نشریه زمان ظهور 149

پس از سال‌ها انتظار... نمونه‌ای از ردیه‌های نوشته‌شده بر ضد دعوت یمانی توسط سید کمال حیدری مؤسسۀ اندیشه و فرهنگ امام جواد (ع) سخنی از سید کمال حیدری را تحت عنوان «اسباب و علل شکل‌گیری حرکت‌های انحرافی، که دعوت یمانی نمونه‌ای از آن‌هاست» نقل کرده که در آن به بررسی دعوت یمانی پرداخته است. حال ببینیم او چه گفته است: «این یک پدیدۀ شناخته‌شدۀ جعلیِ خرافی است که دست‌های نامعلومی در پسِ آن قرار دارند. عمدۀ روایات مورد اعتماد آن‌ها ـ‌که البته در غیر از مفهوم خودشان به کار برده شده‌اند‌ـ از کتاب غیبت نعمانی نقل شده‌اند؛ وگرنه در هیچ منبع دیگری ذکری از آن‌ها به میان نیامده است. این علاوه بر اشکالات فراوان دیگری است که به آن وارد است. اینکه کسی بگوید اسم کسی [در روایات] وارد شده و او این‌چنین نامیده شده است، ما می‌بینیم عباسیان اسم بسیاری از فرزندان خود را مهدی می‌گذاشتند تا روایات وارد‌شده از پیامبر در خصوص مهدی بر «مهدی عباسی» منطبق شود... . این پدیده امروز نیز خودش را نشان می‌دهد و با تأسف بسیار بعضی از فرزندانمان به چنین کارهایی گرایش پیدا کرده‌اند؛ اما این وظیفۀ مؤسسات دینی است که در برابر چنین پدیده انحرافیِ خطرناک در جهان تشییع بایستند؛ زیرا مسئلۀ مهدویت را از محتوای حقیقی خود خالی می‌کند؛ و هنگامی که دشمنان این امت نتوانستند از خارج ضربه‌ای به اسلام بزنند از داخل شروع به فعالیت کردند؛ پس بهترین راه برای فیصله‌دادن به این قضیه و نظریه و عقیدۀ مهدویت آن است که از طریق مسئلۀ یمانی و امثال چنین خزعبلات و خرافاتی که در هر جا در حال انتشار است به تخریب اصل مهدویت بپردازند؛ و مقابله با آن وظیفۀ مؤسسات دینی است. پس وظیفۀ اصلی مؤسسات دینی حفظ عقیدۀ صحیح برای مردم است.» درس خارج اصول/ سنت نبوی/ ۲۲تاریخ ۱۳صفر۱۴۳۶ ‌‌لینک بحث: https://www.youtube.com/watch?v=dElsb4S-E3k توضیح: ۱. لازم بود سید کمال حیدری ـ‌به‌عنوان یک عالم دینی و مرجع تقلید، به آن صورتی که خودش را برای مردم به تصویر کشانده است‌ـ از بیان اتهامات بی‌شرمانه دست بردارد. وی در برابر دو انتخاب قرار گرفته است: یا باید برای رد دعوت یمانی دلیلی ارائه می‌داد؛ یا سکوت اختیار می‌کرد و آبروی خود را حفظ می‌کرد. حمله به دعوت یمانی و توصیف آن با عبارت‌هایی مثل پدیده‌ای ساختگی، خرافاتی، دست‌هایی در پس آن است، خزعبلات و خرافات و عبارت‌هایی از این دست آن هم بدون ارائۀ هیچ دلیل و مدرکی، از هوا و هوس این مرد و خارج‌شدنش از توازن و امانت‌داری و واقع‌گرایی علمی و ... حکایت می‌کند؛ یعنی از خصوصیاتی که یک عالم باید به آن‌ها آراسته باشد؛ در غیر این صورت چه تفاوتی میان او و دیگر ناسزاگویان و دشنام‌دهندگان و دیگر کسانی که ورع دینی ندارند و مردم را بدون هیچ دلیل و مدرکی در دینشان متهم می‌کنند وجود دارد؟! ۲. حقیقتاً بنده نمی‌دانم از چه زمانی کتاب «الغیبة» که شاگرد ثقة‌الاسلام کلینی شیخ ابوزینب نعمانی (رحمه‌الله) تألیف کرده است باعث شرمساری کسی خواهد شد که روایتی از آن نقل کند؟! این نکتۀ اول. دوم: این گفتۀ کمال حیدری که عمدۀ روایاتی که به آن‌ها اعتماد کرده و در غیر محل خود استفاده کرده‌اند همه از کتاب غیبت نعمانی نقل شده‌اند، وگرنه در هیچ کتابی دیگری ذکری از آن‌ها به میان نیامده است، کاملاً نادرست است. همه می‌توانند به کتاب‌های دعوت یمانی ـ‌چه کتاب‌هایی که خود سید احمدالحسن نوشته است، و چه کتاب‌هایی که یا انصار ایشان نوشته‌اند‌ـ مراجعه کنند تا دریابند روایاتی که به آن‌ها استناد شده است در کتاب‌های کافی کلینی، کمال‌الدین و تمام النعمه، الخصال شیخ صدوق، الغیبه، التهذیب شیخ طوسی، مختصر بصائر سلیمان حلی، و دیگر منابع اصلی شیعه وجود دارند؛ و از جملۀ این کتاب‌ها، کتاب غیبت نعمانی است. دستِ‌کم روایت «وصیت مقدس» ـ‌به‌عنوان مثال‌ـ در کتاب غیبت طوسی نقل شده است؛ همان طور که از مجموع روایات امامان دوازده‌گانه از فرزندان رسول خدا و علی، هفت روایت از آن‌ها در کافی نقل شده است، و نیز روایات مهدیین در منابع شیعه به‌وفور روایت شده‌اند. حال چرا وی چنین اسلوب بی‌ارزشی را که جهل گوینده و عدم اطلاع او را می‌رساند در پیش گرفته است؟! ۳. اما در خصوص نام‌گذاری فرزندان عباسیان به اسم «مهدی» و اینکه کمال حیدری می‌خواهد از طریق این موضوع، شنونده را به این شبهه بیندازد که احتجاج به وصیت مقدس پیامبر هیچ‌گونه ارزشی ندارد، باید گفت این قیاس وی قیاسی مع‌الفارق است؛ زیرا از پیامبر (ص) نقل نشده است که دربارۀ تمام روایاتی که بیان فرموده است گفته باشد نوشتار بازدارندۀ امت از گمراهی هستند، تا به این ترتیب مدعی این جایگاه در یکی از این روایت‌ها نقضی برای استدلال به روایت وصیت مقدس بشود؛ همان وصیت مقدسی که پیامبر (ص) آن را به‌عنوان نوشتار بازدارنده از گمراهی برای کسی که به آن تمسک بجوید توصیف کرده است؛ همان وصیتی که خداوند عهده‌دار محافظت از آن در برابر ادعای باطل‌پیشگان شده است؛ همان طور که سید احمدالحسن در کتاب «وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی» روشن فرموده است. به‌علاوه خاطرنشان می‌کنم هیچ‌کدام از کسانی که کمال حیدری به آن‌ها استناد می‌کند یافت نمی‌شود که وصیت را ادعا و به آن استدلال کرده باشد تا حق وصیِ احتجاج‌ِکننده به آن در زمان حال از بین برود! کتاب «وصیت مقدس، نوشتار بازدارنده از گمراهی» در دسترس همۀ شماست، و کمال حیدری و دیگران می‌توانند به آن پاسخ دهند تا مردم به سطح دانش آن‌ها پی ببرند؛ ولی باید توجه داشت پاسخ به این کتاب واقعاً به‌صورت علمی باشد، و صرفاً بیان اتهاماتی از اینجا و آنجا نباشد! به صورتی که گویی در بازار مکاره مشغول خریدوفروش هستیم! ۴. کمال حیدری همچنین می‌گوید: وظیفه مؤسسات دینی، موضع‌گیری در برابر این افراد ـ‌دعوت یمانی‌ـ است! بنده واقعاً متوجه نمی‌شوم منظور ایشان از مؤسسات دینی چه‌کسانی است. بعید نیست منظور وی از توصیف بزرگان مؤسسات دینی، همان کسانی باشد که آن‌ها را تهی‌مغز و بی‌سواد و ساخته‌وپرداختۀ سرویس‌های اطلاعاتی غرب توصیف کرده است، و همه ـ‌از جمله خود این مؤسسات دینی‌ـ از نقطه‌نظرات وی اطلاع دارند. اگر منظور وی خودش باشد، بنده بشخصه در طول تحقیقاتم دربارۀ دعوت یمانی به دفتر کمال حیدری رفتم در حالی که کتاب متشابهات سید احمدالحسن را در دست داشتم و از وی خواستم در خصوص محتوای این کتاب مطلب بنویسد و بطلان نویسنده را با دلیل بیان کند. در آن زمان شیخ علی شکری در قید حیات و در کنار ایشان بود؛ ولی وی با چنین مضمونی به من پاسخ داد: «این قضیه کاملاً سیاسی و مربوط به عراق است، و من در سیاست دخالت نمی‌کنم.» و بنده پاسخ دادم: چگونه می‌تواند فقط یک مسئلۀ سیاسی باشد در حالی که وی می‌گوید وصی و فرستادۀ امام مهدی به‌سوی مردم است. او پاسخ داد من وقت این کارها را ندارم، و تمام شد. بنده از نزد وی برگشتم، و او حتی زحمتِ گرفتن کتاب را هم به خود نداد. به باور بنده سید کمال حیدری این موضوع را باید دقیقاً به خاطر داشته باشد. به او کتابی را یادآور می‌شوم که بنده خودم برای او نوشتم و او اسم مرا از چاپ‌های اخیر حذف کرده و فقط اسم خودش را روی آن باقی گذاشته است! به‌طور کلی سید کمال می‌تواند با رد علمی بر دعوت یمانی، به طرفداران خود هدیه‌ای اهدا کند؛ حال هرکدام از کتاب‌های سید را بخواهد می‌تواند انتخاب کند و ردیۀ خود را بنویسد! حتی بنده کتاب «تحقیقی در ادلۀ تقلید» را پیشنهاد می‌کنم؛ رساله‌ای است مختصر که توسط بنده (علاء سالم) نوشته شده و در آن به ادلۀ سید کمال حیدری و دیگران در خصوص تقلید پرداخته شده است، و او هرآنچه را که بنده توضیح دادم و تبیین کردم به من پاسخ بدهد؛ یا اینکه اگر خودش وقت ندارد، مؤسسۀ اندیشه و فرهنگ را ـ‌همان طور که خودش را به مردم معرفی کرده است‌ـ به نوشتن ردیه علیه آنچه نوشته‌ام تکلیف کند؛ و به این ترتیب حقیقت برای مردم و تاریخ آشکار می‌شود، و صاحب حجت حقیقی بلندمرتبه خواهد شد و میدان علمی با مناقشات علمی واقعی به‌دور از اتهامات‌زنی‌های بی پایه و اساس پُربار و پرثمر خواهد شد... . و الحمد لله اولا و آخرا نوشتۀ دکتر علاء السالم ترجمۀ سید علاء علوی رابطه علائم ظهور با شناخت منجی موعود | قسمت اول به‌قلم شیخ عباس فتحیه یکی از مهم‌ترین و البته چالشی‌ترین مسائل دکترین مهدویت و منجی‌گرایی در ادیان مختلف به‌خصوص ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت، اسلام)، تحلیل علائم ظهور موعود است. در یک نگاه کلی می‌توان گفت اشتراکات فراوانی میان نشانه‌های ظهور در این ادیان و کتب آسمانی و متون دینی‌شان وجود دارد؛ دستِ‌کم به این معنا که نشانه‌هایی که در کتب مقدس و متون دینی بیان شده، با اینکه لزوماً در همه موضوعات عین هم نیستند، اما دستِ‌کم در موضوعات فراوانی مشابه و مکمّل یکدیگرند. همچنین تردیدی نیست که کتب و متون مقدس دینی اهتمام ویژه‌ای به بیان این علائم داشته‌اند. در واقع بخش قابل‌توجهی از کتب مقدس و متون و روایات دینی متکفّل بیان علائم ظهور منجی موعود آخرالزمان است. در این نوشتار، نخست می‌کوشیم سه رویکرد متفاوت در خصوص میزان اهمیت علائم ظهور را بررسی کنیم؛ سپس مباحثی کلی راجع به تحلیل منطقی انواع علائم ظهور ارائه نماییم؛ سپس میزان و نحوهٔ دلالت هر قسم از علائم ظهور بر شناخت شخصیت منجی موعود را واکاوی خواهیم کرد؛ و در نهایت به‌صورت مصداقی به مهم‌ترین علائم ظهور می‌پردازیم تا دریابیم که آیا این علائم واقعاً معرّف شخصیت منجی موعود هستند یا خیر؟ و این علائم دقیقاً چه‌کسی را به‌عنوان منجی مردم جهان با فرهنگ‌ها و مذاهب گوناگون معرفی کرده‌اند؟ فصل اول: سه رویکرد متفاوت دربارۀ اهمیت علائم ظهور بر اساس تحلیلی که از مجموعه شنیده‌ها و نوشته‌ها دربارۀ آینده‌پژوهی دینی به دست آوردم، می‌توانم در یک جمع‌بندی کلی بگویم که در مواجهه با این علائم اقلاً سه رویکرد متفاوت بین اندیشمندان حوزۀ مهدویت و منجی‌گرایی وجود دارد: ۱. برخی معتقدند این علائم موضوعیت ندارند و طبعاً دانستن آن‌ها هم اهمیت خاصی ندارد؛ بلکه در بهترین حالت اطلاع از این نشانه‌ها بخشی از یکی از رشته‌های تخصصی دینی (یعنی مهدویت) و احتمالاً در انحصار مبلّغان مرکز مهدویت قم و نجف است. ۲. برخی معتقدند این علائم اهمیت ذاتی و موضوعیت منحصربه‌فردی دارند؛ یعنی به‌جز اطلاع کامل از این نشانه‌ها و تطبیق کامل آن‌ها هیچ راهی برای شناخت منجی موعود پیش روی ما نیست. ۳. برخی هم معتقدند اگرچه اطلاع کامل از علائم ظهور ضروری نیست و ممکن است شناخت کامل نشانه‌های ظهور یک مبحث تخصصی و غیرضروری باشد، اما دستِ‌کم بخشی از این علائم برای شناخت منجی موعود ضروری است. دلایل رویکرد اول (بی‌اهمیتی علائم ظهور) به نظر می‌رسد کسانی که نسبت به اصل مهدویت و منجی‌گرایی تا حدودی بی‌توجه هستند و می‌خواهند توجه مردم را از امام معصوم به‌سمت خودشان منعطف کنند، تأکید معناداری بر این مسئله دارند و جملات معروفی در مواجهه با مسئله علائم ظهور بیان می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند: ۱. در تاریخ اسلام بارها این علائم محقق شده یا بارها این علائم را شبیه‌سازی کرده‌اند؛ اما هیچ موعودی ظهور نکرده است؛ ۲. ما باید وظایفمان را در عصر غیبت انجام دهیم (یعنی از داوطلبان ولایت و نیابت معصوم اطاعت کنیم)؛ و اینکه امام مهدی (ع) چطور و با چه نشانه‌هایی می‌آید یک مبحث حاشیه‌ای و احیاناً دستاویز فرقه‌ها و مدعیان دروغین است؛ ۳. برخی یا بسیاری از نشانه‌های ظهور عجیب‌اند و عقل آدمی قبول نمی‌کند چنین چیزهایی در این جهان اتفاق بیفتد ـ‌مثل طلوع خورشید از مغرب‌ـ بلکه این‌گونه نشانه‌ها انسان را به یاد افسانه‌های باستانی می‌اندازد؛ ۴. هزاران روایت پیرامون علائم ظهور وارد شده که یک انسان اگر بخواهد از این روایات مطلع باشد باید بخش عمدهٔ عمرش را صرف بررسی این روایات کند و ممکن نیست چنین دانشی برای همه مؤمنین واجب باشد؛ چون در این صورت همه مؤمنین باید دست از کار و تحصیلات و فعالیت اجتماعی بکشند و فقط روایات علائم ظهور را مطالعه و بررسی کنند؛ ۵. بسیاری از روایات علائم ظهور از نظر سندی ضعیف‌اند و احتمالاً بخشی از آن‌ها جعلی‌اند و با اهداف سیاسی و فرقه‌ای جعل شده‌اند و برخی از آن‌ها نیز با هم تعارض دارند؛ پس شناخت چنین روایاتی نمی‌تواند معرفت صحیح و تصویر روشنی از موعود و زمان ظهورش به ما بدهد. نقد رویکرد اول (بی‌اهمیتی و راه‌زنی علائم ظهور) پیش از نقد دلایل و ادعاهای اصحاب رویکرد اول باید این نکته را به‌عنوان مقدمه بیان کنیم که شناخت منجی موعود یک مسئله اعتقادی است؛ بلکه از قضا دین و ریشهٔ دین شناخت همین مرد است؛ [1] پس اگر دستِ‌کم بعضی از علائم ظهور دخالتی در شناخت شخصیت منجی موعود داشته باشد، نمی‌توان شناخت علائم ظهور را به‌طور کلی یک مسئلهٔ تخصصی یا غیرضروری قلمداد کرد. در پاسخ این پنج انگاره یا استدلال صاحبان رویکرد اول می‌گوییم: ۱. جملۀ کلیشه‌ای نخست یک دعوی گزاف و مبالغه‌آمیز است که معمولاً از سوی مبلّغان مذهبی با جهت‌گیری‌های خاص سیاسی ادعا می‌شود؛ کسانی که با زبان بی‌زبانی می‌خواهند به منتظران القا کنند که منتظر کسی نباشید و قرار نیست موعودی ظهور کند و مگر منجی قرار است برای شما چه کند که ما نکرده‌ایم؟! البته این دعوی نادرستی است و تاکنون هیچ مستند روشنی ارائه نشده که نشان بدهد در سال‌ها یا قرون گذشته دستِ‌کم یک بار نشانه‌های معروف ظهور به‌صورت تصادفی اتفاق افتاده و موعودی ظهور نکرده باشد. همچنین هیچ گزارش معتبر و مستندی مبنی بر شبیه‌سازی نشانه‌های ظهور یا دستِ‌کم مهم‌ترینِ آن‌ها توسط دروغ‌گویان ارائه نشده است. طرفداران این رویکرد گاهی به جملات برخی علمای قرون گذشته استناد می‌کنند که آن‌ها تصور کرده‌اند نشانۀ خاصی در زمانشان واقع شده و آن‌ها زمان ظهور را درک خواهند کرد؛ چنانکه از علامه مجلسی (ره) نقل شده که دربارۀ روایت معروف خروج مشرقی‌های زمینه‌ساز ظهور می‌گوید: «لا يبعد أن يكون إشارة إلى الدولة الصفوية و يدل على أن هذه الدولة شيّد اللّه أركانها تتصل بدولة المهدي عليه السّلام»، بعید نیست که این حدیث اشاره به دولت صفویه داشته باشد و دلالت کند بر اینکه این دولت ـ‌که خداوند پایه‌هایش را استوار سازد‌ـ به دولت مهدی (ع) متصل می‌شود. [2] اگر واقع‌بینانه در این جملات دقت کنید می‌بینید مجلسی (ره) هرگز ادعا نکرده که نشانه‌های ظهور یا حتی همین یک نشانه در زمان خودش واقع شده است؛ چون می‌گوید «بعید نیست»! بنابراین گمانه‌زنی آن‌ها نهایتاً نوعی تمنّا و علاقه و شیفتگی به درک دوران ظهور موعود بوده است؛ و این چیزی است که نه‌تنها از آن نهی نشده‌ایم، بلکه از قضا اهل‌بیت (علیهم‌السلام) تأکید کرده‌اند که شیعیان ما با همین امیدها زنده‌اند و ما نمی‌خواهیم آن‌ها تصور کنند فرج دور است. امام کاظم (ع) به علی بن یقطین فرمود: «الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَةٍ: دويست سال است كه شيعه با آرزوها تربيت مى‌شود.» و یقطین به پسرش (علی بن یقطین) گفت اگر واقعیت (دوری فرج) را به ما می‌گفتند دل‌های شیعیان قساوت می‌گرفت: «...فَلَوْ قِيلَ لَنَا إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَكُونُ إِلَّا إِلَى مِائَتَيْ سَنَةٍ أَوْ ثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ وَ لَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الْإِسْلَامِ وَ لَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَ مَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَ تَقْرِيباً لِلْفَرَجِ: اگر به ما بگويند اين امر (ظهور دولت حق) تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نمی‌شود، دل‌ها سخت شود و بيشتر مردم از اسلام برگردند، ولى می‌گويند چقدر زود مى‌آيد، چقدر به شتاب مى‌آيد، براى اينكه دل‌ها گرم شود و گشايش نزديک گردد.» [3] اساساً اگر کسی عاشق و شیفتۀ مهدی موعود باشد، نمی‌تواند دوری او و زمان موعود تمکینش را باور کند؛ بلکه همیشه او را نزدیک می‌بیند: «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَرَاهُ قَرِيباً.» [4] ۲. جملۀ دوم نیز صرفاً کلیشه‌ای است که معمولاً از سوی مبلّغان مذهبی با گرایش‌های خاص سیاسی ارائه می‌شود؛ چون از قضا مهم‌ترین وظیفه و برترین اعمال مردم در عصر غیبت انتظار فرج است: «أَفْضَلُ أَعْمَالِ شِيعَتِنَا اِنْتِظَارُ اَلْفَرَجِ: بهترين كارهاى شيعيان ما انتظار فرج است.» [5] انتظاری که نمی‌تواند بدون توجه به نشانه‌های منتظر باشد؛ به‌خصوص نشانه‌هایی که گفته‌اند در هنگام وقوع آن‌ها چشم‌انتظار رسیدن فرج باشید. [6] بنابراین اهمیت انتظار ظهور در عصر غیبت، بیانگر اهمیت مطالعه و شناخت نشانه‌های ظهور است، نه بیانگر عکس آن! به‌علاوه شناخت نشانه‌های ظهور موجب اسارت در دام فرقه‌های انحرافی و مدعیان دروغ مهدویت نیست؛ بلکه از قضا جهل مهم‌ترین عامل اسارت انسان‌ها در دام فرقه‌های انحرافی و مدعیان دروغین است. از همین گزاره می‌توان نتیجه گرفت که اگر اشخاص یا جریان‌هایی از مطالعه و پژوهش مردم دربارۀ نشانه‌های ظهور هراسان باشند، احتمالاً خودشان زمامدار یک جریان انحرافی و فرقۀ باطل هستند و فرار به جلو می‌کنند. به‌علاوه کسانی که اهتمام زیادی به تکلیف منتظران در عصر غیبت دارند و با این داعیه مردم را از پیگیری علائم ظهور منع می‌کنند، لازم است بدانند حتی یک دلیل معتبر شرعی وجود ندارد که تکلیف منتظران و شیعیان را اطاعت از رأی مجتهدان و داوطلبان نیابت معصوم شمرده باشد؛ هرچند روایات معتبر فراوانی در نهی و نکوهش تقلید از رأی و فتوای غیرمعصوم وجود دارد که شمردن سرفصل‌های آن‌ها هم در این نوشتار نمی‌گنجد. کسانی که به این موضوع علاقه‌مند هستند می‌توانند به کتاب «وسائل‌الشیعة» شیخ حر عاملی (ره)، چاپ ۳۰ جلدی، جلد ۲۷، کتاب القضاء، ابواب صفات القاضی، باب ۳ تحت عنوان: «بَابُ أَنَّهُ لَا يَجُوزُ لِأَحَدٍ أَنْ يَحْكُمَ إِلَّا الْإِمَامُ أَوْ مَنْ يَرْوِي حُكْمَ الْإِمَامِ فَيَحْكُمُ بِهِ»، و نیز باب ۴ تحت عنوان «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الْقَضَاءِ وَ الْإِفْتَاءِ بِغَيْرِ عِلْمٍ بِوُرُودِ الْحُكْمِ عَنِ الْمَعْصُومِينَ ع»، همچنین باب ۶ تحت عنوان «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الْقَضَاءِ وَ الْحُكْمِ بِالرَّأْيِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ الْمَقَايِيسِ وَ نَحْوِهَا مِنَ الِاسْتِنْبَاطَاتِ الظَّنِّيَّةِ فِي نَفْسِ الْأَحْكَامِ الشَّرْعِيَّةِ»، و به‌خصوص باب ۱۰ تحت عنوان «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ تَقْلِيدِ غَيْرِ الْمَعْصُومِ ع فِيمَا يَقُولُ بِرَأْيِهِ وَ فِيمَا لَا يَعْمَلُ فِيهِ بِنَصٍّ عَنْهُمْ ع» مراجعه کنند. قطعاً برخی خواهند گفت: پس تکلیف ما دربارۀ احکام مستحدثه و مسائل اختلافی چیست؟ به این افراد هم پیشنهاد می‌کنم به باب ۱۲ تحت عنوان «بَابُ وُجُوبِ التَّوَقُّفِ وَ الِاحْتِيَاطِ فِي الْقَضَاءِ وَ الْفَتْوَى وَ الْعَمَلِ فِي كُلِّ مَسْأَلَةٍ نَظَرِيَّةٍ لَمْ يُعْلَمْ حُكْمُهَا بِنَصٍّ مِنْهُمْ ع» مراجعه کنند. تصوّر می‌کنم روایات اهل‌بیت (ع) دربارۀ وجوب احتیاط و توقف در شبهات و مسائلِ اختلافی، به‌اندازه‌ای فراوان و روشن است که برای محقّق منصف، مجالی برای رجوع به آرای اجتهادی و اختلافی فقیهان داوطلب نیابت باقی نخواهد گذاشت. ۳. عجیب و خارق‌العاده‌بودن بعضی از نشانه‌های ظهور موعود نمی‌تواند خط بطلانی بر اعتبار همۀ آن‌ها بکشد؛ چون در زبان وحی، بعضی متون محکم و برخی متشابه‌اند. متشابهات معمولاً شامل رموز و اشاراتی‌اند که تنها به دست معصوم رمزگشایی می‌شوند. پس اگرچه فهم برخی نشانه‌ها میسور ما نباشد، اما فهم برخی دیگر برای عموم میسور است. از قضا آن دسته از نشانه‌های متشابه نیز تأویل دقیقی دارند که خود موعود آن‌ها را رمزگشایی می‌کند و به این وسیله نشان می‌دهد صاحب علم الهی و کلیددار صندوق امانات و اسرار الهی است؛ بنابراین اطلاع از همین دسته از نشانه‌ها نیز کمک قابل‌توجهی به شناخت منجی موعود می‌کند. برای نمونه مالک جُهَنی به امام باقر (ع) می‌گوید: ما صاحب الأمر را با صفاتی توصیف می‌کنیم که گویا بر کسی منطبق نیست (اشاره به اینکه انطباق چنین صفات ناهمگونی بر یک انسان معقول نیست). امام باقر (ع) در پاسخش به‌جای حل مسئله فرمود: «لاَ وَ اَللَّهِ لاَ يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً حَتَّى يَكُونَ هُوَ اَلَّذِي يَحْتَجُّ عَلَيْكُمْ بِذَلِكَ وَ يَدْعُوكُمْ إِلَيْهِ» [7] یعنی نه به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهد شد تا آنکه خود صاحب‌الأمر همان کسی باشد که با این نشانه‌ها بر شما استدلال کند و به سمت خودش دعوت کند. ۴. درست است که اطلاع از همۀ متون و روایات مربوط به علائم ظهور فرصت زیادی می‌طلبد، اما محدّثین بزرگ با تسلطی که به روایات علائم ظهور داشته‌اند، مهم‌ترین و محکم‌ترینِ آن‌ها را به‌طور خلاصه دسته‌بندی کرده‌اند. وانگهی در کتب روایی معتبر متقدّمین مثل کافی و غیبت نعمانی و غیبت طوسی و کمال‌الدین شیخ صدوق و ارشاد شیخ مفید معمولاً صحیح‌ترین روایات مربوط به علائم مسلّم و حتمی در عباراتی کوتاه و روایاتی کم‌شمار بیان شده‌اند؛ پس باز هم بهانه‌ای برای بی‌اطلاعی از این نشانه‌ها باقی نمی‌ماند. ۵. قبول داریم که روایات جعلی و ساختگی با اهداف سیاسی توسط دولت‌های عباسی و اموی به متون نشانه‌های ظهور رسوخ کرده‌اند و قبول داریم که تفکیک روایات صحیح از غیرصحیح در این زمینه نیازمند پژوهش است؛ اما قطعاً نمی‌توان با این بهانه خود و دیگران را از شناخت احادیث صحیح و مسلّم و معروف مربوط به نشانه‌های ظهور معاف کرد. دستِ‌کم می‌توان به احادیث مشهور و متواتر در کتب متقدّمین بسنده کرد؛ چون احتمال تحریف اساسی در این روایات نزدیک به صفر است. در نتیجه این بهانه هم دقیقاً مانند آن است که کسی بگوید چون در زمینۀ مسائل اعتقادی هزاران اختلاف و انحراف وجود دارد، پس نباید در زمینۀ اعتقادات مطالعه و تحقیق کنیم. در ضمن در مسائل فقهی و احکام شریعت بیش از این، تعارض و جعل و انحراف وجود دارد؛اما آیا کسی با این بهانه می‌تواند مؤمنان را از شناختن تکالیف شرعی معاف کند؟! راه‌حل این دغدغه این است که به‌اصطلاح علمای اصول، در موارد اجمال تکلیف یا امر «اخذ به قدر متیقن» کنیم؛ یعنی روایات قطعی و محکم و مسلّم علائم ظهور را بشناسیم و در بقیهٔ آن‌ها متوقّف باشیم؛ یعنی بدون دلیل و قرینه به آن‌ها معتقد نشویم و بدون دلیل آن‌ها را جعلی هم نخوانیم؛ مثلاً ممکن است تحقّق یک نشانه، دلیل و قرینهٔ صحت صدور روایت حاوی آن نشانه شمرده شود. همچنین در خصوص تعارض نشانه‌ها، واقعیت این است که تاکنون به هیچ مسئله‌ای برنخورده‌ایم که دو نشانۀ ظهور واقعاً با هم متعارض یا متناقض باشند؛ بلکه در بسیاری از نمونه‌ها آن چیزی که به نظر دیگران تعارض محسوب می‌شود، بازگشتش به تشابه یا اختلاف در زمان است؛ برای مثال مسئلۀ زوال حکومت بنی‌العباس یکی از نشانه‌های پیش از زمان قائم است و برخی تصور می‌کنند این نشانه (یعنی زوال ملک بنی‌العباس) در قرن هفتم اتفاق افتاد و نمی‌تواند نشانۀ ظهور باشد. واقعیت این است که اینجا هیچ تعارض یا اشکالی وجود ندارد، جز اینکه این افراد اطلاع کافی نسبت به روایات علائم ظهور ندارند؛ چون اگرچه بنی‌العباس در قرن هفتم منقرض شدند، اما به فرمودۀ اهل‌بیت (ع) در آخرالزمان مجدداً حکومتشان احیا می‌شود و سپس دچار اختلاف و اضمحلال می‌شوند. [8] ادامه دارد... ----------- منابع: . أَنَّ اَلدِّينِ وَ أَصْلَ اَلدِّينِ هُوَ رَجُلٌ وَ ذَلِكَ اَلرَّجُلُ هُوَ اَلْيَقِينُ وَ هُوَ اَلْإِيمَانُ وَ هُوَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ أَهْلِ زَمَانِهِ فَمَنْ عَرَفَهُ عَرَفَ اَللَّهَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ أَنْكَرَ اَللَّهَ وَ دِينَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ جَهِلَ اَللَّهَ وَ دِينَهُ وَ حُدُودَهُ وَ شَرَائِعَهُ بِغَيْرِ ذَلِكَ اَلْإِمَامِ. (صفار، بصائر الدرجات، ج ۱، ص ۵۲۶) 2. سید نعمت‌الله جزائری، ریاض الأبرار، ج ۳، ص ۱۷۴. 3. کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۳۶۹. 4. کفعمی، المصباح، ج ۱، ص ۵۵۰. 5. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۷۷. 6. ر.ک: قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۷۲؛ بهاء الدین نیلی، منتخب الأنوار المضیئة، ج ۱، ص ۴۰؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۸۱. 7. نعمانی، الغیبة، ص ۳۲۱. 8. ر.ک: نعمانی، الغیبة، ص ۲۵۳. مروری بر نوشته‌های مخالفان قسمت نهم: بررسی معنای بازدارندگی از گمراهیِ وصیت و قرآن؛ پاسخ به اشکالی از محمد شهبازیان طبق روایات زیادی که از طریق شیعه و سنی به دست ما رسیده است، پیامبر اکرم (ص) وصیتِ لحظات انتهایی عمر مبارک و هنگام بیماری خویش را به عاصم از گمراهی تا ابد توصیف نموده و این ضمانت را به امّت خود داده است که این مکتوب، امّت را تا ابد از گمراهی و ضلالت نجات خواهد داد. سید بن طاووس از علمای بزرگ شیعه به پسرش می‌نویسد: «فَإِنَّ الْبُخَارِيَّ وَ مُسلم فِي صَحِيحَيْهِمَا، [1] وَ كُلَّ مَنْ لَهُ صِدْقٌ وَ أَمَانَةٌ مِنْ رُوَاةِ الْمُسْلِمِينَ ذَكَرُوا بِلَا خِلَافٍ‏ أَنَّ جَدَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ عِنْدَ وَفَاتِهِ: ايتُونِي بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً» «همانا بخاری و مسلم در کتابشان و همین طور هرکسی از راویان مسلمان که صادق و امانت‌دار بودند بدون اختلاف ذکر کرده‌اند که جدّ تو حضرت محمد (ص) در زمان وفاتش گفت: "کاغذ و دواتی برایم بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که تا ابد گمراه نشوید."» [2] این تنها متن و سفارشی بوده که پیامبر (ص) آن را به عاصم از گمراهی تا ابد توصیف کرده است؛ در نتیجه معنا ندارد که پیامبر متنی را چنین توصیف و آن را ضمانت کند، اما آن متن بتواند دستمایۀ مدعیان دروغین قرار بگیرد و باعث گمراهی امّت شود. در این صورت باید جهل و دروغ و ناتوانی را به خدا نسبت دهیم که نتوانسته است وعدۀ ضمانتش را اجرایی کند و حال‌آنکه خداوند متعال از این صفات پاک و منزه است. اشکال محمد شهبازیان به معنای عاصمیت محمد شهبازیان در کتاب وصیت در امامت با مقایسه معنای عاصمیتِ وصیت با عاصمیت قرآن بیان کرده است که معنای عاصمیّت وصیت پیامبر این نیست که مدعی کذاب نتواند به آن استناد کند، بلکه مدعیان دروغین می‌توانند به وصیت پیامبر استناد کنند و از این طریق باعث گمراهی مردم شوند؛ همان طور که در روایات زیادی، از قرآن نیز در کنار عترت به‌عنوان عاصم از گمراهی یاد کرده‌اند، اما بسیاری توسط آیات قرآن گمراه شده و مردم را به گمراهی می‌کشانند. او نوشته است: «مراد حضرت محمد (ص) از عاصم و نگه‌دارنده این نیست که مدعی‌ای ادعا نخواهد کرد ـ‌کما اینکه مدعیانی تاکنون ادعا کرده‌اند‌ـ بلکه مراد این است که با تمسک به آنچه می‌خواهم در کتف بنویسم، شما امام پس از خود را شناسایی کرده و ائمه بعد از او را نیز می‌شناسید.» برای پاسخ به این شبهه لازم است از همین کلامِ مذکورِ آقای شهبازیان مُچش گرفته شود. او گفته که مقصود از عاصم یعنی با تمسک به وصیت می‌توان امام را شناسایی کرد. خوب بود شهبازیان شرح بیشتری از معنای عاصم و نگه‌دارنده می‌داد که تمسک به آن یعنی چه؟ و چگونه وصیت، امام بعد از پیامبر را معرفی می‌کند و باعث گمراهی نمی‌شود؟ اگر راهی برای استناد مدعیان دروغین به وصیت وجود داشته باشد و از این طریق عدۀ زیادی گمراه شوند در این صورت دیگر این چه عاصم‌بودنی است؟ و چگونه به وصیت تمسک جوییم که هم باعث شناخت مدعی حقیقی شود و هم تمسکی نکنیم که باعث گرفتاری در دام مدعیان دروغین شود؟ آنچه مسلّم است این است که این وصیتِ مکتوب تا ابد عاصم است. اکنون اگر تفسیرِ یمانیون از عاصم‌بودن درست نباشد، پس این عاصمیت به چه معناست؟ صِرف اینکه بگوییم عاصمیت یعنی تمسک‌جستن، عاصمیت معنا نمی‌شود؛ در نتیجه اگر قرار بود کسانی همانند یمانیون با تمسک و استناد به وصیت، مدعی حقیقی و صادق را نشناسند و از طرفی به‌سمت مدعی دروغین کشیده شوند پس دیگر معنای صحیحی از عاصم و نگه‌دارنده قابل‌تصور نیست. این نکته را نیز در نظر بگیرید که وصیت پیامبر قرار است تا ابد باعث هدایت و عاصمیت از گمراهی شود؛ در نتیجه همان طور که در روایات متعددی اشاره شده است که این وصیت، قائم و مهدی را معرفی می‌کند، لازم است نه‌تنها ائمه (ع) بلکه مهدی و قائمِ در زمان ظهور را نیز معرفی کند و مردم با وجود آن از گمراهی نجات یابند. لذا وصیت پیامبر نقش کلیدی و تعیین‌کننده‌ای در شناخت مهدی و قائم دارد و اگر بگوییم سید احمد‌الحسن یا کسان دیگری به دروغ به آن استناد کرده‌اند در این صورت، وصیت نه‌تنها باعث عاصمیت از گمراهی تا ابد نشده است بلکه از اساس، دیگر تأثیری در شناخت مهدی و قائم نخواهد داشت و دست مدعی حقیقی از استناد به وصیت خالی خواهد ماند؛ زیرا مردم به قائم خواهند گفت قبل از شما هم کسان دیگری همچون احمد‌الحسن به آن استدلال کرده‌اند و دروغ‌گو بوده‌اند، نعوذ بالله تعالی. لذا مشخص است شهبازیان نتوانسته است معنای مشخص و صحیحی از قید عاصمیت وصیت ارائه دهد؛ در حالی که در نقل‌های متعدد و متواتر وارد شده است که پیامبر قصد کتابت مکتوبی را داشته که امت را تا ابد از گمراهی نجات دهد. لذا این قید بر خلاف نویسنده که درصدد است ارزشش را کم جلوه دهد و صرفاً وصیت را تأیید و تأکید مجددی بر سفارشات قبلی پیامبر بداند، از ارزش بسیار بالایی برخوردار است؛ تا جایی که از نقل روایات مرتبط با رزیةالخمیس این به دست می‌آید که برای صحابۀ پیامبر نیز این قید از اهمیت بالایی برخوردار بوده است: «ابن‌عباس می‌گوید: روز پنج‌شنبه و چیست روز پنج‌شنبه؟! سپس گریه کرد تا اینکه اشک چشمانش جاری شد. پس گفت: در روز پنج‌شنبه، درد بر پیامبر شدت گرفت؛ پس فرمود: برای من کتف و مرکبی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از آن تا ابد گمراه نشوید. در این هنگام مردم با هم به نزاع برخاستند در حالی که شایسته نبود نزد پیامبر نزاع کنند. پس عده‌ای گفتند رسول خدا هذیان گفت... .» [3] همان طور که از این نقل و امثال این نقل به دست می‌آید، نزاع و شروع نفاق عده‌ای زمانی شروع شد که پیامبر درخواست قلم و کاغذ کرد تا مکتوبی عاصم از گمراهی بنویسد. در نتیجۀ چنین درخواستی بعضی‌ها برای انصراف از این عمل، پیامبر را متهم به هذیان کردند. با اینکه به قول شهبازیان، پیامبر قبلاً نیز به مناسبت‌هایی سخن از جانشینی علی بن ابی‌طالب کرده بود اما هیچ وقت نفرمود فلان جریان مانند غدیر یا امثال آن شما را تا ابد از گمراهی نجات می‌دهد؛ اما در اینجا عاصم از گمراهی را به این نوشته و پس از این نوشته موکول می‌کند. این نشان از اهمیت وصیتِ لحظات انتهایی دارد؛ در نتیجه امثال خلیفۀ دوم نیز به موقع دست در دست شیطان گذاشتند و شروع به نزاع و نفاق کردند تا این مکتوبِ ضمانت‌شده نوشته نشود. معنای عاصم‌بودن قرآن اما آنچه از معنای عاصمیت باقی مانده است این است که قرآن نیز در کنار عترت به‌عنوان عاصم معرفی شده است، در حالی که این به‌معنای عدم استناد گمراه‌کنندگان به آن نیست: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا فَإِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ أَخْبَرَنِي وَ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏» «ای مردم، همانا من دو چیز گران‌بها را در بین شما باقی می‌گذارم، کتاب خدا و عترت و اهل‌بیتم. پس به این دو تمسک جویید تا گمراه نشوید. پس همانا خداوند لطیف و خبیر به من خبر داد و به من سفارش کرد که آن دو از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند.» [4] لازم است شهبازیان معنای دقیقی از عاصمیت و عدم گمراهی مردم توسط قرآن ارائه دهد تا روایاتی که دلالت بر عاصمیت قرآن می‌کنند بر وجه و مَحمِل مناسبی حمل شوند. او همان طور که دربارۀ عاصمیت وصیت معنای مشخصی ارائه نکرده است اینجا نیز معنای قابل‌توجهی از عاصمیت قرآن ارائه نمی‌کند؛ در حالی که کلام پیامبر مبنی بر تمسک مردم به قرآن و سپس عدم گمراهی آنان باید معنای درست و قابل‌فهمی داشته باشد (اگر بگوییم که مدعیان کذاب نیز می‌توانند به آن‌ها استناد کنند و باعث گمراهی مردم شوند). اینکه او بگوید پیامبر دربارۀ قرآن نیز چنین فرمود اما مدعیان کذاب به آن استناد می‌کنند به‌معنای تفسیر درست از کلام پیامبر (ص) نیست؛ زیرا همچنان کلام پیامبر بدون تفسیر درستی باقی مانده است؛ چگونه قرآن باعث هدایت و عدم ضلالت می‌شود و چگونه و چه زمانی باعث گمراهی خواهد شد؟ خودِ قرآن نیز دلالت بر این دارد که عده‌ای با تمسک به متشابهاتِ از آیات، سوء‌استفاده کرده و باعث فتنه می‌شوند: (اوست كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن كتاب، آيات محكم است. آن‌ها اصل و اساس كتاب‏اند، و بخشى ديگر آيات متشابه است؛ ولى كسانى كه در قلوبشان انحراف است براى فتنه‏انگيزى و طلب تفسيرِ [نادرست و به ترديد انداختن مردم و گمراه‌كردن آنان‏] از آيات متشابهش پيروى مى‏كنند، و حال آنكه تفسير واقعى و حقيقى آن‌ها را جز خدا و راسخان در علم نمى‏دانند؛ مى‏گويند ما به آن ايمان آورديم، همه از سوى پروردگار ماست؛ و [اين حقيقت را] جز صاحبان خرد متذكّر نمى‏شوند). [5] در نتیجه نمی‌توان کلام پیامبر را دربارۀ هادی‌بودن و عاصم‌بودنِ قرآن، بدون تفسیرِ مناسب رها کنیم و صرفاً بگوییم پیامبر دربارۀ قرآن نیز چنین فرمود اما باز باعث هدایت نشد؛ بلکه بالاتر از آن، خود قرآن خلافش را می‌گوید؛ به‌عبارت بهتر اینکه برای خدشه وارد کردن بر معنای عاصمیت وصیت نباید دلیل نقضیِ صرف بیاوریم که قرآن نیز به این وصف متصف شده است اما باعث فتنه و گمراهی عده‌ای شده است و می‌شود، و در نتیجه معنای عاصمیت را بدون وجه و تفسیر مناسبی رها کنیم و به اصطلاح، جواب حلّی ندهیم. [6] در ادامه و شمارۀ بعد به معنای دقیق عاصمیت قرآن و وصیت می پردازیم... --------- منابع: . صحيح البخاري 6: 11؛ صحيح مسلم 3: 1259 حديث 21، 22. 2. كشف المحجة لثمرة المهجة، ص 117. 3. مناقب ابن شهر‌آشوب، ج1، ص235. 4. کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج2، ص647. 5. آل‌عمران، 7. 6. این مقاله برشی از کتاب وصیت در ولایت است که توسط انصار امام مهدی (ع) در پاسخ به کتاب وصیت در امامت محمد شهبازیان به نگارش درآمده که با کمی اصلاح به‌صورت مقاله آماده شده است. آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند؟ عدالت با دشمنان و عدم جواز بُهتان به مخالفان به‌قلم سید علاء علوی اصطلاحی که طرفداران اخلاق، سخت به آن حمله کرده و قائل به اخلاقی و مشروع‌بودن وسیله جهت دست‌یافتن به هدف هستند مصطلحی در مؤسسۀ دینی تحت‌عنوان دروغ مصلحتی رایج است. این اصطلاح بر اساس روایاتی است که در تفسیر آن‌ها اتفاق‌نظری وجود ندارد و قطعیت صدور آن‌ها از لحاظ مبانی سندی که اصولیون به آن‌ها‌ اعتقاد دارند مخدوش است. «محمد، عن محمد بن الحسین، عن البزنطی، عن داود بن سرحان، عن أبی عبدالله (ع)، قال: «قال رسول الله (ص): إذا رَأَیتُم أهلَ الرَّیبِ وَ البِدَعِ مِن بَعدی، فَأَظهِرُوا البَراءَةَ مِنهُم وَ أَکثِروا مِن سَبِّهِم وَ القَولِ فیهِم وَ الوَقیعَةِ وَ باهِتوهُم کی لایطمَعوا فِی الفَسادِ فِی الإِسلامِ وَ یحذَرَهُمُ النّاسُ وَ لایتَعَلَّمونَ مِن بِدَعِهِم، یکتُبِ اللّهُ لَکم بِذلِک الحَسَناتِ وَ یرفَع لَکم بِهِ الدَّرَجاتِ فِی الآخِرَةِ.» [1] «پس از من، هرگاه شکاکان و بدعت‌گذاران را دیدید، از آنان بیزاری جویید و بسیار به آنان ناسزا گویید و درباره‌شان بدگویی و افشاگری کنید و آنان را مبهوت [و محکوم] سازید تا به تباه‌کردن اسلام، طمع نکنند و مردم از آن‌ها بر حذر باشند و از بدعت‌هایشان چیزی نیاموزند. برای این کار، خداوند برایتان ثواب‌ها می‌نویسد و در آخرت بر درجات شما می‌افزاید.» مُباهته عنوانی فقهی است که از عبارت «باهِتوهُم» در حدیثی از پیامبر(ص) گرفته شده است. در معنای آن تردید است. برخی معنای لغوی آن را تحیّر و برخی تهمت‌زدن معنا کرده‌اند. اکثر علمای شیعه مباهته را در این حدیث به‌معنای «اقناع و آوردن دلایل محکم» در برابر مخالفین معنا کرده و جواز «بهتان» به اهل بدعت را مورد نقد قرار داده‌اند. حال چه شد کسانی که سنگ التزام به اخلاق را به سینه می‌زنند ـ‌وقتی از مواجهۀ علمی و منطقی با دعوت الهی یمانی عاجز ماندند‌ـ اخیراً معنی اول را در نظر گرفته، بهتان و افترا زدن را جهتِ از میدان به در کردن دعوت سید احمدالحسن جایز بلکه واجب دانسته‌اند! آنچه برایم اینجا اهمیت فراوان دارد موضع‌گیری سید احمدالحسن در خصوص چگونگی تعامل با دشمنان به‌طور عموم و نه‌فقط بدعت‌گذاران است. ایشان در بحثی در خصوص عدم جواز تقلید از غیرمعصوم فرموده بودند که ما عقیدۀ خود را با ادلۀ شرعی اثبات کردیم و در کتب متفاوت قابل‌بررسی است. بهتر می‌بود به‌جای فرافکنی مسئله و سفسطه‌بازی، موضوع فقهی و اعتقادی را با موضوعیت مطرح کنند و یک‌جانبه نزد قاضی نروند! ایشان حتی با ملحدان و خدا‌ناباوران از درِ انصاف و حفظ امانت علمی وارد شده و در پاسخ به برخی ایرادات و اشکالات علنی فردی چون داوکینز به نقل کامل نوشته‌های وی پرداخته و در جایی که صحبت از تخصص وی می‌شود و نظرش درست است از عبارت‌ها و کلماتی چون دانشمند استفاده می‌کند و در جایی که نظر وی کاملاً مغرضانه و انحرافی است تنها با لفظ نام او پاسخ را شروع می‌کند. برای اطلاعات بیشتر به متن کتاب توهم بی‌خدایی مراجعه کنید. سید احمدالحسن وصی و فرستادۀ امام مهدی(ع) در تعلیق آیۀ کریمه می‌فرمایند: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) [2] (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالت شهادت دهيد، و البته نبايد دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد. عدالت پیشه كنيد كه به تقوا نزديک‌تر است، و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مى‌دهيد آگاه است). دلیل اینکه قرآن از جانب خداوند است حکمت عالی‌مرتبه‌ای است که به ارمغان آورد. بشخصه معتقدم سخن خداوند که می‌فرماید «اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» برای اثباتِ بودنِ قرآن از سوی خدا کافی است. عدالت پیشه كنيد كه به تقوا نزديک‌تر است... حضرت محمد(ص) توسط عده‌ای کینه‌توز و دشمن محاصره شده بود؛ زیرا گمان می‌کردند او آمده است تا وجاهتشان و سلطۀ دینی یا ملک دنیوی آن‌ها را تصاحب کند؛ به‌علاوه منافقینی که به‌دنبال فرصتی برای غلبه بر وی بودند، با این وجود می‌بینیم کلماتی را زمزمه می‌کند که خود و یارانش را به عدالت حتی با دشمنان خویش فرامی‌خواند. عدالت پیشه کنید که به تقوا نزدیک‌تر است... می‌خواهید حجم و گستردگی حکمت در این آیه را دریابید و بدانید این آیه چه معنای بزرگی در خصوص نبرد با نفْس و منیت یا روزه در اعلی‌ترین مراتب را با خود حمل می‌کند؟ اعمال خویش را با آن بسنجید. به خود بنگرید و ببینید با کسی که دشمن شماست یا دشمنی خویش را ظاهر نمی‌کند چگونه رفتار می‌کنید و نفْس‌هایتان چگونه به شما دستور می‌دهد. آیا با کسی که به شما دشمنی می‌ورزد عدالت و انصاف به خرج می‌دهید؟ آیا از دروغ‌بستن به او و افترا زدن خودداری می‌کنید و آیا او را همان ‌گونه که هست توصیف می‌کنید؟ آیا اگر کار نیکویی انجام داد، آن را بیان می‌کنید، همان‌ گونه که به‌دنبال بیان اشتباهات او هستید و از هر کار او خطایی نابخشودنی درست می‌کنید؟ آیا می‌خواهید بدانید که عمل به این آیه چقدر دشوار است؟ بنگرید که بیشتر مردم چگونه با دشمنان خود رفتار می‌کنند؛ خواهید دید بیشترشان مخالفان خود را به بدترین شکل ممکن توصیف می‌کنند و افتراهای گوناگون می‌زنند حال چه رسد به دشمن خودشان! عدالت پیشه کنید که به تقوا نزدیک‌تر است... در این ماه مبارک رمضان سعی کنیم به این آیه عمل کنیم. قرائت قرآن بدون عمل ارزشی نخواهد داشت! چه ثمری دارد که قرآن را از حفظ بخوانی و بدون هیچ اثری از آن عبور کنی! عزیزان من؛ قرائت الفاظ قرآنی هیچ‌گونه نفع یا فایدۀ حقیقی ندارد! حفظ و حمل قرآن و تقدیر از قرآن، عمل به مضامین قرآن است. سید احمدالحسن می‌فرماید: تو را نصیحت می‌کنم که هرکه هستی و هرچه هستی، دربارۀ مخالف خودت بخوان و گوش فرا ده و تعقل کن تا خود را در پایان کار غرق در توهم نیابی و گمان کنی حامل حقیقت مطلق هستی، در حالی که تو تنها عددی در شمار غیر محقّین بودی. ----- منابع: 1. الکافی، ج۲، ص۳۷۵، ح ۴؛ بحارالأنوار، ج۷۴، ص۲۰۲، ح ۴۱۰. 2. مائده، 8. ﴿بگو من بدعـــتـــــی از فرستادگانْ نيـــستـــــم﴾ سلسله‌پاسخ‌هایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی - قسمت سیزدهم | نقد عقیدۀ خدا بودن عیسی (ع) به قسمت سیزدهم رسیدیم؛ قسمتی که در آن با یکی دیگر از ادعاهای یوحنای دمشقی و نقد آن روبه‌رو می‌شوید. پس بدون درنگ به سراغ ادامۀ کلمات دمشقی می‌رویم. دمشقی می‌گوید: «علاوه بر این، آن‌ها ما را مشرک یا شریک‌کنندگان می‌خوانند؛ زیرا آن‌ها می‌گویند ما به‌خاطر قلمداد کردن مسیح به‌عنوان پسر خدا و خدا، برای خدا شریک قائل شدیم. ما در جواب به آن‌ها می‌گوییم: 'پیامبرها و کتب مقدس این را به ما رسانده‌اند و شما همان‌ طور که اصرار دارید پیامبران را قبول دارید، بنابراین، اگر ما به‌اشتباه اظهار کنیم، مسیح پسر خداست، این آن‌ها بودند که این را به ما آموختند و به ما تحویل دادند.' اما برخی از آن‌ها می‌گویند: 'به‌واسطۀ تفسیر غلط است که ما پیامبران را با گفتن چنین چیزهایی، این‌طور نشان داده‌ایم،' درحالی‌که برخی دیگر می‌گویند 'یهودیان، از ما نفرت داشتند، و با نوشتن به‌نام پیامبران، ما را فریب دادند، تا شاید سردرگم شویم'.» پایان نقل‌قول. پس دمشقی ادعا کرد که پیامبرانْ «پسر خدا» و «خدا» بودن عیسی (ع) را آموزش داده‌ بودند. نخست این را بگویم که بحث دربارۀ «پسرِ خدا» بودن عیسی (ع) را به‌طور مجزا در قسمت بعدی پِی خواهیم گرفت و در این قسمت عقیدۀ خدا بودن عیسی (ع) را بررسی می‌کنیم. لازم به توجه است که این قسمت پیوندی محکم با قسمت بعدی خواهد داشت. • پاسخی مختصر به دمشقی در قسمت چهارم به‌طور دقیق و از طریق مَرقُس ۳۲:۱۳ دلیل الوهیت مطلق نداشتن عیسی (ع) از طریق کلام خود ایشان ارائه شد‌‌؛ همچنین اینکه دمشقی ادعا کند که این پیامبران و کتب مقدس دربارۀ خدا بودن عیسی (ع) صحبت کرده‌اند، نه فایده‌ای دارد و نه ارزشی؛ چراکه این عقیده چنان‌که گذشت، مخالف کلام محکم عیسی (ع) است؛ پس هر متنی که مخالف کلام محکم باشد، یا متنی متشابه ـ‌یعنی متنی که بر مخاطب خود مشتبه می‌شود و معنایی فراتر دارد‌ـ است یا جزو تحریفات راه‌یافته به کتاب مقدس. • یکی از متون متشابه در عهد قدیم او نمی‌گوید در کدام کلامِ پیامبران دربارۀ خدا بودن عیسی (ع) صحبت شده است؛ بنابراین قصد دارم به متنی از کتب پیامبران بپردازم که پدرانِ کلیساییِ دمشقی در تلاش بودند تا از آن، خدا بودن عیسی (ع) را نتیجه‌گیری کنند! در مقدمه؛ در انجیلِ مَتّی می‌خوانیم: (و این همه برای آن واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد * «که اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نـام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما.»). [۱] این متن انجیل نشان می‌دهد در قضیۀ به دنیا آمدنِ عیسی (ع) از باکره، پیشگویی اِشَعْیا (ع) ـ‌که در عهد قدیم است‌ـ محقق شد. [۲] پس طبق انجیل و آن پیشگوییْ عمانوئیل ‌ـکه به‌معنی «خدا با ما» است‌ـ عیسی (ع) است. در ادامه به کلمات پدرانِ دمشقی توجه کنید: آتاناسیوس یا اَثِنِیژیوس ‌ـ‌همان که در شورای نیقیه حضور و نقش پر رنگی داشت‌ـ این‌گونه می‌گوید: «زیرا پیامبران می‌گویند: 'کلمه و حقیقت خود را روانه کن،' و 'اینک باکره آبستن خواهد شد و پسری خواهد زایید، و آن‌ها نام او را عمانوئیل خواهند خواند، که تفسیر می‌شود به: خدا با ما'. اما آنچه معنی‌ می‌دهد، مگر نه اینکه خدا در جسم آمده است؟» [۳] همچنین آگوستین یا آگستین می‌گوید: «چی؟ تردید می‌کنید، یا از باور به درد زایمان یک باکره سر باز می‌زنید؟ حال آنکه بر شما بهتر است باور کنید این شایسته بود که خدا باید [در قالب] انسان زاییده شود؛ زیرا این را نیز می‌پذیرید که توسط پیامبر پیشگویی شده است؛ 'اینک، باکره‌ای در رحم آبستن شده، و پسری خواهد آورد، و آن‌ها او را عمانوئیل خواهند نامید، که تفسیر می‌شود خدا با ما'. بنابراین شما در زاییدن یک باکره شک نخواهید کرد، اگر بخواهید به زاییده‌شدن یک خدا باور کنید. ترک‌نکردن فرمانروایی جهان، و آمدن به‌سوی انسان‌ها در جسم؛ به‌سوی مادرش با آوردن باروری، [و] نبُردن دوشیزگی.» [۴] در نتیجه آن‌ها از پیشگویی اِشَعْیا (ع) این‌گونه برداشت کرده‌اند که عیسی (ع) خداست! • روشنگری دربارۀ علت عمانوئیل بودن عیسی (ع) اما شاید بپرسید چرا عیسی مسیح (ع) عمانوئیل (خدا با ما) خطاب شده است؟ سید احمدالحسن علت را شرح می‌دهد: «جانشین خدا بر زمینش، نماینده و تمثیل خداست، و از آنجا که او دست خدا و صورت خداست پس او خدای در خلق است، اما لاهوت مطلق نیست؛ بلکه مخلوقی فقیر و نیازمند است و نیز او نوری بدون ظلمت نیست بلکه نور و ظلمت با هم است.» [۵] پس عیسی (عمانوئیل = خدا با ما) تمثیل خدا یا به‌عبارت دیگر، خدا در خلق است؛ اما طبق سخن عیسی (ع) یا مَرقُس ۳۲:۱۳ این لاهوت یا خدا بودنْ را نمی‌توان به‌معنای لاهوت مطلق بودن یا نور مطلق بودن برداشت کرد؛ آن‌گونه که دربارۀ خدا یا پدر صادق است. • رسالات و اعمالْ مخالف باور دمشقی سید احمدالحسن در ادامه می‌گوید: «حتی با همۀ رساله‌ها و اعمالی که به عهد جدید اضافه شده است علمای غیرعامل باز هم نمی‌توانند ثابت کنند یک انسان، لاهوت مطلق باشد؛ مگر اینکه از آنچه معنایش بر ایشان متشابه است پیروی کنند و آن را طبق خواست خودشان تأویل و تفسیر نمایند؛ وگرنه در همین رساله‌ها و اعمال، نقض عقاید آن‌ها موجود است، آن هم به‌صورتی که جای هیچ شک‌و‌تردیدی بر جای نمی‌گذارد.» [۶] آری؛ طبق همین رسالات و اعمال می‌توان ثابت کرد عیسی (ع) خدا نبود و الوهیت مطلق نداشت؛ طبق آن‌ها: او انسان و واسطه بین خدا و مردم بود. [۷] او بندۀ خدا بود. [۸] معجزاتش از خدا بود. [۹] متمایز از خدا بود. [۱۰] • عهد قدیم مخالف باور دمشقی سید احمدالحسن در ادامه می‌گوید: «آنچه محکم و مبیّن است این است که عیسی(ع) یا یسوع(ع) بنده و مخلوق است و این ادعای آن‌ها حتی با عهد قدیم که به آن ایمان دارند و سخنان تمام انبیای سابق که مدعی‌اند به ایشان ایمان دارند، در تعارض است.» [۱۱] آری؛ در عهد قدیم نمی‌یابیم که گفته شده باشد سه خدا وجود دارد؛ [۱۲] بلکه تنها یک خدا وجود دارد: (الآن ببینید که من خود، او هستم و با من خدای دیگری نیست). [۱۳] (من اول هستم و من آخر هستم و غیر از من خدایی نیست). [۱۴] (آیا یک خدا ما را نیافریده است؟). [۱۵] و می‌توانیم اثبات کنیم عیسی (ع) خدا نبود! او بیان کرد «پدر» تنها خدای حقیقی است. [۱۶] بین خود و خدا فرق قرار داد. [۱۷] اعلام کرد که از پدر کوچک‌تر است. [۱۸] مشخص کرد که دانای مطلق نیست. [۱۹] تا اینجا... یوحنای دمشقی ادعا کرد خدا بودن عیسی (ع) توسط پیامبران پیشین گفته شده بود! بنابراین برای اینکه دانسته شود دمشقی و امثال او تا چه اندازه در تفسیر متون به‌اشتباه افتاده‌اند، یکی از متون عهد قدیم که پدران دمشقی در تلاش بودند تا از آن خدا بودن عیسی (ع) را نتیجه‌گیری کنند، ارائه و روشنگری‌ سید احمدالحسن دربارۀ آن متن تقدیم شد؛ تا هر عاقلی بداند که آنچه پدران کلیسا در تلاش برای اثبات آن بودند صرفاً دست‌و‌پا زدن‌های بی‌ارزشی بوده است که هیچ فایده‌ای به حال عقیدۀ اشتباهشان نداشت؛ متأسفانه آن‌ها حتی برای کلام محکم عیسی (ع) ارزشی قائل نبودند؛ کلامی که تمام باور اشتباه دمشقی و سایر پدران کلیسا را در هم شکسته است. به‌هرحال در کنار روشنگری سید احمدالحسن، سایر روشنگری‌های او در کنار آیات کتاب مقدس تقدیم شد، تا هیچ بهانه‌ای برای مسیحیان نباشد‌. هدیه به روح پاک یکی از مادران انصاری پانوشت‌ها ۱. انجیلِ مَتّی ۱: ۲۲-۲۳. ۲. (بنابراین خود خداوند به شما آیتی خواهد داد: اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و او را عمانوئیل خواهد خواند). اِشَعْیا ۱۴:۷ ۳. نامۀ ۶۰، بند ۶. ۴. دربارۀ ایمان به چیز‌های دیده نشده، بند ۵. ۵. توحید، ص۱۱۸. ۶. همان. ۷. (زیرا خدا واحد است و در میان خدا و انسان یک متوسطی است یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد). ۱تیموتائوس ۵:۲. ۸. (خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خدای اجداد ما، بندۀ خود عیسی را جلال داد که شما تسلیم نموده، او را در حضور پیلاطس انکار کردید، هنگامی که او حکم به رهانیدنش داد). اعمال ۱۳:۳. ۹. (ای مردان اسرائیلی این سخنان را بشنوید. عیسی ناصری مردی که نزد شما از جانب خدا مبرهن گشت به قوات و عجایب و آیاتی که خدا در میان شما از او صادر گردانید؛ چنانکه خود می‌دانید). اعمال ۲۲:۲؛ (یعنی عیسی ناصری را که خدا او را چگونه به روح‌القدس و قوت مسح نمود که او سیر کرده، اعمال نیکو به‌جا می‌آورد و همۀ مقهورین ابلیس را شفا می‌بخشید؛ زیرا خدا با وی می‌بود). اعمال ۳۸:۱۰. ۱۰. (تا خدای خداوند ما عیسی مسیح که پدر ذوالجلال است، روح حکمت و کشف را در معرفت خود به شما عطا فرماید). اَفَسُسیان ۱۷:۱؛ (متبارک باد خدا و پدر خداوند ما عیسی مسیح که به‌حسب رحمت عظیم خود ما را به وساطت برخاستن عیسی مسیح از مردگان از نو تولید نمود برای امید زنده). ۱پطرس ۳:۱. ۱۱. توحید، ص ۱۱۸. ۱۲. البته آن‌ها نمی‌گویند که به سه خدا معتقدند؛ زیرا با گفتن این سخن می‌دانند که از طریق کتاب مقدس محکوم می‌شوند؛ بنابر‌این از طریق بازی با کلمات به این مضمون می‌گویند که ما یک خدا را در سه شخص می‌پرستیم. این سه از یکدیگر متمایزند، اما یک ذات دارند؛ یعنی پدر همان پسر نیست! پسر همان روح‌القدس نیست! پدر همان روح‌القدس نیست! اما هر سه یک ذات دارند! و خدا یگانه است! سپس در تبیین آن برای دیگران اعلام درماندگی می‌کنند و اعلام می‌کنند که ما نمی‌توانیم آن را درک کنیم! با این حال متون صریح کتاب مقدس خلاف عقیدۀ‌شان را تعلیم می‌دهد. ۱۳. تثنیه ۳۹:۳۲. ۱۴. اشعیا ۶:۴۴. ۱۵. ملاکی ۱۰:۲. ۱۶. (و حیات جاودانی این است که تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسند). یوحنا ۳:۱۷. ۱۷. (عیسی به ایشان گفت: «اگر خدا پدر شما می‌بود، مرا دوست می‌داشتید؛ زیرا من از جانب خدا صادر شده و آمده‌ام؛ زیرا من از پیش خود نیامده‌ام بلکه او مرا فرستاده است). یوحنا ۴۲:۸؛ (دل شما مضطرب نشود! به خدا ایمان آورید به من نیز ایمان آورید). یوحنا ۱:۱۴؛ (عیسی بدو گفت: «مرا لمس مکن زیرا هنوز نزد پدر خود بالا نرفته‌ام؛ و لیکن نزد برادران من رفته، به ایشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما می‌روم.»). یوحنا ۱۷:۲۰. ۱۸. (شنیده‌اید که من به شما گفتم می‌روم و نزد شما می‌آیم. اگر مرا محبت می‌نمودید، خوشحال می‌گشتید که گفتم نزد پدر می‌روم، زیرا پدر بزرگ‌تر از من است). یوحنا ۲۸:۱۴. ۱۹. (پس [عیسی] از پدر وی پرسید: «چند وقت است که او را این حالت است؟» [پدر آن پسر] گفت: «از طفولیت.»). مَرقُس ۲۱:۹؛ (ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچ‌کس اطلاع ندارد؛ نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم). مَرقُس ۳۲:۱۳.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 149
مشاهده فایل پی دی اف