نشریه زمان ظهور 167

بحثی مبسوط و خواندنی درباره «کلمه»! منظور از کلمة الله یا کلمه خداوند که در متون کتب آسمانی ذکر شده چیست؟ کنفرانس ارائه‌شده توسط «دکتر عادل سعیدی» سلام علیکم و رحمةالله و بركاته عنوان بحث امروز ما «كلمة الله» است. كلمة الله در تمامی ادیان موجود است؛ تورات، زبور، انجیل، در تمامی آن‌ها آمده است؛ اما اگر بخواهیم آن را به‌عنوان کلمه‌ای که در قرآن آمده بررسی کنیم، قرآن کریم می‌فرماید: (قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ الله) [۱] (بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به‌سوی کلمه‌ای که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را ـ‌غیر از خدای یگانه‌ـ به خدایی نپذیرد.»). این کلمه و این آیه برای مسلمانان، محوری برای ایجاد صمیمیت و نزدیکی است؛ نزدیک شدن به مسیحیان، نزدیک شدن یهودیان، حتی ایجاد نزدیکی بین خود مسلمانان... این محور تقریب و نزدیکی چه می‌گوید؟ می‌گوید: بیایید به‌سوی کلمه‌ای که میان ما و شما یکسان است. کلمۀ یکسان چیست؟ قوانین و مسائل مشخصی وضع می‌شود تا به یکدیگر نزدیک شوند؛ مثلاً صاحب این دین مجموعه‌ای از امور را قرار می‌دهد تا به دین دیگر نزدیک شوند؛ اما الآن به مرحله‌ای رسیده‌اند که می‌گویند: (عیسی به دین خود، و موسی به دین خود)! گویی دین عیسی (ع) با دین موسی (ع) متفاوت است! این گروه‌ها معنای این آیه را نفهمیده‌اند: (بیایید به‌سوی کلمه‌ای که میان ما و شما یکسان است). این کلمه چیست؟ آیا سخنی است که در کتب مقدس وجود دارد؟ یعنی آیا این کلام در تورات هست؟ یا در زبور؟ یا در انجیل؟ یا در قرآن؟ این سخنی که همۀ ادیان برای ایمان به خداوند باید به‌سمت آن بیایند؛ پس چرا با یکدیگر اختلاف دارند و اگر مراد از کلمۀ خداوند همین سخنی باشد که در متون مقدس، ثبت‌وضبط و نوشته شده، پس سبب اختلافشان چیست؟ اگر این کلام و این کتاب موجود، راهی است تا آن‌ها به‌سمتش بیایند و آنان را به وحدت و هم‌بستگی برساند، پس چرا دچار اختلاف هستند؟ پیامبر خدا اشعیا (ع) کلامی ‌دارد و می‌فرماید: (گیاه خشک شد و گل پژمرده گردید، اما کلمۀ خدای ما تا ابدالآباد استوار خواهد ماند). [۲] شمعون پطرس، وصی حضرت عیسی نیز کلام پیامبر خدا اشعیا را تأیید می‌کند؛ زیرا کلام پیامبران و فرستادگان، یگانه و از نزد خدای یگانه است. پطرس می‌فرماید: (زیرا هر بشری مانند گیاه است و تمام جلال او چون گُل گیاه. گیاه پژمرده شد و گُلش ریخت، اما کلمه خدا تا ابدالآباد باقی است. و این کلمه‌ای است که به آن بشارت داده شُدید). [۳] آری، پطرس می‌فرماید که ‌این کلمه بشارتی از جانب پروردگار است؛ بشارتی از جانب پروردگار به‌سوی شما. این کلمه بشارت خداوند برای جهانیان است که به آن متمسک شوند، اگر بدن انسان مانند گیاه باشد، این گیاه شکوفه نمی‌کند مگر اینکه آن را آبیاری کنید. پس هنگامی‌ که شما به گیاهان آب می‌دهید، مطمئناً رشد می‌کنند و اگر از آب دادن به آن‌ها جلوگیری کنید، می‌افتند، پژمرده می‌شوند و می‌میرند. به‌ همین خاطر قرآن می‌فرماید: (بگو به من خبر دهید اگر آب‌های (سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه‌کسی می‌تواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!)[۴] این آب گوارا همان چیزی است که موجب روییدن و رشد این گیاه یا انسان می‌شود... بسیار خب؛ این کلمه، همۀ اهل کتاب را نشانه گرفته؛ تورات، زبور، انجیل. (بگو: ای اهل کتاب! بیایید به‌سوی کلمه‌ای که میان ما و شما یکسان است)، برخی تصور می‌کنند که براساس این آیه، این مسلمانان هستند که مسیحیان و یهودیان را به کتاب خداوند فرامی‌خوانند و می‌گویند به‌سوی کتاب خدا بیایید؛ درحالی‌که این آیه بدین معنا نیست. ما در این بحث مشاهده خواهیم کرد که منظور از اینکه به‌سوی این کلمه بیایید چیست؟ آیا منظور این است که به‌سوی قرآن بیایید؟ بیایید تا به یکدیگر نزدیک شویم؟ بیایید تا هریک از ما از برخی از اعتقاداتمان دست بکشیم تا به کلمه و سخن یکسانی برسیم؟ در این بحث، مشاهده می‌کنیم در سِفر «عاموس» از کتاب مقدس، بر این تأکید شده که مردم کلمهٔ پروردگار را طلب می‌کنند: (خداوند به‌ جلال‌ یعقوب‌ قسم‌ خورده‌ است‌ كه‌ هیچ‌كدام‌ از اعمال‌ آنان را هرگز فراموش‌ نخواهم‌ كرد. آیا به‌ این‌ سبب‌ زمین‌ متزلزل‌ نخواهد شد و همۀ‌ ساكنانش‌ ماتم‌ نخواهند گرفت‌؟ ... و عیدهای‌ شما را به‌ ماتم‌ و همۀ آوازهای شما را به‌ مرثیه‌ها مبدّل‌ خواهم‌ ساخت‌. و هر فرد رأی خواهد داد. اینک‌ خداوند یهُوَه‌ می‌گوید: ایامی ‌می‌آید كه‌ گرسنگی‌ بر زمین‌ خواهم‌ فرستاد؛ نه‌ گرسنگی‌ از نان‌ و نه‌ تشنگی‌ از آب،‌ بلكه‌ از شنیدن‌ كلام‌ خداوند. و ایشان‌ از دریا تا دریا و از شمال‌ تا مشرق‌ پراكنده‌ خواهند شد و گردش‌ خواهند كرد تا کلمهٔ خداوند را بطلبند). [۵] ملاحظه کنید در سفر عاموس مطلب مهمی‌ وجود دارد. می‌فرماید: هیچ‌كدام‌ از اعمال‌ آنان را هرگز فراموش‌ نخواهم‌ كرد، اعمالشان چه بوده؟ مردم چه عملی انجام داده‌اند که سزاوارِ آن شده‌اند که بر آن‌ها عذاب نازل شود؛ سزاوار آن شده‌اند که‌ این گیاه و شکوفه از آب محروم شوند؛ این چه مجازاتی است؟ می‌گوید و حتی آوازهای شما را به‌ مرثیه‌ها مبدّل‌ خواهم‌ ساخت‌؛ یعنی غمگین است و شاد نیست، حتی ترانه‌هایشان غمگین است و به مرثیه‌خوانی بدل می‌شود؛ چرا؟ [چون] هر فرد رأی خواهد داد، مردم رأی دادند، مردم به انتخابات و شورا روی آوردند، این انتخابات و این شورا که به‌خاطر آن رأی دادند و کلمۀ پروردگار را فراموش کردند. به کلمه خداوند و کلمه پروردگار برگشتیم؛ آیا این کلمه همان سخنان موجود در کتب مقدس است؟ خواهیم دانست. قرآن نیز به اختلافی که در میان آنان پدید آمده گواهی می‌دهد: ([در آغاز] همۀ مردم امّت واحدی بودند، سپس اختلاف کردند؛ و اگر کلمه‌ای از سوی پروردگارت از قبل صادر نشده بود، در میان آن‌ها در آنچه اختلاف داشتند داوری می‌شد [و سپس همگی به مجازات می‌رسیدند]). [۶] پس اگر سخن خداوند در کتب مقدس، همان کلمۀ خداوند بود، دچار اختلاف نمی‌شدند؛ همچنین در جای دیگر نیز به‌صراحت می‌فرماید: (و اگر کلمه‌ای از سوی پروردگارت از قبل صادر نشده بود، عذاب الهی به‌زودی دامان آنان را می‌گرفت). [۷] این کلمه چیست؟ پیش از آنکه به ‌این کلمه بپردازیم، به سراغ تفاسیری از اهل‌سنت می‌رویم. بیشتر تفاسیر آن‌ها این‌گونه است که می‌گویند: این کلمات خداوند یا این کلمات تام و کامل، معنایی مرتبط با جهان هستی یا تشریع دارند؛ مثلاً اینجا بر روی تابلو، اقوالی وجود دارد که می‌گوید این کلمات مرتبط با جهان هستی است، مثل روایتی از رسول خدا که ابن‌تیمیه آن را چنین نقل می‌کند: «به کلمات تام خداوند پناه می‌برم که نه نیکوکار از آن تجاوز می‌کند و نه بدکار.» [۸] و نَوَوی می‌گوید: «منظور از این سخن پیامبر: "به کلمات تام و کامل خداوند پناه می‌برم" کلماتی است که عیب و نقصی در آن وجود ندارد، یا کلمات سودمند و شفادهنده، یا اینکه منظور از آن، قرآن است.» [۹] همچنین تفاسیری از شیخ ابن‌تیمیه و دیگران وجود دارد که می‌گوید این کلمات، مرتبط با هستی بوده یا کلماتی تشریعی است و از این فراتر نمی‌روند و آن را از قرآن می‌دانند؛ مثلاً ابن‌عثیمین می‌گوید: «کلمات تام و کامل خداوند، همان کلماتی است که دربردارندۀ عدالت و صداقت است؛ چنان‌که قرآن می‌فرماید: و کلمۀ پروردگار تو با صداقت و عدالت، کامل شد. در اینجا ممکن است که منظور از کلمات، کلمات مرتبط با هستی باشند، و نیز کلمات شرعی. همانا انسان به کلمات شرعی خداوند پناه می‌جوید؛ مثلاً به قرآن، مانند پناه جستن به سوره‌های فلق و ناس (معوّذتین)، و نیز به‌ آیات مرتبط با هستی پناه می‌برد، و خداوند نیز با کلمات خود در هستی، در برابر شیطان رجیم از او حفاظت می‌کند.» [۱۰] همچنین در میان شیعیان، تفاسیری از شیخ طبرسی و سید طباطبایی وجود دارد: «و کلمۀ کافران را پست و پایین قرار داد و کلمۀ خداوند بلندمرتبه است.» [۱۱] علامه طبرسی در تفسیر این آیه چنین می‌گوید: «(کلمۀ خداوند بلندمرتبه است) بدین مرتبه است که آن والا و یاری‌شده است، و کسی نمی‌تواند آن را جعل کند؛ زیرا امکان ندارد به خلاف حکمت دعوت کند؛ برخی نیز می‌گویند منظور از کلمۀ کفار، کلمۀ شرک است و کلمۀ خداوند همان کلمۀ توحید و عبارت "لا اله الا الله" است.» و علامه طباطبایی می‌گوید: «کلمۀ خداوند همان وعده داده شدن به یاری شدن و آشکار ساختن دین و کامل شدن نور است؛ همان والا و بلندمرتبه و چیره، خداوند عزیز و شکست‌ناپذیر است و حکیمی ‌است که در خواست و عملکرد خود نادانی و اشتباه ندارد؛ همچنین او بر این تأکید می‌کند که ‌این کلمه جلوه‌گرِ قرآن است.» [۱۲] این تفاسیری که دیدیم از تفاسیر اهل‌بیت به دورند؛ آری، تفاسیری وجود دارد که از معنای کلمه سخن می‌گوید، اما تمرکز آن‌ها بر مسئلۀ توحید و قرآن و سخنان موجود در کتب مقدس است. در ارتباط با مسیحیان باید گفت که ‌این مسئله در نگاه آن‌ها قطعی و بدون اختلاف است؛ در باب اول از انجیل یوحنا چنین آمده است: (در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزد خدا بود، و کلمه خدا بود). [۱۳] در نگاه آن‌ها قطعی است که کلمه همان خداست، و او کیست؟ او همان عیسی (ع) است؛ بنابراین در نگاه مسیحیت، قطعاً کلمه یک انسان است، اما آن‌ها می‌گویند که ‌این کلمه لاهوت مطلق است. بحث امروز ما مسئلۀ لاهوت نیست. بحث پیشین ما در این خصوص بود. بحث امروز در رابطه با کلمه است. تنها این نکته را می‌گوییم که آنچه ابتدا و انتها دارد، حادث است و نمی‌تواند لاهوت مطلق باشد؛ هرکس بخواهد می‌تواند به کلام سید احمدالحسن(ع) در کتاب توحید مراجعه کند؛ آنجا که لاهوت مسیح را در رابطه با کلمه مورد بررسی قرار داده است. در قرآن به کلماتی اشاره شده و تحت عنوانِ بشارت به یک انسان، از آن‌ها یاد شده است: ([به یاد آورید] هنگامی ‌را که فرشتگان گفتند: «ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از طرف خودش بشارت می‌دهد که نامش «مسیح، عیسی پسر مریم» است؛ درحالی‌که در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیت خواهد بود؛ و از مقرّبان [الهی] است). [۱۴] مسیح کلمه است (مسیح عیسی بن مریم فقط فرستادۀ خدا، و کلمه [و مخلوق] اوست، که او را به مریم القا نمود؛ و روحی [شایسته] از طرف او بود. بنابراین، به خدا و پیامبران او، ایمان بیاورید). [۱۵] بنابراین کلمه یا کلمة‌الله همان عیسی است و قرآن این را تأیید می‌کند. چه‌کسی این کلمه را تصدیق نمود؟ پیامبر خداوند یحیی این کلمه را تصدیق کرد: (و هنگامی‌ که او در محراب ایستاده، مشغول نیایش بود، فرشتگان او را صدا زدند که: «خدا تو را به» یحیی «بشارت می‌دهد؛ (کسی) که کلمه خدا [= مسیح‌] را تصدیق می‌کند؛ و رهبر خواهد بود؛ و از هوس‌های سرکش برکنار، و پیامبری از صالحان است). [16] آیات به‌روشنی بیان می‌کنند که کلمه یک انسان است، اما در این بین، کلماتی جز عیسی (ع) نیز وجود دارند و قرآن به‌صراحت می‌گوید کلماتی وجود دارد و عیسی از آن کلمات است: (او آن را کلمۀ پاینده‌ای در نسل‌های بعد از خود قرار داد، شاید به‌سوی خدا بازگردند). [۱۷] بنابراین کلمۀ پابرجایی در نسل و فرزندان او وجود دارد، و امام صادق (ع) در پاسخ به سؤال مفضل بن عمر، درباره ‌این کلمه چنین می‌گوید: امام صادق (ع) وقتی مفضل در خصوص آیه (و آن را کلمه‌ای باقی در نسل‌های بعد قرارداد) از ایشان پرسید، فرمود: «منظور از آن امامت است که خداوند تا روز قیامت آن را در نسل حسین قرارداد.» [۱۸] یعنی مردانی از نسل حسین، کلمات خداوند هستند، همچنان‌که عیسی کلمه خداوند بود. آدم (ع) با همین کلمات امتحان شد، و پیامبر خدا ابراهیم (ع) نیز با همین کلمات مورد امتحان قرار گرفت: ([به خاطر آورید] هنگامی ‌که خداوند، ابراهیم را با کلمات آزمود و او به‌خوبی از عهدۀ‌ این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من [نیز امامانی قرار بده!]» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد! [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایستۀ ‌این مقام‌اند]».). [۱۹] در رابطه با آدم که کلمات را از پروردگارش آموخت و نیز هنگامی ‌که ابراهیم با این کلمات آزموده شد، روایتی در کتاب معانی الاخبار از شیخ صدوق وجود دارد که چنین می‌فرماید: «او از خداوند به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین درخواست کرد؛ اینان همان کلماتی بودند که خداوند به آدم و به ابراهیم آموخت.» [۲۰] بنابراین ما کلماتی داریم که به محمد و اهل‌بیت وی اشاره دارند، اما در اینجا از میان این نام‌ها، به‌طور خاص به محمد و فاطمه و علی و حسن و حسین صلوات الله علیعم اجمعین اشاره شده بود. اما پیش از این روایتی را خواندیم که می‌گفت: فرزندان حسین نیز کلمات خدایند. عیسی (ع) بسانِ ثمره و میوۀ واقعی این کلمات است؛ ببینیم عیسی (ص) در انجیل چه می‌گوید؟ می‌فرماید: (ایشان را از میوه‌هایشان خواهید شناخت. آیا انگور را از خار و انجیر را از خس می‌چینند؟ همچنین هر درخت نیکو، میوۀ نیکو می‌آورد و درخت بد، میوۀ بد می‌آورد. درخت خوب نمی‌تواند میوۀ بد آورد، و نه درخت بد میوۀ نیکو آورد. هر درختی که میوۀ نیکو نیاورد، بریده و در آتش افکنده شود. لهذا از میوه‌های ایشان، ایشان را خواهید شناخت). [۲۱] سخن عیسی همان سخن قرآن است، قرآن کریم می‌فرماید: (آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» را به درخت پاکیزه‌ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟!). [۲۲] بنابراین کلمه‌ای که خداوند مثال زده و میوه‌های پاکیزه می‌دهد و آن را از میوه‌هایش خواهید شناخت، همان حجت‌ها و فرستاده‌های خداوند هستند، عیسی و موسی و ابراهیم و نیز ائمه علیهم‌السلام؛ اما بین این کلمات، کلمات تام‌ و کاملی وجود دارد، و نیز کلمۀ تام و کاملی وجود دارد که دارای بالاترین مرتبه‌ای است که آن کلمات به آن رسیده‌اند. در دعای سمات در کتاب مصباح‌المتهجد، به نقل از امام صادق (ع) چنین می‌خوانیم: «و به مجد و بزرگی‌ات که بر طور سينا ظاهر گشت و به‌وسيلۀ آن با بنده و رسول خود موسى بن عمران (ع) سخن گفتى و به طلوعت در ساعير و به ظهورت در کوه فاران و در منازل مقدسين و سربازان صف‌کشـيدۀ ملائکه و خشوع ملائکه تسبيح گوی.» [۲۳] سید احمدالحسن (ع) این عبارات را کاملاً روشن فرموده و خوب است که آن را مطالعه کنیم. ایشان می‌فرماید: «اما (طلوعت در ساعير): يعنى طلوع الله تبارک‌وتعالى در ساعير و خدای تبارک‌وتعالى در ساعير به‌واسطه عيسى بن مريم (ع) طلوع کرد، و طلعت به‌معناى در آمدن و ظهور جزئى و غيركامل است.» ما می‌خواهیم کلمۀ تام و کامل را که دارای ظهور کامل است بشناسیم. عیسی کلمه است، اما آیا کلمۀ تام است؟ امام در اینجا می‌فرماید که او ظهوری جزئی و غیرکامل است. ادامۀ کلام امام: «و عيسى (ع) مثال الله تبارک‌وتعالى در مخلوقات است، ليکن به‌شكلی غيركامل، و به اين دليل بعثت عيسى (ع) طلعت الله تبارک‌وتعالى توصيف شده است؛ به اين ترتیب عيسى (ع) زمينه‌ساز بعثت محمد بود؛ زیرا طلعت از ظهور سبقت دارد.» اکنون به‌ سراغ این عبارت از دعا می‌رویم: «و ظهور تو در کوه فاران.» چه کسی در کوه فاران ظهور کرد؟ محمد (ص). ادامۀ کلام امام (ع): «(و ظهور تو در کوه فاران): يعنى ظهور خداوند تبارک‌وتعالى، و اين ظهور بعثت محمد (ص) بود، و رسول اعظم محمد [تجلی كامل] همان خدای در خلق است، به اين خاطر است که امام (ع) در دعای سمات از بعثت محمد (ص) به‌عنوان ظهور خداوند تبارک‌وتعالى یاد می‌کند، و امام (ع) همانا با اين دعا می‌خواهد بگويد محمد، همان خدای در خلق است و همانا بعثت او ظهور خداوند است و هرکس محمد را بشناسد خداوند سبحان را شناخته و هرکس به محمد (ص) بنگرد به خدا نگریسته و هرکس به محمد (ص) نظر کند به خداوند نظر کرده.» [۲۴] بنابراین کلمۀ تام و کاملی که چنین ظهور تام و کاملی داشته، محمد (ص) است و این ظهور به‌واسطه او رخ داده است. در دعای پس از زیارت «آل‌یاسین» که با آن امام مهدی (ع) را زیارت می‌کنیم، چنین آمده است: «خداوندا، از پیشگاه مقدست استدعا می‌کنم که بر پیامبر رحمت و کلمه نور خود، محمد (ص) درود فرستی...؛ خداوندا، بر محمد بن الحسن العسکری که حجت و خلیفه و جانشین تو در زمین و همۀ سرزمین هاست درود فرست! بر او که مردم را به‌سوی تو و به شناخت تو دعوت می‌کند. او کسی است که به عدل و داد تو قیام‌کننده و مجری آن در سراسر عالم وجود است. کسی که بندگان را به‌سوی تو برمی‌انگیزد و دوست و سرپرست اهل ایمان و نابودکنندۀ کفار و دشمنان توست. درود و رحمت فرست بر او که جهان هستی را روشنی‌بخش و برطرف‌کنندۀ جهل و کفر است، بر آن آقایی که آشکارکنندۀ حق و بیان‌کنندۀ حکمت و صداقت و کلمۀ تام و کامل تو در زمین است.» اکنون ما کلمۀ کامل و واضحی داریم که همان امام مهدی (ع) است. [ادامۀ دعا]: «و او منتظر فرمان تو و خائف و ترسان است و سرپرست دلسوز و کشتی نجات و نمایندۀ راهِ تو در جهان است. بر آن مولا و آقایی که بندگانت را از کوری و تاریکی و جهل و کفر نجات می‌دهد و همگان را با نور ایمان و ولایتش هدایت می‌فرماید. بر او که بهترین کسی است که لباس انسانیت و هدایت و ارشاد به تن نموده است و کوردلان را بینا می‌کند. بر او که جهان را پس از فراگیر شدن ظلم و ستم، پر از عدل و داد می‌کند.» [۲۵] از این دعا روشن است که کلمه تام و کامل همان امام مهدی (ع) است. اکنون دانستیم که رسول خدا (ص) کلمۀ تام و ظهور تام خداوند است و امام مهدی (ص) نیز براساس دعایی که خواندیم کلمۀ تام است. بین این دو مطلب تعارضی وجود ندارد و مسئله برای کسانی که روایات اهل‌بیت (ع) را می‌خوانند روشن است؛ مثلاً امام زین‌العابدین می‌فرمایند: «از قدرت خداوند متعجب نشوید، من محمدم و محمد، من است.»[۲۶] یا امام باقر (ع) می‌فرمایند: «ای مردم، از امر خداوند تعجب نکنید، من علی هستم و علی من است و همۀ ما یکی بوده و از یک نور هستیم، و روح ما از خداست، اولین ما محمد است و میانۀ ما محمد است و آخرین ما محمد است، همۀ ما محمدیم.» [۲۷] همچنین امام صادق (ع) دربارۀ این آیه: (اسامی ‌نیک برای خداست، پس به‌واسطۀ آن بخوانید)، چنین می‌فرمایند: «به خدا سوگند، ما همان اسامی نیکو هستیم که خداوند بدون شناخت آن‌ها، هیچ عملی را از بندگان نمی‌پذیرد.» یعنی کلمه‌ای که خداوند اعمال و عبادت و عقیده را به‌واسطۀ آن می‌پذیرد؛ به‌واسطۀ چه‌کسانی؟ به‌واسطۀ کلمات خدا! «[ادامۀ روایت:] و از بركت وجود ما درختان بارور گردند و نهرها جاری شوند و از بركت ما باران از آسمان ببارد و گياه از زمين برويد و به‌وسيلۀ عبادت ما خدا پرستش شد و اگر ما نبوديم خدا پرستش نمی‌شد.» [۲۸] در اینجا به کلام پیامبر خدا اشعیا (ع) که پیش‌تر خوانده بودیم برمی‌گردیم؛ اینکه ‌این کلمه تا ابد پابرجاست و مانند آب است که اگر نباشد گیاهان می‌خشکند؛ او می‌فرماید: (گیاه خشک شد و گل پژمرده گردید، اما کلمهٔ خدای ما تا ابدالآباد استوار خواهد ماند). [۲۹] قرآن می‌فرماید: (نامه‌ای نیک برای خداست، پس به‌واسطۀ آن‌ها دعا کنید). [۳۰] امیرالمؤمنین (ع) فرمود: پیامبر اکرم (ص) ـ برای امام حسن (ع) و امام حسین (ع) این دعا را خواند: «شما را پناه می‌دهم به کلمات کامل خداوند و نام‌های نیکوی او از شر هر ملال‌آورنده و موجوداتی که با چشم دیده نمی‌شوند.» [۳۱] بنابراین، این کلمات تام و کاملی که امیرالمؤمنین آن‌ها را برمی‌شمارد، محمد و آل‌محمد صلوات الله علیهم اجمعین هستند. کلام را با سخنی از سید احمدالحسن در خصوص این کلمات به پایان می‌بریم؛ ایشان می‌فرمایند: «اگر این کلمه به ‌این عالم بیاید، بین اهل حق و باطل با قسط و عدالت قضاوت می‌شود؛ پس این کلمه، شرط این قضاوت و وعده داده‌ شده است و خداوند آن را به همۀ انبیا و اوصیای گذشته وعده داده است: (کلمۀ ما برای بندگانمان که به رسالت می‌فرستيم از پيش آمده است). [۳۲] ... و این کلمه، همان مهدی قائم و عذابی است که همراه ایشان است). پیش‌تر در دعای پس از زیارت «آل‌یاسین» دیدیم که کلمۀ تام، امام محمد بن الحسن المهدی است؛ همچنین روایتی را آوردیم که می‌گوید: (همۀ ما محمدیم، اولین ما و آخرین ما و میانۀ ما محمد است)؛ زیرا آنان یکی بوده و از یک نور و از جانب یک خدا هستند. [ادامۀ کلام امام:] «و حتماً باید امام مهدی (ع) غیبت نماید و ظهور نکند تا کلمۀ خداوند به اتمام رسد و قائم از فرزندانش امر را به‌ این عالم جسمانی بیاورد تا امام مهدی (ع) امکان اظهار دعوتش را با وجود وارث و عذابی که همراه اوست، بیابد. پس قائم، کلمۀ خداوند و عذابی است که خداوند با آن از دشمنانش و دشمنان انبیا و اوصیا انتقام می‌گیرد و او، وعدۀ خداوند به انبیا برای یاری‌شان در انتهای کار است؛ او خودِ عذاب و یاری محدود و معینی است که با دعوت‌های پیشین همراه بود و عذاب و یاری بزرگ‌تری خواهد بود که خداوند در آخرالزمان و در روز پایانی از روزهای خداوند به آن‌ها وعده داده است: «کلمۀ ما برای بندگانمان که به رسالت می‌فرستيم از پيش آمده است * که هر آينه آنان، خود پيروزند * و لشکر ما، خود غالب‌اند * پس تا مدتی از آن‌ها روی بگردان * عاقبتشان را ببين، آن‌ها نيز خواهند ديد * آيا عذاب ما را به‌شتاب، می‌طلبند؟ * چون عذاب به ساحتشان فراز آيد، اين بيم‌داده‌شدگان چه بامداد بدی خواهند داشت). (صافات، 171 تا 177).» [۳۳] با روشن شدن معنای کلمه، منظور از آیه‌ای که می‌فرماید (بیایید به‌سمت کلمه‌ای که میان ما و شما یکسان است) نیز مشخص شد؛ منظور این است که به‌سمت حجت خداوند بیایید، به‌سوی خلیفۀ خداوند بیایید، به‌سوی این کلمه بیایید؛ کلمه‌ای که در برابر دشمنانش نصرت خواهد یافت. با بررسی آیات قرآن و انجیل روشن شد که اگر این آب گوارا و این کلمه نباشد، مردم چون گیاه خشکیده و از بین می‌روند. و روشن شد که ‌این کلمه، سبب عذاب مردم است؛ چرا؟ چون مردم به‌سمت رأى دادن و انتخابات رفته‌اند، بدون آنکه به ‌این کلمه پناه ببرند؛ و سبب عذاب این مردم به‌ تصریح قرآن کریم چنین است: (و ما هرگز عذاب نمی‌کنیم مگر آنکه فرستاده‌ای می‌فرستیم). [۳۴] آنان فرستاده‌های خداوند به‌سوی مخلوقات هستند و با آن‌ها عدالت برپا می‌شود؛ و به‌واسطۀ این کلمه‌ای که از نسل امام مهدی است، دولت عدل برپا می‌شود و زمین از عدل و داد پر می‌شود پس از آنکه از ظلم و جور پر شده است؛ بنابراین کلمۀ خداوند، یک کلام مکتوب یا متون مکتوب در کتب مقدس یا قرآن نیست؛ زیرا این متون به‌تنهایی کافی نیست و حتماً باید مترجمی ‌برای این سخنان و این کتب مقدس وجود داشته باشد که در یک مرد ظهور پیدا می‌کند و این مرد کلمۀ خداوند است؛ و نصر و پیروزی به دست او محقق می‌شود و بر مردم واجب است به‌سمت او رو کنند و بر همه مردم واجب است که به‌دنبال او بگردند؛ زیرا او یگانه منجی و رهایی‌بخش مردم است از عذابی که در تمام جهان در حال وقوع است. والحمد لله رب العالمین و صل یا رب علی محمد و آل محمد الائمه و المهدیین و سلم تسلیما کثیراً. از سری نشست‌های هفتگی (الملتقی الأسبوعي) برگزار‌شده در موسسه آموزش عالی، مطالعات دینی و زبان‌شناسی (معهد الدراسات العلیا الدینیة و اللغوية): youtu.be/TQpegUu2y2Q   منابع ———————— ۱. آل‌عمران، 64. ۲. عهد عتیق، سفر اشعیا، باب40، شماره 8. ۳. اول پطرس، باب1، شماره 24 و 25. ۴. ملک، 30. ۵. عهد عتیق، سفر عاموس، باب 8، شماره 7 تا 12. ۶. يونس، 19. ۷. طه، 129. ۸. الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح، ابن‌تیمیه. ۹. شرح صحیح مسلم، نَوَوی. 10. https://alathar.net/home/esound/index.php?op=codevi&coid=61246 ۱۱. توبه، 40. ۱۲. تفسیر المیزان. ۱۳. انجیل یوحنا، باب اول. ۱۴. آل‌عمران، 45. ۱۵. نساء، 171. ۱۶. آل‌عمران، 39. ۱۷. زخرف، 28. ۱۸. کمال‌الدین، ص۳۵۸ و ۳۵۹. ۱۹. بقره، 124. ۲۰. معاني الأخبار، شيخ صدوق، ج1، ص126. ۲۱. متی، باب 7، شماره 16 تا20. ۲۲. ابراهيم، 24. ۲۳. مصباح المتهجد، شيخ طوسی، ج1، ص419. ۲۴. متشابهات، ج۳، س۶۹. ۲۵. إحتجاج، طبرسی، ج2، ص318. ۲۶ و ۲۷. بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج26، ص16. ۲۸. كافی، شيخ كلينی، ج1، ص144. ۲۹. عهد عتیق، سفر اشعیا، باب40، شماره 8. ۳۰. اعراف، ۱۸۰. ۳۱. كافي، شيخ كلينی، ج۲، ص۵۶۹. ۳۲. صافات، 171. ۳۳. توحید، سید احمدالحسن، ص۱۸، پاورقی۳ (مقدمهٔ کتاب). ۳۴. اسراء، ۱۵. جایگاه «نیت» در دین الهی به قلم: مهدیه تهرانی مقدمه امام جعفر صادق (ع) فرمودند: «إِنّ الله حشُرُ الناسَ عَلی نِیّاتِهم یَومَ القِیامَةَ» «خداوند در روز قیامت مردم را برحسب نیّت و مقاصد باطنی‌شان محشور می‌‌گرداند.» [1] نیت مسئلۀ بسیار حائز اهمیتی است که در دین الهی اصل و اساس تمام اعمال حتی در پذیرش خلیفۀ الهی است (تا از منافقین نباشیم). این مسئله بسیار حساس است و برخی مواقع اصلاً متوجه نیستیم که برای کارهایمان حتی خوابیدن، باید نیت کنیم؛ یا برخی مواقع گمان می‌کنیم نیت الهی داریم. خواندن داستان زیر این مسئله را روشن‌تر می‌کند: «مردی که هر کاری می‌کرد نمی‌توانست اخلاص خود را حفظ کند و ریاکاری نکند، روزی چاره‌اندیشی کرد و با خود گفت: در گوشۀ شهر، مسجدی متروک هست که کسی به آن توجه ندارد و رفت‌و‌آمد نمی‌کند. خوب است شبانه به آن مسجد بروم، تا کسی مرا ندیده خالصانه خدا را عبادت کنم... او در آن مسجد مشغول عبادت شد، در حین عبادت، ناگهان صدایی شنید، با خود گفت: حتماً شخصی وارد مسجد شده، خوشحال شد (که آن شخص فردا می‌رود و به مردم می‌گوید این آدم چقدر انسان خداشناس وارسته‌ای است که در نیمه‌های شب به مسجد متروک آمده و مشغول نماز و عبادت است). او بر کیفیت و کمیت عبادتش افزود و همچنان با کمال خوشحالی تا صبح به عبادت ادامه داد. وقتی هوا روشن شد، و به آن کسی که وارد مسجد شده بود، زیرچشمی نگاه کرد، دید آدم نیست بلکه سگ سیاهی است که بر اثر رعد و برق و بارندگی شدید، نتوانسته در بیرون بماند و به مسجد پناه آورده است. بسیار ناراحت شد، و اظهار پشیمانی کرد و پیش خود شرمنده شد که ساعت‌ها برای سگ، عبادت می‌کرده است... .» [2] با توجه به اهمیت این موضوع، بر آن شدیم تا براساس روایات محمد و آل‌محمد (ع) و کلمات سید احمدالحسن وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع)، به برخی از نکات در رابطه با نیت الهی و اینکه چگونه نیت الهی داشته باشیم بپردازیم و به سؤالات زیر پاسخ دهیم: نیت چیست و چگونه صورت می‌گیرد؟ نیت در دین الهی چه جایگاهی دارد؟ آیا کلام یا عمل بدون نیت امکان‌پذیر است؟ نیت صحیح نداشتن چه پیامدهایی در پی دارد؟ چگونه در کارهایمان نیت الهی مستمری داشته باشیم؟ تعریف نیت نیت در لغت به‌معنای «قصد»، «اراده»، «عزم» و «اندیشه» به ‌کار رفته است [3] و در اصطلاح نیز به‌معنای قصد و اراده‌ای است که انسان را به چیزی وادار کند. [4] سید احمدالحسن دربارۀ تعریف نیت و چگونگی آن می‌گوید: «نیت، ارادۀ انجام کاری به‌صورت قلبی است و چگونگی آن به‌این‌ترتیب است: نیت کند که برای نزدیک‌شدن به خداوند متعال و پاکیِ باطن وضو می‌گیرد.» [5] پس تعریف صحیح نیت (براساس کلام سید احمدالحسن و روایاتی که خواهد آمد)، همان قصد و ارادۀ قلبی فرد از انجام کارهایش است، و این مسئله کاملاً درون فرد رخ می‌دهد. چه بسا افراد هدفی را به زبان بیاورند یا در رفتارشان نشان دهند، اما با اراده و خواست قلبی آنان کاملاً متفاوت باشد. شاید خالی از لطف نباشد این مطلب کوتاه را با هم بخوانیم: «... هرکس خدا را اطاعت کند بندۀ خداست و هرکس خدا را اطاعت نکند، خداوند سبحان‌و‌متعال را بندگی نمی‌کند، حتی اگر در ابتدا از او چیزی ظاهر شده باشد که بر اطاعت از خدا دلالت کند؛ مثل رفتن جهل؛ شخص ظاهربین گمان می‌کند پشت كردن يا رفتن جهل در جهت اطاعت از فرمان خداوند بود؛ ولی اگر کمی تدبر و دقت کنیم، درمی‌یابیم در واقع، اطاعت از هوایِ نفس خودش بود؛ درست مانند عبادت ابلیس که تکبر و معصیتش از او پیشی گرفت.» [6] در اینجا نکاتی که در تعریف نیت بیان کردیم برایمان ملموس‌تر شد. انواع نیت این اراده و نیت کردن که فرد را وادار به انجام کاری می‌کند، ممکن است برای هرچیزی باشد؛ در روایتی از پيامبر اكرم (ص) آمده است که فرمودند: «ارزش اعمال بستگى به نيت‌ها دارد و بهرۀ هركس از عملش مطابق نيت اوست؛ كسى كه به‌خاطر خدا و پيامبر هجرت كند، به‌سوى خدا و پيامبر هجرت كرده و كسى كه به‌خاطر رسيدن به مال دنيا يا به دست آوردن همسرى، هجرت كند بهره‌اش همان چيزى است كه به‌سوى آن هجرت كرده است.» [7] پس به‌صورت کلی نیت یا برای خداوند است یا غیر خداوند؛ و این به نگاه افراد و توجه آن‌ها برمی‌گردد؛ کسی که دائم توجهش به خداوند است چگونه کارش برای خداوند نباشد و کسی که توجهش به خود و مردم است چگونه وقتی می‌خواهد کاری انجام دهد به نظر مردم نگاه نکند و سخن مردم را در نظر نگیرد؛ و این زمانی است که فرد از انجام کارهایش نیت برتری‌جویی بر مردم را دارد. نیاتی که فرد می‌تواند داشته باشد بسیار زیاد و شاید قابل‌شمارش نباشند؛ زیرا وقتی فرد نیت عبادت خداوند را دارد باز باید ببیند این عبادت، عبادت آزادگان یا تجار است؟ یا ترس از جهنم یا طمع به بهشت است. حال زمانی که نگاهش به ماده است خیلی بیشتر می‌شود؛ مثلاً نیتش حفظ خانواده‌اش است، یا رسیدن به پول، یا رسیدن به شهرت، یا حفظ جانش و مقام دینی داشتن نزد مردم (او را متدین ببینند). ولی به‌صورت کلی می‌توان گفت انسان در هر حالت همان‌گونه که رسول‌الله (ص) فرمودند یا به‌سوی خدا هجرت می‌کند یا خیر؛ به تعبیر دیگر یا نیت نزدیکی به خدا و نیت الهی دارد، یا این نیت برای رسیدن به خواسته‌های نفسانی و شیطانی است؛ و این نیت در همه حال و برای هرچیزی وجود دارد. پیامبر اکرم (ص) در نصایح خود به ابوذر فرمود: «اى ابوذر! باید براى هرچیزى حتى خوابیدن و خوردن نیت داشته باش.» [8] که منظور پیامبر (ص) به احتمال زیاد همان نیت الهی است؛ زیرا فرد در هر صورت به‌خاطر هدفی اعمالش را انجام می‌دهد، یا حرف می‌زند و... . سید احمدالحسن می‌گوید: «انسان در بیداری و خوابش همیشه بین سه امر است و چیزی بیرون از این‌ها نیست: نور، نفس، ظلمت یا به عبارت دیگر: خدا، نفس، جهل؛ یا به عبارت دیگر: فرستادگان خدا یعنی فرشتگان و ارواح پاکیزه، نفس، شیطان و سربازانش؛ بنابراین سه جهت وجود دارد: جهتی که همان نفس انسان است و جهتی که خیر است و جهتی که شرّ است؛ پس حتی بدون هیچ رؤیا یا کشفی، هر انسانی هنگامی‌که در ذهنش افکاری می‌چرخد، یا خیر و دعوت‌کننده به خیر است که در این صورت از سمت خداست، یا شر و دعوت‌کننده به شرّ است که در این صورت از شیطان است، یا اوهام و تخیلاتی است، پس از هوای نفس است. چیزی غیر از این سه یافت نمی‌شود.» [9] با همین کلام متوجه می‌شویم در دین خداوند نیت صحیح و حقیقی، تقرب به خداوند و آخرت‌خواهی یا همان رفتن به‌سمت نور است (که در ادامه مصادیقی از این نیت‌ها را بیان خواهیم کرد؛ نه نیت‌هایی که از وسوسه‌های شیطانی یا هوای نفس سرچشمه می‌گیرند که هر دو نیز خواهان دنیا و شهوت‌های دنیایی‌اند؛ از جمله: مال، شهرت، عزیز شدن نزد مردم، ثروت، حفظ جسم خانواده و دوستان و... . باید دقت کرد که کسی نمی‌تواند در آنِ واحد، هم نیت الهی داشته باشد و هم نیت غیر الهی؛ چراکه نور و ظلمت با هم جمع نمی‌شوند؛ همان‌گونه که سید احمدالحسن می‌گوید: «دنیا و آخرت دو مسیر متفاوت‌اند؛ این، رو به مشرق دارد و آن، رو به مغرب. کسی که به یکی روی آورد، دیگری را پشت‌سر خود نهاده است؛ و این ‌دو در چشم و در قلب انسان با هم جمع نمی‌گردند... دنیاخواهی به چیزی جز نیت و روی‌‌گردانی از آخرت نیاز ندارد، ولی آخرت‌خواهی به ایمان به بزرگ‌ترین ولیّ خداوند و حجت خدا در هر زمان نیاز دارد و مستلزم کار و تلاش همراه با ولیّ خدا و حجت بر مردم در هر زمان است... .» [10] جایگاه و اهمیت نیت باید بدانیم نیت در پیشبرد زندگی و انجام کارها بسیار مهم و سرنوشت‌ساز است. امام صادق (ع) می‌فرمایند: «ما ضعف بدن عما قويت عليه النية» «هنگامى كه نيت محكم و قوى باشد، بدن [از پذيرش كارهاى سخت و سنگين در راه وصول به مقصود] ضعيف و ناتوان نخواهد شد.» [11] این نیت است که ارزش عملکرد فرد را نشان می‌دهد. پیامبر اکرم (ص): «اِنّ الله لایَنظُرُ الی صُوَرِكُم وَ اعمالِكُم وَ اِنّما یَنظُرُ اِلی قُلوبِكُم و نِیّاتِكم» «خداوند به شكل و قیافۀ شما نظر نمی‌كند؛ بلكه توجه او تنها به دل‌ها و نیّت‌های شماست.» [12] شاید همین یک حدیث از رسول‌الله (ص) کفایت کند برای دانستن اهمیت و جایگاه نیت؛ اینکه خداوند به نیت‌ها نگاه می‌کند نه به فرد یا عملی که انجام می‌دهد. حتی اگر آن عمل و کاری که فرد انجام می‌دهد کار نیکی باشد ولی در اینجا نیز نیت مهم است. مولا علی (ع) فرمودند: «رُبَّ عَملٍ أَفسَدَتهُ النِّیَّةُ» «چه بسا عملی (خوب) بوده اما خیال و نیّت (بد) آن را تباه نموده است.» [13] و حسابرسی هم براساس نیت‌ها صورت می‌گیرد و دراین‌باره امام صادق (ع) فرمودند: «بنده‌ای را روز قیامت می‌آورند که نمازگزار است. بنده می‌گوید: بار خدایا، من برای رضای تو نماز گزارده‌ام. به او می‌گویند: خیر! تو برای اینکه گفته شود خوب نماز گزارده‌ای نماز می‌خواندی. در این‌ هنگام امر می‌شود او را به‌طرف دوزخ هدایت کنند. بنده‌ای دیگر را می‌آورند که جهاد کرده است، او می‌گوید: بار خدایا، من برای رضای تو به جهاد رفته‌ام. به او می‌گویند: خیر! تو به جهاد رفتی تا بگویند فلان شخص شجاع است. در اینجا امر می‌آید او را هم به‌طرف دوزخ هدایت کنید. بنده‌ای دیگر را حاضر می‌کنند که قرآن یاد گرفته است. او می‌گوید: بار خدایا، من برای رضای تو قرآن را فرا گرفتم. گفته می‌شود: تو قرآن یاد گرفتی تا بگویند او خوش‌صداست. در اینجا فرمان می‌رسد او را هم به‌طرف دوزخ ببرید. سپس بنده‌ای دیگر را حاضر می‌کنند که مال خود را در راه خداوند متعال انفاق کرده است، او می‌گوید: بار خدایا، من اموال خود را در راه تو انفاق کردم. به او هم می‌گویند: خیر! تو انفاق کردی که مردم بگویند او چه اندازه سخاوت دارد. فرمان می‌آید او را هم وارد دوزخ کنید.» [14] سید احمدالحسن می‌گوید: «عبادت بدون نيت، ارزشی ندارد؛ و حجاب، عبادت و اطاعت از دستور خدا و پيغمبر است؛ پس باید نيتِ قربت به خداوند سبحانه و تعالی محقق شود؛ پس کجاست نیت کسی که به‌زور او را مجبور به حجاب می‌کنند؛ اما اجبار زنان غیرمسلمان بر حجاب، از اين هم قبیح‌تر است.» [15] پس می‌بینیم اصل و اساس در دین خداوند سبحان نیت افراد است؛ اگر نیت صحیح و برای نزدیکی به خداوند نباشد، آن عمل یا گفتار بالا نمی‌رود و هیچ ارزش و سودی ندارد. همان‌گونه که سید احمدالحسن دراین‌باره می‌گوید: «(الْعَمَلُ الصَّالِحُ) (کردار نیکو) عبارت است از اخلاص در عمل برای خداوند سبحان‌و‌متعال و (نية المرء خیر من عمله) (نیت شخص برتر از عمل اوست) [16] «برای هرکسی آن خواهد بود که نیت کرده است.» [17] پس معنی آیۀ (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ) (فاطر،۱۰) (سخن نیکو و پاک به‌سوی او بالا می‌رود) یعنی به‌سوی خداوند سبحان؛ یعنی سخن نیکو و پاک به‌سوی آسمان‌ها و ملکوت او بالا می‌رود‌ و این، صورت و مثالی برای هر عمل و گفتار طیّب و کریمانه‌ای است که خداوند آن را می‌پسندد. این سخنان پاک بالا نمی‌رود مگر اینکه عمل صالحی باشند؛ یعنی عملی خالص برای خداوند که بنده در آن، جز رضایت خدای سبحان را امید نبسته باشد، و حتی این‌ها سخنان پاک حقیقی نخواهند بود مگر اینکه خالصانه برای وجه خداوند باشند. پس کسی که بگوید «لا اله الا الله» و در عملش مشرک باشد، این کلمه او را لعنت می‌کند که (چه بسیارند قاریان قرآن که قرآن آن‌ها را لعنت می‌کند)؛ زیرا او قرآن می‌خواند و به آنچه در آن است عمل نمی‌کند، حتی برخلاف آن عمل می‌کند.» [18] در انجام احکام و شرایع باز این اهمیت را می‌بینیم؛ آنجا که احمدالحسن بیان می‌کند که «دریافت اجرت در برابر نماز خواندن یا روزه گرفتن به نیابت از مرده باطل است؛ زیرا در چنین نماز و روزه‌ای نیت نزدیک شدن به خداوند سبحان وجود ندارد؛ چراکه اگر اجرتی نباشد برای این متوفی نمازی خوانده و روزه‌ای گرفته نمی‌شد؛ بنابراین چنین نماز و روزه‌ای با نیت نزدیکی به مال انجام می‌شود نه با نیت نزدیکی به خداوند.» [19] و همین‌گونه است مسئلۀ سُرمه کشیدن که ایشان می‌گوید: «جایز نیست زن به‌قصد نشان دادن به نامحرم سرمه بکشد؛ ولی اگر در خانه و برای همسرش سرمه بکشد، بر او لازم نیست که هنگام خارج شدن از منزل یا دیدار با نامحرم آن را پاک کند.» [20] یا در خصوص موسیقی می‌فرماید: «گوش دادن به موسیقی حرام و جزو گناهان صغیره است... و این [ازجمله] حرام‌هایی است که در نظر گرفته می‌شود و نسبت به آن، مورد حساب قرار می‌گیرید! گوش کردن (استماع: گوش دادن با قصد) مانند گوش دادن (سماع: گوش دادن بدون قصد) نیست! استماع با قصدِ گوش دادن است، اما سماع، بدون قصد رخ می‌دهد! یعنی مانند اینکه در مکان عمومی، فرودگاه، رستوران و سالن ورزشی هستی که در آن موسیقی‌هایی پخش می‌شود و شما به آن گوش نمی‌دهید! سماع حرام نیست؛ به این خاطر که از قصد و نیت و گوش دادن با دقت خالی است.» [21] چقدر با بیان این چند حکم مسئلۀ اهمیت نیت داشتن مشخص می‌شود؛ زیرا نیت تعیین‌کننده است که این کار و عمل یکسانی که افراد انجام می‌دهند، حرام هست یا حلال؛ مانند سرمه کشیدن و گوش دادن به موسیقی. پیامد نیت الهی قطعاً هر نیتی پیامد خودش را دارد؛ همان‌گونه که نیتِ دنیایی چیزی جز ضرر و زیان و تباه شدن عمل را در پی ندارد؛ به گفتۀ شاعر: «گر گوهر خالص نبود در دل تو * اعمال خراب است و زیان حاصل تو » (فتح‌الله آقاجانی ). حال اگر انسان نیت الهی داشته باشد یعنی هدفش خالصانه برای خداوند و تقرب و نزدیکی به خداوند باشد گفتار و عمل وی بالا می‌رود؛ مسیرِ سِیروسلوکش آسان و سریع خواهد شد. همان‌گونه که سید احمدالحسن می‌گوید: «صراط، یعنی بلعیدن با سرعت بسیار. این راه به این دلیل چنین نامیده شده است که همین‌که پایت را در ابتدای آن با نیّت خالص برای خداوند بنهی، خود می‌بینی که به آخرش رسیده‌ای.» [22] در جای دیگر نیز می‌گوید: «اگر در طلب یقین و اطمینان هستی، توشه برگیر و به‌سوی خدای سبحان مهاجرت نما و از او مسئلت کن که تو را اجابت می‌کند. چقدر این توشه ـ‌‌که همان اخلاص برای خدای سبحان است‌ـ بر قلوب طاهر سبک است و چه کوتاه است راه مهاجرت؛ که به چیزی جز نیت نیاز ندارد.» [23] نکتۀ دیگری که بسیار مهم است اینکه با نیت درست و الهی فرد پاداش می‌گیرد؛ اگرچه نتواند آن چیزی را که برای انجامش نیت کرده، به انجام برساند. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «رُبَّ نِیَّةٍ اَنفَعُ مِن عَملٍ» «چه ‌بسا نیّتی است که ثمره‌اش برای انسان از خود عمل سودمندتر بوده است.» [24] امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «إنّ اللهَ سُبحانَه یدخِلُ بِصدقِ النِّیَّةِ وَ السَّریرَةِ الصّالِحةِ مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ الجَنَّةَ.» «خداوند سبحان، بندگانش را که باطنی پاک و نیّت صادقانه داشته باشند با خواست خود داخل بهشت خواهد نمود.» [25] سید احمدالحسن نیز دراین‌باره می‌گوید: «... حق‌تعالی می‌فرماید: (لِّلَّهِ ما فِي السَّمَاواتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَإِن تُبْدُواْ مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاء وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاء وَاللهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) (بقره،۲۸۴) (از آنِ خداوند است هرآنچه در آسمان‌ها و زمين است. آنچه را در دل داريد، خواه آشکارش سازيد يا پوشيده‌اش داريد، خدا شما را به آن بازخواست خواهد کرد؛ پس هرکه را که بخواهد می‌آمرزد و هرکه را بخواهد عذاب می‌کند و خدا بر هر کاری تواناست). همان‌طور که در این آیه به‌وضوح دیده می‌شود، خداوند آنچه را که در نفس‌ها پنهان شده است مورد بازخواست قرار می‌دهد؛ یعنی اگر انسان شرّی را در دل نهان دارد بابت آن مؤاخذه می‌شود. خداوند بیان فرموده است که این رویداد، خارج از قدرت انسان نیست؛ یعنی انسان طبق فطرت و قدرت نهاده شده در او، می‌تواند همواره خیر باشد و شرّی در نفسش نهفته نداشته باشد. او براساس فطرتش می‌تواند جزو کسانی باشد که خداوند برایشان فتح حاصل نموده است: (إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا) (ما برای تو پیروزی نمایانی را مقرر کرده‌ایم) و شیطان هیچ نصیب و بهرۀ واقعی در او یا در نیّت‌ها و کردار او ندارد؛ ولی بااین‌وجود که این موضوع در حیطۀ قدرت انسان است، باز هم می‌بینیم که این‌ها از توانایی و طاقت بیشتر بنی‌آدم خارج است، که این خارج بودن، نه به‌دلیل وجود داشتن نقص در فطرت آن‌ها ـ‌فطرتی که خداوند بر آن‌ها فرض نموده است‌ـ بلکه به‌سبب کوتاهیِ خود آن‌هاست. خداوند توفیقت دهد، از همین رو خداوند در این آیه‌ای که شما آورده‌ای بیان می‌دارد که محاسبه از نیّت‌های نفس از عامۀ مردم برداشته شده است، و خداوند فقط مردم را طبق وُسع و طاقتشان که بیشتر مردم بر آن هستند مؤاخذه می‌کند، اگر که ایمان داشته باشند؛ و این تخفیفی برای مردم است، و به این معناست که خداوند براساس میزانی که در واقع پایین‌تر از میزان واقعیِ نهاده‌شده در آن‌هاست، ایشان را محاسبه می‌کند. حق‌تعالی می‌فرماید: (عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ) (بدی‌هایش از آنِ خود اوست)؛ یعنی خداوند انسان را بابت شرّی که بالفعل از او صادر شده محاسبه می‌کند، و نه‌فقط به‌خاطر نیّت‌هایش؛ یعنی خدای سبحان انسان را به‌خاطر شرّی که آن را نیّت کرده و از او صادر شده است، محاسبه می‌کند و بر آن دسته از نیّت‌هایش که نتوانسته آن‌ها را به مرحلۀ اجرا برساند، بازخواست نمی‌کند؛ یا همچنین اگر کار بدی را بدون نیّت انجام دادنش در گذشته، انجام داده باشد... .» [26] امام جعفر صادق (ع) نیز می‌فرمایند: «اذا هَمَّ العبدُ بِالسَّیِّئَةِ لَم تُكْتَبْ عَلیه واذا هَمَّ بِحَسَنَةٍ كُتِبَتْ لَهُ» «هرگاه بنده قصد ارتکاب گناه کند برایش (تا عمل نکرده) گناه نوشته نمی‌شود و (اما) هنگامی ‌که قصد کار خوب کند (بی‌درنگ) ثواب و حسنات برایش ثبت می‌گردد.» [27] و نکته‌ای که وجود دارد این است که تنها قائم (ع) است که برخلاف خلفای قبلی، منافقان را یعنی کسانی که در باطن و نیت‌هایشان مخالف دین خداوند هستند، از بین خواهد برد و با آن‌ها برخورد می‌کند. سید احمدالحسن بیان می‌کند: «دعوت امام مهدی (ع) مثل هر دعوت الهی دیگری است و مردم در این دعوت به سه گروه مؤمن، منافق و كافر تقسیم می‌شوند. رسول اكرم محمد (ص) دستور دادند كه منافقان را به حال خود واگذارند؛ ولی قائم (ع) مأمور است که ابتدا كافران و سپس منافقين را از بین ببرد. همۀ امور چه قبل و چه بعد از آن، به دست خداوند است و سپاس تنها سزاوار خداوند یگانه است.» [28] راهکار نیت الهی داشتن حال که پیامد نیت‌ها و آثار بسیار خوب نیت الهی برایمان روشن شد، چه کارهایی انجام دهیم که همیشه نیت الهی داشته باشیم و از نفس و شیطان در نیت و اعمال پیروی نکنیم. شاید هرکدام از ما تجربۀ این را داشته باشیم که برای کاری نیت الهی داشته‌ایم و برای کار بعدی خیر، یا لحظه‌ای نیت الهی داریم و در لحظۀ دیگر... . چرا در نیت الهی استمرار نداریم؛ و راهکار چیست؟ در ابتدا باید توجه کنیم که این نیت از کجا نشئت می‌گیرد. مکان نیت امام جعفر صادق (ع): «صاحبُ النِّیّةِ الصّادِقَةِ صاحبُ القَلبِ السَّلیمِ» «آن‌کس که قلب سالم و سلیم دارد نیّتش خالص و صادقانه خواهد بود.» [29] نیت مکان و لوازمی ‌دارد. شیخ عبدالله محمدی «از یاران سید احمدالحسن و از شیوخ عراق» دراین‌باره می‌گوید: «نیت، به قلب باز و دو چشم بینا نیازمند است. این ارتباطِ حقیقی، بین نیت و عمل عبادی، بین بنده و پروردگار سبحان است؛... مکان ایجاد این نیت، در قلب و دل است؛ یعنی نیت قلبی؛ این نیت، نیازمند ظرف پاک یا قلب باز، به‌سوی عالم بالا و بر عالم غیب است. این قلب بازِ پاک را نزد مؤمن می‌یابی که نور ایمان، در آن روشن شده است و اصلاً خاموش نمی‌شود؛ مسئله‌ای که به یکدیگر ارتباط دارد. وقتی قلب مؤمن، آلوده و پر از معصیت‌ها و آمیخته با تاریکیِ منیت باشد با نقطۀ سیاهی که با معصیت‌ها و گناهان و چرک، کثیف شده است، نیت مکانش را در کجا بیابد؟ امام باقر (ع) فرمودند: «دل‌ها سه دسته‌اند: دلی که واژگون شده و از خوبی عبرت و درس نمی‌گیرد که همان دل کافر است؛ دلی که نقطۀ سیاه در آن است، خوبی و بدی، با یکدیگر درگیر هستند، هرکدام که نیرومندتر باشد، بر او چیره می‌شود؛ و دلی که در آن چراغی روشن است که تا روز قیامت، نورش خاموش نمی‌شود؛ این همان قلب و دل مؤمن است.» [30] امام صادق (ع) فرمودند: «برای قلب، دو گوش است؛ روح‌الایمان، آن را به‌سوی خوبی حرکت می‌دهد و شیطان، آن را به‌سوی بدی حرکت می‌دهد؛ هریک که بر همراهش آشکار و پیروز شود، چیره می‌شود.» [31] بنابراین قلب و دل‌هایتان را پاک کنید تا نیت، مکانش را بیابد.» [32] جدای از اینکه با دوری از گناهان می‌توانیم قلب را پاک کنیم و در نتیجه نیت‌های پاک داشته باشیم، همان‌طور که شاعر می‌گوید: دل اگر پاک بود جلوه‌گه نور خداست * سینۀ پاک‌دلان آینۀ دوست‌نماست (فیض الله نکویی) بحث ذکر و یاد خداوند نیز باعث پاکی قلب می‌شود و سید احمدالحسن در این خصوص می‌گوید: «اگر خدا را یاد کردی و ازجملۀ کسانی بودی که در هر لحظه به یاد خدا هستند، تو نور و روح‌القدسی می‌شوی که فرشتگان او را مسح می‌کنند و با نزدیک شدن به او، به آن تبرک می‌جویند. در آن هنگام مبداء و منتهای تو خداوند سبحان خواهد بود که بسی برتر و والاتر است.» [33] یکی از اذکاری که سید احمدالحسن توصیه می‌کنند این ذکر است: «... بسم الله الرحمن الرحیم و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و سلم تسلیما. کسی که این ذکر را پنجاه بار بگوید، در آن روز جزو غافلین نوشته نمی‌شود و اگر آن را صد بار بگوید، در آن روز از ذاکرین نوشته می‌شود، و اگر هزار بار بگوید نزد خداوند و امام مهدی (ع) جزو فائزین و پیروزمندان خواهد بود.» [34] همان‌گونه که در روایات از امام باقر یا امام صادق (ع) آمده است: "در ترازوی سنجش اعمال چیزی سنگین‌تر از صلوات بر محمد و آل‌محمد نیست؛ کسانی هستند که اعمالشان را در ترازوی سنجش عمل می‌گذارند، سبک و ناچیز است سپس صلوات بر آن حضرت را بیرون آورده و بر آن می‌نهند سنگینی می‌کند و برتری می‌یابد.» [35] راهکار دیگری که وجود دارد به‌خصوص برای استمرار در نیت الهی، تفکر کردن در انجام کارها و استمرار این تفکر است. «عمل خالص، نیت برای وجه الله متعال است... فردی که می‌خواهد بخواند یا بنگارد یا عمل کند، باید بداند که خواندن و نگاشتن و عمل را برای چه می‌خواهد و برای چه‌کسی؟ باید نیت خالص برای خداوند متعال باشد و نه برای درخواست مقام یا شهرت یا بی‌نیازی... وقتی قلم تو، با استقامت می‌نگارد و جملات تو، از جهت علمی‌ محکم و جذاب است، تلاش کن که نیتت خالص باشد و پلیدی شرک و ریا در هر حرف و کلمه و سطر، به آن نرسد. بدان که خداوند، غیور است و شریک را دوست ندارد و به آن، خشنود نمی‌شود؛ حتی اگر سخن و نگاشتن تو باعث تعجب افکار و خردها شود، ولی نزد خداوند و فرشتگان و اولیایش، اگر برای غیر خداوند متعال باشد، تعفنی است که باعث بوی بد می‌شود. از آفات روح و عقل، به خداوند متعال پناه می‌بریم و عافیت دین و آخرت و دنیا را خواستاریم.» [36] می‌توان گفت بعد از شناخت خلیفۀ الهی و پیروی از او، ذکر و یاد خداوند در هر حالت بهترین راه است برای اینکه هر فردی نیت الهی مستمر داشته باشد و این ذکر قطعاً فقط ذکر لفظی نیست، بلکه ذکر و توجه به خداوند به‌صورت عملی در همۀ حالات و کارها برتر و ارزشمندتر خواهد بود. راه‌های بسیار دیگری نیز در دین الهی می‌توان یافت برای اینکه نیت الهی داشته باشیم؛ مانند محاسبۀ نفس و هدف‌گذاری کارها و... که در اینجا بیان نکردیم و در این مجال، خیلی مختصر به بحث نیت پرداخته شده است. سخن پایانی برایمان روشن شد که جسم ما و حتی چگونگی فعالیت ما نزد خداوند ارزش ندارد مگر نیت‌ها؛ و زمانی که این نیت از نوری که در وجود همۀ مکلفین به امانت گذاشته شده، سرچشمه بگیرد، آن هنگام است که خداوند نظر می‌کند و فرد به‌سمت خداوند بالا خواهد رفت و به ملکوت خداوند خواهد رسید و از غافلین به حساب نخواهد آمد، و این مسئله‌ای است که در عمل سخت است (برای افرادی که فطرت آلوده دارند)؛ چراکه باید بر هوای نفس و خواسته‌های خود پا بگذارد و بین من و او، او را انتخاب کند. در غیر این صورت باید بدانیم همان‌طور که سید احمدالحسن می‌گوید: «عمل بدون اخلاص هیچ اعتباری ندارد، همان‌گونه که خواندن بدون دقت و فهم هیچ ثمره‌ای ندارد. »[37] پس این نیت است که باعث می‌شود خداوند به بنده‌ای نظر کند یا نگاهش را از بنده‌ای برگیرد. منابع ۱. وسائل، ج ١، ص ٣٤. ۲. منتخب قوامیس الدرر(ملا حبیب الله کاشانى)، ص 144. ۳. فرهنگ لغت دهخدا، ذیل واژۀ نیت. ۴. موسوی خمینی، آداب الصلوة، ۱۳۷۴ش، ص۵۶. ۵. سید احمدالحسن، احکام نورانی اسلام، ج۱، ابتدای فصل سوم. ۶. سید احمدالحسن، گزیده‌ای از تفسیر سوره فاتحه، ص ۶۲ و ۶۳. ۷. بحارالانوار، ج 67، ص 211. ۸. علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 77، ص 84. ۹. سید احمدالحسن، عقاید اسلام، پاورقی، ص ۱۱۰ و ۱۱۱. 10. سید احمدالحسن، متشابهات، ج۴، ص ۱۶۵. ۱۱. بحارالانوار، ج 67، ص 205، حديث 14. ۱۲. جامع‌الاخبار، ص١١٧. ۱۳. فهرست غرر، ص ٣٩٨. ۱۴. بحار الأنوار، ج۷، ص۱۸۰، شماره ۲۲؛ بحار الأنوار، ج ۶۹، ص ۳۰۱، شماره ۴۴؛ الزهد، باب ۱۱، شماره ۱۶۹. ۱۵. صفحۀ فیس‌بوک، ژوئیه2018م. ۱۶. محاسن برقی، ج 1، ص 260. ۱۷. بحار الانوار، ج 64، ص 111. ۱۸. سید احمدالحسن، متشابهات، ج۳، پرسش ۷۹. ۱۹. سید احمدالحسن، پاسخ‌های روشنگرانه، ج۲،پرسش ۲۱۱. ۲۰. سید احمدالحسن، پاسخ‌های روشنگرانه، ج۴، پرسش۳۳۲. ۲۱. سید احمدالحسن، ۱۰شوال1437ق. ۲۲. سید احمدالحسن، گزیده‌ای از تفسیر سورۀ فاتحه، ص ۱۹ عربی و ۲۵ فارسی. ۲۳. سید احمدالحسن، پاسخ‌های روشنگرانه، ج ۶، سؤال ۵۸۴. ۲۴. فهرست غرر، ص ٣٩٨. ۲۵. امام علی (ع)، نهج‌البلاغه، کلمات قصار ٤٠. ۲۶. سید احمدالحسن، پاسخ‌های روشنگرانه، ج۵، پرسش ۴۲۲. ۲۷. وسائل، ج ١، ص ٣٧. ۲۸. سید احمدالحسن، پاسخ‌های روشنگرانه، ج ۱، سؤال۲۵. ۲۹. سفینه، ج ٢، ص ٦٢٨. ۳۰. بحارالانوار، ج 70، ص 51. ۳۱. بحارالانوار، ج 70، ص 53. ۳۲. شیخ عبدالله محمدی، 26می 2017م. ۳۳. سید احمدالحسن، در محضر عبد صالح، ج۲، ص ۹۵. ۳۴. سید احمدالحسن، متشابهات، ج ٣، سؤال ١١٦. ۳۵. کافی، ج ‏2، ص 494. ۳۶. از صفحۀ فیس‌بوک مسلم جیاشی، 9می2017م، به‌قلم دکتر ناظم عُقیلی (نمایندۀ مکتب سید احمدالحسن در نجف اشرف) ۳۷. سید احمدالحسن، پاسخ‌های روشنگرانه، ج ۵، سؤال۴۹۳. دفاع از قرآن همه‌چیز به‌صورت جفت آفریده نشده به قلم: میعاد مسعودی خداوند در قرآن می‌فرماید: (وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ) (و از هرچیزی جفت آفریدیم؛ باشد که شما عبرت بگیرید). [۱] شاید از ظاهر آیه برداشت شود که منظور از اینکه همه‌چیز جفت آفریده شده، از لحاظ جنسی یعنی مذکر و مؤنث بودن است... . با پیشرفت علم زیست‌شناسی متوجه شدیم که جنس نر و ماده حتی در گیاهان هم وجود دارد و گرده‌افشانی و به وجود آمدن دانۀ قابل رشد در تولیدمثل جنسی گیاهان، مستلزم لقاح دو گیاه نر و ماده است. همین امر موجب شد برخی مسلمانان این آیه را مرتبط با جفت بودن جنسی همۀ موجودات برداشت کنند و این آیه را معجزه‌ای جلوه دهند که حدود هزار و چهارصد سال پیش خداوند به آن اشاره کرده است؛ اما موضوع به همین‌جا ختم نمی‌شود؛ با مطالعات دانشمندان بر روی جانداران ثابت شده که جفت بودن از لحاظ جنسی (نر و ماده) برای برخی از موجودات صادق نیست و این ادعا کاملاً رد می‌شود؛ برای مثال: باکتری‌ها و برخی جلبک‌ها به‌صورت جنسی تکثیر نمی‌شوند و داشتن «جفت» برای آن‌ها معنایی ندارد! یا به‌عنوان مثال در کلونی زنبور عسل، یک ملکه و زنبورهای نر و زنبورهای کارگر ماده وجود دارند و… . حال، مخالفان دین از این دادۀ علمی علیه قرآن استفاده کرده و به‌زعم خود اشکالی جدی به آن وارد می‌کنند. اگر به عقب بازگردیم و از اساس این اشکال را بررسی کنیم می‌بینیم این تفسیر از آیۀ قرآن و کلمۀ «جفت» برداشتی شخصی بوده و کسانی که این آیه را این‌گونه تفسیر می‌کنند هیچ سند معتبری برای ادعای خود ندارند. طبیعتاً با روشن شدن معنای «آفرینش به‌صورت جفت» این مسئله حل خواهد شد. معنای «جفت» و منظور قرآن کریم از به کار بردن آن معنایی که اشکال‌گیرنده از «جفت» برداشت کرده، مفهوم جنسی «نر و ماده» و نیز رویکرد تعامل انفرادی است؛ یعنی مخلوقات را به‌صورت تک‌به‌تک در نظر گرفته و صرفاً دید مادی‌گرا داشته است. دکتر علاء سالم در توضیح این مسئله آورده است: «اصطلاح "زوج بودن" یا "جفت بودن" از نظر لغوی به‌معنای همراه، همسر، شریک، مصاحب و هم‌نشین به‌صورت مشابه یا مخالف است؛ از همین رو در خصوص دو عدد پرتقال اصطلاح یک جفت به کار می‌‌رود و همین‌طور در خصوص زوج نر و ماده و درباره موجودات تک‌سلولی و چندسلولی نیز اصطلاح زوج به کار می‌رود، و نیز در خصوص مخلوق مادی و مخلوق مجرد، همین‌طور دربارهٔ آسمان و زمین، هستی و نیستی، نور و ظلمت، علم و جهل، خیر و شر، عدد زوج و عدد فرد، اخلاق پسندیده و نکوهیده، شیرینی و تلخی، گرما و سرما و... دیگر موجودات شبیه یا مخالفِ یکدیگر که قابل شمارش نیستند، چه مادی و چه مجرد از ماده؛ در خصوص تمام این‌ها اصطلاح زوج بودن یا جفت بودن به کار می‌رود. جفت بودن به‌معنای کلی‌اش در برابر «یگانگی» به‌عنوان یک مفهوم قرار می‌گیرد که هیچ مصداق واقعی خارجی غیر از خداوند سبحان ندارد؛ خداوندی که در متون دینی به اینکه «احد، فرد، وتر، نور لا ظلمة فيه» «يكتاست یگانه است، یکی است و نوری است بدون ظلمت» توصیف شده است؛ در نتیجه وقتی قرآن می‌فرماید: ﴿وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ) (و از هرچیزی یک جفت آفریدیم؛ باشد که شما عبرت بگیرید)، در بیان ماهیت عوالم خلقت با تمام مخلوقاتی که در آن‌ها قرار دارند در نهایتِ درستی سخن می‌گوید. هیچ یکتایی و یگانگیِ واقعی به هیچ صورت در عوالم مخلوقات وجود ندارد، و تمامی عوالم خلقت با هرچه در آن‌هاست با زوج بودن و مرکب بودن توصیف می‌شوند.»[۲] در حقیقت وجود تمام موجودات (غیر از خداوند) حادث است؛ یعنی قبلاً وجود نداشته و از نیستی به وجود آمده‌اند؛ براساس پژوهشی که در نشریۀ «Nature» آمده است یکی از محققان به نام «کریستین اسمورا» می‌گوید: «تمامی بررسی‌های ما نشان‌دهندۀ یک تقارن کامل بین ماده و پادماده است و به همین علت کیهان نباید واقعاً وجود داشته باشد. یک جایی در این میان باید یک عدم تقارن وجود داشته باشد، ولی ما اصلاً نمی‌توانیم بفهمیم که تفاوت در کجاست. منبع شکست تقارن چیست؟» [۳] در نتیجه زمانی‌ که وجود چیزی از نیستی باشد، پس در حقیقتِ وجودی‌اش، یک وجود دوگانۀ مرکب دارد؛ یعنی وجودی است که نیستیِ خودش را به‌همراه دارد و تشکیل شده از «نور و ظلمت» و هیچ‌چیزی در تمامی عوالم مخلوقات از این قاعده مستثنا نیست. امام رضا (ع) در توصیف خداوند سبحان می‌فرماید: «موجود است [اما] نه بعد از نیستی...؛ از اینکه جهازهای حس و شعور را پدید آورده است می‌توان فهمید او خود اعضا و دستگاه‌هایی این چنین ندارد. از تضادی که بین موجودات برقرار کرده دانسته می‌شود او ضدی ندارد. از مقارنه‌هایی که بین ایشان ایجاد کرده شناخته می‌شود وی قرینی ندارد. میان نور و ظلمت، وضوح و ابهام، خشک و تر، گرما و سرما، تضاد برقرار ساخته است. بین طبیعت‌های متضاد الفت انداخته و طبایع بیگانه را به هم پیوند داده است. دورها را به یکدیگر نزدیک و نزدیک‌ها را از هم دور ساخته است؛ و این همان سخن حق‌تعالی است که می‌فرماید: (وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ) (و از هرچیزی یک جفت آفریدیم؛ باشد که شما عبرت بگیرید). پس میان قبل و بعد تفاوت ایجاد کرد تا دانسته شود قبلی بعد از او نبوده و بعدی پس از او نیست... .» [۴] اینکه بدانیم هیچ مخلوقی از خاصیت زوجیت مستثنا نیست، برای پاسخ به این برداشت اشتباه اشکال‌گیرنده کفایت می‌کند. پس موجود تک‌سلولی در مقابل موجود پرسلولی، همچنین زنبورها از ملکه تا زنبور کارگر و تمام گیاهان و جانداران از سیطرۀ قانون زوجیت (با توصیفی که بالاتر بیان شد) خارج نمی‌شوند. منابع: ۱. ذاریات، ۴۹. ۲. دکتر علاء سالم، دفاع از قرآن، ص ۱۶۶ و ۱۶۷. ۳. https://www.sciencealert.com/scientists-have-concluded-that-the-universe-shouldn-t-really-exist ۴. کلینی، کافی ۱۳۹/۱. راه نجات گاهی از آن بالا به این پایین نظر کن از روبه‌رویِ چشمِ محتاجم گذر کن من دردِ دل جز تو برای کس نگفتم بنشین و با من گفت‌وگوی مختصر کن کامِ مرا جامِ گناهان تلخ کرده با گفتن «بخشیدمت» کامم شِکر کن دوریِ تو بیچاره کرده هر دلی را این قلبِ بی‌تاب مرا از خود خبر کن ما را اگر خام و اگر بی‌کشتزاریم بینِ قنوتِ شب دعای مستمر کن برگرد تا دل‌ها شود آبی، چو دریا بر احترامِ مادرت ختم سفر کن معشوقِ بهتر از تو که جایی ندیدم با عشقِ خود جان و دلم را همچو زر کن حسرت به دل ماندم که در رؤیا بگویی «إرفعة رأسک» تکیه بر جان پدر کن وقتی یمانی شد وصی و جانشینت با رهبری‌اش از جهان دفعِ خطر کن راه نجات ما فقط با احمد توست ما را برای یاری او مفتخر کن تمثیلِ حیدر هست فرزندِ تو مهدی ما را برای دعوتِ او نامه‌بر کن با او و سربازانِ البیعه به دوشش از مردمِ مظلوم غزه دفع شر کن شاعر: سادات سلسله‌مقالات پاسخ به بدعت شمارۀ ۱۰۱ یوحنای دمشقی قسمت نوزدهم پاسخ به اخباری که دمشقی دربارۀ «حجرالاسود» می‌آورد چگونه ارزش آن (حجرالاسود) را پایین بدانیم، درحالی‌که طبق باور ما به‌منزلۀ دست راست خداست و هركس كه دست بر آن نهد، با خدای متعال دست داده است. • پیشگفتار دمشقی که در سرزمین تحت سلطۀ امویان زندگی می‌کرد دو باور را که دربارۀ سنگ زاویه «حجرالاسود» شنیده است نقل می‌کند و سپس با این دو خبر از باب الزام وارد می‌شود و سعی می‌کند تا اسلام را با آن‌ها محکوم کند! به امید خدا کلمات او را می‌آورم و سپس به بررسی آن خواهم پرداخت؛ اما این نکته را نیز در ابتدا می‌گویم: ازآنجاکه او از باب الزام وارد شده است، این حق برای ما محفوظ است که ما نیز از روایات و اخبار اسلامی به او پاسخ دهیم. پس در این قسمت تمرکز زیادی بر اخبار اسلامی خواهیم داشت. • بررسی خبر اول؛ سنگ، ابراهیم و هاجر (س) دمشقی می‌گوید: «پس برخی از آن‌ها می‌گویند که ابراهیم با هاجر روی آن رابطه داشته است.» پایان نقل‌قول. می‌گویم: موضوعی که باید به آن توجه داشت این است که طبق گزارش یکی از راسخونْ و اصل دینْ به دستور خدای سبحان‌و‌متعال، ابراهیم و اسماعیل [1] مشغولِ ساختن بنای کعبه می‌شوند و پس از اینکه به موضعی که سنگ یا حجرالاسود باید در آنجا باشد می‌رسند، ابراهیم از ابوقُبَیْس ـ‌کوهی که در مجاورت خانۀ خدا بود‌ـ سنگ را می‌گیرد! درحالی‌که پیش از آن در اختیار ابراهیم (ع) نبود! سپس سنگ را در جایگاهش قرار می‌دهد! [2] در تاریخ یعقوبی نیز ـ‌که از کتب قدیمی است‌ـ شبیه چنین خبری وجود دارد! [3] در کنار این دو منبع در سيرۀ ابن‌اسحاق نیز خبری نه دقیقاً مانند این دو، اما تا حدی شبیه آن‌ها آمده است! [4] بنابراین چیزی از آنچه دمشقی می‌گوید در آن‌ها یافت نمی‌شود! • بررسی خبر دوم؛ اسحاق (ع)، بستن شتر به سنگ دمشقی می‌گوید: «اما برخی دیگر می‌گویند زمانی که قصد داشت اسحاق را قربانی کند، شتر را به آن بست.» پایان نقل‌قول. می‌گویم: این گزارش به‌روشنی نادرست است؛ زیرا مسلمان اسحاق (ع) را فرزند قربانی نمی‌داند؛ بلکه مسلمان بر طبق کلام قرآن و راسخون می‌داند که اسماعیل فرزند قربانی بود. [5] همچنین سنگ پیش از آنکه ابراهیم شروع به ذبح کردن کند به کعبه متصل شده بود [6] و سپس ابراهیم و اسماعیل (ع) به قربانگاه که جَمْرَه‌ وُسطیٰ در منا (مِنیٰ) بود، رهسپار شدند [7] که حداقل پنج کیلومتر با شرق شهر مکه ـ‌محل کعبه‌ـ فاصله دارد. پس اگر منظور خبری که دمشقی آورد این بود که ابراهیم (ع) در نزدیکی قربانگاه شتر را به سنگ بست، این نکته که سنگ به کعبه متصل بود رد دیگری بر این خبر وارد می‌کند. مگر اینکه معتقد باشد ابراهیم (ع) شتر را به حجرالاسود بست و عازم منا شد که در این صورت بسته شدن شتر به آن از ارزش سنگ نمی‌کاهد؛ بلکه دمشقی اگر عادلانه قضاوت می‌کرد برایش این سؤال پیش می‌آمد که چرا ابراهیم (ع) باید شتر خود را در کنار کعبه یعنی خانۀ خدا و آن هم به‌طور خاص تنها به آن سنگ می‌بست و می‌رفت نه در کنار دیگر سنگ‌ها؟! در صورت درستی این روایت، این فرض که او قصد بی‌احترامی به سنگ ‌ـ‌که از بخش‌های مهم خانۀ خداست‌ـ را داشت برای هیچ عاقلی قابل قبول نیست. • دمشقی و تکیه بر توراتِ تحریف‌شده دمشقی‌ در ادامه می‌گوید: «و ما به آن‌ها پاسخ می‌دهیم: 'از آنجایی که کتاب مقدس می‌گوید که کوه پر از درخت بود و درختانی داشت که ابراهیم از آنان برای قربانی کردن چوب قطع کرد و روی اسحاق قرار داد. و سپس او، الاغ‌ها را عقب‌تر با دو مرد جوان رها کرد، چرا حرف بیهوده می‌زنید؟ زیرا در آن مکان، نه انبوهی از درخت است و نه راه عبوری برای الاغ‌ها.' و آن‌ها خجالت‌زده می‌شوند.» پایان نقل‌قول. می‌گویم: یوحنای دمشقی تورات را میزان سنجش درستی یک موضوع قرار می‌دهد! [8] درحالی‌که در آن اشکالات علمی و تناقضات فراوانی وجود دارد؛ در چند پانوشت از ‌قسمت دوم و نیز در قسمت هشتم برخی اشکالات علمی و تناقضات کتاب مقدس تقدیم شد؛ پس هیچ مسیحی نمی‌تواند کتاب مقدس را به‌عنوان یک منبع مطمئن برای سنجش درستی یا نادرستی اخبار تلقی کند! [9] • سنگ و ابراهیم (ع) دمشقی در ادامه می‌گوید: «اما باز هم ادعا می‌کنند که این سنگ مال ابراهیم است. پس ما می‌گوییم: 'بگذار مال ابراهیم باشد، همان‌گونه که شما احمقانه می‌گویید.'» پایان نقل‌قول. می‌گویم: دمشقی سعی کرد با تورات، اصل خبر دومی را که آورد تحت‌الشعاع قرار دهد تا بدین وسیله ارتباط ابراهیم (ع) با سنگ را منکر شود! اما همان‌طور که ذکر شد تورات منبع موثقی برای صحت‌سنجی نیست! و می‌گویم اگر آن خبری که از مسلمانان شنیده است نیز درست باشد، در نزد مسلمانان خدشه‌ای به ارتباط سنگ و ابراهیم (ع) وارد نمی‌شود! همان‌طور که پیش‌تر ارتباط آن‌ها تقدیم شد. همچنین لازم می‌دانم بگویم داستان سنگ نزد ما محصور به زمان ابراهیم (ع) نمی‌شود؛ همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، ابراهیم (ع) در یک زمان وظیفه‌ داشت تا سنگ را بعد از گرفتن در موضعش جای دهد. اما سالیان طولانی پیش از او، خود آدم (ع) با این سنگ مرتبط بود! بله؛ این سنگ برای آدم نازل شد [10] و آدم که بر روی زمین آمده بود بعد از آن اشتباهْ خود را به روی آن افکند و چهل صبح بر روی آن گریست درحالی‌که از خطای خود توبه می‌کرد و از نقض میثاق خود پشیمان بود [11] و بین این سنگ و دَرِ کعبه بود که توبۀ آدم پذیرفته شد. [12] • حجرالاسود، دست راست خدا دمشقی در ادامه‌ می‌گوید: «پس فقط به این دلیل که ابراهیم روی آن با زنی رابطه داشته، یا شتری را به آن بسته، از بوسیدن آن خجالت نمی‌کشید، بااین‌حال برای احترام گذاشتن به صلیب مسیح که با آن، قدرت شیاطین و نیرنگ شیطان نابود شد ما را سرزنش می‌کنید.» پایان نقل‌قول. می‌گویم: پیش‌تر این دو خبری که دمشقی به آن‌ها استناد کرد بررسی شد؛ اما اگر دمشقی هزاران خبر دیگر ‌ـ‌جدا از آنکه به بررسی آن‌ها بپردازیم‌ـ ارائه و به خیال خود تلاش می‌کرد تا حرمت این سنگ را نزد ما پایین بیاورد، هرگز کوتاه نمی‌آمدیم! آری؛ چگونه ارزش آن را پایین بدانیم درحالی‌که طبق باور ما به‌منزلۀ دست راست خداست [13] و هركس كه دست بر آن نهد با خدای متعال دست داده است [14] و مردم از طریق آن با خدا بیعت می‌کنند [15] و وقتی خدا از فرزندان آدم پيمان گرفت، این سنگ را از بهشت فراخواند و به آن دستور داد، آن هم پيمان را گرفت. پس حجرالاسود برای هركه به پيمان وفا كند گواهی به وفا می‌دهد؛ [16] آری؛ ما هرگز در تقدیس آن کوتاه نخواهیم آمد! همان سنگ مقدسی که در کلمات داوود (ع) ذکر شده و یادش بر دهان مبارک عیسی (ع) جاری شده است؛ آری! برای ما مقدس است گرچه غرض‌ورزان دوست نداشته باشند! • سنگ و آفرودیته دمشقی می‌گوید: «این سنگ که آن‌ها درباره‌اش حرف می‌زنند، سَرِ همان آفرودیته است که قبلاً می‌پرستیدند و به آن «خَبر» می‌گفتند. حتی تا به امروز، آثار کنده‌کاری روی آن، برای ناظران هشیار، قابل مشاهده است.» پایان نقل‌قول. می‌گویم: دمشقی از آفرودیته صحبت می‌کند؛ «هرودوت» ـ‌که نخستین تاریخ‌نگار یونانی و زندگانی‌اش مربوط به پنج قرن پیش از میلاد مسیح بود‌ـ بیان می‌کند که این بت همان «الیلات» در نزد عرب‌ها و میترا نزد پارسیان (ایرانی‌ها) است؛ [17] اما با توجه به سخن هرودوت احتمالاً الیلات همان «اللَّات» است که در قرآن آمده است. [18] سؤالی که پیش می‌آید این است که دمشقی چرا این مطلب را می‌گوید؟ به نظر او قصد دارد که باز هم ارزش و تقدس این سنگ را به‌خاطر آنکه در اختیار مشرکین بود، مخدوش کند! می‌گویم: آیا در عهد قدیم نخواند که خانۀ خدا بی‌حرمت شد؟ [19] آیا وقتی اولین بی‌حرمتی صورت گرفت، تقدس آن خودبه‌خود از بین رفت و دیگر خانۀ خدا نبود؟! همچنین آیا در زمان عیسی (ع) و طبق انجیل نخواند که خانۀ خدا محل خریدوفروش و قرار گرفتن تخت‌های صرافان و کرسی‌های کبوتر فروشان شد؟! [20] آیا چون با این خانۀ مقدس این‌چنین رفتار شد، تقدس آن از بین رفته بود و عمل عیسی (ع) در برخورد با آنان اشتباه بود؟! قطعاً خود او اگر بود می‌گفت نه! پس چگونه دمشقی می‌خواست صرفاً به‌خاطر عمل مشرکین ارزش سنگ را نادیده بگیرد؟! من معتقدم که هر منصفی به عدم وجود ارزش در کلمات دمشقی اذعان می‌کند. نتیجه‌گیری دمشقی ابتدا دو خبر را دربارۀ حجرالاسود نقل کرد تا به خیال خود بتواند ارزش آن را زیر سؤال ببرد و بگوید ما به صلیب احترام می‌گذاریم درحالی‌که ارزش دارد! اما شما به سنگی احترام می‌گذارید که ارزشی ندارد! خلاصه آنکه ما از طریق روایات به اخباری که نقل کرد پاسخ دادیم و قسمتی از ارزش این سنگ را طبق روایات تقدیم کردیم؛ نقد دمشقی بدون شک یک نقد غیرمنصفانه است؛ چراکه اگر او می‌خواست می‌توانست روایات دیگری در بیان ارزش این سنگ را نقل کند، اما چنین نکرد. به‌هرحال پاسخش داده شد. خدای سبحان و متعال را شکر. پانوشت‌ها ۱. اسماعیل (ع) از ابراهیم و هاجر (س) متولد شد. ر.ک. مجمع‌البیان في تفسير القرآن، ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، الشيخ الطبرسي، ج۱، ص۳۸۸. ۲. الكافي، ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج۴ ص۲۰۵. ۳. تاريخ اليعقوبي، احمد بن ابی‌یعقوب، ج۱، ص۲۷. ۴. سيرۀ ابن‌إسحاق، محمد بن إسحاق بن يسار، ج۱، ص۹۶. ۵. در سورۀ صافات (ترجمۀ فولادوند) می‌خوانیم: ﴿اى پروردگار من، مرا [فرزندى] از شايستگان بخش * پس او را به پسرى بردبار مژده داديم * و وقتى با او به جايگاه سعى رسيد گفت: اى پسرکِ من. من در خواب [چنين] می‌بينم كه تو را سر می‌برم پس ببين چه به نظرت می‌آيد؟ گفت: اى پدر من، آنچه را مأمورى بكن؛ ان‌شاءالله مرا از شكيبايان خواهى يافت﴾. (صافات،۱۰۰ تا ۱۰۲) سپس کمی جلوتر در آیۀ ۱۱۲ می‌خوانیم: ﴿و او را به اسحاق كه پيامبرى از [جمله] شايستگان است مژده داديم﴾. در کلام امام صادق (ع) ـ‌یکی از راسخون‌ـ این حقیقت روشن شده است که پسر اول که خدا به ابراهیم بشارت داد و قرار بود قربانی شود اسماعیل (ع) بود و بعد از آن خدا به ابراهیم (ع) بشارتِ اسحاق (ع) را داد و این نشان می‌دهد که اسحاق (ع) طبق قرآن نمی‌تواند همان فرزندی باشد که قرار بود قربانی شود. (ر.ک. معاني الأخبار، الشيخ الصدوق، ج۱، ص۳۹۱، ح۳۴) ۶. الكافي، ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج۴ ص۲۰۵ و ۲۰۶؛ بحار الأنوار، ط مؤسسةالوفاء، ج۱۲، ص۱۳۰، ح۱۱؛ مجمع البيان في تفسير القرآن، ط دار المعرفة، الشيخ الطبرسي، ج۸، ص۷۱۱. ۷. الفروع من الكافي، الشيخ الكليني، ج۴، ص۲۰۹، ح۱۰. ۸. (گفت: اکنون پسر خود را، که یگانۀ توست و او را دوست می‌داری، یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو، و او را در آنجا بر یکی از کوه‌هایی که به تو نشان می‌دهم برای قربانی سوختنی بگذران). (پیدایش ۲:۲۲) ۹. همان‌طور که در پانوشت قبلی مشخص است، تورات و قرآن با یکدیگر دربارۀ اینکه چه کسی فرزند ذبیح است، اختلاف دارند. موضوع دیگر این است که هم در تورات و هم در قرآن مشخص است که اسماعیل بزرگ‌تر از اسحاق است: (و ابرام 86 ساله بود چون هاجر، اسماعیل را برای ابرام بزاد). (پیدایش ۱۶:۱۶)؛ (و ابراهیم، در هنگام ولادت پسرش، اسـحاق، 100ساله بود). (پیدایش ۵:۲۱)؛ اما تورات در شرح روایت قربانی، اسحاق را تنها پسر ابراهیم معرفی می‌کند! (ر.ک. پیدایش ۲:۲۲) حال‌آنکه اسماعیل نیز پسر ابراهیم بود: (اَبْرام که همان ابراهیم باشد. * پسران ابراهیم: اسحاق و اسماعیل). (اول تواریخ ۱: ۲۷ و ۲۸)؛ (و هاجر از ابرام پسری زایید، و ابرام پسر خود را که هاجر زایید، اسماعیل نام نهاد). (پیدایش ۱۵:۱۶)؛ (و ابراهیم پسر خود، اسماعیل...). (پیدایش ۲۳:۱۷)؛ (و پسرش، اسماعیل سیزده ساله بود...). (پیدایش ۲۵:۱۷) ۱۰. عن أبي سلمة عن أبي عبد الله (ع‌) أن الله أنزل الحجرالاسود من الجنة لآدم و كان البيت درة بيضاء فرفعه الله إلى السماء- و بقي أساسه فهو حيال هذا البيت و قال: يدخله كل يوم سبعون ألف ملك لا يرجعون إليه أبدا- فأمر الله إبراهيم و إسماعيل أن يبنيا البيت على القواعد (ر.ک. تفسير العيّاشي، العياشي، محمد بن مسعود، ج۱، ص۶۰، ح۹۸). ۱۱. مختصر البصائر، الحلي العاملي؛ الشيخ حسن بن سليمان، ج۱، ص۵۰۹. ۱۲. الفروع من الكافي، الشيخ الكليني،‌ ج۴، ص۱۹۴، ح۵. ۱۳. وسائل الشيعة، ط الإسلامية، الشيخ حرّ العاملي، ج۹، ص۴۰۶. ۱۴. مستدرک الوسائل، المحدّث النوري، ج۱۰، ص۱۶۸. ۱۵. وسائل الشيعة، ط الإسلامية، الشيخ حرّ العاملي، ج۹، ص۴۰۶. ۱۶. الفروع من الكافي، الشيخ الكليني،‌ ج۴، ص۱۸۴، ح۲؛ الكافي، ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج۴، ص۱۸۵. ۱۷. «دربارۀ فرهنگ ایرانی‌ها، آن‌ها را به این صورت می‌شناسم. این فرهنگ آن‌ها نیست که مجسمه‌ها و معبد‌ها و قربانگاه‌هایی بسازند و برپا کنند؛ بلکه آن‌ها کسانی را که چنین کار‌هایی می‌کردند احمق می‌پنداشتند؛ زیرا فکر می‌کنم آن‌ها هیچ‌وقت اعتقاد نداشتند که خدایان شبیه مردان (مردم) باشند، همان‌طور که یونانی‌ها اعتقاد داشتند. بلکه آن‌ها تمام مدار آسمان (بهشت) را زئوس می‌نامند، و آن‌ها برای او روی بلند‌ترین قلۀ کوه‌ها قربانی می‌کنند؛ همچنین آن‌ها برای خورشید و ماه و زمین و آتش و آب و باد‌ها هم قربانی می‌کنند. از ابتدا، این‌ها تنها خدایانی هستند که ایرانی‌ها برایشان قربانی می‌کردند؛ آن‌ها بعداً از آشوری‌ها و عرب‌ها آموختند تا برای آفرودیتۀ «آسمانی» قربانی کنند. او [مؤنث] توسط آشوری‌ها «میلیتا»، توسط عرب‌ها «الیلات»، و توسط ایرانی‌ها «میترا» خوانده می‌شود.» (هرودوت، تواریخ، کتاب اول، فصل ۱۳۱، ترجمۀ انگلیسی به‌وسیلۀ اِی. دی. گادلی. کمبریج. چاپ دانشگاه هاروارد. ۱۹۲۰) ۱۸. سورۀ نجم، ۱۹ تا ۲۳ (ترجمۀ فولادوند): ﴿به من خبر دهيد از لات و عزّى * و منات آن سومين ديگر، * آيا [به خيالتان‌] براى شما پسر است و براى او دختر؟ * در اين صورت، اين تقسيم نادرستى است. * [اين بتان‌] جز نام‌هايى بيش نيستند كه شما و پدرانتان نام‌گذارى كرده‌ايد [و] خدا بر [حقانيت‌] آن‌ها هيچ دليلى نفرستاده است. [آنان‌] جز گمان و آنچه را كه دل‌خواهشان است پيروى نمى‌كنند، با آنكه قطعاً از جانب پروردگارشان هدايت برايشان آمده است﴾. ۱۹. (و تمامی رؤسای کَهَنه و قوم، خیانتِ بسیاری موافق همۀ رجاسات امّت‌ها ورزیدند و خانۀ خداوند را که آن را در اورشلیم تقدیس نموده بود، نجس ساختند). (۲تواریخ ۱۴:۳۶) (زیرا خداوند می‌گوید بنی‌یهودا آنچه را که در نظر من ناپسند است به عمل آوردند و رجاسات خویش را در خانه‌ای که به اسم من مسمّاست برپا نموده، آن را نجس ساختند). (ارمیا ۳۰:۷) (بلکه رجاسات خود را در خانه‌ای که به اسم من مسمّاست برپا کرده، آن را نجس ساختند). (همان ۳۴:۳۲) (زیرا چون پسران خود را برای بت‌های خویش ذبح نموده بودند، در همان روز به مَقْدَس من داخل شده، آن را بی‌عصمت نمودند و هان این عمل را در خانۀ من به‌جا آوردند). (حزقیال ۳۹:۲۳) (زیرا شما اجنبیان نامختون‌دل و نامختون‌گوشت را داخل ساختید تا در مَقْدَس من بوده، خانه مرا ملوّث سازند. و چون شما غذای من یعنی پیه و خون را گذرانیدید، ایشان علاوه بر همۀ رجاسات شما عهد مرا شکستند). (همان ۷:۴۴) ۲۰. (پس عیسی داخل هیکل خدا گشته، جمیع کسانی را که در هیکل خریدوفروش می‌کردند، بیرون نمود و تخت‌های صرّافان و کرسی‌های کبوترفروشان را واژگون ساخت. * و ایشان را گفت: «مکتوب است که خانۀ من خانۀ دعا نامیده می‌شود. لیکن شما مغارۀ دزدانش ساخته‌اید.»). (مَتّی ۲۱: ۱۲-۱۳)

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 167
مشاهده فایل پی دی اف