نشریه زمان ظهور 142
مهدیین دوازدهگانه از اولاد امام مهدی (ع)، در نگاه علما و محققان مهدویت قسمت اول نویسنده: نعیم احمدی مقدمه روایات متواتری دلالت میکند که از نسل امام مهدی (امام دوازدهم)، دوازده مهدی وجود دارد که اوصیای امام مهدی (ع) و از حجتهای معصوم خداوند هستند و یکی پس از دیگری بر زمین حکومت میکنند. در سلسلهمقالات «روشنگری دربارۀ رمزگونهبودن روایات اهلبیت دربارۀ مهدیین و مهدی اول» بهتفصیل دربارۀ اینکه موضوع مهدیین از اسرار اهلبیت (ع) بوده، سخن گفته شد و دربارۀ علت و کیفیت سِرّ بودن مهدیین (ع) شواهدی ذکر شد و بیان کردیم زمان افشای دقیق و کامل امر مهدیین، به یمانی (مهدی اول از مهدیین دوازدهگانه) سپرده شده است. همین ماهیت رمزگونۀ مهدیین است که باعث شده در طول تاریخ اسلام، در منابر و کتابها و نگاشتههای دانشپژوهان شیعه، آنگونه که از ائمۀ دوازدهگانه سخن به میان آمده، از مهدیین (ع) سخن به میان نیاید و نتیجه آن شده که اکثر شیعیان در طی قرون متمادی از وجود مهدیین بیاطلاع ماندهاند و تبعاً عقیده به مهدیین بین شیعه شهرت نیافته است؛ بهطوری که حتی اکنون نیز وقتی نزد بسیاری از شیعیان از وجود دوازده مهدی پس از امام مهدی (ع) سخن به میان میآید، اظهار میکنند که برای اولین بار است چنین چیزی را میشنوند. اما نباید غافل بود که در مسائل اعتقادی، پذیرش یا انکار اکثر علمای غیرمعصوم یا مشهور بودن یا نبودن امری اعتقادی در میان شیعیان، نباید دلیل حقانیت یا بطلان آن شمرده شود؛ بلکه فقط ادله و برهان است که باید معیار پذیرش یا رد عقیدهای قرار گیرد. غالب علما نیز معترفاند تقلید در عقاید جایز نیست، و در روایات نیز به این تصریح شده که باید دین را از کتاب و سنت گرفت نه از رجال (شخصیتهای مشهور دینی): • امیر مؤمنان علی (ع) فرمود: «هرکس دینش را از دهان مردان بگیرد، همانها او را از دین خارج میکنند؛ اما کسی که دینش را از قرآن و احادیث بگیرد، کوهها از بین برود، دین او از بین نمیرود.» [1] • امیر مومنان علی (ع) فرمود: «حق و دین خدا با [قدر و منزلت] اشخاص شناخته نمیشود؛ بلکه به نشانۀ حق شناخته میشود. خودِ حقیقت را بشناس تا اهل آن را بشناسی.» [2] بااینحال، در عبارات برخی از محققان و علمای صاحبنام گذشته و معاصر، اشاراتی دربارۀ مهدیین دوازدهگانه وجود دارد که شایستۀ تأمل است و نشان میدهد برخی دانشوران شیعه به مهدیین دوازدهگانه توجه داشته و به پذیرش آن متمایل بودهاند. گفتنی است که اشارات علما و محققان مهدویت به مهدیین دوازدهگانه بدین معنا نیست که آنها تمام زوایا و اسرار مهدیین را فهمیدهاند؛ بلکه اولاً، بسیاری از روایات دربارۀ مهدیین (ع) از نگاه علما و محققان مهدویت مغفول مانده است؛ ثانیاً، در کلام اغلب علما، جایگاه مهدیین (ع) و اینکه آنان از اوصیای الهی و دارای مقام امامت هستند بهطور مستدل و دقیق تبیین نشده است، و حداکثر اینکه به آن اشارهای اجمالی شده است؛ ثالثاً، تعارض ظاهریای که ممکن است بین روایات مهدیین (ع) و سایر روایات (یعنی روایات ائمۀ اثناعشر و روایات رجعت) فرض شود، در غالب بیانات علما، یا به آن توجه نشده، یا اینکه راهکار درستی برای رفع تعارض آن ارائه نشده است. اینها در حالی است که در دعوت یمانی، هیچیک از سه ایراد یادشده وجود ندارد و استدلالهای موجود در کتابها و بیانات سید احمدالحسن و انصار ایشان دربارۀ مهدیین آنچنان مُتقن است که جای هیچ شبههای در درستی عقیده به مهدیین بهعنوان حجتهای معصوم الهی باقی نمیگذارد. آنچه باعث شده ذکر تصریحات علما و محققان مهدویت درباره مهدیین، با وجود کاستیهای موجود در آنها، سودمند تلقی شود این است که این بهانه که عقیده به مهدیین با عقاید رایج شیعه دربارۀ انحصار جانشینان پیامبر در دوازده امام، متعارض و خلاف اجماع شیعه است رنگ میبازد و دیگر کسی نمیتواند به این شبهۀ سادهاندیشانه متوسل شود که اگر عقیده به مهدیین دوازدهگانه حق است، پس چرا هیچیک از علما و محققان شیعه، به آن اشاره نکرده است؛ به عبارت دیگر، با ذکر اشارات علما دربارۀ مهدیین (ع) میتوان از غرابت این موضوع در اذهان محققان کاست تا زمینۀ ذهنی برای عقیده به مهدیین در آنان فراهم شود و در نتیجه، محقق منصف، خود متوجه شود که اگر عالمان دین، تمام زوایای مربوط به مهدیین را آنگونه که شایستۀ آن است درک نکردهاند، علتش این نبوده که دلایل کافی برای صحت عقیده به مهدیین (ع) وجود نداشته است؛ بلکه علتش این بوده که زمان افشای امر مهدیین فرا نرسیده بوده است. اقسام دیدگاه علما و محققان مهدویت دربارۀ مهدیین (ع) دیدگاه علما و محققان مهدویت را دربارۀ مهدیین دوازدهگانه بهعنوان حجتهای معصوم الهی که بعد از امام دوازدهم میآیند، میتوان به دو دستۀ کلی تقسیمبندی کرد: دستۀ اول که آن را میپذیرد یا آن را ارجح میداند و به آن تمایل نشان میدهد یا حداقل احتمال آن را جایز میداند که این دسته را دیدگاههای همسو مینامیم. و دستۀ دوم که با تأویل روایات، آن را بهکلی انکار میکند که این دسته را دیدگاههای ناهمسو مینامیم که در سلسله مقالاتی دیگر آنها را بررسی میکنیم. اما آنچه محوریت این سلسلهمقالات را تشکیل میدهد، دیدگاههای دستۀ اول است که تلاش شده علاوه بر ذکر آرای برخی علما و محققانی که در کتابهای انتشارات انصار امام مهدی (ع)، آرای برخی علما و محققانی نیز ذکر شود که در کتابهای منتشرشده از انصار امام مهدی (ع) تاکنون اشارهای به آن نشده است. از جمله علما و محققانی که میتوان آنها را در زمرۀ صاحبان دیدگاه دستۀ اول دانست و در این سلسلهمقالات، دیدگاههای آنها را ذکر و بررسی میکنیم، این افراد هستند: 1. شیخ صدوق؛ 2. شیخ مفید؛ 3. شیخ طبرسی؛ 4. شیخ اربلی؛ 5. شریف مرتضی؛ 6. شیخ علی نمازی؛ 7. محدث نوری؛ 8. ملامحسن فیض کاشانی؛ 9. سید محمدصادق صدر؛ 10. سید محمدباقر صدر؛ 11. علی کورانی؛ 12. سید کاظم حسینی حائری؛ 13. صدرالدین قبانچی؛ 14. سید رشیدالدین حسینی؛ 15. محمد امینی گلستانی؛ 16. مهدی حمد فتلاوی؛ 17. رزق خلیل؛ 18. علیاصغر رضوانی. ----------- پانوشت: 1. الکافی، ج1، ص7؛ الغيبة، نعمانی، ص22. 2. الامالی مفید، ص5. سید احمدالحسن را اینگونه شناختم بهقلم: مهندس حیدر عثمان بسم الله الرحمن الرحيم والحمد لله رب العالمين اللهم صل على محمد وال محمد الائمة والمهديين وسلم تسليما حمد و سپاس برای خداوند است بهخاطر هدایتش؛ حمد و سپاس مخصوص خدایی است که اولیای خود را به ما شناساند و پیش از آنکه خوار و ذلیل شویم ما را نجات داد. خداوندا حمد و منت از آنِ توست. (پروردگارا، من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بیآبوعلفی، در کنار خانهای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را بهجای آورند). (ابراهيم، 37) چگونگی ورودم به دعوت مبارک: در ماه صفر سال 1424ق، و در یکی از شبهای مبارکِ این ماه که ماه بازگشت اُسراست، برادر بزرگم آمد و باب سخن دربارۀ قضیه امام مهدی(ع) را باز کرد، و کلامش را اینگونه آغاز کرد: اگر هنگامِ آمدن امام مهدی(ع) تکلیفِ تو جابهجا کردنِ یک سنگِ بزرگ و سنگین باشد و تو از این تکلیف آگاه نباشی و امام مهدی(ع) بدونِ آنکه از پیش هشداری داده باشد بیاید و به تو بگوید اکنون باید این سنگ را بلند کنی، این ظلم بوده و تو در پاسخ خواهی گفت من از بلندکردن این سنگ بزرگ اطلاعی نداشتم؛ چرا کسی را برای ما نفرستادی که به ما بگوید، ای مولای من؛ اما هنگامی که امام(ع) فردی را برای تو بفرستد که به تو بگوید هنگامِ آمدنِ امام مهدی(ع)، تو باید این سنگ را بلند کنی، پس تو برای این قضیه آماده خواهی بود؛ یعنی برای بلندکردن سنگ جرثقیلی آماده میکنی؛ در نتیجه بلندکردن آن برای تو سنگین نخواهد بود و ظلمی در حق تو محسوب نمیشود... . کلام برادرم به درازا انجامید و گفت: قضیۀ امام مهدی(ع) نیز باید دارای زمینهسازی باشد؛ زیرا همچنان که آن سنگ سنگین است، آن [امر امام مهدی(ع) ] هم [امری] سنگین است؛ پس باید زمینهسازی وجود داشته باشد که برای امام مهدی(ع) زمینهسازی کند و مردم را هشدار دهد و به آنها بیاموزد که پیش از آمدن امام مهدی(ع) ، تکالیفی دارند که باید انجام دهند. سپس برادرم گفت: امام مهدی(ع) فرستادهای را فرستاده که در محلۀ «الزهراء» هست و نام او احمد است و مردم را به امام مهدی(ع) دعوت میکند. وقتی برادرم صحبت میکرد ترس شدیدی داشتم و وقتی گفت امام مهدی(ع) فرستادهای را فرستاده و خواهان بیعت است با خودم گفتم من با او هستم. در این بین، پسرعموهایم هم اشکالاتی مطرح کردند؛ چون حضور داشتند و دعوت الهی را انکار میکردند؛ و ما در همان وقت با سید احمدالحسن بیعت کردیم. برادرم گفت پیش از آنکه بایستید بیعت کنید و ما بیعت کردیم. اولین هفتهای بود که من به تکلیف رسیدم و از همان موقع رؤیاهایم شروع شد و سید احمد (صلواتاللهعلیه) را در رؤیا میدیدم. والحمد لله رب العالمین. پس از ورودمان به دعوت مبارک، در یک روز جمعه، من و برادرانم قرار گذاشتیم برویم و بهدنبال سید احمدالحسن بگردیم؛ چون بر این باور بودیم که او در میان ماست. قرار گذاشتیم که به جستوجویش بپردازیم. وقتی به حسینیۀ انصار امام مهدی(ع) در بصره وارد شدیم، هنوز نماز جمعه برپا نشده بود و انصار داشتند برای نماز جمعه مهیا میشدند. رفتیم تا به انصار سلام کنیم، دو نفر را دیدیم که نزدیک نرده ایستاده بودند و پوشش عربی داشتند، یعنی لباس عربها. به خدا قسم وقتی طلعت زیبای صاحبالامر(ع) را دیدم ضربان قلبم تندتر شد؛ خیلی میترسیدم. همراه برادرانم رفتم تا به ایشان سلام کنم، چون هر سه نفرمان همان حالت اضطراب را داشتیم. وقتی او را دیدم یک احساس زیبا و خوشحالی بزرگی در من به وجود آمد. به او سلام کردم و او نیز به من سلام کرد و فهمیدم او همان سید احمدالحسن است. سپس نماز جمعه برپا شد. ایشان ایستاد و نماز را اقامه کرد. یقینم بیشتر شد؛ چون [معمولاً] نماز جمعه توسط یکی از شیوخ بزرگوار اقامه میشد، اما [آن روز] وقتی صاحبالامر(ع) حضور یافت، حتی آن شیخ هم به کناری رفت، و [سید] خطبۀ شریفش را خواند. در خطبه دربارۀ حضور آمریکاییها در نزدیک حرم شریف امیرالمؤمنین علی(ع) صحبت میکرد و از این وضعیت، خشمگین و آزرده بود و مسئولیت حضور آنها را برعهدۀ سیستانی قرار میداد، و فرمود (نقل بهمضمون): «سیستانی اگر با یک فتوا به آنها دستور دهد که از شهر نجف بیرون بروند، آنان بیرون میروند.» واقعاً از حضور آنها ـکه خدا لعنتشان کندـ نگران بود. او نماز جمعه را برایمان خواند و کاملاً یقین پیدا کردم که این سید احمدالحسن است. ما [معمولاً] سید احمدالحسن را نمیدیدیم؛ چون امتحان داشتیم و ایشان نمیپذیرفت در حالی که درسمان تمام نشده به حسینیه برویم، و در زمانی که ایشان در حسینیه بود بهخاطر مدرسه از دیدنشان محروم شده بودیم. من در کلاس سوم متوسطه بودم؛ والحمد لله وحده. پس از گذشت مدتزمانی طولانی از دعوت مبارک، روزی خواستیم به زیارت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) برویم. سفرمان خانوادگی بود. عید غدیر نزدیک بود. وارد نجف شدیم. در ورودی نجف اشرف ایستبازرسی نظامی وجود داشت. ما را برای بازرسی نگه داشتند. پیاده شدیم که بازرسی شویم. برادرم را دیدم که [به سویی] دوید و من هم پشتِسرش دویدم. خودرویی را دیدم که انصار در آن بودند. آنها را میشناختم و به آنان سلام کردم. وقتی به همۀ آنها سلام کردم [دیدم] راننده در ماشین مانده و پیاده نشده است. به داخل خودرو نگاه کردم، دیدم او سید احمدالحسن است. هنگامیکه ایشان را دیدم نتوانستم خودم را کنترل کنم و شادمانی وجودم را فراگرفت؛ اما نتوانستم حتی یک قدم بهسوی ایشان بردارم تا سلام کنم، ولی در درونم به ایشان سلام میکردم. برادرم رفت که به ایشان سلام کند، سید احمدالحسن پیاده شد و به برادرم سلام کرد. والحمد لله رب العالمین قمهزنی؛ بررسی تطبیقی دیدگاه سید احمدالحسن و فقهای شیعه قسمت دوم (پایانی) نویسنده: علی تهرانی در قسمت قبل بیان کردیم از جمله مسائلی که بین مراجع و فقهای شیعه دربارهاش اختلافنظر است، قمهزنی است. تا جایی که در این باره، برخی قائل به واجببودن و برخی قائل به استحباب و برخی حتی قائل به بدعت و حرمت این مسئله شدند. نظرات چند تَن از مراجع شیعه را بیان کردیم. در این قسمت که بخش پایانی است، قصد داریم نظر صحیح را بیان کنیم؛ نظر سید احمدالحسن، وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع). وقتی برای یکی از ما مصیبتی رخ بدهد و پدر یا مادر یا یکی از نزدیکان ما فوت کند، ممکن است در عزا و از دستدادن آنها به سر و صورت خودمان بزنیم و حتی ممکن است سر و صورت خودمان را چنگ بزنیم و خونین شویم. از قول امام مهدی (ع) مطلبی در زیارت ناحیۀ مقدسه بیان شده است که جای تأمل دارد. اینقدر مصیبت امام حسین (ع) و یارانش بر ایشان سخت است که میفرماید: «أَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً» «هر صبح و شام بر تو گريه و شيون مىكنم و در مصيبت تو بهجای اشک، خون مىگريم.» [1] بسیار جا دارد اندکی در محضر سخن سید احمدالحسن باشیم و جایگاه امام حسین (ع) و عزاداری برای ایشان را درک کنیم: «امام حسین(ع) فرزند شیرخوارش را برد تا برایش درخواست آب کند در حالی که آن حضرت میدانست او کشته میشود؛ و بدان که باطل را جولانی است و حق را دولتی، و برای اینکه جولان باطل به نهایت خود برسد، لشکر شیطان که خداوند لعنتش کند باید در هر ورطۀ تاریکی فرو روند و باید در نبرد با لشکر خدا، هرآنچه را که در چنته دارند و هرآنچه را که در آن غوطهور شدهاند از خود بروز دهند. و بدان که مصیبتهای امام حسین (ع)، از شدت ظلمهای بسیار بسیار زیاد ظالمان که شما را یارای تحمّلشان نیست، کاسته است تا به رضای خدای سبحان دست یابید و شما را در بهشتهایی که نهرها از زیر آن جاری است داخل نماید. امام حسین(ع) خون شریفِ مقدس خود را فدای خونهای شما کرد و برترین زنان عالم از اولین و آخرین پس از مادرش حضرت فاطمه (س) را ـکه زینب (س) استـ فدای زنان و ناموسهای شما گردانید و شیرخوارش را فدای فرزندان شما کرد. بارِ فضل حسین (ع) بیشتر از همۀ خلق خدا بر دوش امام مهدی (ع) و منِ بندۀ فقیر و مسکین سنگینی میکند، و دین حسین (ع) بر پشتم سنگینی میکند و تابوتوان ادای آن را ندارم مگر اینکه خداوند خودش یاریام فرماید. بدان، هنگامی که امام مهدی (ع) دربارۀ امام حسین (ع) میفرماید «بر تو بهجای اشک خون میگریم» حقیقتاً میفرماید نه از روی مبالغه؛ ازآنرو که امام حسین (ع) خون شریف خود و نفْس مقدسش را فدای قضیۀ امام مهدی (ع) گردانید و خودش را فدای قضیۀ امام مهدی (ع) کرد. آن حضرت ذبیحالله است؛ یعنی همان طور که شما وقتی خانهای میسازی یک گوسفند قربانیاش میکنی، خداوند سبحانومتعال نیز هنگامی که عرش خود و آسمانهایش و زمینش را بر پا نمود، حسین (ع) را فدای آنها کرد. قضیۀ امام مهدی (ع) همان قضیۀ خداوند و سرمنزل اِنذار الهی است، و همان قضیۀ عرش خدای سبحان و مُلک او و حاکمیت او در زمینش است. حقتعالی میفرماید: (وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ) (و او را به فدیهای (قربانی) بزرگ بازخريديم)؛ یعنی با امام حسین (ع)؛ و کسی که فدیه برایش انجام شده، امام مهدی (ع) است؛ پس سلام بر ذبحشدۀ آرامش و حق و عدالت است.» [2] باید توجه داشته باشیم که برای بزرگداشت و یادآوری مصیبت امام حسین (ع)، هر مسئلهای که مظلومیت حسین (ع) را بیان کند، پسندیده و خوب است. سید احمدالحسن میفرماید: «هر چیزی که مظلومیت حسین (ع) را برای مردم بیان کند مستحب و پسندیده، و اجری عظیم در آن است و با اجرترینِ آنها شناخت و معرفت علت خروج امام حسین (ع) و بیان آن برای مردم است؛ اینکه حسین (ع) برای اصلاح امت خروج کرد؛ برای خارجکردن امت از سرگردانی که در آن داخل شده بود، پس از آنکه امت از خواست و ارادۀ خداوند سرپیچی کرد و چنین مقرر داشت که خواست و ارادۀ خودش را به اجرا درآورد؛ امتی که تنصیب خداوند را نپذیرفت و مقرر داشت که خودش (حاکم را) منصوب کند؛ امتی که با سینهای گشاده تنصیب ابوبکر برای عمر را پذیرا شد، و با جَزم و قاطعیت، تنصیب محمد فرستادۀ خدا (ص) برای علی (ع) را ـکه به امر خداوند سبحان بودـ نپذیرفت؛ همان امتی که کارش به جایی رسید که یزید فرزند میسون (لعنهالله) را خلیفه و جانشین خداوند بر زمینش دانست و حسین فرزند فاطمه (ع) را خارجی قلمداد کرد؛ همان امتی که سقیفه را به نیکی ستود؛ سقیفهای که منجر به شکستن سینۀ فاطمۀ زهرا و اسارت زینب حورا و دختران رسول خدا (ص) شد.» [3] لذا محور اصلی عزاداریها برای امام حسین (ع) باید بررسی و علت خروج ایشان یادآوری شود. باید از کار امام حسین (ع) در جهت پیروزی خود و سربلندآمدن در امتحان در این زمان استفاده کرد. ایشان برای زندهنگاهداشتن حاکمیت خداوند خروج کرد و اینکه در هر زمانی، از سمت خداوند متعال نمایندهای وجود دارد. ایشان در ادامۀ سخن خویش میفرماید: «قطعاً زندهنگاهداشتن یاد شهادت حسین (ع) در عاشورای محرم هر سال، احیا و زندهنگهداشتن دین الهی از زمان نزول آدم (ع) است؛ چراکه حسین با خونش قربانی شد تا بگوید تنها خداوند مالک سلطنت است و او کسی است که خلیفه و جانشینش در زمینش را منصوب میکند: (وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة...) (و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمین خلیفه و جانشینی میگمارم...). و هنگامیکه ملائکه اعتراض کردند و (قالُوا أَتَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَك) (گفتند آیا کسی را قرار میدهی که در آنجا فساد کند و خونها بریزد و حالآنکه ما به ستایش تو تسبیح میگوییم و تو را تقدیس میکنیم؟) حقتعالی آنان را پاسخ فرمود: (قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون) (گفت: من چیزی میدانم، که شما نمیدانید). [4] پس آیا اصحاب سقیفه، علم خداوند سبحانومتعال از آنچه را که خود توصیف میکنند دارند تا هرکس را که بخواهند منصوب کنند؟!»[5] حسین(ع) خروج کرد تا به مردم بفهماند خلیفۀ خداوند در هر زمان، با وصیت و نص از جانب خداوند متعال و علم شناخته میشود؛ و ایشان برای پرچم رسولالله (ص) ذبح شد: «حسین (ع) برای پرچم رسول خدا (ص) (البیعة لله = بیعت از آنِ خداوند است) قربانی شد. حسین (ع) قربانی شد تا بنای باطل ـیعنی حاکمیت مردمـ را بشکند و شالودۀ حق ـیعنی حاکمیت خداوندـ را بنا کند؛ پس کسی که حقیقتاً میخواهد یاد عاشورا را زنده کند باید هدف از آن ـیعنی حاکمیت خداوند سبحانومتعالـ را زنده کند.» [6] حال که هدف امام حسین (ع) از خروجش را متوجه شدیم، سراغ شیوه عزاداری میرویم که محل بحث ماست. ایشان در پاسخ پرسش دربارۀ قمهزنی میفرماید: «قمهزنی بهخودیِخود اگر فقط جراحتی سطحی برای خارجکردن خون باشد و آسیبی به مؤمن نرساند جایز است؛ اما اگر موجب تنفر مردمِ عامه از اسلام یا باعث طعنه واردکردن به اسلام شود جایز نیست؛ و این، همان چیزی است که این روزها حاصل میشود! بنابراین کسی که میخواهد قمه بزند میتواند در خانه و بهدور از چشم مردم این کار را انجام دهد و این کار برای او فضیلت بیشتری نیز دارد، تا به این ترتیب عملش خالصانه برای خدا باشد، اگر در عمل بهدنبال رضایت خداوند است؛ اما کسانی که این عمل را بهصورت منظم و دستهجمعی و در حضور مردم عامه ـبهخصوص مخالفان و غیرمسلمانانـ انجام میدهند، موجب تنفر و بیزاری مردم از اسلام میشوند و به این ترتیب عمل آنها مضرّ است.» [7] ایشان در حکم دیگری اینگونه میفرماید: «پرسش 4: نظر سید احمدالحسن دربارۀ قمهزنی در عزاداری چیست؟ پاسخ: خداوند شمارا توفیق عطا فرماید! بهتر است از آن اجتناب شود؛ حتی اگر ضرر قابلتوجهی به جسم وارد نکند.» [8] در نتیجه اگر قمهزنی فقط جراحت سطحی باشد و آسیب قابلتوجهی به فرد نرساند، جایز است. ولی باید بدانیم که این عمل باید در خانه و بهدور از چشم مردم، انجام شود؛ به این خاطر که عملش خالصانه باشد. ولی افرادی که به شکل دستهجمعی و در ملأ عام اقدام به این کار میکنند، کارشان صحیح نیست و باید از این کار دوری کنند و جایز نیست. به این خاطر که باعث تنفر افراد از اسلام میشود و باعث ضرر و زیان به دین است. اکنون بهروشنی دیدیم که فقهای شیعه چگونه دراینباره نظر دادند و هرکدام به یک وادی رفتند و سید احمدالحسن، چگونه دراینباره نظر حقیقی را بیان کرد. با مقالات بعدی و در موضوعات بعدی با ما همراه باشید. ------------ پانوشت: 1. بحارالأنوار، ج 101، ص 238. 2. متشابهات، سید احمدالحسن، ج 4، پرسش123. 3. پاسخهای فقهی، مسائل متفرقه، جلد1، پرسش 1. 4. بقره، 30. 5. پاسخهای فقهی، مسائل متفرقه، جلد1، پرسش 1. 6. پاسخهای فقهی، مسائل متفرقه، جلد1، پرسش 1. 7. پاسخهای فقهی، مسائل متفرقه، جلد1، پرسش2. 8. پاسخهای فقهی، مسائل متفرقه، جلد1، پرسش4. ﴿بگو من بدعتی از فرستادگانْ نيـــستـــــم﴾ سلسلهپاسخهایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی قسمت نهم| پاسخ به چند شبهه بهقلم: آندریاس انصاری به امید خدا در این قسمت به ادامۀ نقد نوشتههای دمشقی دربارۀ محمد (ص) خواهیم پرداخت؛ اما نخست باید این را بگویم که آنچه از او در این قسمت ارائه میشود، اشاراتی است که او به قرآن دارد؛ دمشقی بعد از آن میگوید: «... خیلی چیزهای غیرعادی و کاملاً مضحک دیگری در کتابش وجود دارد که او با افتخار میگوید از طرف خدا به او نازل شده است.» پایان نقلقول. بنابراین آنچه را که او پیش از این سخنش آورده است میآوریم و از خوانندۀ مسیحی میخواهیم که بعد از دیدن کلماتش و نقد ما بر نوشتههایش این سؤال را از خود بپرسد که آیا آنچه در قرآن وجود دارد ـآنطور که دمشقی ادعا میکندـ غیرعادی و مضحک است؟! با ما همراه شوید! • مریم، خواهر موسی و هارون دمشقی در ابتدا گفت: «او [منظورش محمد (ص) است] میگوید یک خدا وجود دارد، خالق همهچیز، که نه زاده و نه زاییده شده است. او میگوید مسیح کلمه و روح خداست، حتی یک مخلوق و بنده، و اینکه او بدون نطفه از مریم، خواهر موسی و هارون، زاده شد.» پایان نقلقول. نقد: موضوعی که خواننده باید به آن دقت کند این است که محمد (ص) یا قرآن ـآن چنانکه دمشقی از روی جهل یا عداوت روایت میکندـ مریم (س) را خواهر موسی و هارون (علیهماالسلام) معرفی نکرده است؛ بلکه در قرآن کریم، این سخن قوم مریم (س) است که نقل میشود: ﴿اى خواهر هارون، پدرت مرد بدى نبود و مادرت بدكاره نبود﴾. [۱] اما اینکه چرا آنها او را خواهر هارون (ع) خطاب کردند، روشنگری سید احمدالحسن را تقدیم میکنیم: «منظور آنها تشبیه مریم به خواهر موسی(ع) و هارون(ع) بوده است؛ زیرا "مریمِ خواهر هارون" از نظر آنها شایسته و پاک بود؛ اما چرا گفتند خواهر هارون و نگفتند خواهر موسی(ع)؟ به این دلیل که هارون، بزرگتر بود و خواهر به او [یعنی برادر بزرگتر] منسوب میشود. مریمی که خواهر هارون و موسی(ع) است در قرآن ذکر شده. خداوند متعال میفرماید: ﴿و به خواهر او گفت: از پیِ او برو؛ و زن بیآنکه آنان دريابند از دور به او مینگريست * پستان همۀ دايگان را از پيش بر او حرام کرده بوديم. آن زن گفت: آيا میخواهيد شما را به خانوادهای راهنمايی کنم که او را برايتان نگه دارند و نيکخواهَش باشند؟﴾ (قصص، ۱۱ و ۱۲) او وسیلۀ بازگشت موسی نزد مادرش بود و مریم به موسی(ع) ایمان داشت، و شجاع نیز بود. وی موسی را یاری داد و با او هجرت کرد و در سرگردانی، بههمراه موسی(ع) و هارون(ع) آزارهای بسیاری از بنیاسرائیل مُتحمّل شد و پیش از هارون(ع) در سرگردانی از دنیا رفت. او از موسی و هارون(ع) بزرگتر بود.» [۲] به ادامه سخن او میپردازیم. • ورود خدا در مریم (س)؟ سپس دمشقی گفت: «زیرا، او میگوید، کلمه و خدا و روح به مریم ورود کردند و او عیسی را که پیامبر و بندۀ خدا بود، زایید.» پایان نقلقول. نقد: دوباره نقل اشتباه دمشقی را شاهدیم؛ البته اگر نگوییم نقل توأم با تحریف! چراکه در هیچ جای قرآن گفته نشده است خدای سبحانومتعال وارد مریم (س) شد! بلکه میخوانیم: ﴿اى اهل كتاب در دين خود غلو نكنيد و دربارۀ خدا جز درست نگوييد. مسيح عيسى بن مريم فقط پيامبر خدا و كلمۀ اوست كه آن را بهسوی مريم افكنده و روحى از جانب اوست؛ پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد سهگانه است؛ بازایستید كه براى شما بهتر است؛ فقط خدا معبودى يگانه است؛ منزه از آن است كه براى او فرزندى باشد. آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آنِ اوست و خداوند بس كارساز است﴾. [۳] دقت کنید:﴿... مسيح عيسى بن مريم فقط پيامبر خدا و كلمۀ اوست كه آن را بهسوی مريم افكنده و روحى از جانب اوست...﴾. کجای متن مؤید نقل دمشقی است؟! به ادامۀ کلمات دمشقی توجه کنید. • مصلوب دمشقی در ادامه گفته است: «و او میگوید که یهودیان میخواستند با پایمالی قانون، او را به صلیب بکشند، و اینکه شبحش را دستگیر کردند و به صلیبش کشیدند. او میگوید، مسیح خودش نه مصلوب شد، نه مُرد؛ بلکه خدا، بهخاطر عشقش به او، او را به آسمان نزد خودش برد.» پایان نقلقول. پاسخ: اگر دمشقی حتی به همین کتاب مقدس توجه میکرد و از خدا فهم آن را طلب میکرد شاید خدا به او لطف میکرد و یاد میداد که عیسی (ع) طبق همین کتاب مقدس مصلوب نشد! زیرا: الف. عیسی (ع) بارها دعا کرد مصلوب نشود؛ [۴] فراموش نکنیم او همان عیسایی است که یاد داد دعای با ایمان مستجاب میشود؛ [۵] همان عیسایی که یاد داد با اصرارْ دعا مستجاب میشود. [۶] ب. عکس او، مصلوب، خواستار بهصلیبکشیدهشدن بود. [۷] این شخص ممکن نیست همان عیسی (ع) باشد؛ عیسایی که خواهان مصلوبنشدن بود. ج. مصلوب، مریم (ع) را «ای زن» صدا زد. [۸] صحیح نیست که تصور کنیم عیسی (ع) مادرش را اینگونه نامحترمانه خطاب کند؛ در نتیجه این نیز شاهد دیگری بر مصلوبنبودن عیسی (ع) است. د) او اقرار نکرد که پادشاه یهود است [۹] و اعلام کرد که در آن زمان، پادشاهیاش فرانرسیده بود؛ او اعلام کرد اگر فرارسیده بود، خادمانش جنگ میکردند تا به یهود تسلیم نشود؛ [۱۰] درحالیکه عیسی (ع) پادشاه بنیاسرائیل بود و مردم را به آن دعوت میکرد! ه) او ساکت بود؛ [۱۱] اما عیسی (ع) برای علما و مردم دلیل میآورد و حق خود را اثبات میکرد. آنچه تقدیم شد برگرفته از روشنگری سید احمدالحسن است؛ برای مطالعۀ توضیحات بیشتر میتوانید به کتاب «سیزدهمین حواری» که متعلق به اوست رجوع کنید. • گفتوگوی خدا با عیسی (ع) دمشقی در ادامه گفته است: «و او میگوید، که وقتی مسیح به آسمان عروج کرد، خدا از او پرسید: ای مسیح، آیا تو گفتی "من خدا و پسر خدا هستم"؟ و، به قول او، مسیح در پاسخ میگوید: "ای خدا، به من رحم کن. تو آگاهترینی که من این را نگفتهام و من، این را که عبد تو باشم رد نکردهام؛ اما گناهکاران نوشتهاند که من این ادعا را کردهام، و آنها دربارۀ من دروغ گفتهاند، و در گمراهی افتادهاند." و خدا پاسخ داد و به او گفت: "من میدانم که تو این کلمات را نگفتی."» پایان نقلقول. نقد: باز هم دمشقی مطلبی را کموزیاد و با دستکاریکردن نقل میکند و حتی قرآن را نیز تفسیر میکند؛ مثلاً دمشقی نقل میکند: «... وقتی مسیح به آسمان عروج کرد خدا از او پرسید: ای مسیح، آیا تو گفتی "من خدا و پسر خدا هستم؟".» پایان نقلقول. در این متن چند غلط وجود دارد: ۱. در قرآن نیامده است که این متن دقیقاً مربوط به گفتوگوی پس از رفعشدن عیسی (ع) است! ۲. طبق قرآن کریم این تنها خدا و راسخون در علماند که معنی آیات را میدانند [۱۲] و طبق سخن راسخون ـیعنی خلفای بعد از محمد (ص)ـ این متن با حالت گذشته بیان شده است، اما به آینده اشاره دارد و تحقق نیافته است؛ [۱۳] همان گونه که در کتاب مقدس آیاتی وجود دارد که فعل در آن گذشته است اما به آینده اشاره دارد و یوحنای ملقب به زریندهان و آگِستین ـاز پدران کلیساـ دربارۀ آن توضیح دادهاند. [۱۴] ۳. گفتوگویی که او نقل میکند همراه با تحریفات متعدد و دستکاریهای عجیبوغریب است! بهعبارت دیگر او خودش مطالبی را اختراع میکند و به قرآن نسبت میدهد؛ میتوانید متن قرآن را بخوانید: ﴿و هنگامى را كه خدا فرمود: اى عيسى پسر مريم آيا تو به مردم گفتى من و مادرم را همچون دو خدا بهجای خداوند بپرستيد؟ گفت: منزهى تو، مرا نزيبد كه چيزى را كه حق من نيست بگويم؛ اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را مىدانستى. آنچه در نفس من است تو میدانى و آنچه در ذات توست من نمیدانم؛ چراکه تو خود داناى رازهاى نهانى * جز آنچه مرا بدان فرمان دادى به آنان نگفتم؛ كه خدا پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد؛ و تا وقتى در ميانشان بودم بر آنان گواه بودم؛ پس چون روح مرا گرفتى تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هرچيز گواهى * اگر عذابشان كنى آنان بندگان تواند و اگر بر ايشان ببخشايى تو خود توانا و حكيمى * خدا فرمود اين روزى است كه راستگویان را راستیشان سود بخشد. براى آنان باغهايى است كه از زير آن نهرها روان است. هميشه در آن جاوداناند. خدا از آنان خشنود است و آنان از او خشنودند. اين است رستگارى بزرگ * فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست از آنِ خداست و او بر هرچيزى تواناست﴾. [۱۵] • برای مسیحیان آزاداندیش او پس از این همه اشتباهْ کلماتی را میگوید که شایسته است تمام مسیحیان آزاداندیش را به فکر فرو برد؛ او گفته است: «خیلی چیزهای غیرعادی و کاملاً مضحک دیگری در کتابش وجود دارد که او با افتخار میگوید از طرف خدا به او نازل شده است.» پایان نقلقول. حقیقتاً نمیدانم چه توصیفی را باید برای او بنویسم! پس از این همه اشتباه، خودتان چه توصیفی را برای او به کار میبرید؟! پانوشتها ۱. مريم، ۲۸. ۲. پاسخهای روشنگرانه، ج۷، س۶۵۲. ۳. نساء،۱۷۱. ۴. مرقص ۱۴: ۳۴-۳۹. ۵. مَتّیٰ ۲۲:۲۱. ۶. لوقا ۸:۱. ۷. یوحَنّا ۱۱:۱۸. ۸. یوحَنّا ۲۶:۱۹. ۹. مَتّی ۱۱:۲۷. ۱۰. یوحنّا ۳۶:۱۸. ۱۱. اِشَعْیا ۷:۵۳. ۱۲. ﴿اوست كسى كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد. پارهاى از آن، آيات محكم است. آنها اساس كتاباند؛ و [بخش] ديگر متشابهاتاند؛ اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنهجويى و طلب تأويل آن از متشابه آن پيروى مىكنند؛ با آنكه تأويلش را جز خدا و راسخون در علم كسى نمىداند. مىگويند «ما بدان ايمان آورديم، همه از جانب پروردگار ماست». و جز خردمندان كسى متذكر نمىشود). (آلعمران، ۷) ۱۳. بحارالأنوار، ط مؤسسةالوفاء، ج۱۴، ص۲۳۶، ح ۱۲ و۱۳؛ عیون أخبارالرضا، ج۱، باب ۱۹، ح۲، ص۲۱۵. ۱۴. موعظۀ سیزده بر انجیلِ یوحنّا؛ همچنین میتوانید به سخن آگِستین یا آگوستین در کتابِ اوّلِ «خطبۀ سرورِ ما بر روی کوه»، فصلِ ۲۱، بندِ ۷۲ رجوع کنید. ۱۵. مائده، ۱۱۶ تا ۱۲۰