نشریه زمان ظهور 97
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیما کثیرا اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک بررسی تاریخی سن ازدواج و شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) مبنای این نوشتار، پیامی از یمانی آل محمد(ع)، سید احمدالحسن(ع)، در صفحۀ مبارک فیسبوک ایشان(ع) است که هر انسان حقجویی را به تحقیق و تدبر وا میدارد. پیام بدین شرح است: Alwaseela taha" نوشت: سلام علیکم و رحمة الله تعالی و برکاته مولایم، ازدواج خانم فاطمه زهرا(ع) با امام علی(ع) چگونه بود؟! به این دلیل که از کودکیام شنیدم خانم فاطمه زهرا(ع) در حالی که 18 سال بود، وفات نمود؛ و در آن زمان، ازدواج کرده بود و مادر 3 کودک بود. ای زادۀ بزرگان(علما) امیدواریم [برایمان] توضیح دهید. آقای من، انشاءالله در زمان نزدیک و زود، خداوند برای شما تمکین حاصل کند؛ التماس دعا. پاسخ سیداحمدالحسن(ع): «و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته اینکه عمر ایشان (درود خدا بر او)، هنگام شهادت 18سال بوده است، صحیح نیست.» [25نوامبر2017م] چه بسا این پرسش، مسئلهای برای اکثر شیعیان، بهویژه قشر جوان امروزی بوده باشد که آیا بهراستی موضوع کودکهمسری در خاندان اهلبیت(علیهم السلام) هم رایج بوده است؟ چنانکه برخی، آن را دستاویز قرار دهند و بعضاً تأییدی بر عمل غیرمنطقی خویش خوانند!؟ و برخی نیز آن را مستمسکی برای تخریب چهرۀ تشیع و اسلام نمایند!؟ تا اینکه الحمدلله سید یمانی(ع) با این فرمایش خود، خط بطلان بر چنین افکار باطلی کشیدند. حال بد نیست نگاهی نیز بر اخبار روایات تاریخی داشته باشیم تا مسئله بیشتر روشن شود. حضرت فاطمه زهرا(ع) در بیستم جمادیالثانی به دنیا آمد. ظاهراً در روز تولد ایشان(ع) چندان اختلافی نیست؛ (حداقل در بین شیعیان)، اما سال تولد ایشان(ع) محل اختلاف تاریخنگاران است و اقوال گوناگونی در این زمینه وجود دارد. عدهای سال تولد ایشان را پنج سال قبل از بعثت و برخی دیگر آن را پنج سال بعد از بعثت پیامبر(ص)گفته اند[1] اکنون مسئله این است: اگر تولد حضرت فاطمه زهرا(ع) پنج سال قبل از بعثت و شهادت ایشان(ع) در 29سالگی است، چگونه با اخباری که تکوین نطفۀ مطهر ایشان(ع) را در شب معراج رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و از میوهای بهشتی می انگارند[2]، مطابقت خواهد داشت!؟ بدون تردید معراج پیامبر (صلی الله علیه و آله) بعد از بعثت واقع شده است، که عدهای آن را اوایل بعثت [البدایه و النهایه، ج3، ص108]، برخی پانزده ماه پس از بعثت [سیره مغلطهای، ص27] و برخی هجده ماه پس از بعثت [شرحالشفا، ج1، ص151] و برخی در سالهای دیگری ذکر کردهاند که چه بسا ممکن است بیش از یک بار، اتفاق افتاده باشد. (بایسته است در زمان مناسب از سید یمانی(ع) استفتاء شود). بر این اساس هیچیک از دو تاریخ مشهور پنج سال قبل از بعثت و پنج سال بعد از بعثت را نمیتوان بهطور قاطع بهعنوان سال ولادت آن حضرت پذیرفت؛ لیکن با بررسی دقیقتر اخبار، خواهیم دید که نظریۀ سومی نیز وجود دارد: یعقوبی- متوفی 284ه.ق- تاریخنگاری که گرایش وی به تشیع معروف است مینویسد: «فاطمه زهرا(ع) هنگام وفات 23 سال داشت» [تاریخ یعقوبی، ج2، ص115]؛ عدهای دیگر از علمای بزرگ شیعه بر همین رأیاند و تولد فاطمه(ع) را 20 جمادیالثانی سال دوم بعثت ذکر کردهاند، آنها عبارتاند از: «شیخ مفید- متوفی 413ه- [حدائق الریاض، به نقل از بحارالانوار، ج43، ص8.]؛ شیخ طوسی- متوفی 460ه- [مصباح المتهجد، ص732]؛ کفعمی [مصباح کفعمی، ص512]» این سخن ایشان با سخن علمای اهل سنت که تولد حضرت زهرا(ع) را در سن 41 سالگی پیامبر (صلی الله علیه و آله) میدانند تا حد زیادی مطابقت دارد نظیر: «بیهقی- متوفی 458ه- [دلائل النبوه، بیهقی، مترجم، ج1، ص217]؛ حاکم نیشابوری- متوفی 405ه- [مستدرک، حاکم، ج3، ص161]؛ خوارزمی- متوفی 568- [مقتلالحسین، خوارزمی، ج1، ص51]، محبالدین طبری- متوفی 694ه- [ذخائر العقبی، ص26]» در نتیجه سخن علمای شیعه و سنی که ولادت فاطمه(ع) را 20 جمادیالثانی سال دوم بعثت، یا در سن 41 سالگی پیامبر(ص) ذکر کردهاند کاملاً با هم مطابقت دارد؛ زیرا پیامبر(ص) در 12ربیعالاول یا 17ربیعالاول عام الفیل به دنیا آمد و در ماه رجب یا رمضان، آغاز 40سالگی به نبوت مبعوث گردید که در هنگام بعثت 39 سال و چهار یا شش ماه از سن شریف حضرتش میگذشت؛ بنابراین در 20 جمادیالثانی سال دوم بعثت رسول خدا (ص) در چهل و یکمین سال زندگیاش بود. در این صورت آن بانو هنگام ازدواج حدود 14 سال و هنگام رحلت 23 سال داشته است. از سویی دیگر، بر اساس نوشتۀ مسعودی-متوفی 345ه- به نظر میرسد در قرن اول، دوم، سوم و چهارم هجری، نزد شیعیان و فرزندان فاطمه(ع) چنان شهرت داشته که آن حضرت در سن 29 سالگی وفات نموده است [التنبیه و الاشراف، ص250]؛ بنابراین ازدواج ایشان در سن 18 یا 19 سالگی بوده است. خبری دیگر، در بحارالانوار، ج3و4 –ص213- آمده است که سخن مسعودی را تأیید میکند، و آن جریان گفتوگوی جناب «عبدالله بن حسن»(ع) در حضور «کلبی» دانشمند نسبشناس معروف با «هشام بن عبدالملک اموی» است. «هشام از عبدالله بن حسن سوال کرد: فاطمه زهرا (ع) چند سال عمر کرد؟ عبدالله بن حسن پاسخ گفت: سی سال. هشام این سؤال را از کلبی پرسید و او پاسخ داد: سیوپنج سال. هشام رو به عبدالله بن حسن(ع) کرد و گفت: پاسخ کلبی را شنیدی، او عالم به انساب است. عبدالله بن حسن(ع) گفت: احوال مادر مرا از من باید پرسید و احوال مادر کلبی را از او.» این گفتوگو در حدود سالهای 105 تا 125 ه.ق، صورت گرفته و عبدالله بن حسن(ع) خود نوادۀ حضرت زهرا(ع) است. سخن او با سخن مسعودی که وفات فاطمه(ع) را در 29سالگی میداند اختلاف چندانی ندارد. در نتیجه بهروشنی میبینیم که اخبار و اقوال تاریخی نیز در راستای فرمایش سید احمدالحسن الیمانی(ع)، قرار دارد و دستکم مؤید آن است که حضرت فاطمه زهرا(ع) در هنگام شهادت 18 ساله نبودهاند و موضوع کودکهمسری دربارۀ ایشان صادق نیست[3] الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت ائمة الهدی و المهدیین (علیهم السلام) منابع: [1] طبری-متوفی 310ه-؛ ابوالفرج اصفهانی- متوفی 356 ه-؛ [مقاتل الطالبین، ص30]؛ احمد بن حنبل- متوفی 241 ه-؛ ابوطلحه شافعی-متوفی 654-؛ [مطالب السئول، ص9] و عدهای دیگر تولد فاطمه (ع) را پنج سال قبل از بعثت ذکر کردهاند و ازاینرو معتقد هستند آن حضرت هنگام رحلت حدود 28 یا 29 سال داشت. مسعودی- متوفی 345 ه- که بسیاری او را شیعه دانستهاند، [برخی نیز او را شیعه زیدی شمردهاند.] مینویسد: «اکثر اهلبیت و شیعیان آنها قائلند که فاطمه(ع) هنگام رحلت 29 ساله بود. [التنبیه و الاشراف، ص250] علمای شیعه، نظیر کلینی- متوفی 329- در اصول کافی [اصول کافی، ج1، ص458]؛ طبری شیعی- متوفی قرن 4ه- در دلائل الامامه [دلائل الامامه، ص10]؛ طبرسی- متوفی 548ه- در اعلام الوری [اعلام الوری، ص90]؛ مجلسی- متوفی 1110ه- در بحارالانوار [بحارالانوار، ج43، ص7] روایاتی را نقل کردهاند که فاطمه(ع) در بیستم جمادیالثانی سال پنجم بعثت به دنیا آمد که با این حساب آن بانو هنگام شهادت 18 سال داشته است. [2] ر.ک: حاکم نیشابوری [مستدرک، حاکم نیشابوری، ج3، ص156]؛ خطیب بغدادی [تاریخ بغداد، ج5، ص 87]؛ محبالدین طبری [ذخائرالعقبی، ص44]؛ ابنمغازلی [مناقب ابنمغازلی، ص358]؛ ذهبی [میزانالاعتدال، ج2، ص297]؛ خوارزمی [مقتلالحسین، ص64] و عدۀ دیگری از علمای شیعه و سنی آن را روایت کردهاند. [لسان المیزان، ج5، ص160؛ عللالشرایع، ص72- تفسیر قمی، ج1، ص365؛ کنزالعمال، ج 13، ص 94؛ نزهة المجالس، ج2، ص223؛ مجمعالزوائد، ج6، ص202]. [3] ناگفته نماند که اربلی در [کشف الغمه، ج1، ص 449]، تاریخ تولد حضرت فاطمه زهرا علیها سلام را سال پنجم بعثت و در سال تعمیر خانۀ کعبه توسط قریش آورده است که به جهت تناقض نهفته در خبر بدان نپرداختیم؛ زیرا پر واضح است سال تعمیر خانۀ کعبه قبل از بعثت پیامبر(ص) بوده است و آن از نزاع شدیدی مشخص میشود که بهموجب کسب افتخار نصب حجرالاسود میان طوایف عرب رخ داد و نهایتاً همگان راضی به داوری محمد امین(ص) شدند. زیرا پس از نبوت حضرت محمد، قریش و دیگر طوایف آشکارا با ایشان به دشمنی پرداختند و بههیچوجه راضی به داوری ایشان نمیشدند. بسم الله الرحمن الرحیم رابطۀ عمل و تبلیغ با صلیب خاموشی «علمای بنیاسرائیل دنیا و مال دنیا را دوست میداشتند؛ از همین رو مردم نیز به دنیا و مال دنیا متمایل شده بودند و رفتهرفته سفارشات پیامبران را به کناری مینهادند؛ «چون عالِم فاسد شود، عالَم فاسد می شود». هرچه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک! به این ترتیب در جامعه، طبقاتی مرفه و در ناز و نعمت پدید آمدند که از فرط سیری به حد انفجار رسیده بودند، و در مقابل، بینوایانی که در طول سال از فرط گرسنگی به خود میپیچیدند. مالیاتها، کمر کارگران و کشاورزان را شکسته بود؛ با اینکه بسیار کار میکردند جز اندکی نصیبشان نمیشد. گروهی کار میکردند و نمیخوردند و در مقابل، گروهی دیگر میخوردند و کار نمیکردند؛ و عالمان نازپرورده نیز برای تغییر این اوضاع فاسد تلاشی نمیکردند. در چنین فضای سست و رخوتآلودی عیسی برانگیخته شد تا به مردم بگوید: هر که میخواهد مرا پیروی کند آمادۀ مرگ و به صلیب کشیدهشدن باشد؛ و این، یعنی دعوت به قیام و انقلاب.»[1] چقدر شرایط فعلی زمانۀ ما شبیه این کلام سید احمدالحسن(ع) هست و ایشان با این جملات ما را متوجه سختی مسیر و راه دعوت حق مینماید تا با چشمانی بازتر به راه خود توجه کنیم و در ادامه گزیدهای از کلام ایشان را در همین رابطه قرار خواهیم داد تا انشاءالله تذکری برای همه ما باشد. «پس از نیمهشب که حواریون خوابیدند و حضرت عیسی(ع) باقی ماند، خداوند او را مرفوع کرد (بالا برد) و شبیه او را که به دار آویخته و کشته شد، فرو فرستاد. او سپر و فداییِ عیسی(ع) شد و این شبیه، از اوصیا از آل محمد(ع) است؛ او بهموجب قضیۀ امام مهدی(ع)، مصلوب و کشته شد و عذاب را به جان خرید. حضرت عیسی(ع) مصلوب و کشته نشد؛ بلکه رفع شد و خداوند او را از دست یهود و علمای گمراه و گمراهکنندهشان که خداوند لعنتشان کند، نجات داد... . آخرین کلماتی که این وصی هنگام به صلیب کشاندهشدنش بر زبان میراند «ایلیا، ایلیا، چرا ترکم کردی» است... . این وصی این کلمات را بهدلیل جهلش نسبت به علت فروفرستادهشدنش یا از روی اعتراض بر فرمان خداوند سبحان و متعال بر زبان نراند؛ بلکه این پرسشی است که پاسخ را در بطن خود نهان دارد و خطابش به مردم است؛ یعنی بدانید و آگاه باشید که چرا من فرو فرستاده شدم، چرا به دار آویخته شدم و چرا کشته شدم تا مبادا یک بار دیگر که همین سؤال تکرار شد، در امتحان شکست بخورید؛ آنگاه که دیدید رومیان (یا همانندهای آنان) زمین را به اشغال خود درآورند و علمای یهود (یا همانندهای آنان) با آنها سازش میکنند و من بر این زمین خواهم بود و این سنّت الهی است که تکرار میشود، عبرت گیرید و مرا وقتی آمدم یاری کنید و بار دیگر در به دارآویختن و به قتلرسانیدنم مشارکت نکنید! او میخواهد با این پرسش که برای هر عاقل پاکسرشتی پاسخش روشن است، بگوید: من به صلیب کشیده شدم و آزار و اهانتهای علمای یهود را تحمّل کردم و بهخاطر قیامت صغری، قیامت امام مهدی(ع) و دولت حق و عدل الهی بر این زمین کشته شدم. و هنگامی که علمای یهود و حاکم رومی از این وصی میپرسد: آیا تو پادشاه یهود هستی؟ در پاسخ میگوید: تو اینطور گفتی، یا آنها میگویند، یا شما میگویید. او نمیگوید آری، که برای کسی که حقیقت را نداند پاسخی است غریب و شگفتآور؛ اما اکنون آشکار و واضح گردید. او نگفت آری؛ زیرا او پادشاه یهود نبود بلکه پادشاه یهود، عیسی(ع) بود که خداوند او را بالا برد و او همان شبیهی است که فرود آمد تا به جای عیسی(ع) مصلوب و به قتل برسد... . در این متن اخیر، وصی روشن میسازد که از اهل زمین در آن زمان نیست؛ بلکه برای انجام مأموریتی در آن فرود آمده است و آن، فداشدن برای حضرت عیسی(ع) است، و شما میبینی که این وصی میگوید: «پادشاهیِ من متعلّق به این دنیا نیست»، «ولی اكنون پادشاهی من از اين جهان نيست» و «و به این جهت به این جهان آمدم تا به راستی شهادت دهم»... . توجّه داشته باشید که عیسی(ع) پیامبر مرسَل (فرستادهشده) است و از خداوند سبحانومتعال درخواست میکند که معاف شود و به دارآویختهشدن و عذاب و قتل از او برداشته شود. خداوند سبحانومتعال دعای پیامبر مرسَل را هرگز رد نمیکند. بنابراین خداوند دعایش را مستجاب نمود، او را بالا برد و به جای او، آن وصی که مصلوب و مقتول شد را فرو فرستاد. در انجیل متنهای مختلفی وجود دارد که در آنها عیسی(ع) دعا میکند که به صلیب کشیدهشدن و قتل از او برداشته شود... . آن کس که ساکت و خاموش به قربانگاه رفت، شخص وصی یعنی شبیه عیسی بود که بدون اینکه سخنی بگوید یا از خدا بخواهد آزار و به صلیب کشیدهشدن و قتل را از او دور کند، بر دار رفت و کشته شد. او با مردم سخن نگفت و هنگامی که به او اصرار کردند و مصرّانه از او پرسیدند تو کیستی، و آیا تو مسیح هستی، فقط با یک عبارت پاسخ آنها را داد: تو میگویی! و به این ترتیب او ساکت و خاموش و راضی به امر خدا، بهسوی عذاب و به صلیب کشیدهشدن و کشتهشدن رفت تا فرمانی را که برای آن فرود آمده بود به انجام برساند؛ اینکه به جای حضرت عیسی(ع) بر دار و کشته شود... . امیدوارم هر مؤمنی که در پِی درک و شناخت حقیقت است، از این مطلب بهرهمند شود. این انسان به زمین فرود آمد، به صلیب کشانده شد، کشته شد در حالیکه هیچکس نمیدانست، او نخواست که از او یاد شود یا شناخته گردد. ساکت و خاموش پایین آمد، خاموش بر دار رفت، خاموش کشته شد و خاموش بهسوی پروردگارش بالا رفت. اگر میخواهید اینگونه عمل کنید، چنین باشید.»[2] منابع: [1] گوساله، ج1، ص ۷۲-۷۱. [2] متشابهات، ج4، س 179. بسم الله الرحمن الرحیم علمای بیعمل در انتظار ظهورند و علمای عامل در حال زمینهسازی ظهور در مقدمه باید سؤالی مهم و کلیدی در ذهن ما باشد و آن اینکه علت غیبت امام مهدی(ع) چه بوده است؟ واضح و غیرقابل انکار است، تا از علت غیبت آگاهی نداشته باشیم، حقایق و راهحلی برای امر ظهور آشکار نخواهد شد. پس در اولین قدم باید در جستوجوی علت غیبت و موانع امر ظهور باشیم. و قدم بعد تلاش برای برطرفسازی و مقابله با این موانع است تا زمینه برای ظهور فراهم گردد. «علمای بیعمل در انتظار ظهور» میدانیم در طول تاریخ اکثر فرستادگان الهی، بهدست طاغوت یا طاغوتپرستان زندانی، آواره یا به شهادت رسیدند، یا مردمی که بهخاطر دنیاپرستی و طاغوتپرستی حجتهای الهی را تنها میگذاشتند یا برای شناخت آنها زحمتی به خود نمیدادند، یا مردمی که از بزرگان و علمایی اطاعت میکردند که خود گمراه و طاغوتپرست بودند؛ یعنی علمای بیعملی که مقابل طاغوت، ذلیل و ترسو بودند. مانند آنانی که در کوفه بودند و نامههای بسیاری برای امام حسین(ع) ارسال کردند و مضمون کلامشان این بود که "بیا ای مولای ما، ما در انتظار تو هستیم." اما زمانی که امام حسین(ع) فرستادۀ خود را به کوفه فرستاد تا زمینۀ آمدنش فراهم شود، ورق برگشت و پای طاغوت به میان آمد و همۀ آن بزرگان و علمای بیعمل عهد خود را شکستند و مردم نیز اطاعتشان کردند و عهد شکستند، مسلم بن عقیل تنها و بییاور ماند و در نهایت او را به شهادت رساندند و پس از آن، واقعۀ تلخ کربلا اتفاق افتاد که امام حسین(ع) آشکارا و غریبانه بهسوی همۀ مردم ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر دادند که کیست مرا یاری کند؟ اما به جز تعدادی اندک، دستی برای یاری او بر نخواست، و مولایمان امام حسین(ع) و یاران باوفایشان همه به شهادت رسیدند و همۀ زنان و کودکان نیز به اسارت گرفته شدند. و تأسف که مردم نه یاوری از یاوران امام حسین(ع) شدند و نه دشمنی برای دشمنانش... آری؛ امام حسین(ع) عمل کرد و هر آنچه داشت در راه خدا قربانی کرد و در مقابل طاغوت ایستاد و نیز تمام اهلبیت(ع) در مقابل طاغوت ایستادند و در طول تاریخ مردمِ بسیاری همیشه گوش به فرمان علمای بیعمل بودهاند و طاغوت و طاغوتیان را به حجت خدا ترجیح دادند. طبق کلام قرآن: «و گویند پروردگارا؛ ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایان خود را کردیم و ما را به راه گمراهی کشاندند.» [سورۀ احزاب، آیۀ ۶۷] «راز غیبت و موانع ظهور» و اینگونه راز غیبت برای ما آشکار میشود که در طول تاریخ طاغوتیان همیشه ضد و مخالف حجتهای الهی بودهاند و در حق دهها هزار فرستادۀ الهی در هر زمان ظلم میشد. همچنین ائمه معصومین یازده امام شیعیان همه مظلومانه توسط طاغوتیان و طاغوتپرستان به شهادت رسیدند و اینگونه میتوانیم مانع اصلی ظهور یعنی "طاغوت" را درک کنیم که خداوند امام مهدی(ع) را با امر غیبت در دنیا زنده نگه داشت و او را از شر طاغوت و طاغوتپرستان حفظ و ذخیره نمود تا روزی فرا رسد که مردم، به این باور برسند که از اطاعت و دوستی با طاغوت اجتناب کنند، تا زمینه برای ظهور حضرت صاحبالزمان(ع) برای برقراری حکومت عدل الهی در سرتاسر جهان فراهم شود. طبق کلام قرآن: «كسانی كه از عبادت طاغوت اجتناب كردند و بهسوی خداوند بازگشتند بشارت از آن آنهاست؛ بنابراين بندگان مرا بشارت ده.» [سوره الزمر، آیه17] سید احمدالحسن(ع) در رابطه با پادشاه یهود فرمودند: «جنگ و نبرد به عِدّه و عُدّه نیاز دارد در حالی که به همراه عیسی(ع) هیچ عِدّه و عُدّهای نبود و آن کسانی هم که به او ایمان آورده بودند، چه کسانی بودند و چقدر آماده بودند که زندگی خودشان را فدای او کنند؟! پاسخ این پرسش را پیدا کن، در این صورت خواهی دید که عیسی(ع) چارهای جز پناهبردن به خداوند سبحان نداشت تا او را بهسوی خودش بالا ببرد.» [پاسخهای روشنگرانه، ترجمه فارسی، ج2، صص ۱۵۹-۱۶۰] همچنین نکته قابل توجهی که سید احمدالحسن(ع) فرمودند: «یاریدهندگان طاغوت، کسانی هستند که قلبهایشان تاریک و دیدگانشان نابینا شده است، به حدی که منکر را معروف و معروف را منکر میبینند؛ اما این سخن به این معنا نیست که آنها را رها کنیم تا هیزم جهنم شوند؛ زیرا امکان دارد یکی از آنان اصلاح شود و بهسوی ولایت خدا بازگردد. ما بهعنوان مؤمن باید امام حسین(ع) را الگو قرار دهیم؛ امام حسین(ع) لشکر یزید بن معاویه را که لعنت خدا بر او باد نصیحت و آنها را امر به معروف و نهی از منکر فرمود.» [کتاب سرگردانی یا راه بهسوی خدا، ترجمه فارسی، ص129] طبق کلام قرآن: «در دین، هیچ اجباری نیست مسلماً راه هدایت از گمراهی روشن و آشکار شده است. پس هرکه به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، به دستگيرۀ محكمی چنگ زده است که هرگز نخواهد گسست، و خداوند شنوا و داناست.» [سوره بقره، آیه256] «علمای عامل زمینهساز ظهور» علم زمانی معنا پیدا میکند که به آن عمل شود. بعد از غیبت امام مهدی(ع) تمام شیعیان بهنوعی منتظران ظهور بودهاند. اما این انتظار بهتنهایی هیچ تأثیری ندارد. و مهمترین وظیفۀ علما این است که برای رفع موانع غیبت یعنی مبارزه با طاغوت گام بردارند، و مردم را در سراسر جهان بر ضد طاغوت و طاغوتیان متحد کنند، تا با وحدت و همدلی زمینه برای ظهور و برقراری حکومت عدل الهی مهیّا شود. طبق کلام قرآن: «کسانی كه ايمان دارند، در راه خدا میجنگند و کسانی كه كافرند، در راه طاغوت میجنگند. پس با ياران شيطان بجنگید؛ زيرا نقشه شيطان ضعيف است.» [سوره نساء، آیه76] سید احمدالحسن(ع) میفرمایند: «این ظهور مبارکِ آن اصلاحکنندۀ بزرگ محقق نمیشود، مگر اینکه اسباب غیبتش برطرف شود و نسلی در این امت پدید آید که آمادگی لازم برای بر دوشکشیدن رسالت الهی برای کل اهل زمین را داشته باشد تا وعدۀ الهی برای ظهور این دین بر تمام ادیان دیگر، جامۀ عمل بپوشد. اگر واقعاً و بهطور عملی خواستار گسترش عدالت بر زمین باشیم و بخواهیم از این صحرا و سرگردانی خارج شویم و اگر واقعاً خواستار ظهور امام مهدی(ع) باشیم، بر ماست که به مسیر اسلامی که مورد رضایت خداوند است بازگردیم، نه اسلامی که خواست طاغوتهاست.» [کتاب سرگردانی، ترجمه فارسی، ص۳۹] در تمام ادیان الهی در کنار علمای بیعمل، علمای عاملی وجود داشتند که در زمینهسازی ظهور نقش مهمی داشتند؛ علمایی که همیشه در طول تاریخ در حال مبارزه با طاغوت و طاغوتیان بودهاند. (البته لازم به ذکر است که هیچ عالمی بهجز فرستادگان خداوند مصون از خطا نیستند؛ چراکه آنان جزو حجج الهی و معصوم نیستند). سید احمدالحسن(ع) در همین رابطه فرمودند: «و نيامدهام كه بدون مقدمهسازی و آمادهسازی الهی شما را به تمام حق و به حق مطلق دعوت کنم. بهدرستی که خداوند حقيقت اين علماى بیعمل را به شما نشان داد آن زمانی که علمای عاملی را مبعوث کرد که ايشان را به مقداری از حق فرا خواندند، پس علماى بیعمل با قتل و فراریدادن با آنها مقابله کردند، شخصيتشان را كشتند و اينگونه برای طاغوتيان، زمينۀ قتل بدنی و تبعيدکردن آنها را فراهم کردند و نمونههای بارز (علمای هدايتگر) زمان معاصر، سيد روح الله خمينى و سيد محمد باقر صدر و سيد محمد محمد صادق صدر هستند، كور شود چشمانى كه حقيقت را نمیبیند، يا از آن چشمپوشى میکند ... .» [خطبۀ حج] آری علمایی مانند سید روح الله خمینی -رحمة الله علیه- کسی بود که در مقابل طاغوت ایستاد و عمل کرد و این خود قدم و نقش مهمی برای زمینهسازی ظهور بود؛ یعنی تشکیل حکومت شیعی که این خود برای امر ظهور و یاریرساندن به صاحبالزمان (ع) دلگرمکننده است. «یمانیون و حکومت ایران» و امروز بسیاری از حکام طاغوتپرست امروزی، خصوصاً حکام وهابی در منطقه، برابر آمریکا با ذلت سر خم کردهاند، و در بین تمام حکومتهای جهان، تنها حکومت شیعی ایران است که در برابر "طاغوت و دجال اکبر آمریکا" ایستاده است و همانا این دعوت مبارک یمانیه که پرچمدار دعوت بهسوی خداوند و مبارزه با طاغوت است، تضعیف حکومت شیعی ایران را ابداً جایز نمیداند. و در پیام رسمی از مکتب شریف در اسفند۱۳۹۷ در رابطه با حکومت ایران آمده است: «و مطمئناً در مواجهه با تهاجم آمریکایی و همپیمانانش در دنیا و نیز در مواجهه با جریان وهابی تروریست [و] خبیث، وجود یک حکومت اسلامی و شیعی یک پیشرفت محسوب میشود.» طبق کلام قرآن: «خداوند، ولی و سرپرست كسانی است که ایمان آوردهاند و آنها را از تاریکیها خارج میکند و بهسوی نور می برد. (اما) كسانی كه كافر شدند سرورانشان طاغوت هستند، كه آنها را از نور خارج میکند و بهسوی تاریکیها میبرد، آنها اهل آتشاند و هميشه در آن خواهند ماند.» [سوره بقره، آیه257] و نیز در پیام رسمی دیگری از مکتب شریف در اسفند۱۳۹۶ آمده است: «متذکر میشویم به اینکه دعوت یمانی دشمنی شخصی با هیچ نهاد یا فردی ندارد و نسبت به حکومت ایران ابداً رویکرد دشمنی و سلبی ندارد؛ بلکه سلامت ایران از هر خطری برای ما مهم است به اعتبار اینکه آن [حکومت] تنها دولت شیعه در جهان است و ما جز دعوت با نیکی و دلیل و برهان با آنها مواجههای نداریم؛ پس کسی که با این دستورالعمل مخالفت کند، نمایندۀ هیچکس جز خودش نیست و دعوت مبارک یمانی از هر گونه عملکرد شخصیای که با منهج و دستورالعملهای دعوت مبارک هماهنگ نباشد بری [و حسابش جدا] است.» «در پایان» همۀ مردم باید در این زمان حساس هوشیار باشند، هر مدعی علمی را عالم نخوانند؛ چراکه یکی از ویژگیهای مهم علما، عملکردن به دو ثقل هدایت یعنی"قرآن و عترت"و از ثمرات آن، "ایستادن در مقابل طاغوت" است؛ پیامبر(ص) فرمودند: «بدانید که بدترین بدها، علماى بد و بهترین خوبان علماى خوب هستند.» [منیة المرید، ص۱۳۷] * احمدالحسن(ع): (فرجام کار این منتظرانِ ناکام، خسارت است؛ چراکه عمل در پیشگاه امام مهدی(ع) را رها کرده و وصی و فرستادۀ او را تکذیب نمودهاند)(متشابهات، ج ۱، س۲۰) * احمدالحسن(ع): (اکنون همان زمانی است که مردم در آن «در حیرت و مستیاند، نه مسلمانند و نه نصرانی»)(متشابهات، ج1، س20) * احمدالحسن(ع): (از عذابِ هنگامِ مرگ کسی نجات پیدا نمیکند، مگر کسیکه در دنیا با بدنش زندگی کرده در حالی که قلبش به ملأ اعلی تعلّق داشته باشد)(متشابهات، ج۱، س23) * احمدالحسن(ع): (موسی(ع) پس از آنکه دانست فرعون (لع) دشمن خدای سبحان است، بابت باقیماندنش در کاخ او از خداوند سبحان آمرزش طلبید و بهسوی حضرتش توبه نمود)(متشابهات، ج1، س۵) * احمدالحسن(ع): («آل محمد» فرستادگانی از جانب حضرت محمد(ص) هستند که علم خود را با وحی یا بهواسطۀ فرشتگان، یا بهطور مستقیم از آن حضرت دریافت میکنند)(متشابهات، ج1، س ۲۳) * احمدالحسن(ع): (داوود(ع) داوود ماست، سلیمان(ع) سلیمان ماست، و هیکل، هیکل ما مسلمانان است نه هیکل یهودیهای صهیونیست که قاتلان پیامبرانند)(متشابهات، ج۱، س۲۳) * احمدالحسن(ع): (سرزمین مقدس، سرزمین ماست که باید آزاد و فتح شود و پرچم «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی الله» بر آن به اهتزاز درآید)(متشابهات، ج1، س ۲۳) * احمدالحسن(ع): (وابستگی انسان به دنیا (خانه، همسر، فرزندان، مال و دیگر تعلّقات دنیوی) عبارت است از: ریسمانهایی که انسان با دست خودش آنها را گره زده است و بدون بریدن این ریسمانها و تعلّقات، روح از دنیا خارج نمیگردد و از جسد منفصل نمیشود)(متشابهات، ج۲، س26) * احمدالحسن(ع): (اصحاب یمین که در رتبهای پایینتر از مقرّبین هستند، هرچند بهشتی هستند، ولی از عذاب مرگ نجات نمییابند)(متشابهات، ج۲، س26) * احمدالحسن(ع): (برای اینکه انسان جزو مقرّبین باشد و در عین حال از زن و مال و فرزند و خانه و هرچه اهل دنیا دارند برخوردار باشند، تنها یک راه باقی میماند؛ اینکه به شیوۀ ائمه(ع) گام بردارد، آنگاه که آنها(ع) بر فقرا و مساکین و بهویژه ایتام بیحدّ و مرز انفاق میکردند)(متشابهات، ج2، س۲۶) * احمدالحسن(ع): (بنده باید در تمام احتیاجات خود رو بهسوی خدای سبحان کند و دیگران را صرفاً وسیله و ابزاری در دست خداوند به شمار آورد که خدا به هر نحو و در هر کجا که اراده فرماید برای برآوردهشدن حاجتش آنها را به کار میگیرد)(متشابهات، ج۲، س۲۷) * احمدالحسن(ع): (اگر بنده به خدا توجّه کند، تعامل با خلق زیانی به او نمیرساند)(متشابهات، ج2، س۲۷) * احمدالحسن(ع): (در فطرت انسان نقطهای تاریک وجود دارد که همان شائبۀ عدم و ظلمت است)(متشابهات، ج۲، س۲۷) * احمدالحسن(ع): (این نقطۀ تاریک [در فطرت انسان]، محل اتصال پوزه و خرطوم شیطان است که از طریق آن انسان را وسوسه میکند)(متشابهات، ج۲، س۲۷) * احمدالحسن(ع): (حجابهای ظلمت و نور با حرکتکردن بهسمت خدای متعال و کسب رضایت او برداشته میشود)(متشابهات، ج۲، س۲۸) * احمدالحسن(ع): (حجابهای ظلمت بهطور خاص با دورشدن از لشکریان جهل و اخلاق ناپسند و با دوری از منیّت و کنارگذاشتن آن، برداشته میشود)(متشابهات، ج۲، س۲۸) * احمدالحسن(ع): (حجت(ع) محل رسیدن فیض به زمین است. پس بهسبب وجود او در تمام آسمانها و مقامات قدسیِ بالایی، مَثَل او در این زمین مَثَل ناف نوزاد است که محل رسیدن غذا از مادر به نوزاد است)(متشابهات، ج۲، س ۲۹) * احمدالحسن(ع): (نماز، معراج مؤمن است و عروج صورت نمیگیرد مگر با ارتقا به آسمانهای هفتگانه)(متشابهات، ج۲، س۳۳) * احمدالحسن(ع): (کلید هر آسمان و عروج به آن و به آسمانی که پس از آن است، «الله اکبر» است)(متشابهات، ج۲، س33) * احمدالحسن(ع): (تسبیح با شکر آغاز میشود و با حمد پایان مییابد)(متشابهات، ج۲، س37) * احمدالحسن(ع): (شکر خدای سبحانومتعال با شکر خلق او و ادای حقشان آغاز میشود)(متشابهات، ج۲، س37) * احمدالحسن(ع): (بنده هنگامی پروردگار سبحانومتعالش را تسبیح میگوید که رحمتی بر مؤمنان و رأفتی بر یتیمان و مسکینان باشد و نیز غلظت و شدتی بر کافران باشد و او حقّی باشد که بر زمین سِیر میکند)(متشابهات، ج۲، س37) * احمدالحسن(ع): (اگر انسانها قسیّالقلب باشند و با هشدارها و عقوبتها و مجازاتهای الهی یا آیات روشن خداوندی موعظه نشوند منعکردن آنها از عصیان و طغیان و تکبّر و نیز بازداشتن اجباری آنها از راه جهنم، معنایی نخواهد داشت)(متشابهات، ج۲، س ۳۹) * احمدالحسن(ع): (وقت آن رسیده است که در قلبهایمان نور حق بدرخشد تا با درخشش آن سیاهی طاغوت از بین برود.)(سرگردانی یا مسیر بهسوی خدا) * احمدالحسن(ع): (اساس سیاست طاغوت، مکر، حیله، فریب و آزار ملت و ایجاد حصار فکری و اقتصادی و نیز گسترش فساد و ظلم میان بندگان خداست)(سرگردانی یا مسیر بهسوی خدا) برخورد علمای ادیان با داروین و نظریۀ فرگشت آیا نظریۀ فرگشت میگوید جدّ انسان میمون است!! داروین نابغهای بود که توانست با توضیحی علمی برای انتخاب طبیعی و چگونگی تأثیر آن بر فرگشت حیات و شکلگیری تنوع جانداران پیچیدۀ امروزی، دنیای زیستشناسی را متحول کند. اما متأسفانه اکثریت علمای ادیان از همان بدو طرح این نظریۀ شگرف علمی تاکنون با آن به مخالفت پرداخته و بهجای تقدیر از این دانشمند بزرگ، به استهزا، تکفیر و رد جاهلانۀ نظریۀ انقلابی او پرداختند، همان برخوردی که در سابق با گالیگه کرده بودند!! سید احمدالحسن(ع) در این باره مینویسند: «متأسفانه بیشتر فقهای ادیان سهگانۀ ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) با نظریۀ داروین همان برخوردی را کردند که پیش از آن با گالیله داشتند. با گذشت زمان، صحت نظریۀ گردش زمین گالیله ثابت شد و فرجامی دردناک برای آن دسته از فقهای دینی که با آن جنگیدند و خون دانشمندان را بر زمین ریختند، رقم خورد. دلایل انبوهی برای چرخش زمین اقامه شد، تا اینکه سرانجام تصاویری از فضا که چرخش زمین را نشان میداد موضوع را فیصله داد. در حال حاضر و با گذشت زمان، دلایل علمی فرگشت -نظیر دلایل ژنتیکی- بهحدی زیاد شده است که انکار نظریۀ فرگشت کاری نابخردانه و لجاجتی نفرتانگیز به شمار میرود، ولی تا کنون متأسفانه بسیاری از فقهای دین که پیروان و شنوندگان خود را به جهل سوق میدهند سرِ خود را به علامت انکار بالا میبرند و به تکامل، شواهد ژنتیکی، شواهد کالبدشناسی تطبیقی، دلایلی که از حیوانات کشف شده و نتایجی که از بررسیهای صورت گرفته بر آنها به دست آمده است، «نه» میگویند. بالاتر از همۀ اینها زنجیرۀ سنگوارههایی هستند که سرانجام ما را به موجوداتی میرسانند که در طول میلیونها سال، راستقامت بوده و فقط روی دو پای خود راه میرفتهاند. دلایل زیستشناسان در تأیید نظریۀ فرگشت، بیش از مقدار مورد نیاز برای اثبات یک نظریه است. اکنون این نظریه یک واقعیت علمی است که در مدارس و دانشگاهها تدریس میشود. در حال حاضر زیستشناسان بهدنبال دلایل اثبات فرگشت نیستند؛ بلکه در جستوجوی سازوکارها و پیشینۀ تاریخی آن هستند. با این حال هنوز که هنوز است، بسیاری از فقهای دین بدون هیچ دلیل یا مدرک علمی، فرگشت را رد میکنند؛ و ای کاش به این کار بسنده میکردند؛ چرا که برخی از آنها، معتقدان به فرگشت را کافر و مهدورالدم به شمار میآورند! به طور کلی، ما موضوع فرگشت و دلایل آن را به اختصار بیان خواهیم کرد؛ ولی ای کاش کسی که خود را عالم دینی مینامد، وقتی تکامل را رد میکند، یک نظریۀ جایگزین ارائه کند که با حقایق علمی ثابتشده در ژنتیک، کالبدشناسی تطبیقی و سنگوارهشناسی همخوانی داشته باشد. و ای کاش این افراد نگاهی به ماهیهای شُشدار و ماهیهای دوزیست بیندازند و به ما بگویند: آیا این ماهیها از ماهیهای آبزی فرگشت یافتهاند یا خیر؛ و دلیل آنها بر سخنشان چیست؟ همچنین باید مدت زمان زندگانی بشر از زمان خلقت آدم(ع) تا کنون را مشخص سازند؛ چراکه این موضوعی بسیار مهم است و البته تاریخی که اعلام میکنند باید با نظریههای آنها در ردّ تکامل و نیز واقعیتهای علمی کشفشده از تاریخ انسانهای اولیۀ روی زمین (تاریخ هومو) سازگار باشد. امروزه از نظر علمی ثابت شده است که بیهیچ تردیدی انسانهای امروزی همان هوموساپینسها هستند. مبداء و خاستگاه هوموساپینسها و تاریخ مهاجرتشان به خارج از آفریقا و مسیر مهاجرتشان نیز کاملاً مشخص است. بنابراین منکران فرگشت باید حداقل تاریخی تقریبی از زمان خلقت آدم به ما ارائه کنند و نیز مکان زندگی اولیۀ او را مشخص کنند؛ حتی اگر این مکان، تقریبی باشد، اشکالی ندارد. البته تاریخهای ارائهشدۀ آنان باید با آن دسته از متون دینی که مدعی هستند بر خلاف فرگشت است، همخوانی داشته باشد. در این هنگام خواهند دید که خودشان هرچه بافته بودند رشته کردهاند و متوجه میگردند که هیچ دلیل و برهانی ندارند؛ مگر برانگیختن احساسات و خشم و نفرت انسان با گفتههایی چون «نظریۀ فرگشت میگوید جدّ انسان میمون است».»[1] برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص نظریۀ فرگشت، مطالعه فصل دوم کتاب «توهم بیخدایی» نوشتۀ احمدالحسن را به شما پیشنهاد میکنیم. منابع: [1] احمدالحسن، توهم بی خدایی: نشانههای پروردگار در هستی، ترجمۀ فارسی، 1397ه.ش، صفحۀ 34 و 35. این مجموعهای از پرسشهای فقهی است که از مکتب مبارک دریافت کردیم و سید احمدالحسن(ع) آنها را پاسخ داده است و ما آنها را برای بهرهبردن شما مؤمنان عزیز ارائه میکنیم. سؤالات: س1/ حکم شرعی افتتاح هتل برای اهداف گردشگری چیست، نظر به اینکه بیشتر گردشگران علاوه بر دیدن جاذبههای طبیعی، برای [دیدن] یک معبد هندوی نزدیک به آنجا میآیند؟ خواستار دعای شما هستم. جواب: جایز است. احمدالحسن 27/ جمادی الاول/ 1442 س2/ حدومرز حق پدر در حدیث ذکر شده از اهلبیت علیهم السلام (فرزند و آنچه در اختیار دارد برای پدرش است) چیست؟ آیا پدر حق دارد به اتاق پسرش وارد شود و آنچه در آن است را بردارد و آیا جایز است پسر، حقِ خود را از پدرش مطالبه کند؟ (نظر به اینکه پسر انصاری است و پدر از مخالفین است). ممنون. جواب: هر شخصی، چه زن و چه مرد، از حقوق كامل انسانی از جمله حقوق مالكیت برخوردار است و پدر یا مادر حق ندارد به حقوق وی دستدرازی یا از او سلب كند؛ بلکه حتی دستبردن در آنها در راستای مصلحت فرزند بدون اجازه از او یا اجازۀ قانونی -در صورت صغیربودن- مجاز نیست. احمدالحسن 27/ جمادی الاول/ 1442 س3/ اگر فراموش کنم نماز وصیت را بین نماز مغربوعشا بخوانم، آیا خواندن آن بعد از نماز عشا جایز است؟ جواب: جایز است. اگر وقت نماز مستحب بگذرد، میتوانی آن را در وقت دیگری بخوانی. احمدالحسن 27/ جمادی الاول/ 1442 س4/ اگر نفت یا بنزین نجس شود، آیا قبل از استفاده باید آن را تطهیر کرد و روش تطهیر آن چیست؟ جواب: واجب نیست تطهیر شود. احمدالحسن 27/ جمادی الاول/ 1442 س5/ من از مالزی هستم و سؤالاتی فقهی دارم: مالزی کشوری است با سختگیریهای مذهبی که "پیگرد قانونی" را برای یک اقلیت مذهبی دنبال میکند. به همین دلیل انجام صریح آیین و مذهب برای من دشوار است؛ اگر هنگام انجام عبادتِ مخالف با مذهب رسمی دولت، دستگیر شوم شغل خود را از دست میدهم و حتی به زندان انداخته خواهم شد. بنابراین، در خصوص مسئلۀ اقامۀ نماز سؤالاتی ایجاد میشود؛ زیرا مجبورم هر روز به محل کار خود بروم و فرصت نمازخواندن در مکانی که هیچ شخصی در آن نیست، وجود ندارد. 1. آیا میتوانم مانند مکتب شافعی، با قراردادن دست روی همدیگر، نماز بخوانم؟ جواب: جایز است. 2. اگر فرصتی برای اقامۀ نماز وجود داشته باشد در مواقعی که کسی در کنارم نباشد و مدت زمان آن کوتاه باشد، آیا میتوانم از اذان و اقامه یا حتی یکی از آنها بگذرم؟ جواب: جایز است. 3. آیا عضویت در یک حزب سیاسی با نیت دعوتکردن و مبارزه برای حقوق بشر مجاز است؟ آیا اگر صادقانه بگویم به حاکمیت خدا ایمان دارم، میتوانم این کار را انجام دهم؟ جواب: اکنون از این کار اجتناب کنید. احمدالحسن 27/ جمادی الاول/ 1442 س6/ انواع مختلفی از ساعتها وجود دارد که دارای درصدی طلاست، بهگونهای که به پوست برخورد نمیکند، آیا استفاده از این نوع ساعتها برای مردان مجاز است؟ حکم پوشیدن طلای سفید برای مردان چیست؟ جواب: استفاده از انگشتر، ساعت یا هر چیز دیگر از طلا -تمام انواع طلا- در صورتی که نسبت طلای موجود در آن کمتر از ناخالصیها یا فلزات دیگر باشد، مجاز است. بهعنوان مثال، پوشیدن طلای 375 عیار برای مرد مجاز است، خواه طلای سفید باشد یا زرد. احمدالحسن 27/ جمادی الاول/ 1442 س7/ کار در دادگاه ایران بهعنوان قاضی، بازپرس، دادستان عمومی، اجرای احکام یا وکیل و کلیه موارد مربوط به امور قضایی در ایران چه حکمی دارد؟ جواب: تا زمانی مجاز است که از ظلم به دیگران جلوگیری کنید یا قضاوتهای ناعادلانه و ستمکارانه انجام ندهید. احمدالحسن 27/ جمادی الاول/ 1442 س8/ من بهعنوان خلبان در نیروی هوایی کار میکنم و ما دستوراتی را برای انجام پروازها بر اهداف ترسیمشده توسط مقامات ذیصلاح دریافت میکنیم و مطمئنیم دشمنانی نفوذی در میان خانوادهها وجود دارند. کسی كه دشمن نفوذی را هدف قرار میدهد چه حکمی دارد؛ اگرچه از نظر ما اکنون این دشمن تهدیدی برای مقدسات یا امنیت کشور نیست زیرا بسیار دور است؛ مثلاً در بیابانها یا در شهرهای غرب عراق یا در مرزها؟ جواب: در وضعیت ذکر شده، هدف قراردادن یا بمباران تروریستها مشکلی ندارد. س9/ برخی از برادران در ایران در خصوص پیوستن به خدمت اجباری در ایران سؤال میکنند، زیرا این امر به کسانی که به خدمت نمیروند، آسیب میرساند، دادن گذرنامه، مسئولیتهای اداری و موارد دیگر بر وی ممنوع میشود، حکم شرعی پیوستن به آن چیست؟ جواب: پیوستن مجاز است. احمدالحسن 27/جمادی الاول/ 1442 س10/ مردی با زنی که (در دادگاه صدام) بهصورت غیابی طلاق داده شده است، ازدواج کرد و طلاق نیز بدون رضایت شوهر بوده است و زن اکنون مؤمن است و شوهر دوم او نیز مؤمن است. شوهر میپرسد آیا ازدواج آنها از لحاظ شرعی صحیح است یا خیر؟ اگر ازدواج باطل باشد عواقب آن چیست؟ توجه داشته باشید که طلاق، بدون [حضور] شیخ بوده و بهموجب رهاکردن از طرف شوهر برای مدت دو سال (طبق گفتههای زن) اتفاق افتاده است و در حقیقت پس از اعتراف زن بوده است (که زن گفت شوهرم مرا مورد ضربوشتم قرار میداد و مرا 9ماه رها کرد و نفقۀ مرا پرداخت نمیکرد)؛ در نتیجه قاضی وی را فقط بهدلیل رهاکردن (هَجر) طلاق داد. جواب: طلاق، طلاقِ خلع محسوب میشود؛ بنابراین ازدواج آنها صحیح است. احمدالحسن 27/ جمادی الاول/ 1442 شهادت امام هادی(ع) امشب حسن داغ تو را در سینه دارد امشب ز هجرت سر به زانو میگذارد دیدم نگاهش را که سوی آسمان بود دیدم دلش لرزید و اشکش در نهان بود دیدم که هادی چون رضا میگشت مسموم تنهاترین در سامرا او بود و مظلوم آن لحظه را دیدم که شد مسموم از زهر دیدم که زهرا اشک چشمش ریخت چون ابر من دیدم و او دید حتی دیگری دید دستی که گلها را زباغ مصطفی چید از داغتان باید که خون از دیده آید شاعر غزل از قلب خونینش نگارد به مناسبت روز مادر: آیا عیسی(ع) به مادر خود توهین کرد؟ روز مادر نزدیک است و همین موجب شد تا دربارۀ موضوع مربوط به آن مطلبی را بنگاریم. یکی از مسائلی که خوانندگان انجیل را در بُهت فرو میبرد نحوۀ سخن گفتن عیسی(ع) با مادر بزرگوارش مریم مقدس(س) است؛ در انجیلِ یوحنا دو بار مشاهده میکنیم که مریم با عبارتِ (ای زن) خطاب شده است؛ نخستین بار از این خطاب قرارگرفتن، در فصلِ دوّم مشاهده میشود: «1 و در روز سوم، در قانای جلیل عروسی بود و مادر عیسی در آنجا بود. ۲ و عیسی و شاگردانش را نیز به عروسی دعوت کردند. ۳ و چون شراب تمام شد، مادر عیسی بدو گفت: «شراب ندارند.» ۴ عیسی به وی گفت: «ای زن مرا با تو چه کار است؟ ساعت من هنوز نرسیده است.» ۵ مادرش به نوکران گفت: «هر چه به شما گوید بکنید.» ۶ و در آنجا شش قدح سنگی بر حسب تطهیر یهود نهاده بودند که هر یک گنجایش دو یا سه کیل داشت. ۷ عیسی بدیشان گفت: «قدحها را از آب پر کنید.» و آنها را لبریز کردند. ۸ پس بدیشان گفت: «الآن بردارید و به نزد رئیس مجلس ببرید.» پس بردند؛ ۹ و چون رئیس مجلس آن آب را که شراب گردیده بود، بچشید و ندانست که از کجاست، لیکن نوکرانی که آب را کشیده بودند، میدانستند، رئیس مجلس داماد را مخاطب ساخته، بدو گفت: ۱۰ «هرکسی شراب خوب را اول میآورد و چون مست شدند، بدتر از آن. لیکن تو شراب خوب را تا حال نگاه داشتی؟» ۱۱ و این ابتدای معجزاتی است که از عیسی در قانای جلیل صادر گشت و جلال خود را ظاهر کرد و شاگردانش به او ایمان آوردند.» و بار دوم در فصلِ نوزدهم است: «۲۵ و پای صلیب عیسی، مادر او و خواهر مادرش، مریم زن کلوپا و مریم مجدلیه ایستاده بودند. ۲۶ چون عیسی مادر خود را با آن شاگردی که دوست میداشت ایستاده دید، به مادر خود گفت: «ای زن، اینک پسر تو.» ۲۷ و به آن شاگرد گفت: «اینک مادر تو.» و در همان ساعت آن شاگرد او را به خانه خود برد.» «معجزۀ تبدیل آب به شراب، حقیقت یا جعل؟» ابتدا متن اول را بررسی میکنیم و انشاءالله نکاتی را پیرامون آن ارائه خواهیم کرد: الف) آیا عیسی(ع) ممکن بود چنین سخنی را خطاب به مادرشان بیان کنند (ای زن) درحالی که در عهد قدیم آمده است: («ملعون باد کسی که با پدر و مادر خود به خفت رفتار نماید.» و تمامی قوم بگویند: «آمین!») [تثنیه ۲۷: ۱۶] و در انجیل میخوانیم: «۱۶ ناگاه شخصی آمده، وی را گفت: «ای استاد نیکو، چه عمل نیکو کنم تا حیات جاودانی یابم؟» ۱۷ وی را گفت: «از چه سبب مرا نیکو گفتی و حال آنکه کسی نیکو نیست، جز خدا فقط. لیکن اگر بخواهی داخل حیات شوی، احکام را نگاه دار.» ۱۸ بدو گفت: «کدام احکام؟» عیسی گفت: «قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، ۱۹ و پدر و مادر خود را حرمت دار و همسایه خود را مثل نفس [جان] خود دوست دار.») [متی، فصلِ ۱۹]. آیا او هم مثل کاتبان و فریسیان بود؟ حاشاه. «۱ آنگاه عیسی آن جماعت و شاگردان خود را خطاب کرده، ۲ گفت: «کاتبان و فریسیان بر کرسی موسی نشستهاند. ۳ پس آنچه به شما گویند، نگاه دارید و به جا آورید، لیکن مثل اعمال ایشان مکنید زیرا میگویند و نمیکنند). [متی، فصل ۲۳]. ب) معجزات از سوی خداست و نه عیسی (ع)؛ در اعمال رسولان، فصلِ2، آیۀ ۲۲ سخن پطرس وصی عیسی را میخوانیم که فرمود: «ای مردان اسرائیلی این سخنان را بشنوید. عیسی ناصری مردی که نزد شما از جانب خدا مبرهن گشت به قوات و عجایب و آیاتی که خدا در میان شما از او صادر گردانید، چنانکه خود میدانید.» پس آیا خدا چنین عمل زشتی را انجام میدهد و میخواهد که فساد در زمین منتشر شود؟ در کتاب مقدّس میخوانیم: «۱۸ اگر کسی را پسری سرکش و فتنهانگیز باشد، که سخن پدر و سخن مادر خود را گوش ندهد، و هر چند او را تأدیب نمایند ایشان را نشنود، ۱۹ پدر و مادرش او را گرفته، نزد مشایخ شهرش به دروازۀ محلهاش بیاورند. ۲۰ و به مشایخ شهرش گویند: «این پسر ما سرکش و فتنهانگیز است، سخن ما را نمیشنود و مسرف و میگسار است.» ۲۱ پس جمیع اهل شهرش او را به سنگ سنگسار کنند تا بمیرد، پس بدی را از میان خود دور کردهای و تمامی اسرائیل چون بشنوند، خواهند ترسید.» [تثنیه، فصلِ ۲۱] «شراب استهزا میکند و مسکرات عربده میآورد، و هرکه به آن فریفته شود حکیم نیست.» [امثال ۲۰: ۱]. «۳۱ به شراب نگاه مکن وقتی که سرخفام است، حینی که حبابهای خود را در جام ظاهر میسازد، و به ملایمت فرو میرود؛ ۳۲ اما در آخر مثل مار خواهد گزید، و مانند افعی نیش خواهد زد. ۳۳ چشمان تو چیزهای غریب را خواهد دید، و دل تو به چیزهای کج تنطّق خواهد نمود، ۳۴ و مثل کسی که در میان دریا میخوابد خواهی شد، یا مانند کسی که بر سر دکل کشتی میخسبد.» [امثال، فصل ۲۳] «۱۱ وای بر آنانی که صبح زود بر میخیزند تا در پی مسکرات بروند، و شب دیر مینشینند تا شراب ایشان را گرم نماید ۱۲ و در بزمهای ایشان عود و بربط و دف و نای و شراب است. اما به فعل خداوند نظر نمیکنند و به عمل دستهای وی نمینگرند.» [اشعیا، فصلِ ۵] «وای بر آنانی که برای نوشیدن شراب زورآورند، و به جهت ممزوج ساختن مسکرات مردانی قوی هستند.» [اشعیا ۵: ۲۲] این آیات نشان میدهد که خوردن شراب در نظر خدا خوب نیست؛ پس چگونه میتوان باور کرد که او زمینه را برای فساد و گناه مهیا کند؟ پ) به متن اول رجوع کنید؛ در بخشی از متن آمده است: «۱۱ و این ابتدای معجزاتی است که از عیسی در قانای جلیل صادر گشت و جلال خود را ظاهر کرد و شاگردانش به او ایمان آوردند.» اما آیا شاگردانش بهواسطۀ این قضیه به او ایمان آوردند؟ خیر! وقتی به فصل قبلی یعنی فصلِ اوّل رجوع میکنیم، میبینیم: «۴۱ و یکی از آن دو که سخن یحیی را شنیده، پیروی او نمودند، اندریاس برادر شمعون پطرس بود. ۴۲ او اول برادر خود شمعون را یافته، به او گفت: «مسیح را (که ترجمه آن کرستس است) یافتیم.» و چون او را نزد عیسی آورد، عیسی بدو نگریسته، گفت: «تو شمعون پسر یونا هستی؛ و اکنون کیفا خوانده خواهی شد (که ترجمه آن پطرس است.).» «43 بامدادان چون عیسی خواست بهسوی جلیل روانه شود، فیلپس را یافته، بدو گفت: «از عقب من بیا.» ۴۴ و فیلپس از بیت صیدا از شهر اندریاس و پطرس بود. ۴۵ فیلپس نتنائیل را یافته، بدو گفت: «آن کسی را که موسی در تورات و انبیا مذکور داشتهاند، یافتهایم که عیسی پسر یوسف ناصری است.» .... «۴۹ نتنائیل در جواب او گفت: «ای استاد تو پسر خدایی! تو پادشاه اسرائیل هستی!» ۵۰ عیسی در جواب او گفت: «آیا از اینکه به تو گفتم که تو را زیر درخت انجیر دیدم، ایمان آوردی؟ بعد از این چیزهای بزرگتر از این خواهی دید.»» پس این آیات نشان میدهد که پیش از این واقعه، حداقل برخی از شاگردان به او ایمان آورده بودند. در نتیجه متن اول با توجه به شواهد، متنی ساختگی است؛ اما هر جعلی به غرضی انجام میشود، فکر میکنید علت این کار چه بود؟ «مصلوب و چرایی خطابِ «ای زن» به مریم(س)» در کتاب "سیزدهمین حواری" که متعلق به احمدالحسن(ع) است او با دلایل محکم از کتاب مقدّس اثبات میکند که مصلوب ممکن نیست عیسی(ع) باشد؛ در نتیجه خطاب قراردادن مادر عیسی(ع) با عبارت (ای زن) توسط شخص به صلیب کشیدهشده، هیچ اشکالی ندارد؛ چراکه مریم (س) مادر او نبود. پس به احتمال زیاد غرض جعلکننده به این دلیل بود که میخواست سخن مصلوب(ع) به مریم(س) را عادی جلوه دهد؛ اما او با این کار خیانت بزرگی به عیسی(ع) روا داشت. «نتیجه» با بررسی متون مشخص شد که ماجرای کلام ناشایست عیسی(ع) خطاب به مادرشان و در کل داستان معجزۀ شراب، ساختگی و جعلی است و کسی که بر صلیب رفت نیز عیسی(ع) نبود؛ بلکه شخص دیگری بود؛ بنابراین خطابکردن مادر عیسی(ع) با عبارت (ای زن) بدون اشکال است؛ در نتیجه ما نباید هر متنی از انجیل را قبول کنیم چراکه در آن تحریفاتی وارد شده است جز اینکه متن با حقایق و واقعیات سازگار باشد. روز عشق به بهانه امام احمدالحسن علیه السلام: عشق و دوستداشتن واقعی، غیرممکن است بعد از گذشت چند سال و حتی بعد از مرگ و ترککردن این دنیا، پایان پذیرد... [پاسخهای روشنگرانه، ج۵، س۴۵۷] اواخر ماه بهمن شمسی در تقویم با عنوان روز "عشق" نامگذاری شده است. بسیاری از مردم در غرب و شرق عالم این روز را گرامی داشته و آن را بهانهای برای عشقورزی خود به معشوقشان میدانند. با این حال شاید مفهوم عشق هنوز به خوبی تبیین نشده باشد یا اینکه حداقل مفهوم عشق واقعی و مانا از عشق مجازی و زودگذر تفکیک نشده باشد. عشق زودگذر بسیاری تصور می کنند که عاشق واقعی هستند در حالی که بعد از گذران مدتی از زندگی و چند سال بعد از ازدواج، کمکم در ارتباط با همسر خود سرد شده و روابط عادی را پی میگیرند. ممکن است بعضی از این اشخاص قبل از ازدواج گمان کنند که عاشق و معشوقی مانند آنها در عالم پیدا نمیشود و آنها لیلی و مجنونی جدید هستند؛ ولی بعد از مدت کوتاهی از زندگی مشترک، همهچیز تغییر میکند و همۀ آرزوها به باد میرود. بهراستی چرا کسانی که خود را عاشق میخوانند بعد از مدت اندکی سرد میشوند؟ آیا آنها حقیقتاً عاشق بودهاند یا اینکه عشق آنها، توهمی بیش نبوده است؟ دانشمندان جامعهشناس با تکیه بر تجربیات و مشاهدۀ موارد متعددی از ماجراهای عشقی به نتایج جالبی دست یافتهاند: (جامعهشناسی آمریکایی به نام "ویلیام روبنسون" مستند بر نتیجهگیری از مجموعهای از ماجراهای عشقی میگوید: «عمر فرضی عشقورزیدن پس از ازدواج، سه سال است و نه بیشتر.» همچنین میگوید: «هنگامی که عشق به پایان عمر فرضیاش میرسد، فروغش به خاموشی میگراید و نوعی خواست عمومی را طلب میکند تا اینکه رابطۀ عاشقانه چشم باز میکند و این مسئله حقیقتی که زندگی مشترک از آن غافل بوده است را درک میکند.» همچنین او میگوید: «واکنشهای شیمیایی مغزِ غالب بر تراکنش دوستداشتن، بر تولید پالسها سایه میافکند و پالسهای عشق و انرژی عواطف، مدت سه سال به طول میانجامد. سپس این پالسها متوقف میشود، درست مثل یک باطری خالی و دیگر نمیتواند آزادسازی پالسهایش را از سر گیرد. پس از این، رابطۀ مبتنی بر عشق، تبدیل به رابطۀ تعادلی و خالصانه میگردد.» پروفسور "سَندی هازان" از دانشگاه کورنل نیویورک پایاننامهای را بر اساس تحقیق روی پنجاه هزار زن و مرد از 37 فرهنگ مختلف در سرتاسر عالم چه از پیشینیان و چه افراد اخیر، به اجرا رسانید. این پایاننامه عبارت بود از: مجموعهای از آزمایشهای روانشناسی و بیولوژیکی برای مقایسۀ سطح عشق و علاقۀ بین دو نفر که یکدیگر را دوست داشتند، و نتیجۀ حاصل شده چنین بود: «عشق نمیتواند درطول زندگی استمرار یابد؛ چراکه تحقیقات تأکید میکند عشق نمیتواند بیش از حداکثر هفت سال به همراه رابطۀ دوستانه زندگی کند، و پس از آن میمیرد».) [امام احمدالحسن(ع)،پاسخهای روشنگرانه، ج۵، س۴۵۷] عشق واقعی پایدار است حال که فهمیدیم عشق دنیوی عموماً زودگذر است و بعد از مدتی به عادت روزمره تبدیل میشود، به جاست تا بپرسیم کدام عشق ماندنی و پایدار است؟ امام احمدالحسن(ع) در این خصوص میفرماید: «عشق و دوستداشتن واقعی، غیرممکن است بعد از گذشت چند سال و حتی بعد از مرگ و ترککردن این دنیا، پایان پذیرد. بنابراین عشق واقعی و زنده و پابرجا، عشق به خداوند سبحانومتعال است؛ چراکه با آن زندۀ پابرجای سبحانومتعال ارتباط دارد و به دنبال آن، هر عشقی که با این عشق ارتباط داشته باشد، از زندهبودن این عشق حقیقی، زنده خواهد ماند. بنابراین، اگر عشق زن نسبت به شوهرش یا عشق مرد نسبت به همسرش به خاطر خداوند و در راه اطاعت از او و به این جهت که همسرش یکی از نزدیکان و اطاعتکنندگان خداوند باشد، عشقی حقیقی، زنده و پاینده خواهد بود؛ چراکه از عشق خداوند سرچشمه گرفته است... و کسی که قلبها و دگرگونیهایش در دست اوست، چگونه غیر از خداوند سبحانومتعال را میخواهد؟ پس او قادر است که عشق بین زوجین را که بر عشق او سبحانومتعال بنا شده است تداوم ببخشد.» [پاسخهای روشنگرانه، ج۵، س۴۵۷] خداوند همان زنده ایست که نمیمیرد، در حالی که همۀ خلایق فانی هستند، پس عشق و محبت آنها نیز مثل خودشان، فانی است؛ نتیجه اینکه اگر عشق و محبت مردم در راستای محبت خدا و اطاعت از او باشد، ماندنی است و الا با آنها از بین می رود؛ لذا عشق جسمانی که مبتنی بر خودخواهی ژنهاست از بین میرود، همان گونه که علم تجربی روز بر این واقعیت، صحه میگذارد؛ اما عشق حقیقی که مرتبط به عالم بالا باشد همیشه می ماند زیرا بر اساس ایثار واقعی و اطاعت خدا بنا شده است. چگونه عشقورزی خود را در این عالم در راستای محبت خدا قرار دهیم؟ بسیاری از مردم میپذیرند که محبت اگر در راستای حب خدای سبحان نباشد، ماندنی نیست؛ اما در خصوص سازوکار آن و راهکار عمل به آن سؤال دارند. امام احمدالحسن(ع) دربارۀ آسمانیساختن عشق و محبت به فرزند و همسر، اینگونه مینویسد: «این شخص باید فرزندان را برای وجه الله نذر کند، بهعنوان مجاهدانی که برای برافراشتن کلمۀ الله جهاد میکنند شاید خداوند آنها را با حُسنِ قبول پذیرا شود و به وجهی پسندیده بار آورد. اما در خصوص همسرش، باید مهریهاش را تلاش بهسوی خداوند سبحانومتعال قرار دهد و بخواهد که او را به مقامات عالیه در اطاعت خداوند سبحانومتعال و شناخت خداوند سبحانومتعال تا آنجا که امکان دارد، برساند) [متشابهات، ج۲، س۲۶] همان گونه که از ما خواسته شده که به کل خلق محبت کنیم؛ زیرا آفریدههای خدا، خانوادۀ او هستند: «رسول خدا(ص) فرمود: خلق عیال خداوند است؛ پس محبوبترین خلق در نظر خداوند کسی است که به عیال خداوند سود برساند و برای خانوادهای سرور و شادمانی فراهم آورد.... .» [کافی، ج2، ص164] شاید بتوان "ازخود گذشتگی بیچشمداشت" را بهترین راهکار برای واقعیشدن عشق دانست. به اندازهای که در زندگی نسبت به همسر، فرزندان و حتی دوستان از خود گذشت نشان دهیم این عشق و محبت ما پایدار و دائمی میماند. برای اطلاع بیشتر از حقیقت این نوع ایثارگری به فصل پنجم از کتاب "توهم بیخدایی" مراجعه کنید: (https://almahdyoon.co/Tavahomelhad.pdf) نتیجه چگونه میتوانیم تجارب متعدد مردم را ببینیم و از آن عبرت نگیریم؟ چگونه ممکن است عشقِ زودگذر دنیوی را بر عشق ابدی آسمانی ترجیح دهیم؟ روز عشق فرصتی است تا در واقعیتِ عشق و محبت خود نسبت به همسر و فرزندان و... تجدید نظر کنیم تا این عشق با بقاء خداوند بماند و ابدی شود. انشاءالله. آیا "ایثار حقیقی" تفسیری مادی دارد؟ مجموعهای از انسانهای هموساپینس مهاجر، توانستند در صدهزار سال اخیر به پیشرفتهای چشمگیر فرهنگی برسند بهطوری که با مشاهدۀ الواح گلی که از سومریها به جا مانده، میبینیم که دارای قوانین اخلاقی بالا و نیز زندگی اجتماعی و پرداختن به کشتوزرع بودند. اینجا رمز و رازی وجود دارد که باعث بروز نوعی جهش بزرگ و آشکار در هموساپینسها شده است که این سؤال پیش میآید؛ چگونه این انسانها در مدت کم به این حد از تواناییها رسیدهاند؟ بنابراین چارهای نیست جز اقرار به اینکه چیز جدیدی وارد این معادله شده است که باعث این پیشرفت شده و از برجستهترین نمونههایی که از آن به ما رسیده است، ارزشهای والای اخلاقی از قبیل ایثار و عدالت است و این مسئله بعضی از خداناباوران از جمله "دکتر داوکینز" را بر این داشت که نظریههایی را ارائه بدهند که معیارهای اخلاقی والا همچون ایثارگری واقعی را به خودخواهی ژنها نسبت دهند که یکی از این نظریهها، نظریۀ میمهاست. میم در فرهنگ همانند ژن در زیستشناسی است که این میمها بهمعنای فرهنگ مشخصی است که موجودات آنها را انتقال میدهند و گروهها و نسلها آنها را یکی پس از دیگری فرا میگیرند. در حال حاضر آنچه فهمش برای ما مهم است این است که طرح و نظریۀ میمها میتواند مهمترین مؤلفه در فرهنگ انسان را که همان ویژگیها و منشهای منحصر به فرد از قبیل ایثارگری واقعی است و فرضیۀ ژن خودخواه از شرح و بسط آن عاجز است، شرح دهد ؟ حیوانات که انسان نیز از آنها محسوب میشود معمولاً بر اساس منیت و خودخواهی عمل میکنند. در طبیعت کسی پیدا نمیشود که بدون هیچ چشمداشت و غرضی به دیگری غذا بدهد یا مراقب احوال او باشد. حیوانات در سطح فردی به یکدیگر خوراک نمیخورانند و از هم مراقبت به عمل نمیآورند. جنس نر با این اهداف برای جنس ماده غذا فراهم میکند و لانه میسازد که میخواهد از طریق تلقیح تخمکی که ماده غذای جنین را قرار میدهد، ژنهای خود را به نسل بعد انتقال دهد. والدین نیز به فرزندان خود غذا میدهند و از آنها مواظبت میکنند، ولی آیا این ایثار واقعی است؟ و اگر واقعی نباشد هنگامی که ما به دنبال اثبات این ویژگی انسان هستیم که او موجودی است اخلاقگرا و اینکه رنج ایثار را به دوش میکشد، از کدام ایثار سخن میرانیم؟ بنابراین ضروری است ایثاری را که مدنظر ماست بهطور واضح و آشکار تبیین کنیم تا اجازه ندهیم غرضورزانی که بهدنبال نادان نگاهداشتن مردم هستند، تکقاعدۀ منحرف خود را به کرسی بنشانند. بهطور کلی همۀ ما میدانیم ایثار چیست و میدانیم که در برابر خودخواهی قرار میگیرد و نیز میدانیم که ایثار یعنی برتریدادن دیگری بر خود یا بر شخص دیگری که از لحاظ نوعی رفتار خاص با ما قرابت دارد. اگر به پیرامون خود نگاهی بیندازیم میبینیم برخی حیوانات بعضاً رفتارهای ایثارگرانهای از خود نشان میدهند؛ مثلاً میتوانیم نمود آن را در رفتار پدران و مادران در قبال فرزندانشان، رفتار زنبورهای کارگر در برابر ملکه و دیگر کارگران و نیز کل کندو مشاهده کنیم؛ ولی آیا این ایثارگری واقعی است یا به ظاهر ایثارکردن و در واقع خودخواهی ژنتیکی است. واقعیت بیولوژیکی آن است که پدر و مادر به این دلیل از فرزندان خود مراقبت میکنند که ژنی در ژنوم آنها ایشان را به چنین رفتاری سوق میدهد؛ مثلاً از طریق تأثیری که بر ساخت سیستم عصبی، مغز، غدد یا هورمونها از خود بر جای میگذارد و یکی از دلایل موفقیت ژنوم آنها در انتشار و بقا وجود این ژن است که ایشان را به آن رفتار ایثارگرایانه سوق میدهد و نیز فداکاری زنبورهای کارگر برای محافظت از کندو و ملکه و خواهرانش، بر اساس خودخواهی ژنهایی است که از ویژگی موفقیت در انتقال، استمرار و بقا برخوردارند. سؤالی که در اینجا پیش میآید این است که چگونه ژنوم والدین در بقا و استمرار فرزندان بهرهمند میشود؟ پاسخ این سؤال را میتوان بهسادگی بیان کرد؛ زیرا فرزندان حامل درصد معینی از ژنهای والدین خود هستند؛ در نتیجه این ایثارگری در واقع ژنتیکی و خودخواهانه است. همچنین ایثاگری دو جانبه نیز نوعی ایثارگری غیرواقعی است که حامل صفت (به من بده تا من هم به تو بدهم) است که این صفت را ژنها پایهگذاری کردهاند و امکان ندارد که به (بیهیچ چشمداشتی به تو میدهم) تبدیل شود. زیرا این شیوه راهبرد برتر تکامل است که در زمان احتیاج به آن، نمود و کارایی بیشتری داشته باشد. این قضیه را میتوان در نظافت برخی حیوانات توسط گروهی دیگر یا غذادادن خفاش خونآشام به همسایهاش ملاحظه کرد؛ مثلاً خفاشهای خونآشام بیش از دو روز نمیتوانند بدون غذا زندگی کنند؛ بدین ترتیب ایثارگری دو جانبه راه نجاتی است برای هر خفاشی که نتواند یک شب غذا بیابد؛ چراکه مقدار خفاشهایی که غذایی برای خوردن پیدا نمیکنند بسیار است. علاوه بر این ایثار برای شهرت نیز وجود دارد که در واقع میتوانیم آن را بهگونهای از ایثارگری دو جانبه به شمار آوریم؛ بهویژه اگر هدف در ایثارگری غذا، رسیدن به فخرفروشی و شهرت و در نتیجه رسیدن به سود بیشتری همچون توجه تعداد بیشتری از افراد جنس ماده و سپس ازدواج با تعداد بیشتری از آنها باشد. بنابراین همگی ریشۀ ژنتیکی و طبیعی دارند. قطعاً این نوع ایثارگری غیرواقعی که ساختهوپرداختۀ خودخواهی ژنهاست مدنظر ما نیست؛ زیرا ما دنبال نوعی ایثارگری اخلاقی هستیم که اصولاً ارتباطی با مصلحت و منفعت ژنها ندارد. ایثاری که در پی آن هستیم ایثاری است که فرد فداکار در مقابل آن، چشمداشت هیچ سود و ستایشی در آینده ندارد. اگر این موضوع را از منظر تاریخی بررسی کنیم، میبینیم که پیامبران و نیکوکاران، قهرمانان میدان این نوع ایثار هستند و کهنترین آثار تدوینشده دربارۀ ایثار که به ما رسیده است، متون دینی و دعوتهای دینی است که شخصیتهای مذهبی ابراز داشتهاند. این نوع ایثار، سنتی ثابتشده در باستانیترین تمدنهای زمین به شمار میرود؛ مانند سومر و اکد که شخصیتهای بارز آنها کسانی همچون نوح(ع) و ابراهیم(ع) بودند. دعوت به ایثار همواره صبغه و رنگ دینی داشته و پیامبران، فرستادگان و حاملان رسالتهای الهی قهرمانهای این عرصه بودهاند. «ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا» «و طعام را در حالی که خود دوستش دارند [یا برای دوستی او] به مسکین، یتیم و اسیر میخورانند.» [قرآن کریم، سوره انسان، آیات 7 و 8 ] منبع: احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، فصل پنجم.