نشریه زمان ظهور 148
سید احمدالحسن را اینگونه شناختم بهقلم شیخ ناظم عقیلی قسمت پنجم (آخر) (برای مطالعۀ قسمت چهارم از مجموعه خاطرات «او را اینگونه شناختم» بهقلم شیخ ناظم عقیلی به هفتهنامۀ شمارۀ ۱۴7 مراجعه کنید). او را اینگونه شناختم: بسیار متواضع است، من سالها با او زندگی کردهام. در میانِ ما، مانند یکی از ما بود، بلکه در بسیاری از اوقات به ما خدمت میکرد. در خوراک و پوشاک و نشستن تفاوتی با ما نداشت، و بلکه پوشش و لباس ما از لباس او بهتر بود و به هر مکانی که میخواستیم وارد شویم یا سوار اتومبیل شویم، هنگام ورود ما را مقدّم میکرد، و نمیپذیرفت کسی ایشان را بر دیگر انصار مقدم کند. همیشه میگفت: «من برادر شما و خدمتکار شما هستم و همۀ ما بهسوی رضایت خداوند بلندمرتبه حرکت میکنیم. من آمدهام تا شما را از بتپرستی بیرون بیاورم، پس از من بت نسازید.» هنگامیکه برخی از انصار با ایشان بهشکل خاص و ویژه رفتار میکردند و در هنگام سلامکردن و دستدادن و مانند اینها، بین ایشان و دیگر انصار فرق میگذاشتند، ایشان بسیار ناراحت میشد. همچنین همواره میگفت: علامت و نشانه، شما را از هدف و نهایتی که آن علامت بدان اشاره دارد، باز ندارد. امامان و حجتها نشانههایی در مسیر هدایت و حق هستند؛ پس وسعت دیدتان را به نشانه محدود نکنید [که با این کار] در حق آن نشانه نیز ظلم میکنید. پوشش و لباسِ سید احمدالحسن و نشستوبرخاست او ساده بود. به نشستن بر روی خاک و سجده بر آن مأنوس بود و اگر آن را مییافت، آن را رزقی از جانب خدا میدانست و اگر لباسش یا عبایش پاره میشد میفرمود: «الحمد لله الذي رزقنا الاقتداء بأمير المؤمنين: سپاس مخصوص خدایی است که اقتدا به امیرالمؤمنین را روزیِ ما نمود.» و ما بیشترِ این سالها را همراهِ او در سفر بین استانهای عراق، برای تبلیغ و معرفی دعوت یمانی گذراندیم، و او در همۀ سفرهایمان به ما خدمت میکرد. هرگاه ماشین خراب میشد، او زیر ماشین به روی خاک میرفت و به روغن و امثال آن آلوده میشد، سالها در نهایت خوشخلقی و بدون هیچ گونه ابراز ناراحتی، این کار را انجام میداد. در شستن ظروف پس از اتمام غذا خوردن، با انصار همراهی میکرد؛ همچنین اگر در یکی از حسینیهها بودیم، در تهیه و تدارک غذا، به انصار کمک میکرد. و همیشه این کلام پیامبر خدا عیسی (ع) جلوهگر میشد: «با تواضع حکمت ساخته میشود، نه با تکبر...» و نیز «در زمین نرم گیاه میرویَد، نه در کوه». نسبت به مبارزه با منیت به ما سفارش میکرد و میگفت: «خداوند قدوس است و تنها شخصِ قدوس به او نزدیک میشود؛ پس مقدس شوید تا خداوند به شما نزدیک شود.» همراه او و از طریق او حقیقت تواضع و حقیقت دین را دانستیم؛ از او یاد گرفتیم که انسان هرچقدر به خودش نظر کرده و به خود مشغول شود و دچار عُجب شود، نزد خداوند مقامش پایین میآید؛ تا جایی که به مرتبۀ ابلیس ملعون میرسد که گفت «من از او بهترم». میگفت کسی که میخواهد حقیقتاً و بهراستی از انصار امام مهدی باشد پس باید مصداق این آیه باشد: (تلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) (این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرارمیدهیم که ارادۀ برتریجویی در زمین و فساد را ندارند؛ و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است). [1] یعنی در ذهن آنها نیز خطور نکند که آنها برتریجویی در زمین را میخواهند و در رابطه با آن با خودشان نیز صحبت نکنند و به آن میل و رغبت نداشته باشند؛ یعنی نهتنها برای برتری در زمین و فساد تلاش نمیکنند، بلکه به ذهن هیچیک از آنها نیز خطور نمیکند که او از یکی از برادرانش برتر است، هرچقدر هم که ظاهرش ساده باشد. میگفت کسی که مؤمن سادهای را کوچک بشمارد و کسی که نیازمندی را کوچک بشمارد همانا احمدالحسن را تحقیر کرده و کوچک شمرده است. همیشه میگفت: «بزرگترین دشمن انسان نفسی است که بین دو پهلوی او وجود دارد.» احمدالحسن در حقیقت مدرسۀ بسیار بزرگی در هر چیزی بود و میزان زشتی و انحطاط روشهای تکبر و برتریجویی را که رسم رایج در بیشتر مؤسسات دینی است، از او یاد گرفتیم؛ از قبیل بوسیدن دستها و برتریجویی و ستم بر مردم و بلند گذاشتن ریش و بزرگکردن عمامهها؛ پس میبینی عُرف رایج این است که شخص هرچقدر گمان کند در علم پیشروی کرده ریش او درازتر شده و عمامهاش بزرگتر میشود؛ بلکه حتی نعلینها نیز تغییر میکند و نعلین زرد به پا میکند و این نعلین زرد یعنی اینکه او مجتهد شده است! وای بر اینچنین اجتهادی که نعلین نشانۀ آن است! در روزی از روزها یکی از مدعیان اجتهاد در نجف اشرف توجهم را به خود جلب کرد. آنجا که در صحن امیرالمؤمنین ایستاده بودم و این مجتهد آمد و یکی از پیروانش نیز پشت سر او بود. هنگامی که به محل درآوردن کفشها رسید نعلین زردش را رها کرد، بدون آنکه آن را به کفشداری تحویل دهد و وظیفۀ شخصی که پشت سر او راه میرفت این بود که نعلین زرد او را برداشته و به مسئول کفشداری دهد و هنگامی که این مرجع خارج میشود، این شخص جلو رفته و آن نعلین زرد را برای او میآورد؛ پس از چنین راه و روش فرعونیای که از مسیر اهلبیت، و مسیر تواضع و سادگی و ازخودگذشتگی، منحرف است بدم آمد. اما افرادی که اکنون ادعای مرجعیت عالی (تراز اول) دارند، میبینی که مردم مثل گُردانی از سربازان ساعتها میایستند در انتظار اینکه نوبت به آنها برسد، فقط برای اینکه دست این مرجع را ببوسند! و این مرجع را میبینیم که دستش را بالا میآورَد و در بسیاری از اوقات به فرد کناریاش توجه کرده و با او صحبت میکند، و در این حال، مردم دستش را بوسیده و میروند در حالی که او حتی به آنها نگاه هم نمیکند؛ و این چیزی است که من به چشم خود دیدم و خدا بر آنچه میگویم گواه است. در حالی که این مراجع، روایاتی را که در نهی از دستبوسی از اهلبیت رسیده، میخوانند: صاحب سابری گوید: بر امام صادق (ع) وارد شدم و دستشان را گرفتم و بوسیدم حضرت فرمود: «آگاه باش که این جز برای نبی یا وصی نبی شايسته نيست.» [2] از امام رضا (ع) نقل شده که فرمود: «نباید شخصی دست شخص ديگرى را ببوسد؛ زیرا بوسيدن دستش، همانند نماز گزاردن بر اوست.» [3] اینها گمان نمیکنند شخصی از آنها برتر باشد و به همین خاطر دستانشان را برای بوسیدن در برابر همۀ مردم قرار میدهند؛ وگرنه چنانچه گمان میکردند که شاید در میان افرادی که دست آنها را میبوسند فردی وجود دارد که از آنها برتر بوده و به خدا نزدیکتر است، در این صورت چگونه میپذیرند که چنین شخصی دست آنها را ببوسد؟! و این بسیار از اخلاق آلمحمد و آنچه شیعیان و دوستدارانشان را با آن تربیت کردهاند، به دور است. خدا به شهید صدر خیر دهد که زشتیِ این بدعت را به روشنترین نحو بیان کرد و همۀ عذرهای واهی برای توجیه این بدعت را تمام کرد؛ آنگاه که در یکی از خطبهها یا فایلهای صوتیاش کلامی گفت که مضمون آن چنین است: «کسی که دستش بوسیده شود شیطان است؛ چه بداند و چه نداند.» همچنین کلامی گفت که مضمون آن چنین است: «من در حوزه و جامعه غریب بودم؛ چراکه دستم را برای بوسیدن، جلو نمیگذاشتم؛ اما انشاءالله روزی خواهد رسید که در آن، کسی که دستش بوسیده شود غریب و مطرود خواهد بود.» آری؛ ان شاءالله این روز بسیار نزدیک است. دین محمد و آلمحمد (ع) بدون بدعت یا تحریف، تر و تازه بازمیگردد؛ پس فجر صادق طلوع کرده و ما منتظر طلوع خورشید هستیم. خداوند بلندمرتبه میفرماید: (... وعدۀ آنان صبحگاهان است؛ آیا صبح نزدیک نیست؟!) [4] بله، نزدیک است و بسیار نزدیک است و دلهای ما مشتاق این صبحی است که روشنیِ چشمِ پرهیزکارانِ منتظر است و کسی که آن را دور میشمارد تشکیککنندگانِ دارای شک هستند؛ خداوند بلندمرتبه میفرماید: (آنها آن را دور میبینند و ما آن را نزدیک میبینیم). [5] سید احمدالحسن بر نادیدهگرفتن ذات و مبارزه با نفس و ذوبشدن در محبت خداوند و شناختن او و اولیای او، تأکید بسیاری میکرد؛ بلکه همیشه بر این تأکید میکرد که هدف انسان از اطاعت، بهشت و در امانماندن از آتش جهنم نباشد؛ بلکه انسان باید خداوند را بدین خاطر عبادت کند که او سزاوار عبادت است؛ چنانکه از امیرالمؤمنین نقل شده است. پس کسی که نفْسش و هوای نفْسش را کُشت میتواند حقیقتاً در ملکوت خداوند و جایگاه متقین وارد شود؛ اما کسی که به نگاه به نفْس خودش مشغول باشد، به میزانِ این مشغولیت از پروردگارش غافل است. همیشه میفرمود: «ما چهکسی هستیم که [بخواهیم] برای خودمان فضیلت یا مقام یا برتری بر دیگران به شمار آوریم، وقتی امیرالمؤمنین و سید الموحدین درباره خودش میگوید: پروردگارا! همانا بر نفس خودم در توجه به آن، ستم کردم، پس وای بر نفس من، اگر آن را نیامرزی.» پس ما چهکسی هستیم تا به خود مغرور شده و به نگاه به نفْس یا عُجب مشغول شویم یا اینکه اینگونه ببینیم که حقی از حقوق خداوند بر خودمان را ادا کردهایم. برای ما شایسته است از وجودمان حیا کرده و خجالت بکشیم و نسبت به تقصیرمان در حق خداوند بلندمرتبه و شکر نعمتهای بیشمار او بر ما، از روی حسرت و پشیمانی دستمان را بگزیم. در هر حال، تا بدین جا سر قلم شکست. این عرصهای است که هرچقدر در آن نوشته شود به انتهایش نمیرسم و نمیتوانم مشتی از خروار را توصیف کنم. من نمیتوانم تواضعِ این بندۀ با عظمت را توصیف کنم مگر بهوسیله آن چیزی که از او شناختم و چگونه میتوانم او را بشناسم و چگونه ثریا شناخته شود و از کجا چنین چیزی برای من باشد. انبوهی از کلمات و تعابیر در خاطرم میآید و در ترتیب آنها سردرگم میشوم تا آنجا که میبینم نمیتوانم چیزی بنویسم. اما شاید بتوانیم چیزی از حقیقت را بفهمیم، هنگامیکه از او میشنویم که دربارۀ خودش چنین میگوید: «من خودم را تنها گناهی در نزد پروردگارم میبینم.» و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظیم. او را اینگونه شناختم: نسبت به دنیا و زینت آن، زاهد و رویگردان است و هرگز برای آن ارزشی قائل نیست. رویگردان است، نه مانند زاهدان دروغین که در برابر مردم به زهد تظاهر کرده اما دلهایشان آکنده از حب دنیا و ریاست و مقام و منصب و فخرفروشی است؛ بلکه زهد او مانند پدران پاکش است، چه در گفتار و چه در رفتار. از نشانههای برتریجویی و فخرفروشی متنفر است. با تواضع و سادگی و قناعت خو گرفته است. خانهای ندارد که خودش یا خانوادهاش در آن پناه بگیرند و اتومبیلی ندارد که او را جابهجا کند و نیازهایش را بهوسیلۀ آن برطرف کند و ندارد... و ندارد... و ندارد... گویی او در این دنیا مهمان است و بهزودی رهسپار میشود. با این حال، هنگامی که او را میبینی او را بینیازترین و عزیزترین فرد مییابی. در هر چیزی بر خداوند بلندمرتبه توکل میکند. همۀ تلاشش را در طاعت خداوند بلندمرتبه و اصلاح امور مردم و زندهکردن سنتها و ازبینبردن بدعتها صرف میکند. اما از لحاظ رزق و روزیِ دنیایی، این کلام امیرالمؤمنین بر او تطبیق پیدا میکند: «اى مردم، بدانيد كمال دين طلب علم و عمل به آن است. بدانيد كه طلب علم بر شما از طلب مال لازمتر است؛ زيرا مال براى شما قسمت و تضمينشده است. عادلى (كه خداست) آن را بين شما قسمت كرده و تضمين نموده و به شما میرساند؛ ولى علم نزد اهلش نگه داشته شده و شما مأموريد آن را از اهلش طلب كنيد؛ پس آن را طلب كنيد.» از او اینگونه یاد گرفتیم که هرکس بین خودش و خداوند را اصلاح کند، خداوند همۀ امور او را برعهده میگیرد و برای او از هر تنگنایی راه برونرفت و گشایشی قرار میدهد و از جایی که گمان نمیکند به او روزی میدهد؛ همان گونه که خداوند بلندمرتبه فرمود: (... وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا) ( ... و هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند * و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد؛ و هرکس بر خدا توکل کند، کفایت امرش را میکند؛ خداوند فرمان خود را به انجام میرساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازهای قرار داده است). [6] و رزق و روزیِ پاک همان چیزی است که با اطاعت خداوند و در اطاعت خداوند و برای اطاعت خداوند است؛ یعنی طلب رزق و روزی نیز باید برای طاعت خداوند و بهجاآوردن چیزی باشد که او بر ما واجب نموده است؛ از قبیل یاری دین و کمک به فقرا و نیازمندان و برطرفساختن نیازهای ضروری خانواده و بستگان؛ نه اینکه به مالاندوزی و دنیا و مقام حرص وجود داشته باشد. قلب ظرفی است که در آنِ واحد گنجایش دو چیز را ندارد، یا حب خداوند یا حب به دنیا. ما آفریده نشدهایم که دنیا و زینت آن، ما را به خود مشغول کند و با سگهای وحشی آن درگیر شویم. همیشه توصیف امیرالمؤمنین از دنیا، در او نمود پیدا میکرد که فرمود: - «دنیا مردار است و طلبکنندگان آن سگها هستند. از هرکسی که چیزی از آن را بخواهد باید بر همزیستی با سگان صبر کند.» [7] - «به خدا سوگند این دنیای شما پیش چشم من از استخوان خوک در دست فرد جذامی پستتر است.» [8] و همیشه با درد و حسرت این کلام خداوند بلندمرتبه به همصحبت خود موسی بن عمران را تکرار میکرد: «امام صادق (ع) فرمود: خداوند در مناجات با موسی فرمود: ای موسی هرگاه دیدی که فقر به تو روی آورده، بگو عرضِ خوشامد به نماد صالحان؛ و هرگاه دیدی ثروت و بینیازی به تو روی آورده، بگو گناهی است که در عقوبت آن تعجیل صورت گرفته است.» [9] و همیشه به یاد میآورم سخنِ پیامبر خدا عیسی (ع) در او نمود پیدا میکرد: «خوابیدن بر روی زبالهها و خوردن نان جو [چنانچه] با سلامت دین [همراه باشد] بسیار [و ارزشمند] است.» [10] بله مولای من، چنین چیزی در زمان کنونی بسیار زیاد [و غنیمت] است اگر با سلامت دین و عقیده همراه باشد. این آن چیزی است که از تو آموختیم ای فرزند پاکان، و از خداوند بلندمرتبه میخواهیم که اطاعت از خودش و زهد در این دنیا را روزی ما گردانَد و ما را از اهالی آخرالزمان قرار ندهد؛ کسانی که عالِم را تنها با لباس نیکو و برتریجویی و غرور میشناسند، همان گونه که از پیامبر محمد(ص) وارد شده است: - «زمانی بر امت من فرا رسد که علما را تنها به لباس و ظاهری نیکو میشناسند [و نه علم و فضیلت] و قرآن را فقط با تلاوت زیبای آن میشناسند، و خداوند را عبادت نمیکنند، مگر در ماه رمضان. اگر چنین بود خداوند سلطانی را بر آنان مسلط میکند که علم و حلم و رحم ندارد.» [11] - «زمانى براى مردم پيش آيد كه براى طمع دنيا باطنشان پليد و ظاهرشان زيبا باشد، و از ظاهر خويش ثواب خدا را مقصود نداشته باشند، دينشان ريا باشد و ترس از خدا با آنها آميخته نشده باشد. خدا آنها را مجازاتى همگانى كند؛ سپس با دعای غریق، دعا كنند و خدا مستجاب نكند.» [12] آری دعای غریق. این دعایی است که اهلبیت (ع) به خواندن آن در هنگام ظاهرشدن فتنهها در آخرالزمان سفارش نموده و [فرمودهاند] راه خلاصی از فتنههاست: عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) نقل میکند: «بهزودی شبههاى به شما میرسد که در آن نه نشانۀ آشکار دارید و نه پیشوای هدایت؛ و کسى از آن شبهه نجات نمییابد مگر آنکه مانند فردی که در شرف غرقشدن است، دست به دعا بردارد!» گفتم دعاى غریق چگونه است؟ فرمود: میگویى: «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک.» و من هم گفتم: «یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب و الابصار ثبّت قلبی على دینک.» امام فرمود: خداى تعالى مقلّب القلوب و الابصار است و لیکن همچنان که من گفتم بگو: "یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی على دینک".» [13] اهلبیت در این حدیث و دیگر احادیث تصریح میکنند که تنها راه نجات مردم از فتنههای آخرالزمان رجوع به خداوند بلندمرتبه و تمسک به او و طلب هدایت از اوست و امروز فقهای سوء را میبینیم که اینگونه به مردم القا کرده و میگویند که ما راه نجات هستیم و مردم تا زمانی که به فقها متمسک باشند، در خیر و بر حق هستند! انگار که فقها اصحاب وحی هستند و چیزی به این زمین نازل نمیشود و به آسمان بالا نمیرود مگر از طریق آنها! این در حالی است که اگر به اهلبیت مراجعه کنیم و از آنها دربارۀ فقهای آخرالزمان بپرسیم، پاسخ را اینگونه مییابیم: محمد بن مسلم میگوید مردی از امام صادق (ع) پرسید چه موقع قائمتان ظهور میکند؟ فرمود: «هنگامی که گمراهی بسيار و هدايت اندک و ستم و فساد فراوان و صلاح و استواری کم شود، و هنگامی که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا کنند و فقیهان به دنیا متمایل گردند و شاعران و شعرها در مردم فراوان شود ... در اين هنگام به نام قائم (ع) در شب بيستوسوم ماه مبارک رمضان فرياد بلند شود و حضرت در روز عاشورا، قيام فرمايد. گویی او را میبینم که بین رکن و مقام ایستاده است و جبرئیل در پیشگاهش ندا میدهد: "البیعة لله: بیعت فقط از آنِ خداوند است" * و شیعیانش بهسوی او رو میکنند.» [14] رسول خدا (ص) فرمود: زمانی بر امّت من خواهد رسید که از قرآن نمیماند مگر رسم و نوشتنش، و از اسلام نمیماند مگر نامش، که خود را به آن بنمایانند و اسلامگرا نامند، ولی آنان دورترین مردمان از اسلام هستند. مساجد ایشان آباد است ولی از هدایت خراب و ویران است. فقیهان آن زمان بدترین فقیهان زیر آسمان هستند؛ چراکه از آنها فتنه برخیزد و بهسویشان بازخواهد گشت.» [15] از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: «در آخرالزمان از قومی تبعیت خواهد شد که گروهی از آنها ریاکارند و به عبادت و زهد میپردازند. بدعتگذارانی سفیهاند که امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند مگر وقتی که از ضرر و خطر ایمن باشند. برای فرار از تکلیف بهدنبال بهانه و راه گریز میگردند. از لغزش و فساد عالمان پیروی میکنند... .» [16] رسول خدا (ص) از خدای سبحان و بلندمرتبه در معراج پرسید: «خداوندا پس آن، چه وقت خواهد بود (قیام قائم)؟ خداوند عزوجل وحى فرمود: آن، زمانی خواهد بود كه علم برداشته شود و جهل ظاهر شود و قرائتكنندگان زیاد شوند و عملکنندگان كم گردند و فقر زیاد شود و علماى هدایتکننده كم و فقهاى گمراهکننده خیانتکار، زیاد گردند.» [17] مفضل میگوید: از امام صادق شنیدم که فرمود: «هرگاه قائم ما قیام کند با دروغگویان شیعه شروع کرده و آنها را به قتل میرساند.» [18] ابیجارود از امام باقر (ع) سؤال کرد چه زمانی قائم شما به پا میخیزد؟ فرمود: «ای اباجارود، زمانش را درک نمیکنید.» پس گفت اهل زمانش را چطور؟ فرمود: «اهل زمانش را هم درک نمیکنید. قائم به پا میخیزد بعد از ناامیدی شیعیان؛ مردم را سه بار دعوت میکند اما کسی جوابش را نمیدهد؛ تا اینکه در روز چهارم دست بر دیوار کعبه میگذارد و میگوید خدایا یاریام کن و دعایش رد نمیشود. خداوند نیز به ملائکهای که رسولالله (ص) را در روز بدر یاری کردند دستور میدهد مهدی(ع) را یاری کنند و آنها که تا آن زمان هنوز آمادهباش بوده و زین اسبها و سلاحهای خود را زمین نگذاشتهاند با حضرت بیعت میکنند؛ سپس 313 مرد با حضرت بیعت میکنند و حضرت به مدینه رفته و مردم نیز همراه حضرت به مدینه میروند... .» [19] و روایات بسیار دیگری که در این مجال مختصر نمیگنجد. در پایان میگویم: این مطالب، کم از بسیار است. از مطالبی که بهسبب آن سید احمدالحسن را شناختم و بهسرعت و با عجله آن را نوشتم، در پیشگاه خداوند و رسول او و اهلبیت از تقصیر خویش عذرخواهی میکنم؛ اما امیدوارم در آینده موفق شوم سیره و تاریخچۀ دعوت مبارک یمانی را بنویسم و در آن تلاش میکنم هر آنچه را که از ابتدای دعوت تا به امروز فهمیده و با آن زیستهام، گردآوری کنم. والحمد لله رب العالمين، و صلى الله على محمد واله الأئمة والمهديين، واللعن الدائم على أعدائهم إلى يوم الدين. شيخ ناظم عقيلی 23جمادیالثانی1431ق پایان ------- پانوشت: 1. قصص، 83. 2. اصول کافی، ج۳، ص۲۶۷. 3. تحفالعقول، ص۳۳۴. 4. هود، 81. 5. معارج، 6 و 7. 6. طلاق، ۲ و ۳. 7. شرح احقاق حق، ج۳۲، ص۲۳۷. 8. نهجالبلاغه، ج۴، ص۵۲. 9. کافی، ج۲، ص۲۶۳. 10. معانیالاخبار، ص۳۴۱. 11. بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۵۴ 12. کافی، ج۲، ص۲۹۶. 13. کمالالدین، ص۳۵۲. 14. معجم احادیث امام مهدی (ع)، ج3، ص490. 15. کافی، ج۸، ص۳۰۷. 16. تهذیبالاحکام، ج6، ص180. 17. کمالالدین و تمام النعمه، ص251. 18. اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۸۹. 19. دلائلالامامه، صفحه 455. مهدیین دوازدهگانه از اولاد امام مهدی (ع)، در نگاه علما و محققان مهدویت| قسمت ششم (آخر) بررسی آرای سید رشیدالدین حسینی، محمد امینی گلستانی، مهدی حمد فتلاوی، رزق خلیل، علیاصغر رضوانی نویسنده: نعیم احمدی 12- سید رشیدالحسینی از سید رشید الحسینی، وکیل سید علی سیستانی در عراق، در برنامهای تلویزیونی، سؤالی میشود که عین این مکالمه را ذکر میکنیم: «سؤالکننده: سؤالم دربارۀ امام مهدی (ع) است؛ و اینکه میدانیم هیچ امامی را جز امامی دیگر دفن نمیکند؛ [1] پس وقتی امام مهدی (ع) وفات کند، چهکسی ایشان را دفن میکند؟ سید رشیدالدین الحسینی: امام معصوم را کسی دفن نمیکند، مگر امام معصومی دیگر؛ درست است؟ سؤالکننده: بله، درست است. یعنی وقتی امام مهدی (ع) از دنیا برود یا به شهادت برسد، چهکسی ایشان را دفن میکند؟ سید رشیدالدین الحسینی: احسنت بر شما. خداوند به شما جزای خیر بدهد. درود بر شما. امام را کسی دفن نمیکند مگر امامی دیگر. اما اگر امام مهدی (ع) از دنیا برود، چهکسی ایشان را دفن میکند؟ در حقیقت، این مسئله برای ما، بهطور کامل، بهشکلی که به قطع و یقین بگوییم که تدفین امام چگونه و توسط چهکسی است، واضح نیست. [اما در پاسخ به این سؤال میگوییم] اولاً امام مهدی (ع) خاتم ائمه است و امامت دوازدهگانه با حضرت مهدی (عج) به اتمام میرسد؛ اما وقتی امام عصر (ع) از دنیا برود، مهدیین بعد از او هستند. بعد از ایشان هستند، نه قبل از ایشان. بعضیها میگویند مهدیین قبل از امام زمان (ع) هم هستند؛ خیر، مهدیین بعد از امام زمان (ع) میآیند و این مهدیین کسانیاند که عهدهدار دفن امام مهدی (ع) میشوند و نیز ولایت ایشان و حکومت مبارک ایشان را برعهده دارند؛ و بدینگونه بعد از امام زمان (ع) امامی نخواهد بود؛ زیرا امام زمان (ع) خاتم اوصیاست و خاتم ائمه است؛ بله و آن کسی که امام زمان (ع) را دفن میکند مهدی اول از مهدیینی است که بعد از امام زمان (ع) است و حکومت میکند.» [2] طبق اظهارات وکیل مرجع اعلای عراق، گرچه بهشکل صددرصدی نمیتوانیم بگوییم امر تدفین امام چگونه است، اما طبق روایات اهل بیت (ع)، مهدیین بعد از امام زمان (ع) حکومت خواهند کرد و امر تدفین امام دوازدهم را مهدی اول از این مهدیین برعهده خواهد داشت. این اظهارات بهطور ضمنی دلالت میکند که مهدی اول و مهدیین امامانی معصوم هستند؛ زیرا طبق آنچه وکیل سیستانی به آن معترف است، امام معصوم را جز امام معصوم دفن نمیکند؛ پس اگر مهدی اول عهدهدار دفن امام مهدی (ع) شود، ضرورتاً باید مهدی اول نیز امامی معصوم باشد. سید رشیدالدین حسینی بر دو مطلب نیز تأکید میکند: یکی اینکه مهدیین بعد از امام زمان (ع) میآیند نه قبل از ایشان، و دیگری اینکه امام زمان (ع) خاتم اوصیا و خاتم ائمۀ دوازدهگانه است. در بررسی این اظهارات میگوییم: آری، درست است که زمان حکومت مهدیین دوازدهگانه بعد از وفات امام مهدی (ع) آغاز میشود، اما دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد مهدی اول از مهدیین دوازدهگانه، وصی امام مهدی (ع) و همان یمانی موعود است که پیش از ظهور مقدس، برای زمینهسازی ظهور پدرش قیام میکند که در کتابهای انصار امام مهدی (ع)، بهتفصیل دلایل آن مطرح شده است؛ و در اینجا اجمالاً میگوییم اگر قرار باشد مهدی اول، امام دوازدهم را پس از وفات ایشان دفن کند، به حکم عقل باید در زمان حیات امام دوازدهم در قید حیات باشد، و از آنجا که بنا بر حدیث وصیت رسول خدا (ص)، ایشان اولین مؤمنان به امام مهدی (ع) معرفی شده است ـیعنی اولین کسی است که هنگام ظهور امام مهدی (ع) به ایشان ایمان میآوردـ پس پیش از ظهور امام مهدی (ع) نیز در قید حیات است؛ در نتیجه مهدی اول از این مهدیین فقط پس از امام مهدی (ع) ظاهر نمیشود، بلکه قبل از ظهور امام مهدی (ع) و در آستانۀ ظهور ایشان نیز حضور دارد که همان یمانی موعود است که برای زمینهسازی ظهور پدرش قیام میکند. و اما در پاسخ به اینکه امام دوازدهم خاتم ائمه یا خاتم اوصیاست، اگر منظور وکیل مرجع اعلای عراق این است که مهدیین (ع) امام هستند، اما نه به این معنا که در زمرۀ امامان دوازدهگانه باشند، ما هم با او همعقیده هستیم؛ اما اگر مهدیین را امام نمیداند، باید توضیح دهد که در این صورت، چطور میخواهد تناقضی را که در کلام خودش هست رفع کند؟! زیرا از یکسو معترف است که امام معصوم را جز امام معصوم دفن نمیکند و از سوی دیگر بیان میکند که مهدی اول، امام دوازدهم را دفن میکند؛ آیا این سخن معنایی جز این دارد که مهدی اول نیز امام معصوم است؟! و نیز باید توضیح دهد که اگر مهدیین (ع) امام یا وصی نیستند، پس تکلیف ما با روایات متواتری که دلالت دارد زمین هیچگاه از امام و حجت خدا خالی نیست تا خلق را به راه راست هدایت کند و امور دین و دنیای آنان را برعهده بگیرد چه میشود؟ طبق گفتۀ او مگر نه اینکه بعد از امام مهدی (ع) مهدیین میآیند؟! پس در این برهه از زمان، چهکسی جز مهدیین، حجت خدا و امام بر خلق خواهد بود؟ 13- محمد امینی گلستانی محمد امینی گلستانی، از عالمان حوزۀ علمیه و نویسندۀ کتب متعدد دینی، در کتاب «سیمای جهان در عصر امام زمان»، با ذکر اقوالی که دربارۀ پس از وفات امام مهدی (ع) وجود دارد، اجمالاً به تحلیل این اقوال و روایات آن میپردازد که ما بهطور خلاصه، عبارات ایشان را نقل میکنیم: «بهطور خلاصه بعد از رحلت «قائم (ع)» اخبار دوازده مهدی و دوازده امام و رجعت امام حسین (ع) و رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین (ع)، بهخصوص آمدن امیرالمؤمنین (ع) به دفعات و کرات و با عنوان «دابّةالارض» و سلطنت 50هزارسالۀ رسول خدا (ص) و 44هزارساله امیرالمؤمنین (ع) و کمک همۀ انبیا به او یا هیچکدام، بلکه با وفات «قائم (ع)» چهل روز بعد قیامت برپا میشود، از مشکلات اخبار و غوامض آثار و مطالبی است که به تحقیق و بررسی بیشتر نیاز دارد که در این مختصر مجالی نیست... . روایات مهدیون تصریح دارد که امامت در درجه اوّل با خود آنها خواهد بود؛ چون عبارت «فإذا حضرته الوفاة (یعنی القائم ع) فلیسلّمها إلی ابنه اوّل المهدیین [یعنی زمانی که وفات امام مهدی برسد آن را به فرزندش که اولین مهدیین است تحویل میدهد]؛ یا در روایت حبّة العرنی آمده است:... امیر مؤمنان (ع) بهسوی حیره بیرون رفت و فرمود: «البته در حیره مسجدی بنا کند که دارای 500 درب باشد. جانشین «قائم (ع)» در آن نماز میخواند؛ چون مسجد کوفه برای آنها، تنگ میشود و در آن دوازده امام عدل (بعد از قائم ع) نماز خواهد خواند! ... تا آخر خبر. یا عبارت دعا «و الأئمّة من ولده» ائمّه از اولاد او با تأویل علّامه مجلسی قدّس سرّه (که دوازده مهدی همان دوازده امام است) سازگار نیست؛ چون ائمّه (ع) پدران بزرگوار مهدی موعود (ع) هستند، نه اولاد او. نظریۀ دیگری نیز وجود دارد که طبق بیان شیخ مفید قدّس سرّه: «بعد از دولت «قائم (ع)» برای احدی دولتی نیست، مگر روایاتی که دربارۀ قیام برخی فرزندانش (در مقام او) آمده است انشاءاللّه. اما (این روایتها) با قطعیت و ثبوت وارد نشده است و اکثر روایات این است که «مهدی (ع)» از دنیا نمیرود، مگر چهل روز پیش از قیامت و در آن چهل روز هم هرج و علامت خروج مردگان و قیام قیامت برای حساب و پاداش خواهد بود و خدا میداند.» ... چنانکه ملاحظه نمودید، عبارات روایات که با تأکید میفرماید: «لیملکنّ منّا أهل البیت رجل» یا «فلیسلّمها إلی ابنه اوّل المهدیین» گویای خلاف این بیان است و با آن نظریه همخوان نیست، مگر اینکه چنین روایتها از نظر فنّی و رجالی مردود شناخته شود. اکنون میتوان گفت اگرچه روایات صالحین یا مهدیون از نظر سند رجالی و فنّی متواتر نیست و با قطع و یقین چیزی را ثابت نمیکند، ولی همین مقدار هم که هست برای اثبات تاریخی ماجرا صلاحیت دارد و برای پذیرش مطلب مذکور کفایت میکند... .» (سیمای جهان در عصر امام زمان (عج)، ج2، ص387 تا 389) آنطور که از سخنان محمد امینی گلستانی پیداست، گرچه ایشان در جمع روایات مهدیین و رجعت به قطعیت نرسیده است، اما ظاهر کلام ایشان نشان میدهد که آمدن مهدیین را صحیحتر میداند و در نتیجه به این متمایل است که بعد از وفات امام دوازدهم، مهدیین دوازدهگانهای میآیند که دارای مقام امامت هستند؛ آنجا که میگوید گرچه روایات مهدیین متواتر نیستند اما برای اثبات تاریخی این مسئله صلاحیت دارند. ناگفته نماند که این سخن ایشان که «روایات مهدیین متواتر نیستند» از اساس غلط بوده و ظاهراً منشأ آن، اطلاعنداشتن ایشان از انبوه روایاتی است که دربارۀ مهدیین و مهدی اول در منابع شیعه و سنی نقل شده است که یقیناً متواتر محسوب میشوند. 14- مهدی حمد فتلاوی مهدی حمد فتلاوی (روحانی پژوهشگر در زمینۀ مهدویت در کشور عراق) در دو کتابش به نامهای «علامات المهدی المنتظر(ع) فی خطب الإمام علی (ع)» و نهجالخلاص، در بابی با عنوان «ما یکون بعد دولت(ع): آنچه بعد از دولت امام مهدی خواهد بود» حدیث وصیت را ذکر کرده است؛ و در مقدمۀ کتابش تصریح کرده که به صحت احادیثی که نقل کرده معتقد است و گفته اگر حدیثی را نامعتبر بداند در متن کتاب به آن تذکر میدهد؛ حال آنکه هیچ تعلیق یا رد یا تأویلی از حدیث وصیت را ذکر نکرده که ظاهراً دلالت میکند مضمون حدیث وصیت را پذیرفته است و حدیث وصیت نیز دلالت میکند که بعد از امام دوازدهم، مهدیین دوازدهگانه خواهند بود. 15-رزق خلیل رزق خلیل (روحانی و نویسندۀ معاصر شیعی و مسئول فرهنگی و روابط بینالملل در لبنان) مینویسد: «حکومت مهدی (ع) در زمان حیاتش و بعد از آن تا آخر دنیا ادامه خواهد داشت؛ چراکه بعد از او، مهدیین از فرزندانش حکومت میکنند، و سپس رجعت برخی از انبیا و ائمه (ع) خواهد بود و تا آخر دنیا حکومت خواهند کرد.» (الامام المهدی و الیوم الموعود، ص 597) اگر رزق خلیل معتقد باشد که در فاصلۀ بین وفات امام دوازدهم و رجعت اهلبیت (ع)، مهدیین حکومت خواهند کرد لاجرم باید بپذیرد مهدیین از حجتهای معصوم الهی هستند؛ زیرا از اصول مهم عقیدتی و مسلَّم شیعه این است که زمین خالی از حجت خداوند نیست. 16- علیاصغر رضوانی علی اصغر رضوانی (نویسنده و محقق مهدویت و استاد در مرکز تخصصی مهدویت) ذیل عنوان «رهبران جهان بعد از امام زمان (ع)» مینویسد: «از امام زمان(ع) نقل شده که در دعایی اینچنین عرضه میدارد:"... و صلّ علی ولیک و ولاة عهده و الأئمة من ولده ...: و بر ولیات و والیان عهدش و امامان از اولاد او ... درود فرست." [3] از این عبارت استفاده میشود که والیان عهد امام زمان (ع) و امامان بعد از او از اولاد وی هستند و این منافاتی با رجعت اهلبیت (ع) خصوصاً امام حسین(ع) ندارد.» (دینشناسی از دیدگاه حضرت مهدی، ص 247) اینکه علیاصغر رضوانی ذیل تیتر «رهبران جهان بعد از امام زمان (ع)» این عبارت از امام رضا(ع) را نقل میکند معنایش این است که از دید ایشان، امامانی از اولاد امام مهدی(ع) رهبران جهان بعد از امام مهدی(ع) هستند و البته طبق برداشت خودشان، رجعت را مقارن با حضور این امامان میداند که نادرست است؛ زیرا رجعت اهلبیت (ع) بعد از اتمام حکومت مهدیین آغاز میشود. در هر حال آنچه محل شاهد ماست، این است که ایشان به وجود امامانی از اولاد امام دوازدهم که بعد از ایشان می آیند معترف است. ------------ . اینکه هیچ امامی را جز امامی دیگر دفن نمیکند مطلبی است که در روایات متعددی به آن اشاره شده است. 2. الامام لا یدفنه الا امام و الامام الحجة من یدفنه اذا رحل؟ واقع الحال هذه المسئلة غیرمتضحة بشکل حتی یقول أحد بضرس قاطع سیدفن کذا. الأول: الامام هو خاتم الائمة و تنتهی الإمامة الاثنا عشریة بالمهدی المنتظر (عج)؛ فاذا مات الامام فالمهدیین من بعده؛ من بعده، ما من قبله. یکون کلام یقول المهدیین قبل الامام. المهدیون الذین سیأتون بعد الامام المهدی هم الذین سیتولون امر دفنه و ولایته و ما یترتب علی دولته المبارکه؛ لذلک الامام (عج) لیس من بعده الامام لأنه خاتم الاوصیاء و خاتم الائمة. نعم من یدفنه هو المهدی اول من المهدیین الذین سیأتون بعد الامام المنتظر (عج). لینک آدرس: https://www.youtube.com/watch?v=AQF8RGhNq4U 3. بحارالأنوار، ج 52، ص 22. دیکتاتوری بحث این روزهای مردم ایران وکالتدادن به چهرههای سیاسی یا اعتماد به منتَخب خدا بهقلم: محمد شاکری خطر بیتوجهی به دعوت یمانی امر خداوند متعال از ابتدا بر این بنا شده است که جانشینی بر زمین قرار دهد و دیگران را فرمان داده است تا از او اطاعت کنند. در هر زمانی و به هنگام معرفی هریک از جانشینان خداوند، کسانی بودهاند که به این انتخاب، بیتوجهی کرده و به هر دلیلی از آن رویگردان شدند؛ همان طور که در معرفی حضرت آدم (ع)، ابلیس به مخالفت برخاست. از بیتوجهی و غفلت تا مخالفت و عناد با این جانشینان، آنچه عاید مردم و دین شده است ضرر و زیانهایی بوده که تا مدتهای مدیدی گریبان آنها را گرفته است. مروری حتی گذرا به تاریخ، خطر این بیتوجهی و غفلتها را بهخوبی نشان میدهد؛ تا جایی که مشاهده میشود از غفلت مردم و حمایتنکردنشان از پیامبران الهی، حکومت در زمین در غالب زمانها به دست حاکمان فاسد و ظالم بوده است و پیامبران و مؤمنین به ایشان در اقلیت و مورد ظلم و ستم بودهاند. حکومتهای باطل که دست حجتهای الهی را از حکومت کوتاه کردهاند، منحصر در حکومتهای غیردینی نیست؛ بلکه به گواه تاریخ در بسیاری از زمانها، حکومتهای دینیای نقش داشتهاند که به اسم خدا و اسم پیامبران توسط افراد ناشایست تشکیل و از سمت متدیّنین حمایت شدند. عالمان دینی که خود را تابع یکی از پیامبران الهی میدانستند با حمایت مردم و مقلدین جاهل و غافل بهصورت مستقیم یا بهصورت غیرمستقیم در حکومت زمان نقش داشته و به مخالفت با حجتهای الهی برخاستند و در موارد متعددی باعث قتل انبیای الهی و آزار مؤمنین به ایشان میشدند. نمونۀ آن را میتوان در اصرار علمای یهود به حاکم، در شکنجه و قتل شبیه عیسی (ع) مشاهده کرد. حال اگر این علمای بهظاهر دیندار، خود متولی امر حکومت میشدند دستشان بر آزار و قتل پیروان عیسی مسیح (ع) بازتر و راحتتر بود. آنچه برای امام علی (ع) و همسرش فاطمه زهرا (س) اتفاق افتاد یا آنچه با فتوای علمای فاسد و فریب مسلماننماها برای امام حسین (ع) و اصحابش اتفاق افتاد گواه این مطلب است؛ همچنین از بیتوجهی و غفلت بسیاری از مسلمانها، سالیان زیادی، حکومت اسلامی بهجای اینکه در اختیار ائمه معصومین (ع) باشد در اختیار خلفای فاسد و ظالمی بوده است که بهنام دین و اسلام بر مسلمانها حکومت کردهاند. اما شاید آنچه از همۀ این زمانها اهمیت بیشتری دارد، توجه مردم به آخرالزمان و اتفاقات عصر ظهور است. مطابق آنچه از روایات وارد شده است دینداری در آخرالزمان از همۀ زمانهای قبل سختتر است؛ تا جایی که شبیه شده است به کسی که آتش در دست دارد یا بر گیاهی پر از تیغ دست میکشد. شاید رشد علمی و فرهنگی جوامع بشری و رشد روزافزون شبهات وارده بر دین و تبلیغات مسموم دنیاگرایی در عصر جدید و از طرفی دوری مردم از امام مهدی (ع) در زمان غیبت باعث این سختیِ شدید شده است. آنچه امروزه در زمان ما در حال وقوع است مخصوصاً حوادث اخیری که در ایران و بین مردم موافق و مخالف حکومت در جریان است، شاهدی ارزشمند بر آن چیزی است که اهلبیت (ع) از آن خبر دادهاند، و در واقع بررسی دقیق این ماجراها و وجهاختلاف مردم در این بین، ما را به تصدیق پیامبر و اهلبیت پاکش وامیدارد که در آن زمان از چگونگی این اختلافات خبر دادهاند. امروز شاهدیم بسیاری از مردمی که سالیان زیادی از عمر خودشان و اجداد آنها در تبعیت از اسلام و اهلبیت (ع) گذشته است، اعتقادات خود را منکر یا نادیده انگاشته و در پی دوقطبیشدن مردم و در مقابل هم قرار گرفتنِ هم، بهدنبال کسانی میروند که سالیان گذشته پدرانشان آنها را از حکومت خلع کردهاند و با تبلیغات و فعالیتهای رسانهای بهدنبال وکالتدادن به برخی از چهرههای سیاسی هستند. آنچه لازم و بایسته است که مردمِ معتقد به دین و مذهب و دوستداران اهلبیت (ع) در این زمان توجه کنند این است که پیامبر اکرم (ص) هزار و اندی سال پیش نهتنها به این رخدادها خبر و هشدار داده است، بلکه نماینده و جانشین خویش و منتَخب خداوند متعال در این زمان را مشخص فرموده و در وصیت مبارک شب وفات خود نام وی را بیان کرده است. در روایت مهم یمانی از زبان ائمه معصومین (ع) میشنویم که مخالفت با یمانی جایز نبوده و باعث جهنمیشدن انسان خواهد شد. این بدین معناست که پیامبر (ص) و ائمۀ معصومین (ع) هیچگاه پیروانشان را در دوران سخت امروزی تنها نگذاشته و شخص معصومی را بهسمت مردم میفرستند تا در این روزگار سخت و پُرحیله وکیل و رهبر و راهنمای آنان باشد؛ در نتیجه روشن است اگر مدعیان دینداری به این شخص بیتوجهی کرده و از روی غفلت او را یاری نکنند چه عواقب خطرناکی گریبان دین و همۀ مسلمانان را خواهد گرفت و خدا میداند که چند سال حرکت اصلاحی امام مهدی (ع) به فرماندهی وصی و فرستادۀ ایشان به تعویق بیفتد. پیروی از خلیفۀ خداوند در جهت دیکتاتوری است یا خلاف آن؟ یکی از مسائل مهمی که امروزه بین مردم ایران موردبحث و اختلاف است و از ناحیۀ آن، دست به اعتراضات و حرکتهای میدانی میزنند مسئلۀ دیکتاتوری در حکومت است. این مسئله تا جایی اهمیت دارد که حتی مخالفین حکومت ایران که حکومت را متهم به دیکتاتوری میکنند خود در رابطه با رهبران و وکلای موردبحثشان به اختلاف پرداخته و از ترس تشکیل دیکتاتوری جدید بر شخص واحدی اجماع نمیکنند. طرح این بحث از این جهت اهمیت داشته و دارد که انسانها مخصوصاً کسانی که دین و خداوند را منشأ دیکتاتوری میدانند بدانند و متوجه باشند که خداوند متعال هیچگاه در صدد دیکتاتوری نبوده و بدون خواست و رضایت مردم بر حکومتی غالب نشده است. در تاریخ انبیای الهی سراغ نداریم که خداوند با قدرت خویش و بدون انتخاب و رضایتِ غالب مردم به جانشینانش حکومت داده باشد و با قهر و اجبار، ایشان را بر مردم حاکم کرده باشد. نمونۀ نزدیک آن را در تاریخ ائمه معصومین (ع) مشاهده میکنیم. امام علی (ع) هیچگاه برای رسیدن به حکومت دست به شمشیر نبرد، مگر اینکه در صدد هدایت فکری مردم بوده باشد تا خودشان به این هدف دست بزنند. او ارزش حکومت بر مردم را از آب بینی یک بز کمتر دانسته و کمترین اشتیاقی به آن نشان نمیداده است. حتی زمانی که به حکومت میرسد برای حفظ و بقای حکومت خویش دست به هر عمل و حیلهای به اسم مصلحت نمیزند و آنچه را بر خود لازم و حتمی میداند این است که مطابق دستورات شریعت رفتار کند؛ خواه این رفتارها منجر به حفظ و بقای حکومتش شود یا بالعکس. امام حسن (ع) نیز وقتی به این نتیجه رسید که مردم او را حمایت نمیکنند با دست خویش از حکومت کناره گرفت و حکومتِ غیرشرعی را به حاکمِ فاسد واگذار کرد؛ و همین طور امام حسین (ع) زمانی که متوجه شد مردم از حمایت او دست کشیدند و مسلم بن عقیل را تنها گذاشته و باعث قتلش شدند، تصمیم گرفت از راهی که آمده برگردد اگرچه دشمنان راه را بر او بسته و او را مجبور به بیعت کردند و همین امر باعث مقاومت ایشان و شهادت ایشان شد. با اینکه خداوند مالک حقیقی انسانها و بلکه همۀ هستی است و اوست که عقلاً حق دارد برای حاکمیت خویش در زمین جانشینانی تعیین کند ـو البته این کار را نیز کرده استـ اما هیچگاه برای حکومتِ ایشان از زور و اجبار استفاده نکرده و اختیار را به خود مردم واگذار کرده است. لذا آنچه از دیکتاتوری در ذهن برخی از مردم به خدا و دینش نسبت داده شده است اتهامی بسیار ناجوانمردانه است. آنها باید متوجه باشند تنها راه نجات آنها از دیکتاتوری، پناهبردن به انسان معصومی است که با علم الهی و عصمت الهی، آنها را به بهترینها در دنیا و آخرت متصل خواهد کرد و هرگونه تبعیت و وکالت به هر انسان غیرمعصوم و غیرمنصوصی باعث هلاکت آنان خواهد شد. انتخاب این افراد و صلاح و شایستگی این افراد برای رهبری و حکومت بر مردم آنقدر مهم است که حتی خود انبیای الهی نیز در انتخاب افرادِ شایسته، اهلیت ندارند؛ بلکه این انتخاب تنها توسط خودِ خداوند متعال اتفاق میافتد و انبیای الهی با تمامی علم و عصمتی که دارند بدون انتخاب خداوند قادر به تشخیص انسان سالم و صالح برای رهبری بر مردم نیستند، چه برسد به اینکه مردمِ غیرمعصوم بخواهند دست به انتخاب بزنند. دیکتاتوری همگام و همراه با دموکراسی دعوای زرگری امروز مردم ایران برای خروج از دیکتاتوری راه به جایی خارج از استبداد نمیبرد. کسانی که برای رسیدن به دموکراسی با دیکتاتوری مذهبی مقابله میکنند باید متوجه باشند که از چاله به چاه نیفتند. انسان برای رسیدن به آزادی از دموکراسی حمایت میکند، اما متوجه این نکته نیست که هرروزه بسیاری از مردم جهان در کشورهای دموکراتیک دست به اعتراضات میزنند. در واقع این جماعت با بسیاری از سیاستهایی که سیاستمدارانشان اتخاذ کردهاند مخالفاند و در برخی از سیاستها عرق شرم بر پیشانی مردمشان مینشیند؛ نمونۀ آن، مردمی از کشور آمریکا هستند که با سیاستهای استعماری حاکمانشان مخالفاند و خواهان خروج نیروهای نظامی این کشور از کشورهای دیگر هستند و نیز حاکمان دیگر کشورها که در برخی از این تجاوزها با آمریکا همراهی میکنند. در واقع آنچه در دموکراسی اتفاق میافتد انتخاب آزاد در ابتدای امر حکومت است، اما بهمحض بهحکومترسیدن شخص یا حزب خاصی به قدرت، دیگر امانی برای آزادی همان رأیدهندگان نیست و باید پای رأی غلط خویش و سیاستهای نادرست منتَخبان خویش بسوزند و این همان مَثَل معروف است که میگوید: «آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته.» شاید بتوان گفت همین تناقضات و فهم همین استبدادِ نهفته در دموکراسی است که بسیاری از مردم ایران را از تشکیل حکومت دیگری میترساند. مردمی که در عقبۀ ذهن خویش متوجه شدهاند که شاید خروج از این حکومت به حکومت جدیدی منتهی شود که عواقب سیاستهای غلط آن بهمراتب بیشتر از آن چیزی باشد که امروزه در آن گرفتارند؛ ترس از وجود دیکتاتوری جدید یا گرفتار در آشی که خودشان قرار است آن را بپزند. به گفتوگویی که بین امام زمان (ع) و سعد بن عبدالله پیش آمد دقت کنید: «مولای من، علتی را که مانع میشود مردم برای خودشان امام برگزینند به من بفرمایید؟ حضرت فرمود: «[امام] مُصلِح (اصلاحگر) یا مُفسِد (فسادگر)؟» گفتم: مصلح. فرمود: «آیا ممکن است انتخابشان شخص مفسد باشد؛ چراکه هیچکس نمیداند چه صلاح و فسادی به ذهن دیگری خطور میکند؟» گفتم: بله. فرمود: «پس این همان علتی است که تو با استدلال و برهانی که عقلت قبولش دارد تأییدش کردی.» گفتم: بله. فرمود: «از فرستادگانی که خداوند آنان را برگزید و کتابها[ی آسمانی] بر آنان نازل فرمود و ایشان را با وحی و عصمت تأیید کرد به من بگو؛ آنان که عالمترین اشخاص امتها بودند، و کار به آنجا رسید که باید انتخاب میکردند؛ از جمله موسی و عیسی. آیا ممکن بود با وجود وفور عقل و علم کاملی که داشتند شخص منافقی را انتخاب کنند در حالی که خود گمان داشتند مؤمن بوده است؟» گفتم: نه. فرمود: «این موسی کلیمالله است که با وجود عقل وافر و علم کامل و نزول وحی بر او از میان بهترینهای قوم و سرشناسان لشکرش برای ملاقات پروردگارش هفتاد مرد را برگزید که در ایمان و اخلاص آنان شک نداشت، اما انتخابش بر منافقان واقع شد. خداوند عزوجل میفرماید: (وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِّمِیقَاتِنَا) (و موسی هفتاد مرد را برای میقات ما از قومش برگزید). وقتی میبینیم انتخاب کسانی که خداوند ایشان را برای پیامبری برگزیده است بهجای صالحتر، فاسدتر را شامل شده، در حالی که خودش گمان داشت او صالحتر است نه فاسدتر، خواهیم دانست کسانی که از آنچه در سینهها مخفی است و در ضمیر انسانها پنهان است و باطن ایشان به آن بازمیگردد بیاطلاعاند حق انتخاب ندارند؛ و در جایی که انتخاب انبیا هنگامی که بهدنبال اهل صلاح بودند بر اهل فساد واقع گردیده است [دیگر] انتخاب مهاجرین و انصار هیچ ارزشی ندارد.» لذا از مردمی که نسلاندرنسل با قرآن و روایات بزرگ شده و رشد کردهاند بعید است که در بحبوبۀ رسیدن امر امام مهدی (ع) در عصر ظهور، فرستادۀ ایشان را تنها گذاشته و خودشان به هر حزب و گروهی چنگ بزنند و متوجه این خطر بزرگی که تهدیدشان میکند نباشند. آری، باید به مردی از جنس و نسل حسین بن علی (ع) اعتماد کرد که حتی در گودی قتلگاه به فکر هدایت مردم بود. مردی که با وصیت پیامبر اکرم (ص) در ظلمات این روزهای جاری، مردم را دعوت میکند: «إِيَّاكَ وَ شُذَّاذاً مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص فَإِنَّ لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ رَايَةً وَ لِغَيْرِهِمْ رَايَاتٍ فَالْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تَتَبَّعْ مِنْهُمْ رَجُلًا أَبَداً حَتَّى تَرَى رَجُلًا مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مَعَهُ عَهْدُ نَبِيِّ اللَّهِ وَ رَايَتُهُ وَ سِلَاحُه» امام باقر (ع) به جابر جعفی میفرماید: «بر حذر باش از معدود افرادی از خاندان محمد (ص) (سادات)؛ پس همانا برای محمد و علی تنها یک پرچم است و برای دیگران پرچمها. پس بر زمین بچسب و از احدی از آنان تبعیت نکن تا اینکه مردی از فرزندان حسین را ببینی که وصیت رسول خدا (ص) و پرچم و سلاحش با اوست.» ﴿بگو من بدعـــتـــــی از فرستادگانْ نيـــستـــــم﴾ سلسله پاسخهایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی - قسمت دوازدهم | بطلان قانون دمشقی دربارۀ حقانیت کتب الهی بهقلم: آندریاس انصاری اگر خدا بخواهد در این قسمت سخنان دمشقی را در چند محور تقدیم میکنم و سپس به یاری خدا پاسخ میدهم. • محور اول: پاسخ به اشکالی در باب نزول قرآن دمشقی در ادامه میگوید: «سپس، وقتی که ما میگوییم: 'چگونه است که این پیامبر شما به روش مشابه نیامد، با دیگرانی که به او شهادت بدهند؟ و چگونه است که خداوند در حضور شما، کتابی را که شما به آن اشاره میکنید، به این مرد اعطا نکرده، همان گونه که شریعت را در حضور مردم نگریسته به [آن] و دود برخاسته از کوه به موسی داد، تا شما نیز، یقین داشته باشید؟'» پایان نقلقول. دمشقی قانونی را دربارۀ کتب وضع کرده است؛ اینکه یک کتاب باید در حضور مردم توسط خدا اعطا شود تا یقین حاصل شود که آن حق و از جانب خداست؛ اما چند نکته: مگر سایر کتب عهد قدیم با همان قانونی که دمشقی وضع کرده است، به دست یهودیان رسید؟! مثلاً آیا شایسته نبود که خدا با کتاب حزقیال ـکه خود دمشقی آن را قبول داشتـ چنان میکرد که دمشقی انتظار داشت تا یهودیان به این فکر نیفتند که این کتاب را حذف کنند؟! در تلمود میخوانیم: «راو یهودا گوید راو گوید: آن مرد به نیکی یاد میشود و حنینا پسر حزقیا نام اوست. اگر بهخاطر او نبود، کتاب حزقیال حذف میشد؛ زیرا محتوای آن با اظهارات تورات در تضاد است. چه کرد؟ سیصد کوزه نفت آورد و در طبقۀ بالا نشست و اندرزگونه تفسیر کرد.» [۱] همچنین همین سؤال را دربارۀ سایر کتب میتوان پرسید! زیرا پیشتر در قسمت سوم و پانوشت ۶ و ۹ از اختلاف پدران مقدس یوحنای دمشقی با هم و حتی خود دمشقی با آنان دربارۀ کتب مقدس گفته شد! آنها در قبول برخی کتب با یکدیگر اختلاف داشتند! آیا معیار آنها برای قبول کتب، قانون دمشقی بود یا معیار دیگری؟ اصلاً چگونه خود دمشقی به سایر کتب پیامبران در عهد قدیم یقین پیدا کرد در حالی که آن ویژگیهایی را که او در قانونِ وضعشدهاش گنجانده است دارا نیستند؟! میبینیم که دمشقی انصاف ندارد و اینجا ضربالمثل «یک بام و دو هوا» بر او و رفتار ناعادلانهاش صدق پیدا میکند. نهتنها این، بلکه او حتی به کتب انبیای خدا و حتی عهد جدید نیز یقین ندارد و بس. • محور دوم: دمشقی و نقض سخن پیشین خود به دقت به سخن دمشقی توجه کنید: «آنها پاسخ میدهند که خدا هرچه بخواهد انجام میدهد. 'ما میگوییم، ما این را میدانیم، ولی ما میپرسیم که چگونه این کتاب به پیامبرتان نازل شد'.» پایان نقلقول. نکتۀ جالب اینجاست که دمشقی این موضوع را میداند و به آن اقرار میکند که برای خدا این امکان وجود دارد که هرچه بخواهد انجام دهد! و این نشانۀ دیگری از بیانصافی او در برخورد با دعوت محمد (ص) است؛ زیرا او با دانستن این حقیقت که خدا میتواند هرطور که بخواهد کتاب را نازل کند، سعی میکند با ارائۀ یک قیاس، مسلمانان را نسبت به قرآن بدبین کند! برای این کار او چه توصیفی را میتوان به کار برد؟ • محور سوم: کیفیت وحی بر محمد (ص) دمشقی در ادامه میگوید: «ما میگوییم، ما این را میدانیم، ولی میپرسیم که چگونه این کتاب به پیامبرتان نازل شد. بعد پاسخ میدهند که 'وقتی او در خواب بوده کتاب بر او نازل شد.' سپس ما به مزاح به آنها میگوییم 'تا زمانی که کتاب را در خوابش دریافت کرده، و بالفعل اثری را تجربه نکرده، آن موقع، ضربالمثل مشهور برای او به کار میرود که میگوید: دارید برای من رؤیا میبافید.» پایان نقلقول. میگویم: الف. این خبر یا اشتباه به دمشقی رسیده است یا اینکه او حقیقت را میدانست! در هر صورت، آغاز وحی بر محمد (ص) از طریق رؤیا بود؛ [۲] سپس بعد از آن در بیداری و آگاهی بود؛ [۳] همانطور که دکتر علاء سالم در کتاب خود از سید احمدالحسن نقل میکند و احادیث را تقدیم میکند. [۴] ب. اما موضوع بسیار عجیبی که جا دارد مسیحیان به آن دقت زیادی کنند این است که او سعی در بیاعتبار نشاندادن وحی از طریق رؤیا در خواب داشت؛ پس اینجا رؤیای دانیال (ع) را ـکه ادعای ایمان به او و کتابش را داشتـ یادآور میشوم؛ رؤیایی که او دربارۀ آخرالزمان و منجی دید؛ در ابتدای فصل میخوانیم: (در سال اول بلشصر پادشاه بابل، دانیال در بسترش خوابی و رؤیاهای سرش را دید. پس خواب را نوشت و کلیۀ مطالب را بیان نمود. * پس دانیال متکلم شده، گفت: «شبگاهان در عالم رؤیا شده، دیدم که ناگاه چهار باد آسمان بر روی دریای عظیم تاختند... .) [۵] بنابراین از دید دمشقی فصل هفتم از کتاب دانیال باید خارج شود! چراکه دمشقی چنین وحیی را قبول ندارد و آن نمیتواند برای مردم حجت باشد! و میگویم اگر او جای یوسف نجار بود جان عیسی (ع) را نجات نمیداد؛ [۶] چراکه یوسف از طریق عمل به رؤیا، جان عیسی (ع) را نجات داد! یا اگر او جای فرعون بود به خواب اهمیتی نمیداد و ملت مصر را از گرسنگی میکشت. [۷] به گمانم کسی که کتاب مقدس را خوانده باشد اساساً متوجه میشود که دمشقی در راه صحیحی قرار ندارد! • محور چهارم: قرآن و معیار عیسی (ع) دمشقی در ادامه میگوید: «وقتی ما دوباره میپرسیم: 'چگونه است که وقتی او در این کتاب شما، ما را سفارش کرده که هیچ کاری را بدون شهود انجام ندهیم یا نپذیریم، شما از او نپرسیدید: ابتدا آیا خودت به ما بهوسیلۀ شهود نشان میدهی که تو پیامبر هستی و اینکه تو از طرف خدا آمدهای؟ و فقط به ما نشان بده چه متونی هستند که دربارۀ تو شهادت می دهند' آنها خجل میشوند و سکوت میکنند. 'با آنکه شما نمیتوانید بدون شاهدها زنی را به نکاح دربیاورید یا بخرید یا مالی به دست آوردید؛ با آنکه شما بدون شاهد نه یک الاغ را میگیرید، و نه یک حیوان بارکش را مالک میشوید؛ و با آنکه شما از طریق شواهد، زنها و مال و اموال و الاغها و... را مالک میشوید، با این حال، فقط این ایمانتان و کتاب مقدستان است که اثباتنشده با شواهد، نگه میدارید؟ زیرا آن کسی که این را به دست شما داد، نه هیچ ضمانتی از هیچ منبعی دارد، و نه هیچ فرد شناختهشدهای وجود دارد که دربارۀ او، قبل از اینکه او بیاید شهادت داده باشد؛ برعکس، او در حالی که در خواب بوده، آن را دریافت کرده است.'» پایان نقلقول. میگویم: پاسخ اینکه کدامیک از پیامبران به حقانیت محمد (ص) گواهی میدهد و چهکسی به حقانیت قرآن شهادت میدهد، در قسمت دهم موجود است و به اندازهای هست که برای هر مسیحی منصفی کفایت میکند. همچنین میگویم شاید بسیاری از مسیحیان قرآن را از جانب شیطان میدانند، نه از سوی خدا! پس قصد دارم از علم سید احمدالحسن استفاده کنم؛ چراکه او پاسخ این اشکال را ارائه فرمود. [۸] در انجیل میخوانیم: (... هر مملکتی که بر خلاف خود منقسم شود، تباه گردد و خانهای که بر خانه منقسم شود، منهدم گردد. * پس شیطان نیز اگر به ضد خود منقسم شود، سلطنت او چگونه پایدار بماند...). [۹] سید احمد الحسن میگوید: «آیا لازم نیست مسیحیان این سخن را ملاک قرار دهند و مطالب قرآن را مقایسه کنند تا دانسته شود که قرآن از سوی خداست؟ آیا این همان مقایسۀ عیسی (ع) نیست؟ پس چرا از آن رویگردان هستند؟ جز آنکه به قسمتی از کتاب، ایمان داشته باشند و به قسمتی دیگر کفر ورزند؟» [۱۰] برخی از آیاتی را که سید احمدالحسن در کتابش تقدیم کرده است میآورم: ﴿با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آنچه نیكوتر است مجادله نمای. در حقیقت پروردگار تو به كسیكه از راه او منحرف شده است، داناتر و او به راهیافتگان داناتر است﴾. [۱۱] ﴿و خدا را بپرستید و چیزی را با او شریک مگردانید و به پدر و مادر احسان كنید؛ همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایۀ خویش و همسایۀ بیگانه و همنشین و در راهمانده و بردگان خود؛ زیرا خدا كسی را كه متكبر و فخرفروش است، دوست نمیدارد﴾. [۱۲] ﴿و از مردم رخ برمتاب و در زمین خرامان راه مرو كه خدا خودپسند فخرفروش را دوست نمیدارد﴾. [۱۳] ﴿تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به آنچه به شما داده است شادمانی نكنید و خدا هیچ خودپسند فخرفروشی را دوست ندارد﴾. [۱۴] آری؛ اگر مسیحیان سخن عیسی (ع) را مقیاس یا معیاری جهت مشخصشدن حقیقت قرآن قرار دهند، جز این نمیبینند که قرآن از سوی خداست، نه از شیطان. • ختم کلام در این قسمت مشخص شد یوحنای دمشقی با اشکالاتی که بر قرآن میگیرد، نهتنها خدشهای را متوجه آن نمیکند، بلکه دوری خود از مسیر صحیح را اثبات میکند؛ و معتقدم این فاصلۀ دور را هر انسان منصف و آزاداندیشی متوجه میشود. پانوشتها ۱. تلمود بابلی؛ منحوت ۴۵الف:۱۹. ۲. «... پیامبر(ص) در 37سالگی در خواب میدید که گویی شخصی نزد او آمده و میفرماید: ای رسول خدا؛ و او در میان کوهها بود و چوپانی میکرد. گفت: من جبرئیل هستم، خدا مرا نزد تو فرستاد تا تو را به پیامبری برسانم و رسول خدا (ص) آن را کتمان می کرد... .» (بحارالأنوار، مؤسسةالوفاء، المجلسي، ج۱۸، ص۱۸۴) ۳. احول گويد از امام باقر(ع) دربارۀ رسول و نبی و محدث پرسيدم، فرمود: «رسول كسی است كه جبرئیل پيشش آيد و او را ببيند و با او سخن گويد، این است رسول؛ و اما نبی آن است كه در خواب ببيند؛ مانند خوابديدن ابراهيم و مانند آنچه رسول خدا (ص) پيش از آمدن وحی از اسباب و علائم نبوت میديد تا آنكه جبرئيل رسالت را برای او از جانب خدا آورد؛ و محمد(ص) هنگامی كه نبوت برايش فراهم گشت و رسالت از جانب خدا برای او آمد، جبرئيل برايش پيغام میآورد و روبهرو با او سخن میگفت. بعضى از انبيا نبوت برايش جمع شود و در خواب ببيند و روحالقدس نزدش آيد و با او سخن گويد و بازگو نمايد، بدون آنكه در بيدارى ببيند؛ اما محدث آن است كه خبر داده شود، صدا را بشنود ولى نه مشاهده كند و نه در خواب ببيند.» (الكافی، ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج۱، ص۱۷۶، ح۳) ۴. دفاع از رسول، فصل ۲، شبهه ۷، متن عربی، ص ۷۳ و ۷۴. ۵. دانیال ۱:۷-۲. ۶. رک. مَتّی ۱۳:۲-۱۴. ۷. ر.ک. پیدایش، فصلِ ۴۱. ۸. عقاید اسلام، خلافت محمد (ص)، دوم: علم و حکمت، ص۱۶۶ تا ۱۷۱. ۹. لوقا ۱۷:۱۱-۱۸. ۱۰. عقاید اسلام، خلافت محمد (ص)، دوم: علم و حکمت، ص۱۷۰. ۱۱. نحل: ۱۲۵. ۱۲. نساء: ۳۶. ۱۳. لقمان: ۱۸. ۱۴. حدید: ۲۳.