نشریه زمان ظهور 135

راهزنان در مسیر ملکوت قسمت دوم عرضه بر قرآن پس آنکه با ابزار سنجش و ارزیابی آشنا شدیم چنین تعبیری را که معاندین با استفاده از روایت رؤیای فاطمه زهرا (س) اخذ کرده‌اند، مبنی بر اینکه شیطان می‌تواند در خواب‌ها به‌شکل رسول خدا(ص) ظاهر شود، به قرآن و روایات ارجاع می‌دهیم. ابتدا به قرآن مراجعه می‌کنیم. خداوند در آیات ۲۱۰ الی ۲۱۲ شعراء می‌فرماید: (وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ * وَمَا يَنْبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ * إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ) (آن را شیاطین نازل نکرده‌اند، و سزاوار آنان نیست، و قدرت [وحی‌کردن را] ندارند، بی‌تردید آنان از شنیدن عاجزند). طبق آیات قرآن شیاطین عاجزتر از آن هستند که بتوانند کلمه‌ای از قرآن را وحی کنند؛ بلکه عاجزتر از آن هستند تا بتوانند وحی خدا رو بشنوند؛ و این در حالی هست که رسول‌الله کلمۀ کامل خدا و قرآن حقیقی و کتاب خداست، و آنان که چنین ادعایی دارند مطلب بزرگی را قصد نموده، در حالی که شیطان عاجزتر از آن است که بتواند حتی کلمه‌ای از آن را در عالم ملکوت بشنود، چه برسد به اینکه در تمثال آن حضرت در ملکوت ظاهر شود. اما عناد و دشمنی برخی آن‌ها را تا بدین جا رسانده که شیطان را عظمت و قدرتی مافوق تصور می‌دهند؛ بلکه او را غالب و مسلط بر ملکوت و آسمان‌ها می‌دانند؛ پس آن‌هایی که در چنین اعتقادی هستند نادانسته شیطان را مدح کرده و او را قادری عظیم بر ملکوت خداوند قلمداد می‌کنند و این شرک و کفری عظیم است که ناخواسته به‌واسطۀ دشمنی با خلفای الهی در آن داخل شده‌اند. این اعتقاد و کلام مذموم و زشتی است که مخالفت آن با قرآن برای ما مشخص شد. سید احمدالحسن (ع) در این خصوص می‌فرمایند: «آیا عقل قبول می‌کند که شیطان از تنزیل قرآن و قرائت آن عاجز باشد، اما بر نمایان‌شدن به‌صورت محمد (ص) قادر باشد، در حالی ‌که محمد (ص) کلمۀ تام خدا و قرآن ناطق است؟ به خدا سوگند، این گفتاری ظالمانه است.» کتاب عقاید اسلام عرضه بر روایات در روایات زیادی وارد شده است که شیطان قادر نیست به‌صورت معصوم و امام یا مؤمنی ظاهر شود. رسول‌الله (ص) فرمود: «هرکس مرا در خواب ببیند، گویا خودم را در بیداری دیده است و شیطان شبیه و مثل من نمی‌شود.» بحارالانوار، ج58، ص235 امام رضا (ع) در تأیید شخصی که پیامبر اکرم (ص) را در رؤیا دیده بود، نقل می‌کنند که پیامبر (ص) فرمودند: «هرکس مرا در خوابش ببیند، خود مرا دیده؛ چراکه شیطان به‌صورت من و اوصیای من درنمی‌آید و رؤياى صادقه جزئی از هفتاد جزء نبوت است.» من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۵۸۴ در حدیثی از امام حسن عسکری(ع) بعد از آنکه فضل بن حارث ایشان را در خواب دیده بود امام مسائلی را به او فرموده بود. امام حسن عسکری(ع) فرمود: «به‌درستی که کلام ما در خواب مثل کلام ما در بیداری است.» سفینة البحار، ج 10، ص 199 رسول‌الله(ص): «هرکس مرا در خواب ببیند پس حقیقتاً که خود مرا دیده است و من دیده می‌شوم به هر شکلی.» بحارالانوار ج۵۸ ص۲۳۵ سلیم بن قیس گوید به محمد گفتم: چه کسی دربارۀ اين پنج نفر که گفتند با امیرالمؤمنین حديث کرده، گفته که رسول‌الله را هر شب در خواب می‌بیند و با او سخن می‌گوید همان‌طور که در بيداری و در زمان حياتش سخن می‌گفت و به‌راستی که رسول‌الله فرموده هرکس مرا در خواب ببيند، به‌راستی که مرا ديده و شيطان در خواب ‌و بیداری نه به‌صورت من و نه به‌صورت هیچ‌یک از اوصيايم تا روز قيامت درنمی‌آید. سليم گويد: به محمد گفتم چه‌کسی تو را اين حديث با خبر کرده گفت: امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب. گفتم: من نيز آنچه تو از ايشان شنيدی را شنيدم. کتاب سليم بن قيس، تحقيق محمدباقر الأنصاري، ص350 و 351 امام صادق(ع) فرمودند: «مرا از حمزه با خبر کن آيا وانمود می‌کند که پدرم به‌سوی او آمده؟» عرض کردم: بلی. فرمود: «به خدا سوگند دروغ گفته و هرچه به‌سوی او آمده چيزی جز متکَوِن نيست. به‌راستی که ابليس(لع)، شيطانی مسلّط ساخته که به او متکون گفته می‌شود که در هر صورتی که بخواهد به‌سوی مردم می‌آید، خواه در چهرۀ کوچک و خواه در چهرۀ بزرگ؛ و به خدا قسم که نمی‌تواند با چهرۀ پدرم متجلّی شود.» بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج۲۵، ص‌۲۸۱ علي بن عقبه از پدر خود نقل كرد كه گفت من خدمت حضرت صادق (ع) رسيدم، سلام كردم و نشستم. به من فرمود: «در همين جا كه نشسته‌اى ابو‌الخطاب با هفتاد نفر نشسته بود كه هركدام به‌واسطۀ پيروى از ابوالخطاب به مصيبت و گرفتارى مخصوصى دچار خواهد شد. بر آن‌ها ترحم نموده به ايشان گفتم نمی‌خواهيد فضائل مسلمان را توضيح دهم؟ تمام آن‌ها گفتند بله فدايت شويم. گفتم از فضائل مسلمان اين است كه بگويند فلانی قارى قرآن و كتاب خداست و داراى ورع و پرهيزكارى است و فلانی در عبادت پروردگار كوشاست. اين است فضایل يک مسلمان. شما را چه به رياست‌طلبى! مسلمانان همه در يک رديف هستند. بپرهيزيد از گرد‌آمدن و دسته‌بندى كه اين خود موجب هلاكت است. من از پدرم(ع) شنيدم مى‌فرمود شيطانى وجود دارد به‌نام "مذهب" که مى‌تواند به هر شكلى درآيد، جز به‌صورت پيامبر يا وصى پيامبر. می‌دانم آن شيطان براى رهبر شما مجسم شده؛ از او بپرهيزيد.» بحار‌الانوار، ج۲۵، ص۳۲۵ و ۳۲۶ اهل‌بیت (ع) تأکید مؤکدی بر این موضوع دارند که شیطان قادر نیست در تمثال رسول خدا در بیاید و این سخن معاندین نقض می‌شود؛ بلکه می‌بینیم اهل‌بیت‌(ع) در روایات زیادی، برای مردمی که زمان رسول خدا را درک نکرده‌اند، دستورالعمل‌های مختلفی برای دیدار با پیامبر و اهل‌بیت پاکش در خواب و مکاشفات ارائه می‌دهند. همچنین در فعل ائمه قواعد خاصی برای تشخیص پیامبر نمی‌بینیم؛ بلکه صرفاً ادعیه‌ای ذکر شده جهت عمل برای خواب‌دیدن ائمه(ع) که به‌عنوان مثال چند نمونه را ذکر می‌کنیم. پیامبر(ص) فرمودند: «هرکس سورۀ مزمل را بخواند پیامبر را در خواب می‌بیند و هرچه بخواهد می‌تواند از او بپرسد.» مهج الدعوات ومنهج العبادات، ص 8. امام صادق (ع) فرمودند: «هرکس سورۀ قدر را بعد از نماز زوال و قبل از ظهر یازده مرتبه بخواند، نمی‌میرد تا اینکه پیامبر را در خواب ببیند.» فضائل القرآن الكريم و خواص سوره وآياته، للصالحي النجف آبادي، ص48. سید جلیل ابن‌باقی در اختیار المصباح از حضرت صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: «هرکس بعد از هر نماز واجبی این دعا را بخواند، همانا که امام (م ح م د) بن الحسن را در بیداری یا خواب مشاهده خواهد کرد... .» شیخ مفید در کتاب «اختصاص» از امام کاظم (ع) روایت کرده است که: «هرکس درخواستی از خداوند تبارک‌وتعالی دارد و می‌خواهد ما را ببیند و مرتبۀ خود را بداند، پس اول شب غسل کند و با ما مناجات نماید و بدین‌گونه که خدا را به حق ما قسم دهد و به‌وسیلۀ ما به او متوسل شود تا خداوند او را به مشاهدۀ ما موفق گرداند و مقامش را در نزد ما به او نشان دهد.» سپس فرمودند: «به‌درستی که ما را خواهد دید و خداوند او را به‌خاطر ما می‌آمرزد و مقام و محلش بر او پوشیده نمی‌ماند.» جهت مطالعۀ روایات بیشتر می‌توانید به کتاب «سخن نهایی دربارۀ حجیت رؤیای خردمندان، جلد 1و2» مراجعه کنید. (ترجمۀ این کتاب به‌زودی در سایت رسمی فارسی منتشر خواهد شد). مروری بر نوشته‌های مخالفان، قسمت ششم حکم مخالفان و دشمنان دعوت یمانی؛ نقد ادعاهای علی شریفی به قلم: محمد شاکری علی شریفی از مخالفان و البته از معاندان دعوت یمانی است که با عزمی راسخ تصمیم گرفته نادانی خویش را به رخ شیعیان و دوستداران اهل‌بیت‌(ع) بکشد. او در چند برنامه زندۀ تصویری سعی کرده است با بیان برخی اشتراکات دعوت یمانی با فرقه‌های دروغینی همچون بهاییت، به مخاطبین خود القا کند که دعوت یمانی نیز همچون فرقه‌های باطل دیگر در مسیر انحرافشان مشترک هستند. او با خنده‌های کریه و ادعاها و سخنان جاهلانه‌اش در صدد سخره‌گرفتن دعوت یمانی بوده است؛ غافل از اینکه انسان دانا و باشعور با شنیدن سخنان او به حالش تأسف خورده و عاقبت این‌گونه افراد را که حتی لایق پاسخ و مباحثه نیستند به دست قضا و قدر زمان می‌سپارد؛ اما به‌جهت اینکه برای برخی از محققین دعوت یمانی جای شک و شبهه باقی نمانَد، به قسمتی از ادعاهای او دربارۀ حکم مخالفان و معاندان دعوت یمانی می‌پردازیم. او در قسمتی از کلماتش به حکم غسل توبه برای کسانی که به دعوت یمانی ایمان می‌آورند اشاره کرده است. وی با نیشخند به این حکم، می‌گوید: «کسی که به احمد ایمان می‌آورد باید یکی از اعمال واجبی که انجام دهد غسل توبه است. چرا، چون قبلش نجس بوده.» او با اشاره به پاسخ پرسش 563، جلد ششم کتاب پاسخ‌های روشنگرانه مدعی شده است سید احمد‌الحسن معتقد به نجاست مخالفان دعوت یمانی و بلکه بالاتر، معتقد به نجاست همۀ غیر‌مؤمنین شده است، ولو خبری از دعوت نشنیده باشند که بخواهند مخالف باشند. در پرسش مذکور، یکی از مؤمنین از سید احمد‌الحسن می‌پرسد که بعد از ایمان به دعوت بدون اطلاع از وجوب غسل توبه چند روزی را بدون غسل توبه نماز خوانده است و خواستار آگاهی از حکم نمازش شده است. سید احمد‌الحسن در پاسخ می‌گوید: «نماز و عبادات شما قبل از غسل توبه بدون اشکال است و تکرار آن نیز بر شما واجب نیست.» مشکلی که دعوت یمانی در مواجهه با این‌گونه اشخاص دارد این است که این افراد به‌دلیل نداشتن حداقلیِ سواد دینی، اصلاً نه متوجه می‌شوند که چه می‌گویند و نه متوجه پاسخ‌ها می‌شوند. علی شریفی همان است که رفیقش حسینی قزوینی درباره‌اش گفته است: «به احمد‌الحسنی‌ها میگم این آقای شریفی نه حوزه خوانده نه دانشگاه رفته، سیکل هم نمی‌دانم دارد یا ندارد فقط بحث‌های ما را در رسانه‌ها دیده. این شریفی نمایندۀ من است و اگر او را شکست دادید منِ قزوینی را شکست داده‌اید.» خودِ آقای قزوینی و اشکالاتِ ضعیفش قبلاً توسط انصار امام مهدی (ع) که امروزه در بند زندان هستند پاسخ جامع داده‌ شد و برایش روشن شد که نه‌تنها قادر به مقابله با دعوت یمانی نیست، بلکه اساساً شبهات سستی را مطرح می‌کند که یقۀ اعتقادات مسلَّم شیعه را می‌گیرد؛ در نتیجه صلاح را برآن دید که افراد درس‌نخوانده و سیکل‌نداشتۀ خود را به میدان بفرستد که اصلاً قابلیت مباحثه ندارند و صرفاً با سخنان و حرکات سخیف تبر به اعتقادات مسلَّم اسلام و شیعه می‌زنند. از همین رو اگر این شخص حداقل چند کلاس از حوزه را خوانده بود می‌دانست که غسل توبه از احکام مسلَّم اسلام است و کسی در استحباب این غسل بعد از فسق و کفر شکی ندارد؛ اگرچه در وجوب غسل توبه برای تازه‌مسلمان اختلاف است. (رک: شهید ثانی، مسالک الافهام، ج1 ص107). صاحب کتاب جواهر‌الکلام بر اساس روایات و ادعای اجماع علما معتقد است خلافی در استحباب غسل توبه بعد از کفر ـ‌چه کفر اصلی و چه کفر ارتدادی‌ـ نیست. وی به روایاتی نیز استناد می‌کند و می‌گوید که پیامبر (ص) قیس بن عاصم و تمامة بن آفال را وقتی مسلمان شدند دستور به غسل داد؛ همچنین وی به حدیث قدسی اشاره کرد که آمده است: «ای محمد، هرکس کافر بوده است و بخواهد توبه کند و ایمان بیاورد باید لباس و بدنش را برای من پاک کند.» و گفته که این بنا بر این است که مراد از تطهیرِ بدن تطهیر معنوی باشد. (محمد حسن نجفی، جواهر‌الکلام، ج5 ص 52). با اینکه سید احمد‌الحسن در پاسخ سؤال فوق‌الذکر، نماز و عبادات شخص را صحیح دانسته و نگفته است که علت غسل توبه، نجاست است، اما این شخصِ فریب‌کار با صراحت و نادانی، علت این حکم را نجاست غیر‌مؤمن معرفی کرده است. این در حالی است که سید احمد‌الحسن در احکام نجاستِ کافر، به‌صراحت گفته است که مردم به‌خودیِ‌خود نجس نیستند. در کتاب احکام نورانی اسلام آمده است: «قاعدۀ کافر از نظر نجس‌بودن به شرح زیر است: هرکس وجود خداوند را انکار کند (نه اینکه موضعِ نمی‌دانم یا لاادری‌گری اتخاذ کرده باشد) نجس است. فرد ناصبی که دشمن یکی از امامان یا مهدیین یا شیعیانشان ـ‌از‌آن‌رو که شیعۀ آن‌ها هستندـ باشد همین حکم را دارد. سایر مردم به‌خودیِ‌خود نجس نیستند.» نداشتن مدرک سیکل، و حوزه و دانشگاه‌نخواندن علی شریفی همیشه کار دستش می‌دهد! در همین متنِ فوق، او نه‌تنها قادر به مراجعه به کتب اصلی نیست ـ‌چون به زبان عربی نوشته شده است‌ـ بلکه حتی از روی متن فارسی و ترجمه نیز نمی‌تواند درست بخواند و بفهمد! در این متن به‌صراحت آمده است که اولاً نجاستِ کافر شامل حال مطلق مخالفین نمی‌شود؛ بلکه برای نجاست و اطلاقِ حکمِ کافر لازم است شخص از دشمنانِ ائمه یا مهدیین باشد؛ ثانیاً، دشمنانِ شیعیان و پیروان و مؤمنین به ائمه و مهدیین نیز در حکم کافر هستند، به‌شرط اینکه دشمنیِ دشمن از جهت دین‌داری و اعتقاد ایشان به ائمه و مهدیین باشد، نه مطلق هر عداوتی. لذا معنا ندارد کسی به سید احمد‌الحسن به‌عنوان اول‌المهدیین ایمان داشته باشد، اما با پیروان و شیعیانِ او دشمنی داشته باشد از آن جهت که پیرو و مؤمن به سید احمد‌الحسن است. آقای شریفی حتی این را هم نمی‌فهمد و با اینکه متن فارسی جلوی اوست اما می‌گوید این متن به این معناست که حتی اگر سید احمد‌الحسن را قبول داشته باشی، اما انصار و اتباع او را قبول نداشته باشی، پس ناصبی و کافر هستی. او صوتی از شیخ عباس فتحیه از انصار امام مهدی (ع) را ـ‌که در بند زندان است‌ـ پخش می‌کند که با صراحت می‌گوید: «هرکس با ائمه یا مهدیین (ع) عداوت و دشمنی کند ناصبی است.» اما پس از پخش این صوت مستقیماً به شیخ عباس فتحیه اتهام می‌زند که او گفته است: «کسانی که احمد را قبول ندارند همه‌شان ناصبی هستند.» گویی علی شریفی نه‌تنها قدرت خواندن از روی متن را ندارد، بلکه حتی قدرت فهم و شنیدن از روی صوت را هم ندارد و با اینکه شیخ فتحیه با صراحت اعلام کرده است که فقط دشمنان ائمه و مهدیین ناصبی هستند، اما او می‌گوید که گفته همۀ غیرمؤمنین ناصبی هستند! آقای خمینی نوشته است که قدر قطعی و یقینی از اجماع این است که نواصب و خوارج، کافر هستند (کسانی که با ائمه (ع) یا یکی از ایشان نصبِ عداوت می‌کنند به‌عنوان دینشان) و طبق روایتی، حتی حمام‌کردن در حمامی که این جماعت در آن شست‌وشو می‌کنند نهی شده است. او ادامه داده است که دیگر دشمنان ائمه (ع) اگر برای اغراض دنیوی دشمنی و خروج کنند، در این صورت اگرچه خبیث‌تر از سگ‌ها و خوک‌ها هستند و از حیث عذاب بدتر از کفار هستند، اما محکوم به نجاست نیستند. (رک: کتاب الطهاره، ج3، ص457) چه تفاوتی هست بین این حکم آقای خمینی و حکمی که سید احمد‌الحسن داده است؟ کسی که با حجت‌های خدا دشمنی کند ناصبی و نجس است ـ‌چه پیامبران و چه ائمه و چه مهدیین‌ـ و نیز با شیعیان و پیروان ایشان دشمنی کند از آن جهت که آن‌ها چنین ادعایی دارند و افرادی به دعوتشان پیوسته‌اند. آیا حکم فقهای شیعه تاکنون همین نبوده است که امروزه باید به این حکمِ شرعی سید احمد‌الحسن خرده گرفته شود؟ علی شریفی اگر قادر به خواندن کتب سطح عالی حوزه نیست، حداقل می‌توانست رسالۀ مراجع را باز کند و در احکام کافر تأمل کند! در مسئله 110 رساله‌ها آمده است: «اگر مسلمانی به یکی از دوازده امام دشنام دهد یا با آنان دشمنی داشته باشد نجس است.» آیا رواست که وهابی‌ها به چنین احکامی خرده بگیرند یا نه؟ و بالاتر از آن آیا غیر مسلمانان حق دارند به این احکام خرده بگیرند یا نه؟ اگر حق دارند، که علی شریفی باید دهانش را ببندد و اگر حق ندارند، پس باز باید دهانش را ببندد. در قسمت بعد اشکال او دربارۀ محترم‌بودن یا نبودنِ اموال ناصبی را بررسی می‌کنیم... احکام تطبیقی نماز و روزه در قطب، قسمت هفتم نویسنده: علی تهرانی در قسمت قبل، نظرات دو تَن از مراجع تقلید شیعه، دربارU نماز و روزه در قطب را بیان کردیم. نظر آقای سید صادق شیرازی و سید محمدصادق روحانی. امیدواریم در این قسمت نیز با ما همراه باشید. به‌طور قطع و یقین اگر فهرست ارائۀ نظرات مراجع تقلید شیعه ادامه پیدا کند، نظرات جدید دیگری نیز خواهیم دید؛ اما آنچه عرضه داشتیم متناسب با حال و هوای این سلسله مقالات است که مبنی بر اختصار و خلاصه‌گویی است. چه ‌بسا اولین پرسشی که اکنون به ذهن خطور می‌کند، این باشد که ما قطعاً علت و سبب تعدّد نظرات علمای اهل سنت را می‌دانیم که دنباله‌رو و پیرو اعتقاد معروفشان شدند و افرادی که خداوند آن‌ها را پیش انداخته است، عقب انداختند. این اعتقاد، آن‌ها را به تشریع بر اساس ظنیات و اوهام و خواست‌ها رساند؛ در نتیجه دربارۀ یک مسئله، آرا و نظرات، متعدد و گمان‌ها در هم آمیخته شد؛ و این علاوه بر خودِ دین با تمام احکام و عقایدش است. اما علت وجود همین اشکال هنگام عرضۀ فتاوای فقهایی که ظاهراً به تشیع نسبت داده می‌شوند چیست؟! و پاسخ: نتیجه‌ای که هر منصفی به آن می‌رسد این است که آن‌ها نیز روش برگرفتن از منبع زلال را رها کردند و بر حد و حدودی که ائمۀ هدایت (ع) برای شیعیانشان ترسیم فرموده‌اند، باقی نماندند؛ پس قواعد ظنی را بنیان نهادند؛ قواعدی که آن‌ها را نیز تا تشریع بر اساس آرا، نظرات، ظنیات و اوهام پیش برد و در نتیجه هر دو گروه تا به این حدِّ بزرگی که مشاهده کردیم، شبیه یکدیگر شدند. و همان ‌طور که آیۀ شریفۀ زیر را هنگام بررسی فتاوای علمای اهل‌سنت در مسئلۀ مورد تحقیقمان بیان داشتم، منصفانه دیدم که در این تحقیق علمی اکنون نیز آن را تکرار کنم؛ چراکه همان علت و سبب موجود است. قرآن کریم می‌فرماید: (أفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً) (آيا در قرآن نمی‌انديشند؟ اگر از سوی غیر خدا می‌بود قطعاً در آن اختلافی بسيار می‌يافتند). (نساء، 82) اگر محل استناد این علما در آرا و نظراتی که بیان داشته‌اند، خداوند و خلفای بزرگوارش بودند، قطعاً گفته‌هایشان دربارۀ یک مسئله متفاوت نمی‌شد و رو در روی یکدیگر قرار نمی‌گرفتند؛ این یک نکته. ائمه (ع) بیان فرموده‌اند خداوند در هر واقعه‌ای یک حکم دارد و کسی که در آن حکم خطا کند، قطعاً به حکم شیطان و اهل جاهلیت حکم کرده است؛ و از آنجا که این احکام متعدد و متفاوت هستند، پس مستند به دین حق خداوند و اساس استوار آن که جز به حق و صدق و یقین نمی‌رساند، نیستند. فهرست آرا و نظراتی که از سوی فقها عرضه شده به قرار زیر است: حالت ناپدید‌شدن شب یا روز، در مناطق قطبی: اول، دربارۀ نماز، که شامل نظریاتی است: 1. نماز با توجه به نزدیک‌ترین شهرهایی خوانده می‌شود که در آن‌ها شب و روز طی بیست‌وچهار ساعت وجود دارد، و بر مکلف واجب نیست برای نمازخواندن به‌صورت طبیعی به شهر دیگری نقل‌مکان کند و واجب نیست در وقت دیگری قضا نماید. آقای سیستانی و حائری بر این نظر فتوا داده‌اند. 2. نماز با در‌نظر‌گرفتن نزدیک‌ترین مناطق خوانده می‌شود ـ‌‌مثل رأی اول‌‌ـ با عدم جواز اقامت در این مناطق؛ ولی قضا در وقتی دیگر بر او واجب نیست. شیخ بشیر نجفی چنین فتوا داده است. 3. علاوه بر فتوای پیشین، قضا هم در وقتی دیگر اضافه می‌شود؛ به‌علاوه به‌جا‌آوردن نماز با مقایسۀ آن منطقه با نزدیک‌ترین منطقه‌ای که در آن شب و روز طی یک روز وجود دارد انجام می‌شود. شیخ وحید خراسانی چنین فتوا داده است. 4. مقایسه با نزدیک‌ترین مناطق صورت نمی‌گیرد و فقط با مناطق معتدل مثل مکه یا کربلا انجام می‌شود؛ به‌علاوه نقل‌مکان به شهری دیگر یا قضا بر مکلف واجب نیست. سید صادق شیرازی و شیخ مکارم شیرازی بر این نظر فتوا داده‌اند. 5. تفصیل آن به شرح زیر است: در حالت نبودن روز: چیزی از اوقات نماز محقق نمی‌شود و نزدیک‌ترین شهرها به آن منطقه هم در نظر گرفته نمی‌شود و تنها اوقات نمازهای پنج‌گانۀ روزانه در بیست‌وچهار ساعت با توجه به آنچه متناسب با موقعیت خورشید در افق است، توزیع می‌شود؛ که چگونگی این کار هم با تأمّل دانسته می‌شود. در حالت نبودن شب: قرار‌گرفتن خورشید در بالاترین موقعیت، وقت نماز ظهر است؛ اما سایر نمازها را با نیت مردد بین انجام فریضۀ آن روز یا قضای روز گذشته به‌جا می‌آورد. سید محمد سعید حکیم به این صورت فتوا داده است. 6. اگر بتواند به‌جایی دیگر هجرت کند که چنین می‌کند؛ وگرنه مکلف می‌تواند به وُسع خود یکی از این اختیارات را برگزیند: نمازهای پنج‌گانه را با توزیع‌کردن بر بیست‌وچهار ساعت به‌جا آورد، یا وضعیت خود را با شهرهای معتدل بسنجد، یا وضعیت خود را با نزدیک‌ترین شهرهای معتدل به خود بسنجد و نه به‌طور مطلق هر شهر معتدلی، یا وضعیت خود را با شهری که پیش‌تر در آن سکونت داشته است بسنجد و نه هیچ شهر دیگری. آقای روحانی بر این اساس فتوا داده است. دوم، روزه، که شامل نظراتی است: 1. نقل‌مکان به شهری دیگر بر وی واجب است و با عدم توانایی، روزه از او ساقط می‌شود. آقای سیستانی چنین فتوا داده است. 2. اگر بتواند هجرت کند از آن منطقه مهاجرت ‌کند؛ وگرنه بعداً قضای روزه بر وی واجب می‌شود. شیخ وحید خراسانی چنین فتوا داده است. 3. روزه با در‌نظر‌گرفتن نزدیک‌ترین مناطق با عدم جواز اقامت در این مناطق گرفته می‌شود و بر او قضا واجب نیست. شیخ بشیر نجفی به این نظر فتوا داده است. 4. روزه فقط با سنجیدن آن منطقه با نزدیک‌ترین مناطق نسبت به آن به‌جا آورده می‌شود. آقای کاظم حائری چنین فتوا داده است. 5. روزه در آن مناطق با توجه مناطق معتدل است. شیخ مکارم شیرازی طبق این نظر فتوا داده است. 6. مشروعیت روزه به‌عنوان ادای فریضه اشکال پیدا می‌کند و قضا در فصول دیگری از سال که در آن‌ها شب از روز متمایز است، معین می‌شود. سید محمد سعید حکیم چنین فتوا داده است. 7. اگر امکان داشته باشد مهاجرت از این شهرها بر او واجب است؛ وگرنه برای روزۀ خود وقتی در نظر می‌گیرد؛ و در‌نظر‌گرفتن به‌صورت زیر خواهد بود: یا با در‌نظر‌گرفتن نزدیک‌ترین شهرهای معتدل به اوست، یا تنها با در‌نظر‌گرفتن شهرهای معتدل است، یا با در‌نظر‌گرفتن وطن سابق خودش است. سید محمدصادق روحانی چنین فتوا داده است. حالت کوتاه‌بودن شب یا روز در مناطق قطبی: اول: نماز که شامل نظراتی است: 1. طبق اوقات خاص نسبت به آن منطقه است بدون هیچ تفصیل دیگری، به‌خصوص نماز ظهر‌. اگر نتواند به‌دلیل طول روز به‌صورت ادا به‌جا آورد فقط به قضا بسنده می‌کند. آقای سیستانی چنین فتوا داده است. 2. طبق شهر مکۀ مکرمه یا دیگر مناطق معتدل است. سید صادق شیرازی چنین فتوا داده است. 3. طبق نزدیک‌ترین شهر است؛ مثلاً اگر افق یا فجر ناپدید شود برای شناخت وقت، در‌نظر‌گرفتن نزدیک‌ترین شهری که در آن، افق یا فجر وجود دارد معتبر می‌شود. سید کاظم حائری چنین فتوا داده است. 4. نظر سید سعید حکیم ناظر بر این مطلب است که اوقات نماز در آن مناطق برای حالت ذکر‌شده، مطابق با تفاصیل خاصی است و جزئیاتش در آنچه گذشت ‌ـ‌‌جایی که فتوای وی نقل شد‌‌ـ بیان گردید. 5. اگر توانست هجرت کند که چنین می‌کند؛ وگرنه اوقات نماز بر اساس چندین اختیار در نظر گرفته خواهد شد؛ که در فتوای آقای روحانی تقدیم شد. دوم: روزه، که این نیز شامل نظراتی است: 1. نقل‌مکان به شهری که در آن امکان روزه‌گرفتن فراهم باشد، بر وی واجب است ـ‌‌یا در ماه رمضان یا پس‌ از آن‌ـ و اگر نمی‌توانست چنین کند، فدیۀ بدل از روزه بر او واجب می‌شود. آقای سیستانی چنین فتوا داده است. 2. طبق شهر مکۀ مکرمه یا دیگر مناطق معتدل روزه می‌گیرد. سید صادق شیرازی چنین فتوا داده است. 3. اگر خورشید طلوع و غروب داشته باشد ولی فجر در کار نباشد، طبق نزدیک‌ترین شهر به خودش که در آن فجر وجود دارد روزه می‌گیرد. سید کاظم حائری چنین فتوا داده است. 4. تفصیل آن به قرار زیر است: اگر پس از پنهان‌شدن خورشید سفیدی وجود داشته باشد، روزه از آن سفیدی آغاز و تا پنهان‌شدن خورشید ادامه خواهد داشت؛ و اگر این‌گونه نباشد در مشروعیت روزه اشکال به وجود می‌آید! سید سعید حکیم چنین فتوا داده است. 5. اگر بتواند هجرت کند که چنین می‌کند؛ وگرنه سید روحانی در برابرش چندین اختیار قرار می‌دهد که هرکدام را که می‌خواهد برمی‌گزیند؛ و شرح آن تقدیم شد. به‌علاوه پس از پرداختن به آرا و نظرات علما دانستیم که برخی از آن‌ها ـ‌چه شیعه و چه سنی‌‌ـ تفاوتی بین حکم نماز و روزه در این مناطق قائل نشده‌اند؛ و همین ‌طور برای حالت کوتاه‌بودن روز یا شب و حالت همیشگی‌بودن یکی از آن دو نیز فرقی نگذاشته‌اند. حال اگر بخواهیم تعداد نظرات مطرح‌شده در مسئلۀ موردبحث را بفهمیم، فقط علمای شیعه نزدیک به 23 نظر دارند، که ما فقط هشت نظر از آن‌ها را مطرح کردیم‌؛ و اگر آرای برخی از علمای اهل‌سنت را نیز در این سلسله‌مقالات اضافه کنیم، در مجموع نزدیک به 30 رأی خواهد شد که صاحب هرکدام از آن‌ها چنین نشان می‌‌دهد که این حکم، حکم شرعی همین مسئله است! تأکید می‌کنم ما اگر بخواهیم تمام آرا و پیشنهاد‌هایی را که علمای شیعه و سنی ارائه کرده‌اند شرح دهیم، ثمرۀ این کار به آن حد از فتاوی خواهد رسید که شایستگی آن را خواهد داشت تا به‌عنوان یک رکورد در مجموعۀ «گینس» ثبت شود! بر هر عاقلی است که پس از بیان این مطلب، وضعیت امتی را که وضعیت علمایش تنها در یک مسئلۀ شرعی چنین است بشناسد. [برگرفته از مطالب و نگاشته‌های دکتر علاء السالم در کتاب رساله‎های تطبیقی/ احکام نماز و روزه در قطب] شناخت خداوند فقط با شناخت حجت خدا، قسمت دوم علم الهی نویسنده: میعاد مسعودی در مقالۀ پیش دانستیم که: ١. هدف خلقت انسان معرفت یا شناخت خداوند است؛ ٢. به‌علت غفلت اکثر انسان‌ها و عدم دسترسی به وحی و ملکوت، تنها راه شناخت خداوند، شناخت حجت او در زمین و بهره‌بردن از علم اوست؛ ٣. برای شناخت حجت خدا در زمین، وصیت یا نص الهی اولین و اصلی‌ترین ملاک است و به همۀ حجت‌های خدا وصیت شده است؛ در این مقاله قصد داریم به دومین ملاک شناخت حجت خدا یعنی علم که به‌دنبال وصیت می‌آید بپردازیم در قرآن کریم می‌خوانیم: (وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً...) (و آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان فرمود: من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت...). (١) (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ) (و همۀ اسما را به آدم یاد داد، سپس آن‌ها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت اگر راست می‌گویید ب(٢)ه من از نام‌های ایشان خبر دهید). آیات بالا اشاره به این دارند که خداوند پس از وصیت بر آدم (ع) به‌عنوان اولین حجت و خلیفه‌اش در زمین به او علم آموخت؛ علمی که تمام فرشتگان از آن عاجز بودند و برای معرفت بیشتر به خداوند و ارتقا، به آن علم محتاج بودند... حارث بن مغیره گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: صاحب این امر با چه اموری شناخته می‌شود؟ فرمودند: «با آرامش و وقار و علم و وصیت.» (٣) از امام رضا(ع) پرسیدند: ای فرزند رسول خدا، امامت با چه‌چیز ثابت می‌شود؟ فرمودند: «با نص و دلیل.» پرسید: دلیل امامت چیست؟ فرمودند: «علم و استجابت دعای او.» (۴) سید احمدالحسن در کتاب زیبای عقاید اسلام می‌فرماید: «خلیفۀ خدا همان عالمی است که می‌تواند از غیر خودش بی‌نیاز باشد و هیچ‌یک از مردم از او و علمش بی‌نیاز نیست؛ چون خداوند هرچه در دین حادث شود و هرچه را اهل زمانش در امور دین نیاز دارند به او وحی می‌کند. منظور از علمی که باید همراه خلیفۀ خدا باشد در اینجا همان علم دین است که خلیفۀ خدا مکلف به تبلیغ آن برای مردم است؛ بنابراین خلیفۀ خدا باید به پروردگار متصل باشد و خداوند آنچه را او در تبلیغ رسالتش و رساندن دین حق مورد رضای خدا و احکام جديد الهی و فصل‌الخطاب و رفع اختلافات مردم نیاز دارد به او بیاموزد. همین امر (علم به امور جدید و فصل‌الخطاب و رفع اختلافات علمی مردم) می‌تواند برای شخص طالب حق، دلیلی بر معرفت خلیفۀ خدا باشد که دلیل نص و وصیت را تأیید کند... .» (۵) سید احمدالحسن در توضیح و تبیین بیشترِ نوع علمی که همراه حجت خداست می‌فرماید: علمی که باید خلیفۀ خداوند در زمین دارا باشد، شناخت چیزهایی است که نجات مردم در آخرت وابسته به آن است و آن "علم به عقاید و تشریع" است؛ در نتیجه باید به او وحی شود تا سخن نهایی نزد او باشد و اعتقاد حق و شریعت حق و امور جدیدی را که در تشریع به وجود می‌آید، بیان کند. علم چیزی نیست که بوده است، بلکه چیزی است که می‌شود؛ به‌عنوان مثال، شناخت خلیفۀ خداوند با استفاده از کتاب خلیفۀ پیشین یا حفظ‌بودن آن کتاب یا حفظ‌بودن تشریع پیشین، این‌ها علوم مهمی نیستند که لازم باشد خلیفۀ خداوند در زمین آن‌ها را دارا باشد؛ چراکه این‌گونه امور نزد مردم هست و هر انسان دیگری امکان به‌دست‌آوردن آن را دارد و داشتن آن، فضیلتی برای خلیفۀ خداوند نیست؛ بلکه فضیلت و برتری این است که چیزی را بداند که مردم نمی‌دانند و این موضوع فقط با وحی در لحظات شبانه‌روز امکان‌پذیر است. همۀ مردم به این علم نیازمند هستند تا رهایی یابند؛ در حالی که او به هیچ‌یک از مردم زمانش نیازمند نیست؛ دقیقاً مانند وضعیت آدم و فرشتگان. فرشتگان نسبت به علم آدم، جاهل و به علم او (دربارۀ نام‌های آنان) نیازمند بودند؛ به همین دلیل است که او بر آنان برتری دارد و یادگیری و اطاعت از او بر آنان واجب است... .» (۶) سؤال مهمی که پاسخ آن معماهای بسیاری را حل خواهد کرد اینکه: آیا علمی که در روح حجت خداست و در حقیقتِ او به ودیعه گذاشته شده، در زمین و در همه‌حال در دسترس اوست؟ سید احمدالحسن می‌فرماید: «همیشه باید به این نکته توجه کنیم که ما دربارۀ خلیفۀ خداوند در این عالم جسمانی سخن می‌گوییم و از روح ایشان و آنچه در آن به ودیعه گذاشته شده، سخن نمی‌گوییم. ایشان در این عالم، مانند بقیۀ مردم، مسائل زیادی را نمی‌داند، و فقط مطلبی را می‌داند که کسب کرده است، یا آنچه خداوند خواسته است تا او از طریق وحی بداند؛ آن هم بر اساس حکمت خداوند حکیم مطلق، نه بر اساس کج‌فهمی‌ها و درخواست‌های مردم. این امکان وجود دارد که خداوند به خلیفه‌اش موضوعی را بشناساند که او ناچار از دانستن آن است و بر این اساس از برخی آموزه‌هایی که در صفحۀ وجود او به امانت نهاده شده است، پرده بردارد. آموزه‌هایی که این بدن و این عالم و کثرت آن، آن‌ها را از او محجوب نموده است. نتیجه اینکه علم حجت، آن‌گونه که بیان نمودم، وحیی همیشگی است که از سوی خداوند به حجت اوست؛ دربارۀ همۀ چیزهایی که انسانیت برای رهایی و شناخت حق و شناخت آنچه خداوند از انسان‌ها می‌خواهد، به آن نیازمند است. علمی که دانستن آن برای حجت خدا لازم است، به‌هیچ‌وجه آگاهی از زبان‌های کتاب‌های آسمانی یا زبان‌های دیگر یا حفظ جملات کتاب‌های آسمانی نیست؛ بلکه او باید همۀ معانی که در همۀ کتب آسمانی وارد شده است و حقایقی را که به آن اشاره شده است، با خود داشته باشد؛ بدون اینکه نیازمند خواندن آن یا آماده‌کردن آن نزد خودش باشد. همۀ کتب آسمانی در صفحۀ وجودی معصوم، به‌عنوان حقایق و معانی در مرتبۀ حقیقت و معنا، به امانت نهاده شده است. هر حجتی کتاب خود و شناخت مخصوص به خود و مردم زمانش را و آنچه آن مردم به آن نیازمندند را داراست. اصلاً علمی که بر حجت واجب است، آگاهی از علوم مادی نیست؛ حتی علوم ضروری برای زندگی مردم، مانند پزشکی؛ درخواست پزشک، توسط حسن و حسین (علیهماالسلام) برای درمان امیرالمؤمنین(ع) برای طالب حق کافی است.» (٧) در ادامه به سومین راه شناخت حجت خدا، یعنی دعوت به حاکمیت خدا خواهیم پرداخت. با ما همراه باشید... منابع: ١. بقره، ٣٠. ٢. بقره، ٣١. ٣. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد (ع)، ج‏١، ص ۴٨٩؛ بحارالانوار، ج ٢۵ ص ١٣٨. ۴. عیون اخبار الرضا، ج ٢، ص ٢١۶. ۵. کتاب عقاید اسلام، نوشتۀ سید احمدالحسن، ص ١٢٩ و ١٣٠. ۶. کتاب عقاید اسلام، نوشتۀ سید احمدالحسن، ص ٢۴٨. ٧. کتاب عقاید اسلام، نوشتۀ سید احمدالحسن، ص ٢۴٩ و ٢۵٠.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 135
مشاهده فایل پی دی اف