نشریه زمان ظهور 85
چلهنشینی قائم آل محمد (ع) امام احمدالحسن (ع) در پاسخ به یکی از کامنتهای خودشان، دربارۀ روزۀ روح چنین فرمودند: پرسش از قیس الانصاری: سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. حبیبی، قائم آل محمد (ع)، درود خداوند بر شما. آقای من! یک نوع روزۀ روح وجود دارد که انسان، از غذایی که از [حیوانات] روحدار درست میشود، امتناع میورزد؛ مانند گوشت و ماهی و... . آیا این عمل «روزۀ روح» مستحب یا سنتی از اهلبیت (ع) است؟ سید احمدالحسن(ع): و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته عزیز من! درود خداوند بر شما. بشخصه، هرساله در طول ماه ذیقعده و 9 روز اول ذیحجه از تناول حیوانات و فرآوردههای حیوانی امتناع میورزم؛ بهعلاوه در 9 روز اول ذیحجه روزۀ معمولی شناختهشده را هم به این روزه میافزایم. ولی این مسئله واجب نیست؛ بلکه برای انسان و اِرتقای او و تندرستی بدنش مفید است. 10جولای 2017 (بریدالصفحه (پیک صفحه)، ص490) انتظار، امتحانی بزرگ برای مؤمنین روشن است که شیعیان نوح(ع) به ظهور او وعده داده شده بودند و او (ع)همان قائمی بود که آنها را از ظلموستم نجات میداد و این وعده را پیامبر خدا ادریس داده بود؛ اما بنگریم هنگامیکه نوح (ع)ظهور کرد آیا قومش او را تصدیق کردند یا تکذیب؟ و بهعبارت دیگر آیا در انتظار پیروز شدند یا شکست خوردند؟ نگارندۀ کتاب الزامالناصب ـبه نقل از کتاب اکمالالدین شیخ صدوق(ره)ـ ماجرای او با قومش را در زمان بعثتش برای ما چنین بازگو میکند: «وقتی خداوند، نبوت نوح(ع) را آشکار کرد و شیعیانش به گشایش و فرج یقین کردند، بلاها شدت یافت و آن تصمیم بزرگ گرفته شد. کار به جایی رسید که فشار شدیدی به پیروانش وارد شد. نوح(ع) را بهسختی کتک میزدند، تا حدی که گاهی سه روز بیهوش میافتاد و خون از گوشهایش جاری میشد و پس از مدتی به هوش میآمد. اوضاع تا سیصد سال پس از بعثت وی بر همین مِنوال بود. او در این مدت آنها را شبانهروز دعوت میکرد؛ ولی آنها از او فرار میکردند. آنها را مخفیانه دعوت میکرد؛ ولی پاسخش را نمیدادند و آشکارا آنها را فرامیخواند؛ ولی از او روی برمیتافتند. پس از سیصد سال آن حضرت(ع) بر آن شد تا آنها را نفرین کند. پس از نماز صبح نشست تا دعا کند که عدهای از ملائکه ـکه سه تا بودندـ از آسمان هفتم آمدند، به او سلام کردند و گفتند: ای پیامبر خدا! ما درخواستی داریم. فرمود: درخواست شما چیست؟ گفتند: نفرین علیه قومت را به تأخیر بینداز؛ زیرا این اولین انتقام الهی بر این زمین است. فرمود: دعا علیه آنها را سیصد سال دیگر به تأخیر انداختم. بهسوی قومش بازگشت و کاری را که قبلاً انجام میداد از سر گرفت و آنها نیز همان کاری را با او کردند که در گذشته انجام میدادند تا اینکه سیصد سال به اتمام رسید و او از ایمان آوردن آنها ناامید شد. در بین روز برای دعا نشست که در این هنگام دستهای از فرشتگان از آسمان ششم نزد او آمدند. آنها سه مَلَک بودند، بر او سلام کردند و عرض کردند: ما گروهی از آسمان ششم هستیم که صبح زود خارج شدیم و پس از برآمدن خورشید به نزد تو آمدیم؛ و بعد همان درخواستی را که گروه آسمان هفتم داشتند تکرار کردند. او نیز همان گونه که خواستۀ قبلیها را اجابت فرموده بود خواستۀ اینان را نیز اجابت فرمود. نوح(ع) بهسوی قومش بازگشت و دعوتش را از سر گرفت؛ اما دعوت او جز گریختن آنها از حق نیفزود؛ تا اینکه سیصد سال دیگر نیز سپری شد و نهصد سال به پایان رسید. شیعیانش (جمع اندکی که به او ایمان آورده بودند) نزد او آمدند، از رنجهایی که از سوی عامۀ مردم و طاغوتها به آنها میرسید به او شکایت کردند و از او خواستند برای فرج و گشایش دعا کند. او نیز این درخواست را اجابت کرد، نماز خواند و دعا کرد. جبرئیل(ع) پایین آمد و به او گفت: خداوند تبارکوتعالی دعای تو را اجابت فرمود. به شیعیانت بگو خرما بخورند و دانههایش را بکارند و از آن مراقبت کنند تا میوه بدهد. وقتی میوه داد، برایشان گشایش خواهد شد؛ یعنی عذاب بر کافران نازل خواهد شد. نوح(ع) خدا را حمد و ثنا گفت و این خبر را به پیروانش رساند و ایشان شادمان شدند و به یکدیگر بشارت میدادند؛ خرما خوردند، دانهها را کاشتند و مراقبت کردند تا میوه داد؛ سپس با خرماها نزد نوح آمدند و از او خواستند وعدهاش را عملی کند. نوح نیز این امر را از خداوند درخواست کرد و خدا به او وحی فرمود: به آنها بگو این خرماها را بخورند و دانهها را بکارند، وقتی میوه داد فرج شما حاصل خواهد شد. وقتی آنها گمان کردند که خُلفوعده شده یکسومشان مرتد شدند (از ایمان به نوح بازگشتند) و دو سومشان ثابت ماندند. آنها خرماها را خوردند و دانهها را کاشتند تا اینکه میوه داد و میوهها را نزد نوح آوردند و به او خبر دادند و از او خواستند وعدهاش را عملی سازد. او نیز در این خصوص از خداوند عزوجل درخواست کرد و خدا به او وحی فرمود: به ایشان بگو این خرماها را بخورند و دانههایش را بکارند؛ در نتیجه یکسومِ دیگر از آنها مرتد شدند و یکسوم باقی ماندند و باز خرما را خوردند و دانهها را کاشتند و زمانی که میوه داد آنها را نزد نوح(ع)آوردند و به او گفتند: از ما بهجز عدهای اندک باقی نمانده است و بیم داریم که با تأخیرافتادن فرج، در خطر باشیم و هلاک شویم. نوح(ع) نیز نماز خواند و گفت: پروردگارا! از یاران من جز همین گروه اندک کسی باقی نمانده و من میترسم اگر فرج ایشان به تأخیر افتد هلاک شوند. خداوند (عزوجل) وحی فرمود: دعایت را اجابت کردم؛ اکنون کشتی را بساز. بین اجابت دعای نوح و طوفان پنجاه سال فاصله بود.»1 نوح(ع) کشتی را میساخت و هرگاه گروهی از کنار او میگذشتند او را به باد تمسخر و استهزا میگرفتند و او به آنان میفرمود: «إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ * فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ»2 «اگر ما را مسخره مىكنيد، ما [نيز] شما را همان گونه كه مسخره مىكنيد، مسخره خواهيم كرد * بهزودی خواهيد دانست چه کسی عذاب خوارکننده به سراغش خواهد آمد و بر او عذابى پايدار فرود مىآيد؟»؛ و طوفان آمد و تکذیبکنندگان را غرق کرد و آنها در انتظار، شکست خوردند. آنها در شناخت پیامبر موعودشان موفق نشدند و تنها دارندگان قلبها و بصیرتها در این انتظار موفق شدند؛ کسانی که اندک عدهای مستضعف بودند و آنگونه که در کتابهای تاریخ آمده است هشتاد نفر بودند. شیخ ناظم عُقیلی، کتاب شکست منتظران، ص14 ----- 1. الزام الناصب، ص 241؛ کمالالدین و تمام النعمة، ص 164. 2. هود، 38 و 39. تشویق و ترغیب احمدالحسن (ع) به تدبر و تفکر عميق در خصوص عهدنامۀ ماندگار مالک اشتر پارههایی از عهدنامۀ ماندگار، بهقلم شهید شیخ انمار حمزه سيد احمدالحسن(ع) همواره انصار را تشویق و ترغیب میفرمودند به تدبر و تفکر عميق در خصوص عهدنامۀ ماندگاری که اميرالمؤمنين(ع) برای مالک اشتر نگاشتند در زمان حکمرانیاش بر مصر و نیز ایشان(ع) به نگاشتن و تحقيق دربارۀ اين عهدنامه بزرگ که حاوی دستورات الهی برای تمام بشريّت بوده و دربردارندۀ نکات اخلاقی و پند و اندرزهاست که از دروازۀ شهر علم، علی بن ابیطالب(ع) خارج شده است و از جمله کسانی که پاسخگوی اين حکمت متعالی بوده، شهيد رستگار، شيخ انمار حمزة المهدی(ره) است. اين بحث، هرچند اندک و کم حجم است؛ اما به مثابۀ رحمتی است که از آن قلب پاک صادر شده است. آری قلب شهيد رستگار، انمار المهدی(ره) است که صاحب اخلاق متعالی و خشوع و وقار و محاسن کريمه اخلاقی بوده، که من نيز به شخصيّت والایش غبطه میخوردم. او در زمينۀ فقه بسيار اهتمام میورزيد و در مدرسۀ انصار امام مهدی(ع)، استاد فقه و احکام شرعی بود. هرگز موضع دليرانه و جاودان او، در روز شهادتش را فراموش نمیکنيم، برخی از برادران نقل میکردند هنگامی که با شليک گلولۀ خيانت و نيرنگ، بهشدت زخمی شد، برخی از انصار بهسوی او شتافتند و خواستند او را برای مداوا بلند کنند؛ در حالى که واپسين لحظات عمر را سپری میکرد و با نفسهای به شماره افتادۀ خود به آنان خطاب کرد: «مرا رها کنيد، ولی احمدالحسن را هرگز رها نکنيد، شما را به احمدالحسن سفارش میکنم، او حق است؛ پس در ياریاش کوتاهی نکنيد». سپس سه مرتبه فرياد زد: (بهشت... بهشت... بهشت) و به رحمت الهی پيوست؛ در حالی که در خون خود غلتيده بود و اين رفتار، شباهت بسياری به رفتار مسلم بن عوسجه يکی از اصحاب امام حسين(ع) داشت؛ آنجا که در آخرين لحظات عمر خويش، به ياری و نصرت حسين(ع) وصيّت میکرد. در بحار الأنوار آمده است: «... بر زمين افتاد؛ در حالی که هنوز رمقی در بدن او بود، حسين(ع) بهسوی او شتافت و همراه ايشان حبيب بن مظاهر نيز بود؛ پس حسين(ع) بدو فرمود: خداوند تو را رحمت کند ای مسلم «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»1 «از ميان مؤمنان مردانىاند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در انتظارند و [هرگز عقيدۀ خود را] تبديل نكردند». سپس حبيب نزديک او آمد و بدو گفت: جدايی از تو برايم ناگوار است ای مسلم، تو را به بهشت بشارت میدهم. پس مسلم با صدايی ضعيف بدو گفت: خداوند تو را بشارت خير دهد. حبيب گفت: اگر میدانستم که به دنبال شما رهسپار نيستم، دوست داشتم مرا به آنچه برايم اهميّت دارد، وصيّت کنی. پس مسلم گفت: تو را به اين وصيّت میکنم – و به حسين(ع) اشاره کرد- در رکاب او بجنگ تا مرگ تو را در يابد. حبيب گفت: به روی چشم. سپس خدايش از او خشنود باد، وفات يافت).2 پس سلام بر او و بهشت و همسايگی با محمد و آل محمد(ع) گوارای وجودش باد. و سلام بر تمام شهيدان رستگار و سعادتمند، کسانی که نصرت و ياری حق را در بهترين شکل ممکن، مجسم کردند. در حالی که آن فداکاریها و ايثار عظيم را بدون هراس از زیادی تجهیزات و تعداد لشکر منافق بنیعباس، تقديم کردند. پس حمد و سپاس بر بلايش و بزرگی نعمتهايش، و از خداوند مسئلت میداريم که صبر بر فراقشان را روزی ما قرار دهد و در روزی که نه مال سود میبخشد و نه فرزندان، جز آن کس که با قلب تسليم شده، بهسوی خداوند آمده باشد، شفاعتشان را روزی ما فرماید و ما را بر مرکب يقين حقيقی سوار کرده و به آنان ملحق سازد. کتاب پارههایی از عهد ماندگار، شیخ شهید انمارالمهدی، مقدمۀ شیخ ناظم عُقیلی حفظه الله ادامه دارد... 1. احزاب، 23. 2. بحار الأنوار، ج45، ص20. پرسشی از اهل سنت آیا رسول خدا محمد(ص) وصیت کرد یا خیر؟ شکی نیست که رسول خدا(ص) پیشوا و مَثَل اعلی است؛ پس چیزی نمیگوید مگر اینکه به آن عمل کند. آیات و روایات زیادی از رسول خدا(ص) در خصوص وجوب وصیت شنیدهایم؛ از جمله اینکه هرکس بمیرد در حالی که وصیت نکرده، مرگش مرگ جاهلیت است و عمل یا کار خود را با معصیت خاتمه داده است. آیا عاقلانه است که حضرت محمد(ص) از دنیا برود در حالی که وصیت نکرده است؟ و آیا عاقلانه است که خداوند بر پدر خانواده، وصیت به خانواده و ماتَرَک و دیونش را واجب کند؛ اما بر رسول خود(ص) وصیت برای این امت اسلامی را که خاتم ملتهاست واجب نکند تا اختلاف و تبعیضی که باعث کشتوکشتار بین گروههای اسلامی است، رفع شود؟! و ابن شهر آشوب در خصوص این موضوع چنین گفته است: (قطعاً امام علی علیه السلام، وصی و ولی رسول خداست. جایز نیست که رسول الله(ص) بدون وصی از دنیا برود به دلیل این سخن خداوند متعال: «كتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ...» (نوشته شده بر شما هنگامی که زمان وفاتتان رسید اگر نیکی به جا گذاشته اید، وصیت کنید ...) و همین طور به سبب این سخن رسول الله(ص) که فرمود: هرکسی بدون وصیت بمیرد، مرگ او مرگ جاهلیت است. و به واسطۀ این سخن خداوند متعال: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ...» «ای کسانی که ایمان آوردهاید، چرا چیزی میگویید که به آن عمل نمیکنید؟ ...» و به این دلیل که همۀ انبیاء از دنیا رفتند در حالی که وصیت کرده بودند. و نیز خداوند متعال فرمود:«فَبِهديٰهُم اقتدِه» به (رفتار و) هدایت انبیا اقتدا کن). مناقب آل ابیطالب: ج2، ص246. و وصیت رسول خدا(ص) را انکار نکردند؛ مگر ابناء عامه (اهلسنت)، که مدعی شدند رسول خدا(ص) مرد و برای احدی وصیت نکرد و کسی را بهعنوان جایگزین بر امت تعیین نکرد و امت را بدون صاحب و سرگردان رها کرد و بر امت واجب است که با انتخابات (شورا) برای خود قیّم انتخاب کنند... . و برای تحقیق، حتی اگر نگاهی گذرا بر سیرۀ رسول خدا(ص) بیندازیم، ضعف دلیل ابناءعامه (اهلسنت) مشخص میشود. و مشخص میشود که رسول خدا محمد(ص) قطعاً وصیت کردهاند و ممکن نیست که امت را ترک کنند بدون وصیای که مصالح آنها را بشناسد و آنها را بهسمت نجات در دنیا و آخرت رهبری کند. و احادیثی که تأکید و تصریح دارند که رسول خدا(ص) برای خود جانشین تعیین کردهاند بسیار زیاد است تا جایی که امکان آوردن آنها در این بحث وجود ندارد. احادیثی که از طریق شیعه و سنی نقل شده است؛ از جمله حدیث مشهور (غدیر). و هرکس بخواهد در این موضوع بیشتر مطالعه کند به کتاب المراجعات، نوشته سید عبدالحسین شرفالدین و نوشتههای محمدالتیجانی در این خصوص مراجعه کند. همچنین میخواهم به اختصار به این مسئلۀ مهم تأکید کنم که اگر رسول خدا محمد(ص) از دنیا رفت در حالی که وصیتی نکرد و جانشینی را برای امت خود انتخاب نکرد، پس حتماً این سنتی خواهد شد که باید به آن اقتدا و بر اساس آن حرکت کرد؛ در حالی که میبینیم اولین کسی که با این سنتی که فرض خودشان است، مخالفت کرده، ابوبکر و عمر بودند؛ زیرا ابوبکر هنگامی که مرگ به سراغش آمد به خلافت عمر وصیت کرد و همین طور عمر راه را برای شخص بعد از خود روشن کرد. در اینجا سه احتمال وجود دارد: ا- اگر بگوییم رسول خدا خطا کردهاند (حاشاه) چون وصیت نکرده و خلیفۀ بعد از خود را معیّن نکردهاند، و ابوبکر و عمر به تصحیح این خطا ﭘرداخته و نوشتن وصیت را شرعیت بخشیدند، و این احتمال را کسی نمیگوید؛ مگر اینکه کافر زندیق باشد. ب- اما اگر رسول خدا(ص) طبق فرض خلیفهای برای امت معیّن نکردند و در این رفتارشان درست عمل کردند و خطا نکردند، پس بر ابوبکر و عمر هم واجب بود که به رسول خدا(ص) اقتدا کنند، و بعد از وفات خود به کسی وصیت نکنند؛ در حالی که آن دو وصیت کردند؛ پس با این کارشان با رسول خدا(ص) مخالفت کرده وسنت ایشان را تغییر دادهاند، و چطور امکان دارد کسی که مخالف رسول خدا(ص) عمل و معصیت کرده است امام امت رسولالله(ص) و قیّم بر آنها باشد؟! ج- اما اگر رسول خدا(ص) وصیت کرده و برای امت خود جانشین تعیین فرمودند و ابوبکر و عمر به رسولالله(ص) اقتدا کرده و از ایشان پیروی کردند و به همین جهت در هنگام مرگشان وصیت کردند، که البته این احتمال جالبی است و بهتر از دو احتمال قبلی است و لکن وصیت رسول خدا(ص) چه بوده و به چه کسی وصیت کرده است؟! که با توجه به اینکه ابناء عامه (اهلسنت) میگویند رسول خدا(ص) وصیت نکرده است؛ پس برای آنها فقط دو احتمال اول و دوم باقی میماند و در هر حال آنها شکست خورده هستند و امکان اقامۀ برهان برای آنها وجود ندارد و صحبتی برای آنها نمیماند و حق این است که رسول خدا(ص) قبل از وفات و در شب وفاتشان به علی ابن ابی طالب(ع) وصیت کرده و او را بهعنوان خلیفۀ امت بعد از خود نصب فرمودند. شیخ ناظم عُقیلی، کتاب «وصیت و وصی احمدالحسن»، ص ۳۴. ای خردمندان متوجه باشید! همواره چنین بوده است که خداوند سبحانومتعال دینش و دعوت بهسوی خود را خالی از هرگونه فریبهای دنیوی یا سلطهگرایانه میکند تا آن کس که شایستگی دارد در دینش وارد و در راهش مجاهدت نماید؛ در حالی که او چیزی جز خداوند و جز وجه خداوند نمیخواهد؛ و اینچنین، همواره بهشت با سختیها و گرفتاریها، و آتش با شهوات احاطه شده است، و دین حقِ خداوند با شهوات به دست نمیآید، بلکه با سختیها و دشواریها حاصل میشود؛ پس ای خردمندان! متوجه باشید... رسول خدا (ص) میفرماید: «حق، سنگینی تلخ، و باطل، سبکی شیرین است.»(مستدرک سفینة البحار، ج 6، ص94) سید احمدالحسن(ع)، کتاب «جهاد درب بهشت است» منجی وعدهدادهشده در آخرالزمان، عیسی یا ... ؟؟ گمان میکنیم پس از مقالاتی که طی هفتههای پیشین ارائه شد، اینک زمان آن رسیده است که فصل جدیدی را در ارتباط با منجی شروع کنیم. شاید همۀ ما این نکته را از خلال کلام مسیحیان دریافت کرده باشیم که آنان اعتقاد دارند منجی وعدهدادهشده در کتاب مقدس، عیسی است و نه شخص دیگری؛ اما اینکه عیسی نجاتدهنده است، مطلبی است که ما منکر آن نیستیم؛ بلکه معتقدیم تمامی انبیای خدا نجاتدهندۀ قوم بودند؛ یعنی هرکه آنان را پذیرفت و کلامشان را اطاعت کرد، رستگار شد و هرکه آنان را تکذیب کرد سرانجامش جهنم شد؛ چنانکه کسانی که با موسی دشمنی کردند، غضب خداوند بر آنان واقع شد. (ر.ک.اعداد، باب ۱۶). بنابراین شرط این است که به کلام تمامی فرستادگان خدا گوش فراداده و از آن اطاعت کنیم تا نجات یابیم. اما حال که در این رابطه توضیح مختصری بیان شد، به پاسخ این پرسش خواهیم پرداخت که آیا عیسی، همان منجی و نجاتدهنده در آخرالزمان است؟! بدونشک یکی از بخشهایی که در ارتباط با منجی در آخرالزمان است، اشعیا، باب یازدهم است؛ در این باب میخوانیم: «۱ و نهالی از تنه یسَّی بیرون آمده، شاخهای از ریشههایش خواهد شکفت. ۲ و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت؛ یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوّت و روح معرفت و ترس خداوند. ۳ و خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود. ۴ بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومانِ زمین به راستی حکم خواهد نمود. و جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخه لبهای خود خواهد کشت. ۵ و کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت. ۶ و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم، و طفل کوچک آنها را خواهد راند. ۷ و گاو با خرس خواهد چرید و بچههای آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد. ۸ و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفلِ از شیر باز داشته شده دست خود را بر خانۀ افعی خواهد گذاشت. ۹ و در تمامی کوه مقدّس من ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود؛ مثل آبهایی که دریا را میپوشاند. ۱۰ و در آن روز واقع خواهد شد که ریشه یسَّی به جهت عَلَمِ قومها برپا خواهد شد و امّتها آن را خواهند طلبید و سلامتی او با جلال خواهد بود. ۱۱ و در آن روز واقع خواهد گشت که خداوند بار دیگر دست خود را دراز کند تا بقیه قوم خویش را که از آشور و مصر و فتروس و حبش و عیلام و شنعار و حَمات و از جزیرههای دریا باقی مانده باشند باز آورد. ۱۲ و به جهت امّتها عَلَمی برافراشته، راندهشدگان اسرائیل را جمع خواهد کرد، و پراکندگان یهودا را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد.» اما آیا عیسی مصداق این شخصیت است؟! احمدالحسن با دلایل متعددی که از آیات ارائه فرمود، ثابت کرده است که عیسی نمیتواند مصداق «شاخه» باشد. ایشان میفرماید: «این در حالی است که عیسی(ع) حکومت نکرد و بین مردم قضاوت نکرد؛ بنابراین ایشان(ع) امکان برپاداشتن عدالت یا انصاف برای مظلومان و ستمدیدگان را به دست نیاورد؛ پس چطور متن بالا بر او منطبق میشود؟! آنچه این متن به تصویر میکِشد در زمان عیسی(ع) محقق نمیشود؛ اینکه زمین از شناخت پروردگار پر میشود؛ همان طور که از آب دریاها پر شده است. این شناخت باید تأثیری بر جای بگذارد؛ مثل اینکه ثروتمندان به فقیران کمک میکنند و نیرومند ضعیف را یاری میدهد و بهزودی زمین از ستم خالی میشود و... . تقریباً تمامی محتوای متن از عیسی(ع) و دعوت ایشان بهطور کامل به دور است. آیا بهعنوان مثال عیسی، راندهشدگان اسرائیل (از نظر اینان یعقوب) را گرد آورده است؟؟ و آیا پراكندگان یهودا (از نظر آنها، فرزند یعقوب) را از جایجای جهان گرد آورده است؟؟ اگر بگویند: آنان را گرد آورده و با ایمان به او، آنها را ضمیمه کرده است، این نیز صحیح نیست؛ چراکه دعوت عیسی(ع) تا هنگام بالابردن ایشان، از محدودۀ شهرهای اندکی تجاوز نکرده بود. این در حالی است که متن میگوید: این شخص، پراکندگان یهودا را از گوشهوکنار زمین گرد میآورد؛ به عبارت دیگر معنای متن چنین است: در زمان برانگیختهشدن این شخص، مردم بسیاری تقریباً از تمامی دولتهای عالم و بهخصوص از سرزمینهای دوردست نسبت به مکانِ برانگیختهشدن او (گوشهوکنار زمین) به او ایمان میآورند.» (سیزدهمین حواری) بنابراین عیسی نمیتواند آن منجی وعدهدادهشده در آخرالزمان باشد و حتی اگر ویژگیهای منجی در عهد جدید و قدیم را در کنار یکدیگر قرار دهیم متوجه خواهیم شد که صفات آن منجی، نمیتواند بر عیسی منطبق باشد و اگر خدا بخواهد، طی مقالاتی که در هفتههای آینده آن را منتشر خواهیم کرد، این حقیقت را به برکت خدا نشان خواهیم داد. حال، از آنجا که میدانیم امروز در زمانهای آخر به سر میبریم؛ پس باید این پرسش را از خود بپرسیم که او کیست؟ آیا او آمده است و به نصوصی که در رابطه با خودش است، احتجاج کرده است؟! پاسخ این پرسش مثبت است؛ بله او امروز در بین ماست و به نصوصی که در رابطه با خود در کتاب مقدس آمده است، احتجاج کرده است؛ همان طور که بر طبق انجیل، یحیی خود را از طریق نصی که در اشعیا وجود داشت معرفی کرد و همچنانکه عیسی نیز چنین کرد؛ او دقیقاً با همان راه ثابت شناخت فرستادگان خدا آمده است و خدا نیز حقانیت او را از طریق رؤیا و معجزه و ... نشان داده و میدهد. او احمدالحسن، متولد بصره، در کشور عراق است. به امید خدا، در هفتههای آتی در رابطه با دلایل حقانیت او و تأکیداتی که به او اشاره دارند، نکات بسیاری را ارائه خواهیم کرد. اسرار موجود در روايات ظهور روايات بسياری از اهلبيت(ع) ذکر شده که دالِ بر سخت و سنگینبودن کلام ايشان است و کسی آن را تحمل نکرده و نمیپذيرد؛ مگر شيعۀ حقيقی ايشان؛ اما کسی که صاحب خبثطينت بوده و در قلب خود با آل محمد(ع) دشمنی میکند، او را میبينی که کلامشان بر او بسيار سنگينی کرده و قلبش از پذيرفتن آن امتناع ورزيده و آن را انکار میکند؛ بلکه برخی از آنها به صراحت میگويند که اين کفر است. لذا کسانی که آل محمد(ع) را انکار کرده و قلبهايشان کلام آل محمد را خوش نمیدارند، آنان دشمنان آل محمد در عالم ذر هستند؛ هرچند ادعای محبت و موالات ايشان(ع) را داشته باشند. و امام باقر(ع) فرمودند: «والله إن أحب أصحابي إليّ أورعهم وأفقههم وأکتمهم لحديثنا وان أسوأهم عندي حالاً وأمقتهم الذي إذا سمع الحديث ينسب إلينا ويروی عنا فلم يعقله اشمأز منه وجحده وکفر من دان به وهو لايدري لعل الحديث من عندنا خرج وإلينا أسند فيکون بذلک خارجاً عن ولايتنا» «به خدا سوگند که عزيزترين اصحاب نزد من، پرهيزکارترين آنها و فقیهترين و رازدارترين آنان نسبت به احاديث ما هستند و بدترين آنان نزد من کسانی هستند که هرگاه حديثی بشنوند که به ما نسبت داده میشود و از ما روايت میشود، آن را باور نکرده و از آن بيزاری میجويد و آن را انکار میکند و آن کس را که به آن عمل کند، کافر میخواند؛ در حالی که نمیداند شايد اين حديث از ما صادر شده باشد و به ما برگردد پس بهسبب اين عملش از ولايت ما خارج میشود.»1 احاديث اهلبيت(ع) بهويژه آن بخش از روايات مربوط به عصر ظهور به طور اجمالی، دارای معنای رمزگونه هستند و حمل اغلب آنها بر اساس ظاهرشان جايز نيست. و دليل آن بسيار ساده است، يک فرمانده و رهبر زيرک زمانی میتواند بر دشمن خود پيروز و غالب شود که از جهتی او را درگير نقشۀ خود میکند و از جهت ديگر، جزئيات امور همچون زمان حرکت، محل حرکت و... را بر او مخفی میکند تا هيچ فرصتی را برای دستيابی دشمن به حرکت و آگاهی از اسرار و رموز خود، باقی نگذارد. و با وجود این، اهلبيت(ع) هرگز ما را رها نکردهاند بدون نشانهها و علاماتی که بتوان با آنها استدلال کرد در شناخت پرچم حق و هدايت مربوط به ايشان(ع) از ميان پرچمهای گمراهی و از جملۀ آنها پرچم سفيانی. امام باقر(ع) فرمود: «بر حذر باشيد از کسانی که خود را به دروغ به آل محمد نسبت میدهند. که همانا برای آل محمد و علی(ع) پرچمی (يک پرچم) است و برای ديگران پرچمهاست. پس در جای خودت ثابت باش و از هيچکس ابداً پیروی نکن تا مردی را از فرزندان حسين(ع) ببينی که با او وصيت رسول خدا و پرچم او و سلاح او باشد؛ چراکه عهد رسولالله(ص) نزد علی بن الحسين بود؛ سپس نزد محمد بن علی قرار گرفت و خداوند هرچه خواهد انجام دهد؛ پس همواره ملازم و همراه اينان باش و از آنچه برايت ذکر کردم برحذر باش.»2 و اهلبيت(ع) اين امر را از طریق ترسيم تصویری واضح و کامل برای عصر ظهور آشکار کردند و اين تصوير را در قالب روايات و خطبههای پراکنده از هم تجزیه کردند و رموز، نشانهها و نام شهرها و رويدادها و حوادثی که ارتباطی تنگاتنگ با حرکت ظهور دارند، وضع کردند؛ همچنین از طریق بیان متون و شناخت مفاهيم و ارتباط آنها با مصاديق و نيز از خلال جمع اين روايات و خطبهها با حوادث و رويدادها، تصوير واضحی را ترسیم کردند از آنچه در عصر ظهور اتفاق میافتد؛ به همين سبب بهزودی اين مفاهیم و رموز و حوادث را به طريقۀ ربطدادن مفاهيم روايت با مصاديق حقيقی از یک جهت و ارتباطشان با حوادث جاری را از جهت ديگر بررسی خواهيم کرد و از خداوند ياری میطلبيم. ادامه دارد... سفیانی به آستانه دربها رسیده پس یمانی کجاست؟ ص۲۶. منابع: . بحار الأنوار، ج65، ص176. 2. الزام الناصب، ص296. آیا فهم بنباز در خصوص تکامل درست است؟ آیا انسان تکاملیافتۀ میمون است؟ یکی از دانشمندانی که نظریۀ تکامل را مطرح کرد، چارلز داروین است. در این نوشتار نویسنده میکوشد نخست نظریۀ داروین را در حوزۀ تکامل بیان کند و سپس دیدگاه بنباز، یکی از علمای وهابیت سلفی را در بوتۀ نقد و بررسی قرار دهد. نویسنده در راستای تحقق این هدف، آرای سید احمدالحسن «وصی و فرستاده امام مهدی(ع)» را بر نقد دیدگاه بنباز مطرح میکند. داروین در خصوص تکامل معتقد است: انواع یا گونههای موجودات در طول زمان یکسان و ثابت نماندهاند؛ بلکه دستخوش تغییر و تحول شده و متناسب با شرایط، تطور یافتهاند. نظریۀ بنباز در رابطه با تکامل انسان: - بر اساس آیات قرآن؛ عبدالعزیز بنباز، یکی از علمای وهابیت و بهعنوان بزرگترین مفتی سلفی در دوران معاصر است، وی مرجع علماء بود و هرگاه برای علماء مشکلات علمی پیش میآمد جهت حل آن به او رجوع میکردند. حال به نظر ایشان در خصوص تکامل می پردازیم. بنباز با استناد به آیه «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ» [مؤمنون، 12] (هر آینه ما انسان را از گل خالص آفریدیم)، معتقد است خداوند حضرت آدم علیه الصلاة والسلام که انسانِ آراسته و عاقل است را از خاک خلق کرده است، او را به صورت خود و به طول شصت ذراع آفرید؛ یعنی شصت ذراع در آسمان؛ سپس این آفرینش تا الان رو به کاستی گذاشته است... . فرزندان او نیز بهصورت خلقت پدرشان آفریده شدهاند، گوش و چشم و عقل دارند و قامتی دارند که اکنون مشاهده میکنید، بر پاهای خود راه میروند، سخن میگویند، میشنوند، میبینند و با دستان خود غذا میخورند. او معتقد است هر امتی تکوین خاصی دارند که شایسته آن هستند، میمونها امتی مستقل هستند، خوکها امتی مستقل هستند و همین طور سگها و الاغها و گربهها و غیره نیز هریک امتی هستند: «وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَی رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ» [انعام، 38] (هیچ جنبندهای روی زمین نیست و هیچ پرندهای با بالهای خود در هوا نمیپرد؛ مگر آنکه چون شما امتهایی هستند. ما در این کتاب هیچ چیزی را فروگذار نکردهایم و سپس همه را در نزد پروردگارشان گرد آورده میشوند). همۀ این امتها بهسوی خدا محشور میشوند و روز قیامت گرد میآیند. برخی از برخی دیگر قصاص میشوند؛ سپس به آنها گفته میشود: خاک شوید، و خاک میشوند؛ به جز جن و انسان که آنها را منزلت دیگری است: محاسبه میشوند و بر اساس کردههایشان جزا داده میشوند. هرکس از پروردگارش اطاعت کرده باشد به بهشت، و هرکس به پروردگارش کفر ورزیده باشد، به جهنم میرود. اما دیگر حیوانات، امتهای مستقلی هستند. میمونها امت مستقلی هستند که حقیقت، خاستگاه و ویژگیهای خاص خود را دارند. همین طور خوکها، سگها، الاغها، شترها، گاوها، گوسفندها. این امتها خلقت و خصوصیات خود را دارند که خداوند سبحان آنها را اینگونه آفریده و او حکیم و عالم است، و به حقیقت امور بیناتر... . و او ـ سبحانومتعال ـ به حقیقت تکوین آنها بصیرتر و داناتر است. پس بنده باید ایمان داشته باشد که خلقت آدم متفاوت با خلقت گونههای دیگر از جمله میمون است و اصل آدم همان اصل فعلی اوست و اصل او، میمون و غیر آن نبوده؛ بلکه انسانی است آراسته با آفرینش خودش... . او عقل، گوش و چشم دارد و از حواس معروف بویایی، لامسه و چشایی و دیگر چیزهایی که خدا در وی نهاده، بهرهمند است. بنابراین، این سخن که اصل آدمی میمون است، کلامی باطل است و چه بسا اگر گویندۀ آن را کافر بشماریم، درست و معتبر باشد. ظاهر این است کسی که چنین اعتقادی داشته باشد؛ در حالی که از آنچه شارع آورده مطلع باشد، کافر خواهد بود و خدا داناتر است؛ چراکه او به خدا ـ سبحانومتعال ـ و رسولش و کتاب خدا دروغ بسته است.» نقد نظریۀ بنباز با توجه به آرای سید احمدالحسن سیداحمدالحسن در خصوص نظرات بنباز اینچنین بیان میکند که بنباز همانند بسیاری از شیوخ وهابیت سلفی، متأسفانه در حالی که هنوز در ابتداییترین مرحلۀ توانایی درک و فهم قرار دارد ،موضوع علمی ثابتشده با دلایل علمی را با یک متن دینی متشابه رد میکند که چه بسا میتواند تأییدکنندۀ آن علم باشد. هرچند بنباز نظریۀ تکامل را رد میکند؛ ولی خود وی بازمیگردد و آن را از جایی که نمیداند ثابت میکند. دربارۀ انسان میگوید: «او از این خاک خلق شده است. خدا وی را به صورت خود و به طول شصت ذراع آفرید؛ یعنی شصت ذراع در آسمان؛ سپس این آفرینش تا الان رو به کاستی گذاشته است». صرفنظر از اینکه این کلام ناشی از جهل و نادانی بوده و کاملاً نادرست است؛ ولی آنچه اینجا برای من مهم است، این بخش از سخن بنباز است که میگوید: «قد انسان از شصت ذراع به مقدار کنونی تغییر یافته است». او اینجا نظریۀ تکامل را تأیید کرده است؛ چراکه تغییر حجم جسم طبق قوانین تکامل روی میدهد. من تکرار میکنم، سخن وی که «طول انسان شصت ذراع بوده است» باطل و نادرست است. همان طور این سخنش که «جسم انسان به صورت خدا آفریده شده است» تجسمی است نادرست و هرکس چنین دیدگاهی داشته باشد، دارای رأی و عقیدۀ منحرفی است. و به گفتۀ سید احمدالحسن آنان گمان میکنند که خود این میمونها در گذشته به انسان تکامل یافتهاند؛ در حالی که بین انسان و میمون امروزی از میلیونها سال پیش جدایی رخ داده است. یعنی میمونها و انسانهای امروزی به اصل و نیای مشترکی میرسند؛ ولی در شاخههای مختلفی از این نیا قرار میگیرند. بنابراین تصور اینکه موجودی از میمون امروزی به انسان تکامل یافته باشد؛ از لحاظ علمی غیرممکن است؛ زیرا اصولاً میمون طی میلیونها سال مسیر تکامل خاص خودش را پیموده است که با مسیر تکاملی انسان متفاوت است. نتیجهگیری آنچه مشخص است، نادانی یا اشتباه در فهم تکامل، باعث شده است که فقهای دینی با وجود دلایل زیاد، همچنان دست به انکار تئوری تکامل بزنند و آیات ذکر شده که بیان میدارد خدا انسان را از گل و از خاک آفرید، نیز مؤید نظریه تکامل است؛ چراکه انسان هدف نهایی از آفرینش است که مطلوب، رسیدن به آن بوده است. منابع: - قرآن - سایت رسمی عبدالعزیز بن عبدالله بنباز، فتاوای و مقالات شیخ بنباز، نظریۀ داروین، تکامل میمون به انسان، شماره 17800، دسترسی در: 17800http://www.binbaz.org.sa/mat/ - سید احمدالحسن، توهم بیخدایی، صفحه40، سال 2013،چاپ و نشر و توزیع، نجمة الصباح. «سوی خدا میخواند» به کسی نامه نوشتم جگرم سوخت بسی اینکه از آل علی(ع) آمده فریادرسی به تمسخر ز سر غفلت و نادانی خویش اینچنین داد جوابم ز چه نامد زین پیش ما علی را نشناسیم تو گویی مهدی؟ ما خدا را نپذیریم تو گویی که وصی؟ راز دل را به دلم گفت: شده سیر ز دین زین همه قبله رنگین و سراسر از کین گفت: ای نامهرسان هیچ عدالت دیدی؟ تو ز دنیا و ز اهلش جز خباثت دیدی؟ دین کجا بود ز اسلام نشانی دیدی؟ یا بهجز خط و کلامی تو ز قرآن دیدی؟ گفتمش صبر کن ای مردِ ز پا افتاده که به درد تو طبیب آمده اما ساده آمده تا که زمین را پرِ از عدل کند خالی از جور و ستم پاک ز هر رذل کند او همان منجی دنیاست عدالت بر دوش آمده تا که کند ظلم و ستم را خاموش گر که خواهی شوی از بند ستمها آزاد باید از دل تو کنی یادِ خدا را فریاد پرچمش پرچم حق است خدا میداند او فقط روی زمین سوی خدا میخواند اى مؤمنان، از خداوندى كه بر همهچیز قادر و تواناست بترسيد و از كسى كه بر هیچچیزی قادر و توانا نيست نترسيد. سید احمدالحسن(ع)، خطبۀ حج شما در این دنیا رهگذر هستید و هر رهگذری را ناگزیر از مقصد و پایانی است. سید احمدالحسن(ع)، خطبه حج بر حذر باشید که مقصد و پایان کار شما آتش نباشد و تلاش کنید که عاقبت کار شما ورود به بهشت باشد. سید احمدالحسن(ع)، خطبۀ حج ---------------- به میزان اخلاص انسان آنچه بر او میگذرد، از هوای نفْس، دنیا و شیطان پاک میشود. تفسیر قرآن یمانی آلمحمد، عیسی مزرعاوی، ص٥٩٧ ------------- در فطرت تمام انسانها قابلیت برخورداری از عصمت به ودیعه گذاشته شده است. سید احمدالحسن(ع)، سفر موسی به مجمعالبحرین، ص۶۹ ------------- امام صادق ع: ...ما همان طور که کودکانمان را به نماز دستور میدهیم، آنان را به تسبیح فاطمه(ع) دستور میدهیم؛ ملازم آن باش... ثواب الأعمال شيخ صدوق، ص١٦٣ ------------ هر انسان طبق علم و اخلاصش، جایگاهی نزد خدای سبحان دارد؛ چه این انسان مرد باشد، چه زن! سید احمدالحسن(ع)، پاسخهای روشنگرانه، جلد ۶، پرسش ۵۳۶ ---------- صبر و مدارا دو عاملی است که برای ایمانآوردن کسانی که دعوت میشود، لازم است. سید احمدالحسن(ع)، روشنگری از دعوتهای فرستادگان، ج۱، ص۱۱ --------- القای شیطان با وسوسه در قلب یا با نشاندادن چیزی خبیث در بیداری یا خواب صورت میپذیرد. سید احمدالحسن(ع)، متشابهات، جلد ۲، پرسش۴۲ ------------ طلب از خداوند با صلوات بر محمد(ص)، در واقع بالابردن شأن و مقام محمد(ص) نزد مردم خواهد بود. سید احمدالحسن(ع)، متشابهات، جلد ٣، پرسش ۱۱۶ ------------- عبد برای اینکه بندهای مخلص باشد و تا آخرین لحظۀ عمرش برای خداوند باشد محتاج مدد و یاری و کمک و توفیق الهی است. سید احمدالحسن(ع)، گزیدهای از تفسیر سورۀ فاتحه، ص۲۱ ------------- خداوندا حرکتکردن مرا سراسرْ عبرتگرفتن و سکوتم را تفکر و کلامم را ذکرگفتن قرار ده. سید احمدالحسن(ع)، خطبۀ حج -------------- به خدا سوگند ای مؤمنان، شما بر هوای نفْس و تکبر و غرور (منیت) و شیطان و دنیا و زیورآلات آن پیروز شدید. مبادا جزع و شکوه و ترک صبر کنید... . سید احمدالحسن(ع)، خطبۀ موحده -------------- صبر کلید گشایش و پیروزی است و آن گشایشتان است؛ در گذشته صبر کردید و صبر شما امروز سزاوارتر و واجبتر است. سید احمدالحسن(ع)، خطبۀ موحده ------------- و قرآن شعار و پوششتان نماز و دعایتان بهوسيلۀ ولی خدا معراج شما بهسوی خدا باشد. سید احمدالحسن(ع)، بیانیۀ نصیحتی به انصار ------------- خداوند به خلایق مهربانتر از مادری است که به یگانه فرزندش مهر میورزد. سید احمدالحسن(ع)، حواری سیزدهم، ص ۱۳۲ ------------ همواره پیامبران، اوصیا و انصار آنها درست مانند کمبودن ستارگان در آسمان جسمانی اندکاند. تفسیر قرآن یمانی آلمحمد، عیسی مزرعاوی، ص۳۲۴ ------------- شیخ ناظم عُقیلی: بسیاری مدعی هستند که برای یاری حق سخن میگویند؛ ولی در حقیقت، خواستهها و توجهات و عادات خویش را سیر میکنند؛ بسیار تأسفبار است. صفحۀ شخصی فیسبوک،۲۲ آگوست ۲۰۱۷ م