نشریه زمان ظهور 94

شعر بُوَد تفسیر والشمس روی زینب بنازم همت و نیروی زینب ندیدم شیرزن در طول عمرم بُوَد اندر خصال و خوی زینب مصیبت‌ها اگر در کربلا دید نشد خم لحظه‌ای ابروی زینب چو مستان در اسارت خطبه خوانده چو بلبل غمزه‌ی جادوی زینب میان بند شد یار وصیت ولیکن شد سپید گیسوی زینب چنین معشوق نبوَد بهر عاشق دهد خون بین مقتل بوی زینب بگو مظلوم گیرد دامنش را ببندد او دخیل بر کوی زینب شکایت می‌برم از دست ظالم دل این شب به‌سمت و سوی زینب چو داده درس غیرت دخت کوثر جهان کم‌کم شود بازوی زینب شعارم احمد و رهبر محمد بوَد الگوی ما الگوی زینب هشدار الهی با اقتصاد بیمار راه برون‌رفت از مشکلات اقتصادی چیست؟ بی‌کفایتی و سوءمدیریت برای حل بحران‌ها و مشکلات اقتصادی از مسائلی است که امروزه مشکلات زیادی برای مردم ایجاد کرده است. سقوط ارزش پول ملی، افزایش قیمت‌ها، ضرر بالا در تجارت، سقوط ثروت مردم و... چرخه‌ای بی‌پایان از مشکلات اقتصادی است که در جامعه ایجاد شده و مردم را در عذابی بد، فرو برده است. آیا این مسائل هشداری الهی است؟ زیان اقتصادی، هشداری الهی کسانی که به دین الهی اعتقاد دارند هرچیزی در عالم را نشانه‌ای از حقیقت می‌بینند؛ آیات رحمت یا آیات عذاب. زیان اقتصادی عظیمی که امروزه مردم را درگیر کرده، حتماً آیه‌ای از آیات الله است؛ به‌گونه‌ای که انسان با آن می‌تواند حقیقت را درک کند. عذاب اقتصادی هشداری بزرگ برای مردم است تا حق را شناخته و دنبال ریشه‌های مشکلات بگردند؛ این اتفاقات بی‌حکمت نیست و باید با جهان‌بینی توحیدی به آن نگاه کنیم. سید احمدالحسن ع فرمودند: «...سنت خداوند سبحان‌و‌متعال در میان اهل شهرها هنگام فرستادن فرستاده‌ای برای آن‌ها به این صورت است که آنان را به رنج و عذاب دچار می‌کند. این رنج و عذاب که معمولاً به‌سبب تسلط طاغوتیان بر اهل زمین است ـ‌مانند تسلط فرعون مصر بر بنی‌اسرائیل و تسلط نمرود بر قوم ابراهیم ع‌ـ و زیان اقتصادی که عبارت است از نقص در اموال و اندک‌شدن برکت در محصول و نسل و تجارت، به‌طور عادی ابزاری اساسی برای تحریک و تشویق مردم به تفکر در وضعیت فاسدی است که در آن زندگی می‌کنند؛ و به‌‌دنبال آن برخی از آن‌ها به‌سمت خداوند بازمی‌گردند و به او پناه می‌آورند و به این ترتیب گروهی برای پذیرایی از فرستاده و ایمان‌‌آوردن به او آمادگی پیدا می‌کنند... .» (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، ج۲، مبحث فرستاده و عذاب) رسالت ما چیست؟ وظیفۀ مؤمنین در این اوضاع بد اقتصادی، بیدار‌کردن مردم و هشدار‌دادن به آن‌هاست؛ همان مؤمنی که زندگی رسولانه‌ای دارد و مانند پیامبران، به انتقال پیام الهی و دعوت مردم به حقیقت، فکر می‌کند. او اتفاقات عالم را بشارت یا هشداری دیده و آن را این‌گونه تحلیل می‌کند؛ لذا به مردم هشدار می‌دهد که زیان اقتصادی که دچار آن شده‌اند، به‌سبب روی‌گردانی آن‌ها از حق و بی‌توجهی به اقتصاد الهی است که تمرکز آن بر خلیفۀ خداست. امام احمدالحسن ع در خصوص گفت‌وگوی مؤمنین با مردم در این وضع (زیان اقتصادی) و پاسخ آن‌ها فرمودند: «...هنگامی که مؤمنان آن‌ها را یادآور می‌شوند که این وضعیت، شبیه وضعیت امت‌هایی است که پیش‌تر عذاب شدند، چنین پاسخ می‌دهند: این سنت بر پدران ما نیز جاری شد و هیچ عذابی بر آنان نازل، و فرستاده‌ای برای آنان فرستاده نشد؛ این مرد، دروغ‌گو، جادوگر، پیشگو، شاعر یا متوهّم است، یا هر عذر و بهانه‌ای که به‌واسطۀ آن، عذرتراشی می‌کنند تا استدلالی برای خودشان بیابند که اگر به بیدار‌شدن دعوت شوند، از آن علیه فطرت خود و نیز علیه مؤمنینی که با آنان، بحث و جِدال می‌کنند، بهره می‌گیرند؛ در حالی که به این ترتیب، آن‌ها در عرصه‌ای جدید قرار گرفته‌اند؛ یعنی روی‌آوردن دنیا به آن‌ها: (بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ) (جای بدی و سختی را به خوشی سپردیم). و در اوج این بهره‌مندی و در حالت سرمستی از نعمت و برخوردار‌بودن، ناگهان عذابی برای آنان می‌آید در حالی که از آن آگاهی ندارند. (لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ) (سوگند به جانت، آنان در مستی خود سرگردان هستند). در این هنگام است که پشیمانی دیگر سودی ندارد و صداها بلند می‌شود که پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد... پروردگارا! ما را از آن بیرون بیاور... و ما ستمکار هستیم... پروردگارا!... پروردگارا!... و پاسخ آنان این‌گونه می‌آید: (قَالَ اخْسَأُوا فِيهَا وَلا تُكَلِّمُونِ * إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ * فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ) (گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد * آری، گروهی از بندگان من می‌گفتند: ای پروردگار ما، ايمان آورديم، ما را بيامرز، و بر ما رحمت آور که تو بهترين رحمت‌آورندگانی * و شما ريشخندشان می‌کرديد تا ياد مرا از خاطرتان بزدودند و شما همچنان به آن‌ها می‌خنديديد). (مؤمنون، ۱۰۸ تا ۱۱۰).» (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، ج۲، مبحث فرستاده و عذاب) نتیجه در این وضع بد اقتصادی وظیفۀ ما به‌عنوان پیروان امام مهدی(ع) آگاه‌سازی مردم نسبت به ریشه‌های زیان اقتصادی است تا مردم دوباره به خدا بازگردند، برای او تضرع کنند، توبه و انابه کنند، تا خداوند از فضلش، از مشکلات آن‌ها بکاهد. اما اگر مردم به خدا رجوع نکنند و فرستادۀ او را نشناسند، باید (خدای‌نکرده) منتظر عذاب‌های بزرگ‌تر باشند. و العاقبة للمتقین انتخاب الگوی شایسته ضرورت الگوسازی برای کودکان از کلام سید احمدالحسن ع و علم روان‌شناسی یکی از کارآمدترین روش‌های تربیت که غالباً والدین از آن بهره می‌جویند تربیت به روش الگوسازی است. در این روش کردار مطلوب عملاً در معرض دید متربی* قرار می‌گیرد. متربی با همانندسازی شخصی که به‌عنوان الگو برای او مدنظر قرار گرفته است، ویژگی‌های رفتاری و اخلاقی فرد را سرمشق خود قرار می‌دهد. در این مقاله سعی بر این شده است که یکی از روش‌های تربیتی از طریق الگوسازی از دیدگاه روایات و علم روان‌شناسی و کلام سید احمدالحسن بررسی شود. گاه والدین خود الگوی مناسب در ذهن کودک خود هستند و گاه والدین با انتخاب الگوی شایسته، تربیت کودک را تسهیل می‌بخشند. شاید بتوان گفت بیشتر از آنچه شنیده‌ها بر عملکرد انسان مؤثر باشد، رفتار عملی می‌تواند عاملی مؤثر در انتخاب عملکرد فرد باشد. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام می‌خوانیم: «کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ وَ لَا تَکُونُوا دُعَاةً بِأَلْسِنَتِکُم» «مردم را با رفتار خویش به حق دعوت کنید نه با زبان خویش.» (سفینةالبحار، ج‌2، ص278) آلبرت بندورا، روان‌شناس محقق و یکی از نظریه‌پردازان یادگیری اجتماعی معتقد است که بخش مهمی از آنچه شخص یاد می‌گیرد از طریق تقلید و الگوگیری است. وی دراین‌باره تأکید دارد که افراد از طریق تقلید رفتار افراد دیگر یا الگو قرار‌دادن آن‌ها یاد می‌گیرند. گاهی رفتار از طریق تقلید یک رفتار خاص همانند نمازخواندن و گاه رفتار سازمان‌یافته‌ای از طریق مربی به کودک آموزش داده می‌شود. الگوگیری در سنین کودکی و نوجوانی گاه به‌طور نمادین اتفاق می‌افتد. این را می‌توان در الگو‌گیری کودک یا نوجوان از قهرمان برنامه‌های تلویزیونی، ورزشی و شخص موردعلاقه‌اش مشاهده کرد. این مسئله در رفتارهای حرکتی و حتی چهرۀ فرد به‌وضوح نمایان می‌شود. پس بهتر است والدین با ارائۀ الگوی مطلوب و مؤثر، در انتخاب رفتارهای زندگی به او کمک کنند. الگوی مناسب در برخورد با مسائل مختلف اخلاقی، سیاسی و ارزش‌های اجتماعی می‌تواند کارآمد باشد. ویژگی‌های یک الگوی کارآمد: 1. کسی که به‌عنوان الگو می‌تواند مثمر ثمر باشد، باید قبل از دگرگون‌سازی، خودسازی کرده باشد. حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ» «آن‌که خود را پیشوای مردم می‌سازد، پیش از تعلیم دیگری باید به ادب‌کردن خویش بپردازد.» (نهج‌البلاغه، حکمت 73) 2. شخصی می‌تواند الگوی مناسبی برای کودک باشد که رفتار و گفتار یکسانی داشته باشد. در روایات ما همواره بر این تأکید شده است که هر آنچه برای خود می‌پسندی، برای دیگران هم بپسند. نمی‌شود که انسان دیگران را امر به کاری کند، در حالی که خود ملزم به انجام آن عمل نیست. 3. در الگوسازی از محبت‌کردن نباید غافل شد. بدیهی است که برای مسلمانان بهترین الگوهای نظام هستی، پیامبر و اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند؛ چنانچه قرآن کریم دربارۀ پیامبر می‌فرماید: (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) (احزاب، 21) (همانا رسول خدا برای شما سرمشق نیکویی است...). وقتی کلام فرستادۀ امام مهدی و نایب بر حق ایشان، سید احمدالحسن را نیز بررسی می‌کنیم، می‌بینیم ایشان نیز برای خود الگویی از اهل‌بیت قرار داده‌اند؛ تا آنجا که در پرسش دهم از پرسش 236 پاسخ‌های روشنگرانه می‌فرمایند: «آیا برای من و انصار الگویی در حسین نباشد؟» پس انتخاب الگو نه‌تنها برای کودک و نوجوان، بلکه برای مسلمانان نیز باید هریک از اهل‌بیت باشند. این را می‌توان برای کودک با تعریف برخوردهای دل‌نشین اهل‌بیت با کودکان دلپذیر ساخت. یمانی موعود، سید احمدالحسن در پرسش 580 از همین کتاب می‌فرمایند: «آیا در فاطمه و آنچه برای او پیش آمد الگویی برای شما نیست؟ آیا در زینب و آنچه برای او پیش آمد الگویی برای شما نیست؟ به خدا سوگند اگر صبر پیشه کنید و با چنگ و دندان به دینتان محکم چنگ بزنید، همۀ خیر دنیا و آخرت را خواهید دید... .» نتیجه‌گیری از روش‌های کارآمد در تربیت کودک، انتخاب الگوی شایسته برای کودک است که شخص الگو باید قبل از الگودهی، خودسازی کرده باشد و رفتار و گفتار یکسانی داشته باشد و در این راه از محبت نیز بهره بجوید. این منش و کردار در رفتار اهل‌بیت به‌وضوح دیده می‌شود. ------------ * فردی که تحت تربیت والدین یا معلمان یا اصلاحگران اجتماعی قرار دارد. * احمدالحسن (ع): «کسی‌که به حسین (ع) ملحق شود، قطعاً شهید می‌شود و متناسب با مقامش و مقدار التزامش به حسین (ع) چیزی از فتح را درک می‌کند؛ یعنی پیروزی و فتح با قائم(ع) را درک خواهد کرد.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۴) * احمدالحسن (ع): «قومی با حسین به نبرد برخاستند که ادعا می‌کردند پیامبر خدا حضرت محمد ص را دوست می‌دارند و بر سیره و روش آن حضرت ص گام برمی‌دارند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۴) * احمدالحسن (ع): «با قائم (ع) نیز گروهی به نبرد برخواهند خاست که ادعا می‌کنند حسین را دوست می‌دارند و بر مصیبت‌های او می‌گریند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۴) * احمدالحسن (ع): «جنّیان با عبادت و اطاعت خدا ارتقا پیدا می‌کنند تا اینکه جزو فرشتگان می‌شوند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۶) * احمدالحسن (ع): «ابلیس (لع) به‌خاطر انانیت (منیت) از امر خدا سرپیچی کرد و به قعر جهنم سقوط نمود.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۶) * احمدالحسن (ع): «انبیا و فرستادگان و ائمه (ع) کسانی هستند که خدای سبحان را برگزیدند و دیدگان خود را به نورْ منحصر و متمرکز کردند و خدای سبحان نیز آن‌ها را برگزید.» (متشابهات، ج۱، س‌۱۷) * احمدالحسن (ع): «عصمت را درجاتی است و برخلاف گمان عده‌ای، یک درجه و مرتبه نیست.» (متشابهات، ج۱، س‌۱۷) * احمدالحسن (ع): «هر‌یک از انبیا و فرستادگان و ائمه (ع) بر اساس اختیار و انتخاب خویش درجه‌ای از درجات عصمت به وی اختصاص یافته است.» (متشابهات، ج۱، س‌۱۷) * احمدالحسن (ع): «برای معصومین (ع) متشابهی وجود ندارد و همۀ قرآن برای آن‌ها محکم است؛ همان‌ طور که برای غیر آن‌ها محکمی وجود ندارد، مگر کسی‌که از آن‌ها (ع) برگرفته باشد.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۹) * احمدالحسن (ع): «قرآن برای غیر‌معصوم به‌طور کامل متشابه است؛ زیرا غیرمعصوم محکم را از متشابه آن بازنمی‌شناسد.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۹) * احمدالحسن (ع): «مردم از قرآن چیزی جز الفاظش را نمی‌شناسند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۹) * احمدالحسن (ع): «قرآن پوسته‌هایی دارد و [افراد] از آن تنها چیزی از معنایش را به دست می‌آورند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۹) * احمدالحسن (ع): «در متشابه، حکمت‌هایی وجود دارد؛ از جمله فهمیدن نیاز و اضطرار به معصوم (ع) و نیز زنده نگه‌داشتن امیدواری در نفْس‌ها؛ همچنین امتحان و آزمایش.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۹) * احمدالحسن (ع): «محکم‌کردن متشابهات ـ‌که از وظایف معصوم(ع) است‌ـ علامت و نشانه‌ای است که با آن امام مهدی (ع) و کسی‌که از جانب او (ع) ابلاغ می‌کند شناخته می‌شود.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۱۹) * احمدالحسن (ع): «بر‌خلاف تصور، فقط برخی علمای سنّی نبودند که با ائمه جنگیدند؛ بلکه علمای شیعه نیز چنین بوده‌اند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۰) * احمدالحسن (ع): «بزرگان علمای شیعه با امام علی بن موسی‌الرضا(ع) به نبرد برخاستند و کوشیدند آن حضرت را از حقش بازدارند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۰) * احمدالحسن (ع): «علمای سوء بی‌عمل و طاغوتیان و اعوان و اتباع آن‌ها، کسانی هستند که اَیتام را از مقاماتشان بازمی‌دارند و برای اعطای حق مساکین به آن‌ها هیچ تلاشی نمی‌کنند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۰) * احمدالحسن (ع): «ایتام و مساکین، انبیا و فرستادگان و ائمه(ع) هستند؛ چراکه این عده برای خدا خاضع و فروتن هستند و تکبر نمی‌ورزند؛ یعنی مساکینی هستند که کسی به آن‌ها نمی‌رسد و هر‌یک از آن‌ها در قومش تک‌وتنهاست.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۰) * احمدالحسن (ع): «با تأسف همواره در نهایت کار، بسیاری از این منتظرین شکست می‌خورند و کوتاهی می‌ورزند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۰) * احمدالحسن (ع): «علمای یهود که در انتظار عیسی (ع) بودند شکست خوردند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۰) * احمدالحسن (ع): «علمای یهود و احناف نیز در انتظار برای محمد(ص) شکست خوردند؛ در‌ حالی ‌که یهودیان، شهر یثرب را برای استقبال از حضرت محمد (ص) به هنگام قیام او بنا کرده بودند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۰) * احمدالحسن (ع): «عمل در پیشگاه آن حضرت‌(ع) بهترین نمازی است که یک مؤمن به پا می‌دارد.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۰) * احمدالحسن (ع): «فرجام کار این منتظرانِ ناکام، خسارت و زیان‌باری است؛ چراکه عمل در پیشگاه امام مهدی (ع) را رها کرده و وصی و فرستادۀ او را تکذیب نموده‌اند.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۰) * احمدالحسن (ع): «اکنون همان زمانی است که مردم در آن "در حیرت و مستی‌اند، نه مسلمان‌اند و نه نصرانی".» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۰) * احمدالحسن (ع): «کسی از عذابِ هنگامِ مرگ نجات پیدا نمی‌کند؛ مگر آن ‌کس که در دنیا با بدنش زندگی کرده، در‌حالی‌که دلش به ملأ اعلی تعلق داشته باشد.» (متشابهات، ج‌۱، س‌۲۳) روتیتر: انقلاب زینب س تیتر: حضرت زینب مقتدایی برای زنان با ایمان تبلیغ به‌معنای رساندن پیام خداوند به بندگان و یک وظیفۀ الهی به شمار می‌آید. این وظیفۀ الهی منحصر در گروه و جنسیت خاصی نیست و در چارچوب خاص، به همۀ انسان‌ها و قشر بانوان نیز مربوط می‌شود. در این میان حضرت زینب به‌عنوان بخش غیرقابل‌انکار واقعۀ عاشورا به‌عنوان الگوی مؤثر تبلیغی شناخته می‌شود. پس از برشی تاریخی در زندگانی حضرت زینب می‌بینیم که این بزرگوار رحلت جد بزرگوار خویش، شهادت مادرشان حضرت زهرا، غصب خلافت امام علی، بروز جنگ‌های جمل، صفین، نهروان، شهادت پدر، صلح امام حسن، شهادت برادر بزرگوارش امام حسن و حضور در حادثۀ عظیم کربلا را تجربه کردند و به‌تدریج با توطئه‌ها و دسیسه‌های اسلام دروغین آشنا شدند. حضرت زینب سلام‌الله‌علیها بارقه‌ای از اقتدار و پیشوایی پدر را به ارث برده بودند و در سخنرانی خود در برابر یزیدیان به‌گونه‌ای سخنرانی کردند که گویا حضرت علی سخنرانی می‌کرد. حضرت زینب الگوی کامل ولایت‌پذیری و حامی امام زمان خویش است و در شرایطی که امام و فرزندان و بهترین خلق از یاران و برادران خود را از دست داده بودند و حالت ژنی اقتضا می‌کرد که شکسته و فرتوت گردند و به‌طور معمول به عزاداری بپردازند، اما خود به‌تنهایی سپاه و امتی شدند و خویش را با کرامت و سخاوت بر مرگ عرضه کردند و به حمایت از امام زمان خویش پرداختند. سید احمدالحسن یمانی موعود دراین‌باره می‌فرماید: «زینب دخت علی سببی برای استمرار امامت و خلافت الهی بود... با وجود آنکه امام و خانوادۀ خود را از دست داده بود... و بهترین‌های اهل زمین از یاران برادران و پدر خود را از دست داده بود... و همۀ این‌ها در یک لحظه رخ داد... ولیکن شکسته نشد؛ چنانچه حالت طبیعی ژنی انسانی این‌طور اقتضا می‌کند. ایشان بی‌درنگ قیام را انتخاب کرد... و در دهم محرم و بعد از آن به‌تنهایی سپاه و امتی شد... خودش را با کرامت و سخاوت بر مرگ عرضه کرد، و هدف خود را به بهترین وجهی که قابل‌تصور است به انجام رساند و از زندگانی علی بن حسین سجاد ع محافظت کرد؛ به همین سبب ایشان بابت استمرار امامت و سلسله جانشینان و پیامبران خدای سبحان، دارای مقام بزرگی است... و هر زنی برایش امکان‌پذیر است که در هر زمان و مکانی از آنچه زینب ع انجام داد عبرت و الهام بگیرد، و از ظرفیت جایگاه او بهره ببرد و به ایشان به‌عنوان سمبل و نماد عالی زن و انسانیت اقتدا کند، حتی اگر به او ایمان نداشته باشد... برای هر زنی امکان دارد که برای بزرگ‌ترین هدف در زندگی دنیا که همان ایستادگی به‌همراه حق و عدالت و انصاف علیه باطل و ظلم و طغیان است به پا خیزد. و بر هر زنی واجب است بداند که ارزش‌گذاری بسیاری از مردان دربارۀ زن یا به‌طور کلی سخنانشان دربارۀ زن، هیچ ارزش حقیقی ندارد؛ بلکه صرفاً از افکار جنسی ـ‌که عقلشان را پر کرده و سرشان از این افکار لبریز شده‌ـ پرده برمی‌دارد و نه بیش از آن؛ بنابراین بسیاری از مردان، تفاوتی ندارد دین‌دار باشند یا بی‌دین، زن را به‌عنوان یک بازیچۀ جنسی در ذهن خود ترسیم می‌کنند که بسته به شرایط هریک از آن‌ها، باید از آن استفاده یا نگهداری شود... پس می‌بینید این برادران در وسواس تفکرات جنسی اسیر هستند؛ مثلاً اگر متدین باشند قضیۀ زینب را فقط در حجاب خلاصه می‌کنند، و اگر هم غیرمتدین یا خداناباور مبتذل یا تجار منفعت‌طلب باشند، همۀ هدفشان این است که زن، مبتذل یا برهنه در هر مکان و زمانی ظاهر شود... این‌ها نمی‌توانند به این دید نگاه یا فکر کنند که زن، انسان تکامل‌یافتۀ مستقلی است که گاهی اوقات از مردان تواناتر است؛ بلکه حتی مردان عاجزند از اینکه جایگاه زن را پر کنند یا آنچه او توانش را دارد، انجام دهند.» در واقع حضرت زینب سلام‌الله علیها مدافع خون به‌ناحق ریخته‌شدۀ امام زمان خویش شدند و جنایات یزید و یزیدیان را در صفحه تاریخ نابود کردند. در آیات قرآن نیز بر اهمیت تبلیغ اشاره شده است: (وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ) (آل‌عمران، ۱۰۴) (از شما مسلمانان باید گروهی باشند تا مردم را به خیر بخوانند و امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر کنند). امام سجاد علیه‌السلام دربارۀ حضرت زینب این‌گونه می‌فرمایند: «انتِ بحمد الله عالمة غير معلمة وفهمة غير مفهمة» (بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۹۹) «تو (حضرت زینب سلام‌الله‌علیها) عالِمی هستی که آموزش داده نشده‌ای و اندیشمندی هستی که بدون اینکه کسی به تو بفهماند می‌فهمی.» حضرت زینب س در خطابه و سخنرانی‌ها و مجالس عزاداری (در محله‌ای به نام دارالحجارة) و با استفاده از دعا نقش تبلیغی خویش را به بهترین نحو انجام دادند. سید احمدالحسن وصی و فرستادۀ امام مهدی ع با ارائۀ نکاتی ارزشمند، مخالف انحصار تبلیغی در مردان هستند و با توجه به آیات ۳۲ و ۵۳ سورۀ مبارکۀ احزاب به این نکته اشاره می‌کنند که زنان پیامبر در مقابل مردان صحبت می‌کردند که آیه به صحبت در پشت حجاب و نفی از صحبت با نرمی در برابر مردان اشاره می‌کند و آیه ۲۶ سورۀ مریم نشانگر این است که حضرت مریم با مردان صحبت می‌کردند که قرآن در بازه زمانی سه‌ روز ایشان را از صحبت‌کردن بازمی‌دارد. پس تبلیغ فارغ از مسئلۀ جنسیت است و الگوی تبلیغی حضرت زینب نیز منحصر به بانوان نیست و مردان نیز می‌توانند به حضرت زینب اقتدا کنند. الگویی برای زنان مهدوی جایگاه تاریخی حضرت زینب س در یاری و نصرت امام زمانش «زینب دخت علی سببی برای استمرار امامت و خلافت الهی بود... با وجود آنکه امام و خانوادۀ خود را از دست داده بود... و بهترین‌های اهل زمین از یاران برادران و پدر خود را از دست داده بود... و همۀ این‌ها در یک لحظه رخ داد... ولیکن شکسته نشد؛ چنانچه حالت طبیعی ژنی انسانی این‌طور اقتضا می‌کند. ایشان بی‌درنگ قیام را انتخاب کرد... و در دهم محرم و بعد از آن به‌تنهایی سپاه و امتی شد... خودش را با کرامت و سخاوت بر مرگ عرضه کرد، و هدف خود را به بهترین وجهی که قابل‌تصور است به انجام رساند و از زندگانی علی بن حسین سجاد ع محافظت کرد؛ به همین سبب ایشان بابت استمرار امامت و سلسله جانشینان و پیامبران خدای سبحان، دارای مقام بزرگی است... و هر زنی برایش امکان‌پذیر است که در هر زمان و مکانی از آنچه زینب ع انجام داد عبرت و الهام بگیرد، و از ظرفیت جایگاه او بهره ببرد و به ایشان به‌عنوان سمبل و نماد عالی زن و انسانیت اقتدا کند، حتی اگر به او ایمان نداشته باشد... برای هر زنی امکان دارد که برای بزرگ‌ترین هدف در زندگی دنیا که همان ایستادگی به‌همراه حق و عدالت و انصاف علیه باطل و ظلم و طغیان است به پا خیزد.» «... نقش زینب در کربلا بس بزرگ و اساسی بود. او از زندگی امام علی بن حسین ـ‌وارث طرح و برنامۀ الهی‌ـ محافظت کرد. او در کربلا از امام پرستاری کرد و سپاه اموی یزیدی نتوانست موفق به کشتن آن حضرت شود و به موضع‌گیری‌هایش در سپر‌کردن خود برای امام زین‌العابدین ادامه داد تا وقتی از اسارت سپاه اموی یزیدی بازگشتند.» «این برخی از مواضعی است که روشن می‌کند چگونه زینب (ع) از امام زین‌العابدین(ع) وارث پروژۀ الهی محافظت کرد و سپر ایشان بود: 1. وقتی امام زین‌العابدین(ع) به کاخ وارد شد، این اتفاق افتاد: ... علی بن حسین(ع) مقابلش آمد. به او عرض کرد: تو چه‌کسی هستی؟ فرمود: من علی بن حسین هستم. ابن‌زیاد گفت: مگر خدا علی بن حسین را نکشت؟ علی بن حسین علیه‌‌السلام فرمود: برادری داشتم که نامش علی بن حسین بود و مردم او را کشتند. عبیدالله گفت: بلکه خدا او را کشت! امام علی بن حسین (ع) فرمود: (الله يتوفى الأنفس حين موتها) (خداوند، جان‌ها را هنگام مرگش می‌سِتاند.) (زمر، 42) ابن‌زیاد خشمگین شد و گفت: در پاسخ من با جسارت سخن می‌گویی؟! او را گردن بزنید. زینب سلام‌الله‌علیها چون چنین دید، امام سجاد علیه‌السلام را در آغوش خود کشید و گفت: ای پسر زیاد، هرچه از خون ما ریختی، تو را بس است. به خدا از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتن او را داری مرا نیز بکش. ابن‌زیاد لحظه‌ای به زینب و علی بن حسین علیه‌السلام نگریست و گفت خویشاوندی چه شگفت‌انگیز است. به خدا سوگند که این زن دوست دارد با برادرزاده‌اش کشته شود. گمان می‌کنم که این جوان به همین بیماری بمیرد. (ارشاد مفید، جلد 2، صفحه 116) 2. در روز عاشورا، پس از کشته‌شدن سیدالشهدا(ع) این قوم بر خیمه‌ها حمله‌ور شدند و آن را به آتش کِشیدند و به امام زین‌العابدین(ع) رسیدند. در کتب مقاتل آمده است: ... این قوم، به علی بن حسین رسیدند و ایشان در بسترش بیمار بود و نمی‌توانست برخیزد. یک نفر گفت کوچک و بزرگشان را رها نکنید و دیگری گفت شتاب نکنید تا با امیر، عمر بن سعد مشورت کنیم. شمر، شمشیرش را درآورد تا او را بکشد. حمید بن مسلم به او گفت: سبحان‌الله! کودکان را می‌کُشی؟ این فرد، بیمار است! گفت: ابن‌زیاد، دستور به کشتن فرزندان حسین داده است. ابن‌سعد در بازداشتن و منع‌کردن او مبالغه کرد؛ مخصوصاً وقتی دید که عقیله، زینب دختر امیرالمؤمنین فرمود: او کشته نمی‌شود تا اینکه به‌خاطرش کشته شوم. از او دست برداشتند. (مقتل‌الحسین(ع)، سید مقرم، صفحه 301) «سلام بر حسین پسر امیرالمؤمنین؛ سلام بر زینب دختر امیرالمؤمنین؛ سلام بر علی پسر حسین؛ سلام بر ابوالفضل‌العباس؛ سلام بر اصحاب حسین که خون خود را در دفاع از حسین بخشیدند؛ و رحمت و برکات خدا بر ایشان باد.» زنجیر اسارت بر پای آزادی خواهان آیا مکاتبی نظیر لیبرالیسم و سوسیالیسم به بن بست رسیده‌اند؟ تعریف در یک کلام در اقتصاد دو جریان وجود دارد: جریان چپ‌گرا و جریان راست‌گرا؛ جریان چپ‌گرا یا همان لیبرالیسم می‌گوید دولت باید بزرگ باشد و بر اقتصاد مسلط شود و جریان راست‌گرا یا همان سوسیالیسم می‌گوید دولت باید کوچک باشد و در اقتصاد دخالت نکند. مسلماً وقتی دولت کوچک‌تر باشد سرمایه‌داران و تولیدکنندگان و تاجران آزادتر و قوی‌تر می‌شوند. البته این دو جریان دو سر یک طیف هستند. افراط در لیبرالیسم می‌شود نئولیبرالیسم و افراط در سوسیالیسم می‌شود کمونیسم. چپ و راست چه می‌گویند؟ اما دلیل سوسیالیست‌ها چیست که می‌گویند دولت باید بزرگ باشد؟ سوسیالیست‌ها می‌گویند دولت باید بزرگ باشد چون دولت نماینده مردم است. اگر دولت بزرگ باشد از ثروتمندان مالیات بیشتری می‌گیرد و از مردم حمایت می‌کند؛ مثلاً به آن‌ها آموزش رایگان می‌دهد، به اقشار ضعیف وام می‌دهد، آن‌ها را بیمه می‌کند و...؛ اما اگر دولت ضعیف باشد نمی‌تواند در برابر ثروتمندان بایستد و از مردم حمایت کند. در نتیجه ثروتمندان خون مردم را در شیشه می‌کنند. اما دلیل لیبرالیست‌ها چیست که می‌گویند دولت باید کوچک باشد؟ لیبرالیست‌ها می‌گویند اگر دولت بر اقتصاد چیره شود رقابت از بین می‌رود. دولت در برابر تولیدکنندگان و تاجران محدودیت‌هایی می‌گذارد و در نتیجه اجازه نمی‌دهد استعدادهای بالقوۀ آن‌ها فعال شود. دولت به وابستگانش رانت می‌دهد و در نتیجه رقابت از بین می‌رود و وقتی رقابت از بین برود شایسته‌سالاری هم از بین می‌رود. اما اگر دولت دخالت نکند بازار خودش می‌تواند اقتصاد را تنظیم کند و کم‌کم از دل رقابت‌های فعالان بازار، شایسته‌ترها سربرمی آورند و ثروتمندتر‌شدنِ شایسته‌ترها به سود کل جامعه است؛ زیرا این شایستگان قدرت خلق ثروت بیشتری را دارند. کلمه سوسیال به‌ معنای جامعه اشاره دارد و کلمه لیبرال به معنای آزادی است. همچنین چون در لیبرالیسم انباشت سرمایه پدید می‌آید و ثروتمندان قدرت می‌گیرند به لیبرالیسم، کاپیتالیسم یا همان سرمایه‌داری هم می‌گویند. ما چه می‌گوییم؟ به‌اختصار از نظر ما بحث اینکه "دولت باید بزرگ باشد یا کوچک؟" یا اینکه "اقتصاد باید به دولت سپرده شود یا بخش خصوصی؟" اساساً یک بحث انحرافی است. مسئلۀ مالکیت نیست؛ مسئلۀ مدیریت است. دولت خوب و شایسته اگر قوی باشد موجب توسعه است و اگر دولت بد و نالایق، قوی باشد موجب ویرانی می‌شود. همچنین بخش خصوصی شایسته و ناشایست داریم. در نگاه ما به هر فرد و نهادی باید به همان میزان قدرت داده شود که شایسته است؛ چه دولت باشد و چه بخش خصوصی. همچنین در نگاه ما اگر به دانشمندان و متخصصان قدرت داده شود آن‌ها می‌توانند نظمی به جامعه ببخشند که نهادها و افراد از کنارهم بودن لذت ببرند و منفعت‌خواهی شخصی آحاد در مصلحت عمومی و کلی تعریف شود. سیر تاریخی لیبرالیسم و سوسیالیسم در این دو سه قرن تقریباً همۀ این تفکرات تجربه شدند. شرقی‌ها به سوسیالیسم و کمونیسم گرایش پیدا کردند و غربی‌ها به لیبرالیسم و نئولیبرالیسم. معمولاً کشورهایی که راست‌گرا یا چپ‌گرا می‌شدند مدتی افراط می‌کردند، اما پس از مدتی کمی به‌سمت اعتدال گرایش پیدا می‌کردند؛ مثلاً زمانی غرب به‌شدت به‌سمت لیبرالیسم رفت، اما همین باعث شد که بحران‌های اقتصادی و اجتماعی شکل بگیرند و درنتیجه اندکی به سمت سوسیالیسم و دولت قوی و بزرگ گرایش پیدا کردند. همچنین زمانی شرق به‌شدت به‌سمت کمونیسم رفت، اما همین باعث شد که بحران‌هایی شکل بگیرند و در نتیجه از مداخلۀ دولت در اقتصاد کم کردند و آزادی بیشتری به فعالان اقتصادی دادند. به‌عبارتی چپ‌گرایی و راست‌گرایی در طول تاریخ هم‌گرایی داشته‌اند. اگر بخواهیم سرنوشت این دو جریان در این دو سه قرن را به‌اختصار بیان کنیم خواهیم گفت: در ابتدا پس از انقلاب صنعتی غرب به قطب سیاسی و اقتصادی دنیا تبدیل شد؛ اما افراط در لیبرالیسم، به بیگاری‌کشیدن از فقرا توسط سرمایه‌داران سرمست منجر شد. تا جایی که عدم‌مداخلۀ دولت در آمریکا فاجعۀ رکود بزرگ در بورس وال‌استریت در سال 1929 را پدید آورد که یکی از علل جنگ جهانی دوم نیز بود. https://www.youtube.com/watch?v=LYW_WISOTmI در نتیجۀ همۀ این بحران‌ها، دو واکنش منفی به لیبرالیسم شکل گرفت؛ یک واکنش نرم و یک واکنش تند. واکنش نرم همان اصلاحات درونی در لیبرالیسم بود. کشورهای اروپایی شروع کردند به بزرگ‌کردن دولت‌های خودشان که این جریان "دولت رفاه" نامیده می‌شود. اقتصاددان‌هایی همچون کینز، اروپا را به‌سمت سوسیالیسم کشاندند و کشورهای اسکاندیناوی (سوئد و دانمارک و فنلاند و نروژ) پیشگامان اجرای این سیاست‌ها بودند. http://www.tejaratefarda.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-6/5277-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D8%B3%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF_%DA%A9%DB%8C%D9%86%D8%B2%DB%8C طلوع و غروب کمونیسم اما واکنش تند به دموکراسی در اوایل قرن بیستم انقلاب‌های کارگری بودند. این جنبش‌ها که متأثر از تفکرات انقلابی کارل مارکس بودند به ظهور اتحاد جماهیر شوروی با مشی کمونیستی منتهی شد. متأثر از ظهور شوروی، در چین هم انقلابی کمونیستی پدید آمد و چین و شوروی پرچم‌داران کمونیسم در جهان شدند. رهبران شوروی، لنین و سپس استالین بودند و رهبر چین، مائو بود. کم‌کم افراط در کمونیسم و مداخله‌گری دولت در این دو کشور به دیکتاتوری و ظلم به فقرا انجامید. در دوران زمامداری مائو در چین، قحطی‌های مرگباری به وجود آمد. در شوری هم خفقان و دیکتاتوری استالینی خون انسان‌های زیادی را بر زمین ریخت. https://vista.ir/m/a/jcmjf/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%86-%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D9%86%D9%81%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA از لحاظ اقتصادی هم شوروی نتوانست همگام با غرب لیبرال در مسیر توسعه رقابت کند؛ لذا به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی انجامید و دست برتر لیبرالیسم دوباره نمایان شد. از طرفی در اروپا هم در دهۀ 1970 و 1980 سرمایه‌داران و سیاستمداران و اندیشمندان لیبرال به‌تدریج تفکرات مداخله‌گرایانه کینزی و نظریۀ دولت رفاه را از صحنه خارج کردند. این جریان که از حدود پنج دهه قبل توسط سیاستمدارانی چون مارگارات تاچر در انگلستان و ریگان در آمریکا و اقتصاددانانی چون هایک و فریدمن و مکتب شیکاگو راه انداخته شد و تا به امروز بر جهان سیطره دارد نئولیبرالیسم نامیده می‌شود. https://www.mhrafieefanood.com/%D9%86%D8%A6%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85%D8%8C-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D9%85%D8%AE%D8%AA%D8%B5%D8%B1/ https://www.magiran.com/article/1302231 http://tarjomaan.com/neveshtar/8662/ تزلزل در نئولیبرالیسم در حالی ‌که نئولیبرال‌ها به فکر برپایی نظم نوین جهانی خود بودند، نئولیبرالیسم هم با بحران‌هایی روبه‌رو شد. تبعیض و شکاف طبقاتی و بحران خانواده و بحران بدهی از بزرگ‌ترین چالش‌هایی است که نئولیبرالیسم اقتصادی و فرهنگی با آن روبه‌روست. خشم عمومی از این شکاف طبقاتی که هر روز بر وسعتش افزوده می‌شود، جنبش وال‌استریت یا همان جنبش 99‌درصدی‌ها را راه انداخت که اگرچه سرکوب شد، اما نشانگر مهمی از پوسیدگی و مرگ قریب‌الوقوع نئولیبرالیسم بود. https://www.iribnews.ir/fa/news/2825423/%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D9%88%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D8%AA نکته مهم‌تری که باید دقت کنیم این است که در چین اگرچه در عصر مائو، کمونیسم عملکرد نه‌چندان خوبی از خود نشان داد، اما پس از او دنگ شیائوپینگ اصلاحاتی در این نظام پدید آورد و با اجرای سیاست‌های درهای باز، آزادی بیشتری به فعالان اقتصادی داد و کمونیسم را به لیبرالیسم نزدیک کرد. https://www.irna.ir/news/83144344/%DA%86%D9%8A%D9%86-%D8%B3%D8%B1%D8%A2%D9%85%D8%AF-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B240-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%B3%D9%8A%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A8%D8%A7%D8%B2 در نتیجه این اصلاحات جهشی اقتصادی در چین رخ داد و از آن زمان تاکنون چین رشد اقتصادی میانگین ده‌درصد را تجربه کرده است و آمارها می‌گویند نیمی از رشد اقتصادی جهان در نیم قرن گذشته در چین رقم خورده است. https://t.me/TMSCGC/435 هند هم سوسیالیسمش را با هدایت مانهومان سینگ به لیبرالیسم نزدیک کرد و در نتیجه هند هم در مسیر توسعه افتاد. امروزه چین تقریباً رشدی سه‌برابری نسبت به آمریکا را تجربه می‌کند و به‌سرعت تولید ناخالص داخلی‌اش را به آمریکا نزدیک کرده است و مطابق پیش‌بینی‌ها در سال 2050 اقتصاد چین دو‌برابر آمریکا خواهد بود و اقتصاد هند نیز هم‌سطح آمریکا خواهد شد. این یعنی احتمالاً جهان آینده به‌سمت کمونیسم و سوسیالیسمِ تعدیل‌شده می‌گراید. https://www.bbc.com/persian/magazine-52424640 اما همه می‌دانیم که مردم خسته‌تر از آن‌اند که باز بین چپ و راست دست‌به‌دست شوند و کم‌کم به این باور می‌رسند که چپ و راست هر دو یک جبهه‌اند و مردم در جبهه‌ای دیگر قرار دارند. هرروزه آمارهای حیرت‌انگیزی از شکاف طبقاتی، سلاح‌های کشتارجمعی، تهدیدهای زیست‌محیطی، بحران اخلاقی و... در سیارۀ ما مخابره می‌شوند که اندیشمندان را نسبت به ایدۀ تغییر ریشه‌ای مصمم‌تر می‌کند. مؤسسۀ بین‌المللی آکسفام در سال 2019 گزارش داد که ثروتِ تنها ۲۶ نفر از متمول‌ترین افراد جهان با دارایی حدود ۳.۸ میلیارد انسان برابر است. https://per.euronews.com/2019/01/21/oxfam-report-says-26-of-richest-people-in-the-world-own-as-much-as-poorest-50-percent بحران در نئولیبرالیسم کار را به جایی رسانده که بزرگ‌ترین اندیشمندان لیبرال هم دربارۀ فرارسیدن موسم افول لیبرالیسم ابراز نگرانی کنند؛ همچون فوکویامای ژاپنی که روزی تئوریسین لیبرالیسم بود و در کتاب پایان تاریخ لیبرال، دموکراسی را آخرین مکتب فکری بشر نامید؛ اما پس از سه دهه در اکتبر 2018 اقرار کرد که لیبرالیسم بر شکاف طبقاتی دامن زده و ممکن است سوسیالیسم به رهبری چین بر جهان سیطره پیدا کند. http://www.sazandeginews.com/News/1122 اقتصاد ایران اقتصادی التقاطی پس از انقلاب در دوران جنگ (نخست‌وزیری آقای موسوی) اقتصاد ایران یک اقتصاد دولتی و حاکمیتی بود؛ اما پس از آن از زمان ریاست آقای هاشمی دولت ایران به استقبال لیبرالیسم رفت و ابلاغ سیاست‌های اصل 44 از سوی رهبری هم بر این آزادسازی صحه گذاشت؛ اما در این سه دهه به‌قدری در خصوصی‌سازی و کوچک‌سازی دولت افراط شد که درصد بودجۀ دولت ایران نسبت به تولید ناخالص داخلی (DDP) به یکی از پایین‌ترین ارقام در جهان رسید. از طرفی این کوچک‌سازی دولت به آزادی اقتصادی نینجامید؛ زیرا به اعتراف مجلس تنها سیزده‌درصد خصوصی‌سازی‌ها واقعی بوده و حجم بالایی از بنگاه‌های اقتصادی دولت به وابستگان حکومت واگذار شده است؛ یعنی نهادهای نظامی یا سیاستمداران بازنشسته و... . http://www.tejaratefarda.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-41/26130-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D8%B5%D9%88%D8%B5%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D8%AE%D8%B5%D9%88%D9%84%D8%AA%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C به همین دلیل کارشناسان اقتصادی می‌گویند اقتصاد ایران نه یک اقتصاد دولتی و نه یک اقتصاد باز و خصوصی است؛ بلکه یک اقتصاد خصولتی است. بخش خصولتی یا شبه‌دولتی، نه مثل بخش دولتی نسبت به مردم تعهد دارد و نه مثل بخش خصوصی مالیات می‌پردازد. به‌عنوان مثال خلق نقدینگی و تورم در ایران تا حد زیادی ریشه در خصوصی‌سازی در بانک‌ها دارد. به عبارتی خصولتی‌ها نه‌تنها از معافیت‌های مالیاتی بلکه از رانت‌های حکومتی هم سود می‌برند. این فساد حتی به بازداشت رئیس سازمان خصوصی‌سازی هم منجر شد. https://www.alef.ir/news/3980523167.html راه‌حل چیست؟ همان‌ طور که در ابتدای مقاله گفته شد مسئلۀ اصلی،، مالکیت نیست؛ بلکه مدیریت است. اگر کسی گفت دولت باید قوی باشد از او می‌پرسیم کدام دولت؟ دولت شایسته یا دولت ناشایست؟ اگر کسی گفت بخش خصوصی باید قوی باشد از او می‌پرسیم کدام بخش خصوصی؟ مافیاها و کارتل‌ها و انحصارگران یا تولیدکنندگان دانش‌بنیان؟ در عمل هم می‌بینیم که کمونیسم هم می‌تواند مثل کرۀ جنوبی و کوبا یا شوروی شکست‌خورده باشد و هم می‌تواند مثل چین موفق عمل کند؛ لیبرالیسم نیز می‌تواند به اختلاف طبقاتی بینجامد مثل آمریکا و می‌تواند رفاه عمومی نسبی برقرار کند مثل ژاپن و کرۀ جنوبی. پس همه‌چیز در میزان قدرت دولت نیست؛ بلکه علت توسعه یا فلاکت کشور را باید در شایستگی حاکمان و قدرتمندان جستجو کرد. پس بسیار مهم است که مکانیسمی که در آن صاحبان قدرت تعیین می‌شوند بررسی شود. برای همین باید گفت نظام اقتصادی را نمی‌شود فارغ و منفک از نظام سیاسی بررسی کرد. اما اینکه چطور می‌شود شایسته‌ترین افراد را برای زمامداری و مدیریت تعیین کرد بحث مفصلی است که مجال دیگری را می‌طلبد؛ اما کمترین چیزی که در این خصوص می‌دانیم این است که شایسته‌ترین انسان را خداوند می‌تواند بشناسد و آنگاه آن رهبر اصلح الهی به ما بهترین راه‌حل‌ها برای شناسایی شایسته‌ترین‌ها را می‌شناساند. او به ما خواهد گفت که چگونه قوانین، نهادها، شوراها و انجمن‌های عمومی و تخصصی‌مان را نظم بدهیم تا از دل آن، فرزانه‌ترین زمامداران تاریخ سر برآورند. پاسخ‌های فقهی احکام پزشکی در کلام سید یمانی ع پرسش: حکم تشریح جسد میّت ـ‌به صورتی که امروزه در بسیاری از بیمارستان‌های دولت‌ها انجام می‌شودـ چیست؟ پاسخ: تشریح جسد میت مؤمن جایز نیست، مگر در صورتی‌که شک‌و‌تردید در وقوع جرم یا مرضی وجود داشته باشد که عموم مؤمنان را تهدید می‌کند. سید احمدالحسن ع، پاسخ‌های فقهی، مسائل متفرقه، جلد 1 ➖➖➖➖➖ پرسش: آیا زدن واکسن جایز است؟ بسیاری از انواع واکسن‌ها محتوی مادۀ سمی تیمروسال و مواد سمی دیگری هستند. حکم این مسئله در خصوص پزشکی که واکسن را به دیگران می‌زند و نیز کسی که واکسن را دریافت می‌کند چیست؟ مخصوصاً کودکان، با توجه به اینکه واکسن‌ها حاوی مواد سمی و مضر است. پاسخ: دادن واکسن‌ها به افراد بزرگ و کوچک برای پزشک جایز است؛ البته تا زمانی که دربارۀ واکسن‌ها تحقیق و منفعت‌‌داشتن آن‌ها ثابت‌شده باشد و اینکه برای کاربرد انسانی مناسب باشد. سید احمدالحسن ع، پاسخ‌های فقهی، مسائل متفرقه، جلد ۲ ➖➖➖➖➖➖ پرسش: امروزه در دندانپزشکی‌ها برای ترمیم یا کاشت دندان از ماده‌ای استفاده می‌شود که حاوی پروتئین‌هایی است که از جنین بدن و استخوان خوک ساخته شده؛ آیا استفاده از این ماده، حرام است یا حلال؟ آیا گفتن این مطلب به بیمارانی که این ماده را برایشان استفاده می‌کنیم واجب است؟ آیا به‌خاطر ندانستن حکم استفاده از آن تا پیش از این، مرتکب گناه شده‌ایم؟ پاسخ: استفاده از این ماده جایز است و گفتن این مطلب به بیمارانی که از این ماده استفاده می‌کنند واجب نیست. بر کسی که از آن برای بیماران استفاده می‌کند گناهی نیست؛ بلکه پزشک اگر نیّتش را درمان بیمار برای نزدیکی به خداوند سبحان‌و‌متعال قرار دهد، به‌خاطر درمانش پاداش می‌گیرد. سید احمدالحسن ع، پاسخ‌های فقهی، مسائل متفرقه، جلد 2 ➖➖➖➖➖➖ پرسش: حکم شرعی Active Euthanasia (اُتانازی = مرگ خودخواسته توسط بیمار در شرایطی آرام و طبیعی) چیست؟ که شکر خدا در سوئد اجازه داده نشده است. پاسخ: کشتن بیمار جایز نیست؛ حتی اگر بیمار از بیماری رنج بکشد و قطع و یقین وجود داشته باشد که به‌زودی خواهد مرد. د رصورتی ‌که زندگی بیمار وابسته به تجهیزات یا کمک غذایی باشد، می‌توان این تجهیزات یا رساندن مواد غذایی را متوقف کرد تا به‌پایان‌رسیدن زندگی مریض تسریع شود. سید احمدالحسن ع، پاسخ‌های فقهی، مسائل متفرقه، جلد ۴ ➖➖➖➖➖➖➖ پرسش: حکم شبیه‌سازی انسان در رحم و غیر رحم چیست؟ پاسخ: برداشتن نطفه‌ای از یک مرد و کاشتن آن در رحم همسرش جایز است؛ همچنین جایز است که سلول تخم از همسر یا زن دیگری برداشته شود؛ مشروط بر اینکه هستۀ آن با هستۀ نطفۀ گرفته‌شده از همسر آن زن، جایگزین شود. سید احمدالحسن ع ، پاسخ‌های فقهی، مسائل متفرقه، جلد ۱ ➖➖➖➖➖➖➖ پرسش: پدری 63‌ساله دارم که همیشه دچار ضعف و سستی است و تحمل سرمای کولر را ندارد و در تابستان بیرون از اتاق می‌خوابد. بیشتر اوقات وضعیت او به‌گونه‌ای می‌شود که توانایی راه رفتن ندارد؛ اما وقتی‌که تریاک می‌کشد حالش خیلی خوب می‌شود. لازم به ذکر است که او معتاد به تریاک نیست؛ اما وقتی از آن استفاده می‌کند حالش به‌مراتب بهتر می‌شود. آیا می‌تواند برای درمان آن را مصرف کند؟ پاسخ: استعمال مواد مخدر جایز نیست و اگر وضعیت او به‌گونه‌ای است که به درمان با آرام‌بخش نیاز دارد می‌تواند به پزشک مراجعه کند تا درمان مناسبی برای او تجویز نماید. سید احمدالحسن ع، پاسخ‌های فقهی، مسائل متفرقه، جلد ۴ تفحصی در بشارت موسی یَهوه چگونه از ساعیر طلوع کرد؟ کمتر از یک ماه دیگر سالروز ولادت عیسی مسیح را در پیش داریم و کریسمس که می‌آید یادها هم به‌سوی مریم مقدس (س) و سرور ما عیسی (ع) معطوف می‌شود. پیامبر عظیم خدا، عیسی (ع) در حدود ۲۰۲۰ سال پیش چشم به جهان گشود؛ از تولد تا خدمت او دربردارندۀ نکات فراوانی است که تنها در این مقاله می‌توانیم گوشه‌ای از آنچه را امام احمدالحسن (ع) دربارۀ آن روشنگری نموده است ارائه نماییم. اما نکته‌ای که بسیار اهمیت دارد و می‌خواهیم به آن بپردازیم این است که در نوشته‌های پیش از عیسی، خبر آمدن او بیان شده بود؛ به‌عبارتی نصی از سوی خلفای پیشین دربارۀ او وجود داشت و انبیایی همچون موسی و اِشعیا دربارۀ او پیشگویی کرده بودند. بشارت موسی موسی از عیسی چگونه خبر داده و وصیت کرده است؟ در تورات، سِفرِ تثنیه، فصل ۳۳ می‌خوانیم: (۱ و این است برکتی که موسی، مرد خدا، قبل از وفاتش به بنی‌اسرائیل برکت داده، ۲ گفت: «یهُوَه از سینا آمد، و از سعیر بر ایشان طلوع نمود و از جَبَل فاران درخشان گردید و با کرورهای مقدسین آمد، و از دست راست او برای ایشان شریعت آتشین پدید آمد. ۳ به‌درستی که قوم خود را دوست می‌دارد و جمیع مقدسانش در دست تو هستند و نزد پاهای تو نشسته، هر یکی از کلام تو بهره‌مند می‌شوند). امام احمدالحسن (ع) در این رابطه فرمودند: «این عبارت، موسی (ع)، عیسی (ع) و محمد (ص) را یاد می‌کند. می‌توانید به آنچه در تفسیر دعای سمات بیان کرده‌ام مراجعه کنید.» (کتاب عقاید اسلام) و همچنین ایشان (ع) در بخشی از تفسیر دعای سمات فرمودند: «(ساعیر) سرزمین عبادت و توحید و همان سرزمین مقدس است؛ یعنی بیت‌المقدس و پیرامون آن. (فاران) پناهگاه استغفار و توبه، یعنی مکه و گرداگرد آن است. پیامبری که در ساعیر به بعثت رسید حضرت عیسی(ع) و آن‌که در فاران مبعوث شد، حضرت محمد(ص) است.» (متشابهات، جلد ۳، بخشی از پاسخ به پرسش ۶۹) اما شاید این پرسش پیش بیاید که این متن که دربارۀ آمدن یهوه یا خداست! در اینجا لازم است صبور باشیم و به سراغ آن بخش از تفسیر دعای سمات که توسط احمدالحسن (ع) صادر شده است، رجوع کنیم. دعای سمات اما دعای سمات؛ وقتی دعای سمات را می‌خوانیم به بخشی می‌رسیم که شباهت بسیاری به سخنان موسی (ع) در تورات دارد؛ آنجا که آمده است: (و به مجد تو که بر طور سینا نمایان گشت؛ پس به‌وسیلۀ آن با بنده و فرستاده‌ات موسی بن عمران(ع) سخن گفتی، و به طلوع تو در ساعیر و به ظهور تو در کوه فاران و گروه کثیری از مقدسان و سپاه منظم فرشتگان و خشوع کروبیان تسبیح‌گوی). واضح است که این متن شباهت بسیار زیادی به (تثنیه ۳۳: ۲) دارد؛ حال باید به سراغ تفسیر امام (ع) برویم. تفسیر شبیه عیسی امام احمدالحسن (ع) در بخشی از تفسیر دعای سمات فرمودند: «... (و به طلوع تو در ساعیر) یعنی طلوع خداوند سبحان در ساعیر؛ و خداوند سبحان‌و‌متعال در ساعیر با عیسی بن مریم متجلی شد و طلوع کرد. طلعت به‌معنی ظهور جزئیِ ناکامل است؛ بنابراین عیسی(ع) تبلور خدای سبحان‌و‌متعال در خلق بود ولی نه به‌صورت کامل؛ از همین رو، بعثت او، طلوع خداوند سبحان‌و‌متعال بود و به این ترتیب، عیسی(ع) زمینه‌ساز بعثت حضرت محمد(ص) است؛ چراکه طلوع، پیش از ظهور است. (و ظهور تو در کوه فاران) یعنی ظهور خداوند سبحان‌و‌متعال؛ و این ظهور، با بعثت محمد(ص) صورت پذیرفت؛ بنابراین فرستادۀ اعظم ـ‌حضرت محمد(ص)‌ـ همان خدای در خلق است؛ از همین رو امام(ع) در دعا، از بعثت آن حضرت(ص) به ظهور خدای سبحان تعبیر نمود. امام(ع) می‌خواهد در قالب دعا بفرماید که حضرت محمد(ص) همان خدای در خلق، و بعثت او، ظهور خداوند است؛ پس کسی که محمد(ص) را بشناسد خدا را شناخته، و کسی که محمد(ص) را ببیند خدا را دیده، و کسی که به محمد(ص) نظر افکند، به خدا نظر افکنده است.» (متشابهات، جلد ۳، بخشی از پاسخ به پرسش ۶۹) همچنین در جای دیگری فرمودند: «شایان‌ذکر است که عبارات دعا به‌طور تصاعدی مرتب شده است؛ به این صورت که از پیامبری که (خدا با او سخن گفت) یعنی موسی ع شروع شده و به پیامبری که تبلور (پرتوافشانی الهی) است یعنی عیسی ع و پیامبری که تبلور (ظهور خداست) که محمد ص است، رسیده است.) (کتاب نبوت خاتم، مبحث محمد ص ظهور خدا در فاران) نتیجه‌گیری بشارت موسی به عیسی نشان می‌دهد که وصیت راهی است که می‌توان خلیفۀ آینده را شناخت و نکتۀ دیگر اینکه نیازی نیست نص حتماً همراه با نام باشد؛ به‌عبارتی آن می‌تواند همراه با رمز و اشاره باشد و از طرفی همین متن الزام‌آور است و کسانی که خود را به موسی معتقد می‌دانند باید به عیسی (ع) یا محمد (ص) ایمان بیاورند؛ در غیر این صورت نباید ادعای ایمان به موسی را داشته باشند. احمدالحسن از دیدگاه دین و علم پاسخ می‌دهد آیا معلول‌بودن و مشکلات، به‌معنی ظلم خدا به مردم است؟ مشکلات بهداشتی و پزشکی نتایجی طبیعی هستند؛ زیرا جسم انسان فقط یک جسم حیوانی تکامل‌یافته بر روی زمین است و ایدئال و مصون نیست؛ بلکه مانند هر جسم حیوانی یا گیاهیِ زندۀ دیگری بر روی زمین، از مواد شیمیایی تشکیل ‌شده است و در خلال شکل‌گیری، مثلاً در نتیجۀ نقص ژنتیکی یا حتی بعد از شکل‌گرفتنش در اثر هر حادثه‌ای در معرض نقص و خلل قرار دارد؛ در نتیجه این اشکال هیچ معنایی ندارد، مگر اینکه گفته شود: چرا خداوند، عالَم را ایدئال خلق نکرده است تا اینکه وضعیتی ایدئال ایجاد کند؟ پاسخ این اشکال بسیار ساده است. جهان آفرینش دارای ظلمت و تاریکی است و نور مطلق نیست و نقص و خلل از ملزومات ظلمت است و این امکانی حتمی و غیرقابل‌اجتناب است؛ پس این امر به‌خودیِ‌خود محال است و به همین سبب هرگز از خداوند صادر نمی‌شود. غیرممکن است که عالَم، مخلوق باشد و در عین‌حال نوری باشد که ظلمت در آن نباشد؛ زیرا نور مطلق، فقط لاهوت مطلق است و در نتیجه، جهان آفرینش چیزی جز نور و ظلمت نیست و این ظلمت همواره در آن بوده است. پس ناچار باید تأثیر آن را مانند یک ظلمت ببینیم و درک کنیم و این ظلمت همان نقص و عجز و مخالفت و تعارضی است که ملازم با همۀ عوالم مخلوق است. اما این اشکال که حتی صرف‌نظر از حدود نقص در این عالم، طراحی ژنتیکی هم خلل و اشکالات قابل‌توجه و آشکاری دارد، پاسخش این است که: عامل آفرینش، لاهوت مطلق نیست؛ بلکه عامل آفرینشِ این اجسام، همان مخلوقاتی هستند که لاهوت مطلق آن‌ها را آفریده است: (وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُون) ‏(ذاریات، 47) (و آسمان را با دستانی برافراشتیم و حقاً که ما وسعت‌دهنده هستیم). (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدينا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِكُون) (یس، 71) (آيا نديده‏اند كه با دست قدرت خويش برايشان چهارپايان را آفريديم و اكنون مالکشان هستند؟). ممکن نیست برای لاهوت مطلق، دستانی باشد که جزئی از آن است؛ وگرنه لاهوت‌بودنش از بین می‌رود. در نتیجه، دستان خدا همان خلقی است که خداوند آفرید و آن‌ها به آفرینش خلقِ پایین‌تر از خود ـ‌مانند عالم جسمانی که موضوع اشکال فعلی است‌ـ پرداختند. این وصف بسیار رایج است؛ پس معمولاً به شخصی که به کار شخصی دیگر به نیابت از او مبادرت می‌کند، می‌گویند که دست اوست و همچنان که کسی به دیگری گفته «أنت یدی التی أَصول بها»، یعنی تو دست من هستی، که به‌وسیلۀ آن، چیزی کسب می‌کنم. رویکرد دوم: می‌توان نظریۀ طراحی هوشمند را به‌صورت سازگار با تکامل تلقی نمود. این رویکرد در پیِ آن است که از طریق ترکیب، پیچیدگی و دقت به‌کاررفته در سیستم اجسام زنده و اندام‌ها و بخش‌های آن ثابت کند که موجودات زنده به‌گونه‌ای هدفمند طراحی و تکامل ‌یافته‌اند و به‌این‌ترتیب در پشت آن‌ها خدایی وجود دارد که به‌دنبال رساندن آن به هدفی است. نواقص موجود در طراحی، اشکالی است که بر هر دو رویکرد وارد می‌شود؛ زیرا طراح مدنظر (خدا) از علم و قدرت مطلق برخوردار است و کسی که این‌گونه باشد قطعاً باید طراحی‌اش کامل و استوار بوده و از نواقص بزرگی چون ضعف ستون فقرات در انسان به دور باشد. دلیل این ضعف آن است که اندام مزبور برای بدنی طراحی‌شده که دارای انحناست و برای جسم راست‌قامت مانند جسم انسان، ناکامل و ناقص محسوب می‌شود. به همین دلیل بسیاری از انسان‌های موجود بر روی کرۀ زمین حداقل در دوره‌ای از زندگی خود از دردهایی در ناحیه کمر رنج می‌برند. همچنین عصب حنجره و کشیدگی آن‌ که برخی از دانشمندان کالبدشناسی تطبیقی آن را «اشتباه در طراحی» لقب می‌دهند، بر همین منوال است؛ زیرا نمی‌توان آن را طراحی‌شده برای همه گونه‌ها دانست؛ چراکه درازی عصب حنجره نه‌تنها هیچ سود واقعی به‌دنبال ندارد، بلکه به حال جاندار زیان‌بخش نیز است؛ چراکه با این طول و درازی، احتمال اینکه جاندار در معرض آسیب قرار گیرد، بیشتر است؛ در حالی ‌که اگر عصب کوتاه می‌بود و درازی‌اش به‌اندازۀ نیاز بود، این احتمال کاهش می‌یافت. کسانی که قائل به آفرینش یک‌باره هستند، نمی‌توانند این اشکال را به شیوه‌ای منطقی برطرف کنند؛ زیرا اشتباه به‌وجود‌آمده در عصب حنجره اشتباهی بزرگ است و به همین دلیل برای نقض طراحی هوشمند در همۀ اندام‌ها و بخش‌های بدن و برای همۀ گونه‌ها کفایت می‌کند. نمی‌توان این خلل، آن‌هم در این سطح دور‌بودن از طراحی هوشمند را تفسیر کرد، مگر این‌که عبارت از یک ارث تکاملی باشد. اما کسانی که قائل به تکامل هستند و در عین حال طراحی هوشمند را قبول دارند، اگر بگویند که طراح، لاهوت مطلق است و از علم و قدرتی مطلق برخوردار است، اشکال مزبور همچنان پابرجا و مطرح خواهد ماند؛ زیرا بروز نقص و ایراد در طراحی موجودات زنده، در واقع نفی‌کنندۀ علم مطلق طراح محسوب می‌شود؛ ولی اگر همان چیزی را بگویند که خداوند در قرآن فرموده مبنی بر اینکه آفرینش یا طراحی و اجرای خلقت با دستان خدا یعنی به‌واسطۀ مخلوقات خداوند سبحان صورت پذیرفته است، در این حالت می‌توان بر نقص طراحی، دلیل اقامه کرد و می‌توان بروز خطایی کوچک در طراحی در زمان آغاز تکامل را در نظر گرفت که در نتیجۀ تکامل گسترش‌یافته است؛ تا جایی که ارث‌بری تکامل انباشتی، به بروز خطایی آشکار در طراحی منجر شده است. این خود کاملاً بیان‌کنندۀ آن است که خالق اصلی و اصیل، همان الله، خداوندگار مطلق است؛ ولی خالق مستقیم، خداوند سبحان نیست؛ بلکه چنین خالقی، مخلوقاتی شایسته هستند که به‌فرمان خداوند، مسئولیت آفرینش را عهده‌دار شده‌اند و نقص خویش را در این آفرینش منعکس ساخته‌اند؛ زیرا خود، مخلوقاتی نورانی هستند که دارای ظلمت نیز هستند. تنها نوری که در آن ظلمت نیست، همان خدای سبحان (أحسن‌الخالقین) است. اوست که عقل اول یعنی حضرت محمد ص را آفرید و از او، نخستین انوار را خلق کرد؛ سپس او با حول و قوۀ خودش آن‌ها را آن‌گونه که اراده فرموده بود، به آفرینش فرمان داد. به همین دلیل خداوند فرموده است: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ * ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً في‏ قَرارٍ مَكين‏ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ) (مؤمنون، 12 تا 14) (هرآینه ما انسان را از عصاره‌ای از گِل آفریدیم * سپس او را نطفه‌ای در جایگاهی استوار قرار دادیم * آنگاه از آن نطفه، لختۀ خونی آفریدیم و از آن لخته خون، پاره‌گوشتی و از آن پاره‌گوشت، استخوان‌ها را آفریدیم و استخوان‌ها را با گوشت پوشاندیم؛ سپس او را آفرینشی دیگر دادیم. در خور تعظیم است خداوند، بهترین آفرینندگان). به مفرد و جمع در آیۀ فوق بنگرید: «خلقنا، جعلناه، خلقنا، فخلقنا، فخلقنا، فکسونا، أنشأناه». سپس آیه با بیان این مطلب که مهیمن و مسلطی که بر آفریننده‌های مستقیم خلق سایه افکنده، همان خداوند سبحان است، پایان می‌یابد: (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ) (درخور تعظیم است خداوند، بهترین آفرینندگان). همچنین خداوند، وضعیت این آفریننده‌ها را توصیف کرده است و می‌فرماید این‌ها دستان خداوند هستند؛ یعنی کسانی که خداوندِ «أحسن‌الخالقین» به‌واسطۀ آن‌ها اقدام به آفرینش نمود: (وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ) (ذاریات، 4) (و آسمان را با دستانی برافراشتیم و حقاً که ما وسعت‌دهنده هستیم). شاید برخی از آن‌ها بگویند: ممکن است برای وضعیت ستون فقرات در انسان به این شکل و نیز نقشۀ عصب حنجره در بدن به این صورت، فواید خاصی در مسیر تکامل یا حتی در مراحل معینی از عمر وجود داشته باشد. در حقیقت این امر حتی اگر صحیح باشد و شکی در آن راه نیابد، باز هم این مطلب را که چنین چیزهایی ارثی تاریخی تکامل بوده و نفی‌کنندۀ آفرینش یک‌باره است، رد نمی‌کند. همچنین این قضیه را که «چنین طراحی‌ای، از عالِم قادر مطلق صادر نشده است» رد نمی‌کند؛ چراکه می‌توان تصور کرد طرحی بهتر از آن می‌توانسته وجود داشته باشد و این خود به آن معناست که طراحی فعلی برترین و آرمانی‌ترین و کامل‌ترین نبوده است و در نتیجه از اذعان به آنچه خداوند در قرآن بیان فرموده مبنی بر اینکه دستان خداوند در آفرینش نقش داشته‌اند، گریزی نیست. منبع: 1. احمدالحسن، عقاید اسلام، ترجمۀ فارسی، صفحۀ 37 الی 41.