نشریه زمان ظهور 166

آیا بود‌ونبود امام زمان (ع) برای شیعه یکسان است؟ نویسنده: کاظم محمدی اگر خانه‌ای ساخته شود و از آن مراقبت و نگهداری نشود، به مرور زمان به مخروبه‌ای تبدیل می‌شود. اگر کسی روز اول بدان نگاه کند تغییری حس نمی‌کند؛ ماه اول و دوم نیز چندان تغییری مشاهده نمی‌شود؛ اما وقتی یک سال از رهاسازی آن (به هر دلیلی) بگذرد کم‌کم آثار خرابی قابل مشاهده است. سال دوم و سوم بیشتر و اگر به همین شکل بماند بعد از صد سال این خانه تبدیل به بیغوله‌ای شده که تنها راهش انهدام آن و پایه‌ریزی مجدد آن است. آن قصر که جمشید در او جام گرفت آهو بچه کرد و روبه آرام‌گرفت حالِ جامعه‌های انسانی نیز همین است؛ یعنی تغییر در آن تدریجی است و اگر از آن به‌درستی مراقبت و سرپرستی نشود، به ‌مرور زمان به انحراف کشیده می‌شود. قوم نوح تندیس‌هایی از بزرگان و مشاهیر خود ساخته بودند تا یادبودی از آنان و تجلیلی از خدماتشان باشد؛ اما وقتی آن نسل از بین رفتند و نسل جدید پا به عرصه گذاشت، آن تندیس‌ها به‌عنوان خدایان پرستش شدند. [ ] خداوند در قرآن می‌فرماید: (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا) (سپس كسانى جانشين اينان شدند كه نماز را ضايع کردند و از خواسته‌هایشان دنبال‌روی کردند و به‌زودى با گمراهی ـ‌یا نابودی‌ـ روبه‌رو می‌شوند). [ ] خوانندۀ عزیز تأیید می‌کند که عادت‌های اجتماعی ـ‌خوب یا بد‌ـ یک‌شبه اتفاق نمی‌افتد؛ و حتی این تغییرات در ابتدا با مقاومت‌هایی نیز روبه‌رو می‌شود. روزگاری یخچال کالایی اعیانی بود که فقط مرفهین جامعه از آن استفاده می‌کردند، اما در زمان ما خانۀ بدون یخچال قابل تصور نیست. این اتفاق که حدوداً پنجاه سال زمان برد، ممکن است در ابتدا یک ضد ارزش بوده، اما اکنون تبدیل به ضروریات شده است. سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا جامعۀ اسلامی یا شیعی یک استثناست که «بودونبود امام زمان (ع)» که معمار و سرپرست جامعه است، تغییری در آن ایجاد نمی‌کند و وضعیت جامعه در نبود ایشان (ع) همان است که اگر امام حجت (ع) باشد آن‌طور می‌شود؟ اگر این‌چنین است، چرا در دعاها باید اسمی از امام زمان آورد؟ اگر بودن امام مهدی (ع) با نبودش تفاوتی ندارد و ظهورش فایده‌ای ندارد که در نبودش به آن نرسیده باشیم؛ چرا باید منتظر بود؟ آنچه از اهل‌بیت (ع) به ما رسیده، دقیقاً عکس آن را بیان می‌کند. «اذا خرج القائم يقوم بامر جديد، و كتاب جديد، و سنّة جديد و قضاء جديد» «هنگامى كه قائم خروج كند امر تازه، و روش تازه و داورى تازه‌اى با خود مى‌آورد.» [ ] این مسئله تا حدودی مرتبط به حدیث بعدی است که می‌فرماید در نبود ائمه، اثری از دین باقی نمی‌ماند: «و انّ الثّانى عشر من ولدى يغيب حتّى لايرى و يأتى على امّتى بزمن لايبقى من الاسلام الاّ اسمه ولايبقى من القرآن الاّ رسمه فحينئذ يأذن اللّه له تبارك و تعالى بالخروج فيظهر الاسلام به و يجدّده» «دوازدهمین فرزندم از نظرها پنهان مى‌گردد و ديده نمى‌شود؛ و زمانى بر پيروان من خواهد آمد كه از اسلام جز نام و از قرآن جز نقشى باقى نماند؛ در اين هنگام خداوند بزرگ به او اجازۀ خروج مى‌دهد و اسلام را با او آشكار و تجديد مى‌كند.» [ ] یعنی به‌ مرور زمان در نبود حجت خدا و با میدان‌داری غریبه‌ها چنان تغییری در دین به وجود می‌آید که حقیقت آن کاملاً دگرگون شده و از دین خدا چیزی باقی نمی‌ماند. و در این هنگام، خانه‌ای که به بیغوله تبدیل شده را باید منهدم کرد و اساس آن را از نو بنیان نهاد: «يصنع ما صنع رسول‌الله (ص) يهدم ما كان قبله كما هدم رسول‌الله (ص) امر الجاهليّة و يستأنف الاسلام جديداً» «همان كارى را كه رسول خدا (ص) انجام داد، انجام مى‌دهد. آنچه را که قبل از او بوده ويران مى‌سازد؛ همان‌گونه كه رسول خدا (ص) اعمال جاهليّت را ويران ساخت، و اسلام را از نو بنا می‌کند.» [ ] اگر این‌چنین است، بیایید بیندیشیم تا بفهمیم کجای راه را اشتباه‌ رفته‌ایم که به‌مرور دین خدا را تبدیل به چنان خرابه‌ای کرده‌ایم که وقتی امامِ قائم (ع) می‌آید، برای ساختن آن راهی جز انهدامش ندارد؟ آیا ممکن است آنچنان‌که قوم نوح کردند، اولین گام اشتباه شیعه، ستودن گروهی باشد که بعدها تبدیل به بُت شده‌اند؟ یا اینکه اولین خشتِ کجِ این دیوار، سؤال شرعی یا اعتقادی از غیرِمعصوم بوده؟ منابع تأملی در عقاید غلوآمیز در ویژگی‌های معصوم به قلم: راحیل انصاری مقدمه وقتی به مطالعۀ تاریخ اسلام پس از وفات رسول خدا (ص) می‌پردازیم، دشمنان اهل‌بیت (ع) را در گروه‌های مختلفی می‌یابیم. برخی از آن‌ها آشکارا به دشمنی با ایشان (ع) می‌پرداختند، اما برخی دیگر در ظاهر خود را دوستداران اهل‌بیت (ع) معرفی می‌کردند، درحالی‌که بزرگ‌ترین ضربه‌ها را به دین وارد کردند. افرادی که از آن‌ها با عنوان «غالیان» یاد شده است، با ایجاد انحراف و عقاید باطل در دین به دشمنی پنهانی با آل‌محمد (ع) پرداختند. غالیان کسانی‌ هستند که در بیان اوصاف و ویژگی‌های محمد (ص) و آل‌محمد (ع) غلو و زیاده‌‌روی می‌کنند. آن‌ها در طول تاریخ با نشر عقاید باطل و فاسد خود در حقیقت به مبارزه با دین حقیقی اسلام پرداخته‌اند؛ تاجایی‌که امام صادق (ع) دربارۀ آن‌ها می‌فرمایند: «یَا مُفَضَّلُ! لَاتُقَاعِدُوهُمْ وَ لَاتُؤَاکِلُوهُمْ وَ لَاتُشَارِبُوهُمْ وَ لَا تُصَافِحُوهُمْ» «ای مفضل! با غُلات نشست‌وبرخاست نکنید، با آنان هم‌غذا نباشید و همراهشان چیزی ننوشید و با آنان مصافحه نکنید.» [1] «غلو» یعنی اعتقاد به صفاتی معجزه‌آسا برای معصوم که به‌طور دائمی و همیشگی همراه اوست، که ازجملۀ آن‌ها می‌توان به این موارد اشاره کرد: معصوم همۀ زبا‌ن‌ها را می‌داند؛ سایه ندارد؛ درندگان از گوشت او نمی‌خورند؛ جای پایش بر روی جسم سخت (سنگ) می‌ماند؛ حتی برخی اعتقاد دارند که معصوم دچار سهو و نسیان نمی‌شود، چراکه منافی عصمت اوست؛ آتش او را نمی‌سوزاند و... . این عقاید فاسد راه را برای فرستادگان الهی و مردم عادی هر دو سخت می‌کند؛ زیرا مردم سعی می‌کنند مدعی حق را با این عقاید فاسد و باطل بسنجند و او را بشناسند؛ در نتیجه ضرورت دارد کمی در خصوص این صفات و اعتقادات باطل سخن کنیم. حجت خدا را با سایۀ خودش بشناسیم یا سایۀ لباسش؟ مخاطب سخنانم در این قسمت آن دسته از افرادی هستند که معتقدند امام سایه ندارد! می‌خواهم بدانم از دیدگاه آن‌ها امام بدون پوششِ لباس سایه ندارد؟ یا در صورت پوشیدن لباس باز هم بدون سایه خواهد بود؟ اگر بگویند بدون پوشیدن لباس سایه ندارد، می‌گویم: اولاً آن‌ها امام و حجت خدا را کی و چگونه بدون لباس مشاهده کردند که به چنین عقیده فاسدی معتقد شدند؟ ثانیاً چگونه ممکن است امام، یک خلیفۀ الهی بدون پوشیدن لباس در انظار مردم حاضر شود تا شما بخواهید از این طریق او را و حقانیتش را بشناسید؟ معیارتان برای شناخت او این است که امام را عریان و درحالی‌که سایه ندارد ببینید؟! اما اگر بگویند امام به‌همراه لباسش هم سایه ندارد، می‌گویم: آیا این لباس قبل از اینکه توسط امام معصوم خریداری شود یا در اختیارش قرار بگیرد هم سایه نداشته است؟! چگونه در عصر تکنولوژی می‌توانید به این شکل، قواعد علمی را زیر سؤال ‌ببرید؟ پیراهن، جسمِ کدر است، چطور ممکن است سایه نداشته باشد؟! آیا بعد از تعویض لباس توسط امام، لباس تعویض‌شده دارای سایه می‌شود یا خیر؟! اگر پاسختان منفی است، پس چگونه می‌توان آن لباس را شست و خشک کرد؟ یعنی ویژگی جسم کدر در لباس با هر بار تعویضش توسط امام از بین رفته و دوباره به آن بازمی‌گردد؟! سبحان‌الله! در تمامی این حالات ما شاهد معجزه از ایشان هستیم. معجزه‌ای بدون مصلحت و دائمی که شاهدی از آن در تاریخ نداریم. قدمگاه‌هایی به وسعت یک سرزمین افراد دیگری هستند که معتقدند جای پای معصوم بر روی جسم سخت می‌ماند؛ به بیانی دیگر معتقدند هرجای سختی که معصوم پا بگذارد جای پایش حک می‌شود! اگر بخواهم به‌شکلی ساده به تحلیل این تفکر بپردازم باید عرض کنم به باور این افراد خدای متعال آپشنی را در جانشینان خود قرار داده است که احتمالاً سازندۀ تراکتور از آن الهام گرفته و در نهایت موفق به ساخت چنین ماشین‌آلاتی در صنعت کشاورزی شده است! همان‌طور که یکی از اساتید حوزۀ قم هم در سخنان خود به این امر اشاره می‌کند که پروفسور بنز آلمانی سازندۀ خودروهای بنز برای ساخت این دسته از اتومبیل به رسالۀ امام صادق (ع) مراجعه کرده است. [2] پناه بر خدا! برای این جماعت شاید به همین خاطر بوده است که اکثر ائمه (ع) به کشاورزی می‌پرداختند؛ زیرا با چنین قدم‌هایی زمین‌های خشک و سخت سرزمین‌های حجاز یا عراق نرم شده و کشت و زراعت در آن‌ها به‌راحتی امکان‌پذیر بوده است. ای کسانی که چنین ادعاهای سخیفی را بر منابرتان بازگو می‌کنید، آیا شما خلیفۀ الهی و قدم‌هایش را همچون عملکرد تراکتور می‌بینید؟ با این تصورات غلط چگونه ظهور امام محمد بن الحسن (ع) را تبیین می‌کنید؟ ظهور ایشان با قدم‌هایی آهنین در قرن بیست و دو و در ساختمان‌های عظیم و برج‌های کذایی چگونه ممکن است؟ آیا چیزی جز ویرانی باقی می‌ماند؟ فندک اتمی «علی‌اکبر رائفی‌پور» مدعی می‌شود آل‌محمد (ع) آتش نمی‌گیرند و برای شناخت امام زمان (ع) یک فندک اتمی به‌همراه داشته باشید! فندک بزنید و اگر او سوخت پس دروغ‌گوست و اگر آتش نگرفت پس او امام است! [3] نمی‌دانم او به‌سبب علاقۀ زیادش به بیان طنز در مجامعشان چنین سخنی را گفته، یا واقعاً چنین عقیده‌ای دارد؟! به‌یک‌باره بگویید این شمایید که خلیفۀ‌ خدا را محک می‌زنید نه او! شمایید که معیار سنجش حق از باطل هستید نه او! گویی رائفی پور حتی با ماجرای سقیفه و جنایات بعد از آن هم غریبه است! نمی‌داند افرادی به خانۀ مولا امیرالمؤمنین علی (ع) حمله‌ور شده و درب خانه‌اش را سوزاندند درحالی‌که مادرمان فاطمه زهرا (س) در پشت درب خانه‌اش می‌سوخت! شما با چنین افکاری به سقیفه و اهلش جواز چنین هتک‌حرمتی را می‌دهید؛ زیرا اگر زهرا (س) فرزند رسول خدا (ص) معصوم بود نباید می‌سوخت! و بالاتر، میخ آهنینِ درب اجازۀ جراحت به بدن مبارک ایشان را نداشت و هرچه مورخین از این جنایت نوشته‌اند دروغ بوده است. این تنها بخشی از افکار پوسیدۀ صاحبان مغزهای زنگ‌زده است. تحریف‌هایی که بر دین مبین اسلام وارد شده و نه‌تنها باعث نجات امت نشد، بلکه آن‌ها را در صحرای خشک جهالت سرگردان کرده ‌است و در نهایت سبب انزجارشان از دین و اصل آن شده‌‌اند. آیا واقعاً برای شناخت پیامبران و امامان باید آن‌ها را سوزاند؟ به زعمتان هر امامی که نسوخت وارد مرحلۀ بعدی می‌شود و هرکه سوخت از دایرۀ حجیت خارج است؟! گویا حاکمیت الهی را همچون بازی‌های رایانه‌ای تصور می‌کنید! معصومینی که در باغ‌وحش شناخته می‌شوند! تفکر باطل دیگری نیز وجود دارد که صاحبان آن معتقدند وحوش گوشت معصوم را نمی‌خورند! عده‌ای از مخالفان دعوت سید احمدالحسن وقتی در برابر بینات و ادلۀ ایشان حرفی برای گفتن نداشتند و دلیلی برای انکار نیافتند، گفتند احمدالحسن را در قفس شیرها بیندازید، اگر شیرها او را ندریدند پس او امام است! اینک روی صحبتم با مخاطب منصف است؛ چشمانت را به‌ روی دعوت سید احمدالحسن ببند و تصور کن امام محمد بن الحسن (ع) ظهور کرده‌اند. کسانی که امید به یاری رساندنشان می‌رفت روبه‌روی او ایستاده درحالی‌که می‌گویند: اگر تو به‌راستی فرزند فاطمۀ زهرا (س) هستی به قفس درندگان برو، اگر تو را ندریدند و بیرون آمدی تو را یاری خواهیم کرد... . گویا از یاد برده‌اند که بدن مطهر جدش حسین بن علی (ع) توسط حیوانات اهلی لگدکوب شد؛ آری اسب‌ها که حیواناتی اهلی بودند به‌گونه‌ای بر بدن مطهرش تاختند که دیگر برای خواهرش هم قابل‌شناسایی نبود! زینب کبری (س) خطاب به یزید و یزیدیان می‌گوید: «این دست‌ها به خون ما آلوده است و این دهان‌ها برای خوردن گوشت ما به آب افتاده است؛ و درندگان بیابان سهم خود را از آن بدن‌های پاک و پاكیزه می‌برند.» [4] در نقل دیگری آمده است: «چه شگفت است كشته شدن نجیبان حزب خدا، به دست رها شدگان حزب شیطان! دست‌هایی به خون ما آلوده است و دهان‌هایی برای خوردن گوشت ما به آب افتاده است؛ و بر آن بدن‌های پاک و مطهر، درندگان گله‌گله می‌آیند و می‌روند و کفتارهای پیر، آن را بر زمین می‌کوبند. اگر ما را غنیمت انگاشته‌ای، بدان در آن روزی كه به كیفر كردار خود برسی ما را از دست رفته خواهی یافت و خود را زیان‌‌كار! و خداوند بر بندگان، ستم روا نمی‌دارد.» [5] نقد و بررسی سید احمدالحسن در کتاب عقاید اسلام وضعیت معتقدین به این عقاید باطل را در چهار وجه، مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد: «اول: این فرد با قرآن مخالف است که محمد (ص) را که برترین خلفای خداوند است، بشر و دارای صفات جسمی بشری می‌داند و ذکر می‌کند که تمایز او روحی و نتیجۀ اخلاص ایشان (ص) است و این تمایز جسمانی نیست. خداوند متعال فرمود: (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یوحی‏ إِلَی أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً) (بگو من هم مثل شما بشری هستم که به من وحی می‌‏شود كه خدای شما خدایی یگانه است. پس هركس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به كار شایسته بپردازد و هیچ‌کس را در بندگی پروردگارش شریک نسازد). همچنین خداوند متعال فرمود: (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یوحی‏ إِلَی أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقیمُوا إِلَیهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیلٌ لِلْمُشْرِكینَ) (بگو من بشری چون شمایم، جز اینكه به من وحی می‌شود كه خدای شما خدایی یگانه است. پس مستقیماً به‌سوی او بشتابید و از او آمرزش بخواهید و وای بر مشركان). دوم: این فرد خداوند را به رفتار خلاف عدل، متهم نموده است. به نظر این فرد، خداوند برخی از مخلوقات را پیش از امتحان و آشکار شدن فضیلت بعضی از آنان بر دیگران در عمل، برتری داده است. سوم: خداوند را به رفتار خلاف حکمت متهم نموده است؛ زیرا به نظر این افراد خلفای خداوند، با وجود اینکه دارای صفات معجزه‌آسایی هستند، خداوند به آنان معجزاتی نیز داده است که نمایان شدن این معجزات، کمتر از آن صفات معجزه‌آساست؛ مثلاً ماندن جای پای موسی (ع) بر روی سنگ که طبق این عقاید فاسد، خصوصیت موسی (ع) است، بزرگ‌تر از معجزۀ تبدیل عصا به مار است که موسی (ع) آن را آورده است. براساس ادعای این بی‌خِردان، زمانی که موسی(ع) به کاخ فرعون وارد شد، باید زمین کاخ فرعون را مُنهدم نموده باشد؛ زیرا اعتقاد دارند که خصوصیت خلیفۀ خداوند، ماندن رد پای ایشان بر روی سنگ است. همچنین امکان ندارد کسی دربارۀ آن بگوید که سحر است؛ پس بعد از این همه، موسی(ع) به عصایی که تبدیل به مار شود چه نیازی داشت؟ درحالی‌که فرعون دربارۀ آن می‌گوید که سحر است. چهارم: طبق این عقاید منحرف، مانند اینکه حیوانات وحشی، معصوم یا امام را نمی‌خورند و به او حمله نمی‌کنند، این‌ها به قاتلان حسین (ع) اجازۀ کشتن ایشان را می‌دهند و به افرادی که به حسین (ع) ایمان ندارند، حجت و دلیل می‌دهند؛ به این خاطر که طبق این عقیده، برای آنان ثابت می‌شود که حسین (ع) امام نیست؛ چراکه اسب‌ها که حیوانات اهلی هستند، سینه‌اش را لگدکوب کردند. اگر حیوانات وحشی، امام حق یا خلیفۀ خداوند را آزار نمی‌دهند، سزاوارتر است که اسب‌های اهلی نیز سینه‌اش را لگدمال نکنند. آنان این‌چنین با اعتقاد باطلشان به افرادی که به آل‌محمد (ع) ایمان ندارند، حجت و دلیل می‌دهند تا به امامت امامان(ع) طعنه بزنند. حقیقت این است که هرچه روایت شده کاملاً برعکس این عقیده است. روایت شده است که حیوانات وحشی به جسد حسین (ع) جرئت پیدا کردند، همان‌طور که افراد بشر جرئت پیدا کردند و همان‌طور که اسب‌ها جرئت پیدا کردند.» [6] منابع: 1. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل‏، نورى، حسين بن محمد تقى‏، محقق، مصحح: مؤسسه آل البيت(علیهم‌السلام)‏، مؤسسه آل‌البيت(علیهم‌السلام)، قم،‏ ‏1408 ق‏، چاپ اول، ج 12، ص 315. 2. https://youtu.be/7PjDBVyY1NE?si=h29g11O6GtjSX36z 3. https://www.aparat.com/v/vp0Hi 4. بلاغات النساء، ابن طیفور، ص ۲۲؛ شرح احقاق الحق، مرعشی، ج ۳۳، ص ۶۸۱. 5. اللهوف علی قتلی الطفوف، ابن‌طاووس، ص ۱۰۷؛ بحار‌الانوار، مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۳۴ و ۱۳۵؛ لواعج الاشجان، محسن امین، ص 230. 6. عقاید اسلام، سید احمدالحسن، ص 252. خلقت آدم ابوالبشر، زمینی بود یا آسمانی؟ نویسنده: نرگس مهدوی مقدمه موضوع خلقت آدم به‌عنوان نخستین انسان و پیامبر از اهمیت قابل توجهی در اندیشه‌های دینی برخوردار است. یکی از پُررمزورازترین داستان‌های کتاب مقدس و قرآن، داستان خلقت آدم ابوالبشر بوده است. در این مجال سعی شده پیدایش انسان و آفرینش آدم از دیدگاه‌های مختلف بررسی شود. از دیدگاه مفسران دینی همچون «محمدحسین طباطبایی»، نگرش یهودیت و مسیحیت و همین‌طور از دیدگاه تکامل در قیاس با نویسندۀ کتاب توهم بی‌خدایی «احمدالحسن». [۱] سؤالی که مطرح می‌شود این است: آیا خلقت آدم در زمین شکل گرفته یا در ملکوت آسمان‌ها صورت گرفته و به‌صورت انسان امروزی بر زمین هبوط یافته است؟ خلقت آدم از دیدگاه یهودیت و مسیحیت در تورات، فصل دوم سِفر پیدایش چنین آمده است: (هنگامی که یَهُوَه خدا آسمان‌ها و زمین را ساخت، هیچ نهالِ کشتزار هنوز بر زمین نبود و هیچ گیاهِ کشتزار هنوز نروییده بود، ... آنگاه یَهُوَه خدا آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی او نَفَسِ حیات دمید و آدم موجودی زنده شد. و یَهُوَه خدا باغی به‌سمت شرق، در عدن غَرْس کرد، و آدم را که سرشته بود در آنجا نهاد). [۲] در خصوص داستان خلقت آدم، در میان اکثریت یهودیان و مسیحیان اتفاق‌نظر وجود دارد و هر دو فرقه بر زمینی و تمثیلی بودن آفرینش آدم هم عقیده‌اند. در بررسی دقیق‌تر این موضوع به عقاید متفکر یهودی «یوسف آلبو» (عبری: יוסף אלבו، فیلسوف و خاخام یهودی در اواخر قرن چهاردهم و اوایل قرن پانزدهم میلادی) و تفسیری از «جان آرتور» (آمریکایی: John McArthur ۱۹ژوئن ۱۹۳۹) بسنده می‌کنیم. «یوسف آلبو»، فیلسوف یهودی اندلسی گفته است: «آدم نمونۀ نخستین نوع انسان و برترین و کامل‌ترین مخلوقات جهان است و مقصود از آفرینش عالم، وجود اوست و موجودات دیگر برای خدمت او آفریده شده‌اند. او سرگذشت آدم را بیان تمثیلی از وضع انسان در این جهان می‌داند. به نظر او باغ عدن کنایه از این عالم و آدم کنایه از نوع بشر است.» [۳] «جان مک آرتور» در تفسیر آیه به آیۀ عهد عتیق این‌چنین شرح می‌دهد: «آفرینش انسان در روز ششم پیدایش بود. موسی از مرجع انسانی کمک نگرفت؛ چون هنوز انسانی وجود نداشت تا شاهد این رویدادها باشد. هوش و خرد نیز به یاری موسی نیامدند؛ زیرا هرچند عقل انسان بداند قدرت ابدی خدا وجود دارد و بداند خدا خالق همه‌چیز است، نمی‌تواند بفهمد این خلقت چگونه به وجود آمده است و در ادامه انسان را خلق اثری هنرمندانه و استادانه می‌داند که خالقی هنرمند با مهارت و چیره‌دستی اثری خلق می‌کند و به آن جان می‌بخشد. عدن را باغ بهشتی پرشکوه می‌داند که مانندش را جهان به خود ندیده است و مکان باغ عدن را دقیقاً مشخص نمی‌داند آن‌گونه که به تصورش، موسی هنگام نوشتن این شرح‌حال عبارت «به‌طرف مشرق» را با توجه به موقعیت جغرافیایی که در آن قرار داشته است، به کار می‌برد. به پندار خویش و احتمال مکان باغ عدن را بهشتی زمینی، اطراف بابِل و منطقه بین‌النهرین معرفی می‌نماید.» [۴] اما در میان اندیشمندان یهودی و مسیحی، متفکرانی بوده‌اند که آفرینش آدم را تنها زمینی نمی‌دانستند و عقل انسان را آسمانی و خدایی می‌دانند؛ ازجملۀ آن‌ها «فیلون اسکندرانی»، متفکر یهودی نیمۀ اول سدۀ اول میلادی است. ایشان گفته است:«خداوند دو گونه انسان آفرید؛ انسانی به صورت خدا و انسان زمینی که از خاک سرشته شد. انسان آسمانی غیرمادی است و انسان زمینی، ترکیبی است از عناصر مادی و معنوی ‌ـ‌پیکر و خرد و اندیشه‌ـ این خرد و اندیشۀ آدمی است که به صورت خدا آفریده شده است نه پیکر او.» [۵] این متفکر یهودی آدم زمینی را هم از لحاظ توانایی عقلانی از همۀ آدمیان آینده برتر می‌داند و هم از لحاظ صورت جسمانی می‌پندارد به کمال سعادت نائل شده، ولی در این مقام باقی نمی‌ماند؛ زیرا وی با خوردن از درخت معرفت نیک و بد، جاودانگی و نیک‌بختی خود را از دست داده و گرفتار مرگ و تیره‌روزی می‌شود. از دیدگاه «فیلون»، خوردن از شجرۀ ممنوعه، تمثیل و کنایه‌ای است از تسلیم‌ شدن در برابر لذات و شهوات جسمانی. خلقت آدم از دیدگاه شیعه مفسر شیعی «محمدحسین طباطبایی» در تفسیر خلقت آدم، براساس آیات قرآنی آنجا که خدای متعال در سورۀ مؤمنون می‌فرماید: (انسان را از گِل خلق کردیم، سپس از نطفه، آنگاه خون بسته و گوشت جویده‌شده و استخوان آفریدیم، پس از آن خلقتی دیگرش کردیم) مراد از انسان را نوع بشر می‌داند که در‌نتیجه آدم و ذریه‌اش را هم شامل می‌شود. منظور از «خلق» را خلق ابتدایی می‌داند که آدم را از گِل آفریده است و در ادامۀ آیه با اشاره به «...ثم انشاناه خلقا آخر...» معتقد است خدای متعال با آوردن کلمۀ «انشاء» ‌ـ‌که به معنای ایجاد و تربیت چیزی است‌ـ در این جمله سیاق را از «خلقت» به «انشاء» تغییر داده؛ یعنی اینکه آنچه به وجود آوردم چیز دیگری و حقیقت دیگری است غیر از آنچه در مراحل قبلی بوده است. [۶] معناى جمله را این‌گونه بیان می‌کند كه: سپس، ما انسان را نطفه‌اى كردیم كه در رحم متمكن باشد؛ همچنان كه آن را در اول از خلاصه‌اى از گل درست كردیم، با این تعبیر که: ما طریق خلقت انسان را از آن شكل به این شكل مبدل نمودیم. ایشان با تأکید قرآن در آیات (آل‌عمران، 59)، (حجر، 26)، (سجده، 7) و (الرحمن، 14)، آفرینش نخستین انسان و اولین موجودى را كه بقیۀ افرادش از آن منشعب مى‌شوند آفرینشی مستقیم و اعجازگونه می‌داند. معتقد است بیان تعابیر «تراب»، «طین»، «صلصال»، «حماء مسنون» مراحل و حالات مختلف مبدأ خلقت آدمى را بیان مى‌كند؛ بنابراین تناقضى در این تعبیرهاى مختلف قرآن نیست. [۷] اما بعد از خلقت معجزه‌گونۀ آدم، ایشان جایگاه وی را در بهشت موعود می‌داند و با اشاره بر آیات (بقره، ۳۰ تا ۳۸)؛ (اعراف، ۱۹ تا ۲۵) و (طه، ۱۱۵ تا ۱۲۶) بر این باور است که آدم(ع) از همان ابتدا برای زندگی در زمین خلق شده بود. «سیاق این سه دسته آیات این معنا را دست می‌دهد که آدم در اصل و در آغاز برای این خلق شده بود که در زمین زندگی کند و نیز در زمین بمیرد و اگر خدای تعالی او را چند روزی در بهشت منزل داد برای این بود که امتحان خود را بدهند و درنتیجۀ آن نافرمانی عورتشان هویدا بگردد، تا بعد از آن به زمین هبوط کنند. همچنین از سیاق آیۀ «فَقُلنا یا آدم» سورۀ طه و اعراف که می‌فرماید «یا آدَمُ اسْکُن»، داستان بهشت را با داستان سجدۀ ملائکه به‌صورت یک داستان متصل به هم آورده، به‌خوبی می‌رساند که منظور اصلی از خلقت آدم این بوده که در زمین سکونت کند. چیزی که هست راه زمینی شدن آدم همین بوده که نخست در بهشت منزل گیرد و برتری‌اش بر ملائکه و لیاقتش برای خلافت اثبات شود. نکتۀ قابل تأمل در سخنان این مفسر شیعی این است که وی گویی معتقد است که منظور از بهشت را بهشت برزخی یا باغی از باغ‌های دنیایی ندانسته است. [۸] پیدایش آدم از دیدگاه «تکامل» علم می‌گوید آدم، نخستین بشر بر روی زمین نبوده و نیست. از قرن ۱۶میلادی که به علوم تجربی و طبیعی گرایش پیدا شد، با کشفیات دانشمندان، تضادهایی میان علم و دین ایجاد کرد؛ ازجملهٔ این تضادها نحوهٔ پیدایش انسان بر زمین بود. «لامارک» و سپس «داروین» در قرن ۱۹میلادی، نظریۀ تکامل انواع را با شواهد علمی عرضه کردند. انتشار این نظریه بر برخورد دانشمندان از مذهب تأثیر مهمی گذاشت. این نظریه به‌طور مستقیم با برخی باورهای دینی در ستیز بود و در پاره‌ای دیگر از مسائل دینی همچون رابطۀ خداوند با طبیعت و خلقت، انسان را در معرض تردید قرار می‌داد. امروزه اکثریت دانشمندان با در دست داشتن شواهد و با مطالعۀ فسیل‌های به‌جامانده از دوران‌ دیرینۀ زمین، نظریه تکامل را پذیرفته‌اند. دانشمندان برخلاف علمای دین ـ‌که براساس کتب مقدس و فهم خویش آفرینش آدم را دفعی و یک‌باره می‌دانند‌ـ پیدایش تدریجی و تکاملیِ گونۀ انسان را با شواهد علمی مطرح و تأیید می‌کنند. البته در میان این دانشمندان عقاید خداباوری و خداناباوری وجود دارد. کسانی که می‌گویند نیرویی که منشأ پیدایش مراحل تکامل در موجودات بوده مافوق طبیعت و برتر از همه‌چیز است (خداباوران). دستۀ دیگر می‌گویند هرچه هست و نیست در نهاد ماده نهفته است (طبیعت‌گرایان). بنا بر عقیدۀ «آلوین پلانتینگا» (فیلسوف آمریکایی معاصر ـ ۱۹۳۲) میان علم و دین تعارض ظاهری اما سازگاری و هم‌خوانی عمیق، و میان علم و طبیعت‌گرایی سازگاری و هم‌خوانی ظاهری اما تعارض عمیق وجود دارد. وی معتقد است «این ادعا كه تكامل، ثابت می‌كند كه انسان‌ها و دیگر موجودات زنده طراحی نشده‌اند، فی‌نفسه بخشی از این نظریه علمی یا یكی از نتایج آن نیست؛ بلكه افزوده‌ای الهیاتی یا متافیزیكی است كه بر این نظریه بار شده است. البته طبیعت‌گرایی متضمن این ادعاست كه ما انسان‌ها طراحی و بر صورت خدا خلق نشده‌ایم ‌ـ‌زیرا طبیعت‌گرایی دلالت دارد بر اینكه خدا وجود ندارد‌ـ اما علمِ تكاملی به‌خودیِ‌خود متضمن چنین مطلبی نیست. طبیعت‌گرایی همراه با نظریۀ تكاملی، مستلزم انكار طراحی الهی است؛ اما نظریۀ تكاملی به‌خودیِ‌خود چنان لازمه‌ای ندارد. تنها علمِ تكاملی آمیخته با طبیعت‌گرایی است كه خود مستلزم چنان انكاری است. [۹] «پلانتینگا» با تأكید بر اینكه نفی وجود خداوند، لازمۀ داروینیسم نیست، اما تصریح می‌كند كه شاید مهم‌ترین فایدۀ این نظریه برای خداناباورانِ عقل‌گرا، این باشد كه تا حدودی كار برایشان ساده‌تر شده است و گزكی به دستشان داده تا سعی كنند اندیشۀ خود را موجه‌تر جلوه دهند. اینک نمونه‌هایی بر تأیید تکاملی پیدایش انسان بیان می‌داریم: تکامل انسان به تاریخچه نخستی‌سانان (پستانداران شبیه انسان) و به‌خصوص به کپی‌های بزرگ برمی‌گردد که بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون سال پیش از خانوادۀ «گیبون‌ها» جدا شدند. راه رفتن روی دو پا ابتدایی‌ترین انطباق در دودمان انسان‌تباران است، و نخستین انسان‌تباری که بر روی دو پا راه می‌رفته آردی کپی با نام علمی« آردی پیتیکوس» [۱۰] بوده که تقریباً ۴.۴ میلیون سال پیش می‌زیسته است. راه رفتن اولیه بر روی دو پا به فرگشت جنوبی کپی‌آسا و بعدها سردۀ انسان منجر گردید. انسان‌های امروزی از انسان‌واره‌هایی بین ۲.۳ تا ۲.۴ میلیون سال پیش در آفریقا تکامل یافته‌اند. انسان‌واره‌هایی چون «لوسی» [۱۱] و «مرد کنیایی» [۱۲]، از بقایای سنگواره‌های متعلق به ۳.۲ تا ۳.۵ میلیون سال پیش در کشورهای اتیوپی و کنیا یافت شده، شاهدی بر تکامل و پیدایش تکاملی انسان است. انسانِ امروزی که انسان خردمند نامیده می‌شود تنها گونۀ بازمانده از انسان‌تباران است. طبق باور بسیاری از دانشمندان، انسان خردمند امروزی با رفتار نوین حدود ۵۰ هزار سال پیش تکامل یافته است؛ هرچند عده‌ای از دانشمندان معتقدند آغاز رفتار نوین در انسان‌ها هم‌زمان با فرگشت انسان به کالبد امروزی است. [۱۳] چه می‌دانیم! شاید میلیون‌ها سال بعد ما نیز منقرض شویم و به انسان‌های اَبْرگونه با جسمی بسیار لطیف تکامل بیابیم و به آسمان مهاجرت کنیم و به خاستگاه اولیه‌مان برگردیم! خلقت آدم از دیدگاه احمدالحسن احمدالحسن معتقد است ابتدا نفْس آدم در آسمان اول (آسمان چسبیده به آسمان زمین) شکل گرفت. این نفس از گِل بالا برده شده (رفع داده شده) از زمین بود. فرشتگان به امر خداوند، مقداری از آب و گِل زمین را برگرفتند و آن را به آسمان اول بالا بردند و از آن جسد مثالی آدم که جسم لطیفی بود قالب‌ریزی شد. چون آن گِل رفع‌شده به منبع نور و تجلی نزدیک‌تر شد دیگر آن تاریکی‌های عالم پایین را نداشت، جسمی لطیف‌تر شده که در آن، ظلمتِ عدم کمتر است. این نخستین نفس بود که خلق شد و سایر نفوس از آن خلقت یافت. نفس آدم از گل مرفوع (بالا برده شده) و با نفخه‌ای از روح الهی خلق شد و خدا اراده کرده بود این نفس به جسد جسمانی‌اش در زمین متصل شود. نفس آدم امتحان شد و در امتحان ناکام ماند. به‌دلیل نافرمانی از امر خدا به زمین فرود آمد. آن هنگام هنوز به جسم زمینی متصل نشده بود که در زمین به حرکت و گردش درآمد. در آن زمان، هستی و مخلوقات دیگری هم خلق شده بودند؛ ازجمله انسان‌واره‌هایی بر روی زمین. ازآنجاکه حیات همیشه در حال تکامل بوده و هست، دسته‌ای از انسان‌واره‌ها، راه تکامل در جهت انسان خردمند امروزی را طی کردند. اکنون زمان آن رسیده بود و خدا اراده فرمود تا آن نفس خلق‌شده در عالم بالا به جسم زمینی متصل گردد. آنگاه این جسم از پدر و مادر زمینی متولد شد تا نفس به آن متصل شود و نخستین انسان (با نفس برتر) بر روی زمین گردد. در واقع، نفس آدم به‌هنگام هبوط به زمین به جسمی که از والدین بیولوژیکی او حاصل شده بود، متصل گشت و می‌توان گفت آدم اولین انسانی است که از خاک آفریده شد و نه از پدر و مادر بشری، زیرا آدم(ع) از جهت نفسانی و روحانی پدر و مادر نداشت و اولین نفسی بود که از گِل مرفوع به وجود آمد. احمدالحسن می‌گوید: «خداوند متعال آفرینش آدم را در آسمان اول یعنی آسمان انفس آغاز نمود؛ ولی برای اینکه آدم و فرزندان او برای نازل شدن به زمین و متصل شدن به جسم سازگاری داشته باشند، می‌بایست گِل به آسمان اول بالا برده می‌شد و سپس نفس آدم و سایر مردم از آن خلق می‌شدند. انجام این کار ضروری بود؛ چراکه روح در این گِل مرفوع مستقر گردید و این گل رفع‌شده خود وسیلۀ ارتباط و اتصال روح با جسد گردید. از سوی دیگر روح نمی‌تواند جسد را لمس کند؛ زیرا این دو (روح و جسد) در دو عالم مختلف و از دو جهان متفاوت هستند و بینشان عوالمی چند قرار دارد؛ بنابراین وجود وسیله‌ای برای این تماس لازم است؛ وسیله‌ای که در تمام مراتب نزولی و عوالم بین آسمان جسمانی و آسمان اول وجود داشته باشد و زمانی که جسم بالا برده می‌شود این مراتب را داشته باشد و در حدود آن حرکت کند. این گل مرفوع ـ‌که تمثیلی از هرچه بر روی زمین است‌ـ این فرصت برایش فراهم شد که بتواند بین دو عالم اجساد و ارواح حرکت کند.» [۱۴] پایان مناقشه علم و دین دربارۀ خلقت آدم ابتدای آفرینش آدم، از آب و گل زمین بود. (وَاللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا) (و خدا شما را چون نباتی از زمین رویانید). [۱۵] ما از زمین همچون گیاه رویانده شده‌ایم. گیاه به‌یک‌باره و بی‌درنگ به بار نمی‌نشیند، بلکه مراحل تکامل و پیشرفت را طی می‌کند. در ابتدا بذری کوچک است که در زمین کاشته و با آب سیراب می‌شود؛ سپس از مجموعۀ دانه، زمین و آب، جوانه‌ای می‌روید. این جوانه به‌تدریج بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و از مرحله‌ای به مرحلۀ دیگر گذر می‌کند، تا کامل شود و شروع به ثمردهی کند. (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّكِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخرَ فَتَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الخَالِقِینَ) (هر‌آینه ما انسان را از عصاره‌ای از گل آفریدیم * سپس او را نطفه‌ای در جایگاهی استوار قرار دادیم، آن‌گاه از آن نطفه، لخته خونی آفریدیم و از آن لخته خون، پاره‌گوشتی و از آن پاره‌گوشت، استخوان‌ها آفریدیم و استخوان‌ها را با گوشت پوشانیدیم. بار دیگر او را آفرینشی دیگر دادیم. در خور تعظیم است خداوند بهترین آفرینندگان). [۱۶] ملائکه به امر خداوند سبحان، مقداری از آب و گل زمین را برگرفتند و به آسمان اول یعنی آسمانی چسبیده به آسمان زمین، بالا بردند تا از آن جسم لطیف آدم قالب‌ریزی شود؛ سپس خداوند، روح‌القدس را در آدمی دمید: (فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی) (چون آفرینشش را به پایان بردم از روح خود در آن دمیدم). [۱۷] سپس همان‌جا یعنی بهشت دنیوی در آسمان اول ساکن گردید: (وَقُلْنَا یا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ) (و گفتیم: ‌ای آدم خود و همسرت در بهشت جای گیرید). [۱۸] بهشتی که آدم و همسرش در آن ساکن بودند نه بهشت زمینی بود که در قطعه‌ای از زمین قرار داشته باشد و نه بهشت موعود بود؛ زیرا بهشت موعود، خلد و جاودانگی است، دیگر اختیار و انتخاب معنایی نداشت که با خوردن از درخت ممنوعه مستوجب کیفر و هبوط شود! امام جعفر صادق (ع) می‌فرماید: «فرشتگان از کنار آدم(ع) یعنی صورت وی عبور می‌کردند، درحالی‌که او در بهشت از خاک آفریده شده بود.» [۱۹] پدر ما آدم(ع) از گِلی که به آسمان اول بالا برده شد، خلق شده است. ما آسمانی هستیم و اصل ما از آسمان است. ما در آسمان اول خلق شده‌ایم. ما نفس هستیم، نه‌فقط جسدهایی زمینی. وجود زمینی ما، وجودی است که به‌صورت موقتی پدید آمده و همیشگی و ابدی نیست. حتی به زمین بازنمی‌گردیم تا پس از مرگ در آن زندگی کنیم؛ البته اگر انسانیت خویش را برگزیده و حیوانیت زمینی خود را رها کرده باشیم. [۲۰] منابع ۱. احمد اسماعیل صالح، ۱۹۶۸، بصره عراق. ۲. کتاب مقدس، تورات، سفر پیدایش، باب ۴، آیات ۲ تا ۸‬‬‬‬. ۳. رک: اسماعیل زارع‌پور، گناه نخستین. ۴. تفسیر عهد عتیق، جان مک آرتور، ص ۶۱. ۵. رک: اسماعیل زارع پور، گناه نخستین. ۶. ترجمه تفسیر المیزان، سید محمدحسین طباطبایی، ج ۱۲، ص ۲۲۳. ۷. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج ۱۵، ص۲۴. ۸. نشریه پژوهش‌نامه فرهنگ و معارف دینی، جلد۲، شماره۱پیاپی، بهار و تابستان ۱٤۰۰. ۹. مناظره دنیل دنت و الوین پلنتینگا، ترجمه علی شهبازی، انتشارات دانشگاه مفید، چاپ اول؛ ۱۴۰۲، ص ۲۸. ۱۰. «آردی پتیکوس «سرده‌ای منقرض‌شده از دودمان انسان است. (ویکی‌پدیا فارسی، فرگشت انسان) ۱۱. لوسی به گونه جنوبی‌ کپی‌آسا تعلق دارد و قدمت آن ۳٫۲ میلیون سال تخمین زده شده ‌است. لوسی در سال ۱۹۷۴ توسط «دونالد جانسون» دیرین‌مردم‌شناس معروف موزۀ تاریخ طبیعی «کلیولند»، در آفریقا جایی نزدیک روستای «هادر» در دره «آواش» در منطقه‌ای موسوم به مثلث عفر واقع در «اتیوپی» کشف شده ‌است. ۱۲. مرد کنیایی نام سنگواره‌ای است متعلق به حدود 3.5 میلیون سال قبل که در سال ۱۹۹۹ در کشور «کنیا» کشف شده است و متعلق به سردۀ «کنیا تروپوس» است. پهن‌صورت کنیایی، کنیا مردم پَخت رخ، با نام علمی Kenyanthropusplatyops گونه‌ای انسان‌واره بوده که حدود 3.2 تا 3.5 میلیون سال پیش در شرق آفریقا می‌زیسته است. سنگواره آن در کنیا به دست آمده و از همین رو نام «کنیامردم» را بر آن نهاده‌اند. http://en.wikipedia.org/wiki/Kenyanthropus ۱۳. ویکی پدیا فارسی،فرگشت انسان: https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1 %DA%AF%D8%B4%D8%AA_%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86# ۱۴. احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ص۱۵1 و ۱۵2. ۱۵. نوح، ۱۷. ۱۶. مؤمنون، ۱۲ تا ۱۴. ۱۷. ص، ۷۲؛ حجر، ۲۹. ۱۸. بقره، ۳۵ . ۱۹. راوندی، قصص‌الانبیاء، ص ۴۱. ۲۰. رک: احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، فصل سوم: تکامل، سنتی الهی است. راه نجات گاهی از آن بالا به این پایین نظر کن از روبه‌رویِ چشمِ محتاجم گذر کن من دردِ دل جز تو برای کس نگفتم بنشین و با من گفت‌وگوی مختصر کن کامِ مرا جامِ گناهان تلخ کرده با گفتن «بخشیدمت» کامم شِکر کن دوریِ تو بیچاره کرده هر دلی را این قلبِ بی‌تاب مرا از خود خبر کن ما را اگر خام و اگر بی‌کشتزاریم بینِ قنوتِ شب دعای مستمر کن برگرد تا دل‌ها شود آبی، چو دریا بر احترامِ مادرت ختم سفر کن معشوقِ بهتر از تو که جایی ندیدم با عشقِ خود جان و دلم را همچو زر کن حسرت به دل ماندم که در رؤیا بگویی «إرفعة رأسک» تکیه بر جان پدر کن وقتی یمانی شد وصی و جانشینت با رهبری‌اش از جهان دفعِ خطر کن راه نجات ما فقط با احمد توست ما را برای یاری او مفتخر کن تمثیلِ حیدر هست فرزندِ تو مهدی ما را برای دعوتِ او نامه‌بر کن با او و سربازانِ البیعه به دوشش از مردمِ مظلوم غزه دفع شر کن شاعر: سادات سفر حج و كرامتی از سيد احمدالحسن که به آن شهادت می‌دهم ماجرای معجزه‌ای که در سفر حج برای دکتر عادل سعیدی رخ داد سلام عليكم و رحمة الله و بركاته این روزها ایام حج است. خوشا به‌حال آنان که حجشان به‌سوی خداست و نه برای مردم. خوشا به‌حال آنان که طريقشان وصول به حجت‌های خدا و ابواب خداست، و راهشان [به‌سوی] دشمنان او و دشمنان حجت‌های خدا در زمین نیست؛ زیرا حج همان معرفت و شناخت است و برای همین است که حج، ایستادن و توقف در عرفه در یک زمان و یک روز مشخص و معلوم است. رسول خدا (ص) فرمود: «حج، عرفه است. پس هرکه عرفة را درک کند و به جای آورد، حج را درک کرده و به جای آورده است.» (سنن الترمذي، الصفحة أو الرقم 2975) و از امام علی بن الحسين (علی) نقل است که ایشان در روز عرفه شنید که سائل و گدایی از مردم گدایی می‌کند. پس به او فرمود: «وای بر تو! آیا در این روز از غیر خدا درخواست می‌کنی؟ روزی که در آن امید می‌رود که بچه‌های در شکم مادران خوشبخت شوند.» (من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج 2، ص 211) سال 2005 بود. در رؤيا دیدم که به حج خانۀ خدا رفته‌‌ام. طواف خانۀ خدا و سعی بين صفا و مروه را به ‌جا آوردم؛ سپس رفتم که در کوه عرفه توقف کنم؛ اما تنها بودم و هیچ حاجی دیگری همراه من نبود که همچون من در عرفه بماند. با زنگ تلفن بیدار شدم. مهندس محمد بود. پرسید: دلت می‌خواهد به حج بروی؟ در برنامه‌هایم رفتن به حج نبود و گفتم: نه! گفت: با من بیا، من می‌خواهم در کاروان حج نام‌نویسی کنم؛ فقط هم یک روز از مهلت ثبت‌نام باقی مانده است. با او رفتم و او نام‌نویسی کرد. مسئول کاروان از من پرسید: آیا دلت می‌خواهد به حج بروی؟ من هم بی‌درنگ گفتم: بله! گفت: پاسپورتت را بیاور که امروز روز آخر نام‌نویسی است. با منزل تماس گرفتم و گفتم: پاسپورتم را حاضر کنند. همسرم پرسید: جا برای من هم هست؟ از مسئول کاروان پرسیدم و او گفت: بله! این‌گونه شد که به لطف خدا و بدون برنامه‌ریزی قبلی، به حج رفتیم. سفر حج از ميقات و پوشیدنِ احرام شروع شد تا رسید به لبیک‌گویی و طواف و سعی بين صفا و مروه و توقف در عرفه و رفتن به مشعر و بقيۀ امور حج. من مدام با دكتر عبدالرزاق ديراوی در هر مرحله از مراسم حج تماس می‌گرفتم. او هم به‌نوبهٔ خود با سيد احمدالحسن تماس می‌گرفت و ایشان جواب هر سؤالی را که مرتبط با حج بود می‌داد تا اینکه نوبت به توقف در عرفه رسید. روز توقف در عرفه نزد اغلب مسلمانان با روزی که حكومت سعودی اعلام کرده بود یک روز تفاوت داشت. برای همین توقف مردم در عرفه همان روزی بود که حكام سعودی و فقهای آن‌ها می‌خواستند و برای همین آنان فردای روزِ توقف در عرفه راه‌های ورودی به کوه عرفه را با نیروی مسلح می‌بندند و هرکس هم که از دستوراتشان سرپیچی می‌کرد زندانی و دیپورت می‌شد. بعد از اینکه مردم در عرفه توقف کردند، دكتر عبدالرزاق ديراوی به من خبر داد که روز عرفه امروز نیست، بلکه فرداست. برگشتم. روز بعد که خواستم به عرفه بروم تلاش کردم تاکسی بگیرم یا هر ماشینی که مرا به عرفه ببرد، ولی پیدا نکردم. همگی می‌گفتند رفتن به آنجا محال است، راه‌ها بسته است و هرکسی هم تلاش کند برود دستگیر می‌شود. خبر را به دكتر عبدالرزاق ديراوی دادم. گفت منتظر باش. دكتر با من تماس گرفت و گفت سيد احمدالحسن می‌گوید: باید در عرفه توقف کند و ان‌شاءالله توقف خواهد کرد. به‌یک‌باره ماشین سفید کوچکی که مدل تويوتا كرولا بود جلوی پایم ایستاد. راننده آفريقایی بود و به عربی فصیح صحبت می‌کرد. بین ما این گفت‌وگو در گرفت: پرسید: قصد دارید به کجا بروید؟ گفتم: به عرفه. گفت: رفتن به آنجا امکان‌پذیر نیست. راه‌ها بسته است و نگهبانان هرکسی را که بخواهد به کوه عرفه برود دستگیر می‌کنند. گفتم: باید بروم. گفت: تو را به آنجا می‌برم ولی هزینه‌اش 350 دلار می‌شود. چه برسیم و چه نرسیم. گفتم: [اما این مبلغ] خیلی زیاد است؟ گفت: و مأموریت هم خیلی بزرگ است. گفتم: توكلنا على الله. از مسیر اول رفتیم. بسته بود. نگهبانان نگذاشتند وارد جاده شویم. سپس وارد راهی شدیم که تونل داشت. آن ‌را هم نگهبانان بسته بودند. همگی سر تا پا مسلح بودند. نمی‌گذاشتند هیچ‌کس رد شود. سپس به آخرین راه رفتیم. نگهبانی ما را نگه داشت و به ماشین ضربه زد و تهدید می‌کرد که دستگیرمان می‌کند. دور زدیم و برگشتیم، زیرا دیدم دیگران را متوقف و دستگیر کرده و دستبند زده بودند، چون در تلاش برای عبور بودند. راننده گفت: نمی‌شود رد شد. با دكتر ديراوی تماس گرفتم و احوال راه‌ها را برایش گفتم و اینکه نمی‌شود در عرفه توقف کرد. او گفت: به سيد احمدالحسن می‌گویم. دكتر ديراوی مجدد تماس گرفت و گفت سيد احمدالحسن می‌گوید: [همه] حج عرفه است و او باید امروز آنجا بماند و ان‌شاءالله می‌ماند. حيران شدم. چطور بمانم با این شرایطی که برایشان گفته بودم؟ با خودم گفتم چون سيد احمدالحسن می‌گوید می‌مانی، پس او بهتر می‌داند که می‌مانم. راننده به من نگاهی کرد و گفت: خانواده‌ات به تو چه گفتند؟ گفتم می‌گویند: ان‌شاءالله توقف خواهی کرد. گفت: یک راهی از وسط صحرا و شن هست. دلت می‌خواهد آن را امتحان کنی؟ اما [بگویم] ماشین من چهارچرخ [4x4] نیست و شاید در شن‌ها گیر کند. دلت می‌خواهد بروی؟ [البته] کرایه بیشتر می‌شود؛ چه می‌گویی؟ گفتم: توكلنا على الله. به بیراهه زدیم. ماشین روی شن‌ها می‌رفت. من متعجب مانده بودم که چطور ماشین به این کوچکی که چهارچرخ هم نیست از شن‌ها عبور می‌کند! رفتیم تا آنکه به جادۀ آسفالت رسیدیم و رفتیم تا به نزدیکی کوه عرفه رسیدیم. از ماشین پیاده شدم. راننده سجاده و تسبیحی برایم آورد و گفت: نماز بخوان. من اینجا در ماشین منتظرت می‌ایستم. نماز خواندم و دعای عرفه و زیارت امام حسين (ع) را خواندم. در همین حین ماشینی پر از نگهبان از کنار ما رد شد. با خودم گفتم: الحمد لله در عرفه توقف کردم، و اگر هم مرا بگیرند امانتم را ادا کرده‌ام؛ ولی عجیب آنکه نگهبانان داخل ماشین از کنارم رد شدند و رفتند و دور شدند بدون آنکه مرا ببینند؛ و خدا بر گفته‌ام گواه است. به مشعر برگشتیم که تا روز بعد آنجا بمانم و از آنجا به «منا» بروم. راننده گفت: خدا را شکر که توفیقت داد در عرفه توقف کنی. گفتم: تشكر از خدا و از تو برای کمکی که کردی. پس از آنکه از ماشین پیاده شدم و در را بستم از پنجرهٔ درب ماشین به راننده رو کردم و گفتم: خدا تو را توفیق بدهد؛ کرایه‌ات چقدر شد؟ راننده گفت: کرایه‌ام این است که برایم دعا کنی... ماشین راه افتاد و رفت و دور شد و چشمان من هنوز به این مرد می‌نگریست که تمام این مدت همراه من مانده بود، بدونِ آنکه کرایه بگیرد، با وجود اینکه در ابتدا برایم سخت بود‌. برایش دعا کردم و دانستم که او از کارگزاران خداست که برای هر بنده‌ای که خودش بخواهد می‌فرستد. [همچنین] دانستم که کسی ‌که با خداوند ارتباط دارد می‌داند من در عرفه توقف خواهم کرد؛ چون او خدا را می‌شناسد و می‌شناساند و بر مردم [واجب] است که بیایند و ولایت خویش را به او خبر دهند و او را یاری دهند. امام باقر(ع) فرمود: «همانا به مردم فرمان داده شد که نزد این سنگ‌ها آمده و آن را طواف کنند؛ سپس نزد ما بیایند و خبر از ولایتمداری خودشان بدهند، و یاری‌شان را به ما نشان دهند.» (كافی، شيخ كلينی،ج ٤، ص ٥٤٩) والحمد لله رب العالمين. سلسله‌مقالات پاسخ به بدعت شمارۀ ۱۰۱ یوحنای دمشقی قسمت هجدهم پاسخ به دمشقی دربارۀ صلیب و حجرالأسود • تعداد بسیار زیادی از مسلمان‌ها دربارۀ قضیۀ صلیب به خطا رفتند. • صلیبی که آن را ارج می‌نهیم، یادآور فدا شدن سیزدهمین وصی رسول خدا (ص) به‌جای عیسی (ع) است. • در ادیان پیشین، ذکر سنگ در تورات و انجیل نیز آمده است به قلم: متیاس یوحنای دمشقی در ادامۀ سخنان خود می‌گوید: «آن‌ها همچنین ما را به بت‌پرست بودن متهم می‌کنند، زیرا ما صلیبی را که از آن نفرت دارند، ارج می‌نهیم. و ما به آن‌ها پاسخ می‌دهیم: چگونه است که شما خودتان را به سنگی که در کعبه خود دارید می‌مالید، و آن را می‌بوسید و در آغوش می‌گیرید؟» پایان نقل‌قول. وی در ابتدای این بخش از کلام خود به نفرت مسلمانان از صلیب اشاره می‌کند. در پاسخ می‌گوییم: متأسفانه تعداد بسیار زیادی از مسلمان‌ها در خصوص قضیۀ صلیب به خطا رفتند، همان‌طور که مسیحیان نیز دراین‌باره به ظنّ باطل دچار شده‌اند. سردرگمی و گمراهی هر دو گروه نتیجۀ چشم دوختن به دهان امثال یوحنای دمشقی است که نمی‌فهمند، اما ادعای دانستن و درک آیات کتاب‌های آسمانی را دارند. (کاش شما به کلّی ساکت می‌شدید که این برای شما حکمت می‌بود). [1] اگر کلیسا و معلمین کذبه به‌جای بیان برداشت‌های سخیف و اشتباه خود از قضیۀ صلیب، سکوت می‌کردند یا دیگران را به پذیرش باورهای خودساختۀ خویش مجبور نمی‌کردند، شاید امروزه مسیحیان آزادۀ بسیاری وجود داشتند که به حقیقت شخص مصلوب پی برده بودند. همچنین اگر علمای بی‌عمل و ناآگاه منسوب به اسلام نیز براساس ساخته‌‌وپرداختۀ ذهن خود، به داستان‌سرایی دربارۀ قضیۀ صلیب نمی‌پرداختند، پذیرش این حقیقت که شخص مصلوب همان قائم و مهدی وعده‌داده‌شده است، از سوی مسلمانان آسان‌ بود. صلیب و شخص مصلوب نزد ما ـ‌ایمان‌داران به فرستادۀ عیسی‌ـ نه‌تنها منفور نیستند، بلکه با روشنگری‌های احمدالحسن برایمان ثابت شده است که وی سیزدهمین وصی رسول خدا محمد (ص) و شبیه‌عیسی در نسل امیرالمؤمنین علی (ع) است. [2] در نهمین قسمت از سلسله‌پاسخ‌ها به سخنان یوحنای دمشقی، به‌طور کامل به موضوع صلیب پرداخته شده است و علاقه‌مندان محقق می‌توانند دوباره به آن بخش مراجعه کنند. اما این بخش از سخنان وی که می‌گوید: «چگونه است که شما خودتان را به سنگی که در کعبۀ خود دارید می‌مالید، و آن را می‌بوسید و در آغوش می‌گیرید؟» پایان نقل‌قول. یوحنای دمشقی به‌گونه‌ای از سنگ مورد نظر صحبت می‌کند که گویی آیات مربوط به این سنگ را در کتاب مقدسی که خود به آن معتقد است نخوانده، یا خوانده است و قطعاً راز موجود در آن را ندانسته، یا در مقابل فهمیدن این موضوع که سنگ موجود در کعبه، همان سنگی است که عیسی و داوود (ع) از آن سخن گفته‌اند، مقاومت می‌کند. (دروازه‌های عدالت را برای من بگشایید! به آن‌ها داخل شده، یاه را حمد خواهم گفت. * دروازه خداوند این است. عادلان بدان داخل خواهند شد. * تو را حمد می‌گویم؛ زیرا مرا اجابت فرموده و نجات من شده‌ای. * سنگی را که معماران رد کردند، همان سر زاویه شده است. * این از جانب خداوند شده و در نظر ما عجیب است. * این است روزی که خداوند ظاهر کرده است. در آن وجد و شادی خواهیم نمود. * آه، ای خداوند نجات ببخش! آه، ای خداوند سعادت عطا فرما! * متبارک باد او که به نام خداوند می‌آید. شما را از خانه خداوند برکت می‌دهیم). [3] همچنین می‌خوانیم: (عیسی به آن‌ها گفت: «مگر در کتب هرگز نخوانده‌اید اینکه سنگی را که معمارانش رد نمودند، همان سر زاویه شده است. این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است. * از این جهت شما را می‌گویم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امتی که میوه‌‌اش را بیاورند، عطا خواهد شد. * و هرکه بر آن سنگ افتد، منکسر شود و اگر آن بر کسی افتد، نرمش سازد). [4] سید احمدالحسن در توضیح «سنگ» در کتاب مقدس می‌گوید: «در ادیان پیشین، ذکر سنگ در تورات و انجیل نیز آمده است: (عیسی به آن‌ها فرمود: مگر در کتب نخوانده‌اید که آن سنگی که معماران ردّش نمودند، رأس زاویه شد. این کار پروردگار است و به نظر ما عجیب است. بنابراین به شما می‌گویم که ملکوت خدا از شما گرفته و به امتی داده خواهد شد که ثمرات و میوه‌هایی شایسته به بار آورد. اگر کسی بر روی این سنگ بیفتد، خرد خواهد شد و هرگاه آن سنگ بر روی کسی بیفتد او را له می‌کند).» (انجیل مَتّیٰ، اصحاح بیست و یک) سنگی که عیسی (ع) دربارۀ آن صحبت کرده، در امت دیگری غیر از امتی است که او آن‌ها را خطاب قرار داده بود. ملکوت از امتی که عیسی(ع) آن‌ها را مخاطب قرار داده بود یعنی بنی‌اسرائیل و کسانی که به عیسی(ع) گرویدند ستانده می‌شود ـ‌‌زیرا او این سخنان را خطاب به شاگردانش که به او ایمان داشتند و نیز دیگر مردمان بیان کرده بود‌ـ و این سنگ به امتِ مرتبط با سنگ که به دستاوردهای ملکوت عمل می‌کنند، داده می‌شود. کاملاً واضح است که سخن عیسی(ع) در مقام بیان فضیلت «سنگ زاویه» ایراد شده است و اینکه زمامداری در نهایت از کسانی که مدعی پیروی از عیسی هستند گرفته می‌شود و به امت سنگ که امت محمد و آل‌محمد (ع) هستند عطا می‌شود. عیسی(ع) ارتباط بین سنگ و امتی را که در نهایت ملکوت و پادشاهی به ایشان داده می‌شود به‌صورتی حکیمانه به تصویر کشیده است. ایشان همچنین این امت را با بنی‌اسرائیل و کسانی که ادعای پیروی از او را دارند مقایسه کرده و بیان داشته که این‌ها در نهایت به زمامداری نمی‌رسند؛ بنابراین عیسی(ع) سنگ را علتِ دادن ملکوت و پادشاهی به امت دیگری غیر از امتی که مدعی پیروی از موسی(ع) و عیسی(ع) هستند برمی‌شمارد؛ یعنی کسانی که حجر گواهی می‌دهد که به عهد و میثاق وفا کرده‌اند و او را یاری رسانده‌اند، همان کسانی‌اند که پادشاهی را به ارث می‌برند، چه در این زمین باشد با برپایی حاکمیت خدا و چه در آسمان‌ها آن‌گاه که خدا از ملکوتش برای آن‌ها پرده بردارد و آن‌ها را کسانی قرار دهد که در آن نظاره می‌کنند یا در نهایت خدا ایشان را در بهشت ملکوتی جای می‌دهد.» [5] سید احمدالحسن همچنین می‌گوید: «کسی که مصرانه می‌خواهد این کلام را به‌صورت دیگری تفسیر کند و بگوید منظور عیسی(ع) از این حرف خودش بوده است، در واقع مغلطه‌گری می‌کند و به‌دنبال شناخت حق و حقیقت نیست. این شخص باید اصل کلام را که سخن داوود(ع) در مزامیر است بخواند. اینجا نیز ممکن است یهودیان بگویند که داوود خودش را قصد کرده است؛ که در این صورت این مناقشه را پایانی نیست؛ ولی حقیقت آن است که داوود(ع) و عیسی(ع) نجات‌دهنده‌ای را که در آخرالزمان به نام پروردگار می‌آید قصد کرده‌اند. عیسی(ع) در جاهای دیگری در انجیل به او بشارت داده و وی را تسلی‌دهنده و غلام حکیم نام نهاده است و در اینجا نیز "حجر زاویه" می‌خواندش.» [6] همچنین می‌گوید: «اینجا سؤالی پیش می‌آید: چه کسی است که سنگ زاویه را شناخت یا ممکن است او را بشناسد و بداند که سنگ زاویه کیست؟ آیا به داوود یا عیسی(ع) گفته شده است که آن‌ها خود، سنگ زاویه در خانۀ پروردگارند؟ یا در جایی دیگر به آن‌ها یادآوری شده است که ایشان سنگ زاویه در خانۀ خدایند؟ و آیا در گوشۀ خانۀ خدا یا در هیکل، سنگی قرار داده شده است تا یهود و نصارا را هدایت کند که سنگ بر داوود یا عیسی(ع) دلالت دارد؟ واقعیت آن است که چنین چیزی وجود ندارد؛ ولی در امت دیگری از فرزندان ابراهیم(ع) موجود است؛ و در خانۀ خدایی که ابراهیم(ع) و پسرش اسماعیل(ع) بنا نهادند وجود دارد و در گوشه و دقیقاً در گوشه‌ای که رکن عراقی نام دارد، استقرار یافته است. تمام این نکات به یک چیز دلالت دارد و آن نجات‌دهنده‌ای است که در آخرالزمان می‌آید یا کسی که داوود در مزامیر به او با "سنگ زاویه" اشاره کرده و گفته است که به نام پروردگار می‌آید.» [7] برای مطالعۀ بیشترِ توضیحات ایشان می‌توانید به کتاب «پاسخ‌های روشنگرانه، ج 4، پرسش ۳۲۷» مراجعه کنید. حسن‌ختام این بخش از پاسخ‌‌هایمان به اتهامات یوحنای دمشقی این است که صلیبی که آن را ارج می‌نهیم، یادآور فدا شدن سیزدهمین وصی رسول خدا (ص) به‌جای عیسی (ع) است و او همان سنگ بنایی است که داوود و عیسی (ع) ذکر کرده‌اند و نیز همان سنگی است که در بیان دانیال (ع) حکومت طاغوت را منهدم می‌سازد و در نهایت همان منجی وعده‌داده‌شده‌ای است که در آخرالزمان آمده و تمامی این بشارت‌ها را تحقق بخشیده است. منابع 1. ایوب، ۵:۱۳. 2. ر.ک. غیبت نعمانی، ص ۱۴۴. 3. مزامیر ۱۹:۱۱۸ تا ۲۶. 4. متی 42:21 تا 44. 5. پاسخ‌های روشنگرانه، ج۴، س۳۲۷. 6. پاسخ‌های روشنگرانه، ج۴، س۳۲۷. 7. پاسخ‌های روشنگرانه، ج۴، س۳۲۷.