نشریه زمان ظهور 146
آموزههای دعوت یمانی دعوت مبارک یمانی یک دعوت عقیدتی علمی است که بر قرآن کریم و سنت شریف محمد رسول خدا (ص) و اهلبیت پاکش تکیه دارد. هدف آن بیان عقیدۀ حَقّه نسبت به دین حنیف محمدی است، و علیالخصوص هدفش بیان صحیح جریان امام مهدی محمد بن الحسن العسکری (ع) است؛ همچنین قصد دارد با آمادهسازی اَذهان مؤمنین و مسلمانان و همۀ اهل زمین برای قبول دعوت قائم آلمحمد (ع)، که در قرآن کریم و سنت شریف اهلبیت و دیگر کتب آسمانی به آن بشارت داده شده است، برای قیام امام مهدی (ع) زمینهسازی نماید؛ و رهبری دعوت یمانیه برعهدۀ سید احمدالحسن وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) است. مهمترین آموزههای دعوت مبارک یمانی در جملات زیر خلاصه میشود: اول: تأکید بر حاکمیت خداوند متعال در زمین که تا قیام قیامت به دست اوصیای پیامبر گرامی اسلام، محمد (ص) محقق میشود؛ همان امامان دوازدهگانه (ع) که اولینشان علی بن ابیطالب (ع) و آخرینشان و خاتم ایشان امام مهدی (محمد بن الحسن العسکری) هستند، و نیز مهدیین دوازدهگانه از نسل امام مهدی (ع)، که در وصیت مقدس شب وفات پیامبر (ص) از ایشان یاد و به ایشان تصریح شده است. دوم: بیان عقیدۀ امامت مهدیین دوازدهگانه از نسل امام مهدی (ع) از طریق: الف. آیات محكم قرآن كريم و تفسیرشده از سوی نبی خدا محمد (ص) و اهلبیتش یعنی ائمۀ اطهار (ع). ب. روايات متواتری که تصریح میکنند امامت تا روز قیامت ادامه دارد و زمین از امام خالی نمیشود، و اگر در زمین دو نفر وجود داشته باشند یکی از آن دو بر دیگری حجت است و اگر زمین از امام خالی شود اهلش را فرو میبرد؛ پس بهناچار بعد از امام مهدی (ع) باید امامی وجود داشته باشد. ج. روايات متواتری که تصریح دارد امامت، تا قیامت، در نوادگان و نوادههای نوادگان از نسل امام حسین (ع) است و از آنجا که امامت هماکنون به امام مهدی (ع) رسیده است پس باید استمرار آن، بعد از ایشان فقط و فقط در نسل ایشان باشد. د. روايات متواتری که تصریح و اشاره دارد به اینکه امامی از اهلبیت (ع) نمیمیرد تا اینکه امامِ از نسل خودش را ببیند، و این قانونی عمومی است برای همۀ معصومین (ع)، و امام مهدی (ع) نیز یکی از آن بزرگواران است؛ پس بهناچار ایشان باید وصیای داشته باشند که امام و از نسل ایشان باشد، و کسی که ادعا میکند امام مهدی (ع) از این قاعده مستثناست، باید برای این ادعایش دلیلی قطعیالصدور و قطعیالدلاله بیاورد (یعنی بهطور قطع از معصوم صادر شده و بهطور حتم بر مُدَّعای او دلالت داشته باشد). هـ. روايات متواتری که وجود مهدیین از نسل امام مهدی (ع) و امامت ایشان و حجتبودن آنان بر امت بعد از پدرشان حجت بن الحسن (ع) را بهصراحت بیان میکند. مهمترینِ این روایات، وصیت شب وفات رسول خدا محمد (ص) است که خود پیامبر خدا آن را اینگونه توصیف کردند: «نوشتهای است که امت را تا قیامت از گمراهی حفظ میکند.» همچنین روایات متواتر دیگری که به امامت مهدیین از نسل امام مهدی (ع) تصریح و اشاره دارد. و. آرا و اقوال عالمان متقدم و متأخر و معاصر از شیعیان اهلبیت (ع) که قائل بودند و جایز میدانستند امامانی بعد از امام مهدی (ع) از نسل ایشان باشد، مانند شیخ صدوق (ره) و شیخ مفید (ره) و شیخ اِربَلی (ره) و سید مرتضی (ره) و شیخ طبرسی (ره) و شیخ علی نمازی شاهرودی (ره) و شهید سید محمد باقر صدر (ره) و شهید سید محمد محمد صادق صدر (ره) و دیگران. همۀ این اقوال در انتشارات انصار امام مهدی (ع) تدوین و ثبت شده و در مؤسسات رسانهای دعوت مبارک یمانی محفوظ است؛ همچنین مضامین همۀ نکتههای ذکرشده در بخش [دوم]، در کتب اصول حدیثی معتبر مانند کتاب «کافی» شیخ کلینی و کتاب «من لایحضره الفقیه» و «کمال الدین و تمام النعمة» شیخ صدوق ثبت شده، و کتاب «تهذیب الاحکام» و «الغیبة» شیخ طوسی، و کتاب «الغیبة» شیخ نعمانی (رحمهم الله جمیعاً طیّب الله ثَراهم) و دیگر مصادر حدیثی معتبر و مشهور، محفوظ و ثبت شده است. سوم: زمینهساز اصلی برای امام مهدی (ع) در عصر ظهور، همان سید احمدالحسن وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع)، صاحب دعوت مبارک یمانی است، و این امر و شرح آن، در دهها کتاب انصار امام مهدی (ع) اثبات شده که هرکس بخواهد میتواند مراجعه کند. چهارم: تمرکز دعوت مبارک یمانی بر دعوت بهسوی حق با دلیل و برهان علمی اخلاقی است، تا از دستور خدای متعال اطاعت کرده باشیم که فرمود: (ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ...) ([مردم را] با حکمت و موعظۀ نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان با طریقی که نیکوتر است مناظره نما ...).( ) و احادیث شریفه نیز بر این امر تأکید دارد و به آن تشویق میکند، و روش غیر اخلاقیای را که با فحاشی و دشنام و سرزنش و لعن و تمسخر باشد دور انداخته و از آن منع میکند؛ همچنین این دعوت مبارک بر التزام به اخلاق قرآن و اهلبیت (ع) متمرکز است، و این چیزی است که سید احمدالحسن به آن توصیه کرده و آن را برای پیروان و ایمانآورندگان به خویش، واجب میداند. پنجم: دعوت مبارک یمانی در جایگاه مخالفت و اِنکار نسبت به تمام روشهای نادیدهگرفتن خون و ناموس و اموال مردم ایستادگی میکند، و بر ریختن آبروی نوادگان تاتار و مغول (یعنی همین قاتلان و قصّابانی که از ریختن خون بیگناهان از زن و کودک و سالمند و ... فروگذار نمیکنند، و نیز بیزاریجستن از ایشان و فرهنگسازی در جامعه علیه این آدمکشُانی که نه دین دارند و نه وجدان، و به تمام معنا حتی از پایینترین درجات انسانیت و بشردوستی به دورند، چه آنهایی که در عراقاند و چه آنهایی که در خارج عراقاند) پافشاری میکند؛ و این کاری است که سید احمدالحسن انجام داده و در رسانههای دعوت مبارک یمانی، آن را برای مردم بیان فرموده است. ششم: همچنین دعوت مبارک یمانی در جایگاه مخالفت و اِنکار نسبت به همۀ روشهای فتنهانگیزی طایفهای در مرکز اسلامی، و بین مسلمانان و حتی بین کسانی که از ادیان دیگر هستند میایستد؛ همچنین، دعوت یمانی بر ضرورت وحدت کلمۀ تمام امت و همۀ مردم بر حق و هدایت، آن هم با نرمی و مدارا و گفتوگوهای اخلاقی هدفمند تأکید دارد، و روش لعن یا دشنام به نمادهای مذهبی را نادرست میداند، و فقط به بحث علمی اخلاقی دربارۀ تمام مواضع اختلاف بین مذاهب و ادیان میپردازد. هفتم: دعوت مبارک یمانی به دستور سید احمدالحسن سعی دارد فرهنگ دینی عقیدتی و اخلاقی صحیح را در جامعه از طریق وسایل ارتباطجمعی انتشار دهد و مردم را به علم و معرفت و محاسن اخلاق ترغیب نماید. هشتم: دعوت مبارک یمانی تلاش میکند ایتام و فقرا و مساکین را تا حد امکان سرپرستی کند، و جامعه را به عطوفت و انصاف نسبت به این طبقۀ محروم تشویق نماید، و آنچه از کرامت این قشر ضعیف در جامعۀ انسانی و اسلامی صیانت میکند، برایشان فراهم آورد، و این چیزی است که سید احمدالحسن در بسیاری از موضعگیریهای آشکار خود در ابزارهای رسانهای دعوت مبارک یمانی بر آن تأکید داشته و به آن تشویق فرموده است. نهم: دعوت مبارک یمانی این مطالبه را دارد که با آن منصف باشند و حقش را که معرفی خودش و بیان فرهنگ و عقیدهاش است از راههای مشروع ـکه حتی قانون اجرایی فعلی که در داخل و خارج عراق بر آن تکیه دارد آن را قرار داده استـ بدهند؛ زیرا آزادی عقیده و تفکر، در شرع و در همۀ قوانین تضمینشده است. این از حقوق دعوت یمانی است که مساجد و حسینیهها و مؤسسات علمی و مؤسسات رسانهای و خیریه داشته باشد؛ همان گونه که برای تمامی مذاهب اسلامی و غیر اسلامی ـیعنی ادیان یا مذاهب فکری غیردینیـ چنین حقی تضمینشده است. دهم: دعوت یمانی، در نجف اشرف یک دفتر رسمی دارد که نمایندۀ آن است، و این دعوت، مسئولیت هیچ کار یا حرفی که به آن نسبت داده شود ـولی از سوی مکتب رسمی سید احمدالحسن در نجف اشرف صادر نشده باشدـ برعهده نمیگیرد؛ همچنین همۀ جزئیات و روشهای دعوت یمانی در کتابهای سید احمدالحسن و بیانات ایشان منتشر شده و آشکار است، و هرچیزی که مخالف آن باشد، دعوت یمانی از آن برائت جسته و به آن ملتزم نیست، و بدینوسیله، کذب اتهامات و دروغگوییها و بهتانها و هجمههای تبلیغاتی مغرضانهای که برخی گروههای ضد دعوت مبارک یمانی بدون ذکر هیچگونه دلیلی به کار میگیرند، روشن میگردد. والحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وآله الأئمة والمهديين وسلم تسليماً كثيراً سید احمدالحسن را اینگونه شناختم بهقلم شیخ ناظم عقیلی قسمت سوم (برای مطالعۀ قسمت دوم از مجموعهخاطرات خواندنی «سید احمدالحسن را اینگونه شناختم» بهقلم شیخ ناظم عقیلی، به هفتهنامۀ شمارۀ 145مراجعه کنید). او را اینگونه شناختم: شجاع، مجاهد و نترس، که در راه خداوند از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نمیترسد. حتی اگر تمام جن و انس بر ضد او جمع شوند، او تنها لا قوة الا بالله را میشناسد. بارها سختیها و مصیبتهای بسیار بزرگ بر او گذشته، اما او را ندیدیم مگر مثل کوه استواری که بادها آن را به حرکت درنمیآورد و با هیچ ضربهای نمیشکند. در دعوتش با دو ارتداد روبهرو شد که دعوت یمانی را به صفر برگرداند و بهجز تعداد بسیار کم، همۀ افرادی که به او ایمان آورده بودند او را رها کردند؛ با این حال ندیدیم که او دچار ضعف یا تردید شود؛ بلکه فقط مصممتر شد. گویی که اصلاً چیزی نبوده. با یقین استوار به اینکه بر حق و از جانب حق و بهسمت حق است، و ایمان استوار به اینکه خداوند همراه اوست و او را یاری میدهد ولو پس از گذشت مدتزمانی. برای زیادی پیروان و انصار حسابی باز نمیکند، مگر از بابت اینکه دوست دارد تعداد بیشتری از مردم هدایت شوند. گویا اکنون دارم او را میبینم و به یاد میآورم که پس از ارتداد دوم در حالی که همراه تعداد کمی از افرادی که با او باقی مانده بودند نشسته بود، با صدایی که پر از اطمینان و ایمان و آرامش بود، به آنها میگوید: چرا با من باقیماندهاید؟ چرا با افرادی که رفتهاند نمیرَوید؟ بهسوی خانواده و اهلتان برگردید؛ چراکه مسیر من بسیار دشوار است و چه بسا تاب و تحمل آن را نداشته باشید. همراه من دنیا و مقام و مال و... وجود ندارد، از همین حالا تکلیفتان را قطعی کنید. کسی که دنیا و زینت آن را خواسته با احمدالحسن نیست. من به راهم میرسم حتی اگر تنها باشم... (این مضمون کلام او در آن هنگام بود) سپس برخی از حاضران به او گفتند: مولای ما! ما بهخاطر دنیا یا مقام یا مال از تو پیروی نکردهایم؛ بلکه بدین خاطر از تو پیروی کردهایم که تو را صاحب حق شناختیم و ارواح و اموال ما فدای توست. تو را رها نمیکنیم و بهسوی خانوادۀ خود برنمیگردیم و ما مطیع امر تو هستیم. زیادی دشمنانش با نفوذ و پیروان و موقعیت رسانهای قابلتوجهی که دارند برای او اهمیتی ندارد. گویی که در چشم او بهاندازۀ بال مگسی هم نیست؛ بلکه او اینچنین است: در هر سختی و مصیبتی به ستون قابلاعتماد و پناهگاه امن و ریسمان محکم پناه میبرد. راه میرود در حالیکه دو یا سه نفر همراه او هستند، اما بهگونهای راه میرود که انگار سربازان آسمانها و زمین همراه او هستند. با پشتکار است و از تلاش برای هدایت مردم و نجات آنها از گمراهی و انحراف خسته نمیشود. در شهرها و روستاها و مناطق به مسافرت میپردازد، شب را در یک شهر سپری میکند و در شهر دیگری صبح میکند و اینچنین است... . بارها او و انصارش با تمسخر و تهمت و دروغ و افترا از جانب افرادی که از خدا نمیترسند روبهرو شدهاند؛ امثال فقهای سوء و پیروان آنها و دیگران، تمسخر و افترایی که حدومرز ندارد و کلمات نمیتوانند آن را توصیف کنند؛ بهگونهای که به آبروی افراد طعنه زده و آنها را به دستنشاندگی متهم میکنند، تا مسائل دیگری که حیا میکنم آنها را در این عبارات بیاورم. پس او را میبینی که میگوید: «دارایی این فقها تهمت و دروغ بدون ترس از خداوند است.» یعنی برهان آنها بر این بنا شده است. آیا از خداوند نمیترسند؟ آیا در پشتِسرِ آنها حسابی نیست؟ آیا از دروغ و تهمتزدن و ریشهای سفیدشان و لباس دین که بر تن دارند حیا نمیکنند؟ چرا مردم را فریب میدهند و راه خداوند را قطع میکنند؟ نه خود وارد میشوند و نه اجازه میدهند دیگران وارد شوند! مردم را فریب دادند و آنها را به وادی خشک و بی آبوعلف بردند. به خدا سوگند اگر مردم میدانستند که چه حرمتی را هتک کرده و چگونه بر خداوند جرئت و جسارت کردند، به سینه زده و اشک چشمهایشان جاری میشد و انگشتهایشان را از روی حسرت و پشیمانی بیپایان میگزیدند؛ اما هرگز! این سنت خداوند است و در سنت خداوند هیچ تغییر و تبدیلی نخواهید یافت؛ و تنها افراد کمی ایمان آوردند و بیشتر آنها کافرند، و بیشتر آنها گنهکارند، و بیشتر آنها نمیدانند، و بیشتر آنها برای حق سستی به خرج میدهند [آیات قرآن]. و اهل حق همیشه گروهی مستضعف و ترسان و لرزان هستند. بله، برادران انصارم و ای کسانی که کلام مرا میخوانید یا میشنوید؛ این مضمون آن چیزی بود که از برخی کلمات مقدس او در برخی مواضع به یاد میآورم. وقتی میشنید که به انصار ظلم شده و متهم میشوند و مورد تهمت و افترا قرار میگیرند، مثل این تهمت که بعثی هستند یا گماشتۀ اسرائیل هستند یا تهمتهایی مانند آن، که برای افرادی که از خدا نمیترسند راحت است، [وقتی امام احمدالحسن ع چنین اخباری را میشنید] به ما رو میکرد و میگفت: «معذرت میخواهم. من باعث اذیت و آزار شما شدم، ولی تاریخ را مطالعه کنید و زندگانی پیامبران و امامان و یاران آنها را بررسی کنید؛ میبینید که اوضاع آنها مانند حال شما یا بدتر بوده است.» سید احمدالحسن با وجود سختیها و آزارهایی که از جانب مردم میدید، بر مُدارای با آنها و بیان حق با بهترین شیوه، تأکید میکرد و همیشه میفرمود: «اینان بیشترشان فریب خوردهاند و حقیقت را نمیدانند؛ پس برایشان از خدا هدایت بخواهید؛ چراکه آنچه در آینده رخ میدهد بزرگ است، و بسیار بزرگ است.» او را اینگونه شناختم: غیور و چون پدر است. اگر ببیند یا بشنود که بر آبرو و حرمت افراد تجاوز میشود قیامتش برپا میشود. به احدی اجازه نمیدهد که به آبروی مردم دستدرازی کند، و معتقدم همۀ برادرانی که با او معاشرت داشتند حال او را در هنگام فاجعۀ زندان ابوغریب به یاد میآورند، وقتی که شبکههای ماهوارهای در برابر دیدگان همۀ دنیا نشان داد که چگونه سربازان اشغالگر پلید بر زنان و مردان مسلمان ستم میکردند، با شکنجههای رسواکننده و تجاوز و... که اکنون نمیتوانم آنها را بنویسم. پس ایشان [در آن هنگام] مانند شیری خشمگین بود که میبیند بر خانوادهاش دستدرازی شده و او نمیتواند کاری انجام دهد؛ بنابراین از درد و غم، قلبش پارهپاره میشود. و در این مواقع کاری از دستش برنمیآمد مگر آنکه بیانیهای خطاب به افراد با شرافت بنویسد و همّوغمّ آنها را برانگیزد و افراد ترسویی را که به این اوضاع راضی شده یا نسبت به این جنایتهای رسواکننده ساکت شدند، شماتت کند. آری این فاجعه و دهها فاجعۀ دیگر که در سکوت فقهای سوء تأثیری نداشت و باقیماندۀ غیرت و احساسات آنها را تکان نداد ـاگر باقیماندهای وجود داشته باشدـ و گویی مسئله برایشان مهم نیست و انگار کلام رسول خدا را نشنیده و نخواندهاند؛ کلامی که سید احمدالحسن مصداق آن است: امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا فرمود ابراهیم غیرتمند بود و من از او غیرتیتر هستم و خداوند بینی کسی را که نسبت به مؤمنین و مسلمانان غیرت ندارد قطع کند.» [1] امام صادق(ع) فرمود: خداوند مبارک بلندمرتبه غیرتمند است و هر غیرتمندی را دوست دارد و بهخاطر غیرتش زشتیها را ظاهر و باطن زشتیها را حرام نمود.» [2] همچنین فرمود: «زمانی که مرد غیرت نداشته باشد قلبی وارونه دارد.» [3] آری، خداوند بینی کسی را که غیرت ندارد قطع کند و کسی که غیرت ندارد قلبش وارونه است از آن به خداوند پناه میبریم. این فقهایی که ادعا میکنند ولیِامر مسلمانان هستند، مسلمانان را فقط در هنگام دریافت خمس میشناسند یا وقتی که میخواهند کار مشخصی را بهوسیلۀ آنها انجام دهند؛ مانند پیادهسازی قوانین آمریکا در عراق و دیگر سرزمینهای مسلمانان، یا مسلطساختن طواغیت و دستنشاندهها و خیانتکاران بر امت؛ اما پس از آن مردم را به حال خود رها میکنند. انگار که مردم چوب کبریتی هستند که پس از استفاده از آن، فرقی ندارد که استفادهکننده، آن را در کجا بیندازد و پس از آن حتی به آن نگاه هم نمیکند. این فقها هنگامی که صحبت از روش و قانون آمریکایی بود و انتخابات و رأیدادن طبق قانون وضعشدۀ شیطان مطرح شد، قلمهایشان را تراشیدند و کاغذهایشان را پر از فتاوایی کردند که معمولاً اینگونه شروع میشد: «شرعاً واجب است»، «آرامش و آسایش»، «مشارکت در انتخابات»، «انتخابات مطابق قانون»، و... که به نفع آمریکا و دنبالهروهای آمریکا بود که با تانکهایشان وارد عراق شدند؛ اما هنگامی که آمریکا و دنبالهروهای آن، آبرو و حرمت افراد را از بین بردند و به روش فرعون و قوم لوط و عاد عمل کردند، میبینیم که نوک قلم فقها شکست و سکوتی چون سکوت قبرستان در پیش گرفتند؛ و در اینجا برای هر عاقلی سزاوار است که هزار سؤال بپرسد چرا؟! چرا؟! چرا؟! به یاد میآورم روزی از روزها، در مقابل تلویزیون نِشسته بودیم و به اخبار گوش میدادیم. اخبار، حملۀ ناگهانیِ ارتشِ عراق به برخی خانهها در کربلای مقدسه را نشان میداد که آشکارا به حریم خصوصی و آبروی افراد تجاوز میکردند؛ و آن شبکه یکی از زنان را نشان میداد که سربازان بدونِ هیچ گناهی او را میزدند و این زن بیرون آمده و با دلی شکسته گریه میکرد و آثار ضربوشتم بر چهرۀ او وجود داشت (طبق آنچه به یاد دارم). در این هنگام سید احمدالحسن را دیدیم که قیامتش برپاشد [حالش دگرگون شد]؛ گویی این زن، دخترِ اوست و با صدای بلند و همراه با سوز و درد شروع به صحبت کرد؛ تا حدی که من از شدتِ دگرگونیِ سید تعجب کردم. با دست به دستش میزد و میفرمود: «اللهاکبر! گناه این زن بینوا چیست که کتک میخورَد و تحقیر میشود. آیا اینها آبرو ندارند؟! آیا همسر و خواهر و مادر ندارند؟! چرا تا این حد سنگدلی و پستی؟! کار اینها به کجا کشیده؟! اگر مردان جرم دارند، گناه زنان چیست؟!» و گویی برخی از کلمات امام حسین(ع) جلوهگر میشد: «اگر دین ندارید و از آخرت نمیترسید، لااقل در دنیایتان آزادمرد باشید. من با شما پیکار میکنم و شما با من پیکار میکنید [طرف حسابتان من هستم] و زنان گناهی ندارند.» ادامه دارد... ------ منابع: 1. كافی، ج5، ص536. 2. كافی، ج5، ص535 و 536. 3. كافی، ج5، ص536. بانوان و منصب رهبری و قضاوت بهقلم: علی تهرانی بعضی افراد، چنین مطرح میکنند که اسلام و پیامبر اسلام بانوان را از مناصب رهبری عالی کشور مانند ریاست جمهوری، قوه قضائیه و امثال آن، با دلایل مختلفی محروم میکند و این ظلم به بانوان است و باعث شده تحقیر و هتک حرمت او بسیار شود! در این نوشتار قصد داریم، به شکل تطبیقی، به این مسئله بپردازیم و نظر صحیح اسلام را که همان نظر سید احمدالحسن است، بیان کنیم. بدون شک این مسئله، بر اساس نظر شایع بین مسلمانان است و به نظریات علمای طوایف و فرقههای مختلف مسلمان نسبت داده میشود و کسی که به سخنان آنان مراجعه کند، میبیند در این زمینه اختلافنظر دارند و آرای مختلفی در این زمینه وجود دارد که خود تأکیدی بر اجتهادیبودن این نظریات دارد و متن واضح قطعی و روشنی برای این موضوع وجود ندارد؛ گرچه نظر غالب در میان آنان این است که «مردانگی» را شرط میدانند و به زنان اجازه نمیدهند مناصب قوۀ قضائیه یا «ریاست» حکومتی را به دست گیرند، و دلیلشان این است که این مناصب در حیطۀ امور دولتی است که فقط مختص مردان است، یا دلیل دیگری که مطرح کردند این است که دلیلی برای اینکه زنان متولی این مناصب شوند وجود ندارد یا امثال این دلیلها. شیخ طوسی از مشهورترین محدثان و فقیهان شیعه میگوید: «مسئلۀ ۶: جایز نیست زنان در هیچ حکمی قاضی باشند و شافعی نیز بر همین حکم قائل است.» [1] و ابوحنیفه نعمان بن ثابت، فقیه و پایهگذار مذهب حنفی از مذاهب چهارگانهٔ اهلسنت میگوید: «زن میتواند قاضی باشد؛ البته در اموری که میتواند شاهد باشد که شامل همۀ احکام بهجز حد و قصاص میشود.» ابنجریر میگوید:«قضاوت در هر چیزی که مرد در آن جایز است قضاوت کند جایز است؛ زیرا او از اهل اجتهاد محسوب میشود.» اما دلیل ما: جواز این حکم نیاز به دلیل دارد؛ چون قضاوت یک حکم شرعی است و اگر کسی صلاحیت آن را داشته باشد باید دربارۀ آن دلیل شرعی وجود داشته باشد. و ماوردی از فقهای اهلسنت میگوید: «جایز نیست زنان عهدهدار این مسئولیت شوند؛ هرچند خبری که میآورند، پذیرفته میشود؛ چون چنین معنایی فهمیده میشود که زنان نمیتوانند ولایت داشته باشند و این را از قول نبی (صلی الله علیه و سلم) میفهمیم: گروهی که امر خود را به زنان واگذار کنند، به سعادت نمیرسند؛ همچنین بهدلیل آنکه در این کار نیاز به مطالبه رأی و ثبات عزم و نیت هست و زنان در این کارها ضعیف هستند؛ و نیز به دلیل آنکه لازم است مستقیماً در کارها حضور پیدا کنند که از این کار منع شدهاند.» [2] متوجه شدیم که ادلۀ عدم جواز بر اساس گمان و اجتهادات است و متن قطعی و محکمی در این زمینه وجود ندارد، و اما آنچه به رسولش نسبت دادهاند: «گروهی که امر خود را به زنان واگذار کنند، به سعادت نمیرسند»، نادرست است و به ایشان نسبت داده شده است؛ زیرا صرفاً با قرآن کریم منافات دارد. قرآن میگوید: مردمان تحتامر بلقیس (که زن بود) دهقانانشان بهدلیل اطاعت از آن بانو در پیروی از پیامبر خدا سلیمان (ع) و تسلیمشدن در برابر فرمان او نجات یافتند، و قرآن میگوید: مردمان تحتامر فرعون (که مرد بودند) هلاک شدند و خسارت دیدند چون از او تبعیت کردند و پیامبر خدا موسی (ع) را تکذیب کردند. و خداوند سبحان و متعال گفته و عمل هر دو را در کتاب خود ذکر کرده است: (قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) ([ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينک] با سليمان در برابر خدا پروردگار جهانيان تسليم شدم). [3] (وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى) (و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدايت ننمود). [4] نظر اسلام و پیامبر در امر حکومت و تصدی مناصب عالی مانند قضاوت و حکومت دربارۀ زن و مرد یکسان است، همچنان که برای مرد (غیرمعصوم) با انتصاب معصوم و نظارت از طرف او جایز است، پس برای زنان نیز با همان قید و شرط جایز است، و در صورتی که این شرط نباشد برای هیچکدام از مرد و زن بهعهدهگرفتن این مناصب و مسئولیتها جایز نیست؛ پس بهطور مطلق در این زمینه هیچ تفاوتی بین مرد و زن وجود ندارد. این سؤالی است که در این زمینه توسط دکتر علاء السالم از سید احمدالحسن پرسیده شده است و در کتاب دفاع از رسول مطرح شده است. آیا از نظر اسلام مانعی برای یک زن برای تصدی پست ریاست جمهوری، «رهبری مردمی» یا قوه قضائیه یا سایر مناصب عالی کشور وجود دارد؟ جواب ایشان: «زیر نظر حکومت معصوم بله [جایز است] و در این امر اشکالی وجود ندارد؛ چنانچه معصوم نفع و فایدهای در آن ببیند. بهطور کلی امر حکومت در اسلام در اختیار معصوم است و ازاینرو مناصب اجرایی و قضائیه و مانند آن به او برمیگردد و اشکالی ندارد که زنان یا مردان را بر اساس آنچه خود او اصلح و انفع میداند انتخاب کند.» [5] همچنین میفرماید: «زن میتواند در بسیاری از موقعیتها در دولت الهی نقش داشته باشد، اگر خدا بخواهد و حکومت در زمانی برقرار شود. زن در بسیاری از موقعیتها و کارها کمتر از مرد نیست و حتی در برخی از کارها از مرد خیلی بهتر است؛ و اسلام هیچ محدودیتی برای زنان نمیگذارد حتی در مناصب رهبری جامعه، زمانی که آنها واجد شرایط باشند و کار را کامل و بهدرستی انجام دهند.» [6] «زن قطعاً نقش بزرگی دارد، بلکه مرد نمیتواند نقش زن را جبران کند؛ زیرا او ویژگیهایی دارد که مرد ندارد؛ و تأثیر اجتماعی زنان گاهی اوقات بسیار بیشتر از تأثیر مردان است. و زن تحصیلکردهای که توانایی صحبتکردن و تأثیرگذاری در جامعه را دارد، قطعاً وظیفۀ اخلاقی در قبال جامعهاش دارد؛ بهخصوص وقتی که میبیند ظلم، فرزندان وطنش را از بین میبرد و حقوق مردم را میگیرد و قطعاً دیگران بانوان باید از او حمایت کنند و دفاع کنند و با او به میدان بروند.» [7] در این نوشتار بهشکل سریع، نظر شیخ الفقهاء، شیخ طوسی بیان شد و همۀ مراجع تقلید شیعه، در فتوا و اجتهاد وامدار او هستند و دیدیم که چگونه قائل به عدم جواز این مسئله شد؛ ولی سید احمدالحسن، نظر صحیح خداوند را برای ما بیان کرد که جواز این مسئله بود. انشاءالله بتوانیم، با این مسئله به اهمیت جایگاه بانوان و زنان، در جامعه اسلامی پِی ببریم. منابع: 1. الطوسي، الخلاف، 6 / 213. 2. الماوردي، الأحكام السلطانية، ص27. 3. نمل، ۴۴. 4. طه، ۷۹. 5. گفتوگوی مستقیم با سید احمدالحسن، بهنقل از کتاب دفاع از رسول. 6. سید احمدالحسن، پیک صفحه. 7. منبع پیشین. بتهای بهروزشده خداوند تو را در مقابل مسخرهکنندگان حمایت میکند بهقلم: محمد شاکری خداوند متعال به پیامبر اکرم (ص) فرمان داده است که دعوتِ حقّش را آشکارا تبلیغ کند و توجّهی به تمسخر مخالفین و نادانان نکند: (فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ) (آنچه را مأموريت دارى، آشكارا بيان كن! و از مشركان روى گردان (و به آنها اعتنا نكن). همانا ما تو را در مقابل مسخرهکنندگان حمایت و محافظت میکنیم). [1] عجیب است؛ کسانی مسخره میکنند که بتهای چوبی و سنگیِ تراشیدۀ خود را بهعنوان خدا و نایبانش میپرستند، و کسانی مسخره میشوند که بهجای پرستش آن اشیای ناچیز، خالق آنها را میپرستند. پیامبر به آنها گفته بود که بهجای پرستش این بتها که تراشیدۀ دست خودتان است خالق آنها و خودتان و همۀ جهان را بپرستید؛ اما آنها علاقهای به اندیشیدن و رسیدن به حقیقت نداشتند و ترجیح میدادند طبق روش پدران خود زندگی کنند؛ و عجیبتر از این ترجیح، این است که عاقلان را به باد تمسخر میگرفتند. امروزه مردم با تعجّبِ از اعمال گذشتگان میگویند مگر میشود کسانی در تاریخ بشر باشند که بتهای تراشیدۀ خود را بپرستند؟ مگر میشود آنها با کسی دشمنی کنند که تنها توصیهاش این است که خالق حقیقی آسمان و زمین پرستیده شود؟ اگر قرار به پرستش است یقیناً خالق انسانها لایقِ پرستش است نه مخلوقِ دست انسان. چگونه ممکن است چیزی به دست فردی ساخته شود و سپس خدا یا نایبش شود؟! در پاسخ این دسته و جماعت خوب است گفته شود که هماکنون نیز چنین پرستشی وجود دارد؛ یعنی پرستیدن کسی که خودمان آن را ساختهایم و به آن بها دادهایم؛ اما تنها تفاوتش این است که این بار این خدایان و نایبان از جنس بشر هستند نه سنگ و چوب. افرادی که نهتنها نصّ و مدرکی از خالق جهان ندارند، بلکه صرفاً به دست من و تو به مقام و جایگاهی میرسند؛ مقام و جایگاهی که اختصاص به جانشینان خداوند دارد. اینها بزرگ میشوند به دست من و تو، مقدس میشوند به خواستِ من و تو، معصوم از اشتباه میشوند به میل من و تو، و در انتها، خداوندِ خویش و جانشینش را مسخره میکنند به اشتباه من و تو. آری، امروز کسانی مسخره میکنند که بهجای امام زمان (ع) و فرستاده¬ای که بشارت آن داده شده بود، مقدّسانِ دستساختۀ خویش را میپرستند، و کسانی مسخره میشوند که بهجای تقلیدِ کورکورانه، به امر و فرمان خداوند جهانیان و پیامبرش و وصیت شب وفاتش گوش میسپارند و هیچ انسانی را در مقامی معصوم از خطا قرار نمیدهند که از آنها در امور اعتقادیشان کسب تکلیف کنند. سفیه و نادان کسی است که در مسیر ضلالت و نادانی استقامت میورزد و در کنارش نسبت به حق و مسیر الهی استهزا و تمسخر را در پیش میگیرد و به مؤمنین القا میکند که راه آنها راه سفیهان و ابلهان است. خداوند متعال دربارۀ این جماعت فرموده است: (وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ) (و هنگامى كه به آنان گفته شود «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد!» مىگويند «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اینها همان ابلهاناند ولى نمىدانند). [2] در نتیجه سفیه و ابله واقعی کسی است که خداوند او را سفیه میداند، نه اینکه آنها با جهلشان مؤمنین به دینِ خدا را سفیه بنامند. امروزه نیز بسیارند کسانی که چهرۀ عاقل به خود میگیرند و با نگاه عاقل اندر سفیه به مؤمنین دعوت یمانی مینگرند و با نیشخندهای وقیح، دست به تمسخر میزنند. آنها نخواندهاند و ندیدهاند که گذشتگان نیز با فرستادگان خدا چنین میکردند و به خودشان القا میکردند که پافشاری بر مسیر باطل گذشته و ایماننیاوردن به حجت خدا از علم و آگاهی است و کسانی به فرستادۀ جدید ایمان میآورند که سفیه و ناداناند؛ در حالی که نادانی و حماقت واقعی در ذات خودشان بوده است. در ماجرای موسی(ع) و انتخاب هفتاد نفرِ برتر از قومش برای حضور در میقات، آمده است که وقتی جهل این جماعتِ بهظاهر دانا مشخص شد و مستحق عذاب الهی شدند، موسی آنان را سفیه و نادان معرفی کرد: (وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعينَ رَجُلاً لِميقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدي مَنْ تَشاءُ أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرين) (موسى از ميان قومش هفتاد مرد را براى ميعادگاه ما برگزيد؛ پس هنگامى كه [بهسبب درخواست نابجايشان] آن زلزلۀ شديد آنان را فراگرفت، گفت: پروردگارا! اگر مىخواستى مىتوانستى همۀ آنان و مرا پيش از اين هلاک كنى. آيا ما را به خاطر گناهى كه سفیهان و سبکمغزانمان مرتكب شدند، هلاک مىكنى؟ اين چيزى جز آزمايش تو نيست؛ هركه را بخواهى گمراه مىكنى، و هركه را بخواهى هدايت مىنمايى. تو سرپرست و ياور مايى. ما را بيامرز و به ما رحم كن كه تو بهترين آمرزندگانى). [3] از این ماجرا و شبیه آن متوجه این نکته میشویم که حتی اگر همچون موسی باشیم، باز در انتخاب افراد به خطا میرویم و بسیاری از کسانی را که گمان میکنیم جزو بهترینها هستند در واقع سفیهان و سبکمغزهایی بیش نیستند. از همین نکته باید متوجه شد که چرا انتخاب خلفا و جانشینان پیامبر تنها به دست خداوند و به امر و انتخاب او صورت میگیرد و حتی خودِ پیامبر و ائمۀ معصومین اختیاری در انتخاب جانشین ندارند؛ مگر آن کسی را که خداوند انتخاب و معرفی میکند. حال چگونه عدهای به خود اجازه میدهند که با انتخاب خودشان، سرورانی را برای مردم انتخاب کنند و با پشتگرمی آنها دست به انکار و تمسخر دعوت یمانی بزنند. آیا سید احمدالحسن که با نصّ و وصیت و علم و پرچم و معجزات و کرامات همراه است شایستهتر به استهزاست یا کسانی که بدون هیچ دلیل معتبری بر مردم برتری یافتند و بر آنها سروری میکنند؟! (اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُون) (خداوند آنان را استهزا مىكند؛ و آنها را در طغيانشان نگه مىدارد، تا سرگردان شوند). [4] و یقیناً در آینده کسانی خواهند آمد که خواهند پرسید مگر میشود... منابع: 1. حجر، 94 و 95. 2. بقره، 13. 3. اعراف، 155. 4. بقره، 15. ﴿بگو من بدعـــتـــــی از فرستادگانْ نيـــستـــــم﴾ سلسلهپاسخهایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی قسمت یازدهم: بررسی بشارتهای انبیا دربارۀ مسیح، بخش دوم بهقلم: آندریاس انصاری • محور چهارم: کلمات پیامبران دربارۀ مسیح در انجیل چندین متن از کتاب پیامبران را میخوانیم که به وقایعی در ارتباط با عیسی(ع) ربط داده شدهاند؛ در اینجا چند نمونه از آنها را بررسی میکنیم. الف) تولد از باکره؛ در انجیل میخوانیم: (و این همه برای آن واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد * «که اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما.») [1] توجه: یکی از اشکالات مطرحشده این است که وقتی اشعیا ۱۰:۷-۱۴ قرائت شود مشخص است که قرار بود آن آیت یا نشانه به آحاز عطا شود! نه اینکه برای چند صد سال بعد یعنی در زمان مریم(س) باشد؛ همچنین عبارت «עלמה» در اشعیا ۱۴:۷ که در متن عبری ـمتن معتبر برای یهودیانـ آمده است بهمعنی «باکره» نیست؛ بلکه بهمعنی «زن جوان» است. همچنین طبق اشعیا ۱۵:۷ زمین دو پادشاهْ قبلِ آنکه آن پسرِ متولدشده، ترککردنِ بدی و انتخابکردنِ خوبی را بداند، متروک میشود و در فصل بعدی یعنی اشعیا ۴:۸ مشخص میشود که این فرزند همان پسر اشعیا بوده است. در اشعیا ۱۸:۸ مشخص میشود که خود اِشَعیا و پسرانش آیات یا نشانهها و عجایباند. آری، یهود این متن را مربوط به عیسی(ع) نمیداند، کسی که ۶۰۰ سال بعد آمد! [2] ب) بازگشت از مصر؛ در انجیل میخوانیم: (پس [یوسف] شبانگاه برخاسته، طفل [عیسی (ع)] و مادر او را برداشته، بهسوی مصر روانه شد * و تا وفات هیرودیس در آنجا ماند، تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود تمام گردد که «از مصر پسر خود را خواندم.») [3] توجه: این اشکال گرفته شده است که این متن از هوشع ۱:۱۱ دربارۀ عیسی(ع) نیست؛ بلکه دربارۀ قوم اسرائیل بود؛ طبق خروج ۲۲:۴ قوم اسرائیل پسر خدا خطاب شدهاست؛ [4] مؤید دیگر آن این است که متن مجاور آن قطعه که انجیل به آن استناد کرده است، از بتپرستی آنها صحبت میشود: (هنگامی که اسرائیل طفل بود او را دوست داشتم و پسر خود را از مصر خواندم * هرقدر که ایشان را بیشتر دعوت کردند، بیشتر از ایشان دور رفتند و برای بعلیم قربانی گذرانیدند و بهجهت بتهای تراشیده بخور سوزانیدند). [5] در یکی از سایتهای یهودی این اشکال وارد شده است که اگر مسیحیان بخواهند به این آیه استناد کنند عیسی(ع) و مریم(س) و یوسف نجار را به بتپرستی متهم کردهاند [6] پ) سکونت در ناصره؛ در انجیل میخوانیم: (و آمده در بَلْدهای بهنام ناصره ساکن شد، تا آنچه به زبان انبیا گفته شده بود تمام شود که «به ناصری خوانده خواهد شد.»). [7] توجه: اشکالی که بر این متن وارد شده است این است که عبارت «به ناصری خوانده خواهد شد» در هیچ کجای کتاب مقدس یهود وجود ندارد و برای یهودیان هیچ اعتباری ندارد. [8] همان طور که مشاهده شد این نصوص غیرصریح است و حتی در آن عبارت «مسیح» نیز وجود ندارد؛ چه رسد به اسم او، یا اینکه گفته شود مکان تولد مسیح فلان جاست. • محور پنجم؛ کلمات پیامبران دربارۀ مصلوب آتاناسیوس در تلاش بود تا نشان دهد که مصلوبشدن مسیح توسط پیامبران پیشگویی شده بود؛ او با موسی(ع) شروع کرد و پیشتر تقدیم شد؛ آتاناسیوس در ادامه به چند نمونۀ دیگر ـغیر از موسی(ع)ـ اشاره میکند: «۳. و سپس، پیامبران پس از او این را شهادت میدهند، میگویند: اما ارمیا ۱۹:۱۱، من بهعنوان برّۀ بیگناهی که برای ذبح آورده شدهام، نمیدانستم. آنها علیه من مشورت شیطانیای کردند و گفتند: اینجا، بگذار درختی بر نان او بیندازیم و او را از زمین زندگان محو کنیم. ۴. و باز هم: آنها دستها و پاهایم را سوراخ کردند، آنها تمام استخوانهایم را شمارهگذاری کردند، آنها جامههایم را بین خود تقسیم کردند، و برای لباس من قرعه انداختند. ۵. اکنون مرگی که برافراشته میشود و روی درخت روی میدهد، چیزی نیست جز صلیب: و باز هم، در هیچ مرگ دیگری دست و پا سوراخ نمیشود، مگر فقط روی صلیب. ۶. اما از زمان اقامت منجی در میان انسانها، همۀ ملتها در هر طرف شروع به شناخت خدا کردند. آنها این نکته را نیز بدون اشاره ترک نکردند: اما در کتب مقدس نیز به این موضوع اشاره شده است. زیرا اشعیا ۱۰:۱۱ وجود خواهد داشت، او میگوید، ریشۀ یسّیٰ خواهد بود و او که برای حکومت بر امتها بر پا خواهد شد، و امّتها به او امیدوار خواهند بود. پس این اندکی است برای اثبات آنچه اتفاق افتاده است.» [9] آنچه آتاناسیوس آورد را به ترتیب ـنه تمامی آن را دقیقاً به آنگونه که او آورده استـ در ترجمۀ قدیم فارسی اینگونه میبینیم: الف) در کتاب ارمیا(ع): (و من مثل برۀ دستآموز که به مذبح بَرَند بودم. و نمیدانستم که تدبیرات به ضدّ من نموده، میگفتند: «درخت را با میوهاش ضایع سازیم [10] و آن را از زمین زندگان قطع نماییم تا اسمش دیگر مذکور نشود.»). [11] توجه: احتمالاً آتاناسیوس درخت را بهمعنای صلیب و نان را جسم مسیح تفسیر میکند؛ [12] اما شخصی که آیات مجاور را بخواند میتواند بهسادگی بگوید که ارمیا دربارۀ خودش صحبت میکند و در این متن هیچ صحبتی دربارۀ مسیح و مصلوبشدن او نیست. [13] ب) از مزمور داوود(ع): (زیرا سگان دور مرا گرفتهاند. جماعت اشرار مرا احاطه کرده، دستها و پایهای مرا سفتهاند. * همۀ استخوانهای خود را میشمارم. ایشان به من چشم دوخته، مینگرند. * رخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند). [14] توجه: یهودیان معتقدند در شمارۀ ۱۶ (در نسخۀ یهودیان شمارۀ ۱۷) از این فصل عبارت «سفتهاند» یا «سوراخ کردهاند» وجود ندارد؛ بلکه معتقدند که در اصل در متن عبری عبارت כארי (بهمعنی مانند شیر) وجود دارد. [15] و بنصیون کراویتز دربارۀ این عبارت میگوید: «اشاره به پادشاه داوود دارد که در حال تعقیبشدن توسط دشمنانش است، که اغلب بهعنوان شیر اشاره میشوند.» [16] پ) از کتاب اِشَعْیا(ع): (و در آن روز واقع خواهد شد که ریشه یسّیٰ بهجهت عَلَم قومها برپا خواهد شد و امتها آن را خواهند طلبید و سلامتی او با جلال خواهد بود). [17] توجه: احتمالاً آتاناسیوس از برپاشدن ریشۀ یسّیٰ، مصلوبشدن را تفسیر میکند؛ باید این نکته را دانست که عبارت عبری עמד بارها در قسمتهای دیگر کتاب مقدس نیز آمده است و معنای مصلوبشدن ندارد. [18] در کل این متن هیچ تأکید صریحی به مصلوبشدن مسیح نمیکند! همچنین بهتر است بدانیم نجاتدهندهای که در این فصل ذکرش آمده است، عیسی(ع) نیست. [19] در نتیجه تمام آنچه دیدیم بر فرض آنکه دربارۀ مصلوبشدن مسیح باشد، آیا جز این است که رمزگونه بود؟ • محور ششم؛ سبک پیشگوییهای پیامبران پس از اینکه به چند نمونه از کتب پیامبران پرداخته شد، اینک توجه شما را به سخن یوحنای ملقب به زریندهان که او نیز از پدران کلیسایی یوحنای دمشقی است جلب میکنم؛ او میگوید: «لذا، زمانی که مسیح، یهودیان را به کتب ارجاع داد، آنها را نه صرفاً برای خواندن، بلکه برای جستوجویی دقیق و متفکرانه فرستاد؛ زیرا او نگفت کتب را بخوانید، بلکه [گفت]، کتب را جستوجو کنید. از آنجایی که سخنان مربوط به او مستلزم توجه زیادی بود، (برای اینکه آنها از ابتدا بهخاطر منفعت انسانهای آن زمان مخفی نگه داشته شده بود) او اکنون به آنها توصیه میکند که با دقت کاوش کنند شاید بتوانند چیزی را که در اعماق مخفی است کشف کنند. این گفتهها در ظاهر آشکار نبودند، و برای عموم نیز برملا نشده بودند، بلکه مانند گنجی مخفی در اعماق مدفون بودند. اکنون او که در جستوجوی چیزهای پنهانشده است، هرگز هدف جستوجوی خود را نخواهد یافت، مگر اینکه آنها را با دقت و زحمت بجوید.» [20] • ختم کلام آری، متونی که مشاهده شد رمزی بودند و نویسندۀ بزرگوار متیاس در دو قسمت قبل متونی را از کتاب مقدس آورد که رمزگونه و اثباتکنندۀ حقانیت محمد(ص) بود؛ سید احمدالحسن میگوید: «آیا بشارتدادن باید صراحتاً با نام باشد یا با رمز و اشاره؟! من معتقدم مسئلۀ خالیبودن عهد قدیم از نام عیسی یا یسوع ـبهعنوان بشارتدادهشدهـ مسئلۀ حلشده است؛ و در این بین، چیزی جز رمز و اشاره باقی نمیماند. ما متون نمادینی از عهد قدیم را بیان کردیم که تأویلشان دربارۀ فرستادۀ خدا محمد رسول(ص) است؛ همان طور که آنان متون رمزآلودی را به عیسی(ع) تأویل کردهاند.» [21] منابع: 1. انجیلِ مَتّی ۲۲:۱ و ۲۳. 2. به نوشتۀ بنصیون کراویتز از ربایهای یهودی رجوع کنید: http://jewsforjudaism.org/knowledge/articles/isaiah-714-a-virgin-birth/ همچنین میتوانید به سِفِرِ هاعیقاریم، مَآمِرِ ۳، فصلِ ۲۵، بندِ ۱۹ اثر یوسف آلبو (آلبُ)، که یک ربّی یهودی بود رجوع کنید. 3. انجیلِ مَتّی ۱۴:۲ و ۱۵. 4. به کلمات اسکوباخ از ربایهای یهودی رجوع کنید؛ در این مقاله صفحۀ ۴: https://jewsforjudaism.ca/newsletter-25775/ 5. هوشع ۱:۱۱ و ۲. 6. به نوشتۀ جرالد سگال رجوع کنید: https://jewsforjudaism.org/knowledge/articles/what-about-matthew-hosea-111-and-being-called-out-of-egypt 7. مَتّی ۲۳:۲. 8. جرالد سگال در نوشتار خود معتقد است که در بهترین حالت متّای انجیلنویس سرگرم بازی با کلمات است: https://jewsforjudaism.org/knowledge/articles/s-there-a-missing-prophecy-of-the-nazarene | همچنین میتوانید به نوشتار بن صیون کراویتز رجوع کنید؛ دفترچۀ راهنما برای مقابله با تبلیغات میسیونری، انتشارات JEWS FOR JUDAISM, International، ص۳۳؛ لینک: https://jewsforjudaism.ca/the-jewish-response-to-missionaries/ 9. دربارۀ تجسم کلمه، ۳۵. پیشگوییهای صلیب. چگونه این پیشگوییها تنها در مسیح برآورده میشوند. 10. ترجمۀ قدیم فارسی: «درخت را با میوهاش ضایع سازیم». متنی که آتاناسیوس میآورد: «درختی بر نان او بیندازیم.» 11. ارمیا ۱۹:۱۱. 12. (من نان حیات هستم). (یوحنّا ۴۸:۶)؛ (عیسی بدیشان گفت: «من نان حیات هستم. کسی که نزد من آید، هرگز گرسنه نشود و هرکه به من ایمان آرد هرگز تشنه نگردد). (همان ۳۵:۶)؛ (من هستم آن نان زنده که از آسمان نازل شد. اگر کسی از این نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند و نانی که من عطا میکنم جسم من است که آن را بهجهت حیات جهان میبخشم.»). (همان ۵۱:۶) 13. (و خداوند مرا تعلیم داد پس دانستم. آنگاه اعمال ایشان را به من نشان دادی. * [بند ۱۹ پیشتر تقدیم شد] * امّا ای یهوه صبایوت که داور عادل و امتحانکننده باطن و دل هستی، بشود که انتقامکشیدن تو را از ایشان ببینم؛ زیرا که دعوی خود را نزد تو ظاهر ساختم. * لهذا خداوند چنین میگوید: «دربارۀ اهل عناتوت که قصد جان تو را دارند و میگویند بهنام یهوه نبوّت مکن مبادا از دست ما کشته شوی. * از این جهت یهوه صبایوت چنین میگوید: اینک بر ایشان عقوبت خواهم رسانید و جوانان ایشان به شمشیر خواهند مرد و پسران و دختران ایشان از گرسنگی هلاک خواهند شد. * و برای ایشان بقیهای نخواهد ماند؛ زیراکه من بر اهل عناتوت در سال عقوبت ایشان بلایی خواهم رسانید.»). (ارمیا ۱۸:۱۱و۲۰-۲۳) | آیا ارمیا عناتوتی نبود؟ (کلام ارمیا ابنحلقیا از کاهنانی که در عناتوت در زمین بنیامین بودند). (ارمیا ۱:۱)؛ (پس الآن چرا ارمیا عناتوتی را که خود را برای شما نبی مینماید توبیخ نمیکنی؟). (همان ۲۷:۲۹) 14. مزمور ۱۶:۲۲ تا ۱۸. 15. ممکن است مسیحیان بگویند که طبق طومار غار نهال هور عبارت כארו در متن آمده است! تویا سینگر از علمای یهودی به این مضمون گفته است که برخلاف دیگر متون باستانی، نوشتههای روی این خط طومار، یکنواخت نیست و تشخیص اینکه حرف آخر י (ی) کشیده است یا ו (و) کوتاه شده، سخت است. اگر فرض כארו باشد، پس اشکالی که گرفته میشود این است که هیچ فعل عبری بهعنوان כארו وجود ندارد؛ در زبان عبری א (الف) باید از آن حذف شود؛ یعنی تبدیل به כרו شود و این میتواند بهمعنای حفاریکردن باشد و نه سوراخکردن؛ گرچه شبیه یکدیگرند؛ اما باز هم یکی نیستند و برای سوراخکردن بدن معادلات عبری کتاب مقدسی بهتر دیگری وجود دارد که میتوان در خروج ۶:۲۱، زکریا ۱۰:۱۲ یا اِشَعْیا ۱۵:۱۳ و دوم پادشاهان ۲۱:۱۸ مشاهده کرد. همچنین اشکال دیگری که مطرح میشود این است که کاتب این طومار دقیق نبوده است؛ زیرا در همان خط او بهجای نوشتن کلمۀ ידי (دستهای من) عبارت ידיה (دستهای او) نوشته است! در نتیجه از جهات مختلفی بر آن اشکال وارد میشود. همچنین مسیحیان ممکن است به ترجمۀ یونانی عهد قدیم اشاره کنند و بگویند که متن یونانی هفتادگان (Septuagint) که توسط یهودیان از عبری به یونانی ترجمه شده است و مربوط به سالیان طولانی پیش از تولد عیسی است، از سوراخکردن دستها و پاها سخن میگوید! اما اشکال مطرحشده این است که آنها مزامیر را ترجمه نکردند؛ ترجمۀ آنها تنها مربوط به پنج کتاب اول عهد قدیم بود. آنچه اینجا نوشتم برگرفته از دو مقاله در سایتهای یهودی بود: لینک مقالۀ اول: https://outreachjudaism.org/crucifixion-psalm/ لینک مقالۀ دوم: https://jewsforjudaism.org/knowledge/articles/what-is-the-translation-of-kaari-like-a-lion 16. دفترچۀ راهنما برای مقابله با تبلیغات میسیونری، انتشارات JEWS FOR JUDAISM, International، ص۲۰. 17. اِشَعْیا ۱۰:۱۱. 18. مثلاً دربارۀ ابراهیم میخوانیم: (... و ابراهیم در حضور خداوند هنوز ایستاده بود). (پیدایش ۲۲:۱۸)؛ دربارۀ خادم ابراهیم: (... و اینک نزد شتران به سر چشمه ایستاده بود). (پیدایش ۳۰:۲۴)؛ یا دربارۀ موسی میخوانیم: (... مکانی که در آن ایستادهای زمین مقدس است). (خروج ۵:۳). در تمامی اینها و بیشتر، همان عبارت یعنی עמד آمده است. 19. اگر به کتاب سیزدهمین حواری نوشتۀ سید احمدالحسن رجوع کنیم، او حقیقت را برای ما گفته است (به نسخۀ گردآوریشده توسط دکتر توفیق مغربی، ترجمۀ فارسی، مجموعه اول پرسشها، صفحه ۱۲۹ تا ۱۳۸ رجوع کنید)؛ خلاصه آنکه با توجه به اشعیا ۴:۱۱ عیسی(ع) حُکم و بین مردم قضاوت نکرد! پس امکان برپاداشتن عدالت یا انصاف برای مظلومان را نداشت! با توجه به اشعیا ۶:۱۱ تا ۹ در زمان عیسی(ع) زمين از شناخت پروردگار پر نشد و زمین تقریباً از ستم خالی نشد. این حتی در محدودۀ منطقۀ جغرافيايى یا شهر کوچکی محقق نشد! با توجه به اشعیا ۱۲:۱۱ در زمان او(ع) پراکندگان یهودا و اسرائیل جمع نشدند. اگر گفته شود که آنها را گرد آورده است و با ایمان به او(ع)، آنها را جمع کرد، باز هم صحیح نیست؛ چراکه دعوت عیسی(ع) تا هنگام مرفوعشدنِ ایشان در عرصۀ تبلیغ، از محدودۀ شهرهای اندکی تجاوز نکرده بود، چه برسد به اینکه ایمان و اعتقاد بیاورند. این در حالی است که متن میگوید: این شخص پراکندگان یهودا را از گوشه و کنار زمین گرد میآورد! بهعبارت دیگر معنای متن این است که: در زمان برانگیختهشدن این شخص (یا منجی)، مردم بسیاری تقریباً از تمامی دولتهای عالم و بهخصوص از سرزمینهای دوردَست نسبت به مکانِ برانگیختهشدن ایشان (گوشه و کنار زمین) به ایشان ایمان میآورند. 20. موعظۀ ۴۱ بر انجیل یوحنّا. 21. سیزدهمین حواری، سید احمدالحسن، نسخۀ گردآوریشدۀ دکتر توفیق مغربی، بشارتهایی که دربارۀ محمد(ص) داده شدهاند، ص۴۱و۵۰.