نشریه زمان ظهور 160

همراه با شیخ ناظم عقیلی در پاسخ به چگونگی وعدۀ غلبۀ اسلام بر همۀ ادیان اگر به‌فرموده قرآن هدف از بعثت پیامبر غلبه و پیروزی اسلام بر سایر ادیان بوده، چرا این هدف هیچ‌گاه محقق نشد؟! پاسخ از دکتر شیخ ناظم عقیلی - اللهم صلی علی محمد و آل محمد، الأئمة و المهدیین و سلّم تسلیماً کثیراً خداوند سبحان در قرآن کریم دربارهٔ محمد (ص) می‌فرماید: (هم اوست که ارسال کرد رسول خویش را با هدایت و دین حق تا آن را بر همۀ ادیان پیروز و چیره نماید، حتی اگر مشرکان خوش نداشته باشند). [۱] همچنین خداوند سبحان‌و‌متعال می‌فرماید: (هم‌اوست که رسول خویش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ ادیان پیروز و چیره نماید؛ و خدا به‌عنوان شاهد کافی است) [2] رسول خدا محمد(ص) آمد و سپس درگذشت و اکنون بعد از تقریباً 1400 سال پس از وفات او، هنوز ندیده‌ایم که دین اسلام بر همۀ ادیان زمین غلبه و پیروزی پیدا کند. (هم اوست که ارسال کرد رسول خویش را با هدایت و دین حق تا آن را بر همۀ ادیان چیره نماید) یعنی بر تمام ادیان؛ یعنی محمد(ص) زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ اما [در عمل] محمد(ص) زمین را پر از عدل و داد نکرد، و دین او هم بر همهٔ ادیان چیره نشد. مسیحیت وجود دارد، یهودیت وجود دارد، دیگر ادیان هم موجودند. همۀ فرقه‌های مادی و دینی موجودند و اسلام چیره نشده، بلکه دین اسلام مستضعف است. امروز اسلام بر روی زمین مستضعف است. پس چطور به این سؤال [که چرا اسلام بر همه ادیان پیروزی و غلبه پیدا نکرده] پاسخ دهیم؟ (هم اوست که رسول خویش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر تمام ادیان پیروز و چیره نماید) شیعیان، تمام علمای شیعه می‌گویند: اسلام توسط شخص محمد(ص) بر همۀ ادیان پیروز نمی‌شود. نه! بلکه این توسط اوصیای بعد از او و [به‌طور مشخص] با قائم و در دولت عدل الهی رخ خواهد داد. این یعنی اگر خداوند دین را به‌دست اوصیای رسول خدا محمد(ص) بر تمام جهان برتری ببخشد به این اعتبار خواهد بود که ایشان مثل محمد(ص) هستند. پس می‌توانیم بگوییم محمد زمین را پر از عدل و داد نمود، و می‌توانیم بگوییم علی ابن ابی‌طالب زمین را پر از عدل و داد نمود، به این اعتبار که آن‌ها مؤسس و پایه‌گذار اسلام هستند؛ همچنین حسن و حسین. پس وقتی می‌گوییم او زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، یک بار منظورمان این است که او به‌صورت مستقیم و بی‌واسطه زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، یعنی خودش موجود است و خودش مدیریت خواهد کرد و خودش بدعت‌ها را از بین برده و سنت‌ها را احیا خواهد کرد، و یک بار هم نه! او بنیان‌گذار این پروژه است و او اصل این پروژۀ الهی و دولت عدل الهی است و او کسی است که آن را پایه‌گذاری و پی‌ریزی کرده است. در اینجا می‌توان گفت خداوند سبحان و متعال زمین را پر از عدل و داد فرموده؛ به این اعتبار که اوست که آمِر و دستوردهنده و قانون‌گذار است. [و نیز می‌توان گفت] محمد(ص) زمین را پر از عدل و داد فرموده. [و می‌توان گفت] علی ابن ابی‌طالب، حسن، حسین، و تمامیِ امامان(ع) زمین را پر از عدل و داد فرموده‌اند. روایاتی که به مدت زمام‌داری و حکومت امام مهدی(ع) می‌پردازند به اعداد مختلفی اشاره دارند: هفت سال، نه سال، هفده سال، یا نوزده سال. روایاتی هم از اهل بیت(ع) و از رسول خدا محمد(ص) داریم که در آن‌ها برخی صحابه از ایشان می‌پرسند: ای رسول خدا آیا خداوند همه این‌ها را برای او نوشته؟ فرمود: «بله، و هرآنچه از آن‌ها که در ایام زندگانی او محقق نشود در روزهای امامان پس از او که از نسل او هستند رخ ‌می‌دهد.» [3] بنابراین دولت عدل الهی و پر شدن زمین از عدل و داد [به تدریج رخ خواهد داد]. اجازه دهید کمی از به‌اصطلاح «فهم کارتونیِ امور دین و شریعت» دور شویم. موضوع پر شدن زمین از عدل و داد، در یک روز یا یک شب، یا یک سال و دو سال، یا ده سال و بیست سال یا حتی صد سال رخ نخواهد داد! نخیر، این یک پروژۀ مستمر در دولت عدل الهی خواهد بود. در دولت عدل الهی سیزده امام حکومت خواهند کرد. امام محمد ابن الحسن عسکری(ع) دوازدهمین نفر از امامان معصومین (ع) و دوازده تن از نسل ایشان؛ همۀ اینان حاکمان دولت عدل الهی خواهند بود. هریک در پر کردن زمین از عدل و داد مرحله و نقشی خواهد داشت، و در مرحلۀ آخر که آخرین نفر از مهدیین یعنی مهدی دوازدهم در آن حکمرانی خواهند کرد زمین کاملاً پر از عدل و داد خواهد شد. مهم این است که مسئله تدریجی رخ خواهد داد، نه به‌یک‌باره. این‌طور نیست که به‌یک‌باره یک دکمه‌ای را بزنند و زمین پر از عدل و داد شود. این یک پروژه است. دولت «روز» که در روایات اهل‌بیت آمده است و در مقابل «دولت ظلم» یا «دولت شب» قرار دارد که بنی‌امیه و بنی‌عباس بر آن حکومت کردند. دولت ظلم که در روایات اهل‌بیت(ع) به‌عنوان دولت شب از آن یاد شده نیز به‌یک‌باره و مثلاً با فشار ‌دادن یک دکمه ظلم را فراگیر نکرده است. نه! آن هم تدریجی بوده. مظلومیت علی ابن ابی‌طالب(ع) و اصحاب ایشان، سپس مظلومیت حسن، و سپس حسین، و سپس امامان(ع) و سپس مظلومیت امام مهدی(ع) و به همین منوال آنچه در عصر غیبت امام رخ داد و به دنیال آن زمین از ظلم و ستم پر شد. همه به تدریج رخ داد. دولت عدل الهی هم این‌چنین است. زمین پر از عدل و داد می‌شود، اما آن هم به تدریج. روز هم در ابتدا که آغاز می‌شود [به‌فرمودهٔ قرآن چنین است:] (تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) برای شما آشکار گردد!) [4] [یعنی هوا گرگ‌ومیش است!]. سپس اندکی روشن می‌شود. در ادامه خورشید طلوع می‌کند. سپس آفتاب بالا می‌آید. سپس خورشید به وسط آسمان می‌رسد، و به همین ترتیب... این‌ها همه آیات و نشانه‌های [تکوینی] خداوند سبحان و متعال است. پس عزیز من! پر شدن زمین از عدل و داد [هرگز] یک مسئلۀ دفعی و یک‌باره ـ‌و به قول معروف‌ـ با زدن یک دکمه نیست. از آنجایی که امام مهدی خود مؤسس و پایه‌گذار دولت عدل الهی است، می‌توان گفت او زمین را پر از عدل و داد کرده است، ولی نه شخص او. اهل بیت(ع) فرمودند: اگر دربارۀ مردی سخن گفتیم و در [دوران یا به دست] او رخ نداد اما در فرزندان یا نوادگان او رخ داد انکار نکنید. انکار نکنید! چون او همان است. اینان نمایندهٔ امام مهدی(ع) هستند. آنان نمایندگان دولت امام مهدی و حکومت ایشان(ع) هستند. «اگر دربارۀ مردی از خودمان سخن گفتیم و در [دوران یا به دست] او رخ نداد اما در فرزندان او یا نوه‌های او رخ داد، انکارش نکنید؛ چراکه خدای تعالی هر کاری بخواهد انجام می‌دهد.» [5] همچنین از ابی‌عبدالله(ع) روایت است که فرمود: «ممکن است مردی عدالت یا ظلم را بر پا کند و به او نسبت داده شود در حالی که خودش آن کارها را نکرده باشد؛ بلکه پسرش یا نوه‌اش بعد از او آن کارها را کرده باشد؛ با این حال او هموست [یعنی همان کسی که آن کارها را کرده است].» [6] بنابراین هنگامی‌که فرزندان امام مهدی(ع) مأموریت پر کردن زمین از عدل و داد را انجام می‌دهند و بدعت‌ها را از بین می‌برند و سنت‌ها را زنده می‌کنند، به این اعتبار که این فعلِ آن‌هاست این به پدرشان امام مهدی(ع) محمد بن الحسن عسکری هم نسبت داده می‌شود. چرا؟ چون او مؤسس و پایه‌گذار دولت عدل الهی در آخرالزمان است؛ او بوده که پایه های آن را بنا نهاده، استراتژی آن را پایه‌گذاری کرده، قوانین را برای آن‌ها وضع نموده، احکام آن را بیان فرموده و تکالیف آن‌ها را برایشان مشخص کرده است. برنامه و نقشه‌ای است که بر اساس آن راه می‌پیمایند؛ نقشۀ امام مهدی. می‌توان گفت که ترسیم‌کننده نقشه زمین را پر از عدل و داد فرموده. همچنین می‌توان گفت فرد یا افرادی که نقشه را پیاده‌سازی و اجرا می‌کنند زمین را پر از عدل و داد کرده اند. آری! منافاتی ندارد. محمد بن الحسن عسکری زمین را پر از عدل و داد می‌کند به این اعتبار که برنامه‌ریز و طراح نقشه و پایه‌گذار، اوست؛ و مهدیین(ع) نیز زمین را پر از عدل و داد می‌کنند چون هریک از آن‌ها این نقشۀ استراتژیک را در طی سالیان در دولت عدل الهی اجرا می‌کند. شما تصور کن فقط مهدی آخر 309 سال حکومت خواهد کرد. پس در رابطه با هریک از آن‌ها می‌توان گفت که او زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. این‌ها توضیحاتی بود که خواستم آن را برایتان بازگو کنم ـ‌خدا خیرتان بدهد‌ـ و بابت طولانی‌شدن کلام عذرخواهی می‌کنم. پس اگر این اشکال گرفته شود که «اگر دربارۀ یک نفر گفته شود که او زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد حتماً باید خود آن فرد باشد» این اشکال حتی بر قرآن کریم هم وارد است. چون خداوند در قرآن کریم دربارۀ پیامبرش محمد(ص) فرموده است: (هم‌اوست که رسول خویش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ ادیان پیروز و چیره نماید). در اینجا در کلمۀ «لیظهره»، حرف «ل» تعلیلی است؛ یعنی برای بیان علت است. چرا رسول(ص) را فرستاده است؟ تا دین اسلام را بر تمام ادیان دیگر پیروز نماید؛ و محمد این کار را نکرد؛ یعنی نشد! حال چه کار کنیم؟ قرآن را تکذیب کنیم؟ خیر! تأویل حق و فهم حق از این آیه این است که اسلام به‌دست امام مهدی(ع) و مهدیین از نسل او در دولت عدل الهی بر تمام ادیان برتری خواهد یافت؛ و عملکرد آنان، همان عملکرد رسول خدا(ص) خواهد بود، چون ایشان صاحب شریعت و دریافت‌کنندۀ آن از خداوند سبحان و پایه‌گذار دین بوده، پیش از آنکه امام مهدی(ع) بیاید. آری! این‌گونه دین فهمیده می‌شود. نه اینکه فهم از دین به شیوۀ کارتونی و کودکانه باشد و امام مهدی بیاید و یالا!... کار تمام شد! غرب خاموش شد! امریکا خاموش شد! دیگران خاموش شدند! و امام مهدی در طی 7 سال حکومت خواهد کرد! این اصلاً عقلی و منطقی نیست؛ و اگر بنا باشد خداوند سبحان همه را با معجزه انجام دهد پس دیگر برای چه منتظر امام مهدی(ع) بماند که 1200 سال شده که غایب است؟ چرا؟ خب با معجزه کار انجام شود و تمام! با معجزه همه کار انجام گردد. جزاکم الله خیرا خداوند شما را بر هر خیری موفق بدارد. منبع: https://youtu.be/q6364eXpg5I —————————————————— 1. سوره توبه، آیۀ 33. 2. سورۀ فتح، آیۀ 28. 3. شرح الاخبار، ج۲ ص۴۲. 4. بقره، ۱۸۷. 5. اصول کافی، ج 1، ص 535. 6. همان. دفاع از قرآن | قسمت دوم داستان طوفان نوح(ع) در قرآن نویسنده: میعاد مسعودی مکان و کیفیت طوفان نوح(ع) چگونه با داده‌های علمی روز قابل توجیه است؟ نوح(ع) یکی از پیامبران الهی بود که قومش به‌دلیل انکار او و رسالتش مورد عذاب قرار گرفتند و داستان طوفان عظیمی که حتی کوه‌های بلند را دربرگرفت و فقط کسانی نجات یافتند که نوح(ع) را در کشتی همراهی کردند. در این واقعه نوح(ع) حیواناتی را هم بر کشتی خود سوار کرد که نقل‌های مختلفی از این واقعه ثبت شده است… حال قصد داریم نظر علما در رابطه با این مسئله را بیان کرده و تفاوت علم سید احمدالحسن با علوم علما و برداشت اشتباه دانشمندان را آشکار سازیم. جالب است بدانید اشتراکات بسیاری در نظر اکثر علمای بزرگ شیعه و سنی و حتی علمای یهود در رابطه با چگونگی طوفان وجود دارد. ابن‌کثیر گفته است: «جماعتی از مفسران گفته اند: آب از ارتفاع کوه های روی زمین پانزده ذراع بالاتر رفت. و این نظر اهل کتاب است؛ و گفته شده است: هشتاد ذراع؛ و همه زمین را فراگرفته است…» [1] مکارم شیرازی در تفسیر خود گفته است: «آیا طوفان نوح همه جهان را فراگرفت؟ از ظاهر آیات برای ما روشن می‌شود که طوفان فقط به یک منطقه از زمین اختصاص نداشته بلکه همۀ سطح زمین را پوشانده است.» [2] همچنین مرکز پژوهش‌های اعتقادی زیر نظر مرجعیت سید سیستانی بر تفسیر آقای طباطبایی صاحب المیزان صحه می‌گذارد و اعتقاد دارد آب همۀ کرۀ زمین را فراگرفته بود! [3] جالب آنکه برخی علما اعتقاد دارند که نوح(ع) هنگام طوفان حتی همۀ درختان را نیز با خود برد! [4] این تفاسیر باعث شد تا برخی دانشمندان با داده‌های علمی اثبات‌شده به مخالفت با این داستان و نقل تاریخی برخیزند. آن‌ها اشکالاتی بر این تفاسیر وارد کرده‌اند از جمله: ۱. این مقدار آبی که طوفانی را به وجود آورد که همه زمین را پوشانده بود از کجا آمده است؟! در حالی که تمام آبی که در زمین موجود است برای پوشاندن همۀ زمین کافی نیست. ۲. نوح این مقدار غذای کافی برای غذادادن به حیواناتی را که با خودش سوار کرده بود از کجا آورده است؟ به‌خصوص با در‌نظر‌داشتن این نکته که وی یک جفت از هر حیوانی را سوار کرده است. 3. چگونه حیوانات جزیره‌ها و قاره‌های دور‌دست مثل استرالیا به نوح رسیدند تا به‌همراه وی در کشتی سوار شوند بدون اینکه در این رفت‌وآمد خود اثری باقی گذاشته باشند؟ ۴. هیچ آثاری از سیلی که همه کره زمین را فراگرفته باشد وجود ندارد. هر انسان منصفی که مقداری از علوم زمین‌شناسی و زیست‌شناسی اطلاع داشته باشد متوجه خواهد شد که اشکالات وارد‌شده کاملاً منطقی و علمی است. چگونه کانگورو از استرالیا خود را به کشتی رسانده و دوباره به آنجا بازگشته درحالی که یک اقیانوس فاصله بین کانگورو و کشتی وجود دارد؟ و چرا در مسیر رفت‌وآمد این کانگورو در قاره‌های دیگر، این جاندار دیده نمی‌شود و فقط به‌صورت بومی در استرالیا وجود دارد؟ این تنها یک‌ مثال است و نمی‌خواهیم به سایر تناقضات بپردازیم… حتی اگر طوفان را محدود به منطقه‌ای مانند کوه‌های آرارات بدانیم بازهم به علت ارتفاع بسیار این مناطق از سطح دریا تفاوت چندانی با تفاسیر قبل نمی‌کند… و اما پاسخ چیست؟ و اشکال کار مفسرین و مخالفان دین و مستشکلین در قبال این رویداد کجاست؟ اشکال کار مفسرین این است که نظر ظنی خود را به قرآن کریم نسبت داده‌اند، در حالی ‌که می‌توانستند سکوت کنند؛ و اشکال کار مخالفان دین این است که شرح این رویداد را از زبان سخن‌گوی رسمی دین دریافت نکرده‌اند و به نظر علمای ادیان اکتفا کرده‌اند. دکتر علاءالسالم در کتاب دفاع از قرآن می‌گوید: «متون تاریخی که در الواح سومری و بابلی آمده‌اند و نیز متن قرآنی، بر این نکته اتفاق‌نظر دارند که طوفانی در زمان نوح (زیوسودرا = اوتناپیشتیم = آتراها سیس) به‌عنوان عقوبتی الهی اتفاق افتاد؛ و اینکه او از طریق وحی و رؤیا آن را دانست و بر اساس بعضی از متون سومری و نیز بابلی، وظیفۀ نوح ساخت یک کشتی بود که از تعدادی از فرزندان به‌خصوص بشر، گیاهان و حیواناتی خاص محافظت کند؛ و این یعنی نوح(ع) همۀ حیوانات را با خود نبرد چه برسد به همۀ گیاهان.» [5] سید احمدالحسن در توضیح یکی از متون کشف‌شده از تمدن سومر در رابطه با طوفان بزرگ آورده است: «... بنابراین ممکن است مقصود از این متن این باشد که انتقال‌یافتگان به کشتی گروهی از مؤمنان بوده‌اند که به دستور نوح عمل کردند و نیز بذر گیاهان زراعی منتقل‌شده از نظر اقتصادی نیز برای انسان حائز اهمیت بوده است. بر این اساس می‌توانیم نتیجه بگیریم که حیوانات وارد‌شده به کشتی، اهلی و برای انسان مفید بوده‌اند. در پایان زیوسودرا (نوح) وظیفه‌اش را با موفقیت به انجام رساند و پاداش گرفت؛ زیرا وی سخن خدا و وحی الهی را پذیرفت و پس از پایان فرایند انتقال و نجات کشتی، به ملکوت آسمان‌ها صعود کرد و زیوسودرا در زمین دلمون ـ‌یا آن‌گونه که در متن سومری آمده، زمین عبور‌ـ سکنا گزید.» [6] در متون سومری و بابلی مربوط به ماجرای طوفان به موارد زیر می‌رسیم: - نوح در منطقه‌ای نزدیک به آب زندگی می‌کرد و خانه و کشتی او از نی ساخته شده بود؛ - علت سیل ویران‌شدن یک یا چند سد بود؛ - مسیر حرکت آب‌های این سیل از جنوب به شمال بود؛ - طوفان در منطقه‌ای اتفاق افتاد که کوه‌هایی در آن قرار داشت. سید احمدالحسن در توضیح بیشتر آورده است: «حال اگر بخواهیم به‌دنبال منطقه‌ای در عراق یا اطراف آن بگردیم که این صفات ذکر‌شده برای طوفان در آن مصداق داشته باشد، مکانی به غیر از درۀ حاصلخیز پیش از آنکه آب‌ها آن را بپوشاند و به خلیج امروزی تبدیل شود نمی یابیم. با ویران‌شدن سد تنگۀ هرمز کنونی آب‌های سیل‌آسا از دریا به‌سمت دره یعنی برای کسی که در دره قرار داشته از سمت جنوب جریان یافته است. ارتفاع این مکان کمتر از سطح دریاست و در آن مناطق بلندی همچون کوه‌ها وجود دارد که محیط اطراف آن را تشکیل می‌دهند و جزیره‌هایی که در خلیج امروزی می‌توان آن‌ها را یافت مانند بحرین فعلی نیز از ارتفاعات آن بوده‌اند. این منطقه قبل از آنکه درگیر طوفان شود، دره‌ای آکنده از دریاچه‌های آب‌های گوارا بوده، زیرا آب‌های شیرینی که از شمال می‌آمده در آن می‌ریخته است؛ پس طبیعی است که در آن نی فراوان بروید و در نتیجه خانه و کشتی نوح از نی باشد. در متن بعدی به این موضوع آشکارا اشاره شده است… .» [7] نتیجه: ۱. قوم نوح(ع) ساکن درۀ خلیج فارس بودند و این دره قبل از پر شدن از آب، دره‌ای حاصلخیز بوده که رودها و چشمه‌های بسیاری در آن جاری بود. ۲. علت طوفان و حجم آب گسترده‌ای که در داستان آمده، شکستن سد طبیعی تنگۀ هرمز بوده که حجم آب گسترده‌ای را در لحظه در درۀ خلیج فارس جاری ساخته و حتی ارتفاعات و کوه‌های این دره را هم پوشاند. ۳. نوح(ع) همۀ حیوانات و گیاهان را وارد کشتی نکرد، بلکه حیوانات و بذرهای موردنیاز برای تغذیه و بقا در مکان جدید را با خود برد. منابع: ۱. ابن‌کثیر، البدایة و النهایة: ۱۲۷/۱. ۲. ناصر مکارم شیرازی، المثال: ۵۴۰/۶. ۳. قابل‌دسترسی در آدرس: https://www.aqaed.com/faq/3001 ۴. مناوی، فیض‌القدیر: ۵۲۶/۳. ۵. کتاب دفاع از قرآن، ص ۱۳۰. ۶. کتاب توهم بی‌خدایی، فصل پنجم، بحثی دربارۀ طوفان نوح(ع). ۷. کتاب توهم بی‌خدایی، فصل پنجم، بحثی دربارۀ طوفان نوح(ع). پژوهشی در ماجرای حضرت یونس(ع) به‌قلم: حمید علوی قسمت دوم: بررسی مفهوم ظلم یونس(ع) در بحث گذشته به بررسی ماهیت عقوبت یونس(ع) پرداختیم و اینکه چگونه این عقوبت بر وی منطبق می‌شود و دریافتیم مفسرین شیعه و سنی پاسخ محکم و قطعی نسبت به سؤالات این موضوع نداشته‌اند؛ حال در این بحث به یکی دیگر از مسائل متشابه ماجرای یونس(ع) می‌پردازیم. نسبت ظلم به یونس(ع) (و صاحب ماهی را [یاد کن] زمانی که خشمناک رفت و گمان کرد که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت، پس در تاریکی‌ها ندا داد که معبودی جز تو نیست؛ تو از هر عیب و نقصی منزّهی، همانا من از ظالمانم * پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم؛ و این‌گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم). [1] طبق این آیه حضرت یونس(ع) خود را در زمرۀ ظالمین به شمار می‌آورد و سؤالی که مطرح می‌شود این است: عملی که یونس (ع) مرتکب آن شده و به همان علت از ظالمین قرارگرفته چیست؟ باید گفت آنچه اکثر علما و علی‌الخصوص شیعیان بر آن اقرار دارند این است که عمل ایشان همان ترک قوم بدون اذن و اجازۀ خداوند متعال و طلب نزول عذاب پیش از زمان و موعدش بوده است. به‌عنوان مثال محمدحسین طباطبایی می‌گوید: «يونس(ع) از آنچه عملش نمايش مى‏داد بيزارى مى‏جويد، چون عمل او كه راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اينكه از ناحيه خدا دستورى داشته باشد ـ‌گرچه او چنين قصدى نداشت‌ـ اين معنا را ممثل مى‏كرد كه غير از خدا مرجع ديگرى هست.» [2] جعفر سبحانی[3] در شیعه و فخر رازی[4] در اهل‌سنت، در تفسیر خود به همین معنا اشاره کرده اند. سخن مفسرین در جمع ظلم و عصمت یونس(ع) حال به سراغ این سؤال می‌رویم که چگونه ممکن است پیامبری الهی که معصوم از گناه و ظلم است جزو ظالمین قرار بگیرد و آیا این مطلب عصمت او را نقض نمی‌کند؟ به‌طور کلی آرای مفسرین در پاسخ به این سؤال در پنج نظر خلاصه می‌شود: رأی اول: ترک اولی: به‌معنای ترک عمل شایسته‌تر و افضل است؛ که البته چنین چیزی گناه محسوب نمی‌شود؛ اما یونس(ع) چنین معنایی از ظلم را قصد کرده است؛ ناصر مکارم شیرازی می‌گوید: «...حتى يونس را به‌خاطر ترک اولايى كه به‌خاطر تعجيل در مهاجرت از ميان اين قوم انجام داد، گرفتار مشكلات و ناراحتى كرد...» [5] این نظر توسط تعداد بسیاری از علما و مفسرین نظیر محمدجواد مغنیه [6]، ملاصدرا [7]، سید عبدالله شبر [8] و فخر رازی [9] بیان شده که برای طولانی‌نشدن بحث به ارائۀ یک نمونه از این سخنان اکتفا کردیم. رأی دوم: مشغول‌شدن قلب یونس(ع) به غیر از خدا و تدبیر او سبحانه و تعالی؛ یعنی همین ‌که او اندیشه و تدبیری غیر از آنچه را خدا اراده کرده بود انجام داد و به آن مشغول شد، یونس(ع) ظلم به حساب می‌آورد و البته چنین چیزی گناه نیست و نافی عصمت نیز نیست. این رأی، رأیِ محمدحسین طباطبایی [10] و سهل بن عبدالله تستری است. [11] رأی سوم: به شمار آوردن خود از جنس ظالمین به‌جهت خشوع و تواضع؛ که سید مرتضی چنین نظری را ارائه می‌کند: «...کُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ‌ به منظورِ از جنسِ کسانی که از آنان ظلم واقع شده صادق است؛ اگرچه از جهت خضوع و خشوع وارد شده...» [12] رأی چهارم: کاستی در ثواب عمل و رسالت یونس(ع) که به‌خودیِ‌خود گناه محسوب نمی‌شود؛ سید مرتضی چنین احتمالی را در جای دیگر از کلام خود بیان می‌کند: «...ظلم در اصل لغت به‌معنای نقص و کاستی است، و در خصوص رهاکردن مندوب [13] ـ‌که اگر انجامش داده بود قطعاً مستحق ثواب بود‌ـ نیز جایز است گفته شود: او به خود ظلم کرده از این جهت که از ثواب عملش کاسته...» [14] رأی پنجم: هم‌نشینی و مجالست با ظالمین؛ سید رضی می‌گوید: «کُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَیعنی: من از جهت سکونت، نزدیکی، معاشرت و هم‌سانی با آنان جزوشان بودم؛ نه با وارد‌شدن با آنان در ظلمشان، و رضایت به طریقشان.» [15] مفهوم عصمت عصمت در لغت به‌معنای منع‌كردن است، و اعتصام بر وزن افتعال یعنی چنگ‌زدن و تمسک‌جستن برای امتناع و خودداری. [16] در اصطلاح عصمت همان ‌گونه که سید احمدالحسن بیان می‌کند یعنی: «هركسی كه به خدا از حرام‌های الهی چنگ بزند معصوم است به‌میزان تمسکش به خدا.» [17] و چنین معنایی از اهل‌بیت(ع) نیز وارد شده، آنجایی که هشام بن حکم از امام صادق(ع) دربارۀ معنای معصوم می‌پرسد و امام صادق(ع) می‌فرماید: «او به‌وسیلۀ خدا از انجام هر عملى كه خداوند حرام كرده است خوددارى مى‏كند.» [18] از طرفی سید احمدالحسن عصمت مخصوص خلفای الهی را این‌گونه تعریف می‌کند: «تفاوت در عصمت اوصیا این است که آنان به ‌درجه‌ای به خدا چنگ زده‌اند که وارد باطل نمی‌کنند و از حق خارج نمی‌کنند؛ پس کسی که از آنان پیروی نماید از گمراهی در امان می‌ماند و حق را می‌شناسد البته به مقدار پیروی‌اش از آنان.» [19] همچنین می‌گوید: «حجج الهی از این امتیاز و خصوصیت برخوردارند که کسی که حقایق را می‌شناسد، از فرجام هر انسانی باخبر است و می‌داند عاقبت او به کجا می‌کشد، بر عصمت آن‌ها نص نازل فرموده و اطاعت از آن‌ها را واجب برشمرده است.» [20] حقیقت ظلم یونس(ع) و جمع آن با عصمت سید احمدالحسن بیان می‌کند ظلمی که یونس(ع) به خود نسبت می‌دهد سه وجه دارد: 1. یونس(ع) هنگامی که ولایت امیرالمؤمنین(ع) بر او عرضه‌ شد در ابتدا آن را نپذیرفت و بعداً به آن اقرار کرد. دلیل اثبات این وجه روایات از سمت آل‌‌محمد(ع) است: از حبه عُرنی روایت شده که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا خداوند متعال ولایت مرا بر اهل آسمان و زمین عرضه کرد، اقرار کرد آن‌که به آن اقرار کرد و انکار کرد آن را آن‌که انکار کرد، و یونس آن را انکار کرد، بنابراین خداوند متعال او را در شکم ماهی حبس نمود تا به آن اقرار نماید.» [21] همان طور که روایتی دیگر از امام سجاد (ع) بر همین مضمون دلالت دارد. [22] 2. یونس(ع) از رسالت خود اعراض کرد به دلیل اینکه بدون اجازۀ خداوند متعال قومش را ترک کرد. 3. ظلم یونس(ع) و بسیاری از پیامبران الهی همان نرسیدن به مقام امامتی است که بعضی از انبیای الهی مانند پیامبران اولوالعزم به آن رسیدند. مؤید این گزینه آیه‌‌‌ای از قرآن است که خداوند متعال می‌فرماید: (سپس کتاب را به کسانی از بندگانمان که برگزيده بوديم به ميراث داديم. بعضی بر خود ظلم کردند و بعضی راه ميانه را برگزيدند و بعضی به‌فرمان خدا در خیر پیشی گرفتند؛ و اين است بخشايش بزرگ). [23] سید احمدالحسن می‌گوید: «آن‌ها به سه گروه تقسیم می‌شوند: 1 – ظالم به نفس خود 2 – مقتصد يا حسابگر 3 – پيشی‌گرفته در خیرات (نیکی‌ها). پيشی‌گرفته در نیکی‌ها، فقط محمد(ص) و آل‌محمد(ع) هستند. مقتصد، نوح و ابراهيم(ع) و انبيا و ائمه فرستاده‌شده از فرزندان ابراهيم(ع) هستند.» [24] اما قسم سوم: «يعنى ظالمان از میان انبيا، و ظلم انبيا گناه و معصيت نیست؛ بلكه تقصير و كوتاهى در انجام وظایف در مقایسه با انبيای به امامت رسيده، است.» [25] اما آیا این سه گزینه با عصمت یونس(ع) در تعارض است؟ بررسی گزینۀ اول: اولاً: این مورد یک مسئله شخصی بوده و سبب نشده یونس(ع) کسی را از هدایت خارج کرده یا وارد گمراهی نماید؛ ثانیاً: از این جهت که حجت خدا از تمام حرام‌های الهی به خدا تمسک جسته باید بگوییم که پایه‌‌های عصمت، علم و معرفت است؛ و هنگامی که شخصی در رتبۀ معرفتی بالاتر از معرفت خودش مورد امتحان قرار بگیرد قطعاً شکست می‌خورد؛ امتحانی که از یونس(ع) گرفته شد در رتبۀ معرفتی بالاتر از معرفت وی بود و به همین دلیل طبیعی بود که در ابتدا موفق نشود؛ اما از آنجایی که خداوند متعال معرفت او را با عقوبتی که به او اصابت کرد افزایش داد توانست ولایت امیرالمومنین(ع) را تحمل کند و آن‌ را بپذیرد. سید احمدالحسن می‌گوید: «و با این تأدیب (ورود روح او به ظلمات جهنم)، یونس(ع) دانست و بر علم و معرفتش نسبت به حضرت علی(ع) و مقامش افزوده شد؛ اینکه علی(ع) رهبر سربازان خداوند است. پس یونس(ع) به درگاه خداوند استغاثه کرد و به حق علی(ع) به خداوند متوسل شد. خداوند به علی(ع) اجازه داد تا او را از اندوه و ترس دوزخ نجات دهد و مرگش مانند رؤیایی بود که دیده باشد.» [26] بررسی گزینۀ دوم: اولاً: این مورد نیز امری شخصی بوده که سبب خروج مردم از هدایت یا ورودشان به گمراهی نشده است؛ ثانیاً: چنین اعراضی از رسالت یا از روی عمد و قصد بوده یا از روی سهو و فراموشی بوده، بودن شک نمی‌تواند از روی عمد باشد؛ چراکه انجام رسالت، امر خداوند متعال است و روی‌گردانی از آن، از روی عمد یعنی مخالفتی عمدی با خداوند متعال که نه‌تنها از یک پیامبر الهی صادر نمی‌شود، بلکه حتی از مؤمنین و مقربین پیامبران خدا نیز صادر نشده؛ در نتیجه یونس(ع) از روی سهو و فراموشی چنین عملی را مرتکب شد و از آنجایی که معصیت برای معصیت شمرده‌‌شدن نیازمند قصد و عمد است در نتیجه عمل یونس(ع) اصلاً معصیت محسوب نمی‌شود تا بتوان آن را مخالف با عصمت وی دانست. اما این سهو نسبت به چه‌چیزی بوده؟ اینکه حتی اگر قرار است عذاب الهی بر سر قوم فرود بیاید باز هم برای خروج از قوم، خداوند متعال باید به او اذن و اجازه دهد. باید ملاحظه داشته باشیم که وقوع سهو و نسیان برای پیامبران الهی به‌طور کلی ممتنع نیست؛ بلکه آنچه در آن سهو امکان ندارد سهو و نسیان در تبلیغ و رساندن کلام خدا در رسالتشان است که به‌وسیله قدرت خارجی (خداوند متعال) از آن مصون هستند. [27] بررسی گزینۀ سوم: این مورد نیز مانند دو مورد قبلی نه سببی برای گمراه‌شدن دیگران است و نه آنان را از هدایت خارج کرده و نه حتی گناه و معصیت محسوب می‌شود؛ چراکه او صرفاً نسبت به مقامات بالاتر کوتاهی کرده، اما در رتبۀ خود تمام آنچه خداوند متعال از او خواسته و به او امر کرده، به نیکویی فرمانبرداری کرده است و از سویی از تمام حرام‌های الهی که خداوند او را از آن منع نموده دوری جسته است. نتیجه: ما پنج رأی دربارۀ حقیقت ظلم یونس(ع) از سوی علما و مفسرین بیان‌کردیم که تمام آن‌ها صرفاً احتمالاتی بود که هم از جهتی امکان درستی آنان و از جهتی دیگر امکان نادرست‌بودن آنان وجود دارد؛ اما سید احمدالحسن سه وجه برای حقیقت ظلم یونس(ع) مطرح می‌کند و هر سه وجه را با دلیل قطعی، یا از روایات یا توسط خود قرآن اثبات می‌نماید و وجه جمع آنان را با عصمت یونس(ع) به‌روشنی و با دلیل محکم توضیح می‌دهد. -------- . انبیاء: 87 و 88. 2. طباطبایی، محمدحسین، المیزان: 14/315. 3. سبحانی، جعفر، عصمة الأنبیاء فی القرآن: ص 201. 4. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب: 22/181. 5. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه: 19/153. 6. مغنیه، محمدجواد، الکاشف: 7 /398. 7. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم: 3 /122. 8. شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم: 320. 9. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب: 22/181. 10. طباطبایی، محمدحسین، المیزان: 6/366. 11. تستری، سهل بن عبدالله، تفسیر التستری: 175. 12. سید مرتضی، علی بن حسین، نفائس التأویل: 3/113. 13. عملی است که در نظر شارع انجام‌دادن آن راجح بر ترک آن است، اما ترک آن جایز است. 14. سید مرتضی، علی بن حسین، نفائس التأویل: 3/114. 15. سید رضی، محمد بن حسین، حقائق التأویل: 107. 16. ابن‌سکیت، یعقوب بن اسحاق، ترتیب اصلاح المنطق: 44؛ ابن‌منظور، محد بن مکرم، لسان العرب: 12/403؛ رازی، زین‌الدین، مختارالصحاح: 211. 17. سید احمدالحسن؛ در محضر عبد صالح: 1/61. 18. صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار: 132. 19. سید احمدالحسن؛ در محضر عبد صالح: 1/62. 20. سید احمدالحسن، سفر موسی به مجمع‌البحرین: 51. 21. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن: 4/631. 22. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب: 8/463؛ بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن: 4/631. 23. فاطر: 32. 24. سید احمدالحسن، پاسخ‌های روشنگرانه، جلد 2، سؤال 72. 25. مصدر قبلی. 26. سید احمدالحسن، متشابهات، سؤال 174. 27. برای اطلاع بیشتر از دلایل اثبات سهو و نسیان برای پیامبران الهی به کتاب سفر موسی به مجمع‌البحرین نوشتۀ سید احمدالحسن رجوع شود. کانگورو و داستان عامیانۀ طوفان نوح نویسنده: عباس احمدی در این نوشتار کوتاه قصد بر آن است تا شما خوانندۀ گرامی را با یکی از تفاسیر دور از عقل دربارۀ طوفان نوح آشنا کنیم تا عقل خود را در جزیره‌ای دور از دسترس قرار ندهید. طبق داستان عامیانۀ مشهور از طوفان نوح، تمام جانداران زمین قبل از وقوع طوفان به‌سمت نوح رفتند و نوح آن‌ها را در کشتی خود جای داد. در سِفر پیدایش تورات متداول امروزی آمده است: (از همۀ جانداران، از هر ذی‌جسدی، جفتی از هرگونه، به درون کشتی ببر تا آن‌ها را با خود زنده نگاه داری. نر و ماده باشند. از هرگونه پرنده، از هرگونه چارپا و از هرگونه خزندۀ زمین، جفتی از هرگونه نزد تو خواهند آمد تا آن‌ها را زنده نگاه داری...). [1] (چارپایان طاهر و چارپایان نجس، پرندگان و همۀ خزندگان روی زمین، دو به دو، نر و ماده، همان ‌گونه که خدا به نوح فرمان داده بود، نزد نوح به کشتی درآمدند). [2] در این داستان عامیانۀ نقل‌شده در تورات مسائلی وجود دارد که به‌وضوح باطل است؛ زیرا با حقایق ثابت‌شدۀ علمی در تناقض است. از جمله، مسئله جمع‌شدن یک جفت از تمام حیوانات در کشتی نوح که اشکالات زیادی به آن وارد است که این مقاله به مهم‌ترین آن در اشاره می‌کنیم: حیوانات جزیره‌ها و خشکی‌های جدا‌افتاده، چگونه به‌سوی نوح رفتند؟ مثلاً کیسه‌دارانی نظیر کانگورو چگونه از استرالیا که یک جزیره است خارج شدند؟ امروز ما می‌دانیم کیسه‌دارانی مانند کانگورو فقط در استرالیا و پاپوآ در گینه‌نو وجود دارند یا فوسا در ماداگاسکار. این حیوانات فقط در همین مناطق وجود دارند و در هیچ جای دیگر، نشانه‌ای از آن‌ها ثبت نشده است؛ بنابراین چگونه جانداران بومی ماداگاسکار یا استرالیا، خود را به نوح که احتمالاً در بین‌النهرین یا اطراف آن زندگی می‌کرد، رسانده‌اند؟! همان‌ طور که واضح است هیچ روشی برای خروج آن‌ها وجود ندارد زیرا آب‌ها مانعی بین آن‌ها و نوح بودند. میلیون‌ها سال پیش قاره‌هایی که امروز مجموعۀ خشکی‌های زمین را تشکیل می‌دهند در یک اَبَرقارۀ کلان به نام پانگه‌آ کنار هم جمع شده بودند که توسط اقیانوس پانتالاسا احاطه شده بود. پانگه‌آ حدود 200 میلیون سال قبل شروع به تجزیه کرد و طی میلیون‌ها سال بعد قاره‌های مدرن شکل گرفتند. در ابتدا ابرقارۀ پانگه‌آ به دو ابرقارۀ گِندوآنا و لوراسیا تقسیم شد و از یکدیگر جدا شدند. قارۀ گِندوآنا که شامل آفریقا، آمریکای جنوبی، قطب جنوب، هند و استرالیا می‌شد حدود 180 میلیون سال قبل متلاشی شد؛ اما تا زمان‌های زیادی استرالیا و قطب جنوب به هم متصل بودند و از 85 میلیون سال پیش تجزیه و جدایی آن‌ها آغاز شد تا در حدود 30 میلیون سال قبل استرالیا به‌طور کامل از قطب جنوب جدا شد. حال حتی اگر نوح را ساکن قطب جنوب بدانیم باید طوفان نوح طبق روایت عامیانه، قبل از 30 میلیون سال پیش رخ داده باشد! و این در حالی است که طبق روایت تورات از طوفان، حداکثر زمانی که می‌توان برای وقوع طوفان در نظر گرفت حدوداً 4 هزار سال قبل از میلاد مسیح است! پس طوفان میلیون‌ها سال بعد از جدایی استرالیا رخ داده است و هیچ راه توجیهی برای انتقال گونه‌های منحصربه‌فرد و بومی استرالیا و سایر خشکی‌های جدا افتاده وجود ندارد. بنابراین این فقره از روایت عامیانه طوفان نوح که بین دین‌داران متداول است و از سِفر پیدایش اخذ شده است با حقایق ثابت‌شدۀ علمی در تناقض است و می‌توانیم نتیجه بگیریم که یکی از بخش‌های تحریف‌شدۀ کتاب تورات است. سید احمدالحسن در‌این‌باره می‌نویسند: «... اشکال دوم: حیوانات جزیره‌ها و خشکی‌های جدا افتاده، چگونه به‌سوی نوح رفتند و چگونه دوباره به همان جزیره‌های جدا افتاده بازگشتند، بدون اینکه در مسیر بازگشت آثاری از خود برجای بگذارند؟ ساده‌ترین مثال، کیسه‌داران استرالیا و فوسا در ماداگاسکار است. این حیوانات فقط در همین مناطق وجود دارند و در هیچ جای دیگر، نشانه‌ای از آن‌ها ثبت نشده است. ... اگر یک مرد دینی ـ‌چه یهودی باشد، چه مسیحی و چه مسلمان‌ـ داستان نوح را به همان شیوۀ مرسوم و متداول عرضه بدارد، به این معنا که پس از طوفان، کیسه‌داران، همانند دیگر حیوانات، در منطقه‌ای در عراق یا اطراف آن از کشتی نوح پیاده شده‌اند، باعث می‌شود نگاه زیست‌شناسان و حتی افرادی با درک متوسط به این قصه چنین شود که آن را افسانه‌ای صد‌در‌صد دروغین به شمار آورند و بگویند کسی که چنین ماجرایی را باور دارد، به لحاظ فکری شدیداً عقب‌مانده است. میلیون‌ها سال است که کیسه‌داران فقط در استرالیا و نه در هیچ جای دیگر دنیا زندگی می‌کنند؛ زیرا آن‌ها در این جزیرۀ جدا‌‌افتاده تکامل یافته‌اند.» [3] -------- 1. باب 6: 19 و 20. 2. باب 7: 8 و 9. 3. توهم بی‌خدایی، ترجمۀ فارسی، ص 385 تا 387.