نشریه زمان ظهور 133

ظهور ایثار حقیقی در دشت کربلا قسمت دوم در قسمت قبل به بررسی هدف حسین بن علی (ع) و قیام ایشان از دیدگاه مادی‌گرایان پرداختیم که آیا او جان شریف خود و خانواده‌اش را در پی کسب منافع مادی فدا کرده است یا برای تحقق هدفی الهی و مقدس؟ و در ادامه با ژن‌های خودخواه و تأثیر آن بر رفتار انسانی آشنا شدیم؛ ژن‌هایی که به‌طور طبیعی تنها ماده را حساب می‌کنند و به چیزی جز بقا و منفعت‌طلبی خویش راضی نمی‌شوند؛ همچنین به بُعد دیگر انسان ـ‌که همان نفْس است‌ـ اشاره کردیم و دانستیم علاوه بر ژن‌ها، نفس نیز می‌تواند بر عملکرد ما تأثیرگذار باشد و در صورت غلبۀ نفس بر ژن، ما را به‌سوی هدفی ایثارگرایانه و کاملاً غیرمادی سوق دهد؛ اما اینکه آیا افرادی توانسته‌اند بر ژن‌های خودخواه غلبه و ایثار حقیقی را محقق کنند یا خیر، موضوع بحث امروز ماست. ایثار چیست؟ ایثار در لغت از کلمۀ «اثر» گرفته شده است و اثر همان مکان و جای موجودی است که خود آن، موجود نیست؛ مانند نوشتۀ کسی که می‌گوییم اثر فلانی است. کلمات «ایثار»، «تأثیر» و «تأثر» نیز با اثر هم‌خانواده هستند؛ اما در تعریف مفهومی ایثار آمده است ایثار نفع دیگری را بر نفع خود ترجیح‌دادن یا گذشتن از حق خود برای دیگران (مقدم‌داشتن دیگری بر خود) است که مترادف فارسی آن از خودگذشتگی است؛ همچنین گفته‌اند ایثار، کمال درجۀ سخاوت (بخشش) است. سخاوت عبارت است از عطا و بخشش انسان در مقام عمل، اگرچه کسی از او درخواست نکرده باشد. انسان سخاوتمند مازاد آنچه را دارد به دیگران می‌‌بخشد؛ برای مثال، شما امروز پنج قرص نان دارید و نیاز روزانۀ شما سه قرص نان است و دو قرص آن اضافه است. حال با بخشش یک قرص نان به فردی نیازمند (که از شما تقاضای مساعدت داشته است یا صرفاً با او مواجه شده‌اید) شما سخاوتمند یا بخشنده خطاب خواهید شد؛ زیرا بُخل نورزیدید و یک قرص نان را به فقیر بخشیدید. حال فرض بگیرید تنها یک قرص نان دارید و به آن نیاز دارید و در این حین فرد مسکینی به شما بگوید آن قرص نان را نیاز دارم یا اینکه صرفاً یک فقیر گرسنه را می‌بینید که نیازمند یک قرص نان است و آن نان را به او می‌بخشید. در اینجا شاهد عمل ایثارگرایانه خواهیم بود و شما را ایثارگر خطاب خواهیم کرد. پس متوجه شدیم که ایثار، کمال درجۀ سخاوت است. ایثار حقیقی چیست؟ در حقیقت ایثار انواع و مراتبی دارید و منظور ما والاترین و شریف‌ترین نوع ایثار ـ‌یعنی همان «ایثار حقیقی»‌ـ است و نه ایثاری غیرواقعی که تحت تأثیر منافع ژنی قرار بگیرد؛ زیرا در برخی مواقع ژن‌های خودخواه، ما را امر به بخشش و حتی ایثار می‌کنند! مانند مقدم‌داشتن فرزند بر خود؛ در این مواقع حتی مادر جان خود را برای بقای فرزندش فدا می‌کند. همچنین در ایثاری که از سربازان برای دفاع از تمامیت ارضی کشور خود شاهدیم نیز نفع مادی برای ژن‌ها وجود دارد. آنچه اهمیت دارد این است که در این نوع ایثار، منفعتی برای ژن‌ها وجود دارد؛ پس برای پاسخ به سؤالِ «آیا توانایی مقابله با ژن‌های خودخواه وجود دارد؟» باید به‌دنبال ایثاری باشیم که هیچ منفعت ژنی در آن نباشد که بتوانیم بگوییم امری رخ داده که خلاف خواسته‌های ژنی است و سپس به‌ دنبال مصدر آن بگردیم. سید احمدالحسن در فصل پنجم کتاب توهم بی‌خدایی مفهوم «ایثارگری حقیقی» را چنین مطرح می‌کنند: «از کدام ایثار سخن می‌گوییم؟! حیوانات که انسان نیز از آنان محسوب می‌شود، معمولاً بر اساس منیّت و خودخواهی رفتار می‌کنند. در طبیعت کسی پیدا نمی‌شود که بدون هیچ چشمداشت و غرضی، به دیگری غذا بدهد یا مراقب احوال او باشد. حیوانات در سطح فردی به یکدیگر خوراک نمی‌خورانند و از هم مراقبت نمی‌کنند. در طبیعت، رفتارهای دگرخواهانه در قیاس با سلوک خودخواهانه اندک‌شمار است. جنس نر با این هدف برای جنس ماده غذا فراهم می‌کند و لانه می‌سازد که می‌خواهد از طریق بارور کردن تخمکی که ماده، غذای جنین را در آن قرار می‌دهد، ژن‌های خود را به نسل بعد انتقال دهد. والدین نیز به فرزندان خود غذا می‌دهند و از آن‌ها محافظت می‌کنند؛ ولی آیا این ایثار واقعی است؟! و اگر واقعی نباشد، هنگامی که ما به‌دنبال اثبات این ویژگی انسان هستیم که او موجودی است اخلاق‌مدار و اینکه او رنج ایثار را بر دوش می‌کشد، از کدام ایثار سخن می‌گوییم؟ در مقولات دینی هنگامی که مبارزه با خودخواهی در سطح جامعه و محیط زندگی مطرح می‌شود، کمابیش از ایثار سخن می‌گوییم؛ بنابراین ضروری است ایثاری را که مدنظرمان است به‌طور واضح و آشکار تبیین کنیم تا اجازه ندهیم غرض‌ورزانی که به‌دنبال نادان نگاه‌داشتن مردم هستند، تک‌قاعدۀ منحرف خود را به کرسی بنشانند؛ قاعده‌ای که آن را برای همه به کار می‌برند، چه مخاطبشان علمای دینی باشند، چه ملحدان و چه کسانی که نظر بینابینی دارند. این قاعده یا مغالطه می‌گوید: به گردوی کروی شکلی که در دست دارم نگاه کن. سپس دست دیگرش را که در آن چیز کروی‌شکلی گرفته است بلند می‌کند و به تو می‌گوید: ببین! این هم گرد است؛ بنابراین گردوست.» (توهم بی‌خدایی، صفحۀ ۲۷۹) به‌طور کلی همۀ ما می‌دانیم ایثار چیست و می‌دانیم که در برابر خودخواهی قرار می‌گیرد؛ و نیز می‌دانیم ایثار یعنی برتری‌دادن دیگری بر خود یا بر کس دیگری که از لحاظ نوعی رفتار خاص با ما قرابت دارد. اگر به پیرامون خود نگاهی بیندازیم، می‌بینیم برخی حیوانات بعضاً رفتارهای ایثارگرایانه‌ای از خود نشان می‌دهند. مثلاً می‌توانیم نمود آن را در رفتار پدران و مادران در قبال فرزندانشان، رفتار زنبورهای کارگر در برابر ملکه و دیگر کارگران و نیز کل کندو مشاهده کنیم؛ ولی آیا این، ایثارگری واقعی است یا به‌ظاهر ایثار‌کردن و در واقع خودخواهی ژنتیکی است؟! خاستگاه چنین رفتارهایی، خودخواهی ژن‌ها یا خویشاوند‌سالاری یا تمایل به حفاظت‌کردن بدن‌های حامل این نوع ژن‌هاست که این‌ها چنین رفتارهای ایثارگرایانه‌ای را از خود بروز می‌دهند. سید احمدالحسن در ادامه می‌فرمایند: «به‌طور کلی تا زمانی که فداکاری، برای ژن‌ها منفعت بیشتری به همراه داشته باشد ـ‌‌حتی با چشم‌پوشی از قرابت بین آن‌ها‌ـ خودخواهی ژن‌ها می‌تواند ویژگی ایثارگری در قبال یک موجود دیگر را تفسیر کند. می‌توان ایثار والدین به فرزندان را از نظر ژنتیکی چنین توضیح داد: ژن‌هایی که این وظیفه را برعهده دارند، از ژن‌های دیگری که اجازۀ ایثار والدین نسبت به فرزندان را نمی‌دهند یا آن‌ها را برای این کار تشویق نمی‌کنند، برتر و برای بقا تواناتر هستند. به همین شیوه می‌توان منش ایثارگرایانۀ برادر بزرگ نسبت به برادر کوچک‌تر یا فرزندان نسبت والدین را تبیین نمود. همچنین تمیز کردن برخی حیوانات توسط حیوانات دیگر، یا حتی غذا دادن خفاش‌های خون‌آشام به همسایگان خود نیز در همین چهارچوب قابل‌توضیح است؛ چراکه خفاش سودای رسیدن به منفعتی در آینده را ـ‌هرچند به‌صورت ناخودآگاه‌ـ در سر دارد. ولی نظریۀ ژن خودخواه نمی‌تواند دلیل فداکاری شخصی برای نجات یک فرد یا کودک غریب را توضیح دهد. این نظریه همچنین قادر نیست توضیح دهد که بر چه اساسی، یک فرد غذا یا آبی را که در اختیار دارد به دیگران می‌دهد و حال آنکه خودش به آن محتاج است؛ زیرا در چنین حالتی اگر شخص فداکار هلاک شود یا لااقل نتواند ژن‌های خاصش را تکثیر کند، یا این فرصت کاهش یابد، خسارت ژنتیکی که به او وارد می‌شود بیش از سودی است که از ژن‌های مشترک با فردی که به نجاتش اقدام کرده یا غذایش را به او داده یا به‌طور کلی او را نسبت به خودش ترجیح داده است، به دست می‌آورد. ایثارگری‌های غیرواقعی که ساخته‌وپرداختۀ خودخواهی ژن‌هاست، مدنظر ما نیست؛ زیرا ما به‌دنبال نوعی ایثارگری اخلاقی هستیم که اصولاً ارتباطی با مصلحت و منفعت ژن‌ها ندارد. ما نه از ایثار به نزدیکان که خاستگاه ژنتیکی دارد سخن می‌گوییم، نه از ایثارگری دوجانبه که این هم ممکن است ریشۀ ژنتیکی داشته باشد، و نه از ایثاری که به‌خاطر کسب شهرت انجام می‌شود که این هم بعضاً به دلایل ژنتیکی ارتباط داده می‌شود. اگر قضیه بر این منوال است، پس ما از کدامین ایثار سخن می‌گوییم و چه نوعی از ایثارگری‌ را دلیل بر قابلیت خاص انسان و ویژگی منحصربه‌فرد او در حوزۀ اخلاق می‌دانیم؟ ما از رفتار ایثارگرایانه‌ای سخن می‌گوییم که برای ژن‌ها منفعتی به‌همراه ندارد و نمی‌توان آن را با خودخواهی ژن‌ها تفسیر نمود یا صرفاً یک ایثارگری ظاهری و غیرواقعی دانست که خاستگاه خودخواهی بیولوژیکی دارد. ایثاری که ما در پی آن هستیم، ایثاری است که فرد فداکار در مقابل آن هیچ چشمداشتی برای سود و ستایشی در آینده ندارد، یا حتی به‌دنبال شنیدن یک کلمۀ تشکرآمیز از سوی دیگران نیست.» (توهم بی‌خدایی، صفحه 281 تا 283) بنابراین در ایثار حقیقی هیچ منفعت ژنی و مادی مدنظر نیست و تاریخ گواهی می‌دهد که به برکت وجود ادیان الهی و گزاره‌های وحیانی که توسط انبیای گذشته تاکنون در بین بشریت منتشر شده‌اند، ما شاهد تعداد قابل‌ملاحظه‌ای از چنین ایثارگری‌ها در بین نوع انسان امروزی (ابناء آدم) بوده‌ایم. می‌توان گفت «ایثارگری حقیقی» مدیون آموزه‌های دینی و تعالیم فرستادگان الهی است که بسیاری از آن‌ها در منابع تاریخی و دینی، قابل‌مشاهده است و ما در این مجال تنها یک نمونه از مصادیق ایثارگری حقیقی و مقابله با ژن‌های خودخواه را ذکر می‌کنیم. خلاصۀ داستان آیات ۷ و ۸ سورۀ انسان به نقل از منابع اهل‌سنت و شیعه این‌گونه است: روزی امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در دوران کودکی بیمار شده بودند. حضرت على (ع) و حضرت زهرا (س) نذر می‌کنند در صورت بهبودی فرزندانشان سه روز روزه بگیرند. بعد از بهبودی، به این نذرشان عمل می‌کنند. امام على (ع) که چیزی از دنیا نداشته، به سراغ شمعون یهودی می‌رود و مقداری جو از او قرض می‌گیرد. فاطمه (س) یک‌سوم از آن آرد را نان می‌پزد. زمان افطار که می‌رسد مسکینی پشت درمی‌آید و غذا می‌خواهد. امام علی علی (ع) آن نان را به مسکین می‌دهد. فردا حضرت فاطمه (س) با یک‌سوم آرد، نان دیگری می‌پزد و این بار موقع افطار یک کودک یتیم در می‌زند و تقاضای غذا می‌کند. دوباره امام على (ع) این نان را به یتیم می‌دهد. روز سومِ روزه می‌رسد و زمان افطار می‌شود و حضرت فاطمه (س) با باقی‌ماندۀ جو، نان دیگری می‌پزد؛ اما این بار هم در زمان افطار اسیری پشت در خانه می‌آید و فاطمه (س) و على (ع) نان را به اسیر می‌دهند! و در طول این سه شبانه‌روز خودشان و کودکانشان فقط آب می‌خورند. تا اینکه پیامبر اکرم (ص)، به سراغشان می‌رود و گرسنگی آن‌ها را می‌بیند و اینجاست که خداوند این آیات را نازل می‌کند: (يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً * وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً) (همان بندگانی که به نذر خود وفا می‌کردند و از روزی که گزند آن فراگیرنده است می‌ترسیدند و طعام را در حالی که خود دوستش دارند یا برای دوستی او (خدا)، به مسکین و يتیم و اسیر می‌خورانند). (انسان، 7 و 8) سورۀ انسان در قرآن روایت‌کنندۀ داستان انسان واقعی است که توانست ایثارگری حقیقی کند و بر حیوانیت خودش پیروز شد و آمد تا دیگران را از حیوانیت خودپرستی ژنتیکی‌شان رهایی بخشد. آن‌ها با این ایثار به‌دنبال شهرت و معروفیت نبودند، چون این کار به‌صورت مخفیانه صورت گرفت. آن‌ها با این کار به‌دنبال منفعت و سود متقابل نبودند، زیرا بخشیدند و چیزی نگرفتند؛ و بخشش آن‌ها بسیار بزرگ بود، چون با این کار جان فرزندان کوچک خودشان را نیز به خطر انداختند. به لطف همین بزرگان و فرستادگان الهی است که امروزه افراد، گروه‌ها و حتی کشورهایی داریم که دیگران را بر خودشان ترجیح می‌دهند؛ بنابراین با معنای ایثارگری حقیقی آشنا شدیم و دانستیم چنین نوعی از ایثار که در آن هیچ چشمداشت مادی مطرح نیست در گونۀ انسان خردمند مشاهده شده است. چه کسانی ایثار حقیقی را به ما آموختند؟ دکتر ریچارد داوکینز در این باره می‌گوید: «بگذارید بفهمیم ژن‌های خودخواه ما چه می‌کنند؛ زیرا در آن صورت است که لااقل این امکان به وجود می‌آید برنامه‌هایشان را به هم بریزیم و طرحی نو دراندازیم؛ طرحی که تاکنون هیچ موجود دیگری در پی آن نبوده است.» (ژن خودخواه، صفحه ۱۳) منظور از طرحی نو در متن فوق یعنی طرحی خلاف ارادۀ ژن‌های خودخواه؛ اما این طرح نو را که قطعاً برخاسته از ژن‌های خودخواه نیست چه کسانی در ابتدا بنیان گذاشتند؛ زیرا ایثارگری حقیقی امری نوظهور نیست، بلکه چنین رفتارهای انسانی در اولین مکتوبات بشری که متعلق به هزاران سال پیش است نیز مشاهده می‌شود. سید احمدالحسن می‌فرماید: «امروزه ما در برابر خودخواهی ژنتیکی به پیروزی‌هایی حقیقی دست یافته‌ایم؛ ولی همۀ این‌ها مرهون تلاش پیامبران و فرستادگان بزرگ الهی است که نمونۀ برتر ایثارگری واقعی هستند، تا جوامع انسانی را از حیوانیتشان رهایی بخشد. به اعتقاد من کار علی و فاطمه (ع) به‌حدی ارزشمند است که یک زیست‌شناس تکاملی یا زیست‌شناس اجتماعی ملحد لازم است حداقل با توجه به آن، محاسبات خود را مجدداً بررسی کند؛ زیرا وی می‌بیند این بزرگان بیش از ‌هزار سال پیش از زیست‌شناسان تکاملی، بیماری خودپرستی ژنتیکی را تشخیص دادند و برای آن راه درمانی وضع نمودند.» (توهم بی‌خدایی، صفحه ۲۷۶ و ۲۷۷) سید احمدالحسن در جای دیگر ادامه می‌دهند: «انگیزۀ ما از انجام‌دادن این ایثارگری واقعی چیست؟ و چه‌چیزی آن را خصوصاً در وجود ما پدید می‌آورد؟ حقیقت آن است که این قضیه باید در قالب شیوه‌ای مدون و با برنامه و از طريق اشخاصی آغاز شده باشد. اگر این موضوع را از منظر تاریخی بررسی کنیم ـ‌زیرا تاریخ یگانه راه واکاوی دقیق آن است‌ـ درمی‌یابیم تنها برنامه‌ای که منادی این نوع ایثارگری برتر و حقیقی است، برنامۀ دینی است؛ و پیامبران و نیکوکاران، قهرمانان میدان این نوع ایثار هستند و کهن‌ترین آثار تدوین‌شده دربارۀ ایثار که به ما رسیده است، متون دینی و دعوت‌های دینی است که شخصیت‌های مذهبی ابراز داشته‌اند. این نوع ایثار، سنتی ثابت‌شده در باستانی‌ترین تمدن‌های زمین مانند تمدن سومر و اکد ـ‌که شخصیت‌های بارز آن‌ها کسانی همچون نوح (ع) و ابراهیم (ع) بودند‌ـ به شمار می‌رود؛ کسانی که ادیان آسمانی مانند یهودیت، مسیحیت و اسلام که پس از آن‌ها آمدند، به آن‌ها بازمی‌گردند؛ چراکه این‌ها نیز بر اساس همان اسلوب و سلوک اخلاقی سومری و اکدی ادامه یافته‌اند. دعوت به ایثار همواره جلوۀ دینی داشته است و پیامبران، فرستادگان و حاملان رسالت‌های الهی قهرمانان این عرصه بوده‌اند. (وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً) (و طعام را در حالی که خود دوستش دارند یا برای دوستی او (خدا)، به مسکین و يتیم و اسیر می‌خورانند).» (توهم بی‌خدایی، صفحه ۲۸۳) بنابراین معلمان اخلاقی که ایثارگری حقیقی را به ما آموختند، انبیای الهی بودند که در ابتدا خود از بند بردگی ژن‌ها (حیوانیت) رها شدند و سپس این آزادگی را در جهان نشر دادند و انسان‌های آزاده‌خواه نیز با آنان هم‌صدا و بر حیوانیت خود غالب شدند و به نشر انسانیت پرداختند. در قسمت بعدی به واقعۀ ایثارگرایانۀ عاشورا خواهیم پرداخت. ادامه دارد... تکامل هوش مصنوعی قسمت سوم تولیدمثل اولین ربات‌های زندۀ جهان! ربات‌های هوشمند کنونی با سرعتی شگفت‌انگیز معادله‌ها را تحلیل می‌کنند و در میان میلیون‌ها انتخاب موجود، بر اساس هوش قدرتمند خود و تحلیل همۀ داده‌ها ـ‌که بسیار قدرتمندتر از هوش انسان است‌ـ انتخاب برتر را برمی‌گزینند و آن را به پژوهشگران و مهندسان ارائه می‌دهند تا سازۀ جدیدی با سازگارترین خصوصیات بسازند. در ترکیب سیستم‌های هوشمند مصنوعی با سیستم‌های زندۀ دارای قدرت زاد و ولد، تولید سازه‌های سازگار با محیط، می‌تواند به‌صورت خودبه‌خود و بدون نیاز به مهندسان و کارخانه‌ها انجام شود. هوش مصنوعی به‌جای آنکه به دانشمندان و مهندسان، طراحی‌ای را ارائه دهد، به سیستم زندۀ دارای سلول‌های بنیادی با قابلیت تبدیل‌شدن به میلیون‌ها انتخاب، دستور تبدیل به سازگارترین سازۀ بیولوژیک را می‌دهد و از اینجا به بعد تولید سازه‌های بعدی (فرزند) به‌صورت خودکار و تحت فرمان برنامۀ ژنتیکی والد زندۀ دارای نقشه ژنتیکی، پیش می‌رود. نخستین سازه‌های زنده در جدیدترین ابداع دانشمندان بیوتکنولوژی ساخته شده است؛ بدون آنکه در ساختار ژنتیکی آن، دستکاری‌ای صورت گرفته باشد. این سازه‌های جدید، بسیار ریز هستند، ولی جرقه‌ای در جهت سازه‌های زندۀ بزرگ‌تر در آینده خواهند بود که بر اساس فرمان قدرتمند هوش مصنوعی ساخته می‌شوند و بهترین بازده را در جهت بزرگ‌ترین چالش‌های کنونی بشر از جمله همه‌گیری‌های بعدی یا تغییرات اقلیمی ناشی از تأثیر گلخانه‌ای گاز دی‌اکسید کربن و ... خواهند داشت. ساخت موجود زندۀ مصنوعی، فقط محدود به دستکاری‌های ریز ژنتیکی نیست، بلکه پیشرفت تکنولوژی و هوش مصنوعی می‌رود تا موجود زندۀ مصنوعی‌ای را در میان میلیون‌ها موجود زندۀ ممکن، برگزیند که بزرگ‌ترین کارآمدی را برای سازندگان آن، داشته باشد. ولی غول‌های زندۀ آینده که نه‌فقط ممکن است در برطرف‌کردن بسیاری از چالش‌ها سودمند باشند، گاهی به‌دلیل دید محدود سازندگان آن و نداشتن توازن لازم بین تأثیر مثبت و منفی، می‌تواند جامعۀ بشری را با چالش‌های جدید و حتی خطر انقراض مواجه کند. اجرای برنامۀ هوش مصنوعی روی نقشه ژنتیکی ـ‌که طبیعتاً خودخواه است‌ـ هرچند می‌تواند در کوتاه‌مدت برخی چالش‌ها را برطرف کند در درازمدت، در رقابت جدی با دیگر موجودات زندۀ کیهان از جمله انسان، قرار خواهد گرفت. پیشرفت علمی امروز، ما را نیازمند مدیریتی قدرتمند بر این پیشرفت‌ها کرده است؛ مدیریتی عادلانه و جهانی که این پیشرفت‌ها را کنترل کند و از آن در جهت پیشرفت انسان هوشمند و نه نابودی آن استفاده کند. نتایج قبلی پیشرفت‌های بشری در زمینۀ تکنولوژی، این خطر را هشدار می‌دهد؛ انرژی پاک هسته‌ای که مورد استفادۀ زورمداران جهان قرار گفت و نمونۀ آن، انفجارهای هسته‌ای در جریان جنگ جهانی بود و هوش‌های مصنوعی کنونی که در جهت پیشبرد جاسوسی‌های اطلاعاتی در زندگی خصوصی افراد انجام می‌شود و ... هشداری جدی بر همانندسازی بیولوژیک این سیستم‌هاست. دانشمندان آمریکایی ـ‌که اولین ربات‌های زنده را ایجاد کرده‌اند‌ـ می‌گویند نوعی از ربات‌های زنده، موسوم به «زنوبات»، اکنون می‌توانند تکثیر شوند. زنوبات‌ها از سلول‌های بنیادی قورباغۀ پنجه‌دار آفریقایی (Xenopus laevis) که نام خود را از آن گرفته‌اند، تشکیل شده‌اند و دارای عرض کمتر از یک میلی‌متر (۰.۰۴ اینچ) است. برای اولین بار در سال ۲۰۲۰ پس از آزمایش‌ها نشان داده شد این حباب‌های ریز می‌توانند حرکت کنند، به‌صورت گروهی با هم کار کنند و خوددرمانی کنند. اکنون دانشمندانی که آن‌ها را در دانشگاه ورمونت، دانشگاه تافتس و مؤسسه مهندسی بیولوژیکی Wyss دانشگاه هاروارد توسعه داده‌اند، گفته‌اند شکل کاملاً جدیدی از تولیدمثل بیولوژیکی، متفاوت از هر حیوان یا گیاه را کشف کرده‌اند. «مایکل لوین»، استاد زیست‌شناسی و مدیر مرکز اکتشاف آلن در دانشگاه تافتس ـ‌که یکی از نویسندگان این تحقیق جدید بود‌ـ گفت: «من از این شرایط شگفت‌زده شدم. ]1 - 2[ تکامل سیستم‌های هوشمند غیرزنده امروز وارد مرحلۀ تازه‌ای می‌شود؛ حتی آن را همانندسازی می‌کند؛ ولی آنچه باقی است تبدیل این سیستم‌ها به سیستم دارای هوشیاری است. هوشیار کردن هوشمندی، گامی احتمالی و بزرگ در آینده خواهد بود. سه مرحلۀ هوشیاری یک چالش برای اینکه ماشین‌ها خودآگاه شوند این است که هوشیاری در انسان‌ها به‌خوبی تعریف نشده است و این، سبب می‌شود برنامه‌ریزها خیلی دشوار چنین وضعیتی را در الگوریتم‌های هوش مصنوعی همانندسازی کنند؛ اگر این کار اساساً غیرممکن نباشد. دانشمندان سه سطح از هوشیاری را در انسان تعریف کرده‌اند و این بر اساس محاسباتی است که در مغز رخ می‌دهد: مرحلۀ اول را «C0» می‌نامند و محاسباتی را نشان می‌دهد كه بدون دانش ما رخ می‌دهد و اين حالت، مانند شناسایی چهره است. بيشتر عملكردهای هوش مصنوعی در این سطح است. سطح دوم «C1» چیزی به‌نام «هوشیاری کلی اطلاعات» را در بر می‌گیرد؛ به‌عبارت دیگر به‌طور فعال، مقادیر داده‌ها را تغییر می‌دهد و ارزیابی می‌کند تا انتخابی آگاهانه و عمدی در پاسخ به شرایط خاص داشته باشد. خودآگاهی در سطح سوم «2C» در سطحی ایجاد می‌شود که در آن فرد خطاها را شناسایی و اصلاح، و ناشناخته‌ها را ارزیابی می‌کند. ]3[ هوشمندی (Intelligence) در موجود زنده، فرایندی بعد از هوشیاری (Consciousness) است و به‌عنوان علامتی از هوشیاری است. بر این اساس، بررسی سطح هوشمندی و فرآیندهایی که آن را تنظیم می‌کند می‌تواند ابزار مهمی در فرایندهای جلوه‌گری هوشیاری باشد؛ هرچند خود هوشیاری در سطحی پایه‌ای‌تر قرار می‌گیرد. پی‌نوشت: 1. https://www.youtube.com/watch?v=nOzdUMfgcF0 2. https://wyss.harvard.edu/news/team-builds-first-living-robots-that-can-reproduce/ 3. https://www.livescience.com/62656-when-will-ai-be-conscious.html روشنگری دربارۀ رمزگونه‌بودن روایات اهل‌بیت(ع) با تأکید بر روایات در زمینۀ مهدیین و مهدی اول قسمت سوم (پایانی) به قلم نعیم احمدی مقدمه در شماره‌های قبل توضیح داده شد که به‌صورت کلی، در دین، اسراری وجود دارد و خصوصاً در باب امامت اهل‌بیت (ع) و دربارۀ قائم به وجود این اسرار تصریح شده است و طبق آموزه‌های اهل‌بیت (ع) زمان افشای این اسرار در آخرالزمان و توسط یمانی (مهدی اول از مهدیین دوازده‌گانه) خواهد بود. در این بخش، به حکمت‌های وجود اسرار دربارۀ قائم می‌پردازیم و به این پرسش پاسخ می‌دهیم که چرا این اسرار تا زمان ظهور قائم باید مخفی می‌مانده است. حکمت‌ وجود اسرار ظهور طبق آنچه تاکنون گفته شد، نمی‌توان وجود اسرار الهی را در دین و خصوصاً در قضیۀ مهدویت انکار کرد؛ اما سؤال این است که چرا باید چنین اسراری وجود داشته باشد؟ خصوصاً دربارۀ فرایند ظهور (مهدیین، قائم و...) دلیل وجود این اسرار چیست؟ مگر نه اینکه قائم برای هدایت مردم می‌آید؟ پس چرا باید هویت قائم (وحدت یمانی و مهدی اول) ناشناس بماند؟ و چرا تاکنون، مهدیین به‌عنوان خلفای معصوم الهی، برای عموم جامعۀ شیعی ناشناخته ‌مانده است؟ چه نیازی بوده است که خود یمانی پرده از راز یمانی و جزئیات مربوط به مهدیین و نقش مهدی اول بردارد؟ و... پاسخ این است که وجود چنین ابهاماتی دربارۀ قائم، صرفاً مربوط به آخرالزمان نمی‌شود؛ بلکه چنین ابهامات و رموزی در گذشته دربارۀ غیبت امام مهدی (ع) نیز وجود داشته است که گاه باعث سردرگمی بسیاری از شیعیان می‌شده است. تا قبل از غیبتِ امام مهدی (ع)، شیعیان همواره طبق آنچه از اهل‌بیت آموخته بودند حضور امام را برای هدایت مردم، مبارزه با بدعت‌ها، تفسیر حقیقی قرآن، پاسخ‌گویی به مسائل روز، رفع اختلافات و... ضروری می‌دانستند؛ اما وقتی غیبت کبرا آغاز شد و حتی باب ارتباط غیرمستقیم با امام توسط نواب علنی ایشان بسته شد، بسیاری از شیعیان سرگردان شدند. اهل‌بیت (ع) نیز پیش از وقوع غیبت، گرچه گاهی به برخی اسباب غیبت اشاره می‌کردند (حفظ جان قائم، نبودن بیعت کسی بر گردن قائم، و ...) اما این‌ امور بیانگر تمام اسباب و حکمت‌های غیبت نبود؛ لذا گاهی پاسخ اهل‌بیت به فلسفۀ غیبت این بود که این قضیه سرّی از اسرار الهی است و ما مجاز به بیان آن نیستیم تا قائم آن را بیان کند. • «جعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ (ع) یقُولُ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیبَةً لَا بُدَّ مِنْهَا یرْتَابُ فِیهَا كُلُّ مُبْطِلٍ فَقُلْتُ وَ لِمَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ لِأَمْرٍ لَمْ یؤْذَنْ لَنَا فِی كَشْفِهِ لَكُمْ قُلْتُ فَمَا وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِی غَیبَتِهِ قَالَ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِی غَیبَتِهِ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِی غَیبَاتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ إِنَّ وَجْهَ الْحِكْمَةِ فِی ذَلِكَ لَا ینْكَشِفُ إِلَّا بَعْدَ ظُهُورِهِ كَمَا لَمْ ینْكَشِفْ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِیمَا أَتَاهُ الْخَضِرُ (ع) مِنْ خَرْقِ السَّفِینَةِ وَ قَتْلِ الْغُلَامِ وَ إِقَامَةِ الْجِدَارِ لِمُوسَى (ع) إِلَى وَقْتِ افْتِرَاقِهِمَا یا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَ غَیبٌ مِنْ غَیبِ اللَّهِ وَ مَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِیمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَیرَ مُنْكَشِفٍ» «عبداللَّه بن فضل هاشمى گوید: از امام صادق (ع) شنیدم كه مى‏فرمود: براى صاحب‌الأمر ناگزیر غیبتی هست كه هر باطل‏جویى در آن به شک مى‏افتد. گفتم: فداى شما شوم، براى چه؟ فرمود: به خاطر امرى كه ما اجازه‏ نداریم آن را هویدا كنیم. گفتم: در آن غیبت چه حكمتى وجود دارد؟ فرمود: حكمت غیبت او همان حكمتى است كه در غیبت حجت‌های الهى پیش از او بوده است و وجه حكمت غیبت او پس از ظهورش آشكار می‌شود، همچنان كه وجه حكمت كارهاى خضر (ع) از شكستن كشتى و كشتن پسر و به‌پاداشتن دیوار بر موسى (ع) روشن نبود تا آنكه وقت جدایى آن‌ها فرارسید. اى پسر فضل، این امر، امرى از امور الهى و سرّى از اسرار خدا و غیبى از غیوب پروردگار است و چون دانستیم كه خداى تعالى حكیم است، تصدیق مى‏كنیم كه همۀ افعال او حكیمانه است، اگرچه وجه آن آشكار نباشد.» چه بسا اهل‌بیت (ع)، علت اصلی غیبت یا حداقل مهم‌ترین علل آن را هم در خلال روایاتشان، کنایه‌وار و رمزگونه برای ما بیان کرده باشند، اما رمزگشایی کامل و دقیق از آن، به عهدۀ قائم است. مسلماً وجود هیچ‌یک از ابهامات و رموز دربارۀ قائم (ع) بی‌حکمت نیست. در ادامه تلاش می‌شود به برخی از حکمت‌ها و اسباب ناشناخته‌ماندن مهدیین به‌عنوان خلفای معصوم الهی و نیز ناشناخته‌ماندن هویت یمانی و یگانگی او با مهدی اول اشاره شود: امتحان امت با سنجش تسلیم‌پذیری غالباً امتحان الهی از امت‌ها، برای سنجش تسلیم‌پذیری آنان است. تسلیم‌پذیری در برابر آنچه عقل ناقص آدمی آن را بعید می‌شمارد و امتحانی بزرگ برای انسان‌هاست. امام سجاد (ع) فرمودند: «دین خدا با عقول ناقصه و آرای باطل و قیاس‌های فاسد به دست نمی‌آید؛ بلکه جز با تسلیم نمی‌توان به آن رسید. پس آن‌کس که تسلیم ما باشد سالم می‌ماند...» (شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمة، ج1، ص 324) برای مثال، در قرآن و روایات، محکم و متشابه وجود دارد: • (اوست كسى كه اين كتاب [قرآن‏] را بر تو فرو فرستاد. پاره‏اى از آن، آيات محكم [صريح و روشن‏] است. آن‌ها اساس كتاب‌اند؛ و [پاره‏اى‏] ديگر متشابهات‌اند...). (آل‏عمران، 7) • امام رضا (ع): «در روایات ما متشابه مانند متشابهات قرآن و محکم، مانند محکمات قرآن وجود دارد). (شیخ صدوق، عیون اخبار‌الرضا، ج1، ص 290) [1] ممکن است آدمی به‌صِرف تکیه به عقل ناقص خود صدور نصوص متشابه در قرآن و روایات را از ساحت خداوند و اهل‌بیت بعید بشمارد؛ زیرا باعث ابهام و سردرگمی انسان‌ها و زمینه‌ساز ایجاد فرقه‌های گوناگون اسلامی می‌شود؛ با این‌ حال، شاهدیم مشیت الهی بر این قرار گرفته که چنین نصوصی در قرآن و کلام اهل‌بیت وجود داشته باشد و وجود چنین متشابهاتی مایۀ امتحان است. شیخ حر عاملی (محدث قرن 11) نیز یکی از حکمت‌های متشابهات را امتحان امت می‌داند؛ او می‌گوید: «روشن است در خلقت شهوات و نصب شبهات و فرستادن متشابهات حکمتی وجود دارد، و حکمتی که برای ما در این امور آشکار است، امتحان عقول مردم است.» (شیخ حر عاملی، الایقاظ من الهجعة، ص406) [2] جدید بودن ولایت مهدی اول پیش از ظهور امام مهدی(ع) نیز از جمله اموری است که شاید در نگاه اول، نزد عقول برخی شیعیان بعید به حساب آید؛ اما باید توجه داشت خداوند دربارۀ دین خود همان می‌کند که حکمتش اقتضا کند، ولو اینکه ما فعلاً از حکمت آن سر در نیاوریم؛ بنابراین، کسی حق ندارد با عقل ناقص خود، برای خداوند و اهل‌بیت(ع) تعیین تکلیف کند و بگوید «اگر قضیۀ خلافت مهدیین و قائم‌بودن مهدی اول واقعیت داشته باشد، اهل‌بیت‌(ع)، افشای صریح آن را به آخرالزمان موکول نمی‌کردند»! از جنبۀ نقلی نیز به‌صراحت به وجود اسرار الهی در دین و خصوصاً در زمینه مهدویت و اینکه این اسرار توسط قائم فاش خواهند شد اشاره شده است. لذا زمانی که فرد منصف، با دعوت سید احمدالحسن مواجه می‌شود که خود را قائم و یمانی موعود و مهدی اول معرفی می‌کند، امتحان او در این است که ببیند آیا دلایلی که برای وصایت و امامت مهدیین و دلایلی که برای قائم بودن یمانی و یگانگی یمانی با مهدی اول ارائه کرده، حق هستند یا خیر؟ نه اینکه استبعادات خود را مبنی بر اینکه اگر چنین ادعاهایی صادق بود، علمای دین آن را در طول قرن‌ها آن را می‌فهمیدند، محور شناخت حقیقت قرار دهد؛ زیرا چنین انکاری به‌منزلۀ انکار وجود اسرار الهی دربارۀ قائم است؛ حال آنکه نه عقل حکم قطعی به نبودِ اسرار دربارۀ قائم می‌دهد و نه روایات؛ بلکه برعکس، از روایات اهل‌بیت، به وجود چنین اسراری و افشای آن‌ها توسط قائم تصریح شده است که طبیعتاً منجر به ارائۀ مسائل جدیدی خواهد شد. 2. افشا شدن رموز الهی به‌مثابۀ راهی برای تشخیص قائم برخلاف نگاه ناآگاهان که رمزگشایی از نصوص دینی را که باعث ارائۀ معارف نو می‌شود، امری غیردینی می‌شمارند، این رمزگشایی‌ها یکی از بهترین راه‌های شناخت حجت‌های الهی و از جمله شناخت قائم آل‌ محمد (ص) است. روایات رمزگونه خصوصاً در موضوع مهدویت فراوان‌اند. روایتی که پیش‌تر ذکر کردیم ـ‌که امیر جیش غضب احادیث را می‌شکافد‌ـ نشان می‌دهد احادیثی وجود دارد که مشتمل بر رموزی است که نیاز به رمزگشایی دارد. از جملۀ متشابهات در روایات، شخصیت‌ها و جریان‌های پیش از ظهور امام مهدی هستند که هویتشان در طی قرن‌ها، تا حد زیادی نامشخص مانده بوده که از آن‌ها با القابی چون «یمانی»، «طالع‌المشرق (طلوع‌کننده از مشرق)»، «دابة‌الارض (جنبندۀ زمین)»، «مکلّم موسی»، «شاب من بنی‌هاشم»، «امام مجهول» و... یاد شده و نیز گروه‌هایی مانند «بنی‌عباس»، «بنی‌امیه»، «قریش» و ... همگی در روایات آخرالزمانی ذکر شده‌اند؛ اما بدون رمزگشایی از ظاهر این روایات نمی‌توان تشخیص داد دقیقاً اینان چه‌کسانی هستند و چرا با این الفاظ از آن‌ها یاد شده است؟ یکی دیگر از اقسام روایات متشابه و رمزگونه، روایاتی‌اند که به‌ظاهر متعارض بودند (که البته بعد از رفع تشابه و رمزگشایی از آن‌ها دیگر متعارض نخواهند بود)، مانند روایات «ندا» که به‌صورت مختلف نقل شده‌اند و نیز روایات رجعت که ظاهر برخی از آن‌ها دلالت دارد که گویی اهل‌بیت در زمان قیام قائم و حتی پیش از آن رجعت می‌کنند (مانند روایتی که طبق آن امیر مؤمنان از خورشید ظاهر می‌شود) [3] و برخی دیگر دلالت می‌کنند که رجعت پس از وفات قائم آغاز می‌شود، [4] یا روایاتی که دلالت می‌کنند رجعت پس از قائمی است که نسلی ندارد و در عین حال روایات فراوانی وجود دارد که امام مهدی اوصیایی از نسل خود دارد. اوصاف متعارضی که برای قائم نیز در زمرۀ همین روایات متعارض است. برای مثال در یک دسته از روایات برای قائم یا مهدی (امام حجت بن الحسن) چنین توصیفاتی آمده: فرزند دختر قیصر روم است (که طبیعتاً سیاه‌چهره نیست)، در سال 255 قمری متولد شده است، نسبش معلوم است، متولد سامراست، سفیدرنگ مایل به سرخ است، در گونه‌اش خال است، ران‌هایی عریض و تنومند دارد، از لحاظ جسمی مانند رسول خداست، نه بلندقامت است و نه کوتاه‌قد، ابروانش کشیده و باریک است، کنیه‌اش ابالقاسم است، کنیۀ رسول خدا (ص) را دارد، پس از سفیانی آشکار می‌شود، مکان خروجش کعبه است، نام پدرش حسن است، نامش محمد است. [5] اما در روایات دیگری درباره قائم یا مهدی، اوصافی به‌کلی متفاوت ذکر شده، مانند اینکه: فرزند کنیز سیاه است، در آخرالزمان متولد می‌شود، نسبش نامعلوم است، متولد مُدَینه (در بصره) است، رنگش عربی گندمگون است، در صورتش اثری است، ران‌هایش نحیف و لاغر است، جسمش بنی‌اسرائیلی (بلندقامت) و مانند حضرت موسی است، ابروانش پهن است، در سرش شوره دارد، کنیه‌اش ابوالعباس است، کنیۀ عمویش (حضرت عباس) را دارد، پیش از سفیانی آشکار می‌شود، مکان خروجش مشرق (شرق حجاز) است، نام پدرش هم‌نام پدر رسول خداست، نامش احمد و عبدالله و مهدی است، زندانی می‌شود، قبل قیامش یک‌بار مرده است. [6] [7] این‌ها فقط بخش اندکی از روایات متشابه اهل‌بیت است که یمانی آل محمد (ص) مبتنی بر ثقلین و رجوع متشابهات به محکمات از رموز آن‌ها پرده برداشته و معنای واقعی آن‌ها را بیان کرده است. سید احمدالحسن (ع) در نوشتاری با عنوان «نصیحتی به طلاب حوزه‌های علمیه و همۀ حق‌خواهان» می‌نویسد: در این مختصر بنا ندارم راجع به خطاهای کسانی که دربارۀ قضیۀ امام(ع) مطلب نوشته‌اند بحث و مناقشه کنم، و برادران انصار (در حوزۀ امام مهدی) عهده‌دار این امر هستند و ان‌شاءالله متصدی بیان این حقیقت به‌طور مفصل خواهند بود. کسانی را که دربارۀ قضیۀ امام مهدی(ع) مطلب می‌نویسند نصیحت می‌کنم کتاب‌های انصار را بخوانند ـ‌از جمله «پاسخ دندان‌شکن: الرد القاصم»، «پاسخ کوبنده: الرد الحاسم»، «نور مبین»، «بلاغ المبین: رسالت آشکار»، «یمانی موعود حجت الله»، «طالع مشرق»، و «دابة‌الارض:جنبندۀ زمین» و سایرکتاب‌ها‌ـ تا گوشه‌ای از قضیۀ امام مهدی(ع) را بفهمند، و اگر از هوا و هوس و منیت فاصله بگیرند شاید حقیقت را درک کنند. ان‌شاءالله برادران انصار تبیین اشتباهات موجود درکتاب‌هایتان را عهده‌دار خواهند شد؛ پس با خود انصاف داشته باشید و حق را بیان کنید. بدانید در طول تاریخِ این دین حق، یعنی از زمان غیبت كبرا تا به امروز، هیچ‌گاه قضیۀ امام مهدی(ع) و روایات پیامبر(ص) و ائمه(ع) در زمینۀ امام مهدی(ع) این‌گونه و به این وضوح بیان نشده است و امروز به فضل و كرم خداوند متعال و به فضل این دعوت حق یمانی، این روایات استحكام بخشیده شده و مراد از آن‌ها روشن شده است و این خود، نشانه‌ای از نشانه‌های این دعوت حق است. از مالک جهنی نقل شده است: به اباجعفر امام باقر(ع) عرض کردم: ما صاحب این امر را با صفتی توصیف می‌کنیم که در احدی از مردم نیست. فرمود: «نه، والله كه چنین نخواهد بود، تا زمانی كه خودش بیاید و بر شما بدان احتجاج كند و شما را به آن دعوت كند.» [8] یعنی شما هرچه كوشش كنید كه روایات آل‌محمد(ع) دربارۀ امام مهدی(ع) و تفاصیل قضیه‌اش و چگونگی قیام و حوادث سال‌های ظهور و آغاز زمان ظهورش را كاملاً بفهمید نخواهید توانست؛ همان‌طور كه امام(ع) فرمود: « نه، والله كه چنین نخواهد بود» و بر آن سوگند یاد فرمود. و اوصافی كه مدنظر جهنی بود اوصاف خود شخص و اوصاف قضیه و متعلقاتش است؛ علی‌الخصوص در دورۀ قبل از قیام، در زمان دعوت مسالمت‌آمیز كه امام(ع) در آن دوره، مردم را به بیعت دعوت می‌كند و كلام امام باقر(ع) آن را روشن می‌سازد؛ در آنجایی كه می‌گوید: «تا اینكه خودش بر شما بدان احتجاج كند و شما را به آن دعوت كند.» یعنی خود اوست كه شما را با سخنان و بیاناتش به حقیقت این امر آگاه می‌كند، پس امام(ع) مقرر فرموده است كه این امر بر مردم مشتبه باشد و كسی كه آن را روشن می‌کند، خود صاحب‌الامر باشد تا به این وسیله، صاحب حق برای همه مشخص شود. [9] ایشان دربارۀ چگونگی افشای رمز هویت یمانی نیز فرموده‌اند: یمانی [بنا به روایات] واجب‌الاطاعه است... پس آیا شخص واجب‌الاطاعه بدون بیان رها می‌شود؟ نه اسم و نه صفت و نه مکان ظهور و نه... و نه... و نه...؟ یمانی واجب‌الاطاعه است، به‌طوری که سرپیچی‌کنندگان از او مخلّد در آتش هستند. پس آیا صحیح است چنین تکلیفی بدون بیان هویت یمانی رها شود؟ بر این اساس، چگونه مردم یمانی را هنگام ادعای او تشخیص دهند تا از سرپیچی او دوری کرده باشند و مخلد در آتش نباشند؟ هیچ راهی برای این مسئله وجود ندارد. تنها راه این است که یمانی با شخصیت دیگری که با دقت وصف شده متحد باشد. علت اینکه اهل‌بیت (ع) چنین کرده‌اند این است که حل این مسئله دلیلی بر یمانی واقعی باشد. حل این مسئله مانند کلمۀ سرّ یا رمز عبور است. روایات، موجود و در دسترس همگان است؛ دقیقاً همانند در دسترس‌بودن حروف و ارقام برای همگان؛ اما چه کسی رمز عبور را می‌داند تا مثلاً به صندوقی در بانک دست پیدا کند جز صاحب این صندوق؟ پس اگر از او خواسته شود رمز عبور را وارد کند تا آن صندوق را باز کند و آنچه را در آن است بیرون آورَد، روشن خواهد شد که آیا او صاحب صندوق است یا دروغ‌گوست. با اینکه رمز عبور از حروف و ارقام تشکیل شده است و این‌ها در دسترس همگان است، اما هیچ‌کس به‌جز صاحب صندوق نمی‌تواند آن حروف و ارقام را طوری بچیند که با رمز صندوق مطابقت داشته باشد و صندوق باز شود. نصوص نیز چنین‌اند. پس آن کس که به‌طور صحیح آن‌ها را می‌چیند تا راز را آشکار سازد، صاحب آن است و نه کسی دیگر، و ممکن نیست کسی غیر از صاحبش راز را آشکار سازد. پس هرکس شک دارد، شک به او سودی نمی‌بخشد و لازم است ببیند آیا صندوق باز شده است یا خیر؟ آیا سرّ آشکار شده است یا خیر؟ اگر باز شده باشد، کار تمام است، و آن کسی که بازش کرده قطعاً صاحبش است. چه‌کسی جز صاحبش رمز عبور را می‌داند؟! بسیاری از آن‌ها (مخالفان دعوت یمانی) زمانی که می‌بینند ادلۀ این دعوت کوبنده و قوی است، به انصار می‌گویند که او شخص زیرکی است و نصوص را به نفع خودش سامان داده است. به‌طور خلاصه، زمانی که آن‌ها [از ادله] آگاهی می‌یابند، اعتراف می‌کنند که صندوق باز شده و رمز آن گشوده شده است؛ اما نمی‌خواهند اعتراف کنند کسی که این راز را آشکار کرده صاحبش است و او صندوق را باز کرده و کار تمام شده است. محمد و آل‌ محمد (ص) چرا به‌صراحت نگفتند یمانی فلانی است تا کار تمام شود؟ آیا این‌گونه بهتر نبود؟ اما اگر این کار را می‌کردند حجیت احتجاج با نصوصی که برایتان بیان کردم منتفی می‌شد؛ بنابراین، قرار‌دادن امر به این صورت که اکنون هست صاحب امر را ـ‌به‌صِرف اینکه با نصوص به‌صورتی احتجاج می‌کند که بازگوکنندۀ حل سرّ است یا همان‌طور که گفتم رمز عبور یا کلمۀ سرّ را می‌آورد‌ـ دارای حجت قرار می‌دهد، همان‌گونه که در روایات آمده است. مالک جهنی گوید: به امام باقر (ع) عرض کردم ما صاحب این امر را با صفتی وصف می‌كنیم كه احدی از مردم چنان نیست. امام باقر (ع) فرمود: «نه، والله كه چنین نخواهد بود تا زمانی كه خودش بیاید و بر شما بدان احتجاج كند و شما را به آن دعوت كند.» [10] چگونه [صاحب امر] با احتجاجش حجت بر مردم خواهد داشت؟ زیرا سرّ را حل و حق را از روایات بیان می‌کند، و به این دلیل که او به وصیتی احتجاج می‌کند که خداوند آن را در کتاب‌های قوم پنهان کرده است. شیعه چقدر به این وصیت نیاز دارد که با آن بر غیرشان احتجاج کند؟ چرا در طول این سال‌ها با آن بر مخالفانشان احتجاج نکردند؟ این وصیت نزد آنان بوده و روایتش می‌کردند، اما متوجه این نبودند که این وصیت، وصیت پیش از وفات است؛ این در حالی است که آن‌ها عالِم بوده‌اند و این امر را به‌نیکی می‌دانند. آیا این مشیت خداوند نیست که آنان را از وصیت و استدلال به آن منصرف کرده، با اینکه استدلال به آن باعث تقویت دین بوده است؟ خداوند آنان را منصرف کرده، زیرا جز صاحبش به وصیت احتجاج نمی‌کند... . [11] 3. حفظ جان قائم و دعوت الهی او از طاغوت: هدف دعوت مهدوی گسترش عدل و توحید در تمام جهان است و این چیزی است که با سیطرۀ دجال در جهان مخالفت دارد. با توجه به سلطۀ دجال بر جهان که امروزه شاهد آن هستیم، ساده‌انگاری است اگر فرض کنیم که دجال و گماشتگان آن، هیچ برنامه‌ای برای مقابله با مهدی(ع) هنگام ظهور ایشان نداشته باشند. امام مهدی(ع) و یمانی، هر دو از شخصیت‌های مهم ظهور هستند که اهل‌بیت مردم را به پیوستن به آن‌ها ترغیب کرده‌اند؛ بنابراین حکمت الهی ایجاب می‌کند نقشۀ ظهور آن‌ها به‌گونه‌ای نباشد که برای دجال به‌سادگی قابل پیش‌بینی و ردیابی باشد. به همین دلیل است که اهل‌بیت‌(ع) دربارۀ صاحب‌الامر همه‌چیز را بیان نمی‌کردند یا به‌صورت رمزی بیان می‌کردند. احمد بن محمد بن ابی‌نصر می‌گوید دربارۀ موضوعی از امام رضا (ع) سؤال کردم، اما ایشان از پاسخ‌دادن به سؤال خودداری کردند و فرمودند: «اگر هر چیزی را که می‌خواهید به شما بگوییم برای شما شرّ خواهد بود و گردن صاحب‌الامر گرفته خواهد شد.» (کلینی، کافی، ص 224) سید محمد صادق صدر (متوفای 1999م)، از عالمان مشهور و فقید عراق، دربارۀ آمادگی امریکا برای مقابله با امام مهدی(ع)، در خطبۀ نماز جمعه، چنین گفت: «به‌قدر کافی، اخباری وجود دارد که امریکا از سال‌‌ها پیش و شاید ده سال پیش، نیروهای عملیات سریعی را صرفاً برای آمادگی برای [مقابله با] ظهور مهدی (ع) تأسیس کرده است؛ همان ‌گونه که جنگ خلیج را به‌منظور همین آمادگی به راه انداخت تا آن را از کشتی‌های جنگی پر کند؛ همچنین در پنتاگون پروندۀ کامل و قطوری از اخباری وجود دارد که امریکا توانسته آن‌ها را جمع کند و گفته‌اند فقط چهرۀ مهدی را نمی‌دانیم.» [12] یمانی، قائمی است که در آخرالزمان متولد می‌شود و مهم‌ترین زمینه‌ساز انقلاب جهانی امام مهدی‌(ع) است؛ بنابراین برای حفظ جان او و دعوت او لازم است امر او به‌صورتی بیان شود که ظهور او قابل پیش‌بینی و ردیابی نباشد. در غیر این صورت، طاغوت‌های زمانه برای یافتن او، تمام امکاناتشان را بسیج می‌کنند تا او را و بلکه هر فردی را که به او مشکوک شوند از بین ببرند و چه بسا برای این کار، حاضر شوند ملتی را به خاک و خون بکشند؛ در جنگ امریکا علیه عراق در سال 2003 نیز آمریکاییان، بنا به تفسیر خاص خود از انجیل، دنبال مهدیِ مسلمانان می‌گشتند تا به او دست یابند. [13] برخی از محققان مهدویت که از مخالفان جدی دعوت سید احمدالحسن نیز هستند تصریح دارند که علت عدم ذکر مشخصات یمانی در روایات، حفظ جان یمانی و نقشۀ او از طواغیت بوده است: • نصرت‌الله آیتی: دربارۀ نام واقعی یمانی حدیثی از پیشوایان معصوم‌(ع) به دست ما نرسیده است. عدم تصریح به نام این شخصیت می‌تواند به‌دلیل حفاظت از جان او و در امان‌ماندن او از سوءقصدهای احتمالی باشد تا این شخصیت بزرگ بتواند در زمان مقرر، رسالت مقدس خود را به انجام برساند. (نصرت‌الله آیتی، مقالۀ درفش هدایت) • سید ضیاء خباز: شخصیت یمانی از شخصیت‌هایی است که نقش بارز و آشکاری در زمان ظهور امام مهدی (ع) دارد... و شاید سرّ تلاش اهل‌بیت در مخفی نگه‌داشتن شخصیت مبارک او این است که تنظیم امور برای او آسان شود تا آن هنگام که ظاهر شود و نقش مبارکش را در زمینه‌سازی ظهور امام مهدی (ع) انجام دهد... (المهدویة الخاتمة، ج1، ص336) همان ‌طور که واضح است مخالفان دعوت یمانی نیز معترف‌اند که اهل‌بیت نباید مشخصات یمانی را به‌گونه‌ای معرفی می‌کرده‌اند تا برای دشمنان آنان قابل شناسایی باشد؛ اما آنچه از آن غافل هستند و پاسخی برای آن ندارند این است که اطاعت از یمانی واجب است و کسانی که از او سرپیچی کنند اهل آتش هستند، پس که اگر یمانی با دقت توصیف نشود چگونه مردم او را بشناسند؟ خصوصاً اگر توجه داشته باشیم که گرچه قیام یمانی و خراسانی و سفیانی در یک روز است، اما مقدمات قیام آن‌ها به‌یک‌باره فراهم نمی‌شود؛ بلکه لازم است مقدمات آن از جنبه‌های مختلف اعتقادی و نظامی، پیش از آن فراهم شده باشد که به‌طور طبیعی سال‌ها به طول می‌انجامد و یمانی نیز از این قضیه مستثنا نیست. پس چگونه باید یمانی را پیش از قیامش تشخیص داد و مقدمات قیام او را فراهم کرد؟! این سؤالی است که مخالفان دعوت یمانی، جواب قانع‌کننده‌ای برای آن ندارند و تنها از خلال رمزگشایی سید احمدالحسن از شخصیت یمانی است که می‌توان به این سؤال پاسخ داد. پس اگر اهل‌بیت بدون اینکه نیاز به رمزگشایی از کلامشان باشد می‌فرمودند یمانی، مهدی‌ای است که نامش احمد و نام پدرش اسماعیل است و در روستای مُدینة در بصره متولد می‌شود و اوصاف ظاهری او نیز چنین و چنان است، آیا دادن چنین مشخصاتی از سوی اهل‌بیت‌(ع) با عقل و حکمت سازگار بود؟ بی‌شک خیر؛ اما اهل‌بیت (ع) با رمزی بیان‌کردن شخصیت یمانی، چند هدف مهم را محقق کرده‌اند: 1. ادعا کردن مقام یمانی را بر مدعیان دروغین، بسیار دشوار و حتی محال کرده‌اند؛ تا آنجا که اگر کسی، غیر از مدعی صادق یمانی، ادعای یمانی‌بودن کند، نمی‌تواند هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای برای یمانی‌بودن خود ذکر کند؛ اما یمانی حقیقی با رمزگشایی از روایات اهل‌بیت‌(ع) نشان می‌دهد که دارای علمی الهی است و متصل به اهل‌بیت است. 2. جان یمانی و نیز نقشۀ حرکت او را از دسیسه‌های دشمنان او حفظ کرده‌اند. ------------- 1. عن الرضا (ع): ... فِی أَخْبَارِنَا مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ وَ مُحْكَماً كَمُحْكَمِ الْقُرْآنِ... 2. و معلوم انه لا بدّ من حكمة فى خلق الشهوات و نصب الشبهات، و انزال المتشابهات، و مما ظهر لنا من الحكمة في ذلك إرادة امتحان العقول (شیخ حر عاملی، الایقاظ من الهجعة، ص406) 3. يُنَادُونَ فِي رَجَبٍ ثَلَاثَةَ أَصْوَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ صَوْتاً مِنْهَا أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ‏ وَ الصَّوْتُ الثَّانِي‏ أَزِفَتِ الْآزِفَةُ يَا مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الصَّوْتُ الثَّالِثُ يَرَوْنَ بَدَناً بَارِزاً نَحْوَ عَيْنِ الشَّمْسِ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ كَرَّ فِي هَلَاكِ الظَّالِمِينَ: در ماه رجب، سه مرتبه از آسمان ندا داده می‌شود: ندای اول این است که «لعنت خدا بر ظالمان باد.» ندای دوم این است که «آنچه باید نزدیک شود نزدیک شده است ای گروه مؤمنان.» ندای سوم هم در حالی که در طرف جرم خورشید بدنی دیده می‌شود این است که «این امیر مؤمنان است که برای نابودی و هلاکت ظالمان به دنیا بازگشته است.» 4. حسن بن علی خزاز می‌گوید: خدمت امام رضا (ع) رسیدم و به ایشان عرض کردم آیا شما امام هستید؟ فرمودند: بله. عرض کردم همانا من از جد شما امام صادق (ع) شنیدم که همیشه می‌فرمود امام کسی است که دارای نسل باشد. ایشان فرمود: ای شیخ فراموش کردی یا خود را به فراموشی زده‌ای؟ امام صادق (ع) این‌چنین نفرمودند، بلکه گفتند: امام، کسی است که دارای نسل باشد به‌جز آن امامی که حسین بن علی بر او خارج می‌شود؛ پس آن امام، دارای نسل نیست. پس به ایشان عرض کردم درست فرمودید فدایتان شوم این‌چنین از پدرتان شنیدیم که می‌فرمود. )الغیبة طوسی، ص224(. امام صادق (ع) فرمودند: اولین کسی که رجعت می‌کند حسین است که پس از قائم خارج می‌شود. (الوافی، ج2، ص267؛ همچنین رک: تفسیر فرات الکوفی) 5. مُلَيْكَةُ بِنْتُ يَشُوعَاز بْنِ قَيْصَرَ مَلِكِ الرُّوم‏ (کمال الدین، ج2، ص 420)، مَوْلِدُهُ‏ يَوْمَ‏ الْجُمُعَةِ سَنَةَ سِتٍّ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْن (همان، ج2، ص 432)‏، غَيْرَ خَفِيٍ‏ فِي‏ نَسَبِه (الغیبة نعمانی، ص 168)‏، ولد (ع) بسامراء (الغیبة طوسی، ص272)، أَبْيَضُ‏ اللَّوْنِ‏ مُشْرَبٌ‏ بِالْحُمْرَةِ (کمال‌الدین، ج2، ص653)، واضح الجبین ابیض الوجه (همان، ج2، ص407)، عَلَى‏ خَدِّهِ‏ الْأَيْمَنِ‏ خَال (الغیبة طوسی، ص266)‏، عریض الفخذین (کمال الدین، ص653)، أَشْبَهُ النَّاسِ بِي خَلْقاً وَ خُلْقا (همان، ج1، ص287)، لَيْسَ بِالطَّوِيلِ الشَّامِخِ وَ لَا بِالْقَصِيرِ اللَّازِقِ بَلْ مَرْبُوعُ الْقَامَة (الغیبة طوسی، ص266)‏، أزج الحاجبین (همان)، یکنی ابا القاسم (الغیبة طوسی، ص272)، هَذَا أَمْرٌ لَيْسَ بِكَائِنٍ إِلَّا بَعْدَ خُرُوجِ السُّفْيَانِي (دلائل الامامة، ص349)، ‏إنَّمَا يَخْرُجُ مِنْ مَكَّة (الغیبة نعمانی، ص179). 6. دربارۀ مرگ قائم قبل از قیامش، به کتاب سیزدهمین حواری از سید احمدالحسن (پانوشت دکتر علاء سالم) بحث «شبیه به‌صلیب‌کشیده‌شده کیست؟» مراجعه کنید. 7. ابْنُ‏ أَمَةٍ سَوْدَاء (الغیبة نعمانی، ص163)، عَبْداً عَنِيفاً خَامِلًا أَصْلُه (همان، ص257)‏، مَوْلُودٌ فِي‏ آخِرِ الزَّمَانِ (کمال الدین، ج1، ص330)، مولده بالمُدَینة (التشریف بالمنن، ص154)، اللَّوْنُ لَوْنٌ عَرَبِي (دلائل الامامة، ص441)، ‏أَسْمَرُ اللَّوْنِ‏ يَعْتَوِرُهُ‏ مَعَ سُمْرَتِهِ صُفْرَة (بحارالانوار، ج83، ص81)... الْمُشْرَبُ‏ حُمْرَة (الغیبة نعمانی، ص215) بِوَجْهِهِ‏ أَثَر (همان)، أزیل الفخذین (همان)، الْجِسْمُ جِسْمٌ إِسْرَائِيلِی (دلائل الامامة، ص441)، شَبِيهُ مُوسَى بْنِ عِمْرَان (کفایة الاثر، ص159) (یعنی: غُلَامٌ طُوَالٌ (کمال الدین، ج1، ص147)‏)،‏ المشرف الحاجبین (الغیبة نعمانی، ص215)، بِرَأْسِهِ حَزَازٌ (همان)، يا أبا العبّاس أنت إمام الناس‏ (الزام الناصب، ج2، ص197)، يُكَنَّى بِعَمِّه (دلائل الامامة، ص486 )، المکنی بعمه (الغیبة نعمانی، ص178)، فاذا ظَهَرَ السُّفْيَانِيُّ اخْتَفَى الْمَهْدِيُّ ثُمَّ يَخْرُجُ بَعْدَ ذَلِك‏ (الغیبة طوسی، ص444)، مَبْدَؤُهُ مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ وَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ خَرَجَ السُّفْيَانِي‏ (غیبة نعمانی، ص304)، اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً بِخُرَاسَانَ شِعَارُهُمْ أَحْمَدُ أَحْمَد (منتخب الانوار المضیئه، ص195)، اسْمَ أَبِيهِ اسْمُ أَبِي (الغیبة نعمانی، ص230؛ الفصول المختارة، ص297)‏، اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ الْمَهْدِيُّ (الغیبة طوسی، ص454)، يَقُومُ بَعْدَ مَا يَمُوت (الغیبة طوسی، ص220)‏، وَ أَمَّا مِنْ يُوسُفُ فَالْحَبْس(کمال الدین، ج1، ص327)، ‏صَاحِبُ الْأَمْرِ يُسْجَنُ حِيناً وَ يَمُوتُ حِينا (الغیبة طوسی، ص58). 8. عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (ع) إِنَّا نَصِفُ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ بِالصِّفَةِ الَّتِي لَيْسَ بِهَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً حَتَّى يَكُونَ هُوَ الَّذِي يَحْتَجُّ عَلَيْكُمْ بِذَلِكَ وَ يَدْعُوكُمْ إِلَيْهِ (الغیبة نعمانی، ص321). 9. «نصیحتی به طلاب حوزه‌های علمیه و همۀ حق‌خواهان»، ص33 تا 35. 10. عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (ع) إِنَّا نَصِفُ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ بِالصِّفَةِ الَّتِي لَيْسَ بِهَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً حَتَّى يَكُونَ هُوَ الَّذِي يَحْتَجُّ عَلَيْكُمْ بِذَلِكَ وَ يَدْعُوكُمْ إِلَيْهِ (الغیبة نعمانی، ص321). 11. المحکمات فی احقیة الوصی احمدالحسن، علاءالسالم، انتشارات انصار امام مهدی، چاپ اول، ص61 و62. 12. لینک ویدئویی: https://www.youtube.com/watch?v=EbhARlbTeGA 13. مستندات زیادی وجود دارد که اثبات می‌کند مأموران امنیتی و نظامی آمریکایی و انگلیسی در پوشش‌های مختلف، طی یکی دو دهۀ اخیر در پی شناسایی جریان فرهنگ مهدوی، فعالان این حوزه و کسب اخبار احتمالی از محل استقرار، زندگی و آمدوشد حضرت مهدی صاحب‌الزمان(ع) بوده‌اند. دستگیری برخی چوپانان بینوای عراقی از میان صحاری، بازجویی ویژه از برخی دستگیرشدگان مانند بازجویی از مرحوم شیخ راغب حرب و... (www.khabaronline.ir) قیام علیه خویش به قلم: سید علاء علوی درون انسان‌ها دو کشش و جذبه وجود دارد که برای بقا در تنازع بودند و هستند. کشش روحانی و کشش حیوانی که در قانون مختار بودن انسان معنای خود را پیدا می‌کنند. این دو کشش ابزارهای بقا را در اختیار دارند. ترکیب ژنی ما خواهان بقا به هر طریقی است، حتی به قیمت از بین رفتن خود و اینکه رقیبان را از میدان مبارز به دَر کند. خود‌برتر‌بینی و خودخواهی سلاح‌های مرگبار ژن‌های خودخواه هستند. امام علی(ع) در خطبۀ قاصعه درباره ابلیس می‌فرمایند: «اِعْتَرَضَتْهُ اَلْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ فَعَدُوُّ اَللَّهِ إِمَامُ اَلْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ اَلْمُسْتَكْبِرِينَ اَلَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ اَلْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اَللَّهَ رِدَاءَ اَلْجَبْرِيَّةِ وَ اِدَّرَعَ لِبَاسَ اَلتَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ اَلتَّذَلُّلِ» «شيطان به‌‌دلیل خلقتش از خاک، بر آدم فخر فروخت، و با تكيه به اصل خود كه از آتش است دچار تعصّب و غرور شد؛ پس شيطان دشمن خدا و پيشواى متعصّب‌ها و سرسلسله متكبّران است كه اساس تعصب را بنا نهاد، و بر لباس كبريايى و عظمت با خدا در افتاد، لباس بزرگى را بر تن پوشيد و پوشش تواضع و فروتنى را از تن در آورد.» این کشش همان بیماری‌ای است که ابلیس وعدۀ سرایت‌دادنش به همۀ بندگان را داد مگر بندگان مخلص خدا! هدف، دور کردن انسان از مقام خدایی و روحانی خویش و احیای روح حیوانیت و بهیمیت است که نتیجۀ آن به‌مسلخ‌کشاندن انسانیت در مسلخگاه انانیت خواهد بود. کارزاری سخت، طاقت‌فرسا و زمان‌بر، که تنها با احیای روح ایمان و انسانیت می‌توان معادلۀ نبرد را تغییر داد. انقلاب علیه خویشتن خویش! شرط بقای تو فقط و فقط در گرو روح انسانی توست. احیاگران این روحِ به ودیعه گذاشته‌شده، رهبرانی هستند که انسانیت در وجود آن‌ها تجلی کامل یافته، عملی شده و تمدنی عظیم را پایه‌گذاری کردند که شالودۀ فکری آن بنای انسانی است که مسجود ملائکه شود. تمدنی که در معادلۀ آن عاملی به‌نامِ دین راه یافته و مفاهیم به‌شکل دیگری معنا شدند. انسان می‌تواند چنان وارونه شود که پست‌تر از حیوان گردد. (...لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ) (...دل‌هايى دارند كه با آن نمى‌فهمند، و چشم‌هايى دارند كه با آن‌ها نمى‌بينند، و گوش‌هايى دارند كه با آن‌ها نمى‌شنوند. اينان همچون چهارپایان هستند، بلكه گمراه‌ترند. اينان همان غافل‌اند). (اعراف، ۱۷۹) و در مقابل، این انسان قابلیت این را داراست که اشرف مخلوقات شود. خداوند می‌فرماید: (عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‌ * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‌ * وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‌ * ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى * فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‌ * فَأَوْحى‌ إِلى‌ عَبْدِهِ ما أَوْحى‌ * ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى) ([ خداوندِ] قوى‌قدرت به او آموخت. [خداوندِ] صاحب صلابت كه سلطه يافت. در حالى كه او در افق برتر بود. سپس نزديک شد، پس نزديک‌تر؛ تا جايى كه فاصله‌اش به‌اندازۀ دو كمان يا كمتر شد. پس به بنده‌اش وحى كرد، آنچه را وحى كرد. قلب، آنچه را ديد دروغ نخواند). (نجم، آیات 5 تا 11) (قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكَ مَثُوبَةً عِندَ ٱللَّهِ مَن لَّعَنَهُ ٱللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ ٱلْقِرَدَةَ وَٱلْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ ٱلطَّغُوتَ أُوْلَئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ ٱلسَّبِيلِ) (بگو: آیا شما را از کسانی که در پیشگاه خدا کیفری بدتر از این دارند، خبر بدهم؟ کسانی که خدای آن‌ها را لعنت کرده و بر آن‌ها خشم گرفته و بعضی را بوزینه و خوک گردانیده است و طاغوت را پرستیده‌اند؟ اینان را بدترین جایگاه است و از راه راست گم‌گشته ترند). (مائده، 60) حقیقت همین است؛ خدا به انسان ـ‌به تمام انسان‌ها‌ـ شاه‌کلیدی اعطا فرموده است که تمام درها را می‌گشاید و انسانیتش را پایدار می‌سازد. او با این کلید می‌تواند درها را یکی پس از دیگری بگشاید و از نوری به نور بزرگ‌تر از آن رهسپار شود تا به نوری برسد که ظلمتی در آن راه ندارد؛ از سوی دیگر وی قادر است به‌سادگی هرچه تمام‌تر، این کلید را به زمین بیندازد و به حیوانیت و ددمنشی خویش بازگردد و به این ترتیب خود را هم‌ردیف میمون قرار دهد؛ همان طور که در قرآن آمده است: (وَ جَعَلَ مِنهُم القِرَده) (و بعضی را بوزینه گردانیده است). (توهم بی‌خدایی، سید احمدالحسن، ص148) سرداران این قیام ـ‌علیه خویش‌ـ‌ پیامبران و معصومین هستند که تیشه به ریشۀ حیوانیت من و تو می‌زنند تا جوهرۀ اصلی ـ‌انسانیت‌ـ ما را به فعلیت برسانند. قیام علیه خویش یعنی خط تولید انسان توسط کارگزاران الهی. قانون را خدا وضع کرد و قوۀ مجریۀ این قانون، فرستادگان اویند. این ماییم که مواد اولیۀ این تولید هستیم. باید تعالیم الهی را بر خود منطبق سازیم و زمام عقل و نفْس خود را به رهبران الهی بسپاریم تا از ظلمات به نور هدایت شویم، از حیوانیت به انسانیت گام نهیم و از ظلمت خود به ساحت نور قدسی الهی ورود کنیم. آموزه‌های دینی در جهت مخالف آنچه ژن‌های خودخواه ما خواستار آن هستند عمل می‌کند و بنیان‌نهادن انسانیت و ارزش‌های انسانی ـ‌از قبیل ایثار بدون چشمداشت، دیگران را بر خود مقدم‌داشتن‌ـ را در دستور کار خود دارد. (لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ) (بايد اهل عمل براى چنين جايگاهى كار كنند). (صافات، 60) مقدس‌ترین انقلابی که تاریخ بشریت خواهد دید انقلابی است که در پی حاکم‌کردن آن ارزش‌هایی است که رسالت‌های آسمانی در پی تحقق آن بوده‌اند. تحقق حاکمیت خدا ثمره و ارمغان این انقلاب علیه خویش است. تجلی تحقق فتح عظیم در درون انسان‌هاست که در عالم خارج محقق خواهد شد. علی و فاطمه (ع) و فرزندانشان نقشۀ ژن خودخواه را نقش بر آب می‌کنند؛ آیا کسی نیست که بیندیشد؟ دکتر داوکینز می‌گوید: بگذارید بفهمیم ژن‌های خودخواه ما چه می‌کنند؛ زیرا در آن صورت است که لااقل این امکان به وجود می‌آید که برنامه‌هایشان را به هم بریزیم و طرحی نو دراندازیم؛ طرحی که تاکنون هیچ موجود دیگری در پِی آن نبوده است. (ژن خودخواه، ص 3) در حقیقت فرد با‌انصاف باید بگوید ما به‌عنوان گونۀ انسانی، در عمل، خودپرستی ژن‌ها را نابود ساخته‌ایم؛ زیرا اخلاق والا یا ایثارگری واقعی که انبیا و پیامبران الهی مروّج آن بوده و ادیان الهی به آن توصیه کرده‌اند، این خودخواهی را در هم کوبیده است. این خودخواهی ژنتیکی می‌گوید پسرم برتر از پسر برادرم است، برادرم برتر از پسرعمویم است، پسرعمویم برتر از افراد غریبه است، همشهری‌ام برتر از اهالی شهرهای دیگر است، مردم کشورم برتر از مردم دیگر کشورها هستند، مردم طایفه‌ام از طوایف دیگر بهترند، و کشورم بالاتر از کشورهای مجاور است؛ اما پیامبران و ادیان به نیکی‌کردن به افراد غریبه و ترجیح‌دادن آن‌ها بر خود و فرزندان توصیه کرده و این رفتار ایثارگرایانه را بین مردم رواج داده‌اند. من فقط به ذکر یک داستان تاریخی مشهور در اسلام که قرآن نیز از آن سخن گفته است بسنده می‌کنم؛ ماجرای اصحاب رسالت اسلام یعنی خاندان حضرت محمد(ص) پیامبر اسلام؛ داستان گرسنه‌ماندن علی(ع) و فاطمه )ع) دختر محمد (ص) و فرزندان خردسالشان پس از آنکه غذای خود را به فقرا بخشیدند. ﴿وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا﴾ (و طعام را «در حالی که خود دوستش دارند» یا «برای دوستی او (خدا)» به مسکین و یتیم و اسیر می‌خورانند: * جز این نیست که شما را برای خدا اطعام می‌کنیم و از شما نه پاداشی می‌خواهیم و نه سپاسی). (انسان، 8 و 9) سورۀ انسان، روایت‌کنندۀ داستان انسان حقیقی است که بر حیوانیت خویش پیروز شد و آمد تا دیگران را از حیوانیتِ و خودخواهیِ ژنتیکی‌شان رهایی بخشد. آن‌ها با این ایثار به‌دنبال شهرت و معروفیّت نبودند، زیرا این کار به‌صورت مخفیانه صورت پذیرفت و خود نیز آن را پنهان نمودند و بر کسی فاش نساختند. آن‌ها با انجام این کار به‌دنبال منفعت و سود متقابل نیز نبودند، زیرا بخشیدند و چیزی نگرفتند، و بخشش آن‌ها نیز کوچک و ناچیز نبود؛ چراکه حضرت علی و فاطمه (ع) با این کار جان فرزندان کوچک خویش را به خطر انداختند. به لطف این بزرگان و مانند آنان از پیامبران و فرستادگان الهی، امروزه افراد، گروه‌ها و حتی کشورهایی داریم که دیگران را بر خویش ترجیح می‌دهند، هرچند ممکن است تعداد افرادی که بر خود مقدم می‌شمارند، اندک‌ باشد و بر وضعیت آن‌ها نیز تأثیری بر جای نگذارد و چه بسا بعضاً در پسِ این بخشش اهدافی نهفته باشد؛ ولی به‌طور کلی این حرکت، گامی در مسیر صحیح است که ما به فضل این بزرگان به آن رسیده‌ایم. آن‌ها نمونه‌های برتر ایثار هستند که بشریت از آن‌ها درس می‌آموزد. امروزه ما در برابر خودخواهی ژنتیکی به پیروز‌ی‌هایی حقیقی دست یافته‌ایم؛ ولی همۀ این‌ها مرهون تلاش پیامبران و فرستادگان بزرگ الهی است که نمونۀ برتر ایثارگری واقعی هستند تا جوامع انسانی را از حیوانیتشان رهایی بخشد. به اعتقاد من کار علی و فاطمه (ع) آن‌قدر ارزشمند است که یک زیست‌شناس تکاملی یا زیست‌شناس اجتماعیِ ملحد لازم است حداقل با توجه به آن، محاسبات خود را مجدداً بررسی کند؛ زیرا وی می‌بیند که این بزرگان بیش از ‌هزار سال، پیش از زیست‌شناسان تکاملی، بیماری خودپرستی ژنتیکی را تشخیص دادند و برای آن راه درمانی وضع نمودند. (توهم بی‌خدایی، سید احمدالحسن، ص256) احکام تطبیقی نماز و روزه در قطب، قسمت ششم نویسنده: علی تهرانی در قسمت قبلی، نظرات دو تَن از مراجع تقلید شیعه، دربارۀ نماز و روزه در قطب را بیان کردیم. در این قسمت نیز به ادامۀ نظرات مراجع دیگر می‌پردازیم. 4: شیخ مکارم شیرازی فتوای او که در سایت رسمی‌اش منتشر شده و نظری جدید غیر از آنچه بیان شد را داراست، مطالعه می‌کنیم: پرسش: حکم نماز و روزه و قبلۀ کسی که به قطب می‌رود، چیست ‌ـ‌‌چه مسافر باشد و چه مکلف به انجام وظیفه‌ای‌ و قصد اقامتی طولانی‌مدت داشته باشد‌ـ با توجه به اینکه طول شب در قطب شش ماه و روز نیز به همین صورت است؟ پاسخ: بر او واجب است مطابق مناطق معتدل عمل کند و ما جزئیات این موضوع را در کتاب «نماز و روزه در دو قطب» بیان کردیم؛ اما تشخیص قبله در مناطق قطبی دشوار نیست و با ایستادن به‌سمت نزدیک‌ترین نقطه به مکه صورت می‌پذیرد... لینک این فتوا: https://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=25&lid=0&catid=22950&mid=246954 و آنچه در این مسئله جدید است: شیخ مکارم محور تشخیص اوقات نماز و روزه را در مناطقی که در آن‌ها شب و روز شش ماه ادامه دارد، مقایسه با مناطق معتدل دانسته است ـ‌یعنی مناطقی که شب و روزشان معتدل است‌ـ‌ و نه مقایسه با نزدیک‌ترین مناطق، به‌صورتی که دیگران فتوا داده بودند و [قبلاً] گفته شد. در نظر او چیزی شبیه سخنان علمایِ سنی ـ‌‌که ارائه شد‌‌ـ دیده می‌شود؛ چراکه دانستیم آن‌ها مقایسه بر اساس شهر مکه را معتبر دانسته‌اند، نه بر اساس نزدیک‌ترین مناطق به قطب؛ تنها تفاوتی که وجود دارد این است که آن‌ها این مطلب را به‌طور خاص به مکه اختصاص داده‌اند، در حالی‌ که وی به‌طور کلی مناطق معتدل را معتبر دانسته و مکلف می‌تواند هرکدام را که بخواهد انتخاب کند و این‌طور به نظر می‌رسد که طبق نظر وی تفاوت موجود بین خودِ این مناطق معتدل مشکلی ایجاد نمی‌کند. برخی در یک روز پانزده ساعت روزه می‌گیرند در حالی ‌که شخصی دیگر ‌ـ‌به‌عنوان‌مثال‌ـ یک ساعت کمتر روزه می‌گیرد؛ پس با توجه به عطای شیخ مکارم، مکلف اختیار دارد با توجه به اینکه هر دو منطقه در خصوص شب و روز، معتدل محسوب می‌شوند کمترین را برگزیند! وضعیت دربارۀ نمازها نیز به همین ‌گونه است؛ و سپاس و ستایش تنها از آن خداوند است، در همه حال. 5: شیخ وحید خراسانی وی نیز غیر از آنچه ارائه شد، نظر جدیدی دارد. وی پس از اینکه سخن سید خوئی را در مسئلۀ 58 از مسائل مستحدثه (نو‌ظهور) نقل می‌کند: «اگر فرض شود مکلف در مکانی باشد که به‌عنوان ‌مثال، روزش شش ماه و شب آن نیز شش ماه است و می‌تواند به سرزمینی مهاجرت کند که بتواند در آنجا نماز بخواند و روزه بگیرد، بر وی واجب است چنین کند، وگرنه احتیاط در به‌جا‌آوردن نمازهای پنج‌گانه در هر بیست‌وچهار ساعت است.» می‌افزاید: «و قضای آن‌ها در اوقاتش را هم به‌جا آورد و بر اوست روزه را هم قضا کند.» شیخ وحید خراسانی، منهاج‌الصالحین، ج‌2، ص‌490 پس او علاوه بر واجب‌کردن مهاجرت از آن مناطق ـ‌‌در صورت امکان‌ـ و اینکه آن منطقه خالی شود ‌ـ‌‌همان‌طور که از شیخ بشیر نجفی شنیدیم‌‌ـ بر این مطلب نیز نظر دارد که مکلف علاوه بر نمازهای پنج‌گانۀ توزیع‌شده بر بیست‌وچهار ساعت ‌ـ‌که به‌جا آورده است‌ـ باید قضای آن‌ها را هم به‌جا آورد؛ یعنی به نظر این شیخ همان ‌طور که هنگام وقوع این پدیده به‌جا‌آوردن نمازها بر مکلف واجب است، قضای آن‌ها نیز بعداً بر وی واجب خواهد بود. وی چگونگی توزیع‌کردن اوقات را روشن نمی‌کند؛ آیا با تفکر و تأمل عمل کند، همان‌ طور که سید سعید حکیم پیشنهاد می‌دهد؟ یا در اینجا طریقه‌ای دیگر برای توزیع‌کردن اوقات وجود دارد؟! اما در خصوص روزه، وی، ‌مانند وضعیت فوق‌الذکر‌، قضای آن را بر مکلف واجب می‌داند؛ اما آیا خودِ روزه‌گرفتن هم بر وی واجب و وضعیتی مثل وضعیت نماز است؟ یا شیخ خراسانی نیز مانند سایرین‌، ساقط‌شدن فریضۀ روزه از مکلف و باقی‌ماندن آن به‌صورت قضا، ‌که بعداً به انجام می‌رساند‌ را پیشکش می‌کند؟! به‌ هر حال در نظر او نکتۀ جدیدی دیده می‌شود. 6: سید کاظم حائری پرسش: حکم نماز و روزه در مناطقی که خورشید در آن‌ها چندین روز و حتی چند ماه غروب نمی‌کند چیست؟ پاسخ: الحاق این شهر به نزدیک‌ترین شهر به آنجا ـ‌که خورشید در آن هر روز غروب می‌کند‌‌ـ صحیح است. پرسش: در برخی مناطق و در برخی از فصول سال، ‌گرچه خورشید طلوع و غروبی دارد،‌ اما حالت فجرِ شرعی در افق ظاهر نمی‌شود؛ بلکه پس از فرورفتن قرص خورشید، وضعیت مغرب تا طلوع دیگر خورشید باقی می‌ماند؛ بنابراین حد فاصل میان دو نماز مغرب و عشا تا دو طلوع متصل است، بدون آنکه تاریکی شب از بین برود. حکم ابتدای وقت نماز صبح و ابتدای امساک برای روزه‌دار در این مناطق در چنین وضعیتی چیست؟ پاسخ: الحاق این شهر به نزدیک‌ترین شهر به آنجا ـ‌که فجر در آن وجود دارد‌ـ صحیح است.» واضح است که وی معتقد به ملحق‌کردن این مناطق به نزدیک‌ترین شهر‌های به آن‌هاست و فرقی نمی‌کند برای تشخیص طلوع باشد یا غروب یا فجر، و تأکید دارد که وضعیت روزه نیز به همین صورت است. در این قسمت به نظر آقای مکارم شیرازی و شیخ حسین وحید خراسانی و آقای کاظم حائری پرداختیم؛ و فتوای آنان دربارۀ این موضوع را بیان کردیم. با ما در قسمت بعدی همراه باشید. [برگرفته از مطالب و نگاشته‌های دکتر علاء السالم در کتاب رساله‎های تطبیقی، احکام نماز و روزه در قطب] ﴿بگو من بدعـــتـــــی از فرستادگانْ نيـــستـــــم﴾ سلسله‌پاسخ‌هایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی قسمت چهارم | اسلام مقدمه‌ای از ضد مسیح؟! به‌ قلم: آندریاس انصاری • پیشگفتار همان ‌گونه که در قسمت پیشین گذشت، مشخص شد یوحنای دمشقی شخصی گمراه بوده و اساساً صلاحیت این را نداشته است که نقدی بنویسد و دیگران را به گمراهی متهم کند؛ اما این حقیقت هرگز ما را از رسوا ساختن بیشتر دمشقی نزد تمامی کسانی که مقدسش می‌پندارند، بازنمی‌دارد؛ بنابراین ما به قوت و خواست خدا به نقد مطالب او ادامه خواهیم داد و در این قسمت به عبارت دیگرش پاسخ خواهیم داد. • مقدمه‌ای از ضد مسیح دمشقی می‌گوید: «همچنین خرافات اسماعیلیان وجود دارد که تا امروز پابرجاست و مردم را در گمراهی نگه داشته است، و آن مقدمه‌ای از ضد مسیح است.» پایان نقل‌قول. اگر منظور دمشقی این است که اسلام مقدمه‌ای از ضد مسیح است، پس در حقیقت او سعی در فریب مخاطب خود را داشته است؛ به چه دلیل؟ بگذارید ابتدا به تعریف عبارت «ضد مسیح» بپردازیم. • ضد مسیح در رساله اوّل یوحنا، به‌وضوح با عبارت ضد مسیح روبه‌رو می‌شویم و می‌توانیم تعریف آن را بخوانیم. در ۱ یوحنا ۲: ۲۲-۲۳ می‌خوانیم: (دروغ‌گو کیست جز آن‌که مسیح‌بودن عیسی را انکار کند. آن ضد مسیح است که پدر و پسر را انکار می‌کند. * کسی که پسر را انکار کند، پدر را هم ندارد و کسی که به پسر اعتراف کند، پدر را نیز دارد). و در ۱ یوحنا ۴: ۲-۳ می‌خوانیم: (به این، روح خدا را می‌شناسیم: هر روحی که به عیسی مسیح مجسم‌شده، اقرار نماید از خداست، * و هر روحی که عیسی مسیح مجسم‌شده را انکار کند، از خدا نیست؛ و این است روح ضد مسیح که شنیده‌اید که او می‌آید و الآن هم در جهان هست). پس ضد مسیح، مسیح‌بودن عیسی (ع) را انکار می‌کند. او پدر و پسر (عیسی (ع)) را انکار می‌کند. او عیسی مسیح مجسم‌شده را انکار می‌کند. • نکات اولیه در رد ادعای دمشقی اسلام اصیل نمی‌تواند با ضد مسیح مرتبط باشد؛ یا به‌عبارت دیگر ضد مسیح ممکن نیست مسلمان حقیقی باشد؛ زیرا: - مسلمان هرگز همتایی برای خدا قائل نیست. [۱] - مسلمان تنها خدا را بندگی می‌کند. [۲] - مسلمان به حاکمیت خدا ایمان دارد؛ [۳] یعنی حق تشریع و قانون‌گذاری و تعیین مجری را حق او می‌داند. - مسلمان به مسیح‌بودن عیسی (ع) ایمان دارد. [۴] - هر مسلمان حقیقی به مسیح به‌عنوان کلمۀ جسم‌یافتۀ خدا اعتقاد دارد. [۵] - هر مسلمان حقیقی به متون صحیح روایت‌شده از عیسی و سایر انبیای خدا ایمان دارد. [۶] جمع این نکات به‌وضوح نشان می‌دهد سخن یوحنای دمشقی بی‌اساس است و هر مسیحی آزاداندیش باید از خود بپرسد کدام ضد مسیح می‌تواند یک مسلمان حقیقی باشد، در حالی ‌که اسلام با عقاید ضد مسیح مخالف است؟! در حقیقت دین اسلام به خدا و عیسی مسیح ایمانی حقیقی دارد و نه ایمانی از روی ظاهر؛ در نتیجه آنچه یوحنای دمشقی می‌گوید، یک دروغ بزرگ مانند دیگر دروغ‌های اوست. • تفسیر یوحنای دمشقی از ضد مسیح دمشقی دربارۀ ضد مسیح می‌گوید: «باید دانست که آمدن ضد مسیح حتمی است؛ بنابراین، هرکس اعتراف نکند که پسر خدا در جسم آمد و خدای کامل است و پس از خدا بودن انسان کامل شد، ضد مسیح است. [...] بر این اساس، یهودیان، خداوندگار عیسی مسیح را که پسر خدا و خدا بود، نپذیرفتند؛ بلکه فریب‌کاری را پذیرفتند که خود را خدا می‌نامد. به‌دلیل اینکه او نام خدا را به خود می‌گیرد، فرشته به دانیال تعلیم می‌دهد، و این سخنان را می‌گوید: «او به خدای پدران خود نیز توجه نخواهد داشت.» و رسول می‌فرماید: کسی شما را به‌هیچ‌وجه فریب ندهد؛ زیرا آن روز نخواهد آمد مگر اینکه ابتدا سقوطی فرا رسد، و آن مرد گناهکار، پسر تباهی، آشکار شود، که مخالفت می‌کند و خود را از هر آنچه خدا نامیده می‌شود و هر آنچه پرستیده می‌شود برتری می‌دهد؛ به‌طوری که او در معبد خدا می‌نشیند و خود را خدا نشان می‌دهد. او گفت: در معبد خدا؛ نه معبد ما، بلکه معبد قدیمی یهودیان؛ زیرا او نزد ما نخواهد آمد، بلکه به‌سوی یهودیان خواهد آمد، نه برای مسیح یا چیزهای مسیح: به همین دلیل او را ضد مسیح می‌نامند. [...] اما خنوخ و الیاس تشبی فرستاده خواهند شد و دل‌های پدران را به‌سوی فرزندان یعنی کنیسۀ خداوندگار عیسی مسیح و موعظه رسولان معطوف خواهند کرد و آن‌ها توسط او از بین خواهند رفت.» [۷] پیش‌تر نکاتی را ارائه کردیم که نشان می‌دهد اسلام اصیل ارتباطی با ضد مسیح ندارد؛ در ادامه می‌خواهیم نشان دهیم حتی از طریق تعریف یوحنای دمشقی از ضد مسیح نیز اسلام اصیل نمی‌تواند با ضد مسیح مرتبط باشد. • نکات ثانویه در رد ادعای دمشقی به این نکات دقت کنید: - دمشقی فریب‌کارانه می‌گوید: «هرکس اعتراف نکند که پسر خدا در جسم آمد و خدای کامل است و پس از خدا بودن انسان کامل شد، ضد مسیح است.» پایان نقل‌قول بدانید چنین چیزی در کتاب مقدس وجود ندارد! در ۱ یوحنا ۳:۴ آمده است: (و هر روحی که عیسی مسیح مجسم‌شده را انکار کند، از خدا نیست؛ و این است روح ضد مسیح که شنیده‌اید که او می‌آید و الآن هم در جهان هست). آیا دمشقی می‌خواهد در جسم آمدن کلمه خدا یا عیسی (ع) را به این عقیدۀ فاسد گره بزند که عیسی (ع) الوهیت مطلق داشت و سپس مجسم شد؟! می‌پرسم این ادعا یا مطلبی که دمشقی می‌گوید، در کجای متن آمده است؟ آیا در همان رسالۀ اول یوحنا نخواند: (و این است پیغامی که از او شنیده‌ایم و به شما اعلام می‌کنیم که خدا نور است و هیچ ظلمتی در وی هرگز نیست). [۸] این متن به‌وضوح روشن می‌سازد که خدا نور است و ظلمتی در وی نیست؛ حال چگونه عیسی (ع) خدا باشد، در حالی که به‌وضوح تمام اقرار می‌کند که این فقط پدر است که در او ظلمتی نیست: (ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچ‌کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم). [۹] سید احمدالحسن دربارۀ این سخن عیسی (ع) روشنگری می‌کند و این‌گونه می‌گوید: «جهل، نقص است؛ حال‌آنکه لاهوت مطلق، کامل مطلق است و نقص یا جهل در آن راه ندارد؛ زیرا او نوری بدون ظلمت است ولی مخلوق به‌دلیل ظلمتی که در صفحۀ وجودی او هست، جهل او را فرامی‌گیرد؛ بنابراین عیسی (ع) نور و ظلمت است و این مطلوب را اثبات می‌کند که عیسی (ع) لاهوت مطلق نیست؛ بلکه بنده‌ای آفریده‌شده از نور و ظلمت است، نه نوری بدون ظلمت.» [۱۰] بنابراین تفسیر دمشقی متعارض و برخلاف کلام محکم عیسی (ع) است؛ آری! یوحنای دمشقی در ظاهر ادعای محبت عیسی (ع) را دارد و در حقیقت با او دشمنی می‌کند! [۱۱] - دمشقی یکی از اوصاف ضد مسیح را چنین توصیف می‌کند که او خود را خدا نشان می‌دهد؛ اما در حقیقت همان‌ طور که تقدیم شد در اسلام هیچ انسانی برابر با خدا نیست و هیچ مسلمان حقیقی چنین ادعایی نمی‌کند و حتی مهدی وعده‌داده‌شده نیز چنین صفتی ندارد؛ چراکه او به قرآن معتقد است. - دمشقی در ادامه می‌گوید: «زیرا او نزد ما نخواهد آمد، بلکه به‌سوی یهودیان خواهد آمد؛ نه برای مسیح یا چیزهای مسیح؛ به همین دلیل او را ضد مسیح می‌نامند.» پایان نقل‌قول. اما اگر دمشقی قرآن کریم را به‌درستی می‌خواند، متوجه این موضوع می‌شد که دعوت اسلام جهانی است و مسیحیان را نیز شامل می‌شود [۱۲] و رهایی‌بخش موجود در اسلام نیز همان پسر انسان در انجیل و همان برّه و شیری از سبط یهودا در مکاشفه یوحناست [۱۳] و مسیحیان نیز مخاطب او هستند [۱۴] و او همان تسلی‌دهنده و فرستاده‌ای از جانب عیسی مسیح است! [۱۵] - دمشقی می‌گوید: «اما خنوخ و الیاس تشبی فرستاده خواهند شد و دل‌های پدران را به‌سوی فرزندان یعنی کنیسۀ خداوندگار عیسی مسیح و موعظه رسولان معطوف خواهند کرد و آن‌ها توسط او از بین خواهند رفت.» پایان نقل‌قول. اما کافی است که هر آزاداندیشی به قرآن کریم رجوع کند و ذکر خنوخ [۱۶] را در آن بیابد؛ [۱۷] همچنین ذکر الیاس را؛ [۱۸] سپس از خود بپرسد چگونه ضد مسیح این دو پیامبر را می‌کشد و هم‌زمان می‌تواند مسلمان واقعی باشد، در حالی که مسلمان حقیقی به این دو شخصیت عظیم ایمان دارد؟! • در نتیجه اگر مجموع اوصافی که در رسالۀ اول یوحنا خواندیم با آنچه خودِ دمشقی از ضد مسیح تعریف می‌کند، جمع کنیم هیچ ارتباطی را بین اسلام اصیل و ضد مسیح نمی‌بینیم و تنها چیزی که می‌توان دید کینۀ او از اسلام و جهل عظیم یوحنای دمشقی است. ان‌شاءالله ادامه دارد. پانوشت‌ها ۱- غافر، ۶۵. ۲- نساء، ۳۶؛ فاتحه، ۵؛ آل‌عمران، ۶۴. ۳- بقره، ۳۰؛ آل‌عمران، ۲۶؛ نساء، ۵۴. ۴- نساء، ۱۷۱؛ مائده، ۷۵. ۵- نساء، ۱۷۱. ۶- بقره، ۲۸۵؛ آل‌عمران، ۸۴. ۷- شرحی از ایمانِ ارتدوکس، کتاب ۴، فصل ۲۶، دربارۀ ضد مسیح. ۸- رسالۀ اوّل یوحنّا ۵:۱. ۹- مَرقُس ۳۲:۱۳. ۱۰- توحید، فصل‌الخطاب از انجیل. ۱۱- و آن‌که مرا محبت ننماید، کلام مرا حفظ نمی‌کند؛ و کلامی که می‌شنوید از من نیست، بلکه از پدری است که مرا فرستاد. (یوحنا ۲۴:۱۴) ۱۲- آل‌عمران، ۶۴؛ مائده، ۱۵؛ مائده، ۱۹؛ مائده، ۷۷؛ همچنین می‌توانید به نامۀ‌ پیامبر اسلام به هرقل، قیصر روم که مسیحی بود، اشاره کرد و نامۀ ایشان به نجاشی، حاکم حبشه را یادآور شد، یا به نامۀ ایشان برای حارث بن ابى‌شمر، حاکم غسّانى رجوع کرد. ۱۳- به کتب «نامۀ هدایت»، «سیزدهمین حواری» و «وصی و رسول امام مهدی(ع) در تورات و انجیل و قرآن» که به سید احمدالحسن تعلق دارند رجوع کنید، یا کتاب «احمد موعود» نوشتۀ دکتر علاء السالم را مطالعه کنید. ۱۴- مختصر البصائر، جلد ۱، صفحۀ ۴۴۴. ۱۵- انجیل یوحنّا ۱۶: ۷-۱۴. ۱۶- بحار‌الأنوار، ط مؤسسة الوفاء، ج ۲۳، ص ۶۲. ۱۷- مریم، ۵56 و 57. ۱۸- صافات، ۱۲۳.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 133
مشاهده فایل پی دی اف