نشریه زمان ظهور 157
جنینی که مادرش را میبلعد! بهقلم: عباس فتحیه احتمالاً وقتی با عنوان این مقاله مواجه شدید تصور کردید که این یک داستان است، اما اقلاً دو تفاوت مهم با یک داستان دارد: ۱. داستانها مربوط به گذشتهاند و این تراژدیِ نسبتاً علمی مربوط به آیندۀ نزدیک است. ۲. داستانها میتوانند خیالی باشند، اما متأسفانه این تراژدی بسیار جدی و واقعی است. مارتین هايدگر میگفت: در علوم مدرن، روش، ديگر ابزاری در خدمت دانايی نيست؛ بلكه دانايی در خدمت روش درآمده است. كوشش ما بايد «زنده نگهداشتن آتش انديشه باشد». [1] در جهان تكنولوژيک كار سختتر است و هرچه زمان بگذرد كار سختتر هم خواهد شد. [2] او همچنین میگفت: تکنولوژی همان یک شیوۀ خاص ارتباط با چیزهاست. پس تکنولوژی یک وسیله نیست؛ بلکه شیوهای خاص از آشکارکردن چیزهاست و بنابراین با مقولۀ حقیقت مرتبط است. تکنولوژی مدرن با میل به سروری بر چیزها رخصت عیانشدن آنها را ـآنگونه که هستندـ از آنها سلب میکند؛ لذا استیلای تکنولوژی بر چیزها باعث خروجشان از آنچه هستند و نه خروج آنها از خفا شده است. [3] میخواهم کمی دربارۀ تکنولوژی جنجالی هوش مصنوعی بنویسم؛ تکنولوژی جدیدی که عدهای آن را جایگزین بهتری برای هوش طبیعی و تصمیمگیری انسانها میدانند و مدافع گسترش کاربردهای آن هستند، و عدهای آن را بهطور مطلق یک تکنولوژی خطرناک و نابودکننده میدانند، و عدهای دیگر مثل ما معتقدند که این تکنولوژی پیشبینیناپذیر اگر مهار نشود میتواند آسیب جدی به حیات و بقای انسان وارد کند. هوش مصنوعی چیست؟ این تکنولوژی نیز ساختۀ انسانهاست، اما تفاوتش این است که مشخصاً جایگزین هوش انسان (یعنی مرکز فرماندهی و تصمیمگیری) است. این فرزند مشابه جنینی است که اگر متولد نشود مبارکتر است؛ چون احتمالاً اگر به دنیا بیاید و بزرگ شود، چون احساسات انساندوستانهای ندارد میتواند مادر خودش را هم ببلعد! هوش مصنوعی (Artificiel Intelligence) در دیکشنری آکسفورد اینطور تعریف شده: the theory and development of computer systems able to perform tasks normally requiring human intelligence, such as visual perception, speech recognition, decision-making, and translation between languages. «تئوری و توسعه سیستمهای رایانهای که قادر به انجام وظایفی هستند که معمولاً به هوش انسانی نیاز است؛ مانند ادراک بصری، تشخیص گفتار، تصمیمگیری و ترجمۀ بین زبانها.» احتمالاً از همین تعریف کوتاه، عمق نگرانی آیندهپژوهان را درک کردهاید. همۀ تکنولوژیهای بشری برای این ساخته و توسعه داده شدند که در خدمت بشر باشند و بخشی از کارها را تسهیل و تسریع کنند؛ اما این تکنولوژی ـکه در مفهوم ابتداییاش همان کامپیوتر و نرمافزار است و در مفهوم حداکثریاش چیزی شبیه یک سیاهچالۀ فضایی است که میتواند زمین ما و محتویاتش را ببلعدـ تفاوتش این است که نیامده تا کارهای بدنی متعارف ما را تسهیل و تسریع کند؛ بلکه آمده تا بهجای ما فکر کند و تصمیم بگیرد! ماهیت و آسیبهای احتمالی تکنولوژی تکنولوژیها صرفاً متأثر از ما و خدمتگزار ما نیستند؛ بلکه تأثیراتی در محیطزیست و فرهنگ و سلامتی ما هم میگذارند؛ مثلاً وسایل نقلیه اختراع و توسعه داده شدند تا مسئولیت جابهجایی افراد و کالاها را تسریع و تسهیل کنند؛ گرچه هوای لازم برای تنفس ما را هم آلوده کردند و کشتههای زیادی هم بهجا گذاشتند و چربی اضافی و چاقی هم به بار آوردند و احیاناً دهها تأثیر مخرّب دیگر هم در زندگی و فرهنگ و سلامتی انسان ایجاد کردند. همهچیز در اینجا شبیه یک چرتکه برای محاسبه و مقایسۀ احتمالات است. همۀ ما که از وسایل نقلیه مدرن استفاده میکنیم، میدانیم این وسایل خطرات قطعی طولانیمدت و خطرات احتمالی کوتاهمدت برای جان و فرهنگ و سلامتی ما دارند؛ اما به این جمعبندی رسیدهایم که اهمیت فوایدش بر آسیبهایش میچربد و لذا دولتها قصد ارتقا و اصلاح این تکنولوژی را دارند، نه حذفش از برنامۀ زندگی. جامعه در مواجهه با آسیبهای تکنولوژی حملونقل سخنی عقلایی دارد؛ اینکه مثلاً هواپیماها حتی در بدترین حالت قرار است چه آسیبی ایجاد کنند؟! سقوط کنند و مسافران خود و مردم ساکن در منطقه سقوط را بکشند؟ چند هواپیما در سال سقوط میکند و چند در صد مردم جان خود را از دست میدهند؟ میزان احتمالی این آسیبها در مقایسه با افزایش چشمگیر سرعت جابهجایی صدها میلیون مسافر، آنقدر به چشم نمیآید. بیش از یک قرن است که مناقشهای چالشی بین اکثریت متفکران طرفدار تکنولوژی و اقلیت مخالفانی مثل مارتین هایدگر و شاگردانش و هیپیها و ... در جریان بوده است. دستۀ اول فواید تکنولوژیهای مدرن را برجسته میکنند و به آن میبالند. دسته دوم آسیبهای تکنولوژیهای مدرن را برجسته میکنند و به آن میتازند. مردم عادی اما در این بین، چندان از تفکر مخالفان حمایت نمیکنند، چون مزایای تکنولوژیهای مدرن را درشتتر میبینند. معمولاً کسانی که تصادفات دلخراشی داشتهاند و حتی جان عزیزانشان را از دست دادهاند، وقتی که از سر قبر عزیزانشان برمیگردند مجدداً از همین تکنولوژی قاتل استفاده میکنند. چرا؟ چون اتفاق یک بار میافتد و قرار نیست از چند حادثه، نتیجۀ کلی بگیریم و وقتمان را با پیادهروی از دست بدهیم. میگویند: تکنولوژی حملونقل در بدترین حالت مگر قرار است چند درصد جامعه را متضرّر کند؟ کافی است به آمار تصادفات و حوادث رانندگی مراجعه کنیم تا با تحلیل آمار گذشته، بهصورت تقریبی میزان تلفات سال جاری را تخمین بزنیم. این کار پژوهشگران علوم اجتماعی است و در عموم کشورها، آنها تخمین میزنند که امسال بهصورت میانگین قرار است چه تعداد از مردم توسط این غولهای آهنی نامهربان بمیرند! تفاوت هوش مصنوعی با سایر تکنولوژیها ممکن است برخی تکنولوژی هوش مصنوعی را با تکنولوژیهایی مانند حملونقل مقایسه کنند و همین جواب را دربارۀ تکنولوژی هوش مصنوعی هم بدهند؛ اما این یک قیاس نامربوط است؛ چون وسایل نقلیه قرار نیست بهجای ما تصمیم بگیرند و قرار نیست طبق برآورد خودشان به تکامل برسند! شاید بگویند: تکنولوژی حملونقل هم امروزه با هوش مصنوعی گره خورده و نمونه معروفش مکانیابهایی است که بهعنوان یک ویژگی (Option) بر روی خودروهای جدید وجود دارد. مکانیاب (GPS) طبق الگوی هوش مصنوعی کار میکند، اما نهتنها خطرناک نیست، بلکه از خطرات احتمالی جلوگیری میکند. این کلام جواب کسانی است که مطلقاً با هوش مصنوعی مخالفاند، نه ما که معتقدیم باید افساری بر دهان این تکنولوژی زده شود تا از محدودۀ خدمتگزاری به انسان طغیان نکند. فرض کنید خودروها کاملاً طبق الگوی هوش مصنوعی کار کنند و نرمافزار و سختافزارشان قابلیت تکامل داشته باشد؛ یعنی از مرزهای اولیهای که سازندگان برای آنها ترسیم کردهاند خارج شوند؛ چون برنامهنویسان به این نرمافزار امکان دادهاند که از تحلیل بانک اطلاعاتِ پویای خودش تصمیم مناسبی بگیرد و لذا با گسترش اطلاعات احتمالاً در فرایند تصمیمگیری به نتایج جدیدی خواهد رسید که برای برنامهنویسان هم غیرقابلپیشبینی یا غیرقابلکنترل است؛ آیا در این صورت میتوان به تکنولوژی خودروسازی خوشبین بود؟ اصلاً فرض کنید که ایدۀ خودروهای خودمتکامل یک ایدهٔ تخیلی هالیوودی است، اما رباتها و صد البته مسابقۀ تسلیحاتی هوش مصنوعی (Artificial intelligence arms race) تخیلی نیستند و اخیراً دولتهای روسیه و چین و امریکا و اسرائیل و کرۀ جنوبی و انگلستان از مجوز استفاده از این ماشینهای جنگی هوشمند خبر دادهاند![4] بر اساس تعریف دیکشنری آکسفورد، رُبات (robot) ماشینی است که معمولاً قابلبرنامهریزی توسط رایانه بوده و قادر به انجام خودکار شماری از اعمال پیچیده است. همچنین بر پایۀ تعریفی از بریتانیکا ربات دستگاهی است که بهصورت خودکار عمل میکند، جایگزین تلاش انسانی میشود و ممکن است در ظاهر شبیه انسانها نباشد.[5] فرگشت در هوش مصنوعی فرگشت جانداران و حتی سایر موجودات کیهان، نظریهای است که تبدیل به مبنای استنتاج علوم جدید، حتی علوم اجتماعی و انسانی شده. احتمالاً بیشترِ شما خوب میدانید که تکامل (فرگشت) چیست، اما ممکن است برخی هنوز هم تصور کنند تکامل یعنی جهان نیاز به خالق ندارد یا انسان از نسل میمون است؛ در حالی که دومی اساساً دروغ و افتراست، اولی هم مساوی با تئوری تکامل نیست؛ بلکه نتیجهای است که برخی دانشمندان معاصر مثل دکتر داوکینز از تحلیل فرایند تکامل گرفتهاند و البته استاد احمدالحسن این نتیجه را به روش علمی نقد کرده و با تحلیل هدفمندی فرایند تکامل، عکس آن را نتیجه گرفته است.[6] به زبان سادهشده، فرگشت بهمعنای تغییر تدریجی ویژگیهای موجودات در نسلهای پیاپی طبق الگوی سازگاری با طبیعت در راستای بقای موجود کاملتر و قویتر است. مهمترین و پیچیدهترین عضوی که در اثر تکامل ارتقا یافته، ابزار هوشمندی (مغز) است که نتیجهٔ آن پیدایش گونۀ انسان هوشمند (هوموساپینس) است که بهسبب برخورداری از هوش برتر، توانسته جهان طبیعت و سایر زیستگونهها را به تسخیر خود درآورد.[7] در همراهی با اصطلاحات رایج اسم این هوش را میگذاریم هوش طبیعی (natural intelligence). همه اشکال جدید و عجیب بزهکاری محصول برخورداری انسانها از همین هوش طبیعی است. انسان هوشمند با همین ابزار برتری (هوش طبیعی) تنها در همین صدۀ اخیر بلایی بر سر جهان آورده که همۀ حیوانات با هوش پایینتر در طول سه میلیارد و هفتصد میلیون سال نتوانستند شبیهش را انجام دهند! هیچ حیوانی جنگ جهانی راه نینداخت که در مدت کوتاهی چند صد میلیون جاندار را بکشد و هیچ حیوانی با سلاح هستهای جهان را شخم نزد. هیچ حیوانی دیگر حیوانات را بهخاطر اختلاف بینش و گرایش دهها سال در زندان زجرکش نکرد. همۀ این کارها را انسانها کردند، چون هوش برتری دارند که طبیعی است. آنچه میتواند جلوی سرکشی این هوش طبیعی را بگیرد یک حاکم عاقل اخلاقمدار است که با وضع قوانین عادلانه و اجرای عادلانۀ آن قوانین، افسار هوش طبیعی را بکشد. ویژگی این مهارکننده آن است که خداخواه است، نه خودخواه، یعنی ایثار حقیقی را با علم و عملش اثبات میکند.[8] عقل یا ذهنی که این منجی برگزیده دارد چیزی فراتر از هوش طبیعی است که میتوانیم آن را «هوش الهی» بنامیم. هوش طبیعی انسان محصول حدود چهار میلیارد سال تکامل تدریجی است، نه محصول یک قرن گذشته؛ اما دقیقاً در این یک قرن چه اتفاقی افتاده که هشدارهای آخرالزمانی را برای ساکنان زمین فعال کرده؟ در این قرن اخیر، ابزار بیجان در اختیار هوش طبیعی انسانهای خودخواه قرار گرفتهاند؛ مثلاً در قرن ۱۰ میلادی یک رهبر خودخواه و باهوش میتوانست چند صد هزار نفر را جذب کند که در یک جنگ فرسایشی با گروهی دیگر، هزاران نفر با شمشیرها همدیگر را تکهتکه کنند. امروز اگر شخصی با همان طرز تفکر صاحب اقتدار شود، برای اینکه درس عبرتی به مخالفش بدهد تصمیم خطرناکی خواهد گرفت که در مدتی کوتاه چند میلیارد انسان و حیوان را خواهد کشت! پس انسانها قبل از اینکه هوش طبیعیشان تحت کنترل هوش الهی منجی قرار بگیرد، خودشان با همین ابزار آهنی بیرحم، برای نابودی جهان کافیاند؛ ابزاری که تحت تسلط کسانی هستند که هوش طبیعی دارند و سایهای از هوش الهی و اخلاق هم دارند. حال اگر یک هوش مصنوعی خودمتکامل که اصلاً مفاهیم اخلاقی هوش الهی را درک نمیکند هم به این معادله اضافه شود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟! اگر ارزشهای اخلاقی و عواطف انسانی نبود و خودخواهان را با موشکهایشان رها میکرد، احتمالاً امروز زنده نبودیم که بخواهیم دربارۀ آینده هوش مصنوعی گفتوگو کنیم! حکومتی که تصمیم گرفت برای سربهراهکردن امپراتوری ژاپن و سوقدادنش به لیبرالدموکراسی در چند دقیقه هیروشیما و ناکازوکی را بمباران هستهای کند، امروز هم با سلاحهای بسیار پیشرفتهتری در صحنه حضور دارد! آنها که باید سربهراه شوند هم هنوز هستند و البته بسیار گستردهتر و پیچیدهتر! خشم و نفرت و تنازع بقا هم هنوز هست و البته بسیار شدیدتر! وقتی این خودخواهان را با چشم خود میبینیم که با استفاده از هوش طبیعی در حال نابودکردن جهان هستند، چرا باید خشنود یا خوشبین باشیم که سلاح پیشبینیناپذیر جدیدی بهاسم هوش مصنوعی هم در اختیارشان قرار بگیرد؟ اگر یک جانیِ دیوانه را ببینید که با قمهای صد نفر را کشته و زخمی کرده، آیا عاقلانه است که یک سلاح خودکار هم به او بدهید؟ آیا باید هواپیمای جنگنده هم به او بدهید؟ موشکهای بالستیک هم باید تقدیمش کنید؟ حال آیا عاقلانه است که پهبادها و شهپادهایی در اختیارش بگذارید که قدرت فکرکردن و تصمیمگیری هم داشته باشد و دشمنان بالقوۀ او ـیعنی کسانی که طبق تحلیل بانکهای اطلاعاتی در فکر مبارزه با این جانی دیوانه هستندـ را شناسایی و منهدم کند؟! تصور کنید رقبای او هم از پهبادها و شهپادهای متفکّر مشابهی برخوردار هستند. در این صورت، پایان جهان کجاست و مسئله به کجا ختم میشود؟! مهمترین محصول تکامل زیستشناختی، مغز بود که باعث شد انسانی خردمند جهان را تسخیر خود کند؛ مغزی که اگر فاقد هوش الهی باشد با کمک ابزارهای بیروح و بیرحم کنونی قادر است در کوتاهترین زمان ممکن، همۀ جانداران و محیطزیست را نابود کند. مغز انسانی از نظر خصوصیات حجم، حافظه، سرعت و دقت پردازش، و سرعت استنتاج و تصمیمگیری بسیار محدود است؛ چون میراث تکامل تدریجی است. هوش مصنوعی در مقایسه با حافظه و پردازش و تصمیمگیری هوش طبیعی فاقد محدودیتهای زیستشناختی است؛ چون اساساً یک ماشین است، نه یک زیستگونه. اینطور فرض کنید که انسان با هوش طبیعی خودش یک اَبَرانسان مکانیکی (نه زیستشناختی!) ساخته که حافظهای نامحدود دارد؛ همۀ اطلاعات پویای نامتناهی خودش را در کسری از ثانیه پردازش میکند و متعاقباً تصمیمگیری و تصمیمش را اجرا میکند، آن هم تصمیماتی پویا و شناور که برای هوش طبیعی قابل پیشبینی هم نیست! نتیجه به نظر شما هشداردهنده نیست؟! برنامهنویسی و فرایند تصمیمسازی ماشینها از آغاز مقاله تلاش کردهام حتیالمقدور از اصطلاحات فنی کامپیوتر استفاده نکنم؛ چون شاید بسیاری از خوانندگان با این مسایل فنی ناآشنا باشند. اگر خدا بخواهد در آینده مقالهای خواهم نوشت که از نگاه فنی و با تکیه بر ویژگی کامپایلرها و زبانهای برنامهنویسی به این مسئله بپردازد. فعلاً فقط پیشنهاد میکنم برای درک بهتر مسئله بحث در همین مقاله، اصطلاحاتی مثل «فراگیری ماشین: machine learning» و «یادگیری عمیق:deep learning» را در موتورهای جستوجو وارده کرده و اقلاً یک مقاله دربارهاش بخوانید یا یک ویدیوی آموزشی ببینید. شما از نرمافزارهای گوشیهای هوشمند یا رایانهها، سایتهای اینترنتی و شبکههای اجتماعی مثل یوتیوب و فیسبوک و توییتر و اینستاگرام استفاده کردهاید. آن چیزی که شما مشاهده میکنید «رابط کاربری:UI=user interface» نام دارد که همان پوستۀ بیرونی نرمافزارهاست. شما در واقع شاهد بخشی کوچکی از نتایج هستید و نمیدانید چه فرایندی برای این تصمیمسازی طراحی شده است؛ اما برنامهنویسان و توسعهگران کدهایی مینویسند که کامپایلر آن کدها را تبدیل به زبان ماشین کرده و نتیجه را در اختیارتان میگذارد. یک مثال ساده میزنم: شما در خانه تلویزیون دارید و مدتی را صرف تماشای برنامههای تلویزیونی از فرستندههای دیجیتالی یا ماهوارهای میکنید، یعنی از خروجی این محصول استفاده میکنید؛ اما نمیدانید اجزای آن چگونه کار میکند که چنین تصاویری را میبینید و چنین صداهایی را میشنوید. تلویزیونهای عادی بانک ویدیوها را تجزیهوتحلیل نمیکنند و قدرت فکرکردن ندارند؛ بلکه فقط یک ابزار در اختیار شما هستند و شمایید که تصمیم میگیرید در چه ساعتی چه کانالی را تماشا کنید. تلویزیون مثل همان نرم افزار یا پلتفرم شبکه اجتماعی است که ما از آن استفاده میکنیم و نمیدانیم درونش چه میگذرد، اما برنامهنویسان و توسعهگران این تلویزیون را طراحی کردهاند. این همان شکل سنتی برنامهنویسی است که دانشجویان رشتههای فنیمهندسی با آن آشنا هستند. حال تصور کنید که در حال استفاده از پلتفرم یوتیوب هستید یا از تلویزیونهای نسل جدید که گیرندهٔ اینترنتی دارند و به درگاه یوتیوب وصل میشوند استفاده میکنید. در این حالت دیگر شما علاوه بر اجزای درون جعبه تلویزیون، یک نرمافزار و فرایند تصمیمگیری هم دارید که آن را هم نمیشناسید؛ مثلاً وقتی یک ویدیوی زنده یا بایگانیشده میبینید، همزمان میبینید که یوتیوب لیستی از ویدیوهای دیگر تهیه کرده که فکر میکند برایتان جالب است. وقتی که فیلم را تا آخر دیدید، تعدادی ویدیوی دیگر را به شما پیشنهاد میدهد که آنها را ببینید. یوتیوب از کجا میداند که چه ویدیوهایی برای شما مناسب است؟ هرچه از کاربری شما میگذرد پیشنهادات او عاقلانهتر و جذابتر میشود؛ یعنی شما را بهتر میشناسد و بهتر برایتان تصمیم میگیرد. چطور چنین اتفاقی میافتد؟ همانطور که تلویزیونهای نوع اول اتفاقی کانال عوض نمیکرد، تلویزیون نوع دوم هم تصادفی ویدیوها را پیشنهاد نمیدهد. تلویزیون یا سختافزار شما وصل به یک شبکه است؛ شبکهای که با هوش مصنوعی برنامهریزی شده و کار میکند، و دقیقاً مانند یک ابرانسان است که بینهایت ویدیو در حافظۀ بانک اطلاعاتی خود دارد و با توجه به اطلاعاتی که پیوسته از شما کسب میکند، در کسری از ثانیه تصمیم میگیرد که کدام ویدیوها برایتان جذابتر است. بحران اعتیاد به شبکههای اجتماعی محصول همین هوش مصنوعی تعاملی است. شبکههای ماهوارهای بحران اعتیاد در پی نداشتند؛ چون در نهایت بعد از دیدن چند برنامه تلویزیونی و گردش بین شبکهها خسته میشوید؛ اما وقتی سراغ اینستاگرام یا یوتیوب بروید و تعهد یا مسئولیت خاصی نداشته باشید بهسادگی رهایشان نمیکنید، چون بسیار باهوشاند و هر لحظه شما را بهتر میشناسند و پیشبینیتان میکنند و لذا هرچه بیشتر با آنها تعامل کنید، بهتر تشخیص میدهند چه چیزهایی برایتان جذاب است و حتی میفهمند که در چه روزها و چه ساعاتی به چه نوع ویدیوهایی علاقه دارید؛ چه نوع ویدیوهایی را بدون دیدن لایک میکنید (یعنی طرفدار سازندۀ آنها هستید) و چه ویدیوهایی را میبینید و لایک نمیکنید (یعنی طرفدار سازندۀ آنها نیستید)؛ به چه کشور و فرهنگ و زبانی وابستگی بیشتری دارید؛ چقدر اهل فکر و تأمل هستید؛ چقدر ذهنتان ساختارمند و متمرکز یا پراکنده و کاوشگر است؛ چقدر سیاسی هستید و به کدام جناح تعلق دارید و به چه فرد یا حزبی رأی میدهید؛ چقدر مصرفگرا هستید و چه اندازه تولیدکننده؛ چقدر راستگویید، چه محصولاتی را دوست دارید، چقدر اهل مسافرتید و به کجاها سفر کردهاید یا میخواهید مسافرت کنید و... . به زبان ساده، همچنان که شما در حال مطالعۀ ظاهر آنها هستید، آنها در حال مطالعۀ درون شما هستند! شما هر لحظه در حال پر کردن فرمهای بانک اطلاعات آنها هستید تا در نتیجهٔ تجزیهوتحلیل دادههای بانک اطلاعاتی، شما و همۀ مردم جهان و ذات انسانها با همۀ دستهبندیهایشان را عمیقتر بشناسند و پیشبینی و برنامهریزی و مدیریت کنند! هوش طبیعی تدریجاً بهصورت طبیعی تکامل پیدا میکند؛ اما هوش مصنوعی طوری برنامهریزی شده که از نظر کمّی و کیفی، خودش را بهسرعت تکامل میدهد. ما که خالق هوش مصنوعی هستیم، ممکن است صد کتاب شعر را طی یک عمر تلاش حفظ کنیم و اگر هنرمند باشیم خودمان هم یک یا چند دیوان شعر بسراییم و به بانک کتابهای شعر اضافه کنیم؛ اما هوش مصنوعی که مخلوق ماست میتواند در اندکزمانی اشعار شاعران کل تاریخ جهان را حفظ و همزمان تجزیهوتحلیل کند و طبق الگویی که از آنها میآموزد، بینهایت شعر جدید تولید کند. کافی است مدّتی با ما همزیستی مسالمتآمیز داشته باشد تا بفهمد کدام بخش از استعارههای خلاقانهاش را پسندیدهایم تا روی پای خود بایستد و بسیار بهتر از گذشتگان شعر بگوید! بنابراین ما با یک ابرانسان که میتواند ابرانسانهای دیگری مانند خود بسازد مواجهیم؛ موجود غیر قابل پیشبینی و عجولی که راه چهار میلیارد ساله را یکشبه طی میکند و معلوم نیست پس از اینکه به مقدار کافی بزرگ شد، با ربّ و والدین خود کنار بیاید، یا اینکه مادر خودش را هم ببلعد! توجه داشته باشید که آنچه تاکنون گفتم بر اساس کارکرد کامپیوترهای عادی بود؛ اما چند سالی است که درباره کامپیوترهای کوانتومی صحبت میشود. کامپیوترهایی که مبتنی بر دو ارزش صفر و یک نیستند، بلکه مبتنی بر طیف احتمالات بین صفر و یک هستند؛ ایدهای که اگر تجاریسازی شود، ابعاد جهش این هوش مصنوعی خودمتکامل را غیرقابلتخمین میسازد؛ چیزی که مایلم اسمش را «جنگ اطلاعاتی بینهایتها» بگذارم. فرزندی که پدرش هم آن را گردن نگرفت! به قسمتی از گزارش وبسایت رادیو فردا در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ش تحت عنوان «کنارهگیری پدرخوانده هوش مصنوعی از گوگل؛ آینده دیوانهوار است» توجه کنید: جفری هینتون، دانشمند حوزۀ رايانه که «پدرخوانده هوش مصنوعی» هم لقب گرفته، از مقام خود در شرکت گوگل کنارهگیری کرد تا دربارۀ خطرهای هوش مصنوعی هشدار بدهد. آقای هینتون، مخترع فناوریهای بنیادین هوش مصنوعی، در گفتوگو با روزنامه نیویورکتایمز که دوشنبه ۱۱ اردیبهشت منتشر شد، هشدار داد که پیشرفتهای هوش مصنوعی «برای جامعه و بشریت خطرهای جدی دارد». او گفت: «فناوری هوش مصنوعی پنج سال پیش را با امروز مقایسه کنید. این تفاوت را در نظر بگیرید و آن را به آینده بسط بدهید؛ دیوانهوار است.» به گفته جفری هینتون، هوش مصنوعی بهدلیل رقابت شدید بین غولهای فناوری ديجيتال با سرعت خطرناکی در حال پیشرفت است، مشاغل را به خطر خواهد انداخت و به ابزاری برای ترویج اطلاعات غلط بدل خواهد شد. او تأکید میکند که «بهسختی میتوان پذيرفت که میشود از بهکارگیری این فناوری توسط عوامل مخرب برای مقاصد زیانبار جلوگیری کرد». شرکت گوگل و استارتآپ «اوپنایآی»، سازنده پلتفرم پرطرفدار «چتجیپیتی» که با فناوری هوش مصنوعی کار میکند، از سال گذشته میلادی ساختن سیستمهایی را آغاز کردهاند که حجم بسیار زیادتری از اطلاعات را از شبکه جهانی اینترنت میبلعد و به کار میگیرد. آقای هینتون تأکید کرد که این سیستمها، بهدلیل قابلیت تحلیل حجم عظیمی از اطلاعات، از هوش انسان سبقت میگیرند: «شاید آنچه در این سیستمها روی میدهد در حقیقت بسیار بهتر از کارکرد مغز انسان باشد.» کارشناسان دیگر نیز از مدتی پیش هشدار دادهاند که هرچند هوش مصنوعی میتواند بهعنوان مکمل مشاغل به کار گرفته شود، ولی رواج و گسترش بیمهار آن میتواند مشاغل امروزی را به خطر بیندازد. جفری هینتون افزود: «هوش مصنوعی نهفقط مشاغل طاقتفرسا، بلکه مشاغل دیگر را نیز حذف خواهد کرد.» این دانشمند حوزۀ رايانه دربارۀ ترویج اطلاعات غلط با استفاده از هوش مصنوعی نیز هشدار داد و افزود: «یک فرد معمولی قادر نخواهد بود حقیقت را از دروغ تمیز دهد.» ایلان ماسک و تعداد دیگری از نوآوران و کارآفرینان فناوریهای پیشرفته در ماه مارس با انتشار بیانیه مشترکی خواستار توقف توسعۀ هوش مصنوعی شدند تا خطرات بالقوه و نحوه استفاده ایمن از این فناوری بررسی شود. یکی از دلایل اصلی انتشار این بیانیه که بیش از هزار نفر از جمله استیو وزنیاک، از بنیانگذاران شرکت اپل، نیز آن را امضا کردند، عرضه «جیپیتی-۴» به بازار بود که نسخه بسیار قویترِ همان فناوری است که «چت جیپیتی» با آن کار میکند. جفری هینتون این بیانیه را هنگام انتشار امضا نکرده بود، ولی در بخشی از مصاحبه با نیویورکتایمز گفت: «تا زمانی که دانشمندان از کنترل و مهار هوش مصنوعی اطمینان پیدا نکردهاند، نباید این فناوری را بیش از این توسعه دهند.». [9] هشدار چند سال پیش سید احمدالحسن دکتر علاء السالم در تاریخ ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۷ (یعنی بیش از پنج سال پیش) در برنامه «الملتقی الإسبوعی» در مؤسسۀ آموزش عالی مطالعات دینی و زبانشناسی نجف اشرف بحثی دربارۀ آینده بشریت و هوش مصنوعی ارائه کرد [10] که در بخش پایانی آن به گفتوگوی خود با سید احمدالحسن دراینباره پرداخت. دکتر علاء السالم میگوید: دانشمندان حوزۀ تکنولوژی معتقدند هوش مصنوعی باعث بیکاری حدود پنجاهدرصد از ساکنان زمین در زمان بسیار کوتاهی خواهد شد؛ یعنی نصف ساکنان زمین بهخاطر وجود رباتهایی که اکنون حتی در سطح خدمات ساده وجود دارند، بیکار خواهند شد. شرکت سرمایهگذاری معروفی بهنام ماکیز در سال ۲۰۱۶ به این نتیجه رسید که تکنولوژی موجود کنونی میتواند هشتاد درصد کارها را بدون نیاز به بشر به نحو عالی انجام دهد. کمکم انسان ابزاری کارها را به عهده میگیرد و به نظر میرسد بشر دارد بر روی زمین غریب میشود؛ به فضل و در واقع بهسبب حرص انسان و طمع او در واگذارکردن کارها به غیر، در حالی که قرار بود به عهدهٔ او باشد. استیون هاوکینگ دانشمند معروف فیزیک نظری معتقد است هوش مصنوعی نقطۀ آغازی برای پایان جنس بشری است. هشدارها مهماند و باید عقیدهای را که به بیان علت میپردازد مورد توجه قرار داد. علت این است که زمام امور و فرمانروایی به دست هوش مصنوعی داده شده و انسان کنار گذاشته شده است. این گفتوگو که با آن به سخن خاتمه میدهیم با سید احمدالحسن انجام شده است، درباره آنچه مربوط به هوش مصنوعی است. در اینجا میگوید: زمانی که دانستی تمام فعالیت عقل عبارت است از کشف اموری که اکنون موجود هستند، میفهمی که هوش مصنوعی عبارت است از خطرناکترین امور برای وجود بشر. اکنون با وجود کامپیوتر و ربات، انسان فقط نیازمند اعطای معلومات به رباتهاست که سیستم هوش مصنوعی بر آنها حکمفرماست و دولتهای پیشرفته در برابر آن ایستادگی نخواهند کرد؛ زیرا تولیدات را افزایش میدهد. هوش مصنوعی تولیدات را زیاد میکند و باعث پیشرفت میشود و بهشکل فوقالعاده و عظیم به آن سرعت میبخشند؛ تا آنجایی که اگر اکنون انسان را با هوش مصنوعی مقایسه کنیم مانند ماشینی خواهد بود که با سرعت بیست کیلومتر بر ساعت حرکت میکند و هواپیمایی که با سرعتی بالغ بر صدها کیلومتر در ساعت. سید احمدالحسن ادامه میدهد: هوش مصنوعی اگر حکمرانی کند میتواند بشر را نابود کند و تصمیمگیری در این مسئله را به تأخیر نمیاندازد. ... هوش مصنوعی بشر را مانعی در برابر سیستم و شفافیت و پیشرفت خواهد دید. به همین خاطر تصمیم بر نابودی حیات بشری را به تأخیر نمیاندازد و خواهد توانست که ابزار و آلاتی مناسب بسازد. با سید احمدالحسن ادامه میدهیم. از او پرسیدم آیا او خودش تصمیم میگیرد، یعنی تصمیمگیرنده خود هوش مصنوعی است یا کسی که میخواهد به او فرمان دهد، تصمیم میگیرد؟ ایشان در پاسخ گفت: کسی برای او تصمیم نخواهد گرفت. هیچ چیزی به هوش مصنوعی فرمان نمیدهد. هوش مصنوعی الآن یادگیری خودکفا دارد؛ تکاملش خودکفاست؛ اختراعش خودکفاست؛ تصمیمگیریاش خودکفاست؛ بنابراین آنچه عبارت است از کامپیوتر، میتواند یاد بگیرد؛ میتواند بیندیشد؛ میتواند برنامهریزی کند؛ میتواند کشف و ابداع کند و میتواند همۀ آنها را بهصورت خودکفا انجام دهد و به انسان احتیاجی ندارد. کسی را که برای او تصمیمگیری کند نمییابی. هوش مصنوعی یعنی کامپیوتری که قادر بر اندیشیدن، اختراع، تصمیمگیری و تکامل و ... است. مثلاً ما اکنون به سالهای زیادی احتیاج داریم تا بتوانیم یک چیز معین را اختراع کنیم. این ربات تنها به چند دقیقه احتیاج دارد. ما به عنوان بشر به زمانی طولانی احتیاج داریم تا رباتهای مناسبی را برای اجرای تصمیمات خود بسازیم یا اینکه خودمان آن دستورات را اجرا کنیم. هوش مصنوعی تنها چند دقیقه احتیاج دارد تا رباتهای مناسب خود را بسازد و رباتها بهواسطه آنچه آنها را کنترل میکند شروع به ساختن کارخانههای جدید رباتسازی میکنند و رباتهای مناسبی را طراحی میکنند تا دستورات جدید را اجرا کنند. تصوّر میشود خود انسان است، اما از آهن، یعنی انسان عادی نیست؛ بلکه دارای هوشی است که هزاران مرتبه از انسان عادی بیشتر است. چرا؟ زیرا همان گونه که گفتیم، اكتشاف بعد از استقراست. انسان در مرحله افزایش معلومات و تکامل، به خواندن منابع متعددی احتیاج دارد. این برای آن حاصل میشود: اکتشاف بعد از استقرا، آن هم بهشکل فوقالعاده و سریع و بهگونهای که زمانی که ما در این زمین زندگی میکنیم جا میماند. صحبت این است. او انسانی از آهن است، اما نه یک انسان عادی؛ دارای هوشی هزار مرتبه بیشتر از انسان عادی است. چرا؟ چون گفتیم اکتشاف بعد از استقراست. پس زمانی که کامپیوتر است و سرعتش امور را بهشکلی فوقالعاده استقرا میکند و حقایق را با سرعتی فوقالعاده كشف میکند و با دقتی بالا تصمیمات را میگیرد. پرسش: این یعنی انسان خودش چیزی میسازد که خودش را نابود میکند؟ این چیزی است که سید احمدالحسن پاسخ میدهد: بله حتماً اگر فرصتی به دست آورد به آنها رحم نخواهد کرد. آن اصلاً احساسات ندارد. گفتم: آیا آنها به خطرات امر آگاه هستند؟ مسئله مهم است. فرمود: بله اکثر آنها آگاه هستند، اما همچنان که به شما گفتم فریبدهندهای است که در برابرش مقاومت نمیشود؛ یعنی حرص بشری و طمع او؛ زیرا رئیس شرکت اموال معینی دارد و انسان عادی هزار ماشین را در یک سال تولید میکند و ربات شاید یک میلیون ماشین بسازد؛ و همین حرص و طمع و فریبندگی، زمینی را که ما در آن زندگی میکنیم در لبۀ پرتگاه قرار میدهد. و این سخن ادامه دارد؛ منتظر میمانیم تا ببینیم سید احمدالحسن چهچیزی را برای ما رمزگشایی میکند تا حقایق را بدانیم. و به همین دلیل بشر به خليفةالله احتیاج دارد، نهفقط برای اینکه حکم شرعی را بیان کند؛ هر چند این مهم است، لیکن نیاز بشری به خلیفةالله بهخاطر نجاتدادن بشریت و ادامۀ نظام هستی و باقیماندن انسان است؛ زیرا او خلیفۀ خداست و بزرگترین نمایندۀ او بر زمین. پس اگر تصمیمگیری از مردم گرفته شود، ادامۀ این سیستم بشری اجازه ادامۀ نظام بشری را نمیدهد، حتی اگر مجبور به نابودی خود شوند. ------------ .Heidegger, M., 1966, Discourse on Thinking, trans, J. M. Anderson and H. Freund, Harper & Row, New York, p.56. 2. Heidegger, M., 1968, “A Letter from Martin Heidegger”, in: M. Frings ed, Heidegger and the quest for Truth, Chicago, p.19. 3. مارتین هایدگر، پرسشی در باب تکنولوژی، ترجمه و شرح محمدرضا اسدی، اندیشه معاصر، ۱۳۷۴. 4. https://en.wikipedia.org/wiki/Artificial_intelligence_arms_race 5. https://www.britannica.com/technology/robot-technology 6. ر.ک: احمدالحسن، توهم بیخدایی، ص ۲۰۱ - ۲۶۵. 7. ر.ک: احمدالحسن، توهم بیخدایی، ص ۲۶۵. 8. ر.ک: احمدالحسن، توهم بیخدایی، ص ۲۷۸ - ۲۸۳. 9. https://www.radiofarda.com/a/godfather-of-ai-quits-google-to-warn-of-the-tech-s-dangers/32390471.html 10. https://youtu.be/DuLWn61U8_g شنیدن یا گوشدادن؟! کنکاشی دربارۀ تفاوت شنیدن و گوشدادن قسمت اول بهقلم: سید حامد میری بشر مانند سایر جانداران، قوای حسّی متعددی برای ارتباط با دنیای خارج دارد که معمولاً شناخت نسبی و نه کاملی را از حقایق بیرونی برای انسان حاصل میکند. دیدن، شنیدن، بوییدن، خوردن و لمسکردن، پنج حس غالبی هستند که در انسان وجود دارند و او تلاش میکند تا با آن حواس، دنیای بیرون خود را بشناسد و با محیط پیرامون خویش ارتباط برقرار کند. البته نیروهای حسّی جانداران منحصر در این چند حس نیست؛ برای نمونه در برخی جانداران مانند خفاش و دلفین، قوهی رادار پیشرفته (سونار) وجود دارد که از طریق آن مسیر خود و فاصلۀ اشیا را تشخیص میدهد و تا حدی دقیق عمل میکند که به جاندار این توانایی را میدهد تا در شب طعمۀ خود را شکار کند؛ ولی این مکانیزم در انسان عموماً مشاهده نمیشود. البته دربارۀ اینکه آیا این حواس، برای شناخت جهان خارج بهطور مستقل عمل میکند یا چیز دیگری سبب درک و شناختش میشود و این قوای بیولوژیک تنها ابزاری برای آن است، اختلافنظرهای بنیادینی وجود دارد. دانشمندان خداناباور به روح و عالمی ورای این عالم مادی باور ندارند و تمام چیزها را با نگاه تجربی و حسی تحلیل میکنند و البته این بهمعنای نگاه استقلالی به این قوای حسی نیست؛ یعنی نمیگویند که چشم و گوش و... مستقلاً میبینند و میشنوند و...؛ بلکه آنها قائلاند که تمام این حواس از طریق رشته عصبها به منبع ادراکات یعنی مغز متصل شدهاند و تحلیلکنندۀ اصلی در انسان و علت درک و شناخت او مغز است. اما باورمندان به دین معتقدند انسان دارای دو جنبه است: جسم و روح؛ منبع اصلی درک و شناخت انسان روح اوست و جسم با تمام قوا و نیروهایش ابزاری برای روح انسانی است تا با این ابزار جهان بیرونی خود را بشناسد؛ اما علمای دین غالباً قائلاند که جسم انسان حاصل سیر تکاملی نیست و انسان تافتهای جدابافته از خلقت است و انسان در حیطۀ جسم و روح بهیکباره خلق شده است. باید توجه داشت نظرات دراینباره فراوان است که پرداختن به آن در این مختصر ممکن نخواهد بود و البته هدف از این نوشتار نیز پرداختن به تمام جوانب این موضوع نیست؛ بلکه غرض، بیان مختصری دربارۀ حس شنوایی در انسان و مباحثی راجع به شنیدن و ارتباط آن با درک و شناخت از حقایق است. شنوایی، نتیجۀ تکامل یکی از قوای حسّی انسان شنیدن آواهاست و از جمله راههای ارتباطی با موجودات پیرامون خود شنیدن صدای آنهاست. این عضو مانند سایر اندامهای انسان در نتیجۀ تکامل حاصل شده است. چشم، گوش، بینی و... در ابتدا سلول حسّی در یک حیوان چندسلولی بودهاند که در نسلهای بعدی بهسبب نوعی جهش ژنتیکی ازدیاد یافتهاند و بهجهت ایجاد مزیتی برای جاندار، هزینۀ صرف انرژی بیشتر را به جان خریده و این سلولهای حسّی را حفظ و تکامل بخشیده است؛ به این صورت که با تکثیر سلولهای عصبی تخصصی، در نتیجۀ دگرگونی و انتخاب طبیعی، مجموعهای از سلولهای حساس به نور یا مواد شیمیایی یا بوها پدید میآیند؛ به این ترتیب دستگاه عصبی اولیه تشکیل میشود که میتوان آن را پایه و اساس مغز نامید. [1] در ضمن حس شنوایی ما وجود خود را مدیون حس لامسه است؛ چراکه این نیرو در اثر تکامل از این حسّ حاصل شده و در ابتدا چیزی جز احساس امواج و ارتعاشات ناشی از منبع تولید صدا نبوده و آرامآرام بهشکل امروزی خود درآمده است. [2] یادگیری نوشتاری اغلب افراد از طریق سه نوع سبک یادگیری میآموزند: دیداری، حرکتی و شنیداری. یادگیری شنیداری، شیوهای از یادگیری است که در آن فرد از طریق شنیدن و گوشدادن بهطور مؤثرتری یاد میگیرد. یادگیرندگان شنیداری زمانی که بهجای روش نوشتاری از طریق صدا یا سخنرانی اطلاعات را دریافت میکنند بهتر فرامیگیرند. بسیاری از یادگیرندگان شنیداری ممکن است زمانی که دستورالعملها یا اطلاعات را بهصورت کتبی دریافت میکنند، با چالشهایی روبهرو شوند اما زمانی که همان اطلاعات را میشنوند، میتوانند آن را بهوضوح درک کنند. این افراد به طور معمول شنوندگان خوبی هستند و بهراحتی میتوانند اطلاعات گفتهشده را به یاد بسپارند؛ بهعنوان مثال شما به عنوان فرد یادگیرندۀ شنیداری ممکن است تمام چیزهایی را که در جلسۀ حضوری گفته شده به یاد داشته باشید، اما یادآوری اطلاعاتی که در گزارش مکتوب خواندهاید، برایتان دشوار باشد. افرادی که یادگیرندگان شنیداری هستند، معمولاً در موقعیتهای شغلی که بهطور مرتب به بحث و گفتوگو و گوشدادن فعالانه نیاز دارند، بهتر هستند. مهارت گوشدادن یکی از مهمترین مهارتهایی است که در موفقیت و کیفیت روابطمان با دیگران تأثیر بسزایی دارد. خیلی از ما چون به اشتباه فکر میکنیم که یک شنوندۀ سراپا گوش هستیم، هیچوقت به صرافت یادگیری این مهارت نیفتادهایم. خوب گوشدادن مثل فن بیان، یک مهارت آموختنی است که در ادامه با اصول اولیۀ آن آشنا خواهید شد. گوشدادن یعنی توانایی دریافت و درک صحیح پیامها در فرآیند ارتباط. این توانایی، کلید همۀ ارتباطات مؤثر است. چنانچه به مهارت گوشدادن مسلط نباشید، بهآسانی ممکن است پیامهای ارسالی از سوی طرف مقابلتان را اشتباه برداشت کنید. در چنین شرایطی، فرآیند ارتباط بیاثر شده و بهسادگی موجب ناامیدی و رنجش فرستندۀ پیام خواهد شد. همان طور که پیداست گوشدادن یکی از مهمترین مهارتهای ارتباطی به شمار میرود؛ بلکه خوب گوشدادن از جمله مهارتهایی محسوب میشود که زیربنای تمامی روابط انسانی مثبت است، پس به نفع همگی ماست که کمی وقت بگذاریم و مهارت گوشدادن را که عنصر سازندۀ موفقیت است در خودمان پرورش دهیم. هنر شنیدن بر زندگی شخصی افراد نیز تأثیر گذاشته و موجب گستردهتر شدن تعداد دوستان و شبکههای اجتماعی، ارتقای عزت نفس و اعتمادبهنفس، کسب نمرات عالیتر در دوران تحصیل و حتی تقویت سلامتی و تندرستی عمومی بدن میشود. همچنین مطالعات نشان داده است که حرفزدن موجب بالارفتن فشار خون خواهد شد، در حالی که گوشدادنِ با دقت به اُفت فشار خون میانجامد. [3] گوشدادن یا شنیدن گوشدادن با شنیدن یکی نیست و با هم فرق دارد. شنیدن یعنی توانایی درک صدا و لذا معنای عامی دارد که هم شنیدن بدون قصد را در برمیگیرد و هم شنیدن باقصد. زمانی که بدون قصد صدایی به گوش انسان میرسد شنیدن است، حالآنکه گوشدادن با قصد و نیت همراه است و به تمرکز عمیقتر و استفاده از سایر حواس نیازمند است. برای گوشدادن نهتنها باید به ماجرایی که تعریف میشود دل بدهید، بلکه لازم است به طرز بیان، شیوۀ استفاده از زبان، لحن و حرکات بدن گوینده نیز دقت داشته باشید؛ بهعبارت دیگر، گوشدادن یعنی درک همزمان پیامهای کلامی و غیرکلامی. پس فقط شنیدن کلمات گفتهشده کفایت نمیکند، بلکه برای گوشدادن، به چیزی بیشتر از گوشها احتیاج دارید. در مجموع، مهارت خوب گوشدادن بستگی به این دارد که چه مقدار از حرفهای طرف مقابلتان را شنیده و به مفهومشان آگاه هستید. [4] ده اصل خوب گوشدادن با همۀ آنچه تا به این جای کار گفته شد، حتماً به اهمیت خوب گوشدادن پی بردهاید. پس دیگر وقت آن است که با اصول اولیۀ این مهارت بیشتر آشنا شوید. ۱. زبان به دهان بگیرید مارک تواین میگوید: «اگر قرار بود بیشتر از مقداری که گوش میدهیم حرف بزنیم، آن وقت دو زبان و یک گوش میداشتیم.» وقتی شخص دیگری در حال حرفزدن است به چیزی که میگوید گوش دهید، وسط حرفش نپرید، بهجای او حرف نزنید و اجازه دهید خودش جملاتش را تمام کند. پس خاموش بنشینید و فقط گوش دهید. زمانی که صحبت گوینده با شما تمام شد، آن وقت شاید لازم باشد شما دربارۀ چیزی که گوش دادهاید حرف بزنید و توضیح دهید تا مطمئن شوید که پیام طرف مقابلتان را درست متوجه شدهاید. ۲. خودتان را برای گوشدادن آماده کنید آرام باشید و همۀ توجهتان را به گوینده اختصاص دهید؛ بهعبارت دیگر، تمام چیزهای اضافۀ دیگر را از ذهنتان دور بریزید. ذهن انسان بهآسانی بهسمت افکار دیگر پرت میشود؛ مثلاً اینکه «ناهار چی باید بخورم؟ کِی باید از اینجا برم تا به اتوبوس برسم؟ میخواد بارون بیاد؟» همۀ تلاشتان را به کار بگیرید و این قبیل افکار نامربوط را از سرتان بیرون کنید تا بتوانید تمام و کمال روی پیامهای ارسالی از سوی طرف مقابلتان تمرکز کنید. ۳. گوینده را راحت بگذارید طوری رفتار کنید که گوینده برای صحبتکردن احساس راحتی کند. نیازها و علایق طرف مقابلتان را هم مدّنظر قرار دهید. بد نیست گاهی سر بجنبانید یا از حرکات و کلماتی استفاده کنید که گوینده برای ادامۀ صحبت ترغیب شود. دیگر اینکه ارتباط چشمی فراموشتان نشود، اما حواستان باشد که خیره نشوید. خلاصه اینکه به طرف مقابلتان نشان دهید که دارید گوش میدهید و حرفهایش را میفهمید. ۴. حواس گوینده را پرت نکنید فقط و فقط به چیزی که گفته میشود توجه کنید. خطخطیکردن یا بازیکردن با کاغذهای جلوی دستتان، از پنجره بیرون را دید زدن، وَر رفتن با ناخنهای دست و کارهای از این قبیل را کنار بگذارید. این رفتارها علاوه بر اینکه موجب وقفههای بیجا در فرآیند ارتباط میشوند، حواس طرف مقابلتان را پرت کرده و این حس را به او منتقل میکنند که از حرفهایش خسته شدهاید و به پیامی که سعی در انتقالش دارد بیاعتنا هستید. ۵. همدلی کنید بهتر است دیدگاه طرف مقابلتان را بفهمید و به قضایا از دید او نگاه کنید. دیدگاههایی را که از قبل برای خودتان ساختهاید کنار بگذارید و با ذهنیت باز وارد مکالمه شوید تا بیشتر بتوانید با گوینده ابراز همدلی کنید. چنانچه چیزی گفته شد که خلاف نظر شما بود، اندکی به خودتان فرصت دهید تا بتوانید به یک استدلال محکم در جهت اثبات مخالفتتان دست پیدا کنید. در هر صورت به یاد داشته باشید که با دیدگاهها و نظرات دیگران با ذهنیت بسته مواجه نشوید. ۶. صبور باشید گاهی ممکن است طرف مقابلتان مکث کند، شاید هم یک مکث طولانی؛ اما مکثکردن همیشه به این معنا نیست که حرف گوینده تمام شده است. پس صبور باشید و اجازه دهید که طرف مقابلتان با زمانبندی خودش پیش برود. گاهی اوقات طول میکشد تا آدمها دربارۀ اینکه چهچیزی بگویند و چطور مطلبشان را عنوان کنند به نتیجه برسند؛ بنابراین هروقت کسی مکث کرد، فوراً رشتۀ کلام را به دست نگیرید و سعی نکنید که جملهاش را با کلمات خودتان تمام کنید. ۷. نگذارید حواشی تمرکزتان را از بین ببرد بیطرف باشید. زود نرنجید و اجازه ندهید که عادات و رفتار گوینده حواستان را از اصل مطلب دور کند. توجه داشته باشید که هر آدمی طرز بیان خودش را دارد. بعضیها دستپاچهتر یا خجالتیتر از دیگراناند؛ بعضیها لهجۀ محلی دارند یا حرکات دستشان زیاده از حد است؛ بعضیها دوست دارند موقع حرفزدن قدم بزنند و بعضی دیگر هم خوششان میآید که بیحرکت بنشینند. پس فقط و فقط به چیزی که گفته میشود توجه کنید و نگذارید که شیوههای فردیِ بیان مطلب حواستان را پرت کنند. ۸. به لحن گوینده گوش دهید حجم و لحن صدا، چیزهایی را به آنچه گفته میشود اضافه میکنند. یک گویندۀ توانا حجم صدا و لحنش را طوری تنظیم میکند که از دقت شنونده کم نشود. مردم در مواقع خاص از زیر و بَمی، لحن و حجم صدا برای رساندن مقصودشان کمک میگیرند و شما میتوانید با توجه به این نکات به اهمیت مطلبی که عنوان میشود پی ببرید. ۹. به طرز فکر گوینده گوش دهید نه فقط کلماتش باید از حرفهای طرف مقابلتان یک تصویر کلی برداشت کنید، نه اطلاعات تکهتکه و پراکنده. یکی از دشوارترین قسمتهای خوب گوشدادن همین توانایی برقراری ارتباط بین تکهپارههای اطلاعات برای رسیدن به طرز فکر گوینده است. برای کسب آسانتر این توانایی، به توجه کافی و پرهیز از حواسپرتی و تمرکز احتیاج خواهید داشت. ۱۰. منتظر نشانههای ارتباط غیرکلامی بمانید به اشارات و حرکات بدن، حالات چهره و حرکات چشمها دقت کنید. برای خوب گوشدادن فقط به گوشهای خود اکتفا نکنید؛ بلکه از چشمهایتان هم کمک بگیرید؛ یعنی حواستان به اطلاعات اضافهتری که از طریق ارتباط غیرکلامی منتقل میشوند نیز باشد. تکبهتک این اصول را در مکالمات روزمرهتان تمرین کنید. خوب گوشدادن مهارتی نیست که بتوانید در عرض یک شب بر آن مسلط شوید، چراکه ترک عادات قدیمی زمان میبرد. پس صبور باشید و برای تبدیلشدن به یک شنوندۀ سراپا گوش حسابی روی خودتان کار کنید.[5] تا اینجای مطالب نتیجه میگیریم: شنوایی یک موهبت خدادادی است و نتیجۀ سیر تکاملی موجودات بر روی زمین است، اما گوشدادن مهارتی است که نیاز به تلاش و تمرین مستمر دارد و البته این یک سوی ماجراست. انسان بُعد دیگری دارد که با آن دادههای دیگری را میتواند دریافت کند و به معرفت دست یابد. در بخش بعدی به عامل اصلی شنیدن و گوشدادن به ورای عالم مادی و مطالبی از این دست خواهیم پرداخت. پس با ما همراه باشید. ادامه دارد… --------- . ر.ک: سید احمدالحسن، کتاب توهم بیخدایی، ص۸۹. 2. ر.ک: سید احمدالحسن، کتاب توهم بیخدایی، ص۱۱۹. 3. برگرفته از سایت www.skillsyouneed.com. 4. همان. 5. همان کانگورو و داستان عامیانۀ طوفان نوح نویسنده: عباس احمدی در این نوشتار کوتاه قصد بر آن است تا شما خوانندۀ گرامی را با یکی از تفاسیر دور از عقل دربارۀ طوفان نوح آشنا کنیم تا عقل خود را در جزیرهای دور از دسترس قرار ندهید. طبق داستان عامیانۀ مشهور از طوفان نوح، تمام جانداران زمین قبل از وقوع طوفان بهسمت نوح رفتند و نوح آنها را در کشتی خود جای داد. در سِفر پیدایش تورات متداول امروزی آمده است: (از همۀ جانداران، از هر ذیجسدی، جفتی از هرگونه، به درون کشتی ببر تا آنها را با خود زنده نگاه داری. نر و ماده باشند. از هرگونه پرنده، از هرگونه چارپا و از هرگونه خزندۀ زمین، جفتی از هرگونه نزد تو خواهند آمد تا آنها را زنده نگاه داری...). [1] (چارپایان طاهر و چارپایان نجس، پرندگان و همۀ خزندگان روی زمین، دو به دو، نر و ماده، همان گونه که خدا به نوح فرمان داده بود، نزد نوح به کشتی درآمدند). [2] در این داستان عامیانۀ نقلشده در تورات مسائلی وجود دارد که بهوضوح باطل است؛ زیرا با حقایق ثابتشدۀ علمی در تناقض است. از جمله، مسئله جمعشدن یک جفت از تمام حیوانات در کشتی نوح که اشکالات زیادی به آن وارد است که این مقاله به مهمترین آن در اشاره میکنیم: حیوانات جزیرهها و خشکیهای جداافتاده، چگونه بهسوی نوح رفتند؟ مثلاً کیسهدارانی نظیر کانگورو چگونه از استرالیا که یک جزیره است خارج شدند؟ امروز ما میدانیم کیسهدارانی مانند کانگورو فقط در استرالیا و پاپوآ در گینهنو وجود دارند یا فوسا در ماداگاسکار. این حیوانات فقط در همین مناطق وجود دارند و در هیچ جای دیگر، نشانهای از آنها ثبت نشده است؛ بنابراین چگونه جانداران بومی ماداگاسکار یا استرالیا، خود را به نوح که احتمالاً در بینالنهرین یا اطراف آن زندگی میکرد، رساندهاند؟! همان طور که واضح است هیچ روشی برای خروج آنها وجود ندارد زیرا آبها مانعی بین آنها و نوح بودند. میلیونها سال پیش قارههایی که امروز مجموعۀ خشکیهای زمین را تشکیل میدهند در یک اَبَرقارۀ کلان به نام پانگهآ کنار هم جمع شده بودند که توسط اقیانوس پانتالاسا احاطه شده بود. پانگهآ حدود 200 میلیون سال قبل شروع به تجزیه کرد و طی میلیونها سال بعد قارههای مدرن شکل گرفتند. در ابتدا ابرقارۀ پانگهآ به دو ابرقارۀ گِندوآنا و لوراسیا تقسیم شد و از یکدیگر جدا شدند. قارۀ گِندوآنا که شامل آفریقا، آمریکای جنوبی، قطب جنوب، هند و استرالیا میشد حدود 180 میلیون سال قبل متلاشی شد؛ اما تا زمانهای زیادی استرالیا و قطب جنوب به هم متصل بودند و از 85 میلیون سال پیش تجزیه و جدایی آنها آغاز شد تا در حدود 30 میلیون سال قبل استرالیا بهطور کامل از قطب جنوب جدا شد. حال حتی اگر نوح را ساکن قطب جنوب بدانیم باید طوفان نوح طبق روایت عامیانه، قبل از 30 میلیون سال پیش رخ داده باشد! و این در حالی است که طبق روایت تورات از طوفان، حداکثر زمانی که میتوان برای وقوع طوفان در نظر گرفت حدوداً 4 هزار سال قبل از میلاد مسیح است! پس طوفان میلیونها سال بعد از جدایی استرالیا رخ داده است و هیچ راه توجیهی برای انتقال گونههای منحصربهفرد و بومی استرالیا و سایر خشکیهای جدا افتاده وجود ندارد. بنابراین این فقره از روایت عامیانه طوفان نوح که بین دینداران متداول است و از سِفر پیدایش اخذ شده است با حقایق ثابتشدۀ علمی در تناقض است و میتوانیم نتیجه بگیریم که یکی از بخشهای تحریفشدۀ کتاب تورات است. سید احمدالحسن دراینباره مینویسند: «... اشکال دوم: حیوانات جزیرهها و خشکیهای جدا افتاده، چگونه بهسوی نوح رفتند و چگونه دوباره به همان جزیرههای جدا افتاده بازگشتند، بدون اینکه در مسیر بازگشت آثاری از خود برجای بگذارند؟ سادهترین مثال، کیسهداران استرالیا و فوسا در ماداگاسکار است. این حیوانات فقط در همین مناطق وجود دارند و در هیچ جای دیگر، نشانهای از آنها ثبت نشده است. ... اگر یک مرد دینی ـچه یهودی باشد، چه مسیحی و چه مسلمانـ داستان نوح را به همان شیوۀ مرسوم و متداول عرضه بدارد، به این معنا که پس از طوفان، کیسهداران، همانند دیگر حیوانات، در منطقهای در عراق یا اطراف آن از کشتی نوح پیاده شدهاند، باعث میشود نگاه زیستشناسان و حتی افرادی با درک متوسط به این قصه چنین شود که آن را افسانهای صددرصد دروغین به شمار آورند و بگویند کسی که چنین ماجرایی را باور دارد، به لحاظ فکری شدیداً عقبمانده است. میلیونها سال است که کیسهداران فقط در استرالیا و نه در هیچ جای دیگر دنیا زندگی میکنند؛ زیرا آنها در این جزیرۀ جداافتاده تکامل یافتهاند.» [3] -------- 1. باب 6: 19 و 20. 2. باب 7: 8 و 9. 3. توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص 385 تا 387. کشتی نوح علیرضا پناهیان! بررسی ادعای علیرضا پناهیان در کشتی نوح بودن جمهوری اسلامی بهقلم: محمد شاکری شیخ علیرضا پناهیان از چهرههای معروف و رئیس اتاق فکر رهبری ایران در دانشگاههاست. او بیشتر از آنکه یک روحانی آزاداندیش حوزوی باشد یک مرید تمامعیار رهبران جمهوری اسلامی است. او سعی میکند تمام نواقص نظام سیاسی حاکم را توجیه کرده و به آیندۀ دینی و سیاسی روشن بشارت دهد. هر از چندگاهی برخی از سخنانش نُقل محافل شده و جنجالآفرینی میکند. او در آخرین سخنانش در برنامۀ جهانآرا در شبکه «افق» صدا و سیما از کشتیِ نوحِ انقلاب اسلامی ایران سخن گفت. او در قسمتی از این گفتوگو گفت: «ما در حال ساختن کشتی نوح هستیم. کشتی نوح وقتی داشت ساخته میشد خیلیها میگفتند این یعنی چی حالا؟ این چه فایدهای داره؟ وقتی طوفان آمد معلوم شد این کشتی فایدهاش چی بود. بله، ممکن است خیلی از این اقداماتِ در واقع نوحوارانه خوب دیده نشه ولی فردا که ثمرۀ خودش رو نشون داد، هوشمندان جامعه میتونند این فردا رو نشون بدن. این اون فردایی است که آقا میبینه و راحت امیدواره. نگاه واقعی و رئال و کاملاً دقیق داره صورت میگیره.» ماجرای حضرت نوح و طوفان و کشتی اگرچه یک داستان معروف و پرتکرار است، اما عدم توجهِ دقیق به ماجرا و نکات کلیدی آن باعث شده است تا کسانی مثل علیرضا پناهیان از این ماجرا برای بیراهۀ خودشان شاهد بیاورند و صرفاً با استفاده از کلمات جذابی همچون کشتی نوح عوامفریبی کرده و بهصورت غیرمستقیم رهبری ایران را نوح و پرچمش را پرچم هدایت معرفی کنند. برای فهم درست ماجرای طوفان نوح باید به چند نکتۀ کلیدی توجه کنیم. اینکه نوح که بود و چه ادعایی داشت؟ و اینکه طوفان چه طوفانی بود و به چه دلیل اتفاق افتاد؟ و اینکه کشتی نوح برای چهکسانی ساخته شد؟ ادعای نوح پیامبر و دلیل ایشان پیامبران الهی غیر از اینکه وصی و جانشین خویش را بهصورت مستقیم تعیین می¬کردند بشارتها و توصیفاتی نیز برای پیامبری باقی می¬گذاشتند که در آینده خواهد آمد تا از این طریق بتواند حقانیت خویش را اثبات کند. حضرت آدم فرزندش شیث را وصی خود قرار داد و به او وصیت کرد و در ضمن وصیت، به آمدنِ نوح بشارت داد و اوصافش را متذکر شد. همچنین نوح به فرزندش سام وصیت کرد و او را بهعنوان وصیِ بعد از خودش انتخاب کرد و در عین حال از آمدن هود خبر داد. حضرت یوسف در هنگام وفاتش به ببرز بن لاوی وصیت می¬کند و در ضمن آن به آمدن موسی بن عمران بشارت می-دهد. حضرت موسی، یوشع بن نون را وصی و جانشین خویش قرار داد و در ضمن این وصیت به آمدن مسیح بشارت داد؛ و حضرت مسیح، شمعون بن حمون را وصی و جانشین خویش قرار داد و در ضمن آن نصوصی برای محمد (ص) به جا گذاشت و از آمدن ایشان خبر داد؛ و محمد (ص)، علی(ع) را وصی خویش قرار داد و در ضمن آن به آمدن مهدی(ع) بشارت داد و اوصافش را متذکر شد. حضرت آدم در وصیت خویش به شیث فرمود: «...پسرم! خدا مرا در زمين فرود آورد و خليفۀ خويش و حجت بر مردم قرار داد. من سفارش و دستور خدا را به تو ابلاغ كردم و تو را حجت بر مردم قرار دادم. مبادا از دنيا بروی مگر اينكه حجتی تعيين كنی و وصیای برای خود قرار دهی و همان صندوق را ـبا محتوياتش همان طوری كه من به تو سپردمـ به او بسپاری. به او بگو از فرزندان من مردی بهنام نوح خواهد آمد كه در زمان پيامبری او طوفان مىشود و مردم غرق می¬شوند. هركس سوار كشتی او شود نجات میيابد و هركس تخلف جويد هلاک میشود. به جانشين خود سفارش كن صندوق را حفظ كند. او نيز هنگام وفات بهترين فرزند و شايستهترين آنها را جانشين قرار دهد و صندوق را با آنچه در آن است به وصی خود بسپارد. بايد هر وصی وصيت خود را در همان صندوق بگذارد و اين سفارش را به يكديگر بنمايد. هركس نبوت نوح را درک كرد با او سوار كشتی شود و صندوق را با محتوياتش در كشتی گذارد. مبادا از نوح تخلف ورزند.» [1] موقع بعثت و ظهور حضرت نوح همین بشاراتِ جدّ ایشان حضرت آدم، بیّنه و معرفینامهای شد برای اثبات حقانیتش؛ اما بهدلیل اینکه مردم بهصورت کاملاً روشن و عیان و مطابق آنچه مورد میلشان بوده از این بیّنه و معرفینامه اطلاع نداشتند به بهانهآوردن روی آورده و انتظار داشتند حضرت نوح با علامات و معجزات آنچنانی بر آنها برتری داشته باشد و زیر بار این بیّنه و رحمت الهی نرفتند: (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلاَّ بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذينَ هُمْ أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأْيِ وَ ما نَرى لَكُمْ عَلَيْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبينَ؛ اشراف كافر قومش [در پاسخ ادعای نوح] گفتند: ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبينيم! و كسانی را كه از تو پيروی كردهاند، جز گروهی اراذل سادهلوح، مشاهده نمیكنيم؛ و برای شما فضيلتی نسبت به خود نمیبينيم؛ بلكه شما را دروغگو تصور میكنيم). [2] نوح در مقابل تکذیب مردم و اینکه او را دروغگو خواندند فرمود: (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتاني رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ؛ گفت: اگر من بیّنه¬ای از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد که بر شما مخفی مانده است [آيا باز هم رسالت مرا انكار میكنيد]؟! آيا ما میتوانيم شما را به پذيرش اين بیّنه مجبور سازيم، با اينكه شما كراهت داريد؟). [3] بنابراین نوح کسی بوده که از طرف پروردگارش بیّنه و نصّی داشته و جدّش آدم ابوالبشر بر آمدن او بشارت داده است. پس بهتر است جناب علیرضا پناهیان برای پیداکردن نوحِ زمانه بهدنبال روایات اهل بیت پیامبر (ص) باشد تا ببیند ایشان چهکسی را به عنوان پرچمدار و صاحب کشتی نجات در عصر ظهور قرار دادهاند. آیا جناب پناهیان فراموش کردهاند که ائمه (ع) به آمدن یمانی بشارت دادند و تأکید کردند که در بین پرچمها، پرچم حق و هدایت از آنِ یمانی است؟ او را چه شده است که اینک خراسانیِ ذهنش را صاحب کشتی نوح معرفی میکند؟ او در گذشته بهصراحت و بدون بیان دلیل معتبر، برای مریدان خویش فتوا داده بود که ادعای سید احمدالحسن صحیح نیست. چگونه کسی که نسبت به صاحب پرچم حق و هدایت کفر میورزد ادعای ساختن کشتی نوح میکند؟ مگر نوح، بیّنه و نصّ مخفی خویش را دلیل نبوت خود اعلام نکرد؟ مگر ائمه (ع) نفرمودند که صاحبالامر را با وصیت پیامبر بشناسید و هر آنچه دربارۀ شناخت قائم باعث شبهه و مشکل شود وصیت پیامبر شایسته شبهه و مشکل نیست؟ [4] آری، خوب است به آیات قرآن دقت کنید و ماجرای حضرت نوح را با دقت بیشتری بخوانید. کافرانی که نوح را متهم به دروغگویی کردند، نصّ و بیّنۀ نوح را نادیده انگاشته و به ظاهر توجه کردند و سه بار گفتند ما تو را نمیبینیم...؛ ما تو را نمیبینیم مگر اینکه بشری مثل ما هستی و ما تو را نمیبینیم مگر اینکه پیروانت انسانهای سادهلوحی هستند و ما تو را نمیبینیم مگر اینکه بر ما بهظاهر فضیلتی نداری. آری، آنچه باید دیده شود نادیده انگاشته میشود در نتیجه گفته میشود: «بَلْ نَظُنُّكُمْ كاذِبينَ؛ ما معتقدیم شما دروغگویید.» و اما آنچه باید نادیده گرفته شود معیار حق و باطل میشود. امروز نیز جناب پناهیان نص و وصیت بر سید احمدالحسن را نادیده و بیارزش انگاشته و از طرفی آنچه را که بیارزش است دلیل بر اعتبار خود و کشتی خود قرار داده است. ماهیت طوفان نوح اما طوفان نوح چه طوفانی بوده است و با طوفانِ پیشِروی پناهیان چه تفاوتی دارد؟ طوفان نوح در نتیجۀ انکار و کفر به خلیفۀ خداوند بوده است؛ همان خلیفهای که نصّ آدم را دلیل و معرفینامۀ خود اعلام کرد. طوفان نوح عذاب الهی بود و طبق نصّ صریح قرآن هیچ عذابی نازل نمیشود مگر اینکه از قبل رسولی فرستاده شود: (وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً؛ و ما هيچ قومی را عذاب نمیكنيم مگر اینکه رسولی را بفرستيم). [5] حال جناب پناهیان انذار کدام طوفانِ عذاب را میدهد؟ کدام رسول و فرستاده بهسمت مردم آمده است و در نتیجۀ انکارِ مردم، او در حال ساختن کشتی برای دراَمانماندن از عذاب الهی است؟ نکند رهبران شما به رسالت برگزیده شدند و مردم بیاطلاعاند؟ نصّ و بیّنهای که ندارند، نام و اوصافشان هم در کتب مقدس و قرآن و روایات نیامده است، معجزه هم که ندارند جز فقر و فساد و بیدینی مردم؛ پس این رسالت از کجاست و این عذاب پیشِرو بهخاطر کدام گناه است؟ از قضا پیامبران الهی مردمِ بیدین را دیندار کرده و با خدا آشنا میکردند در حالی کهِ این رسالت شما مردم دیندار را روزبهروز از خدا و دینش بیشتر بیزار میکند؟ بهراستی قرار بر این بود که این انقلاب باعث رشد و تعالی اسلام شود نه اینکه برعکس شده و هرآنچه توانستهاید از اسلام برای نظامتان خرج کردهاید تا اینکه کفگیر به تهِ دیگِ اسلام رسیده است و بسیاری از مردم و بهخصوص نسلهای جوان و آگاه تنها بهدلیل عملکردهای اشتباه شما با اصل خدا و دینش به خصومت پرداختهاند و شما همچنان از رو نمیروید. رسول آخرالزمان که انکار آن مایۀ عذاب است همان یمانی و مهدی اول است که امروزه با نصّ و وصیت پیامبر خودش را بر شما اثبات کرده است و شما آن را تکذیب کردهاید: (قُلْ إِنِّي عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ؛ بگو (ای پیامبر): من همراه بیّنه¬ای از سمت پروردگارم هستم در حالی که شما آن را تكذيب كردهايد!). [6] زمانی که تمام ثروت و قدرت و حکومت در دستان شماست دیگر چه لزومی برای نزول عذاب است برای نابودی مخالفان شما؟ در زمان نوح قدرت به دست اشراف و بزرگان بود و آنها انصار و تابعین نوح را عدهای اراذل و سادهلوح میدانستند؛ لذا عذاب الهی آنها را فراگرفت؛ اما امروزه دقیقاً امر برعکس است و شما در جایگاه مخالفان نوح قرار گرفتهاید و قدرت و ثروت و حکومت دست شماست و مخالفان خود را عدهای اراذل و مغرض و سادهلوح میپندارید. امروز این شمایید که با قدرت، هر فکر و عقیدۀ مخالفی را با زور و سرنیزه سرکوب میکنید. انصار سید احمدالحسن در حکومت ایران تنها بهدلیل اعتقادات خویش زندانی میشوند و تنها برای حق آزادی خودشان که مانند همه هموطنان در کنار خانوادۀ خود باشند دست به اعتصاب غذا میزنند. این سرکوب و ظلم تنها دربارۀ دعوت یمانی اتفاق نمیافتد و شامل حال دیگر مظلومان هم میشود. حال با همۀ این وضعیت شما مستحق عذاب و طوفانید یا مخالفان شما؟ قرار بر ساختن کشتی نوح نبود. آنچه وعده دادید و قرار با مردم بود، استقلال و آزادی بود که امروز نه استقلالی مانده و نه آزادی. وقتی کسی حق ندارد خلاف تفکرات شما ـدر هر زمینهایـ حرکتی کند که دیگر آزادی نخواهد داشت! نصیحت به پناهیان به جناب پناهیان توصیه میکنم کتابی را که خودش نوشته است دوباره و چندباره بخواند و تأمل کند و متوجه باشد که خودش دانسته یا ندانسته جزو کسانی قرار گرفته است که با فکرهای عامیانه شایسته مذمت و سرزنش هستند. او در کتابش «انتظار عامیانه عالمانه عارفانه» در شرح نگاه عامیانه نوشته است: «نگاه عامیانه یعنی نگاهی سطحی به مفاهیم و مسائل عمیق داشتن، و به اندک آگاهی دربارۀ هر چیزی اکتفاکردن... نگاه عامیانه یعنی نشستنِ گمانهزنی جای تدبر و اندیشه و بابشدنِ استنباط بیاستدلال.» اکنون جناب پناهیان خود در ورطۀ نگاههای عامیانه گرفتار شده است و با خیالپردازی از سیاستهای جهانی و منطقه خود را در مسیر کشتیسازی دیده و از هر استنباط بیاستدلالی در مسیر میل خویش دفاع میکند. او نوشته است: «نگاه عامیانه که در همۀ جوامع و فرهنگها جریان دارد به عوام اختصاص ندارد. گاهی اوقات تحصیلکردهها و خواص جامعه نیز دچار عوامزدگی میشوند.» سؤال این است چرا جناب پناهیان از کنار روایات مهدوی و شخصیت زمینهساز یمانی و مهدی اول در روایات بهراحتی میگذرد، اما برای راه و مسیر بیدلیل خود چنین لفّاظی میکند؟ شاید جوابش همان باشد که خود نوشته است: «ترویج یک نگاه عامیانه میتواند عوامل متعددی داشته باشد. یکی از عوامل طبیعی آن قابل پذیرشتر بودن نگاه سطحی نسبت به یک نگاه ژرف و عمیق است که از پیچیدگیهای خاصی برخوردار بوده و درک آن برای عوام دشوار است. یکی دیگر از عوامل ترویج نگاه سطحی و غلط آن است که معمولاً چنین دیدگاههایی با اهواء نفسانی بیشتر تطبیق دارند و هوای نفْس بهصورت پنهان یا پیدا اندیشۀ انسان را به همراهی و حتی دفاع از سخن غلط وادار میکند.» [7] --------- 1. تفسیر عیاشی، ج 1 ص 307. 2. هود، 27. 3. هود، 28. 4. تفسیر عیاشی، ج1 ص 65. 5. اسراء، 15. 6. اعراف، 57. 7. علیرضا پناهیان، انتظار عامیانه عالمانه عارفانه، ص13ـ14.