نشریه زمان ظهور 89

پاسخ امام احمد الحسن (ع) به اشکالِ شرعی یکی از معاندان وقتی اشکالات وارده به حجت‌های الهی را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که از روی جهل و ناآگاهی، آن را مطرح می‌کنند و اگر اندکی اندیشه کنند، متوجه می‌شوند که اشکال آنان، دقیقاً اشکال به فهم خودشان است. یکی از مخالفین سؤالی را برای من مطرح کرده که در این پرسش بر علم سید احمدالحسن(ع) اشکال وارد کرده و گفته: امام شما در کتاب شرایع الاسلام (احکام نورانی اسلام) صفحۀ ۱۰ گفته است: «و اما آب چاه، پس آن با ملاقات نجس می‌شود... و راهِ پاک‌کردن آب چاه این است که به اندازۀ نجاست از آب چاه بردارد و اگر عقرب و مار و وزغ در آب چاه افتادند، بین (۳۰ لیتر تا ۷۰ لیتر) به اندازۀ حجم حیوان و حال آن از آب چاه بردارد.» این یعنی وزغ نجس است و اما در صفحۀ ۳۴ کتاب شرایع، زمانی که نجاسات را بیان می‌کرده، گفته که: «و وزغ پاک است و اما اگر موش یا موش صحرایی یا وزغ در آب قلیل افتادند، این آب دیگر قابل شُرب و طهارت نیست و نیز اگر وزغ و عقرب و مارِ مرده در آب قلیل بیفتند، قابل طهارت و شُرب نیست.» عقرب و مار و وزغِ ماده سائله نیستند و این واضح است و اگر داخل آب چاه بیفتند آن را نجس نمی‌کنند؛ به‌سبب اینکه آن‌ها نجس نیستند. پس چطور حکم به وجوبِ برداشتن از آب چاه شود، در حالی که پاک هستند؟ واضح است که در این تناقض وجود دارد. آقای من! از شما خواهش می‌کنم و انتظار دارم، این اشکال را برطرف بفرمایی. امام احمدالحسن(ع) در پاسخ به این مسئله، این‌گونه فرمودند: «پاسخ: برداشتن از آب چاه، به‌سببِ وجود عقرب و مار و وزغ نه از بابت نجس‌بودن آن‌هاست و من هم نگفتم که این‌ها نجس هستند [و] به همین سبب باید از آن، آب کِشیده شود؛ بلکه زمانی که حکم نجاسات را بیان می‌کردم، حکم به عدم نجاست آن‌ها داده‌ام. همچنین بیان کردم: آبی که مرداری در آن باشد، از آن، آب‌خوردن و طهارت‌کردن صحیح نیست. به همین علت بود که سابقاً گفتم آب برداشته شود. و حکمِ برداشتن آب در این مسئله، به حکمِ برداشتن آب از آبِ چاهی که نجس است، ضرری نمی‌رساند. کما اینکه مخاطب قراردادن ابلیس با وجود اینکه از جنس جن بوده، به لفظ ملائکه‌ای که اغلب حاضرین بوده‌اند، ضرری نمی‌رساند. (و اذْ قلنا لِلملائِکةِ أُسجُدوا لِآدَمَ فسجدوا الاّ ابلیس أَبَی...) (و زمانی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، آنان سجده کردند؛ به‌جز ابلیس که سر باز زد). و کما اینکه می‌بینی اگر صحیح باشد، اشکال‌کردن به این شکل خام و سفیهانه از چیزی که در شرایع نوشته‌ام، در واقع اشکال‌گرفتن از قرآن صحیح‌تر است. و چیزی نمی‌گویم، جز اینکه خدا، عقل‌های کج‌فهم را زشت گرداند. آن‌هایی که گفتار حق را نمی‌فهمند و درک نمی‌کنند.» این پاسخ امام بود که با صبر و شکیبایی به این مسئله پاسخ دادند و جهلِ فرد اشکال‌گیرنده را مشخص کردند. منبع این پاسخ، کتاب پاسخ‌های فقهی متفرقه، ج5 است که در نسخۀ عربی آن در سایت المهدیون موجود است. بررسی زمان شکل‌گیری نهاد خانواده قسمت اول شکل‌گیری خانواده مسئلۀ شکل‌گیری خانواده و زمان آن در نوع بشر، یکی از مسائل پیچیده‌ای است که نظریه‌های مختلفی در خصوص آن ارائه شده است. برخی شکل‌گیری آن را حدود ده هزار سال پیش می‌دانند و دلایل خاص خود را دارند؛ اما در این مقاله پاسخ احمدالحسن به این سؤال را بررسی می‌کنیم. «تولیدمثل جنسی (یا زادآوری با مشارکت ژن‌ها بین دو فرد) نتیجه‌ای است که تکامل هنگام ترکیب و پیچیده‌شدن ساختار موجودات باید به آن دست یابد؛ زیرا این شیوه در واقع استراتژی بقای موجود شایسته‌تر نسبت به تولیدمثل غیرجنسی است؛ زیرا تولیدمثل غیرجنسی در گونه‌ای معین، یعنی اینکه افراد آن گونه عبارت‌اند از همانندسازی‌های یکسان و تکراری نقشۀ ژنوم؛ و به این معنا خواهد بود که هر نوع ضعف در مواجهه با دشمن، به یک اندازه در همۀ افراد گونه راه می‌یابد؛ به‌عنوان مثال ویروسی معین می‌تواند به‌راحتی همۀ افراد گونه را از بین ببرد؛ در حالی که تولیدمثل جنسی، تعداد بسیار زیادی ژنوم به وجود می‌آورد که به افراد همان گونه برمی‌گردد. هر زوج می‌تواند نقشه‌‌ای برای فرزندان خود تولید کند که کاملاً با نقشۀ ژنتیکی پدرانشان و نیز با نقشۀ برادرانشان متفاوت باشد. این امتیاز، گونه را در برابر انقراض مقاوم می‌کند و به او فرصت بیشتری برای بقا می‌دهد؛ زیرا هر دشمنی که بتواند بر یکی از افراد گونه غلبه کند، به این معنا نیست که الزاماً می‌تواند دیگر افراد آن گونه را نیز از بین ببرد؛ چراکه نقشۀ ژنوم آن‌ها با یکدیگر تفاوت دارد و در نتیجه آن‌ها با هم تفاوت و تمایز دارند و توانمندی‌ها و میزان مقاومت ایشان نیز متفاوت است. بنابراین از آنجا که جهش دیر یا زود باید ویژگی تولیدمثل جنسی را فراهم کند و از آنجا که انتخاب طبیعی باید این ویژگی را تأیید و تثبیت کند ـ‌زیرا نتیجۀ تکامل، بقای شایسته‌تر است‌ـ تولیدمثل جنسی حالت ایدئال و آرمانی برای مقاومت گونه‌ها در برابر بیماری‌ها، امراض مُسری و دشمنان محسوب می‌شود و به این ترتیب تکامل باید به قابلیت تولیدمثل جنسی دست یابد. قابلیت تولیدمثل جنسی غالباً نیازمند برخورد و نزدیکی زوج با یکدیگر است و این به‌معنای اجتماع آن‌ها در یک مکان واحد است. این گام اولیه در تشکیل خانوادۀ پایدار محسوب می‌شود؛ البته فقط گامی است در ابتدای راه؛ زیرا آمیزش جنسی محدود به مواقع نیاز است که همان دوران باروری است. بنابراین به‌عنوان مثال در جنس مادۀ بیشتر موجودات، ابزارهایی برای اعلام آمادگی باروری تکامل یافته است و این، یعنی آمیزش جنسی دارای محدودیت‌هایی است و این شایستگی را ندارد که پایه و اساس تشکیل خانواده محسوب شود. مثلاً شامپانزه‌های ماده برای اعلام آمادگی جفت‌گیری، اعضای تناسلی خود را باد می‌کنند. اما در خصوص انسان‌واره‌ها، گام بعدی برای تشکیل خانواده، پوشیدن لباس بود؛ که البته این کار به‌هیچ‌وجه تصمیم ساده‌ای به شمار نمی‌رفت؛ زیرا برای تأیید پوشیدن لباس توسط قانون انتخاب طبیعی می‌بایست دلیلی منطقی و قوی وجود می‌داشت؛ چون استفاده از لباس، اندام‌های تناسلی و نشانه‌های ویژه را می‌پوشاند و این به‌طور خلاصه به‌معنای دشوارشدن تشخیص زمان جفت‌گیری زنان و در نتیجه موفق‌نشدن در تولیدمثل بود. در خصوص پوشیدن لباس چندین تئوری مطرح کرده‌اند؛ از جمله: * سرما: اما این واقعیت که انسان‌واره‌ها در ساواناهای گرم یا معتدل آفریقا زندگی می‌کردند و از سوی دیگر، محافظت در برابر سرما به‌وسیلۀ لایه‌های چربی زیر پوست که در حال حاضر نیز وجود دارد، امکان‌پذیر است، این تئوری را در توضیح استفاده از لباس، ناکافی می‌نماید. * شرم و حیا: حیا پاسخی است که ژن‌ها در رقابت ژنتیکی با ژن‌های شرکای جنسی یافتند؛ شریکانی که می‌خواهند ژن‌های خود را بدون پذیرفتن مسئولیت و سختی پرورش فرزندان و هزینه‌های آن منتشر کنند. منظور از حیا در اینجا همان حیایی است که برای محافظت از اندام جنسی در برابر کسی غیر از همسر به کار می‌رود. شاید این‌گونه حیا سرآغاز استفاده از لباس‌هایی باشد که اندام جنسی را می‌پوشاند و هدف مدنظر را محقق می‌سازد. علاوه بر این شاید بتوان گفت نیاز به لباس برای محافظت در برابر دشمنان و سلاح حیوانات شکاری بوده است، یا اینکه دست‌کم این عوامل انسان‌ها را به پوشیدن لباس تشویق کرده است. لباس‌هایی از پوست (حیوانات) به‌مثابۀ زره‌هایی هستند که انسان را از شاخ حیوانات درنده و حتی از نیزه‌های دیگر گونه‌های انسان‌واره‌ها حفظ می‌کرده است و این می‌تواند دلیل انقراض انسان‌واره‌ها و بقای هوموساپینس تلقی شود؛ زیرا وی دریافت که سلاح تنها در تبر و نیزه محدود نمی‌شود؛ بلکه زره و لباس‌های چرمی نیز جزو سلاح‌ها محسوب می‌شوند. در حقیقت انتظار می‌رود که عمر زره‌های چرمی به اندازۀ عمر سلاح‌های سنگی باشد؛ به‌ویژه با توجه به این موضوع که پس از پاگرفتن صنعت اسلحه‌سازی و امکان شکار حیوانات فراوان، زره‌های پوستی به‌وفور فراهم شد. اشکالی ندارد که این زره‌ها برای کسی که از آن‌ها استفاده می‌کند فواید دیگری نیز در بر داشته باشند؛ از قبیل محافظت در برابر سرما در آینده، و پوشاندن اندام جنسی و وفاداری نسبت به شریک جنسی. می‌توان تصور کرد که با مرور زمان و در نتیجه پوشیدن لباس، عمل جنسی به تمایلی مداوم تبدیل شده است؛ زیرا افرادی که تنها پس از بروز نشانه‌های آمادگی جنسی، به انجام عمل جنسی مبادرت می‌ورزند، پس از پوشیده‌شدن نشانه‌های این آمادگی توسط لباس‌ها، نمی‌توانند ژن‌های خویش را به نسل‌های بعدی انتقال دهند. زیرا به‌طور خلاصه آن‌ها عمل جنسی انجام نمی‌دهند یا آن را به‌شکل محدود انجام خواهند داد و شاید این عمل ندرتاً با زمان باروری مصادف باشد. این موضوع سبب می‌شود ژن‌ها به‌طور محدود به نسل‌های بعدی انتقال یابد. افرادی که پی‌درپی آمیزش جنسی انجام می‌دهند، حتماً یکی از این آمیزش‌های آن‌ها با فصل باروری مصادف خواهد شد و در نتیجه این افراد در انتقال ژن‌های خود، بیش از دیگران موفق خواهند بود.» ]1 [ بنابراین در این قسمت طبق کلام احمدالحسن دانستیم که گام اولیه در تشکیل خانواده، حرکت تکامل به‌سمت تولیدمثل جنسی بود؛ تولیدمثلی که غالباً نیازمند برخورد و نزدیکی زوج با یکدیگر است و این به‌معنای اجتماع آن‌ها در یک مکان واحد است. اما قابلیت تولیدمثل جنسی در انسان‌واره‌ها دلیل کافی و پایه و اساس تشکیل خانواده محسوب نمی‌شود؛ بلکه گام مؤثرتر بعدی پوشیدن لباس بوده است. زیرا پوشیدن لباس به‌معنای دشوارشدن تشخیص زمان جفت‌گیری زنان و در نتیجه موفق‌نشدن در تولیدمثل بود که این مسئله می‌تواند سبب تشکیل خانواده برای موفقیت در تولیدمثل و انتشار ژن‌ها تلقی شود. ادامه دارد ... _________________________ [1] احمدالحسن، توهم بی‌خدایی: نشانه‌های پروردگار در هستی، ترجمۀ فارسی، 1397ش، صفحۀ 229 و 231. تحلیلی به مناسبت روز جهانی صلح به‌مناسبت روزی از روزهای پیشین که گذشت یعنی «روز جهانی صلح»، قصد داریم تا اندکی به این موضوع بپردازیم و به پاسخ این سؤالات دست پیدا کنیم که مانع اصلی صلح در جهان چیست و ایجاد آن چگونه می‌تواند تحقق یابد؟ در تقویم میلادی ۲۱سپتامبر هر سال به‌عنوان «روز جهانی صلح» شناخته می‌شود؛ نامی که سال‌هاست تنها اسم و شعاری از آن را می‌شنویم و حال اکنون آن اما همچون یک قاب عکس بر دیوار یک خانۀ مخروبه است که غباری از ناامیدی روی آن نشسته است. «در زیر تیغ حاکمیت مردم» در حقیقت سال‌ها از حاکمیت مردم بر مردم می‌گذرد و توقع ایجاد صلح بین ممالک، در زیر سایۀ این نوع حکومت‌ها تنها دیگر به آرزویی دست‌نیافتنی بدل شده است. حکومت‌های قدرتمند هرچه می‌خواهند انجام می‌دهند؛ از قتل و کشتار و تبعیض و زورگویی و...؛ همچنین علایق مادی و خواست‌های نفسانی و باورهای متفاوت حاکمان زمین و رقابت‌های آنان برای کسب بیشتر قدرت و ثروت، تحقق صلح را دیگر ناممکن کرده است. همچنین ما به‌وضوح شاهد آن هستیم که حاکمان کشورهای قدرتمند به‌دنبال توسعۀ تسلیحات و بالابردن کیفیت آن هستند و از طرفی به فکر چپاول و سیطره بر منابع کشورهای دیگر و سرازیرکردنشان به جیب خود هستند و حاکمان کشورهای ضعیف نیز بسته به وابستگی‌های خود، منافع قدرت‌ها را اجرایی می‌کنند؛ پس تا وقتی وضع این‌چنین است، دستیابی به صلح چگونه امکان‌پذیر باشد؟ و امروز بزرگ‌ترین کشور حامی دموکراسی، آن زورگو و جنگ‌طلب و تنها استفاده‌کننده از تسلیحات مرگ‌بار اتمی و بزرگ‌ترین دارندۀ سلاح‌های کشتارجمعی ادعای هموارسازی صلح جهانی را دارد! او رژیمی جعلی را به عقد مزدورانی که در منطقه داشته، درمی‌آورد و این‌گونه القا می‌کند که خواهان صلح است! برای او فرقی ندارد که حقوق مردم فلسطین چه می‌شود، یا برای او اشکالی ندارد که بحرین و امارات و سعودی و... با دیکتاتوری و به‌صورت موروثی اداره می‌شوند و آنان مخالفان خود را نابود می‌کنند؛ برای او تنها پیاده‌کردن خواست‌های نفسانی و تحقق آرمان شیطانی و ذلیل‌ساختن امت‌ها و بردگی آنان و رهبری خود بر دنیا اهمیت دارد. آیا عاقلی می‌تواند بگوید که با وجود «حاکمیت مردم بر مردم» که سال‌ها در حال اجراست، باید تا روزی که زیر سایۀ آن صلح و آشتی برقرار شود، همچنان انتظار کشید؟ آیا انسان عاقل از تاریخ درس نمی‌گیرد و یک خطا را بارها تکرار می‌کند؟ و متأسفانه این صلح بین مردم کشورها نیز مشاهده نمی‌شود؛ فرهنگ‌ها و باورهای متفاوت و مسائل مادی تحقق این آرزو را ناممکن کرده است؛ به‌عبارتی دیگر مسائل مادی به مهم‌ترین اولویت مردم زمین مبدل شده است و این وضعیت روزبه‌روز بدتر می‌شود. در حقیقت مردم از راهنمای اصلی خود فاصله گرفته‌اند و از معرفت و راه خدا دور شده‌اند و چون از راه خدا جدا شده‌اند، دنیای خود را به چنین وضعیتی دچار کرده‌اند. «رهبری الهی و صلح جهانی» آیا تا به‌حال به این سؤال اندیشیده‌اید که اگر جهان توسط رهبری الهی اداره می‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد؟ کسی که برگزیدۀ خداست و خواست او را به اجرا درمی‌آورد و خوشی او در ترس پروردگار است؛ پیشوایی که جان و منافع مردم را محترم می‌شمارد و رنگ و نژاد برای او اهمیتی ندارد؛ همان هدایتگری که تجلی اوصاف الهی است و بر مردم ترحم دارد. چگونه می‌توان تصور کرد که صلح و سلامتی با وجود چنین رهبری حاصل نشود؟ در ادامۀ این بحث لازم می‌دانیم روشنگری سید احمدالحسن را تقدیم کنیم تا برای آنان که هنوز به حاکمیت خدا اعتقاد ندارند، روشن شود که چرا حاکمیت خدا بهترین انتخاب مردم است؛ احمدالحسن در کتاب «حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم» فرمود: «حاکم تعیین‌شده از طرف خداوند سبحان‌ومتعال سخن‌گو از طرف خداست و حاکمی که از سوی خداوند سبحان‌ومتعال معین نشده سخن‌گوی شیطان است و تأکید می‌کنم که گویندۀ از طرف خدا، دین و دنیا را اصلاح می‌کند و گویندۀ از طرف شیطان دین و دنیا را به فساد و تباهی می‌کشاند. خداوند سبحان‌ومتعال آنچه را در نفوس است می‌داند و اصلاحگر را از مفسد می‌شناسد؛ بنابراین او ولی و جانشین خود را انتخاب می‌کند و برمی‌گزیند و این جانشین کسی نیست جز بهترین مخلوقاتش و برترینِ کسانی که در زمین هستند و شایسته‌ترین، حکیم‌ترین و داناترین آن‌ها که خداوند او را از لغزش‌ها و خطاها مصون می‌دارد و او را برای صلاح و اصلاح یاری می‌دهد. اما مردم هنگامی که با انتخاب خداوند سبحان‌ومتعال به مقابله برمی‌خیزند انتخابشان جز بر بدترین خلق خدا واقع نمی‌شود.» پایان نقلِ‌قول. می‌پرسیم آیا هنوز وقت آن نشده است که مردم بیدار شوند و به حاکمیت خدا روی آورند؟ به‌راستی دیگر چه اتفاقی باید بیفتد تا مردم آگاه شوند که هیچ صلحی زیر سایۀ حاکمیت مردم نخواهد بود! «بشارت اِشعیا و امید صلح» اما امروز، برقراری صلح و تحققِ خواست خدا، تنها با منجی امکان‌پذیر است؛ چراکه او برگزیدۀ خداست و صلاح مردم را می‌داند؛ حال بیایید تا با هم اوصاف او را در فصل ۴۲ از کتاب اِشعیا مرور کنیم: «۱ اینک بندۀ من که او را دستگیری نمودم و برگزیدۀ من که جانم از او خشنود است، من روح خود را بر او می‌نهم تا انصاف را برای امت‌ها صادر سازد. ۲ او فریاد نخواهد زد و آواز خود را بلند نخواهد نمود و آن را در کوچه‌ها نخواهد شنوانید. ۳ نی خردشده را نخواهد شکست و فتیلۀ ضعیف را خاموش نخواهد ساخت تا عدالت را به راستی صادر گرداند. ۴ او ضعیف نخواهد گردید و منکسر نخواهد شد تا انصاف را بر زمین قرار دهد و جزیره‌ها منتظر شریعت او باشند.» و او همان شاخه‌ای است که در اِشعیا، فصل ۱۱ ذکرش آمده است و در بخشی از این فصل دربارۀ او می‌خوانیم: «۳ و خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوش‌های خویش تنبیه نخواهد نمود. ۴ بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به‌جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود. و جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخه لب‌های خود خواهد کشت. ۵ و کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت.» حال بنگرید که دنیا با او به چه سمتی پیش می‌رود: «۶ و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم، و طفل کوچک آن‌ها را خواهد راند. ۷ و گاو با خرس خواهد چرید و بچه‌های آن‌ها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد. ۸ و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر باز داشته شده دست خود را بر خانۀ افعی خواهد گذاشت. ۹ و در تمامی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود؛ مثل آب‌هایی که دریا را می‌پوشاند.» [اِشعیا، فصل ۱۱] پس جهان نیاز به معرفت خدا دارد و این منجی یا همان غلام امین و دانا و همان تسلی‌دهندۀ وعده داده‌شده است که به تمامی حق هدایت می‌کند و زمین را از معرفت خدا پر خواهد کرد و او امروز بین ماست و کسی نیست جز احمدالحسن؛ کسی که خدا و کتب آسمانی به حقانیت او شهادت می‌دهند؛ کسی که انبیا و اوصیا ذکر او و اوصاف و محل سکونت او را بیان داشته‌اند. ای مردم، اگر به‌ دنبال صلح و رسیدن به جامعۀ عالی انسانی در این جهان ظلمانی هستید، پس اینک مردی وجود دارد که خواهان انجام آن است و طالب رستگاری شما در دنیا و آخرت است؛ پس برای خودتان او را یاری کنید. جملات کوتاه زیر صفحات🔻 * احمدالحسن(ع): «پروانه به‌سوی نور می‌رود؛ ولی وقتی ابزار بینایی‌اش از بین برود، به تاریکی متمایل می‌شود. انسان نیز همین گونه است.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۱، روشنگری از دعوت ابراهیم و نوح(ع)] * احمدالحسن(ع): «پیامبران و فرستادگان حجت بالغۀ (دلیلِ رسای) خداوند را اقامه می‌کنند و حجاب‌ها را از بصیرت انسان کنار می‌زنند؛ سپس آنان را رها می‌کنند تا خودشان انتخاب کنند.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۱، روشنگری از دعوت ابراهیم و نوح(ع)] * احمدالحسن(ع): «موسی(ع) از شهر خارج می‌شود؛ در حالی که ترسان و مراقب است، و در حالی که به خداوند توسل می‌کند تا او را از قوم ستمگر نجات دهد؛ نه در طلب زندگی مادی که برای امثال موسی(ع) زندان محسوب می‌شود! بلکه به‌جهت اینکه بردوش‌کشیدن پرچم «لا اله الا الله» برایش امکان‌پذیر شود.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۱، روشنگری از دعوت موسی(ع)] * احمدالحسن(ع): «موسی(ع) تبری بر دوش نگرفت تا بتی را که جِلوه‌گر عقاید ملت گمراه باشد در هم بشکند؛ بلکه رویارو به آنان حمله کرد، یکی از آنان را به قتل رسانید و قصدِ کشتن فرد دیگری را نیز داشت.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۱، روشنگری از دعوت موسی(ع)] * احمدالحسن(ع): «موسی بر فرعون طاغوت وارد می‌شود، در حالی که در سینه‌اش این معنای بزرگ را با خود حمل می‌کند: «لا قوة الا بالله»؛ معنایی که فرعون و هامان و سربازانش را در چشم موسی(ع) پست‌تر از مگسی جلوه‌گر نمود.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۱، روشنگری از دعوت موسی(ع)] *احمدالحسن(ع): «فرعون و لشکریانش تکبر ورزیدند و مستحق عذاب شدند و در دریای گناهانشان غرق شدند تا درسی برای فرعون‌های این زمان و سربازانشان باشند. آیا کسی هست تا پیش از اینکه فرصت از دست برود، عبرت گیرد؟» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۱، روشنگری از دعوت موسی(ع)] * احمدالحسن(ع): «جماعت بنی‌اسرائیل به‌سبب اِکرام به موسی(ع) نجات یافتند و هزاران نفر به‌سبب یک نفر، مورد کرامت قرار گرفتند، و فرعون و سربازانش غرق شدند؛ مرگ بر آنان باد!» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۱، برخی از مهم‌ترین نکات در دعوت موسی(ع)] * احمدالحسن(ع): «زهدی که عیسی(ع) در آشکارکردنِ آن برای مردم مبالغه می‌کرد، درمانی برای رفاه‌طلبی بود که بین علمای بنی‌اسرائیل فراگیر شده بود؛ همان‌هایی که با زندگی زیر سلطۀ کافران رومی اُنس گرفته بودند.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۱، روشنگری‌هایی از دعوت عیسی(ع)] * احمدالحسن(ع): «محمد(ص) اِبایی ندارد هنگامی که این سفیهان، کودکانشان را تحریک می‌کنند تا ایشان را با سنگ بزنند و خون از بدنش سرازیر شود و در راه خداوند تحقیر شود. اگر مردم تکذیبش کنند اهمیتی نمی‌دهد.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۱، روشنگری‌هایی از دعوت محمد(ص)] * احمدالحسن(ع): «هنگامی که ایمان نمی‌آوردند، [محمد(ص)] اندوهگین می‌شد؛ چراکه او(ص) می‌بیند در انتهای راهی که می‌روند، جهنم قرار گرفته است.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۱، روشنگری‌هایی از دعوت محمد(ص)] * احمدالحسن(ع): «آیا با محمد(ص) با این سخنان برخورد نکردند: دیوانه، جن‌زده، جادوگر، پیشگو، دروغ‌گو، نادان و چیزهای دیگر. چطور استدلال می‌شود که حق با فرستادگان نیست؟!» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۲، روشنگری پیش از وقوع عذاب] * احمدالحسن(ع): «همواره می‌بینیم که عالم بی‌عملِ گمراه مردم را به خوبی و ترک بدی دعوت می‌کند؛ ولی در عین حال، خود به نیکی عمل نمی‌کند؛ بلکه مال یتیم و زن‌های بی‌سرپرست را می‌خورد و از ضعیفان سوءاستفاده و بهره‌کشی می‌کند و در راه خداوند جهاد نمی‌کند.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۲، روشنگری پیش از وقوع عذاب] * احمدالحسن(ع): «نوح با این قوم وارونه‌شده چه کند؟ کسانی که پاسخی برای سخنان مبارک و حکمتش ندارند، جز اینکه استهزا و مسخره کنند، ریشخند زنند و سپس به کشتن تهدیدش کنند.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۲، روشنگری از سخنان فرستادگان با عذاب‌شدگان] * احمدالحسن(ع): «به‌طور معمول آغاز دعوتِ فرستادگان متکی بر شخصیت آن‌هاست ـ‌آنچه قومشان آنان را با آن می‌شناختند‌ـ و متصف‌بودن آنان به بالاترین خصایص اخلاقی و راستی در سخن و ادای امانت.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۲، روشنگری از معجزه و عذاب] * احمدالحسن(ع): «اگر امروز محمد بن عبدالله (ص) بیاید و به زمین فرود آید و همراه او سورۀ قرآنیِ جدیدی باشد که از سوی خداوند سبحان‌‌ومتعال آورده است، آیا مسلمانان می‌توانند این سوره را تشخیص دهند و یقین کنند که از سوی خداوند سبحان‌ومتعال است؟» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان ج ۲، نشانۀ علمی] * احمد‌الحسن(ع):«شایسته است که انسان از غیر خودش عبرت گیرَد؛ اگر کسی در گودالی سقوط کرده باشد، باید از راه و رفتار او دوری کند، تا در همان گودال سقوط نکند؛ چنین چیزی پذیرفته‌شده است.» [روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، ج ۳، روشنگری داستان یوسف عبرتی برای زمان ظهور مقدس] * احمدالحسن(ع) : «نپذیرفتن زنا و راه غیر‌مشروع از دید خداوند (حاکمیت مردم) در ابتدای کار باعث سختی و رنج و زحمت یوسف آل‌محمد(ع) خواهد شد؛ همان طور که نپذیرفتن زنا توسط یوسف(ع) باعث به زندان رفتنش شد.» (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، ج ۳، روشنگری داستان یوسف عبرتی برای زمان ظهور مقدس) سجاد و زینب (علیهماالسلام) نامت قرینِ صبر که شد فخرِ صبر شد آوازۀ صبرت کنون مشهورِ دهر شد تا جسم بی‌جان حسین بگرفتی در آغوش در دیدۀ بارانی‌ات شد زندگی خاموش من سالروز رفتنت را کربلا دیدم خوردم قسم که اشهدت در گود بشنیدم با وسعت وجود خود بر من سپر شدی انگار که، بعد از حسین زینب پدر شدی بعد از پدر در اضطراب چادرت بودم شرمندۀ گلایه‌های مادرت بودم در فکر تازیانه‌ها بیمارتر شدم در آرزوی بازگشت آن قمر شدم یک شب به قدِ قرن‌ها فرسوده‌تر شدی هرچه غم و بلا و مصیبت ز بَر شدی اندوه، همچون چادری بر قامتت نشست لبخند زیبای تو با عباس رخت بست صبرت به زیباییِ دریا آشکارا شد در خطبه‌های تو بلاها آشکارا شد تا آخرین انفاس خود با عشق جنگیدی حقا که زینب از علی آموزه‌ها دیدی مانند زینب باش اکنون یاور مهدی در بند ظلم و جور گر یاری کنی مردی تأثیر فقدانِ عدل در مسئولان، بر تباهی جامعه؛ نمونه: جامعۀ عراق چهارم: عدل عدل: صفتی از صفات خداوند است و عادل نامی از نام‌های ذات مقدس اوست و صفت عدل يا عدالت، از اسم عادل گرفته شده است؛ پس زمانی که انسان بر تطبیق عدالت تلاش کند فقط در یک درجۀ نسبی می تواند و آن درجه زمانی است که بر انسان از معرفت و شناخت فطریِ در آن، الهام و وحی می‌شود. اما انسان، عدالت حقيقی يا مطلق را به‌طور کامل، نمی‌تواند بر خود منطبق سازد؛ جز اينکه آراسته به اسم عادل خداوند متعال شود و در آن هنگام است که در ذات خود (ذات انسانيت) و خارج آن، عادل و عدالتگر می‌شود و به همين دليل می‌يابيم که امير معرفت و مقصودها و منزلگاه‌ها و محل فرود آن‌ها، ممثل و نمايندۀ خداوند در خلق خويش، مالک را در عهد‌نامه، به تقوا سفارش و امر می‌کند و هرگاه انسان با تقوا شود، عدالت نزد او حاصل می‌شود يا اينکه بگوييم عدالت را کسب کرده و آراسته به اسم عادل خداوند شده، نزد متقی، عدل و زيادت وجود دارد؛ و اما کلام امام علی(ع) در خصوص عدل در عهد‌نامه چنين آمده است: «وليس شيء ادعی إلی تغير نعمة الله وتعجيل نقمته من إقامة علی ظلم، فإن الله سميع دعوة المضطهدين وهو للظالمين بالمرصاد، ولکن أحب الأمور إليک أوسطها في الحق وأعمها في العدل وأجمعها لرضی الرعية... .» «و بدان، هيچ‌چيز در تغيير نعمت‌های خدا و تعجيل انتقام و كيفرش، از اصرار بر ستم سريع‌تر و زودرس‌تر نيست؛ چرا كه خداوند دعا و خواستۀ مظلومان را می‌شنود و در كمين ستمگران است.» «ولا يکونن المحسن والمسيء عندک بمنزلة سواء، فإن ذلک تزهيداً لأهل الإحسان في الإحسان، وتدريباً لأهل الإساءة علی الإساءة.» «هرگز نيکوکار و بدکار در نظرت يکسان نباشند؛ زيرا نيکوکاران در نيکوکاری بی‏رغبت، و بدکاران در بدکاری تشويق می‌شوند.» «ثم اعرف لکل امرئ ما أبلی و لا تضمن بلاء (عمل) امرئ إلی غيره، ولا تقصدن به دون غاية بلائه ولا يدعونک شرف إمرئٍ إلی أن تعظم من بلائه (عمله) ما کان صغيراً ولا ضعة امرئٍ إلی أن تستصغر من بلائه ما کان عظيماً.» «و در يک ارزشيابی دقيق، رنج و زحمات هريک از آنان را شناسايی کن، و هرگز تلاش و رنج کسی را به حساب ديگری مگذار و ارزش خدمت او را ناچيز مشمار، تا شرافت و بزرگی کسی موجب نشود که کار کوچکش را بزرگ بشماری، يا گمنامی کسی باعث شود که کار بزرگ او را ناچيز بدانی.» پس به‌واسطۀ عدل است که سنت‌ها و احکام، برپا می‌شود و عدل، از مهم‌ترين صفاتی ا‌ست که حاکم و دیگران بايد دارا باشند و چون مدار بحث، محدود به اخلاقيات حکومت و حاکم است، لازم است تا به زيادت نرفته و از موضوع خارج نشوم... و من (پناه می‌برم به خدا از شر منيت) از خوانندۀ بزرگوار خواهشمندم که به آنچه در عالم واقعی و جسمانی ما و به‌خصوص در عراق هست با ديدۀ انصاف و تسديد بنگرد که آيا آنچه امير توحيد ، خواسته است، در ميان حکام و استانداران و مشاوران و آنچه به‌عنوان نواب مجلس ناميده می‌شوند، اين عهد و پيمان‌ها ديده می‌شود؟ هرگز... هرگز، به خدايی که دانه را شکافت و هستۀ خرما را به دو نيم کرد، هرگز هيچ عدلی در آنان ديده نمی‌شود؛ زيرا با قرآن (دستور الهیِ شامل و کامل) مخالفت کردند و غير آن را برگزيدند و از اطراف آن پراکنده شدند و با وصيت رسول‌الله که خلفا و فرمانروايان زمين بعد از خويش را تعيين کرده، مخالفت کردند و دست‌به‌يکی کردند و نسبت به فرمودۀ حضرتش که امت را از دو شورای کوچک و بزرگ،[1] قبل از قيام امام مهدی برحذر داشته، گوش‌ها و سمع خود را به نفهمی زدند. پس چه زشت است آنچه آنان و فقهای گمراه خائنشان انجام دادند و می‌دهند؛ کسانی که به مشروعيت اعمالشان اقرار می‌کنند. کسانی که رسول‌الله آنان را شرورترين خلق خدا در زير سايۀ آسمان توصيف می‌کند که فتنه از آنان خارج می‌شود و به‌سوی آنان بازمی‌گردد. نتیجه این است:ظلم و ستم و قتل و آواره‌شدن ... آيا بیشتر از این نیز وجود دارد؟ يا امر تا بدين حد به پایان می‌رسد، ای خدای بهشت و جهنم! خداوندا از تو مسئلت داريم که ما را به‌سبب آنچه سفيهان و نادانان از ما انجام دادند، مؤاخذه نکنی و در زمرۀ کسانی قرارمان ده که دولت و حکم خود را با آنان بر پا می‌کنی و ما را ارشاد کرده و هدايت و تأييد را به ما الهام بخش که تو بسيار مهربانی و آنچه را اراده می‌کنی انجام می‌دهی. پاره‌هایی از عهد ماندگار، شهید انمار حمزة المهدی __________________ 1. رسول‌الله(ص) فرمود: «وای وای بر امتم از شورای بزرگ و شورای كوچک. از ايشان دربارۀ آن سؤال شد. پيامبر فرمود: اما شورای بزرگ در شهر خودم بعد از وفاتم برای غصب خلافت برادرم و غصب حق دخترم منعقد می‌شود؛ و شورای كوچک در غيبت كبری در زوراء (بغداد) برای تغيير سنتم و تبديل و عوض‌كردن احكامم منعقد می‌شود.» [مائتان وخمسون علامة، ص130] معناشناسی اوصاف مهدی و یمانی در روایات شیعی مسئلۀ «مهدویت» از مهم‌ترین مباحث کلامی برای جامعۀ اسلامی است؛ زیرا به‌واسطۀ شناخت مهدی که در روایات اهل‌سنت با وصف «خلیفۀ خدا مهدی» معرفی شده و در روایاتِ شیعی، موعود پیامبر(ص) و ائمه(ع) است، امت اسلامی از تفرقه نجات پیدا کرده و پرچم مهدی، آن‌ها را به وحدت می‌رساند. این مسئله دارای ابهام‌ بسیاری است؛ اما تعداد زیادی از علما و اندیشمندان دربارۀ آن قلم‌فرسایی کرده‌اند؛ ولی با این حال به نتیجه‌ای قطعی نرسیدند و نتوانستند رموز آن را بگشایند. این وعدۀ خدا بر زبان فرستاده‌های ایشان است که مسئلۀ مهدی رمزآلود است و کسی نمی‌تواند آن رموز را رمزگشایی کند، مگر اینکه صاحب آن باشد: مالک جهنی گوید: «به امام باقر(ع) گفتم: ما صاحب این امر را با صفتی وصف می‌کنیم که احدی از مردم چنان نیست؛ امام باقر(ع) فرمود: نه، به خدا قسم که چنین نخواهد بود تا زمانی که خودش بیاید و بر شما بدان احتجاج کند و شما را به خود دعوت کند.» [الغيبة النعماني، ص337] اوصافی که در روایات شیعی برای شخصیت موعود ذکر شده متعدد است؛ ولی همۀ آن‌ها در صدد بیان حقیقت واحدی هستند؛ اینکه بسیاری از اتفاقاتِ ظهور مقدس به‌واسطۀ شخصیتی غیر از امام‌ محمد بن الحسن(ع) اجرایی می‌شود؛ لذا بررسی میراث شیعی و بازخوانی آن، بسیار مهم دارد. پژوهش «معناشناسی اوصاف یمانی در شناخت اوصاف یمانی» که اجراکنندۀ مستقیم اوامر حضرت مهدی(ع) است به شما در شناخت هرچه بهتر شخصیت یمانی موعود بسیار کمک می‌کند؛ لذا شما خوانندگان عزیز را به مطالعۀ این مقاله، دعوت می‌کنیم. لینک دانلود: http://varesin.org/wp-content/uploads/2020/05/%D9%85%D8%B9%D9%86%D8%A7%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D8%B5%D8%A7%D9%81-%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D8%AA.pdf اهمیت آموزش توسل در تربیت کودکان و تأثیرش بر رشد و تعالی مقدمه در اصطلاح عام، به واسطه قراردادن افراد یا چیزی، توسل گفته می‌شود؛ همچنین یکی از اموری که انسان به‌واسطۀ آن می‌تواند به درگاه الهی تقرب جوید مسئلۀ توسل است؛ این وسیله راهی است که اسلام برای نیل به زندگی مطلوب برای بندگان قرار داده است. انسان نیز به‌سبب رسیدن به دنیا و آخرتِ مطلوب از این وسیله و میان‌بُر استفاده می‌کند. به‌سبب فرد، توسل می‌تواند راهگشای اطرافیان نیز قرار بگیرد. متن در معنای لغوی توسل به‌معنای این است که به‌وسیلۀ احترام و مقام، آنچه نظر وی را جلب می‌کند به او نزدیک شود.[۱] در قرآن و روایات صراحتاً به مسئلۀ توسل اشاره شده است: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ) (ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا بپرهیزید و وسیله‌ای برای تقرب به او بجویید). [۲] در این مسئله انسان چیزی را که موجب تقرب به درگاه خداوند می‌شود واسطۀ نیل به هدف غایی خود قرار می‌دهد. پیامبران و ائمۀ اطهار از پیشگامان و محبوب‌ترین وسیله‌هایی هستند که می‌توان آن‌ها را در درگاه الهی عرضه کرد. (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوٓا أَنْفُسَهُمْ جَآءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا) (و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم می‌کردند به نزد تو [ای پیامبر] می‌آمدند و از خدا طلب آمرزش می‌کردند و پیامبر هم برای آن‌ها استغفار می‌کرد، خدا را توبه‌پذیر و مهربان می‌یافتند). [۳] در این آیه صراحتاً وساطت را برای شفاعت مطلوب و مفید تلقی کرده است. پدر این امت برای امت خویش آمرزش می‌طلبد و آیاتی مانند آیۀ ۱۱۴ سورۀ توبه که بیانگر استغفار حضرت ابراهیم برای پدربزرگ مادریِ خویش، آزر، است یا زمانی که حضرت یعقوب برای فرزندان خطاکار خود آمرزش طلبید. پس مقولۀ توسل می‌تواند به‌عنوان یک روش تربیتی کارساز واقع شود؛ چراکه در نگاه اول برای پدر و مادر این‌گونه تلقی می‌شود که می‌توانند در تربیت کودک خود موفق عمل کنند؛ اما آموزه‌های دینی به‌طور غیرمستقیم یک روش کاربردی و موفق به ما معرفی می‌کنند؛ توسل به خداوند برای تربیت بهتر و مؤثر کودک نه‌تنها عامل رشد و تعالی مادی و معنوی در درگاه خداوند است، بلکه این مهم در تعالی‌بخشی پدر و مادر نیز کارآمد است؛ زمانی که آن‌ها به‌سبب کسانی که در درگاه الهی مقرب هستند نه برای خویش و بدون توجه به خودش، بلکه برای شخص دیگری به درگاه محبوب متوسل می‌شوند. این روش به‌نوعی یک روش غیرمستقیم در تربیت کودک محسوب می‌شود؛ زیرا همان طور که والدین برای یک دگرگونی مطلوب در کودک خود کوشش می‌کنند تا استعدادهای او را به فعلیت برسانند در این مسیر با توسل به اهل‌بیت مسیر رشد و کمال را برای کودک هموار می‌کنند. سید احمدالحسن(ع)، یمانی موعود و فرستادۀ امام مهدی در نصیحتی به مادران فرمودند: «تلاش کن کودکت را از شر انسان و جن و هر جنبنده‌ای با قرآن و دعا مصون و ایمن بداری؛ پس هنگامی که هر شب فرزندت می‌خواهد بخوابد او را با معوذتین ـ‌سوره فلق و ناس‌ـ و آیةالکرسی ایمن کن و سعی کن او نیز با شما هم‌خوانی کند و با گذشت زمان او نیز آن‌ها را حفظ خواهد کرد. هنگامی که فرزندت از منزل به مدرسه می‌رود، به‌عنوان مثال ذکر خدا را به او بیاموز تا ذکرگفتن برای او عادت شود و بر آن رشد و نمو کند، و هنگامی که از منزل خارج می‌شود ذکر خدا بگوید و ممکن است هنگام خروج از منزل تنها به گفتن یاالله بسنده شود. ذکر خدا فقط آخرتش را اصلاح نمى‌کند؛ بلکه سلامتى و حفظ از شر جن و انس و پلیدی‌ها را برای او به ارمغان می‌آورد، و همۀ شما آرزوى آن را براى فرزندانتان دارید و گمان مى‌کنم هرکدام از شما قادر به تقدیم این مقدار است.»[۴] و ایشان در کلامی دیگر چه زیبا فرمودند که: «کودکان خود را در تاریکی‌های این زمین رها نکنید.»[۵] و این خود دلیل محکمی است بر اهمیت توسل به اهل‌بیت در زندگی انسان. توسل، خود وساطت قراردادن فردی است که در درگاه خداوند مقرب است؛ پس این کار زمانی می‌تواند مؤثرتر باشد که توسط کسی واقع شود که در درگاه خداوند نسبت به کودک دارای حق و مقام است. پس با توجه به اینکه در اسلام پیوند ناگسستنی میان انسان و خدا برقرار است که سرچشمه‌ای از مودت به خدا دارد، انسان می‌تواند در سایۀ چنین تربیتی در همه‌حال به یاد خدا باشد و همواره از او استمداد جوید. نتیجه‌گیری با توجه به نقشی که توسل در اسلام دارد، پدر و مادر می‌توانند از این مسئله در تربیت کودک خود استفاده کنند. این مسیر نه‌تنها سبب تربیت نیکوی کودک می‌شود، بلکه می‌تواند در رشد و تعالی شخص توسل‌کننده هم مؤثر واقع شود. _____________________ 1. لسان‌العرب،ج۱۱،ص ۷۲۴. 2. سورۀ مائده، آیۀ ۳۵. 3. سورۀ نساء، آیۀ ۶۴. 4. نصیحت امام احمدالحسن(ع) به مادران، ۱۳۹۱/۱۲/۱۹. 5. پاسخ‌های روشنگرانه،ج ۷، سؤال ۷۳۶. آیا تسلی دهندۀ بشارت‌داده‌شده توسط عیسی، همان روح‌القدس است؟ در مقالۀ پیشین اشاره‌ای مختصر به علم و حکمت احمدالحسن داشتیم و بشارت عیسی به ایشان را مرور کردیم؛ اما در انجیل یوحنا نیز می‌توانیم بشارت دیگری را در رابطه با ایشان که به نقش تعلیم‌دهندگی‌اش اشاره دارد مشاهده کنیم؛ یعنی «تسلی‌دهنده». در انجیل: (۷ و من به شما راست می‌گویم که رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم تسلی‌دهنده نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم او را نزد شما می‌فرستم. ۸ و چون او آید، جهان را بر گناه و عدالت و داوری ملزم خواهد نمود. ۹ اما بر گناه؛ زیرا که به من ایمان نمی‌آورند. و اما بر عدالت، از آن سبب که نزد پدر خود می‌روم و دیگر مرا نخواهید دید. ۱۱ و اما بر داوری، ازآن‌رو که بر رئیس این جهان حکم شده است. ۱۲ و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم، لکن الآن طاقت تحمل آن‌ها را ندارید. ۱۳ ولیکن چون او یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد؛ زیرا که از خود تکلم نمی‌کند؛ بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. ۱۴ او مرا جلال خواهد داد؛ زیرا از آنچه از آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد. ۱۵ هرچه از آنِ پدر است، از آنِ من است. از این جهت گفتم که از آنچه آنِ من است، می‌گیرد و به شما خبر خواهد داد). [یوحنا، باب ۱۶] اما بر طبق این آیات مشخص است که بودن او، مفیدتر از بودن عیسی است، بعد از عیسی خواهد آمد، فرستاده‌ای از جانب عیسی مسیح است، جهان را برای گناه و عدالت و داوری توبیخ و سرزنش می‌کند، علومی را که شاگردان تحمل آن را نداشتند بیان می‌کند و از امور آینده خبر می‌دهد؛ تمامی این ویژگی‌ها بر احمدالحسن منطبق است، کافی است به کتب و سخنان و بیانیه‌های ایشان مراجعه و آن‌ها را مطالعه کنید، کسی که حتی از امور آینده نیز خبر داده است. [مراجعه شود به کتاب کرامات و غیبیات، از انتشارات رسمی انصار امام مهدی علیه‌السلام] اما مسیحیان معتقد هستند که تسلی‌دهنده، همان روح‌القدس است؛ ولی آیا روح‌القدس در جهان چنین عملی را انجام داد؟! آیا او جهان را توبیخ کرد؟! اگر گفته شود از طریق درونی توبیخ کرد می‌پرسیم مگر روح‌القدس به شریران گنه‌کار متصل است تا آن‌ها را از درون توبیخ کند؟! همچنین در کلام عیسی مشخص است که تسلی‌دهنده علومی را بیان می‌کند که شاگردان عیسی تحمل آن را نداشتند؛ این در حالی است که نه‌تنها شاگردان بلکه حتی مسیحیان نیز به چنین علمی دسترسی پیدا نکردند و حتی به‌سوی بدعت و مخالفت با حقایق علمی شتافتند. در نتیجه متن نمی‌تواند ادعای مسیحیان را اثبات کند؛ اما می‌تواند به شخصی اشاره داشته باشد که صاحب روح‌القدس است. اما در اینجا اشارۀ دیگری را در خصوص تسلی‌دهنده ارائه می‌کنیم: (15 اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید. ۱۶ و من از پدر سؤال می‌کنم و تسلی‌دهنده‌ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند، ۱۷ یعنی روح راستی که جهان نمی‌تواند او را قبول کند؛ زیرا که او را نمی‌بیند و نمی‌شناسد و اما شما او را می‌شناسید؛ زیرا که با شما می‌ماند و در شما خواهد بود). [یوحنا، باب ۱۴] توجه داشته باشید که معادل یونانی واژۀ «دیگر» در یوحنا 14: 16، جنسیتی مردانه دارد؛ یعنی: «ἄλλον»؛ و اگر مؤنث بود عبارت یونانی آن «ἄλλην» می‌شد؛ پس تسلی‌دهنده‌ای دیگر، از نوع جنسیتیِ عیسی است (که خود برحسب انجیل لوقا 2: 25-31 تسلی‌دهنده بود)؛ یعنی یک مرد است. اما در ارتباط با آنچه در آیۀ 16و 17 آمده است؛ یعنی این عبارات: (16 ... تا همیشه با شما بماند، 17 یعنی روح راستی ... او را نمی‌بیند ... زیرا که با شما می‌ماند ... در شما خواهد بود)، چند نکته را به‌صورت مختصر از طریق کتاب مقدس بیان می‌کنیم و از خواننده می‌خواهیم تا به آدرس‌هایی که در مقابل هر توضیح، در پانوشت ارائه شده است رجوع کند؛ اینکه تسلی‌دهنده تا همیشه می‌ماند، لزوماً به این معنا نیست که او روح است (ر.ک. ۱ تواریخ ۲۸: 4) و اینکه او با عبارت روح راستی خطاب شده است لزوماً به این معنا نیست که او روح‌القدس است (ر.ک. 1 یوحنا 4: 1و6) و اینکه جهان نمی‌تواند او را ببیند لزوماً به‌معنای دیده‌نشدن با دو چشم مادی نیست (ر.ک. متی ۱۳: ۱۳) و ماندن با شاگردان و خطاب‌شدن آن‌ها لزوماً به‌معنای وقوع فعل در زمان آن‌ها و در ارتباط با آن‌ها نیست (ر.ک. تثنیه ۱۸: ۱۵- ۱۸) و ماندن در شاگردان به معنای روح‌القدس‌بودنِ تسلی‌دهنده نیست (ر.ک.یوحنا ۶: 56؛ 14: 20؛ 15: 5؛ 17: 23)؛ در نتیجه پاسخ به شبهاتی که ممکن است در رابطه با شخصیت تسلی‌دهنده ایراد شود، در کتاب مقدس موجود است. پس کسی که معتقد است تسلی‌دهنده روح‌القدس است باید بدون مغالطه به آنچه ارائه نمودیم پاسخ دهد؛ وگرنه مشخص می‌شود که او به دنبال حق نیست و صرفاً از روی تعصب، انکار می‌کند. چنان که پیش‌تر بیان شد، اوصاف تسلی‌دهنده بر احمدالحسن منطبق است، کسی که دارای روح‌القدس است و با علم و حکمت آمده و به جمیع راستی هدایت می‌کند و از امور آینده خبر می‌دهد و... . در نتیجه بر طبق آنچه در مقالۀ پیشین و این مقاله ارائه کردیم، احمدالحسن با رکن دوم آمده است و نصوصی که در رابطه با او هستند به این حقیقت گواهی می‌دهند. پس بر هر مسیحی لازم است که به علومی که ایشان منتشر فرموده است رجوع کند تا این حقیقت را به‌طور کامل درک کند. به امید خدا در مقالۀ بعدی نکات مهمی را در رابطه با اشعیا، باب 11، ارائه می‌کنیم. «اگر خدا بخواهد، زنده می‌مانیم و چنین‌وچنان می‌کنیم.» [یعقوب 4: 15]