نشریه زمان ظهور 169
شوهر وحشی! ماجرای بانوی مؤمنی که با صورتی کبود و چشمانی گریان برای سید احمدالحسن نامه نوشت شیخ حسن الجِبِر: «یکی از خواهران انصار همسری غیرمؤمن داشت. از ترس او ایمان خود را در مقابل او پنهان میکرد؛ چون او بسیار وحشیانه با وی رفتار میکرد، نه مثل شوهری مهربان با خانواده؛ بلکه بهمعنای واقعی کلمه تمام صفات ناپسند و نکوهیده را میتوانستی در او ببینی. روزی شوهرش چنان او را کتک زده بود که اثر ضربات بر صورتش مانده بود. گریان به خانۀ ما آمد، و مشکلش را [طی نامهای] برای سید احمدالحسن نوشت. پاسخ سید احمدالحسن چنین بود: امام صادق(ع) فرمود: «مرد مؤمن کمیابتر از کبریت قرمز است و زن مؤمن از مرد مؤمن هم کمیابتر است.» [1] ای بانوی موْمن و عزیز، من بندهٔ مسکین و بینوا تو را نصیحت میکنم که همهٔ محبت و عشق و اخلاصت برای خداوند بلندمرتبه باشد. خداوند بلندمرتبه میفرمايد: (دروغ گفته است آنکه بگويد مرا دوست دارد، ولی شبانگاهان بخوابد و مرا در سحرگاهان یاد نکند، و دروغ گفته است آنکه بگوید خدا را دوست دارد درحالیکه [همیشه و] در هر وقتی از یاد خدا غافل است). [2] در هرحال، [همیشه و] در هر وقت غذای خود را ذکر و یاد خداوند سبحان قرار بده، و باید محبت تو نسبت به هر فردی و با هر عنوانی ـهمسر یا برادر یا فرزند یا پدرـ از این محبت و عشق خالص الهی سرچشمه بگیرد و تراوش کند. باید صفحۀ جدیدی باز کنیم و بگوییم: ما از الآن در راه خدا دوست میداریم و در راه خدا دشمن میداریم [حب و بغضمان بهخاطر خداست] تا به این ترتیب محبوبترین [و دوستداشتنیترین] مخلوق برای خدا باشیم. و بدان هرکه خدا را دوست بدارد، خدا همهچیز را دوستدار او میکند، و هرکه از خدا بترسد، خدا همهچیز را از او میترساند. باید نگاهت به آخرت باشد که منزل و توقفگاه سفرکردگان پس از [فرا رسیدن] موعد مقرر و بههنگام مرگ است. من برایت عمری پربرکت آرزومندم؛ درخواهی یافت که زندگیات در این دنیا گویی ساعتی است که در آن بهسختی با مردم آشنا شدهای. اگر همسری ناصالح داری، بکوش پس از آنکه در ابتدا به اخلاق نیک الهی آراسته و مزین شدی، او را اصلاح و به راه راست هدایت کنی؛ بهعلاوه، باید هدفت [جلب] رضایت محبوب و معشوق حقیقی [یعنی] خداوند سبحان باشد. و از شما و هر بانوی مؤمنی خواهشمندم هر روز پس از نماز عشا سورۀ یس را بخوانید و زیاد این دعا را بخوانی و بدان که هرچقدر هم زیاد بخوانی [باز هم] کم است : «اللّهم اِنّي اسألُكَ عيشَةً هنيئةً ومِيتَةً سَويةً ومُنقَلَباً كريماً غَيرَ مُخزيٍ ولا فاضِح, اللّهم إِنّ مغفرتَك أَوسعُ مِن ذُنوبي ورحمتَك اَرجىٰ مِن عملي صلِّ على محمدٍ وال محمد وٱغفِر لي يا حَيّاً لا يَموت» «خدایا، از تو یک زندگی گوارا و مرگی نیک و بازگشتی کریمانه و بدون خواری و رسوایی خواستارم. خدایا، بخشايش تو بزرگتر از گناهان من و رحمت تو امیدوارکنندهتر از عمل من است. بر محمد و آلمحمد درود بفرست و مرا ببخشای؛ ای زندهای که نمیميرد.» ای بانوی مؤمن به حق و غیب و ملکوت آسمانها! برایت از خداوند مهربان و دلسوز و بخشنده خواستارم که زندگی خوب و خوش و عزتمندانهای داشته باشی، همراه با همسری صالح و مؤمن و غیرتمند که به زندگی زناشویی احترام میگذارد و از زنی که مادر فرزندان اوست ـاز فداکاریاش و اینکه زندگیاش را بهخاطر وی بزرگ داشتهـ قدردانی میکند و حداقل به همان اندازه به او پاداش میدهد. هر مردی را نصیحت میکنم، اگر رسول خدا(ص) را دوست دارد به سنت و روش او عمل کند، آنجا که میفرماید: «بهترینِ شما فردی است که برای خانوادهاش بهترین باشد و من برای خانوادهام بهترین فردِ شما هستم. [3]» [4] ------------- منابع 1. كافي، شیخ کلینی، ج 2، ص 242. 2. وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی ج7، ص77؛ أمالي، شیخ صدوق ص215. 3. سنن ترمذي، ترمذی، ج 5، ص 709، شمارهٔ 3895 . .4http://vb.almahdyoon.org/showthread.php?t=22310 آیا قائم با اصول فقه بر اهل علم احتجاج میکند؟ به قلم: نوردخت مهدوی مقدمه در بوق و کرنا فریاد برآورده و میگویند: زمانی که قائم (ع) میآید، او را از طریق علم اصول باید شناخت و او با همین علم بر اهل حوزه احتجاج میکند؛ ساعتها بحث و مناقشه بین او و حوزویان در خواهد گرفت و ایشان با پاسخگویی بر شبهات اصولی، امامتش اثبات میشود!!! آیا در حقیقت قائم (ع) اینگونه میآید؟ یعنی علمی که او با خود دارد و مردم از طریقش او را از دیگر مدعیان بازخواهند شناخت علم اصول فقه است؟ و با چنین علمی بر صاحبان علم (البته بهزعم خودشان) احتجاج میکند؟ ایشان باید بیایند و به کتب اصولی این افراد خرده بگیرند و از تکتک فصول کتبشان اشکالتراشی کنند تا شناخته شوند و اثبات شود که او قائم است؟! یعنی افضلیت خود را بر سایرین از طریق اصول فقه اثبات میکند؟ در این مجال مختصر به این مسئله خواهیم پرداخت که آیا قائم با اصول فقه میآید؟ اصول فقه چیست؟ اصول فقه، علمی است که در آن از قواعدی بحث میشود که نتیجۀ آنها در استنباط حکم شرعی مورد استفادۀ مجتهد قرار میگیرد. ازاینرو، علم اصول فقه نسبت به علم فقه، علمی ابزاری است که فقیه بهوسیلۀ آن میتواند احکام شرعی فرعی را از منابع آنها یعنی کتاب، سنّت، اجماع و عقل استنباط کند. [1] علم معصوم، کدام است؟ پیش از هرچیز باید بدانیم علم چیست؟ علم حجت الهی چیست که با آن از سایر مردم متمایز میشود؟ ضریس گوید: از امام صادق (ع)شنیدم که فرمود: «علم چیزی است که در شب و روز اتفاق میافتد؛ روزبهروز و لحظهبهلحظه.» [2] ضریس گوید: با ابوبصیر نزد امام باقر(ع) بودیم. ابوبصیر به ایشان عرض کرد: فدایتان شوم، عالِم شما به چه علمی آگاهی دارد؟ ایشان فرمود: «ای ابومحمد! عالم ما غیب را نمیداند؛ اگر خداوند عالم ما را به خودش واگذارد، مانند برخی از شما میشود. ولی لحظهبهلحظه برایش ایجاد میشود.» [3] پس متوجه شدیم علم معصوم، ورای علوم زمینی و استنتاجی است. او با توجه به اینکه متصل به آسمان است، علمی که از جانب خداوند بر او عطا میشود، وحی لحظهبهلحظه است؛ علمی است که او میداند و دیگران نمیدانند. علم دین است؛ علمی که به آخرت مردم و نجات آنها وابسته است. پس ناگزیر باید به او وحی شود تا فصلالخطاب هر مسئلهای از دین ازجمله عقاید و شرایع نزد او باشد. بنابراین، علم چیزی نیست که بوده، بلکه چیزی است که میشود. با این تفاصیل، علم دین نزد معصوم یا همان حجت الهی است که او آن را بهسمت مردم میآورد نه سایرین، حال میخواهند اهل حوزه باشند، یا فقیهی که خود را مرجع تقلید مردم میداند؛ چراکه علم دین نزد معصوم به ودیعه گذاشته شده که وحی لحظهبهلحظه از جانب خدا بر اوست. آیا قائم با اصول فقه احتجاج میکند؟ قبل از اینکه به این موضوع بپردازم، میخواهم شما را ببرم به عصر رسول خدا (ص). آیا ایشان زمانی که مبعوث شدند، با احکام و شرایع بر مردمی که پیش از او صدها سال پیامبری به خود ندیده بودند، احتجاج کردند؟ محمد (ص) با خود چه علمی داشت که سایرین بیبهره بودند؟ او در زمانی بهسمت مردم آمد که دین حنیف ابراهیمی، آیین موسی و عیسی (ع) نزد مردم آن زمان دستخوش انواع تحریفها شده بود. زمانی که بتپرستی رواج داشت و محمد (ص) با بزرگان ادیانِ تحریفشده روبهرو شد و ایشان به بنای عقیده اهتمام ورزید؛ یعنی اساس دین را که عقیده است برای آنان اصلاح و تشریح کرد و او هرگز با تشریع (احکام فقهی) آغاز نکرد؛ چراکه عقیده اصل است و تشریع فرع؛ پس تا زمانی که عقیده در قلوب افراد محکم و مستقر نشده باشد، هرگز پذیرای احکام که آنان را به سختی میاندازد نخواهند شد. حال بیاییم و به موضوع قائم (ع) در این خصوص بپردازیم. قائمی که همچون جدش محمد مصطفی (ص) در زمانهای میآید که تحریف و بدعتها بر دیوارۀ دینی که بزرگان ادیان معرفیاش میکنند، رسوخ کرده است. حال او بیاید و ابتدائاً احکام و شرایع را بازگو کند؟! عقل هم به این مسئله حکم نخواهد کرد. در روایات محمد و آلمحمد علیهمالسلام وارد شده که علم بیست و هفت حرف دارد که فقط دو حرفش را انبیا آوردهاند و قائم (ع)، بیست و پنج حرف باقیمانده را منتشر میکند. از ابوعبدالله [امام صادق] (ع) روایت شده است كه فرمود: «علم بیست و هفت حرف دارد و همۀ آن چیزی كه انبیا آوردهاند دو حرف است. مردم تا امروز، جز این دو حرف از علم، چیزی نمیدانند؛ پس اگر قائم ظهور كند بیست و پنج حرف دیگرِ علم را نیز خارج و آن را بین مردم منتشر میكند و این دو حرف را نیز به آن اضافه میکند تا بیست و هفت حرف علم، بین مردم منتشر شود.» [4] نکند هنوز بر این گمانید که این بیست و پنج حرف حول محور شرایع میچرخد؟! اینکه دین را به شرایع و احکامش تقلیل دهید، همین میشود که مردم بخندند و بگویند دغدغۀ دین این است که با پای راست وارد توالت شویم یا با پای چپ؟ یا دغدغه دین شده تار موی زنان؟ وقتی از اصل دین غافل شویم، نتیجه همین میشود که امروز بر جوامع مسلمان میگذرد. سید احمدالحسن در این خصوص میگوید: «اصول فقه را مردم برای به دست آوردن احکام فقهی از روی ظنّ و گمان هنگام غیبت امام معصوم یا جانشین بیواسطۀ ایشان وضع کردهاند. اگر امام معصوم یا نمایندۀ ایشان مانند نایب مخصوص او حاضر باشد نیاز به این علم منتفی خواهد شد و این گفتۀ خود همین علماست، هم از جانب علمای شیعه و هم علمای سنّی و در آن اختلافنظر ندارند. حتی فقهای سنّی هم جایز بودن اجتهاد با وجود پیامبر(ص) و در حضور او را رد میکنند بهجز عدۀ اندکی، آن هم با بعضی شرایط خاص که به گفتار و عقیدۀ آنها کسی عمل نمیکند. اما فقهای شیعه بر جایز نبودن اجتهاد با وجود و حضور امام معصوم (ص) یا نمایندۀ ایشان مانند نایب خاصّ او، همعقیده و متفقالقول هستند. حالکه چنین است چه معنایی برای احتجاج امام (ع) یا کسی که امام (ع) ارسالش میکند براساس اصول فقه باقی میماند؟!» [5] آنچه واضح و عیان است علم، چیزی است که فرد را به قطع و یقین برساند و آنچه از اصول فقه از جانب غیر معصوم عرضه میشود، همهاش گمان و ظن و نظر شخصی است که نهتنها فرد را به قطعیت نمیرساند بلکه هیچ جایگاهی در دین الهی ندارد. نکتۀ دوم اینکه: به چه حقی، در نبود معصوم عهدهدار این امر شدند؟ آیا خدا و رسولش این امر را به آنها تفویض کردند؟ یا اینکه بزرگان شیعه، به تقلید از اهلسنت خود را وارد چنین ورطۀ مهلکی کردند؟ پیشنهاد میکنم در کتاب گوساله، تاریخچۀ مفید و مختصر اصول فقه، به قلم سید احمدالحسن را مطالعه کنید تا بدانید این علم را چگونه خلق کردند. نکتۀ سومی که در کلام سید احمدالحسن مشهود است، اینکه وقتی خود معصوم یا نمایندهاش حضور داشته باشد، دیگر نیازی به این علم نخواهد بود، پس احتجاج به آن هم متنفی خواهد شد. در ادامه ایشان میگوید: «بهعلاوه عقیده، همان اصل و اساسی است که بر آن شریعت بنا میشود و همۀ انبیا و فرستادگان (ع) رسالت خود را پیش از تشریع، با عقیده شروع کردهاند. حضرت موسی (ع) در قرآنی که هیچ مسلمانی در درستی صدورش از جانب خداوند سبحانومتعال اختلافی ندارد، در مدتزمانی بعد از مرحلۀ عبور کردن از رودخانه که مدت کمی هم نبود، تشریع را آورد؛ یعنی وی قبل از اینکه اصلاح شریعت آنها را آغاز کند مدت زیادی را در اصلاح اعتقادات قوم خود صرف نمود. بنابراین، عقیده اصل است و تشریع فرع؛ درحالیکه خود آنها نیز میگویند: اصول دین و فروع دین. حال کدام اولی است که به آن احتجاج کنند: اصل یا فرع؟» [6] سخن پایانی شکی نیست که قائم (ع) در زمانۀ بدعتها و انحرافها بهسوی مردم میآید و طبق روایات کاری سختتر از جدش رسول خدا (ص) خواهد داشت؛ چراکه مردم به پرستش بتهای سنگی و چوبی مشغول نیستند، بلکه افرادی را میپرستند که با قرآن علیه او برمیخیزند. قائم (ع) میآید برای شکستن همین انحرافها و بدعتها؛ میآید برای هدایت مردمی که از اصل و اساس دین که عقیدۀ الهی است دور شدهاند؛ میآید تا بنا کند عقیده را؛ میآید تا بسازد انسان را. همۀ اینها مستلزم تربیت مردم براساس عقیده است؛ عقیدهای استوار که آنان را در حق یکدیگر عادل میکند؛ عقیدهای که آنان را به قناعت و بینیازی میرساند تا از مال غیر چشمپوشی کنند، و آنان را به امری واحد زیر سایۀ پرچم حق جمع میکند و بعد که عقیده استوار شد و پایهها و ستونهایش محکم شد، به تشریع میپردازد. عمل به تشریع و احکام در سایۀ ایمان راسخ و عقیدۀ محکم، دلپذیر و شیرین خواهد بود و دیگر سختیآفرین هم نخواهد بود. ------- منابع 1. ویکی فقه https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B9%D9%84%D9%85_%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84_%D9%81%D9%82%D9%87#_%D9%85%D8%B9%D9%86%D8%A7%DB%8C%20%D9%84%D8%BA%D9%88%DB%8C%20%D9%88%20%D8%A7%D8%B5%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%AD%DB%8C%20%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84%20%D9%81%D9%82%D9%87 2. صفار، بصائرالدرجات، ص344. 3. صفار، بصائرالدرجات، ص344. 4. مختصر بصائر الدرجات: ص ۱۱۷؛ بحارالانوار: ج ۵۲، ص ۳۳۶. 5. متشابهات، ج2، سؤال 50. 6. متشابهات، ج2، سؤال 50. راه روشن خدایا در پناه خود رسان ما را به آن دریا که در دامان او آرام میگیرند ماهیها چو نوزادی که بیمادر ندارد حال آرامی که چون آغوش مادر نیست مانندی در این دنیا دلم خون است و میبینم جهانی بی تو آشفته جهانی که نمیخواهد بیابد صاحب خود را چراغ خانهمان را دزدها بیاعتنا بردند و بعد از آن برای کشتنش دادند صد فتوا به منبر رفت شیخی که خودش انبوه ظلمت بود به پایین آمد اما راه روشن، حکمت بالا به گرگومیش میماند هوای فتنه، سنگین است خدایا تو پناهم باش در ایام عاشورا مرا آیینه کن توصیف روی دلبرم باشم غلام حلقه بر گوشش شوم تا آخر دنیا سلسلهمقالات پاسخ به بدعت شمارۀ ۱۰۱ یوحنای دمشقی قسمت بیست و یکم روشنگری دربارۀ ازدواج پیامبر (ص) با همسر سابق زید • و زید، منظورِ محمد (ص) را نفهمید و گمان کرد که محمد (ص) چون از زیبایی زن او خوشش آمده، این جمله را گفته است! • این زید بود که به محمد (ص) گفت: «زن من، اخلاق بدی دارد و میخواهم او را طلاق دهم.» • رسول (ص) به زید توصیه فرمود که همسرش را طلاق ندهد. یوحنای دمشقی میگوید: «محمد دوستی به نام زید داشت. این مرد زنی زیبا داشت که محمد عاشق او شده بود. یک بار، وقتی که آنها با هم نشسته بودند، محمد گفت: «آه، راستی! خدا به من دستور داده است که همسرت را بگیرم.» دیگری [یعنی زید] پاسخ داد، «تو پیغمبری، آنچه را خدا به تو گفته انجام بده و همسرم را بگیر.» ترجیحاً از اول داستان را بگویم او [محمد] به او [زید] گفت: «خدا به من دستور داده که تو زنت را طلاق بدهی.» و او [همسرش] را طلاق داد. پس از چند روزی، او گفت: «اینک، خدا به من دستور داده تا او [آن زن] را بگیرم.» سپس، بعد از اینکه او را گرفت، و با او مرتکب زنا شد، این قانون را وضع کرد: «به او اجازه بده که همسرش را طلاق دهد، و اگر، پس از طلاق دادنش، او [آن مرد] خواست نزد او [زن] بازگردد، بگذار [ابتدا] دیگری با او، ازدواج کند؛ زیرا گرفتن او [آن زن] جایز نیست، مگر آن زن با دیگری ازدواج کرده باشد. همچنین، اگر برادری [یعنی اگر یک مرد]، زنش را طلاق دهد، برادرش، اگر بخواهد، میتواند با او ازدواج کند.» پایان نقلقول. آیا آنچه دمشقی میگوید درست است؟ • روشنگری امام رضا (ع) ردی بر ادعای دمشقی طبق آنچه امام رضا (ع) بیان فرمودند [1] پیامبر (ص) بهخاطر کاری در پی زید (پسرخواندهاش) به خانۀ او رفت و زن او را در حال شستوشو مشاهده کرد و به زن او فرمود: «کسی که تو را آفرید منزّه است از اینکه برای خود فرزندی را برگزیند که نیاز به طهارت و شستوشو داشته باشد.» و منظور محمد (ص) تنها این بود که خدا را از سخن کسانی که قائل بودند ملائکه، دختر خدا هستند منزّه بداند؛ زن، زید را از آمدن محمد (ص) و اینکه به او فرمود «منزّه است کسی که تو را آفرید»، آگاه ساخت و زید، منظور محمد (ص) را نفهمید و گمان کرد که محمد (ص) چون از زیبایی زن او خوشش آمده، این جمله را گفته است. و برخلاف آنچه دمشقی ادعا میکند، محمد (ص) به زید امر نکرد که زنش را طلاق بدهد! این زید بود که به محمد (ص) گفت «زن من، اخلاق بدی دارد و میخواهم او را طلاق دهم» و محمد (ص) نهتنها موافقت نکرد، بلکه در جواب به او فرمود «همسر خود را نگهدار و از خدا بپرهیز». خواننده برای مطالعۀ توضیحات بیشتر میتواند به کتاب «دفاع از رسول» نوشتۀ دکتر علاء سالم رجوع کند. [2] • تهمت زنا همانطور که خواندیم، یوحنای دمشقی به محمد (ص) تهمت زنا میزند؛ فکر میکنم این اتهام او بر حسب سخن منسوب به عیسی علیهالسلام در انجیل است! این سخن به این شکل است: (لیکن من به شما میگویم، هرکس بهغیر علت زنا، زن خود را از خود جدا کند باعث زنا کردن اوست، و هرکه زن مطلقه را نکاح کند، زنا کرده باشد). [3] صرفنظر از درستی یا نادرستی این متن، لازم میدانم این نکته را بگویم که احکام میتواند در طول زمان بهخاطر شرایط خاص تغییر کند. [4] به عبارت دیگر فرستادهای با احکامی میآید و فرستادهای دیگر با حکم دیگری میآید؛ برای تشخیص آنکه این حکم از سوی خداست، کافی است به قانون ثابت شناخت فرستادگان و تطبیقش بر مدعی رجوع کنیم؛ بنابراین، زمانی که محمد (ص) بر طبق این قانون فرستادهای از سوی خداست، پس حکمی که او آورده نیز صحیح است و این موضوع زنا محسوب نمیشود. • نتیجهگیری مشخص شد آنچه یوحنای دمشقی سعی در ارائهاش داشت، دروغی بیش نبود و ماجرا توسط امام رضا (ع) که یکی از نوادگان محمد (ص) است و راستگوییاش از طریق قانون ثابت شناخت فرستادگان اثبات میشود، بیان شد و پیشنهادی از سوی محمد (ص) به زید داده نشد و علاقهای از سوی محمد (ص) نسبت به همسر زید به وجود نیامده بود و حتی رسول (ص) به زید توصیه فرمود که همسرش را طلاق ندهد. پانوشتها 1. عيون أخبار الرضا (ع)، الشيخ الصدوق، ج۲، ص۱۸۰و۱۸۱. 2. دفاع از رسول، شبهۀ ۷۰، نسخۀ عربی ص۳۶۹. 3. متی ۳۲:۵. 4. ر.ک: متی ۳:۱۹-۹. نقدی بر مواجهۀ حاکمیتها با دعوت یمانی با تأملی در مبانی دینی آزادی بیان و بایستههای آن به قلم: محمدهادی قرهداغی وقتی از دعوت یمانی و گسترش روزافزون آن در جهان و بهویژه در ایران عزیزمان یاد میشود، بسیاری میپرسند: هواداران سید احمدالحسن واقعاً بهدنبال چه هستند و چرا حاضرند بهخاطر اعتقادشان، اینهمه فشار امنیتی و قضایی را به جان بخرند؟ کوتاهترین پاسخ این است که یمانیها تبلیغِ عقیدۀ مذهبی خویش را نهتنها وظیفهای اخلاقی و شرعی میدانند، بلکه از دل و جان مشتاقاند آن حقیقتی را که با تحقیق منصفانه و توسل خالصانه به دست آوردهاند، به گوش دیگران هم برسانند! چونان به چشمه رسیدگانی که پس از تحمل عطشی جانفرسا در کویری تفتیده، نمیتوانند فریاد برنیاورند که: آب! آب! اما متأسفانه این شوق به سخن گفتن از عقیده را بسیاری از قدرتهای سیاسی جهان برنمیتابند و یمانیها را به جرم بیان اعتقادشان محکوم به حبس، تبعید و محرومیتهای شغلی و اجتماعی میکنند. شایان توجه اینکه حتی دستگاههای امنیتی هم، دعوت یمانی به رهبری سید احمدالحسن را دعوتی علمی و مسالمتآمیز میدانند و به پاکی و حسننیت پیروان آن اذعان دارند؛ این نکته در خلال کلمات بعضی از کارگزاران امنیتی بهوضوح بیان شده است. تمام استدلال آنها برای مقابله با این جریان اعتقادی نوپدید این است که مبادا روزی تعدادشان زیاد شود و بر ما بشورند! برای اینکه روزی برای ما دردسر درست نکنند، باید از هماکنون جلوی گسترش عقیدۀ آنها را بگیریم! اما آیا چنین رویکردی، همان قصاص قبل از جنایت نیست؟ آیا سنخیتی با آموزههای اسلامی و شیعی دارد؟ آیا حتی نادرست بودن یک عقیده، مجوز شرعی و اخلاقی لازم را برای سرکوب پیروان آن فراهم میکند؟ نگاهی به مبانی دینی حقِ آزادی عقیده و بیان خدای متعال انسان را آزاد و مختار آفریده است. امام علی (ع) به فرزندشان امام حسن مجتبی (ع) چنین سفارش میکنند: «وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً: بندۀ دیگری مباش درحالیکه خداوند تو را آزاد آفرید.» [۱] در حقیقت، برخورداری از آزادی اندیشه، عقیده و بیان، شرط نخست انسان بودن ماست؛ با برخورداری از «آزادی» است که پیمودن مسیر تکامل انسانی میسر میشود و ثواب و عقاب الهی معنا مییابد. بنابراین، هر انسانی حق دارد که عقیدۀ خویش را آزادانه برگزیند و از آن سخن بگوید؛ دیگران نیز حق دارند سخن او را بشنوند و احیاناً نقد کنند. آری سوءاستفاده از آزادی، در هر منطق و آیینی جرم محسوب میشود؛ یعنی کسی نمیتواند به بهانۀ آزادی، حقوق دیگران را نقض کند؛ مثلاً کسی حق ندارد به اسم «آزادی بیان»، به هتک حیثیت دیگران بپردازد، یا به آنها و عقایدشان توهین کند [۲] یا در شرایط جنگی، اسرار نظامی جبهۀ خودی را فاش کند. بنابراین، روشن است که شهروندان یک جامعه، در داشتن هر اعتقادی و بیان آن، یا انتقاد محترمانه و بدون هتکحرمت از عقاید و حتی عملکرد دیگران آزاد هستند و دستگیری و مجازات آنها به این سبب، با هیچیک از اصول اولیۀ اخلاق انسانی سازگاری ندارد. اعلامیۀ جهانی حقوق بشر نیز در مادههای ۱۸ و ۱۹، براساس همین بداهت فطری و اخلاقی، و البته از منظری سکولار، بر ضرورت آزادی عقیده و بیان، تأكید کرده است. از منظر باور دینی اما، توجه به یک نکته شایان توجه است: دین الهی خود در بستر گفتوگوهای آزادانه متولد میشود و رشد میکند. چطور ممکن است که دین ـکه مجموعهای از عقاید و البته شرایع استـ پس از بهرهمندی از مزیت گفتوگو، باب آن را برای همیشه ببندد؟ نه میتواند و نه حتی نیازی به سانسور و سرکوب عقیدتی دارد. دینی که به برکت گفتوگوها، اقناعها و پیروزی بر اندیشههای رقیب، در جامعهای پا گرفته، در ادامه نیز حتماً میتواند از آزمونهای گفتوگو و مناظره سرفراز بیرون بیاید و استمرار یابد! افزون بر این، درک درست و عمیق معارف وحیانی موجود در دین الهی برای خودِ باورمندان نیز، تنها در صورتی به اکمل وجه ممکن میشود که با دیگر مکاتب و اندیشهها مقایسه و سنجیده شود. قرآن کریم بهروشنی پرچمدار آزادی اندیشه و بیان است. خدای متعال در سورۀ زمر، بندگانی را که سخنها را میشنوند و بهترین آنها را بر میگزینند، شایستۀ بشارت میداند: (فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) (پس بشارت ده به آن بندگان من که به سخن گوش فرامیدهند و بهترین آن را پیروی میکنند؛ ایناناند که خدایشان راه نموده و ایناناند همان خردمندان). [۳] بدیهی است، پیروی از «احسن» تنها در صورتی میسّر خواهد بود که اقوال مختلفی طرح شده باشند؛ و این ممکن نیست، مگر در صورتی که آزادی لازم برای بیان اندیشههای گوناگون وجود داشته باشد. بهراستی، اگر قرار باشد که دست بر دهان گویندگان و صاحبان آرای مختلف بگذاریم، بندگان خدا بهترین سخن را از میان کدام گزینهها باید برگزینند؟ برخی منتقدان، جهاد ابتدایی در اسلام را مغایر با اصل آزادی عقیده دانستهاند. باید دانست در اسلام مفهومی به نام کشورگشایی یا تحمیل عقیده با شمشیر وجود ندارد و اساساً باور و اعتقاد به هیچ گزارهای را نمیتوان با اكراه و اجبار در نهاد انسانها به وجود آورد. قرآن کریم به این حقیقت تکوینی چنین اشاره فرموده است: (لاَ إِكْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی) (در دین هیچ اجباری نیست. و راه از بیراهه بهخوبی آشکار شده است). [۴] سید احمدالحسن دراینباره مینویسند: «امکان ندارد دین و عقیده با شمشیر منتشر شود، همانگونه که عقیده با شمشیر کشته نمیشود؛ بنابراین راه و روش همۀ ادیان الهی ـازجمله آخرینشان اسلامـ در دعوت بهسوی خدا، استفاده از گفتوگو و پند و اندرز است و وجود کتابهای آسمانیِ تورات، انجیل و قرآن بهترین دلیل بر این مدعاست؛ چراکه آنها کتابهایی هستند که از آنها حکمت، گفتوگو و دعوت فوران میکند، نه شمشیرهایی که خون از آنها میچکد! بنابراین، نتیجهای که بهعنوان یک مؤمن لازم است بدانیم این است که هدف از جهاد، گشودن درهای بسته برای رسیدن به مردم و رسانیدن حق به آنها و هدایت آنهاست.» [۵] در واقع، جهاد ابتدایی یا تهاجمی در اسلام با مردم و برای تحمیل دین نیست؛ بلکه با قدرتهای سلطهگری است که مانع شنیدن دعوت توحیدی حجج الهی میشوند. چنین جهادی در اسلام، در حقیقت جنگ برای آزادی بیان است. مؤمنان وظیفه دارند تحت امر حجت معصوم الهی، با طواغیت مسلط بر مردمان مستضعف ـپس از عرضه حق و عنادورزی آنانـ بجنگند تا دسترسی تمامی ابناء بشر به آموزههای وحیانی ممکن باشد. طبیعتاً در نهایت پذیرفتن یا نپذیرفتن اصل دین، و سپس التزام به واجبات عبادی آن (نماز و حج و حجاب و ...) در ید اختیار آدمی خواهد بود. حاکم و قاضی دربارۀ دینگزینی و چگونگی دینداری مردم، تنها خدای خبیر و بصیر در روز قیامت است. تاریخ زندگانی معصومین (ع) نیز نشاندهندۀ سعهصدر آنان در برابر نظرات مخالفین عقیدتی است. ائمه اطهار (ع) در فرصتهای گوناگون با دگراندیشان ـنه فقط با پیروان سایر مذاهب اسلامی، بلکه با زندیقها و ملحدهاـ به مناظره و بحث علمی مینشستهاند. مرحوم مرتضی مطهری دراینباره میگوید: «شما کی در تاریخ عالم دیدهاید که در مملکتی که همۀ مردمش احساسات مذهبی دارند، به غیر مذهبیها آن اندازه آزادی بدهند که بیایند در مسجد پیامبر [ص]، یا در مکه بنشینند و حرف خودشان را آنطور که دلشان میخواهد بزنند. خدا را انکار کنند، منکر پیامبریِ پیامبر شوند، نماز و حج و ... را رد کنند و بگویند ما اینها را قبول نداریم ... در تاریخ اسلام از این نمونههای درخشان فراوان میبینیم. به دلیل همین آزادیها بود که اسلام توانست باقی بماند. اگر در صدر اسلام در جواب کسی که میآمد و میگفت من خدا را قبول ندارم، میگفتند، او را بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلامی وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و با صراحت با افکار مخالف مواجه شده است.» [۶] بر همین اساس است که سید احمدالحسن بهعنوان وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) و امتداد خط اسلام آلمحمد (ع)، در پاسخ به شخصی که دربارۀ حکم ملحد و مرتد سؤال کرده بود، برخلاف فتاوای مشهور فقهای آخرالزمانی اسلام، چنین نوشتند: «به کشتن مرتد یا ملحد یا بیدین فتوا نمیدهم؛ و موضع من با نگارش کتاب توهم بیخدایی روشن است.» [۷] روشن است که اگرچه آزادی حقوقی عقیده و بیان در امتحان عالَم دنیا یک بداهت فطری و طبیعی است و اسلام نیز بر آن صحه میگذارد، اما خداوند متعال در روز حساب انسان را بهقدر سعی و ظرفیتی که دارد، بر باورها و رفتارهایش مؤاخذه خواهد نمود. قرآن کریم میفرماید: (وَلاَ تَقْفُ مَا لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً) (و چیزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن؛ زیرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد). [۸] بنابراین، تأکید بر این نکته لازم است که آزادیِ اعتقادِ انسانها بهمعنی تأیید پلورالیسم و نفی امکان دستیابی انسانها به حقیقت واحد نیست. نگاهی به آزادی بیان سیاسی در اسلام افزون بر آزادی بیان اعتقادی، در اسلام اصیل آلمحمد (ع) آزادی بیان سیاسی نیز در حد اعلای خود به رسمیت شناخته شده است. امام علی (ع) بهعنوان اولین حاکم مشروع و مذکور در وصیت رسول خدا (ص)، چنین میفرمایند: «با من آن گونه كه با زمامداران ستمگر سخن گفته مىشود سخن نگویید و آنگونه كه مردم خود را در برابر حاكمان تندخو و جبّار حفظ میكنند، خویش را محدود نسازید و بهطور تصنّعى با من رفتار نكنید. هرگز دربارۀ من گمان مبرید که از سخن حقی که به من گفته شود ناراحت میشوم... .» [۹] در عمل نیز میبینیم که مثلاً جماعت منحرف خوارج نهتنها سیاستهای حضرت را آزادانه نقد میکنند، بلکه بسیاری اوقات حتی در ملأعام، به ایشان جسارت و هتاکی میکنند. در یکی از این موارد، نیروهای حکومتی خواستند به شخص هتاک حملهور شوند، اما حضرت فرمودند: «آرام باشید! جواب دشنام، دشنام است یا گذشت از گناه؟!» [۱۰] امام علی (ع) در واکنش به تلاش خوارج برای بر هم زدن سخنرانی ایشان کلامی فرمودند که نشانگر رویکرد اساسی حکومت اسلامی در برخورد با مخالفان سیاسی است: «اگر آنان سکوت کنند، با آنان مانند دیگران رفتار مىکنیم و اگر سخن بگویند، پاسخ مىگوییم و اگر شورش کنند با آنها نبرد مىکنیم.» [۱۱] صبر و بردباری حضرت در برابر مخالفان، حتی پساز تدارک نظامی آنها (اعم از اصحاب جمل، خوارج و معاویه) شگفتانگیز است. ایشان برای روشنگری و تعامل، بارها بهسمت اردوگاه نظامی مخالفان، سفیر صلح اعزام میکردند تا حتیالامکان، از درگیری و خونریزی جلوگیری شود و هیچگاه به یاران خویش اجازه نمیدادند که حتی در روز نبرد، آغازگر جنگ باشند! [۱۲و۱۳] وجوب برخی بیانها از دیدگاه اسلامی اسلام نهتنها به آزادی بیان عقیده در تمامی عرصههای علمی و اجتماعی احترام میگذارد، بلکه بیان حقایق دینی و هشدار نسبت به انحراف از حق را واجب میداند، مگر در شرایطی خاص؛ نظیر مواقف تقیه. از منظر قرآن، کتمان حقیقت دینی، بهویژه اگر در ارتباط با اثبات حق فرستادگان مظلوم الهی باشد که نام و اوصافشان در متون دینی ذکر شده، یکی از گناهان بزرگی است که انسان را مستحق لعنت خدای متعال میکند: (إِنَّ الَّذِینَ یكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَینَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَینَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتَابِ أُولَئِكَ یلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ) (کسانی که نشانههای روشن، و رهنمودی را که فرو فرستادهایم، بعد از آنکه آن را برای مردم در کتاب توضیح دادهایم، نهفته میدارند، آنان را خدا لعنت میکند، و لعنتکنندگان لعنتشان میکنند). [۱۴] در آیین اسلام، کسانی که از قرآن و سنت پیامبر (ص) و اوصیایش (ع) اطلاع کافی دارند، مجاز نیستند در برابر انحرافها و بدعتها سکوت کنند. در روایتی مشهور از پیامبر اکرم (ص) چنین وارد شده است که فرمود: «إِذَا ظَهَرَتِ اَلْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَلْیظْهِرِ اَلْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ إِلاَّ فَعَلَیهِ لَعْنَةُ اَللّهِ وَ اَلْمَلائِكَةِ وَ اَلنّاسِ أَجْمَعِینَ: آنگاه که بدعتها در میان امّت من آشکار شد، باید عالمان علم خود را آشکار کنند، وگرنه مشمول لعنت خدا میگردند). [۱۵] همچنین یکی از فرایض اسلامی مؤکد، امر به معروف و نهی از منکر است. قرآن کریم در سورۀ توبه، این فریضه دینی را از نخستین خصیصههای مؤمنان میداند: (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَیقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ ...) (و مردان و زنان با ایمان، برخی دوستان برخی دیگرند، که به کارهای پسندیده امر میکنند، و از کارهای ناپسند نهی میکنند، و نماز را بر پا میکنند و زکات میدهند...). [۱۶] و امام باقر (ع) آن را مقدمۀ برپایی سایر شعائر دینی در جامعۀ اسلامی معرفی فرمودند: «إِنَّ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْی عَنِ اَلْمُنْكَرِ فَرِیضَةٌ عَظِیمَةٌ بِهَا تُقَامُ اَلْفَرَائِضُ: امر به معروف و نهى از منكر فریضه و واجب عظیم و بزرگى است كه فرایض و واجبات [دیگر]، تنها با آنها برپا مىشود.» [۱۷] امروز رساندن خبر ظهور منجی موعود ادیان و فرستادۀ امام مهدی (ع) را میتوان یکی از مصادیق روشن امر به معروف، بلکه عظیمترین مصداق آن دانست. به عبارت دیگر، دعوت به پیروی از سید احمدالحسن، بهعنوان حجت خدا بر زمین، دعوت به پذیرش حاکمیت خداست که بزرگترین معروف ترکشده در روزگار ما به شمار میآید. همچنین سخن نگفتن از وصیت رسول خدا (ص)، مصداق «کتمان ما انزل الله» است؛ و خاموش ماندن در برابر انحراف امت از اختصاص امامت و حکومت به صاحبان وصیت، و مصداق سکوت در برابر بدعتهاست. چنین سکوتی به فرمودۀ حدیث نبوی، آدمی را مشمول لعنت خدا و ملائکه میسازد! همچنین، امروز رساندن حق به مردم جهان، بزرگترین نصرت و یاری برای دین خدا و مصداق «جهاد با کلمه» در پیشگاه خلیفه خداست و جهاد ـبه فرمودۀ امیرالمؤمنین (ع)ـ دری از درهای بهشت است که خداوند برای خاصّان از اولیایش گشوده است. [۱۸] سید احمدالحسن بهعنوان رهبر الهی دعوت مهدوی میفرمایند: «بهترین عمل در این زمان، رساندن حق به مردم است تا آنها را از دام ابلیس نجات دهید.» [۱۹] اساساً اهتمام به نصرت حق، معیاری برای سنجش صدق ادعای ایمان انسانهاست. خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: (إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا) (کسانی که فرشتگان جانشان را میستانند درحالیکه بر خویشتن ستم کرده بودند، از آنها میپرسند: در چهکاری بودید؟ گویند: ما در روی زمین مردمی بودیم مستضعف و زبونگشته. گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ مأوی و جایگاه اینان جهنم است و چه بد سرانجامی است). [۲۰] سید احمدالحسن در تفسیر این آیۀ شریفه، هشداری تکاندهنده به مؤمنان میدهند. ایشان میگویند: «اینها ایمان به ولیّ خدا را اظهار میکنند و ادعای ایمان به ولایت دارند ولی بدون عذر واقعی، در عمل کوتاهی میورزند و این فقط بهخاطر نفاقی است که در دلهایشان نهفته است و آنها اینگونه میگویند که ما (مُسْتَضْعَفِینَ فِى ٱلْأَرْضِ) (مستضعف و زبونگشته در این سرزمین هستیم)؛ ولی استضعاف آنها واقعی نیست، بلکه با حُب دنیا و تمایل به آن، و نیز حُب زندگی و ترس از مرگ، خود را زبون و مستضعف نمودهاند؛ چراکه اگر ایمانشان واقعی میبود، به عمل همراه با ولیّ خدا اقدام میکردند؛ حتی اگر در معرض خطرات قرار میگرفتند.» [۲۱] سید یمانی در تفسیر (أَرْضُ اللَّهِ) (زمین خدا) نیز میگویند: «ولیّ خدا و علم فراگیر او همان زمین پهناور خداوند است... تا بهسوی خدا در ولیِّ خدا مهاجرت کنید.» [۲۲] بنابراین، مؤمن حقیقی در عمل به فرمان امام خویش کوشاست و بیتردید، هرگونه کوتاهی بهخاطر حب دنیا و ترس از مرگ، کاشف از نفاقِ درونیِ خزنده و خطرناکی است که باید از آن به خدا پناه بُرد. براساس آنچه در این مختصر ذکر شد، پیروان دعوت یمانی نهفقط امکان بیان عقیدۀ خویش را حقی انسانی و اسلامی میدانند، بلکه آن را وظیفه و تکلیفی الهی به شمار میآورند. نگاهی به اسلوب و بایستههای بیان عقیدۀ دینی روشن شد که بیان حقایق دینی ـجز در شرایط تقیهـ بر مؤمنان واجب است؛ اما شیوۀ درستِ عمل در این مسیر کدام است؟ خدای متعال از سویی بندگان خویش را به شنیدن سخنها و پیروی از بهترین آنها تشویق میکند، و از دیگر سو، پیامبر خویش (ص) را امر میکند که بندگانش را با حكمت، پند نیکو و نیکوترین جدالها بهسوی حق فرا بخواند: (ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ) (با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شیوهاى] كه نیكوتر است مجادله نماى. در حقیقت پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راهیافتگان [نیز] داناتر است). [۲۳] بنابراین، مؤمنان مجاز نیستند که برای بیان معارف دینی و اثبات حق اهلبیت (ع)، مرتکب مغالطه، دروغگویی، اتهامزنی، یا تندخویی و پرخاشگری شوند و البته نیازی هم به این امور ندارند! سید احمدالحسن در پاسخ به سؤال یکی از انصار ایرانی امام مهدی (ع) تأکید کردند: «... در بیان حاکمیت و عقاید صحیح اشکالی وجود ندارد، ولی بدون تهاجم و تحریک دیگران؛ پس باید بحث و گفتار [صرفاً] علمی و [همراه با] طرح حجت و دلیل باشد.» [۲۴] در مذهب حقیقی آلمحمد (ع) هدف وسیله را توجیه نمیکند و هیچ مؤمنی اجازه ندارد از ابزارهای غیرشرعی یا غیراخلاقی، حتی برای یاری دعوت حق استفاده کند. سید احمدالحسن در صفحۀ فیسبوک خویش، ضمن اشاره به اخلاق الهی «مسلم بن عقیل» بهعنوان فرستادۀ امام حسین (ع) در مواجهه با دشمن خونخواری چون عبیدالله بن زیاد، چنین نگاشتند: «زمانیکه ابنزیاد در خانۀ هانی بن عروه زیر تیغ شمشیر مُسلِم بن عقیل بود، مسلم اقدام به کشتن او نکرد؛ این حرکت، گامی بود که شریک همدانی و هانی را که رئیس قبیله و از شرافتمندانی بودند که بسیار به اخلاق اهمیت میدادند، حیران کرد؛ زیرا آنان اخلاق مسلم را درک نمیکردند، [اخلاقی] که او را از خیانت [و ناجوانمردی] حتی نسبت به دشمنترین دشمنانش باز میداشت.» [۲۵] آری، دعوت اولیای الهی نهتنها از هر رفتار غیرشرعی یا غیراخلاقی مبرّاست، بلکه مبتنی بر اخلاق کریمانه و والاست. سید احمدالحسن در مصاحبۀ صوتی خویش با رادیو المنقذ (پخش از دیترویت)، بر تبعیت از قرآن و سیرۀ معصومین (ع) در تبلیغ چنین تأکید کردند: «ما مردم را با حکمت و موعظۀ حسنه دعوت میکنیم، همانگونه که خدای سبحان و بلندمرتبه در قرآن به ما امر کرد و چنانکه گذشتگان ما، امامان صالح (صلوات خدا بر آنان) عمل کردند؛ و هرکس که بخواهد بشنود بیشتر به او میگویم و هرکس رد کند، پس او در راه خویش و ما در راه خویش هستیم. و همیشه به مؤمنین میگویم که با انسان محترم با مهربانی و دلسوزی رفتار کنید، هرچند مخالف ما باشد. این قانون کلی برای رفتار ما با کسانی است که با ما اتفاقنظر ندارند؛ فرقی ندارد که در حال رساندن دعوت حق به آنها باشیم یا در ارتباطات زندگیِ روزمره باشد؛ مانند ارتباطات همۀ مردم... .» [۲۶و۲۷] سید احمدالحسن در بخش دیگری از این مصاحبه گفتند: «دعوت یمانی بین مردم تفرقه نمیاندازد؛ بلکه دعوتی برای اجتماع حول حق است که با ادلۀ عقلی و منطقی و شرعی است. دعوتی به حکمت و موعظۀ حسنه است و ما نسبت به هیچ فردی ابتدائاً دشمنی نداریم. آنچه نسبت به مخالفینمان مطرح میکنیم مناقشۀ علمی است و بیان فساد نظراتشان از جهت علمی و با ادلۀ عقلی و از منابع مورد قبولشان.» بااینحال، مخالفین دعوت بهدلیل وحشت از منطقِ استوارِ دعوت و گرایش روزافزون مردمِ پاکنهاد به آن، از هیچگونه نشر تهمت و توهین علیه آن فروگذار نبوده و بارها و بارها به حملۀ نظامی و خشونتبار علیه انصار امام مهدی (ع) اقدام کردهاند. در مقابل اما، انصار امام مهدی (ع) تنها به «روشنگری» و «دفاع» مظلومانه از خویش پرداختهاند. سید احمدالحسن در سال ۲۰۱۷ و پس از حملۀ نیروهای امنیتی عراق به مکتب ایشان، در پیام مهمی گفتند: «... دوست داریم برای شما بیان کنیم و به شما اطمینان دهیم که برای ما امکانپذیر نیست زندگی یا امنیت فردی از شما را مورد هدف بدی قرار دهیم. دعوت ما، عقایدی است و از روز اول دعوت، به حکمت و موعظۀ حسنه دعوت میکرد. گاهی اوقات نسبت به عقیدۀ معین یا اندیشۀ معینی که با آن اختلاف داریم، انتقاد میکنیم؛ ولی این مسئله، اصلاً به این معنا نیست که ما میخواهیم به امنیت افرادی که این عقیده را دارند و به آن اعتقاد دارند، خللی وارد کنیم. برخی از افراد امنیتی و محافظ هستند که وظیفۀ محافظت از مرجعیتهای در نجف را دارند و جزو مؤمنین به این دعوت هستند و مدتی قبل، از من پرسشی پرسیدند که آیا بر ما لازم است که از این کار، استعفا بدهیم و دوری کنیم؟ ولی من آنان را به انجام کار واجبشان که نسبت به آن تکلیف شدند، به بهترین شکل و کاملترین صورت راهنمایی کردم. بدانید که خون و امنیت شما، نزد ما مورد احترام است و مخصوصاً غیرعراقیها. دوست داریم که به آنان اطمینان بدهیم و بیان کنیم که آمادگی حمایت از ایشان را داریم و آنان را آزار نمیدهیم. دعوت مهدوی، جهانی است و انصار آن، در برخی از کشورها، بیشتر از انصار آن در عراق هستند... .» [۲۸] دکتر علاء سالم سخنگوی رسمی دفتر رسمی دعوت یمانی در نجف نیز در گفتوگوی تلویزیونی در پاسخ به مجری برنامه دربارۀ رابطۀ دعوت یمانی با مرجعیت میگوید: «دربارۀ ارتباط ما با مرجعیت دینی [باید بگویم]: مانند ارتباط ما با دیگر مردم است. یعنی ما برای همگی، خیر و خوبی را آرزو میکنیم؛ و در دلهایمان، هیچ دشمنی و کوتاهی دید و کینهای نسبت به دیگران نداریم... .» [۲۹] جمعبندی و نتیجهگیری دعوت یمانی، دعوتی عقیدتی و بر مبنای ثقلین است و همگان را بیهیچ دشمنی و عداوتی به حق فرامیخواند. مؤمنان به این دعوت الهی، طبق مبانی مسلّم دینی و اخلاقی، بیان عقیدۀ خویش را نهتنها حق مشروع، که تکلیف انسانی و اخلاقی خویش میدانند. یمانیون در مسیر عمل اجتماعی و تبلیغی خویش، طبق آموزههای قرآن و اهلبیت (ع) و با تأسّی به رهنمودهای امامشان سید احمدالحسن، از استدلالهای حکیمانه، پندهای شایسته و نیکوترین روشهای جدال تخطی نمیکنند؛ اما متأسفانه تاکنون بسیاری از حاکمیتهای سیاسی جهان، بهویژه در کشورهای اسلامی، جانب انصاف و عدالت را رعایت نکردهاند و بهجای برگزاری همایشهای گفتوگو، دست به برخوردهای سلبی و سرکوبگرانه علیه این دعوت زدهاند. طبق سیرۀ علوی (بهعنوان شاخص حق)، حتی مخالفینِ تند سیاسی هم تا زمانی که دست به شورش نزنند، قابلیت پیگرد قضایی و امنیتی ندارند، چه رسد به پیروان دعوتی عقیدتی و علمی. بنابراین، بر حاکمیتهای مسلمان ـحتی اگر عقیدۀ یمانیون را حق نمیدانندـ لازم است که با امعان نظر در مبانی اسلامی آزادی اندیشه و بیان، در رفتار خویش تجدیدنظر کنند و بدانند که پاسخ اعتقاد و بیان علمی، داغ و درفش نیست! بالاتر از این، شایسته است سیاستمداران، بهویژه حاکمان کشورهای اسلامی، بهدور از هیاهوهای سیاسی و بدون اکتفا به بولتنهای مغرضانه، در ادلۀ دعوت الهی سید احمدالحسن نیک بنگرند و فرصت نجات خویش و مردم کشورهایشان را از فتنههای هولانگیز آخرالزمان، مبدّل به اسباب نزول عذابی عظیم و ریشهکنکننده ننمایند؛ والحمد لله اولاً و آخرا. پینوشتها 1. نامه ۳۱ نهجالبلاغه. 2. توهین به یک عقیده، هرچند غلط، توهین به شخصیت باورمندان به آن محسوب میشود و باب گفتوگو و اصلاح را مسدود میکند؛ اما اینکه برخی شکستن بتها توسط ابراهیم نبی (ع) را دلیل بر جواز اهانت میدانند، از سوءفهم آنان ناشی میشود؛ چراکه حرکت ابراهیم (ع)، بیان یک تناقض در عقیدۀ خرافی بتپرستان با یک تلنگر حکیمانه بود، وگرنه راههای زیاد دیگری برای اهانت به بتپرستی وجود داشت. ایشان حتی بت بزرگ بتکده را سالم گذاشتند. 3. زمر، ۱۷ و ۱۸. 4. بقره، ۲۵۶. 5. کتاب «جهاد درب بهشت است»، ص ۸۷. 6. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات اسلامی، پائیز ۱۳۶۱، ص ۱۴. 7. پیام فیسبوک، ۲۰آوریل ۲۰۱۸م. 8. اسراء، ۳۶. 9. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶. 10. نهج البلاغه، حکمت ۴۲۰. 11. محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، ج ۴، ص ۵۳. 12. رک: مهوری، محمدحسین، سیره امیرالمؤمنین (ع) در برخورد با مخالفان جنگطلب، فصلنامه حکومت اسلامی، ش ۱۷. 13. پاسخ سید احمدالحسن در واکنش به انتقادهای یکی از مؤمنین خواندنی است: «و هیچکسی بر دیگری برتری ندارد مگر با تقوا. و اگر به نظر یکی از شما احمدالحسن در روزی از روزها عدالت نورزید، یا بهشکل نادرستی رفتار نمود، پس در برابر من بایست و هرچه خواستی بگو! ... احدی از شما گمان نکند که سینهام با شنیدن شکایت یا نقد یا هر سخنی از هر انسانی به تنگ میآید، چه مؤمن باشد و چه مخالف.» (پیام فیسبوک، ۲۲مه ۲۰۱۴م) 14. بقره، ۱۵۹. 15. کلینی، ج ۱، ص ۵. 16. توبه، ۷۱. 17. کافی، ج ۵، ص ۵۵. 18. کافی، ج ۵، ص ۴. 19. پاسخهای روشنگرانه، ج ۵، س ۴۰۷. 20. نساء، ۹۷. 21. متشابهات، ج ۴، پرسش ۱۴۹. 22. همان. 23. نحل، ۱۲۵. 24. کامنت فیسبوک، ۱۴نوامبر ۲۰۱۷م. 25. پیام فیسبوک، ۳۰سپتامبر ۲۰۱۸م/ ۸ مهر ۱۳۹۷. 26. مصاحبه با رادیو منجی بشریت، ۱۹ژانویه ۲۰۱۶/ ۲۹ دی ۱۳۹۴. 27. سید احمدالحسن در کلامی پدرانه به انصار امام مهدی (ع) یادآور میشوند که: «نیامدهام تا خانههای مردم و ارتباطات اجتماعی ایشان را نابود کنم؛ بلکه آمدم تا "انسان" بسازم و حقیقتش را به او بشناسانم، اگر خواهان شناخت برای رسیدن به خدا باشد، تا فرستادۀ خداوند و سفیر او در خلقش بشود. آنچه از شما در این برهه میخواهم این است که دین حق را بیاموزید و فرستادگان خداوند بهسوی نزدیکان و جامعۀ خویش باشید.» (پاسخهای روشنگرانه، ج ۷، پرسش ۷۶۲). 28. پیام فیسبوک، ۷شوال ۱۴۳۸/ 2ژوئیه ۲۰۱۷. 29. مصاحبه با شبکه دجله، رمضان ۱۴۳۸.