نشریه زمان ظهور 86

پاره‌هایی از عهد ماندگار قسمت دوم درس‌هایی از نهج‌البلاغه در اخلاق مدیریت شرايط عهد و پيمان: آنچه باعث متمایزشدن عهدنامۀ اميرالمؤمنين(ع) به مالک(رض) شده، ویژگی‌ها و لیاقت‌هایی ا‌ست که بدان جنبۀ عمومی بخشيده و به‌خودی‌خود، فرمانی کامل برای هر حاکمی است برای نحوۀ ادارۀ شهر خود و رفتار با مردم. اما در اين بحث ساده و ناچیز به اختصار، به توضيح برخی مفاهيم که سرور و مولايم ـ‌اميرالمؤمنين(ع)ـ برای کارگزار خود، مالک ذکر می‌کند خواهيم پرداخت؛ منظورم از «توضيح مفاهيم» بيان دلايل لغوی يا اصطلاحی آن‌ها نيست؛ بلکه مقصود، روشنگری آن در راستای حاکميت و پياده‌سازی اين مفهوم در راهبرد امور رعيت است. مثلاً مفهوم ارتباط با خداوند برای حاکم، با همان مفهموم برای دیگران متفاوت است؛ پس باید [ارتباط] حاکم و فرمانروا با خدا بزرگ‌تر و مؤکدتر باشد؛ چراکه حاکم در جایگاهی که هست، با زیورها و فتنه‌ها و امتحان‌های مربوط به آن جایگاه روبه‌رو می‌شود. و از سوی ديگر، واجباتی که بر گردن حاکم است به‌مراتب بيشتر و سنگين‌تر از غير اوست؛ پس به ناگزیر، تکليف‌ها متفاوت است؛ چراکه موقعیت‌ها هم متفاوت است و مقصودم از تکليف، تکليف جمعی نيست؛ بلکه برخی از آن تکاليف مدنظر است. گواه آن این است که امام(ع) به کارگزارش دستور می‌دهد که ارتباطش با خدا را نسبت به قبل از دراختیارگرفتن سکان حکومت، بیش‌ازپیش تقویت کند. ايشان(ع) فايدۀ ارتباط با خدای سبحان را برای او روشن می‌سازد و بیان می‌کند که [اصلاً] چرا ارتباط با خدا باید باشد و به او یاد می‌دهد چگونه آن ارتباط، با نيّت و سلوک باطنی و عمل ظاهری، ایجاد و ميسر می‌شود و به مالک(رض) می‌فرماید که بدون درک این مفهوم، با همۀ جسم و جان و از همه لحاظ، نمی‌تواند کار مردم را پیش ببرد. ****** اول: ارتباط با خداوند سبحان؛ هرکس پیگیر اين عهدنامۀ مبارک شود، حتی با کمی دقت در آن، درمی‌يابد که اميرالمؤمنين(ع) بسیار تأکيد کرده‌اند که مالک(رض) با پروردگارش ارتباطی عميق داشته باشد. پس در ابتدای کار او، وی را به تقوای الهی، مقدم‌داشتن اطاعت و پيروی از دستورات الهی در واجبات و سنت‌هايش امر می‌کند. در جای ديگری می‌خوانيد که می‌فرمايد: «واجعل لنفسک فيما بينک وبين الله أفضل تلک المواقيت وأجزل تلک الأقسام، فأعط الله من بدنک في ليلک ونهارک و وف ما تقربت به إلی الله من ذلک کاملاً غير مثلوم ولا منقوص بالغاً من بدنک ما بلغ... .» «اوقات بین خود و خدایت را بهترین و کامل‌ترین وقت‌ها قرار بده. از بدنت برای خدا کار بکش. در شب‌هایت و روزهایت، وفا کن به آنچه با آن به خدا نزدیک شدی. به‌صورت کامل و نه ناقص و لب‌پریده، از توانایی‌های جسمانی‌ات مایه بگذار.» و اگر از خود بپرسيم علت تأکيد اميرالمؤمنين(ع) چيست؟! پاسخش را هم از خودشان خواهيم دريافت که: اگر شخصی دارای چيزی نباشد، نمی‌تواند آن چیز را بدهد. پس چگونه می‌شود عدالت را به کسی داد، در حالی ‌که آن فرد، خودش عادل نباشد؟! چگونه می‌تواند عادل‌ باشد، در حالی‌ که عدل يکی از صفات خداست؛ کسی که فاقد صفات خداست چگونه می‌تواند بدان‌ها آراسته شود؟! و چگونه به صفات خداوند آراسته شود، در حالی‌ که هيچ ارتباطی با خدا ندارد؟! و نیز ديگر صفات! پس تأمل کن. پاره‌هایی از عهدنامۀ ماندگار، شهید انمار حمزة المهدی. __________________ [1] نهج‌البلاغه، نامۀ53. پناه‌بردن به دعا و تضرع به پیشگاه خداوند عزوجل از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «شبهه‌ای به شما می‌رسد به‌گونه‌ای در آن می‌مانید که نه نشانه‌ای دیده می‌شود و نه امام هدایتگری نزد شما خواهد بود. کسی از آن نجات نمی‌یابد مگر آن‌ کس که دعای غریق را بخواند و حضرت فرمود: اینکه بگوید: "یا اللهُ یا رحمنُ یا رحیمُ یا مقلِّبَ القلوبِ ثَبِّت قَلبی علی دینِک...".»[1] زرارة بن اعین می‌گوید: ابوعبدالله امام صادق(ع) فرمود: «آن جوان ناچار غیبتی خواهد داشت. عرض کردم: چرا؟ ـ‌در این لحظه حضرت به شکم مبارکش اشاره کردـ فرمود: او منتظر است و او کسی است که مردم در تولدش شک می‌کنند، بعضی از مردم می‌گویند: مادرش باردار است و گروهی می‌گویند: پدرش از دنیا رفت و فرزندی از خود به‌جا نگذاشت، و بعضی دیگر می‌گویند: دو سال پیش از مرگ پدرش به دنیا آمده است. زراره می‌گوید: عرض کردم: اگر آن زمان را درک کردم چه دستوری برای من دارید؟ فرمود: خدا را با این دعا بخوان: "اللهم عرفنی نفسک فإنک إن لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک، اللهم عرفنی رسولک فإنک إن لم تعرفنی رسولک لم أعرف حجتک، اللهم عرفنی حجتک فإنک إن لم تعرفنی حجتک ضللت عنی دینی" "بار خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی، فرستاده‌ات را نخواهم شناخت. بارالها! فرستاده‌ات را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی حجتت را نخواهم شناخت. بار خدایا! حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی، دینم تباه خواهد شد".»[2] این حدیث به‌وضوح تأکید می‌کند که برای نجات و رهایی از فتنه‌های آخرالزمان ـ‌که پیش از قیام امام مهدی به وقوع می‌پیوندد‌ـ باید به خدای سبحان‌و‌متعال، که راهنمای سرگردانان است‌، پناه برد؛ پس بر همۀ کسانی که متصدی اصلاح مردم هستند واجب است مردم را متوجه خداوند متعال و امام مهدی(ع) کنند، نه اینکه برای بیشترشدن اعوان و انصار و مال و جاه و منصبِ خود، توجه مردم را به خودشان جلب کنند. پس باید پیش از اینکه امام مهدی(ع) تشریف‌فرما شوند فرصت را غنیمت شمارند؛ چراکه در آن روز پشیمانی سودی نخواهد داشت، و آن هنگام که امام مهدی به آن‌ها بفرماید: چرا امت را متفرق کردید و آن‌ها را تبدیل به فرقه‌ها و طایفه‌هایی کردید که هر‌یک، دیگری را تکذیب کرده، در روی یکدیگر آب دهان می‌اندازند، چه عذری خواهند داشت؟! شکست منتظران، ص56. ______________________ پی‌نوشت: [1] اصول کافی، ج1، ص 348. [2] اصول کافی، ج1، ص 348. اهتمام به یادگیری روایات اهل‌بیت (ع) زرارة‌ بن اعین نقل می‌کند: شنیدم امام صادق(ع) می‌فرمود: «ندادهنده‌ای از آسمان ندا می‌دهد: فلانی همان امیر است و منادی دیگری ندا می‌دهد: علی و شیعیانش پیروز و رستگارند. عرض کردم: بعد از این چه کسی با مهدی(ع) خواهد جنگید؟ فرمود: شیطان ندا می‌دهد: فلانی (مردی از بنی‌امیه) و شیعیانش رستگارند». عرض کردم: چه کسی راست‌گو را از دروغ‌گو باز‌می‌شناسد؟ فرمود: «کسانی او را می‌شناسند که احادیث ما را روایت می‌کنند و پیش از آنکه این امر واقع شود می‌گفتند محقق می‌شود، و می‌دانند که آنان خود بر حق و راست‌گو هستند.»[1] این دعوتی است از سوی امام صادق(ع) به شیعیان که احادیث آن بزرگواران را برای مردم روایت کنند و فتنه‌هایی که پیش از امام وجود دارد و راه خروج از آن‌ها را برایشان بیان کنند، تا با وقایع و حوادث غافل‌گیر نشوند و به‌گونه‌ای حیران نشوند که نتوانند فرق بین حق‌وباطل را تشخیص دهند؛ پس بر تمام منبری‌ها و جویندگان علم واجب است که بر قضیۀ امام و فتنه‌های پیش از قیام ایشان تمرکز داشته باشند و به‌جای بحث دربارۀ مسائلی که چشم‌وگوش از آن‌ها پر شده است و فایدۀ خود را از دست د‌اده‌اند، بحث و جست‌وجو در خصوص امام مهدی(ع) را در حد نهایت انجام دهند. مردم هر ساله مسائلی را پای منبرها می‌شنوند که در سال‌های گذشته مطرح شده و شنیده‌اند. آیا کسی که به حق هدایت می‌کند سزاوارتر است از او پیروی شود یا کسی که خود نیاز به هدایت دارد؟ شما را چه شده است؟ [چرا] این‌گونه حکم می‌کنید؟ و واضح‌ترین مصداق حق در زمان ما، خودِ امام مهدی(ع) است. (ارواح ما فدای مقدم پاکش). شیخ ناظم عُقیلی، شکست منتظران، ص ۵۵ ___________________ پی‌نوشت: [1] غیبت نعمانی، ص273. در اینجا راه آسانی برای بخشایش همۀ گناهان وجود دارد. خداوند متعال می‌فرماید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ (مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) (کيست که به خدا قرض نیکو دهد تا خدا بر آن چند برابر بيفزايد؟ خدا تنگدستی دهد و توانگری بخشد و شما به‌سوی او بازمی‌گرديد). (بقره، 245) از اهل‌بیت (ع) روایت شده است که این آیه «دربارۀ صلۀ امام» است و نیز از ایشان (ع) روایت شده است که: «دربارۀ صلۀ رحم است و منظور از رحم، به‌طور خاص رَحِم آل‌محمد است.» خدای سبحان از صلۀ امام به‌عنوان قرض‌دادن به خودش یاد کرده و این خداوند است که این بدهی را می‌پردازد. صلۀ امام صورت‌های مختلفی دارد؛ از جمله: صلۀ با مال، صلۀ با کار‌کردن به همراه او، و صلۀ جهاد در پیشگاه او با زبان و دندان (گفتار و عمل) برای اثبات حق امام (ع). تأکید می‌کنم که کار‌کردن با امام برتر از دادن مال به اوست؛ زیرا کار‌کردن، جسم آدمی را به مشقّت می‌اندازد و اگر در پیشگاه امام با زبان و دندان جهاد کند، چه بسا به از‌بین‌رفتن جسمش منجر شود. بنابراین چه رحمت عظیمی است که حجت بین مردم (ظاهر) باشد؛ چراکه باب عظیمی گشوده می‌شود؛ بابی که انسان با صلۀ امام‌(ع)، به خداوند قرض می‌دهد و روز قیامت در پیشگاه خدا می‌ایستد و خداوند این قرض را تمام و کمال به او بازمی‌گرداند و اگر این بنده به تعداد شن‌های بیابان با خود گناه آورده باشد، برای او بخشیده می‌شود؛ از برای او نزد خداوندِ دیّان یوم الدّین، قرضی است و خدا در مقابل اندک و ناچیز، بسیار عطا می‌نماید (یعطی الکثیر بالقلیل) و عطای او بی‌شمار است. خداوند تمام بدهی‌های این بنده و تمام حقوقی را که از بندگان بر عهدۀ او بوده است تسویه می‌کند و بی‌حساب به بهشت واردش می‌نماید. سید احمدالحسن(ع)، متشابهات، جلد 4، پرسش 150 سؤالاتی در خصوص خمس پرسش 36: حکم فردی که زمان سال خمسی‌اش را ـ‌برای مال‌التجاره‌ای که با آن کار می‌کندـ فراموش کرده است، چیست؟ پاسخ: اگر زمان مشخصی را احتمال می‌دهد، بر اساس آن عمل کند؛ وگرنه زمان جدیدی را مشخص نماید. سید احمدالحسن(ع)، پاسخ‌های فقهی، متفرقه، ج5 پرسش 38: در شهرهای ما مرسوم است که برای کودکشان، قبل از ولادتش و نیز پیش از بلوغش وسایل و بازی‌ها و لباس‌هایی را می‌خرند. این چیزها، برای کودک است و هنوز متولد نشده است یا اینکه بالغ نشده است تا از آن استفاده کند. آیا خمس در آن واجب است؟ پاسخ: واجب نیست. سید احمدالحسن(ع)، پاسخ‌های فقهی، متفرقه، ج5 سبحان‌الله! آل‌محمد(ع) و آدرس اشتباه؟ وقتی امامان می‌فرمایند: وصی با وصیت شناخته می‌شود، به این معناست که وصیت، علامتی است که به مسئلۀ ناشناخته‌ای برای همگان یا برخی اشاره می‌کند؛ و اگر این‌چنین باشد، این علامت باید فقط به صاحبش اشاره داشته باشد؛ بلکه به‌طور کلی، نباید هیچ فردی مدعی آن شود؛ به این خاطر که اگر خداوند متعال، امکان ادعای وصیت را به مدعیان بدهد یا اینکه آن را این‌گونه قرار دهد که با نام و صفت بر آنان منطبق شود، این علامت به چند مصداق منطبق می‌شود؛ یعنی به صاحب حق و دیگر مدعیان. به همین خاطر است که این علامت، علت اختلاف امت و گمراهی آن می‌شود. و این مسئله برخلاف این است که وصیت، علامت هدایتی باشد که فقط بر حق اشاره کند! اگر شما از فردی، دربارۀ خانه زید بپرسی که به‌عنوان مثال در کدام کوچه است و به تو بگوید: مقابل خانه‌اش یک درخت نخل است و زمانی که به آن کوچه بروی، مقابل هر خانۀ آن کوچه، درخت نخل ببینی، آیا این فردی که [نشانی] خانۀ زید را به تو گفته، تو را هدایت کرده یا گمراه ساخته است؟ طبیعتاً تو را گمراه کرده یا اصلاً برایت کاری نکرده است. و این توصیفش احمقانه است که از فرد رشید و حکیم انجام نمی‌شود. اگر چنین کاری ـ‌‌زمانی که از فرد عادی انجام شودـ به حماقت توصیف می‌شود، پس انجام آن از خداوند متعال‌ و انبیا و اولیایش را چگونه متصور می‌شوید؟! چگونه امکان‌پذیر است که ایشان، وصیت را علامت و نشانه‌ای برای وصی قرار دادند؛ ولی می‌بینیم که به وصی و افراد دیگر منطبق می‌شود! خداوند متعال از این مسئله به دور است. به همین خاطر می‌بینیم که امام رضا‌(ع) در مناظراتش، با علمای یهود و نصارا و استدلال‌های خود با آنان، بیان می‌کند که به رسول [الله] وصیت شده است و در تورات و انجیل که کتب آنان است، ذکر شده است. وقتی به وجود اسم محمد رسول [الله] و ویژگی‌اش در کتاب‌هایشان اقرار کردند و به ایشان عرض کردند: ولی ما یقین نداریم که محمد مذکور در کتاب‌های ما، همان محمد شماست و چه بسا محمد دیگری است، توقع داری که امام رضا (ع) چگونه پاسخ دهد؟ و چگونه نسبت به آنان استدلال کند؟ و آیا پاسخ ایشان، کافی است و استدلال محکمی است؟ و اگر پاسخ ایشان، استدلال است، آیا امکان‌پذیر است که اکنون با آن استدلال کنیم یا خیر؟ استدلال امام رضا (ع) به اشکال آنان را بشنو: «شما با شک استدلال کردید. آیا خداوند، قبل یا بعد از آدم (ع) تا امروز نبی‌ای غیر از محمد، به‌نام محمد برانگیخته که در بخشی از کتاب‌هایی که بر همۀ انبیا فرو فرستاد او را بیابند؟ آنان از پاسخ به ایشان بازماندند.» ما اکنون از شما می‌پرسیم: آیا قبل یا بعد از زمان محمد تا امروز، خداوند فردی به‌جز احمدالحسن، به‌عنوان وصی برانگیخته است که در وصیت محمد نبی ذکر شده یا وصیت را ادعا کرده باشد؟ هر آنچه در پاسخ ما داده می‌شود، همان پاسخ نسبت به دلیل امام رضا (ع) ـ‌در استدلال ایشان به یهود و نصاراـ هم است و فردی که امامان را رد کند، خداوند متعال را رد کرده است. خداوند، ما را از این مسئله در امان بِدارد. همچنین این مسئله را به‌شکل روشن، در سخن امام باقر (ع) در دلالت بر امام مهدی می‌یابیم: «هر آنچه برای شما ایجاد اشکال کند، عهد و پیمان نبی‌الله و پرچم و سلاحش، برای شما ایجاد اشکال نکند.» و در روایت دیگری است: «با او، عهد و پیمان رسول‌الله است.» عهد و پیمان رسول [الله] همان وصیت ایشان، در شب وفاتش است که قبلاً بیان شد [در مباحث پیشین کتاب]. اکنون می‌پرسیم: چگونه برای مردم، شناخت عهد و پیمان [و] «وصیتی» که نزد قائم است، امکان‌پذیر است؟ و آیا می‌گویید که قائم (ع) نسبت به صحیح‌بودنش، به شما خبر می‌دهد؟ بنابراین عرض می‌کنم: تا زمانی که مردم به ایشان شک دارند، چگونه سخن ایشان را تصدیق می‌کنند؟ و این همان‌ طور که می‌گویند: دور روشنی است! پاسخی به‌جز این نیست که وصیت فقط بر صاحبش منطبق می‌شود و با قدرت و تدبیر خداوند متعال، فردی دیگر نمی‌تواند مدعی آن شود. اگر مدعی آن شود و به‌ نام و صفتش نص و تصریح شده باشد، راست‌گوست و تشکیک در ادعای او شایسته نیست. شیخ ناظم عُقیلی، کتاب وصيت و وصی، احمد یاسر الحبیب و فهم عجیب وی از نظریه‌های علمی نظریه‌های علمی توضیحاتی هستند که توسط بخش بزرگی از شواهد علمی پشتیبانی می‌شوند. به عبارتی دیگر نظریه‌های‌ علمی توضیح‌دهندۀ فکت‌های علمی هستند که این توضیحاتِ مستدل، مبتنی بر شواهد تأیید شده است. بنابراین معتبرترین توضیحات علمی عبارت‌اند از: نظریات تأیید شدۀ علمی. با این وجود یاسر حبیب در پاسخ به پرسش فردی که نظر وی را در خصوص نظریۀ تکامل خواسته است، چنین می‌نویسد: «باسمه تقدست اسماؤه، و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته. صرف‌نظر از براهین دینی، دلایل عقلی و علمی نیز نظریۀ داروین در خصوص تکامل را از درجۀ اعتبار ساقط می‌کند. اگر استاد شما اطلاعات بیشتری داشت، از این اعتقادش دست می‌کشید. با پدیدارشدن حقایق جدید، روزبه‌روز عقیدۀ دانشمندان علوم طبیعی به این نظریه کم‌رنگ‌تر می‌شود. همین شما را کافی است بدانید که آن‌ها تا امروز این موضوع را در فرهنگ لغت خود «نظریه» می‌نامند و این به آن معناست که قضیه از لحاظ علمی مخدوش و تا به حال ثابت نشده است. چرا که اگر ثابت شده بود، آن را یک «حقیقت علمی» نام می‌نهادند.»[1] سید احمدالحسن در پاسخ به این اظهارنظر یاسر حبیب می‌نویسند: «این‌ها اطلاعات جدیدی است که او در اختیار ما می‌گذارد؛ مبنی بر اینکه در علوم دانشگاهی، نامیدن چیزی به‌عنوان «نظریه» به‌خودی‌خود یعنی ثابت نشده! بر این اساس نظریۀ فیثاغورس ثابت نشده است! همچنین نظریۀ نسبیت خاص و دیگر نظریات مطرح در ریاضیات، فیزیک، هندسه و دیگر علوم تماماً ثابت نشده است؛ زیرا این‌ها را نظریات می‌نامند!! به‌علاوه واژۀ عربی نظریه از ریشۀ «نظر» است؛ که برای به‌‌‌‌دست‌‌آوردن نتیجه از پیش‌فرض‌ها نیاز به جست‌وجو، کاوش، اندیشه، دقیق‌شدن و محاسبه داریم؛ ولی برای درک اصول «بدیهی»، برخلاف نظریه نیازی به مطالعه و بررسی نیست. امکان ندارد کسی که کمترین آگاهی دارد، بر این عقیده باشد که نامیدن یک طرح و ایدۀ خاص به «نظریه» مترادف است با ثابت‌نشدن آن ایده. نتایج سترگ علمی که دانشمندان به آن‌ها دست می‌یابند، نظریه نام دارد. اما موضوع آن است که علوم آکادمیک سازمان‌یافته، مفهوم حقیقت مطلق را اختیار نمی‌کند؛ حتی اگر این علوم ثابت شده باشند و با محاسبات دقیق ریاضی و مشاهداتی که شک‌وتردید در آن راه ندارد، صحت آن‌ها ثابت شده باشد، نظریه محسوب می‌شوند؛ چراکه در علوم آکادمیک بحث‌وبررسی به‌هیچ‌وجه تعطیل‌بردار نیست و اگر فرضاً دربارۀ یک اصل علمی -به دلیل صحت و استواری‌آن- بررسی و بازبینی صورت نگیرد، جزئیات آن ممکن است همچنان محل نقد و اصلاح باشد. نظریه‌خواندن یک مقولۀ علمی، تأیید آن از سوی دانشگاه‌ها و محافل وزین علمی در گوشه‌وکنار جهان و تدریس آن به‌عنوان نظریه‌ای علمی درست و استوار، به آن معناست که این نظریه، صرفاً محصول اندیشۀ یک شخص یا نهاد نبوده؛ بلکه یک حقیقت علمی است که بر درستی آن شواهد علمیِ به دست آمده از روش‌های دقیق علمی اقامه شده است؛ کما اینکه نظریۀ مزبور از بوتۀ آزمایش‌های پیچیده و دقیق تشکیکی سربلند بیرون آمده است. دانش امروزی رویکرد سیستماتیک تشکیک را برگزیده است و از همین رو پیش‌بینی‌ها باید حتماً با واقعیت‌های جاری هم‌خوانی داشته باشند. نظریه را بر اساس میزان هم‌خوانیِ پیش‌بینی‌های آن با واقعیت می‌سنجند. تمام پیش‌بینی‌های نظریۀ تکامل بر واقعیت منطبق است و این تطابق به‌ویژه پس از پیدایش علم ژنتیک و کالبد‌شناسی تطبیقی، شدت گرفته و حتی یک نمونه از عدم مطابقت ایده‌پردازی‌های این نظریه با واقعیت‌هایی که روزبه‌روز با پیشرفت علوم و توانایی بشر بر پژوهش و آزمایش کشف می‌شود، به دست نیامده است. بنابراین تلاش برای کاستن از ارزش یک علم آکادمیک خاص فقط به این دلیل که نظریه نام دارد، تلاش زبونانه‌ای است که باید به حال صاحب چنین عقیده‌ای افسوس خورد. زیرا دانش امروزی به‌طور کلی چیزی به نام حقیقت مطلق را نمی‌پذیرد؛ بنابراین کسی که با استناد به این دلیل، یک نظریۀ علمی را رد می‌کند و آن را قبول نمی‌کند؛ در واقع علوم پایۀ معاصر را رد کرده؛ زیرا بر رویکرد پژوهش و تشکیک استوار شده است».]2[ ___________________ پی‌نوشت: ]1[ این پرسش‌وپاسخ از این سایت نقل شده است: سایت قطره برای چشم‌اندازها و سخنرانی‌های شیخ یاسر حبیب، نظر شما در خصوص نظریۀ تکامل داروین چیست؟ قابل دسترس در نشانی: http://alqatrah.net/an173 ]2[ احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ترجمۀ فارسی، ص551. در مقالۀ پیشین مشخص شد که عیسی نمی‌تواند مصداق شخصیت منجی در آخرالزمان باشد و بیان شد که منجی، امروز با قانون شناخت آمده است و به تأکیداتی احتجاج کرده که در کتاب مقدس در رابطه با او آمده است، و بیان شد که از عراق آمده است و نامش احمد است؛ به امید خدا در این هفته و هفته‌های آینده چنانچه وعده دادیم، به دلایل حقانیت احمدالحسن خواهیم پرداخت. به‌طور مختصر احمدالحسن با قانون شناخت حجت‌های الهی بر طبق عهدین آمده است؛ یعنی نص، علم و حکمت و نیز دعوت به حاکمیت الهی. اما کدام نصوص در کتاب مقدس به او اشاره دارد؟ او برۀ قائم یا همان شیری از سبط یهودا در رؤیای یوحناست؛ برای اینکه درک بهتری از شخصیت او داشته باشیم نخست مقدمه‌ای را تقدیم می‌کنیم: در رؤیای یوحنا، باب چهارم با شخصیت تخت‌نشین و 24شیخ یا پیر در اطراف تخت‌نشین روبه‌رو می‌شویم (ر.ک، مکاشفه 4: 2- 4)، و در باب پنجم از همین رؤیا می‌بینیم که بره یا شیری از سبط یهودا، استحقاق این را دارد که کتاب را بگیرد و مهرها را بگشاید (ر.ک، مکاشفه 5: 1- 7)، احمدالحسن در این رابطه تبیین فرمودند: «و آن کسی که بر تخت نشسته، همان کسی است که بر رؤیا تسلّط دارد و در رؤیا روشن است که مقام این شخص از همه برتر و جایگاهش والاتر است؛ و همان ‌طور که در رؤیا روشن است، این بیست‌وچهار شیخ نشسته بر تخت‌ها، نزدیک‌ترین افراد موجود در رؤیا ـ‌از جهت جایگاه‌ـ نسبت به آن شخصی هستند که بر تخت نشسته است. بنابراین برۀ ذبح‌شده از آن کسی که بر تخت نشسته، برتر نیست و از بیست‌وچهار شیخ نیز برتر نیست؛ با اینکه ما در رؤیا می‌بینیم که او همان کسی است که این شایستگی را دارد که کتاب را بگیرد و مهرها را بگشاید. پس چطور فقط او این شایستگی را دارد که کتاب را بگیرد و نه دیگران؛ در حالی که آنان از او نزدیک‌تر و برتر هستند؟! در نتیجه باید برۀ ذبح شده، به‌طور رمزگونه اشاره به یکی از بیست‌وچهار شیخ داشته باشد.» [سیزدهمین حواری] در نتیجه پر‌واضح است که بره و شیر، رمزی برای یکی از 24 شیخ یا پیر است. احمدالحسن شخصیت تخت‌نشین و 24شیخ را تبیین کرده و فرمودند: «کسی که بر تخت نشسته است محمد رسول خدا(ص) است و بیست‌وچهار شیخ که به دور او نشسته‌اند، همان خلفای خدا بر زمین (ائمه و مهدیین) هستند که رسول خدا در وصیت مقدسش ذکر نموده است.» [سیزدهمین حواری] در نتیجه آنان همان خلفای خدا بر زمین (12امام و 12مهدی) هستند و بره یکی از آن 24شیخ است، و او همان «احمد» یا مهدی اول در وصیت پیامبر اسلام است؛ کسی که در رؤیای یوحنا در وصفش می‌خوانیم: «و یکی از آن پیران به من می‌گوید: «گریان مباش! اینک آن شیری که از سبط یهودا و ریشۀ داود است، غالب آمده است تا کتاب و هفت مهرش را بگشاید.»» [مکاشفه 5:5]. «مهدی اول» از سبط یهوداست، در این رابطه احمدالحسن فرمود: «او از سِبط یهوداست؛ زیرا مادر او از بنی‌اسرائیل (نرجس) مادر امام مهدی(ع) است.» [نامۀ هدایت] همچنین آمده است: «و دیدم در میان تخت و چهار حیوان و در وسط پیران، بره‌ای چون ذبح‌شده ایستاده است و هفت شاخ و هفت چشم دارد که هفت روح خدایند که به تمامی جهان فرستاده می‌شوند.» [مکاشفه 5: 6]. احمدالحسن تبیین فرمود: «...و او هفت شاخ و هفت چشم دارد که آن‌ها چهارده معصوم هستند، محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان علیهم‌السلام... .» [نامۀ هدایت] همچنین آمده است: «سپس نگاه انداختم و اینک بره، بر کوه صهیون ایستاده بود و با وی صدوچهل‌وچهار هزار نفر هستند، که اسم پدر او بر پیشانی‌شان نوشته بود.» [مکاشفه 14: 1] احمدالحسن فرمود: «آنکه انصار پدرش را گرد می‌آورد چه کسی غیر از اولین مؤمنان از نسل امام مهدی(ع) است؟!!» [نامۀ هدایت] اما این شخصیت همان شخصیتِ «سوار بر اسب سفید»، در مکاشفۀ یوحناست؛ برای مثال در رابطه با بره اشاره شده است که او "رب‌الارباب و پادشاه پادشاهان" است (ر.ک، مکاشفه 17: 14) و در ارتباط با «سوارشونده بر اسب سفید» می‌خوانیم: «و بر لباس و ران او نامی مرقوم است؛ یعنی «پادشاه پادشاهان و رب‌الارباب».» [مکاشفه 19: 16] بنابراین «اسب‌سوار» همان «احمد» است؛ اما چه شواهد دیگری برای اثبات این قضیه وجود دارد که اسب‌سوار یا بره، همان احمد یا احمدالحسن است؟ طبق ترجمۀ نسخۀ عربی مسیحیان می‌خوانیم: «و دیدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبی سفید که سوارش امین و صادق خوانده می‌شود و به عدل داوری و جنگ می‌نماید.» (مکاشفه ۱۹: ۱۱). «صادق الامین» لقبی است که احمدالحسن را با آن خطاب می‌کردند. همچنین در کتاب إشعیا در رابطه با منجی می‌خوانیم: «۳ و مرا گفت: ای اسرائیل تو بندۀ من هستی که از تو خویشتن را تمجید نموده‌ام! ۸ خداوند چنین می‌گوید: ... ۹ و به اسیران بگویی: بیرون روید و به آنانی که در ظلمت‌اند خویشتن را ظاهر سازید. و ایشان در راه‌ها خواهند چرید و مرتع‌های ایشان بر همۀ صحراهای کوهی خواهد بود. ۱۰ گرسنه و تشنه نخواهند بود و حرارت و آفتاب به ایشان ضرر نخواهد رسانید؛ زیرا آنکه بر ایشان ترحّم دارد ایشان را هدایت خواهد کرد و نزد چشمه‌های آب ایشان را رهبری خواهد نمود.»[اشعیا، باب 49] این رهبر، یعنی «اسرائیل»، بره است: «۱۶ و دیگر هرگز گرسنه و تشنه نخواهند شد و آفتاب و هیچ گرما بر ایشان نخواهد رسید. ۱۷ زیرا بره‌ای که در میان تخت است، شبان ایشان خواهد بود و به چشمه‌‌‌های آب حیات، ایشان را راهنمایی خواهد نمود ...» [مکاشفه، باب 7]؛ جالب است که بدانید «اسرائیل» کنیۀ احمدالحسن است. به امید خدا در مقالۀ بعدی متوجه خواهید شد که طبق کتاب مقدس بره یا احمدالحسن، از بصرۀ عراق می‌آید.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 86
مشاهده فایل پی دی اف