقیقت نوری خویش است. امام باقر (ع) فرمود: «همانا خدای تبارك و تعالی چون خواست مخلوقات را بیافریند، نخست آبی گوارا و آبی شور و تلخ آفرید و آن دو آب به هم آمیختند. سپس خاکی از صفحه ی زمین برگرفت و آن را به شدت مالش داد. آن گاه به اصحاب یمین که مانند مورچه می جنبیدند، فرمود: با سلامت به سوی بهشت بروید و به اصحاب شِمال فرمود: به سوی دوزخ بروید و باکی هم ندارم، سپس فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی می دهیم، تا در روز قیامت نگویند: ما از این بی خبر بودیم. سپس از پیامبران پیمان گرفت و فرمود: مگر من پروردگار شما نیستم؟ و این محمد رسول من نیست و این علی امیر مؤمنان نمی باشد؟ گفتند: چرا، پس نبوت آنها پا برجا شد و از پیغمبران اولوالعزم پیمان گرفت که من پروردگار شمایم و محمد رسولم و علی امیرمؤمنان و اوصیاء بعد از او، والیان امر من و خزانه داران علم من و این که مهدی کسی است که به وسیله ی او دینم را نصرت دهم و دولتم را آشکار کنم و از دشمنانم انتقام گیرم و به وسیله ی او خواه ناخواه عبادت شوم. گفتند: پروردگارا! اقرار کردیم و گواهی دادیم، ولی آدم نه انکار کرد و نه اقرار نمود، پس مقام اولوالعزم برای آن پنج تن از جهت مهدی ثابت شد و برای آدم عزمی برای اقرار به آن یافت نشد ( از این رو از پیامبران اولوالعزم خارج گشت.) این است گفتار خدای عزوجل: «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِی وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا » (طه، 115 ) << و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم (ولی آن را) فراموش كرد و برای او عزمی (استوار) نیافتیم. » فرمود: مقصود از فراموشی در اینجا ترك است. سپس به آتشی دستور فرمود: تا بر افروخت و به اصحاب شِمال فرمود: به آن در آیید، ایشان ترسیدند و به اصحاب یمین فرمود: درآئید، آنها وارد شدند، آتش بر آنها سرد و سلامت شد، آن گاه اصحاب شِمال گفتند: پروردگارا! از ما در گذر و تجدید کن، فرمود: تجدید کردم، بروید و داخل شوید، باز ترسیدند. در آنجا اطاعت و ولایت و معصیت ثابت گشت. » ( کافی، کلینی، ج ۲، ص ۸.) سردبیر ( إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ) ما به حول و قوه ي تو، تنها تو يگانه را مي پرستيم و براي ما جز اينکه بندگی ات را برگزينيم، چيزي باقي نمي ماند؛ و اگر اين اختيار و انتخاب به فضل و توفيق تو باشد، آيا براي ما اساساً هيچ چيزي باقي مي ماند؟! چنين بنده اي نه از اينکه بر او سيطره يابند، هراسي دارد و نه هيچ بيمي به دل راه مي دهد. نمرود او را در آتش مي اندازد، آن آتش بر او سرد و سلامت مي شود. فرعون عليه وي لشکرکشي مي کند، درياي قُلزُم آن ها را مي بلعد. اما اين بنده براي اينکه تا آخرين لحظه ي عمرش بنده اي خالص براي خداوند باشد، محتاج مَدد و ياري و توفيق الهي می باشد. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ و إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ » تنها تو را می پرستيم و تنها از تو ياري مي جوييم. » و تو چگونه حاضر نباشي؛ در حالي که از رگ گردن به مردم نزديک تري؟! اشاره اي به اين سخن خداوند متعال: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نفَسُهُ وَ نحَنُ أَقْرَبُ إلِيَهِ مِنْ حَبْلِ الوْرِيدِ » (ق: 16 ) ( ما آدمي را آفريده ايم و از وسوسه هاي نفس او آگاه هستيم؛ زيرا از رگ گردن به او نزدي کتريم. » در اين آيه، ضمير مخاطب حاضرِ شاهد وجود دارد. آيا عبادت کردن فرد غايب، امکا نپذير است؟! يا درخواست ياري کردن از شخصي غايب؟! «اعْبُدِ الَّله کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاکَ » (خداوند را به گونه اي عبادت کن که گويي او را می بيني و اگر تو او را نمی بيني، او تو را می بيند. » (محاسن: ج 1 ص 3 ؛ کافي: ج 2 ص 68 باب خوف و رجا ح 2 ؛ ثواب الاعمال: ص 147 ) من چيستم و وجودم چيست؟! آيا به چيزي جُز تو، پابرجاي هستم؟! و اين زمين و خورشيد و ماه... و ستاره و درخت... و باران، جملگي تسبيح گوي تو اند. و آوازي سر مي دهند... که کور است آن چشمي که تو را نبيند! اما صيغه ي جمع در «نَعبُدُ » «عبادت م يکنيم. » و «نَستُعين » « ياري می جوييم. » از آن جهت است که ما حزب الله هستيم و جملگي همانند يک جسم واحد مي باشيم. کافي است که تنها يک نفر از ما، به نمايندگي از جمع صحبت کند. پس ما يک قلب واحد هستيم؛ به گونه اي که هيچ فردي در اين جماعت الهي، خودش را نمي بيند، بلکه جماعتي را مي بيند که براي اعتلاي کلمه ي الله در زمينش تلاش می کند. فتح، بین ذات الهی و محمد (ص) برای درک کردن کُنه و حقیقتِ شناختِ رسول خدا (ص) از ذات الهی سبحان و متعال و تجلی و ظهور آن ذات در حضرت (ص) برای خلق، باید در این مثال تدبر و اندیشه نمود. بین علم کسی که فقط آتش را دیده باشد، با کسی که در آتش سوخته باشد تا آنجا که خودش آتش شده باشد، تفاوت وجود دارد؛ این جایگاه (تبدیل شدن به آتش) مقام رسول کریم (ص) می باشد؛ آن هنگام که برای او، مانند سوراخ سوزنی، فتح و گشایش رخ داد؛ در حالی که او بین دو حالت بود: حالت فنا و نیستی که از این فتح شدن، نه اسمی و نه رسمی برای حضرت باقی نماند و جز خداوند واحد قهار، چیزی بر جای نماند و حالت دوم، حالتی بود که در آن، به منيّت يا شخصیّتش باز می گشت. اگر حدیث معراج کفایت نمی کند، آیات سوره ی فتح را بنگرید. خداوند متعال می فرماید: «إنَّا فتَحْنَا لكَ فتْحًا مُبينًا * لِيَغْفِرَ لكَ اللهُ مَا تَقدَّمَ مِنْ ذنْبكَ وَ مَا تَأخَّرَ وَ يُتِمَّ نعْمَتَهُ عَليْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا » (فتح: 1 و 2 )( ما برای تو، پيروزی نمايانی را مُقدّر کرده ايم * تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد، برایت بيامرزد و نعمت خود را بر تو تمام کند و تو را، به صراط مستقيم راه نمايد. ») منظور از فتح در این آیه، فتح مکه نیست؛ هر چند فتح مکه، از ملزومات این فتح می باشد؛ چرا که فتح در ملکوت، فتحی در عالم شهود را به دنبال دارد؛ حال اگر فتح در عالم لاهوت رخ دهد، وضعیت چگونه خواهد بود؟! فتحی بین ذات الهی و محمد (ص) که برداشتن جزئی از حجاب بود. اختصاص دادن آیه فقط به فتح مکه، ظلم و انحراف و دور کردن آیه از منظورش محسوب می شود. در این آیه صیغه ی ماضی به کار گرفته شده است: «إنَّا فتَحْنَا »« ما برای تو فتح کردیم. » یعنی فتح و گشایش، قبل از نازل شدن اين آیه یا هنگام نازل شدن آن محقق گشته است؛ در حالی که فتح مکه، دو سال پس از نزول این آیه به وقوع پیوست. به علاوه این فتح، سبب غفران گناه ملازم با پیامبر (ص) بود: «تَقَدَّمَ و تَأخَّرَ » و این گناه همان طور که پیشتر بیان شد، همان آمیخته بودن او با تاریکی و ظلمتی است که هیچ مخلوقی از آن مُستثنی نیست؛ چرا که فقط خداوند سبحان و متعال، نور مطلقی است که هیچ ظلمتی در آن راه ندارد. از هشام بن سالم نقل شده است که گفت: بر امام صادق (ع) وارد شدم. حضرت فرمود: «آیا خداوند را توصیف می کنی؟ » گفتم: بله. فرمود: «توصیف کن ». گفتم: او سمیع و بصیر است. فرمود: «این صفتی است که مخلوقات در آن شریک اند ». عرض کردم: چگونه او را توصیف می فرمایید؟ حضرت (ع) فرمود: «او نوری است که هیچ ظلمت و تاریکی، در آن راه ندارد... » ( توحید صدوق: ص 146 ؛ بحار الانوار: ج 4 ص 70 ) به سبب برداشته شدن حجاب و فتح مبین و فنا شدن رسول کریم (ص) در ذات الهی، او وجه خداوند و کلمه ی تامه ی خداوند شد و به عبارت دیگر، او اسم الله در خلق و اسم های نیکوی خداوند در خلق شد. این مرتبه، مرتبه ی سوم از اسم های خداوند سبحان و متعال می باشد و به همین ترتیب حجت های خدواند از ائمه و انبیا و اوصیا و مرسلین -هر کس به فراخور مرتبه و نزدیکی اش - جلوه وجه خداوند و اسم های نیکوتر او می باشند؛ آنها آینه ای هستند که اسم های نیکوتر در آنها بازتاب شده است؛ کسانی که به اخلاق خداوند سبحان و متعال آراسته گشته اند. از شیخ صدوق در کتاب توحید و در کتاب عیون از هروی روایت شده است که گفت: به علی بن موسی الرضا (ع) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا (ص) معنای این خبر که روایت شده چیست؟ «پاداش لا اله الا الله، نظر به وجه خداوند است ». حضرت (ع) فرمود: «ای اباصلت، هر کس خدا را به یکی از وجوه توصیف کند، کافر شده است. اما وجه خداوند، انبیاء فرستادگان و حجت های او که سلام و صلوات خداوند بر ایشان باد، می باشد. » ( توحید صدوق: ص 117 ؛ عیون اخبا رالرضا (ع) : ج 2 ص 106 ). کلینی در اصول کافی روایت کرده است: از معاویه بن عمار از امام صادق (ع) دربار هی این سخن خداوند عزوجل «وَلِله الأَسْمَاء اْلحُسْنَى فادْعُوهُ بهَا » (اعراف:180). از آنِ خداوند است، نيکوترين نام ها. به آن نام هايش بخوانيد. » روایت شده است که فرمود: «.... به خدا سوگند! نیکوترین اسم ها ما هستیم که خداوند هیچ عملی را از بندگان قبول نمی کند؛ مگر با شناخت و معرفت ما. » ( کافی: ج 1 ص 144 ؛ بحار الانوار: ج 25 ص 5) اخبار و روایات در این زمینه، بسيار و مُفصّل است. آنچه مانده است و بايد بدانيم: هر مرتبه ی پایی نتر، تجلی و ظهوری است از مرتبه ی بالاتر اسم های نیکوتر خداوند؛ اسم الله یا ذات الهی، تجلی و ظهوری است از حقیقت یا کُنه یا اسم اعظم یا «هو ». محمد (ص) تجلی و ظهوری برای ذات الهی در خلق یا اسم الله در خلق می باشد. «الرحمن الرحیم » اسم های واحدی هستند که اشاره به رحمت خداوند دارند و از هم جدا نمی شوند؛ آری بین این دو، تمایزی در وسعت و شدت رحمت وجود دارد؛ این دو دربِ ذات الهی یا اسم الله هستند و علی و فاطمه (ع) تجلی و ظهور این اسم ها در خلق و درب شهر علم یا حضرت محمد (ص) می باشند. خداوند متعال می فرماید: «قُل ادْعُوا اللهَ أو ادْعُوا الرَّحْمَنَ أيًا مَا تَدْعُوا فَلهُ اْلَسْمَاءُ اْلحُسْنَى » ( إسرا: 110 ) (بگو: چه الله را بخوانيد چه رحمان را، هر کدام را که بخوانيد، نام های نيکو از آنِ او است. ») و رحیم در رحمان پیچیده شده است. این اسم های سه گانه (الله، رحمان و رحیم) ارکان اسم اعظم هستند؛ از همین رو با رحلت کردن علی (ع) از این دنیا به جوار پروردگارش، جبرائیل (ع) ندا سر داد: «ارکان هدایت ویران شد »؛ يعنی با بازگشت سومین آنها یعنی علی (ع) ارکان هدایت در این جهان ویران شد؛ پس از اینکه حضرت محمد(ص) و فاطمه (ع) از او پیشی جسته بودند. به جهت اهمیت این سه اسم و حتی به جهت بر پا شدن خلق و آسمان ها و زمین به برکت این سه اسم، سوره ی فاتحه و حتی قرآن یا کتاب نوشته شده، با این اسم ها آغاز شد. هما نطور که خداوند کتاب تکوینی را با این ها گشایش نمود. اولین چیزی که خداوند سبحان خلق نمود، نور محمد و علی و فاطمه (ع) بود؛ هما نطور که در روایات آمده است. (به بحار الانوار: ج 15 ص 24 و قبل از آن، و ج 25 ص 22 و ج 54 ص 170 و سایر منابع مراجعه کنید.) و همان طور که گفته شد، این ها (ع) به ترتیب نور الله، رحمان و رحیم هستند؛ و خداوند عالم ترین و حکم کننده ترین است و ما از علم جز اندکی بهره نبرده ایم. «علت همیشگی و تخلف ناپذیر ارسال رسول، اقامه حجت است » از آن چه گذشت، روشن شد که ارسال رسول در هرزمانی حتمی است، زیرا غرض خلقت (معرفت) به وسیله آن تحقق می یابد و اجرای اراده مالک حقیقی در ملکش به وسیله او محقق می شود، چون رسول یا خلیفه اقدام به انجام این مهم و وظیفه می کند، همچنان دانستیم که صرفاً با فرستادن یک رسول حجت اقامه شده و عذر و بهانه ریشه کن می شود، حتی اگر رسول و خلیفه در برخی از زمان ها منزوی بوده و به دلیل عدم وجود قابل، مأمور به تبلیغ نباشد؛ پس علت همیشگی و تخلف ناپذیر فرستادن رسول، قطع عذر و بهانه است، زیرا این علت پیوسته وجود دارد، خواه قبول کنندگانی برای دعوت رسول وجود داشته باشند یا نه: ( تا مردم را پس از فرستادن پيامبران، عذر و بهانه و حجتى نباشد؛ و خدا همواره تواناى شكست ناپذير و حکیم است). (قرآن کریم، سوره نساء، آیه 165 ). بلکه حتی در حالتی که همه مردم به رسول ایمان بیاورند نیز همین اقامه حجت و قطع عذر و بهانه، همچنان به عنوان علت ارسال رسول باقی می ماند، زیرا معرفت و عمل آ نها به سبب تقصیر و کوتاهی خودشان بازهم دستخوش نقص است و به همین علت وجود رسول برایشان حجت است. استخلاف سنت خداست. از نظر عقلی، روشن کردیم که برگزیدن خلیفه موافق حکمت و رحمت است و تخلف از این کار هرگز از رحیم و حکیم مطلق (خدای سبحان) صادر نمی شود. اکنون به نصوص و متون دینی می رسیم تا ببینیم در عالم واقع چه چیزی محقق شده و کتاب های آسمانی دراین باره چه می گویند: نخست: قرآن: 1. می بینیم که نخستین انسانی ( یعنی از همین نوع امروزی ما، چون ازنظر نوع جسمانی «هومو ساپینس » پس آدم نخستین فرد آن نوع نیست).که در این زمین زندگی کرده (حضرت آدم (ع) ) را خداوند به عنوان خلیفه خودش در زمین برگزید و فرشتگان را امر به اطاعت و فراگیری علم از او کرد: (و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت]فرشتگان[ گفتند آيا در آن كسى را می گمارى كه در آن فساد انگيزد و خون ها بريزد و حال آنکه ما با ستايش تو ]تو را[ تنزيه میکنیم و به تقديست می پردازيم فرمود من چيزى می دانم كه شما نمی دانید * و ]خدا[ همه ]معانى[ نام ها را به آدم آموخت سپس آن ها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست می گو ييد از اسامى اين ها به من خبر دهيد* گفتند منزهى تو ما را جز آنچه ]خود[ به ما آموخته اى هيچ دانشى نيست تویي داناى حکیم* فرمود اى آدم ايشان را از اسامى آنان خبر ده و چون ]آدم[ ايشان را از اسماءشان خبر داد فرمود آيا به شما نگفتم كه من نهفته آسمان ها و زمين را می دانم و آن چه را آشكار می کنيد و آن چه را پنهان می داشتيد می دانم* و چون فرشتگان را فرموديم براى آدم سجده كنيد پس به جز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد ]همه[ به سجده درافتادند). ( قرآن کریم، سوره بقره، آیات 30 تا 34 ). آیات کاملاً روشن هستند؛ خداوند از آغاز و از روز اول، آدم (ع) را به عنوان جانشین خودش در زمین برگزید و به فرشتگان ابلاغ کرد که اطاعتش کنند، هنگامی که اعتراض و جدل کردند، خداوند برایشان بیان کرد که نسبت به آن چه م یپرسند نادان هستند و ازاین جا بود که علم آدم (ع) که در او ودیعه نهاده بود را روشن ساخت و درنتیجه شایستگی آدم (ع) را دریافته و برای حق، خضوع کردند. سپس خداوند همه آنها را امر به سجده کرد. فرشتگان نیز او را به عنوان امام و معلّم و قبله به سمت خدا که خدا را به آنان معرفی م یکند، اتخاذ کردند. در تفسیر این آیه روایتی واردشده است: ( الحْسَيْنُ بنْ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بنْ مُحَمَّدِ بنْ عبدالله عَنِ الحْسَنِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ عمار قَالَ: قُلْتُ لِابِي الْحَسَنِ الْاوَّلِ (ع) ألا تدَلنُّيِ إلِىَ مَنْ آخُذُ عَنْهُ دِينيِ فَقَالَ هَذَا ابنْيِ عَليِّ إنِّ أبَيِ أخَذَ بيِدِي فَأَدْخَلنَيِ إلِىَ قَبْرِ رسول الله ص فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ الَّلَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ- ( إِنِّي جاعِلٌ فِي الْارْضِ خَلِيفَةً) وَ إِنَّ الَّلَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا قَالَ قَوْلً وَفَى بِهِ). الکافی، ج 1، ص 312 .(محمد بن اسحاق بن عمار م یگوید به امام کاظم (ع) عرض کردم: آیا مرا راهنمایی نمی کنی که دینم را از چه کسی بگیرم؟ فرمود: این پسرم علی (ع) .همانا پدرم دست مرا گرفت و به مزار رسو لالله (ص) وارد کرد و فرمود: پسرم خدا فرموده که من در زمین خلیفه قرار می دهم. وقتی که خداوند چیزی بگوید به آن وفا می کند). 2. خداوند به ابراهیم سلطنت و حکومت الهی داد و او را خلیفه خودش در زمین قرارداد: ( آيا ننگريستى به كسى كه چون خدا او را پادشاهى داده بود با ابراهيم درباره پروردگارش به مجادله و ستيز و گفتگوى بی منطق پرداخت؟! هنگامی که ابراهيم گفت: پروردگارم كسى است كه زنده می کیند و می ميراند. (او) گفت: من هم زنده می کننم و می ميرانم. ابراهيم گفت: مسلماً خدا خورشيد را از مشرق بيرون می آورد، تو آن را از مغرب برآور! پس آنكه كافر شده بود، متحير و مبهوت شد؛ و خدا گروه ستمگر را هدايت نمی کند).( قرآن کریم، سوره بقره، آیه 258 .) 3. خداوند نبی الله داود (ع) را به عنوان خلیفه اش در زمین برگزید: (اى داود! همانا تو را در زمين جانشين قرارداديم؛ پس ميان مردم به حق داورى كن و از خواسته خود پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف میکنند. بی ترديد كسانى كه از راه خدا منحرف می شوند، چون روز حساب را فراموش كرده اند، عذابى سخت دارند). ( قرآن کریم، سوره ص، آیه 26 .) همچنین در آیه دیگر فرمود: (پس آنان را به توفيق خدا شكست دادند؛ و داود جالوت را كشت و خدا او را فرمانروای ي و حكمت داد و ازآن چه می خواست به او آموخت؛ و اگر خدا برخى از مردم را به وسیله برخى ديگر دفع نمی کرد، قطعاً زمين را فساد فرامی گرفت؛ ولى خدا نسبت به جهانيان داراى فضل و احسان است) .( قرآن کریم، سوره بقره، آیه 251 .) 4. قرآن کریم در جای دیگر می فرماید: (و كافران می گويند: چرا از سوى پروردگارش معجزه اى بر او نازل نشده؟ تو فقط بیم دهنده اى و برای هر قومى هدايت كننده اى است). ( قرآن کریم، سوره رعد، آیه 7.) این آیه کریمه به وضوح بیان می کند که هر قومی چه درگذشته یعنی قبل از رسول الله محمد(ص) و چه در آینده پس از او، هدایتگری دارند. رسول خدا(ص) در احادیثی که اهل سنت در کتبشان نقل کرده اند، این هدایتگر را به شخصی معین از بنی هاشم تفسیر کرده و در روایتی نیز یکی از مصادیق آن را امام علی (ع) ذکر کرده است: - ابن جریر طبری در کتاب جامع البیان ( ج 13 ص 142 ) به سند خود از ابن عباس روایت کرده که هنگامی که این آیه ناز لشده، رسول الله (ص) دستش را بر سینه خود قرارداد و فرمود: (من همان بیم دهنده هستم؛ و هر قومی هدایتگری دارند و با دستش اشاره به شانه علی (ع) کرد و فرمود: ای علی، هدایت یافتگان پس از من به وسیله تو هدایت می شوند). ( ابن حجر عسقلانی در کتاب فتح الباری، ج 8 ص 285 می گوید این حدیث به سند نیکو روای تشده). - ابن ابی حاتم در تفسیرش (ج 7 ص 2225 شماره روایت 12152 ) از امام علی (ع) نقل می کند که فرمود: (هر قومی یک هدایتگر دارند، یعنی هدایتگرشان مردی از بنی هاشم است. ابن ابی حاتم می گوید که ابن الجنید گفت: آن شخص بنی هاشم همان علی بن اب یطالب (ع) است). ( ابن أبي حاتم در مقدمة تفسيرش (ج 1 ص 14 ) تصریح کرده که در این کتاب صحیح ترین روایات را جمع آوری کرده ام: ( گروهی از برادران از من خواستند تا تفسیری برای قرآن بنویسم که مختصر بوده و حاوی صحیح ترین سندها باشد... پس من درخواست آنها را اجابت کردم و توفیق از خداست و از او یاری می خواهیم و حول و قوتی نیست مگر به خدا. پس شایسته دانستم که چنین تفسیری را با صحیح ترین اخبار از حیث سند و شبیه ترین آ نها ب هحق از حیث متن تدوین کنم. پس هنگامی که تفسیری از خود رسول الله (ع) یافتم دیگر همراه او هیچ یک از صحابه ( که چنین خبری را نقل کرده) روایت نکردم؛ و هنگامی که حدیثی را از صحابه یافتم، اگر همگی در نقل آن متفق بودند من آن حدیث را از بلندمرتبه ترین آنها با صحیح ترین سندها نقل کردم و موافقان و دیگر راویان و صحابه را صرفاً نام بردم؛ و اگر اختلاف داشتند، من اختلافشان را ذکر کردم و برای هر یک از آنها سند جداگانه ای بیان نمودم و موافقانش را با حذف اسناد نام بردم. پس اگر حدیثی از صحابه نیافتم و بلکه از تابعین به دستم رسیده بود، در آن احادیث نیز همان روشی که با صحابه عمل کردم را پیدا نمود و به همین شکل با اتباع تابعین و اتباع آنها ...) این عبارت شهادتی از سوی اوست نسبت به صحت همه روایات و اخباری که در تفسیرش جمع نموده و این شهادت در توثیق روایت یادشده کافی است. به علاوه دیگر محدّثان و علمای اهل سنت نیز حدیث مزبور را در کتب خود ذکر کرده اند؛ مثلاً: طبرانی در المعجم الاوسط ج 2 ص 94 و ج 5 ص 153 154 . مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 126 . احمد محمد شاکر در تعلیقه و حاشیه خود بر کتاب مسند احمد (ج 2 ص 48 49 ) این روایت را تصحیح کرده و می گوید: (سندش صحیح است. مطلب بن زیاد بن ابی زهیر ثقفی کوفه ثقه است، چون احمد و ابن معین و دیگران او را توثیق کرده اند و بخاری در کتاب الکبیر ( 8/ 2/ 4) احوال او را ذکر کرده و هیچ مذمت و عیبی درباره او نگفته...؛ و این حدیث از اضافات عبدالله بن احمد است). هیثمی در مجمع الزوائد ج 7 ص 41 ؛ سپس درباره این روایت گفته: (عبد الله بن احمد و طبرانی در المعجم الصغیر و المعجم الاوسط آن را نقل کرده اند و رجال و راویان مسند احمد همگی ثقه (معتبر و مورد اعتماد) هستند). حاکم نیشابوری در مستدرک الصحیحین (ج 3، ص 130 ) به سند خود از علی بن ابی طالب (ع) روایت می کند که درباره آیه محل بحث فرمود: ( رسول خدا (ص) منذر (هشداردهنده) بود و من هدایتگرم). حاکم نیشابوری در ذیل این روایت می نویسد: این حدیث صحیح السند است، اما آن دو نفر (بخاری و مسلم) نقل نکرده اند! 5. قرآن کریم می فرماید: ( بگو: مالکیت و فرمانروا یي آن چه در آسمان ها و زمين است در سيطره يكست؟ بگو: در سيطره خداست كه رحمت را بر خود لازم و مقرّر كرده؛ يقيناً همه شمارا در روز قيامت كه ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد. فقط كسانى كه سرمايه وجودشان را تباه كرده اند، ايمان نمی آورند).( قرآن کریم، سوره انعام، آیه 12 .) خداوند رحمت را بر خودش واجب کرده و می دانیم که قرار دادن خلیفه و جانشینی که حدود خدا را در زمین اجرا کند از رحمت الهی است؛ پس خداوند استخلاف خلیفه را بر خودش فرض کرده است. این استدلال قرآنی را درگذشته به صورت دلیل عقلی نیز بیان کردیم. روشنگری هایی از دعوت موسی (ع) «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ » (قصص: 14 ) (چون به حد بلوغ رسيد و برومند شد، او را حکمت و دانشی داديم و نيکوکاران را چنين پاداش می دهيم. » اکنون ما به همراه موسی (ع) -پس از اینکه خداوند به او حکمت و علم عطا فرمود - وارد شهر می شویم؛ به پایتخت فرعون که آن را از فساد، گرد نکشی، کشتار مؤمنین، برتری جویی بر این زمین، و به بندگی کِشیدن بیچارگان و مستضعفین برای خدمت در دستگاه عریض و طویل ستمکارانه ی خویش، آکنده کرده بود. این موسی است که به دو مرد نزدیک می شود که یکی از آنان از بنی اسرائیل است و دیگری، فردی ناپاک از سربازان فرعون می باشد و می خواهد آن دیگری را به بندگی بگیرد و خوار و خفیف نماید. مرد اسرائیلی ذلّت و خواری که بیشتر بنی اسرائیل را به ستوه آورده بود، بر نمی تابد. موسی دخالت می کند و اقدام به قتل آن ملعون می نماید و او را به «عملی از شیطان و ساخته ی او » توصیف می کند. هما نطور که شیطان دشمن خداوند و علیه بندگان خدا می باشد و این موضوعی است که برای هر صاحب فطرت سالمی، روشن است؛ این ملعونِ فرعونی نیز چنین وضعیتی دارد. مبارزه ی موسی (ع) با فرعون و حزب شیطانی، ملعونش آغاز میشود؛ پیکاری که با مقیاس های مادی قابل مقایسه نیست! موسی (ع) از شهر خارج می شود، در حالی که ترسان و مراقب است و در حالی که به خداوند توسل می کند تا او را از قوم ستمگر نجات دهد؛ نه در طلب زندگی مادی که برای امثال موسی (ع) زندان محسوب می شود! بلکه به جهت اینکه بر دوش کِشیدن پرچم «لا اله الا الله » برایش امکان پذیر گردد. در اینجا موسی (ع) تبری بر دوش نگرفت، تا بتی را که جِلوه گر عقاید ملّت گمراه باشد در هم بشکند؛ بلکه رویارو به آنان حمله نمود، یکی از آنان را به قتل رسانید وقصد کشتن فرد دیگری را نیز داشت، این گام از گام هایی که پیشتر بیان گردید، پیشتر و جلوتر است و پس از ده سال غیبت که موسی (ع) در دامان پیامبر بزرگی چون شعیب (ع) سپری کرد، به مصر بازگشت. این مرتبه، رسالتی را برای فرعون طاغوت بر دوش می کِشید. رسالتی بر دوش می کِشید؛ در حالی که در راه بازگشت بود و به همراه آن «لا قوة الا بالله » را نیز با خود داشت. جبّار آسمان ها و زمین به او می فرماید: «وَ مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى » (طه: 17 ) ای موسی! آن چيست به دست راستت؟ » درحالی که خداوند سبحان و متعال به آنچه در دست راست موسی است، آگاهتر است. عصایی که بر اساس قیاس های افرادی مادی نگر، امکان ندارد، سلاحی محسوب شود که موسی (ع) به وسیله ی آن، با نیروهای فرعون به مبارزه برخیزد؛ نیروهایی که به جدیدترین سلاح های زمانشان مُسلح بودند. ولی خداوند سبحان و متعال با نیروی خودش که آسمان ها و زمین را با آن استوار است، اراده فرمود تا آن را ماری قرار دهد که به سرعت می خزید. هم چنین، دست موسی (ع) را سپیدِ بدون هیچ عیبی، آی های دیگر قرار داد. با اینکه این آیات بزرگ هستند، ولی سلاح موسی عصا یا دست سپید معجزه گونه نبود؛ بلکه سلاح قدرتمند موسی که هیچ شکستی ندارد «لا قوة الا بالله » می باشد و این آیات، برای موسی فقط به این دلیل بود که آیات بزرگ پروردگارش را ببیند. موسی بر فرعون طاغوت وارد می شود؛ د رحالی که در سینه اش این معنای بزرگ را با خود حمل می کند: «لا قوة الا بالله » معنایی که فرعون و هامان و سربازانش را در چشم موسی (ع) پست تر از مگسی جلوه گر نمود و در واقع، اصلاً چیز قابل ذکری نبودند. موسی و هارون در مجلس فرعون فریاد برآوردند: «جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى * إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى » (طه: 47 و 48 ) ( ما نشانه ای از پروردگارت را برايت آورده ايم و سلام بر آن کس که از پِی هدايت قدم نهد * هر آينه به ما وحی شده است که عذاب برای آن کسی است که راست را دروغ شمارد و از آن رخ برتابد. » ولی این طاغوت، تکبر می ورزد و جِدال می کند که: پروردگار شما کیست؟... و وضعیت گذشتگان چگونه م یباشد؟... سپس این ملعون روی برمی گرداند و می گوید: «قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى * فَلَنَأْتِيَنَّكَ بسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ مَوْعِدا لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكَاناً سُوَىً » (طه: 57 تا 58 )( گفت: ای موسی، آيا نزد ما آمده ای تا ما را با جادويی از سرزمينمان بيرون کنی؟ * ما نيز در برابر تو جادويی چون جادوی تو می آوريم. بين ما و خود وعده گاهی در زمينی هموار بگذار که نه ما خُلف وعده کنيم و نه تو. » فرعون و لشکریانش تکبر ورزیدند و مستحق عذاب گردیدند و در دریای گناهانشان غرق شدند تا درسی برای فرعون های این زمان و سربازانشان باشند. آیا کسی هست تا پیش از اینکه فرصت از دست برود، عبرت گیرد؟ «مثل ائمه دراین امت و بدعت گذاری بدعت گذاران از اسحاق بن عمار از امام صاد ق(ع) نقل شده است که فرمود: «مَثَل علی (ع) و ما امامان پس از او در این امت، مَثَل موسی (ع) و عالِم است. هنگامی که موسی عالم را دید و با او سخن گفت، از او خواست اجازه دهد تا همراهی اش کند. خداوند قصه ی این دیدار و این همراهی را در کتاب خود برای پیامبر(ص) آورده است و در این قصه آمده است که خداوند به موسی(ع) فرمود: «إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَتِي وَبِكَلَمِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ » (من تو را به پیام هایم و سخن گفتنم از میان مردم برگزیدم، پس آنچه را به تو داده ام فراگیر و از سپا سگزاران باش)؛ سپس فرمود: «وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْالْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِ لًي لِكُلِّ شَيْءٍ » (برای او در آن الواح هر گونه اندرز و تفصیلی بر هر چیز را نوشتیم). عالِم، علمی داشت که برای موسی در الواح نوشته نشده بود. موسی گمان می کرد که همه ی چیزهایی که به آن احتیاج دارد در تابوتش است و تمامی علم، در الواح او نوشته شده است. درست مانند اینها که ادعای علم و فقاهت دارند و گمان می کنند که هر آنچه را از علم و فقاهت که امت به آن نیاز دارد به اثبات رسانده اند و احادیث صحیحی را که از رسول خدا (ص) نقل شده است، یاد گرفته و آنها را از بَر کرده اند. در حالی که این طور نیست، نه همه ی علم پیامبر را به ارث برده اند و نه علم پیامبر به آنها رسیده است و نه این که آنان علم پیامبر(ص) را یاد گرفته و می شناسند! زیرا اگر درباره ی حلال و حرام و احکام از آنان پرسیده شود، و آنان در این مورد حدیثی از رسول خدا(ص) نداشته باشند، از این بیم دارند که مردم آنها را جاهل بدانند و اکراه دارند از این که کسی از آنها سوالی بپرسد و آنها نتوانند پاسخ آن را بگویند و در نتیجه مردم به سراغ سرمنشأ علم بروند. به همین سبب تفسیر به رأی می کنند و در دین خدا قیاس می نمایند و نصّ را کنار گذاشته، بدعت گذاری می نمایند و حال آن که رسول خدا(ص) فرمود: هر گونه بدعتی، گمراهی است. پس اگر سوالی از دین خدا از آنها پرسیده شود و آنان سخنی از پیامبر اکرم(ص) در مورد آن در اختیار نداشته باشند، اگر آن را به پیامبر و پیشوایان که قدرت تشخیص کافی دارند، بازگردانند، از ریشه های مسایل آگاه خواهند شد ( یعنی به آل محمد (ع) بازگردانند) اما آنچه مانع از این می شود که آنها علم را از ما نجویند، دشمنی و حسادت آنها نسبت به ما است. نه، به خدا سوگند که موسی(ع) به عالِم حسادت نمی کرد؛ موسی پیامبر خدا بود و به او وحی می شد. او به دیدار عالِم رفت و با او سخن گفت و به علم او اعتراف نمود. آن طور که امت پیامبر(ص) پس از رحلت او به دلیل علم ما و میراثی که از نبی خدا به ارث بردیم به ما حسادت می ورزند، موسی(ع) به عالِم حسادت نمی کرد و آن طور که موسی (ع) به فراگیری عِلم عالِم راغب بود و میل به همراهی او داشت تا از او بیاموزد و رشد یابد، این امت میل به آموختن از ما و همراهی با ما را ندارند. هنگامی که موسی(ع) از عالم خواست تا اجازه دهد که با او همراه شود، عالم می دانست که موسی طاقت همراه شدن با او را ندارد و علم او را تاب نخواهد آورد؛ به موسی گفت: «وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا » )و چگونه در برابر چیزی که به آن آگاهی نیافته ای صبر خواهی کرد؟). موسی (ع) در حالی که مطیع او بود و از او درخواست می کرد که همراهی اش را بپذیرد گفت: «سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ الَّلُ صَابِرًا وَلا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا » ( اگر خدا بخواهد، مرا صابر خواهی یافت آن چنان که در هیچ کاری تو را نافرمانی نکنم). اما عالِم می دانست که موسی بر علم او صبر ندارد. ای اسحاق بن عمار! به خدا سوگند که حال این قضّات و فُقَها و عامّه ی مردم نیز به همین شکل است؛ به خدا سوگند که اینها تحمل علم ما را ندارند و نمی توانند آن را بپذیرند و تاب بیاورند و از آن پیروی نمایند و بر آن پایدار بمانند؛ هما نطور که موسی (ع) وقتی که عالم را همراهی می کرد و مَظاهر علم او را مشاهده می نمود، نتوانست طاقت بیاورد و کارهای عالِم در نظرش ناپسند بود؛ با این که عالِم همه ی آن کارها را طبق دستور الهی انجام می داد و مورد رضای خدا بود. علم ما نیز همین طور است؛ جاهلان آن را ناپسند می شمارند و نمی پذیرند ولی در نظر خداوند، پسندیده و مقبول است » از امام صادق(ع) روایت شده است: «موس ی(ع) از منبر بالا رفت و منبر او سه پله داشت. با خود گفت که خداوند داناتر از من کسی را نیافریده است. جبرئیل نزد او آمد و به او گفت: تو مورد امتحان قرار گرفت های، از منبر پایین بیا. بر روی زمین کسی هست که از تو داناتر است. در جست وجوی او برآی. موسی(ع) شخصی را به دنبال یوشع (ع) فرستاد و به او گفت: من در معرض امتحان قرار گرفته ام، پس توشه ای برای ما برگیر و با ما بیا.... . » روایات، واضح می کند که ماجرای موسی (ع) یک قضیه ی معرفتی و علمی است. کسی که این روایات را بخواند در می یابد که موسی(ع) با خودش گفت که او عالِم است و این دیدار، ( درواقع) پاسخی برای او بود؛ او علم و معرفت را درخواست نمود زیرا با نفسش جنگیده بود و بر منیّتی که در درونش بود چیره گشته بود مخصوصاً پس از مجاهدتی که با نفسش نموده بود و خداوند با او سخن گفته بود و در امتحان سربلند بیرون آمده بود و خود را حتی برتر از سگ گَری هم ندیده بود. نه آن طور که برخی افرادِ بی بهره از درک حقایق گمان کرده اند که موسی (ع) با خودش گفت که من فقط در دین و شریعت اعلم هستم؛ چرا که در روایتِ اخیر بیان شد که قضیه مربوط به ارتقا و کمال است: «إن موسی صعد المنبر و کان منبره ثلاث مراق » ( موسی (ع) از منبر بالا رفت و منبر او سه پله داشت). اثبات اَئمه معصومین (ع) در قرآن: مناظره امام رضا (ع) در مجلس مامون: هنگامی که عده ای از علمای عراق و خراسان حاضر بودند و مامون از آنها سوال کرد، معنی این آیه: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا » (فاطر 32 )( سپس اين كتاب را به بندگان خود كه "آنان را" برگزيده بوديم، به ميراث داديم. » چیست و وارثین در این آیه چه کسانی هستند؟ علماء و دانشمندانی که در آنجا حاضر بودند، گفتند: مراد امت مسلمان می باشد. مامون رو به امام رضا (ع) کرد و گفت: شما چه می گوید، اب والحسن؟؟ امام (ع) فرمود: گفتارشان را تصدیق نمی کنم. بلکه می گویم: مراد خداوند، خاندان و اهل بیت پیامبر (ص) است. مامون سوال کرد: چرا تمام امت نیستند و تنها خاص به خاندان یا اهل بیت رسول اکرم (ص) می باشد؟؟ دانشمندان و علماء گفتند: آیا خداوند این خاندان برگزیده شده را در قرآن معرفی کرده است؟ امام فرمود: برگزیده شدن را در ظاهر غیر از باطن، در دوازده جای قرآن بیان کرده است! (ادامه قسمت های قبل) -8- خداوند می فرماید: «وَ اعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِّله خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى » ( انفال 42 ) بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد،یک پنجم (خمس) آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان اوست. » در این آیه خداوند سهم خود و پیامبر را همراه سهم خاندان پیامبر قرار داد. و این نقطه جدایی بین خاندان و امت می باشد. چرا که خداوند آنان را در جایگاهی و مردم را در جایگاهی دیگر قرار داد و برای آنان به چیزی خشنود گردید که برای خود پسندید و در این زمینه ایشان را برگزید و ابتدا نام خود را آورد و سپس نام پیامبر و خاندان را ذکر فرمود. در آنچه از غنایم و سائر بهره های مادی که خداوند برای خویش پسندید، برای ایشان نیز منظور داشت و فرمود: «بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد، یک پنجم آن براى خدا و پيامبر و براى خويشاوندان اوست. » و این تاکیدی محکم و امری است جاودانه که تا روز قیامت برای ایشان باقی می ماند، آن هم در کتاب خداوند که باطل در پیشابیش و در پشت سر او قرار نداشته و از جانب خداوند حکیم و پسندیده نازل شده است. اما در ادامه آیه، در گفته خداوند که آمده: یتیمان و نیازمندان، یتیم هنگامی که از یتیمی خارج شد، بهر های به او نمی رسد و نصیبی از خمس ندارد. و ه مچنین نیازمند هنگامی که احتیاجش برطرف شد، نصیب و بهر های در غنایم ندارد و مجاز نیست که از آن چیزی را دریافت کند. اما سهم خاندان پیامبر تا روز قیامت برای نیازمند و بی نیاز برقرار است؛ چرا که کسی از خدا و رسول او بی نیازتر نیست. و با این همه برای خود و پیامبرش سه مهائی قرار داد. و آنچه برای خود و پیامبرش خشنود گشت، برای آنان نیز مقرر داشت و ه مچنین در غنائم هر چه برای خود و پیامبرش قرار داد، برای آنان نیز مقرر داشت و ابتدا نام خود و سپس نام پیامبرش و آنگاه خاندان را ذکر کرد. و سهم آن ها را قرین سهم خود و پیامبر گرداند. و هم چنین در اطاعت، خداوند می فرماید: «یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ ا وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ » ( نسا: 59 ) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را "نيز" اطاعت كنيد. » و خداوند ابتدا نام خود، سپس پیامبرش آنگاه خاندان را نام برد. و نیز در آیه ولایت: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ا وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ » « ولی شما فقط خدا و پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند، می باشند. » ولایتشان را همراه اطاعت پیامبر و قرین طاعت خود قرار داد؛ هم چنان که سهم خود و پیامبرش را قرین سهم ایشان در غنائم جنگی و سائر بهره های مادی قرار داد. پس خداوند را سپاس که چه مقدار نعمتش بر این خاندان زیاد است. و هنگامی که داستان صدقه پیش آمد، خداوند خود و پیامبر و خاندانش را از آن مُنزّه دانست و فرمود: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَ الْمَسَاكِينِ وَ الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ الله وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِّنَ الله وَ الله عَلِيمٌ حَكِيمٌ » (توبه 60 ) «صدقات، تنها به تهی دستان و بينوايان و مُتصدّيان ]گردآورى و پخش[ آن و كسانى كه دلشان به دست آورده می شود و در ]راه آزادى[ بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده اختصاص دارد. ]اين[ به عنوان فريضه از جانب خداست و خدا داناى حکیم است. » آیا در این آیه، برای خداوند و رسول و خاندان او سهمی می بینید. هنگامی که خداوند ایشان را از صدقه مُنزه دانست، خود را نیز مُنزه دانست. بلکه آن را بر ایشان حرام نمود؛ زیرا صدقه بر پیامبر و خاندانش حرام است و آن همانند چرک های دست های مردم است و برای آنان حلال نمی باشد؛ زیرا ایشان از هر زشتی و پلیدی پاک گردانیده شده اند و هنگامی که ایشان را پاک گرداند و آنان را برگزید. برای ایشان خشنود شد، به آنچه برای خویش خشنود گشته و برای ایشان ناپسند شمرد، آنچه برای خود ناپسند شمرده است. -9 ما اهل ذکری هستیم که خداوند در قرآن می فرماید: «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ » (توبه 43 وانبیا) «از اهل ذکر سوال کنید، اگر نمی دانید. » دانشمندان و علماء گفتند: مقصود آیه یهود و نصاری هستند. امام فرمود: آیا این مطلب درست است؟ پس در این حالت ما را به دین خود م یخوانند و می گویند: آن از دین اسلام برتر است. مامون گفت: آیا در این زمینه گفتاری دارید که مخالف گفتار دانشمندان و علماء باشد. امام فرمود: بلی ذکر، پیامبر خدا می باشد و ما اهل ذکر هستیم و این مطلب را خداوند در قرآن کریم در سوره طلاق ای نگونه بیان کرده و می فرماید: ای خردمندان که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه سازید، خداوند ذکر را که همان فرستاده ای خویش است، برای شما فرستاد که آیات روشن خداوند را بر شما می خواند. پس ذکر در این آیه، رسول اکرم (ص) می باشد و ما اهل ذکر هستیم. -10- کلام خداوند در سوره تحریم که می فرماید: «نكاح اينان بر شما حرام شده است: مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه هايتان و خاله هايتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرهايتان كه به شما شير داده اند و.... » آیا درست است که دخترم یا دختر دخترم یا نوادگانم را اگر پیامبر زنده می بود به ازدواج خویش نماید؟ گفتند: خیر. امام فرمود: آیا پیامبر می تواند با یکی از دختران شما ازدواج کند؟ گفتند: بلی. امام فرمود: این مطلب روشن می سازد که ما خاندان پیامبر بوده و شما از خاندان پیامبر نمی باشید و اگر شما از خاندان او بودید، دخترانتان بر او حرام بود. هم چنان که دختران ما بر او حرام است؛ زیرا ما از خاندان او و شما از امت او هستید و این فرق بین خاندان و امت است؛ زیرا خاندان از پیامبر و امت هرگز خاندان نمیباشند. گفتار خداوند از قول شخصی در سوره مومن میباشد که فرمود: «وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلً أَن يَقُولَ رَبِّيَ الَّلُ وَ قَدْ جَاءكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ... » )غافر 28 ) و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان می داشت، گفت: آيا مردى را میکشيد كه می گويد: پروردگار من خداست و مسلماً براى شما از جانب پروردگارتان دلایل آشكارى آورده. » و این شخص مومن پسر دایی فرعون می باشد و از این رو، او را به خاندان فرعون نسبت داده است. اما در دین، او را منسوب به خاندان فرعون نکرده است. و همچنین ما به خاندان پیامبر اختصاص یافته ایم؛ زیرا از او به دنیا آمده ایم و دین خدا را گسترانده ایم و این فرقی دیگر بین خاندان و امت است. -12 سوره طه که فرموده: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا... » (طه 132 ) خاندان و اهل خویش خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش... » و ما را به این خصوصیت امتیاز بخشید؛ زیرا با اینکه امر نماز را فرموده، باز نسبت به آن خاندانش را امر کرد و تنها ما خاندانش را دو بار بر آن امر کرده است و پیامبر (ص) بعد از نزول آیه در مدت نه ماه هر روز در هنگام نماز کنار خانه حضرت علی و فاطمه (ع) آمده و می فرمود: خداوند شما را رحمت کند، هنگام نماز است و خداوند هیچ یک از خاندان و فرزندان پیامبر (ص)را به این کرامتی که ما را به آن گرامی داشت، گرامی ننمود هاست و از بین خاندان پیامبران ما را با این امتیاز اختصاص داده است.هرگز از خاندان نمی باشند. علت ارسال رُسل...؟ : خالی نبودن زمین از حجت: علمای شیعه امامیه، به خالی نبودن زمین از حجت قائل هستند و دلیل آنان بر این مطلب، عقلی و نقلی است. اما دلیل عقلی، اِستنادش قاعده پیشین لطف می باشد. شیخ مفید در مورد وجود امام مهدی(ع) این مطلب را می گوید: «دلیل نسبت به این مساله این است که در هر زمانی باید امام معصومی باشد و الا زمان از امام معصوم خالی می شود؛ علاوه بر اینکه این مساله لطف است و لطف بر خداوند متعال در هر زمانی واجب است. »( النکت الاعتقادیة - الشیخ المفید: ص 44 ) شیخ طوسی می گوید: «...در هر زمانی باید امام معصومی باشد؛ علاوه بر اینکه امامت لطف است و لطف بر خداوند متعال در هر زمانی واجب است. »(الرسائل العشر - الشیخ الطوسی: ص 98 ). شیخ کاشف الغطاء می گوید: «سخن نهایی: اگر در بحث های امامت نسبت به واجب بودن وجود امام در هر زمانی دلایل آورده شد؛ اینکه زمین از حجت خالی نمی شود و اینکه وجودش لطف است و برخوردش لطف دیگری است... »( اصل الشیعة و اصولها - الشیخ محمد حسین کاشف الغطا: ص 228 ) اما دلیل نقلی، شیخ کلینی -خداوند رحمتش کند- در کتاب کافی، موضوعی را با عنوان «زمین از حجت خالی نمی شود. » اختصاص داده است و 13 روایت در آن موجود است. از جمله آن ها عبارتند از: حسین بن ابی العلا می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: زمین بدون امام باقی می ماند؟ فرمود: «خیر ...» امام باقر(ع) فرمود: «به خدا قسم! خداوند زمین را از زمان گرفتن(جانِ) آدم(ع) رها نکرده است، مگر اینکه در آن امامی است که به واسطه او به سوی خداوند هدایت می نماید و او حجتش بر بندگانش است و زمین بدون امامی که حجت خداوند بر بندگانش است، باقی نمی ماند. »(مراجعه کنید به الکافی: ج 1ص 178 ). فضل بن شاذان می گوید: مامون از علی بن موسی الرضا(ع) درخواست نمود تا برایش در مورد اسلام، به صورت موجز و خلاصه بنِگارَد. ایشان(ع) (این گونه) نگاشت: «...زمین در هر زمان و لحظه ای از حجت خداوند متعال بر آفریدگانش خالی نمی شود و ایشان دستگیره مورد اعتماد و امامان هدایت و حجت بر اهل دنیا هستند؛ تا اینکه خداوند زمین و آنچه در آن است را به ارث ببرد. »(عیون اخبارالرضا(ع) - الشیخ الصدوق: ج 1ص 130 ) در بحث بعدی، میزان ارتباط تنگاتنگِ بین این مساله عقایدی و مشخص کردن هدف فرستادن مشخص می شود. 5/1 : زمان های فترت و هدف فرستادن خداوند. خداوند متعال فرمود: «يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشيرٍ وَ لا نَذيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشيرٌ وَ نَذيرٌ وَ الَّلُه عَلى كُلِّ شَ يءٍ قَدير »(مائده 19) اى اهل كتاب ! بی ترديد رسول ما پس از روزگار فترت و خلأ پيامبران به سوى شما آمد ]و آنچه را مورد نياز دنيا و آخرت شماست [ براى شما بيان می کنند كه ]روز قيامت در پيشگاه خدا [ نگو ييد : براى ما هيچ مژده دهنده و بيم رسانى نيامد ، يقيناً مژده دهنده و بيم رسان به سويتان آمد ؛ وخدا بر هر كارى تواناست. » همان طور که آیه بدان اشاره کرده است، شکی نیست که بین فرستادگان فترت و فاصله هایی اتفاق افتاده است. بین ادریس و نوح(ع) و بین نوح و هود(ع) و بین صالح و ابراهیم(ع) و بین عیسی(ع) و محمد(ص) فترت و فاصله اتفاق افتاده است.( برخی از علما، فترت بین نوح و هود(ع) را 800 سال بیان کردند و بین صالح و ابراهیم(ع) را 630 سال بیان کردند و بین عیسی(ع) و محمد(ص) را 500 سال بیان کردند؛ همان طور که برخی از روایات در منابع شیعه به آن دلالت دارد و بخاری از سلمان فارسی روایت کرده است که 600 سال بوده است. مراجعه کنید به: شرح اصول الکافی - المازندرانی: ج 2ص 298 ) 1/5/1 : معنای فترت: فترت در لغت به معنای ضعف و شکسته شدن است. ابن منظور می گوید: «فتر: فترت: شکسته شدن و ضعف. فتر الشی و الحر و فلان یفتر و یفتر فتورا و فتارا: بعد از گرم بودن ساکن شد و پس از شدید بودن نرم شد. »( لسان العرب - ابن منظور: ج 5ص 43 ) در مورد معنای دینی آن، تقریباً اجماع علمای(اهل) سنت بر این است که فترت را به قطع شدن حجت «فرستادگان و پیامبران » و وحی تفسیر نمودند. و نزد علمای شیعه در بیان این قطع شدن، اختلاف افتاده است؛ همان طور که الان مشخص می شود. -2/5/1 سخنان علما در مورد معنای «فترت هایی بین فرستادگان :» سخنان علما در مورد بیان معنای فترت مختلف است: از جمله اینکه: خالی زمان، فقط از پیامبر: شیخ طوسی می گوید: «...ارتباط دادن آن به فترت های بین فرستادگان باطل است؛ به این خاطر که فترت عبارت است از خالی بودن زمان از پیامبر. و ما نبوّت را در هر حالی واجب نمی دانیم و این مساله دلالتی بر خالی بودن زمان از امام نمی کند. »( الغیبة - الشیخ الطوسی: 221 ) چه بسا سخن او در تفسیرش، به این مساله اشاره دارد. آنجا که می گوید: «...« پس از فترت و فاصله ای از فرستادگان » یعنی قطع بودن فرستادگان. آن بر این دلالت دارد که در زمان فترت، پیامبری نمی باشد. و نزد همه مفسرین، فترت به معنای قطع شدن بین دو پیامبر است. »(التبیان - الشیخ الطوسی: ج 3ص 479 ). همچنین سخن شیخ طبرسی. آنجا که می گوید: «...« پس از فترت و فاصله ای از فرستادگان » یعنی قطع بودن فرستادگان و مُندرس شدن دین و کتاب ها. این آیه بر آن دلالت دارد که در زمان فترت، پیامبری نمی باشد و بین عیسی و محمد(ص) فترت وجود دارد و پیش از آن در بنی اسرائیل، نبوّت متصل بوده است. »(تفسیر مجمع البیان - الشیخ الطبرسی: ج 3ص 306 ) از جمشیخ محمد صالح مازندرانی می گوید: «فترت زمانی بین دو فرستاده از فرستاده های خداوند است که رسالت و وحی و امام عادل و حکم کننده بین مردم قطع شده است. این حالت قطع شدن خیر و مرگ افراد با بیماری نادانی است. »(شرح اصول الکافی - المازندرانی: ج 2ص 289 ). سید میرداماد استرآبادی می گوید: «فترت: زمان قطع شدن وحی که بین هر پیامبری می باشد. »( الرواشح السماویة - میرداماد محمد باقر الحسینی الاسترابادی: ص 45 ) و چه بسا سخن سید محمد باقر صدر -خداوند رحمتش کند- به همین معنا اشاره دارد؛ آنجا که فترت را به خالی بودن تفسیر کرده است. ایشان می گوید: «...از این جاست که اسلام پس از فترت و فاصله ای از فرستادگان آمده است و خالی بودنِ همیشگی که چند قرن از زمان به طول انجامیده است. »( بحث حول المهدی - السید محمد باقر الصدر: ص 116 ). به نظر آن ها، زمان فترت زمانی است که از پیامبر و فرستاده و امام خالی است. در تفسیر «فترت » توسط آن ها به قطع شدن فرستادگان و پیامبران و وحی به طور کلی، علمای (اهل) سنت مانند آن ها هستند. ( به عنوان مثال مراجعه کنید به: جامع البیان - ابن جریرالطبری: ج 6ص 227 ، تفسیرالبیضاوی - البیضاوی:ج 2ص 310 ، تفسیرالسمرقندی: ج 1ص 404 ، تفسیرالسمعانی: ج 2ص 24 ، تفسیرالبغوی: ج 2ص 23 ، زادالمسیر - ابن الجوزی: ج 2ص 256 ، تفسیرالقرطبی: ج 6ص 121 ، تفسیرالثعالبی: ج 2ص 336 ، تفسیرالواحدی: ج 1ص 315 ، تفسرالنسفی: ج 1ص 276 ، المحرر الوجیز فی تفسیر کتاب الله العزیز - ابن عطیة الاندلسی: ج 2ص 172 و غیر از ایشان.) له اینکه: خالی بودن زمان از حجت؛ می خواهد پیامبر باشد یا امام.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور شماره 24
مشاهده فایل پی دی اف