نشریه زمان ظهور 154
رابطه علائم ظهور با شناخت منجی موعود | قسمت سوم بهقلم: شیخ عباس فتحیه برای مطالعۀ قسمت اول و دوم به هفتهنامۀ شمارۀ 149 و 150 مراجعه کنید. در دو بخش گذشته بیان شد که بهطور کلی سه رویکرد دربارۀ جایگاه و اهمیت و نقش علائم ظهور در شناخت منجی موعود وجود دارد: رویکرد اول، این نشانهها را بیاهمیت و احیاناً راهزن و موجب انحراف میداند و مردم را فقط به شناخت تکلیفشان در عصر غیبت (یعنی اطاعت از رأی مجتهدان مشخصی) ملزم میداند. این دیدگاه را که در مقابل اصل امامت و مهدویت، یک موضع کاملاً سلبی محسوب میشود بهاختصار نقد کردیم. رویکرد دوم، این نشانهها را بهطور کامل و با همان معنای ظاهریشان دارای اهمیت و ارزش ذاتی و تنها راه محکزدن و شناخت منجی میداند. این دیدگاه را که اساساً چیزی به معنای متشابهات در احادیث و لزوم بازگشتدادن متشابهات به محکمات را به رسمیت نمیشناسد و بیشتر از سوی اخباریهای افراطی و نیز پیروان مکاتب کلامی قشریگرا ترویج میشود نیز به اختصار مورد نقد قرار دادیم. اکنون وقت آن است که دیدگاه خود در این موضوع را بهروشنی بیان کنیم؛ همان رویکرد سوم که معتقدیم آن دیدگاه صحیح مذهب اهلبیت (علیهمالسلام) و شیعیان آنهاست. توضیح رویکرد سوم (تفکیک علائم ظهور) رویکرد سوم در تحلیل رابطهٔ علائم ظهور با شناخت منجی موعود بر هفت پیشفرض و مقدمه استوار است: ۱. بین نشانههای زمان ظهور قائم و نشانههای خود شخصیت قائم تفاوت وجود دارد. ۲. بین اتفاقات و نشانههای قبل از ظهور با حوادث و نشانههای زمان ظهور یا بعد از ظهور منجی موعود تفاوت وجود دارد. ۳. بین نشانههای محکم با نشانههای متشابه و رمزآلود تفاوت وجود دارد. ۴. در نشانههای ظهور امکان بداء و تغییر و محو وجود دارد. ۵. ممکن است در بیان برخی حوادث و نشانهها تقیه صورت گرفته باشد. ۶. امکان بداء و تقیه و تشابه در همۀ نشانهها و نصوص دینی وجود دارد، مگر در سنت قطعی و تبدیلناپذیر الهی برای شناخت شخصیت موعود یا قانون معرفت حجت یا روش امامشناسی. ۷. بین نشانههای ظهور با شرایط و اسباب ظهور تفاوت وجود دارد. باورمندان به رویکرد سوم معتقدند که تنها یک مسئله محکم و ناگزیر وجود دارد و آن قانون و سنت جامع و محکم و ثابتی است که همه حجتهای خدا با آن شناخته شدهاند و به آن طریق، خودشان را معرفی کردهاند و مؤمنان در طول تاریخ برای اثبات حقانیت همه حجتهای خدا از همان روش استفاده میکنند و خدا و فرستادگانش برای شناخت شخصیت منجی موعود نیز همین ضابطه و روش را ارائه کردهاند؛ پس اصحاب رویکرد سوم تمام توجهشان را معطوف شناخت شخصیت منجی موعود از طریق همین قانون محکم و ثابت میکنند، سپس نشانههای زمان ظهور او را شناخته و تطبیق میدهند و تصدیق میکنند؛ گرچه شاید برخی از اصحاب رویکرد سوم ابتدا نشانههای ظهور منجی موعود را بهطور اجمال بفهمند و با جدیت بهدنبال یافتن منجی موعود از طریق قانون معرفت حجت بروند. از هریک از این دو راه، نهایتاً مصداق موعود را میشناسند و سایر اخبار و آموزهها و تکالیف را با استفاده از کلمات و آموزههای خود منجی رمزگشایی میکنند و باز از همین طریق متوجه میشوند که چه نشانهها و نصوصی مورد بداء قرار گرفته یا از روی تقیه صادر شده است. در واقع، این رویکردِ شیعیان اهل بیت (علیهمالسلام) و همه پیروان انبیا (علیهمالسلام) در طول تاریخ بوده که بهدنبال شناختن حجت خدا بودهاند و خود را سنگ محک و مقیاس حقایق حساب نمیکردند و توهم خودعالمپنداری نداشتند تا منجی را با معلومات و مفروضات خود بسنجند؛ بلکه ریز و درشت آموزههای دینی را از ولیّ معصوم خدا میپرسند و معنای نصوص و آموزههای دینی گذشتگان را نیز بر او عرضه میکنند تا معنای صحیح آنها را برایشان بازگشایی کند. اکنون که دانستیم رویکرد اول (بیاهمیتی و راهزنی علائم ظهور) و رویکرد دوم (اهمیت و موضوعیت مطلق علائم) نادرست بودند، لازم است درستی ۷ پیشفرض رویکرد سوم و نتیجۀ آن را با دلایل عقلی و نقلی کافی اثبات کنیم. ادامه دارد... مروری بر نظرات سید محمدصادق روحانی در مهدویت؛ قسمت دوم عجز محمدصادق روحانی در پاسخ به چگونگی فایدۀ امام غایب و فلسفۀ غیبت به قلم: محمد شاکری علت و فلسفۀ غیبت امام زمان(ع) از مسائل مهم مهدوی و دغدغۀ بسیاری از محققان ریزبین این عرصه است. این مسئله و حل این پرسش که چرا و به چه دلایلی امام زمان(ع) به مدت طولانی در غیبت به سر میبرند از اهمیت بالایی برخوردار است. مهمبودن این بحث از آنجایی روشن میشود که مخالفان مذهب تشیع از دیگر فِرَق اسلامی یا حتی مخالفان غیرمسلمان بر این غیبت طولانی خرده میگیرند و در برخی مواقع با استهزا و بیادبی با شیعیان برخورد میکنند. اینکه چرا امام محمد بن الحسن(ع) به غیبت رفتند؟ یا چرا این غیبت این همه زمان به طول انجامید؟ یا اینکه اصلاً این غیبت به چه معنا و مفهومی است و چطور با تمامیت و کاملبودن دین اسلام سازگاری دارد؟! و در نتیجه آیا امام مهدی(ع) در زمان غیبت فایدهای دارند یا خیر؟ و اینکه مردم و شیعیان در زمان غیبت چه وظیفهای دارند؟ این سؤالات و این شبهات کاملاً درست و منطقی و بهجا پرسیده میشود و نمیتوان به ذهن فعال این جماعتِ پرسشگر خرده گرفت. چند سؤال زیر از سید محمدصادق روحانی پرسیده شد و وی چنین پاسخ دادند: «س 17: فلسفۀ وجود امام غایب چیست؟ فلسفۀ وجود آن حضرت بهطور اختصار همان فلسفۀ لزوم وجود خورشید است که اگر خورشید روزی خاموش شود عالم متلاشی میشود. بقای جمیع عوالم وابسته به وجود آن امام است و بسط کلام موکول به محل دیگر است. س 18: حضرت امام عصر(ع) در حالت غیبت چه سود و بهرهای میرسانند؟ از حضرت امام رضا(ع) روایت شده است: اگر زمین لحظهای از وجود حضرت حجت خالی شود بیگمان زمین اهلش را در خود فرو خواهد برد. روایاتی از این دست بسیار است و این روایت بهصورت خلاصه بیان میدارد که وجود حضرتش سبب امنیت جهانیان از همه لحاظ است. س 20: وظیفۀ حضرت امام زمان(ع) در زمان غیبت چیست؟ وظیفۀ حضرت امام زمان(ع) در زمان غیبت همان وظیفۀ پدران گرامیشان(ع) در زمان حضورشان است. ایشان تمامی نقشهای امامت و خلافت الهی را برعهده دارند مگر اموری مانند تبلیغ مستقیم که بهدلیل موانع امکانپذیر نباشد. س 21: در زمان غیبت مخصوصاً در عصر حاضر وظیفۀ ما چیست؟ عمل به وظایف شرعیه و انتظار فرج و توسل به آن حضرت و واسطهنمودن آن بزرگوار برای همۀ امور دنیا و آخرت؛ چون واسطۀ فیض الهی، آن بزرگوار است.» [1] مشاهده میکنید که این مرجع تقلید در پاسخ دو سؤال اول دربارۀ فایدۀ امام غایب(ع) اشاره به این نکته میکند که حضور و وجود امام زمان(ع) برای بقای جهان و طبیعت و انسان لازم و ضروری است؛ یعنی این جهان بدون حضور امام معصوم فرصتی برای بقا و حیات انسان نخواهد داشت. این فایده اگرچه صحیح است و خداوند اراده کرده است که زمین بدون حجت الهی حق بقا نداشته باشد، اما یقیناً آنچه در ذهن سؤالکننده ایجاد شده و میشود این است که امام چه فایدهای برای دین خدا و هدایت و سعادت مردم دارد؟ این از آن جهت است که اصل امامت در دایرۀ دین و فعالیت دینی معنا پیدا میکند؛ اینکه خداوند رسولان و امامانی را برای هدایت و نجات و تبلیغ مردم انتخاب میکند و مردم با آنها ارتباط گرفته و از دستورات و ارشادات آنها استفاده کرده و بهره میبرند. فایدۀ پیامبران و اوصیای الهی در حضور آنها بوده است و یقیناً غیبت آنها یعنی ازدستدادن یک نعمت بزرگ که برای هدایت بشر در مسیر زندگی انتخاب شده بودند. حال چگونه امامی که هیچ دسترسی به او وجود ندارد میتواند برای مردم و دین آنها فایده داشته باشد؟ امام غایب از پاسخ به کوچکترین احکام شرعی طهارت و نجاست تا بزرگترین مشکلات و وقایع پیشآمده در طول زندگی مردم محروم است و مردم هیچ دسترسیای به ایشان نداشته و مجبور بودهاند برای حل مسائل و احکام و وقایع خویش دست به دامن انسانهای غیرمعصوم شوند. از نظر یک مسلمان سنّیمذهب این جای سؤال است که شیعیان باور دارند مسلمانان بعد از پیامبر (ص) به امامی معصوم و منتَخب الهی محتاجاند و مردم نمیتوانند خودشان راه اسلام و پیامبر را در شئون مختلف اداره کنند؛ اما چگونه معتقدند هزار و اندی سال است که همان امام معصوم از دسترس مردم خارج است و هیچ ایرادی به دین و سنت نبوی وارد نیست و مردم توانایی دارند بدون حضور امام معصوم بر مسیر کمال و دینداری باقی بمانند و شگفتانگیزتر اینکه معتقدند این مدت طولانی ممکن است بسیار طولانیتر از این زمان شود! اگر فایدۀ امامتِ امام این است که وجود نازنینش باعث حفظ زمین و آسمان برای مردم میشود و فرقی بین حضور و غیبت او نیست، پس عملاً مردم در دینِ خودشان احتیاجی به امام نداشته و ندارند و لزومی نداشت اصرار بورزیم که مردم حتماً بعد از پیامبر (ص) به امامی معصوم محتاجاند که از سمت خدا و رسولش انتخاب و تأیید شده باشد. همچنین آنچه موجب اشتباه در پاسخ به این شبهه میشود این است که شیعیان از علما و غیر آنها بهتبع وجود روایاتی که فرموده است امام غایب همانند خورشید پشت ابر روشنایی میبخشد، [2] گمان کردهاند امام معصوم همانند حضورش فایدهبخش است. این درست است که امام معصوم همچون خورشیدِ پشت ابر روشنایی دارد، اما این نمیتواند پاسخ شبهۀ مذکور باشد؛ زیرا آنچه از طرف پیامبر بهعنوان وجهِ کمال و تمامیت دین معرفی شده است وجود و حضور امام معصوم در بین مردم است تا بتواند حاکمیت و رهبری جامعه را به دست بگیرد. به بیان دیگر آنچه سنت دین اسلام بوده است و سالها شیعیان در مناظرات و گفتوگوهای خودشان با اهلسنت بر آن تأکید کردهاند، لزوم خورشیدِ بدون ابر و پوشش بوده است نه خورشیدِ پشت ابر. امام معصوم میتواند در زمان غیبت خویش روشناییبخش باشد، همان طور که اگر از دنیا برود و وفات کند نیز باز شعاع انوار قدسی ایشان مردم را بهرهمند خواهد ساخت. اما سؤال حقیقی چیز دیگری است که امثال سید محمدصادق روحانی از پاسخ به آن عاجزند. عجیب این است که در ذهن این مرجع نیز احتمالاً این سؤال و شبهه وجود داشته که آیا امام غایب وظایف امامت خودش را عملی نکرده است؟ لذا در پاسخ به این سؤال که وظیفۀ امام در غیبتش چیست میگوید: «وظیفۀ حضرت در زمان غیبت همان وظیفۀ پدران گرامیشان(ع) در زمان حضورشان است. ایشان تمامی نقشهای امامت و خلافت الهی را برعهده دارند، مگر اموری مانند تبلیغ مستقیم که بهدلیل موانع امکانپذیر نباشد.» چطور امکان دارد یک مرجع چنین سخنی بر زبان براند؟ آیا امام زمان(ع) در زمان غیبتش همان وظایف حضور ائمه(ع) را انجام میدهد؟ استثنا کردن تبلیغ مستقیم از وظایف امام، دیگر چه نقش سازندهای از امامت امام باقی میگذارد؟ امامی که غیبتش برای مردم و دینشان همانند وفات اوست و مردم در زمان غیبتش در فترت به سر میبرند دیگر چگونه وظایف امامت را همچون پدران خویش انجام میدهد؟ واضح است که آقای روحانی توان پاسخ عالمانه و قانعکننده به این شبهات را نداشته و خواسته است از پاسخ حقیقی در این موضوعات طفره رود. همچنین در پاسخ به این سؤال که وظیفۀ مردم در زمان غیبت چیست نیز به یک پاسخ کلیشهای پناه برده و مثل دیگران مردم را سفارش به انجام وظایف شرعیه و انتظار فرج میکند که البته معنای دقیقی از همین دستور نیز ندارد؛ بهعبارت دیگر، نه مفهوم قابلتوجهی از انتظار فرج به دست میآید و نه انجام وظایف شرعیه. تا زمانی که علما و بزرگان و مراجع نتوانند معنای درستی از چرایی و فلسفۀ غیبت ارائه کنند، یقیناً نخواهند فهمید که چه بر سر دینی آمده است که تمام تلاشش بر این بود که مردم جامعه به رهبر و حاکمی معصوم مراجعه کنند و دین و احکام و اعتقادات خویش را از آنها گرفته و در همۀ امور به آنها مراجعه کنند. امام مهدی(ع) در پاسخ اسحاق بن یعقوب که سؤالاتی را توسط محمد بن عثمان به ایشان رسانده بود دربارۀ علت غیبت فرموده است: «وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ...؛ و اما دربارۀ علت غیبتی که واقع شده است خداوند عزوجل میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردید از اموری نپرسید که اگر برایتان روشن شود موجب ناراحتی شما میشود.» [3] در حقیقت علت و فلسفۀ غیبت امام زمان(ع) پاسخی عالمانه و منطقی دارد، نه اینکه با پاسخهای کلیشهای از اصل موضوع فرار کرده و صرفاً مردم را به انجام وظایف شرعیه و توسل و انتظار فرج توصیه کنیم. برای پاسخ به چرایی غیبت امام زمان(ع) به خطبۀ اکمال دین سید احمدالحسن مراجعه کنید. --------- . امام زمان (ع) از ولادت تا ظهور، ص 34 و 36. 2. کمالالدین و تمام النعمة، ج2، ص 485. 3. مائدة، 102؛ کمالالدین و تمام النعمة، ج2، ص 485. مفهومشناسی حاکمیت الله؛ چگونگی مواجهه با دیگر حکومتها و جایگاه انتخابات محمد هادی قرهداغی طبق آموزههای همه ادیان الهی، حق حاکمیت فقط از آنِ خدا و خلفای منصوب از جانب خداست. خالق و مالک جهان خداوند متعال است و هیچ مخلوقی حق ندارد بدون اذنِ خدا در مُلکِ او تصرف کند. خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ : «بگو: بار خدایا، تویی که فرمانفرمایی؛ هر آن کس را که خواهی، فرمانروایی بخشی؛ و از هر که خواهی، فرمانروایی را باز ستانی؛ و هر که را خواهی، عزت بخشی؛ و هر که را خواهی، خوار گردانی؛ همه خوبیها به دست توست، و تو بر هر چیز توانایی.» [۱] سید احمد الحسن در کتاب "عقائد الاسلام" مینویسند: «اصل در ولایت بر مردم، این است که مخصوص خداست و استخلاف (جانشینی) فرع بر این اصل است. لذا خلیفۀ خدا ولایتش فرع بر ولایت خداست و کسی حق ندارد ولایت خدا را به کس دیگری منتقل کند مگر با دلیل شرعی قطعی.» [۲] اما خلافت و جانشینیِ مشروع برای خدا در زمین به چه معناست؟ خدای متعال طبق سنتی تبدیلناپذیر، همواره از میان بندگان با اخلاص خویش، جانشینانی را برای تعلیم و تزکیۀ مردم و اعمال ولایت تشریعی خویش برمیگزیده است. هر حاکمیتی متشکل از دو بخش "قانونگذاری" و "اجرا" است و از آنجا که تشریع و قانونگذاری امری متجدّد و بِروز است؛ بهناچار مجریِ تشریع الهی باید خود متصل به وحیِ از جانب خداوند سبحان باشد تا حکم هر مسئلۀ جدید و حادثی را از او دریافت کند. بنابر این، برقراری حاکمیت الله و اجرای خواست و ارادۀ خدا در زمین جز با تسلط و اشراف خلیفۀ معصوم او بر امور محقق نمیشود. آری، حجج الهی "عالِم" به دین و ارادۀ خدا در هر زمان هستند و توسط خدا و حجتهای پیشین "معرفی" میشوند تا پیروی شوند و حاکمیت خدا را بر زمین محقق سازند، و اساسا یکی از نشانههای همیشگی آنان، در کنار برخورداری از "معرفینامه" و "علم الهی"، این است که به "حاکمیت خدا" فرا میخوانند و دیگر اقسام حکومت را مشروع نمیدانند. سید احمد الحسن دلیل و نشانه بودن "دعوت به حاکمیت الله" را چنین شرح میدهند: «زمین هرگز از هدایت و حق خالی نخواهد شد، و اگر از پرچم برافراشتهای که دعوت به حاکمیت خدا بکند خالی باشد، باید بگوییم که در آن هنگام زمین از هدایت و حق تهی است. پس دعوت به حاکمیت خدا به خصوص هنگامیکه داعی به سمت حق (خلیفه خدا) تنها کسی است که به آن دعوت میکند، دلیلی برای طالبان شناخت حق است که دلیل نص و وصیت پیشین را تأیید میکند، یعنی دعوت به حاکمیت خدا با انضمام به نص، دلیلی بر حقانیت خلیفهی خدا خواهد بود، یعنی دلیلی است که نص را یاری میکند و یقین مؤمنان به حقانیت او را فزونی میبخشد.» [۳] ایشان همچنین، در توضیح تطبیق این نشانه بر خویش - به عنوان وصی و فرستاده امام مهدی (ع) و یمانی موعود - چنین مینویسند: «میگویم: در میدان چه میبینی؟ همگان به شکلی به سوی تنصیب از جانب مردم و حاکمیت مردم دعوت میکنند؛ و در ایران (خراسان) سید خامنهای متصدی اداره علنی امور شده است به اعتبار اینکه او ولی فقیه است (یعنی برای تصدی امور، امامت را بازسازی میکند ...)، در عراق نیز سید محمود حسنی به همین گونه است و سید سیستانی به انتخابات فرا میخواند و ... و ... و همگی به حاکمیت مردم دعوت میکنند. تنها همین دعوت مبارک یمانی است که دعوت کننده به تنصیب الهی است نه هیچ کس دیگر و تاکید میکنم، نه هیچ کس دیگر ...» [۴] سید احمد الحسن در توضیح جایگاه معصوم در سیستم سیاسی حاکمیت الله مینویسند: «شخص مسلط بر خون مردم و دستورات صلح و جنگ و نظایر اینها، مثل تنفیذ حکمهای اعدام، باید الهی و معصوم باشد، وگرنه فسادهای بزرگی رخ داده، خونهای زیادی به هدر میرود ...» [۵] دکتر علاء السالم نیز به عنوان سخنگوی رسمی دفتر سید احمد الحسن در مصاحبه با تلویزیون ماهوارهای "دجله" عراق در این باره چنین میگویند: «اگر از بنده بخواهید که به شکل مختصر حاکمیت خداوند را بیان کنم، اینگونه است که مردی که نسبت به خونها چیره و مسلّط است ... یا به تعبیری سیاسی امروزه: "فرمانده کل نیروهای مسلح"، این فرد باید به شکل دینی تأیید شده باشد. به این معنا که یا خلیفه خداوند باشد، یا اینکه از سوی خلیفه خداوند منصوب شده باشد؛ یا حداقل جایگاهش از سوی خلیفه خداوند تأیید شده باشد.» [۶] حال، آیا این اعتقاد بنیادین، به معنای دشمنی دعوتهای الهی با حکومتهای غیر شرعی است؟ هرگز! بلکه نحوه تعامل با حکومتهای موجود، بستگی به رأی و نظر معصوم (ع) در هر زمان دارد؛ حتی این امکان وجود دارد که امام معصوم (ع) در جامعهای که هنوز آمادگی پذیرش حاکمیت الله را ندارد، پیشنهادهایی برای کاهش نسبی مفاسد موجود ارائه کند و این مطابق با حکمت و رحمت اولیای الهی است. در همین راستا میبینیم سید احمد الحسن که با نگرانی، اوضاع تاسفبار و نا بهسامان عراق را دنبال میکنند، پیشنهاد تشکیل "دولت رهاییبخش مستقل" به ریاست "سید جعفر صدر" – یکی از چهرههای سیاسی معتدل و محبوب - را مطرح میکنند و در یکی از پیامهایشان خطاب به امیران قبایل و شیوخ عشایر چنین هشدار میدهند: «لطفاً عراق را در حالی رها نکنید که فرو میپاشد و شما نگاه میکنید.» [۷] سید احمد الحسن در پاسخ به فردی که تصور میکرد این پیشنهاد ایشان در تناقض با شعار "حاکمیت الله" است، فرمودند: «... شما میدانی که من، آنان را نصیحت نمودم و راه را بیان کردم؛ ولی آنان، رفتن به سویی دیگر را خواستار شدند و به آنچه در آن هستند، رسیدند؛ آیا نظرت این است که بنشینم و مثلاً به آنان ناسزا بگویم؟! قطعاً خیر؛ این اخلاق ما نیست؛ و به همین خاطر است که با تمام آنچه انجامش برایم امکانپذیر است، تلاش میکنم تا [آنان را] یاری و مساعدت دهم ...» [۸] شایان توجه است که اعتقاد به حاکمیت الله مستلزم نفی هرگونه "انتخابات" هم نیست. سید احمد الحسن در مصاحبه با رادیو المنقذ (پخش از دیترویت) در این باره فرمودند: «انتخابات به خودی خود از باب انتخاب شخصی که نماینده مردم باشد، اشکالی ندارد، یعنی شخصی را انتخاب کنند که از طرف آنها سخن بگوید یا قانونی که آنها دارند را اجرا و اداره کند. همچنین انتخابات زیر سایه نظام حاکمیت خدا اشکالی ندارد، یعنی سلطنت در اصل برای خلیفه خدا باشد و فقط او در مورد مسائلی که مربوط به جان مردم است تصرف کند. اشکال در این است که با انتخابات، حاکم اصلی انتخاب شود، یعنی کسی که حق تصرف در جان مردم را دارد و این همان چیزی است که امروز در کشور عراق وجود دارد و همین امر موجب شد که ما بگوییم که این نظام از ناحیه شرعی و دینی (به حسب اعتقاد ما و معرفت ما به دین خدا) باطل است، دقیقاً مانند سایر نظامهای باطل. و اعتقاد داریم که فقهایی که این امر را حلال کردند و موجب شدند که بعضی از شیعیان آل محمد (ص) تصور کنند که این نوع حکومت همان نظام دینی است، همگی عهدهدار خونهایی هستند که زیر سایه این حکومت به ناحق ریخته شده. و طبعاً میبینیم که کسانی که دیروز این انتخابات را تجویز کردند، امروز تلاش میکنند که خود را از کردار دیروزشان و نتایجش تبرئه کنند (و در قامت منتقد ظاهر شدهاند)!!» [۹] بنابر این، دعوت یمانی با نفسِ انتخابات و صندوق رأی مخالفتی ندارد، بلکه آنچه پذیرفتنی نیست، جایگزین کردن حکومت "غیرِ خدا" به جای حکومت خداست. دکتر علاء السالم نیز در این باره میگوید: «فردی تصور نکند که ما ضد انتخابات هستیم. مردم یا بشریت امکان دارند که در انتخاب حاکم مشارکت داشته باشند، ولی این انتخاب باید تحت اِشراف این مرد باشد که از سوی خداوند تبارک و تعالی، تزکیه و پاک شده است.» [۱۰] اما سید احمد الحسن نسبت به برگزاری انتخابات در ایران انتقادی بیان نکردهاند، به دلیل آنکه حکومت ایران مشروعیت خویش را از انتخابات و آراء مردم نمیداند. نظریهپردازان جمهوری اسلامی، بالاترین مقام سیاسی کشور را در انحصار فقیهی دانستهاند که از نظر آنان دارای ولایت شرعی و "نیابت" از جانب امام زمان (ع) است، هر چند این نظریه سیاسی به لحاظ دینی فاقد مستند است و در عمل بازگشت آن به حاکمیت غیرِ خداست. سید احمد الحسن در مصاحبه رادیویی مذکور، در این باره چنین میگویند: «به یاد دارم هنگامی که فقهای نجف مردم عراق را دعوت میکردند برای شرکت در انتخابات قانون اساسی و سپس انتخابات و بلکه انتخاب اشخاص و احزابی خاص که همانها امروز سبب استیصال و گرفتاری عراق و مردم شدهاند، در آن هنگام من از مؤمنین و مردم خواستم که در این انتخابات شرکت نکنند و بیان کردم که این کارشان شیعیان اهل بیت (ع) را فریب میدهد، چون سبب میشود که شیعیان گمان میکنند که این انتخابات همان طریق شرعی برای انتخاب حاکم اصلی مسلط بر جان مردم است. در نتیجه فلان و بهمان پیروز شدند و بر اوضاع مسلط شدند و خیال کردند که یکی از حقوقشان این است که در جان مردم تصرف کنند و ما امروز شاهد نتایج کارهای آنها هستیم، چون خون با خون شسته میشود. یادم هست در آن هنگام که چنین سخنی گفتم و دفتری در نجف داشتم که مردم و بعضی از طلاب حوزه در آنجا من را ملاقات میکردند، یکی از روزها یک سید معمم (وکیل یکی از مراجع نجف) با من صحبت کرد و اعتراض نموده، گفت: تو چرا به ما به خاطر دعوت مردم به شرکت در انتخابات اعتراض میکنی و به انتخابات در ایران اعتراض نمیکنی؟! آیا این تناقض نیست؟ یعنی این سید گمان میکرد که رفتار و گفتار من دارای تناقض است. به او گفتم که شما مردم را دعوت میکنید برای انتخاب حاکم اصلی که مسلط بر خون و جان مردم است و کاری میکنید که شیعیان آل محمد [ع] گمان کنند که این همان طریقه شرعی برای انتخاب حاکم اصلی مسلط بر جان مردم است، اما در ایران میگویند: فقیه ولایتی دارد که تجلیّ و تمثّل امتداد ولایت معصوم است و در زیر سایه ولایت فقیه، انتخابات جریان دارد، یعنی حاکم اصلی مسلط بر خون و جان مردم نزد آنها، همان فقیه است که آنها مدّعی ولایت برای او هستند. پس سخن ما با آنها تفاوت دارد و در موضوع دیگری است. سخن ما با آنها در مورد اصل این ولایت ادّعایی برای فقیه است که آیا هیچ دلیلی بر این ولایت ادّعایی وجود دارد یا خالی از هر گونه دلیل عقلی و نقلی است؟ طبعاً این همان اعتقاد ماست که آن ولایتی که برای فقیه ادّعا میکنند، عقیدهای بدون دلیل است و این امر را در بحث تفسیر آیه اکمال الدین در برنامه «الملتقی الاسبوعی» معهد دراسات علیای نجف ارائه دادم و میتوانید آن را بشنوید و مطالعه کنید ...» آری، سید یمانی در آثار خویش، به صورتی کاملا علمی و متقن به بررسی و نقد نظریه ولایت فقیه پرداختهاند و نادرستی آن را به روشنی نشان دادهاند. ایشان در پاسخ به سوال شخصی در مورد ولایت فقیه، چنین تصریح میکنند: «نسبت به ولایت فقیه، هیچ دلیل نقلی و عقلی وجود ندارد، بلکه دلیل شرعی و عقلی، بر ضد آن وجود دارد؛ و این مسئله را در بحث آیه "اکمال الدین" بیان کردهام، و برای شما امکانپذیر است که آن را بشنوی؛ همچنین این مسئله را در کتاب عقاید اسلام بیان کردم که اصالتاً ولایت برای خداوند سبحان است و ولایت فقط برای فردی است که خداوند سبحان، با نص بر او، به وی ولایت داده است.» [11] اما بیتردید، نقد نظریه ولایت فقیه به معنی دشمنی با حاکمیت ایران نیست. نظریه ولایت فقیه، نظریهای فقهی ـکلامی به شمار میآید و حتی بسیاری از علما و فقهای سرشناس گذشته و معاصر شیعه نیز با آن موافق نبوده و نیستند. [۱۲] بدیهی است که اختلاف نظر در یک مسئله دینی، هرگز مجوزی برای تکفیر یا قلع و قمع سایرین فراهم نمیآورد. شیخ ناظم العُقَیلی (از نمایندگان رسمی دعوت یمانی) در اعتراض نسبت به برخوردهای امنیتی کارگزاران حکومت ایران با صاحبان عقیده متفاوت نوشتند: «آیا در شهرهای ایرانِ شما، زندگی و وجودی جز برای کسیکه موافق و معتقد به ولایت فقیه باشد نیست؟!» [۱۳] سید احمد الحسن در بیانی کریمانه، خطاب به کسانی که نسبت به اختلاف عقیدتی با دعوت مبارک احساس نگرانی دارند، میفرمایند: «... اما دیگران باید این مسئله را بفهمند که اختلاف من با شما در چگونگیِ نوعِ حکومت شرعی، به این معنا نیست که من با شما دشمن هستم. از دیدگاه ما، اختلاف در عقیده به این معنا نیست که من می خواهم با تو دشمنی کنم و تو را بکشم و با زور به حکومت تسلط پیداکنم و تو را به قبول عقیده و فکرخودم مجبور کنم، هرگز، این هدف ما نیست. ما میگوییم که عقیده دینِ الهی و اسلام و محمد و آل محمد (ص) این است که حاکمیت برای خداست و جایز نیست که حاکم اصلی که درباره خونها و جانها حکم میکند، ازسوی مردم تعیین شده باشد و بر حکومت مسلط شده باشد ...» [۱۴] پینوشتها: ۱. آل عمران: ۲۶ ۲. عقائد الاسلام، ص 70 ۳. همان، ص ۱۴۱ ۴. نصیحتی به طلبهها، ص ۳۹ م ۵. پیام فیسبوک، آگوست ۲۰۱۷ م ۶. مصاحبه با شبکه الدجله، رمضان ۱۴۳۸ ه.ق ۷. پیام فیسبوک، ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۸ م ۸. پیام فیسبوک، ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۸ م ۹. مصاحبه با رادیو المنقذ (دیترویت)، ۲۹ دی ۱۳۹۴ ۱۰. مصاحبه با شبکه الدجله، رمضان ۱۴۳۸ ه.ق ۱۱. پیام فیسبوک، ۲۲ آوریل ۲۰۱۸ م ۱۲. برای مطالعه تفصیلی در زمینه شناخت و نقد این نظریه، میتوانید به کتاب ارزشمند «ولایت فقیه در زمان غیبت» نوشته دکتر عبد العالی منصوری مراجعه بفرمایید. ۱۳. پیام فیسبوک، ۲۹ اوت ۲۰۱۸ م ۱۴. مصاحبه با رادیو المنقذ (دیترویت)، ۲۹ دی ۱۳۹۴ در آن لحظه احساس کردیم که حتی دیوارها به لرزه افتاد سید احمدالحسن را اینگونه شناختم؛ بهقلم مهندس حسین منصوری قسمت پایانی در همراهی ما با ایشان، اینطور نبود که فقط تفسیر قرآن بگوید یا [اینطور نبود که] فقط از این سخن بگوید که ظهور امام مهدی(ع) واقعیتی واجب و الزامی است و مردم باید از کلام ایشان اطاعت کنند؛ بلکه ایشان تقریباً هرچیزی را نقد و بررسی میکرد! مانند مکاتب فلسفی اشراقی، عقل، روح، منهج و روش حوزه و انحراف مالی و عملی آن. تأکید میکنم که این نوشتار از رساندن حق مطلب عاجز است، اما بهعنوان یک نمونه، به یاد دارم که شیخ جهاد، وقتی سید احمدالحسن را دید و از ایشان درباره بدایةالحکمة و نهایةالحکمة و... پرسید، ایشان همه را جواب میداد و [فرمود] که چگونه ملاصدرا در کتاب [شواهد الربوبیة] توبهاش را از پیروی از فلسفه اعلام نموده است؛ و برای ما مشخص شد که او تمام کتابهایشان را خوانده و برای تمام سؤالات جواب دارد! برخلاف آنچه بعضی تصور کردهاند او فقط در خصوص آنچه در کتبش میگوید و مینویسد علم ندارد؛ بلکه به خدا سوگند، او همان طور بود که راوی میگوید، وقتی که از امام باقر(ع) سؤالی پرسید و امام باقر(ع) فرمود: اهل عراق اینطور میگویند و توضیح داد و اهل مدینه اینچنین میگویند و توضیح داد و... در آخر، سؤالکننده گفت راست گفته کسی که گفته عالمترین مردم، عالمترینِ آنان به اختلاف آرای مردم است. سید احمدالحسن واقعاً به علوم همۀ اینان و جوانبش احاطه دارد! و به همین دلیل اشکالات و اشتباهات کاربردی و مخالفت بعضی از آنها با اسلام را میداند و بسیاری چیزها که بیان من از توضیح آن عاجز است! و چگونه ظلمت بتواند نور محمد و آلمحمد (ع) را توصیف کند؟ هیچوقت ندیدم شوخی کند؛ اما این بدین معنا نیست که او در روی مردم لبخند نمیزند و خوشبرخورد نیست؛ بلکه او لبخند میزند و بدون قهقهه میخندد. پدری مهربان است. با این حال بر سر باطل با هیچکس سازش نمیکند، حتی اگر نزدیکترین فرد به ایشان باشد. ایشان در این لحظه، از شما رضایت دارد چون خوب هستی، و لحظهٔ دیگر که به ناحق رفتار کنی خشمگین میشود، بهطوری که انگار تو را از قبل نمیشناخته است! موقعی که خشمگین و غضبناک میشد، حتی اگر خشم او نسبت به انصار نبود و مثلاً به خاطر اتفاق بدی بود که مراجع انجام داده بودند و او از آن انتقاد کرده و با تندی درباره آن سخن میگفت، در آن لحظه احساس میکردیم که حتی دیوارها به لرزه میافتاد، و از خوف و ترس از ایشان، آرزو میکردیم که خاک میبودیم؛ با اینکه موضوع مربوط به ما نبود، چه رسد به اینکه اگر من (و پناه بر خدا از من) مقصود خشم او میبودم! از خدا تقاضای عفو داریم. لازم به ذکر است که اینکه گفتم سید احمدالحسن آنچه را به میگفت نشر میداد، به این معنا نیست که همهچیز را مینوشت؛ بلکه رؤیاها و صحبتهایی هم بود که پس از اینکه میگفت، میفرمود به کسی نگویید! مانند حوادثی از آینده که برایمان پیشگویی میکرد و به اتفاقات دعوت و سرنوشت آن ارتباط داشت! که برخی از آنها رخ داد [یا] همچنان هم پیش چشم ما رخ میدهد ولی ما از باب پایبندی به امر ایشان، آن را آشکار نمیکنیم. به خاطر دارم روزی [مسجد] جامع الجمهورية تقاضای مناظره با ما را داشتند. به سید احمدالحسن اطلاع دادم. با ماشین ابوزهرا حرکت کردیم و أیمن هم با ما بود. من رانندگی میکردم چون ابوزهرا نتوانست آن روز با ما بیاید. ایشان با ما آمد و به استان العماره رفتیم و در آنجا نزد قبیلهٔ شیخ ناظم نشستیم و او را [بههمراه خودمان] آوردیم. سپس به بصره برگشتیم. در راه بازگشت نمیدانم برایم چه پیش آمد؛ اما آشفته و دستپاچه رانندگی میکردم. شاید به این دلیل که در آن زمان اگر تعویض دنده دستی بود نمیتوانستم بهخوبی رانندگی کنم. سید به من فرمود: مشکلت چیست؟! به ایشان گفتم: نمیتوانم از این ماشین سبقت بگیرم، بهدلیل فلان و فلان. پس به من فرمود: فلان کار و فلان کار را انجام بده! تا این حد در حق ایشان مقصر بودیم و او به ما آموزش میداد و با ما صبوری میکرد! سپس با شیخ ناظم برگشتیم و مناظره را برگزار کردیم. سید احمدالحسن همهچیز را دنبال میکرد. وقتی تمام شد فیلم مناظره را دید و نظرات خود را گفت؛ از جمله اینکه به شیخ ناظم گفت: دفعهٔ دیگر که مناظره کردی، حنک (دنبالهٔ عمامه) را دور گردنت بینداز! زیرا نینداختن حنک، باعث بیماری برص میشود و انداختن آن در مناظرات باعث پیروزی در مناظرات است. همچنین فرمود: شیخ ناظم مناظره و نیز طرف مقابل را مدیریت میکرد [و بر مناظره مسلط بود]. طرف مقابل مناظره اسعد بصری بود که در حوزه، شیخ معروفی بود و مسئول دفتر مقتدی صدر در آن زمان بود. همچنین وقتی ایشان دید که اسعد بصری [در مناظره] روایاتی را که در آنها به او [یعنی سید احمدالحسن] اشاره شده از شیخ ناظم درخواست کرد، به شیخ ناظم فرمود: باید روایات این موضوع را به او بدهی! ایشان در هرچیز نظراتش را بیان میکرد. روز بعد اسعد بصری از مناظره انصراف داد! یک بار ایشان را در نجف در خانه ابوحسین دیدم. در آن لحظه مشغول نوشتن بود. بعد از اینکه به او سلام کردیم و نشستیم، در آن لحظه من برای مظلومیتش همین طور گریه میکردم و نمیتوانستم جلوی گریهام را بگیرم. بالاخره کار ایشان را که داشت مینوشت قطع کردم و به او گفتم: آیا میتوانم دوباره به شما سلام کنم؟ فرمود: بله! پس بهسمتش رفتم و به او سلام کردم و او را در آغوش گرفتم و گریهام گرفت! سپس بهجای خود برگشتم و ایشان به نوشتن خود بازگشت! یک بار در ناصریه در خانهٔ شیخ حیدر با ایشان ملاقات کردم. شیخ حیدر پشت کامپیوتر نشسته بود. ایشان به او فرمود که از پشت کامپیوتر بلند شود و مرا با خود پشت کامپیوتر نشاند و فیلم شبیه عیسی را گذاشت و برایم شرح میداد و فیلم را میدیدیم. در انتهای فیلم از من درخواست نمود که اگر میتوانی تصاویر بدون حجاب مریم را از فیلم حذف کن. گفتم: انشاءالله. وقتی به بصره بازگشتم به کمک یک نرمافزار آن قسمتها را از فیلم حذف کردم و این اولین کارم در مونتاژ فیلم بود! وقتی ایشان را دیدم، گفتم آن کار را انجام دادم! گفت: چطور انجام دادی؟ گفتم: به فلان شکل انجام دادم. پس خندید و به من فرمود: من بر آن برنامه مسلطم. سپس به ما امر نمود آن فیلمی را که آن قسمتهای بیحجاب را از آن حذف کرده بودیم، منتشر کنیم. یک بار با ایشان در خانهٔ ابوزهرا بودیم و رادیو ایران را روشن کرد تا اخبار را گوش کند. وقتی ابتدای پخش اخبار موسیقی پخش شد، ایشان صدای رادیو را قطع کرد تا آنکه موسیقی تمام شد و سپس برای شنیدن اخبار صدایش را زیاد کرد! یک بار نیز در خانهٔ شیخ حیدر بودیم. نزدیک مغرب بود. شیخ حبیب خیلی خوابآلود بود. دراز کشید که بخوابد. پس ایشان به او فرمود: برخیز و در این وقت روز نخواب! زیرا خواب در این وقت باعث جنون [و دیوانگی] میشود! یک بار شخصی ـکه به یاد ندارم چه کسی بودـ به حمام رفت. وقتی نزد ما بازگشت، انصار به او گفتند عافیت باشد (نعیما)، و او نیز در پاسخ گفت: خداوند به شما عافيت دهد (ینعم علیکم)، رسم ما در عراق اینگونه است. سید احمدالحسن فرمود: اینطور نگویید؛ بلکه سنت اهلبیت (ع) این است که به فردی که حمام کرده بگویی: «طابَ ما طَهُرَ مِنْک: آنچه از تو پاکیزه شد نیکو باد.» و او در پاسخ بگوید: «طَهُرَ ما طابَ مِنْک: آنچه از تو نیکو شد، پاکیزه باد.» ایشان بیشتر اوقات در قنوت نمازها این دعا را میخواند: «یا هو، یا من لا هو الا هو، صلي على محمد وآل محمد وانصرنا على القوم الكافرین» بین نماز مغرب و عشا، زیارت عاشورا و سوره یس میخواند و هر موقع شب را همراه او بودیم، میدیدیم که چطور نماز شب میخواند. بیشتر اوقات بین رکعات نماز شب فاصله میانداخت؛ مثلاً چهار رکعت میخواند و سپس میخوابید، یا برایمان تدریس میکرد و پس از آن چهار رکعت دیگر میخواند، یا دو رکعت دو رکعت. همچنین بین نماز ظهر و عصر، موعظه میکرد و میفرمود: این سنت رسول خداست و ایشان هروقت نماز ظهر را بهجای میآورد بهسوی اصحابش رو میکرد و مدتی آنان را موعظه میکرد و سپس نماز عصر را بهجا میآورد. در آن زمان ایشان تکالیفی عبادی به ما میداد که برای مدت معینی هر روز انجام دهیم؛ مانند قرائت سورههایی از قرآن، دعای ذخیره، نماز ناشئةاللیل و چیزهای دیگر. ملاقاتهای بسیار دیگری در حسینیه بصره و نجف و خانههای انصار داشتیم. از جمله یک بار در خانهٔ ابوسجاد در نجف، یکی از انصار به امام گفت: میخواهد دوباره ازدواج کند! پس ایشان فرمود: آیا کلام رسول خدا را نشنیدهای که فرمود: «در آخرالزمان عزبماندن [و ازدواجنکردن] حلال میشود!» و کلامی را از یکی از ائمه بازگو کرد که مضمونش چنین بود که انصار با زنها و بچههایشان سرگردان شده و آنان را از قلۀ کوهی به قلۀ کوه دیگر جابهجا میکنند! بیشتر اوقاتی که ایشان را میدیدیم، سفرهٔ غذا معمولی بود؛ اگر نگوییم فقیرانه یا متوسط بود و ایشان با ما غذا میخورد! لباسی میپوشد که [مردم] عیب نمیدانند. نه لباس متکبرانه، و نه لباسی که مردم آن را نکوهش کنند. بسیار باحیاست. به یاد دارم یکی از انصار که تازه ایمان آورده بود، خواست که مهر نبوت را که بر پشت ایشان بود، ببیند! رنگ رخسار سید از خجالت و اکراه نسبت به چنین درخواستی تغییر کرد! پس بهصورت استفهام انکاری پرسید: آیا میخواهی لباسم را در بیاورم؟! آن انصاری گفت: بله! ایشان فرمود: عادت ندارم کسی مرا ببیند مگر با لباس کامل. پس آن انصاری سکوت کرد. بسیاری از ما دانشآموز مدارس یا دانشجوی دانشگاهها و مؤسسات بودیم؛ و ایشان همواره دربارۀ درسمان سؤال میکرد و نسبت به قبولی و گرفتن مدرک، تشویقمان میکرد. سیگاریهایمان را به ترک سیگار نصیحت میکرد. اینها برخی از خاطراتی بود که از زندگی با امام احمدالحسن امروز به یاد آوردم؛ و عذرخواهی میکنم، زیرا بسیاری را فراموش کردم، و بیشتر از آن اینکه بیانم قاصر است. والحمد لله مالک الملک