نشریه زمان ظهور 189
پاسخ به تئوفان اعترافکننده | قسمت سوم پاسخ به داستان گوشت شتر و تعلیم پیامبر(ص) و دلیل باقی ماندن یهودیان نزد او اگر باور به نفی الوهیت مطلق داشتن عیسی(ع) نامشروع باشد، پس بر پایۀ انجیل عیسی(ع) حق نیست به قلم: ارمیا خطیب • پیشگفتار در قسمت پیشین ادعای تئوفانس دربارۀ داستان ایمان 10 یهودی به پیامبر(ص) و سپس ارتدادشان به چالش کشیده شد؛ ازاینرو که او ادعا کرد این 10 یهودی پیامبر خدا(ص) را بهعنوان مسیح موعود پذیرفتند! درحالیکه پیامبر خدا از نسل یَسّیٰ -پدر داوود(ع)- یا به عبارت دیگر از نسل اسحاق نبود، بلکه از نسل برادر اسحاق یعنی اسماعیل بود! ازسوی دیگر ادعای او در این موضوع که آنان دین موسی را ترک کردند و به دین دیگری پیوستند اشتباه بود؛ زیرا همانطور که سید احمدالحسن برای ما بهزیبایی آشکار کرد، دین موسی و محمد یکی است. تا اینجا مشخص شد که کلمات تئوفانس پر از دروغ و اشتباهات فاحش است. در ادامه نیز بسیار خواهید دید! • کلمات تئوفانِ اعترافکننده تئوفانس در ادامۀ کلماتش گفت: «اما وقتی [10 یهودی] دیدند او گوشت شتر میخورد، فهمیدند که او کسی نیست که فکر میکردند، و در تنگنا بودند که چه کاری انجام دهند؛ ترسان از ارتداد از دین او، آن مردان نگونبخت به او چیزهای نامشروعی را ضد ما مسیحیان آموزش دادند و با او ماندند.»[1] • ادعای ارتداد پساز خوردن گوشت شتر توسط پیامبر(ص) میگویم: تئوفانس ابتدا ادعا میکند که این 10 یهودی دین موسی(ع) را ترک میکنند و سپس میگوید آنها با دیدن خوردن گوشت شتر توسط حضرت محمد(ص) مرتد شدند! دلیلی که میآورد این است که آنان همچنان به شرایعی که در تورات آمده بود -اعم از حرام بودن خوردن گوشت شتر- ایمان داشتند و حاضر نبودند آن را ترک کنند! هر عاقلی حق دارد بپرسد چگونه ممکن است آن 10 نفر به حضرت محمد(ص) -بهعنوان کسی که متصل به خداست- ایمان بیاورند، اما احکامی را که ایشان با آن میآید رد کنند؟! اگر این قسمت از کلمات تئوفانس درست باشد، این از اشتباه و جهل آن یهودیان بود و میپرسم این چه ایمانی است که آنها داشتند؟! و میگویم ارتداد آنها موجب اشکال به اسلام و حضرت محمد(ص) نمیشود؛ در تورات و در سِفِر تثنیه از آمدن یهوه –یا به عبارت دیگر صورت یهوه در میان مردم- سخن به میان آمده است درحالیکه او از فاران و با شریعت آتشین میآید[2] و بدون شک این فرد حضرت محمد(ص) است که از فاران و با شریعت آمد[3] بنابراین هر حکمی که او در زمان خود آورده باشد باید مورد پذیرش یهودیان قرار میگرفت و نه مخالفت آنان! • ادعای آموزش دیدن پیامبر(ص) ضد مسیحیان احتمالاً منظور از تعلیم دادن مطالب نامشروع و غیرقانونی آن 10 یهودی -در نظر تئوفانس- آیاتی در قرآن است که به خرافی بودن باور مسیحیان تثلیثی و بیایمانی آنها اشاره دارد؛ مثلاً این آیه: ﴿آنان که گفتند: خدا یکی از [این] سه تاست [پدر، پسر، روحالقدس] یقیناً کافر شدند، و حالآنکه هیچ معبودی جز خدای یکتا نیست. و اگر از آنچه میگویند بازنایستند، قطعاً به کسانی از آنان که [بهسبب چنین اعتقادی] کافر شدند، عذابی دردناک خواهد رسید﴾.[4] میگویم: اگر باور به نفی الوهیت مطلق داشتن عیسی(ع) نامشروع باشد، پس بر پایۀ انجیل عیسی(ع) حق نیست؛ زیرا از همان انجیلی که تئوفانس به آن ایمان داشت، آشکار است که عیسی(ع) لاهوت مطلق بودن خود را نفی میکند و تنها پدر را نور مطلق یا به عبارت دیگر لاهوت مطلق میداند.[5] بنابراین باید از فرستادۀ خدا حضرت محمد(ص)–کسی که حقانیتش با قانون ثابت شناخت فرستادگان اثبات میشود- انتظار داشت که با کلماتی ازسوی خدا بیاید که این باور کفرآمیز را نه تصدیق، بلکه رد کند! اما اینکه تئوفانس یا دیگران این تعلیم یا سایر تعالیم دیگر قرآن را نه وحی خدا بلکه از سوی انسانها اعلام میکنند، ارزشی ندارد؛ چراکه خودِ خدا به حقانیت ایشان شهادت میدهد و قانون ثابت شناخت فرستادگان در هر زمان حقانیت پیامبر خدا حضرت محمد(ص) را اثبات میکند. آری، ادعاهای آنان واهی است و ارزشی ندارد. اما دو موضوع دیگری که علاقه دارم به آنها بپردازم این است: محور اول. دیدگاه قرآن دربارۀ یهودیان و مسیحیان بر فرض محال اگر آن 10 یهودی از ابتدا بر پیامبر(ص) احاطه داشتند، پس قطعاً کاری میکردند که وضعیت یهودیان دچار تزلزل نشود؛ یعنی با این حساب قرآن باید دیدگاه بسیار نرمی راجع به یهودیان میداشت تا به بقای جامعۀ یهودی کمک میکرد یا حداقل اینگونه میبود که یهودیان را در وضعیت بهتری نسبت به مسیحیان قرار میداد! اما اینچنین نیست! در قرآن میخوانیم: ﴿مسلماً يهوديان و كسانى را كه شرک ورزيدهاند دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت و قطعاً كسانى را كه گفتند ما نصرانى هستيم نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان خواهى يافت؛ زيرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانىاند كه تكبر نمیورزند* و چون آنچه را بهسوى اين پيامبر نازل شده بشنوند میبينى بر اثر آن حقيقتى كه شناختهاند اشک از چشمهايشان سرازير میشود، میگويند پروردگارا ما ايمان آوردهايم، پس ما را در زمرۀ گواهان بنويس﴾.[6] ﴿آنگاه بهدنبال آنان پيامبران خود را پىدرپى آورديم و عيسى پسر مريم را در پى [آنان] آورديم و به او انجيل عطا كرديم و در دلهاى كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت نهاديم و [اما] ترک دنيايى كه از پيش خود درآوردند، ما آن را بر ايشان مقرر نكرديم مگر براى آنكه كسب خشنودى خدا كنند؛ بااينحال آن را چنانكه حق رعايت آن بود منظور نداشتند؛ پس پاداش كسانى از ايشان را كه ايمان آورده بودند بدانها داديم و[لى] بسيارى از آنان دستخوش انحرافاند﴾.[7] باور دارم که این متون بهاندازۀ کافی روشن است و نیاز به توضیح اضافی ندارد و این نکته نیز میتواند نشان دهد که ادعای تئوفانس دروغ است. محور دوم. موضع قرآن دربارۀ شخصیتهای بزرگ مسیحیت هرکسی با باورهای یهودیان آشنایی داشته باشد میداند که آنها دوشیزه بودن مریم مقدس(ع) هنگام تولد عیسی(ع) را انکار میکردند و انکار میکنند و به معجزه بودن نحوۀ تولد عیسی(ع) باور نداشتند و تا امروز نیز باور ندارند و همچنین مریم مقدس(ع) را تکریم نمیکردند و تا امروز چنین هستند. پس اکنون بنگریم در قرآن چه آمده است: ﴿و در اين كتاب از مريم ياد كن؛ آنگاه كه از كسان خود در مكانى شرقى به كنارى شتافت* و در برابر آنان پردهای بر خود گرفت؛ پس روح خود را بهسوى او فرستاديم تا به [شكل] بشرى خوشاندام بر او نمايان شد* [مريم] گفت اگر پرهيزکارى، من از تو به خداى رحمان پناه میبرم* گفت من فقط فرستادۀ پروردگار توام براى اينكه به تو پسرى پاكيزه ببخشم﴾.[8] ﴿پس به [سزاى] پيمانشكنیشان و انكارشان نسبت به آيات خدا و كشتار ناحق آنان [از] انبيا و گفتارشان كه دلهاى ما در غلاف است [لعنتشان كرديم] بلكه خدا بهخاطر كفرشان بر دلهايشان مهر زده و در نتيجه جز شمارى اندک [از ايشان] ايمان نمیآورند* و [نيز] به سزاى كفرشان و آن تهمت بزرگى كه به مريم زدند﴾.[9] ﴿مسيح پسر مريم جز پيامبرى نبود كه پيش از او [نيز] پيامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسيار راستگو بود؛ هر دو غذا میخوردند. بنگر چگونه آيات [خود] را براى آنان توضيح مىدهيم سپس ببين چگونه [از حقيقت] دور مىافتند﴾.[10] ﴿[ياد كن] هنگامى [را] كه فرشتگان گفتند: «اى مريم، خداوند تو را به كلمهاى از جانب خود كه نامش مسيح، عيسىبنمريم است مژده مىدهد، درحالىكه [او] در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خدا] است.»* «و در گهواره [به اعجاز] و در ميانسالى [به وحى] با مردم سخن مىگويد و از شايستگان است.»﴾[11] سپس بعد از خواندن این آیات باید بگوییم که اگر آن 10 یهودی در همان مذهب یهودیت منحرف شده بودند، پس هرگز مطالبی را آموزش نمیدادند که نفرت مردم را ضد خود برانگیزانند؛ چراکه مردم مسلمانشده پساز مطالعۀ قرآن و همچنین پساز آشنایی با باورهای یهودی دربارۀ عیسی(ع) و مریم(ع) قطعاً از آنها منزجر میشدند و جامعۀ یهودی تحت فشار بیشتری قرار میگرفت! پس کجا بود احاطۀ آن 10 یهودی بر پیامبر خدا طبق ادعای تئوفانس؟! • نتیجه ادعای تعلیم یهودیان به پیامبر(ص) بهطور کلی دروغ و بیاساس است و باور به نفی لاهوت مطلق بودن عیسی(ع) نیز بیاشکال و کاملاً قانونی و مشروع است؛ چراکه این اعتقاد همسو با کلمات عیسی(ع) در انجیل است. • ادعای ماندن تا ابد در کنار پیامبر (ص) از روی ترس ظاهراً به عقل تئوفانس نرسید که اگر این 10 نفر واقعاً در ابتدای دعوت نوپای پیامبر خدا کافر شدند، پس میتوانستند به هر بهانهای بهجای دیگری سفر کنند یا حتی در سرزمین خیبر سکونت کنند! این ادعای سفیهانۀ تئوفانس حقیقتاً جای هیچ دفاعی ندارد. اگر خدا بخواهد ادامه دارد... منابع 1- https://www.roger-pearse.com/weblog/2009/07/17/theophanes-in-english/ 2- (گفت: «یهوه از سینا آمد و از سعیر بر ایشان طلوع نمود. و از جبل فاران درخشان گردید. و با کرورهای مقدسین آمد، و از دست راست او برای ایشان شریعت آتشین پدید آمد). (تثنیه ۲:۳۳). 3- سید احمدالحسن، عقاید اسلام، استخلاف سنت خداست، سوم. آنچه در عهد قدیم (تورات) نقل شده، ترجمۀ فارسی ص65و66؛ نسخۀ عربی، ص۴۷؛ سید احمدالحسن، نبوّت خاتم، حضرت محمد(ص) ظهور خداوند در فاران، ترجمۀ فارسی، ص41و42؛ نسخۀ عربی، ص۲۳؛ سید احمدالحسن، متشابهات، ج ۳، س ۶۹. 4- مائده،۷۳. 5- «ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچکس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.» مرقس ۳۲:۱۳؛ ر.ک: سید احمدالحسن، توحید، فصلالخطاب از انجیل، ترجمۀ فارسی، ص130؛ هفتهنامۀ زمان ظهور نشریۀ شماره 149؛ سلسلهپاسخهایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی، قسمت 13 https://t.me/Zaman_Zohour/9445 6- مائده، ۸۲و۸۳. 7- حدید، ۲۷. 8- مریم، ۱۶-۱۹. 9- نساء، ۱۵۵و۱۵۶. 10- مائده، ۷۵. 11- آلعمران، ۴۵و۴۶. «رؤیا» دریچهای بهسوی ملکوت وظیفۀ مؤمنان در قبال رؤیا در پیشگاه فرستادۀ الهی به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه رؤیا، سفری شیرین و روحانی است که روح را صیقل میدهد... قرآن را که تورق میکنی و به سورۀ یوسف میرسی، یکتای بیهمتا آن را «احسن القصص» میخواند و یوسف(ع) را صدیق معرفیکند، زیرا او رؤیا را تصدیق نمود. پس رؤیای صادقه که از عوالمی نازل میشود که لحظهای خدا در آن معصیت نشده، گواراست، اما سؤالاتی حول آن ذهن آدمی را درگیر خود میکند: به چه رؤیاهایی باید عمل کرد؟ آیا میتوانیم از رؤیا عقیده و احکام اخذ کنیم؟ آیا مؤمنان زبان ملکوت را میشناسند؟ حدود و میزان عصمت در رؤیاها را مؤمنان میتوانند تشخیص دهند؟ راه عصمت و امنیت در مسئلۀ رؤیا چیست؟ آیا هر رؤیایی قابل بازگفتن است؟ آیا رؤیا میتواند سببی برای آسیب به مؤمنان باشد؟ آیا رؤیا برای بینندهاش میتواند آفتی داشته باشد؟ در این نوشتار قصد داریم به اختصار به برخی مسائل حول محور رؤیا بپردازیم. ماهیت رؤیا از منظر دین در روایات اهلبیت عصمت و طهارت(ع) رؤیاها به سه بخش تقسیم میشوند: بشارتی ازسوی خدا برای مؤمن، ترساندنی ازسوی شیطان و آنچه از نفس آدمی است. امام موسی بن جعفر(ع)فرمود: «رؤیا سه نوع است: بشارتی ازطرف خدا، غم و اندوهی ازطرف شیطان، و آنچه برای نفس انسان اتفاق میافتد و آن را در خواب خود میبیند.»[1] از ابوهریره نقل شده است که رسول خدا(ص)فرمود: «وقتی آن زمان نزدیک شود رؤیای مؤمن بهسختی تکذیب میشود؛ و راستگوترین آنها در رؤیاها راستگوترین مردم است، و رؤیای مسلمان قسمتی از چهل و شش قسمت نبوت است؛ و رؤیا سه تاست: رؤیای صالحه که بشارتی از خداست؛ رؤیایی که ترس و ارعابی توسط شیطان است؛ و رؤیا دربارۀ چیزی که کسی به نفس خودش میگوید... .»[2] سید احمدالحسن نیز میگوید: «انسان در بیداری و خوابش همیشه بین سه امر است و چیزی بیرون از اینها نیست: نور، نفس، ظلمت یا به عبارت دیگر: خدا، نفس، جهل؛ یا به عبارت دیگر: فرستادگان خدا یعنی فرشتگان و ارواح پاکیزه، نفس، شیطان و سربازانش. بنابراین سه جهت وجود دارد: جهتی که همان نفس انسان است و جهتی که خیر است و جهتی که شرّ است؛ پس حتی بدون هیچ رؤیا یا کشفی، هر انسانی هنگامی که در ذهنش افکاری میچرخد یا خیر و دعوتکننده به خیر است که در این صورت ازسمت خداست یا شر و دعوتکننده به شرّ است که در این صورت از شیطان است یا اوهام و تخیلاتی است، پس از هوای نفس است. چیزی غیر از این سه یافت نمیشود.»[3] رؤیا دلیلی بر تشخیص مصداق خلیفۀ خدا خداوند در قرآن کریم میفرماید: (وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفی بِاللّهِ شَهیداً)[4] (و تو را برای مردم بهعنوان رسول فرستادیم و اینکه خدا شهادت میدهد کافی است). مشابه چنین آیهای در قرآن بارها تکرار شده است.[5] خداوند چگونه بر رسول خود شهادت میدهد؟ رسولش را بهسمت مردم فرستاده و قطعاً اولین حامی و شاهدش بر او خود خداست. اما چگونه؟ (وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ) [6] (و [ياد كن] هنگامى را كه به حواريون وحى كردم كه به من و فرستادهام ايمان آوريد، گفتند ايمان آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم). گواهی خداوند به حواریون در این آیۀ قرآنی بسیار روشن است. خداوند میفرماید من به حواریون وحی کردم که به فرستادۀ من -عیسی(ع)- ایمان بیاورید. وحی نیز از دو طریق صورت میگیرد: «رؤیا در خواب و رؤیا در بیداری.»[7] دربارۀ دعوت رسولالله محمد(ص) نیز خداوند خود را گواهی بر رسالتش قرار داده و میفرماید: (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)[8] (و كسانى كه كافر شدند مىگويند تو فرستاده نيستى. بگو كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است ميان من و شما گواه باشد). روایات هم بر این امر صحه میگذارند، همانطور که جندب بن جنادۀ یهودی با رؤیا به پیامبر(ص) ایمان آورد.[9] و ایمان افراد دیگری همچون سعد بن ابیوقاص و خالد بن سعید نیز از همین طریق بوده است.[10][11] و این شهادتهای ملکوتی بر جانشینان پیامبر(ص) نیز صدق میکند تا جایی که در بحبوحۀ بزرگترین فتنۀ گریبانگیر شیعه یعنی «فتنۀ واقفیه» در عصر امام علی بن موسیالرضا(ع) راهی جهت گریز از آن فتنه برای بینندهاش یعنی صفوان جمال شد. حسن بن علی وشّاء میگوید: در مرو (خراسان) نزد مردی بودیم و همراه ما یکی از پیروان مذهب واقفیه بود. به او گفتم: از خدا بترس. من هم مثل تو (واقفی) بودم؛ سپس خداوند قلبم را نورانی کرد. پس چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگیر و غسل کن و دو رکعت نماز بخوان و از خدا بخواه که در خوابت چیزی به تو نشان بدهد که این امر [ولایت امام رضا(ع)] برایت اثبات شود. پس به خانه برگشتم درحالیکه نامهای از سوی امام رضا(ع) به من رسیده بود که در آن نامه مرا امر میکرد که آن شخص واقفی را تبلیغ و دعوت کنم به این امر. پس بهسمت او رفتم و از این امر آگاهش کردم و به او گفتم که خدا را حمد کن و صد بار استخاره (طلب انتخاب از خدا) کن و گفتم که من نامۀ امام رضا(ع) را یافتم که مرا توصیه کرده به تو بگویم دربارۀ آنچه در آن بودیم. و من امیدوارم که خداوند قلبت را نورانی کند. پس آنچه گفتم یعنی روزه و دعا را انجام بده. پس آن مرد واقفی روز شنبه هنگام سحر نزد من آمد و گفت شهادت میدهم که علی بن موسی الرضا امام مفترضالطاعة است. گفتم: چطور؟ گفت: دیشب ابوالحسن(ع) در خوابم آمد و فرمود: ای ابراهیم، به خدا سوگند حتماً بهسوی حق برمیگردید. و گمان داشت که غیر از خدا هیچکس بر این قضیه مطلع نبوده است.»[12] روایت فوق یادآور پاسخی است ازجانب سید احمدالحسن برای کسی که بهدنبال کوتاهترین راه ایمان به غیب بود تا ازطریق آن بتواند به حقانیت دعوت ایشان ایمان بیاورد: «کوتاهترین راه ایمان به غیب، خودِ غیب است. بعد از اینکه سه روز روزه گرفتی و به حضرت فاطمه(ع) دخت گرامی پیامبر(ص) متوسّل شدی، از خداوند بخواه که حقیقت را بهوسیلۀ رؤیا یا مكاشفه یا به هر نشانهای از نشانههای غیبیِ ملکوتیِ خداوند سبحانومتعال، ازسوی خداوند بشناسی.»[13] نکتۀ حائز اهمیت در خصوص این نوع از رؤیاها که دلیلی بر تشخیص مصداق خلیفۀ الهی به شمار میرود، این است که شروطی آن را همراهی میکند؛ ازجمله شروط صحت رؤیا: - اینکه در رؤیا پیامبران یا امامان دیده شوند -خلفای تنصیبشده ازجانب خدا-، یا در رؤیا فرشتهای از فرشتگان خدا رؤیت شود، یا نامی از نامهای خداوند یا آیهای از کتب آسمانی مانند قرآن، یا رمزهای حکیمانهای دیده شود که محال است از ابلیس و ارتش سفیهش صادر شود (وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ* وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ)[14] (و شیاطین آن را نازل نکردهاند* و سزاوار آنان نیست و قدرت ندارند). رسول خدا(ص) فرمود: «هرکس مرا در خواب ببیند بهدرستی مرا دیده است،چون شیطان نمیتواند به شکل من و هیچکدام از جانشینانم درآید.»[15] - همچنین رؤیا موعظه و پند و دعوت به خیر باشد. - و از اخباری باشد که در آینده محقق شود. و ازجمله شروط حجیت رؤیا: الف) با نصّ تشخیصی الهی (نصی که مصداق را مشخص میکند) که از خلیفۀ قبلی خدا صادر شده مطابقت دارد -همچون رؤیاهایی که مؤمنان در کشورهای مختلف دنیا بر حقانیت دعوت سید احمدالحسن دیدند و تطابقی که با نص تشخیصی وصیت رسول خدا(ص) در شب وفات ایشان دارد- پس رؤیاهای بدون نص تشخیصی فاقد حجیت است؛ ب) وقتی رؤیاها بسیار و مستمر باشد و اشخاص متفرقه آن را ببینند که هیچ نوع ارتباطی بین آنها قبل از ایمانشان به دعوتکنندۀ حق وجود نداشته باشد تا کسی که رؤیاهای آنها را میشنود تصور کند که آنها بر دروغ تبانی کردهاند. (منظور تواتر رؤیاهاست). ج) بهطور کلی در نص کردن بر شخصی معین، محکم و استوار باشد (شخص معینی را با نام و اوصافش معرفی کند). [16] این نوع نص -معرفینامه ازجانب خدا- در هر زمانی درگاهی گشوده است برای شناخت خلیفۀ الهی و شاهد و گواهی است ازسوی خداوند بر فرستادۀ برحقش. پس این نوع از رؤیاها با شروطی که ذکر شد برای بینندهاش و اشخاص دیگر دلیلی است بر تشخیص مصداق خلیفۀ الهی. بنابراین رؤیا راهی برای شناساندن صاحب حق به مردم است، و ازطریق آن میتوان مصداق را مشخص کرد. این عاملی بود که باعث شد پیامبر خدا یعقوب(ع)، یوسف(ع) را از تعریف کردن رؤیا برای برادرانش نهی کند؛ زیرا در این صورت آنها -درحالیکه پیامبر نبودند- متوجه میشدند یوسف(ع) جانشین پدرش یعقوب(ع) خواهد بود. و در روایتهای آلمحمد(ع) رؤیا بهعنوان علامتی از علامتهای ظهور قائم(ع) توصیف شده است.[17] آیا میتوان از رؤیا احکام و عقیده اخذ کرد؟ شاید شما هم شنیده باشید که بر مؤمنان به دعوت سید احمدالحسن دروغ میبندند که آنان از رؤیا عقیده اخذ میکنند، درصدد پاسخ به این شبهه نیستم؛ چراکه صاحب این دعوت بطلان این گفتۀ آنان را آشکار میکند، آنجاکه در کتاب عقاید اسلام اینگونه این مبحث را تبیین میکند: «رؤیا در دین خدا اعم از احکام و عقاید، حجیتی ندارد مگر در موردی که نص (قرآن و روایات) آن را اثبات کند و آن مورد خاصی که رؤیا حجیت دارد در مسئلۀ تشخیص مصداق حجت خدا در زمین است؛ پس رؤیاهای ادعایی در تأیید هر ادعا یا اعتقاد غیرمبتنی بر دلیل، هیچ ارزش شرعی ندارد، مثل عقیدۀ تقلید از غیرمعصوم و خلافت رسولالله(ص) با شورا یا حجیت فلانی که خلیفۀ خدا نیست؛ و عقاید انحرافی مشابه که اصحاب آن عقاید هیچ دلیل شرعی یا حتی دلیل عقلی قابل اعتمادی برای اثبات آنها اقامه نکردهاند.»[18] کوتاه، واضح و بهدور از هرگونه هیاهو «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»! در این گفتارِ سید احمدالحسن تلنگری برای مؤمنان نیز نهفته است که امید است در تکتک کلمات ایشان که از روی حکمت صادر شده تدبر کنیم تا در آماج حملۀ فتنهها در امان بمانیم. آیا تطبیق رؤیا میتواند سببی برای فتنه و امتحان مؤمنان باشد؟ رؤیا دریچهای است بهسوی ملکوت که ازطریق آن اخبار آسمان به زمین منتقل میشود و در آخرالزمان نقش بارزی دارد در برقرار کردن ارتباط بین عالم ملکوت و ملک. در طریق وحی که ارتباط مستقیمی با میزان معرفت بنده دارد و خط شروعش عالم ملکوت است نیاز به معلمی الهی است تا دستگیر افرادی شود که خواهان رسیدن به این معرفت و بالا رفتن از نردهبان آن هستند؛ همانگونه که از آلمحمد(ع) آمده: «ما ساختههای پروردگارمان هستیم و مردم ساختههای ما هستند.»[19] این درگاه با آمدن وصی و فرزند امام مهدی(ع) امروز پیشروی مؤمنان بیش از پیش گشوده شده؛ همان صاحب الامری که دروازۀ ملکوت خداوند سبحان است که به فرمان پدرش امام مهدی(ع) گشوده میشود؛ زیرا امام مهدی(ع) طبق نامگذاری اهل کتاب، صاحب دولت ملکوت خدا و همان پادشاه روز جزا (ملک یوم الدین) است.[20] حالکه با آمدن این فرستادۀ الهی و بهسبب فیض و رحمت خدا دربهای ملکوت گشوده شده، لازم است بدانیم رؤیا که نقلکنندۀ تصویر ملکوت است، حامل علم غیب است، یعنی همان علم الهی که ازجملۀ ارکان قانون شناخت حجتهای الهی است و جز در فردی که ازجانب خدا و رسولش معرفی شده وجود ندارد، پس اوست که رموز و نمادهای ملکوتی را میداند و او محل مراجعۀ مؤمنان خواهد بود؛ یعنی او کسی است که حامل علم الهی است و عوالم غیب را بهدلیل سیطرهای که بر آنان دارد میشناسد و میتواند اسرار ملکوتی را برای مؤمنان بازگو کند و مؤمنان در این حیطه جایگاهی ندارند و نمیتوانند رؤیا را تطبیق داده و طبق دیدگاه خودشان به آن عمل کنند، همچنین نمیتوانند ازطریق دیدن رؤیا میان خود مسئولیتهایی را در دعوت الهی تقسیم کنند و نمیتوانند ازطریق رؤیا بدون داشتن نص دینی عقیدهای بنا بگذارند یا به حکم شرعی عمل کنند. پس مرجع عرضۀ رؤیا حجت الهی است تا کلام او فصلالخطاب باشد و مؤمنان با تسلیم خود بر این فرستاده سجدهگزار خداوند سبحانومتعال شوند. دکتر شیخ ناظم عقیلی میگوید: «... وقتی خداوند تو را از راه ملکوتش هدایت نمود و به تو توفیق داد و به حجت و خلیفهاش در زمین رسیدی و او را تصدیق کردی و با او همراه شدی و با او حرکت کردی، در این هنگام رؤیا باید به حجت عرضه شود و بدون مشورت و عرضه به حجت نباید به آن عمل شود؛ به این خاطر که بهسادگی اگر هر انسانی که با معصوم است و رؤیا ببیند و این رؤیا را تطبیق دهد و به این رؤیا مستقیماً عمل کند، این فرد نیز بهتنهایی حجت میشود و حجتها به تعداد مؤمنان به دعوت حق میشوند. اگر هزار فرد باشند که به حجت خداوند ایمان داشته باشند، در حقیقت هزار حجت میشوند و هزار پیامبر میشوند؛ در نتیجه نقش حجت و وجود آن، مانند نبود اوست، سودی برای حجت نیست، به این خاطر که مردم مستقیماً ازسوی خداوند سبحانومتعال میگیرند و آن را تطبیق میدهند... .»[21] تأویل رؤیا فقط نزد خلیفۀ الهی است رؤیا (رؤیای صادقه) حقی است ازجانب خداوند سبحانومتعال چه مؤمن آن را ببیند و چه کافر؛ و تأویلش نزد کسی است که ازجانب خداست، چون اوست که کلمات خداوند را از عوالم ملکوتی میشناسد. با گذری بر رؤیای پادشاه مصر[22] در زمان یوسف(ع) درمییابیم کلمات خداوند حتی بر کافری چون او نیز ازطریق رؤیا نازل میشود؛ کلماتی که خوابگزاران اعظم آن را حقیر شمردند و اضغاث احلامش[23] (خوابهای پریشان) خواندند، اما فرعون مصر نتوانست این کلمات ملکوتی را نادیده بگیرد و در جستوجوی فردی برآمد که توانایی تأویل آن را داشته باشد و به اذن خدا به یوسف(ع) رسیدند و ایشان نهتنها رؤیا را تأویل نمود، بلکه اقتصاد مصر را در آن زمان بر پایۀ همین رؤیا بنا کرد و تمکینش بر زمین -مصر- در راستای تأویل چنین رؤیایی بود. فرستادگان الهی عالِم به ملکوت خداوند و راههای آسمان هستند؛ پس آنان بهترین افرادی هستند که از حقیقت کلماتی که از آسمانها نازل میشود باخبرند و سایرین از چنین علمی بیبهرهاند حتی اگر دیگران آنان را خوابگزار آن هم از نوع اعظمش بنامند. محمد التمیمی یکی از انصار سید احمدالحسن مینویسد: «سرور و مولایم، در خواب دیدم که از خداوند فرمان رسیده است که همسرم را ذبح کنم. من بهسمت همسرم که با من در خانه بود رفتم و درحالیکه چاقو در دست داشتم به او گفتم خداوند به من دستور داده است که تو را ذبح کنم. وقتی همسرم این جملهام را شنید فوراً تسلیم شد و به پشت خوابید و سرش را کج کرد و گردنش را برایم آشکار کرد و به من گفت: سرم را ببُر. ولی من نتوانستم او را ذبح کنم و درحالیکه در دستم چاقو داشتم گریه کردم و گفتم: نمیتوانم تو را سر ببرم. سرور و مولایم، تفسیر این رؤیا چیست؟» سید احمدالحسن در پاسخ به این شخص مینویسد: «تأویل رؤیا این است که تو را دستور داده است که به همسرت امر کنی همواره از حق پیروی کند و به عبادت و طاعت الهی و اخلاص برای خداوند بپردازد و تا آنجا که برای او ممکن و میسور است مستحبات را انجام دهد، مثل نماز شب. ذبح کردن او یعنی کشتن منیّت و هوا و حب دنیا در نفس او.»[24] پس بر ماست آنچه را برای حجت خداست به او واگذاریم و در اموری که سبب فتنه و به هلاکت کشیدن خود و مؤمنان میشود وارد نشویم، زیرا چنین چیزی از ما خواسته نشده است. آنچه از ما خواسته شده عمل در پیشگاه این ولی مظلوم است. سخن پایانی سخن حول محور رؤیا بسیار است و در مجال این نوشتار نمیگنجد، اما آنچه لازم است بدانیم و بدان اشاره شد این است که رؤیای صادقه کلام خداست که با آن با بندهاش سخن میگوید. مجرایی جاری که همیشۀ ایام درگاهش بر مردم گشوده است و ازطریقش خداوند خود را شاهدی بر رسالت فرستادگانش قرار میدهد و با رؤیا بشارتدهنده بر مؤمنان است که راهشان راهی است تصدیقشده ازجانب حقتعالی؛ در نتیجه رؤیای صادقه، وحی و نص الهی است که مردم بهوسیلۀ آن خلیفۀ خدا در زمین را میشناسند و این نص شروطی دارد که در همین مقاله به آن پرداختیم. در رؤیای صادقه که ازجانب غیب است علم الهی نهفته است که این علم نزد خلیفۀ خدا به ودیعه گذاشته شده و رکنی از ارکان شناخت خلفای الهی است که او را از سایر مدعیان دروغین متمایز میکند. پس بر همگان واجب است از تأویل رؤیاها و تطبیق آنها خودداری کنند و خود را در این جایگاه قرار ندهند؛ چراکه میتواند سبب فتنهانگیزی و حتی هلاکت خود فرد و دیگران شود. منابع [1] دارالسلام، میرزا حسین نوری طبرسی، ج 4، ص 155. [2] صحیح مسلم، ج 2، حدیث 2263. [3] سید احمدالحسن، عقاید اسلام، پاورقی، ص 110-111. [4] نساء، 79. [5] نساء، 166؛ رعد، 43؛ اسراء، 96؛ عنکبوت، 52؛ فتح، 28. [6] مائده، 111. [7] سید احمدالحسن، عقاید اسلام، مبحث نص ازسوی خدای سبحان، ص 99. [8] رعد، 43. [9] كفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص 58. [10] تاریخ مدینة دمشق، ابنعساكر، ج ۲۰، ص ۲۹۹. [11] الطبقات الكبری، ابنسعد، ج ۴، ص ۹۴؛ المستدرك، الحاكم، ج ۳، ص ۲۴۸؛ أسد الغابة، ابن الأثیر، ج ۲، ص ۸۲. [12] الخرائج و الجرائح، ج1، ص 366. [13] سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه بر بستر امواج، ج1، سؤال 1. [14] شعرا، 210-211. [15] شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۸۵. [16] ر.ک: سید احمدالحسن، عقاید اسلام، نص ازسوی خدای سبحان، ص94-122. [17] ر.ک: دکتر زکی الانصاری، در پیشگاه صیحه، مبحث تعلق رؤیا به صاحبالامر، ص 151-171. [18]سید احمدالحسن، عقاید اسلام، ص 121. [19] نهجالبلاغه، خطبههای امام علی(ع)، ج 3، ص 32. [20] ر.ک: دکتر زکی انصاری، در پیشگاه صیحه، ص 164. [21] دیدار با شیخ ناظم عقیلی، در روم فارسی انصار امام مهدی(ع) در پالتاک (۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ۱۷ ذوالحجه ۱۴۳۷). https://t.me/Varesin13/3342 [22] (قَالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرَىٰ سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ ۖ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي رُؤْيَايَ إِنْ كُنْتُمْ لِلرُّؤْيَا تَعْبُرُونَ) (یوسف، 43) (و پادشاه [مصر] گفت من [در خواب] ديدم هفت گاو فربه است كه هفت [گاو] لاغر آنها را مىخورند و هفت خوشۀ سبز و [هفت خوشه] خشکيده ديگر. اى سران قوم، اگر خواب تعبير مىكنيد دربارۀ خواب من به من نظر دهيد). [23] (قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الْأَحْلَامِ بِعَالِمِينَ) (یوسف، 44) (گفتند خوابهايى است پريشان و ما به تعبير خوابهاى آشفته دانا نيستيم). [24] سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه بر بستر امواج، ج 5، پرسش 501. زنان مدافع حق پیش از دعوت سید احمدالحسن همیشه با خود میاندیشیدم ای کاش در زمان امام حسین (ع) میبودم و این امام غریب را یاری میدادم تا اینگونه مظلومانه به مسلخگاه قدم نگذارد. آرزویی که شاید برای شیعیان دستنیافتنی بود. سالها گذشت و با دعوت سید احمدالحسن، وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) آشنا شدم و دانستم او همان میعاد الهی است که وعدهاش را انبیا و اوصیا و بهطور خاص محمد و آلمحمد (ع) دادهاند. حالا به آرزویی که روزی آن را دستنیافتنی میدیدم نزدیکتر شدهام. بهراستی یاری من بهعنوان یک خانم در این دعوت مبارک چگونه است؟ آیا زنان هم میتوانند دوشادوش مردان از همۀ حقی که موعود با خود آورده است، دفاع کنند؟ قطعاً خانمی که مجرد است با فراغ بال بیشتری میتواند به دعوت خلیفۀ الهی خدمت کند؛ اما یک خانم متأهل چگونه میتواند یاریگر دعوت الهی باشد؟ مخصوصاً زمانی که همسرش نیز مؤمن است. به یاد همسر «زهیر بن قین» افتادم؛ کسی که همسرش را از منجلاب فرش به عالیترین درجات عرش رسانید و زهیر عثمانیمسلک را به یاری پسر فاطمه (س) فراخواند و عاملی بود برای تحول شوهرش تا از راه تجارت به مسیر ناب شهادت وارد شود و همپای قربانی عرش خدا حسین بن علی (ع) نام خود را در سجلّ جاودانۀ حیات به ثبت برساند. ببینید تأثیر کلام یک زن بر مردش را. پس خود را دستکم نگیریم. اگر در یادآوری کوچۀ بنیهاشم بر مصائب فاطمه زهرا (س) سرور زنان عالمیان، اشک از دیدگانم سرازیر میشود و منتقم را فریاد میکنم باید بدانم اکنون زمان، زمان ابتلا و امتحان من است. آیا اشک من از سر معرفت است یا تنها اشک عاطفی است که عایدی برایم ندارد! آری، تفاوت است بین اشک عاطفی و اشک از سر معرفت. اشکی که از دیدگان زینب (س) در کربلا جاری شد، اشکی از سر معرفت بود و تداوم کربلا و ماندگاریاش مدیون همین معرفت ناب زنانه است. مقتدر و استوار و محکم همچون کوه پناهگاهی برای طفلان وحشتزده از نبردی نابرابر. خود از طوفان بلایا گذشته است اما پناهی است برای پسر برادر -علی بن حسین (ع)- و تداوم امامتش. ببینید یک زن، تمامقد میایستد برای تداوم امامت آلمحمد (ع) و هراسی ندارد از سرزنش سرزنشکننده؛ و اینگونه است که قائم آلمحمد (ع) زنان را متوجه عمۀ عقیلهاش میکند و میفرماید: «مثل زینب باش».[1] الگوی زینب (س) مادرش فاطمه (س) است؛ فاطمهای که برای بازپس گرفتن حق غصبشدۀ خلافت از علی (ع) درب منازل تکتک صحابه را دقالباب کرد تا تبلیغ کند امر امامت و ولایت علی (ع) را؛ آن هم در روزگار فتنه و آشوب که اولی و دومی و فرقۀ تبهکارشان به راه انداخته بودند و در راهش از ریختن خون دردانۀ رسول خدا (ص) و سبب آفرینش افلاک، فاطمه زهرا (س) هم نگذشتند. چه خونهای پاکی از مادر تا فرزند... و این مسیر بر زمین ادامه یافت تا اینکه منتقم و منصور مبعوث شد. حال، ما زنان مؤمن انصاری باید نگاهمان به شیرزنانی باشد که برای امروز زمینهسازی کردند و در تندباد بلایا هرگز پرچم حق از دستان مبارکشان نیفتاد؛ پرچمی که امروز در دستانِ مقتدرِ سید احمدالحسن به اهتزاز درآمده و ندای حسین (ع) از حلقوم مبارکش به گوش میرسد که: «هل من ناصر ینصرنی»؟ ناصری هست برای حسین زمان؟ ناصری هست برای به تحقق پیوستن آرزوی انبیا و اوصیای الهی؟ نجوای حسین زمان شنیدنی است، آنجا که میگوید: «زن مؤمن مانند مرد مؤمن است. زن مؤمن نماز میگزارد، روزه میگیرد و دقیقاً مانند مرد مؤمن به آنچه مورد رضای خداوند سبحان است عمل میکند، مگر در برخی تفاصیل و خصوصیات. زن مؤمن مکلف است نسبت به دین خود معرفت یابد و در حد وسعش، حق را به مردم بشناساند و ابلاغ نماید.»[2] پس تکلیف مشخص است: معرفت نسبت به دین خدا و یاریاش و شناساندن حق به مردم و تبلیغ دعوت حق؛ مرد و زن هم ندارد. (یا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدامَكُم)[3] (ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر خدا را یاری کنید، شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد). مبادا بهخاطر مصائب و ترس از حرف اینوآن دست از یاریاش برداریم؟ مبادا از ترس اخراج شدن شوهرانمان از محل کارشان، آنان را از تبلیغ در راه حق منصرف کنیم؟ خودمانی بگویم مبادا غُرولُندکنان مرتب بگوییم «چرا تو باید بری تبلیغ؟ چرا فقط تو؟ اگه تو رو بگیرن و بری زندان تکلیف من و بچهها چی میشه؟» اتفاقاً اگر صاحب فرزند هستی به نظرم تکلیفت دوچندان است. در کنار اینکه همسرت را به مسیر حق سوق میدهی، باید به تربیت نسلی بپردازی که ازجانگذشته برای مهدیین (ع) شوند. مادری باشی همچون «اموهب» که در کربلا وهبِ بیست و پنج سالۀ تازهدامادش را ترغیب و تشویق میکند به یاری حسین (ع) و به او میگوید: «برخيز ـ ای پسرم ـ و فرزند دختر پيامبر خدا (ص) را ياری ده.» و وقتی سرش را برای این مادر غیور هدیه میفرستند، مادرش سر وی را برگرفت و آن را بوسيد و با عمود خيمه، [به دشمن] حمله کرد و با آن دو تن را کشت؛ تاجاییکه امام حسين (ع) به او فرمود: «ام وهب، بازگرد که جهاد از دوش زنان برداشته شده است.» او نيز بازگشت.. [4] غیور و تسلیم امر امام خویش. از این قبیل زنان کم نیستند، مدافعان غیوری برای آل الله؛ مدافعانی همچون: خدیجه کبری (س) که دوشادوش نبیالله محمد (ص) از سختیهای روزگار صدر اسلام نوشید و اعتراضی نکرد و در بحرانیترین شرایط دعوت حق را لبیک گفت... امالبنین مادر اباالفضل العباس (ع) که چهار فرزندش فدای «حاکمیت خدا» شدند... آسیه همسر فرعون که از اعتقادش به آیین موسی (ع) دست نکشید تا بر اثر شکنجه به دست فرعون کشته شد... سمیه همسر یاسر و مادر عمار درحالیکه او را وادار به توهین و سب رسول خدا (ص) میکردند جز شهادت بر یگانگی الله و رسالت محمد (ص) کلامی از او شنیده نشد تا بر اثر نیزۀ ابوجهل در قلبش جان به جانآفرین تسلیم کرد. حال در این برهه از تاریخ که گویی گل سرسبدش هم هست، شایسته این است که بر دنیای فانی و زوالپذیر چیره شویم و همراه با پسر فاطمه (ع) در بنای دولت عدل الهی با هرآنچه در توان داریم ایستادگی کنیم. همانگونه که سید احمدالحسن خطاب به زنان مؤمن میفرماید: «در بیان حق و ابلاغ به مردم کوتاهی نکنید، چه تبلیغ چهرهبهچهره باشد و چه از طریق رسانههایی که در دسترس شماست مانند اینترنت؛ همانطور که بسیاری از برادران انصار شما مبادرت ورزیدهاند به انتشار مقالات در روزنامههایی که در اینترنت منتشر میشود و مردم بخش عمدهای از کشورهای جهان مطالعه میکنند. این کار بسیار اثرگذار بوده و باعث گرویدن برخی مردم از کشورهای مختلف بوده است.»[5] لذا از خدا میخواهیم در پیشگاه پسر مظلوم فاطمه (س) دوشادوش مردان آنچه را رضایش در آن است تقدیم آلمحمد (ع) کنیم. به امید آنکه در روز حشر شرمسار مادرش زهرای اطهر (س) نشویم. پانوشت [1] سید احمدالحسن، پیام صفحۀ فیسبوک، 29اوت2020م. https://b2n.ir/699253 [2] سید احمدالحسن، در محضر عبدصالح، ج 2، نقش زن در یاری حق. [3] محمد، 7. [4] خوارزمی، مقتل الحسین (ع). [5] منبع 2. گفتوگوی داستانی دربارۀ دعوت فرستادۀ عیسای مسیح (قسمت اول) آیا ذکر صریح نام شخص بشارت دادهشده شرط حقانیت اوست؟ به قلم: متیاس فرستادۀ عیسای مسیح -احمدالحسن- ظهور کرد. این اولین پیامی بود که الیاس پساز ورود به تلگرام در روز شنبه با آن مواجه شد. الیاس با خواندن این پیام بسیار متعجب شد و سپس به آن شخص که نام کاربریاش -وهب- بود، پاسخ داد و نوشت: «عیسی هرگز فرستادهای نخواهد داشت. لطفاً این اکاذیب را نشر ندهید!» سپس گوشی همراه خود را کنار گذاشت و نزد همسرش -ساره- رفت تا با یکدیگر صبحانه بخورند. الیاس صبحانۀ خود را خورد بدون اینکه حتی یک کلمه بر زبان بیاورد، و از ساره تشکر کرد و آمادۀ رفتن به محل کار خود شد. ساره که متوجۀ بهت و سکوت الیاس شده بود، از او پرسید: «الیاس چه چیزی ذهن تو را آنقدر به خود مشغول کرده که حتی یک کلمه بر زبان نیاوردی؟!» الیاس جواب داد: «موضوع مهمی نیست، نگران نشو!» ساره با تعجب گفت: «موضوع مهمی نیست، اما تا این اندازه ذهنت را آشفته کرده؟! لطفاً بگو چه اتفاقی افتاده الیاس!» الیاس که قصد نداشت همسرش را درگیر این خبر کند، از سر اجبار و بهخاطر اصرارهای او بالأخره جواب داد و گفت: «راستش امروز پیام عجیبی دریافت کردم. شخصی پیام داده بود که فرستادۀ عیسی آمده! ساره من نمیتوانم نسبت به این دروغها بیتفاوت باشم. در جواب آن شخص نوشتم که عیسی فرستادهای ندارد!» ساره لبخندی از سر تعجب زد و گفت: «باورم نمیشود الیاس! چطور اجازه میدهی که اینچنین خبری، تو را آشفته کند؟ این اخبار را بخوان و بگذر و ذهن خود را درگیر این اکاذیب نکن. حتی بهتر بود وقت خود را برای جواب دادن به او هدر نمیدادی.» الیاس پاسخ داد: «نه ساره، من نمیتوانم بیتفاوت باشم. باید به این دروغگوها بفهمانم که ما ایمانداران فریب نمیخوریم و ثابت میکنیم که این ادعا کذب محض است.» الیاس از منزل خارج شد و در مسیر خانه تا محلّ کار به آن پیام فکر میکرد. او آنقدر به فکر فرورفته بود که اصلاً متوجۀ گذر زمان نشده بود، و وقتی به خود آمد که همکارانش مشغول خداحافظی از یکدیگر بودند. گویی برای الیاس مهمترین موضوع آن روز، جواب دادن به خبری بود که ازسوی کاربر وهب به او رسیده بود. سرانجام الیاس تصمیم خود را عملی کرد و وارد مباحثه با وهب شد. او پیام خود را با این سؤال آغاز کرد که: «گفتی که فرستادۀ عیسی -احمدالحسن- ظهور کرده است! از تو میخواهم که به سؤالاتم دقیق پاسخ بدهی. نام احمد در کجای کلام عیسی و در کجای کتاب مقدس آمده است؟» او که به خیال خود شروع موفقی داشته است، با رضایت گوشی خود را کنار گذاشت و عازم منزل شد. ساعتی گذشت و وهب پاسخ داد. او نوشته بود: «دوست عزیز، مگر ذکر صریح نام شخص بشارت دادهشده، شرط حقانیت اوست؟ آیا خود شما میتوانی آیهای از عهد قدیم بیاوری که بهصراحت نام عیسی را بهعنوان شخص بشارت دادهشده برده باشد؟ اگر این درخواست را یک یهودی از شما داشته باشد و بخواهد که در اثبات حقانیت عیسی، نام او را در آیهای از عهد عتیق بیاوری، چه جوابی به او میدهی؟!» الیاس با خواندن پاسخ وهب برآشفته شد و نوشت: «احمدالحسن را با عیسی مقایسه میکنی؟! بله، نام عیسی بهصراحت در عهد قدیم ذکر نشده، اما آیات بسیاری وجود دارند که با رمز و اشاره از وی سخن گفتهاند و بشارت آمدنش را دادهاند. احمدالحسن چه؟ در حقانیت او چه دارید بگویید؟» وهب: «بسیار عالی! از اینکه در مقابل این موضوع که نام عیسی بهصراحت در عهد قدیم نیامده مقاومت نکردید متشکرم، اما از آیات رمزی در اشاره به عیسی گفتید و آنها را دلیل برحق بودن وی دانستید. خوب است بدانید که به احمدالحسن هم بارها با رمز و اشاره در کتاب مقدس بشارت داده شده است، اگر مایل باشید آن آیات را با یکدیگر بخوانیم و بررسی کنیم.» الیاس که ادعای وهب را بیاساس میدانست و آن را جدی نگرفته بود، پاسخ داد: «تلاش بیهوده نکن و وقت من را نگیر! میدانم میخواهی چه بکنی! میخواهی آیاتی را بیاوری و تلاش کنی تا ارتباطشان را به احمدالحسن ثابت کنی، درصورتیکه از همین ابتدا باطل بودن دلایلت برایم آشکار است. بیا و از کتاب مقدس ما بگذر. کتاب مقدس را کنار میگذاریم، چون میدانم که در هیچکجای این کتاب از این شخص سخنی گفته نشده، اما سؤال دیگری دارم. از معجزات احمدالحسن برایم بگو. آیا او نیز مانند عیسی مرده را زنده میکند و مریضان را شفا میدهد؟» الیاس با صدای ساره به خود آمد و گوشی همراهش را کنار گذاشت و بهسراغ همسرش رفت. ساره از او خواست که به گردش بروند و کمی تا پارک نزدیک منزلشان قدم بزنند. در مسیر پیادهروی الیاس به او گفت: «میدانی داشتم به چه کسی پیام میدادم؟» ساره اظهار بیاطلاعی کرد و الیاس ادامه داد: «با همان شخصی که مدعی ظهور فرستادۀ عیساست. پسر جوانی با نام کاربری وهب!» ساره با تعجب گفت: «الیاس تو واقعاً وقتت را برای صحبت با چنین شخصی هدر میدهی؟! دنبال چه هستی؟ اگر باطل بودن این ادعا برایت محرز است، چرا وقت باارزشت را برای او میگذاری؟!» الیاس جواب داد: «خودم هم نمیدانم چرا نمیتوانم بیتفاوت باشم. ساره، اینطور نیست که آنها فقط ادعایی به این بزرگی کنند و بروند، بلکه امروز برایم روشن شد که آنها کاملاً آمادۀ پاسخ دادن به سؤالات ما هم هستند. میپرسم نام احمد در کجای کتاب مقدس آمده؟ میگوید نام صریح عیسی در کجای عهد عتیق آمده است؟ میگویم عیسی دارای آیات رمزی بسیاری در عهد قدیم است که با اشاره از وی گفتهاند، میگوید احمدالحسن هم اینچنین است! او حتی میخواست آن آیات را بیاورد و برایم توضیح دهد که من عدم تمایلم را نشان دادم. اکنون از او فقط یک معجزه از احمدالحسن خواستم.» ساره بسیار ناراحت شد. اصلاً فکرش را نمیکرد که همسرش تا این اندازه این موضوع را جدی گرفته باشد و مدام از آن سخن بگوید. ناگاه فکری به سرش زد و گفت: «الیاس، این افراد حتماً آموزش دیدهاند و ما که نسبت به آیات کتاب مقدس تخصصی نداریم، نمیتوانیم از عهدۀ پاسخ دادن به آنها بربیاییم. چطور است نزد کشیش استیفان برویم و از او بخواهیم که راهنماییمان کند.» این گفتوگوی داستانی ادامه دارد...