نشریه زمان ظهور 176
احیای خانۀ وحی صدای یمانی آلمحمد (ع) سید احمدالحسن باشیم به قلم: ستایش حکمت صیانت و حفاظت از میراث فرهنگی، معنوی و تاریخی صیانت و حفاظت از میراث فرهنگی و اجتماعی اجداد و نیاکان و آنچه به یادگار گذاشتهاند، نشانۀ قوت روح تمدن و باورهای آن جامعه است. امروزه زمان سرعت شگفتانگیزی به خود گرفته و گویی با تمام توان بهسمت آنچه نیل کرده، شتابان میرود. در این رویارویی نابرابر میان زمان و بشر، تغییر و تحولات آنقدر عجولاند که گاهی فقط یک لبخند به لب خشکیده یا حتی حسرتی دردناک برجای مانده است؛ و دردناکتر اینکه تو به غفلت مشغول باشی و بعد از آن، به یاد آوری تمام آنچه شتابان از تو گرفتند، سرمایههای ناب و باورهای ارزشمند تو بوده است. افسوس دیرزمانی است این داراییهای تو در دل خاکِ فراموشی دفن شده. دستت را به من بده تا تو را با خود گامبهگام به دیدن این واقعۀ تلخ تاریخ ببرم. انهدام میراث فرهنگی– معنوی (انسانی) محو خانۀ وحی در دل زمین! تخریب و خاموشی خانۀ رسول خدا (ص) در دل خروارها خاک، در مکه! خانهای که فاطمه (س) در آن رشد یافت و همچون قبرش در پسِ کینه و دشمنیها نهان گشت. آری، اینها اشتباهات شهرسازی در بافت شهر نیست؛ اینها تیغ تیز خنجر دسیسههای پیروان سقیفه است که اسلام و پیروان راستینش در طول قرنها از آن زخم برداشته و بسی جای تأسف! تیزی این تیغ از غفلت من و توست. آری، این فقط یک تخریب ساده و دفن یک خانه زیر آوارهای شهر نیست. این تدفین نمیتواند نامی جز دهنکجی به باورهای اسلام حقیقی، بیتوجهی به شعائر دین الهی و ناسپاسی در حق بنیانگذار آن، یعنی محمد (ص) باشد؛ همو که حبیب خداوند سبحان شد و وعدهگاه ملاقاتش را نزدیکترین جایگاه تقرب به خویش (قاب قوسین اَو اَدنی) اختیار نمود. [۱] تخریب این اثر ارزشمند افزون بر سبک شمردن و توهین به شعائر الهی، نشانۀ زوال اندیشه و سقوط و انحطاط فکری است که به مرور زمان به رکود و خمودگی فرهنگ و باورهای انسانی منجر میشود. از اهمیت این خانه همین بس که «جلالالدین سیوطی» نقل میکند: «وقتی رسول اکرم (ص) آیۀ شریفۀ (فِی بُیُوت اذِنَ اللّهُ انْ تُرْفَعَ وَیُذْکَر فِیهَا اسْمُهُ) [۲] را در مسجد تلاوت نمود، فردی برخاست و پرسید: مقصود از این خانهها چیست؟ پیامبر گرامی (ص) فرمود: خانههای پیامبران. در این موقع ابوبکر برخاست و به خانۀ علی و زهرا (ع) اشاره کرده و گفت: ای پیامبر خدا! این خانه از همین خانههاست که خدا رخصت بر رفعت و منزلت آنان داده است؟ حضرت فرمود: آری از برترین آنهاست.» [۳] قطعاً سازه و دیوارهای آن خانهها بهخودیِخود ارزشمند نبودند که اعتبارشان وامدار صاحبانی بوده که آن خانهها را بنا کرده و تمام سختیهای رسالت الهی را یکتنه به دوش کشیدند؛ چنانکه رسول خدا (ص) فرمود: «ما أُوذِی نَبِی بمِثْلَ مَا أُوذِیتُ» «هیچ پیامبری به اندازۀ من اذیت نشد.» [۴] خانۀ رسول خدا (ص) میراث معنوی جماعت مؤمنان است. این خانه نظرگاه خداوند، محل تلاقی نور با حکمت و سرور، معبد مناجات شبانه و مهبط نزول وحی، محل فرود جبرائيل سلاماللهعلیه، و یادگار بانوی بزرگ اسلام خدیجه (س) و جایگاه انس وی به محمد (ص) است. آری، هر خشت این بنا به میزان صبر و ارادتش در راه محمد (ص) شهادت میدهد. به مناجاتهای بریده و پنهانیاش با خدای سبحان، به ایمانِ این تنها زنِ مؤمن به رسول خدا (ص) در دوران بسیار سخت بعثت گواه است. در روايتی در منزلت بزرگبانوی اسلام نزد خدای سبحان میخوانیم: «إنَّ جَبْرَئيلَ أتي النَّبِيَّ صلي الله عليه و آله فَقالَ إقْرَءْ خَديجَةَ مِنْ رَبِّها السَّلامَ فَقالَ رَسولُ الله صلي الله عليه و آله: يا خَديجَةُ هذا جَبْرَئيلُ يُقْرِئُكَ مِنْ رَبِّكِ السلامَ، قالَتْ خَديجَةُ: اللهُ السَّلامُ وَمِنْهُ السَّلامُ وَعَلي جَبْرئيلَ السّلام» «همانا جبرائيل نزد پيامبر آمد، پس گفت: به خديجه از طرف پروردگارش سلام برسان؛ پس حضرت فرمود: ای خديجه، اين جبرائيل است كه از طرف پروردگارت سلام میرساند. خديجه (س) گفت: خدا سلام است و سلام از اوست و بر جبرائيل سلام باد.» [۵] این قضیه شاهدِ اعتبارِ خانۀ رسول خدا (ص) معدن وحی و رسالت و محل نزول فرشتۀ وحی است؛ چنانکه مخزن اسرار خدا و سرچشمۀ علم و حکمت الهی است. پس چهچیز ما را به این غفلت وا داشت تا دست روی دست گذاشته، شاهد تلخترین تدفین معنویت باشیم؟! با یک سیر کوتاه در تاریخ و حقایق گزندۀ آن درخواهیم یافت که بدایت این عداوت و نهایت شقاوت از کجاست! وهابیت، دشمن قسمخوردۀ شعائر الهی تفاوت میان آموزههای اسلام حقیقی و اسلام وهابیت، بلکه میان آموزههای دینی مسلمانان (اعم از شیعه و سنی) و دین وهابیت از زمین تا آسمان است. در اینجا بر آنچه در دل تاریخ نهفته است مروری گذرا خواهیم داشت تا به درک بهتری از این اسلام خودساختۀ عدهای کجفهم و ظاهرگرا برسیم که بویی از حقیقت وحی الهی نبردهاند: فرقۀ وهابیت یکی از فرقههای افراطی نوظهور است که خود را به اسلام منتسب میداند و عمرش در تاریخ طولانی اسلام به دو قرن هم نمیرسد. آنها خود را سلفی و پیرو افرادی چون «ابنتیمیه» میدانند و از اندیشه و خطمشی فکری (محمد بن عبدالوهاب) بنیانگذار این دین جعلی تبعیت میکنند. «به عقیدۀ این فرقه حضرت محمد (ص) فقط نقلکنندۀ قرآن است و روح و حقیقت ایشان چه در زمان حیات و چه در زمان انتقال به ملأ اعلی هیچ سود و زیانی نخواهد داشت. از دیدگاه آنان اعتقاد به اینکه روح آن حضرت(ص) زیان میرساند یا نفعی دارد، شرک صریح و ارتداد از اسلام است؛ همچنین اگر کسی بگوید «لا اله الا الله محمد رسولالله»، ریختن خونش را جایز میدانند. چون گویندۀ این شهادتین قائل به نفع و ضرر روح محمد (ص) بعد از انتقال آن به عالم دیگر است.» [۶] آری، وهابیت در شرک قلمداد کردن بسیاری از دستورات اسلام حقیقی، همانند توسل جستن به اولیای الهی و تبرک جستن به اماکن مقدس ابایی ندارند؛ لذا تلاش کردند حتی با محو آثار فرهنگی–اجتماعی و میراث معنوی اسلام، اندیشۀ محمدی و اسلام حقیقی را محو کنند. پس سوار بر اریکۀ ظلم شدند و بیوقفه تاختند تا آنجا که خانۀ خدیجه (س) ـزادگاه دخت رسول خدا (ص)ـ را نیز تخریب کردند. این اندیشۀ شوم، میراث «محمّد بن عبدالوهاب» است که از اسلاف خود «عبدالوهّاب بن تيميّه» به ارث برده است. «وهّابیون در سال ۱۲۱۸ پس از مسلط شدن بر مکّه تمام آثار بزرگان دین را تخریب کردند. آنان در «مُعَلّی» قبّۀ زادگاه پیامبر گرامی (ص) و قبّۀ زادگاه علی بن ابیطالب (ع) و حضرت خدیجه (س) را ویران و با خاک یکسان کردند. آثار باستانیای که در اطراف خانۀ خدا و بر روی زمزم بود نیز تخریب کرده و در تمام مناطقی که مسلط میشدند آثار صالحین را نابود کردند. آنان هنگام تخریب این اماکن مقدس، طبل میزدند و به رقص و آوازخوانی میپرداختند.» [۷] رذالت و شقاوت این قوم در حق محمد و آلمحمد (علیهمالسلام) تا آنجا ادامه یافت که محل هبوط جبرائیل فرشتۀ وحی الهی را ـکه قدمگاه بهترین و محبوبترین خلق خدا محمد (ص) بودـ تخریب کردند تا با از بین بردن آثار و نشانههای ظاهری، نام و یاد محمد (ص) هم از یادها برود. عقیده و اعمالی که با موازین کتاب و سنت، دو یادگار برجایماندۀ رسول خدا (ص) در تضاد بوده، و باعث پدید آمدن مشکلات فراوانی در جامعۀ مسلمانان شده است. سخن پایانی ما با میراث رسولالله (ص) چه کردیم؟ ما بهعنوان شیعه و مدعی پیروی از آلمحمد (علیهمالسلام) با این ظلم کنار آمدیم و سکوت پیشه کردیم؛ بلکه چشم فرو بسته و براساس مصالحی دستِ دوستی بهسویشان دراز کردیم. آیا این جور و ستمی بزرگ در حق اهلبیت عصمت و طهارت (ع) نیست؟! امروز باید فریاد مظلومیت خدیجه بنت خویلد (س) باشیم. امروز باید همنوا با آلمحمد (علیهمالسلام) در این ظلمی که به این خاندان شده به نشر مظلومیت بپردازیم. امروز باید صدای مردی از آلمحمد (ع) باشیم که در دفاع از اجداد طاهرش تمامقد ایستاده و خواهان احیای خانۀ وحی است. سید احمدالحسن فریاد مظلومیت محمد (ص) را بلند کرده و از همۀ مسلمانان خواهان بازگشت به فطرت خداجویشان شده است: «خداوند به مسلمانان توفیق دهد تا صدای خود را بلند کرده و خواستار آشکار ساختن خانۀ مقدس وحی شوند.» [۱۱] فطرتی که حجت تام خدا در زمین را واسطهای بین خالق و خلق میداند؛ فطرتی که به شرک پشتپا زده و توحید حقیقی را در خود متجلی کند. او ـیمانی موعودـ خواستار هدایت و بازگشت انسان بهسوی خدای یکتایی است که خلق کرد تا عبادت شود. (ما خَلَقتَ الجِن والانس اِلّا لِیَعبُدُون) (جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادتم). [۱۲] و این عبادت تنها در سایۀ تعالیم الهی خلیفۀ او در زمین محقق میشود. وقت آن رسیده که دور یگانه پرچم حق گرد آییم و او را در احقاق حق محمد و آلمحمد (علیهمالسلام) یاری دهیم. و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین. __________________ منابع: 1. سورۀ نجم، آیۀ 9. 2. سورۀ نور، آیۀ ۳۶. 3. سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، ج 6، ص 203. 4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۹، ص۵۶. ۵. کشف الغمة فی معرفه الائمة، ج۱، ص۵۱۲. 6. برگرفته از کتاب توحید، نوشتۀ سید احمدالحسن، حدود افراط، ص۹۳. 7. امین، سید محسن،کشف الارتیاب، ص۲۷ به نقل از تاریخ الجبروتی. 8. سید احمدالحسن، صفحۀ فیسبوک، 2 دسامبر2023م. https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=pfbid02VN5SqZr5r7cf9VaYnHt1g5hPtUKQcB1L99DNApNafanCs5nV2VkbKnwyAX2sQaXFl&id=100044636400579&mibextid=Nif5oz ۱۲. سورۀ ذاریات، آیۀ 56. نگاهی به تاریخ سرگشتگی امت اسلام مذمت علمای متقدم شیعه از اجتهاد به قلم: کاظم محمدی انسانها به تاریخ و خصوصاً قصههای تاریخی علاقهای وافر دارند. قرآن نیز حقایق آینده را با زبان تاریخ و قصه برای آنها بیان کرده است. و چقدر زیباست که خداوند داستان یوسفِ زهرا (س) را به بهترین قصه توصیف کرده است. و این داستانی که خداوند از آن بهعنوان بهترین داستانها یاد میکند چیزی نیست جز «تصدیق آنچه بعد از آن است»؛ [1] یعنی تصدیق آنچه بعداً، بعد از محمد (ص) میآید و او یوسف آلمحمد (ص) است. و در این رؤیاها و قصه تفصیل بعضی از چیزهایی که به یوسف آلمحمد (ص) اختصاص دارد نیست، بلکه در آن «تفصیل همهچیز» [2] است و در نتیجه این قصه برای «صاحبان عقل» [3] «و برای قومی که ایمان دارند» [4] است، نه برای غیر آنها. در زمان ظهور یوسف آلمحمد (ص)، قائم مهدی «هدایت و رحمت است». [5] [6] قرآن قصهسرایی نمیکند تا وقتگذرانی کرده باشیم یا نهایتاً با دانستن تاریخ، صرفاً سرگذشت آنان را بهخاطر بسپاریم. اگر این تاریخها برای ما کاربردی نداشته باشد لغو خواهد بود و حاشا از قرآن کریم از اینکه به لغو مشغول باشد. این ویژگی را میتوان در دیگر عبرتها و تاریخها نیز یافت. حضرت علی (ع) به فرزند خویش اینچنین فرمود: «أَيْ بُنَيَّ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرِّه» «پسرم، من اگرچه بهاندازۀ تمام زمان پیشینیان عمر نکردم ـولیـ بهدرستی که در کارهایشان نگاه کردم و در خبرهای آنها فکر کردم و در آثار آنها گشتم تا اینکه یکی از آنها شدم؛ بلکه گویا من با آنچه از آنها به من رسید با اولینِ آنها تا آخرینِ آنها زندگی کردم؛ پس خلوص آن را از کدرش و نفعش را از ضررش باز شناختم». [7] اما در این برهه از زمان که نشانههای قیامتِ صغرا [8] آشکار شده و ما در میانۀ آماجی از جنگ¬ رسانه¬ای قرار گرفتهایم که فضای فکری را برای مردم تیره و قدرت انتخابِ عقیدۀ درست را از مردم میگیرد، مناسب است خود را با آنچه به حال ما شبیهتر است مقایسه کنیم، نه با تاریخهایی که شاید تمامی آن برای ما مفید نباشد یا اینکه دارای اولویت بهخصوصی نباشد. اگر در تاریخِ مسلمانان اولیه نگاهی بیندازیم، میبینیم حال ما شبیه حال کسانی است که به خواست خود، چراغ هدایت را گم کرده و در سرگردانی خودساخته، بعد از پیامبر اسلام (ص) به اینسو و آنسو دویدند تا اینکه در بیابان جهالت و شک هلاک شدند. نعمانی (از محدثین قرن چهارم و شاگرد ثقة الاسلام کلینی) در کتاب خود، احوال مردم آن روز را اینچنین توصیف میکند: «و بر رسول خدا دروغ بستند و تهمت زدند که رسولالله (ص) اجتهاد را برای آنها مباح کرده و برای آنها آنچه ادعا میکنند ـقواعد اجتهادـ را آزاد گذاشته.» [9] ایشان در ادامه میفرماید: «و اگر آنها آنچه خدا امر کرده بود (و اگر آن را به رسول و به اولوالامر از خودشان برگردانند کسانی که بطن آن را آشکار می¬کنند آن را می¬دانستند) و (از اهل ذکر بپرسید اگر نمیدانید) را اجرا میکردند، خداوند آنها را به نور هدایت میرساند و آنچه نمیدانستند را به آنان میآموخت و آنها را از قیاس و اجتهاد بینیاز میکرد و اختلافی که در احکام دین بین¬ آنها افتاده از بین میرفت. کسانی که بندگان را به پذیرش اینها میخوانند و آن را بین خود مستقر کردند و بر پیامبر (ص) دروغ بستند که او چنین اجازهای داده، درحالیکه قرآن از آن منع میکند و باز میدارد، آنجاکه خداوند می-فرماید: (اگر از نزد غیر خدا بود در آن اختلافات بسیاری میدیدند)؛ و می¬فرماید: (و مثل کسانی نباشید که متفرق شدند و بعد از اینکه دلایل به آنها رسید اختلاف کردند)؛ و می¬فرماید: (همگی به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرق نشوید)؛ و آیات الهی در مذمت اختلاف و تفرقه بیش از آن است که قابل جمع کردن باشد. اختلاف و تفرقه در دین همان گمراهی است ... پس چه بیانی از این واضحتر و بعد از این توضیح و راهنمایی چه حجتی بر خدا دارد؟ به خدا پناه میبریم از اینکه ما را به خود و عقل و اجتهاد و نظراتمان در دین واگذارد.» [10] تاریخ به ما میگوید شیعه اجتهادِ اهل¬سنت را قبیح شمرده و آن را تخطئه و دروغ بستن بر پیامبر (ص) و خداوند به حساب میآورده است و اختلافاتی را که بهسبب اجتهاد در دین پدید آمده بود دلیلی بر گمراهی دانسته و طبق آیۀ 105 سورۀ اعراف عذابی بزرگ در انتظار آنهاست. گویی نعمانی حدیثی از امام سجاد (ع) را برایمان بازخوانی میکند: امام سجاد (ع) میفرماید: «وَ ذَهَبَ آخَرُونَ إِلَى التَّقْصِيرِ فِي أَمْرِنَا وَ احْتَجُّوا بِمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ فَتَأَوَّلُوهُ بِآرَائِهِمْ وَ اتَّهَمُوا مَأْثُورَ الْخَبَرِ مِمَّا اسْتَحْسَنُوا يَقْتَحِمُونَ فِي أَغْمَارِ الشُّبُهَاتِ وَ دَيَاجِيرِ الظُّلُمَاتِ بِغَيْرِ قَبَسِ نُورٍ مِنَ الْكِتَابِ وَ لَا أَثَرَةِ عِلْمٍ مِنْ مَظَانِّ الْعِلْمِ بِتَحْذِيرٍ مُثَبِّطِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمْ عَلَى الرُّشْدِ مِنْ غَيِّهِمْ وَ إِلَى مَنْ يَفْزَعُ خَلْفَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ قَدْ دَرَسَتْ أَعْلَامُ الْمِلَّةِ وَ دَانَتْ الْأَمَةُ بِالْفُرْقَةِ وَ الِاخْتِلَافِ يُكَفِّرَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ اللَّهُ تَعَالَى يَقُولُ وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّنات» «دیگرانی به کوتاهی در امر ما گرویدند و به متشابه قرآن احتجاج کردند و آن را با نظرات خودشان تأویل کردند و خبرهای رسیده را با آنچه نیک انگاشتند متهم کردند. بدون شعلۀ نوری از قرآن و هیچ نشانهای از علمِ نزدیک به منبع علم با هشدارِ هشداردهندگان، در اعماق شبهات و تاریکی شدید فرورفتند. گمان کردند که بر هدایتاند و بهسمت کسی رفتند که پشت این امت مخفی شده است، درحالیکه سران ملت نابود شدند و امت به تفرقه و اختلاف رسید. بعضی از آنها بعضی دیگر را تکفیر میکنند. خداوند می¬فرماید: (مثل کسانی که بعد از اینکه آیات روشنگرانه به آنها رسید متفرق شدند و اختلاف کردند نباشید).» [11] البته این مسئله آنقدر روشن و واضح است که حتی انسانهایی که اندکی در قرآن فکر کردند و بخشی از حقایق آن را فهمیدند نیز نسبت به آن هشدار داده بودند که جدایی از وصیِّ پیامبر (ص) و پیروی از خواستهای نفسانی، ریشه و اساسِ تفکرِ شورایی و سقیفهای است. اُبَیِّ بن کعب در دفاع از حضرت علی (ع) میگوید: «وَ إِنْ سُئِلَ هَذَا عَنْ غَيْرِ مَا يَعْلَمُ أَفْتَى بِرَأْيِه» «و اگر این ـابوبکر یا شخص نوعیـ از آنچه نمیداند مورد پرسش قرار گیرد، هرچه به نظرش میرسد به آن فتوا میدهد. [12] اما وقتی مرکب چموش شهوت و خودپرستی لگام بگسلد، تا سوارش را بر زمین نزند آرام نمیگیرد. اما اجازه دهید بعضی از نکاتِ سخنِ نعمانی را نهفقط از جنبۀ تاریخی، بلکه از سوز جگر و خون دل خوردن علمای شیعه در آن زمان مورد بررسی قرار دهیم. نعمانی اشاره میکند که اهل¬سنت بر پیامبر (ص) دروغ بستند و گفتند این اجتهاد و هرآنچه به آن مربوط است (علوم بشرساختهای مثل نحو، صرف، رجال، قیاس، استحسان، اصول عملیه، مذاق شارع و ...) را پیامبر (ص) قرار داده است؛ سپس به قرآن کریم مراجعه کرده و میگوید چنین مسئلهای نشدنی است که پیامبر (ص) امری را اجازه و تقریر کند که با قرآن مخالفت دارد؛ چراکه قرآن امر به اتحاد کرده درحالیکه اجتهاد منجر به تفرقه میشود. ازآنجاییکه بنا بود از تاریخ درس زندگی بگیریم باید ببینیم اوضاع زمانۀ ما چگونه است؟ در زمان خودمان آیا ما نمی¬بینیم کسانی همان ادعا را طرح کرده، میگویند پیامبر (ص) و ائمه (ع)، بلکه خداوند اجازه داده است که با ظن و گمان در امور دین فتوا دهیم؟ اگر امروز ابوزینب (نعمانی) بیاید نمیگوید ما به اهلسنت خرده میگرفتیم که چرا بر پیامبر (ص) دروغ بستید ولی میبینیم شما نیز همین عمل را تکرار میکنید؟ آیا اختلافاتی که امروزه مشاهده میشود ثمرۀ پیروی از قرآن است یا نتیجۀ مخالفت با قرآن؟ آیا نمیبینیم که این اختلافات امروزه تا جایی پیش رفته که فرمایش امام حسن مجتبی (ع) محقق شده است؟ «يَبْرَأَ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ يَلْعَنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ يَتْفُلَ بَعْضُكُمْ فِي وَجْهِ بَعْضٍ وَ حَتَّى يَشْهَدَ بَعْضُكُمْ بِالْكُفْرِ عَلَى بَعْض» «بعضی از شما از بعضی دیگر برائت میجویید و بعضی از شما بعضی دیگر را لعن میکند و بعضی از شما در صورت بعضی دیگر آب دهان میاندازد و بعضی از شما به کفر بعضی دیگر شهادت میدهد.» [13] و اگر این اختلافات نتیجۀ مخالفت با قرآن است، تا کجا میتوان در مخالفت با قرآن گام برداشت؟ آیا وقت آن نشده مکث کرده و بیندیشیم و تصمیم درست برگرفته و آخرت خود را به دنیای دیگران نفروشیم؟ در تمام طول تاریخ، از زمان مبعوث شدن حضرت آدم (ع) انسانها مأمور به شناخت خداوند از طریق شناخت حجت خدا بودهاند [14] و غیبتِ حجت خدا دلیل و بهانۀ درستی بر اجتهادات شخصی یا پیروی از غیرمعصوم نیست. اما ازآنجاییکه وظیفۀ گذشتگان بر ما تکلیف نیست، [15] بیایید «از خودمان شروع کنیم»؛ زیرا ما مسئول کارهای خودمان هستیم. هیچ گریزی از پذیرش حق در هیچ زمانی وجود ندارد؛ مخصوصاً در این زمان که فرستادۀ امام مهدی (ع)، یعنی سید احمدالحسن که راهِ رسیدن به دین واقعی است در بین ما حضور دارد و راههای ارتباطی بسیاری از جمله مکتب شریف را برای ما گشوده است. منابع: 1. سوره یوسف، آیۀ 111. 2. همان. 3. همان. 4. همان. 5. همان. 6. سید احمدالحسن، روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، ص125. 7. تحف العقول، ص70. 8. قیامت قائم (ع). 9. غیبت نعمانی، ص 49. 10. غیبت نعمانی، 50-51. 11. على بن عيسى اربلى، كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط-القديمة)، ج2، ص99. 12. احمد بن على طبرسى، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص114. 13. الغيبة (للطوسي)، ص438. 14. سید احمدالحسن، عقاید اسلام، ص 232. 15. سوره بقره، آیات 134 و 141. قبلۀ حقیقی به قلم: ستاره شرقی مقدمه (قَد نَرَی تَقَلُّبَ وَجهِکَ فِی السَّماء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَه تَرضَهَا فَوَلِّ وَجهَکَ شَطرَ المَسجِدِالحَرام وَ حَیثُ ما کُنتُم فَوَلّوا وُجوُهَکُم شَطرَهُ وَ اِنَّ الَّذینَ اُوتُوالکِتَبَ لَیَعلَموُنُ اَنَّهُ الحَقُّ مِن رَّبِّهِم وَ مَاللهُ بِغَافِلِ عَمّا یعمَلُون) (ما رو کردن تو به اطراف آسمان را میبینیم تو را بهسوی قبلهای که میپسندی میگردانیم، پس روی به جانب مسجدالحرام کن و هر کجا که باشید روی خود را به آن سو کنید). (بقره، 144) ۱. منظور از قبله چیست و چرا رو کردن به قبله مهم است؟ ۲. چرا قبله از بیتالمقدس به مکه تغییر جهت داد؟ مهمترین عامل این تغییر چه بود؟ ۳. آیا منظور از قبله همان سنگهایی است که بهسمتش نماز گزارده میشود؟ ۴. چه رمز و رازی پشت ولادت امیرالمؤمنین (ع) در خانۀ کعبه و قبلهگاه مسلمانان نهفته است؟ ۵. منظور از اینکه برای اجسام قبلهای است و برای ارواح قبلهای چیست؟ ۶. چرا در روایات بهترین حالت ممکن برای خوابیدن را به پهلوی راست و روبهقبله میدانند؟ ۷. چرا فرد محتضر را روبهقبله کرده و جسد میت را روبهقبله دفن میکنند؟ ۸. چرا مسلمانان در همۀ کارها به یک مبدأ و یک ملجأ توجه داشته و حیات و مماتشان را براساس آن تنظیم میکنند؟ قبله مکانی است که مسلمانان بهسوی آن رو کرده و در پیشگاه پروردگار عالم به خضوع و خشوع مشغول میشوند. این جهت در بسیاری از احکام اسلامی همچون نماز، ذبح حیوانات و دفن مردگان اهمیت دارد. [۱] بنا به اهمیت قبله، بر آن شدیم تا مقالۀ کوتاهی برگرفته از آیات، روایات و کلام معصومین و نیز سید احمدالحسن بیاوریم تا حقیقت امر برایمان روشن شود و به پاسخ پرسشهایی برسیم که در ابتدا ذکر کردهایم. قبله در احکام اسلامی ذبح این آدابی است که بیشتر مسلمانان در هنگام ذبح، حیوانات حلالگوشت را رو بهسوی قبله میکنند و با «بسم الله» حیوان را ذبح میکنند. در اینجا روایاتی را میآوریم که به روبهقبله بودن ذبیحه اشاره میکند: روبهقبله بودن ذبیحه هنگام ذبح در صورت امکان. [۲] روایت دیگر: در اینکه همۀ قسمت جلوی بدن، یعنی صورت، سینه، گلو و شکم، حیوان باید روبهقبله باشد یا روبهقبله بودن محل ذبح (گلو) کفایت میکند، اختلاف است. [۳] محتضر محتضر شخصی است که هنگام وفاتش فرا رسیده است. احتضار نیز آدابی دارد که شایسته است اطرافیان آن را انجام دهند. ازجمله آداب روبهقبله کردن محتضر است. در روایتی از امیرالمؤمنین علی (ع) آمده که: «پیامبر اکرم (ص) دربارۀ محتضر به توجه او بهسمت قبله امر کردند و این کار را موجب توجه و اقبال ملائکه و خداوند به محتضر دانستهاند.» [۴] همچنین در روایتی دیگر گفته شده: «تنها عملی که دربارۀ وجوبش هنگام احتضار بحث شده است، روبهقبله قرار دادن شخص محتضر است.» [۵] در این خصوص سید احمدالحسن چنین میگویند: «محتضر انسانی زنده است؛ یعنی روح او همچنان به جسمش اتصال دارد. محل اتصال روح در بدن سینه است. محتضر درحالیکه بر پشت خوابیده است روبهقبله میشود تا روح او متوجه بالا و صورتش و صورت جسمش در برابر قبله باشد و بهاینترتیب به استقبال خداوند سبحان و فرشتگان برود.» [۶] اموات همانطور که روبهقبله بودن از آداب محتضر است، برای اموات هم روبهقبله بودن شرط است و این امر به اهمیت قبله اشاره دارد. در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: «صورت میت را در قبر روبهقبله قرار دهید؛ چراکه با این کار ملائکه و خداوند به او روی خواهند کرد و رحمت الهی شامل او خواهد شد.» [۷] روایتی دیگر از امام صادق (ع) که میفرمایند: «براء بن معرور انصاری در مدینه بود و پیامبر اسلام در مکه که براء در آستانۀ مرگ قرار گرفت [این زمانی بود که پیامبر (ص) و مسلمانان بهسمت بیتالمقدس نماز میخواندند] سفارش نمود که صورتش را در قبر بهسمت پیامبر (ص) که در مکه بود قرار دهند و به ثلث مالش نیز سفارش نمود و این سنت قرار گرفت.» [۸] چنانچه در روایت فوق آمده پیامبر (ص) سفارش نمودند که صورت براء بن معرور را بهسمت پیامبر (ص) که در مکه بود قرار دهند، درحالیکه آن زمان قبلۀ مسلمانان بیتالمقدس بود! این نشاندهندۀ چیست؟ آیا رو کردن به امام مهم است یا روبهقبله بودن؟ رمز این قبله در چیست؟ حیات و ممات ما باید به کدامین سو باشد؟ سید احمدالحسن در چگونگی قرار گرفتن جسد میت اینگونه بیان داشتهاند: «جسم میت، جسمی است که روح از آن جدا گشته است؛ بنابراین با صورت جسمانی او را متوجه قبله میکنند، و بهترین شکل برای روبهقبله کردنِ صورت این است که بر پهلوی راست بخوابد و روبهقبله کند.» [۹] خوابیدن طریقۀ صحیح خوابیدن هم از نظر علمی و هم روایی مورد بحث است. در بسیاری از سایتها در طریقۀ خوابیدن چنین نظری را بیان داشتهاند. «هارولد بور از دانشگاه ییل برای اولین بار به وجود مغناطیسی در اطراف موجود زنده پی برد. نزدیک به ۷۰ درصد از بدن ما را آب فرا گرفته و مولکولهای آب بهصورت دو قطبی هستند و زمانی که ما در معرض یک میدان مغناطیسی خارجی قرار میگیریم، این مولکولها در جهت آن میدان قرار میگیرند. این پدیده باعث بههمریختگی نظم مغناطیسی ما میشود. بر طبق تصاویر بهدستآمده از میدان مغناطیسی زمین، اگر انسان در هر نقطه از زمین روبهقبله بایستد، میدان مغناطیسی بدنش بر میدان مغناطیسی زمین منطبق میگردد. پس بهترین جهت برای خوابیدن همان خوابیدن روبهقبله است. خوابیدن روبهقبله یعنی بدن در جهت مغناطیسی باشد. هنگامی که روبهقبله میخوابیم در واقع آهن تنظیم شده و باعث سالم ماندن بدنمان میشود. در نتیجه به بیماریهای قلبی دچار نمیشویم؛ در غیر این صورت آهن در جدار رگها رسوب کرده و مقدار آهن بدن کاهش مییابد. این امر سبب تصلب رگها و عوارض قلبی میشود و به کبد بهعنوان قسمتکنندۀ آهن بدن لطمه شدیدی میزند.» [۱۰] جدای از توصیههای پزشکی در روایات شیعه به این شکل خوابیدن اشاره شده است: عبدالله بن احمد بن عامر طائی از امام رضا (ع) و او از پدرانش نقل میکند که حسین بن علی (ع) فرمود: «علی بن ابیطالب (ع) در مسجد کوفه بود که مردی از اهل شام به پا خاست و از او مسئلههایی پرسید. در میان سؤالهای او یکی هم این بود که گفت: به من خبر بده که خوابیدن چند نوع است؟ فرمود: خوابیدن بر چهار وجه است. پیامبران به پشت میخوابیدند، چشمانشان نمیخوابید و در انتظار وحی خدا بودند، و مؤمن به پهلوی راست و روبهقبله میخوابد و پادشاهان و فرزندان آنها بر پهلوی چپ میخوابند تا آنچه خوردهاند گوارا گردد و شیطان و برادرانش و هر دیوانه و مریض بر روی خود میخوابند.» [۱۱] ذوالقبلتین مسجد ذوالقبلتین مسجدی است که در آن، قبلۀ مسلمانان در حین یک نماز ظهر از بیتالمقدس به بیت الله الحرام تغییر یافت. پیامبر اسلام در این نماز دو رکعت را بهسوی بیتالمقدس و دو رکعت دیگر را به جانب کعبه گزارد. این امر در مسجد بنیسالم مدینه انجام شد که بعدها به مسجد ذوالقبلتین یا دو قبلهای مشهور گشت. [۱۲] سید احمدالحسن در کتاب روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، در خصوص تغییر جهت قبله روایتی از امام باقر(ع) میآورند که فرمودهاند: «هنگامی که رسول خدا (ص) در مکه بود، خداوند به او دستور داد که در نمازش بهسمت بیتالمقدس رو کند... رسولالله (ص) این عمل را طی ۱۳ سال اقامتش در آنجا انجام میداد. هنگامی که در مدینه بود و عبادتش را باید رو به بیتالمقدس به جا میآورد، این عمل را انجام داد و بهمدت ۱۷ یا ۱۶ ماه به کعبه رو نمیکرد. گروهی از خودبزرگبینان یهود اینگونه میگفتند: به خدا قسم، نمیدانیم چگونه است که محمد بهسوی قبلۀ ما نماز میخواند و در نمازش هدایتها و اعمال ما را برگرفته است؟ این موضوع بر رسول خدا (ص) گران آمد... جبرائیل عرض کرد: از پروردگارت درخواست کن تا آن را برایت تغییر دهد که او درخواست تو را رد نمیکند و تمنای تو را بیپاسخ نمیگذارد. وقتی دعای ایشان کامل شد، جبرائیل بالا رفت و در همان ساعت بازگشت و عرض کرد: ای محمد! بخوان: (قَد نَرَی تَقَلُّبَ وَجهِکَ فِی السَّماء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَه تَرضَهَا فَوَلِّ وَجهَکَ شَطرَ المَسجِدِالحَرام وَ حَیثُ ما کُنتُم فَوَلّوا وُجوُهَکُم شَطرَهُ) (ما رو کردن تو به اطراف آسمان را میبینیم. تو را بهسوی قبلهای که میپسندی میگردانیم، پس روی به جانب مسجدالحرام کن و هرکجا که باشید روی خود را به آن سو کنید). [۱۳] تا آخر آیات. در این هنگام یهودیان گفتند: (ما ولاهم عن قبلتهم التی کانوا علیها) (چهچیز آنها را از قبلهای که به آن روی کردند برگردانید؟). خداوند به آنان بهترین پاسخ را داد و فرمود: (قل الله المشرق و المغرب) (بگو مشرق و مغرب از آنِ خداوند است) و او مالک آنهاست و مکلف کردن خداوند به تغییر دادن به سویی همانند تغییر دادن شما به هر سوی دیگر است... .» [۱۴] امام حسن عسکری (ع) در بیان علت و ماجرای این تغییر قبله چنین میفرمایند: «زمانی که میل و کشش اهل مکه به کعبه بود، خداوند اراده فرمود که پیروان محمد (ص) را از مخالفین او با متابعت و پیروی از قبلهای که آن را خوش نمیداشتند، مشخص سازد و محمد (ص) را به چنینچیزی دستور داد و هنگامی که میل و کشش مردم مدینه در بیتالمقدس بود به خلاف آن فرمان داد و اینکه به کعبه رو کنند تا کسی که با محمد (ص) موافقت دارد و او را تصدیق میکند، بهواسطۀ آنچه از آن کراهت دارد، آشکار گردد. سپس فرمود: این مسئلهای سخت و بزرگ بود، مگر بر کسانی که خداوند آنان را هدایت فرموده بود. رو کردن بهسوی بیتالمقدس در آن زمان مسئلهای سخت و گران بود، مگر برای کسانی که خداوند هدایتشان کرده بود؛ در نتیجه دانست که خداوند به خلاف آنچه خواست بنده است فرمان میدهد، تا اطاعت از خودش را در مخالفت با هوا و هوسش بیازماید.» [۱۵] چنانچه در روایت مشاهده میکنیم تغییر قبله بنا بر آزمایش و امتحانی برای مردم آن زمان بود، تا مخالفان و پیروان حقیقی مشخص شود که کدامیک حقیقتاً پیرو حضرت رسول اکرم (ص) هستند و از او متابعت میکنند. چراکه فرمان او همان فرمان خداست و کسانی که از فرمان رسول مکرم اسلام سرپیچی کنند، همانند این است که نسبت به خداوند عناد و سرپیچی کردهاند. رو به کعبه یا رو به امام؟ روایتی از علی بن جعفر (ع) است که از برادرش امام کاظم (ع) سؤال میکند: «نحوۀ نشستن نمازگزاران هنگام خطبهخوانی امام در نمازهای جمعه و عیدین (فطر و قربان) باید چگونه باشد؟ رو به قبله یا رو به امام؟ امام (ع) میفرمایند: رو به امام.» [۱۶] روایت فوق بهصورت دیگری هم نقل شده است: «کل واعظِ قبلة و کُلُّ موعوظِ قبلة للواعِظِ» «هر موعظهکنندهای، قبلۀ موعظهشونده و هر موعظهشوندهای قبلۀ موعظهکننده است.» [۱۷] همانطور که در مطلب پیشین در مبحث اموات گفته شد: (صورت براء بن معرور را در قبر بهسمت پیامبر (ص) که در مکه بود قرار دادند، درحالیکه آن زمان قبلۀ مسلمانان بیتالمقدس بود). وجه مشترک این دو روایت در چیست؟ آیا غیر از آن است که در هر دو، رو کردن به امام مدنظر است نه قبله؟! همسو شدن با کدامیک درست است قبله یا امام؟! مفهوم قبله از دیدگاه عالمان دین محقق حلی میفرماید: «استقبال واجب است؛ برای قریب عین کعبه و برای بعید جهت آن است.» [۱۸] سید خمینی توجه به کعبه را استقبال به کعبه میداند و کسی که در برابر خداوند ایستاده است در امتداد آسمان چهارم بیتالمعمور است که آن راز قلب است؛ بنابراین راز کعبه بیتالمعمور است و راز بیتالمعمور قلب است و سرّ سرّ آن یدالله و سرّ مستر آن اسم الله اعظم است. [۱۹] همچنین ایشان استقبال را توجه قلب به قبلۀ حقیقی و توجه نکردن به جهات متکثره و متفرق و سد روبهقبله بودن میداند؛ ازاینرو لازم است سالک توجه خود را به قبلۀ حقیقی معطوف کند که مطابق فطرت جبلی اوست؛ زیرا این فطرت متوجه کمال مطلق است. [۲۰] آنچه از بیانات محقق حلی برمیآید ایشان تنها به رو کردن از جهتهای دور یا نزدیک به کعبه اشاره دارد و در بیان اهمیت استقبال به کعبه چیزی بیان نمیکنند؛ اما سید خمینی توجه قلبی به قبلۀ حقیقی که همان بیتالمعمور در آسمان چهارم است را در نظر میگیرد و آن را مطابق فطرت سالک میداند که تمام توجهش باید به قبلۀ حقیقی باشد؛ چراکه این فطرت متوجه کمال مطلق است. کعبه، بیت المعمور، ضراح در این قسمت قصد داریم بیان کاملی از اسامی کعبه در آسمانها را از کلام سید احمدالحسن بیاوریم. ایشان میفرمایند: «کعبه تجلی و ظهور بیتالمعمور است که خود تجلی و ظهور ضراح است. ضراح در آسمان ششم که بالاترین آسمان مثالی ملکوتی است قرار دارد و بالاتر از آن، آسمان هفتم که آسمان کلی و نه مثالی است قرار دارد. ضراح پس از پاسخ دادن ملائکه هنگامی که خداوند از خلقت آدم به آنها خبر داد خلق شد و ملائکه بر آن طواف کردند تا پساز بیحرمتی و اعتراضشان بر خداوند سبحان و متعال، خداوند آنها را بیامرزد و توبهشان را بپذیرد.» [۲۱] ضراح در آسمانهای پنجگانۀ پایینتر از آسمان ششم متجلی شد و در هر آسمان، خانهای مناسب با جایگاه آن پدیدار گشت که فرشتگانِ آن آسمان بر آن طواف میکنند، تا خداوند سبحان آنها را ببخشاید و توبهشان را بپذیرد. در آسمان چهارم بیتالمعمور [۲۲] است و این خانه در زمین تجلی و ظهور یافت و بیت الله الحرام یا کعبه شد.» [۲۳] این کعبه و تجلیاتش به چهچیزی اشاره میکند؟! زمینیان و افلاکیان به چه طواف میکنند؟! راز این قبله و طواف به دور آن چیست؟! مفهوم قبلهشناسی از منظر سید احمدالحسن سید احمدالحسن میفرمایند: «اگر برای سجدۀ اجسام قبلهای باشد که همان کعبه است بهطور قطع برای سجدۀ ارواح نیز باید قبلهای وجود داشته باشد، قبلهگاه ارواح همان ولی خدا (حجت خدا بر آفریدههایش) است. با اطاعت از او خداوند اطاعت میشود و با سرپیچی از او خداوند معصیت میشود.»[۲۴] ایشان در نصیحتی به انصار میفرمایند: «یاران احمدالحسن، بندهای فانی که میمیرد و صاحب چیزی نیست نباشید؛ بلکه یاران آن زندهای باشید که نمیمیرد و هرچه را بخواهد انجام میدهد؛ یعنی قبله شما را از حقیقتی که هدف شماست باز ندارد.» [۲۵] هدف از آفرینش ما چیست؟ خداوند در آیۀ ۵۶ سورۀ ذاریات میفرماید: (و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون) (جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریدم)؛ یعنی (لیعرفون؛ تا مرا بشناسند). [۲۶] آیا ما انسانها میتوانیم با نقص و ظلمتی که داریم کمال مطلق، عدل مطلق، قادر مطلق، رحمان مطلق و... را بشناسیم؟ این کاملاً و بعینه مشخص است که انسان بهدلیل نقص و ظلمتش نمیتواند کامل مطلق را بشناسد؛ لذا برای شناخت خداوند به حجتهای الهی روی میآوریم؛ چراکه آنها به شناخت خداوند آنطور که شایسته و بايسته است رسیدهاند و تنها کسانی هستند که معرفت و اطاعت از آنان ما را به معرفت الهی میرساند (بکم عرف الله، من عرفکم فقدعرف الله). حال این اطاعت باید چگونه باشد؟ سید احمدالحسن در ادامه میفرمایند: «باید قلبهای شما متعلق به آن معبود سبحان و متعال باشد، نه بندهای از بندگان او! اگرچه آن بنده خلیفۀ خدا در زمینش باشد، تابع خلیفۀ خدا باشید؛ زیرا خداوند شما را به آن فرمان میدهد و باید تلاش و کوشش و عرق ریختنتان بههمراه خلیفه خدا باشد، نه به این دلیل که این انسانی را که خدا خلیفۀ خود در زمینش کرده، دوست میدارید که این شرکی است که انسان مؤمن و صالح را از ارتقا در راههای آسمان باز میدارد؛ بلکه به این دلیل که خدا شما را به آن فرمان داده است. (و ما یؤمِنُ اکثرهم بالله اِلّا وَ هُم مُشرِکون) (و بیشترشان به خدا ایمان نمیآورند مگر همراه با شرک). [۲۷]» [۲۸] بیایید این سؤال را از خود بپرسیم: آیا قلبهایمان خالصانه برای معبود تپیده است؟! در شناخت او چه کسانی را شریک قرار دادهایم؟! سید احمدالحسن در ادامه میفرماید: «بدانید که خداوند برای ما در دلهای مؤمنان دوستی و محبت نهاده است. قلبهای آنها با یاد ما رقیق و نرم میشود و اشکهای آنها با شوق ما روان میگردد و شما نیز با این آزموده میشوید؛ پس این محبت، شما را از یاد خدا غافل نسازد و مانند کسی نباشید که آینه او را به خود مشغول میکند درحالیکه از دیدن تصویر در آینه باز میدارد. بدانید که آینه ساخته شده تا شما را به تصویری برساند که در آن قرار دارد. خداوند شما را مشمول رحمت خویش قرار دهد. پس بدانید که خلفای خدا در زمینش، راهنمایانی هستند که مردم آنها را میشناسند و بهوسیلۀ آنها خدا شناخته میشود و غایت و هدف نهایی شما خداست و غرض از خلقتتان معرفت او سبحان و متعال است. پس مبادا و مبادا که به آن دلیلها و راهنمایان که سلام خدا بر همۀ آنها باد مشغول شوید و از هدفتان که آنها بر آن خواندند و میخوانند دور شوید.» [۲۹] سخن پایانی هدف از روبهقبله بودن کعبه و سنگها نیست؛ بلکه آن مولودی است که در کعبه به دنیا آمد [۳۰] و این مولود همان علی بن ابیطالب (ع) است؛ کسی که خداوند را به خوبی شناخت و ما انسانها برای شناخت خداوند و رسیدن به آن معرفت حقیقی رو بهسوی او و دیگر حجتهای الهی میکنیم؛ زیرا آنها همان چراغ راه و تابلوهای مسیر هستند که ما را به هدف که همان شناخت خداست میرسانند؛ و البته که باید از پرداختن و توقف کردن در حجتهای الهی به دور باشیم؛ چراکه این همان شرکی است که مؤمن را از ارتقا در راههای آسمان باز میدارد. تنها اطاعت از حجتهای الهی باید به این دلیل باشد که آنها همان راه نهایی برای رسیدن به معرفت خدا هستند. سید احمدالحسن میفرماید: «شما را برحذر میدارم که به قبله مشغول شوید؛ قبلهای که به شما فرمان داده شده است تا از درونش بنگرید. شما را برحذر میدارم که به قبله مشغول شوید، قبلهای که آنچه فراسویش قرار دارد خواسته شده است. برحذرتان میدارم از اینکه چیزی از دستورات خلیفۀ خدا در زمینش را مهمل بگذارید که او قبلۀ شما بهسوی خداست و شما را برحذر میدارم که مشغول شدنتان به خلیفۀ خدا، شما را از یاد خدای سبحان باز دارد؛ چراکه خلیفۀ خدا، جز قبلهای بهسوی او نیست.» [۳۱] از خداوند منان همراهی و همسو شدن با حجتهای الهی را عاجزانه طلب میکنیم و از او میخواهیم یاریمان کند تا از طریق قبله به هدف نهایی که شناخت اوست برسیم. منابع: ۱. سایت ویکی پدیا دانشنامه آزاد fa.m.wikipedia.org 2. جواهر الکلام، ج۳۶، ص۱۱۰ و ص۱۱۱. ۳. مسالک الافهام، ج۱۱، ص۴۷۶؛ مجمع الفائده، ج۱۱، ص۱۱۴؛ مستند الشیعه، ج۱۵، ص۴۱۱. (سایت ویکی فقه). ۴. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائلالشیعه، ج۲، ب۳۵، ح۶، ص۶۶۲. (سایت ویکی فقه). ۵. طوسی، محمد بن علی، الوسیله، ص۶۲. (سایت ویکی فقه). ۶. احمدالحسن، متشابهات، ج۲، سؤال ۳۰. ۷. عللالشرائع، باب ۲۳۴. (سایت Persianv.com) ۸. شیخ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج۳، ص۲۳۱، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام، قم، ۱۴۰۹ق؛ شیخ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج۱۹، ص۲۷۱، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام، قم، ۱۴۰۹ق. ۹. احمدالحسن، متشابهات، ج۲، سؤال۳۰. ۱۰. سایت طبایع tabaye.ir؛ خبرگزاری آنا http://Ana.ir؛ باشگاه خبرنگاران جوان https://www.yjc.ir https://forum.moshaver.co تأثیرات مغناطیسی نماز بر بدن انسان، qallam.blogfa.com ۱۱. شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۲۶۲، انتشارات جامعه مدرسین قم،۱۴۰۳ق؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۲۲۳. ۱۲. ویکی پدیا، دانشنامۀ آزاد. ۱۳. سورۀ بقره، آیۀ ۱۴۴. ۱۴. سید احمدالحسن، روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، ج۳، ص۱۹ و ۲۰. ۱۵. مجلسی، بحارالانوار، ج۴، ص ۱۰۵ تا ۱۰۷؛ سید احمدالحسن، روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، ج ۳، ص۲۲. ۱۶. ر.ک: حر عاملی، وسائلالشیعه، محقق گروه پژوهش مؤسسه آلالبیت (ع)، ج۷، ص ۴۰۷. ۱۷. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۸۰. ۱۸. کتاب معتبر، ج۲، ص۱۶۴. (سایت ویکی فقه) ۱۹. خمینی (ره)، سر الصلاة، ص۶۵، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار خمینی، ۱۳۸۸. (سایت ویکی فقه). ۲۰. خمینی (ره)، آداب الصلاة، ص۱۱۵و۱۱۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۸. (سایت ویکی فقه) ۲۱. در حدیثی از ابوعبدالله (ع) روایت شده است که فرمود: «... اما آغاز و پیدایش این خانه چنین بود که خداوند به فرشتگان فرمود: (انی جاعل فی الارض خلیفه) (من در زمین جانشینی قرار میدهم). فرشتگان به خداوند عزوجل پاسخ دادند: آیا در زمین، کسی را قرار میدهی که فساد میکند و خونها میریزد؟! خداوند از فرشتگان روی گرداند. آنها دیدند که این روی گردانیدن از خشم خداوند است. پس به عرش او پناهنده شدند. خداوند به ملکی از ملائکه فرمان داد تا در آسمان ششم در برابر عرش او برایش خانهای به نام ضراح برای اهل آسمان قرار دهد که هر روز ۷۰ هزار فرشته طوافش میکنند و باز نمیگردند و استغفار میکنند. چون آدم به آسمان دنیا فرود آمد، خداوند فرمانش داد که این خانه را ـکه در مقابل آن بودـ بازسازی کند. پس خداوند این را برای آدم و نسل او قرار داد؛ همچنانکه آن خانه را برای آسمانیان قرار داده بود.» کافی، ج۴، ص۱۸۷، باب آغاز خانه و طواف؛ سید احمدالحسن، متشابهات، ج۲، پرسش ۴۰. ۲۲. ابوحمزه ثمالی از علی بن حسین (ع) روایت میکند که فرمود: «به پدرم گفتم: چرا طواف هفت دور است؟ فرمود: ازآنجاکه خداوند به ملائکه فرمود: من در زمین جانشینی قرار میدهم. فرشتگان به خداوند پاسخ دادند: آیا در آن کسی را قرار میدهی که فساد میکند و خونها میریزد؟ خداوند فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید. خداوند مانع ملائکه از نور خود نمیشد، ولی در اثر این اعتراض هفت هزار سال آنان را از نور خود محجوب کرد. ملائکه ۷ هزار سال به عرش پناه آوردند تا خداوند به آنان رحم کرد و از خطایشان درگذشت. خداوند در آسمان چهارم بیتالمعمور را پناهگاه آنان و بیتالله را در زیر بیتالمعمور پناهگاه و محل آرامش مردم قرار داد، پس طواف را هفت دور بر بندگانش واجب کرد؛ برای هر هزار سال یک دور.» شرائع الاسلام، ج۲، ص۴۰۶ و ۴۰۷، باب۱۴۳، ح۱؛ سید احمدالحسن، متشابهات، ج۲، سؤال ۴۰. ۲۳. سید احمدالحسن، متشابهات، ج۲، سؤال۴۰. ۲۴. سید احمدالحسن، روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، ج۳، ص۱5. ۲۵. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه، ج۳، سؤال۲۳۴. ۲۶. از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: «حسین بن علی به یارانش فرمود: ای مردم بهراستی خداوند متعال مردم را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند. پس هرگاه او را بشناسند، عبادتش کنند و آنگاه که عبادتش کردند از عبادت غیر او بینیاز میگردند. مردی گفت: ای فرزند پیامبر خدا! پدر و مادرم فدای شما! شناخت خدا چگونه است؟ حضرت فرمود: شناخت خدا به این است که مردم هر عصری امام واجبالاطاعۀ خود را بشناسند.» عللالشرائع، ج۱،ص۹؛ سید احمدالحسن، متشابهات، ج۳، سؤال۷۳. ۲۷. سوره یوسف، آیه 106. ۲۸. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه، ج۳، سؤال۲۳۴. ۲۹. همان. ۳۰. سید احمدالحسن، متشابهات، ج۳، سؤال ۸۷. ۳۱. سید احمدالحسن، پاسخهای روشنگرانه، ج۳، سؤال۲۳۴. نقد و بررسی معیارهای مسیحشناسی کراویتز قسمت دوم مسیح چگونه میخواهد بیش از 50درصد یهودیانی را که اکنون در آمریکا ساکناند، بیاورد؟! به آنها چه باید بگوید تا بیایند؟! به قلم: یهوشوع ربوبی • پیشگفتار در قسمت پیشین، دو معیاری که بنصیون نام برد، بررسی و نقد شد؛ در این قسمت به چهار معیار دیگری که او گفت میپردازم و آنها را بررسی و نقد میکنم. • بررسی معیار سوم. جمعآوری یهودیان «او باید یهودیان را از تبعید بیرون آورده به اسرائیل بازگرداند. (اشعیا ۲۷: ۱۲ و ۱۳، اشعیا ۱۱: ۱۲).» [1] میگویم: مسیح چگونه میخواهد بیش از 50درصد یهودیانی را که اکنون در آمریکا ساکناند، بیاورد؟! به آنها چه باید بگوید تا بیایند؟! این امکان ندارد؛ مگر اینکه او دارای معرفینامه یا نص باشد؛ چرا؟ زیرا وقتی او حقانیتش را اینگونه اثبات کند که کتاب مقدس به او بشارت داده و اوصاف او را گفته است، سپس مشخص میشود که او مسیح است و میتواند آنها را راضی کند تا بیایند! بنابراین معرفینامۀ الهی یا نص در شناخت مسیح موعود حرف اول را میزند. [2] • بررسی معیار چهارم. تجدید بنای معبد یهودیان بنصیون در ادامه میگوید: «او باید معبد یهودیان را در اورشلیم تجدید بنا کند. (میکاه ۱:۴).» [3] میگویم: اینجا میتوانیم این سؤال را از او بپرسیم که مسیح چگونه و با چه نیرویی قرار است معبد را بسازد؟! یهودیان در ابتدای ظهورش او را بهعنوان مسیح موعود نمیشناسند، پس چگونه میخواهند او را یاری دهند؟! مسیح باید چه بگوید؟! آیا او میگوید من را یاری دهید تا اثبات شود من مسیح موعود شما هستم؟! سادهلوحانه است انتظار داشته باشیم که یهود بهخاطر این موضوع او را یاری دهند. بنابراین او نیاز به معرفینامۀ الهی دارد. • بررسی معیار پنجم. برپایی صلح جهانی بنصیون در ادامه میگوید: «او باید با خود صلح جهانی بههمراه بیاورد. (اشعیا ۴:۲، اشعیا ۶:۱۱، میکاه ۳:۴).» [4] میگویم: مسیح چگونه میخواهد صلح را در جهان بههمراه بیاورد، درحالیکه این موضوع نیازمند یاری مردم است! مردم چگونه او را باید بشناسند تا یاریاش دهند و این هدف تحقق پیدا کند؟! آیا جز از راه معرفینامهای که او تقدیم میکند؟ • بررسی معیار پایانی؛ شناخت و عبادت خدا توسط مردم دنیا بنصیون آخرین معیارش را اینگونه برمیشمارد: «۶- سراسر دنیا را زیر تأثیر شناخت خدا و عبادت به خدای یگانه درآورد (یشعیا ۹:۱۱؛ یشعیا ۵:۴۰؛ صفنیا ۹:۳).» [5] میگویم: تا هنگامی که مردم به حقانیت مسیح پی نبرند و در هنگام ظهورش به او ایمان نیاورند و فرامین او را انجام ندهند، نه خدا را عبادت یا بندگی میکنند و نه او را میشناسند. آری، با مسیح، دین و ارادۀ خدا را خواهند شناخت و خواهند دانست و عبادت خواهند کرد و معرفت خواهند داشت. از طرفی این یک پروسۀ زمانبر خواهد بود؛ چراکه بسیاری از مردم جهان در گمراهی به سر میبرند! آنها نیاز به روشنگری و آشکارسازی حق توسط مسیح دارند تا بتوانند خدا را بشناسند و عبادت کنند. در نتیجه معتقدم این معیار نمیتواند ما را در بدو ظهور مسیح یاری رساند تا او را بشناسیم. • نتیجهگیری مشخص شد معیارهای سوم، چهارم، پنجم و ششمِ بنصیون نمیتواند معیارهای دقیق و مناسبی باشد. کسی که آنها را معیار سنجش قرار دهد، با ظهور مسیح او را نخواهد شناخت و او را یاری نمیدهد؛ پس نیازمند قانونی هستیم که ثابت باشد تا بتوانیم مسیح موعود را با آن بشناسیم. منابع: 1. دفترچۀ راهنما برای مقابله با تبلیغات میسیونری، ص۳۰. 2. افزون بر این، اگر منظور او این است که مسیح موعود یهود باید تمامی یهودیان را به سرزمین فلسطین اشغالی بیاورد تا مشخص شود که او مسیح است، پس میگویم: البته سالهای طولانی است که نزدیک به ۳۰درصد از یهودیان به آنجا آورده شدهاند؛ پس اگر او ۷۰درصد دیگر را بیاورد، چگونه میتوان او را مسیح دانست درحالیکه او ۳۰درصد را نیاورده بود! 3. دفترچۀ راهنما برای مقابله با تبلیغات میسیونری، ص۳۰. 4. همان. 5. همان.