نشریه زمان ظهور 88
روتیتر: احمدالحسن از دیدگاه دین و علم پاسخ میدهد: تیتر اصلی: آدم(ع) چند هزار سال پیش متولد شد؟ قسمت دوم در قسمت قبل آموختیم ظاهر هوموساپینسها در حدود یکصدهزار سال پیش مشابه انسان امروزی شده است که این عدد (100هزار سال پیش) با عددی که علمای ادیان از متون دینی اتخاذ کردند؛ یعنی 7هزار سال پیش یکی نیست. این یافتۀ علمی برداشت علمای ادیان را ابطال میکند؛ اما همچنان این سؤال باقی است که آدم(ع) چه زمانی متولد شد؟ و چگونه نسل بشر کنونی را از وی میدانیم؟ سید احمدالحسن به این دو پرسش اینگونه پاسخ میدهند: «تحقیق دربارۀ تاریخ هوموساپینس و حضرت آدم(ع) بهگونهای که با متن دینی همخوانی داشته باشد، به زمان مهاجرت گروه منتخب از آفریقا به شبهجزیرۀ عربستان و جاهای دیگر محدود میشود؛ یعنی تقریباً هفتادهزار سال پیش. براساس بررسیهای ژنتیکی، تمام بشر کنونی موجود روی زمین به گروه کوچکی از مهاجران اولیه که تقریباً هفتادهزار سال پیش از آفریقا به شبهجزیرۀ عربستان مهاجرت کردند، بازمیگردد؛ بهجز شمارِ اندکی از قبایل آفریقایی که از آنها به مشتقشدگان از هوموساپینسهای باقیمانده در آفریقا تعبیر میشود. تاریخ ترتیبی برخی مهاجرتهای بشر به آسیا و اروپا تقریباً به شصتوچهارهزار سال پیش بازمیگردد. آنها گروههایی از نسل مهاجران اولیۀ آفریقایی بودند که به شبهجزیرۀ عربستان رفتند. بنابراین اگر بگوییم تمام انسانهای کنونی موجود روی زمین، به استثنای برخی قبایل آفریقایی، بهطور جسمانی از نسل آدم(ع) هستند و اگر آدم نیز خود از نسل مهاجران اولیۀ آفریقایی باشد، در این صورت آدم(ع) باید مدتزمانی پس از کوچکردن گروه مهاجر به شبهجزیرۀ عربستان متولد شده باشد. در ادامه، دیگر اعضای این مجموعۀ کوچک منقرض شدند و آدم و فرزندان او باقی ماندند و تولیدمثل کرده، به دیگر مناطق زمین هجرت کردند. برای انقراض این گروههای اولیه در شبهجزیرۀ عربستان میتوانیم دلایل زیادی تصور کنیم؛ بهویژه با توجه به اینکه این محیط برای زندگی مناسب نبوده است؛ بهجز قسمت جنوبی آن که چشمههای آب در آن وجود داشته و البته در اندک زمانی، آبهای شور دریا این چشمهها را نیز فرا گرفت. این به آن معناست که به هر حال آن آدمی که هم در متن دینی به او اشاره شده و هم علم تأییدش نموده، پیش از هفتادهزار سال وجود نداشته است؛ و حتی طبق برخی متون دینی، وی میبایست الزاماً از نسل مهاجران اولیۀ آفریقایی باشد که به شبهجزیرۀ عربستان کوچ کردهاند. متن دینی زیر روشن میسازد که این گروه آفریقایی از هوموساپینس آفریقا، دوهزار سال پیش از پیدایش آدم حج میگزاردهاند. یعنی آنها اقوامی مکلّف بودهاند که بر اساس وضعیت، امکانات و میزان درک خود، خدا را پرستش میکردهاند. زراره میگوید: «به امام صادق(ع)عرض کردم: «خداوند مرا فدایت کند. چهل سال است دربارۀ حج از شما میپرسم و شما پاسخ میدهید». حضرت فرمود: «ای زراره، خانهای که دو هزار سال پیش از خلقت حضرت آدم تا کنون محل بهجاآوردن اعمال مناسک و حج است، میخواهی در چهل سال مسائلش به اتمام برسد؟»[1] بنابراین یافتههای علمی و این متن دینی به ما نشان میدهد که آدم(ع) از این مهاجران مکلّف متولد شده است؛ ولی آنان از نظر نفسانی پایینتر از سطح آدم و فرزندانش بودهاند.»[2] بنابراین آدم(ع) در عربستان در حدود هفتارهزار سال پیش در بین هوموساپینسهای مهاجر میزیسته است و چگونگی ابوالبشربودن آدم هم در متن بالا بهزیبایی توضیح داده شد. برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص تاریخ بشر، خلقت آدم و بهطور کلی اجداد ما انسانهای امروزی، مطالعۀ فصل سوم کتاب توهم بیخدایی نوشتۀ احمدالحسن را به شما پیشنهاد میکنیم. _________________ منابع: [1] حر عاملی، وسائل الشیعه، کتاب حج، ج ۱۱، ص ۱۲. [2] احمدالحسن، توهم بیخدایی، نشانههای پروردگار در هستی، ترجمۀ فارسی، 1397ش، صفحۀ 135 و 136. ای کاش من هم همراه با آنها بودم و رستگاری بزرگ را به دست میآوردم. این را فقط با زبانت تکرار نکن؛ بلکه میتوانی آن را در واقعیت عملی وارد کنی و این از طریق رفتن بر رد پای یاران حسین(ع) است. و این [مسئله] با نکات زیر به دست میآید: _ دوستی دنیا را از دل خود بیرون کنی؛ _ و تصمیم دیدار با خدا بگیری؛ _ و حسین زمانت را بشناسی و مانند مطیعی تسلیم، همراه با او گام برداری؛ _و از او پیشی نگیری و عقب هم نمانی؛ _ و آن معروفی را بشناسی که به آن دعوت کرد؛ یعنی «حاکمیت خدا» و آنچه در برمیگیرد، و به آن امر کنی؛ _و منکری را که از آن نهی کرد بشناسی تا از آن بازداری؛ _ و با روح خود همراه با او سفر کنی و آماده باشی تا در راه او جان خود را فدا کنی. در آن زمان میتوانی همراه با حسین(ع) و اصحاب حسین و با مهدی و اصحاب مهدی، قدم صدق و راستی داشته باشی و به رستگاری بزرگ برسی. سلام بر یاران حسین که جان خود را فدای او کردند و به رستگاری بزرگ رسیدند. از خدا میخواهیم [نام] ما و شما را در [زمرۀ] آنها بنویسد و ما را از کسانی قرار دهد که بر منش آنها حرکت میکنند و ما را در دستۀ آنها محسوب کند. او سرپرست ماست و نیکوکاران را سرپرستی و ولایت میکند. د.سید واثق حسینی حفظه الله 27 اوت 2020 روتیتر: واکنشی از سوی اهلسنت تیتر: باورِ مهدی، ساختۀ شیعیان نیست قسمت دوم شیخ محمد الخضر حسین به شیخ الازهر در زمان خودش چنین پاسخ گفته است: «برخی از منکران احادیث مهدی جملهای دارند که میگویند: "این احادیث از جعلیات و ساختههای شیعه است و جایگاهی ندارد" و پاسخ داده میشود که این احادیث همگی با سندهایشان روایت شده است! و رجال این سندها را بهطور کامل بررسی کردیم و آنها را از کسانی یافتیم که به عدالت و ضبط احادیث شهره شدهاند و هیچیک از رجال جرحوتعدیل ـباوجود شهرتشان در نقد رجالـ آنها را به شیعهبودن متهم نکردهاند.»[1] شیخ احمد شاکر در پاسخ به ابنخلدون گفته است: «اما ابنخلدون سخنی بر زبان رانده است که علمی به آن ندارد و در راه دشواری گام نهاده که مرد آن راه نبوده و درگیری وی در امور سیاسی و دولتی و خدمتگزاری او به پادشاهان و امیران بر او غلبه یافته است! پس چنین متوهم شده که امر مهدی از عقاید شیعه است یا اینکه (هوای) نفْس، وی را گرفتار وهموخیال کرده است!»[2] و شیخ محمد مغربی میگوید: «شدت قبح خدشهواردکردن در احادیث صحیح واردشده دربارۀ نزول سید و آقای ما عیسی، مانند خدشهواردکردن و باطلجلوهدادن و خرافیدانستن احادیث بسیار و مشهور واردشده دربارۀ قیام مهدی در آخرالزمان ـبه تقلید از ابنخلدونـ است! در حالی که ابنخلدون در مذهب خود فقیه نبود؛ اضافه بر آنکه محدّث هم نبود و در علمحدیث نیز از برجستگان نبوده است... ابنخلدون دربارۀ تمام احادیث واردشده در خصوص قیام مهدی حکم کرده که از خرافات رافضیها و دسیسههای آنهاست! و از نظر کسی که اطلاعی از علم دارد شکی وجود ندارد که این طعنه صرفاً یک اظهارنظر شخصی است و هیچ ارتباطی با علم روایت ندارد! و این نظر از دو دیدگاه نادرست است: اول، تمام دیدگاهها یا عقایدی که جماعتی از مسلمانان دارند ـحتی اگر حق بوده یا حدیثی برای آن آمده باشدـ چون مخالف مذهب ماست باید تکذیب شود! و... .»[3] شیخ آلبانی در مقالهای با عنوان «دربارۀ مهدی» در پاسخ به سید محمد رشید میگوید: «سید رشید ادعا کرده است که در اسناد این احادیث (احادیث مهدی) حتماً شیعیان حضور دارند! با وجود اینکه چنین مسئلهای مطلقاً صحیح نیست. هیچیک از رجال احادیث چهارگانهای که در این باب ذکر کرده است معروف به تشیع نیستند. با این حال حتی اگر این ادعا درست هم باشد، بازهم عیب و ایرادی در صحت این احادیث وارد نمیکند؛ زیرا اصل در صحت، راستگویی و ضبط و حفظ احادیث است و اختلاف مذهبی همان طور که در اصطلاح علم حدیث اثبات شده است شرط صحت نیست؛ به همین دلیل آن دو شیخ در کتابهای صحیح خود از بسیاری از شیعیان و فرقههای مخالف حدیث نقل کرده و با چنین احادیثی احتجاج کردهاند.»[4] _________________ منابع: [1] نظرة فی احادیث المهدی (مروری بر احادیث مهدی)، مجلۀ «تمدن اسلامی» از جمعیت تمدن اسلامی، دمشق/ سوریه، ۱۳۷۰ق، مجلد ۱۶، شمارگان ۳۵ و ۳۶، ص210 تا ۲۱۴. [2] المهدی للمقدم، ص161. [3] همان منبع، ص۱۶۲. [4] مقالات آلبانی، ص ۱۰۸ و ۱۰۹. عهد ماندگار، قسمت ۴ روتیتر: جرعهای از دریای کلام علی (ع) تیتر: وزیرانِ خود را اینگونه انتخاب کن سوم: دوست صمیمی از نبی (ص) به این مضمون روايت شده: «من أراد الله به خيراً جعل له بطانة خير، و من أراد الله به شراً جعل له بطانة سوء» «هرکس که خداوند خير او را بخواهد، برای او دوست صمیمی خيرخواهی قرار میدهد و هرکس خداوند شر او را بخواهد، برای او دوست صمیمی بدی قرار میدهد.» پس «بطان»: (بهعبارت دیگر، وزير، معاون يا شخص مقرّب به حاکم) دارای نقش بزرگی در آسانکردن و راهاندازی امور حاکم هستند و در نهايت، در هموارساختن امور سرزمينها و شهرها، دخالت و سهم بزرگی دارند؛ و اين امر برای من و شما اکيداً بسيار واضح است؛ زيرا وزيران و معاونان، از يک جهت گزارشگران آنچه از حوادث و رويدادها رخ میدهند بهصورت خاص به حاکم هستند و از جهت ديگر، مشاوران وی هستند و از جهت سوم، مُخبِر از طرف ايشان هستند و... . پس اگر حاکم، وزيران و معاونانی باتقوا انتخاب نکند، کسی جز خود را ملامت نکند؛ زيرا نفْس خود و رعیتش را در معرض هلاکت غیرمحسوس در رسيدن به دنيا و آخرت قرار داده است. پس به همين علت است که میبينيم امیرالمؤمنین(ع) در پیماننامۀ خود به مالک (ع) تأکيد آشکاری در بيشتر جايگاهها، در خصوص مفهوم دوست صمیمی، کیفیت انتخاب مردان آن، و شرح نقش فعال آنان، در صورتی که از صالحين باشند، کرده است و برعکس، در صورتی که از اصحاب قلوب بيمار يا منافقين باشند؛ همچنين میيابيم که امیرالمؤمنین (ع) مالک را برحذر میدارد از اينکه امتيازاتی را به خاصه عطا کند و عامه را از آنها محروم سازد يا آنان را بر اين مردم فضیلت و برتری بخشد يا برعکس؛ و يک نگاه ساده به اين کلمات، کفايت میکند: «فإن سخط العامة يُجحف برضی الخاصة وإن سخط الخاصة يُغتفر مع رضا العامة وليس أحد من الرعية أثقل علی الوالي مؤونة في الرخاء وأقل معونة له في البلاء وأکره بالإنصاف وأسأل بالإلحاف وأقل شکراً عند الإعطاء وأبطأ عذراً عند المنع وأضعف صبراً عن ملمات الدهر من أهل الخاصة» «چراکه خشم عمومْ خشنودی خواص را بینتیجه میکند، و خشم خواص در برابر خشنودی عموم بیاثر است؛ و به وقت آسانی و رفاه، احدی از رعیت بر والی پرخرجتر، و زمان مشکلات کمیاریتر، و هنگام انصاف ناخشنودتر، و در خواهش و خواسته بااصرارتر، و زمان بخشش کمسپاستر، و وقت منعِ از عطا دیرعذرپذیرتر، و در حوادث روزگار بی صبرتر از خواص نیست.» و میبينيم که ایشان(ع) مالک (خداوند از او خشنود باشد) را از انتخاب مردان، بدون امتحان و آزمايش نهی میکند؛ بلکه انتخاب آنان از روی آزمودنشان و نظر به صفات و موهباتی است که لازم است در هنگام انتخاب خود، بدانها توجه کند. پس ایشان (ع) برایش [اینگونه] نگاشتند: «ثُمَّ لَا يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ وَاسْتِنَامَتِكَ وَحُسْنِ الظَّنِّ مِنْكَ فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَحُسْنِ خِدْمَتِهِمْ وَلَيْسَ وَرَاءَ ذَلِكَ مِنَ النَّصِيحَةِ وَالْأَمَانَةِ شَيْءٌ وَلَكِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُّوا لِلصَّالِحِينَ قَبْلَكَ فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ كَانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً وَأَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ وَجْهاً» «مبادا كه در گزينش آنها بر فراست و اعتماد و حسنظن خود تكيه كنى؛ زيرا مردان با ظاهرآرايى و نيكوخدمتى، خويشتن را در چشم واليان عزيز گردانند؛ ولى، در پسِ اين ظاهر آراسته و خدمت نيكو، نه نشانى از نیکخواهی است و نه امانت. دبيرانت را به كارهايى كه براى حكام پيش از تو بر عهده داشتهاند، بيازماى و از آن ميان، بهترين آنها را كه در ميان مردم اثرى نيكوتر نهادهاند و به امانت چهرهای شناختهاند، اختيار كن... .» و در موضع ديگری، ایشان(ع) میفرمايند: «ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَبِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَتَطَاوُلٌ وَقِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَحْوَالِ وَلَا تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَحَامَّتِكَ قَطِيعَةً وَلَا يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذَلِكَ لَهُمْ دُونَكَ وَعَيْبُهُ عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَإلزِمَ مِنَ ألحَقَ مِنَ لَزَمَهُ مِنَ القَريبِ والبَعيدِ وَکُن في ذَلِکَ صَابِراً مُحتَسِباً...» « والى معمولاً نزديكان و دوستانی صمیمی دارد كه زيادهطلب و متجاوزند و زورگويى و بىانصافى از مشخصات آنهاست. ريشۀ اينگونه افراد را با قطع عوامل اين روحيهها بِكَن. مبادا قطعهزمينى از اموال دولت را به اين افراد واگذار كنى! كارى كن كه هيچيک از حواشى و نزديكانت طمع مالکشدن مزرعه و كشتزارى كه بتوانند به مالکان مجاور خود زور بگويند، نداشته باشند و به حق و کسی که خود را بدان ملزم میدارد، ملزم کن چه از نزديکان باشد چه غريب و در آن صابری محتسب باش... .» و در موضع ديگر از اين عهد مبارک، امیرالمؤمنین (ع) مالک (خداوند از او خشنود باشد) را از قراردادن وزيرانی که سابقۀ شرور بودن داشتهاند و وزيران اشرار بودند، بر حذر میدارد و آن را بيان کرده و برایش مینويسند: «... إنّ شرّ وزرائک من کان للأشرار قبلک وزيراً، ومن شرکهم في الآثام فلا يکوننّ لک بطانةً» «بدترين وزيران کسانی هستند که وزير و کارگزار حکومت بد و اشرار بودهاند. کسی که با آن گناهکاران در کارها شرکت داشته است نبايد جزو سرداران زمامداران حکومت باشد... .» و از لطف و کرم امیر مؤمنان و هدایت، سرور خلائق، آية الله العظمی( )علی بن ابیطالب (ع) این است که ايشان به چيزی امر نمیکند يا عبارت و معنایی را ارائه نمیدهد که آن را بر والیان واجب گرداند، مگر اينکه فايدۀ انجام آن و بدیها و ضررهای ترک آن را توضيح داده باشد و اين امر برای شخص پیگیر و زيرک روشن است. روتیتر: نظیر ضامن آهو تیتر: احمدالحسن حق خود را بیان میکند ------------- امام رضا(ع): من امام هستم. و احمدالحسن(ع) میگوید: من امام هستم. در روايات آمده که امام رضا(ع) امامت خود بعد از پدرش را با ادلۀ متعددی ثابت کردند و یکی از آنها، اشاره به خويش و ادعا بود که علما و محدثان و هرکس که در سیرۀ اهلبیت مینویسد با آن استدلال میکند. 1. ابنبابویه به استناد از عباس بن نجاشی اسدی روايت میکند که میگوید: قلت للرضا(ع): أنت صاحب هذا الأمر؟ قال: إي والله، على الإنس والجن. به امام رضا(ع) عرض کردم شما صاحب اين امر (امامت) هستيد؟ حضرت فرمود: «آری به خداوند سوگند بر انس و جن.» (عیون اخبارالرضا، ج1، ص۲۶) 2. شيخ کلينی به استناد از ابیجرير قمی در حديثی میگوید: قال: قلت لأبي الحسن(ع): علیک مِن إخوتك إمام؟ قال: لا. قلت: فأنت الإمام؟ قال: نعم. به ابیالحسن(ع) عرض کردم: از برادرانتان کسی امام شماست؟ فرمود: «نه.» عرض کردم: شما امام هستيد؟ حضرت(ع) فرمود: «آری.» (کافی، ج۱، ص۳۸۰) 3. شيخ طوسی از حسن بن علی خزاز نقل میکند و میگوید: دخل علي بن أبي حمزة على أبي الحسن الرضا(ع) فقال له: أنت إمام؟ قال: نعم. علی بن ابی حمزه بر ابی الحسن رضا(ع) وارد شد و عرض کرد: شما امام هستيد؟ حضرت(ع) فرمود: «آری.»(غیبت طوسی، ص۱۳۴) 4. شيخ صدوق به استناد از عقبة بن جعفر میگوید: قلت لأبي الحسن الرضا(ع): قد بلغت وليس لك ولد! فقال: يا عقبة بن جعفر، إن صاحب هذا الأمر لا يموت حتى يرى ولده من بعده. به ابی الحسن رضا(ع) عرض کردم: پير شديد و فرزندی نداريد. فرمود: «ای عقبة بن جعفر، صاحب اين امر نمیمیرد تا اينکه فرزند بعد از خويش را ببيند.» (کمالالدین و تمام النعمه، ص۲۲۹) 5. صاحب ثاقب المناقب به استناد از عقبه بن علاء الجرحانی میگوید: حججت فرأيت علي بن موسى الرضا(ع) يطوف بالبيت، فقلت له: جعلت فداك، هذا الحديث قد روي عن النبي: "من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية"، قال: فقال: نعم. حدثني أبي، عن جدي، عن الحسين، عن علي بن ابیطالب(ع) قال: قال رسولالله: من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية... قال: فقلت له: ومن مات ميتة جاهلية؟ قال: مشرك. قال: قلت: فمن إمام زماننا، فإنْ لا أعرفه؟ قال: أنا هو. حج کردم و علی بن موسی رضا(ع) را ديدم که دور بيت طواف میکرد. به ايشان عرض کردم: فدايتان شوم مضمون اين حديث که از رسولالله روايت شده چيست؟ «هرکس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است.» فرمود: «آری پدرم از جدم از حسين از علی بن ابیطالب(ع) روايت میکند که رسولالله فرمودند هرکس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است... .» به ايشان عرض کردم: چه کسی به مرگ جاهليت مرده؟ فرمود:«مشرک.» عرض کردم: امام زمان حال کيست؟ حضرت فرمود: «من همان هستم.» (الثاقب فی المناقب، ص۴۹۵) سيد احمدالحسن(ع) نیز اینگونه و مانند پدران خويش حجیتش را اثبات میکند. ایشان روايات بسياری را که بر او دلالت دارد از جمله بر اسم و صفت، در معرض ديدگان مخالفان قرار داده و با آن، بر حجیت خود احتجاج نموده است و اين دليل و برهان بزرگی در صدق ادعای ايشان(ع) است که از سوی پدران خويش به حق آمده و به فرزندان مهديين خويش بشارت میدهد. 1. «همانا جدم رسولالله آمدنم را به شما بشارت داده و مرا در وصيت خويش با اسم و صفت ذکر کرده است، و اين وصيت را با اسنادی صحيح و معتبر که علمای شيعه در کتابشان دارند به دست شما رساندم؛ و آن همان وصيتی است که جدم در شب وفات به آن سفارش کرده است. جدم شما را به پدرانم ائمه دوازدهگانه و مهديين دوازدهگانه سفارش کرده است [...] اگر مرا نمیشناسید من پسر حسن، سبط پیامبرِ برگزیده و امین [خدا] هستم؛ وای بر کسی که در برابرم بايستد و لعنت بر کسی که با من دشمنی کند؛ يارانم بهترين یاوراناند؛ زمين از راهرفتن آنها بر خود افتخار میکند، و فرشتگان آنها را دربرمیگيرند، و اولین دستهای خواهند بود که روز قيامت وارد بهشت میشوند. به خدای بلندمرتبه سوگند و قسم به يس و طـه و محکمات و کـهـيـعـص و حـمـعـسـق و آن سوگند بزرگ ـالـمـ بهدرستی آنان همان فرقۀ رستگار و امت محمد به حق و راستی هستند؛ امرکنندگان به معروف و نهیکنندگان از منکر هستند؛ زيرا برخلاف ديگران، به حاکميت خدا بر روی زمينش اقرار میکنند. فتنهها در آنان اثری ندارند؛ زيرا غربال شدهاند، همانگونه که دانه از کشتزار جدا میشود. آنان راهبان در تاريکی شب و شيرهای در روشنايی روز هستند. کارزارکنندگان دلاور در راه خدا که در راهش ملامت هيچ ملامتگری در آنان اثر ندارد. خوردن نان جو و خوابيدن در مکانهای حقير را بههمراه سلامتی و مصونيت دين خويش ترجيح میدهند. مرگ در راه ولايت به اهلبیت را شیرینتر از عسل میبینند؛ پس خوشا به حالشان و چه خوش سرانجامی دارند.» (سید احمدالحسن(ع)، بیانیۀ برائت، ۱۳رجب ) 2. «به خداوند سوگند رسولالله و پدرانم هيچ امری را دربارۀ من مخفی نگه نداشتهاند؛ بلکه مرا با دقت وصف کرده، نام برده و مسکنم را گفتهاند؛ بنابراين در امر من هيچ شکوشبههای وجود ندارد و اين امر همانند خورشيد در آسمان درخشان است و من اولین مهديين و يمانی موعود هستم.» (متشابهات، ج۴، س۱۴۴ ) 3. «... من از تو میخواهم که تنها یک نفر دیگر غیر از من بیاوری که ادعا کرده باشد مهدی اول، یمانی و وصی امام مهدی(ع) است و برای ادعای خودش احادیث روایتشده از رسول خدا(ص) و اهلبیت(ع) را پیش بکشد؛ احادیثی که به نام او و خصوصیات جسمانی و محل زندگیاش اشاره داشتهاند؛ و اینکه ادلۀ بسیاری را بر صحت ادعایش ارائه کرده باشد.» (سید احمدالحسن(ع)، ترجمۀ جدید کتاب بیان حقیقت و راستی با اعداد، ج1و2، ص49) 4. « من از فرزندان امام مهدی(ع) و وصی ایشان هستم، و اینکه من مهدی اول از فرزندان امام مهدی(ع) محمد بن الحسن العسکری(ع) ـکه جانم فدایش بادـ هستم. (سید احمدالحسن(ع)، ترجمۀ جدید کتاب بیان حقیقت و راستی با اعداد، ج1و2، ص51) عجبا! عجبا! از امتی که امامت امام رضا (ع) را با وجود هزار وصيت از سوی پدران بزرگوارش انکار می¬کنند و عجبا! عجبا! بر امت امروز که مهدی اول از آلمحمد را با هزار روايت و سند معتبر از پدرانش انکار می¬کنند. (کتاب واقفیۀ عصر ظهور ص ۴۵، با کمی اضافات) روتیتر: طعام آسمانی تیتر: رکن دومی که احمدالحسن با آن آمده است در دو مقالۀ پیشین به بیان نصوص متعددی از کتاب مقدس که به حقانیت احمدالحسن گواهی میدهند، پرداخته شد؛ نصوصی که در مجموع، نَسَب او، فعالیت او، القابی که به او می دهند و کنیۀ او و نیز منطقهای که از آن میآید و سرزمینش ذکر شده است؛ حتی علت انتقام او و مظلومیتش در کتاب مقدس به تصویر کشیده شده است. ما به بیان این نصوص اکتفا نخواهیم کرد و تا جایی که امکان دارد سعی خواهیم کرد حتی بهصورت گذرا بپردازیم به نصوص دیگری که در رابطه با او هستند. در این مقاله چنانکه پیشتر وعده دادیم، به رکن دومی که احمدالحسن با آن آمده است، میپردازیم؛ رکنی که آیات کتاب مقدس نیز به آن اشاره دارند. در ابتدا به یکی از اشاراتی که عیسی به احمدالحسن داشته است، خواهیم پرداخت: (۴۴ لهذا شما نیز حاضر باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان میآید. ۴۵ « پس آن غلامِ امین و دانا کیست که آقایش او را بر اهل خانۀ خود بگمارد تا ایشان را در وقت معین خوراک دهد؟ ۴۶ خوشا به حال آن غلامی که چون آقایش آید، او را در چنین کار مشغول یابد. ۴۷ هر آینه به شما میگویم که او را بر تمام مایملک خود خواهد گماشت)[متی، باب 24] در آیه ۴۵، از «خوراک» دادن او سخن به میان آمده است، احمدالحسن در این رابطه فرمودند: (يا همان علم و معرفت و حكمت) [پاسخهای روشنگرانه، ج۱، بخشی از پاسخ به پرسش ۱۵]. و در خصوص شخصیت او فرمود: (این غلام امین دانا كیست؟ جز فرستادهای از جانب امام مهدی، عیسی، ایلیا و خضر علیهم السلام؟) [پاسخهای روشنگرانه، ج۱، بخشی از پاسخ به پرسش ۱۵]. شاید در تفاسیر مسیحیان بخوانید که «غلام امین و دانا» به مجموعهای از مسیحیان اشاره دارد و شاید هر فرقهای رهبران خود را مصداق «غلام امین و دانا» بدانند. اما آیا چنین است؟ با اندکی تحقیق در تاریخ مسیحیت در مییابیم که آنان دشمن علم و حکمت بودهاند؛ حتی علوم مادی! دانشمندان را میکشتند و با حقایق علمی به ستیز بر میخاستند و با حکمت الهی مقابله میکردند و در دین بدعتهایی قرار میدادند و به آن روی میآوردند که از جملۀ آنان تثلیث است؛ آنان تحمل عقیدهای مخالفِ نظرِ بدعتآلود خود را نداشتند؛ نمونۀ آن تبعید آریوس است که مخالف بدعت تثلیث بود؛ آنان حتی در طول تاریخِ مسیحیت نتوانستهاند رموز کتاب مکاشفۀ یوحنا را بگشایند و در تفاسیر آیاتی که انجام داده اند، اختلاف وجود دارد و برخی نیز با حدس و گمان کارشان را به پیش بردهاند. فهم و درک اشتباهشان از آیات کتابِ مقدس، زمینۀ بهوجودآمدن فرقههای متعددی شده است و هر فرقه گمان میبرد که حق است با آن همه فساد عقایدی و فهم اشتباهی که از حقیقت و کتاب مقدس دارند؛ هرکه تحقیقی منصفانه در رابطه با فرقههای مسیحی و عقاید آنان داشته باشد متوجه خواهد شد که رهبران هیچیک از این فرقهها نمیتوانند مصداق آن «غلام امین و دانا» باشند. همچنین آیا آنان از سوی آقای خود (که بر طبق تفسیرشان عیسی است) نصب شدهاند؟! (پس آن غلام امین و دانا کیست که آقایش او را بر اهل خانۀ خود بگمارد ...). با کدام دلیل؟! این «غلام امین و دانا» که از سوی آقایش بر اهل خانه گماشته میشود تا خوراک را به آنان دهد و مرتبط با آخرالزمان است، کسی نیست جز احمدالحسن، که امروز در بین ماست، کسی که از سوی پدر خود بین ما آمده و علوم بسیاری را منتشر کرده است و کسی که با حکمت سخن میگوید و از علمای ادیان طلبِ مناظره کرده است. پس این نص نیز در کنار سایر نصوصی قرار میگیرد که در ارتباط با او هستند. اما اگر بخواهیم بیشتر در رابطه با علم و حکمت او که کسی یارای مقابله با آن را ندارد سخن بگوییم، این نکات را بهصورت خلاصه بیان میکنیم: او در بخشی از آنچه منتشر نموده است، تفاسیر اشتباه مسیحیان از آیات کتاب مقدس را نشان داده است و به بیان معنای حقیقی و درست آیات پرداخته است؛ بهگونهای که هیچکسی توان این را ندارد که بر آنچه ارائه کرده است اشکال وارد کند؛ در این مقاله به چند نکته بهصورت مختصر اشاره میکنیم: به عنوان مثال او تفسیر مسیحیان را در خصوص شاخهای که از تنۀ یسی بیرون میآید، با دلایل محکم و عقلی روشن و اثبات کرد که این شخصیت نمیتواند عیسی باشد. همچنین تفسیر مسیحیان را در ارتباط با زن و فرزندی را که ذکرشان در مکاشفه، باب دوازدهم آمده است، با دلیل رد کرده است. همچنین از طریق کتاب مقدس و با دلایل محکم اثبات کرده است که عیسی هرگز مصلوب نشد. همچنین رموز بسیاری را از کتاب مقدس آشکار فرمود که برای مطالعه میتوانید به کتاب «سیزدهمین حواری»، «وصی و رسول امام مهدی علیه السلام در تورات و انجیل و قرآن» و «نامۀ هدایت» و... مراجعه کنید. همچنین برای پیبردن به علم الهی ایشان میتوانید به یکی دیگر از کتب او به نام «تَوَهُّم بیخدایی» مراجعه کنید تا به پاسخ پرسشهای بسیاری دست یابید. و همچنان که دانیال نبی به اذن خدا نسبت به معنای رؤیا دانش داشتند، احمدالحسن نیز با آن علم و حکمتی که خدا به او داده است، تفسیر و معنای صحیح رؤیاهایی که از ایشان پرسیده شده است را روشن فرموده است؛ برای این منظور میتوانید به کتاب پاسخهای روشنگرانه، جلد، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶ و ۷ مراجعه کنید. پس احمدالحسن آن «غلام امین و دانا» با رکن دوم «علم و حکمت»، به نزد ما آمده است و هر شخص منصفی میتواند به کتب ایشان رجوع کند تا از علم و حکمت الهیاش آگاه شود. به امید خدا ادامه دارد...