نشریه زمان ظهور 92

نگاهی بر یکی از مصادر تشریع مکتب اصولی شیعه اجماع چیست؟ مکتب اصولی شیعه مصادر تشریع را چهار چیز می‌داند و آن‌ها (قرآن، عترت، اجماع و عقل) است؛ بااینکه می‌دانیم آنچه به تواتر از پیامبر اکرم نقل شده، این است که مصادر فقط ثقلین هستند. رسول خدا(ص) فرمود: من بین شما دو چیز گران‌بها را ترک می‌کنم که اگر به آن‌ها چنگ بزنید هرگز گمراه نمی‌شوید؛ و آن‌ها کتاب خدا و اهل‌بیت من هستند؛ آن‌ها هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه در بهشت به من ملحق شوند. یکی از دو چیزی که مکتب اصولی اضافه کرده، اجماع است که از مصادر تشریع آن‌هاست. در این مباحثۀ علمی به آن می‌پردازیم. اجماع از کجا آمد؟! این اصطلاح از کجا آمده و چه کسی آن را آورده و در یکی از مبانی فکری تشیع جای داده است؟! این کیست که اهل‌بیت علیهم‌السلام را به چنین چیزی متهم کرده؟ آیا حتی یک دلیل نقلی قطعی‌الدلاله نزد موافقین اجماع برای آن وجود دارد؟ آیا این فقط یک نظر شخصی است یا برگرفته از اهل‌سنت؟ علمای شیعه بر این اتفاق‌نظر دارند که اجماع از اهل‌سنت گرفته شده است؛ زیرا نه خداوند و نه اهل‌بیت به آن امر نکرده‌اند و آن یک مسئلۀ ظنی است؛ برای احکام یک دلیل و در تعریف اصطلاحی آن اختلاف‌نظر دارند و هریک از آن‌ها نظر دیگری را اشتباه می‌داند و مفهوم جدیدی از اجماع می‌گوید و ادعا می‌کند که همین حق است. پس به این دلیل می‌بینیم علمای جدید مفهومی را که علمای قدیم از اجماع مدنظر دارند رد می‌کنند؛ هرچند نمی‌گویند ما آن را رد می‌کنیم تا مردم از میزان جهل و نادانی مؤسسات دینی دربارۀ دین الهی آگاه نشوند. می‌گویند: اجماعی که ما آن را حجت می‌دانیم، اجماعی است که نظر معصوم را در نهایت بیان کند و اجماع به‌خودیِ‌خود حجت و دلیل نیست؛ بلکه آنچه در آخر به‌وسیلۀ آن به دست می‌آید ـ‌یعنی نظر معصوم‌ـ حجت است. چطور می‌خواهند نظر معصوم غایب را ثابت کنند؛ آن هم از راه اجماع در مسئله‌ای که دلیلی برای آن از قرآن و احادیث نیافته‌اند! قصه‌ای در شرح اجماع وقتی علمای شیعه در جواب مسئلۀ شرعی متحیر بمانند، کنار هم می‌نشینند و دربارۀ آن بحث علمی و فقهی می‌کنند، که ناگهان نظری می‌شنوند و می‌گویند بله این درست است و این همان حق است، و پس از پایان جلسه و جدایی از یکدیگر به یاد صاحب ‌نظر درست می‌افتند که در جلسه آن‌ها نشسته بود، ولی او را نمی‌شناختند. در آن زمان می‌فهمند که آن فرد مجهول بلاشک خود امام عصر علیه‌السلام بودند، ولی او را نشناختند؛ پس از آن حکم آن‌ها حجت می‌شود؛ زیرا از نظر معصوم پرده‌برداری کرد و به این دلیل شرطی برای اجماع می‌گذارند و آن مجهول‌النسب‌بودن فردی است که نظر حق را بگوید! زمانی که مراجع تقلید شیعه در نظری اختلاف دارند، برای حل آن به اتاقی برای مشورت می‌روند و در جمع به نظر افراد مجهول‌النسب توجه می‌کنند و بدون هیچ شکی آن را قبول می‌کنند؛ زیرا گمان می‌کنند شخصی که او را نمی‌شناسند خود امام عصر است که آمده به آن‌ها از جایی که گمان نمی‌کنند به آن‌ها درس بدهد. داستان اول تمام شد! تصور نکنید که من در این موضوع مبالغه می‌کنم؛ چون این مسئله یکی از چیزهایی است که آن را ترویج می‌دادند و آن را در افکار شریف مرتضی و دیگر علمای بزرگ شیعه می‌یابیم که قابل‌بحث است و از بزرگواران حوزوی خواهشمندیم در این موضع گفت‌و‌گو و تحقیق نمایند. سؤالاتی از اصولیون الف. تعریف اصطلاحی اجماع چیست و دلیل نقلی تام آن چیست؟ ب. دلیل اختلاف علمای شیعه حتی در تعریف آن، دامنۀ آن و بیان حجت‌بودنش چیست؟ ج. چگونه اجماع، ظاهر‌کنندۀ نظر امام غایب می‌شود؟ چگونه علما این کشف را درمی‌یابند و اساس و برهان اثبات قطعی‌بودن نزد آن‌ها چیست؟ د. آیا علمای شیعه بر درستی این مسئله اتفاق‌نظر دارند و آن را به‌عنوان یکی از راه‌های تشریع می‌دانند؟ ه. چطور این فرضیه با فتاوای آنان در خصوص عدم رؤیت امام در زمان غیب، جمع می‌شود؟! منتظر پاسخ سؤالات هستیم. (با اقتباس از مقالۀ استاد جعفر الشبیب) احکام شرعی مربوط به معلم و دانش‌آموز کمک به دانش‌آموز در امتحان _پرسش: آیا برای معلم یا مدرس جایز است که در امتحانات نهایی یا ... برخی یا جزئی از پاسخ را به برخی از دانشجویان کمک کند یا بیان نماید؟ و آیا این مسئله در حلال‌نمودن یا حرام‌نمودن حقوقی که می‌گیرند، تأثیر دارد؟ _پاسخ:«...جایز نیست این کار را انجام دهد؛ بلکه باید بر اساس قوانین مؤسسۀ آموزشی که در آن مشغول است کار کند.» (سید احمدالحسن ع، صفحۀ رسمی فیس‌بوک) رشوه به معلم _پرسش: آیا برای دانش‌آموز جایز است که به معلم، پول و رشوه بدهد تا در امتحان به او نمره بدهد؟ _پاسخ: این مسئله جایز نیست. (گروه فقهی مکتب سید احمدالحسن ع در نجف اشرف، 11 رجب 1441) مدارس مختلط _پرسش: آیا فرستادن دختران یا فرزندان به مدارس مختلط جایز است؟ با توجه به اینکه مدارس جداگانه‌ای نیز وجود دارد؛ اما این عمل، با توجه به سطح تعلیم و تربیت دانش‌آموزان آن‌ها انجام می‌شود. _پاسخ: «در آموزش دورۀ ابتدایی ـ‌یعنی شش سال اول‌ـ اشکالی ندارد؛ اما در سطوح بعدی و مخصوصاً در سال‌های نزدیک بلوغ، بهتر است تا جایی که امکان دارد از این مسئله دوری شود.» (سید احمدالحسن ع ، پاسخ‌های روشنگرانه، جلد هفتم، سؤال۶۹۱) کتک‌زدن دانش‌آموز _پرسش: آیا کتک‌زدن برای آموزگار جایز است؟ آیا به اجازۀ پدر نیاز دارد؟ آیا پدر می‌تواند به آموزگار این اجازه را بدهد؟ _پاسخ:«...زدن کودک توسط آموزگار جایز نیست.» (سید احمدالحسن ع ، پاسخ‌های روشنگرانه، جلد هفتم، سؤال ۷۱۰) اجبار بدون مجوز اجبار‌کردن نوجوان به نمازخواندن، او را متذکر نمی‌کند. معضلات مدارس خانوادۀ نسبتاً مذهبی دارم که واجباتشان ترک نمی‌شود. نماز را از سرِ اجبار، آخر وقت می‌خوانم، ولی هیچ حسی به آن ندارم. فقط ترسی در وجود من هست که چون واجب است اگر نخوانم گرفتار بلا خواهم شد و در آخرت باید تاوان پس بدهم. نماز برای من شده گفتن چند جملۀ عربی که معنای آن را هم نمی‌دانم و فقط برای رفع تکلیف می‌خوانم. معضلات اجبار در مدارس، چرا؟! معضلات اجتماعی را می‌بینیم که ریشه در روش‌های تربیتی غیردینی توسط افراد دخیل و مؤثر در امر تربیت دارد. در سال‌های اخیر شاهد قرار‌دادن زنگ نماز در مدارس بودیم که دانش‌آموزان را در برخی مناطق برای حضور در نماز مجبور کردند. هدف از خواندن نماز چیست؟ احادیث فراوانی دراین‌باره نقل شده که همه بر این مطلب تصریح می‌کنند که میزان قبولی نماز، بستگی به میزان حضور قلب در نماز دارد و به تناسب حضور قلب، نماز پذیرفته می‌شود. امام صادق‌(ع) می‌فرماید: «إِنَّ اَلْعَبْدَ لَتُرْفَعُ لَهُ مِنْ صَلاَتِهِ نِصْفُهَا أَوْ ثُلُثُهَا أَوْ رُبُعُهَا أَوْ خُمُسُهَا وَ مَا يُرْفَعُ لَهُ إِلاَّ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ» «همانا از نماز انسان، نصف، یک‌سوم، یک‌چهارم یا یک‌پنجمش بالا برده می‌شود و آن مقداری از نماز بالا برده می‌شود که توجه قلبی داشته باشد.» (بحارالانوار، ج۸۴، ص۲۸) با این اوصاف که نماز باید با حضور قلب و برای تقرب به خدا خواند شود و نمازی که در آن غفلت است و در آن توجهی وجود ندارد مورد‌قبول خدا واقع نمی‌شود، آیا اجبار دانش‌آموزان به خواندن نماز صحیح است؟! ثمرۀ نماز اجباری چیست؟ در تمام تکالیف و اعمال عبادی، تقرب به خدا شرط اول برای قبولی آن‌ها دانسته شده است. این نماز برای تقرب به خداست یا برای تقرب به بندۀ خدا؟! از سید احمدالحسن ع دربارۀ حجاب اجباری که برخی دولت‌ها به کار می‌برند پرسیده شده و ایشان این‌چنین پاسخ داده‌اند: «این‌ها دین را وارونه درک کرده‌اند و با این كارهای نادرستشان، به دین بدی می‌کنند و به ‌نام اسلام و تشیع و آل محمد لطمه وارد می‌کنند؛ زیرا محمد رسول خدا هیچ‌کس را برای پوشیدن حجاب مجبور نكرد و خداوند سبحانه‌و‌تعالی هیچ‌کس را برای پوشیدن حجاب یا دین‌داری یا عبادت مجبور نكرد؛ بلكه دین خود را بر پیامبرش نازل نمود و بهشت را به كسانی كه ایمان می‌ورزند و به عبادت التزام داشته باشند، وعده داد. عبادت بدون نیت، ارزشی ندارد و حجاب، عبادت و اطاعت از دستور خدا و پیغمبر است؛ پس باید نیتِ قربت به خداوند سبحانه‌و‌تعالی محقق شود. پس کجاست نیت کسی که به زور او را مجبور به حجاب می‌کنند؟! اما اجبار زنان غیرمسلمان بر حجاب، از این هم قبیح‌تر است.» (صفحه رسمی فیس‌بوک، ژوئیۀ 2018) https://www.facebook.com/ghalam.ashab.ahmed.alhasan.as همچنین خداوند در قرآن بیان فرموده که در دین اجباری نیست: (لا اکراه في الدین) (بقره، ۲۵۶) همچنین می‌فرماید: (قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَىٰ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ) (نوح به قوم خود گفت: اى قوم من، به من بگوييد، اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتى بخشيده باشد كه بر شما پوشيده است، آيا ما [بايد] شما را در حالى كه بدان اكراه داريد، به آن وادار كنيم؟). (هود، 28) خداوند که رب و پرورش‌دهندۀ جهانیان است در ایمان‌آوردن مردم از اجبار و زور استفاده نمی‌کند، چه برسد به انجام تکالیفشان. چگونه نماز را در وجود دانش‌آموزان نهادینه کنیم؟! اما آیا چون اجبار در دین نیامده، پس دانش‌آموز را به حال خود رها کنیم، هرچه باداباد؟! نه، این‌چنین نیست. خداوند در قرآن می‌فرماید: (فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ) (پس تذکر بده. همانا تو تذکردهنده‌ای). (غاشیه، 21) (نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ ۖ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ ۖ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ) (ما به آنچه آن‌ها می‌گویند آگاه‌تریم، و تو مأمور به‌اجبار آن‌ها به ایمان نیستى؛ پس به‌وسیلۀ قرآن، کسانی را که از تهدید من می‌ترسند، بیم ده). (ق، 45) وظیفۀ تو همین است. پس باید اجبار را ترک و به‌جای آن یاد خدا را در دل‌های آن‌ها زنده کرد و با گفتن و یاد‌آوری آثار نماز و فواید آن، دانش‌آموزان را به نماز تشویق کرد و قطعاً دانش‌آموز باید به معرفت خداوند برسد تا شیفتۀ خداوند شود، نیاز به نمازخواندن را درک کند و به نماز بایستد. سید احمدالحسن ع در پاسخ به سؤال تربیتی یکی از مخاطبینشان این‌گونه می‌فرمایند: «اما در مورد امور دینی، به‌عنوان مثال کودک را وادار به بیشتر از نماز جماعت همراه با والدینش نکنید. آرام‌آرام او را تشویق کنید که دو رکعت نماز به‌تنهایی بخواند و در آن برای رفع نیاز معینی دعا کند و هنگامی ‌که احساس کند نیازش برآورده شده است، ارتباطش با خدا قوی می‌شود و ایمان آرام‌آرام در قلبش رسوخ می‌کند... . خدا را در همه‌چیز به یاد آن‌ها بیاورید. هنگامی‌که با هم درگیر می‌شوند ـ‌به‌عنوان‌مثال‌ـ به یکی از آن‌ها بگویید: با برادر یا خواهرت به نرمی رفتار کن تا خداوند تو را مثل انبیا ـ‌سلام‌وصلوات خداوند بر آن‌ها‌ـ قرار دهد؛ و این‌گونه اخلاق پاک را در جان‌هایشان زنده و درعین‌حال کمال‌طلبی را نیز برایشان احیا کنید. اگر یکی از آن‌ها کار خوبی کرد ـ‌به‌عنوان‌مثال نماز خواند یا طاعتی انجام داد‌ـ به او تبریک و سخن نیکو بگویید و بگویید: خداوند به تو عطا می‌کند، تو را مبارک می‌دارد و در حضور ملائکه‌اش از تو یاد می‌کند. همچنین می‌توانید برنامۀ روزانه برای آن‌ها تنظیم کنید؛ مثلاً یک ساعت یا نیم ساعت برای حفظ سوره‌های کوچک قرآن، به این صورت که هرروز آن‌ها به‌دنبال شما بخوانند و به‌مرور سوره‌ها را حفظ خواهند کرد... .» پاسخ‌های فقهی متفرقه، جلد ۳، پرسش 148 آیات و روایاتی که نشان می‌دهد انتخاب خلیفه با خداست، نه شورا! سید احمدالحسن در کتاب عقاید اسلام می‌فرمایند: «اگر دین خدا را به‌شکل کتابی تصور کنیم و صفحۀ اول آن را باز کنیم و ببینیم که در آن نوشته است آدم خلیفه خداست، صفحۀ وسطش را باز کنیم و ببینیم که در آن نوشته باشد داوود خلیفۀ خداست و صفحۀ آخرش را بگشاییم و ببینیم که در آن نوشته‌ شده باشد مهدی خلیفۀ خداست، از این کتابی که اول و وسط و آخرش خلیفۀ خدا دیده می‌شود، چه‌چیزی می‌توانیم بفهمیم؟ این کتاب دربارۀ چه‌چیزی سخن می‌گوید؟ آیا واقعاً روشن نیست که همۀ این کتاب از خلیفۀ خدا سخن می‌گوید؟ آیا اکنون واضح نشده که تنصیب خلیفۀ خدا یک سنت همیشگی الهی در این زمین بوده و هست؟ می‌دانیم که سنت خدا تغییر و تبدیلی ندارد و امکان ندارد که زمان از خلیفۀ خداوند در زمین خالی بماند. اکنون برای کسی که طالب حق باشد آیا کاملاً واضح نیست که دین خدا همان خلیفه خداست؟» در سنت الهی تبدیلی نیست: (سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا) (این سنت خداوند در اقوام پیشین است، و برای سنّت الهی هیچ‌گونه تغییر نخواهی یافت!) (احزاب، ٦٢) خلافت الهی آدم علیه‌السلام در قرآن: (وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ) (و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين خلیفه‌ای خواهم گماشت، [فرشتگان‌] گفتند: آيا در آن کسی را خلیفه و جانشین مى‌گمارى كه در آن فساد می‌انگیزد، و خون‌ها می‌ریزد؟ و حال آنكه ما با ستايش تو، [تو را] تنزيه مى‌كنيم و به تقديست مى‌پردازيم. فرمود: من چيزى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد.) (بقره، 30) همان ‌طور که از ظاهر آیه مشخص است اعتراض ملائکه به‌دلیل فساد نوع بشر در زمین بود و آدم (ع) خلیفه‌ای میان اهل زمین است. خلافت الهی داوود علیه‌السلام در قرآن: (يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ...) (ای داوود، ما تو را در روی زمین مقام خلافت دادیم، پس میان خلق خدا به‌حق حکم کن ...) (ص، 26) و داوود علیه‌السلام به مقام خلافت الهی رسید تا جانشین خداوند در میان مردم باشد. خلیفة‌الله المهدی در روایات اهل‌سنت أخبرنا أبو عبد الله الصفار، ثنا محمد بن إبراهيم بن أرومة، ثنا الحسين بن حفص، ثنا سفيان، عن خالد الحذاء، عن أبي قلابة، عن أبي أسماء، عن ثوبان (ر) قال: قال رسول الله (ص): (يقتتل عند كنزكم ثلاثة كلهم إبن خليفة ثم لا يصير إلى واحد منهم، ثم تطلع الرايات السود قبل المشرق فيقاتلونكم قتالا لم يقاتله قوم ثم ذكر شيئا فقال: إذا رأيتموه فبايعوه ولو حبوا على الثلج فإنه خليفة الله المهدي). (هذا حديث صحيح على شرط الشيخين). مستدرك الحاكم – كتاب الفتن والملاحم – رقم الحديث: ۸۴۳۲. إبن ماجة – الفتن – خروج المهدي – رقم الحديث: ۴۰۷۴. الطبراني – المعجم الأوسط – الجزء: (۱) – رقم الصفحة: ۹۴. المتقي الهندي – كنز العمال – الجزء: (۱۴) – رقم الصفحة: ۲۶۷. از ابی اسماء رحبى، از ثوبان و او از رسول‌الله ص روايت كرده كه حضرت فرمود: «در کنار گنجینۀ شما جنگى ميان سه نفر از فرزندان پادشاهان اتفاق می‌افتد كه هیچ‌یک در آن به پيروزى نمی‌رسند؛ سپس از سمت مشرق پرچم‌های سياهى پديدار می‌شوند و با شما نبردى خواهند كرد كه هرگز مانند آن اتفاق نيفتاده است.» (راوى می‌گوید سپس حضرت چيزى فرمود كه آن را به خاطر ندارم). آنگاه فرمود: «هنگامى كه آن پرچم‌ها را ديديد به هر وسیله‌ای كه می‌توانید هرچند از روى يخ بگذريد، خود را به آن‌ها رسانده و با ايشان بيعت کنید؛ زيرا او خليفۀ خدا، مهدى است). (این حدیث صحیح است؛ با شرط صحیح بخاری و صحیح مسلم) حدثنا ‏ ‏وكيع ‏ ‏عن ‏ ‏شريك ‏ ‏عن ‏ ‏علي بن زيد ‏ ‏عن ‏ ‏أبي قلابة ‏عن ‌‏ثوبان ‌‏قال: ‌‏قال رسول الله (ص): (‌‏إذا رأيتم الرايات السود قد جاءت من‏ ‏خراسان ‏فأتوها فإن فيها خليفة الله المهدي). مسند أحمد – باقي مسند الأنصار – ومن حديث ثوبان (ر) – رقم الحديث: ۲۱۳۵۳. نعيم بن حماد – الفتن – الرايات السود. رسول‌الله (ص) فرمود: «هرگاه پرچم‌های سیاه را مشاهده نمودید که از جانب خراسان به حرکت درآمدند، آن‌ها را همراهی کنید؛ زیرا خلیفة‌الله مهدی در میان آن‌هاست.» (ستطلع عليكم رايات سود من قبل خراسان! فأتوها ولو حبوا على الثلج، فانه #خليفة_الله تعالى المهدي). السيوطي – الدر المنثور – الجزء: (۶) – رقم الصفحة: ۵۸. رسول‌الله (ص) فرمود: «پرچم‌هایی سیاه از خراسان بر شما خارج می‌شوند! پس به‌طرف آن‌ها برای یاری سینه‌خیز بروید، زیرا خلیفة‌الله تعالی، مهدی در آن است.» أخبرنا الحسين بن يعقوب بن يوسف العدل، ثنا يحيى بن أبي طالب، ثنا عبد الوهاب بن عطاء، أنبأ خالد الحذاء، عن أبي قلابة، عن أبي أسماء، عن ثوبان (ر) قال: (إذا رأيتم الرايات السود خرجت من قبل خراسان فأتوها ولو حبوا فإن فيها #خليفة_الله_المهدي). (هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه). مستدرك الحاكم – كتاب الفتن والملاحم – رقم الحديث: ۸۵۳۱. المتقي الهندي – كنز العمال – الجزء: (۱۴) – رقم الصفحة: ۲۶۱ / ۲۶۲ / ۲۶۳. رسول‌الله (ص) فرمود: «هرگاه پرچم‌های سیاه را مشاهده نمودید که از جانب خراسان خروج کردند، آن‌ها را همراهی کنید؛ زیرا خلیفة‌الله مهدی در میان آنهاست.» (این حدیث با شرایط شیخ بخاری و مسلم صحیح است ولی آن را ذکر نکردند) جواب السيوطي عن سؤال ذكره في كتابه (الحاوي للفتاوي): (الأحاديث في المهدي مختلفة ……. إلى أن يقول والذي ترجح عندي من أكثر الأحاديث انه غيره، وأنه #خليفة يقوم في آخر الزمان، وأنه من ولد فاطمة، وقد ثبت في أحاديث أنه يخرج من قبل المشرق، وانه يبايع له بمكة بين الركن والمقام). (العرف الوردی فی اخبار المهدی ص ۱۵۷) پاسخ سیوطی دربارۀ سؤالی که در کتاب خود «الحاوي للفتاوي» داده است: «احادیث دربارۀ مهدی مختلف است…. تا جایی که می‌گوید: و آنچه در نزد من از طریق احادیث ارجح است این است که او خلیفه‌ای است که در آخرالزمان قیام می‌کند و از فرزندان فاطمه است و در احادیث ثابت شده است که از مشرق خروج می‌کند و در مکه بین رکن و مقام با او بیعت می‌شود.» 1. در روایات فوق از لفظ خلیفة‌الله برای مهدی استفاده شده است؛ پس درمی‌یابیم که لاجرم او با تنصیب خدای سبحان مبعوث می‌شود؛ همان ‌گونه که در سابق خلیفةالله آدم و خلیفة‌الله داوود با نصب مستقیم خدای سبحان مبعوث شدند. پس آیا با این اوصاف عاقلی پیدا می‌شود که بگوید شورا یا مردم، خلیفه یا حاکم را انتخاب و تعیین می‌کنند؟! همان طور که اهل‌سنت چنین اعتقادی دارند! ۲. خلیفة‌الله‌ بودن مهدی به‌وضوح بیان می‌دارد که او به‌مانند دیگر خلفای الهی سابق، می‌بایست ‌توسط نص مستقیم الهی یا همان وصیت معرفی شود: (وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى) (و گفتند چرا معجزه‌اى از پروردگارش براى ما نمى‌آورد؟ آيا دلیل‌های روشنى كه در کتب پيشين آمده، به آن‌ها نرسيده است؟) (طه، 133) (اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ اَلنَّبِيَّ اَلْأُمِّيَّ اَلَّذِي يَجِدُونَهُ #مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ... فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اِتَّبَعُوا اَلنُّورَ اَلَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ) (همانان که از این فرستادۀ اُمّی ـ‌که نام او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته می‌یابندـ پیروى می‌کنند؛... پس مؤمنین به او که او را بزرگ می‌دارند و یاری‌اش می‌کنند و از نوری که با او نازل شده تبعیت می‌کنند آنان رستگاران‌اند). (اعراف، 157) و در سنت پروردگار تبدیل و تغییری نخواهد بود: (سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا) (این سنت خداوند در اقوام پیشین است، و برای سنّت الهی هیچ‌گونه تغییر نخواهی یافت!) (احزاب، ٦٢) با خدا باش و همیشه خدا را یاد کن دل قصد رفتن کرد به‌سمت نوری که از ظلمت برهانَدَش. چه می‌کردم! به کدام سو حرکت می‌کردم! که هر طرف ظلمتی بود پس از تاریکی. پای دل می‌لرزید نه نشانی نه نشانگری با ناامیدی سر به زانو نهادم خسته و دل‌شکسته ناگهان گرمای دستی روی شانه‌ام امید درونم را بیدار کرد و فرمود: با خدا باش و همیشه خدا را یاد کن و در فضای رحمت خدا، این فضای گستردۀ آزادی حقیقی، شناور باش و صندوق را بشکن. * احمدالحسن (ع): «شیطان با آنکه در مرتبۀ یقین بود، بر آدم(ع) تکبر ورزید و از فرمان خداوند سرپیچی کرد.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «این ملعون [بلعم بن باعورا] هم با وجود علم و یقینش، به موسی(ع) حسادت ورزید و به‌جای آنکه زیر پرچم او درآید و پیرو او شود، او را نفرین کرد.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «این علم برای بلعم بن باعورا، وسیله‌ای برای تکبر و حسادت نسبت به موسی(ع) شد! و بلعم بن باعورا این علم را تبدیل به نقمت و عذابی کرد که وی را به اعماق جهنم (هاویه) دَرانداخت.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «علم رحمتی است که عمل‌کنندگان به آن به خدا می‌رسند.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «با تأسف بسیار، بسیارند کسانی که می‌گویند مردم دین را نمی‌خواهند؛ اما این عده توجه ندارند که مردم در میان چکش و سندان گیر افتاده‌اند.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «حاکم ستمگر (هیرودوس) یحیی(ع) را دستگیر و مدتی طولانی پیش از به‌قتل‌رسانیدنش به زندان انداخت؛ اما عالمان یهود هیچ حرکتی نکردند و حتی بسیاری از آن‌ها با شادی فراوان از این واقعه استقبال کردند.» گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «جبهۀ باطل در مواجهه با عیسی(ع) بسیار گسترده بود؛ این جبهه شامل علمای بنی‌اسرائیل، قوم یهود که با ادعاهای باطل، او را کوچک می‌شمردند، و حاکم کافر پیلاطس و سپاهیانش بود.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «با گذشت روزها پیروان عیسی(ع) بیشتر شدند و آن‌ها همانند پیروان سایر پیامبران، از بینوایان و مستضعفان بودند، یا همان گونه که دشمنان انبیا ایشان را می‌نامند: "فرومایگان قوم ما، افراد ضعیف‌الرأی".» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «علمای بنی‌اسرائیل شروع به توطئه برای قتل عیسی(ع) کردند؛ با این بهانه که او مدعی پادشاهی است و پیروانش فراوان شده‌اند و این باعث می‌شود رومی‌ها به قوم یهود هجوم آورند و کار را بر ایشان یکسره کنند.» گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «حال که ما سرگذشت این پیامبران بزرگوار(ع) را بررسی کردیم، باید باور کنیم که باطل هرچقدر هم که برتر باشد همچون کف روی آب است و به کمترین تلاطمی ناپدید خواهد شد.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «حق هرچقدر هم که باطل سعی در پوشانیدنش داشته باشد، باقی خواهد ماند و همچون آب زیر کف، مردم را بهره‌مند خواهد ساخت.» گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «محمد(ص) بدعتی در میان فرستادگان نبود. دعوت همۀ انبیا و اوصیا(ع) با پذیرفته‌شدن از طرف علمای دین و بزرگان جامعه‌ای که در آن مبعوث شده بودند، مواجه نشد.» گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «پیامبر(ص) در مکه، شهر امّ‌القری مبعوث شد؛ شهری که مردم به‌سویش حج می‌گزاردند؛ شهری که تمثیل مرجعیت دینی احناف (یکتاپرستان) به شمار می‌رفت.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «ای کاش محمد(ص) را آسوده می‌گذاشتند تا مردم را به‌سوی خداوند سبحانِ بخشایندۀ مهربان فراخواند؛ اما دریغا که او را آسوده گذارند.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «اگر از ابوذر(ره) بپرسیم این همه درد و مصیبت‌ها که در طول زندگی با آن مواجه بودی از چه رو بود؟ به این معنا خواهد گفت: حبیبم رسول خدا(ص) به من فرمود: ای ابوذر، حق را بگو! من حق را گفتم و حق برایم هیچ دوستی باقی نگذاشت.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «خوشا به حالت ای ابوذر! زندانبان‌هایت خوار و ذلیل شدند. آن‌ها تو را نکشتند، بلکه تو آنان را کشتی. آن‌ها در زندگی، مردگانی متحرک بودند، اما تو تا امروز در قلب‌های مؤمنان زنده‌ای.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «صلح امام حسن(ع) صلحی به‌معنای متعارفش نیست؛ بلکه در واقع متارکه و آتش‌بسی بوده است که آن حضرت به آن مجبور شد تا برادرش حسین(ع) ـ‌که مصداق خود امام حسن(ع) است‌ـ با انقلابی که پژواکش تا همین امروز دنیا را به لرزه درآورده است، آن را دنبال نماید.» (گوساله، جلد ۱) * احمدالحسن (ع): «برای من و برادران مؤمنم، اسوه‌ای همچون موسی و هارون وجود دارد که با فرعون، هامان، قارون، سامری و بلعم بن باعورا ـ‌که لعنت خدا بر او باد‌ـ در پوشش عالمِ عابدِ زاهد بود، به مبارزه برخاستند.» (گوساله، جلد ۲) * احمدالحسن (ع): «من این رویارویی دائمی با هزاران ترکیب تسلیحاتی شامل تمام انواع سلاح‌های مادی، نظامی و تبلیغاتی را برگزیدم؛ در حالی که هیچ‌چیزی ندارم جز اینکه بگویم "من مغلوب شده‌ام؛ پس یار‌ی‌ام کن".» (گوساله، جلد ۲) خورشیدِ فاران خورشيد جهان‌آرا سرمايه‌ی جان آمد تبريک كه پيغمبر بر خلق جهان آمد لرزيد تن كسریٰ، آتشكده رفت از حال ابليس سيه‌رو شد آن نورْنشان آمد آیینه‌ی هُوْ يعنی آن شهر كمالاتش الله تجلی کرد گويا كه همان آمد پُر كرده رسولش را از كُنهِ خودش حالا آن غيب كه می‌جویی نامش به اذان آمد نون و قلم و ميم و آن جوهره‌ی هستی لاهوت به‌یک‌باره، يک‌جا به عيان آمد جز وحی خدا چيزی در گفته‌ی‌ طاها نيست لال‌اند همه جز او، بنيان بيان آمد دريای خروشانش بر ظرف علی پر شد هنگام وفاتش هم حيدر به ميان آمد فرمود كه می‌آيد احمد پسر مهدی الله خودش ديگر با ما به زبان آمد املای وصيت را حقا كه نوشت حيدر حاشا، نَبُوَد هذيان منجی زمان آمد انبیا و اولیای الهی از چه طریقی خداوند را تصدیق می‌کنند؟ طریق وحی در شناخت خدای سبحان برخی از مردمان فکر می‌کنند تنها طریق اثبات وجود خداوند سبحان اقامۀ دلیل و برهان عقلی است؛ یعنی تنها راه اثبات خداوند غایبِ شاهد را دلیل‌آوری عقلی می‌دانند؛ مانند دلایلی از قبیل «عدم، مولد نیست»، برهان نظم و ... . اما حقیقت امر خلاف این باور است؛ چراکه طریق انبیا و اولیای الهی در شناخت خداوند سبحان، طریق وحی است یعنی شنیدن از آن وجود غایبی که متفکرین در پی اثبات وجود آن از طریق مخلوقاتش هستند. در خصوص روش وحی در شناخت خداوند، سید احمدالحسن چنین می‌نویسند: «(قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً) ( ) (بگو که من فقط بشری مثل شما هستم؛ به من وحی می‌شود که خدای شما خدای یکتاست؛ پس آن‌که امید به لقای پروردگارش دارد باید عمل شایسته انجام دهد و هیچ‌کس را در پرستش پروردگارش شریک قرار ندهد). هر انسانی باید این را بفهمد که منطقی نیست گوشش را از شنیدن صدای پشت دیوار ببندد و سپس از روی عناد و لج‌بازی، به کسانی که می‌شنوند بگوید چیزی پشت دیوار نیست؛ چون لازم است اول گوش خود را باز کنم و سعی کنم بشنوم و در آن هنگام اگر آنچه آن‌ها شنیدند را نشنیدم، می‌توانم حکم به این بدهم که چیزی پشت دیوار وجود ندارد. در حقیقت، طریق وحی راه برتر و شریف‌تری است و آغازش تصدیق به وجود حقیقت (خدای سبحان) است؛ ولی به مراحل بعد از تصدیق یعنی معرفت که علت آفرینش است نیز کشیده می‌شود.( ) آغاز این راه از آمادگی برای شنیدن حقیقت شروع می‌شود، پس از آن به‌وسیلۀ تجرّد و اخلاص برای آن حقیقتی که این جهان را به وجود آورده تا جایی می‌رسد که روح انسان مستقیماً از آن حقیقت حکیم می‌شنود و برایش وجود و حکمت ثابت می‌شود و از آن به بعد، سفر خود را به‌سمت معرفت آغاز کند؛ به ‌این ‌ترتیب از خدا و رسولانش از طریق وحی در رؤیا و کشف می‌شنود؛ بلکه کار به‌ جایی می‌رسد که انسان حتی صدای جمادات را هم می‌شنود.( ) این همان طریق انبیا و اولیای الهی است؛ و فرض آن است که همۀ فرزندان آدم باید همین طریق را بپیمایند؛ اما متأسفانه آن‌ها از خداوند رو برمی‌تابند، و در حالی‌ که خداوند آن‌ها را فرامی‌خواند، مشغول دنیا شده و غافل می‌شوند و چه‌ بسا اعمال خبیثی مانند دشمنی با اولیای الهی را انجام دهند تا زنگار، همۀ دلشان را فرابگیرد و در نتیجه چیزی نشنوند و چیزی درک نکنند: (كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ)( ) (چنين نيست، بلكه آنچه می‌کردند دلشان را چون زنگار در برگرفته است).» [1] منبع: 1. سید احمدالحسن ع، عقاید اسلام، ترجمۀ فارسی، صفحۀ 12 و 13. به بهانۀ روز کتاب و کتاب‌خوانی: آشنا شویم با چشمه‌ساری از کتب احمد‌الحسن (ع)، یمانی آل محمد (ص) سرگردانی امت اسلام بعد از پیامبر(ص) و اوج‌گرفتن آن در دورۀ غیبت کبرای صاحب‌الزمان(ع) خصوصاً در آخرالزمان، بهانۀ مهمی برای نگارش اولین کتاب ایشان بود؛ کتابی که شباهت امت اسلام با بنی‌اسرائیل را مبنا قرار داده و راه خروج از «سرگردانی» را ذکر می‌کند. نگارش کتاب «سرگردانی یا راه به‌سوی خدا» و «گوساله» در دوران سه‌سالۀ دعوت مخفیانۀ سید یمانی در حوزه نجف اشرف بود؛ اما کتاب دوم با بیانی قاطع‌تر، انحرافات امت اسلام و خصوصاً شیعه را ذکر و زمینۀ فکری برای اصلاحات علمی امام مهدی(ع) را آماده کرد. کسی که می‌خواهد از اسباب غیبت امام مهدی(ع) و سرگردانی امت مطلع شود و راه نجات از آن را بداند، به این دو کتاب مراجعه کند. وقتی مردم به قانون الهی چنگ نزنند و حاکمان را خود انتخاب کنند، زمین پر از ظلم و فساد می‌شود. این اتفاق در اسلام، در سقیفه واقع شد و لذا شورای کبری موجب غصب حق علی(ع) شد و مردم او را خانه‌نشین کردند؛ این اتفاق در سال 2003 با وصی امام مهدی(ع) نیز تکرار شد و علما فتوا به شورای صغری دادند و به دموکراسی آمریکایی مشروعیت بخشیدند و خواستار تسلط قوانین وضعی بشری و تسلط احزاب خرابکار شدند؛ در نتیجه سید یمانی(ع) با نگارش کتاب «حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم»، دیدگاه امام مهدی(ع) نسبت به حاکمیت را تشریح نمودند؛ هرچند این نظریه در سال‌های بعد از آن روشن‌تر شده است. پس مطالعه این کتاب را از دست ندهید. اسرار امام مهدی(ع) و معارفی که برای روشن‌شدن هدف خلقت و سلوک الهی مؤمنین‌ مفید است، در کتاب «گزیده‌ای از تفسیر فاتحه»، «متشابهات» در چهار جلد، «توحید»، «سفر موسی(ع) به مجمع‌البحرین»، «پاسخ‌های روشنگرانه» در هفت جلد و «نبوت خاتمه» بیان شده است؛ لذا کسی که خواستار عروج در عالم ملکوت و رسیدن به آسمان عقل است باید معانی بلند معرفتی را در این کتب مطالعه کرده و با عمل مخلصانه، آن را به حقیقت بدل سازد. عمل به احکام شرعی راهی برای تطبیق قوانین الهی است. این احکام که فرع دین است در کتب «شرائع‌الاسلام» یا «احکام نورانی اسلام» در سه جلد، «پاسخ‌های متفرقه فقهی» در پنج جلد، «پاسخ‌های فقهی (طهارت، نماز، روزه)»، «رساله‌ای در احکام خمس» و «احکام شریعت از طریق پرسش و پاسخ» در سه جلد جمع‌آوری شده است. ضروری است کسی که به‌ حق مؤمن شده، به‌تدریج جهت تسلط به فقه دینی اقدام کند؛ زیرا یکی از راه‌های خروج از سرگردانی، تسلط و نشر فقه دینی است. اما کتابی که برای انصار امام مهدی و اصحاب ایشان ضروری است تا در زندگی رسولانۀ خود و تبلیغ دعوت حق، از مشکلات خسته نشده، بلکه سختی‌ها را زودتر بشناسند، کتاب «روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان»در سه جلد است. کتابی که با نگاهی به تاریخ رسالت انبیا و مسائل اساسی، «رسولی» مخلص برای امام مهدی(ع) تربیت می‌کند. از اهداف اصلی سید احمدالحسن(ع) اصلاح عقیدتی است؛ لذا با نگارش کتب «رجعت، سومین روز بزرگ خدا»، «جهاد درب بهشت است»، «بیان حقیقت و راستی با اعداد» در دو جلد، «نصیحتی به طلاب»، «در محضر عبد صالح» و «تفسیر آیه‌ای از سورۀ یونس» به این مسئلۀ مهم پرداختند. موضوعات متنوع مذکور در این کتب به حدی جذاب است که انسان دوستدار علم باید به آن‌ها مراجعه کند. کتاب «وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی» اتمام‌حجتی برای شیعیان بود و انتشار آن مقارن با دعوت رسمی ایشان برای مناظرۀ کتبی با مراجع شیعه بود؛ هرچند تا به امروز کسی به این دعوت، پاسخ مثبت نداده است. مواجهه با مسیحیان و انتشار خبر ظهور تسلی‌دهنده و رهایی‌بخش، در کتاب «نامۀ هدایت»، «وصی و فرستادۀ امام مهدی در قرآن تورات و انجیل» و کتاب «حواری سیزدهم» به‌تفصیل مورد بحث قرار گرفته است؛ لذا مطالعۀ آن برای رسولان امام مهدی(ع) به‌سوی یک‌چهارم جهانیان ضروری به‌نظر می‌رسد. امروزه مواجهه با خداناباوران در نگاه احمدالحسن(ع) مهم‌ترین مسئله برای دین الهی است؛ لذا ایشان با دخالت الهی کتاب «توهم بی‌خدایی» و «توقفگاه‌هایی برگزیده از چشم‌اندازهای سومر و آکد» را به رشتۀ تحریر درآوردند و نظریات جدیدی در مسائل مختلف ارائه کردند. (تعدادی از این نظریات در پایان‌نامه‌های دانشکدۀ لغوی و دینی مهدوی در نجف اشرف تبیین شده است). مطالعۀ این کتب برای طبقۀ دانشگاهی بسیار توصیه می‌شود. مهم‌ترین‌ کتاب اعتقادی ایشان «عقاید اسلام» نام دارد که شخص محقق برای شناخت حقیقت باید آن را مطالعه کند تا با اصلاحات عقیدتی ایشان آشنا شود. اما کتاب «پیک صفحه» مجموعه‌ای از پیام‌های فیس‌بوک به‌‌اضافۀ پاسخ به کامنت‌هایی است که سید احمدالحسن(ع) در صفحۀمبارکشان پاسخ داده‌اند. این کتاب مهم‌ترین منبع برای اطلاع از نظرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایشان است. ترجمۀ فارسی این کتاب به‌زودی منتشر می‌شود؛ هرچند فقط پیام‌های سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷ در این کتاب جمع‌آوری شده و بقیۀ آن در مجلدی دیگر تقدیم می‌شود ان‌شاءالله. با مطالعۀ کتب سید احمدالحسن(ع) و هدیه‌کردن کتب ایشان، فرهنگ کتاب‌خوانی را در جامعه گسترش دهیم. تلنگری بر هر مسیحی‌ای که به یحیی ایمان دارد در مقالات پیشین به دلایل بسیاری در رابطه با حقانیت احمدالحسن اشاره شد. در این مقاله سعی خواهیم کرد تا مقایسه‌ای را بر اساس کتاب مقدس، آن هم در بخش نص (که مهم‌ترین رکن شناخت است)، بین احمدالحسن و یحیی انجام دهیم، تا نشان دهیم که هیچ مسیحی‌ای نمی‌تواند منکر حقانیت احمدالحسن باشد، جز اینکه پیش از آن یحیایی را که یک نبی می‌پندارد، انکار کرده باشد. در انجیل در رابطه با یحیی می‌خوانیم: (زیرا که شما را می‌گویم از اولاد زنان، نبی‌ای بزرگ‌تر از یحیای تعمیددهنده نیست؛ لیکن آن‌که در ملکوت خدا کوچک‌تر است از وی بزرگ‌تر است). (لوقا 7: 28) اما آیا نصوصی از عهد قدیم که بر طبق انجیل (ر.ک.مرقس 1: 2و3؛ یوحنا 1: 23) در رابطه با یحیاست، واضح‌تر از نصوصی است که به حقانیت احمدالحسن اشاره دارد؟! در این نصوص که بر طبق انجیل در رابطه با یحیاست، به‌خوبی تدبر نمایید: (3 صدای ندا‌کننده‌ای در بیابان، راه خداوند را مهیا سازید و طریقی برای خدای ما در صحرا راست نمایید). (إشعیا، باب ۴۰) همچنین در کتاب ملاکی می‌خوانیم: (اینک من رسول خود را خواهم فرستاد و او طریق را پیش روی من مهیا خواهد ساخت؛ و خداوندی که شما طالب او هستید، ناگهان به هیکل خود خواهد آمد، یعنی آن رسول عهدی که شما از او مسرور هستید. هان او می‌آید! قول یهوه صبایوت این است). (ملاکی 3: 1) بنابراین تا اینجا با دو نصی مواجه هستیم که خیلی واضح نیستند؛ اما به نص دیگر می‌پردازیم؛ عیسی دربارۀ یحیی گفت: (۱۴ و اگر خواهید قبول کنید، همان است الیاس که باید بیاید. ۱۵ هرکه گوش شنوا دارد بشنود). (متی، باب 11) آیا قرار بود الیاس بیاید؟! بله در عهد قدیم می‌خوانیم: (اینک من ایلیای نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مَهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد). (ملاکی 4: 5) در نتیجه بنا بر اعتقاد مسیحیان، با مجموعه‌ای از نصوصی مواجه هستیم که با رمز و اشاره به یحیی تأکید دارد. حال شاید یک یهودیِ منکرِ یحیی، سخن یحیی را قبول نداشته باشد: (گفت: من صدای ندا کننده‌ای در بیابانم که راه خداوند را راست کنید، چنان‌که اشعیای نبی گفت). (یوحنا 1: 23) و همچون مفسر بزرگ یهودی، «راشی»، آن را طور دیگری تفسیر نماید؛ چنان‌که در تفسیرش می‌خوانیم: (یک صدا. روح‌القدس در بیابان ندا می‌دهد) (تفسیر ربی راشی بر إشعیا، باب 40، آیه 3. | קול. רוח הקדש קורא במדבר). در اینجا سؤالی را از مسیحیان می‌پرسیم که اگر در زمان یحیی بودید و سخنش را می‌شنیدید، چگونه برخورد می‌کردید؟! آیا به‌راستی احتجاج او به نص إشعیا برایتان کفایت می‌کرد؟! یا به سراغ فقها و بزرگان یهود می‌رفتید و از آنان در رابطه با یحیای تعمیددهنده می‌پرسیدید؟ (لیکن فریسیان و فقها ارادۀ خدا را از خود رد نمودند؛ زیرا که از وی تعمید نیافته بودند). (لوقا ۷: 30) هرگز نباید فراموش کنید که نه اسمی از او در عهد قدیم وجود دارد و نه نام شهر او بیان شده است و نه ... و نه ... و نه ... حتی در انجیل نیز می‌خوانیم: (۴۰ و باز به آن طرف اردن، جایی که اول یحیی تعمید می‌داد رفت و در آنجا توقف نمود. ۴۱ و بسیاری نزد او آمده، گفتند که یحیی هیچ معجزه ننمود و لکن هرچه یحیی درباره این شخص گفت، راست است). (یوحنا، باب 10) از مسیحیان می‌خواهیم انصاف پیشه کنید و نصوص روشنی را که در کتاب مقدس در حقانیت احمدالحسن بیان شده است با یحیی مقایسه نمایید؛ آیا انصافتان این اجازه را به شما می‌دهد که احمدالحسن را که نصوص مربوط به او در کتاب مقدس بیشتر و روشن‌تر از یحیاست و صفات و القاب و کنیۀ او و وضعیت دعوتش و محل سکونتش به‌دقت در پیشگویی‌ها ذکر شده است، انکار نمایید؟! اگر چنین باشد حاصل یک تعصب کور است! زیرا کسی که احمدالحسن را انکار کند، یعنی تمامی انبیای خدا را انکار کرده است. (۳۸ «کتب را تفتیش کنید، زیرا شما گمان می‌برید که در آن‌ها حیات جاودانی دارید؛ و آن‌هاست که به من شهادت می‌دهد. ۳۹ و نمی‌خواهید نزد من آیید تا حیات یابید. ۴۰ جلال را از مردم نمی‌پذیرم. ۴۱ ولکن شما را می‌شناسم که در نفْس خود محبت خدا را ندارید. ۴۲ من به اسم پدر خود آمده‌ام و مرا قبول نمی‌کنید، ولی هرگاه دیگری به اسم خود آید، او را قبول خواهید کرد. ۴۳ شما چگونه می‌توانید ایمان آرید؛ حال آنکه جلال از یکدیگر می‌طلبید و جلالی را که از خدای واحد است طالب نیستید؟ ۴۴ گمان مبرید که من نزد پدر بر شما ادعا خواهم کرد. کسی هست که مدعی شماست و آن موسی است که بر او امیدوار هستید. ۴۵ زیرا اگر موسی را تصدیق می‌کردید، مرا نیز تصدیق می‌کردید؛ زیرا او دربارۀ من نوشته است. ۴۶ اما چون نوشته‌‌‌های او را تصدیق نمی‌کنید، پس چگونه سخنان مرا قبول خواهید کرد.»). (یوحنا، باب 5) متأسفانه بسیاری از مسیحیان راه تقلید از علمای خود را در پیش گرفته‌اند ـ‌علمایی که بر کرسی عیسی تکیه زده‌اند و کتب را برحسب رأی خود تفسیر می‌کنندـ و متأسفانه هنگامی که عمل آنان با عمل یهودیان که تقلیدکنندۀ علمای خود هستند و عیسی را انکار می‌کنند، مقایسه کنیم، می‌بینیم که بین آنان فرقی وجود ندارد؛ به‌عنوان مثال نحوۀ اتهام‌زدن آنان. اما هر مسیحی حق‌طلبی بدون شک به حقانیت احمدالحسن اقرار میکند؛ چراکه دلایل او را بسیار می‌بیند و انصافش این اجازه را نمی‌دهد که او را انکار کند. در انتهای این مقاله، از هر مسیحی منصفی می‌خواهیم در این آیات به‌خوبی تأمل کند: (۵ به‌تمامی دل خود بر خداوند توکل نما و بر عقل خود تکیه مکن. ۶ در همۀ راه‌های خود او را بشناس، و او طریق‌هایت را راست خواهد گردانید. ۷ خویشتن را حکیم مپندار، از خداوند بترس و از بدی اجتناب نما). (امثال، باب 3) یاری حجت خدا در فضای مجازی یکی از مسائل مهم برای زنان در یاری حجت خدا، حفظ کرامت آنان است؛ چراکه در جامعه امکان دارد دچار مشکلاتی بشوند و از سوی دیگر یاری حجت زمان را هم نمی‌توان ترک کرد. راه‌حل این مشکل را در پاسخ یمانی موعود سید احمدالحسن ع به یکی از خواهران انصاری می‌خوانیم: بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آل محمد الائمة و المهدیین و سلم تسلیماً. سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما ای انصار خدا و بر آنان که دوستشان دارید! آیا یاری‌دادن امام به‌صورت انفرادی است؟ من به‌عنوان یک زن، به‌عنوان مثال با شنیدن خروج حسین(ع) برای جنگ، چه کار واجبی باید انجام بدهد؟ به‌عنوان یک زن اگر در زمان امام کاظم(ع) باشم و بفهمم امامم در زندان است، چه کاری باید انجام دهم؟ وقتی باقر صدر را زندانی کردند و من در شهر دیگری بودم، انجام‌دادن چه کاری بر من برای یاری او واجب بود؟ وقتی خویی را به‌اجبار خانه‌نشین کرده بودند، چه‌کاری بایستی انجام می‌دادم؟ آیا باید منتظر دستور امام(ع) باشم؟ یا مانند زمان امام کاظم(ع) منتظر دستورات مراجع باشم؟ همان کسانی که او را تنهایش گذاردند؟ یا می‌توانم به‌صورت انفرادی مقابله کنم؟ آیا در حال حاضر صحیح است خانه و خانواده‌ام را برای ملحق‌شدن به مولایم احمد، ترک گویم؟ از نظر تبلیغی، اکنون چه کاری باید انجام دهم؟ تقریباً بیشتر کسانی را که در توانم بود، تبلیغ کرده‌ام؟ می‌خواهم مولایم را یاری دهم و تنهایش نگذارم؟ اما چگونه؟ می‌خواهم گناه ترک‌کردن و تنها‌گذاشتن امام را جبران کنم؛ چه کاری باید انجام دهم؟ چشم‌انتظار پاسخی روشن هستم؛ چراکه من پاسخ صحیح را مقابله به‌شکل انفرادی می‌دانم و اینکه برای پیوستن به امام، بلیت عراق بگیرم؛ بدون آگاه‌کردن خانواده، شوهر یا اهل‌وعیالم. خانواده‌ام به سید ایمان دارند... ولی شوهرم و خانواده‌اش ایمان ندارند... آیا ایشان و خانوادۀ غیر‌مؤمنش را ترک گویم؟... با توجه به این نکته که هیچ نوع آشنایی و شناختی از عراق ندارم... با توکل به خدا آنجا بروم و او کارهایم را تدبیر می‌کند... آیا این صحیح است؟ آیا لازم است از خود سید احمد بپرسم؟ می‌ترسم به من، همان‌ سخنی را بگوید که حسین(ع) به نافع گفت که این شب را شتری برگیر... یا همان‌ طور که ایشان به جون فرمود... مولای من، احمد، خداوند شما را رحمت کند، مسئله را برایم روشن فرما. از خداوند درخواست توفیق دارم و از خداوند، برایم درخواست توفیق فرمایید... یا اصلاً هنگام این پرسش فرانرسیده است؟ و جزو مسائلی است که اگر برایتان آشکار شود، شما را ناراحت می‌کند؟ مولای من، ای احمد، ای فرزند سروران مطهر، چرا صدایت می‌زنم و پاسخی نمی‌دهی؟ و چه‌‌چیز شما را از ما بازمی‌دارد... آیا سختی‌ها شما را از ما بازمی‌دارد؟ یا قله‌ها؟ چنین چیزی از شما به دور است که شما همیشه مهربان بودید. خدایا! می‌خواهم ولیّ تو را یاری دهم؛ پس مرا در این کار، توفیق عطا فرما و به آنچه دوست می‌داری و راضی هستی، موفق گردان. آیا طرز فکر بنده روشن شد؟ فرستنده: خادم شما، خاکزاد پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآل محمد الأئمة والمهديين وسلم تسلیماً کثیراً. از خداوند خواهان توفیق و تسدید برای شما هستم. یاری‌دادن واجب بر مکلف، همان یاری خداوند سبحان است که با یاری خلیفه و جانشین او در زمینش در هر زمان، محقق می‌شود. یاری کسی غیر از خلیفۀ خداوند در زمینش حتی اگر به‌حق دعوت کند، واجب نیست: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُم‏)( ) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد، اگر خدا را ياری کنيد، شما را ياری خواهد کرد و گام‌هایتان را استوار خواهد نمود). یاری‌دادن خلیفه و جانشین خداوند در زمین بر یک زن با کاری که گمان می‌کند باعث از‌بین‌رفتن کرامتش می‌شود یا مانند جهاد و برخی از مسائل امر به معروف و نهی از منکر، در به‌انجام‌رسانیدن آن ناتوان می‌شود، واجب نیست. خداوند در هر خیری توفیقتان دهد. به‌طور کلی بهترین راهی که در حال حاضر برای یک زن جهت یاری‌دادن حق امکان‌پذیر است، تبلیغ از راه اینترنت یا هر ابزار دیگری است که با استفاده از آن بتوان حق را برای هدایت و نجات به مردم رسانید. این همان راهی است که فاطمۀ زهرا(س)، زینب(س)، خدیجه و آسیه و مریم (ع) در پیش گرفتند. برای شما در بهترین زنان جهانیان، الگویی نیکوست؛ به سیرۀ مبارک و پاک آن‌ها اقتدا کنید، با این امید که خداوند شما را مورد مرحمت قرار دهد و به شما برکت عطا کند؛ همان‌ طور که به ایشان رحم نمود و برکت داد. سلام و درود خداوند بر ایشان. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. احمدالحسن، صفر 1433ق