نشریه زمان ظهور 175

آیا اساس دین، امامِ معصوم است؟ جایگاه بی‌بدیل امام مهدی (ع) در ثبات هستی به قلم: کاظم محمدی جملۀ معروفی که طی چند دهۀ گذشته از سپهر سیاست و دیانت مردم حذف نشد و هرگاه درحال کم‌رنگ شدن بود کسی از راه رسید و به آن حیات دوباره‌ای بخشید، اعتقادی اسف‌بار است عبارت از اینکه: «حفظ نظام از حفظ جان یک نفر ولو آن یک نفر امام زمان باشد واجب‌تر است.» این مسئله اگر اشتباهی و سهوی بود، می‌توانستیم با مماشات از کنار آن بگذریم و اجازه دهیم تاریخ آن را به فراموشی بسپارد. اما ازآنجایی‌که پیروان این تفکر سیاسی از این سخن اِعراض نکرده و آن را رها نمی‌کنند، بلکه به آن شاخ‌وبرگ داده و این جمله را چنان با آب‌و‌تاب بیان می‌کنند که گویی اصلی از اصول دین را ترویج و تبلیغ می‌کنند، مجبوریم به آن پرداخته و آن را نقد کنیم. بعضی از معتقدین به این طرزفکر که احیاناً از ذات نازیبای آن هم باخبرند و در عین حال می¬خواهند همچنان و به هر قیمتی در ساختار سیاسی نقش ایفا کنند، به‌جای نقد و نفی این فکر، اقدام به توجیه و تفسیر آن می¬کنند. ازجمله اینکه "همان‌طور که امام حسین (ع) جان خود را برای حفظ اسلام فدا کرد، امام زمان (ع) نیز همین¬کار را خواهد کرد." اما قبل از هرچیز میخواهیم نگاهی علمی به این نوع تفکر بیندازیم و سپس به توجیهات حامیان آن نیز خواهیم پرداخت. ازآنجایی‌که این طرز فکر، امام مهدی (ع) را آخرین حجت¬ خدا به شمار می‌آورد و به مهدیین (ع) اعتقاد ندارد، باید به این سؤال پاسخ دهند: «مگر نمی‌دانید که اگر حجت¬ خدا نباشد زمین اهلش را فروخواهد برد؟»[ ] یعنی اگر برای بقای نظام بخواهید امام زمان (ع) را فدا کنید، طبق اعتقاد خودتان زمین و ازجمله نظام مدنظرتان نیز از بین خواهد رفت. یعنی چیزی را فرض گرفتید که شما را نه‌تنها به هدفتان نمی‌رساند، بلکه طبق اعتقاد خودتان، شما و تمام بشر را نیز از بین خواهد برد. آنچنان‌که مرحوم سید محمدباقر صدر می¬گوید: «از حجیتش عدم حجیتش لازم می¬آید.» [ ] این تعارض و پارادکُس تنها یک راه¬حل برای معتقدینش برجای می¬گذارد و آن این است که آنها معتقد شوند بعد از امام زمان (ع) زمین از حجت خالی نشده ولی حجتی که واسطۀ فیض است، نه مهدیینِ مذکور در وصیت پیامبر (ص)، بلکه خود این آقایان هستند. برای آنان که نگاه و روش علمی دارند مهم خواهد بود که چگونه ممکن است این نتیجه بدون استناد به آیه‌ای محکم یا روایتی متواتر پذیرفته شود؟ و آنان که انصاف دارند را نیز به فکر وامی¬دارد که اگر بنا باشد بعد از امام مهدی (ع) حجتی باشد، چرا مهدیین (ع) با تمامی ادلۀ محکم و متواتر، جانشین امام مهدی (ع) نباشند و دیگرانی بدون حتی یک حدیثی که تأییدشان کند، شدند حجتِ بعد از امام مهدی (ع)؟ اما اجازه دهید از واضحات و بدیهیات کمی آن‌سوتر برویم و از آنان بپرسیم که مگر شما نمی‌گفتید بنا بر اضطرار جای حجت خدا را گرفتید و برای اینکه مردم تکالیف شرعی خود را بدون افتادن به عسر و حرج انجام دهند به فتوا دادن و احکام ظاهری و ثانویه تن دادید؟[ ] همان‌طور که در تعریف احکام ظاهری گفته شد "احکام ظاهری به این معناست که وقتی ما حکم واقعی را نمی-دانیم، به آنچه نسبت به حکم بودن آن گمان داریم عمل می¬کنیم."[ ] حال چه شد احکامی که از روی اجبار و استیصال و به اقرار خودتان از روی ظن و گمان صادر شده‌اند، جای احکام واقعی را گرفته و حتی آن‌قدر مهم‌اند که می¬¬خواهید برای بقای بر این ظن و گمان جان امام زمان (ع) را بگیرید؟ هرکسی اندکی با دین آشنایی داشته باشد می¬داند که در بودن آب تیمُّم باطل است و حتی اگر ما بپذیریم که شما همانند تیمُّم جایگزین امام زمان (ع) شدید، آیا می‌توان پذیرفت حال‌که آب پیدا شده، بگوییم بیایید آب را هدر دهیم تا تیمُّم کردنمان شرعی شود؟ با این اوضاع چرا انکار می‌کنید[ ] که شما همان کسانی هستید که به جنگ با امام قائم (ع) می‌روید؟ «عَنْ أَبِي الْجَارُودِ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: سَأَلْتُهُ، مَتَى يَقُومُ قَائِمُكُمْ؟...... وَ يَسِيرُ إِلَى الْكُوفَةِ، فَيَخْرُجُ مِنْهَا سِتَّةَ عَشَرَ أَلْفاً مِنَ الْبُتْرِيَّةِ، شَاكِينَ‏ فِي السِّلَاحِ‏، قُرَّاءَ الْقُرْآنِ، فُقَهَاءَ فِي الدِّينِ، قَدْ قَرَحُوا جِبَاهَهُمْ، وَ شَمَّرُوا ثِيَابَهُمْ، وَ عَمَّهُمْ النِّفَاقُ، وَ كُلُّهُمْ يَقُولُونَ: يَا ابْنَ فَاطِمَةَ، ارْجِعْ لَا حَاجَةَ لَنَا فِيك» ابوجارود گوید از امام باقر (ع) پرسیدم چه وقت قائمتان قیام می¬کند؟ ...... امام باقر (ع) فرمود: و به سمت کوفه می¬رود، شانزده هزار نفر از بتریه از کوفه خارج می¬شوند، همگی مسلح، قاریان قرآن، فقیه در دین، پیشانی¬شان را زخمی و لباسشان را (برای آمادگی در جنگ) بالا زدند، نفاق آنها را در بر گرفته و همه¬شان می‌گویند: ای پسر فاطمه برگرد، نیازی به تو نداریم.[ ] نویسنده در پی اثبات این نیست که آن شانزده¬هزار نفر کیستند؛ چراکه وقتی عده‌ای خود اقرار کردند و نه فقط اقرار، بلکه به آن افتخار می‌کنند که برای رسیدن به اهداف خود حاضرند حتی جان امام زمان (ع) را نیز بگیرند دیگر جای چه بحثی باقی می‌ماند؟ اما خوب است به این نکته اشاره کنیم که ظاهراً این تناقض نیز به نظر این گروه فکری هیچ مشکلی پیش نمی‌آورد. تنها چیزی که باقی می‌ماند این است که ما نمی¬دانیم "اصولاً دوری از تناقض چه جایگاهی در تفکرات و رفتارهای شما دارد؟" اما آیا آنچنان‌که برخی از دنباله‌روها و مروجین این طرز تفکر در توجیه آن می¬گویند، می¬توان در توجیه این جسارت به ساحت مقدس امام مهدی (ع) گفت: "همان‌طور که امام حسین (ع) برای دین فدا شد، امام مهدی (ع) هم می¬تواند یا باید برای دین فدا شود؟" با این توضیح: «باید دانست آن کسانی که راه را برای اجرای حدود و قوانین دین خدا بستند، همان کسانی بودند که امام حسین (ع) و یارانش را به قتل رساندند و اگر یزیدیان آن زمان اجازه می‌دادند امام حسین (ع) طبق آنچه خدا به او آموخت (و نه طبق آنچه یزید و اطرافیانش می‌خواستند یا می‌پنداشتند) عمل کند، آیا شهادت امام حسین (ع) ضروری بود؟ آیا اگر امام مهدی (ع) بخواهد طبق آنچه خدا به او امر کرده عمل کند و نمایندۀ خود را مأمور به گرفتن بیعت و اصلاح حوزه و فساد مالی و اخلاقی آن کند، به این دلیل که با خواسته¬های شما سازگار نیست، حکمش قتل است؟» پاسخ را به خوانندگان محترم می‌سپاریم. منابع: دعوتی غریبانه برای پدر نگاهی گذرا به برخی از دلایل دعوت سید احمدالحسن به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه می‌گویند: او تحت تعلیم انگلیس و اسرائیل بوده؛ صهیونیستی یا وهابی است؛ داعشی است؛ با دستگاه جاسوسی عراق مرتبط است؛ به امام حسین (ع) توهین کرده؛ علی (ع) را در خسران می‌داند؛ گفته است من خودِ امام مهدی‌ام؛ وحدت شیعه و سنی را از بین برده است و در نهایت هدفی ندارد جز از بین بردن تشیع. در این میان برق درخشش دلارها پیروانش را کور کرده و او را همچون خدا می‌پرستند. از این عقیده برای مردم هیولایی ترسناک می‌سازند و با به گردش درآوردن آسیاب دروغ‌هایشان آنان را از ترس اینکه مبادا همان ذره ایمانی را که دارند بر باد دهند، به غفلت کشانده و وارد درۀ عمیق تاریکی می‌کنند. می‌گویم تاریکی چون نور را از مردم می‌گیرند. مثل برخی از مادران درمانده‌ای رفتار می‌کنند که فرزندانشان را از «لولو» می‌ترسانند؛ لولویی که حداقل ما دهۀ شصتی‌ها هیچ‌وقت آن را ندیدیم، اما همیشه در دوران کودکی، بخشی از ذهن ما را به خود مشغول کرده بود که مبادا بیاید و ما را ببرد! ترسناک است ولی حقیقی نیست. رفتار این جماعت هم همین‌گونه است؛ کاملاً ناپخته و غیرمنطقی و از سر درمانگی و فلاکت، با بازی کردن با الفاظ می‌خواهند مردم را از حقیقتی روشن دور سازند. در این مجال مختصر قصد داریم به ادعای سید احمدالحسن بپردازیم و به اختصار دلایلش را بررسی کنیم و ببینیم آیا آنچه در نبردهای ناجوانمردانه با کلمات ترسناکِ غیرواقعی بر او هجمه وارد کرده‌اند درست است یا سرابی است که فرد را از واقعیت دور می‌کند و مانع رسیدن او به گواراییِ حقیقت می‌شود. «حقیقت تنها چیزی است که شایستگی دارد به‌خاطرش زندگی و در راه آن فداکاری کرد.» [1] دعوتی با ادعایی مشخص می‌خواهم از دعوت سید احمدالحسن بگویم؛ دعوتی با ادعایی مشخص. صاحبش گفته است: «من وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) هستم... به نام امام مهدی (ع) به‌سوی شما آمده‌ام، و خواستۀ خویش را دنبال نمی‌کنم، بلکه خواستۀ کسی را خواستارم که مرا فرستاده است... پدرانم ائمه (ع) اسم و نسب و صفات و مسکن مرا ذکر کردند.»[2] بنابراین ادعای سید احمدالحسن مشخص است. پس به‌جای نبردهای ناجوانمردانه و تهمت و افترا و دروغ و سخنان پوچ و توخالی که درون‌مایه‌ای ندارند، باید پرسید: آیا او برای ادعاهایش دلیلی ارائه کرده است؟ پاسخ آری است. بله او با دلایلی آمده که در هیچ‌کس جز صاحبش جمع نخواهد شد. با قانون ثابت قرآنی آمده که هر رسولی با خود داشته و محل تمایزش با سایر مدعیان دروغین بوده است. او را رسول ختمی‌مرتبت محمد مصطفی (ص) در وصیت مبارکش معرفی کرده همان‌گونه که علی (ع) و سایر ائمه (ع) را معرفی کرده است. او صاحب علم الهی است؛ علمی که از امام مهدی (ع) در او به ودیعه گذاشته شده و دیگران محال است از آن بهره‌ای داشته باشند. او خواستار «حاکمیت خدا» بر زمین است؛ حاکمیتی که هدف همۀ انبیا و اوصیای الهی بوده است و برپایی‌اش یعنی نشر توحید و پرستش خدا در زمین؛ زیرا خداوند به‌وسیلۀ مهدی دین خود را پیروز می‌گرداند و دولت خود را آشکار می‌سازد و از دشمنان خویش انتقام می‌گیرد؛ پس او عبادت خواهد شد، چه از روی میل و رغبت و چه با اکراه؛ و این امر در سایه‌سار حکومت امام مهدی (ع) و فرزندانش (مهدیین (ع)) محقق خواهد شد. روشن‌تر از آفتاب خداوند متعال در ثقل گران‌بهای قرآن، نشانیِ راه را برای اهل هدایت ترسیم می‌کند؛ آنجا که می‌فرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» [3] (و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند: آيا در زمین كسى را مى‏‌گمارى كه در آن فساد انگيزد و خون‌ها بريزد و حال‌آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مى‌كنيم و به تقديست مى‌‏پردازيم. فرمود: من چيزى مى‌دانم كه شما نمی‌دانید). خدای بی‌همتا به‌صراحت می‌گوید: «من خود در زمین خلیفه تعیین می‌کنم.» چه بی‌انصاف شده‌ایم که حق تعیین جانشین را از مالکِ مُلک گرفتیم و خشنود شدیم به انتخاب کسانی که دورترین افراد از خدا و انتخابش هستند. (... إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً...) از این کلامِ وحی به‌راحتی گذر نکنیم. او خود جانشینانش را منصوب می‌کند؛ چگونه؟ به‌طور مشخص برای اولین خلیفه‌اش آدم (ع) در حضور ملائکه او را معرفی می‌کند (بر او نص می‌کند؛ نصی مستقیم) تاجایی‌که ملائکه اعتراض کرده و خود را برتر می‌بینند و خداوند به آنان تلنگر می‌زند: «آنچه من می‌دانم شما نمی‌دانید». آن‌هنگام علم اسماء را در آدم به ودیعه می‌گذارد «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» [4]. آدمی که بر صورت خدا سرشته شد. [5] یعنی خداوند سبحان به انسان این قابلیت را داده است که بتواند اسماء الله را حمل کند و جلوه‌ای از خدا شود و حتی اسماء در او تجلی یابند تا او به مقام وجه الله و خلیفة‌الله در زمین نائل آید. (قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ* وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ) [6] (فرمود: اى آدم ايشان را از اسامى آنان خبر ده و چون [آدم] ايشان را از اسماءشان خبر داد فرمود: آيا به شما نگفتم كه من نهفتۀ آسمان‌ها و زمين را مى‏‌دانم و آنچه را آشكار و پنهان مى‏‌داشتيد مى‏‌دانم* چون فرشتگان را فرموديم براى آدم سجده كنيد پس به‌جز ابليس كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد [همه] به سجده در افتادند). آدم (ع) به دستور خداوند، ملائکه را از آنچه نمی‌دانستند مطلع کرد و آنان دانستند او از آنان برتر است و با فرمان خداوند همگی به‌جز ابلیسِ متکبر، بر او سجده کردند. این سجده‌گزاری بر آدم (ع) به‌معنای تسلیم امر خدا در خصوص انتخاب خلیفه بود؛ اینکه خدا با پذیرفتن خلیفه‌اش پرستش می‌شود. این سه رکن جهت تنصیب خلیفۀ الهی توسط حکیم مطلق صادر شد: (معرفی خلیفه از جانب خدا، اعلم بودنش و امر به اطاعت از او). ما به این سه رکن می‌گوییم: ارکان شناخت خلیفۀ خدا یا قانون شناخت حجت الهی یا روش امام‌شناسی. آدم (ع) با نص و معرفی مستقیم خداوند خلیفه شد و انبیا و اوصیای بعد از او با نص و معرفی‌نامه یا وصیت انبیای پیش از خود معرفی می‌شوند و آنکه صاحب وصیت باشد، دو رکن بعد هم از آنِ او خواهد بود. (وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ) [7] (پیغمبرشان [سموئیل] به آنها گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما برانگیخت. گفتند که از کجا او را بر ما بزرگی و شاهی رواست در صورتی که ما به پادشاهی شایسته‌تر از اوییم و او را مال فراوان نیست. رسول گفت: خداوند او را برگزیده و در دانش و توانایی و قوت جسم فزونی بخشیده، و خدا ملک خود را به هر که خواهد بخشد، که خدا به حقیقت توانگر و داناست). در روایات محمد و آل‌محمد (ص) هم به این ارکان اشاره شده؛ زیرا این امر سنتی است از جانب خدای متعال که در آن تغییر و تبدیلی نخواهی یافت؛ روایاتی همچون: «عبدالاعلی گوید: به امام صادق (ع) گفتم: چه حجتی [دلیلی] بر مدعی صاحب این امر است؟ فرمود: از حلال و حرام سؤال شود؛ سپس به‌سوی من آمد و فرمود: سه حجت [نشانه] است که هرگز در غیر از صاحب این امر جمع نخواهد شد؛ او نزدیک‌ترينِ مردم به کسی است که قبل از اوست، سلاح نزد اوست و صاحب وصیت آشکار است.» [8] «امام صادق (ع) فرمود: «... صاحب این امر با سه خصلت شناخته می‌شود که در کسی غیر از او نیست: او سزاوارترین مردم به نفر پیش از خود است، و او وصی اوست، و سلاح رسول خدا و وصیت ایشان نزد اوست، و این‌ها نزد من است و در آن اختلافی نیست... .» [9] روایت سومی را می‌آورم که قوت قلبم بود در روزهای شک و تردید. شاید این حدیث سبب شود نوری در قلب شما هم شروع به تلألؤ کند و درخشش شبهه را از قلبت بزداید: «امام باقر (ع) فرمود: ... هرچیزی برای شما ایجاد اشکال یا شبهه کند عهد و پرچم و سلاح پیامبر خدا (ص) جای هیچ‌گونه شبهه و اشکال برایتان باقی نمی‌‌گذارد ... برحذر باشید از کسانی که خود را به دروغ به آل‌محمد (ع) نسبت می‌‌دهند که همانا برای آل‌محمد و علی (ع) پرچمی است و برای دیگران پرچم‌ها؛ پس در جای خودت ثابت باش و ابداً از هیچ‌کسی تبعیت نکن تا مردی از فرزندان حسین (ع) را ببینی که با او عهد پیامبر خدا (ص)، پرچم او و سلاحش باشد.»[10] منظور از «عهد رسول خدا (ص)» همان وصیت مبارک ایشان است همان‌گونه که امام صادق (ع) فرمود: «آیا فکر می‌کنید فردی از ما که وصیت می‌کند، به هر شخصی که خودش دوست دارد وصیت می‌کند؟! به خدا قسم نه! این عهدی است از خدا و پیامبرش (ص)، تا اینکه امر به صاحبش برسد.» [11] حال، به نظر شما مدعی دروغین می‌تواند همراه همان دلایل و مستنداتی بیاید که مخصوص شناخت صاحب حق است؟ درحالی‌که خود پیامبر (ص) دربارۀ وصیتش، کلماتی طلایی را به کار می‌برد که در هیچ‌کدام از روایت‌های صادره از ایشان نمی‌بینیم. ایشان (ص) وصیت خویش را «نوشتار بازدارنده از گمراهی تا روز قیامت» [12] معرفی می‌کند. یعنی ضمانت می‌دهد که دستاویز نجات امت از فتنه‌ها همین وصیت است؛ وصیتی که مورد خشم عمر و فرقۀ تبهکارش بود؛ تاجایی‌که همهمه به راه انداخت [13] تا مبادا آنچه در غدیر به‌صورت شفاهی از زیر گوش‌هایش رد شده بود، حالا مکتوب شود و نه‌تنها نام علی (ع) که نام همۀ اوصیای رسول خدا (ص) در آن ثبت شود! او تلاش خود را کرد، اما وقتی قرار است نوشته‌ای حافظ و ضامن امت از گمراهی شود، همه‌چیز آن‌گونه رقم می‌خورد که خدای رحمان و رسولش می‌خواهند و این نوشتار در شب وفات حضرت ختمی‌مرتبت محمد مصطفی (ص) رسول مکرم اسلام در حضور برترین شاهدان (سلمان، مقداد و اباذر) مکتوب شد تا امروز چراغ روشنی باشد در تاریکی‌هایی که پیش‌روی امت مسلمان قرار داده‌اند. و در این نوشتۀ تضمین شده نام مهدی اول «احمد» می‌درخشد؛ او که اولین مؤمنان و مقربان است [14] و با همین توصیف باید پیش از ظهور پدرش بیاید (فرمایش پیامبر (ص) در پایان وصیت مبارکش (هو اول المؤمنین) دلالت بر این دارد که وی (احمد) پیش از قیام امام مهدی (ع) حاضر است وگرنه صفت اولین مؤمنان بر او صدق نمی‌کند)؛ او که زمینه‌ساز ظهور پدرش است؛[15] او که از ذریۀ مهدی (ع) و حسین (ع) است؛[16] او که شمشیر را هشت ماه بر دوش خود حمل می‌کند؛[17] او که امیر «جیش الغضب، لشکر خشم» است؛[18] او که در بین رکن و مقام بیعت می‌گیرد برای پدر و یاران پدرش را جمع و تربیت می‌کند؛ [19] او که اولین قائم اهل‌بیت (در زمان ظهور) است که با سختی‌ها مواجه می‌شود و انکارش می‌کنند؛[20] او که قائم مخفی است؛ [21] او که از «مُدینه بصره» است؛ [22] او که امام مردم است؛ [23] و... . این‌ها را من نمی‌گویم؛ همه‌اش از اهل‌بیت عصمت و طهارت است و البته بیش از این‌هاست. در بخشی از حدیث وصیت پیامبر (ص) نوشتۀ بازدارنده از گمراهی می‌خوانیم: رسول‌الله (ص) در شب وفات خویش به امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «ای ابا الحسن، صحیفه و دواتی برای من بیاور و رسول‌الله (ص) وصیت خویش را املا کردند و (امیرالمؤمنین (ع) آن را نوشتند) تا به اینجا رسیدند که فرمودند: ای علی، بعد از من دوازده امام و بعد از آنان دوازده مهدی است و تو ای علی اولین دوازده امامی... و این‌ها دوازده امام‌اند، سپس بعد از ایشان دوازده مهدی است. هنگامی که زمان وفاتش رسید، آن (خلافت) را به فرزندش اول مقربین تسلیم کند که سه نام دارد، نامی هم نام من و نام پدرم و آن عبدالله و احمد است و نام سومش مهدی است و او اولین مؤمنان است.» (شایان ذکر است تنها به ذکر بخشی از وصیت به‌عنوان شاهد مثال بسنده کردیم. جهت اطلاع بیشتر از این وصیت مبارک به کتاب الغیبة شیخ طوسی ص 300 مراجعه کنید). سید احمدالحسن می‌گوید: «این وصیتی است که محمد رسول‌الله (ص) آن را در شب وفاتش نوشته است و از هزاران سال پیش در کتاب‌ها موجود است. هرکسی می‌تواند آن را بخواند و از آن آگاه شود، ولی برای افراد باطل ادعای آن امکان نداشته است با اینکه تعداد آنها زیاد است. خداوند هر مدعی دروغ‌گویی را از [ادعای به] وصیت بازداشته است؛ با اینکه تعداد زیادی مدعی پیامبری، امامت و مهدویت بودند، ولی هرگز برای آنها چنین امکانی وجود نداشت که حجاب خدا بر این وصیت را از بین ببرند و به وصیت ادعا کنند. این واقعیت مطلبی را که پیش‌تر گفتم تأکید می‌کند؛ اینکه توصیف این نوشتار به اینکه در ذات خودش بازدارنده از گمراهی است، به این معناست که فردی غیر از صاحب آن نمی‌تواند آن را ادعا کند؛ فردی که محمد رسول[الله] (ص) آن را ذکر کرده است؛ در نتیجه هر فردی ادعای وصیت کند، راست‌گو و صاحب آن است. این مطلب به‌عنوان دلیلی کامل و حجتی بر حقانیت این دعوت کافی است. هر فردی طالب حق است و می‌خواهد حق بودن این دعوت را بشناسد وصیت برای او کافی است؛ و اینکه من ادعا کردم که در آن ذکر شدم! دلایل بسیار دیگری نیز وجود دارد؛ مانند: علم به دین خدا و حقایق آفرینش و اِنفراد و تَک بودن در برافراشتن پرچم «البیعة لله» (بیعت فقط از آن خداست) و نیز نص مستقیم از جانب خداوند، با وحی به بندگان در رؤیا [24] و سایر راه‌های شهادت خدا نزد مردم برای خلفای الهی در زمین، همان‌گونه که فرشتگان به خلافت آدم (ع) به‌واسطۀ وحی شهادت دادند. خداوند برای بسیاری از مردمِ جُدای از هم به‌گونه‌ای که هم‌دستی آنها بر دروغ محال است، شهادت داده که احمدالحسن حق و خلیفۀ خدا در زمینش است.» [25] همان‌گونه که حضرت عیسی (ع) برای معرفی خود به مردم به نص (وصیت) اوصیای پیش از خود احتجاج می‌کند (باوجود اینکه بلافاصله بعد از آن‌ها نبود) و محمد (ص) به نص عیسی (ع) [26]، سید احمدالحسن نیز با یگانه وصیت رسول‌الله (ص) نزد مردم آمده است. آیا ادعای عیسی (ع) و محمد (ص) به نص اوصیای پیش از خود را باطل می‌دانید؟! آری، نام سید احمدالحسن در این وصیت مقدس همچون نام مبارک علی بن ابی‌طالب و فرزندان طاهرش (ع) چشم‌نواز و درخشنده است؛ وصیتی که تضمینی است از جانب رحمة للعالمین محمد مصطفی (ص) و دستاویزی است معتبر برای کسانی که به آن تمسک جسته و خواهان هدایت در گردباد بلایا و فتنه‌های آخرالزمانی‌اند؛ وصیتی که برای صاحبش حفظ شد تا امروز جولان مخالفان و معاندان دعوت حق کاری از پیش نبرد. سخن پایانی امروز صاحب این وصیت در میان ماست و ما را به پدرش امام مهدی (ع) فرامی‌خواند و خواسته‌اش خواستۀ اوست که در مسیر ارادۀ خدا جاری است. مبادا باوجود ده‌ها دلیل که روشن‌تر از خورشیدِ وسط ظهر است از او روی برگردانیم؟ مبادا همچون منتظرانِ گذشته طردش کنیم؟! مبادا همچون مسلم حسین (ع) رهایش کنیم؟! او آمده است برای زمینه‌سازی ظهور؛ برای پرورش ارواح مؤمنان و ارتقای آنان به غنای روحی و معرفتی؛ برای عدالت، آزادی، زنان و... . مگر به انتظار ظهور مهدی فاطمه (س) ندبه‌ها سر ندادید که مهدی بیا؟! حالا او جگرگوشه‌اش را با دلایل فراوان به‌سمت شما فرستاده است. به رسم ادب در ساحت مقدسش سر به زیر افکنیم و گواهی بر حق باشیم تا در روز رستاخیز، برای لحظه‌ای لبخند مادرش زهرا (س) نصیبمان شود. سخن را با کلامی از این فرستادۀ مظلوم به پایان می‌رسانم: «من نزد آنها آمدم درحالی‌که نامم شبیه نام رسول‌الله(ص) (احمد) است و نام پدرم شبیه نام پدر رسول‌الله (اسماعیل) است همان‌طور که در روایات به آن اشاره شده است [27] و رسول (الله) (ص) فرمود: «من فرزند دو قربانی هستم، عبدالله و اسماعیل». [28] برای شما نص تشخیصی آوردم که به این خصوصیت وصف شده است: بازدارنده از گمراهی برای کسی که به آن تمسک جوید. با علم آمدم، و منفرد و تَک بودن در برافراشتن پرچم «البیعة‌لله». ای امت محمد(ص)! از خدا بترسید و به حق اعتراف کنید و از خلیفۀ خدا مهدی تبعیت کنید؛ همان فردی که رسول‌الله(ص) شما را به یاری او فراخوانده است هرچند سینه‌خیز روی برف (و یخ‌ها). به وصیت یگانۀ پیامبرتان ایمان آورید تا در دنیا و آخرت نجات پیدا کنید.» [29] ______________ منابع: 1. دکتر شیخ ناظم عقیلی، پیام صفحۀ توییتر (ایکس فعلی)، 2دسامبر2020م: https://tinyurl.com/y3brxqun 2. سید احمدالحسن، خطبۀ نصیحتی به طلاب، 8ربیع‌الثانی 1426ه.ق. 3. قرآن کریم، سوره بقره، 30. 4. قرآن کریم، سوره بقره، 31. 5. «26 و خداوند گفت: انسان را بر صورت خودمان بسازیم، شبیه خودمان 27 پس خداوند انسان را بر صورت خودش آفرید...» (عهد قدیم، سفر پیدایش، باب 1، 27). 6. قرآن کریم، سوره بقره، 33 و 34. 7. قرآن کریم، سوره بقره، 247. 8. الكافي: ج1، ص284؛ الخصال: ص117؛ بحارالانوار: ج25، ص138. 9. الكافی، ج1، ص428. 10. تفسیر العیاشی: ج1، ص64؛ بحارالأنوار: ج52، ص222؛ إلزام الناصب: ج2، ص96. 11. الكافی، ج1، ص277 و 278. 12. از سلیم بن قیس هلالی از امام علی (ع) فرمود: به طلحه گفتم آیا شهادت می‌دهی وقتی رسول خدا دستور به آوردن صحیفه برای نوشتن داد؛ تا اینکه امت بعد آن هرگز گمراه نشوند، دوستت [عمر] گفت: همانا نبی خدا بیهوده‌گویی می‌کند. پس رسول خدا (ص) خشمگین شد؛ طلحه گفت: شهادت می‌دهم.» (سلیم بن قیس هلالی، ص 211). ابن‌عباس می‌گوید: «روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه‌ای؛ سپس گریه کرد تا اینکه محاسنش از اشک‌هایش خیس شد. گفتم: ای ابن‌عباس، کدام پنجشنبه؟ گفت: درد رسول خدا (ص) شدت گرفت و فرمود: "برای من کاغذی بیاورید تا نوشته‌ای برایتان بنویسم تا پس از آن هرگز گمراه نشوید." پس به نزاع برخاستند در‌حالی‌که نزاع در حضور پیامبر شایسته نیست. گفتند: او را چه شده، هذیان می‌گوید؟... .» (صحیح بخاری، ج4، ص65 و 66؛ صحیح مسلم، ج5، ص75). 13. همان. 14. ر.ک: شیخ طوسی، الغیبة، ص 150 نسخۀ عربی و ص 300 نسخۀ فارسی. 15. امام صادق (ع): «زمانی كه پرچم حق ظاهر شود، تمام مردم در شرق و غرب جهان آن را نفرين مى‌كنند، آيا می‌دانى چرا؟ عرض كردم: خير. فرمود: به این دلیل که شخصى از اهل‌بيت امام (ع)، قبل از امام به‌سوی مردم می‌آید.» (نعمانی، الغیبة: ص 298). 16. امام صادق (ع): «همانا از ما بعد از قائم (ع) دوازده مهدی از نسل حسين (ع) است.» (منتخب الأنوار المضيئة: ص۳۵۴-۳۵۳؛ مختصر بصائر الدرجات: ص۴۹؛ بحار الأنوار: ج۵۳ ،ص۱۴۸). 17. صدوق روایت می‌کند: «به امام حسین بن علی (ع) عرض کردم: شما صاحب این امر هستید؟ فرمودند:خیر. اما صاحب امر رانده‌شدۀ فراری است که خون‌خواه پدرش است و به [نام] عمویش کنیه دارد که به‌مدت هشت ماه شمشیر را بر دوش خود حمل می‌کند.» (شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمه:ص318). 18. از امام علی (ع) دربارۀ جیش غضب (لشکر خشم) سؤال شد. امام (ع) فرمود: آن‌ها قومی هستند که در آخرالزمان می‌آیند، مانند ابرهای پاییزی جمع می‌شوند، یک نفر و دو نفر و سه نفر تا نه نفر، از هر قبیله .به خدا قسم که امیر آن‌ها را با اسمش می‌شناسم و اینکه در چه مکان‌هایی می‌جنگند .سپس برخاست و فرمود : باقر است (شکافنده است)، باقر است، باقر است. او شخصی از فرزندان من است. احادیث را می‌شکافد چه شکافتنی. (النعماني، الغیبة: ص ۳۲۵؛ مجلسی، بحار الانوار: ج ۵۲، ص ۲۴۷). 19. حذیفة بن یمان گوید: «شنیدم رسول خدا (ص) در ذکر مهدی (ع) می‌فرمودند: با او بیعت می‌شود بین رکن و مقام و اسمش احمد و عبدالله و مهدی است پس این سه اسامی او هستند.» (طوسي، الغيبة للحجة النص:ص454 - ص470؛ مجلسی، بحارالانوار: ج52، ص291). محمد باقر (ع) فرمود: «در کوفه مردی می‌آید از فرزندان حسین (ع) که برای پدرش دعوت می‌کند؛ سپس سفیانی لشکرش را ارسال می‌کند.» (في بعض ما ورد في السفياني في سنة الظهور: مركز المصطفى:عن كتاب الفتن لابي نعيم: ج1، ص28). 20. امام صادق (ع) فرمود: «اولين قائمي که از ما اهل‌بيت قيام می‌کند با شما با احاديثی سخن می‌گويد که طاقت تحمل آن را نداريد پس عليه او خروج می‌کنيد». (مجلسی، بحارالانوار: ج52، ص375؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج3، ص44). 21. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین، ج2، ص653. 22. از امام علی (ع) وارد شده است که فرمودند: «محل تولد مهدی از اهل‌بیت پیامبر (ص) المدینه است.» (سید بن طاووس، التشریف بالمنن: ص154). به‌طور قطع این روایت بر امام مهدی (ع) صدق نمی‌کند؛ زیرا محل تولد ایشان «سامرا»ست . 23. امام علی (ع): «یا ابا العباس انت امام الناس... ای ابوالعباس، تو امام مردم هستی... .» (علی بن زین‌العابدین حائری یزدی، إلزام الناصب، ج‏2، ص 198). امام علی(ع)در این خطبه به‌صراحت قائم را با کنیۀ ابوالعباس یاد می‌کند و به‌صراحت می‌گوید که او نیز امام مردم است و این همان روایاتی است که می‌گویند خون‌خواه امام حسین (ع) است و به [نام] عمویش کنیه دارد.» [ر.ک: منبع شماره 17]. 24. انصار امام مهدی (ع) [مؤمنین به دعوت سید احمدالحسن] رؤیاهای خود را که خداوند در آنها شهادت داده است، به‌صورت صوتی و مکتوب، تعریف نمودند، در حالی که آنها جُدای از هم و از کشورها و اقوام مختلفی هستند. در سایت رسمی دعوت مبارک یمانی بسیاری از این شهادت‌ها وجود دارد. www.almahdyoon.org 25. سید احمدالحسن، وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی، ص 36 و 37. 26. قرآن کریم، سورۀ صف، آیه 6. 27. حاکم می‌گوید:«... از عبدالله بن مسعود (رض): پیامبر (ص) فرمود: «روزها و شب‌ها نمی‌گذرد تا اینکه مردی از اهل‌بیت من به فرمان‌روایی برسد، نام او شبیه نام من است و نام پدرش شبیه نام پدر من است، زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همان‌طور که از ظلم و جور پر شده است.» (حاکم نیشابوری، المستدرک: ج 4، ص 442). 28. شیخ صدوق، خصال: ص56؛ عيون اخبار الرضا (ع): ج1، ص189 ؛ مستدرك حاكم: ج2 ص559 ؛ نيل الأوطار شوكاني: ج9 ص164. مسلمان تردید نمی‌کند که پیامبر(ص) فرزند اسماعیل است و آن‌گونه یهودیان ادعا می‌کنند فرزند اسحاق نیست. 29. سید احمدالحسن، وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی، ص 37 و 38. اشعار تا نبینی خویش را ایمان حاصل می‌شود آیه‌ای می‌آید اطمینان حاصل می‌شود از گناه و غفلتم حال و هوا آلوده شد پاکی‌ام با نم‌نم باران حاصل می‌شود خوب می‌دانم ردیف کل اشعارم تویی با تو بیت و مصرع و اوزان حاصل می‌شود شدت تقوایی و از سترت ای برگ بهشت چون لباسی پوشش انسان حاصل می‌شود کعبه‌ای و آشکارت کرده مهدی بعد از آن دور تو می‌گردم و قربان حاصل می‌شود لحظۀ موعود نزدیک است با دستان تو آزمون و سنجش و میزان حاصل می‌شود آیه‌ها را خواندم اما خوب فهمیدم عزیز با تو درک آیۀ قرآن حاصل می‌شود دوستت دارم ولی می‌رنجم از دوری تو عاقبت تمکینت ای سلطان حاصل می‌شود می‌رسد روزی که می‌آیی همین جا نازنین دیدنت از غزه تا تهران حاصل می‌شود کمیل نقد و بررسی معیارهای مسیح‌‌شناسی کراویتز قسمت اول تبار و وابستگی قومی از راه مادر نیز منتقل می‌شود به قلم: یهوشوع ربوبی • پیشگفتار در باور یهودیانْ مسیح را از روی نشانه‌هایی چون ساختن معبد، جمع‌آوری یهودیان از سرتاسر جهان و آوردن صلح بر زمین باید شناخت؛ که بن‌صیون (بن‌صهیون) کراویتز [1] ‌ـ‌یکی از ربای‌های یهودی‌ـ در دفترچۀ راهنما برای مقابله با تبلیغات میسیونری [2] به آن‌ها اشاره می‌کند؛ در این مقاله قصد دارم معیارهایی را که او گفته‌ است بررسی و نقد کنم. • مختصری دربارۀ بن‌صیون کراویتز او صاحب‌نظر شناخته‌شده در زمینۀ جدل‌های مربوط به الهیات یهودیت و مسیحیت و یکی از بنیان‌گذاران «یهودیان برای یهودیت، بین‌المللی» [3] و مدیر اجرایی شاخۀ لس‌آنجلس این سازمان است. او به‌عنوان مدرس، برنامه‌های گوناگونی در تلویزیون و رادیو داشته و در سراسر ایالات متحدۀ آمریکا، شوروی سابق، آفریقای جنوبی، استرالیا و فلسطین اشغالی سخنرانی‌های متعددی را اجرا کرده است. • بررسی معیار اول کراویتز بن‌صیون کراویتز در دفترچۀ راهنما برای مقابله با تبلیغات میسیونری می‌گوید: «معیارهای لازم برای مسیح یهود.» [4] او 6 معیار را برمی‌شمارد و می‌گوید: «۱) یهودی باشد (تثنیه ۱۵:۱۷؛ اعداد ۱۷:۲۴)» [5]. می‌گویم: دربارۀ اینکه مسیح باید «یهودی باشد»، اگر منظور او این است که مسیح باید فقط از فرزندان یهودا و یعقوب (ع) باشد و نباید حتی ریشه‌ای از بنی‌اسماعیل در او باشد، صحیح نیست؛ زیرا هیچ حصری دربارۀ آن وجود ندارد. برای توضیح بیشتر به دو آدرسی که او قرار داده ‌است دقت کنیم: اولین، تثنیه ۱۵:۱۷ است که در آن می‌خوانیم: (البته پادشاهی را که یهوه خدایت برگزیند بر خود نصب نما. یکی از برادرانت را بر خود پادشاه بساز، و مرد بیگانه‌ای را که از برادرانت نباشد، نمی‌توانی بر خود مسلط نمایی). یهودیان معتقدند که مسیح پادشاه است؛ گویا بن‌صیون می‌خواهد از تثنیه ۱۵:۱۷ اثبات کند که مسیح باید از بنی‌اسرائیل باشد! اما عبارت (برادرانت) می‌تواند برادران بنی‌اسرائیل را نیز دربرگیرد؛ همان‌طور که می‌دانیم بنی‌عیسو برادران بنی‌اسرائیل خطاب شده‌اند. [6] پس بنی‌اسماعیل نیز می‌توانند برادران بنی‌اسرائیل خطاب شوند. [7] اما دومین، پیشگویی بلعام بن بعور است: (او را خواهم دید لیکن نه الآن. او را مشاهده خواهم نمود اما نزدیک نی. ستاره‌ای از یعقوب طلوع خواهد کرد و عصایی از اسرائیل خواهد برخاست و اطراف موآب را خواهد شکست. و جمیع ابنای فتنه را هلاک خواهد ساخت). [8] در اینجا نیز حصری را نمی‌بینیم. در نتیجه با توجه به نکته‌ای که پیش‌تر تقدیم شد، همچنین این متن، می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که مسیح موعود می‌تواند هم از نسل یعقوب (ع) و هم از اسماعیل (ع) باشد. • بررسی معیار دوم کراویتز او معیار دوم را این‌گونه می‌نویسد: «عضو قبیلۀ یهودا (پیدایش ۱۰:۴۹) و از اخلاف مستقیم و مذکر داوود پادشاه (اول تواریخ ۱۱:۱۷ مزامیر 29:89-36؛ یرمیا ۱۷:۳۳؛ دوم شموئل 1۲:۷-۱۶) و نیز از اخلاف سلیمان پادشاه باشد. (اول تواریخ 10:22؛ دوم تواریخ ۱۸:۷)».[9] می‌گویم: باور بن‌صهیون به اینکه مسیح باید حتماً از نوادگان مستقیم و مذکر داوود و سلیمان باشد، به این علت که تبار و وابستگی قومی فقط از راه پدر منتقل می‌شود، باور دقیقی نیست؛ زیرا نسب از طریق دختر شیشان به نسلش رسید؛ خلاصه، شیشان از نسل یهودا بود و پسری نداشت؛ اما غلامی مصری به اسم يرحاع داشت که دخترش را به ازدواج او درآورد [10] و ما در کتاب مقدس به‌روشنی این موضوع را می‌بینیم که نسب از طریق دخترش منتقل شد و فردی به اسم اسماعیل که از نوادگان این دختر بود از نسل پادشاهان محسوب شد. [11] نسل پادشاهان یعنی نسل یهودا. [12] • نتیجه‌گیری بن‌صیون ادعا کرد که مسیح یا آن منجی موعود که منتظرش هستند، باید یهودی باشد که این ادعا با توجه به «تنخ» قابل رد است. او همچنین در معیار دوم خود ادعا کرد که او باید از اخلاف مستقیم و مذکر داوود و سلیمان (ع) باشد که این باور نیز دقیق نبود و تبار و وابستگی قومی از راه مادر نیز منتقل می‌شود. به‌هرحال آنچه از متون می‌آموزیم این است که او می‌تواند از نوادگان پسری اسماعیل و از نوادگان دختری داوود و سلیمان (ع) باشد و در این باور اشکالی وجود ندارد. منابع: 1. Bentzion kravitz 2. https://jewsforjudaism.ca/the-jewish-response-to-missionaries/ 3. JEWS FOR JUDAISM, International 4. دفترچۀ راهنما برای مقابله با تبلیغات میسیونری، ص۲۹. 5. همان، ص30. 6. ر.ک: تثنیه ۴:۲. 7. چراکه اسماعیل (ع) برادر اسحاق (ع) بود و بنی‌اسماعیل و بنی‌اسحاق (یا به عبارت دیگر بنی‌اسرائیل) می‌توانند برادران یکدیگر خطاب شوند. 8. اعداد ۱۷:۲۴. 9. همان، ص30. 10. (و شيشان را پسری نبود ليکن دختران داشت و شيشان را غلامی مصری بود که يرحاع نام داشت. ۳۵ و شيشان دختر خود را به غلام خويش يرحاع به زنی داد و او عَتّای را برای وی زاييد.۳۶ و عتای ناتان را آورد و ناتان زاباد را آورد. ۳۷ و زاباد اَفلال را آورد و اَفلال عوبيد را آورد. ۳۸ و عوبيد ييهُو را آورد، ييهُو عَزَريا را آورد. ۳۹ و عَزَريا حالَص را آورد و حالص اَلعاسَه را آورد. ۴۰ و اَلعاسَه سَسمای را آورد و سَسمای شَلُّوُم را آورد. ۴۱ و شَلوم يقَميا را آورد و يقَميا اَلِيشَمَع را آورد). (۱ تواریخ، فصل ۲). 11. (اما در ماه هفتم واقع شد که اسماعیل بن نتنیا ابن الیشمع که از ذریت پادشاه بود، به اتفاق ده نفر آمدند و جدلیا را زدند که بمرد و یهودیان و کلدانیان را نیز که با او در مصفه بودند(کشتند).) ۲ پادشاهان ۲۵:۲۵. | (و در ماه هفتم واقع شد که اسماعیل بن نتنیا ابن الیشاماع که از نسل پادشاهان بود، با بعضی از رؤسای پادشاه و ده نفر همراهش نزد جدلیا ابن اخیقام به مصفه آمدند و آنجا در مصفه با هم نان خوردند). (ارمیا ۱:۴۱). 12. (عصا از یهودا دور نخواهد شد. و نه فرمان‌فرمایی از میان پای‌های وی تا شیلو بیاید. و مر او را اطاعت امت‌ها خواهد بود). (پیدایش 10:49). (زيرا يهُودا بر برادران خود برتری يافت و پادشاه از او بود؛ اما نخست‌زادگی از آن يوسف بود). (۱تواریخ ۲:۵). | (ليکن يهُوَه خدای اسرائيل مرا از تمامی خاندان پدرم برگزيده است که بر اسرائيل تا ابد پادشاه بشوم؛ زيرا يهودا را برای رياست اختيار کرد و از خاندان يهودا خاندان پدر مرا و از فرزندان پدرم مرا پسند کرد تا مرا بر تمامی اسرائيل به پادشاهی نصب نمايد). (۱تواریخ ۴:۲۸). | (جلعاد از آن من است، منسی از آن من. افرایم خود سر من است و یهودا عصای سلطنت من). (مزامیر ۷:۶۰). نعمتی که از آن بازخواست می‌شویم به قلم:نوردخت مهدوی مقدمه از یاد نمی‌برم در سال دوم تولد دوباره‌ام ـ‌منظورم از تولد دوباره، ایمان به وصی و فرستاده امام مهدی (ع)، مهدی اول، احمد مذکور در وصیت رسول‌الله (ص) سید احمدالحسن است‌ـ شب وفات رسول مکرم اسلام محمد مصطفی (ص) رؤیایی دیدم که بی‌ارتباط با موضوع نوشتارم نیست: در رؤیا خود را در حیاط منزل پدری‌ام دیدم، سحرگاه بود و می‌دانستم شب وفات حضرت رسول است، نگاهم به آسمان به‌سمت بالا کشیده شد. تمام آیات سورۀ «تکاثر» در پهنۀ آسمان، نورانی نوشته شده بود و تلألؤ نورش چشمانم را نوازش می‌کرد به‌گونه‌ای که در وصف نمی‌گنجد و دقیقاً در انتهای آیۀ: (ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم) [1] (که در آن روز شما را از نعمت‌ها بازخواست می‌کنند) دیدم که با همان رنگ چشم‌نوازی که آیات الهی بر گسترۀ آسمان نقش بسته بود، نوشته شده: «الدعوة الیمانیه دعوة الحق.». در رؤیا شعفی عمیق مرا در بر گرفت و بار دیگر منت خدای را بر سرم دیدم که از غیب و ملکوتش شاهد دیگری بر حقانیت دعوت یمانی، دعوت سید احمدالحسن برایم فرستاد. هدف از نقل این رؤیا اثبات حقانیت دعوت یمانی نیست؛ چراکه این دعوت با دلایل بسیار اثبات شده است، هدف پرداختن به آیۀ آخر سورۀ تکاثر است و نعمت عظیمی که درباره‌اش بازخواست می‌شویم. برای عاقل اشاره‌ای کافی است. این نعمت عظیم کدام است؟ چه نعمتی است که در روز بازگشت باید درباره‌اش حساب پس داده و مؤاخذه شویم؟ تفسیر آیه محمدحسین طباطبایی در کتاب تفسیر المیزان خود می‌نویسد: «ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم؛ ... همچنين از ظاهر سياق برمی‌آید كه مراد از (نعيم)، مطلق نعمت‌هاست؛ يعنى هرچيزى كه كلمۀ (نعمت) بر آن صادق باشد، پس هر انسانى از هر نعمتى كه خدا به او داده بازخواست خواهد شد. براى اينكه نعمت ـ‌يعنى هرچيزى كه سازگار با زندگى و كمال منعم عليه است، و به‌نوعى خير و منفعت او را تضمين مى‌كند‌ـ وقتى نعمت مى‌شود كه در موردى استعمالش كند كه اين استعمال سعادتى براى او باشد، و از آن سعادت سود ببرد، اما اگر در خلاف آن به كار ببرد، مثلاً نعمت آب را در سوراخ گوش خود بريزد ديگر نعمت نيست چون آب سازگار با گوش نيست، هرچند كه خودش فى‌نفسه نعمت است. و خداى تعالى انسان را آفريده، و غايت و هدف نهايى از خلقتش را كه همان سعادت او و منتهى درجه كمال اوست تقرب عبودى به درگاه خود قرار داده، همچنان‌كه خودش فرمود: (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون)، و اين تقرب عبودى همان ولايت الهى نسبت به بنده‌اش است، و خداى سبحان تمامى آنچه مايۀ سعادت اوست و از آن در سلوكش به‌سوى غايتى كه براى آتش خلق كرده منتفع مى‌شود، و آن عبارت است از: همۀ نعمت‌هاى ظاهرى و باطنى كه در اختيار او نهاده... . پس سؤال از عمل بنده سؤال از نعيم الهى است كه به چه صورت مصرفش كرد، آيا شكر نعمت را به‌جاى آورد، يا آن را كفران نمود؟» [2] او می‌گوید: منظور از نعیم، مطلق نعمت‌هاست و هر نعمتی باید در موارد خودش استعمال شود. ناصر مکارم شیرازی نیز در کتاب تفسیر نمونۀ خود در تفسیر آیۀ 8 سوره تکاثر می‌نویسد: «در قيامت از چه نعمت‌هایى سؤال مى‌شود؟ در آخر آيۀ اين سوره خوانديم كه مسلماً همۀ شما روز قيامت از نعمت‌ها بازپرسى خواهيد شد، بعضى گفته‌اند منظور از اين نعمت سلامت و فراغت خاطر است، و بعضى آن را تندرستى و امنيت مى‌دانند و بعضى همۀ نعمت‌ها را مشمول آيه شمرده‌اند. در حديثى از امیر مؤمنان على (ع) مى‌خوانيم: النعيم الرطب، و الماء البارد: نعيم رطب و آب خنک است درحالى‌كه در حديث ديگرى مى‌خوانيم كه ابوحنيفه از امام صادق (ع) دربارۀ تفسير اين آيه سؤال كرد، امام (ع) سؤال را به او برگرداند، و فرمود: نعيم به عقيدۀ تو چيست؟ عرض كرد: غذاست و طعام و آب خنک، فرمود: اگر خدا بخواهد تو را روز قيامت در پيشگاهش نگه دارد تا از هر لقمه‌اى كه خورده‌اى، و هر جرعه‌اى كه نوشيده‌اى، از تو سؤال كند بايد بسيار در آنجا بايستى! عرض كرد: پس نعيم چيست؟ فرمود: ما اهل‌بيت هستيم كه خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده، و ميان آن‌ها بعد از اختلاف الفت بخشيده، دل‌هاى آنان را به‌وسيلۀ ما به هم پيوند داده، و برادر خود ساخته، بعد از آنكه دشمن يكديگر بودند، و به‌وسيلۀ ما آن‌ها را به اسلام هدايت كرده ... آرى، نعيم همان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و خاندان اوست. تفسير اين روايات ظاهراً مختلف، چنين است كه نعيم يك معناى بسيار گسترده دارد كه همۀ مواهب الهى را اعم از معنوى مانند دين و ايمان و اسلام و قرآن و ولايت، و انواع نعمت‌هاى مادى را اعم از فردى و اجتماعى شامل مى‌شود، منتها نعمت‌هایى كه اهميت بيشترى دارند مانند نعمت ايمان و ولايت، بيشتر از آن‌ها سؤال مى‌شود كه آيا حق آن‌ها ادا شده يا نه؟ و ظاهراً رواياتى كه نعمت‌هاى مادى را از شمول اين آيه نفى مى‌كند ناظر به اين معناست كه شما نبايد مصداق‌هاى مهم‌تر را رها كرده به مصداق‌هاى كوچك‌تر روى آوريد، و در حقيقت هشدارى است به مردم در زمينۀ سلسله‌مراتب مواهب و نعمت‌هاى الهى و اينكه در برابر آن‌ها مسئوليت سنگين دارند؛ و چگونه ممكن است از اين نعمت‌ها سؤال نشود درحالى‌كه سرمايه‌هاى بزرگى هستند كه در اختيار بشر قرار داده شده، و بايد از هركدام دقيقاً قدردانى كنند و شكر آن را به‌جای آورند، و در موارد خود صرف كنند.»[3] تفاسیر سید محمدحسین طباطبایی و ناصر مکارم شیرازی را با هم مرور کردیم. پاسخ‌های دیگر مفسرین هم شبیه آنان است، به همین دلیل ذکر همین دو تفسیر کافی است. معنای «نعیم» در کلام سید احمدالحسن سید احمدالحسن در کتاب متشابهات خود می‌نویسد: «همان‌گونه که از اهل‌بیت (ع) روایت شده است، منظور از نعمت‌ها محمد و آل‌محمد (ع) هستند. بازخواست دربارۀ ایشان (ع) در روز قیامت به‌خاطر شأن و منزلت عظیم آن‌ها نسبت به انبیا و فرستادگان پیش از آن‌هاست.» [4] با نگاهی به عالم ذر و امتحانی که در پیدایش نخستین صورت پذیرفت و طبق کلام رسول خدا (ص) و اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) متوجه می‌شویم این شأن و منزلت عظیم محمد و آل‌محمد (ع) در اعطای آن چیزی است که خود در پیشگاه خداوند عطا کردند. آن هنگام که نفس‌های بنی‌آدم در عالم ذر، در صفوفی در محضر باری‌تعالی قرار گرفتند، نفوس محمد و آل‌محمد (ع) پیش از آنکه ندای «الست بربکم» پروردگار به گوششان برسد، نور را از پشت پرده‌ها دیدند حتی قبل از اینکه نور تراوش کند، و به معدن عظمت رسیدند و به پروردگار خویش لبیک گفتند. آنان کسانی بودند که همۀ وجودشان را به‌سمت فیض الهی متمرکز کردند و ارواحشان به ملأ اعلی آویخته بود و در عالم ذر پیشگامان در اقرار به ربوبیت خداوند بودند. محمد (ص) پیروز مسابقه بود [5] و خاندانش نیز جزو پیشی‌گیرندگان در آن مسابقه بودند (السابقون السابقون اولئک المقربون) و سایر انبیا و فرستادگان در مراتب بعد از آنان قرار گرفتند؛ تاجایی‌که محمد و آل‌محمد (ع) حاملان علم و دین خدا و امینان او در میان خلق شدند. [6] آنان کسانی‌اند که در عالم ذر به ولایتشان از سایر پیامبران عهد و میثاق گرفته شد. [7] با توجه به این تفاصیل آیا کسی را جز محمد و آل‌محمد (ص) می‌شناسید که چنین فضیلت و برتری نسبت به سایر خلایق داشته باشند؛ «برحسب آنچه عطا کردند به آنان اعطا شد.»[8] سید احمدالحسن می‌فرماید: «انبیا و فرستادگان و محمد و آل‌محمد (ع) انواری هستند که راه را برای امّت‌های خویش روشن ساختند و به‌وسیلۀ آن‌ها راه خداوند سبحان و متعال شناخته می‌شود و با سیره و منهج و حکمت و سخنان و کِردار آن‌ها، حق از باطل بازشناخته می‌شود، و محمد و آل‌محمد (ع) نور خداوند سبحان و متعال‌اند. آن‌ها (ع) چون خورشیدهایی هستند که راه را برای این امّت اسلامی روشن کردند؛ ولی با کمال تأسّف امّت از آن‌ها روی برگردانید و به سیره و روش آن‌ها اقتدا نکرد؛ اما بقیۀ انبیا و فرستادگان، همانند شمع‌هایی بودند که راه را برای امّت‌های خود روشن ساختند و از همین رو خداوند سبحان و متعال هشدار می‌دهد که از این امّت دربارۀ محمد و آل‌محمد (ع) بازخواست خواهد کرد. راهی که با شمع‌هایی روشن می‌شود همانند راهی نیست که با خورشیدها روشن می‌شود و آن‌کس که سرگردان می‌شود و راهش را گم می‌کند، درحالی‌که این راه با خورشیدهای روشن و تابان روشن شده، سزاوارتر است به اینکه مورد حساب و عتاب قرار گیرد و سپس مجازات شود.» [9] سخن پایانی نعمتی که در قیامت از آن بازخواست می‌شویم محمد و آل‌محمدند، نه مطلق نعمت‌ها؛ نه آب و غذایی که می‌نوشیم و می‌خوریم... «نعیم» محمد و آل‌محمدند کسانی که اگر نبودند هیچ‌کدام ما نبودیم، نه فقط ما که هیچ خلقی و هیچ عالَمی نبود: «ای احمد، اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم، اگر علی نبود تو را خلق نمی‌کردم و اگر فاطمه نبود، شما دو تن را نمی‌آفریدم.» از وجود آنان است که ما نیز وجودی داریم. آنان که خود وجود مبارکشان قائم به خداوند است. آنان که پیشگام در عالم ذر بودند و رستگاران و مقربان در پیدایش نخستین و برترین خلق و امینان خداوند، حاملان علم و دین، ترجمان وحی و... در عالم دنیا. کسانی که اطاعتشان بر پیامبران و فرستادگان و سایر بنی‌آدم واجب شد و اطاعت از آنان همان اطاعت و فرمان‌بُرداری از امر خداوند است. خوشا به حال کسانی که در عالم پیدایش نخستین با آنان پیمان بستند و در عالم دنیا یاری‌شان کردند؛ چراکه بهترین‌های عالم از انبیا و فرستادگان خلق شدند برای یاری آنان. [10] الحمد لله علی نعمة ولایت محمد و آل‌محمد (ائمه و مهدیین علیهم‌السلام) _________________________ منابع: 1. تکاثر، 8. .2https://quran.anhar.ir/tafsir-14611.htm .3https://quran.anhar.ir/tafsir-14612.htm 4. سید احمدالحسن، متشابهات، ج 2، سؤال 76. 5. امام صادق (ع) فرمود: از رسول خدا (ص) پرسیده شد به چه علت از همۀ فرزندان آدم پیش افتادی؟ فرمود: «زیرا من نخستین کسی بودم که با [گفتن] "بله" اقرار کرد؛ خدا از پیامبران پیمان گرفت و آنان را بر نفس‌هایشان گواه ساخت که مگر من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله؛ و در آنجا من نخستین کسی بودم که پاسخ گفتم.» (بصائرالدرجات، صفار، ص 106). ر.ک: اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 10. 6. ر.ک: بحار الانوار، علامه مجلسی، ج5، ص 244. 7. اصول کافی، شیخ کلینی، ج 2، ص 8. 8. ر.ک: سید احمدالحسن، متشابهات، ج 1، سؤال 17. 9. سید احمدالحسن، متشابهات، ج 2، سؤال 76. 10. (وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ). (آل‌عمران، 81)

فایل‌های PDF

هفته‌نامه زمان‌ظهور شماره 175
مشاهده فایل پی دی اف