نشریه زمان ظهور 173
از زن بودن شرمنده نباش بررسی روایتهای: «عقل و دین زنان ناقص است»؛ «با زنان مشورت کنید و خلافش عمل کنید» نوردخت مهدوی مقدمه سال دوم دانشگاه بودم؛ استادی معمم داشتیم که کتاب «اخلاق» درس میداد. در یکی از جلسات که بحث دربارۀ امیرالمؤمنین (ع) بود، دختر دانشجویی که در صندلی سمت چپ من نشسته بود گفت: «استاد، من حضرت علی (ع) را خیلی دوست داشتم، اما بعد از اینکه متوجه شدم او گفته است «عقل زنان ناقص است»، دیگر محبتم به ایشان مثل قبل نیست و دیدگاهم تغییر کرده.» سختش بود که این جملات را بازگو کند. دختر بیچاره گمان میکرد چون استاد طلبه است، حتماً مثل همیشه جواب در آستین دارد و او را از این حس ناخوشایند میرهاند؛ اما استاد معمم و کلاس، همه در سکوت فرورفته و از اینکه پاسخی نداشتند، معذب بودند. آن زمان هنوز ابلیس اینگونه ارتشش را بهسوی اعتقادات بشر نگسترانده بود؛ اکثر قریب به اتفاق، اهلبیت (ع) را دوست داشته و برایشان احترام قائل بودند. حس عجیبی بود. هیچکس پاسخی نداشت. هیچکس حتی نگفت علی (ع) و اینگونه حرفها! محال است... حتی من؛ منی که علی (ع) را عاشقانه دوست میداشتم دفاعی نکردم. بیست سالم بود و از دین چیز زیادی نمیدانستم، جز حب اهلبیت عصمت و طهارت. این سؤال و خاطرۀ آن روزِ کلاس درس، سالها روح مرا میخراشید؛ نه میتوانستم از علی (ع) دست بکشم، نه میتوانستم این قبیل سخنان را بپذیرم. یعنی چه عقل زنان ناقص است؟! مصیبتبار اینکه برخی از زنان نیز به پذیرشِ این مسئله رسیده و یکدیگر را با همین سخنان، سرکوب و تحقیر میکردند. تلخ، اما واقعی! شاید شما بانوان هم از عمق جانتان کلامم را درک کنید؛ اینکه سالها، بلکه قرنها با جملاتی ناخوشایند روحت را بیازارند؛ جملاتی از این قبیل: عقل تو که ناقص است، دینت هم که ناقص! تو چه میفهمی با آن عقل ناقصت؟ چه کسی از تو نظر خواست! گفتهاند با زنان مشورت کنید و مخالفش عمل کنید! آیا در حقیقت در دینی که ناجی دختران از پدیدۀ شوم زندهبهگوری شد و رسولش زن را تکریم کرد و جایگاه از دسترفتهاش را با تدوین قوانینی، با عزت به او بازگرداند، دینی که فاطمه (س) در آن سرور زنان جهانیان است و زینب (س) عالمۀ تعلیمندیده، چنین کلماتی از جانب سخنگوی آن دین (علی بن ابیطالب (ع)) صادر میشود؟ ظاهراً ما علی (ع) را نشناختهایم. علی (ع) کیست؟ از علی (ع) چه میتوانم بگویم؟! برای علی (ع) همین بس که نبی محمد (ص) او را اینگونه توصیف میکند: «یَا عَلِیُّ مَا عَرَفَ اللَّهَ إِلَّا أَنَا وَ أَنْتَ وَ لَا عَرَفَنِی إِلَّا اللَّهُ وَ أَنْتَ وَ لَا عَرَفَکَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَا» «ای علی! هیچکس خدا را نشناخت جز من و تو، و هیچکس من را نشناخت جز خدا و تو و هیچکس تو را نشناخت جز خدا و من.» [1] «دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را» [2] همچنین میفرماید: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ أَبُو وُلْدِی وَ زَوْجُ ابْنَتِی وَ خَلِیفَتِی عَلَی أُمَّتِی فِی حَیَاتِی وَ بَعْدَ مَوْتِی أَمْرُکَ أَمْرِی وَ نَهْیُکَ نَهْیِی أُقْسِمُ بِالَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّةِ وَ جَعَلَنِی خَیْرَ الْبَرِیَّةِ إِنَّکَ لَحُجَّةُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ أَمِینُهُ عَلَی سِرِّهِ وَ خَلِیفَتُهُ عَلَی عِبَادِهِ» «ای علی، تو جانشین من، پدر فرزندانم، همسر دخترم و جانشین من بر امتم در حیات و پس از مرگم هستی؛ امر و نهی تو امر و نهی من است. قسم به آنکه مرا به نبوت برانگیخت و مرا برترین مخلوقات قرار داد، تو حجت خدا بر مخلوقاتش و امین او بر اسرارش و خلیفهٔ او در بین بندگانش هستی.» [3] «نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را» [4] علی (ع) رکنی است از ارکان هدایت؛ رکنی که با شهادتش جبرائیل (ع) ندا سر داد: ««تهدمت والله ارکان الهدی» «به خدا سوگند، ارکان هدایت ویران شد.» [5] علی (ع)، دروازۀ شهر علم است؛ همانگونه که محمد (ص) فرمود: «من شهر علم هستم و علی باب آن.» و او تنها کسی است که محمد (ص) را در مقام «قاب قوسین او ادنی» میشناسد. [6] «علی (ع) سرگشته و مجنون به ذات الله است.» [7] با این توصیفها و همۀ آنچه در خصوص امیرالمؤمنین در کلام نمیگنجد، آیا علی (ع) میتواند چنین بگوید: «عقل و دین زنان ناقص است!» خلقت یک زن مبنای آفرینش افلاک دکتر شیخ ناظم عقیلی یکی از مسئولان دفتر رسمی سید احمدالحسن در نجف اشرف میگوید: «خطابی منصفانه به کسانی که میگویند در اسلام زن در حاشیه است: این در اسلام است که جهان بهخاطر یک زن خلق شده است «ای احمد، اگر نبودی افلاک را خلق نمیکردم، و اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمیکردم.» و نتیجه آنکه اگر فاطمۀ زهرا (س) نبود خداوند افلاک را خلق نمیکرد.» [8] فاطمه (س) نیز رکنی است از ارکان هدایت؛ [9] تجلی «رحیم» در خلق است؛ [10] «امابیها»ست؛ حجت خدا بر اهلبیت (ع) است؛ [11] «الف» در «الم سورۀ بقره» است. [12] ... و فاطمه (س) زن است. در کنار فاطمه (س) دخترش زینب (س) نیز جایگاه رفیعی در اسلام دارد؛ تاجاییکه امام سجاد (ع) دربارهاش فرمود: «يا عمة انت بحمد الله عالمة غير معلمة، و فهمة غير مفهمة» «عمه جان! تو به حمد الهی عالمهای هستی كه نزد كسی تعلیم ندیدهای و دانایی هستی كه نزد كسی نیاموختی.» سید احمدالحسن نیز زینب (س) را عاملی برای تداوم امامت و خلافت الهی میداند. [13] پس چطور ممکن است در دینی که اینگونه زن را میستاید، گفته شود: «عقل زنان ناقص است» و نهتنها عقلشان که در دینشان هم نقص وجود دارد؟ یا اینکه با زنان مشورت کنید و خلافش عمل کنید! سید احمدالحسن پرده از حقیقت برمیدارد گویا باز هم بازیگران بنیامیه صحنهگردان این ماجرایند! سیرک خیمهشببازی معاویه و عمروعاصها، بهانه به دست مردان سلطهجویی داد که بهمانند خودشان، زن را همچون بازیچهای برای هوسرانی و خوشگذرانی به تماشا بنشینند؛ و آنچه از اذهان آلودۀ پرنیرنگشان برمیخیزد، به علی (ع) نسبت بدهند؛ اما باز هم در بزنگاهی خطیر سید احمدالحسن راز این ماجرا را برملا میکند. زنان خوب سرزمینم، بدانید و آگاه باشید: آنچه تا به امروز در خصوص «روایت عقل زنان» به نام علی (ع) در گوشهای ما فریاد کردند هرگز کلام علی (ع) نبوده است؛ همانگونه که سید احمدالحسن میگوید: «این کلام را مخالفان آلمحمد (ع) روایت کردهاند و صحیح نیست.» [14] در جای دیگری بانویی از سید احمدالحسن پرسید: «کدام مشورت است که مردها باید با آن مخالفت کنند؟ زیرا همیشه وقتی موضوعی پیش میآید و زنها با مردها دربارهاش صحبت میکنند و نظرشان را بیان میکنند، آقایان میگویند: «شاوروهن و خالفوهن» «با زنان مشورت کنید و مخالف آن عمل کنید.» این باعث حیرت و دلشکستگی میشود؛ زیرا آنها با اهلبیت (ع) با ما احتجاج میکنند.» و ایشان در پاسخ نوشت: «این از سفاهت است که بگوییم با کسی مشورت کن، و برخلافش عمل کن! حتی این کار مصداق بیادبی است! اینگونه نیست که هرآنچه از اهلبیت (ع) روایت شده صحیح باشد. گاهی اوقات کسی در نقل مطلب از آنها اشتباه کرده و گاهی اوقات کسانی هستند با هدف اهانت به آنها، به ایشان نسبت دروغ دادهاند. هرچه دیدید که با قرآن و اخلاق قرآن مخالف است، قطعاً از اهلبیت (ع) صادر نشده؛ بلکه یا نقل اشتباه بوده یا تحریف شده یا کلامی است که به دروغ به این بزرگواران نسبت داده شده است.» [15] آری، این احمدالحسن است که تمامقد از علی و اولاد او (ع) دفاع میکند؛ زیرا مردی است از تبار علی (ع). سخن پایانی در دینی که معتقد است بنای آفرینش افلاک بر خلقت یک زن (فاطمه (س)) پایهگذاری شده است و رسولش نجاتبخش زن در جزیرةالعرب بوده، چنین سخنانی جایگاهی ندارد؛ زیرا سخنانی که خلاف قرآن و اخلاق قرآن باشد قطعاً از اهلبیت عصمت و طهارت (ع) صادر نشده است. به امید اینکه این نوشتار برسد به دست دختر دانشجویی که در کلاس درس «اخلاق» در صندلی سمت چپ من نشسته بود و علی (ع) را دوست میداشت. بازیگران صحنۀ محمد و آلمحمد (ع) باشیم، نه مخالفان ایشان. ____________________________ منابع: 1. مختصر بصائر الدرجات، ص 125؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، صفحه 145. 2. دیوان اشعار، شهریار. 3. شیخ صدوق، أمالی، ص 96، ح 4. 4. دیوان اشعار،استاد شهریار. 5. جهت کسب اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: سید احمدالحسن، متشابهات، ج 1، سؤال 9. 6. ر.ک: سید احمدالحسن، متشابهات، ج 2، سؤال 55؛ متشابهات ج 1، سؤال 2. 7. ر.ک: سید احمدالحسن، متشابهات، ج 1، سؤال 10. 8. دکتر شیخ ناظم عقیلی، صفحۀ فیسبوک، 3فوریه2021م. 9. ر.ک: سید احمدالحسن، متشابهات، ج 1، سؤال 9. 10. ر.ک: سید احمدالحسن، متشابهات، ج 1، سؤال 8. 11. امام حسن عسکری (ع) میفرماید: «ما حجتهای خداوند بر خلق هستیم و فاطمه حجت خدا بر ما.» (اسرار فاطمیه، شیخ محمد فاضل مسعودی، ص 69، روایتشده از تفسیر «اطیب البیان»). 12. سید احمدالحسن در کتاب متشابهات، جلد اول، سؤال 8 مینویسد: در سورۀ بقره «الم»، م: محمد، ل: علی و الف: فاطمه است.» 13. سید احمدالحسن، صفحۀ فیسبوک، 29آگوست202: https://www.facebook.com/Ahmed.Alhasan.10313/posts/3130937470287228 14. زن در اسلام، ص 46؛ وبسایت رسمی منتديات أنصار الإمام المهدي (ع)؛ 02/09/2015. https://vb.almahdyoon.com/showthread.php?t=33539 15. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه، ج 6. اسلام، مدافع زن یا سرکوبگر او؟! به قلم: عظیمه شمس در تاریخ اسلام میبینیم برخی از روایات با دین و کلام خداوند متعال در تعارض است. ازجمله روایتی منتسب به رسولالله (ص) که زن را دارای عقل ناقص میداند! روایت اینچنین است: «گروه زنان، صدقه دهید؛ زیرا شما را بیشترین اهل دوزخ دیدم. یکی از زنان پرسید: ای رسول خدا، چرا بیشتر اهل آتش از ما زنان است؟ فرمود: زیرا زیاد نفرین میکنید و از شوهرانتان نافرمانی نموده، ناسپاسی میکنید، و هیچ ناقصالعقل و ناقصالدینی را ندیدم که همچون شما، مردان عاقل را فریب دهد.» [۱] ظاهر این روایت که به نقص در دین و عقل زنان اشاره دارد، دستاویزی برای سرزنش و تحقیر زنان توسط مردان شده است، و به مقام انسانی زن جسارت و اهانت میشود. اما آیا این ظلم از کسی که بهترین خلق است صادر میشود؟ آیا اسلام موافق این تفکر است یا بهشدت آن را نهی میکند؟ اگر اسلام دین عدالت و برابری است، پس منظور از این روایت چیست؟ ضروری است درستی و نادرستی این کلام بررسی شود؛ زیرا خداوند متعال و دینش در هجوم کوتهفکری برخی قرار گرفته و به زن ستم شده است. در این نوشتار قصد داریم با کلام سید احمدالحسن، این روایت را بررسی کرده و حقوق ضایعشده از زنان را بازستانیم. ارزش زن در اسلام در دوران جاهلیت، قبل از اسلام وجود زن را ننگ میدانستند که متأسفانه باعث زندهبهگور شدن دختر توسط خانواده میشد. این سنتی در میانشان بود. ظهور اسلام و تعالیم و قوانین آن موجب شد سنتهای ناپسندی چون زندهبهگور کردن و مبادلۀ زنان چون کالا از میان برداشته شود و گوهر وجودی زن شناخته شود. سید احمدالحسن میگوید: «وقتی محمد رسولالله(ص) مبعوث شد، در جهانی برانگیخته شد که به عبودیت و سوءاستفادۀ بدنی و جنسی اقرار داشتند... . اسلام، بردگی را تشریع و قانونگذاری نکرد و به آن،تشویق نکرد؛ بلکه قوانینی قرار داد که در به پایان رساندن و اتمام آن، در آن زمان سهم و نقشی داشت؛ و این نهایت مسئلهای است که در آن زمان میتوانست انجام شود.» [۲] در واقع با بعثت رسول با تشویق و برپایی شریعت، حرکتی برای مقابله با این تفکر انحرافی انجام شد. آزادیای که در این زمان برای مقابله با این تفکر وجود دارد در آن تاریخ امکانش نبود. با اندکی مطالعه روشن میشود اسلام واقعی به زن احترام میگذارد نه اینکه از قدر و ارزشش بکاهد. تلاش اسلام بر این بوده که زن را همچون مروارید در صدف از دستدرازی فاسدان حفظ کند. قطعاً برخی روایات که به اهلبیت (ع) نسبت داده میشود تا از منزلت زن بکاهد، از ايشان صادر نگردیده است و باید در مقابل این انحراف محکم ایستاد. یقیناً اینگونه دفاع از پیامبر و اهلبیت (ع)، با آگاهی ما از دین حقیقی صورت میگیرد. در غیر این صورت، جاهلان و مخالفان اسلام هر عمل ناروا را به زن نسبت میدهند و آن را از ناحیۀ دین میدانند؛ بدون توجه به اینکه خود بازماندگان دوران جاهلیتاند. زن در نگاه آنها اینگونه است که سید احمدالحسن بیان میکند: «... ارزشگذاری بسیاری از مردان دربارۀ زن یا بهطور کلی سخنانشان دربارۀ زن، هیچ ارزش حقیقی ندارد؛ بلکه صرفاً از افکار جنسی ـکه عقلشان را پر کرده و سرشان از [این افکار] لبریز شدهـ پرده برمیدارد و نه بیش از آن؛ بنابراین بسیاری از مردان، تفاوتی ندارد دیندار باشند یا بیدین، زن را بهعنوان یک بازیچۀ جنسی در ذهن خود ترسیم میکنند که بسته به شرایط هریک از آنها، باید از آن استفاده یا نگهداری شود...؛ پس میبینید این برادران در وسواس تفکرات جنسی [اسیر] هستند؛ مثلاً اگر متدین باشند قضیۀ زینب را فقط در حجاب خلاصه میکنند، و اگر هم غیرمتدین یا خداناباور مبتذل یا تجار منفعتطلب باشند، همۀ هدفشان این است که زن، مبتذل یا برهنه در هر مکان و زمانی ظاهر شود... اینها نمیتوانند به این دید نگاه یا فکر کنند که زن، انسان تکاملیافتۀ مستقلی است که گاهی اوقات از مردان تواناتر است؛ بلکه حتی مردان عاجزند از اینکه جایگاه زن را پر کنند یا آنچه [او] توانش را دارد، انجام دهند.» [۳] در اسلام حقیقی میتوان بر بسیاری از تفاوتهای بین زن و مرد توجه کرد، درحالیکه این تفاوتها باعث کاستن از ارزشهای انسانی نیست. بدیهی است تفاوتهای میان زن و مرد، موجب تمایز آنها از هم میشود. تفاوت زن و مرد آنها هرکدام وظیفهای متناسب با شرایط وجودیشان دارند، خدای متعال میفرماید: (لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا) (هیچكس جز به اندازۀ توانش تكلیف نمیشود). [۴] زن و مرد در نگاه قرآن از بعضی جهات مساویاند و از بعضی جهات با هم تفاوت دارند .برای مثال، قرآن معیار انسان مؤمن را چه زن باشد چه مرد، تقوا میداند. در آیۀ (إِنّ أَکرَمکم عندَاالله أتقاكم) (هرکدام از شما انسانها که با تقواتر باشید در نزد خدا گرامیترید.» [۵] از نظر قرآن هرکس عمل صالحی انجام دهد چه مرد باشد و چه زن وارد بهشت میشود و به حیات طیبه میرسد. گفته نشده بهدلیل اینکه مردان، تکاملیافتهتر یا عاقلترند پس نزد خدا گرامیترند. از نظر عقلی و تکاملی، در هیچ جای علوم زیستشناختی اثبات نشده که زنان عقل ناقص دارند. شاید گفته شود حجم مغز زنان کوچکتر از مردان است، ولی اندازۀ حجم نابرابر دلیل بر کمعقلی و کمهوشی آنان نسبت به مردان نیست. «تره ور روبینز» استاد عصبشناختی دانشگاه کمبریج دراینباره گفته است: «اندازه کوچکتر میتواند نشاندهندۀ فشردگی شدید سلولهای عصبی یا سیگنالدهی فعال بیشتر بین آنها باشد. این امر یعنی این سلولها اثربخشتر کار میکنند.» به گفتۀ وی این تحقیقات حاکی از آن است که در زنان هرچه اندازۀ هیپوکامپ کوچکتر باشد، عملکرد مغزی بهتر است و اندازۀ یک ساختار لزوماً به معنای چگونگی عملکرد آن نیست. [۶] چه بسا در طول تاریخ میبینیم زنانی وجود دارند که از مردان باهوشترند و شاهد موفقیتهای زنان در علوم روز هستیم. اسلام برای زن ـهمۀ زنانـ تکلیف دارد؛ اما آنکه عفت نگه دارد و خود را به نگاههای فاسد نسپارد و با عمل بر تکالیفش، جایگاهی والاتر نزد خدای متعال مییابد. سید احمدالحسن میگوید: «زن مؤمن مانند مرد مؤمن است. زن مؤمن نماز میگزارد، روزه میگیرد و به آنچه مورد رضای خداوند سبحان است عمل میکند. دقیقاً مانند مرد مؤمن، مگر در برخی تفاصیل و خصوصیات. زن مؤمن مکلف است که نسبت به دین خود معرفت یابد و در حد وسعش، حق را به مردم بشناساند و ابلاغ کند؛ (لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ) [۷] (خدا هیچكس را جز به اندازۀ تواناییاش تكلیف نمیكند. هركس عمل شایستهای انجام داده، به سود اوست، و هركس مرتكب كار زشتی شده، به زیان اوست).» [8] وظایفشان برتریشان در تقوا را عیان میکند، نه مرد یا زن بودنشان. گاهی زن میتواند در تقرب به خداوند و برخی مسائل از مرد سبقت بگیرد. تکلیف زن، مقابل جامعه فقط این نیست که در خانۀ خویش بنشیند؛ همانگونه که سید احمدالحسن میگوید: «قطعاً زن نقش بزرگی دارد؛ حتی مرد نمیتواند نقش زن را انجام دهد، به این خاطر که ویژگیهایی دارد که مرد، آن را ندارد .گاهی اوقات، تأثیر اجتماعی زن، بسیار بالاتر از مرد است... .» [9] این حقیقتی انکارناپذیر است که برخی میخواهند راه را برای مفاسد خود هموار کنند. همچنین ايشان ـ سید احمدالحسنـ راجع به نقش زن در دولت عدل الهی فرمودند: «اسلام هیچ محدودیتی برای به عهده گرفتن مناصب رهبری توسط زن وضع نکرده است... اگر خدا بخواهد و حکومت الهی در یک زمانی برپا شود زن میتواند در بسیاری از جایگاهها در دولت الهی نقش داشته باشد. شایستگی زن در بسیاری از جایگاهها و کارها کمتر از مرد نیست و حتی در برخی از کارها زن، بسیار بهتر از مرد است. اسلام قیدی برای متولی شدن زن قرار نمیدهد؛ حتی در مناصبی که جامعه را رهبری میکند. اگر شایستگی این کار را داشته باشد و کار را به شکل تمام و درست به انجام برساند.» [10] اسلام حقیقی زن را ضعیف و ناتوان نمیداند؛ حتی اظهار دارد امروزه در بسیاری از مناسبتها میتواند بهتر از مرد عمل کند و به جایگاههای رفیعی همچون رهبری در جامعه دست یابد. همچنین میتواند مسئولیتهای بزرگی را متحمل شود که در اسلام نمونههای زیادی از آنها وجود دارد؛ ازجملۀ نمونهها هوشمندی و درایت حضرت خدیجه (س) که با وصلت با پیامبر (ص) ستونی استوار برای برپایی و گسترش اسلام شد. همین شاهدی بر درستی این گفتار است. معنا و مفهوم زن اما زن کیست و چگونه معنا میشود؟ زیبایی این بحث را در کلام سید احمدالحسن و در توصیف مفهوم زن بودن دنبال میکنیم. ایشان میگوید: «مهمترین مسئلهای که زن را متمایز میکند، زنبودنش است. زن یعنی مهربانی، دلسوزی، همدردی، لطیف بودن و انصاف داشتن به ستمدیدگان، زن یعنی راهحلهای با ملایمت، دلسوزانه و عادلانه، زن بهمعنای عشق و مهربانی شدید است نه به معنای زشتی و کینهها و بهطور خلاصه، زن طرف دیگری در برابر مرد است. جنبۀ لطیف بدون خشونت، در برابر جنبۀ خشونت و تعصب مرد و رفتار درشت خشن، در بیشتر اوقات.»[11] زن میتواند لطیف و مهربان باشد و صفات خدایی داشته باشد و مصداقی برای این آیه باشد: (و نفختُ فیه مِنْ روحی) (از روح خود در آن دميدم). [12] زن میتواند پاکی فطرت و کرامت خود را حفظ کند و همانند بهترین زنان شود یا از آن روح خدایی و لطیف فاصله بگیرد و دستاویزی برای دیگران شود. قطعاً زنی شايسته است که ارزش خود راحفظ کند، همانگونه که خدا و اهلبیت (ع) وصف کردهاند. یک زن میتواند از زنان صالحی چون فاطمه، زینب، مریم، خدیجه (ع) و آسیه همسر فرعون الگو بگیرد. در شجاعت و شهامت چون زینب دختر علی (ع) باشد که سببی در استمرار امامت و خلافت الهی شد، با اینکه همۀ خانوادۀ خود را از دست داده بود اما شکسته نشد. از زندگی حجت زمانش، امام سجاد (ع) محافظت کرد. «و هر زنی برایش امکانپذیر است در هر زمان و مکان، از آنچه زینب (س) انجام داد عبرت و الهام بگیرد... و برای هر زنی واجب است بداند ارزشگذاری بسیاری از مردان دربارۀ زن یا بهطور کلی سخنانشان دربارۀ زن، هیچ ارزش حقیقی در خود ندارد؛ بلکه صرفاً از افکار جنسی ـکه عقلشان را پر کرده و سرشان از [این افکار] لبریز شدهـ پرده برمیدارد و نه بیش از آن.» [13] زن کامل همچون حضرت فاطمه (س) که سرور زنان جهانیان است، و برای خداوند متعال بهانۀ خلقت است؛ همانگونه که در حدیث قدسی بیان شده است: «ای احمد، اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم و اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه نبود شما دو نفر را خلق نمیکردم«. [14] اینها از محالات یا افسانه نیست، بلکه واقعیتهایی هستند که برخی چشم دیدن آن را ندارند. در مسیر خداوند حرکت کردن این ارزش را به هر انسانی میدهد. مذکر و مؤنث بودن ندارد و ارتقا در روح است نه در جسم. پادشاهی از آنِ کسی است که با خدا و اولیای او همراه باشد. «چو پادشاه در عالم گدای حضرت اوست گدای حضرت او باش و پادشاهی کن» [15] از کمالات زنانی چون زینب (س) و فاطمه) س) سخن گفتیم تا بیان کنیم نهتنها زن، ناقصالعقل نیست که میتواند بهانۀ خلقت باشد؛ میتواند در شجاعت و سخنوری و معرفت گوی سبقت از مردان زمانهاش برباید. در ردّ این روایت (عقل زنان ناقص است) همین اشارت بس که سید احمدالحسن میگوید: «این روایت را مخالفان آلمحمد (ع) روایت کردهاند و صحیح نیست.» [16] کلام آخر در این مقاله دانستیم زن همچون مرد، انسان تکاملیافتهای است. آنچه در قالب کلام اهلبیت (ع) به زنان نسبت میدهند، صحیح نیست. اگر خداوند بر مرد و زن تکالیفی قرار داده، برای ارتباط و نزدیک شدن به اوست، و آن مسیر حرکت بهسمت نور (خداوند متعال) است. انجام تکالیف و پرهيزگاریشان، بیانکنندۀ برتری آنهاست، نه قدرت بدنی یا تفاوت ظاهری آنان. عدالت و رحمت حق، نسبت به بندگانش یکسان است و هیچ بندهای از جانب او مورد ظلم قرار نمیگیرد. جانشین او، پیادهکنندۀ عدالت اوست و امروز سید احمدالحسن، فرستاده و جانشین الهی است و بیان میدارد زن میتواند در دولت عدل الهی مناصبی همچون مردان داشته باشد. منابع: ۱. اشاره به روایتی در صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج ۱، ص ۶۱. ۲. سید احمدالحسن، صفحۀ فیسبوک، ۲۲آگوست۲۰۱۷م: https://goo.gl/iS2Nud ۳. سید احمدالحسن، پیام صفحه فیسبوک، ۲۹اوت۲۰۲۰م. https://b2n.ir/699253 ۴. بقره، ۲۳۳. ۵. حجرات، ۱۳. ۶. نتایج این تحقیقات در نشریه Intelligence منتشر شده است https://www.niksalehi.com/new/%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%D9%85%D8%BA%D8%B2-%D8%B2%D9%86-%D9%88-%D9%85%D8%B1%D8%AF.html ۷. بقره، ۲۸۶. 8. سید احمدالحسن، در محضر عبد صالح، ج۲. 9. پیک صفحه، ج 1، ص 302؛ زن در اسلام، تهیه و تنظیم: انصار امام مهدی(ع)، ص 125. 10. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه، ج 4، ص 36. 11. سید احمدالحسن، صفحۀ فیسبوک، ۱۳رجب ۱۴۴۱ (۸مارس۲۰۲۰). 12. حجر، ۲۹. 13. سید احمدالحسن، پیام صفحۀ فیسبوک، ۲۹اوت ۲۰۲۰م: https://b2n.ir/699253 14. میرجهانی، جنة العاصمة، ۱۳۸۴ش، ص۲۸۳و۲۸۴. 15. شاه نعمتالله ولی، قطعۀ شمارۀ ۱۰۷. 16. زن در اسلام، تهیه و تنظیم: انصار امام مهدی (ع)، ص 46. بانوان تاریخساز، الگویی برای زنان عدالتخواه و ظلمستیز به قلم: ستاره شرقی مقدمه با توجه به اینکه در اسلام به نقش زن و اهمیت جایگاه زن سفارش شده [۱] متأسفانه شاهد برخوردهای ناشایستی با زنان در محیط خانواده و جامعه هستیم و آن هم گاهی بهدلیل روایات تحریفشدهای است که صحتوسقم آن را جز معصوم فرد دیگری نمیداند. روایاتی که گاهی زندگی افراد بر اثر آن به بدترین شیوۀ ممکن اداره میشود یا از هم پاشیده میشود؛ زیرا در آن زندگی، صحبت زوجین اثر مطلوب بر یکدیگر ندارد و هرکس درصدد غلبه بر فرد مقابل است. این شیوۀ برخورد، همان جهل است از جانب ابلیس که جنودش را همواره بر انسانها مسلط گماشته و با کمترین ناخودآگاهی دچار غفلتشان کرده و سبب میشود زوجین زندگی را به کام یکدیگر تلخ کنند. روایاتی ازجمله: «عقل و دین زنان ناقص است... .»[۲] «با آنها مشورت کنید و مخالف آن عمل کنید... .»[۳] «همۀ زن شر است... .»[۴] «صدای زن عورت (مایۀ شرمساری) است... .»[۵] این روایات سبب شده تا مردان سلطهگرا نگاه تحقیرآمیزی به زنان و تواناییهایشان داشته باشند و در پارهای از مسائل چه بسا، بسیاری از مسائل آنها را دستکم گرفته و توجهی به آنها نشود. یمانی آلمحمد (ع)، سید احمدالحسن در پاسخ به روایت دین و عقل زن ناقص است چنین بیان داشتند: «این روایات را مخالفان آلمحمد (ع) روایت کردهاند و صحیح نیست.» [۶] ایشان در ادامه، روایت همۀ زن شر است را چنین پاسخ میدهند: «صحیح نیست.» [۷] همچنین در خصوص مشورت با زنان و عمل برخلاف آن چنین بیان داشتهاند: «این از سفاهت است که بگوییم با کسی مشورت و برخلافش عمل کن! حتی این کار مصداق بیادبی است! اینگونه نیست که هرآنچه از اهلبیت (ع) روایت شده است صحیح باشد. گاهی اوقات کسی در نقل مطلب از آنها اشتباه کرده است و گاهی اوقات کسانی هستند با هدف اهانت به آنها، به ایشان نسبت دروغ دادهاند. هرچه دیدید که با قرآن و اخلاق قرآن مخالف است، قطعاً از اهلبیت صادر نشده است؛ بلکه یا نقل اشتباه بوده یا تحریف شده یا کلامی است که به دروغ به این بزرگواران نسبت داده شده است.» [۸] سید احمدالحسن در روایت (صدای زن مایۀ شرمساری است) آیاتی از قرآن کریم را میآورد که تنها بهمعنای آن بسنده میکنیم: «خداوند در آیۀ ۳۲ سورۀ احزاب چنین میفرماید: (ای زنان پیامبر، شما مانند دیگر زنان نیستید؛ اگر از خدا میترسید پس به نرمی سخن مگویید تا مبادا آن مردی که در قلبش مرضی هست به طمع افتد؛ و سخن پسندیده بگویید.» همچنین در آیۀ ۵۳ سورۀ احزاب میفرماید: (و اگر از زنان پیامبر چیزی خواستید، از پشتپرده بخواهید. این کار هم برای دلهای شما و هم برای دلهای آنها پاکیزهتر است. شما را نرسد که پیامبر خدا را بیازارید و نه اینکه زنهایشان را بعد از وی هرگز به زنی گیرید. این کارها نزد خدا گناهی بزرگ است). و نیز خطاب به مریم (س) در آیۀ 26 سورۀ مریم میفرماید: (پس ای زن، بخور و بیاشام و شادمان باش و اگر از آدمیان کسی را دیدی بگو برای خدای رحمان روزه نذر کردهام و امروز با هیچ بشری سخن نمیگویم). این آیات بهوضوح جایز بودن سخن گفتن زن با مرد را نشان میدهد. آیۀ آخر دلالت روشنی دارد بر اینکه مریم با آنها سخن میگفت و در گفتوگوی او با آنها مانعی نبوده، اما وی فقط در آن هنگام از سخن گفتن با آنها امتناع ورزیده بود، زیرا او روزه نذر کرده بود؛ بنابراین فقط در آن هنگام با کسی از آنها سخن نگفت، همانطور که آیه نشان میدهد. در ضمن اگر شما سیرۀ زهرا (س) و زینب (س) را مطالعه کنید، درمییابی آنها سخن گفتهاند و از حق جانشینان خدا بر زمینش دفاع کرده و با طاغوتیان و هواداران آنها رویارو شدهاند... .» [۹] در این مجال مختصر سعی بر آن است که طبق دیدگاه اسلام حقیقی به جایگاه زن نگاهی بیندازیم، تا روایات جعلی و رفتارهای ناشایستی را که در پی آن خرافهگوییها، دامنگیر زنان شده برملا کنیم. اسلام آنگونه که تحریف شده نیست، بلکه اسلام حقیقی زنان را دوشادوش مردان قلمداد کرده و به هر اندازه که مردان در ایمان و عمل صالح میتوانند ارتقا یابند، زنان نیز این توانایی را دارند و میتوانند به مقامات عالی کمال، دفاع از حق، ظلمستیزی و عدالتخواهی دست یابند. با توجه به آیات قرآنی و روایات، کم نیستند زنانِ ظلمستیز و عدالتخواهی که نامشان بر قلۀ رفیع تاریخ حک شده و نمونههای کاملی از بانوان تأثیرگذار به شمار میآیند. بانوانی که در مسیر یاری حق و خلفای برگزیدۀ زمان تا پای جان ایستادگی کردند. زنان مؤمن و همسران دیوصفت در طول تاریخ کم نبودهاند زنانی که بر بدرفتاریها و خشونتهای همسرانشان با اخلاق نیکو و کریمانه، صبر و بردباری پیشه نکرده باشند. مردان غیرمؤمن و کافری که بهخاطر ایمان زنانشان به آزار و اذیت و حتی شکنجۀ آنان اقدام کرده و آنها را از همراهی و یاری دادن حجتهای الهی منع کردهاند. نمونۀ این همسران را در زمان کنونی بسیار شاهد بودهایم؛ ازجمله زنی مؤمن به دعوت یمانی آلمحمد (ع) که همسر غیرمؤمنی داشت و از ترس او ایمان خود را در مقابلش پنهان میکرد؛ چون او بسیار وحشیانه با او رفتار میکرد. روزی شوهرش بهطرز ناپسند و نکوهیدهای او را کتک زده بود و او بر اثر این برخورد وحشیانه، با قلبی شکسته برای مولایش سید احمدالحسن نامهای مینویسد و از ایشان چارهجویی میکند. [۱۰] همچنین دراینخصوص میتوان به آسیه همسر فرعون زنی عدالتخواه و حقجو اشاره کرد. زنی عفیف و پاکدامن که موسی (ع) را به فرزندخواندگی پذیرفت. او یکتاپرست بود و ایمان خویش را از فرعون مخفی میداشت. از چگونگی برخورد فرعون با همسر پاکدامنش آسیه (س) اینگونه در روایات آمده است: «هنگامی که فرعون از ایمان او آگاه شد، از او خواست تا از پرستش خدا دست بردارد اما آسیه نپذیرفت و فرعون دستور داد دست و پای او را به میخهای اوتاد بسته، بدنش را در آفتاب قرار داده و سنگ بزرگی بر سر او فرود آورند که در اثر همین شکنجهها کشته شد.» [۱۱] خداوند در قرآن میفرماید: (و ضَربَ اللهُ مَثَلاَ لِّلَّذینَ ءامَنوا امرَاتَ فرعَونَ اِذ قالَت رَبِّ ابنِ لِی عِندَکَ بَیتاً فِی الجَنَّهِ وَ نَجِّنی مِن فِرعَونَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ القومِ الظّالِمینَ) (خداوند مثلی برای مؤمنان ذکر کرده، همسر فرعون را، در آن زمان که به پیشگاه خدا عرضه داشت: پروردگار من! خانهای برایم در جوار قربت در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کارهایش رهایی بخش و مرا از این قوم ظالم نجات ده). [۱۲] برگزیدگانِ مطیع از نمونه زنان پاکدامن و مؤمن و مطیع امر خدا، میتوان به مریم دختر عمران مادر حضرت عیسی (ع) اشاره کرد که خداوند در قرآن میفرماید: (وَ اِذ قالَتِ الملائکةُ یمَریمُ اِنَّ اللهَ اصطَفَئکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصطَفَئکِ عَلَی نِساءِ العَلمِینَ) (و یاد کنید هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم، قطعاً خدا تو را برگزیده و (از همۀ آلودگیهای ظاهری و باطنی) پاک ساخته و بر زنان جهانیان (زمان خودت) برتری داده است). [۱۳] همچنین در آیهای دیگر میفرماید: (وَ مریَمَ ابنتَ عِمرانَ الّتی اَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فیهِ مِن رُّوحِنا وَ صَدَّقَت بِکَلِمتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَت مِنَ القَنتینَ) (و نیز مریم دختر عمران (را مثل زده است) که دامان خود را پاک نگه داشت؛ و در نتیجه از روح خود در او دمیدیم و کلمات پروردگارش و کتابهای او را تصدیق کرد و از اطاعتکنندگان فرمانهای خدا بود). [۱۴] از دیگر زنان مطیع فرمان الهی میتوان به مادر حضرت موسی (ع) اشاره نمود که خداوند او را خطاب قرار داده، میفرماید: (وَ اوحَینا اِلی اُمِّ موسی اَن اَرضِعِیهِ...) (ما به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر بده...). [۱۵] جهاد زنان با اموال بخشش مال در راه خدا و یاری دادن حجتهای الهی با بخشودگی اموال، یکی از مواردی است که در پیشبرد دعوت الهی نقش بسزایی دارد. خداوند در قرآن میفرماید: (لا یَسَتَئذِنُکَ الَّذینَ یومِنوُنَ بِاللهِ وَالیَومِ الاَخِرِ اَن یُجَاهِدُوا بِاموالِهِم وَ اَنفُسِهِم وَاللهُ عَلیمُ بِالمُتَّقین) (آنان که به خدا و روز قیامت ایمان دارند از تو برای باز ایستادن از جهاد با اموال و جانهایشان اجازه نمیخواهند؛ بلکه در هر شرایطی مشتاقانه بهسوی میدان نبرد بیرون میروند و خدا به پرواپیشگان داناست). [۱۶] نمونهای از زنان جهادگر و یاریرسان دعوتهای الهی با بخشودگی تمام اموال و داراییشان، نامشان را در دفتر تاریخ اسلام به ثبت رساندند. در میان زنانی که نامشان در قرآن ذکر شده، میتوان به بلقیس ملکۀ سرزمین سبا اشاره کرد که بعد از ایمان به حق، تمام دارایی و تاج و تختش را با میل و رغبت در اختیار سلیمان قرار داد. خداوند در قرآن میفرماید: (...قالَت رَبِّ اِنّی ظَلَمتُ نَفسی وَ اَسئلَمتُ مَعَ سُلَیمانَ لِلّه رَبِّ العالَمینَ) (بلقیس گفت: پروردگارا من به خودم ظلم نمودم و اینک خود را برای پروردگار جهانیان تسلیم سلیمان میکنم). [۱۷] چنانکه ملکه بلقیس اموال و داراییاش را در اختیار سلیمان قرار داد؛ خدیجه دختر خویلد همسر گرامی رسول مکرم اسلام حضرت محمد (ص)، تاجر بزرگ و بنام مدینه اموال و داراییهایش را در اختیار پیامبر (ص) قرار داد تا در یاری دین اسلام و آیین ناب محمدی به کار گیرد. علامه مجلسی راجع به اموال حضرت خدیجه (س) بیان میکند: «در شهر مکه کسی از ایشان ثروتمندتر نبود و در هر سو و ناحیه غلامان، احشام و اغنام فراوانی داشتند و بیش از ۸۰ هزار شتر در مناطق مختلف برای تجارت داشتند و در مناطق مختلفی چون مصر و حبشه تجارتخانه داشتند و عدهای برای ایشان مشغول تجارت بودند.» [۱۸] خدیجه (س) پساز ازدواج با پیامبر (ص) اموالش را در اختیار ایشان (ص) گذاشت و آن حضرت هم اموال را در راه خدا به مصرف رسانید. [۱۹] رسول گرامی اسلام (ص) در وصف حضرت خدیجه (س) چنین میفرماید: «به خدا قسم، خداوند بهتر از او را به من نداده؛ زمانی که تمام مردم به رسالتم کافر بودند، او به من ایمان آورد و زمانی که مردم مرا تکذیب کردند، مرا تصدیق نمود و با مال خویش مرا دلداری داد و خداوند از او فرزند به من عطا کرد و از داشتن فرزند از زنان محروم ساخت.» [۲۰] همچون آمنه دلسوز فرزند فاطمه بنتاسد همسر ابوطالب (ع) دومین زنی بود که در صدر اسلام بعد از حضرت خدیجه (س) به دعوت حق لبیک گفت. [۲۱] زمانی که پیامبر(ص) از نعمت پدر محروم شد، عمویش ابوطالب او را به فرزندی برگزید و همسرش فاطمه بنتاسد او را مورد محبت و احترام قرار میداد. پیامبر (ص) در خصوص ایشان میفرمود: «او بهراستی مادرم بود؛ چه کودکان خود را گرسنه میگذاشت و مرا شسته و آراسته میداشت، راستی که مادرم بود.» [۲۲] سید احمدالحسن در تبیین زنان یاریگر حق که موضعگیریهای مبارکی از خود نشان میدادند، از فاطمه بنتاسد مادر امیرالمؤمنین علی (ع) هم نام برده است. [۲۳] دلسوزیهای مادرانه با آغوش گرم فاطمه بنتاسد از محمد (ص) قدمی بزرگ در یاری رساندن دعوت و استمرار ولایت دارد. کودکی که با وجود ابوطالب و فاطمه غم یتیمی را از خاطر میزدود و با تکیه بر خداوند و یاری خالصانۀ همراهانش، به پیشروی آیین اسلام ادامه میداد. فاطمه (س) نمونۀ کامل یک زن فاطمه زهرا (س) یگانه دختر رسول مکرم اسلام، همسر علی بن ابیطالب (ع)، از برترین زنان دو عالم است. سراسر زندگی حضرت فاطمه (س) مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونۀ انسانی است. زهد، تقوا، عبادت، سادهزیستی و تحمل مشکلات سبب شده تا فاطمه زهرا (س) نمونۀ کامل اخلاقی برای عموم بشر به حساب آید. ایشان تنها زنی بودند که همراه پیامبر (ص) در روز مباهله خارج شدند و از اصحاب کساء هستند. حضرت فاطمه (س) نمونۀ کاملی از یک دختر، همسر و مادر در طول تاریخ بودهاند. زمانی که در خانۀ رسولالله (ص) بود، پیامبر(ص) را بسیار اکرام میداشت. رفتار او با پدرش همچون رفتار مادر با فرزند بود، از او نگهداری میکرد و زخمها و درد و رنجهایش را التیام میبخشید. [۲۴] پیامبر (ص) با داشتن چنین دختری لقب (اُمّاَبیها) را به او داده بود و او را اینچنین خطاب میکرد. [۲۵] حضرت فاطمه (س) نمونۀ برجستۀ یک مادر در تربیت درست و صحیح فرزندانش بود؛ فرزندانی چون امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و زینب کبری (س) که هرکدام اسوۀ تمامعیار جهان اسلام در زمان خودشان به شمار میرفتند. در حدیث قدسی از عظمت فاطمه زهرا (س) چنین آمده است: «ای احمد، اگر تو نبودی آسمانها را خلق نمیکردم و اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه نبود شما دو تن را خلق نمینمودم.» [۲۶] پیامبر (ص) راجع به ایشان چنین میفرماید: «نخستین کسی که وارد بهشت میشود فاطمه است.» [۲۷] و «خداوند با خشم فاطمه به خشم میآید و با خشنودی او خشنود میشود.» [۲۸] امام حسن عسکری (ع) در مقام و مرتبه فاطمه (س) میفرمایند: «ما حجتهای خدا بر مخلوقاتیم و جد ما فاطمه (س) حجت بر ماست.» [۲۹] حضرت زهرا (س) نقش برجسته و کمالیافته از یک زن است؛ کسی که با حیا و عفت خویش سرمشق و سرلوحۀ تمام زنان بلکه تمام مردان بود. زنی مبارز، ظلمستیز و عدالتخواه که از حق امام علی (ع) دفاع کرد؛ نهتنها به این خاطر که علی بن ابیطالب (ع) همسر ایشان است؛ بلکه برای دفاع از وصیت رسولالله (ص) و استمرار امر ولایت از علی (ع) و گسترش حاکمیت الله چنین شجاعانه در جایگاه یک زن ایفای نقش نمود. حضرت فاطمه (س) بعد از وفات پدر تنها ۷۵ روز در این جهان زندگی کردند و در طول آن مدت،غم و اندوه زیادی را تحمل نمودند. [۳۰] ازجمله: شورای سقیفه، غصب خلافت و مصادرۀ فدک. بهرغم تنصیب علی (ع) توسط رسول اکرم (ص) در روز غدیر و مکتوب نمودن وصیت، غاصبین آن را انکار کردند و پیشوای گمراهی را بر امر حکومت گماشتند. حضرت فاطمه (س) برای دفاع از وصیت پیامبر (ص) و امر حاکمیت الهی دچار تهدیدات و ناملایماتی از جانب شورای سقیفه (ابوبکر، عمر و پیروانشان) شدند؛ ازجملۀ این تهدیدات آتش زدن درب خانۀ ایشان توسط آنها بود. [۳۱] بیعت نکردن علی (ع) و عدم بیعت مخالفان با ابوبکر، سبب شد پیشوایان گمراهی که حقد و کینۀ اهلبیت (ع) را در سینه داشتند، به خانۀ ایشان حمله کنند و درب خانه را آتش زنند. در پی این حادثه، با مقاومت حضرت فاطمه (س) در پشت درب برای ممانعت از ورود آنها و گرفتن بیعت اجباری از علی (ع) سبب شد فاطمه زهرا (س) دچار آسیب شوند و جنینشان سقط شود. این فاجعۀ مصیبتبار را از زبان بانوی دو عالم فاطمۀ زهرا (س) میشنویم: «هیزم بسیار بر درب خانۀ ما گرد آوردند و آتشی آوردند تا خانه و نیز ما را به آتش بکشند. من چهارچوب در را گرفتم و گفتم: شما را به خداوند و پدرم رسولالله (ص) سوگند میدهم که از ما دست بردارید و ما را یاری دهید. عمر تازیانه را از دست قنفذ [غلام ابوبکر] گرفت و با آن بر بازویم زد. تازیانه بر بازویم پیچید تا همچون دستبندی شد. در را با لگد کوبید و آن را به طرف من باز کرد، درحالیکه من باردار بودم. من با صورت افتادم، آتش زبانه میکشید و صورتم سیلی خورد. او با دستش چنان بر صورتم سیلی زد که گوشوارهام از گوشم افتاد و درد بارداری سراغم آمد و محسن کشته شده، بیهیچ جرمی سقط شد.» [۳۲] فاطمه زهرا (س) آن یاس سفید نبوی، با شکنجهای که غاصبان خلافت بر جسم نحیفش وارد ساختند، سبب بیماری، سقط جنین و در نهایت شهادت ایشان شدند. ماجرای بانو فاطمه زهرا (س) اولین شهید مدافع وصیت را از زبان سید احمدالحسن میخوانیم: «مظلومیت زهرا (س) حقیقت دارد و ازجمله اسباب و عوامل وفات وی آزارهایی بود که در خانهاش بر او رفت. آنگاه که درب خانهاش به آتش کشیده شد، پهلویش شکست، جنینش سقط شد و علی را دستبسته بیرون آوردند تا با زور و اجبار با ابوبکر بن ابیقحافه بیعت کند.» [۳۳] فاطمه (س) این بانوی مدافع ولایت تا پای جان از ارزشهای اسلامی و دین حق و وصیت برجایمانده از رسول مکرم اسلام دفاع کردند و در اوج مظلومیت به شهادت رسیدند. ایشان نمونۀ بارز و یگانهای از یک بانوی اصلاحگر، ظلمستیز و عدالتجو در تاریخ اسلام بودند. دختری دلسوز پدر و همرکاب برادر در میان زنان، فاطمه معصومه (س) دختر امام موسی کاظم (ع) و خواهر علی بن موسیالرضا (ع) نیز در دفاع از ولایت و امامت نقش بسزایی داشتند. در شرایطی که امام رضا (ع) با تهدید به مرگ ناچار به پذیرفتن ولایتعهدی مأمون بود، باید مدافعان امامت این نکته را برای مردم روشن میکردند؛ چنانچه حضرت زهرا (س) در دفاع از امیرالمؤمنین (ع) بهعنوان جانشین پیامبر (ص) این دفاعیه را انجام دادند. حضرت معصومه (س) نیز در دوران هارون و مأمون، با نقل احادیث متواتر و قطعی مربوط به امامت و خلافت خصوصاً حقانیت امیرالمؤمنین(ع) اقداماتی انجام داد؛ ازجمله نقل حدیث غدیر، حدیث منزلت، حدیث معراج و ولایت حضرت علی (ع). بیان این احادیث از جانب حضرت معصومه (س) در دوران خلافت هارون و مأمون که خود را پیشوای برحق مسلمانان میدانستند، در اثبات حقانیت امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) بسیار تأثیر داشت و جانانهترین دفاع از امامت به حساب میآمد. [۳۴] حضرت معصومه (س) نیز مانند هر زن عدالتخواه و ظلمستیز دیگری، با خواندن احادیث مربوط به امر ولایت که در حق ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) نقل شده از حق برادرش دفاع کرد. بانوان عاشورایی در تاریخ عاشورا و قیام حسینی کم نبودهاند زنانی که در دفاع از حجت زمانشان نامآور شدند. زینب کبری (س) دختر بانو فاطمه زهرا (س) و امام علی (ع) پرآوازهترین زن حماسهساز عاشورا در جهان اسلام است. قبل از بیان ویژگیهای این بانوی مطهر به بیان نام غرورآفرین زنان عاشورایی میپردازیم: «۱. (امّوهب) اولین زن شهید کربلا؛ ۲. (امخلف) مادری که فرزند خود را فدای فرزند پیامبر(ص) کرد؛ ۳. (بحریه) مادری که به فرزند خود لباس رزم پوشاند؛ ۴. (اسما) همسر مختار؛ ۵. (روحیه) دختری که پدرش (عمر بن حجاج) در لشکر دشمن بود. روحیه همسر هانی بن عروه بود که با ورود مسلم به کوفه از مسلم در منزل خویش پذیرایی کرد؛ ۶. (فکهیه) اسیر شام شد. فکهیه در خانه رباب همسر امام حسین (ع) خدمت میکرد؛ ۷. (حسنیه) به امام زینالعابدین (ع) خدمت میکرد و در قیام عاشورا به اسارت گرفته شد.» [۳۵] زنی به وسعت تاریخ علاوهبر زنان شجاع و مبارزی که در آیات و روایات نامشان به میان آمده، میتوان به زینب کبری (س) دختر امام علی(ع) و حضرت فاطمه (س) اشاره کرد. ایشان از ابتدای قیام سیدالشهدا تا لحظۀ وداع از پیکر بیجان برادر، او را همراهی کرد و نقش مهم و اساسی در دفاع از حق و قیام حسینی بر عهده داشت. سید احمدالحسن در پاسخ به این سؤال که «چرا فقط چهار زن آسیه (س)، خدیجه (س)،مریم (س) و فاطمه زهرا (س) به مراحل بالای کمال رسیدهاند؟» [۳۶] اینگونه میفرماید: «موضوع انحصار به کمال رسیدن زنان به چهار نفر درست نیست. صحیح آن است که هر انسان طبق علم و اخلاصش جایگاهی نزد خداوند سبحان دارد؛ چه این انسان مرد باشد چه زن! اما اینکه برتر خواندن یک انسان معین و اینکه او از تمام انسانهای پیش از خود برتر یا برترین اهل زمان خود است یا حتی بر تمام انسانها برتری دارد، فقط و فقط از طریق تصریح خداوند سبحان توسط فرستادگانش ثابت میشود. از طریق خبری که پیامبر (ص) به نقل از خداوند سبحان و دانای غیبها داده، ثابت شده است که فاطمه (س) سرور زنان عالمیان (دو جهان) است؛ همچنین ثابت شده است که مریم، آسیه و خدیجه فضل و مقامی نزد خداوند دارند؛ ولی این قضیه فقط به همین عده منحصر نمیشود؛ بلکه زنان بسیاری هستند که نزد خدا مقام و منزلت والایی دارند. حتی بانویی هست که از این عده برتر و والاتر است؛ زینب (س) دختر علی (ع) پس از مادرش فاطمه (س) برترینِ زنان جهانیان است. این سخن شما که زنان با فضیلت فقط همین چهار نفرند، چندان دقیق نیست، و شما بدان که باب بر تمام زنها تا روز قیامت گشوده است تا با عمل و اخلاصشان بتوانند جزو برترین زنان دو عالم شوند.»[۳۷] همانطور که در کلام سید احمدالحسن مشخص است حضرت زینب (س) بعد از مادرش فاطمه (س) بهعنوان بانوی والامقام و با فضیلت به شمار میآیند. حضرت زینب (س) بانوی دلیر و مبارزی که نهتنها در میان زنان، بلکه در مردان عالم کمتر نظیرش را میتوان دید. زنی به وسعت تاریخ که زبان از وصف شجاعتش قاصر است، پرستار کودکان و زخمخوردگان عاشورا، عابدی که دست از عبادت معبودش حتی در سختترین لحظات بر نمیداشت. در روایتی در وصف عبادت و نماز شب زینب کبری (س) چنین آمده: «امام حسین (ع) هنگام وداع در روز عاشورا، به زینب (س) سفارش کرد که خواهرم مرا در نماز شب فراموش نکن.» [۳۸] مصیبتهای روز عاشورا همچون باران بر سرش میبارید و باوجود داغ یکبهیک عزیزانش و با تمام این مشکلات شکسته نشد و فرمود: «این مصیبت بر من آسان است؛ چراکه در محضر خداست.» [۳۹] زینب (س) وقتی با بدن پارهپارۀ برادر روبهرو میشود میفرماید: «خداوندا، این قربانی اندک را از ما بپذیر.» [۴۰] زینب (س) بانویی شجاع و خطیب که با اُبهت در میان کاخ دشمنترین دشمنان اسلام چنان با صلابت و غرّا سخنرانی کرد که پایههای حکومت فرزند معاویه را به لرزه درآورد. حذیم بن شریک الاسدی دربارۀ خطبۀ حضرت زینب (س) میگوید: «سوگند به خدا، کسی را مانند زینب (س) در سخنوری توانا ندیدم؛ چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علی (ع) سخن میگوید. بر مردم نهیب زد خاموش باشید! با این نهیب، نهتنها آن جماعت انبوه ساکن شدند، بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد. او خدا را ستایش کرد و بر رسول او درود فرستاد و مردم کوفه را بهخاطر رفتار دوگانهشان و کوتاهی در یاری امام حسین (ع) نکوهش کرد و آنان را به کیفری بزرگ برای کشتن سید جوانان اهل بهشت وعده داد. پس از سخنان زینب (س) مردم حیران شده بودند و دستها به دندان میگزیدند.» [۴۱] درهای کمال و ارتقا بر روی زنان گشوده است زینب (س) نقش بزرگی در واقعۀ عاشورا ایفا کرد. ایشان الگوی کاملی از یک زن، برای دفاع و یاری از حجت الهی به شمار میآید. ظلمستیزی، شجاعت، صبر و استقامت او بر مشکلات از پرآوازهترین ویژگیهای اوست. سید احمدالحسن میگوید: «زینب ـدخت علیـ عاملی برای تداوم امامت و خلافت الهی بود، با وجود آنکه امام و خانوادۀ خود را از دست داده بود... و بهترینهای اهل زمین ـیاران برادر و پدر خودـ را از دست داده بود... و همۀ اینها در یک لحظه رخ داد... ولی شکسته نشد؛ چنانچه حالت طبیعی ژنی انسانی اینطور اقتضا میکند. ایشان بیدرنگ قیام را انتخاب کرد... و در دهم محرم و پساز آن، بهتنهایی سپاه و امتی شد... خودش را با کرامت و سخاوت به مرگ عرضه کرد، و هدف خود را به بهترین وجهی که قابل تصور است به انجام رسانید و از زندگانی علی بن حسین سجاد (ع) محافظت کرد. به همین سبب ایشان باب استمرار امامت و سلسله جانشینان و پیامبران خداوند سبحان، دارای مقام بزرگی است.» [۴۲] ایشان، زینب (س) را بهعنوان سمبل و نماد عالی زن و انسانیت معرفی میکند که دیگر زنان در هر زمان و مکان که برایش مقدور است به ایشان اقتدا کنند. سید احمدالحسن دربارۀ وظیفه زنان در نصرت حق چنین میگوید: «زن مؤمن مانند مرد مؤمن است. زن مؤمن نماز میگزارد، روزه میگیرد و به آنچه مورد رضای خداوند است، عمل میکند... زن مؤمن مکلف است نسبت به دین خود معرفت یابد و در حد وسعش حق را به مردم بشناساند و ابلاغ کند:(لایُکَلّفُ اللهُ نَفساً اِلّا وُسعَها لَها ما کَسَبَت وَ عَلَیها مَا التَسَبَت) (خدا هیچکس را جز بهاندازۀ طاقتش مکلف نمیکند. نیکیهای هرکس از آنِ خود اوست. و بدیهایش از آنِ خود اوست). [۴۳] ... همچنین بانوان مؤمن میتوانند به اندازۀ وسع و توان خود کارهایی برای خویش تنظیم و تعریف کنند و به برپایی مجالس عزا در مناسبتهای مربوط به مصائب آلمحمد(ع) اقدام کنند و حق را به مردم بشناسانند و باطل را تبیین کرده و اهل باطل را مفتضح سازند. حضرت زینب (س) پس از واقعۀ کربلا نقش بسیار عظیمی در تبیین حق و رسوا نمودن باطل بر عهده داشت.» [۴۴] سخن پایانی به روایاتی در ابتدای مقاله اشاره شد که دلیل بیتوجهی و کمارزش بودن زنان در دیدگاه بعضی از مردان، از آنها نشئت میگرفت. در صحتوسقم آن روایات، کلام سید احمدالحسن را بیان کردیم. چنانچه گفته شد زنان نهتنها بیارزش نیستند، بلکه میتوانند بهاندازۀ وسع و توانشان در یاری حجت الهی تأثیرگذار باشند و این امر از زنان ساقط نشده است، همانطور که از زنان پاکدامن و مؤمنی همچون آسیه، خدیجه، مریم، مادر موسی، فاطمه زهرا، زینب سلام الله علیهن اجمعین و... سخن به میان آمد. آنها در یاری حجت خدا از هیچ کوششی دریغ نکردند و تا پای جان یاریرسان حجتهای الهی بودند. پس این کلامی که مردان نسبت به زنان روا میدارند ناشی از کجفکری آنهاست؛ بلکه در زمان گذشته و حال بوده و هستند زنان موفقی که در انجام امور تواناتر از مردان عمل میکردند. سید احمدالحسن میگوید: «برای هر زنی امکان دارد برای بزرگترین هدف در زندگی دنیا که همان ایستادگی بههمراه حق و عدالت و انصاف علیه باطل و ظلم و طغیان است به پا خیزد.» [۴۵] لذا امید بر آن است که دختران و زنان مؤمن و پاکدامن در مسیر حجت زمانه و گسترش دین حق پرتوانتر از همیشه یاریرسان باشند و به گفتههای بیپایه و اساسی که از خلال ذهن بیمارگونه برخی مردان برمیخیزد توجهی نشان ندهند. منابع 1. ازجمله میتوان به دیدگاه قرآن اشاره کرد که به تساوی زنان و مردان در ایمان، عمل صالح و جزای الهی اشاره میکند. آیۀ ۱۲۴ سورۀ نساء (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ نَقِيراً) (و هر فردى كه كارهاى شايسته انجام دهد، چه مرد باشد و چه زن، درحالىكه مؤمن باشد، پس آنان به بهشت وارد مىشوند و كمترين ستمى به آنان نمىشود)؛ همچنین روایتی از پیامبر اکرم (ص) که میفرمایند: «زنان نیمۀ دوم مردان هستند.» (سیوطی، حدیث۲۵۶۰). 2. اشاره به روایتی از پیامبر (ص) که در صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، ج۱، ص۶۱ وارد شده است. 3. نهجالبلاغه، نامه۳۱ (در وصیتنامه امام به فرزندش) 4. اشاره به روایتی در نهجالبلاغه،ج۳، ص۲۰۶. 5. احکام نورانی اسلام، ج۲، ص۲۱۳. 6. پرسشهای مربوط به زنان و زندگی مشترک در تالار انصار امام مهدی(ع)؛ زن در اسلام، ص۴۶. 7. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه ج۴، ص ۳۶؛ زن در اسلام، ص۴۸. 8. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه، ج۶، ص۶۲؛ زن در اسلام، ص۴۷. 9. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه، ج۴، ص۵۳؛ زن در اسلام، ص۴۹ و ۵۰. 10. برگرفته از مقالات هفتهنامه زمان ظهور، نشریۀ شماره ۱۶۹، شوهر وحشی. 11. طبرسی، مجمعالبیان ۱۳۷۲ ش، ج۱۰، ص۷۳۹. 12. سورۀ تحریم، آیۀ ۱۱. 13. سورۀ آلعمران، آیۀ ۴۲. 14. سورۀ تحریم، آیۀ ۱۲. 15. سورۀ قصص، آیۀ ۷. 16. سورۀ توبه، آیۀ ۴۴. 17. سورۀ نمل، آیۀ 44. 18. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۶، ص ۲۱ و ۲۲. 19. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۷۱. 20. صحیح بخاری، ج ۱، ص۲۳۰. 21. ابنصباغ مالکی، الفصول المهمة، ۱۴۳۲ق، ص۳۷؛ ابن ابیحدید، شرح نهجالبلاغه، ۱۳۷۸ق، ج ۱، ص ۱۴. 22. ترجمه تاریخ یعقوبی ص ۳۶۸ و ۳۶۹ به نقل از آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص ۴۹. 23. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه، ج ۴، سوال ۳۲۲. 24. رحمانی همدانی، فاطمه زهرا (س) بضعة قلبی مصطفی (ص)، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۲۰۴. 25. اربلی کشف الغمه، منشورات الرضی ج۱، ص ۴۳۸. 26. سید احمدالحسن، متشابهات ج۱، سوال ۸. 27. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال ج۲ ص۶۱۸. 28. کنز العمال ج۶، ص۲۱۹ و ج۱۲، ص۱۱۱؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۳۵۳. 29. شیخ حر عاملی، الانتصار، ج۷. 30.الکافی ج۱، ص۲۴۱ حدیث ۵؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۴۱. 31. ابن ابیشیبه کوفی، المصنف ۱۴۰۹، ج۸، ص۵۷۲. 32. بحارالانوار ج۳۰، ص ۳۴۸؛ بیت الاحزان، ص۱۲۱؛ عبدالعالی منصوری، فاطمه صدیقه شهیده، ص۲۵۶. 33. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه ج۶، ص۶۴۴. 34. برگرفته از سایت حوزه نت، hawzah.net. 35. زنان نامداری که در کربلا حضور داشتند farsnews.ir؛ دانشنامه امام حسین(ع)،ج ۱۶، ص۳۲۱ تا ۳۳۱. 36. پرسشگر به روایت زیر اشاره میکند: پیامبر(ص) فرمودند: «هیچیک از زنان کامل نشدند مگر چهار نفر: آسیه بنت مزاحم، مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنتمحمد.» که در کنزالعمال، ج۱۲، ح۳۴۴۰۸ و مجمعالبیان، ج۱۰، ص۴۸ آمده است. 37. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه، ج۶، ص۴۰؛ زن در اسلام، ص۵۳. 38. محلاتی، ریاحین و الشریعه،۱۳۴۹ ش، ج۳، ص۶۲. 39. اللهوف فی قتلی الطفوف، قم انوار الهدی ۱۴۱۷ ق، چاپ الاولی، ص ۶۹. 40. اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۹۷. 41. طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص۱۰۹ و ۱۱۰. 42. سید احمدالحسن، صفحۀ فیسبوک، ۲۹ آگوست ۲۰۲۰؛ زن در اسلام، ص۲۷. 43. سورۀ بقره، آیۀ 286. 44. سید احمدالحسن، در محضر عبد صالح، ج2، (نقش زنان در یاری حق)؛ زن در اسلام، ص۳۲. 45. سید احمدالحسن، صفحۀ فیسبوک، ۲۹آگوست۲۰۲۰؛ زن در اسلام، ص۲۷. تفسیرِ صلابت، «زینب» شکوه حماسه در سراپردۀ حیرت به قلم: ستایش حکمت «مخاطبم» هرکه میخواهی باش؛ دستت را به من بده تا تو را با خود به توقفگاههایی از سومریان ببرم. الواح سومر و اَکد را برایت بخوانم تا پیوند دردناک عاشورا را به چشم ببینی. به من گوش فرا ده! «... بعد از خواب دیدن بیدار شد؛ چشمانش را مالید؛ سرگیجهٔ شدیدی احساس کرد؛ دموزی بیدار شد و گفت: او را نزدم بیاورید، او را بیاورید. خواهرم را بیاورید. «جشتی نانا» خواهر کوچکم را بیاورید. آن نویسندهٔ دانا به رمز ارواح را بیاورید. خواهرم را که معانی کلمات را میداند؛ آن زن عاقلهای که معنای خوابها را میداند؛ باید با او سخن گویم. باید از خوابی که دیدهام باخبرش سازم. دموزی با خواهرش «جشتی نانا» سخن گفت، دربارۀ خواب: خواهرم به خوابی که دیدهام گوش فرا ده! «اَسَلْ» [۱] در تمام اطراف من میروید؛ «اَسَلْ» به انبوه از درون زمین بالا میآید؛ یکی از آن گیاهان بهتنهایی ایستاد و سرش را در برابرم خم کرد. تمام اسلها جفتجفت ایستاده بودند بهجز یکی که از جایش کنده شده بود... . در زمین رؤیایم آبی فرو نمیریزد. کیسهٔ آذوقهام خالی گشته و همهچیز آن به تاراج رفت. جام مقدسم از میخی که به آن آویزان بود افتاد! عصای چوپان ناپدید شد. کرکس، برهای را با چنگالهایش میبرد. و «باز» گنجشک را از حصار نیین ربود. خواهرم، مادهشترهای کوچک من غبارآلود ناله میدهند. برههای آغلم با پاهایی لنگان روی زمین حرکت میکنند. مشک شیر، متلاشی شده و خالی است. جامم خرد شد. دموزی دیگر بین زندهها نیست. آغل برههایش بر باد هوا رفت. جشتی نانا گفت: آه ای برادر من! خوابت را برایم بازمگو! شادمانکننده نیست. «اسل» در تمام اطرافت میروید. «اسل» به انبوه از درون زمین بالا میآید. جمعی از قاتلان کار را بر تو یکسره خواهند کرد. این خواب توست. [یکی از آن گیاهان بهتنهایی ایستاد و سرش را در برابرت خم کرد] او مادر توست. بهخاطر تو سرش را خم خواهد کرد. [تمام اسلها جفتجفت ایستاده بودند بهجز یکی که از جایش کنده شده بود]. من و تو یکی از ما پنهان خواهد شد و از بین میرود. [در باغ در گرداگرد زمین اطرافت درختان بلند ترسناک افراشته شدند]. دیوسیرتان تو را خواهند ترساند. [بر زمین رؤیایت آبی فرو نمیریزد]. آغل برهها ویران خواهد شد. شیاطین عرصه را بر تو تنگ خواهند کرد. کیسهٔ آذوقهات خالی گشته و همهچیز آن به تاراج رفت و جام مقدست از میخی که به آن آویزان بود، فروافتاد. از زانوی مادرت که تو را آبستن شد، خواهی افتاد. آذوقهٔ چوپان، مشک چوپان، همهچیز ناپدید میگردد. دیوصفتان هر کاری انجام خواهند داد تا تو را ناتوان سازند. جغد، کرکس، باز، عفریت بزرگ همه میخواهند تو را برانند. در آغل برهها کار تو را یکسره خواهند کرد. مادهشترهای کوچکت غبارآلود ناله سر میدهند. خشم چونان گردباد در آسمان پایدار میماند، تو بر زمین خواهی افتاد. هنگامی که برههای آغلت با پاهایی لنگان بر زمین حرکت میکنند، هنگامی که مشک متلاشی شده و خالی است، شیاطین هرچیزی را پژمرده خواهند کرد. گالا گونههایت را خواهد خراشید، آن هنگام که «باز»، گنجشکی را از حصار نیین میرباید. دموزی، گیسوانم بهخاطر تو در آسمان پریشان خواهد شد! برهها زمین را با سُمهای خود خواهند کند. آه دموزی! من با تأسف بر تو، گونههایم را خواهم درید. دموزی از شیاطین گریخت. به آغل برههای خواهرش جشتی نانا گریخت. وقتی جشتی نانا، دموزی را در آغل برهها دید گریست. غم و اندوهش چونان جامه، افق را پوشانید. دموزی برخیز! ای همسر اینانا! پسر «سرتور» برادر جشتی نانا! از خواب دروغینت برخیز! برههایت غارت شدند؛ گوسفندانت غارت شدند؛ ... تاج مقدست را از سر درآور؛ رخت پادشاهیات را از تن به درآر؛ بگذار عصای پادشاهیات بر زمین افتد. نعلين مقدست را از پای درآور، عریان با ما میروی. گالا دموزی را گرفت؛ او را احاطه کردند؛ دستانش را بستند؛ گردنش را بستند؛ مشک شیرده آرام گرفت؛ شیری از آن پایین نمیآید؛ جام خورد شده است... منم «نانسونا» مادر آن سرور بزرگ! منم کِشْتِنْ خواهر جوانمرد مقدس! قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد. به مکان جوانمرد رفت. به جایگاه دموزی، قلبم سوگوار و غمزده رو به دشت نهاد، به جایی که جوانمرد آنجا به بند کشیده شد.» (پایان کتیبه) [۲] «جشتی نانا»، تو را در اندوه کتیبه میخوانم. تو که از سلالهٔ پیمبری و زینت حیدری و صبر زهرای اطهری. تو ستودهٔ سومریانی؛ اصیلترین مردمانِ متمدن هزاران سال قبل که در میان نگارهها، نقش صبر تو را به تسلیم و رضا ترسیم کردند. سومریان قبل از اینکه اسلها برویند، و رؤیای دموزی محقق شود بر اندوه و فغان تو گریستند. قبل از اینکه مشکِ شیر پاره شود و آغل برهها به باد هوا برود. جشتی نانا یا «زینب عقیلة العرب» همان امالمصائب، بانویی که صبر را به سجده و ستایش واداشت. این بانوی کریمهٔ مخدرهٔ گرامیِ قبیله، ملقب به زینب کبرا (س) در پنجم جمادیالاول سال ششم هجری قمری در محلۀ بنیهاشم شهر مدینۀ فاضله دیده به جهان گشود. فرزند سوم امیرالمؤمنین (ع) و فاطمه زهرا (س). زینبی که برای نامگذاریاش در بدو تولد، مادرش زهرا (س) بر علی(ع) پیشی نگرفت و امیرالمؤمنین (ع) به رسول خدا (ص) و ایشان به خداوند سبحان پیشی نگرفت و در نهایت نام « زَینْ اَب» از نزد خداوند برایش انتخاب شد. [۳] بانوی رشیدی که در اوج مصائب کربلا قوی ماند تا ناقل قیام خونین حسین ی باشد. زینب همان جشتی نانا؛ نویسندهٔ دانا به رمز ارواح؛ بانوی عاقله و کاملهای که معنای خوابهای دموزی را میدانست. او داستان دموزی و آغل برههایش، قصهٔ پرغصهٔ مشک متلاشی و انبوه اسل را از مادرش آموخته بود. آغلی که بر باد هوا رفت و برههایش در عاشورا لنگلنگان روی زمین حرکت میکردند و نالۀ وا اَبَتاه سر دادند. مادرش بانویی که در برابر دموزی همان «حسینِ سر از تن جدا» سر خم کرد. سَری که بر بلندای نی، قرآن میخواند. (أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً) (اصحاب کهف و رقيم از نشانههای شگفتانگيز ما بودهاند؟). [۴] سر دموزی به روی نِی، چشمانش به آغل آتشگرفته افتاد؛ این همان نگاه خونبار حسین بن علی (ع) از روی نیزه به خیمههای سوخته و کودکان ترسانش است. برههای رمیده از گلّه و خارهای مغیلان دشت بیکران که توان دخترکان را بریده... چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یاور و مُعینی ندارد؟ ددمنشان دیوسیرت، حتی اجازهٔ بازگرداندن اهلش به حرم جدش رسول خدا (ص) را ندادند. تنها ندای «الوداع الوداع» بود که شنیده میشد. زینب (س) فرصت سوگواری نداشت. باید اشک را فرو میخورد و درد را با خار مغیلان از سینه فرو میداد تا قامت صبر را بر بلندای رشادت بندد و قیام کند. زینب (س) قبل از حسین (ع)، جان از تنش رفته بود ولی رسالت مادر او را نگاه داشت. زینب (س) سکینه را میدید که گویی خون از جگر مبارکش میبارید و میگفت: «پدر، ما را به که وامیگذاری؟» حسین (ع) لبهای عطشان و کمر خمیده از هجرِ اکبر و عباس را به زحمت حرکت داد. بریدهبریده گفت: «دخترم، خداوند یاور همهکس است و رحمت خدا در دنیا و آخرت از شما جدا نخواهد شد. بر قضاى خدا صبر کنید و شکیبایی ورزید که بهزودى دنیاى فانى منقضى میگردد، و نعیم ابدى آخرت زوال ندارد.» [۵] دموزی در دیدگان بیروح جشتی نانا خواهرش نگریست. گویی او را برای آرامش اهل حرمش میطلبید. زینب (س) تمام توانش را در خود جمع کرد و تا آخرِ این قصه کنار حسین (ع) ایستاد و برههای آغل او را در آغوش گرفت و به دیار جدش رسول خدا (ص) بازگرداند؛ بهجز مادهبرۀ کوچکی که تاب چشمهای بستهٔ پدر را نداشت و در شامگاهی تلخ، سر پدر را در آغوش گرفت و درحالیکه دستان کوچکش بر روی رگهای بریده و موهای سوخته و چشمهای غبارگرفتهٔ پدر بود، برای همیشه آرمید. بعد از قیام خونبار حسین بن علی (ع) بلافاصله قیام روایی و خطابی زینب دخت حیدر امیرالمؤمنین (ع) آغاز شد و با خطبهخوانیهایش کاخ آمال طاغوت را بر سرشان فروریخت. با تمام مصائب با سری بلند و شاکر فرمود: «ما رایتُ الاّ جمیلاً.» [۶] صبر در برابر همین یک جمله کافی است تا پایههای قرارش فروریزد و سیده زینب (س) را سجده کند. سید احمدالحسن در خصوص ایشان فرمودند: «زینب (س) در لحظاتی بود که امام و خانواده و بهترینِ اهل زمین از یارانِ برادران و پدرش را از دست داده بود، ولی نشکست و فوراً برخاستن را برگزید و در روز دهم محرم و بعد از آن بهتنهایی همچون لشکر و امتی بود. جان خود را با بخشندگی و سخاوتِ تمام در معرض مرگ قرار داد و به بهترین وجهی که قابل تصور است وظیفۀ خود را انجام داد و از زندگانی علی بن حسین و استمرار امامت محافظت کرد.» [۷] بانو زینب کبری سلاماللهعلیها صبری از خود بر جای گذاشت که تا امروز، اسلام وامدار این صبر و رشادت است. سفیر کربلا شد و دلیرانه از تن تبدار امام علی بن الحسین (ع) محافظت کرد تا از وصیت رسول خدا (ص) در شب وفاتشان ـکه بعد از امام حسین (ع) به نام ایشان مُهر خورده بودـ صیانت کند. در حقیقت کربلا با تمام مصائبی که بر اهلبیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) گذشته بود در کربلا دفن میشد، اگر زینب و خطبههای غرایش نبود. رَخْتِ نفاق و تظاهر را از تنِ یزید و یزیدیان در آورد و با تنپوش بیآبرویی در هر کوی و برزن رسوایشان کرد. گویی روح علی بن ابیطالب (ع) بود که با شجاعت بینظیری در زینب (س) تراوش کرده بود. با صلابت، واقعۀ حسین در کربلا را یادآور شد و حزب شیطان را نفرین کرد. غرور یزید را از بلندای هواوهوس در مجلس عیش شکست و ننگی همراه با لعن ابدی بر پیشانی یزید و یزیدیان در تاریخ باقی گذاشت. آری، این بانوی بزرگ دخت علی است که کوتاهیهای شیعیان در حق امام زمانشان را برایشان متذکر شد و اندوه و حسرت را در دلهاشان جاودان کرد. از گناه بزرگِ یاری ندادن حجت خدا سخن گفت و کوفیان را تا ابد محکوم به حقارت کرد. و ما بانوان انصار، امروز در عصر قائم (ع)، قلمی را که زینب (س) پس از رسالت و شهادتش بر زمین گذاشت با شهامت برداشتهایم. شما را برحذر میداریم از کربلایی دیگر و حسینی دیگر که ما آمدهایم تا فرزندان و پدر و مادر و جان ناقابل خویش را فدای مهدی فاطمه، حسین این زمان کنیم. و از خداوند میخواهیم نام ما و شما را در سجلّ حیات از زینبیهای زمان ثبت کند. السلام علی زینب و علی اخیها و امّها و ابیها منابع: ۱. اَسَل، گیاهی است که دارای شاخههای تیز و خاردار است و مجازاً بهمعنای هرچیزی که مانند شمشیر و کارد تیز باشد، به کار میرود. ۲. سید احمدالحسن، کتاب «توقفگاههایی برگزیده از چشماندازهای سومر و اَکِد»، ص 21 تا 35. ۳. قزوینی، زینب الکبری (س) من المهد الی اللحد، ص۳۵. ۴. سوره کهف، آیۀ ۹؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۷؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۷۳. ۵. ابیمخنف، مقتل الحسین. https://imamhussain.org/persian/12798 ۶. شیخ مفید، ارشاد، ص۴۷۲ عربی؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۹. ۷. سید احمدالحسن، صفحۀ رسمی فیسبوک، ۲۰آگوست2021. https://www.facebook.com/Ahmed.Alhasan.10313/posts/3130937470287228 زنان و مردان متمدن گذار از چندهمسری به تکهمسری در پرتوی اسلام به قلم: مریم احمدیار پیشگفتار دوتا شدن شلوار مرد کابوس همیشگی ما زنان بوده و هنوز هم هست! این حقیقت بر کسی پوشیده نیست که حکایت دو هوو حکایت کارد و پنیر است؛ پدیدۀ چندهمسری برای تمامی زنان با هر شرایط، مذهب و فرهنگی دردناک و رنجآور تلقی میشود و این کاملاً یک امر درونی در همۀ آنهاست. [1] تاجاییکه حتی پيامبر اسلام (ص) دنيا و آخرت را به دو هوویى تشبیه میکنند که هر اندازه به يكى از آنها نزديک شوى، از ديگرى دور مىشوى. [2] در طول دوران کاریام بهعنوان یک روانشناس، نگاه دو زن را که زیر سر همسرانشان بلند شده بود و هوس زنگرفتن کرده بودند هیچگاه فراموش نمیکنم. یکی نگاه زن سالخوردهای بود که سواد درست و حسابی نداشت و خانهدار بود. بعد از سالها کتک خوردن و تحقیر شدن، شوهرش به بهانۀ اخموتخم کردنها و ترشروییهایش سرش هوو آورده بود. با نگاه مستأصلش گویی به من میگفت: «دستم به دامنت نگذار دستمزد سالها خونجگر خوردن را اینگونه به من بدهد!» میدانستم چارهای جز ساختن ندارد. زمانی که از خانۀ پدری به خانۀ بخت میرفت پدرش در گوشش فرو کرده بود که با لباس سفید میرود و با کفن سفید برمیگردد. نه راه پس داشت، نه راه پیش؛ نگاهش لبریز بود از چه کنمها، به دهانم خیره شده بود تا من رمز و راز باب دل همسر بودن را برایش بگویم و مدام تکرار میکرد: «خب مَرده دیگه... خدا آزادش گذاشته، امان از این دل وامونده که به راه دین نیست...» و من جز این جملۀ کلیشهای روانشناسها چیزی نداشتم تا تحویلش بدهم: «درکت میکنم...!» نگاه دوم، نگاه زنی زیبا و جوان بود. او با اینکه دیپلم داشت از طریق اینستاگرام به درآمدی رسیده بود که حداقل پنج برابر درآمد یک روانشناس بود. قبلاً برایم تعریف کرده بود که اوایل ازدواجش طلاهای سرعقدش را کمکم فروخت تا برای همسرش که سالها بیکار بود آبروداری کند و محتاج کسی برای یک لقمه نان نشوند. او که سالها صورتش را با سیلی سرخ نگه داشته بود، کمکم یاد گرفته بود روی پای خودش بایستد و حالا درست زمانی که درآمد مناسبی داشتند همسرش مخفیانه تجدید فراش کرده بود؛ آن هم به بهانۀ اینکه زنش در طول دوران بارداری نمیتواند پاسخگوی نیازهای جنسیاش باشد! با عصبانیت تمام فریاد میکشید: «میگه گناه که نکردم، از راه حلال نیازم رو برطرف کردم... تمام این سالها با شوهری مدارا کردم که حاضر نیست چند ماه با بارداری من کنار بیاد... حرفش هم همینه که دین گفته... خدا گفته...» سرش را بالا گرفته بود، چشمانش را ریز کرد و با خشم و غرور به من خیره شد و گفت: «شما بودید در این زندگی میماندید؟!» و من بدون اینکه جوابی برایش داشته باشم، حرفهایم را همراه با آب دهانم قورت دادم و نفس عمیقی کشیدم. آخر از کجا میدانستم چرا به نام دین چنین ظلمی را به زنان روا داشتهاند! پدیدۀ چندهمسری را نمیتوان ارمغان دین اسلام دانست؛ زیرا قبل از آن در میان بسیاری از اقوام مانند ایرانیان، یونانیان، رومیان، عربها، هندیها، آفریقاییها، چینیها و... رایج بوده است. حتی در جوامعی که غالب جامعه تکهمسر بودند، ثروتمندان و رؤسا زنان متعددی داشتند. [3] اما در دنیای مدرن امروز که چندهمسری به یک اندازه نزد مردان و زنان جوان، مردود و غیرقابل قبول است، دین و مذهب ازجمله عواملی است که به این پدیده دامن میزند، تا جاییکه از جانب برخی علما نیز ترویج میشود. [4] بهزعم آنها، این امر مبتنی بر مصالح فردی و اجتماعی انسان امروزی است؛ زیرا عوامل زیادی ازجمله مسائل اقتصادی و وضعیت جسمانی زن و مرد این امر را ایجاب میکند. همچنین بلوغ زودتر زنان نسبت به مردان، طولانیتر بودن متوسط عمر زنان نسبت به مردان و طولانیتر بودن دورۀ باروری مردان موجب میشود تعداد مردان آمادۀ ازدواج همواره نسبت به زنان کمتر باشد. اینان حتی برای توجیه این امر، جنس مرد را در برابر غریزۀ جنسی چنان ضعیف میدانند که میگویند برخی از مردان تحمل نداشتن رابطۀ جنسی را در طول عادت ماهیانۀ زنان ندارند و ممکن است به گناه بیفتند. [5] [6] از دیگر ادعاها نیز این است که ممنوعیت چندهمسری منجر به سهولت طلاق، بالا رفتن آمار تجاوز و فحشاگری زنان میشود و با در نظر گرفتن تمامی این شرایط، چندهمسری خدمتی به جامعۀ زنان محسوب میشود. سؤال اساسی اینجاست که آیا این امر میتواند جامعۀ ما زنان را مجاب کند؟ در نظامهای مردسالارانه، زنان اگرچه قدرتی ندارند و بهظاهر در برابر چندهمسری ـکه عموماً تصمیمی یکطرفه از جانب مردان استـ منفعلاند، اما با جبران و انتقام دست به مقاومت خاموش میزنند. [4] در مقابل، در نظامهایی که زنان فرصت تحصیل، ورود به بازار کار و افزایش توانایی و آگاهی خویش را دارند آشکارا توان ابراز مخالفت خود را دارند. [7] در واقع، در جامعۀ مدرن امروز چندهمسری ممکن است بهجای حفظ بنیان خانواده، تأثیرات مخربی بر سلامت روانِ نهفقط زنان، بلکه مردان و فرزندان آنها داشته باشد. تحقیقات نشان میدهد چندهمسری باعث میشود تعادل روانی و سازگاری زوجین از بین برود، [8] موجی از استرسها را وارد کانون خانواده کند و در این میان فرزندان در محیطی سرشار از حسرت و ناامنی و خشم پنهان، کودکی خود را پشتسر بگذارند. بنابراین در این مقاله قصد دارم ابتدا از اوج فاجعه بگویم؛ اینکه چندهمسری چطور میتواند تأثیرات مخربی بر سلامت روان زنان، مردان و حتی فرزندان آنها بگذارد؛ سپس به این مسئلۀ مهم بپردازم که باوجود آسیبهایی که چندهمسری ممکن است بهدنبال داشته باشد، چرا اسلام حکم جواز چندهمسری را صادر کرده و حتی در برههای از تاریخ به انجام آن تشویق کرده است؟! آیا اسلام حقیقی در زمان کنونی نیز چندهمسری را راهحل مناسبی برای حل مشکلات میداند و همچنان پساز گذشت چندین قرن آن را ترویج میکند؟ و در نهایت با ارائۀ دلایل منطقی این امر را برای خواننده مکشوف کنم که احکام اسلام ـبرخلاف تصور عموم بهخصوص علمای دینـ از بنیان خانوادۀ تکهمسری حفاظت میکند. امیدوارم این مقاله مرهمی باشد بر زخمهای کهنۀ قربانیان پنهان چندهمسری و دفاع از اسلامی که ناعادلانه به «دین مردسالار» متهم شده است. قربانیان چندهمسری روانشناسان، جامعهشناسان و مردمنگاران با تکیه بر تحقیقات انجامشده، چندهمسری را در هیچ جامعهای تحت شرایط عادی توصیه نمیکنند. [9] بهطور کلی، تکهمسری دارای اثرات مثبتتری ازجمله ارتباط جنسی مثبت، محبت و عشق بیشتر بر مبنای دوستی و روابط محبتآمیز نسبت به چندهمسری است. آسیبهای چندهمسری با مدرنیته شدن و بالا رفتن سن ازدواج دختران، افزایش میزان اشتغال آنان و تغییر نقش فرزندان ـکه در گذشته بهعنوان تامینکنندۀ نیروی کار برای والدین قلمداد میشدندـ از نیروی تولیدکننده به مصرفکننده و افزایش شهرنشینی بیشتر نمود پیدا کرده است. [10] این امر در زنان اول خانواده با کاهش میزان رضایت زناشویی، عملکرد ضعیف در تربیت فرزندان، عزتنفس پایین و افزایش میزان خشونت علیه زنان همراه است. همچنین باعث افزایش میزان افسردگی، اضطراب، استرس و بیماریهای جسمی مانند فشارخون، سردردهای میگرنی و... شده است. [11] زنانِ اول بهدلیل سادگی، فقر، فشارهای اقتصادی و محدودیتهای خانواده ناگزیر در برابر تصمیم مرد به ازدواج دوم سر تسلیم فرود میآورند. [4] زنانِ دوم نیز که اغلب بهعنوان غارتگران احساس و محبت شناخته میشوند، گاهی بهدلایل مشکلات اقتصادی، زندگی در خانوادههای مردسالاری که حق تصمیمگیری را از آنان گرفته است، یا دلبسته شدن به مرد متأهل بهدلیل روابط عاطفی خارج از چهارچوب خانواده تن به چنین ازدواجهای پرمخاطرهای میدهند؛ علاوهبر این، زندگی در جوامعی که دیدگاه منفی به دختران سنبالا دارند و آنان را پیردختر یا «ترشیده» مینامند و از بیوهزنان دوری میجویند، باعث میشود زنان برای خلاص شدن از «حرف مردم» به چنین ازدواجهای پرچالشی بله بگویند. [7] جالب اینجاست مردانی که بهدلایل مختلف ازجمله تنوعطلبی، غرایز جنسی، تحمیلی بودن ازدواج با همسر اول، اعتقادات مذهبی، فرهنگ و رسوم، ثروتمند بودن، سوءرفتار زنان اول به ازدواجهای دوم روی میآورند [] از آسیبهای چندهمسری در امان نیستند. اغلب مردان از میزان اضطراب، استرسهای خانوادگی، افسردگی و خشم شکایت میکنند. برای مثال در تحقیق اسمعیلی و همکاران (1398) مردان چندزنه از زندگی خود اینگونه میگویند: «...گاهی اوقات آنقدر فشار میآید که آدم میخواهد خودش را آتش بزند. پیش این میروی به اون حرفوحدیث میگه. پیش اون میروی به این میگه. آدم میگه همه رو سوار کن برو زیر تریلی تا خیال همه راحت بشه... .» مرد دیگری نیز بیان میکند: «بچهها اکثراً خود را با دیگران و همچنین با برادران ناتنیشان مقایسه میکنند و از عوارض بد چندزنی، پرخاشگری بین بچههاست. من بهخاطر مشغلههای چندزنی نمیتوانم در انجمن اولیاء و مربیان مدرسه شرکت کنم. انگ خوردن بچهها در خانوادۀ چندزنی که میگویند: این پدرشان چند زن دارد کجا وقت میکند که بیاید. جلب ترحم دیگران که به مراتب از تیغ شمشیر برای بچهها بدتر است.» [4] اوج فاجعه اینجاست که فرزندان خانوادههای چندزنه بدون هیچ تقصیری تبدیل به قربانیان پنهانی میشوند که نهتنها بهدلیل استرسهای پدر، کشمش و رقابتهای هووها مورد غفلت قرار میگیرند، بلکه از جامعه نیز طرد میشوند. امروزه در قشر جوان جامعه اعم از زن و مرد، چندهمسری غیرقابل پذیرش محسوب میشود تاجاییکه بسیاری از مخالفان چندهمسری موافق با غیرقانونی شدن آن هستند. بنابراین فرزندان خانوادههای چندزنی ناخواسته طعم تلخ انزوای اجتماعی را میچشند. علاوهبر طرد اجتماعی، اضطراب، استرس، احساس ناامنی، رقابت و کشمکش بر سر منابع ارزشمند خانواده، سلامت روان فرزندان را در معرض خطر جدی قرار میدهد. [12] [13] با توجه به اثرات مخربی که چندهمسری میتواند بهدنبال داشته باشد، لازم است مردانی که با طناب پوسیدۀ دولتمردان و علمایی ـکه این پدیده را ترویج میکنندـ خود و خانوادهشان را به چاه چندهمسری میاندازند، بهجای تجدیدفراش اندکی تجدیدنظر کنند. ازدواج دوم مردان بدون در نظر گرفتن پیامدها و تنها به بهانۀ پیروی از سنتهای پیامبر، جلوگیری از فحشا و فرزندآوری و... نهتنها آنها را بلکه همسران و جگرگوشههایشان را میتواند در معرض آسیب قرار دهد. در اینجا ذکر این نکته ضروری است که چندهمسری در برخی شرایط میتواند بهعنوان داروی تلخی که ناگزیر عوارضی را نیز به دنبال دارد کارساز باشد و جامعۀ زنان و مردان را نجات بخشد؛ اما آیا میتوان ادعا کرد که هر دارویی که اسلام تجویز میکند مناسب برای تمامی جوامع و تمامی دورههاست؟ برای روشن شدن موضوع اجازه دهید مثالی را ذکر کنم. آیا اگر اسلام حدود شرعی سن ازدواج را برای دختران 9سالگی ذکر میکند میتوانیم بگوییم دخترانمان را بهرغم آسیبهای جسمی و روحی که در پی دارد باید در این سن شوهر دهیم؟! قطعاً خیر؛ زیرا چنین احکام شرعی نهتنها در مرحلۀ قانونگذاری بلکه در مرحلۀ اجرا نیز به خلیفۀ الهی نیازمند است. اگر شرایط حکمرانی برای خلیفۀ خدا مهیا شود، قطعاً این قانونی نخواهد بود که طبق آن عمل کند. حلال دانستن این نوع ازدواج همانطور که سیداحمدالحسن میفرماید، دلالتی بر طبیعی بودن این وضعیت ندارد بلکه در صورت ضرورت امکان پیدا میکند. برای مثال اگر فاجعهای در زمین رخ دهد و احتمال انقراض نوع بشر برود، خلیفۀ الهی با در نظر گرفتن اقدامات احتیاطی میتواند جواز آن را صادر کند. [14] چندهمسری نیز ازجمله موضوعاتی است که اگرچه حدود الهی آن توسط قانونگذار حقیقی بیان شده است، اما در مرحلۀ اجرا نیز باید به خلیفۀ الهی و منصوب از جانب خداوند رجوع کنیم و از ایشان الگو بگیریم. بنابراین دو موضوع مهمی که باید به آن بپردازیم فلسفۀ جواز چندهمسری و عمل به آن در جامعۀ مدرن امروزی است. حیوان خردمند در آینۀ تاریخ چندهمسرگزینی ریشه در برنامهریزی ژنتیکی اولیۀ مردان و زنان دارد؛ بنابراین مایلم برای توضیح چندهمسری کمی به عقب برگردم تا با هم از زاویۀ زیستشناسی تکاملی به این پدیده بنگریم. در ابتدا ذکر این نکته ضروری است که هدف اصلی DNA (بلوکهای سازندۀ ژنها) ماندگار بودن است و برای این امر به تولیدمثل ژنها میپردازد. در عرصهٔ تکامل DNAهایی پیروز خواهند شد و بقایشان حفظ میشود که توانستهاند DNA بیشتری بسازند؛ ازاینرو، هر انسان را میتوان به یک «ماشین بقا» تشبیه کرد که از طریق آن ژنها دوام آورده و تولیدمثل میکنند. در نتیجه، رفتار هر انسان یا موجود زنده باید بهگونهای باشد که بقای ژن را تضمین کند. تفاوت اساسی بین دو جنس نر و ماده در اندازۀ سلولهای جنسی آنها یا «گامتها»ست. ماده گامتهای بزرگ، بیحرکت و سرشار از مواد غذایی را میسازد که به آن «تخمک» میگویند. نر گامتهای بسیار کوچک و متحرک را میسازد که به آن «اسپرم» میگویند. بنابراین، جنس ماده دارای منبع ارزشمند و محدودی است که نرها را به رقابت وا میدارد. اگرچه هر دو جنس نر و ماده بهدنبال آناند که ژنهای خودشان را در گستردهترین محدودۀ ممکن منتشر سازند، اما با این تفاوت که نرها دارای تعداد زیادی اسپرم و مادهها دارای تعداد محدودی اما ارزشمند از تخمکها هستند. در نتیجه، اگرچه آن دو به همکاری و مشارکت ژنتیکی نیاز دارند، اما تکامل، رفتارهای جنسی متفاوتی را به آنها تحمیل میکند. [15] ژنهای جنس نر او را بهسمتی سوق میدهند تا با یافتن مادههای مختلف و تلقیح آنها موفقیت تولیدمثلی خود را تا جای ممکن افزایش دهد. علاوهبر این، جنس نر تلاش میکند تا شریکهای عاطفیجنسی خود را بهمنظور افزایش قطعیت پدریاش تحت کنترل در بیاورد. در مقابل، زنان سعی میکنند تخمکهای محدود و از لحاظ متابولیکی باارزش خود را از گزند عشقبازیهای زودگذر دور نگه دارند. آنها برای قطعیت مادریشان باید بهدنبال شریک عاطفیجنسی وفادار باشند، زیرا برای نگهداری و مراقبت از تخم نیاز به حمایت دارند. در واقع، با خطرات احتمالی که جنس ماده با آن روبهرو میشود، اگر کمک پدر نباشد فرزند تا قبل از رسیدن به سن بلوغ خواهد مرد. [16] کافی است محیط زندگی گذشته را تصور کنید. باوجود سختیها و چالشهای فراوان از حیوانات وحشی گرفته تا پیدا کردن غذا، اگر زن توسط مردی باردار شود که قصد ندارد طی دورۀ بارداری یا پس از زایمان از او و بچهاش حمایت کند در آن صورت زمان، انرژی و سرمایۀ باارزش خود یعنی «تخمک» را هدر داده و به یگانه هدف ژنی خود ـکه انتقال ژن به نسل آینده استـ نرسیده است. ممکن است به ذهنتان خطور کند که خب مادهها هم گاهی وفادارانه رفتار نمیکنند. کاملاً درست است! تاریخ همچنین شاهد رواج چندشوهری در برخی جوامع بوده است که مردم در فقر شدید زندگی میکردند یا در آنها کشتن دختران رایج بوده است. [4] خب برای توضیح این مطلب باید اشاره کنم که گذشتۀ ژنتیکی ما با سایر گونهها مشترک است. اشتراک ژنی انسانها با شامپانزهها و گوریلها تقریبا 98% است. بنابراین شناخت رفتار اجتماعیجنسی سایر گونهها و مقایسۀ آن با انسان میتواند تا حدودی در درک رفتارهای جنسی انسان کمک شایانی کند. [17] به جدول زیر نگاه کنید: دستهبندی نظامهای جفتگزینی [18] تکهمسری هر فرد یک شریک اختیار میکند. بزگوزن کوتوله گیبونها انسانها چندزنی شکلی از چندهمسری که یک نر با بیش از یک ماده جفت میشود. گوریلها بابونها قورباغۀ درختی انسانها شایعترین الگوی شریکگزینی در پستانداران چندشوهری شکلی از چندهمسری که یک ماده با بیش از یک نر جفت میشود. مرغ نینواز گردنقرمز شامپانزهها انسانها بسیار نادر است! در برخی گونههای پرندگان به چشم میخورد. چند زن و شوهری شکلی از چندهمسری که در آن چند نر و چند ماده با یکدیگر جفت میشوند. بونوبوها شامپانزهها انسانها با توجه به جدول بالا کاملاً قابل درک است که رفتارهای جنسی انسان گاهی مشابه نزدیکترین خویشاوندان ژنتیکی خود یعنی شامپانزهها و گوریلها باشد. اما باید بگویم انسانها از لحاظ ژنتیکی بیشتر به چندزنی گرایش دارند تا سایر نظامهای جفتگزینی. در گونههای جانوری چندزنه، نرها از نظر بدنی بزرگتر از مادهها هستند و استعداد بیشتری برای خشونت و تهاجم دارند؛ زیرا چندزنی ایجاب میکند که طی آن نرها برای دسترسی به مادهها با یکدیگر به رقابت بپردازند. در این گونهها مادهها نیز زودتر از نرها بالغ میشوند و بهطور کلی، همینطور که در جدول هم میتوان دید شایعترین الگوی شریکگزینی در پستانداران چندزنی است. [17] در نتیجه، انسان اگرچه قادر است رفتارهای جنسی متنوعی را به کار بگیرد، اما میتوان گفت الگوی غالب نژاد انسان چندزنی است. گذار از چندهمسری به تکهمسری قبل از اینکه دربارۀ این مسئله صحبت کنیم که انسانها چگونه در طول تاریخ تکاملی خود تصمیم گرفتند تا به یک شریک عاطفیجنسی وفادار باقی بمانند، میخواهم یک سؤال مطرح کنم: آیا شما هم تصور میکنید چندهمسری اثبات میکند که میل جنسی زنان در برابر مردان ناچیز است؟! تقریباً میشود گفت نهتنها جمعیت مسلمان بلکه باور عموم مردم این است که آمیزش جنسی خدمتی است که زنان به مردان عرضه میکنند! زنان نجیب و بهترین مادران همواره با چیزی به نام میل جنسی بیگانهاند و در عوض مطیع و خدمتگزار شوهران هستند. به عقیدۀ من، یکی از دلایلی که باعث شده بیشتر مردم تصور کنند زن جنس دوم و برای خدمت و کامیابی مرد آفریده شده است، همین مسئلۀ میل جنسی است. اما باید یادآور شد که تفاوت زنان و مردان در میزان میل جنسی نیست، بلکه در استراتژیهایی است که آنان در برابر میل جنسی خود به کار میگیرند. البته زنان علاوهبر داشتن استراتژیهای متفاوت برای ایجاد رابطه، در طول تاریخ مادرانی ازخودگذشته بودند که میل جنسی خود را فدای بقای ژنهای آیندگانشان کردند. ازآنجاکه ظرفیت تولیدمثلی زنان محدود اما گرانبهاست، زنانِ اجدادی ما این سرمایۀ ارزشمند را با جفتگیریهای تصادفی هدر نمیدادند. در واقع، برای آنها کیفیت رابطۀ عاطفیجنسی بسیار مهمتر از کمیّت آن ـیعنی تعداد شریکهای جنسیـ بود. در حقیقت، زنی که دارای بیشترین نوزاد بقایافته باشد، پیروز عرصۀ تولیدمثل است و به هدف ژنی خود دست پیدا کرده است. بنابراین برای انتخاب شریک عاطفیجنسی خود باید بیشترین دقت لازم را به خرج دهد و مردی را انتخاب کند که احتمال سرمایهگذاریاش بر منابع زن (تخمک) بیش از سایر مردان است. زنان باید بهدنبال مردانی وفادار و قدرتمند باشند که بتوانند در طول دوران بارداری و پس از زایمان، از آنان و فرزندانشان مراقبت کنند و برایشان آذوقه فراهم آورند تا بقایشان حفظ شود. در مقابل، مردان نیاز به نُه ماه انتظار ندارند تا صاحب فرزندی شوند و در این مدت برای قطعیت پدریشان میتوانند بهدنبال زنان دیگری بروند و این میتواند انتخاب سختی برای آقایان باشد. [16] حتی در دوران مدرن امروزی که تکهمسری تقریباً یک ارزش انسانی محسوب میشود، هرگاه زنی با شکایت زن گرفتن یا خیانت همسرش به من مراجعه میکند، کاشف به عمل میآید که این خیانت ریشه در دوران بارداری خانم دارد! علاوهبر این، مادهها برای به دست آوردن بهترین نرها از ترفندهای مختلف برای تبلیغ باروریشان استفاده میکنند. از سروصداهای برانگیزانندۀ جنسی تا بوهای معطر یا متورم شدن اندامهای جنسی (که گویا باعث میشود رژلب شرکتهای آرایشی مختلف عمدتاً قرمز انتخاب شوند) این امر باعث میشود نرها برای جفتگیری به رقابت بپردازند و تمایل به انحصارطلبی زن داشته باشند؛ زیرا اگر مردی تمام انرژی، زمان و ثروتش را صرف زنی کند که با مردان دیگر نیز در ارتباط است، آنوقت ممکن است روی فرزند مرد دیگری سرمایهگذاری کرده باشد و از هدف ژنی خود باز بماند. [16] این امر میتواند نشان دهد که چندشوهری ممکن است منافع مرد را به خطر بیندازد، زیرا زمانی که زن روابط متعددی داشته باشد پدر مشخص نیست؛ درحالیکه مادر فرزند مشخص است زیرا او را به دنیا میآورد. [9] حتی در دنیای امروزی نیز شاهد این اثرات ژنی هستیم و زنانی را میبینیم که با آرایش و لباسهایی بدننما بهطور ناخودآگاه بین مردان رقابت ایجاد میکنند، یا به بیانی دیگر تبلیغ باروری خودشان را میکنند. شاید بتوان گفت برای همین زنها در تلاشاند تا همواره جوانتر و زیباتر به نظر برسند. شاید شنیده باشید که میگویند سن خانمها را نپرسید. خب البته این صحنۀ رقابتی که زنان برای مردان به پا میکنند خیلی هم به مذاق آقایان خوش نمیآید و به رگ غیرت مردانهشان برمیخورد. همانطور که میبینید در مورد غیرت مردانه هم پای یک ژن در میان است. البته این رفتار خانمها میتواند به ضرر خودشان نیز تمام شود، زیرا ممکن است مرد اطمینان حاصل نکند که جفتش فرزند او را و نه کس دیگری را به دنیا خواهد آورد؛ در نتیجه از او و فرزندش محافظت نمیکند. با اهلی کردن دامها و آغاز کشاورزی، موقعیت زنان به خطر افتاد. فرایند مالکیت زمین گسترش یافت و مشاغلی پدید آمد که به زور بازو نیاز داشتند. بهاینترتیب زنان مزیت و برتری خود را از دست دادند و انگیزۀ ازدواج بهسوی تأمین نیازهای جنسی سوق یافت. [15] بنابراین زن بهگونهای تکامل یافت که لذت جنسی را در ازای دستیابی به ثروت، توان حفاظت، جایگاه اجتماعی و سایر ارزشهای مرد که برای او و بچههای احتمالیاش سودمند خواهد بود مبادله کند. [16] شاید ضربالمثلهای قدیمی نظیر «آردم به جوال باشه، شوهرم شغال باشه» یا «شوهرم شغال باشه، نونم تو تغار باشه» یادآور این انگیزۀ دیرینۀ زنان برای ازدواج باشد. در واقع، بقا و دسترسی به ثروت و منابعی که در انحصار مردان بود تبدیل به یک امر حیاتی برای زنان شد. علاوهبر این، برای مردان نیز فرزندآوری رنگ و بویی تازه پیدا کرد؛ زیرا فرزندان بهخصوص اگر پسر و قویهیکل بودند عصای دست آنان برای مشاغل یدی (بدنی) میشدند. در نتیجه، همۀ این عوامل دستبهدست هم دادند و بازار چندهمسری و البته مردسالاری را گرمتر از قبل ساختند. نمیدانم آیا شما هم مانند من وقتی به زن در آینۀ تاریخ نگاه میکنید او را ناقصالعقل (آنچه علمای مدعی دین به آن اعتقاد دارند) مییابید یا موجودی صبور، هوشمند و انعطافپذیر! در گونۀ انسانها نظامهای همسرگزینی از برنامهریزیهای ژنتیکی پیروی میکند، ولی بهعلت ساختار تکاملیافتۀ قشر مخ این یادگیری انسانهاست که در نهایت بر میراث ژنتیک آنان تأثیر میگذارد. [19] گمان میکنم وقت آن رسیده که به زنان اجدادیمان که از مغزشان بهجای زور بازو استفاده میکردند تبریک بگوییم. خب، حالا بیاید مخلص کلام تمامی بحثهای بالا را از بیان سید احمدالحسن بخوانیم. ایشان در صفحۀ فیسبوکشان دربارۀ زیستشناسی تکاملی، ژنتیک و تعدد زوجات مینویسند: «جنس مؤنث حیوانی (ازجمله جنس مؤنث انسان) از آنجا که کلونیای ژنتیکی است، غالباً بهدنبال همسری وفادار است تا با او ارتباط برقرار کند؛ اما جنس مذکر حیوانی بهدنبال شریک مؤنث میگردد تا بپذیرد که او از الطاف و مواهبی که [جنس مؤنث] برای ژنهای خودش و ژنهای شریکش عرضه میکند سودجویی کند... میان جنس مذکر و مؤنث در نوع بشر، در طول این مسیر تکاملی چهچیزی حاصل شده است؟ جنس مذکر در طبیعت، به جنسِ مؤنث مکانی امن برای زندگی کردن برای دوری جستن از شکارچیها و غذایی بهعنوان بیعانهای برای فداکاری و وفادار بودن پیشکش میکند تا موافقت جنسِ مؤنث را به دست بیاورد. اما در این دوران کنونی، ما میتوانیم بسیاری از رفتارهای دیگر را شاهد باشیم؛ رفتارهایی که در ظرف همان «غرض» ریخته شده و شکل گرفتهاند؛ یعنی تلاش جنسِ مذکر برای اینکه خودش را بهعنوان شخصی وفادار به جنسِ ماده عرضه کند و اینکه تنها با او [زندگی را] ادامه خواهد داد. و در عین حال ـهموارهـ بقایایی [ژنتیکی] وجود دارد که جنسِ مذکر را بهسوی انتشار دادن ژنهایش و پایبند نبودن به یک مؤنث فرامیخوانَد.» اما چرا رسولالله (ص) در زمان ظهور اسلام بهجای ترویج تکهمسری که تضمینکنندۀ مساوات میان زنان و مردان بود، به چندهمسری تشویق کردند تاجاییکه حتی برای تشویق به ازدواجهای متعدد بیشترین تعداد همسران را نسبت به مردان زمانۀ خود اختیار کردند؟! آیا رسولالله (ص) به احساسات پایمالشدۀ زنان بیاهمیت بود؟ اگر پیامبر اسلام (ص) هم که برترین خلق خدا و اشرف مخلوقات است زن را به دیدۀ غنیمت جنسی مینگرد، پس چهکسی میتواند حامی حقوق ما زنان باشد؟! آیا باید قبول کنیم که اسلام نیز دین مردانه و مردسالاری است؟ سرآغاز اسلام و چندهمسری احتمال میدهم با پدیدۀ دردناک زندهبهگور کردن دختران در دوران جاهلیت ـیعنی پیش از ظهور اسلامـ آشنا باشید و امیدوارم دو اصطلاح «نکاح رهط» و «زنان صاحب پرچمهای سرخ» نیز به گوشتان خورده باشد. ازدواج یا نکاح رهط نوعی از چندشوهری در زمان جاهلیت بوده است. در این نوع ازدواج، گروهی از مردان که نباید بیشتر از ده نفر میبودند با یک زن رابطه برقرار میکردند و اگر فرزندی به دنیا میآمد، آن زن فرزندش را به هریک از مردان که میخواست منتسب میکرد و او را پدر فرزند خود قرار میداد. [20] زنان صاحب پرچمهای سرخ یا زنان صاحب رایة نیز زنان بدکاره یا کنیزانی بودند که در دورۀ جاهلیت برای خود یا اربابانشان از راه فحشا درآمد کسب میکردند و برای شناسایی راحتتر بر سردر خانههای خود پرچمی سرخرنگ برمیافراشتند و به همین نام نیز مشهور شدند. این زنان نیز اگر بچهای را به دنیا میآوردند به نظر قیافهشناس مراجعه میکردند و فرزند را به فردی منتسب میکردند. [21] خب البته اگر فرزند پسر بود بر سر به دست آوردن آن درگیری رخ میداد و اگر دختر بود احتمالاً توسط مردان به همان سرنوشت شوم دختران معصوم دیگر مبتلا میگشت. اکنون که شما خوانندۀ گرامی با هدف ژنی و اساس زیستشناسی تکاملی کاملاً آشنا شدید، میتوانید بهراحتی حدس بزنید که انسان دوران جاهلیت در چنین عرصۀ تکاملی محکوم به شکست بود؛ زیرا زنان ممکن بود قبل از اینکه جفت وفاداری را بیابند سرمایۀ خود را با عشقبازیهای زودگذر تباه کنند. نسبهای مردان نیز نامشخص بود و ممکن بود فرد سرمایه و انرژیاش را برای بزرگ کردن فرزند مرد دیگری هدر دهد. از سوی دیگر، در آن دوران مردانِ بسیاری جان خود را در جنگها و راهزنیها از دست میدادند، درحالیکه زنان اغلب یا خانهنشین بودند یا اینکه به اسارت برده میشدند و طبیعتاً از این کشتارها جان سالم به در میبردند. جالب است بدانید که این امر باعث شده بود تعداد زنان به مردان تقریباً هفت بر یک باشد. خب، متأسفانه باید بگویم عرب جاهلی که برایش دختر نه نیروی کار محسوب میشد و نه میتوانست در این بازار بیشوهری وی را به خانۀ بخت بفرستد و از همه بدتر احتمال داشت دخترش به فحشا کشیده شود و آبرویش را بر باد دهد، راهحل خشنونتآمیزتر و غیرانسانیتر از زندهبهگوری به ذهنش نرسید! اما رسولالله (ص) چه چارهای برای این فاجعه اندیشیدند؟! اگرچه میدانم تاکنون پاسخ این پرسش را حدس زدهاید، اما ازآنجاکه بسیاری از مردم از روی ناآگاهی یا دشمنی، معمای چندهمسری پیامبر عظیمالشأن اسلام را بارها به رخ مسلمانان میکشند، میخواهم از زبان نمایندۀ رسمی ایشان (ص) در زمان حالحاضر ـیعنی سیداحمدالحسنـ پاسخ آن را ارائه کنم: «... بسیاری از مردها دختران خود را در خردسالی میکشتند؛ پدیدهای که به زندهبهگور کردن دختران معروف بود و علت بروز این پدیده افزون شدن زنان در آن جامعه و دست نیافتن بسیاری از آنها به ازدواج و پناه بردن به انجام عمل شهوانی بهدور از چهارچوب قانون اجتماعی ـمثل ازدواجـ بود. رسول خدا محمد(ص) قانونی برای ساماندهی ارتباط جنسی در چنین جامعهای برای ازدواجِ قانونمند آورد؛ بهگونهای که نَسَبها از بین نرود. تعدد همسران را با قانونی اجتماعی بهصورتی تشریع فرمود که در چنین وضعیتِ اجتماعیِ نامتعادلی، کرامت زن را تضمین نماید؛ بهطوری که زن کالایی ـمثل دارندگان پرچمی که پیشتر گفته شدـ برای دستبهدست شدن میان مردان نباشد؛ بلکه بهعنوان همسر محترمی برای یک مرد تلقی شود که از حقوق قانونی برخوردار است. قانون تعدد همسران که رسول خدا محمد(ص) آورد، تأثیر بسزایی برای حل این پدیدۀ اجتماعیِ روزافزون از خود برجای گذاشت و فقط در عرض چند سال پدیدۀ زندهبهگور کردن دختران و نیز پدیدۀ زنان با پرچمهای قرمز مَحو شد. این در خصوص قانونگذاری رسول خدا حضرت محمد(ص) برای تعدد همسران در راستای حل مشکلی اجتماعی، یعنی فراوانبودن آمار زنان در آن جامعه بود. اما در خصوص عملکرد شخصی آن حضرت (صلوات خدا بر او) علتش این بود که بیشتر مردها از ازدواج با چند همسر بهدلیل سختی زندگی، تأمین غذا و مشکلات دیگر، خودداری میکردند و اقدام رسول خدا به ازدواج با چند زن ـآن هم با وجود دارایی کم آن حضرتـ تشویقی برای دیگران بود و این عملکردِ آن حضرت از حد و مرزهای زندگی اجتماعی محیطی که در آن زندگی میکرد خارج نبود؛ محیطی که بر مردانی که در آن بودند لازم میگرداند با چند زن ازدواج کنند تا معضل نسبتِ زیاد بودن زنان به مردان ـبهصورتی اخلاقیـ حل شود و نیاز بیولوژیکی جنسی زن برطرف، و کرامتش با ازدواج متعدد، حفظ شود. با این توضیح معتقدم اشکال گرفتن به مردی که با هفت زن ازدواج کرده، درحالیکه در محیطی زندگی میکند که نسبت زنان به مردان هفت به یک است، از مصادیق سفاهت و بیخردی است؛ زیرا شما در قرن بیست و یکم در جامعهای زندگی میکنی که نسبت زنان به مردان یک به یک است و بیشتر مردان با یک زن ازدواج میکنند. ازدواج شما با هفت زن در زمان خودت و در جامعۀ خودت اشتباه است و ازدواج آن مرد نیز با یک زن در زمان و جامعۀ خودش درست نبود و حتی خطایی بزرگتر بود و ویرانکنندۀ جامعه محسوب میشد؛ زیرا مسبب پدیدههایی مثل زندهبهگور کردن دختران و زنان پرچمدار میشد.» [15] بنابراین از دیدگاه اجتماعی، قانون چندهمسری و اقدام پیامبر اسلام (ص) برای به همسری گرفتن چند زن در آن زمان نشاندهندۀ اوج حکمت در دین الهی است. البته ناگفته نماند که چهار همسر برای مردانی که به اَشکال مختلف و بدون سرمایهگذاری و هزینۀ زیادی از زنان کام میگرفتند برای خودش قطعاً یک محدودیت و مانعی برای شهوترانی محسوب میشد! بنابراین، اگر با تمام این توضیحات هنوز هم به راهحلی که رسولالله (ص) پیش پای جامعه قرار دادند اعتراض دارید، پیشنهاد میکنم حتماً سری به تاریخ دوران جاهلیت بزنید. دورانی که مردان عربِ جاهل، زنانی را که به کنیزی میگرفتند به یکدیگر قرض یا کرایه میدادند، یا اینکه همسرانشان را با یکدیگر معاوضه میکردند. زنان با مرگ شوهرانشان همراه با سایر اموال به ارث میرسیدند یا بهجای مهریه مبادله میشدند. آیا تمامی اینها تجاوز به جسم و روح زنان نبود؟ زنان عرب، وفاداری مرد را به خواب هم نمیدیدند... و شاید در تخیلشان هم نمیگنجید روزی برسد که دختران برای انتخاب مرد زندگیشان حق انتخاب داشته باشند. [22] دردناکتر از همۀ اینها هم که زندهبهگوری نوزادان بیگناه بود... . کافی است تصور کنید در زمانۀ ما شوهری زیرپای زنی را که پس از نه ماه بارداری با درد و رنج فراوان زایمان میکند، گودالی حفر کرده است تا اگر نوزاد دختر باشد، آن گودال را تبدیل به گورش کند. بهعنوان یک غریبه و نه یک مادر میتوانید دیدن چنین صحنهای را تحمل کنید؟! به خدا که محال است صدای گریۀ آن نوزاد را تا آخر عمرتان فراموش کنید... ما در زمان آغاز اسلام نبودهایم، اما چطور میتوانیم بدون درک شرایط آن زمان به قانون چندهمسری که روح لطیف زنانهمان را میخراشد ایراد بگیریم؟! آیا گمان میکنید زن عرب اجازه داشت که احساس داشته باشد؟! جایی که زخمهای کاری به روح یک زن وارد شده است، ابداً چنین خراشهایی توجه وی را به خود جلب نمیکند، درحالیکه باید خوندل میخورد و دم برنمیآورد. شاید آن زمان که پیامبر اسلام (ص) چنین حق و حقوقی را به زن میداد، آن جامعۀ زنانِ خوشبختی که به اسلام پناه آورده بودند به ذهنشان هم خطور نمیکرد که روزی زنی در قرن بیست و یکم جسارت به خرج داده و به همسری که سرش هوو آورده است اعتراض کند! یا پیامبری را که بیش از یک زن گرفت آه و نفرین کند! آری، حضرت محمد (ص) به زنی کرامت بخشید که تا پیش از آن حتی توان محافظت و در آغوش گرفتن نوزاد محکوم به مرگش را نداشت... زنی که هنوز از شدت دردهای زایمان آرام نگرفته، باید درد جانکاه ذبح احساسات مادرانهاش را به جان میخرید... بنابراین اصلاً گمان نکنیم زمانی که اسلام ظهور کرد زنان در برابر قانون چندهمسری قد علم کردند و اسلام را محکوم کردند که این چه بیعدالتی است که در حق ما روا داشتهاید! اما همانطور که پیشتر نیز بیان کردم چندهمسری در دوران کنونی ما آسیبهای فراوانی را بهدنبال دارد. در واقع، داروی نجاتبخش زنان اجدادی ما اکنون زهری است که به جان ما زنان امروزی میریزند. اما آیا پیامبر اسلام (ص) زنان و حتی مردان زمانۀ ما را ـکه زیر سایۀ چندهمسری آسایش را تجربه نمیکنندـ فدای زنان جامعۀ خود کرده است؟! قطعاً این از انصاف به دور است. میدانید این مشکل از کجا آب میخورد؟ ازآنجاییکه اصل و اساس دین این است که در هر جامعۀ دینی حاکم نیز باید منتخب دین باشد تا براساس شرایط زمانۀ خودش حکومت کند [23] و اگر این اصل رعایت نشود قطعاً در جامعه به مشکل برمیخوریم. پیامبر (ص) برای دوران پس از خود و ازجمله زمانۀ ما وصیت ارزشمند خویش را به یادگار گذاشتهاند و تأکید کردهاند که راه برونرفت از سرگردانی چنگ زدن به وصیت ایشان (ص) است؛ [24] زیرا در آن وصیت جانشینان خود را تا زمانۀ ما معرفی کردهاند. اما سؤال اساسی این است که آیا ما به جانشین پیامبر برای حل مشکلات جامعه مراجعه کردهایم یا نه؟! بنابراین وقت آن رسیده است که ما نیز با اسلام از در انصاف وارد شویم. نظام همسرگزینی در بازگشت اسلام شاید برایتان جالب باشد که از نظر من اتفاقاً اسلام مدافع تکهمسری است و چندهمسری را در شرایط خاصی تجویز میکند و قطعاً در آن شرایط خاص، این امر از آسیبهایی جلوگیری میکند که مضرّات آن در مقابلش ناچیز شمرده میشود. آیا میتوانیم بگوییم فرد مریضی که تومور مغزی دارد تحت عمل جراحی قرار نگیرد، چون داروی بیهوشی عوارض فراوانی بهدنبال دارد؟ البته که خیر؛ زیرا در چنین شرایطی نجات جان آن فرد قطعاً مهمتر از عوارض داروی بیهوشی خواهد بود. بنابراین نجات یک جامعۀ مریض هم در برابر آسیبهای چندهمسری باید در اولویت قرار بگیرد. اما شاید برایتان جالب باشد چطور میخواهم اثبات کنم که اسلام مدافع تکهمسری است! مهمترین دلیلی که میخواهم به آن اشاره کنم وجود مرزهایی است که اسلام بین زن و مرد نامحرم قرار میدهد. پیشتر هم بیان کردم در زمانۀ ما چندهمسری ممکن است از یک رابطۀ عاطفی خارج از چهارچوب خانواده سرچشمه بگیرد؛ اما اگر مردان و زنان به دستورات دین پایبند باشد اصولاً چنین رابطۀ عاطفی شکل نخواهد گرفت تا به ازدواج دوم ختم شود. امیرالمومنین (ع) میفرمایند: «فروبستن چشمها [از نامحرم]، بازدارندۀ خوبی از شهوتها و خواهشهای نفسانی است.» [25] و حتی این عمل را از برترین عبادتها برمیشمارند. [26] اسلام در این زمینه آنچنان سختگیرانه عمل میکند که مردان را حتی از نگاه به موی زن نیز منع کرده است. [27] پیامبر اسلام (ص) میفرمایند: «کسی که چشمان خود را از نگاه حرام به زنی پُر کند، خدای بزرگ و بلندمرتبه در روز قیامت چشمان او را با میخهای آتشین پر کرده و از آتش انباشته میسازد تا حساب مردم به پایان رسد، آنگاه فرمان میدهد که او را به آتش جهنم برند.» [28] آیا میتوان گفت اسلام با چنین مرزهایی که قرار داده است مدافع حقوق تکهمسری نیست؟! آنقدر احادیث و احکام در خصوص مرزبندی بین زن و مرد بسیار است که از حوصلۀ این بحث خارج است. حضرت امیرالمؤمنین (ع) میفرمایند: «هرگاه فردی از شما زنی را دید و به شگفت آمد به نزد همسرش رود، زیرا نظیر آنچه دیده است در همسر خود او نیز هست، پس شیطان را به دل خود راه ندهد و چشم خود را از آن زن برگرداند؛ و اگر همسر ندارد دو رکعت نماز بخواند و بسیار حمد خدا گوید و بر پیامبر و آل او صلوات فرستد و آنگاه از خداوند درخواست کند که از فضل خویش [همسری] عطایش فرماید، خداوند هم از روی مهر و رأفت خود نیاز او را برطرف میسازد.» [29] آیا امیرالمؤمنین (ع) فرمودهاند به خواستگاری آن زن برو تا وارد گناه نشوی یا مرد را تشویق میکند که از او فاصله گرفته و بهسوی همسرش بازگردد؟! نمیدانم اسلام دیگر با چه زبانی باید از حقوق ما زنان امروزی که خواستار وفاداری همسرانمان هستیم دفاع کند؟! در نتیجه، بد نیست مردانی که بهدلیل اعتقادات مذهبی به چندهمسری گرایش پیدا میکنند، کمی در اصل اسلام تحقیق و تفکر کنند. با اطمینان میتوانم بیان کنم که اگر در صحبت کردن، نگاه کردن و برقراری رابطه با جنس مخالف به دستورات اسلام عمل کنیم آمار چندهمسری و صدالبته خیانتهای زناشویی -که جزو روابط نامشروع قلمداد میشوند- نزدیک به صفر میرسد. نگاهی به جامعۀ کنونی که در آن زندگی میکنیم کافی است به ما اثبات کند که علمای دین اسلام را وارونه به خوردمان دادهاند. اینان که از ترس شهوت مردان، زنان را در پستوی خانه نهان میکنند و با اجبار چادر بر سر زنانی میکشند که در کشمکش اجبارهای تاریخ از پای درآمدهاند و چندهمسری را علیرغم آسیبهای آن ترویج میکنند، بازماندگان دوران جاهلیتی هستند که به شیوهای نوین بر طبل رسوایی خویش میکوبند. سخن پایانی زنان رنجکشیدۀ تاریخ برای بقای بشریت خونجگرها خوردند؛ اما درست زمانی که مردان اجدادیمان را تاریخچۀ تکاملی و ژنهای خودخواهی چنان مسخ کرده بود که احساسات زنانه را سرمیبریدند، مردی از جنس انسان، تکیهگاهی برای خستگیهای زن در مصاف با تاریخ جاهلیت شد. چندهمسری ارمغان اسلام نیست. اسلام برای زن دین نیست بلکه پناهگاهی است که به او امان میدهد. سالها به ما دروغ گفتهاند که اسلام دین مردسالاری است، که در اسلام مردان میتوانند هم خدا را داشته باشند و هم خرما را، که زنان جنس دست دومی هستند که برای مرد غنیمت جنسی محسوب میشوند. دروغ گفتهاند... همان کسانی که قوانین چندهمسری در اسلام چنان اغوایشان کرده است که هنوز هم در قرن بیست و یکم آن را تبلیغ میکنند و با چنگودندان به این قانون و نه احکام دیگر اسلام پایبندند. حکایت علمای امروزی حکایت آن مردی است که زنش هر روز نماز صبح او را بیدار میکرد. مرد که اصلاً دلش نمیخواست از خواب نازش دست بکشد، به زنش گفت: «بس است دیگر مرا بیدار نکن خودت تنها نماز بخوان.» زن به او گفت: «نماز دستور دین است!» مرد در جواب با لحن تهدیدآمیزی گفت: «گرفتن چهار زن هم برای من دستور دین است...» زن که جوابی برایش نداشت گفت: «دستورات دین را رها کن... بخواب عزیزدلم بخواب... .» در پایان چه میتوانم بگویم جز اینکه ای کاش ما زنان از اسلام کینه نکنیم؛ زیرا اسلام ناجی مادران و دختران تاریخ بوده است؛ و ای کاش مردانی که به ازدواجهای متعدد تصمیم میگیرند به چالشها و آسیبهای چندزنی که دامنگیر تمام خانواده خواهد شد، آگاه شوند و حجت زمان خود را الگوی انسانی خویش قرار دهند. کلام سید احمدالحسن بهوضوح به ما نشان میدهد چندهمسری در دنیای کنونی -که نسبت زنان به مردان تقریباً برابر است- دنیاطلبی محسوب میشود؛ زیرا ایشان در پاسخ به سؤال «آیا امکان دارد که احمدالحسن طالب دنیا باشد؟» اینگونه پاسخ میدهند: «...چه بسا برخی از آنان، دنیا را با بازداشتن شهوت جنسی خود طلب کنند. درحالیکه من پیش از دعوت، فقط با یک همسر ازدواج کردم که مادر فرزندانم است و فردی بهجز او را در زندگیام نمیشناسم؛ چه با ازدواج دائم و چه موقت، پس طلب دنیا در این مسئله کجاست؟» [30] منابع و پینوشت 1. رحمانیان ملیحه، ظهیرینیا مصطفی، رستگار یاسر. مطالعهی پدیدارشناختی تجربۀ زیستۀ زنان در خانوادههای چندهمسر. مطالعات اجتماعی روانشناختی زنان. دوره 21، شماره 4 - شماره پیاپی 77، دی 1402. 2. ابن أبيجمهور. عوالي اللئالي العزيزية في الاحاديث الدينية. ج 1، ص 277 ح 106 و ج 4، ص 114، ح 177". 3. عرب سعید، دانشمند بدرالسادات، پودینه زهرا، ثامتی ناهید، میرگل احمد، باباخانلو اشرف. بررسی میزان بهزیستی روانشناختی و سازگاری زناشویی و رضایت از زندگی در بین خانوادههای چند همسری و تکهمسری. مشاوره و رواندرمانی خانواده. [Internet]. 1394؛5(2 ):80-96. Available from: https://sid.ir/paper/519296/fa 4. اسمعیلی قاسم، افشانی سیدعلیرضا، فلاح محمدحسین، وزیری سعید. کاوشی کیفی از علل و زمینههای شکلگیری چندهمسری مردان. پژوهش های روانشناسی اجتماعی. [Internet]. 1398؛9(34 ):63-82. Available from: https://sid.ir/paper/207258/fa 5. اسعدی، خانواده و حقوق آن، ۱۳۸۷ش، ص۳۱۶–۳۲۳؛ طباطبائی، تعدد زوجات و مقام زن در اسلام، بیتا، ص۴۰. 6. جاوید محمدجواد. از فرهنگ چندهمسری تا حقوق چند همسری. زن در فرهنگ و هنر دوره 2 پاییز 1389 شماره 1. 7. عنایت حلیمه، قلیچی گلاره. دلایل چندزنی در نظام معنایی زن دوم (مطالعه موردی شهرستان ملکشاهی استان ایلام) جامعهشناسی فرهنگ و هنر. زمستان 1399. شماره 4. 8. عرب سعید، دانشمند بدرالسادات، پودینه زهرا، ثامتی ناهید، میرگل احمد، باباخانلو اشرف. بررسی میزان بهزیستی روانشناختی و سازگاری زناشویی و رضایت از زندگی در بین خانواده های چند همسری و تک همسری. مشاوره و روان درمانی خانواده[Internet]. 1394؛5(2 ):80-96. Available from: https://sid.ir/paper/519296/fa 9. سلطانی رنانی محمد. بررسی شرایط و زمینههای جواز چندهمسری در قرآن کریم. 10. محمدی نعیما، آسکانی خان محمد. مطالعه سلامت روانی مردان با تأکید بر سنت چندهمسری در شهرستان سرباز. زن در فرهنگ و هنر (پژوهش زنان) [Internet]. 1394؛7(2):257-268. Available from: https://sid.ir/paper/514317/fa [11] AL-Sherbiny, Ahmad (2005) “The Case of firdt wife in polygamy”. Arab Psynet Journal. NO 8. November. PP:18-26. [12] Elbedour, S., Bart, W., & Joel, H. (2007). The relationship between monogamous/ polygamous family structure and the mental health of Bedouin Arab adolescents. Journal of Adolescence, 30, 213-230. 13. ابراهیمی خیرآبادی جواد، محمدی نعیما، ناظرزاده کرمانی فرناز. بررسی نگرش شهروندان تهرانی نسبت به موقعیت اجتماعی فرزندان در خانودههای چندهمسر. خانوادهپژوهی، سال چهارم، زمستان 1387، شماره 16. 14. سید احمدالحسن. پاسخ های فقهی مسائل متفرقه، ج 4، ص 79-91. Available from: https://almahdyoon.co 15. پیام منتشر شده در صفحۀ رسمی فیسبوک سید احمدالحسن، بهتاریخ 24 فوریه 2019 https://www.facebook.com/Ahmed.Alhasan.10313/posts/2003079943072992 16. ریان کریستوفر، جفا ساسیلدا. سرشت جنسی انسان: فراز و نشیب روابط جنسی از ماقبل تاریخ تا امروز. 1391. جفا: ترجمۀ مهبد مهدیان. 17. دشتیانه سوده، زارع شیوا، خرم دل کاظم. چندهمسری و پیامدهای روانی-اجتماعی آن برای زنان (یک مقاله مروری سیستماتیک مبتنی بر تبیینهای زیست-روانی تکاملی). روانشناسی و روانپزشکی شناخت. [Internet]. 1400؛8(5 ):39-55. Available from: https://sid.ir/paper/962393/fa 18. دشتیانه سوده، زارع شیوا، خرم دل کاظم. چندهمسری و پیامدهای روانی-اجتماعی آن برای زنان (یک مقاله ی مروری سیستماتیک مبتنی بر تبیین های زیست-روانی تکاملی). روانشناسی و روانپزشکی شناخت. [Internet]1400؛8(5):39-55. Available from: https://sid.ir/paper/962393/fa 19. عارف نظری مسعود، مظاهری محمدعلی. سبکهای دلبستگی و شیوه همسرگزینی (چندهمسری - تک همسری). خانوادهپژوهی[Internet]1384؛1(4):393-405. Available from: https://sid.ir/paper/448542/fa 20. منتظری مقدم حامد. گونههای ازدواج در عصر جاهلی. تاریخ اسلام در آینه پژوهش زمستان 1384 - شماره 8، صفحات 127-156. 21. جواد علی. المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام. دار العلم للملايين . 1391. ج۹، ص۱۳۹. 22. در برابر اعرابی که دختر را ننگ میدانستند و حقی برای انتخاب سرنوشت خود نداشتند، رسولالله (ص) نظر حضرت فاطمه (س) را میپرسیدند و این اوج روشنفکری ایشان (ص) است. از امام علی (ع) نقل شده است که به نزد رسولالله (ص) رفتند و فرمودند: یا رسولالله، فاطمه را به ازدواج من در میآوری؟ فرمود: یا علی، قبل از تو چند نفر از مردان این تقاضا را داشتند، ولی هریک را به فاطمه گفتم کراهت و ناخشنودی را در چهرهاش دیدم، شما صبر کن تا من نزد او بروم و برگردم. آن حضرت وارد بر فاطمه (علیهاالسّلام) شدند و فرمودند: ای فاطمه! حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) عرضه داشتند: لبیک یا رسولالله! فرمود: علی بن ابیطالب کسی است که تو قرابت و فضیلت و سبقت در اسلام او را میدانی، من از خدای سبحان خواستهام که تو را برای بهترین و محبوبترین خلق خود تزویج کند. علی درباره ازدواج با تو با من صحبت کرده است، تو چه صلاح میدانی؟ فاطمه (علیهاالسّلام) ساکت شد و صورت خود را از پیامبر خدا بر نگردانید. رسول خدا رضایت فاطمه را از صورتش دریافت، لذا برخاست و فرمود: اللَّه اکبر! سکوت فاطمه دلیل بر رضایت اوست Available from: http://lib.eshia.ir/27725/1/257/%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%8A 23. امام صادق (ع) خطاب به مفضل فرمودند: به درستی که من تو را خبر میدهم که دین و ریشه دین همانا مردی است و آن مرد همان یقین و همان ایمان و او همان امام امت خود و (امام) و اهل زمان خود است. پس کسی که او را شناخت، خدای و دینش را شناخته و کسی که او را انکار کرد، خدای و دینش را انکار کرده و کسی که نسبت به او نادان بود، نسبت به خدای و دینش جاهل است، دین خدا و احکام و شریعتش تنها با آن امام شناخته می شود. (بحار الانوار، جلد ۲۴، صفحه ۲۸۶). 24. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به کتاب «وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی» نوشتۀ سیداحمدالحسن مراجعه کنید. Available from: https://almahdyoon.co 25. عبدالواحد تمیمی آمدی. غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 394. 26. حسين الطباطبايي البروجردي. جامع الاحادیث الشیعه، ج ۱۳، ص ۳۲۳. 27. امام رضا (ع) میفرمایند: بر مؤمنان حرام است که به موی زنان شوهردار و غیر شوهردار نگاه کنند چراکه موجب تحریک شهوت و کشیده شدن به فساد میشود. (بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۴). 28. مجلسی محمدباقر بن محمدتقی. بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۳۶۶. 29. مجلسی محمدباقر بن محمدتقی. بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۱۵. 30. سید احمدالحسن، در محضر عبد صالح. ج ۲. ص ۱۱۵. https://almahdyoon.co کودکی که مادری را تمرین میکند!! ریشههای کودکهمسری در اسلام و داستان عروس ۹ ساله خانه پیامبر (ص) نوردخت مهدوی مقدمه نگاهش کردم؛ سنش کم بود؛ کوچک بود؛ کودک بود؛ آرایشی غلیظ داشت؛ روی تابی نشسته بود؛ تابی که او را گاهی به زمین نزدیک میکرد و گاهی به آسمان. خندههایش و نگاه معصومانهاش هنوز در ذهنم هیاهو میکند. گاهی دلواپسی به سراغش میآمد. نگاهم به کودک دو سالهای جلب شد که با سنگهای کنار همان تاب، بازی میکرد. دختر دو ساله فرزند همان کودک روی تاب بود. بهراستی تو چه وقت کودکیات را تبدیل به مادری کردی؟ چه کسی لباس کودکی را از تو گرفت و قبای مادری بر تنت پوشاند؟! زود بود برای زنانگی؛ اما بههرحال، این کودکنورس یکی از قربانیان کودکهمسری بود. آری، کودکهمسری!! بهراستی چه کسی مجوز کودکهمسری را صادر کرده است؟ اسلام؟ خدای اسلام؟ پیامبر اسلام؟ ادیان ابراهیمی؟ وقتی این واژه به گوش میرسد، میگویند: وقتی پیامبر شما (محمد مصطفی (ص)) با دختری 6 یا 9 ساله ازدواج کرده (منظورشان عایشه است)، خودش این مجوز را به مردان دیگر هم داده؛ و بوالهوسان مسلماننما چقدر مشتاق احیای این سنّت موهوم و ساختگیاند!! در این مجال مختصر قصد داریم به قضیۀ کودکهمسری بپردازیم و این سؤالات را پاسخ بگوییم که: آیا اسلام مجوز کودکهمسری را صادر کرده؟ آیا محمد (ص) با کودکی 9 ساله ازدواج کرده و آن را سنت قرار داده است؟ آیا ممکن است دخترانی در سن ۹ سالگی حقّ ازدواج شرعی داشته باشند؟ محمد (ص) فرستادۀ خداست نبوت محمد (ص) با نصوص دینی در انجیل نزد مسیحیان، و تورات نزد یهودیان ثابت شده است؛ پس فهم نبوّت او و بشارتهای فرستادگان گذشته بر او دشوار نیست، گرچه شاید پذیرش این حقّ برای بسیاری دشوار باشد: (الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ) (همانهایی که از رسول، آن نبی امی پیروی میکنند، همانکه خواهند دید در کتابهایشان تورات و انجیل نامش نوشته شده است). [ ] در حبقوق، باب 3 میخوانیم: «... خدا از تیمان آمد و قدّوس از جبلِ فاران... پرتوِ او مثل نور بود و از دست وی شعاع ساطع گردید. و ستر قوّت او در آنجا بود. پیشِ روی وی وبا میرفت و آتش تب نزد پاهای او میبود.» تیمان کجاست؟ فاران کدام منطقه است؟ سید احمدالحسن مینویسد: «تیمان یعنی یمن و فاران یعنی مکه. در نتیجه معنای متن بالا [حبقوق، باب3] این است: خدا از تیمان آمد: خداوند از یمن آمد. قدّوس از جبلِ فاران: قدوس از مکه آمد.» [ ] فردی که از تیمان یا یمن، و فاران یا مکه میآید، خداوند متعال نیست (تعالی الله علواً کبیرا)؛ زیرا لازمۀ رفتوآمد، حرکت است. خداوند متعال جسم نیست که چنین ویژگیهایی را داشته باشد (خدا از تیمان آمد... از دست وی شعاع ساطع گردید... آتش تب نزد پاهای او بود). پس او مخلوقی از مخلوقات خداوند است؛ او بندۀ خدا و فرستادهاش محمد و بعد از ایشان خاندان اوست؛ چراکه آنان از مکه یا همان «فاران» آمدهاند؛ به این خاطر که مکه از تهامه و تهامه از یمن یا تیمان است.[ ] اکنون میتوان پرسید که چرا گفته شده خدا از تیمان آمد؟ پاسخ این است که محمد (ص) «الله در خلق» و لاهوت مقید [ ] است که وجودش قائم به لاهوت مطلق است؛ یعنی مخلوقی است که آکنده از صفات خالق خویش است و هرکه او را ببیند گویا خدا را دیده، همچنانکه در دعای سمات میخوانیم:«... و به ظهور پرفروغت در فاران...» [ ] علاوه بر شهادتها و نصوص مکتوب فرستادگان و کتابهای مقدّس، خداوند نیز مستقیماً بر حقانیت و رسالت او شهادت میدهد و این معرفینامهٔ حضوری و نص ملکوتی الهی در صدرِ شهادتدهندگان به محمد (ص) قرار میگیرد، چنانکه باریتعالی فرموده: (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ) (و كسانى كه كافر شدند مىگويند: تو فرستاده نيستى. بگو كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است ميان من و شما گواه باشد). [ ] خداوند خودش را شاهدی بر محمد (ص) قرار میدهد و کدام گواهی را بالاتر از این میشناسید؟! او چنان گسترده و عیان بر حقانیت رسولش محمد (ص) شهادت میدهد که کافر و مؤمن از این شهادت الهی (رؤیای صادقه) بهرهمند بودهاند. برای اطلاع بیشتر میتوانید به کتاب «عقاید اسلام» [ ] سید احمدالحسن، مبحث «خلافت محمد (ص)» مراجعه کنید. همچنین برای درک بایستهٔ معنای شهادت و معرفینامۀ کتبی (وصیتنامه) و شفاهی خداوند (رؤیای صادقه)، به فصلهای آغازین همین کتاب مراجعه کنید. ازدواج محمد (ص) با عایشه در سالهای اخیر فضای مجازی پر شده از جسارتهایی به رسولالله (ص). هرجا بحث کودکهمسری گشوده میشود، بیدرنگ آن را به ازدواج محمد (ص) با عایشه دختر ابیبکر پیوند میزنند؛ از رسانههای اسلامستیز گرفته تا شخصیتهای کماطلاعی که بیش از آنکه بخوانند و بدانند سخن میرانند. بهراستی آیا محمد مصطفی (ص)، مخلوق اول و عقل اول، کسی که افلاک از برایِ او و به دست مبارک او آفریده شده، پیشگام در لبیکگویی به پروردگار در عالم ذر، رحمة للعالمین، با دختری نابالغ و ناتوان ازدواج کرده و در حقّ یک کودک ستم روا داشته؟ برای هر ادعا، نیازمند دلیل هستیم؛ پس نخست رواست که دلایل این تئوری دهشتناک را بررسی کنیم: تاریخ کارت عروسی عایشه به روایت بخاری و مسلم بخاری و مسلم در دو کتاب مشهور خود نزد اهلسنت (صحیحین) نوشتهاند: »از عایشه (رضیاللهعنها) روایت شده است، گفت: پیامبر(ص) مرا درحالیکه 6 سال داشتم عقد کرد. ما به مدینه رفتیم و در منزل بنیالحرث ساکن شدیم. من گرمازده شدم و موی بالای سرم ریخت. مادرم «ام رومان» بهسوی من آمد، درحالیکه من داشتم با دوستانم تاببازی میکردم. مرا صدا زد و به نزدش آمدم درحالیکه نمیدانستم چه میخواهد. او دست مرا گرفت و مرا بر آستانۀ خانه نگه داشت. من هیچچیز نمیدانستم و تا حدودی آرام بودم. قدری آب برداشتم و به سروصورتم زدم. سپس [مادرم] مرا داخل خانه کرد. دیدم عدهای از زنان انصار در خانه بودند و گفتند: خیر و برکت باشد، و به فال نیک میگیریم. او مرا به آنها داد. آنها مرا آراستند، و کسی جز رسول خدا (ص) از من مراقبت نمیکرد. مرا به ایشان سپردند درحالیکه من در آن زمان 9 ساله بودم.» [ ] شبههکنندگان، این روایت را دستاویز قرار داده و گریبان دریدند که ای وای، ببینید پیامبر اسلام با دختر 9 سالهای که تاببازی میکند ازدواج کرده؛ و با تأسف فراوان ایشان را با بدترین الفاظ مورد هجمه قرار دادند. آیا در حقیقت چنین بوده است؟ بد نیست به حدیثی از رسول مظلوم اسلام، محمد مصطفی (ص) مراجعه کنیم، بلکه اندکی پرده برداشته شود از شیطنتهای بازیگران بنیامیه: پیامبر (ص) فرمود: «کسانی که بر من دروغ میبندند، بسیار شدهاند و بعد از من بسیار خواهند بود، هرکس بهعمد بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثی از من برای شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید، آنچه با کتاب خدا و سنت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف کتاب خدا و سنت من بود، رها کنید.» [ ] «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»! سید یمانی تاریخ کارت عروسی عایشه را تصحیح میکند از سید احمدالحسن در خصوص سن عایشه در هنگام ازدواج با رسولالله (ص) میپرسند و ایشان اینگونه پاسخ میدهند: «پیامبر با عایشه در این سن ازدواج نکرد؛ بلکه او بزرگسال بود.» [ ] بسیار خوب؛ سخن سید احمدالحسن برای انصار امام مهدی (ع) حجت است و آنان نیاز به دلیل بیشتری ندارند، چون روایت آلمحمد (ص) را از تاریخ کارت عروسی عایشه میپذیرند، نه روایت بنیامیه را، اما آیا این سخنِ خردپذیر و اخلاقی را میتوان به کسانی که هنوز از انصار امام مهدی (ع) نشدهاند، اثبات کرد؟ میدانیم که مدت دعوت رسول خدا (ص) 23 سال بوده و شیعه و سنی نسبت به این تاریخ اتفاق نظر دارند. دکتر علاء سالم مینویسد: «روایت بخاری و مسلم چنین به تصویر میکشند که رسول خدا (ص) با عایشه در سن 6 سالگی ازدواج کرد و در سال اول هجری درحالیکه عایشه دختری 9 ساله بود با وی همخانه شد؛ و این یعنی تولد عایشه ـ طبق روایت بخاری و مسلم ـ در مکه و 8 سال پیش از هجرت رسول خدا (ص) یعنی در سال پنجم بعثت بوده است. ولی ما میتوانیم درستی این نتیجه را با مقایسۀ آن با تاریخ ولادت و وفات خواهرش به نام «اسماء بنت ابوبکر» ارزیابی کنیم که مهمترین کتابهای تاریخ و سیره بیان کردهاند. وی ده سال و چه بسا بیشتر، از عایشه بزرگتر بود.» [ ] دکتر علاء سالم بزرگتر بودن سن اسماء نسبت به عایشه را با نقلقولهای تاریخی به اثبات میرساند. اسماء خواهر عایشه 27 سال قبل از هجرت متولد شد؛ بنابراین با این تفاوت سنی بین این دو، عایشه در آن زمان 17 ساله بوده و وقتی پیامبر با او ازدواج کرد (پایان سال اول یا ابتدای سال دوم هجرت) او دستکم 18 ساله بوده است. [ ] سالها این گفتههای دور از شأنِ پیامبر (ص) دهانبهدهان میچرخید و افرادی مسلماننما آن را دستاویز مشروعیتبخشی به ازدواج با کودکان نابالغ قرار میدادند. گویا همهٔ این هیاهو از یک اشتباه عمدی در خواندن تاریخ کارت عروسی عایشه رخ داده؛ اشتباهی که البته کمی مشکوک به نظر میرسد. این بار هم بنیامیه به اشتباه بر رسولالله (ص) دروغ بستند و مردی از آلمحمد (ص) غبار را از چهرهٔ آفتاب کنار زد. شاید بگویید: فاطمه زهرا (س) نیز در سن 9 سالگی بر سر سفرۀ عقد نشسته بود. لازم است تأکید کنم سید یمانی تاریخ کارت عروسی فاطمه (س) را هم تصحیح کرده و میگوید: «ازدواج فاطمه (س) در سن 9 سالگی نبود.» [ ] شایان ذکر است که سن شهادت ایشان هم در 18 سالگی نبوده است. [ ] شایان ذکر است در منابع مختلف شیعه و اهلسنت نسبت به سن ازدواج حضرت زهرا (س) اختلافنظر وجود داشته و این چندگانگی از اختلاف در تاریخ ولادت حضرت (س) نشئت گرفته است. علمای شیعه سن ازدواج ایشان را بیش از 14 سال نگفتهاند. [15] برخی ازدواج ایشان را در سن 15 سال ذکر کرده [16] و عدۀ دیگر گفتهاند: حضرت فاطمه (ع) به هنگام ازدواج 18 سال داشته است [17] (ابنحجر در الإصابة و ابنسعد در طبقات الکبیر نیز همین قول را روایت کردهاند). کودکهمسری در اسلام اکنون بیدرنگ به سراغ کلام سید احمدالحسن میروم؛ کسی که مرا زنده کرد و از مسیری منتهی به پرتگاه نجاتم داد؛ با دین آشتیام داد. باید زن باشی تا بدانی مسائلی از این دست (کودکهمسری و...) تا چهاندازه میتواند دیدگاهت را نسبت به دین با خشمی خفته توأمان کند؛ بهخصوص زمانی که داعیهدارانش آن را همچون پتک بر سرت میکوبند! سید احمدالحسن مینویسد: «موضوع جایز بودن ازدواج دختر 9 ساله در اسلام عبارت است از: بیان حدود وضعیت شرعی، و اگر شرایط حکمرانی برای خلیفۀ خدا مهیا شود و قانون ازدواج را وضع نماید، این قانونی نیست که (الزاماً) حکومت الهی طبق آن عمل کند. بنابراین اگر حکومت به خلیفۀ خدا داده شود، میتواند برای منع ازدواج با دختر در سنی که بهطور معمول اعضای تناسلی زنانهاش کامل نشده باشد قیدهایی را وضع نماید؛ مثلاً شرط کند ضرورتی برای این نوع ازدواج وجود داشته باشد، و اینکه وضعیت جسمانی دختران از نظر معاینات پزشکی قانونی برای ازدواج مناسب باشد و...؛ بهطور کلی حلال دانستن این نوع ازدواج در شریعت اسلام –همانگونه که بیان شد- دلالتی بر طبیعی بودن این وضعیت ندارد؛ بلکه این تشریع تنها بیانگر نهایت سنی است که در آن سن، دختران جوان -در صورت وجود ضرورت- امکان ازدواج پیدا میکنند؛ بهعنوان مثال اگر تصور کنیم فاجعهای روی زمین رخ دهد و تنها اندکی از نوع بشر یا از مؤمنان باقی بمانند، در چنین وضعیتی مسئلۀ ازدواج و زادآوری زودهنگام ـ با در نظر گرفتن اقدامات احتیاطی ـ بهجهت ضرورتِ حفاظت از نوع بشر یا حفظ مؤمنان خواهد بود؛ وگرنه احتمال انقراض نوع بشر بیشتر خواهد شد. کسی که نظریۀ «تکامل» و چگونگی عملکرد مجموعۀ ژنها را در طبیعت درک میکند آنچه را من میگویم [بهخوبی] خواهد فهمید. در این مسئلۀ بهخصوص، اگر ضرورتی برای ازدواج زودهنگام ـ یا به عبارت دیگر آمادگی جنس مادۀ نوع بشر برای لقاح در سنین پایین ـ در محافظت از نوع بشر در ادوار پیشین تکامل «هومو»ها وجود نمیداشت، بدن نوع مؤنث به این صورت تکامل نمییافت؛ یعنی بهصورتی که آمادگی تلقیح در سنین پایین را داشته باشد. اما دربارۀ اینکه برخی طبق نظر شخصی خودشان این حکم شرعی را پیاده میکنند، آن هم بدون ضوابطش و باعث آسیب رساندن به جسم دختران کمسنوسال میشوند، این خطایی از سوی آنهاست و خطای شریعت نیست. آنها و فقهایشان، نه شایستگی پیادهسازی شریعت را دارند و نه حدود آن را بهصورت کامل میشناسند؛ از همین رو خداوند موضوع تطبیق و پیادهسازی را بر عهدۀ خلیفه و جانشین خود در زمینش قرار داده است.» [18] سخن پایانی با لباس دین، چه ظلمها که بر دین نکردند! تاجاییکه تبر برداشته بهسمت ریشۀ دین هجوم بردند؛ اما از آنجا که خداوند حافظ دین خود در زمانۀ فتنههای سهمگین و فسادها و انحرافهای چشمگیر در بین امتهاست، این بار هم در بزنگاه فرستادۀ خویش را جهت نجات بندگانش میفرستد تا راهنمای کسانی باشد که خواهان هدایتاند و دوست دارند سخن خدا را از گویانهٔ خودش بشنوند، نه از بوق دلخراش تاجران اجارهنشین. سخنم را با حدیثی از امام صادق (ع) به پایان میرسانم؛ سخنی که خود گویای همهچیز است: «همانا دین و اصل دین مردی است و این مرد همان یقین است، و او همان ایمان است، و او همان امام امت و اهل زمانش است، پس هرکه او را بشناسد خدا و دینش را شناخته، و هرکه او را انکار کند خدا و دینش را انکار نموده است، و هرکه او را نشناسد –بدون این امام- خداوند و دین و حدود و شرایع او را نشناخته است... .»[19] منابع: