نشریه زمان ظهور 162
بررسی مفهوم ذهنآگاهی از دیدگاه روانشناسی سکولار و روانشناسی دینی بهقلم: مریم احمدیار چکیده روانشناسان و متخصصان حوزۀ سلامت روان همواره بهدنبال تکنیکها و روشهای نوین در جهت بهزیستی روانشناختی و سلامت روان بودهاند. هدف از پژوهش حاضر بررسی مفهوم ذهنآگاهی که از شاخصههای مهم رواندرمانیهای نوین است از دو دیدگاه روانشناسی سکولار و روانشناسی دینی است. پژوهش حاضر این فرض را مورد بررسی قرار میدهد که ذهنآگاهی و تکنیکهای آن ریشه در دین الهی دارد. تکنیکهای ذهنآگاهی در واقع نوع تحریفشدهای از آموزههای عبادی پیامبران سومر و آکد است و ذهنآگاهی حقیقی را میتوان در مفاهیم دینی و روشهای عبادی جستوجو کرد. در همین راستا، پژوهش حاضر ذهنآگاهی را از کلام سید احمدالحسن مطرح کرده و مورد بحث قرار داده است. کلیدواژهها: سلامت روان، ذهنآگاهی، مدیتیشن، نماز، حضور قلب، رضایت به قضا، صندوق افکار مقدمه یکی از مسائل مهمی که امروزه بشر با آن روبهروست موضوع سلامت روان و چگونگی دستیابی به آن است. سلامت روان مفهومی چندبعدی است که نهتنها به فقدان اختلالات روانی بلکه به داشتن تعادل عاطفی، سازش اجتماعی، یکپارچگی شخصیت، شناخت خود و احساس شادکامی نیز اشاره دارد. [1] امروزه افراد بهخصوص در شهرهای بزرگ علایمی نظیر بیحوصلگی، پرخاشگری، ترس، اضطراب و نگرانی را بهطور معمول تجربه میکنند که همۀ این نشانهها حاکی از وجود ناهنجاریهای روان است. [2] یکی از مهمترین عواملی که سلامت روان را به خطر میاندازد افکار منفی مزاحم و طرحوارههای ناسازگار است. در واقع طرحواره ساختارهای شناختی و باورهای بنیادین فرد است و به چارچوبهای فکری او برای درک جهان اشاره دارد. [3] انسان همواره در زندگی خود با موقعیتهای استرسزای مختلفی روبهروست که موجب فعالشدن طرحوارههای شناختی منفی در وی میشود. زمانی كه این طرحوارهها فعال میشوند، سیستمی متشكل از افكار خودآیند منفی [4] و نشخوار ذهنی[5] را فرامیخوانند. در چنین موقعیتی فرد بیش ازآنچه به واقعیتهای موجود و تجربیات زمان حال توجه کند به افکاری که اتوماتیکوار از ذهن میگذرد توجه نشان میدهد. این امر نهتنها موجب بالارفتن هیجانات منفی از جمله احساس ناراحتی، سردرگمی، احساس گناه، اضطراب و... میشود، بلکه سلامت روان فرد را نیز به خطر میاندازد، و فرد را مستعد اختلالهای روان بهخصوص اختلالهای اضطرابی و افسردگی میکند. [6] از دیرباز تاکنون، برای درمان اختلالهای روان، روانشناسان و متخصصان این حوزه روشهای متعددی را مورد استفاده قرار دادهاند؛ از جمله درمانهای رفتارگرایی مبتنی بر اصول شرطیسازی عامل و پاسخگر که بهعنوان درمانهای موج اول شناختهشدهاند، و شناخت درمانی بک و درمان عقلانیعاطفی الیس که موسوم به درمانهای موج دوم هستند. در پایان دهۀ 81 و اوایل دهۀ 90 درمانهای موج اول و دوم با یکدیگر ادغام شده و مجموعهای از درمانها را تحتعنوان درمانهای شناختیرفتاری به وجود آوردند. عدم موفقیت روشهای سنتی موجب رویآوردن به روشهای نوین از جمله درمانهای موج سوم شناختیرفتاری شد. این روشها در واقع تلفیقی از سنتهای معنوی شرقی با درمانهای شناختیرفتاری است که امروزه جایگاه ویژهای در درمان بیماریهای روانی دارند. یکی از مشخصههای اصلی درمانهای موج سوم، درمانهای مبتنی بر ذهنآگاهی (mindfulness) است. [7] ذهنآگاهی چیست؟ ذهنآگاهی یا توجهآگاهی به معنای توجهکردن به شیوهای خاص، معطوف به زمان حال و بدون قضاوت دربارۀ آن چیزی است که در حال رخ دادن است. [8] به بیان سادهتر، ذهنآگاهی یعنی بودن و حضور در لحظۀ حال با هرآنچه هست، بدون قضاوت و حواسپرتی دربارۀ کاری که انجام میدهیم. ذهنآگاهی یعنی آگاهبودن از افکار و احساساتمان بدون آنکه در دریای افکارمان غرق شویم. برای مثال تصور کنید با شخصی که بسیار به او دل بستهاید و قرار است برای مدت طولانی به یک سفر طولانی برود در یک رستوران نشستهاید. فردی که توجه خود را معطوف به زمان حال و تجربۀ اکنون کرده است به غذا و جزئیات آن توجه میکند از جمله به رنگ، بو، طعم غذا و به صدای خُرد شدن تکههای غذا زیر دندانهایش. همچنین فرد ذهنآگاه به محیط اطراف خود توجه میکند، به صداهایی که میشنود، چیزهایی که میبیند، بوهایی که به مشامش میرسد و از همه مهمتر، به فرد موردعلاقهاش توجه میکند. در واقع او در هر لحظه از تجربۀ شامخوردن با فرد موردعلاقهاش حضور دارد و تماماً به او توجه میکند و از تجربه حال حاضر خود لذت میبرد، بدون آنکه غرق در افکار منفی خود با درونمایههایی نظیر دلتنگی، تنهایی و فقدان شود، و به لحظۀ جدایی فکر کند و غصه بخورد؛ بلکه او تنها به تجربهای که اکنون در حال رخدادن است توجه میکند. اگرچه ممکن است افکار منفی خودآیند و احساس غم و اندوه به سراغش بیاید، اما بدون آنکه درگیر آنها شود، و بدون هیچ قضاوتی آنها را میپذیرد و نسبت به آنها آگاه است، و سعی میکند تمرکز خود را از چنین افکاری به روی تجربۀ اکنون ببرد. وی تنها نظارهگر افکار مغشوش خود است؛ مانند دریانوردی که در کنار ساحل ایستاده و دریای طوفانی را تماشا میکند بی آنکه دل به دریا بزند و خطر غرقشدن در دریای طوفانی وی را تهدید کند. فردی که تجربۀ یک ملاقات ذهنآگاهانه را دارد از لحظههای خود به بهترین شکل استفاده میکند و از آن لذت میبرد، در حالی که فردی که چنین نیست بهجای بهرهبردن از واقعیت موجود در زمان حال، گویی خود را در صندوقی تنگ و تاریک زندانی کرده است و اسیر افکار منفی میشود. در چنین حالتی، غم، دلتنگی، اضطراب و سایر احساسات منفی که ناشی از درگیرشدن او با افکار خودآیند منفی است به وی غلبه میکند. میتوان گفت فرد اول ذهن خود را در حالت بینگ مد (being mode) قرار داده است، در حالی که فرد دوم ذهن خود را در دوئینگ مد (doing mode) قرار داده است. دوئینگ مد و بینگ مد چیست؟ فرض اساسی در درمانهای مبتنی بر ذهنآگاهی این است که ذهن دارای دو حالت انجامدادن (دوئینگ مد) و بودن (بینگ مد) است. زمانی که فرد در دوئینگ مد قرار دارد خود را از واقعیت موجود در زمان حال جدا میکند و رویدادهای گذشته را در ذهن خود مرور میکند یا اینکه به آینده و اتفاقاتی که ممکن است رخ دهد فکر میکند. فرد فعالانه درگیر یک تجربه میشود تا آن تجربه را تغییر دهد. اگرچه این حالت ذهنی از اهمیت بالایی برخوردار است ـچراکه باعث میشود فرد برای آیندۀ خود با توجه به تجربیات گذشته و اتفاقات احتمالی که در آینده رخ میدهد، اهدافی را تعیین کند و برای انجام کارهای خود برنامهریزی کندـ اما در صورتی که فرد در حالت ذهنی خودآگاه نباشد ممکن است کارهایش را بهطور خودکار انجام دهد. در چنین حالتی افکار بهصورت اتوماتیکوار به ذهن او خطور میکنند و باعث ایجاد یک هیجان در او میشوند و فرد به طور ناخودآگاه به چنین هیجاناتی واکنش نشان میدهد. در حالت ذهنی بینگ مد، فرد هر آنچه را که در زمان حال اتفاق میافتد میپذیرد، بدون آنکه برای تغییردادن آن تلاش کند. برخلاف آنچه اکثر مردم باور دارند زمانی که فرد هرچیزی را همان طور که هست بپذیرد و دیگر برای تغییر شرایط تقلایی نکند و از احساسات منفی خود فرار نکند، تغییر خودبهخودی صورت میگیرد و فرد به احساس صلح و آرامش درونی دست پیدا میکند. خصوصیت اصلی بینگ پذیرش است، و باعث میشود فرد به سکون و سکوت برسد، بیآنکه به دنبال راهحلی باشد. در چنین حالتی فرد میتواند، حتی در شرایط سخت و دشوار، صلح و آرامش درونی خود را حفظ کند. کلید زندگیکردن به شیوهای ذهنآگاهانه، تلفیق و استفاده درست از هر دو حالت ذهنی در شرایط مناسب است. در واقع فرد ذهنآگاه یاد میگیرد که در هر شرایط خاصی کدام حالت ذهنی را انتخاب کند. 9]] نکته مهم این است که اکثریت افراد ذهن خود را در حالت دوئینگ مد قرار میدهند و با حالت ذهنی بینگ مد ناآشنا هستند. بدین جهت درمانهای مبتنی بر ذهنآگاهی در تلاش هستند که حضور در لحظۀ حال را بدون قضاوت و پذیرش آموزش دهند و بینگ مد را در افراد تقویت کنند تا فرد هرچیزی را به همان شکلی که در حال حاضر وجود دارد بپذیرد. لازم به ذکر است که این دو حالت ذهنی در زندگی لازم و مکمل یکدیگر هستند و منافاتی با یکدیگر ندارند. برای مثال فرد بیماری که قضای فعلی خود را پذیرفته و برای بهبود بیماری خود دعا میکند از هر دو حالت ذهنی بهره برده است. سید احمدالحسن در این خصوص میگوید: «دعا به قضا در آینده تعلق دارد و با خشنود بودن از قضای فعلی و وضعیتی که فرد در آن به سر میبرد تناقضی ندارد. فردی که گرفتار بیماری شده است از وضعیت کنونی خود راضی و خشنود است، چراکه در ضمن قضای خداوند رخ داده است و در عین حال دعا میکند که شفا پیدا کند.» 10]] بنابراین میتوان گفت زمانی که فرد رضایت از قضا دارد ذهن خود را در حالت بینگ مد قرار داده است و خود را اسیر افکار منفی از جمله اینکه «چرا من باید مبتلا شوم؟»، «ای کاش خداوند این تقدیر را برای من رقم نمیزد»، «اگر نتوانم جان سالم از این بیماری بدر ببرم چه بلایی سر فرزندانم خواهد آمد»، «دیگر تحمل ندارم، این چه سرنوشت بدی است که دارم» و... نمیکند و وضعیت خود را پذیرفته است و از آن راضی است. در عین حال برای تغییر شرایط در آینده، ذهن خود را روی دوئینگ مد قرار داده و برای حل مسئلهاش چارهاندیشی میکند و از موهبت دعا بهره میبرد. ذهنآگاهی میتواند برای درمان طیف وسیعی از مشکلات و بیماریها استفاده شود. بهطور کلی مداخلات مبتنی بر ذهنآگاهی میتواند در کاهش نشانههای درد مزمن، اضطراب، بیماریهای قلبی، مبتلایان به ایدز، مشکلات معدهایرودهای وابسته به تنیدگی، سردرد، فشارخون بالا، [11] اضطراب فراگیر، کاهش نگرانی و نشانههای افسردگی، [13] درمان اختلال بیخوابی، [12] کاهش استرس و اختلال خوردن [14] و کاهش علایم وسواس [15] مؤثر واقع شود. با توجه به سودمندی بالایی که روشهای درمانی مبتنی بر ذهنآگاهی دارند، نیاز است با مفهوم ذهنآگاهی بیشتر آشنا شویم. پژوهش حاضر ذهنآگاهی را از دو دیدگاه متفاوت، دیدگاه سکولار و دیدگاه دینی، با تأکید بر خواستگاه و تاریخچۀ آن بررسی کرده است و ذهنآگاهی والاتری را با توجه به کلام سید احمدالحسن ارائه داده است. تاریخچۀ ذهنآگاهی برای شناخت ذهنآگاهی پیش از هر مسئلهای نیاز است بدانیم که ذهنآگاهی از کجا ریشه گرفته است و چگونه به دنیای علم روانشناسی وارد شده است. مفهوم ذهنآگاهی برای اولین بار با تلاش های « جان کابات زینJon Kabat-Zinn» شناخته شد. وی مؤسس کلینیک کاهش استرس و مرکز ذهنآگاهی در دانشکده پزشکی ماساچوست است. لازم به ذکر است که کابات زین خالق ذهنآگاهی نیست، بلکه ذهنآگاهی مفهومی است که ریشه در عهد باستان دارد و نمونههایی از آن را میتوان در قدیمیترین متون بودایی و فرهنگهای شرقی یافت. در واقع کابات زین کسی بود که آنچه را که از معلمان ذِن بودایی خود آموخته بود با یافتههای علمی تطبیق داد و اثبات کرد که ذهنآگاهی در درمان اضطراب و استرس میتواند بسیار کارآمد باشد. [16] از لحاظ تاریخی میتوان گفت در واقع ذهنآگاهی مسیری برای رهایی از رنج دنیا و گذشتن از مفهوم حس خود برای بندگان بوده است. خود یک مفهوم توهمی و حاصل فرایندهای ذهنی است. سرعت این فرایندها آنقدر زیاد است که احساس من یا مال من را به وجود می آورد؛ برای مثال تصور کنید زمانی که چند نقاشی را بهسرعت و پشتِسرهم به حرکت درمیآوریم اینطور به نظر میآید که تصویر زنده و متحرک است. [17] برای مثال اگر چند نقاشی از یک انسان را بهسرعت تعویض کنیم اینطور به نظر میآید که انسان در نقاشی میتواند راه برود، بنشیند یا هر کاری را انجام دهد؛ در حالی که سرعت عوضکردن نقاشیها توهم حرکت را به وجود آورده است. فرد ذهنآگاه سعی میکند خود را از چنین فرایندهای ذهنی رها کند و نسبت به توهم ایجادشده آگاه باشد. برای رهایی از فرایندهای ذهنی و افکاری که معمولاً اتوماتیکوار وارد ذهن میشوند و انسان را به خود مشغول میکنند نیاز است ذهن را پرورش داد. یکی از تمرینات اصلی و سنتی برای پرورش فکر و دستیابی به ذهنآگاهی انجام مدیتیشن(Meditation) است. مدیتیشن یک تمرین ذهنی و بدنی است که در آن شخص برای رهایی از افکار مزاحم و آگاهی از لحظۀ حال، بدون اینکه افکار خود را مورد قضاوت قرار دهد، توجه خود را بر روی موضوعی متمرکز میکند. اکثر انواع مدیتیشن از مذاهب شرقی از جمله هند، چین و ژاپن به غرب رفته است. [2] اشکال باستانی مدیتیشن که ریشه در هزاران سال قبل و ادیان شرقی از جمله بودیسم و هندوئیسم دارد و در واقع روشی برای عبادت خداوند بوده است. سید احمدالحسن دربارۀ ارتباط هندوئیسم و بودیسم با دین الهی میگوید: «هندوئیسم و بودیسم با دین الهی در ارتباط هستند و بسیاری از نظریاتشان به نظریات اسلام، مسیحیت و یهودیت نزدیک است... دلیلش هم این است که همه به یک منطقه و یک میراث تمدنی و دینی برمیگردند؛ زیرا همه به آدم (ع) و منطقه آدم (ع) و دین الهی آدم (ع) و راهنماییها و بشارتهای موجود در آن برمیگردند. البته تحریفاتی وجود دارد، اما به همان اندازه ردپاهایی از حق هم هست. این مطلب را در کتاب توهم بیخدایی بیان کردهام و توضیح دادم که همگان به جماعتی برمیگردند که از آفریقا مهاجرت کردند و سپس در منطقه خلیج فعلی ـقبل از اینکه آب آن را فرابگیردـ ساکن شدند. آدم و دین آدم در همین جا بود و از همین جا مردم به شرق آسیا و دیگر مکانها مهاجرت کردند؛ در حالی که تعالیم آدم و دین آدم(ع) را به همراه داشتند؛ ولی مطالب همان گونه که بود باقی نماد، بلکه تغییر پیدا کرد و با گذشت زمان تحریف شد.» 18]] بنابراین میتوان گفت مدیتیشن و ذهنآگاهی ریشه در دین الهی دارد، و به احتمال زیاد این روش نیز مانند سایر اجزا و متون دین مورد دستکاری و تحریف قرار گرفته است. دور از ذهن نیست که بگوییم مدیتیشن نوع تحریفشدهای از روش عبادت و بندگی باشد که آدم(ع) و پیامبران سومر و آکد به مردم زمان خود آموختند. علاوه بر این، با بررسی مذاهب مختلف و شباهتهای آنها با مفهوم ذهنآگاهی این فرض که ذهنآگاهی خاستگاهی الهی دارد پررنگتر میشود. برای مثال کلمه مدیتیشن در سنت مسیحیان به تمرکز بر روی بعضی از موضوعات خاص مانند تفکر به عذاب حضرت عیسی مسیح(ع) اشاره دارد. حالتی از تمرکز که با آرامش بر روی واقعیت لحظۀ حال همراه است. در این حالت، ذهن مسئلهای را حل نمیکند و خالی از هرگونه تفکر است و بر روی خداوند متمرکز شده است. [2] اگرچه امروزه نیز مدیتیشن میتواند جهت اهداف مذهبی به کار رود، اما نکتۀ مهم این است که در جوامع علمی از مدیتیشن سکولار [19] برای رسیدن به سلامت جسم و روان یاد میشود. شایان توجه است که چنین روشهایی با وجود تحریفهای بسیار همچنان اثراتی شگرف در سلامت روان و درمان اختلالات روانی و حتی جسمانی دارد. اما سؤال مهم این است که چرا اصولاً درمانهای موج سوم شناختیرفتاری به وجود آمدند و انسان را برای بهبود زندگی و رهایی از اختلالات روان بهسمت ذهنآگاهی کشاندند؟! پاسخ این سؤال بسیار ساده است؛ بهدلیل عدم سودمندی بالینی و ناکارآمدی روشهایی که رواندرمانی های سنتی داشتند. در واقع عجز انسان در رسیدن به آرامش حقیقی و رهایی از افکار مزاحمی که منشأ مشکلات و اختلالات روان است، وی را بهسمت ذهنآگاهی سوق داده است. مفهومی که پیشینهای چندهزارساله و خاستگاهی الهی دارد. انسان دینگریز بهناچار برای درمان روح و روان خویش به دین الهی چنگ زده و تکهای از آن را برداشته و دستکاری کرده و بهزعم خود در قالبی علمی و نو آن را به دنیای روانشناسی سکولار معرفی کرده است. مقایسه تمرینات مدیتیشن و نمازهای یومیه هان طور که پیشتر نیز گفته شد مدیتیشن یکی از تمرینات اصلی در ذهنآگاهی است. مدیتیشن بهمعنای خالیکردن ذهن از خاطرات مختلف، افکار، امیال و دانستهها برای رسیدن به خودآگاهی، و دریچهای است بهسوی عالم درون و رسیدن به آگاهی. برای انجام مدیتیشن فرد بر روی یک موضوع خاص مانند نقطهای میان دو ابرو، ناف یا حرکات دم و بازدم تنفس خود تمرکز میکند. امروزه مدیتیشن به اشکال متفاوتی انجام میشود. ممکن است بهتنهایی یا گروهی، به حالت نشسته یا دراز کشیده، همراه با سکوت یا زمزمۀ ذکرها و عباراتی متفاوت انجام شود. [20] فردی که با تمرینات مدیتیشن آشناست، بهراحتی میتواند متوجه شباهت مدیتیشن با نماز در دین اسلام شود. نماز یکی از فرایض دینی است که پنج بار در شبانهروز به شیوهای منظم و با آداب و احکام خاصی توسط مسلمانان خوانده میشود. اهمیت نماز بهقدری است که از آن بهعنوان ستون دین و معراج مؤمن یاد میشود. [21] پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: «نماز از آداب (اولیه) دین است، و آن مایۀ خشنودی خدا، و راه و روش پیامبران الهی است.» [22] و «نماز نخستین چیزی است که خداوند بر مسلمانان واجب کرده است.» [23] یکی از نقاط مشترک مدیتیشن و ذهنآگاهی با نماز تاکید بر روی «حضور قلب» است، در واقع حضور قلب، روح عبادت است و انسان مؤمن هنگام نماز، ذهن خود را از مشکلات دنیوی و از افکار خالی میکند و تمامی توجه خود را به یک موضوع یعنی خداوند معطوف میکند. به بیانی دیگر، در هنگام نماز فرد مؤمن ذهنش را روی بینگ مد قرار میدهد مانند آنچه در مدیتیشن اتفاق میافتد. با این تفاوت که در مدیتشن برای رهایی از افکار و مشغولیتهای ذهنی فرد توجه خود را معطوف به یک نقطه از بدن، یا نحوۀ نفسکشیدن خود میکند و کلمات و عباراتی را بهعنوان مانترا [24] تکرار میکند. لوئیس پروتو (Luis Proto) کارکرد مانترا را اینطور توصیف میکند که راه صحیح آرامسازی ذهن، جنگیدن با ذهن نیست؛ بلکه باید یک اسباببازی در اختیار او قرار دهید تا ذهن خود را با آن مشغول سازد. [25] بنابراین اگر ذهن با مشاهدۀ غیرفعال به نحوۀ انجام دم و بازدم مشغول شود و با تکرار یک مانترا یا ذکر سرگرم شود، آنگاه میتواند در حالت بینگ مد قرار بگیرد. البته که فرد مؤمن در نماز فراتر رفته و کانون توجه خود را موضوعی والاتر که یگانه حقیقت موجود است یعنی خداوند قرار میدهد. از سایر شباهتهای موجود بین مدیتیشن و نماز میتوان به تمرکز بر موضوعی خاص و خالیساختن ذهن از مشکلات و خاطرات، تکرار اذکار یا مانترا، توصیه به انجام آن قبل از طلوع و هنگام غروب آفتاب، توصیه به انجام تمرینات منظم بین 5 تا 15 دقیقه و چند بار در روز، انجام آن بهصورت فردی یا گروهی اشاره کرد. وجود چنین شباهتهایی این حقیقت را پررنگتر میسازد که در واقع مدیتیشن و تمرینات ذهنآگاهی مفهوم خود را از دین الهی وام گرفتهاند. بسیاری از روایات به وضوح بیان میکنند که پیامبران گذشته از جمله ابراهیم و نوح نماز بهجا میآوردند. برای مثال از جابر انصاری روایت شده است که گفت: شنیدم رسول خدا (ص) میفرماید: «خداوند ابراهیم را به دوستی برنگزید مگر بهخاطر اطعامکردن و نماز شب خواندنش در حالی که سایر مردمان در خواب بودند.» [26] بنابراین میتوان اینطور نتیجه گرفت که نماز فریضهای است که هزاران سال قبل سومریان آن را از پیامبران خود آموخته بودند و احتمالاً طی گذشت زمان و واردشدن وسوسهها و حال و هوای انسانی در دین الهی، آن نیز مانند سایر متون و مفاهیم دینی تحریف شده است. علم روانشناسی نیز نوع تحریفشدۀ نماز را از مذاهب شرقی گرفته و با جداسازی جنبۀ معنویاش آن را در درمان بیماریها و بهبود زندگی دنیوی مورد استفاده قرار داده است. مدیتیشن علاوه بر تأثیرات مطلوبی از جمله کاهش ضربان قلب، کاهش فشارخون، کاهش فعالیت سیستم سمپاتیک و برقراری آرامش در بدن و... که برای انسان دارد،27] ] تمرینی برای داشتن سبک زندگی ذهنآگاهانه نیز محسوب میشود. نمازخواندن با حضور قلب نیز میتواند سرچشمهای برای داشتن حضور قلب و اخلاص در تمامی اعمال آدمی شود؛ به طوری که انسان در هرکجا و هرلحظه از زمان به خداوند توجه کند و خود را حاضر در محضر او ببیند. هم انطور که پیشتر گفته شد، مدیتیشن در واقع روش عبادی تحریفشدهای است که ریشه در دین الهی دارد. حال ممکن است این سؤال پیش آید که چرا نماز که میتواند فرد را به فراتر از خویش برده و از حقیقتی برتر آگاه سازد تأثیراتی مانند مدیتیشن بهدنبال ندارد؟! برای پاسخ به این سؤال ابتدا لازم است دریابیم که برای مقایسۀ تأثیرات مدیتیشن و نماز بر سلامت روان چه ملاکی را باید در نظر بگیریم؟! تصور کنید دو نفر چشمان خود را بسته و در گوشهای آرام نشستهاند و اینطور به نظر میرسد که در حال انجام مدیتیشن هستند، در حالی که یکی از آنها غرق در خاطرات گذشته و دیگری در حال تمرکز و توجه برروی شیوۀ دم و بازدم خود است و نفسکشیدن ذهن آگاهانه را تمرین میکند. واضح است که هر دو به یک اندازه از این حالت سود نمیبرند. بنابراین برای مقایسه نماز و مدیتیشن باید توجه کنیم که شرط اساسی قراردادن ذهن بر روی بینگ مد بهدرستی رعایت شود. تنها در این صورت است که میتوان دریافت که آیا توجه به تنفس یا نقطهای از بدن میتواند شخص را به آرامش بیشتر و رهایی واقعی از افکار مزاحم و مشکلات دنیوی برساند یا توجه به خداوندی که خود خالق آرامش است! یا اینکه حضور در لحظۀ حال و آگاهی نسبت به هر اتفاقی که اطراف ما میافتد و بازکردن دریچۀ درون برای رسیدن به خودآگاهی در طول مدیتیشن میتواند انسان را از توهم خود رها کرده و به آگاهی برساند یا حضور در برابر خداوند که یگانه حقیقت محض و موجود است در هر لحظه از نماز و حتی در هر لحظه از زمان! در واقع زمانی که مدیتیشن و نماز را مقایسه میکنیم درمییابیم مدیتیشن تنها یک جزء بسیار کوچک از نماز است و فرد مؤمن در نماز به فراتر از آن دست خواهد یافت؛ البته اگر نماز را با حضور قلب بخواند. رسول اکرم (ص) میفرمایند: «دو نفر از امت من به نماز میایستند و رکوع و سجود هر دو نفرشان یکی است؛ اما فاصلۀ نماز آنها با یکدیگر از زمین تا آسمان است.» 28]] بنابراین اگر فرد نمازگزاری، همچنان با اضطرابها و افسردگی در زندگی دستوپنجه نرم میکند و نماز وی نقشی در رهایی او از افکار مزاحم و منفی ندارد، این است که نماز خود را با حضور قلب نخوانده و ذهن خود را روی دوئینگ مد قرار داده است. چنین فردی تنها بهصورت اتوماتیکوار اعمالی را انجام میدهد و اذکاری را میخواند؛ در نتیجه نمیتواند به برکاتی که در نماز نهفته است دست یابد. بنابراین اگر فرد نمازگزار بهرهای از نماز نمیبرد، آیا انصاف است که در مقام مقایسه بگوییم مدیتیشن تأثیراتی شگرف بر انسان دارد درحالیکه نماز نه؟! و آیا اگر فردی به حالت رایج مدیتیشن بنشیند و چشمان خود را ببندد و همچنان درگیر محتویات صندوق حافظهاش، از افکار منفی گرفته تا مشکلات دنیوی باشد از مدیتیشن خود بهرهای میبرد؟! مفهوم پذیرش در ذهنآگاهی دینی یکی از مفاهیم مهم در ذهنآگاهی پذیرش است. در واقع ذهنآگاهی و تمرینات آن منجر به پذیرش خود و تجربیات دردناک میشود. [29] مفهوم پذیرش در ذهنآگاهی منطبق بر آن چیزی است که در دین بهعنوان رضایت از قضای الهی یاد شده است. مردى به امام صادق(ع) عرض كرد: مؤمن با چه علامتی شناخته میشود؟ حضرت فرمود: «به تسلیم خدا بودن، و راضىبودن به آنچه برایش پیش مىآید، چه آن چیزهایى كه مایه سرور است و چه چیزهایى كه مایه ناراحتى و نگرانى است. انسان اگر در برابر بلاها از خدا راضى و خرسند باشد علامت این است كه مؤمن است و اگر ناراحت شود و به كار خدا اعتراض كند علامت این است كه مؤمن نیست.» [30] در واقع فرد مؤمن نهتنها مانند یک فرد ذهنآگاه تجربیات ناخوشایند خود را میپذیرد، بلکه حتی راضی و خشنود است و در برابر آنچه از جانب خداوند رحمان و رحیم برای وی مقدر شده، تسلیم است. چنین پذیرشی در قالب مفهومی ارزشمند و دیدگاهی والا قطعاً میتواند انسان را از بند افکار منفی و مشکلات دنیوی برهاند. از حضرت علی(ع) روایت است: «چه خوب طردکنندهای است برای غم و غصه، رضا به قضای الهی.» 31]] همچنین پیامبر خدا هرگز به آنچه گذشته است، نمیگفت کاش غیر از این میشد. [32] فرض پایهای در ذهنآگاهی از دیدگاه سکولار این است که پذیرش زمان حال و تجربیات مختلف به همان صورت که هستند، انسان را از رنج و غصه رها می سازد. در حالی که پذیرش از دیدگاه دینی دربرگیرندۀ معنا و مفهومی است که نهتنها انسان را از غصههای دنیوی رها میکند بلکه باعث میشود که با تمام وجود از شرایط موجود حتی در سخت ترین شرایط نیز راضی و خشنود باشد. زمانی که امام حسین(ع) به مصیبت روز عاشورا دچار شد، مصیبتی بزرگ و عظیم که از هزاران سال قبل برای روزی که حسین(ع) بار آن را به دوش میکشد عزاداری میکردند[33] تا جایی که از وحوش بیابانها تا ماهیان دریا بر او گریه سر دادند، با جمله «الهی رضیً بقضاءک و تسلیماً لِاَمرک...» سرود رضا و تسلیم در برابر قضای الهی سر داد. رهایی از صندوق افکار و رسیدن به ذهنآگاهی ذهنآگاهی یا توجه آگاهی به معنای آگاهی از لحظه است و به فرایندی روانشناختی گفته میشود که فرد توجه خود را از افکار منفی، به تجربیات زمان حال بدون هیچ قضاوتی متمرکز میکند. ذهنآگاهی در واقع روشی است که فرد اینجا و اکنون را تجربه میکند و همواره سعی میکند تا غرق در افکار و خاطرات خود نشود. [34] سید احمدالحسن در همین راستا میفرمایند: هر انسانی ـمگر کسی که خدا به او رحم کندـ به حبس خود در صندوق حافظه و خاطراتش گرفتار است و عادت حافظه این است که کوتاهمدت است. او را میبینی که خود را در صندوقی تنگ، در مجموعه مشکلات و قضایایی که در هر دوره از زندگیاش با آنها مواجه است، حبس میکند. و با توجه به اینکه مشکلات و قضایایی که انسان با آنها مواجه است، جز با مرگش پایان نمی یابد، پس هر انسانی را ـجز کسی که خدا به او رحم کندـ میبینی که به محتویات صندوقی که خود را در آن حبس کرده میاندیشد، حتی آنگاه که نماز میخواند؛ بلکه در حالی میمیرد که خودش را در این صندوق تنگ و خفهکننده حبس کرده است.35] ] سید احمدالحسن در واقع شایستهترین توصیف را برای حافظۀ انسانی به کار برده است و آن را به صندوقی تشبیه کرده که اگر انسان وارد آن شود، گویی خود را در زندان انفرادی کوچکی و صندوقی تنگ و تاریک حبس کرده است. انسان بیشتر زندگی خود را در درون این صندوق میگذراند و با دنیای خارج از آن ناآشناست؛ تا جایی که با طعم آزادی حقیقی غریبه است. انسان در جستوجوی آزادی واقعی ناگزیر باید به بیرون از این صندوق پا بگذارد. حافظه شامل توانایی فرد در دریافت، طبقهبندی، ذخیره، نگهداری و بازیابی اطلاعات است و از ارکان مهم در یادگیری، درک و تعامل با محیط فیزیکی و اجتماعی و فرایندهای ذهنی است. [36] علاوه بر این، حافظه نقش اساسی در فرایندهای تفکر و حل مسئله دارد. [37] بنابراین حافظه مانند صندوقی است که اگرچه در زندگی انسان لازم و حیاتی است، میتواند فرد را در معرض توهم خود، و بیش از حد نیاز قرار دادن ذهن برروی دوئینگ مد قرار دهد. اگر خود را در آن حبس کنیم از حقیقت حاضر غافل شدیم و به آگاهی دست پیدا نخواهیم کرد. فرد ذهنآگاه تصمیم میگیرد که هر زمان به حل مسئله، هدفگذاری، برنامهریزی، یادگیری و... نیاز داشت در صندوق را باز کند و از آن بهره ببرد و بیآنکه خود را اسیر و مشغول محتویات آن سازد، تمرکز خود را معطوف به زمان حال کند و تجربههای کنونیاش را با رضایت و خشنودی بپذیرد، خود را در پیشگاه خداوند ببیند و تنها به او توجه کند. در این حالت انسان از توهم خود که حاصل فرایندهای ذهنی خویش است رها شده و میتواند به هدف از خلقت خویش که رسیدن به شناخت خداوند است دست یابد [38] و به آگاهی حقیقی دست پیدا کند. سید احمدالحسن در ادامه بیانات خود دربارۀ صندوق حافظه میگوید: «...این دعوتی برای هر انسانی است تا صندوق را بشکند و از آن خارج شود؛ پس آزادی موجود در خارج از صندوق مشکلات و قضایایی که با آنها در این دنیا مواجه هستی، ارزش این رنج را دارد؛ بلکه یقین داشته باش که در این آزادی حل همۀ مشکلات و قضیههای زندگی تو به بهترین صورت وجود دارد. صندوق را بشکن و خود را از حبس انفرادی که در طول حیات گذشتهات برگزیدی، رها کن. با خدا باش و همیشه خدا را یاد کن و در فضای رحمت خدا ـفضای گستردۀ آزادی حقیقیـ شناور باش و صندوق را بشکن و هرگاه افکار و مشکلات و قضایایی که در دنیا با آنها مواجهی، تو را به حبس در این زندان انفرادی با خود فراخواند، با یاد خدا با آن مواجه شو و بکوش تا بار دیگر وارد آن صندوق نشوی.» 35]] همان طور که پیش تر نیز گفته شد ذهنآگاهی بر روی آگاهی نسبت به لحظۀ حال و پذیرش آن تأکید میکند. 7]] بنا به گفتۀ کابات زین، ذهنآگاهی شامل چهار حقیقت اصیل است: ۱. زندگی با خود رنج به همراه دارد. ۲. برای این رنج عللی وجود دارد. ۳. میتوان رنج را به پایان رساند. ۴. راهی برای پایاندادن به این رنج وجود دارد. [17] کلام سید احمدالحسن نهتنها این حقیقت را بیان میکند که انسان محبوس در صندوق تنگ و تاریک حافظه ناگزیر رنجی را تجربه میکند، بلکه تنها راه نجات از این رنج و پایاندادن به آن، شکستن درِ صندوق و رهایی خویش از زندان خودساختهای است که محتوایش آغشته به توهم خود است. چه بسا چنین انسانی تصور کند به حقیقت و آگاهی دست یافته است، در حالی که تنها انسان آزادی که بیرون از صندوق است میتواند متوجه کاذببودن آن حقیقت و آگاهی شود. سبک زندگی ذهنآگاهانه تلاش میکند انسان را به لحظۀ حال و اتفاقاتی که در اینجا و اکنون رخ میدهد برگرداند، و در واقع آنچه را که در ذهن فرد میگذرد بهعنوان رویدادهای ذهنی صِرف که با حقیقت متفاوت هستند در نظر میگیرد. سید احمدالحسن نهتنها انسان را تشویق میکند که از غل و زنجیر افکار و مشکلات رها شود و توجه خود را به اینجا و اکنون بیاورد، بلکه اشاره میکند یگانه حقیقتی که باید به آن توجه کرد خداوند متعال است؛ همچنین تنها راه خلاصی از زندان خودساختۀ آدمی، توکل و چنگزدن به خداوند است. انسانی میتواند این رنج را به پایان برساند و به آزادی حقیقی و ذهنآگاهی معنوی دست پیدا کند که خداوند به او رحم کند. نتیجهگیری درمانهای مبتنی بر ذهنآگاهی بهدلیل سودمندی آن در درمان بسیاری از بیماریها و بهبود سبک زندگی، امروزه طرفداران زیادی دارند. اگر نگاهی به تاریخچۀ ذهنآگاهی بیندازیم بهوضوح درمی یابیم که خاستگاه ذهنآگاهی دین الهی است و انسان امروزی در واقع تکهای از دین را از اصلش جدا نموده و در قالب سکولار و بهزعم خود در قالب علمی، آن را وارد دنیای روانشناسی کرده است. با وجود تحریفها و دستکاریهای بسیار، این مفهوم ارزشمند همچنان تأثیراتی شگرف و عمیق بر انسان دارد. نکتۀ مهم این است که ذهنآگاهی در واقع تلاش میکند انسان را از توهم خود برهاند و او را به آگاهی برساند. اما در واقع تلاش انسان برای رسیدن به ذهنآگاهی براساس آموزههای روانشناسی مدرن از جمله توجه به نحوۀ تنفس، تکرار مانترا و... برای متمرکز شدن بر روی «اینجا و اکنون» او را دوباره به همان توهمی میکشاند که برای رهایی از آن تلاش و تقلا میکرده است؛ چراکه توجه به هرچه غیر از خالق هستی انسان را از حقیقت محض و هدف از خلقت غافل میسازد. در واقع توجه به هرچیزی غیر از خداوند تنها توهم لذتبخشی را ایجاد میکند؛ گویی فرد از صندوق خارج شده است و این همان توهم شیرینی است که ذهنآگاهی سکولار آن را تقویت میکند. ذهنآگاهی دینی انسان را به درجهای میکشاند که علاوه بر حضور قلب، خشوع نیز داشته باشد، و علاوه بر پذیرش و رضایت از آنچه اکنون میگذرد، تسلیم قضای الهی نیز باشد و در تمامی اعمالش حتی در سختترین شرایط موجود به خداوند توجه کند و اخلاص داشته باشد. حضرت زینب (س) در روز عاشورا با دردهایی روبهرو شد که هر زنی را میتواند به مرز جنون و دیوانگی بکشاند، و برادر گرامی ایشان امام حسین(ع) مصیبتهایی را به دوش کشید که هر انسانی را ناتوان میکند؛ در حالی که فرمودند: «این مصیبت بر من آسان است، چراکه در محضر خداست.» [39] در نتیجه، ذهنآگاهی یکی از اجزای مهم و لاینفک دین است که اگر آن را از دین جدا سازیم خود را از آگاهی برتری محروم ساختهایم و اگر در دین خود به آن توجه نکنیم همچنان اسیر مشکلات دنیوی و افکار منفی و مزاحم خواهیم ماند، حتی آنگاه که نماز میخوانیم. شایان ذکر است که انسان مؤمن میتواند از تمرینات و مفاهیم موجود در ذهنآگاهی جهت بهبود کیفیت عبادات خود سود ببرد. همچنین انسانی که سبک زندگی ذهنآگاهانهای را در قالب سکولار انتخاب کرده است، میتواند به ریشه و بستر ذهنآگاهی توجه کرده و به واقعیت این مفهوم ارزشمند پی ببرد و از آن بهرهمند گردد، و از این نیز فراتر رفته و در حقیقت دین تحقیق کند که آیا دین یک موضوع منسوخشده است که با علم مدرن متفاوت است یا حاوی علومی با پیشینۀ چندهزار ساله است که هرکجا که انسان از عجز و ناتوانی خودآگاه میشود به آن چنگ زده و برای حل مشکلات خود از آن سود میبرد؟! منابع: [1] مرتضوی نرگس السادات، یارالهی نعمتاله. فراتحلیل رابطه بین تابآوری و سلامت روان. اصول بهداشت روانی [internet]. 1394؛17(3):103-108. Available from: https://sid.ir/paper/88449/fa [2] اکبری سمیه، ناصری غلامحسین. تأثیر یوگا و مدیتیشن بر آرامشبخشی انسان. 1395. Available from: https://sid.ir/paper/870963/fa ]3[ DiMaggio, P. Culture and cognition.Annual Review of Sociology. 1997; 23rd Edition. [4] افکار خودآیند منفی (Automatic negative thoughts) افکار مزاحمی هستند که بهصورت اتوماتیکوار و ناخواسته به ذهن فرد خطور میکنند و با توجه به شدت و ضعف این افکار، فرد دچار خلقوخوی منفی میشود. [5] نشخوار ذهنی (mind rumination) بهمعنای تمایل فرد به تمرکز بر روی مشکلات و نگرانیها و دلایل آنهاست بدون آنکه فرد برای ایجاد تغییر مثبت و حل مسئله اقدامی انجام دهد. در نشخوار ذهنی فرد دائماً افکار منفی را در ذهن بهصورت اجبارگونه تکرار میکند. [6] سلطانی نسرین، محمدی فرود حمید. اثربخشی آموزش ذهنآگاهی بر نشخوار ذهنی و اضطراب اجتماعی زنان دارای وسواس. مجله علوم روانشناختی [internet]. 1398؛ 18(77):617-625. Available from: https://sid.ir/paper/93159/fa [7] سهرابی فرامرز. رواندرمانیهای موج سوم: خاستگاه، حال و چشمانداز، با تأکید ویژه بر طرحواره درمانی. مطالعات روانشناسی بالینی [internet]. 1394؛5 (18):1-14. Available from: https://sid.ir/paper/208487/fa [8] کاویانی حسین، جواهری فروزان، بحیرایی هادی. اثربخشی شناختدرمانی مبتنی بر ذهنآگاهی (MBCT) در کاهش افکار خودآیند منفی، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب: پیگیری 60روزه. تازههای علوم شناختی [internet]. 1384؛7(1 (مسلسل 25)):49-59. Available from: https://sid.ir/paper/82786/fa [9] پورحسین رضا، موسوی سید ابوالفضل، زارع مقدم علی، گمنام اعظم، میربلوک بزرگی عباس، حسنی استلخی فرشته. ذهنآگاهی از تئوری تا درمان. رویش روانشناسی [internet]. 1398؛ 8 (1):155-170. Available from: https://frooyesh.ir/article-1-413-fa.html [10] سید احمدالحسن. پاسخهای روشنگرانه [internet]. 2011؛ جلد هفتم، Available from: https://almahdyoon.co [11] آبیار ذوالفقار، مکوندی بهنام، بختیارپور سعید، نادری فرح، حافظی فریبا. مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، ذهنآ گاهی، و ترکیبی (ذهنآگاهی، تعهد و پذیرش) بر افسردگی. سلامت روان کودک (روانکودک) [internet]1397.؛ 5(4):27-38. Available from: https://sid.ir/paper/258261/fa [12] نصیری فرزاد، محمود علیلو مجید، بخشیپور رودسری عباس. اثربخشی درمانشناختی مبتنی بر ذهنآگاهی در درمان افراد مبتلا به اضطراب فراگیر. پژوهشهای روانشناسی بالینی و مشاوره (مطالعات تربیتی و روانشناسی) [[Internet. 1394؛5(1):116-133. Available from: https://sid.ir/paper/204896/fa [13] فرحبخش عاطفه، دهقانی فهیمه. اثربخشی درمان ذهنآگاهی بر کیفیت خواب و سلامت روان زنان مبتلا به اختلال بیخوابی. مجله دانشگاه علوم پزشکی تربت حیدریه [Internet]. 1395؛4(3):8-15. Available from: https://sid.ir/paper/244801/fa [14] قادری جاوید سارا، غلامرضایی سیمین، رضایی فاطمه. اثربخشی درمانشناختی مبتنی بر ذهنآگاهی بر کاهش استرس ادراکشده و اختلال خوردن در دانشآموزان مبتلا به علائم اختلال خوردن. مجله مطالعات علوم پزشکی (مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ارومیه). 1395؛ 27(9)، 801-810. [15] حسنی سارا، مهری نژاد سید ابوالقاسم، خدابخش پیرکلانی روشنک. مقایسه اثربخشی مواجههذهنآگاهی و ذهنآگاهیمواجهه بهصورت تلفیقی بر اختلال وسواس زنان شهر اراک. مجله علوم روانشناختی [internet]. 1399؛ 19(86):137-145. Available from: https://sid.ir/paper/92992/fa [16] قنبری طلب محمد، جوانمرد غلامحسین، رضایی اکبر. ذهنآگاهی و تاریخچه آن. سومین کنفرانس ملی توسعه پایدار در علوم تربیتی و روانشناسی، مطالعات اجتماعی و فرهنگی، تهران [internet]. 1394. Available from: https://civilica.com/doc/453192 [17] محمدخانی پروانه، خانیپور حمید. درمانهای مبتنی بر حضور ذهن.1390؛ چاپ اول. تهران: دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی. [18] حسینی سید واثق. 2018؛ Available from: https://goo.gl/T55Px4 [19] مدیتیشن سکولار نوعی مدیتیشن غیرمذهبی است که هدف از آن رسیدن به روشنگری الهی نیست؛ بلکه هدفش تنها رسیدن به سلامتی ذهن و بدن است. [20] کیانی محمدحسین. بررسی برآیند تجربه دینی انسانگرایانه مبتنی بر یگه و مدیتیشن. الهیات تطبیقی [internet]. 1396؛ 8(17):77-90. Available from: https://sid.ir/paper/191886/fa [21] نمازی شاهرودی علی. مستدرک سفینة البحار. قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ چ 3، ج6. 1385؛ ص 343. [22] مجلسی محمدباقر. بحارالانوار. تهران: دارالکتب اسلامیه؛ ج 82. 1315؛ ص 231. [23] متقی علی بن حسامالدین. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال. بیروت: مؤسسة الرسالة؛ ج 7. 1372؛ ح 18859. [24] مانترا یک کلمه، صدا یا عبارتی کوتاه است که به هدف تمرکز ذهن و آرامش بارها تکرار میشود. [25] هاشمیان پژمان. بررسی و مقایسه عرفان اسلامی و معنویتهای نوظهور. 1394. Available from: https://sid.ir/paper/843062/fa [26] شیخ صدوق. علل الشرائع والاحکام. قم: مكتبه الحیدریه؛ ج 1. 1383؛ ص 35. [27] وکیلی هادی. تجربههای عرفانی و شبهعرفانی. کتاب نقد. 1384؛ 35 ص 3 - 18. [28] مجلسی محمدباقر. بحارالانوار. بیروت: دار احیاء التراث العربی. 1404ق؛ 41/249/84. [29] حیدریان زیبا، خزایی سهیلا، میربک زینب، هاشمی نصرتآبادی تورج. ذهنآگاهی و بهزیستی روانشناختی در دانشجویان. 1394. Available from: https://sid.ir/paper/828931/fa. [30] کلینی محمد بن یعقوب. الاصول من الكافى. بیروت: دارالاضواء ج 2، ص 62. [31] آمدی ابوالفتح. غُرَرُ الحِکَم و دُرَرُ الکَلِم. 1375؛ ح9909. [32] محمدی ریشهری محمد. میزان الحکمه. ری: دارالحدیث؛ ج6. 1384؛ ص2568، ح8875 [33] سومریان و آکدیان هر ساله از روز دوم ماه تموز بر الهه دموزی اندوه و زاری میکردند و کاروانهای عزاداری تشکیل میدادند. سید احمدالحسن در کتاب توقفگاههایی برگزیده از چشماندازهای سومر و آکد اثبات میکند که دموزی که بهمعنای نیکوکار کوچک و همان امام حسین(ع) است و مصیبتی که دموزی دچارش شد همان مصیبت عاشوراست. برای کسب اطلاعات بیشتر به توقفگاه چهارم این کتاب با عنوان سرزمین سومر و آکد بر دموزی گریست و اکنون بر حسین(ع) میگرید مراجعه کنید. [34] Germet C. K., Siegel R. D., Fulton P. R. Mindfulness and Psychotherapy.2013; 2nd Edion. ]35] سید احمدالحسن.2009 ؛ Available from: http://Facebook.com/Ahmed.Alhasan.10313. [36] الزغول عماد، فالح الهنداوی علی. مدخل إلى علم النفس. الناشر: دار الكتاب الجامعی؛ 2014. [37] بنیسی پریناز، فرهادی افشار پرنیان. نقش حافظه در یادگیری و تفکر. اولین همایش ملی علوم انسانی و حکمت اسلامی. 1400؛ Available from: https://civilica.com/doc/1381219 [38] هدف از خلقت همان است که خداوند متعال در سورۀ نساء آیۀ 165 میفرمایند: (جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا بپرستند). [39] الحسینی السید ابن طاووس، الحسینی. اللهوف فی قتلی الطفوف. قم: انوار الهدی. 1417ق؛ چاپ الاولی. ص۶۹. دفاع از قرآن| قسمت چهارم نویسنده: میعاد مسعودی شکافتهنشدن ماه (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) (ساعت نزدیک شد و ماه شکافته شد). [1] اکثر مفسرین این آیه را مرتبط با روایات «شقالقمر» میدانند و از این آیۀ مبارکه برای تأیید آن استفاده میکنند. ابتدا قصد داریم بررسی کنیم که حادثۀ دو نیم شدن ماه آیا در عالم جسمانی و مادی اتفاق افتاده؟ و سیارکی با جرم ۷.۳۴۲×۱۰۲۲ کیلوگرم و مساحت سطح ۳۷۹۳۰۰۰۰ کیلومتر مربع (حدود ۱۴.۶ میلیون مایل مربع) به دو نیم تقسیم شده است؟ برای این موضوع باید از چند جهت آن را بررسی کرد: ۱. آیا در نقاط دیگری از سطح زمین این حادثه رؤیت و نگاشته شده شده است؟: زمانی که نیمی از کرۀ زمین شب است اکثر ساکنان مناطق مختلف این نیمکره میتوانند در صورت مساعد بودن شرایط آب و هوایی ماه را مشاهده کنند و توقع میرود در صورت وقوع چنین حادثۀ عظیمی آن هم در حدود ۱۴۰۰ سال قبل، مردمان سایر کشورها یا حتی سایر مناطق مجاور، آن را ذکر کرده باشند؛ اما میبینیم در هیچیک از آثار یا حتی نقلهای مربوط به آن تاریخ چنین حادثهای بیان نشده است! ۲. آثار دو تکه شدن کرۀ ماه بر شرایط زمین: از لحاظ علمی هرگونه تغییر در ساختار یا حالت کرۀ ماه تأثیر عظیمی بر مدار حرکتی زمین و شرایط آب و هوایی آن بر جای میگذارد و براساس نظر دانشمندان حتی میتواند مکان قطب های زمین را تغییر داده و تأثیر اکوسیستمی شدیدی روی زمین بگذارد. ۳. آثار ثبتشدۀ ناسا برخلاف رویداد مادی دو تکه شدن ماه: برخلاف ادعای آقای بیآزار ریاست دانشگاه مذاهب اسلامی در نشست «شقالقمر، معجزۀ پیامبر اعظم (ص) با استناد به تحقیقات ناسا» در «سلسلهنشستهای بخش دانشگاهی پانزدهمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم» که مورد استقبال شدید سایتها و وبلاگهای دینی قرار گرفت، ناسا هیچگونه مهر تأییدی به این رویداد نزده؛ بلکه این شایعه را صراحتاً رد میکند! شیار Ariadaeus Rille که ادعا میشود آثار بهجامانده از شقالقمر است برخلاف آنچه گفته میشود، این شیار سرتاسر ماه را فرانگرفته و طول آن فقط ۳۰۰ کیلومتر است و از پیدایش آن نیز میلیونها سال میگذرد و هیچگونه شیاری که سرتاسر ماه را فراگرفته باشد وجود ندارد و ناسا این ادعا را تأیید نکرده است. برد بیلی عضو هیئتعلمی ناسا در پاسخ به پرسشی در رابطه با دو تکه شدن ماه میگوید: «توصیه من این است که هرچیزی را که در اینترنت میخوانی باور نکنی. مقالههای کارشناسی تنها منابع علمی معتبر برای اطلاعاتی است که در اینترنت منتشر میشوند. در حال حاضر برای اینکه ماه در گذشته به دو قطعه یا بیشتر) تقسیم شده و دوباره سر هم شده باشد هیچگونه شواهد یا گزارش علمی منتشر نشده است.» (۲۱ ژانویه سال ۲۰۱۰) دلایل بسیاری میتواند مادیبودن شقالقمر را رد کند و اصرار بر آن تقلای بیهوده است. سید احمدالحسن میگوید: «مسئلۀ شکافتهشدن ماه به همان معنایی نیست که برخی از مفسرین فهمیدهاند و هیچ دو پاره شدن جسمانی برای ماه اتفاق نیفتاده است.» [۲] علم و معرفتی که رسول خدا (ص) عرضه کرد خود معجزهای بیبدیل و عظیم است و نیاز به معجزهای مادی که امتحان الهی را لغو میکند نیست. ایمان به غیب ملاک قبولی در امتحان است و ایمان پس از معجزۀ قاهره (مجبورکننده و بدون شبهه) پذیرفته نخواهد بود؛ مانند ایمان فرعون پس از ورود به دریای شکافتهشده که نهتنها پذیرفته نشد، بلکه بهعلت لغو امتحان الهی به عذاب تبدیل شد و فرعون را هلاک کرد... . [۳] ماه همۀ جهان را روشن نمیکند: دکتر علاء سالم در کتاب دفاع از قرآن میگوید: «بعضی از تشکیککنندگان میگویند چگونه ماه میتواند تا آن حد نورانی باشد که تمام هستی را روشن کند حالآنکه، ماه یک جرم کوچک است و قمرهای نورانی دیگر بسیاری نیز وجود دارند؛ ولی آیه میگوید (تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَاءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَاجًا وَقَمَرًا مُنِيرًا) ([فرخنده و] بزرگوار است آن کسی که در آسمان برجهایی نهاد و در آن چراغ و ماهی نوربخش قرار داد). [۴] پاسخ: اشکالگیرندگان گمان کردهاند این آیه دربارهٔ روشناییبخشی تمام کیهان سخن میگوید درحالیکه چنین نیست. این آیه تنها درصدد بیان این نکته است که ماه بهعنوان یک جرم نزدیک زمین در آسمان برای ساکنان زمین نورافشانی میکند و این درست است و همه با چشمهای خود آن را شاهد هستند. این آیه وجود قمرهای دیگری را که نورافشانی میکنند نفی نمیکند؛ چه در سطح منظومۀ شمسی ما و چه در سطح تمام جهان. سید احمدالحسن میگوید: اما در خصوص مسئلۀ ماه وضعیت بدیهی است؛ ماه در بعضی از روزهای ماه قمری، برای تمام ساکنان یک سرزمین یا زمین، در آسمان نورافشانی میکند.»(۵) منابع: ۱. قمر، ۱. ۲. گفتوگوی مستقیم با سید احمدالحسن. ۳. مراجعه به کتاب تفسیر آیهای از سوره یونس، نوشتۀ سید احمدالحسن که در این کتاب شبهات راجع به عدم پذیرش توبۀ فرعون و جایگاه معجزه در دین پاسخ داده شده است. ۴. فرقان، ۶۱. ۵. گفتوگوی مستقیم با سید احمدالحسن. پاسخی به کتاب «نقش علما در عصر ظهور امام زمان (ع)» نوشتۀ نجمالدین طبسی ـ قسمت دوم فتوای قتل امام زمان(ع) توسط علما و فقها ـ قسمت دوم به قلم: محمد شاکری در قسمت گذشته سخن معروفی از محیالدین بن عربی ذکر شد که در آن در مذمت علما و فقهای عصر ظهور گفته شد که آنها دشمنان اصلی امام مهدی(ع) در عصر ظهورند و اگر فرصت پیدا کنند فتوای قتل امام مهدی(ع) را خواهند داد. به این نکته که آیا این فقرات عیناً نقل روایت است یا سخنان ابنعربی است نپرداختیم و فرض را بر این گرفتهایم که هیچ سند محکمی که دلالت کند این کلمات عیناً از زبان معصومین(ع) خارج شده است وجود ندارد؛ اگرچه در منابع متأخر همچون کتاب یوم الخلاص و کتاب مجمع النورین به امام صادق(ع) نسبت داده شده است. [1] همچنین علمایی همچون ملاصدرا، محقق بحرانی، مرتضی مطهری و سید خمینی روایتبودن این کلمات یا مضمونش (فتوای تکفیر و قتل امام مهدی(ع) توسط فقها) را در کلماتشان تأیید و تصریح کردهاند. اکنون نوبت آن رسیده که ثابت شود این کلمات ابنعربی با دلایل و مؤیدات فراوانی از قرآن و روایات و سیرۀ تاریخی تأیید و همراهی میشود؛ در نتیجه اشکالی ندارد همچون برخی از علما و نویسندگان، این عبارت و فقره را به معصومین(ع) نسبت دهیم. عرضه بر قرآن و روایات مطابق روایات متواتری که به دستمان رسیده است عرضه بر قرآن و روایات راهحل درست و منطقی برای فهم صحت و سقم یک حدیث است. مطابق آنچه قرآن به ما آموخته است در مسائل اختلافی و غیرقطعی باید به پیامبر و اوصیای ایشان مراجعه کرد: (ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالأمر را، و هرگاه در چیزی نزاع و اختلاف داشتید، آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است). [2] اما بهترین راه در زمانی که به حجتهای معصوم دسترسی نداریم عرضه بر قرآن و روایاتِ قطعی است: 1. امام صادق(ع) فرمود: «بدانید هر گفتار حقّی با حقیقت همراه است و با هر گفتار درستی نوری درخشان است؛ پس آنچه که موافق کتاب خداست، بدان عمل کنید و آنچه مخالف کتاب خداست، آن را رها سازید.» [3] 2. امام باقر(ع) فرمود: «هرگاه از ناحیه ما حدیثی به دست شما برسد و برای آن یک یا دو شاهد از کتاب خداوند یافتید، به آن عمل کنید؛ در غیر اینصورت در برخورد با آن توقف کرده و آن را به ما بازگردانید تا بر شما آشکار گردد.» [4] 3. امام صادق(ع) فرمود: «رسول خدا(ص) در ضمن خطبهای در سرزمین مِنا فرمود: ای مردم، بدانید آنچه از من به دست شما برسد و موافق کتاب خدا باشد، آن را من گفتهام و آنچه به دست شما برسد و مخالف کتاب خدا باشد، من آن را نگفتهام.» [5] 4. امام صادق(ع) به محمد بن مسلم فرمود: «ای محمد! هر روایتی را که از راوی نیکوکار یا بدکار به دست تو رسید و موافق قرآن بود، آن را برگیر [و به آن عمل کن]، و هر روایتی را که از راوی نیکوکار یا بدکار به دست تو رسید و مخالف قرآن بود، آن را رها کن [و به آن عمل نکن].» [6] مطابق برخی روایات حتی مطالبی را که بهعنوان حدیث نقل نشده باشد، اما موافق قرآن و سنت باشد نیز میتوان به ائمه(ع) نسبت داد. برای نمونه امام رضا(ع) ضمن حدیثی طولانی فرمودند: «هر آنچه را که کتاب و سنت به آن گواهی دهند ما به آن قائلیم.» [7] و مطابق برخی از روایات، هر کلام حقی را میتوان به دین و صاحبانش نسبت داد؛ همان طور که باید از هر کلام بد و زشتی اعلام برائت و از انتسابش به حجتهای الهی دوری کرد. برای نمونه رسول خدا(ص) در مذمت انکار و ردّ سخنانی که به ایشان نسبت داده شده است به اصحابش فرمودند: «بدانید، آیا احتمال دارد که فردی مرا تکذیب کند در حالی که بر تختش تکیه زده؟ گفتند ای رسول خدا چهکسی تو را تکذیب میکند؟ فرمود: فردی که حدیثی به دستش رسد و بگوید: رسول خدا هرگز این را نگفته است. پس هر حدیثی از جانب من برایتان نقل شد و موافق حق بود، من آن را گفتهام، و هر حدیثی که از جانب من برایتان نقل شد و موافق حق نبود من آن را نگفتهام و نخواهم گفت بهجز حق.» [8] در جای دیگری از ایشان(ص) روایت شده است: «هر خیری که از جانب من برایتان نقل شد ـ چه آن را گفته باشم یا نگفته باشم ـ آن را میگویم و به آن قائلم، و هر سخن بدی که از جانب من برایتان نقل شد، بدانید که من سخن بد نمیگویم.» [9] از مجموع روایات زیادی که دربارۀ عرضۀ احادیث به قرآن و روایاتِ قطعی وارد شده است ما تنها برای نمونه به ذکر چند روایت اکتفا کردیم. [10] اما نکته قابل برداشت از این مجموعه این است که میشود هر کلام و مضمون حق و موافق با قرآن و روایاتِ قطعی را به دین و اهلبیت معصومش نسبت داد ولو اینکه بهصورت حدیث و روایت نقل نشده باشد. پیامبر(ص) بهصراحت فرمودند که ولو در حقیقت، من کلام حق و نیکویی را نگفته باشم و از زبانم خارج نشده باشد ولی من به آن سخن قائلم و گویی در عمل آن را گفته و از زبانم خارج شده است. در اینجا نیز آنچه را ابنعربی دربارۀ عملکرد فقها و علما گفته است میتوانیم به دین و صاحبانش نسبت دهیم؛ زیرا هم با قرآن و هم با روایات متعددی در این زمینه همخوانی و موافقت دارد و کلام حقی است که جز افراد زورگو و بیانصاف از قبولش سرباز نمیزنند. مؤیدات قرآنی مطابق آیات زیادی از قرآن کریم، علما و بزرگان دینی و صاحبنفوذان بر عوام مردم در بسیاری از مواقع و بلکه در تمامی زمانهای ظهور انبیا، دچار لغزش و خطاهای بزرگی شدهاند؛ بهگونهای که لغزش و مقابلۀ آنان با فرستادگان الهی همانند یک سنت تاریخی و همیشگی درآمده است. نمونههایی از مؤیدات قرآنی را ذکر خواهیم کرد: عالمان یهود بهمثابه الاغهایی حمّال: 1. (مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين: مثل كسانى (از علمای يهود) كه (دانش علم و عمل و ابلاغ) تورات بر دوش آنها نهاده شد سپس آن را بر دوش نكشيدند، مثل درازگوشى است كه كتابهايى چند بار مىكشد (اما بهرهاى از آنها ندارد). بد مَثلى است مَثل گروهى كه آيات خدا را (دستورات تورات را با مخالفت خويش) تكذيب و انكار كردند، و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمىكند). [11] خداوند متعال عالمان یهود را که به تورات و مبشرات حضرت محمد(ص) در آن آگاه بوده، ولی آن را نادیده انگاشته و ایشان(ص) را تکذیب کردهاند، به خرانی تشبیه کرده که تنها نتیجۀ علمشان حملکردن آن است. ناصر مکارم شیرازی که خود از مصادیق علما و فقهای مورد بحث در این مقاله است ذیل این آیه شریفه نوشته است: «اين گوياترين مثالى است كه براى عالم بىعمل مىتوان بيان كرد كه سنگينى مسئوليت علم را بر دوش دارد بىآنكه از بركات آن بهره گيرد، و افرادى كه با الفاظ قرآن سر و كار دارند ولى از محتوا و برنامه عملى آن بیخبرند (و چه بسيارند اين افراد در بين صفوف مسلمين) مشمول همين آيهاند.» [12] این تشبیه قرآن اختصاصی به یهود و عالمان تورات ندارد؛ بلکه صرفاً مشتی از خروار است که هرکسی با هر دین و مذهب و آیینی میتواند مصداق آن باشد؛ خواه یهودی باشد و پیامبر آخرالزمان را منکر شود یا مسلمان و شیعه باشد و قائم و مهدی را انکار کند. داستان بلعم باعورا عالم و عارف الهی و تشبیه او به سگ هار 2. (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوين وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون: و بر آنها بخوان سرگذشت آنكس را كه آيات خود را به او داديم؛ ولى (سرانجام) خود را از آن تُهى ساخت و شيطان در پى او افتاد، و از گمراهان شد! و اگر مى خواستيم، مقام او را بهوسيلۀ آن آيات (علم و دانش) بالا مىبرديم، ولى او به [دنيا و] زمين گرايش يافت و از هوسهاى خود پيروى كرد؛ پس وصف او همچون وصف سگ (هار) است كه اگر به آن حمله كنى لَهلَه مى زند، و اگر رهايش كنى باز لَهلَه مى زند. اين است وصف قومى كه آيات ما را تكذيب كردند؛ پس اين قصّه را بازگو كن، باشد كه بينديشند). [13] از بسيارى از روايات و كلمات مفسران استفاده مىشود كه منظور از اين شخص مردى به نام «بلعم باعورا» بوده است كه در زمان حضرت موسى(ع) زندگى مىكرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنىاسرائيل محسوب مىشد، و كارش در اين راه آنقدر بالا گرفت كه دعايش در پيشگاه خدا به اجابت مىرسيد؛ ولى بر اثر تمايل به فرعون و وعده و وعيدهاى او از راه حق منحرف شد و همۀ مقامات خود را از دست داد، تا آنجا كه در صف مخالفان موسى(ع) قرار گرفت.[14] از کلمات این آیات چنین استفاده میشود که بلعم باعورا فراتر از علما و فقهای مورد بحث بوده است. سید محمدحسین طباطبایی در شرححال علم و معرفت او مینویسد: «بهطورىكه از سياق كلام بر مىآيد معناى آوردن آيات (آتَيْناهُ آياتِنا)، تلبّس به پارهاى از آيات انفسى و كرامات خاصه باطنى است، به آن مقدارى كه راه معرفت خدا براى انسان روشن گردد، و با داشتن آن آيات و آن كرامات، ديگر درباره حق شک و تردیدی برايش باقى نمانَد؛ و معناى انسلاخ، بيرونشدن يا كندن هرچيزى است از پوست و جلدش، و اين تعبير كنايۀ استعارى از اين است كه آيات الهی چنان در بلعم باعورا رسوخ داشت و وى آنچنان ملازم آيات بود كه با پوست بدن او ملازم بود، و بهخاطر خباثت درونى كه داشت از پوست خود بيرون آمد.» [15] ناصر مکارم شیرازی در راستای خطرات علمایی همچون بلعم باعورا از قدیم تاکنون مینویسد: «اصولاً كمتر خطرى در جوامع انسانى بهاندازۀ خطر دانشمندانى است كه علم و دانش خود را در اختيار فراعنه و جباران عصر خود قرار مىدهند و در اثر هواپرستى و تمايل به زرق و برق جهان ماده همه سرمايههاى فكرى خود را در اختيار طاغوتها مىگذارند، و آنها نيز براى تحميق مردم عوام از وجود اينگونه افراد حداكثر استفاده را مىكنند. اين موضوع اختصاص به زمان موسى(ع) يا ساير پيامبران نداشته و بعد از عصر پيامبر اسلام(ص) و تا به امروز نيز ادامه دارد كه «بلعم باعوراها» علم و دانش و نفوذ اجتماعى خود را در برابر درهم و دينار يا مقام يا به خاطر انگيزۀ حسد در اختيار گروههاى منافق و دشمنان حق و فراعنه و بنىاميهها و بنىعباسها و طاغوتها داده و مىدهند.» [16] آیاتی که بر تکذیب و تمسخر همه انبیای الهی دلالت دارد 3. (يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن: افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى هدايت آنان نيامد مگر اينكه او را استهزا مىكردند). [17] مطابق صریح این آیۀ شریفه هیچ پیامبری از گزند تمسخر مردم در امان نماند. تمسخر، بالاتر از تکذیب و انکار است، چون معنای انکار را نیز درون خود دارد؛ هرکس تمسخر میکند یقیناً پیامبر الهی را انکار و تکذیب کرده و سپس دعوتش را به باد سخره گرفته است. همان طور که در آیات دیگری نیز به تکذیب همیشگی مردم در مواجهه با پیامبران تصریح شده است: 4. (ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوه: سپس رسولان خود را يكى پس از ديگرى فرستاديم؛ هر زمان رسولى براى (هدايت) قومى مىآمد، او را تكذيب مىكردند). [18] در جای دیگری آمده است: 5. (أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ في أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ: آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودند، به شما نرسيد؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و آنها كه پس از ايشان بودند؛ همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست؛ پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند، ولى آنها (از روى تعجّب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهايد، كافريم! و نسبت به آنچه ما را بهسوى آن مىخوانيد، شک و ترديد داريم). [19] خداوند متعال برای دلداری پیامبر در مقابل انکار و تمسخر مردم به او متذکر میشود که این انکار و تکذیب برای امروز و دیروز نیست؛ بلکه ریشه در دل تمامی تاریخ انبیای الهی دارد: 6. (فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جاؤُ بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنير: پس اگر تو را تكذيب كردند همانا فرستادگانى هم كه پيش از تو با دلايل روشن و نوشتهها و كتاب روشن و روشنگر آمده بودند تكذيب شدند). [20] این آیات از آنجایی بر بحث مورد نظر ما دلالت دارد که بدانیم و متوجه باشیم که اولاً علما و فقها نیز جزوی از همین جماعت منکر و مسخرهکننده هستند؛ و ثانیاً آنها رهبران و پیشگامان مردم در انکار و تکذیب و تمسخر فرستادگان الهی بودهاند. اینگونه تصور نشود که مخالفان و منکران پیامبران از اساس دیندار نبودند؛ بلکه بالعکس، منظور خداوند در بسیاری از آیات مورد نظر، مردم متدین و دینداری بودهاند که تابع دین و مذهب و پیرو یکی از انبیای الهی بودهاند؛ اما زمانی که خداوند پیامبر جدیدی را بهسوی آنها روانه میکرد آنها او را تکذیب و تمسخر کرده و ترجیح میدادند تا بر آیین گذشتگانشان باشند. همان طور که در آیه فوقالذکر دربارۀ یهودیان که عالم به بشارتها و آیات الهی در تورات بودند و باز این آیات را تکذیب کرده و همانند خرانی حمال و نادان شدند. مشرکان و بتپرستان نیز تابع دین و آیینی که خود درست میدانستند بودند و در همان مسیر و آیین نیز بزرگان و علما و صاحبانی داشتند که از آنها کسب تکلیف میکردند و این نکته کاملاً طبیعی و منطقی است. حال وقتی خداوند دربارۀ مردم چنان حکم میکند که همیشه انبیای الهی را به سخره گرفتهاند، این سؤال پیش میآید که علما و فقها و صاحبان منبر و دین مردم در هر زمان چه میکردند؟ یقیناً نمیتوان تصور کرد که علما و فقهایی که مردم احکام و اعتقادات و تمامی مسائل دینیشان را از آنها میگرفتند مورد خطاب الهی در این آیات نباشند و بلکه مردمان عادی برخلاف نظر بزرگان و علمایشان با پیامبران به مخالفت بپردازند و بالاتر اینکه دعوت آنها را به تمسخر بگیرند. هیچ انسان عاقلی که اندک تعقل و تخصص داشته باشد نمیتواند چنین تصوری را قبول کند؛ در نتیجه به حکم خِرَد انسانی و حتی آیات قرآنی، مخالفتها و تمسخرها از علما و فقهای ادیان شروع میشده و سپس بهتبع به مردم عادی سرایت میکرده است. آیات متعددی در شرح و تأیید این نکته ما را کمک خواهند کرد. علما و فقهایی که مردم از آنها در امر دین و اعتقاداتشان از آنها تبعیت میکردند همان ملأ و اشراف و بزرگانی هستند که در بسیاری از آیات به آنها اشاره شده است: قرآن كریم از موضعگیری بزرگان قوم نوح(ع) در برابر دعوت او چنین گزارش میدهد: 7. (قَالَ الْمَلأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ: بزرگان قومش گفتند: واقعاً ما تو را در گمراهیِ آشكاری میبینیم). [21] قرآن دربارۀ قوم ثمود نیز میگوید: 8. (قَالَ الْمَلأ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِی سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِینَ: سران قومش، كه به او کفر ورزیدند، گفتند: درحقیقت ما تو را در [نوعی] سفاهت میبینیم و جداً تو را از دروغگویان میپنداریم). [22] فخر رازی توضیح مناسبی را از کلمه ملأ و مقصود از آن میدهد: «مفسران گفتند که ملأ همان بزرگان و اشراف و مهترانی هستند که خودشان را در مقابل پیامبران قرار میدهند... آنها همان کسانی هستند که بالا و صدر مجالس و محافل را پر میکنند و قلوب مردم از هیبتشان و چشمان مردم از دیدنشان گشاده میشود و چشمها در مراسمات به آنها دوخته میشود.» [23] در واقع، ملأ یا بزرگان همان صاحبان دین و احکام مردم هستند که مردم در احکام اخروی و مربوط به دین و مذهب و آیینشان از آنها تبعیت و تقلید میکنند و این جماعت همانهایی هستند که امروزه در محافل و مجالس بر صدر مینشینند و چشمان همۀ عوام به آنها و هیبت ظاهری آنها دوخته شده است؛ و این توصیف، امروزه بهخوبی در میان متدینین و محافل و مراسمات مذهبی آنها دیده میشود، وقتی که روحانیون و مراجع و علما و صاحبان منبر بر صدر نشسته و مردم چشم و گوششان را به آنها میدهند. انسان عاقل تصور نمیکند که منظور از بزرگان و اشرافی که در بسیاری از آیات به آنها اشاره شده است ثروتمندان و دنیاپرستانی باشند که به دور از هیاهوهای دینی و اخروی تنها صاحبان پول و ثروت باشند؛ بلکه منظور همان کسانی هستند که در لباس دین و مذهب بر مردم بزرگی و مهتری کردند؛ اگرچه در کنار این بزرگی در بسیاری از امور ممکن است با فریب و زیرکی، دنیا و زینتهای فراوانی نیز برای خود و مریدانشان به دست آورده باشند که اکنون نیز در بسیاری از علما و فقها و مراجع این امر بهخوبی دیده میشود. آری این جماعت از بزرگان از علما و آخوندهای هر زمان به مردم عوامی که بدون تقلید و تبعیت از آنها به پیامبران ایمان میآوردند هشدار داده و راه غلط و درست را به آنها گوشزد میکردند. آنها انتظار دارند مردم عادی بدون اجازه و تقلید از آنها به پیامبرانی همچون شعیب ایمان نیاورند که اگر چنین کاری کنند وعدۀ خسران و زیان اخروی به آنها میدهند: 9. (و َقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ: بزرگان قومش، كه به او کفر ورزیدند، گفتند: اگر از شعیب پیروی كنید، در این صورت قطعاً زیانكارید). [24] در نتیجه روشن میشود که این علما و بزرگانِ هر زمان و قوم بودند که به تکذیب پیامبران مشغول شده و در نتیجۀ آن، پیروان آنها پیامبران را به تمسخر میگرفتند. در روایتی در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) بهصراحت به این نکته اشاره شده است که منظور از رؤسا و بزرگانِ قوم همان علما و مراجعی هستند که مردم به آنها در امر دینشان مراجعه کرده و از آنها تقلید میکنند: «... يَقُولُ لَهُمْ رُؤَسَاؤُهُمْ- مِنْ تَكْذِيبِ مُحَمَّدٍ(ص) فِي نُبُوَّتِهِ، وَ إِمَامَةِ عَلِيٍّ(ع) سَيِّدِ عِتْرَتِهِ، وَ هُمْ يُقَلِّدُونَهُمْ مَعَ أَنَّهُ مُحْرَّمٌ عَلَيْهِمْ تَقْلِيدُهُمْ. قَالَ: فَقَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ ع: فَإِذَا كَانَ هَؤُلَاءِ الْعَوَامُّ مِنَ الْيَهُودِ لَا يَعْرِفُونَ الْكِتَابَ إِلَّا بِمَا يَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَائِهِمْ- لَا سَبِيلَ لَهُمْ إِلَى غَيْرِهِ، فَكَيْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِيدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَائِهِمْ...: عوام مردم یهود از رؤسایشان در تکذیب نبوت محمد(ص) و امامت علی(ع) تقلید میکردند؛ با اینکه بر آنها تقلیدشان حرام بود. (در ادامه حدیث آمده است) مردی به امام صادق(ع) گفت: وقتی آن عوامِ از مردم یهود آگاهی از معارف کتاب نداشتند ـمگر بهاندازهای که از علمایشان میشنیدندـ پس هیچ راهی برای آن عوام وجود نداشت که به راه دیگری روند. پس چگونه تقلید آنها و قبولکردن کلام علمایشان مورد مذمت قرار میگیرد؟» [25] از برخی آیات دیگر میتوان نتیجه گرفت که علت تکذیب و کفر این علما و بزرگان در مقابل انبیای الهی تکبّر بوده است: 10. (قَالَ الْمَلأ الَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّه قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ: بزرگان قوم او كه استكبار ورزیدند، به مستضعفانی كه ایمان آورده بودند، گفتند: آیا گمان میکنید كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟ گفتند: بیتردید ما به آنچه وی بدان رسالت یافته است، مؤمنیم. كسانی كه استكبار ورزیدند، گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان آوردهاید، كافریم). [26] طبق این آیه علت مخالفت بزرگان با حضرت صالح تکبر آنها بوده است و آنها به مستضعفین از مؤمنین به صالح تذکر داده و با آنها بحث میکردند که در مسیر باطلی قدم گذاشتهاند. امروزه نیز بهخوبی این مسئله را یمانیون و انصار سید احمدالحسن درک میکنند. کسانی که با تکبر، خود را در مسیر صحیح دانسته و از راههای مختلفی بر سر راه مؤمنین ظاهر میشوند و درصدد اغوای آنها هستند. نکتۀ قابلتأملی که در قرآن وجود دارد این است که خداوند در بسیاری از آیات خویش ماجرای مخالفت مردم و بزرگان با فرستادگان حق را مطرح کرده است و اینکه بزرگان و اشراف با زبانها و دلیلهای متعدد سعی داشتند به مؤمنین بفهمانند که در مسیر باطلی قدم گذاشته و بهاصطلاح به مدعیان دروغین ایمان آورده و دچار فرقهگرایی شدند؛ و همین سخنان باطل و بیهوده باعث شد تا بسیاری از مردم بهتبع همین علما و بزرگان و با ترسِ از افتادن در مسیر باطل و ایمان به مدعیان کذاب، پیامبران الهی را تکذیب و بلکه تمسخر کرده و به آزار آنها پرداخته و بسیاری از ایشان را به قتل رساندند. در طرف دیگر این ماجرا، مشاهده میکنیم خداوند متعال دغدغۀ آنچنانی برای مردم در ایمان به مدعیان دروغین نبوت نداشته باشد. البته این بدین معنا نیست که مردم خود را رها کنند و در دام هر فتنهگر و مدعی دروغینی بیفتند. منظور میزان توجه خداوند به این مسئله است که مبادا از ترس افتادن در مسیر باطل به تقلید کورکورانه از علما و بزرگان خویش بپردازند و نتیجه آن شود که همگی انبیای الهی مورد تکذیب و استهزا قرار بگیرند. در واقع خداوند متعال به میزانی که به دعوت انبیای الهی در قرآن توجه کرده است به همان میزان و بلکه بسیار بیشتر از آن به مدعیان دروغینی پرداخته که اگرچه بهصورت مستقیم ادعای نبوت و امامت نکردند، ولی زیرکانه در لباس علم و معرفت بر مردم بزرگی و مهتری کرده و برای مردم در مقابل دعوت فرستادگان الهی کسب تکلیف کردند. خطر چنین افرادی به مراتب بیشتر از دروغگویانی است که مستقیماً ادعای نبوت و وصایت میکنند. به گفتوگویی که بین اهل جهنم صورت خواهد گرفت دقت کنید: 11. (و َبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِیعًا فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ: همگی در پیشگاه خداوند ظاهر میشوند. در این هنگام درماندگان به گردنكشان گویند: ما پیرو شما بودیم؛ اما آیا شما بازدارندۀ چیزی از عذاب الهی از ما هستید؟).[27] در این آیۀ شریفه بهصراحت ذکر شده است که ضعیفانِ از عوام مردم در جهنم به همان بزرگانی که تکبر میورزیدند و باعث اغفال آنها شدند میگویند که علت جهنمیشدنشان تبعیت از آنها بوده است. حال متوجه شدید که منظور از ملأ و اشراف و بزرگانی که تکبر میورزیدند چهکسانی بوده است؟ کسانی که مردم عوام از آنها تبعیت و تقلید میکردند. اکنون آیا نجمالدین طبسی متوجه این فقره از کلام ابنعربی شده که گفتند: «وقتی امام مهدی(ع) ظهور کند اختصاصاً دشمنی آشکار جز فقها ندارد»؟ خداوند در جای دیگری تصریح میکند که عوام مردم در روز قیامت متوجه میشوند که از چه ناحیهای گمراه شدهاند: 12. (...وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنين: و [تعجّب مىكنى] اگر ببينى زمانى را كه ستمكاران در پيشگاه پروردگارشان نگاه داشته مىشوند، در حالى كه با يكديگر سخن ردّوبدل مىكنند، و آنان كه به زبونى كشيده شدند به مستكبران مىگويند: اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم). [28] قرآن كریم به تلاش شبانهروزی علما و مستكبران برای بازداشتن مردم از راه هدایت نیز اشاره دارد؛ تا جایی که از آن بهعنوان مکر و حیلۀ بزرگان برای عوام مردم یاد کرده است: 13. (وَقالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً: درماندگان به گردنكشان گویند: بلكه نیرنگ شب و روز [شما بود]، آنگاه كه ما را وادار میكردید به خدا كافر شویم و برای او همتایی قرار دهیم). [29] آری، چه بسیار تفاوت است بین فقها و روحانیونی که امروزه مردم را از دعوت سید احمدالحسن ترسانده و آنها را امر و توصیه میکنند که از آنها تبعیت کنند و قرآنی که به این مکر و خدعهها هشدار میدهد. همین تبعیت و اطاعت از علما و فقها و بزرگان باعث میشود که مقلدین آنها در روز قیامت از خداوند برای آنها دو برابر خودشان طلب عذاب کنند که باعث گمراهی آنها شدهاند: 14. (يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يا لَيْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلا رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبيرا: در آن روز كه صورتهاى آنان در آتش دگرگون خواهد شد مىگويند: اى كاش خدا و پيامبر را اطاعت كرده بوديم! و مىگويند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند. پروردگارا! آنان را از عذاب، دوچندان ده و آنها را لعن بزرگى فرما).[30] سید محمدحسین طباطبایی در ذیل این آیه نوشته است: «اگر عوام مردم از خدا درخواست كردهاند كه بزرگانشان را دو برابر عذاب كند، براى اين است كه بزرگان قوم هم خودشان گمراه بودند، و هم ديگران را گمراه كردند، و به همين جهت درخواست مىكنند كه ايشان را به لعنتى بزرگ لعنت كند.» [31] علما و فقها و مراجع که امروزه پیشوایان مردم شدهاند و مردم در انتخاب مسیرشان به آنها مراجعه میکنند و از آنها سؤال و تقلید میکنند، در معرض این هستند که مصداق این آیه باشند که مردم را بهسمت آتش دعوت میکنند: 15. (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُون: و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش دعوت مىكنند؛ و روز رستاخيز يارى نخواهند شد). [32] و پیامبر(ص) در خطبۀ روز غدیر خم به این آیه و پیشوایان ضلالت اشاره و مردم را نسبت به آنها هشدار داد: «مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ وَ أَنَا بَرِيئَانِ مِنْهُمْ مَعَاشِرَ النَّاسِ إِنَّهُمْ وَ أَنْصَارُهُمْ وَ أَتْبَاعُهُمْ وَ أَشْيَاعُهُمْ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِين: ای مردم همانا پس از من امامانی خواهند آمد که به آتش دعوت میکنند و در روز قیامت یاری نخواهند شد. ای مردم همانا خدا و من از آنها بری هستیم. ای مردم همانا آنها و انصارشان و تابعین و پیروانشان در اعماق جهنم خواهند بود و چه جایگاه بدی برای متکبران است.» [33] قرآن کریم در جای دیگری به محشورشدن هر فردی در روز قیامت با امام و پیشوایش اشاره میکند: 16. (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم: به ياد آوريد روزى را كه هر گروهى را با امامشان مىخوانيم). [34] ناصر مکارم شیرازی در ذیل این آیه نوشته است: «گرچه بعضى از مفسران، خواستهاند "امام" را در اينجا منحصراً بهمعنى پيامبران، و بعضى بهمعنى كتابهاى آسمانى، و بعضى بهمعنى علما و دانشمندان تفسير كنند، ولى روشن است كه امام در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر پيشوايى را اعم از پيامبران و ائمه هدى و دانشمندان و كتاب و سنت، و نیز ائمه كفر و ضلال را شامل مىشود، و به اين ترتيب هركس در آنجا در خط همان رهبرى قرار خواهد گرفت كه در اين جهان خط او را انتخاب كرده بود.» [35] ابلیس، اولین و بزرگترین عالِم مخالف اولین مخالف و مُتمرّدی که زیر بار ولایت خلفای الهی نرفت و داستانش بهطور مکرر در قرآن ذکر شده است ابلیس بود. از ابنعباس نقل شده است که در بین ملائکه مجتهدتر و عالمتر از ابلیس وجود نداشت. [36] همین نکته نشان میدهد که در اولین معارفۀ خلفای الهی، برترین عالم به مخالفت و بلکه به دشمنی پرداخت و در این راه بیشترین هزینه را داد و از درگاه الهی طرد شد: 17. (قالَ يا إِبْليسُ ما مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعالين: فرمود: اى ابليس! چهچيزى تو را از سجدهكردن بر آنچه با دستان قدرت خود آفريدم، بازداشت؟ آيا تكبّر كردى يا از بلندمرتبهگانى؟) [37] خداوند در بسیاری از آیات، ابلیس را از متکبرین و کافران دانسته؛ همان گونه که از ملأ و اشرافی که زیر بار ولایت انبیای الهی نرفتند اینگونه یاد کرده است. وقتی از عالم و عارفی همچون ابلیس چنین مخالفت و دشمنیای با فرستادگان الهی صورت میگیرد، هیچ بعید و دور از ذهن و حقیقت نیست که علما و فقهای آخرالزمان نیز در مواجهه با قائم(ع) راه ابلیس را در پیش گرفته و حقیقت کفر و نفاق درونی خویش را عیان سازند. نتیجه بر اساس روایات زیادی که از عرضۀ مطالب بر قرآن و حدیث سخن گفته است تا عیار آنها در صحت و سقمشان سنجیده شود، مضمون دشمنی فقها و علمای آخرالزمان با مهدی(ع) نهتنها هیچ مخالفتی با قرآن ندارد، بلکه موافق و همآهنگ بسیاری از آیات و داستانهای مذکور در قرآن است که خداوند نسبت به علما و بزرگان و خطرات آنها تذکر و هشدار میدهد. تنها مشکلی که در فهم و درک این نکته وجود دارد این است که بسیاری از مردم نه با تکیه بر حقیقت و آموزههای قرآن و روایات، بلکه طبق شناخت و انتظار عامیانۀ خودشان از علما و فقهای عصر خود مخصوصاً علمایی که خط و مشی آنها را قبول دارند به قضاوت میپردازند؛ و همین نگاههای عامیانۀ غیرعالمانه سبب میشود که نهتنها به دهها آیه و روایت در زمینه علمای آخرالزمان و خطرات آنها توجه نکنند بلکه باز تاریخ را تکرار کرده و در سمت و سوی علما و بزرگان ایستاده و بدون تحقیق در جبهۀ دشمنان قائم و خلفای الهی قرار میگیرند. در قسمت بعد به مؤیدات روایی و تاریخی این مطلب میپردازیم. ------------- 1. یوم الخلاص، ج1، ص274؛ مجمع النورین، ج1، ص344. 2. نساء، 59. 3. کافی، ج1، ص69. 4. کافی، ج2، ص222. 5. کافی، ج1، ص69. 6. تفسير عياشی، ج1، ص8؛ بحارالانوار، ج2، ص244. 7. کافی، ج1، ص102. 8. معانی الاخبار، ص390. 9. مسند احمد، ج2، ص367 و 483. 10. برای اطلاع بیشتر رک: ناظم العقیلی، ارزش ذاتی متن دینی. 11. جمعه، 5؛ 12. تفسير نمونه، ج24، ص 115. 13. اعراف، 175 و 176؛ 14. تفسير نمونه، ج7، ص 15. 15. تفسیر المیزان، ج8، ص332. 16. تفسير نمونه، ج7، ص 16. 17. یس، 30. 18. مؤمنون، 44. 19. ابراهیم، 9. 20. آلعمران، 184. 21. اعراف، 60. 22. اعراف، 66. 23. مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ج14، ص296. 24. اعراف، 90. 25. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص299. 26. اعراف، 75 و 76. 27. ابراهیم، 21. 28. سبأ، 31. 29. سبأ، 23. 30. احزاب، 66 تا 68. 31. تفسیر المیزان، ج16، ص347. 32. قصص، 41. 33. احتجاج طبرسی، ج1، ص62. 34. اسراء، 71. 35. تفسير نمونه، ج12، ص202. 36. بحارالانوار، ج11، ص131. 37. ص، 75. سلسلهپاسخهایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی | قسمت چهاردهم پاسخ به دمشقی دربارۀ پسر خدا بودن عیسی(ع)، بخش اول در قسمت قبل دلایل بطلان عقیدۀ خدا بودنِ عیسی (ع) تقدیم شد؛ تا بهطور کلی مشخص شود تلاش دمشقی و همکیشان او در تفسیر آیات متشابه برای اثبات الوهیت مطلق داشتن عیسی (ع) یک سعی بیهوده و بیارزش است؛ اما همانطور که در قسمت پیشین وعده دادیم، در این قسمت به بررسی پسرِ خدا بودن عیسی (ع) خواهیم پرداخت؛ موضوعی که یوحنای دمشقی آن را مطرح کرد: «علاوه بر این، آنها ما را مشرک یا شریککنندگان میخوانند؛ زیرا آنها میگویند، ما بهخاطر قلمداد کردن مسیح بهعنوان پسر خدا و خدا، برای خدا شریک قائل شدیم. ما در جواب به آنها میگوییم: 'پیامبرها و کتب مقدس این را به ما رساندهاند و شما همانطور که اصرار دارید، پیامبران را قبول دارید؛ بنابراین، اگر ما بهاشتباه اظهار کنیم، مسیح پسر خداست، این آنها بودند که این را به ما آموختند و به ما تحویل دادند.'» پایان نقلقول. • دمشقی و پسرِ خدا بودن عیسی(ع) موضوع مهمی که باید به آن توجه داشت این است که وقتی یوحنای دمشقی از پسر خدا بودنِ عیسی(ع) صحبت میکند، باید بدانیم در ذهن او چه میگذرد؟ او در یکی از کتب خود میگوید: «زیرا هیچ زمانی وجود نداشت، که پدر بود و پسر نبود؛ بلکه همیشه پدر و همیشه پسر، کسی که از او به وجود آمده [زاییده شده]، باهم وجود داشتند. چون او نمیتوانست نام پدر را جدا از پسر دریافت کند: زیرا اگر او بدون پسر بود، او نمیتوانست پدر باشد؛ و اگر او بعد از مدتی پسر داشت، بعد از مدتی او پدر شده است، نه پدر بودن از قبل این، و او از اینکه پدر نبوده و پدر شده تغییر کرده است. این [عقیده که قبلاً پدر نبوده و بعداً پدر شده است] بدترین شکل کفر است.» [1] و دربارۀ اینکه چرا عیسی (ع) پسر نامیده میشود اینگونه میگوید: «عبارتهای 'پسر' و 'مظهر جوهرِ (ذات) پدر'، زیرا او کامل است و جوهر دارد و در همۀ جنبهها شبیه پدر است، جز اینکه پدر به وجود آوردهشده [زاییدهشده] نیست.» [2] دمشقی میگوید: «پدر، یک پدر است، و بدون آغاز؛ چیزی که بدون علت است؛ زیرا او از هیچچیز نتیجه نشده است. پسر، یک پسر است، ولی نه بدون آغاز؛ چیزی که بدون علت نیست؛ زیرا او از پدر نتیجه شده است؛ اما اگر شما مفهوم آغاز را از زمان حذف کنید، او هم بدون آغاز است؛ زیرا خالق زمانها نمیتواند در قید زمان باشد.» [3] و میگوید: «همچنین، این باید فهمیده شود که ما دربارۀ پدر بهعنوان نتیجهشده از کسی صحبت نمیکنیم، بلکه دربارۀ او بهعنوان پدرِ پسر صحبت میکنیم؛ و دربارۀ پسر بهعنوان علت یا پدر صحبت نمیکنیم، بلکه دربارۀ او هم بهعنوان [نتیجهشده] از پدر و هم بهعنوان پسرِ پدر صحبت میکنیم.» [4] و در همان کتاب میگوید: «خدا همچنین پدر است، همیشه نامولود؛ زیرا او از هیچکس زاییده نشده؛ ولی پسرِ هَمابدی خود را زاییده است؛ خدا همانند پسر است، [پسر] همیشه همراه پدر، زاییدهشده از پدر بدون زمان، همیشگی، بدون تغییر یا هوای نفس، یا جدایی از او.» [5] • نقد عقیدۀ دمشقی سید احمدالحسن در کتاب توحید و در بخشِ «او خدای سبحان، یکتا و یگانه است و هرچه غیر او، جملگی مخلوق اویند» [6] نکات مهمی در رد این عقیدۀ مسیحیان ارائه کرد که آن را در اینجا و برای پاسخ به یوحنای دمشقی و تمامی همفکرانش میآورم. الف. سید احمدالحسن میگوید: «اگر بگویید این فرزند فقط از خدای سبحانومتعال صادر شده، به آن معناست که فرزند کاملاً با پدر مطابقت دارد ـبا قطع نظر از اینکه حقیقتِ بسیطِ (غیرمُرکّب) مطلق نمیتواند متعدد و چندگانه باشدـ حال، در این صدور چه مفهوم و چه حکمتی نهفته است؟! و حالآنکه هیچ تمایز یا اختلاف و تغییری که بتوان به تصوّر آورد، وجود ندارد! آیا بر این باورید این پدر غیرحکیم است، چراکه فرزندی از او متولّد یا صادر شده است که نه برای او سبحانومتعال سودی بههمراه دارد نه برای دیگری؟!» [7] توضیح؛ دمشقی معتقد بود پسر فقط از پدر مولود شده است؛ در این صورت او با این اعتقاد، پسر را کاملاً شبیه پدر و بدون تمایز قلمداد کرد. [8] پس هیچ سودی در صدور پسر نبود! طبق کتاب مقدس خدا حکیم است؛ [9] حتی یوحنای دمشقی در جایی اقرار میکند که خدا حکیم است؛ او میگوید: «چیزی که از کمال کوتاه بیاید، چه آن در نیکی، یا قدرت، یا حکمت، یا زمان، یا مکان باشد، نمیتواند خدا باشد.» [10] پس صدور پسری که هیچ تمایزی از خدا ندارد و از طرفی هیچ سودی ندارد، از خدای دارای حکمت محال است! ب. سید احمدالحسن میگوید: «اگر به وجود اختلاف یا تمایز یا تفاوت معتقد باشید ـهمانطور که نصارا امروزه چنین باور دارند و میگویند اقانیم از هم متمایزندـ این الزاماً بهمعنای وجود لاهوت دوم است (...صَاحِبَةٌ: همسر...) تا پسر از دو تا صادر شده باشد که در این صورت مطابق با هیچکدام نخواهد بود؛ چراکه او از هر دوی اینها با هم صادر شده است؛ بنابراین آیا شما به وجود لاهوت دوم (الصاحبة: همسر) که پیش از پسر بوده است، اعتقاد دارید؟! بدانید اگر به وجود پسر معتقدید، بهناچار باید قبل از او، به وجود لاهوت دوم (الصاحبة: همسر) معترف شوید؛ وگرنه چطور بدون وجود لاهوت مطلق دوم (الصاحبة: همسر) از پدید آمدن پسر (لاهوت مطلقی که از آن حاصل شده است) دم میزنید؛ آن هم از همان ابتدای کار بههمراه خدای سبحانومتعال!» [11] توضیح: دمشقی معتقد بود پدر و پسر متمایزند؛ پس او قطعاً باید به همسری برای پدر اعتقاد پیدا میکرد! هرچند به آن باور نداشت! در حقیقت اعتقادات او و سایر پدران و بنیانگذاران این بدعت دارای آشفتگی بسیاری است! پ. سید احمدالحسن میگوید: «موجود بودن اله مطلق دوم (الصاحبة: همسر) در آغاز بههمراه خدای سبحانومتعال محال است؛ زیرا لاهوت مطلق، حقیقتِ بسیطِ مطلق است و نمیتواند چندگانه باشد.» [12] توضیح: حتی اگر دمشقی نظر خود را تغییر میداد تا موضوع تمایز پدر و پسر را اینگونه حل کند که برای پدر همسری وجود داشت که همیشه با پدر بود و پسر از آن دو صادر شد، باز هم شکست میخورد! زیرا همانگونه که در قسمت قبل تقدیم شد، خدا یگانه است، نه چندگانه و مرکّب! ت. سید احمدالحسن میگوید: «کسی که معتقد باشد بین این دو [منظور همان پدر و پسر است] تمایز و تفاوت است، الوهیّت مطلق بودن الوهیّت دوم، عقیدهاش را نقض میکند؛ زیرا این نقص بر او وارد و بجاست و تمایزی نمیتواند باشد جز در کمال مطلق.» [13] توضیح: آری! دو لاهوت مطلق که دارای صفات مطلقاند چگونه متمایز باشند، درحالیکه وقتی صحبت از تمایز آنها میشود یعنی آنها حداقل در یک صفت باید با یکدیگر اختلاف داشته باشند تا تمایز معنا پیدا کند! بهعبارت دیگر حداقل یکی از آنها ناقص است! پس ازآنجاکه نقص اثبات میشود، عدم الوهیت مطلق یکی از آنها نیز نتیجهگیری میشود! در همین راستا فکر میکنم این کلمات یوحنای دمشقی بهاندازۀ کافی عقایدش را رد میکند: «الوهیت کامل است، و بدون نقص در خوبی، حکمت و قدرت، بدون آغاز، بدون پایان، همیشگی، غیرمختون، و بهطور خلاصه، کامل در همهچیز. اگر ما بگوییم، پس، چندین خدا وجود دارد، ما باید تفاوت میان [آن] چندین را تشخیص دهیم؛ زیرا اگر بین آنها هیچ تفاوتی نباشد، آنها یکی هستند، بهجای چندتا. ولی اگر بین آنها تمایزی باشد، کمال چه میشود؟ ازاینرو چیزی که از کمال کوتاه بیاید، چه آن در نیکی، یا قدرت، یا حکمت، یا زمان، یا مکان باشد، نمیتواند خدا باشد؛ بلکه این همان اصلیت در همۀ جوانب است که نشان میدهد الوهیت یکتاست، نه چندتا.» [14] تا اینجا یوحنای دمشقی اعتقاد داشت «پسرِ خدا» همیشه با «پدر» بوده است و از پدر مولود شد و همانند پدرْ الوهیت مطلق دارد؛ اما به برکت علم سید احمدالحسن از جنبههای مختلف نادرستی این عقیده نشان داده شد؛ عقیدهای که از یک طرف اگر معتقد باشد پسر تنها از پدر مولود شده است و لاهوت مطلق است، خدا را غیرحکیم به تصویر میکشد و از طرف دیگر اگر قائل به تمایز باشد، ناگزیر برای خدا همسر قائل میشود و قائلشدن همسری که لاهوت مطلق است و همیشه با پدر بوده است ـازآنجاکه او پسر را نیز همیشه با پدر میداندـ مخالف یگانگی خداست و از سوی دیگر اگر به تمایز لاهوتهای مطلق قائل میشد، ناچار بود حداقل یکی از آنها را ناقص بداند و این خلاف عقیدهاش میشد! چقدر بجاست که این کلمات عیسی (ع) در انجیل را بر یوحنای دمشقی منطبق بدانیم: ([...] و کسی که در تاریکی راه میرود نمیداند به کجا میرود).[15] ----------- 1. شرحی از ایمانِ ارتدوکس، کتاب ۱، فصل ۸. دربارۀ تثلیث مقدّس. 2. همان. 3. همان. 4. همان. 5. همان، فصل ۱۳. دربارۀ جایگاه خدا، و اینکه تنها الوهیت غیرمختون است. 6. توحید، ص ۱۱۰-۱۱۵. 7. همان، ص ۱۱۰-۱۱1. 8. صابر حقجو: خداوند قائم به ذات خود است، و موجودی که قائم به ذات خودش است، نمیتواند علتی مجزای خودش داشته باشد؛ بنابراین یک شخص، همزمان نمیتواند بگوید که پسر هم الوهیت دارد، و هم علتی مجزای خودش دارد؛ مثلاً با گفتن اینکه پسر از پدر زاییده شده؛ چراکه در آن صورت علتی مجزای پسر را متصور شده که نشاندهندۀ عدم الوهیت مطلق پسر است. بهعبارتی گفتن اینکه پسر در همۀ جنبهها مثل پدر است، بهغیر از اینکه از او زاییده شده، بیمعناست؛ چراکه از آن جنبهها، الوهیت مطلق، قائم به ذات بودن، و قدیمبودن است، که نمیتواند با مولود بودن از موجودی مجزا در یک جا جمع شود. 9. ارمیا ۱۲:۱۰. 10. شرحی از ایمانِ ارتدوکس، کتاب ۱، فصل ۵. اثبات اینکه خدا یکی است و نه چندتا. 11. توحید، ص ۱۱۱. 12. همان. 13. همان، ص ۱۱۲. 14. شرحی از ایمانِ ارتدوکس، کتاب ۱، فصل ۵، اثبات اینکه خدا یکی است و نه چندتا. 15. یوحنّا ۳۵:۱۲. گنج نهان بر باغ و گلستان خبر آورد قراول آمد به جهان از طرف یار یکی گل تا باز بهار آید و این فصل خزان را از قامت ایمان بزداید، به تفضل از یوسف اگر گفت کسی گو که رسیده بر قوم گنهکار و خدایان تجاهل مارا چه شده باز اسیران زمانیم در روزْ گرفتار و به شب نیز تغافل هان موسم آن است که در رقص درآییم در غمزۀ او مرده کند میل تکامل آن گنج نهان در دل پیغمبر ما را فریاد بکش تا که کند قوم، تأمل آن گنج نهان دست یمانی است بگویید هرگز نشود عشق من این بار چپاول شاعر شود هرکس که به او خورد مسیرش هر کلمه شود قافیه، هر جمله تغزل