نشریه زمان ظهور 174
آیا ازدواج فرزندان آدم و حوا با یکدیگر، با دین و تکامل سازگاری دارد؟ به قلم: نرگس مهدوی مقدمه همواره تا به امروز ایجاد نسل بشر و ازدیاد جمعیت آن مورد کنکاش علم و دین بوده است. دین بنا بر عقیدۀ علمایش میگوید: «آدم اولین انسان بر روی کرۀ زمین بود و جفتش حوا از باقیماندۀ گِل او یا از دندۀ او (براساس کتب مقدس) برایش خلق شد!» آیا آدم و حوا تنها گونۀ انسان در کرۀ زمین بودهاند؟! آیا نسل بشر حاصل ازدواج آدم و حوا با یکدیگر و ازدیاد نسل بشر نتیجۀ ازدواج فرزندانش با یکدیگر بوده است؟! یعنی ازدواج محارم با یکدیگر! آیا نسل بشر از زنای محارم ایجاد شده است؟! آیا ازدواج محارم سنتی دیرینه بوده و از میان رفته است؟! علمای دین چنین میگویند، اما آیا علم نیز بر همین عقیده است؟! در علوم زمینشناسی تاریخی و زیستشناسی تکاملی میبینیم که حیات در زمین از پروتئینهای همانندساز آغاز شده است؛ ابتدا موجودات ساده ایجاد شده و سپس رو به پیچیدگی نهاده است. انسان نیز در این فرایند تکاملی حیات مستثنا نبوده و ابتدای خلقتش همان وجود سادۀ همانندساز بوده که راه تکاملی پیموده و بهصورت انسان خردمند امروزی درآمده است. در حیات زمینی میبینیم موجودات برای بقا و تولیدمثل با هم در رقابتاند و آن موجودی در دفتر زندگی باقی میماند که قدرت باروری و ژنهای غالبی برای سازگاری با محیطزیست خویش دارا باشد؛ اما آیا ازدواج خویشاوندی یا درونزایی در حیات زمینی، مزیت محسوب میشود؟ آیا انتخاب طبیعی آن را بهعنوان رفتاری پسندیده، تثبیت میکند یا بهعنوان رفتاری مذموم، حذف میکند؟ در این مقاله سعی بر این است که از منظر علم و دین ـبراساس پژوهشهای علمی و اعتقادی موجود در کتاب «توهم بیخدایی، نشانههای پروردگار در هستی» نوشتۀ احمدالحسنـ به این موضوع بپردازیم که انسان از راه تکامل و از طریق قانون الهی و مشروع به تولیدمثل پرداخته و ازدیاد نسل آن کاملاً منطبق بر شرع الهی و حیات طبیعی بوده است. حقیقت آفرینش آدم و حوا از دیدگاه علم و دین خدا خواست از میان مخلوقاتش جانشینی برای خودش برگزیند و هیچیک از مخلوقات بهجز انسان بار این مسئولیت را نپذیرفت. (آنگاه خدا گفت: انسان را به صورت خودمان و شبیه خودمان بسازیم، و او بر ماهیان دریا و بر پرندگان آسمان و بر چهارپایان و بر همۀ زمین و همۀ خزندگانی که بر زمین میخزند فرمان براند. پس خدا انسان را به صورت خود آفرید، او را به صورت خدا آفرید؛ ایشان را مذکر و مؤنث آفرید. خدا ایشان را برکت داد و خدا به ایشان فرمود: بارور شوید و کثیر شوید و زمین را پر سازید و بر آن تسلط یابید. بر ماهیان دریا و بر پرندگان آسمان و بر هر جانداری که بر زمین حرکت میکند فرمان برانید). [۱] آدم و حوا نخستین انسانهای روی زمین نبودهاند. آنها از پدران و مادران خود تولد یافته بودند؛ با این تفاوت که بدنهایشان برای بُعد دیگری از وجود آماده شده و ارتقا یافته بود تا بتوانند آن نطفۀ نفسانی خلقشده در آسمانها را بپذیرند. در این میان علمای یهود با بینش محدودشان در فهم آیات مقدس به شرح و تفسیر آیات الهی پرداختند و اولین بدعتگذاران در امر دین شدند. به وهم و استدراکشان حوا از پهلو و دندۀ آدم خلق شد و آدم بر او مایل شد. چند صباحی در بهشت ساکن بودند و به ناز و نعمت زندگی میکردند. سپس با نافرمانی از خدای تعالی با خوردن از درخت ممنوعه عصیان کردند و از بهشت اخراج شدند. [۲] آنها به همین شکل و ساختار امروزی به زمین فرود آمدند! در زمین با فرزندآوری به تکثیر نوع بشر پرداختند! از طرفی دانشمندان و متخصصان در رشتههای زمینشناسی تاریخی، کالبدشناسی تطبیقی و پژوهشهای ژنتیکی دلایلی میآورند که نظریۀ تکامل را ثابت میکنند و آفرینش دفعی و یکبارۀ انسان را طبق نظر علمای دین مردود میدانند. احمدالحسن در کتاب توهم بیخدایی میگوید: «زمینشناسی تاریخی بهطور قطعی ثابت کرده که حیوانات و نباتات در فواصل زمانی متوالی رو به تکامل نهادهاند. در ابتدا باکتری به وجود آمد سپس با گذشت زمان طولانی سلولهای دارای هستۀ حقیقی پدیدار شد و بهدنبال آن موجودات چندسلولی پا به عرصۀ وجود نهاد و بهاینترتیب حیات آرامآرام رو به تکامل گذاشت.» در ادامه و در واقع برای اینکه پاسخ قانعکنندهای به معتقدان به آفرینش دفعی دهد، میگوید: «اگر آفرینش بهصورت دفعی و یکباره صورت گرفته، و هدف خدا از آفرینش، انسان و موجودات پیرامون او بوده باشد، و اگر انسان در زمانی بسیار نزدیک در مقایسه با تاریخ زمینشناسی به وجود آمده باشد، چرا خدا دستههای اولیه را با نظم و ترتیب آفریده بهگونهای که هر دستۀ جدید مشابه دستۀ قبلی ولی تکاملیافتهتر و تطابقیافتهتر از آن است؟! آیا مثلاً به این دلیل خدا آنها را طی دورههای زمانی و تکاملی آفرید، چون قصد فریب انسان را دارد و میخواهد هنگامی که او فرایند آفرینش را در لایههای زمین بهگونهای که منظم و مرتب بوده و بهتدریج رو به تکامل و پیشرفت مینهد، ببیند به تکامل معتقد گردد؟! مسلماً چنین نیست! خدا میخواهد انسان حقیقت را همانگونه که هست بشناسد، و میخواهد آدمی به خدا و خلقت همانگونه که خدا آن را پدید آورده است، ایمان بیاورد. تنها پاسخ قانعکننده، منطقی و قابلقبول که با مراجعه به زمینشناسی تاریخی به آن میرسیم این است: زندگی بهگونهای ساده آغاز شد، سپس بهتدریج تکامل و ارتقا یافت.» [۳] تکامل و تاریخچۀ جفتگیری و تکثیر نظریۀ تحول انواع توسط دانشمندانی مانند لامارک و بهخصوص چارلز داروین، زیستشناس انگلیسی، مطرح شد و بر این باور است که خلقت موجودات زنده بهطور مستقل نبوده؛ یعنی جانداران فعلی هرکدام تکاملیافتۀ گونۀ قبل از خود است و سرمنشأ همۀ آنها به موجودات همانندساز تکسلولیِ بسیار ساده برمیگردد. براساس این نظریه تمام گیاهان و جانوران در مدتی بسیار طولانی، از اَشکال ساده و اولیۀ حیات متکامل شدهاند. چون شکل حیات ابتدا ساده بود و موجودات زنده در ساختار سلولیشان پیچیدگی نداشتند، با تقسیم شدن و دو نیم شدن، تکثیر مییافتند، ولی زمین اولیه مکان خیلی ناخوشایندی بود و معمولاً شرایط آن بهسرعت تغییر میکرد. احتمالاً در چنین شرایطی، موجوداتی که تولیدمثل غیرجنسی میکردند بر اثر فرایند تکامل و انتخاب طبیعی به موجوداتی تبدیل شدند که تولیدمثل جنسی را ترجیح میدادند. تولیدمثل جنسی تنوع ژنتیکی را زیاد میکند و این به بقای گونه در شرایط سخت کمک میکند. تاریخچۀ پیدایش تولیدمثل جنسی به زمانهای بسیار بسیار دور یعنی یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون سال پیش میرسد. امروزه میدانیم همۀ موجودات زندهای که تولیدمثل جنسی میکنند از یک جد مشترک ریشه گرفتهاند. نخستین جانداری که تولیدمثل جنسی کرد نوعی جلبک قرمز یا جلبک دریایی به نام Bangiomorpha pubescens بود که در صخرههایی در شمال کانادا یافت شد. [۴] دیگر فسیل یافتشده به ۳۸۵ میلیون سال پیش به یک ماهی باستانی به نام Microbrachius dicki میرسد. فسیلهای این ماهی در صخرههایی در اسکاتلند پیدا شده که دارای بازوهای کوچکی است و در نوک بازوها مکندههای کوچکی قرار دارد. آنالیز دقیق فسیلها نشان داد که نسخههای مادۀ این بازوها دارای صفحات کوچکی بودند که نسخههای نر را در سر جا محکم نگه میداشته است. این بازوها برای تولیدمثل جنسی به وجود آمده بودند. اولین مهرهدارانی که از طریق لقاح داخلی تولیدمثل میکردند، همین ماهیها بودند. لقاح داخلی درست همان کاری است که ما انسانها انجام میدهیم. آنها همچنین نخستین گونههایی بودند که جنس نر و مادۀ آنها از نظر ظاهری تفاوت داشتند. [۵] باورهای اشتباه علمای دین بر ازدیاد نسل بشر آیا نسل انسان با فرزندان آدم و حوا منتشر و زیاد شد؟! در کتاب بحارالانوار چنین آمده: ۱- برای آدم و حوا هفتاد شکم بچه به دنیا آمد که هر شکم یک پسر و یک دختر بود، و در دو شکم هم یک پسر و یک دختر به دنیا آمد که مجموعاً ۱۴۲ فرزند میشود. [۶] ۲- همسر آدم، حوا پانصد بطن فرزند به دنیا آورد که در هر بطن یک پسر و یک دختر متولّد میشد [۷] که مجموعاً هزار فرزند میشود. ۳- برای حضرت آدم از حوا بیست فرزند پسر و بیست فرزند دختر متولّد شد كه در هر بطنی یک پسر و یک دختر متولّد میشد كه مجموعاً 40 فرزند میشود. [۸] ۴- فرزندان آدم و حوا 120 بطن در هفتصد سال از عمرشان بود [۹] كه مجموعاً 120 فرزند میشود كه این روایت اشارهای به پسر و دختر بودن هر بطن ندارد. در نتیجه بهطور خلاصه فرزندانی که برای حضرت آدم و حوا نقل کردهاند، ۴۰ فرزند، ۱۲۰ فرزند، ۱۴۲ فرزند یا ۱۰۰۰ فرزند بوده است. اکنون سؤالی پیش میآید: آیا در دورۀ زندگی یک زن بالغ، توانایی جنسی و فیزیولوژیاش این امکان را برایش فراهم میسازد که اینچنین صاحب فرزندان شود؟! دیرینه انسانشناسان بر این باورند: «اجداد ما در بازتولید خود بد هستند. حتی امروزه با وجود مداخلات پزشکی مدرن بارداری و زایمان و در نتیجه، بهبودی پس از زایمان طولانیتر، سختتر و بیشتر در معرض عوارض فلجکننده است.» [۱۰] به نکتۀ دیگری که باید توجه داشت این است که به گزارش ساینسآلرت، محققان در نتیجۀ تحقیقات خود دریافتند که در طول ۲۵۰ هزار سال گذشته، میانگین سنی بچهدارشدن انسانها 9/26 سال بوده است. باید در نظر داشت که ۳۰۰ هزار سال پیش، زمانی است که اولین گونۀ انسان خردمند روی زمین ظاهر شد. نتایج این مطالعه نشان میدهد که میانگین سنی پدران هوموساپینس (انسان خردمند) همواره بزرگتر از میانگین سنی مادران هوموساپینس بوده است؛ بهطوری که مردان در 7/30 سالگی و زنان در 23.2 سالگی صاحب فرزند میشدند. [۱۱] پس امروز بنا بر باور رایج علمای دین باید به مادرمان «حوا» هزار بارکالله و ماشاءالله گفت که یکتنه توانست بزاید و نسل بشر را تکثیر کند! در تورات نیز چنین آمده است: (و آدم، زن خود حوا را بشناخت و او حامله شده، قائن را زایید. و گفت: «مردی از یهوه حاصل نمودم.» و بار دیگر برادر او هابیل را زایید. و هابیل گلهبان بود، و قائن کارکن زمین بود). [۱۲] این دو آیه در تفسیر عهد عتیق بدین شرح آمده:«آمیزش جنسی تنها طریقی است که خدا خود مقرر نموده است تا بهوسیلۀ آن، یک زوج صاحب فرزند شوند. این خداست که در حاکمیتش به همگان حیات میبخشد؛ و در ادامه شرح میدهد چون میان آیۀ ۱ و ۲ فاصله زمانی وجود ندارد، برخی گمان میکنند آن دو پسر همزاد بودند). بعد از مرگ هابیل، قائن مورد خشم خدا قرار میگیرد و ملعون میشود و آن لعنت بر حاصلخیزی خاکی که وی بر آن کشتوکار میکرد، اثر میگذارد. برای دهقانی چون قائن، لعنت معضلی جدی است و به این معناست که وی همۀ عمرش «آواره و پریشان» خواهد بود. دیگر آنکه قائن امتیاز برادر بزرگتر بودن را نیز از دست داده بود و میراثدار خانواده نبود. خدا در رحمت خویش به آدم و حوا پسری خداشناس میبخشد. نسل این پسر است که ادامه مییابد و به عیسای مسیح میرسد. [۱۳] (پس آدم بار دیگر زن خود را شناخت، و او پسری بزاد و او را شیث نام نهاد؛ زیرا گفت: «خدا نسلی دیگر برای من قرار داد، به عوض هابیل که قائن او را کشت.» و برای شیث نیز پسری متولد شد و او را انوش نامید. در آن وقت به خواندن اسم یهوه شروع کردند). [۱۴] اکنون دوباره به سؤالی دقت میکنیم که مبنای پژوهش ما قرار گرفته است: آیا پسران آدم و حوا، با خواهرانشان ازدواج کردند؟! در فصول بعد، دلیل و اشکال اینچنین فرضیۀ اشتباهی را بیان میکنیم. اینکه چگونه علمای دین با بدفهمی و لجاجتشان در اثبات این فرضیۀ غلط، هم خود به گمراهی کشیده شدند و هم دین الهی را منحرف کردند. همچنین آنان با تعصب و دشمنی با دانشمندان، نظریۀ تکامل را رد کردند؛ در صورتی که در نظریۀ تکامل میبینیم که پیدایش از سادهترین موجود زنده ایجاد شده، راه دور و درازی را طی کرده تا موجودات پیچیدهتر (هدف خلقت انسان) تشکیل شدهاند. هم اینکه موجودات زنده بهوسیلۀ غربالهای پیدرپی طبیعت و ژنهای بهوجودآورندۀ ابزار هوشمندی و تطور آنها توانستند خطرات و تهدیدات محیط اطراف خود را دفع نموده و راه تغییر و تنوع را بپیمایند. تحریم ازدواج خواهر و برادری از عهد آدم در خصوص ازدواج فرزندان آدم و حوا با یکدیگر، گفتههای بسیاری وجود دارد. عالمان یهودی و بهتبع آنها، مسیحیان و اهلسنت و گروهی از فقهای شیعه میپندارند فرزندان آدم و حوا، هابیل و قابیل (قائن) با همزادهای یکدیگر ازدواج کردهاند. چنین روایت میکنند قابیل و خواهرش اقلیما و هابیل و خواهرش لیوذا، وقتی بزرگ شدند و به سن ازدواج رسیدند، خداوند به آدم امر كرد كه نكاح كنند و قابیل خواهر هابیل را و هابیل خواهر قابیل را به عقد خود درآورند، هابیل راضی شد، ولی قابیل نپذیرفت و از امر پدرش روی برگرداند و گفت این امر خدا نیست و خواهر من زیباتر است. خداوند امر كرد كه آن دو قربانی كنند برای تقرب به پروردگار كه هركدام قبول شد رأی او پذیرفته شود... در نهایت هابیل کشته میشود و قابیل متواری. پس مسلماً ازدیاد نسل بشر توسط اینان و بهواسطۀ ازدواج خواهر و برادری انجام نگرفته! بعد از آن، آدم و حوا دارای فرزند دیگری به نام شیث یا هبةالله و سپس یافث میشوند. در روایتی از امام جعفر صادق (ع) است که میفرماید: «اینكه برادران و خواهران با هم ازدواج كرده باشند، شدیداً انكار میشود و پذیرفتنی نیست؛ و در ادامه میفرماید: بعد از شیث، یافث به دنیا آمد، امّا شیث و یافث دیگر خواهر دوقلو نداشتند و خداوند بهخاطر حرمت ازدواج خواهر با برادر كه در لوح محفوظ چنین آمده است، در عصر روز پنجشنبهای یک حوری از بهشت فرستاد كه اسمش «بركت» بود و خداوند عزوجل به آدم (ع) امر كرد شیث را با «بركت» تزویج كند و آدم اینچنین كرد. سپس در بعدازظهر فردای آن روز یعنی در روز جمعه حورائی از بهشت كه اسمش «منزلت» یا «نزلت» بود فرود آورده، پس خداوند عزوجل به آدم امر كرد كه او را به عقد یافث در آورد و آدم اینچنین كرد؛ و هركدام دارای فرزند شدند، برای شیث پسری و برای یافث دختری متولد شد كه خداوند امر كرد به آدم كه این دختر و پسر را به عقد هم درآورد كه دخترعمو و پسرعمو بودند و آدم این كار را انجام داد و فرزندان آنها به دنیا آمدند و نسل بشر تكثیر شد و فرزندان برگزیده از پیامبران و رسولان از نسل آن دو هستند.» [۱۵] در روایاتی از امام باقر (ع) آمده: «خداوند عزوجل حوریهای را از بهشت بهسوی آدم فرود آورد و یكی از پسرانش را با او تزویج كرد و پسر دیگرش را با جنّی كه خداوند فرستاده بود تزویج كرد و آنها هم فرزنددار شدند و توالد كردند و زیاد شدند. همچنین آمده است: آدم چهار فرزند پسر داشت كه خداوند چهار حوریه را برای آنها فرستاد و هریک از آنان با یكی از حوریهها ازدواج كردند و فرزنددار شدند. سپس خداوند حوریهها را بالا برد و این چهار پسر با چهار دختر جنّی ازدواج كردند و فرزندانی از آنها به دنیا آمد و نسل آدم زیاد شد؛ بنابراین هركه صبور و بردبار باشد از آدم است و هركه زیبا باشد از حورالعین و هركه زشت و بدخلق باشد از جن است.» [۱۶] برای اینکه بدانیم منظور از حوریه در روایت امام باقر (ع) و امام صادق (ع) چه کسی است، به لقب حضرت فاطمه زهرا (س) اشاره میکنیم که یکی از القاب ایشان حوراء یا همان حوریه بوده است. «إِنَّ فَاطِمَةَ خُلِقَتْ حُورِیَّةً فِی صُورَةِ إِنْسِیَّةٍ» «فاطمه، حوریّهاى است که همانند صورت انسان خلق شده است.» [۱۷] منظور از حوریه، فرشته یا الههای از آسمانها نبوده، بلکه زنانی صاحب نفس پاک و از نوع نفس آسمانی آدم (ع) است. در نتیجه همسران پسران آدم از این نوع زنان با نفس پاک بودهاند که خلقت زمینی داشته و دارای روح آسمانی بودهاند. در بعضی از كتب آمده است كه فرزندان آدم با فرزندان نسناس كه ماقبل از آدم بوده است ازدواج كردند و نسل انسان زیاد شد. [۱۸] شاهدی بر این ماجرا در روایتی از امام باقر (ع) داریم: «خداوند عزوجل در روی زمین از هنگامی که آن را آفرید، هفت دوره جهانیان را آفرید که هیچیک از آنها از فرزندان آدم نبودند. خداوند آنان را از خاک روی زمین آفرید و آنها را یکی پس از دیگری با عالم خودشان در روی زمین سُکنا داد. سپس خداوند عزوجل آدم ابوالبشر را آفرید و ذریه و اولادش را از وی آفرید.» [۱۹] در آیۀ قرآن آنجا که خداوند میفرماید: (ان الله اصطفی آدم) (خدا قطعاً آدم را برگزید). [۲۰] آدم را از میان چه گونهای برگزید و انتخاب کرد؟! قطعاً انسانوارههایی بودهاند که آدم بهدلیل اتصال نفْس و دَم الهی در جسمش از میانشان انتخاب گردید. اکنون چه ایرادی است که فرزندان آدم (ع) با آن دسته از انساننماهای همدوره با خود ازدواج کرده باشند؟! میبینیم که در روایات آلمحمد (ع) صحبتی از ازدواج خواهر و برادر نیست و اینکه نهتنها نسل بشر از زنای محارم حاصل نشده، بلکه این عمل را تقبیح و بهصراحت انکار میکنند؛ اما گروهی از مفسران شیعه بهحسب تصدیق روایت با ظاهر قرآن مرتکب اشتباه شده و تفسیرهایی به گمان خود بیان کردهاند که نعوذ بالله نسل پیامبران و رسولان الهی را حاصل زنای محارم میدانند! در ادامه به دو روایت اشاره میکنیم: در کتاب احتجاج شیخ طبرسی، روایتی از امام سجاد (ع) نقل میشود که مرد قریشی از امام دربارۀ ازدواج هابیل و قابیل با همزادهایشان میپرسد و امام پاسخ میگوید که از حوا بیست پسر و بیست دختر متولد شد و در هر شكم یک پسر و یک دختر برایش تولد مییافت و اولین فرزند او «هابیل» همراه با یک دختر بهنام «اقلیما» بود و در زایمان دوم، «قابیل» با دختری بهنام «لوزا»؛ و لوزا زیباترین دختر او بود. زمانی که آنان به بلوغ رسیدند، از ترس فتنه و گرفتاری، حضرت آدم همه را فراخواند و به هابیل پیشنهاد ازدواج با لوزا و قابیل با اقلیما را داد. قابیل گفت: از این تصمیم راضی نیستم. آیا خواهر زشت هابیل را به من و خواهر زیبای مرا به هابیل تزویج میکنی؟! حضرت آدم فرمود: پس میانتان قرعه میاندازم، لوزا و اقلیما سهم هرکدامتان که شد او را با همان تزویج میکنم. هر دو به آن راضی شدند. پس میانشان قرعه انداخت. پس بر همان رأی اوّل سهم هابیل، لوزا خواهر قابیل شد و سهم قابیل، اقلیما خواهر هابیل گردید؛ پس براساس همان قرعه آنان را در پیشگاه خداوند به زوجیت هم درآورد. پساز آن خداوند ازدواج با خواهر را ممنوع و حرام فرمود. سپس امام در ادامه میفرمایند: «منکر این مطلب مباش؛ هرآینه این قوانینی است که قبلاً جاری شده، مگر خداوند حوا را از آدم نیافرید و بعد او را به تزویج آدم در نیاورد؟ این نیز یک قانون از قوانین آنان بود و پس از آن خداوند آن عمل را تحریم فرمود.» [۲۱] یهودیان معتقدند آنجا که در تورات گفته شده «قائن زن خود را بشناخت، و او باردار شد و خَنوخ را زایید» [۲۲] منظور خواهرش بود، سپس در عهد موسی این عمل تقبیح و تحریم شده است. (هیچیک از شما نباید به اَحَدی از محارمِ خود نزدیکی کند و عریانی او را آشکار سازد. من یهوه هستم). [۲۳] تفسیرش را اینگونه میپندارند: «بدیهی است که همسر قائن یکی از دختران آدم بود. از زمان موسی به بعد بهخاطر اختلالات ژنتیکی پیوند ازدواج میان اعضای خانواده و بستگان و خویشاوندان نزدیک ممنوع شد.» [۲۴] احمدالحسن در کتاب توهم بیخدایی میگوید: «بسیاری از روایات آلمحمد که با دیدگاه مخالفان انطباق دارد، از روی تقیه صادر شده است. از سوی دیگر طبق قاعدۀ «الرُّشْدُ فِی خِلَافِهِمْ» راه درست در مخالفت با آنهاست، ترجیح ندادن روایتی که به زنا با محارم اشاره دارد اولی است؛ چراکه با مخالفان آلمحمد و نیز با یهودیان و مسیحیان موافق است.» [۲۵] مورد دیگر در تفسیر المیزان طباطبایی آمده: «از ظاهر آیۀ ۱ سوره نساء که میفرماید: (وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِیرًا وَنِسَاءً) (و از آن دو مردان و زنان بسیار پدید آورد)، برمیآید که در انتشار نسل بشر، غیر از آدم و همسرش هیچکس دیگری دخالت نداشته و نسل موجود بشر منتهی به این دو تن بوده است و بس؛ نه هیچ زنی از غیر بشر دخالت داشته و نه هیچ مردی؛ چون قرآن کریم در انتشار این نسل تنها آدم و حوا را مبدأ دانسته و اگر غیر از آدم و حوا مردی یا زنی از غیر بشر نیز دخالت میداشت، میفرمود: (و از آن دو و از غیر آن دو مردان و زنان بسیار پدید آورد) (وَبَثَّ مِنْهُما وَمِن غَیرِهِما)، یا عبارتی دیگر نظیر این را میآورد تا بفهماند که غیر از آدم و حوا موجودی دیگر نیز دخالت داشته و معلوم است که منحصر بودن آدم و حوا در مبدأ انتشار نسل اقتضا میکند که در طبقۀ دوم ازدواج بین خواهر و برادر صورت گرفته باشد.» سپس در ادامه عقیده اخذ میکند که: «اینکه در اسلام و سایر شرایع چنین ازدواجی حرام است ولی این تحریم، حکمی است تشریعی که تابع مصالح و مفاسد است؛ نه حکمی تکوینی و غیرقابل تغییر»! [۲۶] شگفتا! آیا نباید به چنین مفسرانی روایت امام صادق (ع) را یادآوری نمود که فرمود: «راسخان در علم امیرالمؤمنین (ع) و ائمه از فرزندان ایشاناند.» [۲۷] اکنون، عقیدۀ احمدالحسن را در این زمینه ببینیم: «استدلال طباطبایی بر اینکه بشر نتیجۀ زنای محارم بین پسران و دختران آدم است، براساس پندار و توهمی است که وی از ظاهر آیه به دست آورده به اعتبار اینکه آیه، هیچ اصل دیگری برای ابنای بشر بهغیر از این دو (آدم و حوا) بیان نکرده است! واقعیت آن است که ظاهر آیه، از نفسهای موجود در آسمان اول یا بهشتی که آدم در آن آفریده شد، سخن میگوید. حتی اگر بگوییم این آیه نشاندهندۀ انحصار نسل در آدم و حواست، این موضوع که آیه از نفسها سخن میگوید به قوت خود باقی است؛ و این آشکارا نشان میدهد که نفس حوا از نفس آدم مشتق شده است. این همان چیزی است که آیه بهوضوح بیان میکند: (یا أَیهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَیكُمْ رَقِیبًا) (ای مردم، بترسید از پروردگارتان، آنکه شما را از یک نفس بیافرید و از آن نفس همسر او را و از آن دو مردان و زنان بسیار پدید آورد و بترسید از آن خدایی که با سوگند به نام او از یکدیگر چیزی میخواهید و زنهار از خویشاوندان مبرید؛ هرآینه خدا مراقب شماست). برخلاف آنچه ادعا میکنند ظاهر آیه را نمیتوان دلیلی بر پدید آمدن بشریت از ازدواج برادران با خواهران دانست، حتی اگر کسی آنچه را پیشتر در باب منظور آیه بیان کردم قبول نداشته باشد؛ اگرچه مطلب بسیار واضح است و اینکه آیه دربارۀ نفسها سخن میگوید؛ بهاینترتیب فهم ظاهر آیه او را ملزم میکند که طبق فهم ظاهری آن معتقد شود و بهاینترتیب ظاهر آیه برای وی متشابه است و نباید ملاک وی برای اعتقادش قرار گیرد و عقاید از آیات متشابه اخذ نمیشود.» [۲۸] دیگر بار باید به وی و امثال او این حدیث از امام رضا (ع) را یادآوری کرد: «تقوای الهی پیشه کن و کتاب خدا را به رأی خود تأویل ننما که خداوند میفرماید: (و ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِحُونَ فِی العلم) (تأویل آن را جز خدا و آنان که قدم در دانش استوار کردهاند، نمیدانند).» [۲۹] آیا بنا بر این عقاید اشتباه و فهم نادرست علما و فقهای دینی شایسته است بگوییم نسل آدمی اینچنین تکثیر یافت؟! جفتگیری خویشاوندی و تولیدمثل از دیدگاه علمی و تکامل پیشتر در همین مقاله گفتیم تولیدمثل جنسی روشی مطمئنتر برای بقا و با تنوع ژنتیکی بیشتر است. تولیدمثل جنسی با ترکیبهای ژنی جدید در یک جمعیت به اعضای گونه اجازه میدهد تا از تغییرات و شرایط محیطی نامطلوب یا کشنده جان سالم به در ببرند. همچنین راهی سودمند برای حذف جهشهای ژنی مضر از جمعیت است. موجودات زنده از بیشتر ژنهای خود دو نسخه یا آلل (Allele) دارند که یک نسخه از مادر و دیگری از پدر گرفته میشود. آللها اشکال یا نسخههای مختلف یک ژن هستند. تفاوتهای میان آللها و قدرت اثرگذاری آنها، ژنهای غالب و مغلوب را ایجاد میکند. ژن مغلوب، ژن ضعیفی است و برای اینکه اثر خود را در فرزند بروز دهد باید با ژنی شبیه به خود ترکیب شود. پس تفاوت ژن غالب و مغلوب در این است که برخلاف آلل غالب، آلل مغلوب با وجود تنها یک نسخه از آن در فرد نمیتواند صفت مربوطه را ایجاد کند. بهطور کلی در بسیاری از ژنها، بدن میتواند با معیوب بودن یکی از نسخهها کنار بیاید؛ اما ناهنجار بودن هر دو نسخه باعث اختلال در کار سلول خواهد شد که میتواند نتایج مختلفی از تغییرات ظاهری گرفته تا بیماری و مرگ را بههمراه داشته باشد. یکی از اصلیترین دلایل بروز صفات اتوزوم [۳۰] مغلوب، ازدواجهای خویشاوندی است؛ چراکه بهطور نسبی هر فرد دارای ۶ یا ۷ ژن معیوب و کشندۀ ناقل است و این ژنهای معیوب و کشنده در افرادی که نسبت خویشاوندی دارند مشترک است و احتمال اینکه در طی فرایند لقاح هر دو والد نسخۀ معیوب ژن را به سلول تخم منتقل کنند وجود دارد. صفات اتوزوم مغلوب تنها در حالت هموزیگوت [۳۱] (هر دو نسخۀ ژن به ارث رسیده از پدر و مادر جهش یافته) بروز میکنند و افراد مبتلا معمولاً همگی خواهر و برادر و در یک نسلاند و نه در نسلهایی متفاوت. دانستیم علاوه بر ژنهای کشنده که در تکامل، سازوکاری برای جلوگیری از جفتگیری میان افراد هم خانواده فراهم کرده، ابزار و مکانیسمهای دیگری هم برای پرهیز از این عمل به کار گرفته است. برای مثال ابزار شناسایی نزدیکان و نظامِ دور شدن اجباری از خانواده برای رابطۀ جنسی، فیلوژنتیک و مکانیسم اثر وستر مارک. در ادامه به شرح این سازوکارها خواهیم پرداخت: «ثابت شده است که دشواری تولیدمثل توسط خویشاوندان با توجه به گونهها و درجۀ نزدیکی وراثتی افراد اقدامکننده متفاوت است؛ ولی وقتی مجموع نتایج علمی بهدستآمده در این زمینه را بررسی کنیم، بهطور کلی به این مطلب اشاره میکند که این دشواری و سختی تا آن اندازه زیاد بوده است که تکامل سازوکاری برای پرهیز از آن فراهم کرده است؛ هرچند در حالتهایی معین و برای گونههایی معین، بهخصوص در گونههایی که ابزاری برای شناسایی نزدیکان در اختیار دارند (Kin recognition) این وضعیت بهرۀ تکاملی دیگری هم دارد؛ بهعنوان مثال در توجیه ایثار به نزدیکان یا در همکاری دوجانبه یا برای گونههایی که از قوانینی برای شکلدهی تشکیلات اجتماعی برخوردارند؛ مانند نظام یا قانون دور شدن اجباری از خانواده برای رابطۀ جنسی (Sex based Dispersial) یعنی تنها مذکر یا تنها مؤنثی که به سن بلوغ رسیده است از گلّۀ خود خارج میشود تا وارد جامعۀ دیگری شود. در مشاهدات میدانی و اطلاعات در دست این واقعیتی موثق و مستند است که تولیدمثل خویشاوندان در میان انواع حیوانات مختلف بهطور خاص در میان نخستیهای غیر انسان بهطور معمول در طبیعت رایج نیست. در علم فیلوژنتیک (علم وراثتِ نژادی Phylogenetics) به این موضوع اشاره دارد که ازدواج یا تولیدمثل با بیگانگان یا ازدواج خارجی (Outbreeding) ریشههایی دیرین در تکامل دارد و چه بسا به مدتها قبل از پستانداران و حتی میمونهای نخستی بازمیگردد. مکانیسم بازدارندۀ دیگر، اثر وستر مارک (Westermark Effect) است. مفاد این مکانیسم از این قرار است: افرادی که با هم رشد میکنند یا دورههای طولانی در کودکی در کنار هم هستند، پس از بلوغ به یکدیگر تمایل جنسی ندارند. از نظر علمی درستی این مطلب طی پژوهشهای بسیار زیاد چه در سطح حیوانات و چه در انسانها به اثبات رسیده است. تأثیری که مانع از برقراری تمایل جنسی میشود تنها در نتیجۀ مستقیم قرابت وراثتی نیست؛ بلکه در نتیجۀ تولد و پرورش با یکدیگر در یک مکان هم بوده است. گذراندن دورهای طولانی در مرحلۀ رشدونمو با افرادی معین، بهطور معمول به میزان بالایی با نزدیک بودن ژنتیکی در ارتباط است؛ ازاینرو این ابزار بهصورت بسیار مؤثری در راستای پرهیز از زنای با محارم موفق عمل میکند. بهعلاوه به ما چنین خبر میدهد که حتی اگر افراد از نظر خونی بیگانه بوده ولی در کودکی با هم بزرگ شدهاند، میل جنسی به یکدیگر ندارند. این نکتهای است که بهصورت موثق به اثبات رسیده است. به همین ترتیب در انسانها نیز این اثر بهروشنی و در تحقیقاتی مشهور به ثبت رسیده است؛ ازجمله پژوهشهای انسانشناسی نظیر بررسی کلونیهای کشاورزی «کیبوتز»، بررسی نظام ازدواج تایوانی سیمپوا (sim pua) و تحقیقات «لیبرمن» و همکارانش در روانشناسی تکاملی... .»[۳۲] جفتگیری خویشاوندی (خواهر و برادری) از دیدگاه اخلاق گفتیم ابزار شناسایی در گونهها بهخصوص در نخستیها ـدودمانی که در نهایت به انسان ختم شدـ تکامل یافت. این ابزار شناسایی که اندازۀ مغز و سطح هوشی در آنها بود افزایش یافته، سبب تکامل اجتماعی در میانشان گردید. بهدلیل ساختار اجتماعی و هوش، امکان انتقال دادن تجربه و آموختههای خود به نسلهای پس از خود فراهم شد. انتقال نسلبهنسل تجربهها و آموختهها باعث پدید آمدن فرهنگ شد. فرهنگ که ایجاد میشود عواطف شکل میگیرد. ادوارد تی هال (Edward T. Hall) انسانشناس معروف، فرهنگ را مانند کوه یخ تصور میکند. اکثریت قریب به اتفاقِ نشانههای فرهنگی که شامل ارزشها، نگرشها و ادراکات است، در زیر سطح از دید پنهان میماند. ابهامات زیادی برای کشف دربارۀ بخشهای عمیقتر کوه یخ وجود دارد؛ ازجمله اینکه چگونه فرهنگ در ذهن و مغز ما حک شده است. کریستینا سالوادور (Cristina Salvador) روانشناس فرهنگی میگوید: «طبیعت پرورش یافته است. این بدان معناست که مشارکت مکرر در محیطهای فرهنگی میتواند نهتنها زمینۀ روانی، بلکه فیزیولوژی، پاسخهای عصبی، حجم ساختاری مغز و حتی ژنهای ما را نیز شکل دهد.» از دیدگاه استاد آنتنیو داماسیو (۲۵فوریه۱۹۴۴ لیسبون، پرتغال): «هدف بیولوژیکی عواطف، روشن است و اینکه عواطف چیزهای بیهودهای نیست که بتوان از آنها بینیاز شد. عواطف، بهمثابۀ ساختاری اساسی در سطحی بالا برای ابزارهای تنظیم حیات است. لازم است این ساختار را به همان صورتی که در میان عوامل اصلی برای بقا (مثل تنظیم سوختوساز، عکسالعملهای سادۀ محرکهای روانی و بیولوژیکی درد و لذت) و ابزارهای برتر برای استدلال قرار میگیرد به تصور درآوریم.» «عواطف اساساً بخشی از تشکیلات همسو و مشابه برای ثبات و پایداری محسوب میشود. این آمادگی را دارد تا از نبود سلامتی ـکه هشداردهندۀ مرگ یا خودِ مرگ استـ دوری کند؛ و نیز این آمادگی را دارد تا از منبع انرژی یا محل زندگی یا گونه، حمایت کند. بهعنوان نتیجهای برای ابزارهای قدرتمند یادگیری مانند سازگاری محسوب شود؛ بنابراین تمامی انواع عواطف در نهایت به ارتباط تنظیمات همسو و مشابه برای ثبات و پایداری و ارتباط «حفظ» بقا با حوادث و امور بسیار در «آزمون زندگینامۀ ما» کمک میکنند.» [۳۳] در پنجاه سال گذشته، پژوهشهای علمی و فلسفیِ تجربی برای تفسیر اخلاق و احکام اخلاقی نظریهها و مدلهایی پیشنهاد داده که برای یک دورۀ زمانی باقی ماند و سپس به مرحلۀ نقد و ضعیف شدن رسید تا جای خود را به مدل دیگری بدهد. اولین چهارچوب نظری که قوانین اخلاقی را نتیجۀ فرایند تفکری پیچیده و تکاملیافته میداند توسط «پیاژه» پایهگذاری و سپس با «کولبرگ» تکامل یافت. موج دوم با وارد شدن عواطف در ساخت داوریهای اخلاقی شروع شد، بهطوری که احکام اخلاقی را تنها نتیجهای منحصر در عواطف و ادراکات شهودی میدانستند؛ پروفسور «جاناتان دیوید هیت» کسی است که این نظریه را مطرح کرد. این مدل «درک شهودی مبتنی بر عواطف» در معرض آزمایش، انتخاب و نقد علمی قرار میگیرد. هرچند این مدل به آن شکلی که مطرح شده بود، از تفسیر و سازگاری کامل با آنچه از طریق علم اعصاب به نظر میرسد ناتوان است؛ اما در محافل دانشگاهی همچنان بهعنوان مدلی پذیرفتنی در برخی جنبهها باقی میماند. برای دانستن این مطلب، شیوۀ بیانی شکل گرفت و تعدادی داستان خیالی تألیف شد. داستانهایی که امکان ندارد هیچ عقوبت یا نتیجۀ زیانآوری داشته باشد... این داستانها به تعدادی شرکتکننده داوطلب عرضه شد و نتیجهای که به دست آمد عبارت بود از: «حتی با اینکه هیچ آسیب و زیان مورد انتظاری وجود نداشت، بیشتر افراد شرکتکننده در این آزمونها ـتقریباً بهصورت کلیـ حکم کردند که این رفتارها زشت و ناپسند هستند.» یکی از داستانهایی که پروفسور هیت و همکارانش مطرح کردند، سناریوی «معمای زنای محارم» بود. داستان خواهر و برادری که تصمیم میگیرند در یکی از تعطیلات به معاشقه و رابطۀ جنسی با هم بپردازند. در این آزمایش، این داستان به شرکتکنندگان عرضه و سپس از آنها دربارۀ موضعگیریشان سؤال شد. بیشترشان پاسخ دادند که رابطۀ جنسی میان برادر و خواهر، کاری ناپسند است و هنگامی که از آنها دلیل یا دلایل این ناپسندی را پرسیدند، به خطر بیماریهای مرتبط به زنای محارم اشاره میکردند. همچنین در ادامه دلیل میآوردند که این کار از نظر عاطفی روی خواهر و برادر تأثیر خواهد داشت. در پایان بیشتر شرکتکنندگان با وجود اینکه (به تعبیر دکتر هیت) دلیلی برای موضعگیری خود نمییافتند و نمیتوانستند تفسیری ارائه دهند، با قاطعیت و تأکید بیان میکردند که این کارِ زشت و ناپسندی است و زشت باقی خواهد ماند. نتیجۀ دکتر هیت دربارۀ این مدل برای اثبات نظریۀ خود یعنی «موضعگیری اخلاقی بر شهود و ادراک و عواطف مبتنی هستند»، محلِ تحقیق و پژوهش در این مجال نیست و از نظر نگارندۀ کتاب خاستگاه اخلاق انسانی، ناکافی است؛ بنابراین خوانندۀ محترم را به مراجعه به کتاب مذکور دعوت میکنم. [۳۴] در پایان این فصل نیز روایتی از امام صادق(ع) شاهدی بر تقبیح و زشت بودن این عمل میآوریم: «به خدا سوگند، برایم نقل کردند چهارپایی به اشتباه روی خواهرش جست و پس از آنکه پایین آمد و معلوم شد او خواهرش بوده است، ذکر (آلت) خود را بیرون آورد و با دندانهایش آن را گرفت و فشرد تا قطع نمود. سپس افتاد و مرد؛ و از چهارپای دیگری به من خبر دادند که به اشتباه با مادرش جمع شد و پس از معلوم شدن، آن حیوان نیز همان کرد که چهارپای مذکور انجام داده بود.» وقتی حیوانات چنین باشند انسان که واجد فضایل و علم و کمال است اینطور نباشد؟! [۳۵] نتیجهگیری در این مقاله این عمل را از لحاظ دین، علم و اخلاق بررسی کردیم. از بُعد دینی دانستیم که سنتهای الهی از ازل تا ابد تغییر و تحولی در آنها روی نمیدهد. به لحاظ علمی هم ثابت شده طی ازدواج خویشاوندی، احتمال جمع شدن ژنهای مغلوب مضر یا کشندۀ والدین در فرزند بیشتر میشود که یا این امر مانع تولد نوزاد میشود یا نوزاد در همان ابتدای زندگیاش از بین میرود. همینطور به لحاظ اخلاق و رفتاری هم نهتنها در انسانها که حتی سایر حیوانات هم دیده میشود از جفتگیری با خانوادۀ خود دوری میکنند؛ اما پاسخ الهی و علمی دقیق را از احمدالحسن بخوانیم: «مفاد اشکال زنا با محارم بر تکامل چنین است اگر تکاملی در کار باشد، این احتمال وجود خواهد داشت که آدم یا یکی از اجدادش از آدمیانی که پیش از او بودهاند از زنا با محارم پدید آمده باشند؛ چرا که در آن زمان، دین و شریعتی که این کار را حرام بشمارد، وجود نداشته است. بنابراین چرا و به چه دلیل، در آن جوامع انسانی نباید زنا با محارم مسئلهای غالب و عادی باشد در حالی که انتظار چنین وضعیتی در نبود دینی که این کار را تحریم کند، معقول به شمار میرود؟! این اشکال برای کسانی معتبر است که معتقد نیستند بشر نتیجه زنا با محارم بین پسران و دختران آدم است؛ بنابراین علمای ادیان نمیتوانند از این اشکال به عنوان نمونهای از همخوانی تکامل با دین یاد کنند؛ زیرا از دیدگاه آنها در زمان آدم زنا با محارم مسئلهای طبیعی بوده و ازدواجی مشروع به شمار میرفته است؛ ازاینرو برای علمای یهود و مسیحیت، اغلب علما و مفسران اهلسنت و نیز اغلب علما و مفسران شیعه، این اشکال اصلاً مطرح نیست؛ چرا که به باور ایشان، پیدایش تمام انسانها نتیجه زنا با محارم است و پسران و دختران آدم با یکدیگر ازدواج کردهاند و بشریت حاصل این تولیدمثلِ مخالف با ترکیب بیولوژیکی اجسام که زنا با محارم را رد میکند، است.» [36] «... اشکال [دیگر] از سوی کسانی میتواند مطرح شود که به سخنان ائمه (ع) مبنی بر اینکه انسانها نتیجه زنا یا ازدواج محارم نیستند، معتقدند. برای رد کردن این اشکال کافی است بگوییم هیچ دلیلی وجود ندارد که براساس آن بگوییم شریعت و آیینی قبل از آدم (ع) وجود نداشته است؛ آیینی که ازدواج محارم را بین انسانهای اولیهای که آدم (ع) از آنها پدیدار شد تحریم کرده باشد. ممکن است برخی تکالیف اولیه برای آن گروههای اولیه متناسب با توانایی ادراکشان وجود داشته باشد. بهطور قطع نسناس یا دیگر جوامع انسانی که پیش از پدرمان آدم وجود داشتهاند، مکلف به تکالیفی بودهاند؛ هرچند این تکالیف، ساده و متناسب با وضعیت آنها بوده باشد. هیچکس نمیتواند به قطع و یقین مدعی شود که تحریم ازدواج با محارم جزو این شریعتها نبوده است؛ بلکه بر عکس، تحریم زنا با محارم بدون چون و چرا بین آنها جاری بوده و طبق برخی روایات بر قلم جاری شده و آنچه قلم بر آن جاری شود، قانونی است که بر آدم و فرزندانش یا مکلفین پیش از آنها جاری و ساری بوده است. اما پاسخ علمی بر این اشکال، ثابت شده است که تکامل بیولوژیکی، بهطور کلی میل به اجتناب از زنا با محارم دارد، آن هم از طریق انتخاب ژنی که به منع این عمل تمایل دارد. به عبارت دیگر، بدنهای ساختهشده بر اساس نقشه ژنتیکی حاوی این ژن که بدن را به اجتناب از زنا با محارم سوق میدهد، برای بقا شایستهتر و قدرتمندتر هستند. در طبیعت نیز جلوگیری از این کار، تکاملِ موفقیتآمیز جانداران را بهدنبال داشته و این بهوضوح آشکار است. «هومو» از آن دسته است. ما معتقدیم رشد نقشهٔ ژنتیکی بهگونهای قانونمند شده تا به بدنهایی برسد که از انجام این عمل پرهیز داشته باشند.» اگر ما به نزدیک ترین گونههای انسانوارهها یعنی شامپانزهها نگاهی بیندازیم درمییابیم یک ماده وقتی به حد بلوغ میرسد، خانوادهاش را رها میکند و میرود تا با یک خانواده دیگر جفتگیری کند. دکتر جین گودال [۳۷] که یکی از مشهورترین متخصصانی است که درباره جامعه شامپانزهها مطالعاتی داشته است، میگوید: هیچ رابطه عاطفی مستمری بین مادران و پسران وی یا بین برادران و خواهران از یک مادر، مشاهده نشده است؛ همانطور که هرگز دیده نشده یک نر بخواهد با مادر یا خواهرش در حین مراقبت از آنها جفت گیری نماید. از آنجا که رابطه پدر با دختر هنوز مشخص نشده است، این احتمال وجود دارد که رابطهای بین آنها برقرار شود. ولی این واقعیت که نرهای پیر کمتر به برقراری رابطه جنسی با مادههای جوان گروه خود علاقه نشان میدهند، احتمال وقوع زنا با محارم از این نوع یعنی بین پدر و دختر را کاهش میدهد. مادههای جوان گاهی اوقات نسبت به پاسخگویی به عشقبازی نرهای بسیار بزرگتر از خود بیمیلی نشان میدهند. به عقیدهٔ برخی دانشمندان، این عمل میتواند راهکار دیگری برای به حداقل رساندن وقوع زنا با محارم باشد.» [۳۸] «اگر اعضای جامعه شامپانزهها از زنا با محارم دوری میگزینند و پدیده اجتناب از زنا با محارم در دنیای حیوانات وجود دارد، چه مانعی هست که این اجتناب در جوامع هومو (انسانها) نیز وجود داشته و شایع بوده باشد؟ با اینکه آنها قبل از حضرت آدم (ع) بهشکل کامل از انجام زنا با محارم منع شده بودند، بهخصوص با وجود مانع بیولوژیکی زنا با محارم. بدنهایی که بر اساس نقشه ژنتیکی شکل میگیرند دارای ژنی هستند که باعث اجتناب از زنا با محارم میشود. نقشه ژنوم این بدنها، در طبیعت برنده است و انتخاب طبیعی آنها را برمیگزیند. بهعبارت دیگر، چنین بدنهایی بهتر میتوانند باقی بمانند، زیرا ژنومهای فاقد چنین ژنی، در معرض انقراض و نابودی قرار میگیرند. بدنهایی که بر اساس ژنومی ساخته شدهاند که در آن، ژن بازدارنده از زنا با محارم وجود ندارد، قادر نیستند فرزندانی را تربیت کنند؛ زیرا زنا با محارم احتمال جفت شدن ژنهای کشنده را آن هم بهگونهای ویرانگر که باعث نابودی فرزندان میشود، افزایش میدهد. بنابراین ژنومی که زنا با محارم را روا میداند، در برابر ژنومی که چنین چیزی را مجاز نمیشمارد در عرصه تکامل و بقا شکست میخورد. به این ترتیب به مرور زمان، بقا از آنِ ژنومی خواهد بود که بدنهایی پدید میآورد که از زنا با محارم اجتناب میورزند؛ لذا طبیعی است مادههای شامپانزه و گوریلها هنگامی که به سن بلوغ میرسند گلهٔ خود را رها کرده، با نرهای دیگر گلهها یا نرهای غریب جفت میشوند.» [۳۹] «یعنی از لحاظ بیولوژیکی، جسمهای ما برای دوری از زنا با محارم ساخته شدهاند و این، همان نتیجهٔ طبیعی برای تکامل و بقای ژنهایی است که در رقابت برای تنازع بقا در بینشان، توانایی بیشتری دارند. موضوع دوری برخی حیوانات از زنا با محارم، با آزمایش نیز به اثبات رسیده است. اینها همه، شواهدی است بر بطلان عقیده یهودیان، مسیحیان، فقهای اهلسنت و برخی فقهای شیعه که پیرو این عقیدهاند؛ و از سوی دیگر مهر تأییدی است بر حقیقتی که آلمحمد(ع) بیش از هزار سال پیش بیان نمودهاند. اگر کسی بهدنبال حق و حقیقت باشد، اخبار واردشده از آل محمد (ص) در بیش از یک هزار سال پیش دربارۀ واقعیتی که امروز به تأیید علم نیز رسیده است، وی را کفایت میکند. آل محمد (ص) با این عقیده باطل که بشریت از ازدواج برادران و خواهران (زنا با محارم) به وجود آمده و در زمانشان دیدگاه غالب بوده است مخالفت نمودهاند .... آیا کسی هست که دربارۀ آل محمد (ص) انصاف به خرج دهد؟» [۴۰] از امام صادق (ع) روایت است: «حق تبارکوتعالی دو هزار سال پیش از آفرینش آدم به قلم امر فرمود و آن بر لوح محفوظ جاری شد و حکم تحریم خواهران بر برادران و محرمات دیگر را تا روز قیامت ثبت و ضبط نمود. در کتب چهارگانۀ آسمانی مشهور، تورات موسی، زبور داوود، انجیل عیسی، قرآن حضرت محمد و در هیچیک از این کتب آنچه در لوح محفوظ حرام نموده حلال قرار نداده است.» [۴۱] منابع: ۱. تورات، سفر پیدایش، باب اول، آیات ۲۶-۲۸. ۲. تورات، سفر پیدایش، باب اول، آیات ۲۱-۲۵. ۳. توهم بیخدایی، احمدالحسن، ص ۱۰۳. 4. http://ipnubiology.blogfa.com/mag.digikala.com;" alt="" width="400" https://en.wikipedia.org/wiki/Bangiomorpha 5. https://www.bbc.co.uk/persian/science/2014/10/23_mgh_sex_traced_to_fish https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%DB%8C%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DA%A9%DB%8C%D9%88%D8%B3 ۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ و نشر وفاء، چاپ دوم، ج۱۱، ص۲۲۴. ۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ و نشر وفاء، چاپ دوم، ج۱۱، ص۲۵۲. ۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، چاپ و نشر وفاء، ج ۱۱، ص ۲۲۵. ۹. سید بن طاووس حسنی، سعد السعود، نجف، حیدریه، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۳۶. ۱۰. سایت فرارو، علم و تکنولوژی، پزشکی کد خبر ۶۷۰۶۸۳: https://fararu.com/fa/news/670683 ۱۱. سایت دیدهبان، کد خبر148691: https://www.didbaniran.ir/ ۱۲. پیدایش، ترجمه قدیم، باب ۴، آیه ۱-۲. https://bible.com/fa/bible/136/gen.4.1-2.POV-FAS ۱۳. تفسیر عهد عتیق، جان مک آرتور، بخش پیدایش ص ۶۷- ۶۹. ۱۴. پیدایش، ترجمه قدیم، ۲۵_۲۶:۴ https://bible.com/fa/bible/136/gen.4.25-26.POV-FAS ۱۵. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۸۱، حدیث ۴۳۳۷ ۱۶. بحار الانوار، ج ۱۱، ص ۲۱۸به بعد، حدیث ۲و حدیث ۱۸. ۱۷. مستدرک الوسائل، بحارالانوار مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، ج78، ص 112، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق و نورى، حسین بن محمد تقى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 2، ص 37، مؤسسة آلالبیت علیهمالسلام، قم، چاپ اول، 1408ق. ۱۸. قصههای قرآن، قصه حضرت آدم (ع). ۱۹. شیخ صدوق، خصال، ص ۳۵۹. ۲۰. قرآن، سوره آلعمران، آیه ۳۳. ۲۱. احتجاج، شیخ طبرسی، ج ۲، ص ۴۳-۴۴. ۲۲ . پیدایش، باب ۴، آیه ۱۷. ۲۳. کتاب مقدس،لاویان، باب ۱۸،آیه ۶. ۲۴. تفسیر عهد عتیق، جان مک آرتور، بخش پیدایش،ص۶۹. ۲۵. توهم بیخدایی، احمدالحسن، ص ۱۶۸. ۲۶. طباطبایی، تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۱۴۴-۱۴۵. ۲۷. وسائلالشیعه (آلالبیت)، شیخ حر عاملی، ج ۲۷، ص ۱۷۹. ۲۸. توهم بیخدایی، احمدالحسن، ص166 تا 168. ۲۹. وسائل الشیعه (آلالبیت)، شیخ حر عاملی، ج ۲۷، ص۱۹۴. ۳۰. اتوزوم به کروموزومهایی گفته میشود که برخلاف کروموزوم جنسی در تعیین وراثت نسلهای بعدی، بهطور مستقیم نقشی ندارند. تعداد اتوزومها در انسان ۲۲ کروموزوم است. ۳۱. به معنای به ارث بردن نسخههای یکسان (آلل) یک صفت ژنتیکی از هر والد بیولوژیکی است. ۳۲. رک: دکتر توفیق محمد حسن مسرور (مغربی)، خاستگاه اخلاق انسانی، ترجمه فارسی، چاپ اول، ص۲۰۳-۲۰۶. ۳۳. دکتر توفیق محمد حسن مسرور (مغربی)، خاستگاه اخلاق انسانی، ص ۳۸۹-۳۹۰. ۳۴. همان. دکتر توفیق مغربی، ص ۳۳۵-۳۴۲. ۳۵. عللالشرائع، شیخ صدوق، ترجمه ذهنی تهرانی، ج ۱، ص ۸۵. ۳۶. توهم بیخدایی، احمدالحسن، ص ۱۷۰. ۳۷. والری جین موریس گودال (Dame Jane Morris Goodall)، 3آوریل1934، دانشمند رفتارشناسی جانوران و مردمشناسی انگلیسیتبار، شهرتش در تحقیق و پژوهش ۴۵ ساله بر واکنشهای اجتماعی و خانوادگی شامپانزههای وحشی در پارک ملی گامبیا استریم تانزانیاست. ۳۸. توهم بیخدایی، احمدالحسن، ص۱۷۱ و ۱۷۲. ۳۹. توهم بیخدایی، احمدالحسن، ص۱۷۳. ۴۰. توهم بیخدایی، احمدالحسن، ص ۱۷۵. ۴۱. عللالشرائع، شیخ صدوق، ص۱۸. خاملالشخص یا خاملالاصل؟ امام مهدی (ع) و سید احمدالحسن در کنکاش برای شناخت سید یمانی، و اینکه او از فرزندان امام مهدی (ع) است دلایل فراوانی ارائه شد و گاهی این ادله برای تأیید به حدیث معروف «بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا عَبْداً عَنِيفاً خَامِلًا أَصْلُهُ يَكُونُ النَّصْرُ مَعَه» «خداوند عبد سختگیری که اصلونسبش نامشخص است و پیروزی با اوست» [1] ارجاع داده میشود. مثلاً بیان میشود «وقتی امام مهدی (ع) در وصیت پیامبر (ص) پدرِ احمد، اولین نفر از 313 نفر یار امام مهدی (ع) است، نمی¬توان اصلونسب ایشان (احمد) را شناخت؛ چون زمانی که امام مهدی (ع) ازدواج کردند و فرزندی (سلمان) برای او به دنیا آمد، خودشان هنوز در غیبت کبرا هستند و خود را برای مردم معرفی نکردهاند تا مردم اصلونسب فرزند او را بشناسند. برای همین در روایت، او (احمد) را اینچنین وصف کردهاند که «نسبش مخفی است». طبیعتاً این روند کاملاً صحیح است و برای کسانی که با این استدلالها مواجه میشوند اتمامحجت است؛ چه بپذیرند و چه بخواهند آن را نپذیرند. اما همانطور که خداوند در قرآن با اینکه میداند عدهای ایمان نخواهند آورد، حجت را برای آنها چندین و چند بار تمام میکند، [2] اشکالی ندارد ما نیز تا جایی که می¬توانیم راه را برای پذیرش راحت¬تر و دشوار کردن انکار آن هموار کنیم. خاملالذکر یعنی ناشناخته. [3] اخمل بر وزن افعل، اسم تفضیل است و معنای آن میشود «ناشناختهترین»؛ با دانستن این موضوع، حدیث جدیدی از امام محمد باقر (ع) را مطالعه میکنیم. «أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سَالِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ أَصْغَرُنَا سِنّاً وَ أَخْمَلُنَا شَخْصا» امام باقر (ع) فرمود: «صاحب این امر کمسنترین ما و شخص او ناشناختهترین ماست.» [4] این روایت که در وصف امام مهدی (ع) است، پیش از متولد شدن امام (ع)، بیان میکند که او بین مردم حضور ندارد و برای همین در میان ائمه (ع) از همه ناشناختهتر خواهد بود. حال، به نکتهای که درصدد بیان آن بودیم بپردازیم و آن اینکه وقتی امام مهدی (ع) خودش اخمل (در بین ائمه (ع) ناشناختهترین) است، و با این وصف (اخمل بودن) ایشان پدر سید احمدالحسن است، روشن است که بهآسانی می¬توان گفت سید احمدالحسن اصلش (که امام مهدی (ع) است) خامل است. پس سید احمدالحسن هم بهلحاظ عقلی و عرفی و هم با تأییدات روایی و هم بهلحاظ روایی خاملالاصل است. مسئلهای که شاید کمی از موضوع بحث دور و در عین حال مفید باشد این است که وقتی امام باقر (ع) سال¬ها قبل از به دنیا آمدن امام مهدی (ع) تبیین میفرماید که او در بین مردم از همۀ ائمه (ع) ناشناختهتر خواهد بود و همینطور هم میشود، آیا حتی غیر شیعه نباید به علمِ غیب امام باقر (ع) اعتراف کند؟ و آیا کسانی که خود را شیعۀ امام باقر (ع) میپندارند شک دارند که کلام ایشان (ع) همانطور که دربارۀ امام مهدی (ع) محقق شد در خصوص سید یمانی که فرمود «پرچمش هدایتگرترین پرچمهاست» هم صادق خواهد بود؟ نگارنده فراموش ¬نکرده بود که در روایت فوق، بخشی مربوط به سنِ امام مهدی (ع) نیز ذکر شده است. آنجاکه امام باقر (ع) فرمود: «کوچکترین ما از لحاظ سن.» این مسئله نیز کاملاً مشخص است که امام مهدی (ع) وقتی به امامت رسید حدوداً پنجساله بود و این نیز گواهی بر راستگویی و درستگویی امام باقر (ع) است؛ چراکه غیر از امام مهدی (ع)، امام محمد بن الرضا (ع) در کودکی (در سن هشتسالگی) به امامت رسید؛ پس کوچک¬ترین ائمه (ع) امام مهدی (ع) است. حال بیایید به حدیث دیگری که از امام رضا (ع) به ما رسیده است توجه کنیم که در انضمام با حدیث امام باقر (ع) حقیقتی شگفتانگیز را روشن میکند. در این روایت سؤالِ راوی حذف شده است، ولی از پاسخی که امام رضا (ع) به او می¬دهد می¬توان حدس زد وقتی امام غریبمان را بهاجبار خواستند به ولیعهدی منصوب کنند، تقریباً همه میدانستند آن عفریتی [5] که امام رضا (ع) را برخلاف میلش به ولیعهدی منصوب کرده او را به قتل خواهد رساند. برای همین شیعه در پیِ آن بود که بداند امامِ بعد از امام رضا (ع) کیست و وقتی راوی از امام رضا (ع) این مسئله را جویا میشود و ایشان (ع) امام محمد جواد (ع) را معرفی میکند، راوی بهدلیل کمسن بودن امام محمد تقی (ع) تعجب میکند. از اینجا به بعد در روایت آمده است که با هم میخوانیم: «...عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي يَعْقُوبَ الْبَلْخِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَقُولُ إِنَّكُمْ سَتُبْتَلَوْنَ بِمَا هُوَ أَشَدُّ وَ أَكْبَرُ تُبْتَلَوْنَ بِالْجَنِينِ فِي بَطْنِ أُمِّهِ وَ الرَّضِيعِ حَتَّى يُقَالَ غَابَ وَ مَاتَ وَ يَقُولُونَ لَا إِمَامَ وَ قَدْ غَابَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ غَابَ وَ غَابَ وَ هَا أَنَا ذَا أَمُوتُ حَتْفَ أَنْفِي» «... از امام رضا (ع) شنیدم که فرمود: شما بهزودی با آنچه شدیدتر و بزرگتر از این است آزمایش خواهید شد. به (ولایت) جنینی در شکم مادرش و شیرخوار آزمایش خواهید شد تا اینکه گفته میشود غایب شده و مُرده و میگویند امامی نیست درحالیکه رسول خدا چندین بار غایب شد و من بهزودی مظلومانه خواهم مُرد.» [6] دقت در این روایت روشن میکند که ائمه (ع) حقیقتِ مهدیین (ع) را در هر زمانی که امکان آن وجود داشت بیان میکردند. تنها چیزی که لازم است این است که خداوند توفیق دهد تا حق را واضح و روشن ببینیم. اما استدلال ما به این روایت چگونه است؟ اول اینکه امام رضا (ع) از دو نفر صحبت میکند که یکی از آنها در دوران جنینی و یکی دیگر از آنها در زمان شیرخوارگی به جانشینی پیامبر (ص) میرسند. چیزی که واضح است این است که مضمون کلام امام رضا (ع) اینچنین است: «امامی در دوران جنینی و امامی در دوران شیرخوارگی به امامت میرسند.» زیرا چه معنا دارد بگوییم «به کسی امتحان میشوید که روزی جنین و شیرخوار بوده و وقتی به پنجسالگی یا بیستسالگی رسید به امامت میرسد»؟ اینکه چیز عجیبی نیست؛ زیرا تمامی انسانها و ازجمله تمامی ائمه (ع) روزی در شکم مادر و در آغوش مادر بودند. پس وجه تخصیص این "دو حجت خدا" که امام رضا (ع) از آنها صحبت میکند چیست؟ از روایت امام باقر (ع) روشن شد که در بین ائمه (ع)، کوچکترین و کمسنترین امام، امام مهدی (ع) است که در عین حال، ناشناختهترین امام نیز هست. و امام رضا (ع) از کسانی صحبت می¬کند که حتی از سنی که امام مهدی (ع) در آن سن به امامت رسید نیز کمسن ترند. بنابراین، امام رضا (ع) از کدام حجت ¬خدا خبر میدهد که وقتی هنوز به دنیا نیامده و دیگری وقتی هنوز شیرخوار است خلیفۀ خدا میشوند و مردم در ولایتپذیری آنها سخت امتحان میشوند؟ درحالیکه همانطور که گفتیم، امام رضا (ع) از امام مهدی (ع) صحبت نمیکند؛ چراکه امام مهدی (ع) در دوران جنینی یا در دوران شیرخوارگی به امامت نرسید. طبق این روایت و قرین کردن آن با وصیت پیامبر (ص) نتیجه میگیریم که آنها کسانی جز دو نفر از مهدیین (ع) نیستند و همانطور که امام رضا (ع) بیان فرمودند پذیرش ولایت آنها بسیار سختتر از پذیرش ولایت امام جواد (ع) است؛ نه همچون امام مهدی (ع) که در پنجسالگی به امامت رسید و برای شیعیانی که به امام هشتساله ایمان آوردند، داشتن امام پنجساله چندان چیز عجیبی نیست. بهعلاوه اینکه امام جواد (ع) در زمان صدور این روایت حدوداً پنج تا ششساله بود. آیا امام دیگری که در همین سنوسال باشد برای شیعه غیرقابل باور خواهد بود؟ باید توجه داشت زمانی که امام رضا (ع)، امام جواد (ع) را بهعنوان امام معرفی کرد، راوی از سن پنجـششسالگی امام تعجب کرد (نه از سن هشتسالگی امام جواد (ع)) و امام رضا (ع) خبر میدهد که از این (یعنی از پنجـشش¬ ساله بودن امام) هم امتحان سختتری خواهید داشت. ما سخت بودن این امتحان را از همین الآن درک میکنیم و میدانیم سؤالاتی پیرامون این مسئله پیش خواهد آمد که برخی را به این سمت سوق میدهد که این روایت را بر امام مهدی (ع) تطبیق دهند؛ اما باید در خاطر داشته باشیم که اولاً همۀ ائمه (ع) روزی در شکم مادر بوده و دورانی در دامان مادر شیر خوردند، و اگر بگوییم این وصف که «مردم به شیرخوار و جنین امتحان میشوند» بر امام مهدی (ع) تطبیق می¬کند، به همین شکل، تمامی ائمه و پیامبران (ع) را نیز شامل میشود و هیچ خصوصیتی برای امام مهدی (ع) در این بین نیست. جدای از اینکه همه میدانیم ولایت امام مهدی (ع) در زمان جنینی و شیرخوارگی بر کسی عرضه نشد تا چنین امتحانی مجال وقوع پیدا کند. ثانیاً، امام رضا (ع) از دو نفر صحبت میکند که یکی از آنها در دوران جنینی امتحان مردم است و دیگری در زمان شیرخوارگی؛ پس اگر یکی از آنها امام مهدی (ع) باشد، آن دیگری کیست؟ ممکن است شدت این امتحان کسانی را مجبور کند تا به وادی بداء وارد شده و بگویند ابتدا قرار بود امام مهدی (ع) در دوران جنینی به امامت برسد و سپس بداء شد. قبل از هرچیز باید بدانیم که وقتی بداء حاصل شد ما از آن مطلع میشویم نه پنجاه سال قبل از آن؛ پس معنی ندارد بگوییم امام رضا (ع) از پنجاه سال قبل میدانست قرار است دربارۀ امام مهدی (ع) بداء حاصل شود؛ بهعلاوه اینکه توجیه این روایت به بداء به شاهد و استدلال نیاز دارد و ما اجازه نداریم هرچیزی را که پذیرشش برای ما سخت است بدون حجت شرعی به بداء یا هرچیزی که هوای نفْسمان بخواهد تفسیر کنیم. نتیجۀ این نوشتار را میتوان اینچنین بهطور خلاصه ذکر کرد: 1- امام مهدی (ع) خاملالشخص است؛ پس وقتی امام مهدی (ع)، پدر و اصلِ سید یمانی باشد، خود سید یمانی خاملالاصل میشود؛ 2- ائمه (ع)، حقایق جهان هستی را قبل از اینکه محقق شود میدانستند و تحقق خبر آنها باید موجب ایمان به آنها شود؛ 3- همانطور که خبر غیبی امام باقر (ع) دربارۀ امام زمان (ع) درست بود، در خصوص هدایتگرترین پرچم بودن یمانی نیز درست است؛ 4- در روایت امام رضا (ع) که متناظر با روایت امام باقر (ع) است، خبری غیبی از مهدیین (ع) می¬یابیم که تطبیق آن بر دیگر ائمه (ع) ممکن نیست. منابع: 1. ابن أبيزينب، محمد بن ابراهيم، الغيبة، نشر صدوق، تهران، چاپ: اول، 1397ق، ص257. 2. (وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون) (اعراف، 164). 3. ابنمنظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع دار صادر، بيروت، چاپ سوم، 1414ق. ج 11، ص 221. 4. الغیبة (للنعمانی)، ص 184. 5. پیامبر (ص) در وصف امام رضا (ع) فرمود: او را عفریتی به قتل میرساند: «يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي الْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِح» «او را عفریتی مستکبر به قتل میرساند. در شهری که عبد صالح آن را بنا کرده دفن میشود.» الكافي، ج1، ص528. 6. الغیبة (للنعمانی)، ص180. علت انکار غدیر و شکستن بیعت با امام علی(ع) به قلم: ستاره شرقی مقدمه واقعۀ غدیر از مهمترین وقایع تاریخ است. روزی است که پیامبر (ص) در حجة الوداع امام علی (ع) را جانشین خود معرفی کرد. روز غدیر، روزی است که افراد حاضر بیعت کردند و خبر این جانشینی را به افراد غایب رساندند؛ اما چه شد که بعد از وفات رسولالله (ص) دست از بیعت کشیدند و دشمنی کردند و تن به خواری و ذلّت در دنیا و آخرت دادند؟ چرا منکران همواره در اکثریتاند؟ آیا مشکل در جانشین الهی نهفته است یا در مردم؟ چهچیزی در وجود یاریدهندگان است که آنها را مشتاقانه به اطاعت از امر حق دعوت میکند و حتی ذرهای شک در وجودشان نمینشیند تا آنها را از آن مسیر دور کند؟ و بالعکس چه عاملی سبب دوری از حق و یاری ندادن آن از جانب اکثریت افراد میشود؟ این سؤالات و سؤالات مربوط به آن ذهن اکثریت مردم را مشغول میسازد که چرا اینگونه اتفاق میافتد و چرا همیشه یاریدهندگان حق اندکاند؟ تأکید پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) به واقعۀ غدیر پیامبر(ص) فرمودند: «پس حاضرین باید خبر دهند و پدران تا صبح قیامت به فرزندان خبر دهند.» [۱] این چه خبر مهمی است که حاضرین باید به غایبین خبر دهند؟! و حتی چنانکه در متن روایت آمده تا قیامت ادامه دارد! آیا خبری از امر ولایت و امامت امام علی (ع) هم مهمتر است که پیامبر(ص) از غدیر خم تا قیام قیامت بر آن تأکید داشتند؟! حتی میبینیم در این زمینه آیهای بر پیامبر (ص) نازل شده است. روزی رسول اکرم (ص) به امام علی (ع) فرمود: «ای علی، خداوند آیۀ (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک) را دربارۀ ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه بر من امر شده تبلیغ نکنم عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدا نمیگویم.» [۲] روایتی در خصوص تأیید ابوبکر بر امر ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) نیز وارد شده است که چنین است: «امام علی(ع) به ابوبکر فرمود: براساس حدیث پیامبر(ص) در روز غدیر آیا من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما.» [۳] امام رضا (ع) روز غدیر را عید اهلبیت (ع) میداند.[۴] نظر برخی علما در اهمیت غدیر ابنتیمیه میگوید: «واجب است مردم بدانند ولایت امر مردم و حکومت بر مردم از بزرگترین واجبات دینی است.» [۵] شهرستانی مینویسد: «بزرگترین اختلاف بین مسلمانان مسئله امامت بوده است.» [۶] همانطور که در نظر برخی علما آمده است، امر ولایت را از بزرگترین واجبات دینی دانستهاند و علت اختلاف بین مسلمانان را نپذیرفتن امامت (که مشخصاً نپذیرفتن علی ابن ابیطالب (ع) بهعنوان وصی و جانشین پیامبر(ص) است) میدانند. بنا به روایات اهلبیت (ع) و نظر برخی علما در خصوص غدیر به این پی میبریم که غدیر واقعهای است انکارناپذیر. حکومت بعد از پیامبر مکرم اسلام (ص) باید توسط امام علی (ع) و فرزندانش اداره میشد؛ زیرا این عزیزان چراغهای هدایت بهسوی صراط مستقیم و معادن علم الهی بودند. معادن علمی که از دوست و دشمن، بزرگ و کوچک از آن بهره میبردند؛ همانطور که در روایت آمده، اگر مسئلهای برای عمر پیش میآمد نزد امام علی (ع) میرفت و از ایشان میپرسید. گفتۀ خود عمر گواه این حقیقت است: «لولا علی لهلک عمر» «اگر علی نبود عمر هلاک میشد.» [۷] اما چه شده که حاکمیت را از اهلبیت پیامبر (ص) غصب کردند و آنها را به طرفی انداختند و دنبالهروی حاکمان جور و دنیاپرست شدند؟! قبل از پیامبر (ص) نیز تاریخ بر همین منوال بوده است. زمان حضرت نوح (ع)، ابراهیم (ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و... اکثریت مردم از صراط حق رویگردان شدند. پساز پیامبر (ص) مردم واقعۀ غدیر را پشتگوش انداخته و علی (ع) را بهعنوان جانشین پیامبر نپذیرفتند و بهدنبال خلفای خودخواندۀ سهگانه ابوبکر، عمر و عثمان رفتند درحالیکه هیچ علمی در آنها نبود. دلایل بیعت نکردن مردم با امام علی (ع) در اینجا به ذکر نکاتی میپردازیم که نشاندهندۀ بیعت نکردن مردم با امام علی (ع) است. ۱. دنیاطلبی و عافیتخواهی: دنیاطلبی و حفظ جان و مال و موقعیت، مانع از بیعت آنان با امام علی (ع) شد و خود را کنار نگه داشتند و سکوت را ترجیح دادند. مردم بهسمت کششها و کوششهای مادی و دنیوی میرفتند و علی (ع) را حقمداری خداجوی که دغدغهاش احیای ارزشهای دینی بود میشناختند. امام علی (ع) میفرمایند: «همانا ابتدای بروز آشوبها و فتنهها و هواهاست که مورد تبعیت قرار میگیرند و احکامی است که بدعت گذاشته میشوند. در این فتنهها با کتاب خدا مخالفت میشود و مردانی از مردان دیگر بر مبنای غیر از دین خدا تبعیت میکنند.» [۸] 2. تکبر: یکی از عواملی که مانع بیعت مردم با امام علی(ع) شد، تکبر است. ایشان (ع) در خطبۀ «قاصعه» میفرمایند: «تکبر و خودپسندی در دل مسلمانان از آفتهای شیطان و وسوسههای اوست.» ۳. کینهتوزی به حضرت (ع): بسیاری از قبایلی که در مکه و مدینه و اطراف آن زندگی میکردند به علی (ع) بیمهر بودند و کینۀ او را در دل داشتند؛ زیرا علی (ع) بود که پرچم کفر این قبایل را سرنگون کرد. این افراد هرچند بعدها پیوند خود را به اسلام اعلام کردند، ولی در باطن بهرغم تظاهر به اسلام بغض و عداوت علی (ع) را در دل داشتند. حضرت (ع) کینههایی از جنگ بدر و حنین و… در دل مردم آن قبایل برجای گذاشته بود؛ بهطوری که در روایات آمده، امام صادق (ع) میفرمایند: «مردی به علی بن حسین (ع) گفت: چرا شدت کینهتوزی قریش به پدرت اینقدر زیاد است؟ ایشان فرمود: بدان جهت که نخستینِ ایشان را به جهنم فرستاد و آخرین ایشان را به ننگ مبتلا ساخت.» [۹] ۴. حسادت: حسد یکی دیگر از موانع بزرگی بود که مردم را از اطاعت از حضرت و فرمانبرداری از ایشان دور میکرد. در آیۀ ۵۴ سورۀ نساء خداوند میفرماید: «یا اینکه به مردم [پیامبر و خاندانش] به آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده حسد میورزند! ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و حکومت عظیمی در اختیار آنها قرار دادیم.» امام صادق(ع) دربارۀ این آیه میفرمایند: «منظور از ناس در این آیه ماییم که به ما رشک میبرند.» [۱۰] همچنین امام باقر (ع) میفرمایند: «ما مردمی هستیم که بهخاطر امامتی که خداوند به ما داده و به دیگران نداده مورد حسد واقع شدهایم.» [۱۱] و نیز امام علی (ع) فرمودند: «به خدا سوگند، قریش از ما کینه به دل نگرفتند مگر برای آنکه خدا ما را از آنان برگزید.» [۱۲] دلایل بیعت نکردن مردم با امام علی (ع) را از نظر مادی و ظاهری بیان کردیم؛ اما آیا ریشۀ اصلی در انکار حجتهای الهی همین موضوعات ظاهری دنیوی است یا قضیه از این نیز ریشهدارتر است؟ برای پاسخ به این پرسش نگاهی به کلام سید احمدالحسن میاندازیم. ایشان در کتاب در محضر عبد صالح در پاسخ به پرسشی به دکتر علاء سالم میگویند: «اگر سبب شکست در امتحان نخست را دریابی، میتوانی به این سؤال پاسخ دهی. بروز و ظهور (من) مخلوق بهصورت آشکارا مجازات در پی دارد؛ یعنی هرچه مخلوق در رویارویی با پروردگارش (من) را در نهان به کار میگیرد، اکنون آن را بهصورت رویارو با جانشین خدا و با گفتن (من از او برترم) نمایان میسازد. او جرئت نداشته است که در برابر خداوند قهار چنین چیزی را بر زبان براند؛ لیکن در هر لحظه وقتی به نفْس خود نگاه میکند آن سخن را به زبان میآورد. آنان کسانی هستند که حتی نمیتوانند دستهای خود را ببینند. منیت آنها را کور ساخته است. تمام هموغم ایشان متوجه نفسشان است و آنچه به آن مربوط میشود و نیز اجتناب از هرچه با نفسشان در ظاهر سرِ ناسازگاری دارد. اکنون آن کسی که آنها را آفریده است در خلیفهاش متجلی گشته تا بهاینترتیب آنچه نفسهای خبیثشان از انکار خداوند سبحان و فضل او پنهان میکرده است، بر همگان آشکار شود. وضعیت را در یک مثال مادی برایت روشن میکنم: حالِ آنها مانند کسی است که بر نفْس خود تمرکز نموده و در برابر پروردگارش قرار گرفته، بدون اینکه حرفی بزند یا آشکارا بگوید (من برتر از کسی هستم که مرا خلق کرده!) یا بگوید: (نفس من مهمتر از کسی است که مرا آفریده است!). اما حال و نظرش که متمرکز بر نفس خویش شده گویای این سخن است، اکنون که خداوند او را به شخصی مانند خودش که در ظاهر یک انسان است امتحان نموده است و او بهطور مستقیم و آشکارا بدون شرم و حیا از آنچه نفسش پنهان داشته، میگوید: من از او بهترم!» [۱۳] سخن پایانی علت اصلی انکار حجتهای الهی را در کلام سید احمدالحسن خواندیم و متوجه شدیم توجه به انا و منیت است که این جرئت را به اشخاص میدهد تا در برابر حجتهای الهی قد علم کنند و خود را برتر از آنها بدانند؛ همانگونه که ابلیس با نگاه به خود علت سجده نکردنش به آدم (ع) را اینگونه گفت: (من از او برترم. مرا از آتش خلق کردی و او را از خاک). از خداوند کریم خواستاریم ما را از ملازمان بیعت غدیر قرار دهد و به تیرهروزی خودمان رها نکند. منابع: 1. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج۱، ص۶۲. 2. شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی، ص۵۸۴. 3. شیخ صدوق، خصال، ص ۵۰۵، باب ۴۰، ح۳۰. 4. امام رضا (ع) میفرمایند: «این روز عید اهلبیت است. هرکس این روز را عید بگیرد خداوند مالش را زیاد میکند.» ابنطاووس، علی بن موسی، الاقبال، ج۲، ص۲۶۲. 5. کتب و رسائل و فتاوی ابنتیمیه فی الفقه، ج۲۸، ص۳۹۰. 6. شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۳۱. 7. استیعاب، ج۳، ص۳و۱۱. 8. نهجالبلاغه، خطبه ۵۰. 9. نثر الدرر، ج۱، ص۳۴۰؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص ۳۱۹. 10. بحار الأنوار، ج۲۳، ص۲۹۹؛ فرات کوفی، ص۱۰۷. 11. الکافی، ج۱، ص۲۰۵؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۸۹. 12. نهجالبلاغه. خطبه ۳۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۴۸. 13. در محضر عبد صالح، ج۱، ص۱۳۵. سلسلهمقالات پاسخ به بدعت شمارۀ ۱۰۱ یوحنای دمشقی قسمت بیستوپنجم (پایان) پاسخ به دمشقی دربارۀ مائدۀ آسمانی و تغییر شرایع تأیید صحت اخبار قرآن (همۀ اخبار قرآن) منوط به اخلاص گویندهاش، یعنی رسول خدا محمد (ص) است • پیشگفتار به انتها رسیدیم! دمشقی حتی تا انتهای کلامش دست از کینهتوزی برنمیدارد! هرچه را در توان دارد به کار میگیرد تا مخاطب خود را فریب دهد و او را نسبت به اسلام بدبین کند! خواننده با ما همراه شود و از خود بپرسد: آیا اشکالات او منطقی است؟ • داستانهای قرآن دمشقی میگوید: «ضمناً، در کتاب مائده، محمد میگوید مسیح از خداوند سفرهای درخواست کرد، و این [سفره] به او داده شد؛ زیرا او میگوید خدا به او گفت: من به تو و از آنِ تو سفرهای فسادناپذیر دادم. همچنین در کتاب بقره یک سری چیزهای احمقانه و مضحک دیگر میگوید که بهخاطر کثرتشان، به نظر من باید [از آنها] عبور شود.» پایان نقلقول. در قرآن میخوانیم: ﴿و [ياد كن] هنگامى را كه حواريّون گفتند: «اى عيسى پسر مريم، آيا پروردگارت مىتواند از آسمان، خوانی براى ما فرود آورد؟» [عيسى] گفت: «اگر ایمان داريد از خدا پروا داريد.» * گفتند: «مىخواهیم از آن بخوریم و دلهای ما آرامش یابد و بدانیم كه به ما راست گفتهای، و بر آن از گواهان باشيم.» * عیسى پسر مریم گفت: «بار الها، پروردگارا، از آسمان، خوانی بر ما فرو فرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد و نشانهای از جانب تو. و ما را روزی ده كه تو بهترین روزیدهندگانی» * خدا فرمود: «من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد، و[لى] هركس از شما پس از آن انكار ورزد، وى را [چنان] عذابی كنم كه هیچیک از جهانیان را [آنچنان] عذاب نكرده باشم.»﴾. [1] ظاهراً این داستان در نظر دمشقی احمقانه و مضحک است؛ زیرا پس از آن میگوید: «همچنین در کتاب بقره یک سری چیزهای احمقانه و مضحک دیگر میگوید.» پایان نقلقول. همچنین مطالبی که در سورۀ بقره وجود دارد نیز همین حکم را برای او دارد؛ مثل دستور خدا به فرشتگان برای سجده به آدم (ع) و امتناع ابلیس از سجده کردن [2] یا داستان هاروت و ماروت [3] یا فرمان به ابراهیم و اسماعیل (علیهماالسلام). [4] اما او نمیگوید دلیلش برای احمقانه بودن و مضحک بودن این مطالب نقلشده در قرآن چیست؟ به نظرم او کتاب مقدس را معیار قرار داده است و بهجهت آنکه این داستان در آن نیامده است، آن را انکار میکند! پس میگویم: اینگونه نیست که هر موضوعی در کتاب مقدس موجود باشد؛ زیرا: ۱. بر طبق شهادت پدران کلیسا بسیاری از مطالب از آن حذف شدهاند؛ [5] ۲. حتی اگر نکتۀ اولی را نادیده بگیریم، در کتاب مقدس تمام جزئیات نیامده است؛ مثلاً مشخص نیست که دوران کودکی اِشَعیا (ع) یا ارمیا (ع) چگونه بوده است! یا بهدقت و بهصورت کامل نیامده است که عیسی (ع) پیش از بعثت چه کارهایی انجام داده بود و چگونه زندگی خود را سپری میکرد! ۳. آیا حداقل دمشقی این متن از انجیل را نخوانده بود: (عیسی کارهای بسیار دیگر نیز کرد که اگر یکبهیک نوشته میشد، گمان نمیکنم حتی تمامی جهان نیز گنجایش آن نوشتهها را میداشت). [6] سیریل اسکندریه از پدران دمشقی میگوید: «و قدیس یوحنا اشاره میکند هرکسی که دارای روحیۀ تعلیمپذیر است و عاشق آموزش باشد، او که این کتاب را نوشته است سرزنش نمیکند که چرا بقیه را ثبت نکرده است؛ زیرا اگر کارهایی که او [عیسی] انجام داد، هریک بدون هیچگونه حذفی نوشته شده بود، آنگاه تعدادِ بیشمارِ کتابها جهان را پر میکرد.» [7] همچنین در انجیل میخوانیم: (و عیسی معجزات دیگر بسیار نزد شاگردان نمود که در این کتاب نوشته نشد. * لیکن اینقدر نوشته شد تا ایمان آورید که عیسی، مسیح و پسر خداست و تا ایمان آورده به اسم او حیات یابید). [8] • کلام آخر در باب داستانهای قرآن معتقدم هیچ مسیحی عاقلی پس از شنیدن یا دیدن یک خبر که در قرآن آمده است، آن را رد نمیکند؛ زیرا در اناجیل هرگز همهچیز نقل نشده است. در ادامه سخن دکتر علاء سالم از یاران سید احمدالحسن را میآورم که کلامی منصفانه برای اهل انصاف است: «تأیید صحت اخبار قرآن (همۀ اخبار قرآن) منوط به اخلاص گویندهاش، یعنی رسول خدا محمد (ص) است، و ایشان (ص) با انطباق قانون شناخت حجتهای الهی بر وجود مبارکشان، صادق هستند.» [9] بنابراین، همانطور که سید احمدالحسن اثبات کرد، محمد (ص) با قانون ثابت شناخت حجتهای الهی آمده [10] و هر داستانی که او آورده صحیح است. • شرایع دمشقی در انتهای کلماتش میگوید: «او ختنه کردن را برای آنها، همچنین [برای] زنان یک قانون کرد و به آنها دستور داد که سبّت را نگه ندارند و غسل تعمید نشوند؛ و درحالیکه به آنها دستور داد تا یک سری چیزهای حرامشده در شریعت را بخورند، دستور داد به آنها تا از چیزهای دیگر پرهیز کنند. او همچنین نوشیدن شراب را مطلقاً حرام کرد.» پایان نقلقول. گویا او در این قسمت پایانی قصد چندانی ندارد که به اشکالتراشیهایش ادامه دهد و صرفاً میخواهد مخاطب خود را با برخی احکام اسلامی آشنا کند! البته در اسلام ختنه کردن برای مردان واجب است؛ اما برای زنان جایز نیست و این موضوع را سیزدهمین وصی محمد (ص) روشن کرده است؛ [11] اما دربارۀ دیگر احکامی که به آن اشاره میکند، خود او نیز حداقل به برخی از آنان اعتقاد نداشت؛ نظیر ختنه کردن. [12] پایان نقد سخنان دمشقی با ما بود و پایان یافت؛ اما قضاوت منصفانۀ این جدال علمی با شما ماند. منابع: 1. مائده، ۱۱۲ تا ۱۱۵. 2. ر.ک: بقره، ۳۴. 3. همان، ۱۰۲. 4. همان، ۱۲۵. 5. همانطور که در یکی از قسمتهای پیشین تقدیم شد، یوحنّای ملقّب به زرّیندهان در موعظۀ ۹ بر انجیلِ مَتّیٰ، بخش ۶ گفته است: «بسیاری از نوشتههای نبوی از بین رفته است.» پایان نقلقول. جاستِن که از دیگر پدران کلیسا بود نیز در گفتوگو با تِرایْفُ به چند نمونه از حذف یهودیان اشاره میکند! (فصلِ ۷۲ و ۷۳). 6. یوحنّا ۲۵:۲۱؛ ترجمۀ هزارۀ نو. 7. تفسیر بر یوحنّا، کتاب ۱۲، فصل ۱ | https://www.tertullian.org/fathers/cyril_on_john_12_book12.htm 8. ر.ک: یوحنّا ۲۰: ۳۰-۳۱. 9. دکتر علاء سالم، دفاع از قرآن، مطالعاتی در اشکالات واردشده به قرآن کریم و پاسخ به آنها، تاریخ انتشار ۱۴۰۱، نوبت انتشار اول، ویرایش ترجمه: اول، ص۲۱۸. 10. به قسمت دهم از این مجموعه سلسلهمقالات، بخش دوم که به قلم متیاس نوشته شده است رجوع کنید. 11. برگرفته از کانال تلگرام شرایع الاسلام | https://t.me/Sharayea10313/2989 12. ر.ک: شرحی از ایمانِ ارتدوکس، کتاب ۴، فصل ۲۵. دربارۀ ختنه.