نشریه زمان ظهور 143

او را این‌گونه شناختم به‌قلم شیخ جهاد اسدی در کتاب الامامه و التبصره ابن‌بابویه قمی، ص 138 ح 157 به‌نقل از حارث بن مغیره النصری آمده است که می‌گوید:به امام صادق ع گفتم: صاحب این امر را با چه نشانه‌ای بشناسیم؟ فرمود: «با آرامش و وقار و علم و وصیت.» و صاحب‌الامر، نبی یا وصی است. اکنون می‌خواهم این روایت را بر سید احمدالحسن یمانی تطبیق دهم. در رابطه با وقار [باید گفت] پیش از موافقان در میان مخالفین او به تواتر رسیده که سید احمدالحسن یمانی دارای آرامش و وقار و امانت‌داری است؛ تا جایی که برخی از حوزوی‌ها پیش از آغاز دعوتش او را صادق‌الامین می‌نامیدند. کسانی که با او همراهی داشتند، گواهی داده و اقرار دارند به اینکه سید احمدالحسن حکیم‌ترین فرد در بین آن‌ها و بردبارترین، شجاع‌ترین، عادل‌ترین و دلسوزترین فرد است؛ سخاوتمندی است که هرکس از او چیزی بخواهد به او می‌دهد؛ دینار و درهم نزدش نمی‌ماند؛ خشن و بداخلاق و فحاش نیست؛ او از کسانی است که روی زمین می‌خوابد، و روی زمین غذا می‌خورد و سرِ سفرۀ غذا همچون برده می‌نشیند و هرچه حاضر بود می‌خورد، و آنچه وجود داشته باشد پس نمی‌زند؛ با فقرا و افراد ساده و کسانی که [در ظاهر] تناسبی با این امر ندارند هم‌نشینی دارد؛ با نیازمندان غذا می‌خورد و با دست مقدس خودش به آن‌ها غذا می‌دهد؛ یتیمان و بیوه‌ها را گرامی می‌دارد و به آن‌ها رسیدگی می‌کند؛ در حد توان به اهل علم و فضیلت (و حتی به فرزندانشان) احترام می‌گذارد و به آن‌ها رسیدگی می‌کند، و در نزد او آن‌ها مقدم‌اند؛ با نیکی به افراد شریف با آن‌ها انس و الفت می‌گیرد؛ با نزدیکان ارتباط می‌گیرد [و صله‌رحم به‌جا می‌آورد] بدون آنکه آنان را بر دیگران ترجیح دهد، مگر به دستور خداوند؛ در حق کسی جفا نمی‌کند؛ عذر کسى را که از او معذرت‌خواهی می‌کند می‌پذیرد؛ هرگز آروغ نمی‌زند و خميازه نمی‌کشد؛ در نشستن تکیه نمی‌دهد؛ اگر در جمعی سخن بگوید نگاهش را به‌طور مساوی تقسيم مى‌کند [و به همه به‌شکل مساوی نگاه می‌کند]؛ اگر در را بکوبند خود در را باز می‌کند، در کارهای خانه به خانواده‌اش کمک می‌کند؛ وقتی می‌نشیند به‌صورت کسی زل نمی‌زند؛ به‌خاطر خداوند خشمگین می‌شود، نه به‌خاطر خودش؛ چنانچه از تفسیر قرآن سخن نگوید یا در حال موعظه و پاسخ به سؤالی نباشد بیش از هرکس تفکر می‌کند؛ در خوراک یا پوشاک یا نشستن بر یارانش برتری نمی‌جوید و هیچ‌گاه در حضور او حق هیچ‌یک از یارانش پایمال نشد؛ اگر یکی از یارانش خطا می‌کرد در نصیحت او می‌کوشید. بدی را با بدی پاسخ نمی‌دهد، بلکه می‌بخشد و عفو می‌کند و با هركس برخورد مى‌كرد، ابتدا سلام می‌نمود؛ هرکس با هر حاجت کوچک و بزرگی نزد او می‌آمد، برای رفع نیاز وی با او همراه می‌شد و هرکس چیزی از او بخواهد با او صبوری می‌کند تا آن شخص خودش برود، وقتی کسی با او دست می‌دهد دستش را نمی‌کشد تا آنکه شخص مقابل دستش را بکشد، و از بوسیدن دستش توسط دیگران خودداری می‌کند، و اگر یکی از یارانش را ببیند برای دست‌دادن پیش‌قدم می‌شود؛ نشست‌وبرخاست او همواره به ذکر و یاد خداست؛ هرکس با او می‌نشیند یا نزد او می‌آید [سید احمدالحسن] از او می‌پرسد آیا خواسته و حاجتی داری؟ بیشتر اوقات موقع نشستن پاهایش را استوار و جمع می‌کند، همانند طرز نشستن جدش رسول خدا (ص)؛ در انتهای مجلس می‌نشیند؛ بیشتر اوقات رو به قبله می‌نشیند؛ همچون پیامبران به پشت می‌خوابد؛ بالشت پشت کمرش را به هرکس که وارد شود می‌دهد؛ چه در رضایت و چه در حال خشم فقط حق را می‌گوید و سکوت وی بیش از سخن‌گفتن اوست. حمد و سپاس خداوند را به‌خاطر عظمت جانشینانش. مهدیین دوازده‌گانه از اولاد امام مهدی (ع)، در نگاه علما و محققان مهدویت قسمت دوم (بررسی آرای شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طبرسی، شیخ اربلی) نویسنده: نعیم احمدی 1ـ شیخ صدوق شیخ صدوق می‌نویسد: «زیدیه می‌گویند جایز نیست پیامبر بگوید امامان دوازده نفر هستند؛ زیرا حجت(های الهی) تا قیامت در این امت باقی هستند و بعد از محمد (ص)، یازده امام از دوازده امام وفات کرده و شیعۀ امامیه معتقد است زمین از حجت الهی خالی نیست. پس در جواب می‌گوییم: تعداد ائمه دوازده تن است و دوازدهمین نفر، کسی است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همان ‌طور که از ظلم و جور پر شده بود و پس از او نیز همان خواهد بود که او ‌فرماید که یا امامی پس از او خواهد بود یا آنکه قیامت بر پا خواهد شد و ما مکلف نیستیم مگر اقرار به دوازده امام و اعتقاد به وجود آنچه امام دوازدهم دربارۀ پس از خود می‌فرماید. عبدالله به حارث می‌گوید: به علی گفتم ای امیر مؤمنان از آنچه بعد از قائمتان اتفاق می‌افتد مرا باخبر کن. امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: ای ابن‌حارث، این چیزی است که به قائم موکول شده است و رسول خدا (ص) از من پیمان گرفته که دراین‌باره غیر از حسن و حسین (ع) را باخبر نکنم... .» [1] بررسی: سخنان شیخ صدوق نشان می‌دهد او معتقد نبوده که جانشینان بعد از پیامبر (ص)، لزوماً منحصر در دوازده امام هستند؛ زیرا در این باب گفته است: «و پس از او نیز همان خواهد بود که او فرماید، یا پس از او امامی خواهد بود یا آنکه قیامت بر پا خواهد شد.» این عبارت نشان می‌دهد که شیخ صدوق بین نصب امام یا قیام قیامت، مردد است؛ در نتیجه، او نصب امامِ جدید بیشتر از دوازده امام را جایز دانسته و به محصور بودن امامت به دوازده امام، به‌شکل قطعی سخن نگفته است. شیخ صدوق باز در ادامه تأکید می‌کند: «و ما مکلف نیستیم مگر اقرار به دوازده امام و اعتقاد به وجود آنچه امام دوازدهم دربارۀ پس از خود می‌فرماید.» این عبارات نشان می‌دهد که شیخ صدوق ضمن اعتقاد به دوازده امام، احتمال این را می‌داده که بعد از امام دوازدهم، امام یا امامان دیگری هم باشند که امام مهدی (ع) آن‌ها را به امامت نصب کند؛ و این سخن شیخ صدوق که «ما مکلف نیستیم مگر اقرار به دوازده امام» در عصر شیخ صدوق، سخن بجایی بوده است؛ زیرا شیعیانِ آن زمان، مکلف بوده‌اند که به دوازده امام معتقد باشند؛ زیرا امر مهدیین به آخرالزمان مربوط است و مورد ابتلای شیعیان عصر شیخ صدوق نبوده است؛ و از طرفی، افشای امر مهدیین از خلال روایات، به این شکل از وضوح که اکنون شاهد آن هستیم وجود نداشته است؛ لذا کاملاً طبیعی است که شیخ صدوق بگوید ما مکلف نیستیم مگر اقرار به دوازده امام. شیخ صدوق در تأیید سخن خود مبنی بر اینکه ما نمی‌دانیم بعد از امام مهدی (ع) چه خواهد شد، روایاتی را نقل می‌کند که مضمونشان این است که خود قائم است که خبر می‌دهد بعد از قائم چه می‌شود و لذا دیگران از آن اطلاع ندارند. این نشان می‌دهد که شیخ صدوق معتقد نبوده که بعد از قائم، لزوماً رجعت می‌شود؛ زیرا شیخ صدوق به رجعت اعتقاد داشته است (الاعتقادات، ص60) و اگر اعتقاد داشت که رجعت اهل‌بیت (ع)، بعد از وفات امام دوازدهم شروع می‌شود، چه معنا داشت روایاتی را ذکر کند که مضمونشان این است که فقط خود قائم است که خبر می‌دهد بعد از قائم چه می‌شود؟! علاوه بر این، اگر منظور شیخ صدوق از امامی که امام دوازدهم آن را معرفی می‌کند یکی از امامان در رجعت می‌بود، به‌صراحت می‌گفت رجعت اهل‌بیت (ع) آغاز می‌شود و دلیلی نداشت از امامی سخن بگوید که امام دوازدهم آن را معرفی می‌کند. این را نیز فراموش نکنیم که شیخ صدوق محدث بزرگی است و روایات مهدیین را دیده است و برخی از این روایات را نیز در کتب خود نقل کرده است؛ و این قرینه‌ای است بر اینکه احتمالی که شیخ صدوق در استمرار امامت بعد از امام دوازدهم ذکر می‌کند بر پایۀ روایاتی است که دربارۀ مهدیین دیده است؛ اما چون این مسئله به‌طور کامل برای او روشن نبوده و دربارۀ آنان مردد بوده، آن را فقط به‌صورت احتمال بیان کرده است. 2ـ شیخ مفید شیخ مفید می‌نویسد: «و بعد از دولت قائم برای هیچ‌کس دولتی نیست، مگر آنچه در روایت از قیام فرزندش ان‌شاء‌الله آمده است و به‌صورت قطع و یقین وارد نشده است و بسیاری از روایات ذکر کرده‌اند که مهدی این امت وفات نمی‌یابد، مگر چهل روز قبل از قیام قیامت. روزی که در آن هرج‌ومرج می‌شود و علامت آن خروج مردگان و قیام ساعت حساب و جزاست، و خداوند داناتر است، که او ولی توفیق و حق است و از او خواهان عصمت از ضلالت هستیم. اوست که ما را به راه راست، هدایت می‌کند.» [2] بررسی: شیخ مفید در سخنان خود، این احتمال را بیان کرده که امامت با وفات امام مهدی (ع) پایان نمی‌یابد؛ بلکه ممکن است طبق روایت، فرزندش بعد از ایشان زمام امامت را به دست گیرد و با گفتن «ان‌شاءالله» به وقوع آن نیز ابراز امیدواری کرده یا آن را به مشیت الهی موکول می‌کند. روشن است که مستند شیخ مفید دربارۀ جانشینی فرزند امام مهدی (ع)، حدیث وصیت رسول خداست. شیخ مفید مضمون حدیث وصیت را دربارۀ امامت فرزند امام مهدی (ع) به‌طور قطعی ثابت ندانسته است؛ زیرا مستندش برای امامت فرزند امام مهدی (ع) فقط حدیث وصیت بوده است و به روایات متواتری که امامت مهدیین از فرزندان امام مهدی (ع) را به‌شکل قطعی اثبات و مضمون حدیث وصیت را تأیید می‌کنند دسترسی نداشته یا از آن‌ها غافل بوده است؛ لذا از دید ایشان، از حدیث وصیت، صرفاً می‌توان احتمال خلافت فرزند امام مهدی (ع) را مطرح کرد؛ و همین کافی است که نتیجه بگیریم که شیخ مفید محصور بودن امامت در دوازده امام را مسلّم نمی‌پنداشته است؛ زیرا در‌این‌باره به‌ یقین نرسیده بود و بین خلافت فرزند امام مهدی بعد از ایشان، یا قیام قیامت، چهل روز بعد از وفات صاحب‌الزمان در تردید بوده است. و اما دربارۀ این سخن شیخ مفید که احتمال می‌داده بعد از امام دوازدهم قیامت می‌شود، در روایت رسول خدا (ص) آمده: «برای دولت او پایانی نیست، مگر چهل روز قبل از قیام قیامت.» [3] طبق این حدیث، از انتهای دولت مهدی تا قیامت چهل روز فاصله است؛ اما این حدیث با حکومت مهدیین از نسل امام مهدی (ع) هیچ تعارضی ندارد؛ زیرا دولت امام مهدی (ع) به عمر امام (ع) وابسته نیست؛ چراکه دولت ایشان، پس از وفات ایشان، توسط فرزندان ایشان، یکی پس از دیگری، استمرار می‌یابد. بنابراین مقصود از روایت، این است که بعد از قیام امام مهدی (ع) تا روز قیامت، دولتی نیست مگر برای آل‌محمد (ع) و پنهان نیست که مهدیین از آل‌محمد (ع) هستند و آنان عترت قائم (ع) هستند. در حدیث دیگری از رسول خدا (ص) آمده است: «دنیا هرگز برای احدی قبل از ما و بعد از ما، باقی نمی‌ماند. دولت ما آخرینِ دولت‌هاست که به‌جای هر روز، دو روز و به‌جای هر سال، دو سال است؛ و از ما اهل‌بیت از فرزندانم، کسی است که زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همان‌طور که پر از ظلم و ستم شده است.» [4] فرمایش ایشان که «دنیا هرگز برای احدی، قبل از ما و بعد از ما باقی نمی‌ماند. دولت ما آخرینِ دولت‌هاست»، یعنی تمام دولت‌هایی که قبل از قیام قائم (ع) هستند، همه به زوال و نابودی می‌گرایند و بعد از قیام قائم (ع) هیچ دولتی باقی نمی‌ماند، مگر برای اهل‌بیت که دولتی است که مؤسس آن قائم آل‌محمد (ع) است و آن آخرین دولتی است که تا روز قیامت بر پا می‌ماند. امام باقر (ع) می‌فرمایند: «دولت ما آخرینِ دولت‌هاست و برای اهل‌بیت (ع) دولتی نخواهد بود، مگر بعد از همۀ دولت‌ها؛ تا هنگامی که سیرۀ ما را ببینند، نگویند اگر ما هم حکومت می‌کردیم، سیرۀ آنان را در پیش می‌گرفتیم و آن قول خداوند است که می‌فرماید: (و عاقبت از آنِ پرهیزگاران است).» [5] 3ـ امین‌الاسلام طبرسی شیخ طبرسی می‌نویسد: «روایت صحیح‌السندی هست که می‌فرماید: بعد از دولت قائم دولتی برای هیچ احدی باقی نمی‌ماند، جز آنچه دربارۀ قیام فرزندش ان‌شاء‌الله تعالی روایت شده و روایت به قطع و اثبات نرسیده و بیشتر روایات ذکر کرده‌اند که امام مهدی وفات نمی‌یابد، مگر چهل روز قبل از قیامت که در آن روز هرج‌ومرج می‌شود و نشانۀ آن خروج اموات و قیام ساعت است، و خداوند داناتر است.» [6] بررسی: سخنان شیخ مفید و تردید شیخ طبرسی و نداشتن قطعیت در پایان‌یافتن امامت با وفات امام مهدی، با هم نزدیکی دارند و هرچه در بررسی سخنان شیخ مفید گفته شد، در اینجا هم گفته می‌شود. 4ـ ابن ابی‌فتح اربلی ابن ابی‌فتح اربلی می‌گوید: «بعد از دولت قائم (ع) دولتی برای احدی باقی نمی‌ماند، جز آنچه دربارۀ قیام فرزندش ان‌شاءالله روایت شده و روایت به قطع و اثبات نرسیده و بیشتر روایات ذکر کرده‌اند که امام مهدی (ع) وفات نمی‌یابد، مگر چهل روز قبل از قیامت که در آن هرج‌ومرج می‌شود، و نشانۀ آن خروج اموات و قیام ساعت است و خداوند داناتر است.» [7] این کلام مانند کلام شیخ مفید است که قبلاً ذکر کردیم. ادامه دارد... پانوشت 1. کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ص77. 2. الارشاد، ج‌۲، ص‌۳۸۷. 3. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص‌958. 4. کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص‌۴۷۸. 5. الارشاد، ج2، ص‌385. 6. اعلام الوری باعلام الهدی، ج‌۲، ص‌۲۹۵. 7. کشف الغمه، ج‌۳، ص‌۲۶۶. شناخت خداوند فقط با شناخت حجت خدا قسمت هشتم: ذوالفقاری از جنس قلم نویسنده: میعاد مسعودی در ادامۀ تطبیق راه شناخت حجت بر سید احمدالحسن، علاوه بر وصیت بازدارنده از گمراهی که در شب وفات رسول خدا (ص) توسط ایشان املا شد و امیرالمؤمنین (ع) بر صحیفه‌ای نوشتند ـ‌که خود دلیل مستقل و کافی برای شناخت است‌ـ به علم الهی و برخی کتب ایشان پرداختیم. کتاب‌هایی که از نور خداوند سرچشمه می‌گیرد و شخص حقیقت‌طلب همان ابتدای مطالعه متوجه تفاوت این علوم با آثار سایر مدعیان علم می‌شود. در مقالۀ قبل به موضوع کتاب‌های «توهم بی‌خدایی»، «متشابهات»، «در محضر عبد صالح»، «سیزدهمین حواری» و «وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) در تورات، انجیل و قرآن» اشاره شد و در این مقاله قصد داریم تعدادی دیگر از آثار خارق‌العادۀ سید احمدالحسن را موضوع‌شناسی کنیم. در روایتی از امام صادق (ع) آمده که قائم به صحیفه‌های آدم و شیث و نوح احتجاج می‌کند. [1] اکنون شما را دعوت می‌کنم به مطالعۀ کتاب «توقفگاه‌هایی برگزیده از چشم‌اندازهای سومر و اکد» نوشتۀ سید احمدالحسن. حدود صد و پنجاه سال پیش باستان‌شناسانی که در جنوب عراق به‌دنبال آثار آشوریان و بابلیان بودند، به‌طور اتفاقی کتیبه‌های گلی با خط میخی متعلق به سومریان را کشف کردند. بسیاری از باستان شناسان، سومر را نخستین تمدن شهری بین‌النهرین واقع در جنوب عراق امروزی می‌دانند که نخستین سامانۀ نگارشی را ایجاد کردند و تاریخ مکتوبشان به حدود 2700 سال پیش از میلاد می‌رسد! از نکات بارز سومریان این است که آن‌ها دارای تمدنی پیشرفته بودند و جهشی عظیم نسبت به دوره‌های گذشته داشتند و نیز داستان‌ها و حماسه‌هایی بسیار عجیب و رازآلود دارند که هنوز هم برای پژوهشگران مجهول است... با شواهد تاریخی و دینی، اجداد سومریان را می‌توان مرتبط با قوم نوح (ع) و نوادگان آدم (ع) و شیث (ع) دانست. جالب آنکه در کتیبه‌های کشف‌شده از قوم سومر، داستانی از طوفانی عظیم وجود دارد که دقیقاً همانند داستان طوفان نوح (ع) در کتب دینی امروزی هست! جهش فرهنگی و تمدنی سومر و داستان‌ها و آثار موجود در کتیبه‌های گلی متعلق به آن‌ها باعث شد برخی فرضیه‌ها مبنی بر ارتباط آن‌ها با آدم فضایی‌ها (آنوناکی) مطرح شود که بیشتر شبیه بازارگرمی برای اشخاصی است که به‌دنبال ماجراجویی و جلب‌توجه هستند. اما به‌راستی حقیقت چیست؟ آیا آن الواح همان میراث تحریف‌شدۀ آدم (ع) و نوح (ع) است؟ چه ارتباطی میان داستان طوفان در کتیبه‌های سومر و طوفان نوح (ع) وجود دارد؟ آیا آن‌ها خیالاتی و خرافاتی بودند؟ راز پیشگویی‌هایی که در کتیبه‌های سومر آمده، چیست؟ و چگونه داستان آن پیش از وقوع در کتیبه‌های سومر وجود دارد؟ دین سومریان چه بود و چرا آن‌ها قرن‌ها برای شخصی به نام «تموز یا دموزی» نوحه‌سرایی و عزاداری می‌کردند؟ و ارتباط دموزی با امام حسین (ع) چیست؟ گیلگمش که حماسۀ آن در کتیبه‌های سومر یافت شده، چه کسی است و چرا سومریان در انتظار او بودند؟ تناقضاتی که برای شخصیت «ایشتار یا اینانا» در داستان‌ها وجود دارد چگونه حل می‌شود و او کیست؟ و... . در رابطه با شواهد کشف‌شده از داستان‌ها و آثار سومر، تفسیرهای بسیاری موجود است که اکثر آن‌ها با بن‌بست مواجه شده‌اند؛ اما اکنون سید احمدالحسن پاسخ تمام سؤالات را می‌دهد و با علم الهی خود پرده از اسرار نوادگان آدم (ع) و نوح (ع) برمی‌دارد. در کتابی دیگر به‌نام «سفر موسی به مجمع البحرین»، سید احمدالحسن به یکی از عجیب‌ترین داستان‌های قرآنی می‌پردازد؛ همان‌ طور که از نام کتاب واضح است این کتاب به معماهای داستان ملاقات موسی (ع) با عبد صالح می‌پردازد که اکثر ما اطلاعاتی هرچند اندک از آن داریم؛ یعنی داستان سه عمل عبد صالح (ع) که موسی (ع) نتوانست در مقابل آن‌ها صبر کند: ۱. سوراخ‌کردن کشتی مسکینان؛ ۲. کشتن نوجوانی که موسی (ع) او را نفس زکیه می‌دانست؛ ۳. مرمت دیوار خانۀ یتیمان. و اما سؤالات پیرامون این ملاقات: منظور از مجمع‌البحرین (جایی که دو دریا به هم می‌رسند) چیست؟ آیا صرفاً نام مکان است یا به اشخاص خاصی اشاره دارد؟ عبد صالح کیست؟ چگونه ممکن است منظور از خضر همان خضر نبی (ع) باشد در حالی‌ که خضر نبی (ع) مقام و علمِ به‌ مراتب پایین‌تری از موسی (ع) ـ‌که پیامبری اولوالعزم است‌ـ دارد؟! مگر می‌شود پیامبری اولوالعزم نتواند بر معرفت و علم پیامبری با مرتبه پایین‌تر صبر کند؟! چه حکمت‌ها و رازهایی در زنده‌شدن غذای موسی (ع) (ماهی) و سخنانی که با عبد صالح داشت وجود دارد؟ در قرآن کریم خداوند صاحبان آن کشتی را که عبد صالح سوراخ کرد مسکین خوانده است؛ مسکین طبقۀ پایین‌تری از فقر است. اگر آن‌ها مسکین بودند پس چگونه کشتی ـ‌که یکی از وسیله‌های بسیار گران‌قیمت است‌ـ داشتند؟! آیا کشتن نوجوان توسط عبد صالح قصاص قبل از جنایت بود؟ و چگونه ممکن است مردم این عمل را ببینند اما واکنشی نشان ندهند؟ و... پاسخ تمام رازها و حکمت‌هایی که در این داستان قرآنی وجود داشت توسط فرستادۀ امام مهدی (ع) پاسخ داده شده است. سید احمدالحسن با کنار هم قرار دادن روایات و آیات واضح قرآن به‌گونه‌ای حقیقت را آشکار می‌کند که خواننده تعجب می‌کند که چگونه قرن‌ها علما در پاسخ به این سؤالات درمانده بودند! همۀ کتاب‌های سید احمدالحسن عطر آل‌محمد (ع) می‌دهند که نمی‌توان با زبان آن‌ها را توصیف کرد. گویی امیر‌المؤمنین ع بازگشته و این بار با ذوالفقاری از جنس قلم به صف جهل و ظلمت حمله‌ور شده است؛ از جمله کتاب‌های دیگر سید احمدالحسن عبارت‌اند از: توحید، گزیده‌ای از تفسیر سورۀ فاتحه، نبوت خاتم، نصیحتی به طلبه‌های حوزه‌های علمیه و همۀ حق‌خواهان، رجعتْ سومین روز بزرگ خدا، وصیت مقدس، سرگردانی یا مسیر به‌سوی خدا، گوساله، عقاید اسلام، پاسخ‌های روشنگرانه، رساله‌ای در فقه خمس، احکام نورانی اسلام، روشنگری‌های از دعوت‌های فرستادگان، جهاد درب بهشت، بیان حقیقت و راستی با اعداد، نامۀ هدایت، تفسیر آیه‌ای از سورۀ یونس و... . در مقالۀ آینده نیز به کتاب فوق‌العاده «حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم» به‌علت مرتبط‌بودن به سومین ملاک شناخت حجت خدا و تطبیق آن بر سید احمدالحسن خواهیم پرداخت. با ما همراه باشید... منابع: ۱. مختصر بصائر‌الدرجات، ص‌۱۸۳. ﴿بگو من بدعـــتـــــی از فرستادگانْ نيـــستـــــم﴾ سلسله‌پاسخ‌هایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی قسمت دهم: حقانیت قرآن و محمد (ص) به قلم متیاس یوحنای دمشقی در ادامۀ نقد غیرمنصفانه و ضد علمی‌اش می‌گوید: «خیلی چیزهای غیرعادی و مضحک دیگری در کتابش وجود دارد که او با افتخار می‌گوید از طرف خدا به او نازل شده است؛ لیکن زمانی که ما می‌پرسیم «و چه کسی هست تا شهادت دهد که خدا این کتاب را به او داده، و کدام‌یک از پیامبران پیشگویی کرده که چنین پیامبری ظهور خواهد کرد؟» کم می‌آورند.» در جواب می‌گوییم: پیش از این پاسخ و در جواب‌های گذشته، به‌طور مفصل اشاره کردیم که اگر از نظر وی بیانات قرآن غیرعادی و مضحک است، پس آیات ضد علمی کتاب مقدسی که او به آن اعتقاد دارد، چیست؟ یا آن‌ها و افتضاحات علمی‌شان به چشم دمشقی نیامده است، که باید کتاب مقدسش را دقیق‌تر می‌خواند یا آن‌ها را دیده است و چشم خود را بر آن‌ها بسته، و گمان می‌کرده که دیگران متوجه آن‌ها نمی‌شوند! یا نه، دمشقی تمامی آن‌ها را خوانده، اما آن‌قدر نادان و ناآگاه بوده که اصلاً متوجه اشتباهات و ضد علمی بودن آن مطالب نشده است؛ مثلاً در بخشی از نوشته‌های وی آمده است: «بنابراین تمام خصوصیاتی که پدر دارد متعلق به پسر است، جز اینکه پدر نامولود است، و این استثنا شامل هیچ تفاوتی در ذات و بزرگی نمی‌شود؛ بلکه فقط شامل شیوه‌ای متفاوت از به‌وجود‌آمدن است. ما یک قیاس در آدم داریم که زاییده نشد (زیرا خود خدا او را شکل داد) و شیث که زاییده شد (زیرا او پسر آدم است) و حوا که از دندۀ آدم بیرون آمد (زیرا او زاده نشد). این‌ها از نظر ماهیت با یکدیگر تفاوتی ندارند، زیرا آن‌ها انسان هستند؛ اما در نحوۀ به‌وجود‌آمدن تفاوت دارند.» [۱] همچنین اگر وی با دیدۀ انصاف آیات قرآن را می‌خواند، برایش روشن می‌شد که بین دستورات اخلاقی کتاب‌های آسمانی تفاوتی نیست و اموری که قرآن و رسول خدا ـ‌محمد (ص)‌ـ به آن‌ها فرمان می‌دهد، همان‌ها هستند که عیسی در کتاب مقدس عمل به آن‌ها را از پیروانش خواسته بود؛ و نیز بهتر بود نسبت به آیاتی که درک و فهمشان برایش مشکل بود، سکوت اختیار می‌کرد و به جست‌وجوی معنا و حقیقت آن‌ها در منابع صحیح اسلامی می‌گشت؛ اما چه کند که ناتوانی و ضعف فهمش نتیجۀ بی‌ایمانی و مضحک‌بودن اعتقادش حتی نسبت به کتاب مقدس خود است و در نتیجه همه‌چیز را خنده‌دار و غیرعادی می‌بیند: تیتوس ۱۵:۱: (هر چیز برای پاکان پاک است؛ لیکن آلودگان و بی‌ایمانان را هیچ‌چیز پاک نیست؛ بلکه فهم و ضمیر ایشان نیز ملوث است). یوحنای دمشقی در ادامۀ همان سخن با کنایه می‌گوید: «...او با افتخار می‌گوید از طرف خدا به او نازل شده است.» قطعاً باعث شرف و افتخار است که بندۀ برگزیدۀ خداوند باشی و او تو را انتخاب کرده باشد که بندگانش را به راه راستی که خود می‌پسندد، رهنمون سازی. باید همچون محمد (ص) باشی تا لذت بندگی پروردگار را بچشی و با افتخار، خود را بنده و رسول او بدانی. دمشقی می‌گوید: «زمانی که ما می‌پرسیم «و چه کسی هست تا شهادت دهد که خدا این کتاب را به او داده، و کدام‌یک از پیامبران پیشگویی کرده که چنین پیامبری ظهور خواهد کرد؟» کم می‌آورند.» پاسخمان به این قسمت از سخنان وی در دو بخش تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود: بخش اول: «چه‌کسی هست تا شهادت دهد که خدا این کتاب را به او داده؟» در جواب می‌گوییم: خداوند خود شهادت می‌دهد؛ به‌عنوان نمونه و برای پرهیز از طولانی‌شدن پاسخ، تنها به چند آیه از قرآن کریم اکتفا می‌کنیم: (مَّا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّه وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللّه شَهِيدًا) (هر خیری که به تو رسد از جانب خدا و هر شری که به تو رسد از جانب خود توست، تو را به رسالت به‌سوی مردم فرستادیم و خدا برای شهادت‌دادن کافی است). [۲] (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَىٰ بِاللّه شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ) (کافران می‌گویند تو پیامبر نیستی. بگو خدا و هرکس که از کتاب آگاهی داشته باشد، برای شهادت میان من و شما کافی است). [۳] (لكِنِ اللّه يَشْهَدُ بِمَا أَنزَلَ إِلَيْكَ أَنزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلآئِكَةُ يَشْهَدُونَ وَكَفَى بِاللّه شَهِيدًا) (ولی خدا به آنچه بر تو نازل کرد شهادت می‌دهد که با علم خود نازل کرده است، و فرشتگان نیز شهادت می‌دهند، و خدا برای شهادت کافی است). [۴] آری! خود پروردگار به حقانیت کتابی که بر رسول برگزیده‌اش ـ‌محمد (ص)‌ـ نازل کرده، و نیز بر صدق ادعای وی شهادت می‌دهد. سید احمدالحسن می‌فرماید: «هر فردی که گواهی خداوند به محمد (ص) را می‌طلبد، خداوند دیروز و امروز و فردا خودش را به‌عنوان شاهد برای محمد و آل‌محمد (ع) قرار می‌دهد. فقط بر انسان لازم است که در درخواست شناخت حق، اخلاص داشته باشد؛ خداوند به‌زودی با او، با رؤیا و به‌وسیلۀ راه‌های ملکوتی روحی سخن می‌گوید و حق را و اینکه خداوند با محمد و آل‌محمد (ع) است، برایش روشن می‌سازد. در زمان رسول‌الله (ص) بسیاری از مردم گواهی خداوند را بر ایشان با رؤیا درخواست کردند و خداوند برای آنان گواهی داد و در‌ نتیجۀ رؤیاهای محکمی که دیدند، ایمان آوردند؛ رؤیاهایی که خداوند در آن برای آنان، حق محمد و آل‌محمد (ع) را روشن می‌کند.» [۵] ایشان در ادامه‌ به برخی رؤیاهایی که خداوند در آن‌ها به حقانیت رسول خدا (ص) گواهی داده است، اشاره می‌کند که ما برای اختصار به ذکر یک نمونه اکتفا می‌کنیم. علاقه‌مندان به مطالعۀ بیشتر می‌توانند به کتاب عقاید اسلام، نوشتۀ سید احمدالحسن مراجعه کنند. «جابر بن عبدالله انصاری گوید: جُندَب بن جُناده یهودی از خیبر نزد رسول‌الله (ص) آمد و عرض کرد: ای محمد، از آنچه خداوند ندارد و از آنچه خداوند نمی‌کند و از آنچه خداوند نمی‌داند، به من خبر ده. رسول‌الله فرمود: «اما چیزی که خداوند ندارد، خداوند شریکی ندارد؛ اما آنچه خداوند نمی‌کند، خداوند ستمی به بندگان نمی‌کند؛ اما چیزی که خداوند نمی‌داند، این سخن شما ای جماعت یهود است: (عُزیر فرزند خداوند است)؛ و خداوند برای خودش فرزندی نمی‌داند.» جندب عرض کرد: شهادت می‌دهم که خدایی به‌جز الله نیست و تو به‌حق رسول‌الله هستی. سپس عرض کرد: ای رسول‌الله! من دیشب در خواب، موسی بن عمران(ع) را دیدم که به من فرمود: ای جندب! به دست محمد (ص) اسلام بیاور و به اوصیای مابعدش تمسُّک بجوی... .» [۶] آری! خدای محمد (ص) همان خدای عیسی (ع) است که در رؤیای حواریون به حقانیت وی نیز گواهی داد: (متّی ۵:۱۷) بخش دوم: «کدام‌یک از پیامبران پیشگویی کرده که چنین پیامبری ظهور خواهد کرد؟» متأسفانه یوحنای دمشقی مانند بسیاری از مسیحیان بر این باور است که پیشگویی‌های کتاب مقدس دربارۀ پیامبر بزرگ خدا ـ‌محمد (ص)ـ باید با ذکر نام صریح ایشان باشد؛ در صورتی‌ که خود برای اثبات حقانیت عیسی (ع) به سراغ آیات رمزگونه‌ می‌روند و هرگز نمی‌توانند حتی یک آیه‌ را در عهد قدیم بیابند که نام عیسی را ـ‌به‌عنوان شخص بشارت‌داده‌شده‌ـ به‌صراحت بیان کرده باشد؛ اما به‌ هر حال چه آن‌ها بپذیرند و چه نپذیرند، کتاب مقدسی که باورش دارند، بشارت ظهور و پیامبری محمد (ص) را به دفعات داده است. به‌عنوان مثال به چند نمونه اشاره می‌کنیم: پیدایش ۱۸:۲۱: (برخیز و پسر را برداشته، او را به دست خود بگیر؛ زیرا که از او امتی عظیم به وجود خواهم آورد). [۷] حبقوق ۳:۳: (خدا از تیمان آمد و قدّوس از جبلِ فاران، سِلاه. جلال او آسمان‌ها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملوء گردید). [۸] تثنیه ۲:۳۳: (گفت: «یهُوَه از سینا آمد، و از سعیر بر ایشان طلوع نمود و از جَبَل فاران درخشان گردید و با کرورهای مقدسین آمد، و از دست راست او برای ایشان شریعت آتشین پدید آمد). [۹] مکاشفه ۲:۲ تا ۴: (فی‌الفور در روح شدم و دیدم تختی در آسمانْ قائم است و بر آن تخت نشیننده‌ای. و آن نشیننده، در صورت، مانند سنگ یشم و عقیق است و قوس قزحی در گرد تخت که به منظر شباهت به زمرد دارد؛ و گرداگرد تخت، بیست‌وچهار تخت است و بر آن تخت‌ها بیست‌وچهار پیر که جامه‌ای سفید در بر دارند نشسته دیدم و بر سر ایشان تاج‌های زرین). [۱۰] کافی است مسیحیانی که در جست‌وجوی حق هستند، اندکی آزادگی و انصاف پیشه کنند و هشیار باشند از اینکه مبادا قدم در راهی بگذارند که یهود پا گذاشت و با لجاجت و بهانه‌جویی‌هایی که حتی آن‌ها را در مقابل کتاب مقدسشان قرار می‌دهد، خود را از شناخت و درک حقیقت محروم نکنند. پانوشت: ۱. شرحی از ایمانِ ارتدوکس، کتاب ۱، فصل ۸. دربارۀ تثلیث مقدس. ۲. نساء، ٧٩. ۳. رعد، ۴۳. ۴. نساء، ١۶۶. ۵. عقاید اسلام، خلافت محمد (ص)، ص‌۱۶۳ و ۱۶۴. ۶. كفایة الأثر، خزاز قمی، ص ۵۷ تا ۵۸؛ بحار الأنوار، مجلسی، ج‌۳۶، ص‌۳۰۴. ۷. به قسمت پنجم از سلسله‌پاسخ‌ها به سخنان یوحنای دمشقی مراجعه کنید. ۸. در دست‌نوشته‌های یونانی واتیکانیه و سیناییه فعل به‌صورت آینده است (یعنی ἥξει که تلفظش he‌xei است) و حکایت از آمدن شخصی از تیمان و فاران دارد؛ بعد از حبقوق (ع) چه‌کسی از فاران و تیمان آمد؟ تیمان در اینجا همان یمن است و منظور از فاران، مکه است؛ مکه از تهامه و تهامه از یمن یا تیمان بود؛ پس آیه به آمدن شخصی از مکه اشاره دارد و او کسی نیست جز پیامبر اسلام. برای مطالعۀ توضیحات بیشتر به کتاب سیزدهمین حواری از سید احمد‌الحسن، نسخۀ گردآوری و پانوشت‌شده توسط دکتر علاء سالم، صفحات ۳۸ تا ۴۱ مراجعه کنید. ۹. این متن مطابق همان متن در حبقوق ۳:۳ است که از آمدن فردی صحبت می‌کند که از فاران می‌آید؛ فردی که با شریعت آتشین می‌آید. برای مطالعۀ توضیحات بیشتر به کتاب سیزدهمین حواری از سید احمدالحسن، نسخۀ گردآوری و پانوشت‌شده توسط دکتر علاء سالم، صفحه ۳۲ مراجعه کنید. ۱۰. منظور از تخت‌نشین محمد (ص) است و بیست‌و‌چهار پیر اطراف وی همان بیست‌و‌چهار خلیفۀ خدا بر روی زمین‌اند که در وصیت مقدس محمد (ص) به آن‌ها اشاره شده است. به کتاب سیزدهمین حواری از سید احمد‌الحسن، نسخۀ گردآوری و پانوشت‌شده توسط دکتر علاء سالم، صفحۀ ۱۷ مراجعه کنید.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 143
مشاهده فایل پی دی اف