نشریه زمان ظهور 138

شناخت خداوند فقط با شناخت حجت خدا، قسمت پنجم خداوند شهادت می‌دهد! نویسنده: میعاد مسعودی در مقالات گذشته، راه شناخت حجج الهی و حقانیتشان، با استناد به آیات صریح قرآن و روایات آل‌محمد (ع) بررسی شد و دانستیم که: همه حجت‌های الهی با سه شاخصه شناخته می‌شوند و این قانون و سنتی ثابت است که تا قیامت پابرجاست: ١. وصیت یا نص الهی از حجت‌های سابق ٢. علم الهی ٣. دعوت به حاکمیت خدا و برای هرکدام، توضیحاتی از قرآن کریم و روایات اهل‌بیت (ع) ارائه شد و با دلایل قرآنی و روایی اثبات کردیم که اولین شخصِ احتجاج‌کننده به نص تشخيصی، صاحب حق است و امکان ندارد مدعی دروغین با وصیتی که با لفظ بازدارنده از گمراهی یاد شده افراد را به انحراف بکشاند؛ زیرا خود خداوند وعده داده از نص تشخيصی حفاظت می‌کند. حال سؤالی که پيش می‌آید این است که: آیا خداوند هم به حقانیت حجتش شهادت می‌دهد؟ چگونه خداوندی که مالک و حاکم آسمان‌ها و زمین است از حقانیت حجتش دفاع می‌کند؟ خداوند در آیات بسیاری خود را به‌عنوان شاهد معرفی می‌کند که تعدادی از آن‌ها را می‌خوانیم: (مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً) (آنچه از نيكى به تو رسد، از سوى خداست و آنچه از بدى به تو رسد، از سوى خود توست؛ و تو را براى مردم به پيامبرى فرستاديم و گواه‌بودن خدا [بر پيامبرىِ تو] كافى است). [١] (لَكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلَائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً) (ولى خدا به آنچه بر تو نازل كرده «گواهى مى‏دهد» كه آن را به علم و دانش خود نازل كرده، و فرشتگان هم گواهى مى‏دهند، گرچه گواهى خدا كافى است). [٢] از آیات واضح بالا می‌توان نتیجه گرفت که خداوند، نص یا شهادت مستقیم به فرستادگانش دارد و در کنار نص مکتوب و تشخيصیِ خلفای پیشین در راه شناخت حجت، مسیری آسان‌تر و سریع‌تر وجود دارد. آن مسیر همان طلب خالصانۀ حق از خود خداوند قادر و حکیم است. جالب آنکه این مسیر برای همۀ بندگان باز است حتی کفاری که از رسول خدا (ص) طلب معجزه داشتند! (وَ قَالُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الآیَاتُ عِنْدَ اللَّهِ ... قُلْ کَفَى بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ...) (و گفتند چرا معجزاتی از پروردگارش بر او نازل نمی‌شود؟ بگو معجزات فقط نزد خدا هستند... بگو اینکه خدا بین من و شما شهادت می‌دهد کفایت می‌کند؛ او آنچه را در آسمان‌ها و زمین است می‌داند...). [٣] حال چگونه می‌توان به نص و شهادت مستقیم خداوند پی برد؟! ارتباط بنده با خداوند و ملکوتش از طریق رؤیای صادقه در خواب و بیداری (مکاشفه): سید احمدالحسن در کتاب زیبای عقاید اسلام می‌فرماید: «این‌گونه نص، بسیار مهم بوده و دلیل بر خلافت است؛ چون مستقیماً از سوی خداوند است و در هر زمانی حضور دارد و برای همه مردم قابل دستیابی است. امکان ندارد نص مستقیم الهی با نص خلیفه در صورتی که وجود داشته باشد، مخالفت کند؛ چون هر دو نص الهی هستند؛ رؤیاها (نصوص الهی) که می‌توان به آن‌ها احتجاج کرد، رؤیاهای متواتری هستند که نمی‌توان مدعی دیدن آن‌ها را تکذیب کرد، و با نص الهیِ رسیده از سوی خلیفۀ سابق ـ‌به‌صورت مستقیم یا با نص تشخیصی غیرمستقیم از سوی خلیفه که موصوف به بازدارنده از گمراهی است‌ـ موافق است. از نظر عقلی: این‌چنین دلیلی موافق حکمت و رحمت است؛ پس حکیم و رحیم مطلق آن را ترک نمی‌کند؛ ما هنگامی که وجود خدای سبحان را اثبات کردیم و ثابت کردیم که او حکیم و رحیم مطلق است و هیچ نقصی در ساحت او راه ندارد و حتمی‌بودن استخلاف را نیز به‌سبب موافقت با حکمت و رحمت مطلق او اثبات کردیم، بالتبع ثابت می‌شود که آنچه موافق با حکمت و رحمت مطلق اوست همانا نص و تصريح مستقیم از سوی خود او بر امامت خلیفه و جانشین اوست و همواره روش او همین بوده است؛ و از آنجا که طریق نص مستقیم از او، همان وحی است و آن طریق وحی که بین او و مخلوقاتش یعنی مردم باز است همان رؤیاست، ثابت می‌شود که او حتماً بر خلیفۀ خود از این طریق نص می‌کند و برای او به‌وسیلۀ وحی از طریق رؤیای صادقه در خواب و بیداری شهادت می‌دهد؛ وگرنه اگر این طریق نص را ترک می‌کرد، مخالف رحمت و حکمت مطلق او بود؛ چون راهی را ترک کرده که هدف از آفرینش خلق (یعنی معرفت) با آن محقق می‌شود و در نتیجه الوهیت مطلق او نقض می‌گردد. خداوند از این نقص مبرا و منزه است.» [۴] در ادامه، سید احمدالحسن از آیات قرآن کریم برای اثبات حجیت رؤیا یا نص مستقیم خداوند مثال می‌آورد؛ که ما به‌اختصار برخی از آن‌ها را می‌آوریم. در قضیۀ رؤیای حضرت یوسف(ع)، پدرش یعقوب(ع) و برادران یوسف (ع) می‌دانستند که این رؤیا بر رسالت یوسف(ع) حجیت دارد و یعقوب(ع) می‌ترسید داستان هابیل و قابیل در حق یوسف تکرار ‌شود. (قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ) (گفت: «فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن که برای تو نقشه (خطرناکی) می‌کشند؛ چراکه شیطان، دشمن آشکار انسان است). [۵] همچنین وحی بر مادر حضرت موسی(ع) که خود از مکلفان بود و به پیام الهی که از رؤیا یا مکاشفه دریافت کرده بود اعتماد کرد و جگرگوشۀ خود را به رودخانه سپرد! (وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ) (ما به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر ده؛ و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا بیفکن؛ و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمی‌گردانیم، و او را از رسولان قرار می‌دهیم). [۶] همچنین وحی به حواریون در رابطه با حقانیت حضرت عیسی(ع)... در کتاب عقاید اسلام از سید احمدالحسن می‌خوانیم: «(وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ) (و هنگامی که به حواریون وحی کردم که به من و فرستادۀ من ایمان بیاورید، گفتند ایمان آوردیم و شاهد باش که ما تسلیم هستیم). [٧] آیا روشنی بیش از این درباره رؤیا در دین خداوند وجود دارد که به‌وضوح در آیه می‌بینیم؟! آیا در آیه، گواهی خداوند به حواریون، از راه وحی روشن نیست؟ دو راه وحی، رؤیا در خواب و رؤیا در بیداری است. آیا روشنی بیشتر از این وجود دارد که رؤیا، راہ گواهی خداوند به خلیفه‌اش در زمین است و نزد همۀ بندگان که خواستار گواهی خداوند هستند [وجود دارد]. آیا روشنی بیشتر از این، وجود دارد که رؤیا، راه نص خداوند بر خلیفه‌اش در زمین است؛ راهی که هریک از مردم که بخواهند بشنود، می‌شنوند، بدون قید و شرطی. خداوند این امر را به‌وضوح و بدون هیچ شبهه‌ای دربارۀ دعوت حضرت محمد (ص) بیان فرمود؛ به‌طوری که خداوند خود را شاهدی برای او، برای هرکسی که خواستار شهادت خداوند سبحان است معرفی می‌کند. [٨] نتیجه: رؤیای صادقه در خواب و بیداری (مکاشفه)، نص مستقیم خداوند بر حقانیت حجتش است که همواره و در هر زمان برای همگان در دسترس است و امکان ندارد نص خداوند با نص تشخيصی مکتوب از حجت‌های سابق مخالفت داشته باشد و خداوند شهادت خود در رؤیا را برای بندگان کافی می‌داند. با ما همراه باشید... ------ منابع: ١. نساء، ٧٨. ٢. نساء، ١۶۶. ٣. عنکبوت، ۵٠ تا ۵٢. ۴. کتاب عقاید اسلام، نوشتۀ سید احمدالحسن، ص ٩۶ و ٩٧. ۵. یوسف، ۵. ۶. قصص، ٧. ٧. مائده، ١١١. ٨. کتاب عقاید اسلام، نوشتۀ سید احمدالحسن، ص ٩٩ تا ١٠٠. حاکمیت خدا، تجلی ارادۀ الهی به قلم: سید علاء علوی نیاز بشر به حاکمیت یک نیاز فطری است و خداوند باری‌تعالی اراده فرموده که خلفای او بر اساس قانون الهی بین مردم به عدل و قسط حکومت کنند. امام علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» «مردم را اميرى لازم است؛ خوب يا بد.» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، ج1، ص 82 و 83) فطرت انسانی قانونمند و ضابطه‌مند طراحی شده که قابلیت رشد و سقوط را در خود دارد. برای بالفعل در‌آوردن جنبۀ الهی آن چند متغیر باید لحاظ شود. ابتدا قانون‌گذاری باید باشد که از تمامی نیازها و بایدونبایدهای لازم برای آن آگاه باشد تا قانونی شمولی وضع کند که همۀ جنبه‌های آن را ترقی و رشد دهد. در گام بعد قوۀ مجریه این قانون نیز باید شایستگی و قابلیت فهم و درک قانون و چگونگی پیاده‌کردن آن را بداند که قانون به‌طور کمال و تمام اجرا شود؛ در غیر این صورت این قانون تنها در لابه‌لای کتب باقی خواهد ماند. مرحلۀ سوم توده‌های مردمی هستند که باید قانون بر آن‌ها منطبق شود و هدف خلقت را از خلال این قانون محقق کنند. این سه محور، کلیت حاکمیت خدا را نشان می‌دهد. - قانون‌گذار - مجری قانون - مکلفین با دوری از تعالیم الهی و واردکردن نظریه‌های حاکمیت مادی‌گرایی، چالش‌های بزرگی در خصوص حاکمیت در دوره‌های مختلف ایجاد شد؛ به‌طوری‌که احزاب گوناگونی با شعارهای کذایی توانستند بر گُردۀ توده‌های ستم‌کشیده سوار شوند و چند صباحی حکومت برانند و تاوان این زیاده‌خواهی‌ها را مردم با خون خود و از‌دست‌دادن عزیزان خود و لگدمال‌شدن کرامت انسانی و از‌بین‌رفتن آزادی پرداخت کردند. جنگ‌های خانمان‌سوز و کشتارهای فجیعی که در تاریخ به وقوع پیوسته است دلیل بر این مدعاست. نهضت اخلاقی رسالت‌های الهی یک خیزش علیه همه زیاده‌خواهی‌های بشر بوده که بشریت را به‌صورت قهقرایی به دره‌های انحطاط سوق دادند. بررسی دیدگاه‌های فلاسفه به‌روشنی واقعیت پشت پرده و نهان دستاوردهای حاکمیت مردم را روشن می‌کند. خوانش اجتماعی کتاب‌هایی مانند «سقوط» و «طاعون» آلبرکامو و دیگر نویسندگان از وضعیت نابهنجار تأسف‌بار جوامع مدرن مادی‌گرا خبر می‌دهد. خروجی این‌گونه دیدگاه‌ها انسانی حقیر و خودباخته و منفعل و لذت‌پرست بوده است. و در خصوص تعالیم فوق‌العاده‌ای جهت ایجاد تمدن پیشرو انسانی، چارچوب‌هایی بر اساس شناخت درست و دقیق از انسان و نیازهای مادی و معنوی‌اش در رسالت‌های الهی مطرح‌ شده که اگر ملت‌ها شایستگی این را پیدا کنند که برای اجرای تعالیم زمینه‌سازی کنند سعادت دنیوی و اخروی را برای خود رقم خواهند زد. سید محمد محمد صادق صدر در کتاب تاریخ غیبت صغرا ص ۱۲۴ می‌گوید: «اگر امام منصب ریاست الهی را در جامعه‌ای که اختلاف‌نظر گرایش‌های مختلف را دارد، به دست آورد و افراد آن به لذت‌های زودگذر بسنده کرده و مصلحت شخصی را دنبال کنند و از تعالیم اسلام به‌دور باشند و آمادگی فداکاری در راه اسلام را در کوچک‌ترین امر ممکن نداشته باشند، آیا امام خواهد توانست خدمات اسلامی موردنظر را در چنین جامعه‌ای ارائه دهد؟! خیر! تطبیق کامل عدل الهی، نیازمند عمل مستمر و فداکاری‌های بزرگ و طاعت مطلقه از حاکم عادل است و این امور در جامعه‌ای که منحرف و ناآگاه است، حاصل نمی‌شود.» رهاورد رسالت‌های الهی از طریق حاکمیت الهی، رهایی از همه قیود و بندهایی است که در مسیر به‌ظهور‌رسیدن تمدن الهی سنگ‌اندازی می‌کنند. حاکمیت خدا از این لحاظ موردتوجه باید قرار بگیرد که قانون و حاکم در حاکمیت الله دارای کمال لازم و به‌دور از خطای بشری است. سید احمدالحسن در کتاب «حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم»، ص54 می‌فرماید: «[بر این اساس] صلاح و درستی احوال سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم استوار می‌شود و این به دلیل آن است که تمامی این جوانب در زندگی مردم به قانون و حاکم متکی است؛ زیرا این قانون است که این امور را تنظیم و این حاکم است که آن‌ها را اجرا می‌کند؛ پس اگر قانون از طرف خداوند سبحان باشد تنظیم این جوانب بهتر و کامل‌تر است و وقتی حاکم جانشین و ولی خدا در زمین و بهترین خلق خدا باشد تطبیق و پیاده‌سازی قانون الهی به‌طور تمام و کمال و به بهترین شکل صورت خواهد پذیرفت.» رویکرد حاکمیت مردم رویکردی تک جانبه و منفعت و مصلحت‌گراست که منافع طبقۀ خاصی از جامعه تأمین می‌شود که نتیجه آن تصویب قوانینی است که جوامع را در راستای دیدگاه‌های خود هدایت می‌کند. در مقابل، حاکمیت خداوند درصدد رهایی انسان از همه قیودی است که وی را از رسیدن به تعالی منع می‌کند. آزادی، ارمغان رسالت‌های الهی برای توده‌های مردم در سایه‌سار تعالیم ارزشمند انسانی است که کمال انسان در گرو تطبیق آن‌ها در جزءجزء زندگی خویش است. اخلاق ثمرۀ شیرین جهاد حاکمیت خدا جهت درونی‌کردن ارزش‌های انسانی است. جهاد با کلمه جهت با‌شعور‌کردن فرد جهت راهیابی به ساحت شناخت و سیر از بندگی ماده به‌سوی بندگی خداست. (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ...) (خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‌اند. آنان را از تاريكى‌ها به‌سوى نور بيرون مى برد...). (بقره، 257) خلقت در راه رسیدن به سعادت یا شقاوت گام برمی‌دارد. این مجری قانون حاکمیت خداوند است که مردم را از جهل و گمراهی و کج‌فهمی و سست‌عنصری می‌رهاند و در جهت رشد و تعالی آن گام برمی‌دارد. ارادۀ حاکمیت الهی تجلی ارادۀ خداوند باری‌تعالی است و در صورت تحقق ارادۀ الهی، انسان به سرمنزل مقصود می‌رسد. جهاد جهت اعلای کلمه الهی سرلوحۀ همه اقدامات رسالت‌های آسمانی جهت اجرای حاکمیت الهی بر روی زمین است. حاکمیتی که همۀ استعدادهای بشری و توانایی‌های انسانی او را جهت بازگشت به ساحت قدس آزادی حقیقی الهی به کار می‌بندد تا آن جامعۀ آرمانی که فلاسفه و متفکران قرن‌ها به نظریه‌پردازی در خصوص آن پرداخته و با کج‌فهمی‌های برخی از آن‌ها از نوع حکومت، باعث به‌قدرت‌رسیدن احزاب انسان‌ستیز شدند، شکل پذیرد. سید احمدالحسن در کتاب «حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم»، ص50 می‌فرماید: «شکی نیست که رهبری هرطور که باشد ـ‌چه در چارچوب حاکمیت مردم از نوع دیکتاتوری یا دموکراسی و چه در چارچوب حاکمیت خداوند سبحان‌و‌متعال‌ـ تأثیر مستقیمی در جامعۀ انسانی می‌گذارد؛ زیرا جامعه ـ‌حداقل به‌صورت فطری‌ـ مجبور به‌ گوش‌سپردن به این رهبری است؛ زیرا انسان بر پیروی از رهبر تعیین‌شده از سوی خداوند سبحان‌و‌متعال سرشته شده است.» به همین خاطر بایستی حاکم الهی زمام امور را در دست گیرد تا توده‌های مردم رشد و تعالی یابند و بتوانند هدف خلقت را محقق نمایند! راهزنان در مسیر ملکوت، قسمت پنجم القای شیطان در مسیر هدایت، امری حتمی آنچه فاطمه زهرا (س) در رؤیای خود از شیطان دریافت کرد القا و نجواست؛ همان طور که خود اهل‌بیت حدیث رؤیای فاطمه زهرا را در تفسیر آیۀ ۱۰ سورۀ مجادله بیان کرده‌اند که خداوند می‌فرماید: (إِنَّمَا النَّجْوَى مِنَ الشَّيْطَانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا) (نجوا کردن فقط کار شيطان است که می‌خواهد مؤمنان را محزون کند). طبق تصریح قرآن آنچه فاطمه زهرا(س) در خواب مشاهده کرد، صرفاً نجوا و القایی شیطانی بود نه رؤیاسازی. نکته‌ای که باید بدانیم این است که القا و نجوای شیطان در مسیر انبیا و اوصیا از امور حتمی بوده که برای فتنه و آزمایش مؤمنان و جداسازی منافقان از مؤمنان رخ می‌دهد، و خداوند در قرآن کریمش می‌فرماید: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللهُ آيَاتِهِ وَاللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ) (و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم جز اينكه هرگاه چيزى تلاوت مى‌نمود، شيطان در تلاوتش القاى [شبهه] مى‌كرد؛ پس خدا آنچه را شيطان القا مى‌كرد محو مى‌گردانيد، سپس خدا آيات خود را استوار مى‌ساخت، و خدا داناى حكيم است * تا آنچه را كه شيطان القا مى‌كند، براى كسانى كه در دل‌هايشان بيمارى است و [نيز] براى سنگ‌دلان آزمايشى گرداند، و ستمگران در ستيزه‌اى بس دور و درازند). (حج، 52 و 53) القای شیطان در مسیر انبیا و مؤمنین از امور حتمی است که به‌ناچار ما نیز باید با آن روبه‌رو شویم؛ اما آنچه بایستی بدانیم این است که این القا، خود نیز فتنه و آزمایشی برای مؤمنین در مسیر ولایت و هدایتشان است و آنچه شیطان می‌خواهد گمراهی مردمان است و حتی حضرت ابراهیم (ع) از این فتنه و آزمایش مصون نماند و شیطان نسبت به رؤیای حضرت ابراهیم نیز شروع به تشکیک و القا‌ کردن نمود. خداوند در آیات ۱۰۰ الی ۱۱۰ سورۀ صافات می‌فرماید: (رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ * فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ * وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ * وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ * وسَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ * كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ). ([گفت] «اى پروردگار من! مرا [فرزندى] از شايستگان بخش.» پس ما او را به پسری بردبار مژده دادیم. هنگامی که با او به [مقام] سعی رسید، گفت: پسرکم! همانا من در خواب می‌بینم که تو را ذبح می‌کنم، پس با تأمل بنگر رأی تو چیست؟ گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شده‌ای انجام ده. اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت. پس هنگامی که آن دو تسلیم [خواستۀ خدا] شدند و ابراهیم، جبین او را به زمین نهاد [تا ذبحش کند] و او را ندا دادیم که ای ابراهیم! خوابت را تحقق بخشیدی. به‌راستی ما نیکوکاران را این‌گونه پاداش می‌دهیم. به‌یقین این همان آزمایش روشن بود؛ و ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی [از ذبح‌شدن] رهانیدیم، و در میان آیندگان برای او [نام نیک] به جا گذاشتیم. سلام بر ابراهیم. [ما] نیکوکاران را این‌گونه پاداش می‌دهیم). امام صادق(ع) در بیان این آیات پس از آنکه حضرت ابراهیم(ع) فرزندش را آمادۀ ذبح نمود فرمود: «... پس او را خوابانيد و چاقو را برداشت و بر گلويش قرار داد. پيرمردی از راه رسيد. گفت: از اين جوان چه می‌خواهی؟ فرمود: می‌خواهم او را قربانی کنم. گفت: سبحان‌الله! جوانی را که حتی يک لحظه خدا را معصيت نکرده، می‌خواهی قربانی کنی؟ فرمود: آری همانا خداوند مرا به ذبح او امر کرده است. شيخ گفت: خير، بلکه خدايت تو را از ذبح او بازمی‌دارد، و حتماً شيطان در خواب، تو را چنين دستور داده. فرمود: وای بر تو، صدایی که شنيدم همان کسی است که به من ابلاغ کرده. نه، به خدا سوگند که با تو سخن نمی‌گویم.» (البرهان في تفسير القرآن، سيد بحرانی، ج۴، ص ۶۱۵ و ۶۱۶) خداوند قرآن را با هدف الگوبرداری مؤمنان در پیروزی امتحانات الهی فرو فرستاده و مسیر درست و غلط را در آن برای ما مشخص کرده است. طبق بیانات قرآن یکی از فتنه‌ها و آزمایش‌های الهی که ابراهیم به‌واسطۀ آن مورد ارزیابی قرار گرفت رؤیا بود. خداوند حضرت ابراهیم(ع) را به‌وسیلۀ رؤیا مورد ارزیابی قرار داد و حضرت ابراهیم(ع) رؤیایش را تصدیق و از القای شیطان در مسیر رؤیایش دوری کرد؛ همان طور که در روایت خواندیم؛ پس القای شیطان از امور حتمی در مسیر ایمان و آزمایش‌های الهی است و حضرت ابراهیم(ع) از آن مصون نماند؛ بلکه خداوند ابراهیم(ع) را به‌واسطۀ تصدیقش نه‌تنها تأیید کرد، بلکه او را پاداش داد. خداوند در آیۀ ۱۲۴ سورۀ بقره می‌فرماید: (وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) ([و یاد کن] هنگامی که خداوند، ابراهیم را با سخنانش آزمود؛ و او به‌خوبی از عهدۀ این آزمایش‌ها برآمد. پس خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من [نیز امامانی قرار بده].» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمی‌رسد.»). امام صادق (ع) در تفسیر این آیه می‌فرمایند: «خداوند او را در رؤیایش با ذبح‌کردن پسرش، اسماعیل(ع) آزمود.» (تفسیر اهل‌بیت(ع)، ج۱، ص۶۴۶) طبق بیان امام صادق(ع) مقصود خداوند از آزمونی که منجر به نائل‌شدن حضرت ابراهیم به مقام امامت شد رؤیای ذبح فرزندش بود؛ پس او به القای شیطان توجه ننمود و در رؤیایش شک را وارد نکرد و آن را تصدیق نمود و خداوند او را پس از ترک القائات شیطان و تصدیق رؤیا، به مقام رفیع امامت نائل گردانید. دکتر زکی صبیحاوی در کتاب «در پیشگاه صیحه» می‌گوید: «شأن و جایگاه ابراهیم(ع) با رؤیا و شناخت وی از ملکوت، بزرگ و عظیم بوده است، و آن هنگامی که خود را در برابر امتحان و آزمون یافت، بزرگی مقام او که با ارتباط با غیب و اخلاص در توجه به غیب به دست آمده بود آشکار شد. عمل به اخبار ملکوتی، کاری نیست که از عهدۀ یک انسان برآید مگر پس از آنکه انسان در مراتب معرفت حقیقی، ارتقا پیدا کند و به پروردگار سبحانش به‌قدری نزدیک شود که با دلیل ثابت کند او بنده‌ای حقیقی برای سرور و سیدش بوده است؛ سروری که دستور می‌دهد و او نیز اطاعت می‌کند و تسلیم می‌شود؛ و حتی اینکه ابراهیم(ع) در رؤیا دید پسرش اسماعیل(ع) را ذبح می‌کند نشان‌دهندۀ دانش و معرفت و صبر بزرگی بود که منجر شد به اینکه اسماعیل «ذبیح‌الله» نامیده شود؛ ذبیح‌الهی که فدیه‌دادن با یک گوسفند الهی را به‌عنوان پاداشی برای پدر صبور و فرزند صبورتر شکل داد؛ زیرا کسی که رؤیا را دید پدرش(ع) بود، ولی اسماعیل(ع) فقط به‌طور کامل تسلیم حرف حجت خداوند سبحان شد؛ و این تصویر، حقیقت پیروی مأموم از امام را آشکار می‌کند، و اینکه حقیقت این خبر‌دهی از آسمان، همان حقیقتی است که هرقدر هم دشوار بوده باشد راهی برای انحراف از آن وجود ندارد.» ﴿بگو من بدعـــتـــــی از فرستادگانْ نيـــستـــــم﴾ سلسله‌پاسخ‌هایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی قسمت ششم | محمد (ص) و راهب مسیحی به‌ قلم: آندریاس انصاری ان‌شاءالله در این قسمت بخش دیگری از سخنان یوحنای دمشقی را تقدیم می‌کنیم و به بررسی آن خواهیم پرداخت؛ دمشقی دربارۀ محمد (ص) می‌گوید: «این مرد، پس از برخورد اتفاقی با عهد قدیم و جدید و مانند آن‌ها، ظاهراً، پس از گفت‌وگو با یک راهب آریایی، خود بدعتی را پایه‌گذاری کرد.» پایان نقل‌قول. • دیدار محمد (ص) با بحیرا، راهب مسیحی یوحنای دمشقی نام این راهب و مشخصات آن را نمی‌گوید؛ اما به احتمال زیاد منظورش همان «بحیرا» است. ماجرای دیدار محمد (ص) با این راهب در کتب تاریخی نظیر «السیرة النبویة» نوشتۀ ابن‌هشام حمیری آورده شده است؛ [۱] خلاصه آنکه بحیرا متوجه می‌شود که محمد (ص) برگزیدۀ خداست؛ با توجه به آنچه در کتاب ابن‌سعد ‌ـ‌مورخ و سیره‌نویس مشهور‌ـ وجود دارد، سن محمد (ص) در این دیدار ۱۲ سال [۲] ذکر شده است. [۳] شرم‌آور است فردی که ادعای ایمان به کتاب مقدس را دارد پس از مطالعه یا شنیدن خبری، آن را وارونه و توهم دوست‌داشتنی خود را به مخاطبانش منتقل می‌کند! آیا چنین فردی متون مربوط به دروغ را در کتاب مقدس نمی‌خواند تا حال خود را بداند؟! [۴] • نکتۀ اول؛ هجوم به وقایع تاریخی موضوع مهمی که علاقه دارم بیان کنم این است که موضوعات تاریخی گاه با هجوم کینه‌توزانۀ دشمنان روبه‌رو می‌شود و تخریباتی که در این هجوم به بار می‌آید موجب شک و شبهه برای مردم ناگاه می‌شود؛ به‌عنوان مثال طبق انجیلْ عیسی (ع) به مصر رفت؛ [۵] اما همین رفتن به مصر زمینه را برای دروغ‌گویان مهیا می‌سازد تا یک خبر جعلی آماده کنند؛ به‌عنوان مثال خبر سلسوس دربارۀ عیسی (ع) را بخوانید که چه می‌گوید: «و با خدمت‌کردن به‌صورت اجاره‌ای (روزمزد) در مصر، و سپس با رسیدن به دانشِ قدرت‌های معجزه‌آسای خاص، از آنجا به کشور خود بازگشت، و با استفاده از آن قدرت‌ها خود را یک خدا معرفی کرد.» [۶] در حقیقت هیچ راه گریزی از افترائات دروغ‌گویان نیست؛ این شگرد دشمنان انبیای خداست که اخبار دروغین را با اخبار حقیقی مخلوط می‌کنند و سپس خبر جعلی و جدیدی می‌سازند تا امر را بر دیگران مشتبه کنند. • نکته دوم؛ تکذیب همراه با افترا وقتی متکبران مطلبی را که نبی خدا آورده است نمی‌پسند، این‌گونه حکم می‌کنند که او پیامبر دروغین است و سپس برای اثبات این تهمت، خود را نیازمند ساخت یک داستان‌ دروغین می‌بینند؛ تا تهمتشان ‌ـ‌در نظر کسانی که زحمت تعقل به خود نمی‌دهند‌ـ حقیقی به نظر آید؛ به‌عنوان مثال وقتی عَزَریا ابن هُوشَعْیا و یوحانان بن قاریح و جمیع مردان متکبّر سخنان خدا را که ارمیا (ع) آن را آورد، با گوش‌های خود شنیدند، به او گفتند: «تو دروغ می‌گویی، یهوه خدای ما تو را نفرستاده است تا بگویی 'به مصر نروید و در آنجا سکونت نکنید.' * بلکه باروک پسر نیریا تو را بر ما برانگیخته است تا ما را به دست کلدانیان تسلیم نموده، ایشان ما را بکشند و به بابِل به اسیری ببرند.» [۷] آری؛ وقتی چیزی در چنته ندارند، بر یک فرستاده دروغ می‌بندند که فلان کاتب او را برانگیخته است و بر فرستادۀ دیگر دروغ می‌بندند که تحت تأثیر فلان راهب قرار گرفته است! چه حقیقت تلخی است که تاریخ همیشه تکرار می‌شود. • نکته سوم؛ موضع ما در برابر هر خبر موضوع دیگری که اهمیت بالایی دارد این است که ما به هر حدیث و رویدادی که نقل می‌شود اعتقادی نداریم؛ اما اگر یوحنای دمشقی یا هر شخص دیگری این‌گونه باشد، پس باید به چند نکته دقت کند: الف. خودش را مخاطب این آیه ببیند: (مرد جاهل هر سخنی را باور می‌کند...). [۸] ب. همچنین خود او با این طرز تفکر دوست دارد بگوید که روایت‌های گستاخانۀ موجود در تلمود که دربارۀ عیسی (ع) وجود دارد کاملاً صحیح است. [۹] پ. هر مسیحی که بر این موضوع پافشاری می‌کند که هر خبری صحیح است، پس به روایات و متونی که اثبات‌کنندۀ ارتباط خدا با محمد (ص) و رسول خدا بودن ایشان بود نیز اقرار می‌کند؛ خصوصاً این آیه از قرآن کریم: ﴿و هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت «اى فرزندان اسرائيل، من فرستادۀ خدا به‌سوی شما هستم. تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى‌كنم و به فرستاده‌اى كه پس از من مى‌آيد و نام او «احمد» است بشارتگرم.» پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد، گفتند: «اين سحرى آشكار است.»﴾. [۱۰] آری؛ او به هر خبری ایمان دارد! پس باید بپذیرد که عیسی (ع) به محمد (ص) بشارت داد؛ کسی که نام دیگرش «احمد» است. پس باید او (ص) را بپذیرد؛ اما اگر نپذیرد، پس او کلامش را تغییر می‌دهد و معتقد است که هر خبری را نباید پذیرفت! در نتیجه او وارد بازی دو سر باخت می‌شود! ت. هیچ مسیحی نمی‌تواند مسلمانی را بر هر روایتی ملزم کند؛ زیرا روایاتی وجود دارند که متعارض یکدیگرند؛ پس هیچ مسلمانی اعتقاد ندارد که هر روایتی حجت و ایمان به آن لازم است. اما اگر نظرشان تغییر کند و بگویند که «هر خبری صحیح نیست»! پس اینجا این سؤال شکل می‌گیرد که معیار صحت یک خبر چیست؟ مثلاً اگر خبری ضد محمد (ص) نشر شده باشد، با این خبر چه کنیم؟ از آنجا که شخص، شاهد عینی ماجرا نبوده است و با اتکا به خود نمی‌تواند اثبات کند که خبر دروغ است یا نه، می‌تواند با چند راهکار به دروغ‌بودن روایت‌هایی که ضد محمد (ص) صادر شده‌اند، پی ببرد: الف. راحت‌ترین راه، پرسش از خدا دربارۀ محمد (ص) است؛ از آنجا که خدا خود به حقانیت محمد شهادت می‌دهد، پس هر خبری که ضد او باشد باطل است. ب. همچنین معیار قرار‌دادن قانون ثابت شناخت فرستادگان می‌تواند یکی دیگر از راه‌هایی باشد که کمک می‌کند تا شخص بتواند متوجه شود محمد (ص) حق است و این تنها فرستادگان خدایند که با این قانون می‌آیند. محمد (ص) با این قانون آمد، همان ‌طور که عیسی (ع) با این قانون آمد؛ [۱۱] پس هر خبری که ضد او باشد باطل است. پ. همان ‌طور که هر نهاد رسمی، سخن‌گویی دارد و برای صحت‌سنجی سخنان منسوب به آن نهاد باید به سخن‌گو یا سخن‌گویان آن نهاد رجوع کرد، برای اطلاع از اعتبار اخبار و احادیث اسلامی نقل‌شده نیز باید به سخن‌گو یا سخن‌گویان اسلام ـ‌یعنی فرستادگان خدای سبحان‌و‌متعال‌ـ رجوع کرد؛ بنابراین شایسته است که آب از سرچشمه نوشیده شود و بعد از محمد (ص) برای پی‌بردن به صحت یا عدم صحت یک روایت به جانشینان یا سخن‌گویان ایشان رجوع کرد. همچنین محمد (ص) در «حجةالوداع» راهکاری را برای شناسایی اخبار دروغین که به او منتسب می‌کنند، بیان کردند؛ ایشان (ص) فرمودند: «دروغ‏‌پردازان بر من فراوان شده‏‌اند و بيشتر نيز خواهند شد. هركه عمداً بر من دروغ ببندد، جايگاهش آتش است؛ پس هر وقت حديثی از من به شما رسيد آن را بر كتاب خدا و سنت من عرضه كنيد؛ آنچه موافق كتاب خدا و سنت من بود آن را بگيريد و آنچه مخالف كتاب خدا و سنت من بود آن را نپذیرید.» [۱2] بنابراین صحت احادیث را در وهلۀ اول باید از خود خلیفه خدا سنجید و اگر زمانی پیش آمد که اتصال به او ممکن نبود، از طریق عرضه به قرآن و سنت می‌توان به ‌درستیِ حدیث پی برد. • کلام پایانی محمد (ص) ـ‌که حقانیتش با قانون ثابت شناخت فرستادگان مشخص می‌شود‌ـ کلماتی را از سوی خدا آورد که خواندن یا شنیدنش به مذاق دمشقی خوش نمی‌آمد؛ چراکه به‌صراحت دربارۀ گمراهی کلیسا و الوهیت مطلق نداشتن عیسی (ع) ـ‌که پیش‌تر از طریق کلام عیسی (ع) نشان داده شد‌ـ صحبت شده بود؛ همچنین در قرآن به این موضوع اشاره می‌شود که عیسی مسیح مصلوب نشد. [۱3] دمشقی به‌عنوان بخشی از کلیسا، این مطالب قرآن کریم را قبول نداشت. [۱4] متأسفانه او پست‌ترین راه را در دشمنی پیش گرفت و آن راه دروغ‌گویی و افترا بستن بود و همان ‌گونه که عیسی (ع) آماج دروغ‌گویی دشمنانش قرار گرفت [۱5] محمد (ص) نیز از این هجوم در امان نماند؛ به‌هرحال شناسایی مدعی با قانون ثابت شناخت یکی از ساده‌ترین کارهایی است که می‌توان انجام داد و هر عاقلی با وجود قانونی ثابت ـ‌که فرستاده را به او می‌شناسانَد‌ـ دیگر وقت خود را صرف بررسی هزاران اتهام مطرح‌شده نمی‌کند. ان‌شاء‌الله ادامه دارد پانوشت‌ها ۱. السيرة النبوية، ط دار المعرفة ج‌۱، ص‌۱۸۰ تا ۱۸۲. ۲. طبق انجیلْ عیسی (ع) در همین سن با معلمان و در معبد نشسته بود و کلام ایشان را می‌شنید و سخن می‌گفت (ر.ک. لوقا ۲: ۴۱-۴۷). اگر کسی پس از خواندن این گزارشِ انجیل شبیه داستان دروغینی را که دمشقی گفته است بسازد، به او چه می‌گویید؟! آیا نمی‌گویید او در دشمنی خود شرف نداشته است؟ ۳. الطبقات الكبرى، ط دار صادر، ج۱، ص۱۵۳. ۴. ر.ک. یوحنّا ۴۴:۸؛ مکاشفه ۲۲: ۱۴ و ۱۵. ۵. ر.ک. انجیل متّی ۲: ۱۳ تا ۱۵. ۶. اوریگِنِس آدامانتیوس، علیه سلسوس، کتاب ۱، فصل ۳۸. ۷. ارمیا ۴۳: ۲ و ۳. ۸. اَمثال ۱۵:۱۴. ۹. در تلمودْ او متهم به جادوگری و گمراه‌کردن قوم یهود (ر.ک. تلمود بابلی، سنهدرین ۴۳ الف:۲۰) و متهم به پرستش آجر شده است (ر.ک. تلمود بابلی، سوتاه ۴۷الف:۱۴) و متهم شد که او موجب گناه‌کردن قوم یهود است. (همان) ۱۰. صف، ۶. ۱۱. انجیل به ما نشان می‌دهد که عیسی (ع) با قانون ثابت شناخت فرستادگان آمده است؛ او با رُکن اول آمد (ر.ک. لوقا ۴: ۱۶-۲۱) همچنین با رُکن دوم (ر.ک. متی ۱۳: ۵۴؛ لوقا ۱۱: ۱۴- ۱۸) و با رُکن سوم (ر.ک. متی ۱۹: ۱۷ تا ۱۹؛ مرقس ۷: ۹- ۱۳). ۱2. طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۴۶. ۱3. درباره اینکه عیسی (ع) مصلوب نشد، به‌طور مفصل این حقیقت را به برکت علم سید احمدالحسن اثبات خواهیم کرد؛ آنجا که دمشقی به آن اشاره می‌کند. ۱4. در مطالب آینده نشان داده می‌شود که او به این موضوعات در قرآن کریم اشاره کرده است. ۱5. آیا دربارۀ عیسی (ع) این اتهام به او زده نشد که بدکار (ر.ک. یوحنا ۱۸: ۳۰) و گناه‌کار (ر.ک. یوحنا ۹: ۲۴) است؟! این اتهامات به او زده نشد که او صاحب دیو (ر.ک. یوحنا ۷: ۲۰؛ ۸: ۴۸) و یاری‌شده توسط بعلزبول، رئیس دیوهاست؟! (ر.ک. متی ۱۲: ۲۴).

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 138
مشاهده فایل پی دی اف