نشریه زمان ظهور 99
اعمال مستحب ماه رجب 1- روزه؛ 2- ذکر (استغفر الله) 100 مرتبه؛ 3- ذكر (الشكر لله) 100 مرتبه؛ 4- ذکر (سبحانه هو الله الواحد القهار) 100مرتبه؛ 5- خواندن آية الكرسي (3 یا 7 مرتبه): ﴿اللَّهُ لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلا يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ﴾. 6- خواندن آيۀ ملك (3 یا 7 مرتبه): ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ* تُولِجُ اللَّيْلَ فِي الْنَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الَمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾. 7- خواندن آیۀ شهادت (3 یا 7 مرتبه): ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ* إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ﴾. 8- خواندن آيۀ سخره (3 یا 7 مرتبه): ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ * ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ* وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفاً وَطَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ﴾. 9- خواندن آيۀ نور (3 یا7 مرتبه): ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ* فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ* رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ* لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴾. 10- خواندن آیۀ آخر كهف (3 یا 7 مرتبه): ﴿قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً* قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾. 11- دعاها و ذکرهای ماه رجب. منقول از صفحۀ امام أحمد الحسن(ع) در تاریخ 2015/4/20 https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=828951450485853&id=457397004307968 سنتی که همواره تکرار میشود زندان ظالمان این بار جایگاه پادشاه جهان، امام موسی کاظم علیه السلام میشود در ۲۵رجب ۱۴۴۱قمری مصادف با اوّل فروردین سال ۱۳۹۹ یمانیِ آلِ محمد، احمدالحسن علیه السلام، از امام موسی کاظم علیه السلام اینگونه یاد میکند: «درود خداوند بر تو ای موسی بن جعفر. به خدا سوگند ای فرزند پیامبر خدا، هیچ عذابی بدتر از شنیدن آنچه برایت اتفاق افتاده نیست. خداوند لعنت کند امتی را که به تو ظلم کرده و مردمی را لعنت کند که شما را کنار زدند از آن جایگاههایی که خداوند آن رتبهها را به شما داده بود. خداوند اجر شما را بزرگ شمارد.» [پیام صفحه فیسبوک سیداحمدالحسن(ع)، ۲۰مارس ۲۰۲۰] «کینهجویی مردم نسبت به اهلبیت علیهم السلام» هرکسی که مصائب اهلبیت پیامبر اسلام را بشنود خواهد دانست که شدتِ دشمنی با آنان نسبت به سایرِ انبیا و اوصیای پیش از محمد صلی الله علیه و آله بسیار زیاد بود و حقیقتاً این کلام امام حسین(ع) آن ذبحشدۀ نزد رود فرات (ر.ک. ارمیا ۴۶: ۱۰) از داغی عظیم خبر میدهد که گلو را میفشارد: «ما نمیدانیم چرا مردم کینۀ ما را میجویند، در حالی که ما خانۀ رحمت و درخت نبوّت و سرچشمۀ علم و معرفتیم.» [نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، ج1، ص85] «صالحان و زندان ظالمان» متأسفانه امام موسیٰ کاظم علیه السلام نیز از کینهجوییِ ظالمان زمانش در امان نمانده بود و فرعون زمانش او را به زندان منتقل کرد؛ انگار زندانیکردنِ حق، رسم دیرینۀ ظالمان بدکار است، زیرا «هر که عمل بد میکند، روشنی را دشمن دارد.» [یوحنّا ۳: ۲۰] روزی یحیی علیه السلام توسط هیرودیس، حاکم طاغوتی به دلیل بیان حق روانۀ زندان میشود [ر.ک. انجیلِ لوقا، ۳ :۲۰] و روزی دیگر سَرِ مُبارکش قطع میشود [انجیل متّیٰ، ۱۴: ۱۰] و ارمیا علیه السلام را به یاد آوریم که دربارۀ او گفتند: («درخت را با میوهاش ضایع سازیم و آن را از زمین زندگان قطع نماییم تا اسمش دیگر مذکور نشود.») [ارمیا ،۱۱: ۱۹] و به یاد آوریم که فرزندان ابلیس او را زدند و او را به زندان افکندند. [ر.ک. ارمیا ۳۷: ۱۵- ۱۶] «در انتها» یاد آنان هرگز نزد صالحان فراموش نشد، یادی که مخالفان با تمامی امکاناتِ مادی خود سعی بر آن داشتند که خاموش و محو شود و هرگز چیزی از آن باقی نماند، بهدرستی که زندان نتوانست بر یوسف و امام موسی کاظم علیهم السلام غلبه کند؛ پس چگونه میتواند بر امتی که خدا پیروزی را برای آنان نوشته است، غلبه کند؟ بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیما کثیرا بررسی مختصری از زندگی عباس بن علی علیه السلام مطلع نوشتار را مزین میکنیم به فرمایشی از یمانی موعود علیه السلام، امام احمدالحسن علیه السلام که پیرامون عموی بزرگوارشان علیه السلام اینگونه میفرمایند: "امام حسين عليه السلام با منیت روبرو شد، و سوارکار این رویارویی (پیکار با منیت) بعد از امام حسین علیه السلام و بهترین کس در میدان جنگ و کارزار، حضرت عباس بن علی علیه السلام بود، آنگاه که آب را از دست خود ریخت و به جای آن از قرآن جرعهای برداشت: «هر چند در خودشان احتیاجی مبرم باشد، آنها را بر خودشان مقدم میدارند.» [حشر، 9] و چه نیازمندی شديدی بود نیازمندی عباس علیه السلام و چه ایثاری بود ایثار عباس علیه السلام؟ آیا آن ایثار بود یا اینکه امری است که کلمات در بیان آن عاجزند. و امام حسین علیه السلام در کربلا با ابلیس لعنة الله عليه دشمن قدیمی بنیآدم، روبرو شد. کسی که وعده داده بود که همه را از راه مستقیم گمراه و وارد جهنم کند. و حقیقتاً امام حسین علیهالسلام و یارانش در این رویارویی پیروز شدند.» [سیداحمدالحسن علیه السلام، خطبه نصیحتی به طلاب] و اکنون نگاهی مختصر خواهیم داشت بر جنبههایی از زندگی بسیار با ارزش حضرت عباس بن علی علیه السلام: عباس بن علی علیه السلام مشهور به ابوالفضل و قمر بنی هاشم و بابالحوائج متولد 4شعبان26هجری قمری، فرزند حضرت امام علی علیه السلام و امالبنین علیها السلام و برادر کوچکتر امام حسین بن علی علیه السلام است. ویژگیهای ظاهری و خصوصیات روحی و اخلاقی حضرت ابوالفضل علیه السلام ایشان علیه السلام چون ماه تمام، در میان هاشمیان میدرخشید. جدّ او، عبد مناف را «ماه مکه» و عبداللّه ، پدر پیامبر اکرم (ص) را «ماه حرم» میخواندند. حضرت عباس علیه السلام نیز «ماه بنیهاشم» لقب گرفت تا لقب گویایی برای چهرۀ رعنا و دلکش او باشد. در میان بسیاری از منابع تاریخی در خصوص ویژگیهای ظاهری و جسمانی حضرت ابوالفضل علیه السلام ذکر شده است: «و کان العبّاس رجلا جسیما وسیما جمیلا، و کان یرکب الفرس المطهّم و رجلاه تخطّان الأرض، و کان یقال له قمر بنی هاشم»؛ که وی مردی زیبا، تنومند و آراسته بود، هر گاه بر اسب تناوری سوار میشد پاهایش به زمین میرسید و به او ماه بنیهاشم میگفتند.» [بحار الأنوار، ج 45، ص 39] در روایتی آمده است : «کانَ العَبَّاسُ رَجُلاً وَسِیماً جَسِیماً جَمِیلاً وَ یَرْکَبُ الفَرَسَ المُطَّهَمَ وَ رِجْلاهُ تَخُطَّانِ فِی الأرِض» عباس علیه السلام مردی زیبا، تنومند و آراسته بود که هر گاه بر اسب تناوری سوار میشد پاهایش به زمین میرسید. علاوه بر این تناسب اندام و ورزیدگی بدن او نشان از توانایی جسمی بالا میداد که از پدر به ارث برده بود. دلیل دیگر قدرت بالای جسمانی او ورزش و چالاکی او بود که از کودکی با آن انس داشت. در روایات نقل شده است که حضرت علی علیه السلام از همان سنین کودکی، فنون رزمی مانند کشتی، شمشیرزنی، تیراندازی و سوارکاری را به او میآموخته و گاه خود با او به ورزش میپرداخته است. حضرت عباس علیه السلام پرستشگر راستین آفریدگار خویش بود و نشانههای عبادت در سیمای معصوم او آشکار بود. اثر سجدههای طولانی بر پیشانیاش نقش بسته بود تا آنجا که قاتل او میگوید: «وی نیکوچهره و رشید بود که در پیشانیاش اثر سجده میدرخشید.» [مقاتل الطالبیین، ص 32] ایشان علیه السلام در آخرین شب زندگانی خویش، به همراه دیگر یاران باوفای امام حسین علیه السلام سرگرم راز و نیاز میشود و با توسن نیایش، به کرانههای روشن بندگی میشتابد. آن شب، خیمهها در روشنی فرو میرود و جادههای سبز قنوت در امتداد دستها به آسمان کشیده میشود. زمزمههای عاشقانه در نسیم گرم کربلا میپیچد و فضا را دلنشین میسازد تا آنجا که برخی نگاشتهاند: «دشمنان در همان شب، از نیایش آنان دگرگون میشوند و سیودو نفر از آنها به خیل عاشوراییان میپیوندند.» [نفس المهموم، ص 118؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 394] حضرت ابوالفضل علیه السلام مردی تنومند و درشتاندام بود که با ورزش کارهای سخت انس داشت. ایشان شمشیر حضرت علی و شجاعت او را به ارث برده بود. بهطوری که در جنگهای مختلف بهویژه در کربلا، نبردهای پیروزمندانهاش یادآور رشادتهای حضرت علی علیه السلام بود. او با سه تن از دشمنان قوی و زورمند به نامهای «مارد بن صدیف»، «صفوان بن ابطح» و «عبداللّه بن عقبه غَنَوی» قهرمانانه جنگید و آنها را به هلاکت رسانده، یا فراری داد. حضرت عباس علیه السلام در عرصۀ معرفت و دانایی، شخصیت برجستهای است. وجود او سرشار از درک پاک و عمیقی است که از منبع علم الهی پدر بزرگوار خود سرچشمه گرفته است. دربارۀ دانش او گفته شده است:«وَ قَدْ کانَ مِن فُقَهاءِ أَوْلادِ الائمّه؛ عباس، از جمله فرزندان دانشمند امامان علیهم السلام است.» [تنقیح المقال، ج2، ص 128] در روایتی، یکی از پیشوایان معصوم علیهم السلام ، شخصیت علمی و جایگاه معرفتی او را اینگونه ترسیم میفرماید: «اِنَّ العَبَّاسَ بنِ عَلِیّ علیه السلام زُقَّ العِلمَ زَقّاً؛ به درستی که عباس بن علی علیه السلام، دانش را از سرچشمه نوشیده است، نوشیدنی!» [بحار الأنوار، ج 45، ص 137] امام صادق علیه السلام در آغاز زیارتنامه حضرت عباس علیه السلام، او را با صفت ایمان و خداباوری خوانده و در پایان، بر ایمان محض و بصیرت والای ایشان گواهی داده است و میفرماید: «اَشْهَدُ اَنَّکَ لَمْ تَهِنْ و لَمْ تَنْکُلْ و اَنَّکَ مَضَیْتَ علی بصیرةٍ مِنْ اَمرِک؛ گواهی میدهم که تو لحظهای از خود سستی نشان ندادی و برنگشتی؛ بلکه مَشی تو بر ایمان و بصیرت در دین رقم خورده بود.» [بحار الأنوار، ج 98، صص 217 - 206؛ مصباح الزائر، ص 214 – 217] «سید عبدالرزاق مقرم» تاریخ نویس معاصر، شعری از علامه میرزا محمد علی اردوبادی بدین مضمون نقل میکند: عباس علیه السلام که عالم به قرآن، آگاه به طریق هدایت، علم و دین و منسوب به خمسه طیّبه علیهم السلام است، شأنش را بسی والاتر از آن میدانم که تیری پرتاب کند و به هدف ننشیند یا کرداری از او سر زند و به گناه آلوده شود. ما عصمت را در او، همانند زادۀ رسول خدا(ص) شرط نمیدانیم، ولی چنین نیست که بگوییم گناهی از او سر زده باشد.» [العباس علیه السلام، ص 132] حضرت عباس تربیتیافتۀ مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام بود و سفارشهای پدر خود را به بهترین صورت ممکن عملی میکرد. وی هرگز بدون اجازه در محضر امام حسین علیه السلام نمینشست و پس از اجازهگرفتن نیز بسیار فروتنانه –بهصورت دو زانو- در گوشهای مینشست. [معالی السبطین، ج1، ص443] آن بزرگوار در طول عمر خود هرگز برادرانش را به اسم یا کنیه، یا با خطاب «برادرم!» صدا نمیزد؛ بلکه با تعبیرهایی مؤدبانه مانند «فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه وآله!»، «مولای من!» و «سرور من!»، جایگاه بلند ایشان را پاس میداشت و مانند دیگر دوستداران، بدون درنظرگرفتن برادری خویش، آنان را خطاب قرار میداد. [بطل العلقمی، ج 2، ص 443 و 444] حضرت عباس علیه السلام در دهم محرم (عاشورا) در واقعۀ کربلا در حال آوردن آب از رود فرات جهت رفع تشنگی اهلبیت که توسط سپاه عمر بن سعد محاصره شده بودند، به شهادت رسید. احمدالحسن: [آیۀ] «بگو: بارخدايا! تويی دارندۀ مُلک و پادشاهی. به هرکه بخواهی مُلک میدهی»، یعنی مُلک (پادشاهی) را خدا تعیین میکند و نه مردم با انتخاباتی که علمای گمراهی بر آن صحّه گذاشتهاند. (متشابهات، ج3، س82) احمدالحسن: قرآن، قانون است، نه اینکه مردم، قانون وضع کنند؛ همان طور که علمای گمراهی چنین کردهاند. (متشابهات، ج3، س82) احمدالحسن: از جمله اسباب اینکه قائم با شرایع پیشین حکم میکند این است که آن حضرت مجری دین خدا بر روی زمینش است. (متشابهات، ج3، س86) احمدالحسن: تمام انبیا و فرستادگان نیز مبشّر و منذر بودهاند و شرایع آنها آنگونه که بایدوشاید بر روی زمین و در عمل اجرا نشده است. (متشابهات، ج3، س86) احمدالحسن: در واقع خضر، ایلیا و عیسی ع فقط به این جهت باقی ماندهاند که برای مردم شهادت دهند حکم قائم ع همان چیزی است که آدم، نوح، ابراهیم، موسی و عیسی ع آوردهاند. (متشابهات، ج3، س86) احمدالحسن: انسان اگر به آنچه از عِلم پیامبر ص و اهلبیت آن حضرت ع آموخته است عمل کند و بر عبادت و بندگی که همان اصل عمل است مداومت نماید، قطعاً دربهای غیب به روی او گشوده خواهد شد. (متشابهات، ج3، س91) احمدالحسن: عبادت آزادگان، به این معنا نیست که آنها از آتش خدا و از خشم خدا نمیهراسند و به بهشت خدا و ثواب الهی امید ندارند. (متشابهات، ج3، س97) احمدالحسن: کسی که خدا را دوست بدارد عطا و بخشش او را دوست میدارد و هر نعمتی را که از جانب خدا بر او ارزانی شود نیز دوست میدارد؛ نه به این خاطر که از آن بهرهمند شده و لذت میبرد؛ بلکه ازآنرو که از عطایا و بخششهای حبیبش خدای سبحانومتعال است. (متشابهات، ج3، س97) احمدالحسن: بهترین دعا و تضرّع به درگاه الهی، همان دوستداشتن ولیّ خدا و حجّت او بر بندگانش است. (متشابهات، ج3، س100) احمدالحسن: حج بهمعنای سفر به مکانی مشخص است و برترین سفر، سفر بهسوی خدا بهقصد ولیّ خدا و حجت خدا بر بندگانش است؛ چراکه او قبلهای است که با آن، خدا شناخته میشود. (متشابهات، ج3، س100) احمدالحسن: انسان در آسمانهای ملکوتی به مقامات میرسد، سپس او بدون غذای جسمانی مادی، میخورد و میآشامد. (متشابهات، ج3، س102) احمدالحسن: روزهدار اگر در روز بخوابد، سیر و سیراب میشود؛ همان طور که در حدیث از اهلبیت ع روایت شده است. (متشابهات، ج3، س102) احمدالحسن: واقعیتی که مردم باید بدانند این است که «انسان با غذا میمیرد». (متشابهات، ج3، س102) احمدالحسن: با غذا و شهوات، روح از ارتقا بازمیماند و به تدبیر این بدن جسمانی متوجه و منحرف میشود و برای روح، این مشغولشدن بهمعنای نوعی مرگ تدریجی است. (متشابهات، ج3، س102) احمدالحسن: ذکر و تلاش در راه خدای سبحانومتعال، نوعی حیات و پیشرفت تدریجی است. (متشابهات، ج3، س102) حقوق زن در کلام قائم آل محمد(ع) چیست؟ پیشگفتار اسلام زن را بسیار گرامی داشته است؛ به اعتبار مادربودنش که نیکی و اطاعت از او واجب و رضایتش باعث رضایت خداوند است و نافرمانی و خشمگینکردن او را حرام قرار داده، حتی اگر با گفتن (اُف) باشد و حق او را بزرگتر از حق پدر قرار داده و رسیدگی به او در حال پیری و ناتوانی را تأکید کرده است. زن و تضییع حقوق نادیدهگرفتن نقش محوری زن در خانواده و توجهنکردن به مدیریت و نقش مؤثر او در مسائل معنوی و تدبیرگری زن در خانواده از مسائلی است كه موجب ظهور زن در نقش مرد و سلب موقعیتهای خاص او برای تربیت نسل و مدیریت خانواده در غرب شده است. ظرافت روحی و لطافت حیاتی وجود زن در غرب بنا به حاكمبودن جهانبینی مادی در نظر گرفته نمیشود. غرب، ادعای تساوی حقوق زن و مرد را در حالی مطرح میكند كه زن در جایگاه منحصربهفرد خانواده نادیده گرفته میشود؛ تربیت كودكان و نقش همسری كه از زیباترین نقشهای زن بوده و با فطرت او سازگار است، از زن سلب و برای او نقش بدلی در نظر گرفته میشود كه با فطرتش سازگار نیست. نقشهایی كه غرب به زن تحمیل كرده با لطافت او سازگار نیست. دیدگاه غرب به زن دیدگاهی امپریالیستی، سودگرایانه و سرمایهداری است به همین دلیل قوانین حقوقی زن كه در غرب وضع میشود با هدف سودجویی، بهرهكشی و بهمیدانآوردن بیشتر زنان حتی به قیمت نابودی توانمندیها و استعدادهای وجودی آنها مقرر میشود. آیا احمدالحسن علیه السلام حق زن را بیان کرده است؟ در دنیای کنونی ملاک کرامت و شرافت افراد، انسانیت است نه جنسیت. زن و مرد در همۀ کشورها و ادیان برابر شمرده شده و از حقوق مشابه و مساوی بهرهمند میشوند، هرچند نمیتوان انکار کرد که همواره به زنان به علل گوناگون در جوامع مختلف ستم شده است. از نگاه فمینیستی زن در اسلام جایگاهی ندارد، زنان نصف مردان ارث میبرند و دیۀ آنها نیمی از دیۀ مردان است. اما کسانی که زن و مرد را بشناسند و تفاوتهای موجود در استعداد، شخصیت و خلقت آنها را در یابند به خوبی میدانند که این اختلافها بهمعنای نابرابری نیست و هر کدام آیهای از آیات قدرت الهی است. سید احمدالحسن علیه السلام میفرمایند: «کسی که میگوید به زن در تشریعی خاص مانند ارث یا شهادت، ستم شده است باید برای ما بیان کند ملاک و میزان قانونیاش را که بر اساس آن عدل و ستم مشخص میشود؛ و در نتیجه بیان کند و یقین نماید که باید زن با مرد در همهچیز مساوی باشد؛ با اینکه همۀ ما میبینیم که زن با مرد در هر چیزی مساوی نیست. همچنین کسی که میخواهد در یک نظام قانونی و تشریعی، تشریع مشخصی را نقد کند، باید این تشریع را مانند بخشی از این نظام در نظر بگیرد و این بخش را جدا نکند و با آن بهصورت جدای از نظام بهعنوان یک کُل، برخورد نکند. حداقل به حقوق زن و واجباتش در قانون الهی توجه کند؛ نه اینکه فقط به حقوق توجه کند و بگوید در قانون الهی به زن، حقوقی کمتر از مرد داده شده است.» [پاسخ های روشنگرانه، ج7، س806] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با تکیه بر وحی، دینی را برای بشر به ارمغان آورد که زن در آن به اندازۀ مرد، دارای احترام و منزلت است. حقوق و تکالیف زن و مرد در دین اسلام بر پایۀ اشتراک وتفاوتهای فطری و تکوینی و با هدف تنظیم حکیمانۀ روابط اجتماعی صورتبندی شده است. زن در اجتماع دارای حقوق مختلفی است؛ چون حق تحصیل، حق شخصیت، حق نفقه و... حق تحصیل کمالات الهی در نگاه اسلام ملاک برتری انسانها نه جنسیت، نه ثروت و نه مقام آنها، بلکه تقوا و ارزش اخلاقی است؛ حق رسیدن به کمال انسانی و تحصیل فضلیتهای الهی برای زن به مانند مرد در دین اسلام ثابت شده است. سید الحمدالحسن علیه السلام میفرماید: «باب ارتقاء (در ملکوت) برای همه باز است و در این خصوص هیچکسی با دیگری تفاوتی ندارد، نه بین مرد و زن و نه عرب و عجم و نه بین سفید و سیاه؛ این دروازه ضمن قانونی برای همه باز است؛ و آن اینکه: دنیا سراسر جهل است مگر مواضع علم و علم حجت است مگر آنچه از سر اخلاص باشد و اخلاص هم در معرض خطر عظیمی قرار دارد تا ببیند که عاقبتش چه میشود! همه در برابر این قانون برابرند. خوشا به حال کسانی که میشنوند و با توفیق الهی بر ایشان عمل میکنند.» [پاسخ های روشنگرانه، ج۵، س۴۹۳] حقوق زن در کلام قائم آل محمد علیه السلام چیست؟ حق شخصیت کسی نمیتواند تفاوتهای طبیعی زن و مرد را منکر شود و اختلاف غرایز و تمایلات و استعدادهای آنها را انکار کند. «الکسیس کارل» فیزیولوژیست و زیستشناس معروف فرانسوی در این باره مینویسد: اختلافی که بین زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندامهای جنسی آنها نیست؛ بلکه نتیجه علتی عمیقتر است. به علت توجهنکردن به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران زن فکر میکنند که هر دو جنس میتوانند یک قسم مسئولیتهای یکسانی بر عهده گیرند. زن در حقیقت در جهات زیادی با مرد متفاوت است. وظیفۀ ایشان در راه تکامل بشریت خیلی بزرگتر از مردهاست نبایستی آن را سرسری گیرند و رها کنند. [انسان موجودی ناشناخته، الکسیس کارل، ترجمه پرویز دبیری، ص۱۰۰] سید احمدالحسن علیه السلام میفرمایند: «بر شوهر واجب است وظایفش در قبال همسر و فرزندانش با محبت و خرسندی به انجام برساند. بر همسر نیز واجب است که عفیف و دوستدار باشد و با شوهرش رفتاری توأم با نرمی داشته باشد. من معتقدم بیشتر اوقات زن میتواند خانواده و خانهاش را بسازد و رضایت همسرش را با تأنی و سخن نیکو به دست آورد و به این ترتیب، رضایت خداوند را کسب کند.» [پاسخهای روشنگرانه، ج1، س155] حق نفقه پرداختن نفقه به زن تکلیفی است که به عهدۀ مرد قرار گرفته است و به همین دلیل وی موظف است کلیه مخارج و هزینههای زندگی همسر را تأمین کند. البته در قبال پرداخت نفقه، زن موظف است از همسر خود تمکین کند. سید احمدالحسن میفرمایند: «بر شوهر واجب است به همسرش نفقه بدهد. این حکم شرعی است. خداوند توفیقتان دهد و احوالتان را اصلاح فرماید؛ امیدوارم با مهربانی و دوستی و اصلاح بین خودتان، با یکدیگر رفتار کنید. شما خانواده هستید و شوهر و همسر، شرکت تجاری نیستند تا برخوردهای شما با یکدیگر مادی باشد.» [پاسخ های روشنگرانه، ج۷، س739] سید احمدالحسن علیه السلام میفرمایند: «بدانید که ازدواج و ایجاد خانواده و وجود ارتباط محکم بین زوجین و حاکمشدن دوستی و مودت بر آن، مواردی است که مدنظر خداوند است؛ چراکه به محافظت جامعۀ انسانی از فساد اخلاقی منجر میشود. اما مجردبودن، جدایی و طلاق، ازبینبردن خانواده و اینکه ارتباط بین زوجین سرد یا سخت باشد، مسائلی است که خداوند نمیخواهد؛ چراکه باعث ازهمپاشیدن اخلاقی جامعۀ انسانی و گسترش فساد در زمین میشود. ای مؤمنان! با نیکی و مهربانی و محبت و کلمۀ طیّبه به همسرانتان بپردازید. خداوند شما را موفق بدارد.» [پاسخهای روشنگرانه، ج7، س762] «شما و مؤمنین را سفارش میکنم که با همسران و خانوادهتان نیکوکار باشید، خداوند شما را توفیق دهد، و نیکوکاری با همسر مؤمن، امور را به سمتی که در آن خیر آخرت و دنیاست سوق میدهد، و این رفتار رزق را سرازیر میکند و فقر و شر را دفع میکند، از خداوند برایتان خیر دنیا و آخرت و اصلاح بین خودتان را میخواهم، خداوند شما را برای انجام هر کار خوبی موفق کند.» [پاسخهای روشنگرانه، س465، ج۵] نتیجهگیری: سید احمدالحسن علیه السلام زن را از تمام ابعاد مورد بررسی قرار میدهند و این موجود ظریف را مایۀ پیشرفت و تکامل نسلی سازنده میدانند. ایشان با کلام خود برای مقام زن ارزشی والا قرار دادهاند که میتواند به مقامهای بالاتر صعود کند. احمدالحسن از منظر دین و علم پاسخ میدهد: روایت صحیح خلقت حوا طبق دیدگاه برخی علمای بیعمل ادیان، حضرت حوا اولین زنی است (از نوع زنان کنونی) که پای بر سیارۀ زمین گذاشته است و از دندۀ حضرت آدم آفریده شده است!! اما آیا از منظر علم این دیدگاه صحیح است؟ و آیا متون دینی محکم غیرقابل تأویل، این داستان اشاعهشده توسط علمای یهود و... را تأیید میکنند؟ سید احمدالحسن در پاسخ به پرسشهای فوق مینویسند: «از دیدگاه علمی، اینکه حوا از بخشی از وجود آدم خلق شده باشد به این معناست که حوا نقشۀ ژنوم آدم را بهطور کامل داراست و این یعنی حوا نیز مذکر است! بر این اساس ما برای تغییر کروموزوم نوع Y به X، تا نتیجه مؤنث (XX) باشد و نه مذکر (XY)، به یک معجزه نیاز داریم. البته قضیه به همین جا ختم نمیشود؛ چراکه آنها میگویند: نسل همۀ انسانها به آدم و حوا محدود میشود؛ بنابراین همۀ انسانها باید در همهچیز با هم مطابقت داشته باشند و تنها فرق بین آنها در جنسیّت (نروماده) باشد. به عبارت دیگر همۀ ما باید نسخهای یکسان باشیم و تنها تفاوتی که بین ما برقرار است نوع جنسیتمان باشد، مگر اینکه این افراد، به جهش ژنتیکی و تکامل اقرار کنند و بگویند: تکاملی وجود داشته است که باعث تغییر نقشۀ ژنتیکی شده باشد؛ یعنی پس از آدم و حوا جهش ژنتیکی رخ داده و ویژگیهای نسلها را تغییر داده است. حقیقت این است که چنین نظریه و ایدهپردازیهایی با درِ بسته مواجه شده و آنچه ذکر شد تنها گریزگاه آنهاست. البته این خود به آن معناست که ایشان به نظریۀ پیشرفت و جهش، اعتراف دارند. همین نکته رشتۀ آنها را پنبه میکند و عقیدهشان مبنی بر اینکه حوا از آدم آفریده شده است را به باد میدهد؛ زیرا آنها نمیتوانند بگویند که ما فقط به تکامل در محدودۀ جسم انسانی معتقد هستیم؛ چراکه تغییر و گونهزایی، از انباشت جهش و انتخاب در طول زمان ناشی میگردد و کسی که به جهش و تغییر ویژگیها اعتقاد دارد، نمیتواند گونهزایی را بهعنوان نتیجهای حتمی که در اثر جهش و تغییر ویژگیها و به مرور زمان حاصل میشود، انکار کند. در واقع هیچ راهی برای پذیرش یکچهارم یا نیمی از تکامل وجود ندارد: یا باید آن را بهطور کامل پذیرفت یا اینکه آن را از ریشه انکار نمود؛ زیرا هیچ دلیل منطقی برای اثبات سخن سخیفی که میگوید: «تکامل فقط در محدودۀ یک گونۀ یکتا امکانپذیر است،اما نمیتواند منجر به ایجاد گونۀ جدیدی شود» وجود ندارد و کسی که چنین سخنی بر زبان میراند، بهدلیل عدم آگاهی از علم ژنتیک و دانش زیستشناسی تکاملی دست به این کار میزند. آنچه باقی میماند این است که ممکن است برخی از این افراد بگویند: نقشۀ ژنتیکیِ آن بخشی که از آدم گرفته شد، بهطور کامل تغییر یافت؛ سپس حوا از آن آفریده شد. مفهوم این سخن آن است که اگر مواد شیمیایی را که نقشۀ ژنوم حوا از آن ساخته شده است، از هر نقطۀ دیگری از زمین میگرفتند، هیچ تفاوتی در نتیجه پدید نمیآمد. اگر چنین است، پس دلیل و حکمت اینکه نقشۀ ژنتیکی از جسم آدم گرفته شد، سپس ویران گشت و از نو ساخته شد چه بود؟ آیا بهتر نبود همان مواد اولیه از هر جای دیگر زمین گرفته میشد و نقشۀ ژنوم حوا بر اساس آن ساخته شود، تا دیگر به ویرانکردن نیازی نباشد؟! واقعیت آن است که هیچ راهحل منطقی برای حلوفصل این موضوع بغرنج وجود ندارد، به جز آنچه در تفسیر آیه بیان نمودم؛ یعنی اینکه قضیه در آسمان در بهشت آدم روی داده است و مربوط به نفْس است، نه جسم.»[1] منابع: [1] احمدالحسن، توهم بیخدایی: نشانههای پروردگار در هستی، ترجمۀ فارسی، 1397 ه.ش، صفحۀ 195 و 196. با دستان خالی میگویم، رو بهسوی تو: پروردگارم، مرا همچون دانهای در زمین نیکو قرار ده خدایا مرا چون دانهای در راه افتاده قرار مده تا که مرغان آسمان آمده آن را در منقار گرفته و ببلعند. «کسی که کلمۀ ملکوت را شنیده و آن را نفهمید، شریر میآید و آنچه را در دل او کاشته شده است میرباید، همان است آنکه در راه کاشته شده است.» [مَتّی ۱۳: ۱۹] و سرورا، مرا چون دانهای قرار نده که بر سنگلاخ افتاده باشد، جایی که خاک زیاد نداشته باشد، زیرا چون سبز شود عمق ندارد و از حرارت آفتاب بسوزد، چراکه ریشه ندارد. «۲۰ و آنکه بر سنگلاخ ریخته شد، اوست که کلام را شنیده، فیالفور به خشنودی قبول میکند، ۲۱ و لکن ریشهای در خود ندارد، بلکه فانی است و هرگاه سختی یا صدمهای بهسبب کلام بر او وارد آید، در ساعت لغزش میخورد.» [مَتّی، فصلِ ۱۳] خدایا مرا چون دانهای قرار مده که در خار میافتد، چراکه خار نمو کند و عرصه را تنگ کرده، آن را خفه کند. «و آنکه در میان خارها ریخته شد، آن است که کلام را بشنود و اندیشۀ این جهان و غرور دولت، کلام را خفه کند و بیثمر گردد.» [مَتّی ۱۳: ۲۲] بلکه مرا چون دانهای قرار ده که در زمین پاک کاشته میشود و بار میآورد شاید صد دانه و شاید شصت و شاید سی. «و آنکه در زمین نیکو کاشته شد، آن است که کلام را شنیده، آن را میفهمد و بارآور شده، بعضی صد و بعضی شصت و بعضی سی ثمر میآورد.» [مَتّی ۱۳: ۲۳] ای خدا اجابتم نما، زیرا میدانم که (همهچیز نزد تو ممکن است.» [مَرقُس ۱۴: ۳۶]؛ آمین یارب العالمین. بسم الله الرحمن الرحیم رسالت پیامبر خدا(ص) در زمانی آغاز شد که همۀ ادیان الهی دچار تحریف شده بودند و جاهلیت در اوج خود بود... پیامبر(ص) به ناچار باید با تمامی این عقیدههای باطل روبهرو میشد که این مسئله بسیار امر دعوت را دشوار میکرد. به همین دلیل است که در روایت آمده است که هیچ پیامبری به اندازۀ پیامبر اعظم(ص) سختی نکشید؛ زیرا اغلب پیامبران پیشین تنها با یک عقیدۀ باطل غالب روبهرو میشدند در حالی که پیامبر خدا با چندین عقیده... تنها محمد(ص) میتوانست با وجود این مشقتها رسالت خویش را به بهترین نحو به سرانجام برساند؛ او توانست با اخلاق و عمل بینظیر خود بهترین تجلی خداوند در خلق شود و بالاترین مقام را بین تمام مخلوقات کسب کند... بیشک، شکل دعوت پیامبر(ص) میتواند بهترین الگو و نمونه برای آیندگان و مخصوصاً انصار و یاران قائم(ع) در جهت اعتلای حاکمیت خداوند باشد. یمانی آل محمد(ع) در کتاب روشنگریهایی از دعوت فرستادگان چنین میفرماید: «دعوت محمد(ص) دعوتی عامه و فراگیر بود. گویی تمام آنچه در دعوتهای پیامبران پیشین بود و حتی بیشتر از آن را دربرمیگرفت. چنین معنایی در حدیث وارد شده است که هر آنچه در انجیل و تورات و زبور است، در قرآن نیز هست. خداوند متعال میفرماید: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ» [1] «برای شما دین و آيينی مقرر کرد، از آنچه به نوح وصيت کرده بود و از آنچه بر تو وحی کردهايم و به ابراهيم و موسی و عيسی وصيت کردهايم که دين را بر پای نگه داريد.» میبینیم که رسول خدا(ص) در برابر علمای سه دین الهی تحریف شده میایستد و با آنها مبارزه میکند؛ یعنی دین حنیف، مسیحیت و یهودیت. روشن است که ایستادن در برابر عالِم الهی منحرف چه در عقیده و چه در قانونگذاری مطابق با هوای نفسش، بسیار دشوارتر از ایستادن در برابر بتپرست یا مُلحدی است که به وجود خداوند ایمان ندارد؛ چراکه عالِم الهیِ گمراه، سخن خداوند را بر اساس هوای نفسش تأویل و عقاید الهی را بر اساس هوای باطنیاش ترسیم میکند و استدلالها و مغالطههایی را ترتیب میدهد تا ثابت کند که مطلب باطلش، حق است. فتنهگر با حجتش رویارو خواهد شد؛ همان طور که رسول خدا(ص) فرموده است: «كل مفتتن ملقى حجته إلى انقضاء مدته، فإذا انقضت أحرقته فتنته في النار» [2] «هر صاحب فتنهای با حجتش رویارو خواهد شد تا زمانش سر آید. هنگامی که فرصتش به پایان رسید، فتنهاش او را در آتش خواهد سوزانید.» به همین دلیل میگویم: اگر محمد(ص) دعوت اسلامی را بر عهده نمیگرفت، هیچ پیامبری به غیر از او نمیتوانست آن را بر عهده بگیرد. پدر و مادرم به فدایش؛ چیزی را بر عهده گرفت که هیچ فردی غیر از او تاب تحملش را نداشت. دعوت را اقامه فرمود و با علمای گمراه و طاغوتهایی که بر مردم مسلط بودند، به مبارزه برخاست. یک بار با علمش که فردی غیر از او به جز علی(ع) که بابش بود، تاب تحملش را نداشت؛ همان طور که ایشان(ص) او را توصیف کرده است: «من شهر علم هستم و علی درب آن» و یک بار با نیرویی که از توکلش به خداوند به دست آورده بود و همانندی برایش شناخته نشده است، با آنها به مبارزه برخواست. در طائف ایستاد، در حالی که بر اَثر سنگهایی که بدن شریفش را خونآلود نموده بود، پر از درد بود و با پروردگارش با کلماتی مناجات میکرد که وقتی مؤمنان آن را میشنوند، دلهایشان به لَرزه میافتد و چشمانشان اشکبار میگردد: «خداوندا! به تو شکایت میکنم از اندکبودن نیروی خود و کوتاهبودن چارهاندیشیام و ناتوانیام در برابر مردم. ای پروردگار ضعیفان! مرا به کِه وامیگذاری، در حالی که تویی پروردگار من؟ به دشمن تا امر مرا مالک شود؟ یا به فردی دور که بر من روی در هم کشد؟ اگر تو بر من خشمگین نباشی، هیچ هراسی ندارم... .» محمد(ص) اِبایی ندارد، هنگامی که این سفیهان، کودکانشان را تحریک میکنند تا ایشان را با سنگ بزنند و خون از بدنش سرازیر شود و در راه خداوند تحقیر شود. اهمیتی نمیدهد، اگر مردم تکذیبش کنند؛ ولی هنگامی که ایمان نمیآوردند، اندوهگین میشد؛ چراکه او(ص) میبیند در انتهای راهی که میروند، جهنم قرار گرفته است. محمد(ص) اینچنین به پا خاست. یک بار با حکمت و پند نیکو به راه خدا دعوت میکرد و یک بار با روشی نیکو بحث و مجادله میکرد و بار دیگر با کافران و منافقین به جنگ برمیخاست و مدت بیستوسه سال بر آنان سختگیری میکرد. رسول خدا(ص) در این مدت، روی آرامش و مدارا ندید.... پندها، بحث و جدلها، مبارزه و قتال، و دعوت بهسوی خداوند، تا آخرین نفس. در آخرین روزهای عمرش در حالی که به علی(ع) و عباس تکیه کرده بود، بیرون آمد تا مردم را به پیکار و خروج به همراه اُسامه پسر زید تشویق کند و در عِین حال از پروردگارش اطاعت مینمود و در پرستش او تا آنجا زیادهروی کرد که خداوند جلیل او را خِطاب قرار داد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «طه * مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى» [3] «طه * قرآن را بر تو نازل نکردهايم تا به مشقت درافتی.» همچنین در بخشش و زهد در دنیا تا جایی که ایشان(ص) به مسلمانان فرمود: «سوگند به آنکه جانم در دست اوست، اگر نعمتهایی همانند کوه تهامه داشتم، آن را بین شما تقسیم میکردم، سپس مرا نه دروغگو و نه ترسو و نه بخیل مییافتید.» اگر اموال غنیمت گرفتهشده بسیار میبود، جز اندکی و به اندازهی کفاف برنمیگرفت؛ تا جایی که حفصه و عایشه بهموجب تنگی معیشت، شکایت کردند، و آیات «اِستبدال» که در قرآن معروف هستند، نازل شد. ای کاش امروزه مسلمانان، به یکدَهُم رفتار محمد(ص) اِقتدا میکردند، که اگر چنین میبود، اسلام بر تمامی ادیان برتری مییافت. در دعوت رسول خدا حضرت محمد رسول(ص) هر آنچه در دعوتهای پیامبران پیشین بود، وجود داشت؛ دعوت با نرمی و مهربانی، سپس با شدت و تندی و حملهورشدن، شکستن بتها، کشتار دشمنان خداوند، وعدهدادن به آنها به آزار دنیوی و اُخروی. رسول خدا(ص) با مؤمنین در نهایت نرمی و مهربانی و رِقَّت بود و با کافرین در نهایت شدت و تندی و خشونت. این میزانِ حق الهی است که کسی تاب تحمل تناقضات ظاهری آن را ندارد، مگر نفْس بزرگی مانند نفْس محمد(ص)؛ نفسی که بهشت را در یک دست و آتش را در دست دیگرش دارد، تا آن را بر مردم عرضه کند و به مؤمنین بشارت، و کافران را انذار دهد و آنان را نهیب زند و تهدید نماید.» منابع: [1] بحار الانوار، ج 19، ص22. [2] طه، 1 و 2. [3] مستدرک الوسائل، ج7، ص 26 و 27، ح2؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 339. روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، ج1، ص 44-47. بسم الله الرحمن الرحیم اعیادِ شعبان شب چراغانیست از اعیاد شعبان شیعیان آسمان از ماه و شید و نجم، عریان شیعیان بر زمین نازل شده مجموع ماه و شید و نجم اخترِ عباس و مَهْسجاد و سلطان شیعیان ماهْ ماهِ فتح عرش است و نزول نورها ماهِ طاهای رسول است، ماهِ ایمان شیعیان سیدِ خیل شهیدان علتِ آغاز شد زینتش داده به سجده خیرِ مردان شیعیان حضرت عباس و وُسعِ غیرت زیبای او این عمویِ بر حَرم چونان نگهبان شیعیان ماه شعبان زیر بار کثرتِ انوارهاست یعنی اين هنگامِ فوز است بعدِ خُسران شیعیان خیز ای درخواب گشته، خیز در تهلیلِ عید جامۀ تقوا به تن سازید و بر جان شیعیان خوش گدایی کردهایم عمری به بابِ اهلبیت بس نمکها خوردهایم از این نمکدان شیعیان با وضو رو به خدا سازید و در امر خروج کن دعاها خالص و با چشمِ گریان شیعیان عمرِ مهدی در غیاب از قرنها بگذشته است نیمۀ شعبان رسید و وقت پیمان شیعیان به مناسبت زادروز یکی از دو سرور جوانان اهل بهشت روایتی دربارۀ ولادت امام حسین علیه السلام که ریشۀ غُلات را میسوزاند. آیا در این دنیا، پیامبر خدا(ص) که مقامش از همگان بالاتر است به هر چیزی آگاهی داشتند؟ در این نوشتار کوتاه قصد داریم تا به برکت ولادت سرورمان امام حسین علیه السلام نکتهای را بیان کنیم. «لحظهای تدبر» به این حدیث دقت کنید: «علی بن حسین علیه السلام: چون فاطمه حسن را به دنیا آورد، به على گفت: او را نامگذاری کن. فرمود: من در نامگذاری او به رسول خدا پيشى نگيرم. رسول خدا(ص) آمد و او را در پارچۀ زردى خدمت او آوردند، فرمود: آیا قدغن نكردم كه او را در پارچۀ زرد نپيچيد؟ (پیامبر) آن را دور انداخت و پارچۀ سفيدى گرفت و او را در آن پيچيد. سپس به على علیه السلام فرمود: او را نامگذاری کردی؟ عرض كرد: من در نامش به شما پيشى نگرفتم. فرمود: من نیز در نامش بر خداى عز و جل پيشى نگيرم. خدا به جبرئيل وحى كرد كه براى محمد(ص) پسرى متولد شده، برو او را سلام برسان و تهنيت بگو و بگو على نسبت به تو چون هارون است نسبت به موسى، او را به نام پسر هارون نامگذاری کن! جبرئيل فرود آمد و به او از طرف خداى عز و جل تهنيت گفت و گفت: خداى تباركوتعالى به تو دستور داده كه او را به نام پسر هارون بنامى. فرمود چه نامى داشت ؟ گفت: شبر، فرمود: زبان من عربى است. گفت: او را حسن بنام و حسنش ناميد و چون حسين متولد شد خداى عز و جل به جبرئيل وحى كرد كه براى محمد پسرى متولد شده برو او را تهنيت گو و بگو على نسبت به تو چون هارون است نسبت به موسى، او را به نام پسر هارون بنام. گفت: نامش چه بود؟ گفت شبير، گفت زبان من عربى است، گفت به حسين نامگذاری اش كن. پس او را حسین نامید.» [الأمالی، الشيخ الصدوق، ج۱، ص۱۹۷] از این حدیث چه نکتهای میتوان استخراج کرد؟ «محدودبودن علم پیامبر(ص)» با دقت در این حدیث میتوانیم این نکته را بفهمیم که علم پیامبر(ص) برخلاف آنچه جاهلان تصور میکنند، محدود بود و الا چرا او نام پسران هارون علیه السلام را نمیدانست؟ «... وما كان اسمه؟ [...] وما اسمه؟ ...» در نتیجه آنها نمیتوانند ادعا کنند که امام باید نسبت به هر چیزی و هر علمی تسلط داشته باشد؛ چراکه مقام پیامبر(ص) از مقام سایر امامان علیه السلام بالاتر است. «سؤالی از مخالفان» اگر در زمان پیامبر(ص) حضور داشتید و از او دربارۀ پسران هارون علیه السلام پرسش میکردید و مشاهده میکردید که برترین خلق خدا از آن بیاطلاع است، چه میکردید؟ آیا میگفتید که بر مدعی حقیقی لازم است تا از هر چیزی اطلاع یابد؟ قطعاً هیچیک از شیعیان جرأت زدن چنین حرفی را ندارند، اما با تأسف وقتی به سیزدهمین وصی پیامبر(ص) میرسند از او انتظارات نابجا دارند و میخواهند او از هر چیزی اطلاع داشته باشد! حتی نام شهرها و... . بهعنوان مثال امام احمدالحسن علیه السلام، در تاریخ ۲۰اوت ۲۰۱۸میلادی فرمودند: « ویدئوی زیر، از تربتحیدریه مشهد ۱۹اوت ۲۰۱۸م است...» پایان نقلقول. برخی جاهلان اشکال میگیرند که از آنجا که امام احمدالحسن علیه السلام موقعیت درست آن شهر را بیان نفرمود و تربت را بخشی از مشهد دانست، بنابراین او حجت خدا نیست! میگوییم اگر ندانستن دقیق یک مکان نشانۀ عدم حقانیت باشد، بنابراین شما بر پیامبر(ص) اشکال بزرگتری وارد کردهاید، چراکه او نامهای فرزندان یکی از پیامبران خدا را نمیدانست! کدام از نظر شما بدتر است؟ ندانستن نام یک شهر یا نداستن نامهای فرزندان یک نبی؟ چقدر از حقیقت دور هستند آن کسانی که بر احمدالحسن اشکال وارد میکنند! «چیستیِ علمِ فرستاده» اما اینجا سؤالی مطرح میشود، پس علمی که لازم است فرستاده با آن بیاید چیست؟ امام احمدالحسن صلوات الله علیه و آله در کتاب عقاید اسلام، بخشِ «علم خلیفۀ خداوند در زمین» فرمودند: «علمی که خلیفۀ خدا در زمین باید داشته باشد، شناخت چیزهایی است که نجات مردم در آخرت وابسته به آن است و آن علم به عقاید و تشریع است؛ در نتیجه باید به او وحی شود تا سخن نهایی نزد او باشد و اعتقاد حق و شریعت حق و مسائل جدیدی را که در تشریع به وجود میآید، بیان کند. علم، چیزی نیست که بوده است، بلکه چیزی است که میشود؛ بهعنوان مثال: شناخت خلیفۀ خدا با استفاده از کتاب خلیفۀ پیشین یا حفظبودن آن کتاب یا حفظبودن تشریع پیشین، اینها علوم مهمی نیستند که لازم باشد خلیفۀ خدا در زمین آنها را دارا باشد؛ چراکه اینگونه امور نزد مردم هست و هر انسان دیگری امکان بهدستآوردن آن را دارد و داشتن آن، فضیلتی برای خلیفۀ خدا نیست.» پایان نقلقول. لازم به ذکر است که حدیث ذکر شده موافق قرآن کریم و سنت ثابت موجود در انبیاء علیهم السلام است و جمع احادیث در خصوص علم امام علیه السلام همان کلامی است که سید احمدالحسن علیه السلام ارائه فرمودند. پژوهش تفصیلی در این مسئله فرصت دیگری را میطلبد؛ اما آنچه بیان شد برای انسان عاقل و منصف کفایت میکند. «نتیجهگیری» بنابراین عدم دانش فرستادگان بر مسائل تاریخی یا حتی تکنولوژیهای روز، دلیل بر عدم حقانیت آنان نیست و اگر کسی بخواهد احمدالحسن علیه السلام را رد کند دقیقاً با این کار فرستادگان پیشین را رد و دوری خود را از حقیقت اثبات کرده است.