نشریه زمان ظهور 132

ظهور ایثار حقیقی در دشت کربلا، قسمت اول یکی از مهم‌ترین سؤالاتی که ذهن هر انسان خردمندی را در مواجهه با اقوال و اخبار تاریخیِ حکایتگر واقعۀ کربلا، به خود مشغول می‌کند این است که آیا واقعاً چنین رویدادی رخ داده است؟ و اگر رخ داده است صرفاً جنبۀ ملکوتی داشته یا جهت نیل به اهداف مادی بوده است؟ آیا اقدامات حسین بن علی(ع) در دشت کربلا مصداق ایثارگری حقیقی است یا جاه‌طلبی؟ مادی‌گرایان و سایر افرادی که همه‌چیز را با خط‌کش کوچک مادی خود اندازه‌گیری می‌کنند، نمی‌توانند بپذیرند حسین بن علی(ع) در پی تحقق هدفی الهی و بدون چشمداشت مادی، جان خود و خانواده‌اش را فدا کرده باشد و معتقدند او به‌دنبال اهداف و منافع مادی بوده است. آری، از نگاه مادی، حق با مادی‌گرایان و فیزیکالیست‌ها (افرادی که قائل هستند تمام واقعیت‌ها را می‌توان به‌صورت فیزیکی و مادی تبیین کرد) است؛ چراکه ژن‌های انسان به‌طور طبیعی هیچ‌گاه امر به چنین اعمالی نمی‌کنند؛ اما آیا انسان تنها بُعد مادی دارد؟! یا اصل انسان در جهانی مجرد از ماده است؟ اگر دیدگاه دوگانه‌انگاری (دوآلیسم) را بپذیریم، در این صورت می‌توان فرض گرفت نفْس انسان‌ها می‌تواند منشأ ظهور چنین اعمالی باشد و به این ترتیب ایثارگری حقیقی را توجیه کنیم. نکته: انسان عاقل هرگاه برای پرسش‌های خود توجیه مادی و معقولی نمی‌یابد ناگزیر باید به‌دنبال پاسخی مناسب باشد تا به حقیقت دست یابد و حقیقت این است که رویداد کربلا یک فکت و واقعیت تاریخی ‌انکار‌نشدنی است و برای ما ثابت شده است که در اصل وقوع رویداد کربلا شکی نیست، اما در جزییات آن ابهاماتی وجود دارد که در این نوشتار به بررسی آن می‌پردازیم تا روشن شود هدف واقعی امام حسین(ع) چه بوده است و آیا قیام ایشان صرفاً جنبه مادی داشته یا مصداق ایثارگری حقیقی بوده است؟! ژن‌های خودخواه آشنایی با ژن‌ها و ارتباط آن با داستان کربلا می‌تواند ما را به کشف حقیقت رهنمود سازد. جالب است بدانیم هر سلول بدن انسان شامل ۲۵۰۰۰ تا ۳۵۰۰۰ ژن است. ژن‌ها حاوی اطلاعاتی خاص هستند که در کروموزوم نوشته شده است. این ژن‌ها عامل تعیین‌کنندۀ ویژگی‌های انسان مانند رنگ چشم و... هستند که از طریق تولیدمثل از نسلی به نسل بعد منتقل می‌شوند. ژن‌ها تنها مختص انسان نیستند، بلکه همۀ گونه‌های جانوری و گیاهی را نیز شامل می‌شوند. ژن‌ها کارکرد مختلفی دارند اما یکی از مهم‌ترین وظایف آنان، تلاش برای بقای جاندار است. به‌طور طبیعی هر ژنی تلاش می‌کند اسباب بقای جاندار حامل خودش را فراهم کند؛ چراکه حفظ موجود حامل ژن برابر است با بقای خود ژن‌ها و از‌بین‌رفتن جاندار منجر به از‌بین‌رفتن ژن‌ها می‌شود؛ پس ژن‌ها برای بقا تلاش می‌کنند و این اصل یک ویژگی مشترک بین تمام موجودات زنده است. اما این تمام ماجرا و غایت هدف ژن‌های خودخواه نیست. آن‌ها از طریق تولیدمثل نیز از خود کپی‌های گرفته و به نسل‌های بعدی منتقل می‌کنند و به این ترتیب از خطر انقراض خود جلوگیری می‌کنند و به همین دلیل است که جاندار زنده به برقراری ارتباط با جنس مخالف و تولیدمثل و فرزندآوری حریص است. به‌طور کلی ژن‌ها برای بقا از دو راهکارِ حفظ جاندار فعلی حامل خود، و تولیدمثل و تکثیر حداکثری استفاده می‌کنند؛ علاوه بر این، ژن‌ها برای بقای سایر جاندارانی که با آن‌ها اشتراکات ژنی دارند نیز تلاش می‌کنند؛ مثلاً پدر و مادر برای بقای فرزندان خود تلاش می‌کنند، زیرا نیمی از ژن‌های پدر و نیمی از ژن‌های مادر را به فرزند خود منتقل می‌کنند. فرزندان بیشترین اشتراکات ژنی را با پدر و مادر خود دارند؛ بنابراین حفظ و نگهداری از ژن‌های فرزند بسیار اهمیت دارد و در واقع خدمت والدین به فرزندان چیزی جز دستورات ژن‌های خودخواه در بدن والدین نیست. همچنین ژن‌های خودخواه به ما دستور می‌دهند خواهر و برادر خود را نیز حفظ کنیم، چون با آن‌ها اشتراکات ژنی زیادی داریم‌ و در مقابل هرچه این اشتراکات ژنی کمتر باشد میل و رغبت ما برای حفظ و بقای آن موجود کمتر می‌شود. می‌توان گفت همۀ رفتارهای ایثارگرانه که در طبیعت می‌بینیم منشأ ژنی دارند و علت اصلی وقوع آن‌ها، ژن‌هایِ خودخواه هستند. سید احمدالحسن در کتاب توهم بی‌خدایی می‌نویسد: «ژن‌ خودخواه به من می‌گوید پسرم برتر از پسر برادرم است. برادرم برتر از پسرعمویم است. پسرعمویم برتر از افراد غریبه است. هم‌شهری‌ام برتر از اهالی شهرهای اطراف است. مردم کشورم برتر از مردم دیگر کشورها هستند.» چرا این‌گونه است؟ چون ما با هرکدام از این گروه‌ها در مقایسه با دیگری، ذخیرۀ مشترک ژنی بیشتری داریم؛ پس هرکدام را بر دیگری ترجیح می‌دهیم؛ ازاین‌رو سؤال می‌شود که ما تحت کنترل ژن‌ها هستیم یا ژن‌ها تحت کنترل ما هستند؟‌ شاید بهتر باشد بگوییم ژن‌ها صاحب جسم ما هستند نه جسم ما صاحب ژن‌ها! بنابراین اگرچه ژن‌ها به‌طور مستقیم بر عملکرد ما تأثیر ندارند، به شیوه‌های غیرمستقیم و پیچیده بر رفتار ما تأثیر می‌گذارند. پس تفاوت‌های ژنتیکی می‌تواند منجر به تفاوت‌های رفتاری شود؛ زیرا آن‌ها مسئول کد کردن آنزیم‌هایی هستند که توسعه و تکوین سیستم‌های حسی، عصبی و ماهیچه‌ای حیوان را تحت تأثیر خود دارند و به‌نوبۀ خود رفتار حیوان را تحت تأثیر قرار می‌دهند. البته نکته قابل‌توجه آن است که انسان در دیدگاه دوگانه‌انگاری، تک‌بعدی نیست؛ یعنی ما صرفاً جنبه مادی نداریم، بلکه دارای بُعدی غیرمادی به نام نفْس نیز هستیم که در این دیدگاه نفس است که فرمان آخر را در اموری ارادی صادر می‌کند و حال اینکه نفس می‌تواند بردۀ ژن‌ها شود یا خلاف اوامر ژن‌های خودخواه عمل کند موضوع دیگری است که نیازمند بررسی دقیق است. ژن‌های خودخواه ما را تا کجا خواهند برد؟ دانستیم که ژن‌های خودخواه فقط ماده را می‌بینند و محاسبات آن‌ها از نوع مادی است و ارتباطی با ایثارگری حقیقی ندارد؛ پس اگر معیار ما صرفاً خواسته‌های ژنی باشد جامعه‌ای خودخواه که در ماده فرو رفته است خواهیم داشت و در چنین جامعه‌ای افراد به‌دنبال منافع مادی خود خواهند بود و به‌جای انسانیت شاهد حیوانیت محض ـ‌یا بردگی ژن‌های خودخواه‌ـ خواهیم بود؛ و از کسی که تسلیم ژن‌های خودخواه باشد نمی‌توان انتظار داشت از جان خود برای دیگران، بدون هیچ منفعت مادی بگذرد. کسی که بردۀ ژن‌های خودخواه است فریاد «من» سر می‌دهد و هیچ‌چیز برای او ارزش نخواهد داشت، جز اعمالی که متضمن بقای مادی‌اش باشد و در نتیجه در زندان ماده اسیر خواهد شد. آیا توانایی مقابله با ژن‌های خودخواه وجود دارد؟ این سؤال بسیار مهم است و محور اصلی بحث ماست. برای پاسخ به این سؤال که آیا راهی برای مقابله با ژن‌های خودخواه و سلطۀ آن بر رفتارمان وجود دارد یا خیر، باید بگوییم به‌طور کلی دو عامل بر رفتار ما تأثیرگذار است؛ اول ژن‌های خودخواه (ژنوم ما) و دوم محیط‌زیست ما. و محیط را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد؛ اول فعل‌وانفعالات موجود در جهان مادی که در آن زندگی می‌کنیم و دوم موجوداتی به‌نام نفس در جهان‌های دیگر. تأثیرات محیط مادی ما بر بیان ژن‌ها و نقش آن‌ها در رفتار ما مشخص است؛ اما این تغییرات را نهایتاً در رفتار ژن‌ها می‌توان بررسی کرد؛ یعنی عملکرد نهایی ژن‌ها، ظهور و بروز این تأثیرات نیز است و فاکتوری مستقل نیست که بخواهیم جدای از عملکرد ژن‌ها آن را بررسی کنیم؛ بنابراین برای پاسخ به اینکه «آیا توانایی مقابله با ژن‌ها وجود دارد؟» باید ببینیم آیا فقط ژن‌ها بر بدن ما تسلط دارند یا مؤثری به‌نام نفْس از ورای جهان ما، بر ما تأثیرگذارند و این‌گونه سؤال می‌شود که آیا ما تحت سلطۀ جبری زیست‌محیطی هستیم یا تحت سلطۀ نفسی غیرمادی در جهانی دیگر یا تحت سیطرۀ هر دو؟! پاسخ این سؤال به دیدگاه «من» نسبت به جهان و خود بستگی دارد. بر اساس دیدگاه افراد مادی‌گرا پاسخ منفی است و طبق نظر دکتر ریچارد داوکینز در کتاب ژن‌های خودخواه: «بدن ما همچون وسیله و دستگاهی است که توسط ژن‌ها مدیریت و رانده می‌شود و این جسم جایی می‌رود که ژن‌ها بخواهند.» پس اگر بُعد غیرمادیِ نفس را نپذیریم، پاسخ سؤال خیر است. چون «من» چیزی جز همان ژن‌های خودخواه بدن ما نیست؛ بلکه من همان بدنم و بدنم نیز تحت امر ژن‌هاست؛ اما اگر دیدگاه دوآلیسم یا دوگانه‌انگاری دربارۀ ماهیت «من» داشته باشیم و به وجود غیرمادی باور داشته باشیم پاسخمان مثبت است. چون نفْس غیرمادی می‌تواند به خواسته‌های ژن‌های خودخواه غلبه کند. نفْس با جسم مرتبط است و برهم‌کنش دارند و طبق دیدگاه دوآلیسم، این نفس است که تصمیم نهایی در امور ارادی را اتخاذ می‌کند؛ و از آنجا که دیدگاه دینی و معقول همان دوگانه‌انگاری است نتیجه می‌گیریم چنین امکانی محال عقلی نیست؛ اما اینکه افرادی موفق به غلبه بر ژن‌های خودخواه شده‌اند یا خیر در قسمت بعدی بررسی می‌شود. ادامه دارد... تکامل هوش مصنوعی قسمت دوم هوش مصنوعی هوش مصنوعی، هوشمندی ساخته‌شده توسط انسان است. هوشمندی عبارت است از قدرت احساس و درک درست و واکنش مناسب. در این تعریف نیازی به حیات و هوشیاری نیست، بلکه هر موجود ـ‌چه زنده و چه غیرزنده‌ـ اگر به‌خوبی محیط اطراف را بسنجد و واکنش نشان دهد، هوشمند به حساب می‌آید. این هوشمندی می‌تواند بسیار ارتقا یابد تا جایی که بتواند ریزترین محاسبات را در فاصلۀ زمانی بسیار کوتاهی انجام دهد. در‌این‌باره می‌توان به قدرت کامپیوترهای کوانتومی توجه کرد. ] 1-2-3[ تکامل هوش مصنوعی ارتقای کارآمدی هوش مصنوعی از محاسبات ساده و کند در چرتکه‌های قدیمی و کامپیوترهای سنتی تا کامپیوترهای کوانتومی و هوش مصنوعی دارای قدرت همانندسازی و حتی شاید کامپیوترهای هوشیار آینده را در برمی‌گیرد. کامپیوترهای کوانتومی، نه‌فقط اطلاعات را بر اساس صفر و یک بلکه بر اساس میلیون‌ها عدد بین صفر و یک، ذخیره می‌کند. در این سیستم‌های پیچیده، شکل‌های متفاوتی از واقعیت، قابل‌پردازش است. در این کامپیوترها فقط با تاریک‌ـ‌روشن مواجه نیستیم؛ بلکه میلیون‌ها طیف مختلف از روشنی کامل تا تاریکی کامل وجود دارد. در این سیستم‌های قدرتمند، در آخر با یک حیلۀ زیرکانه، جواب را بیرون می‌کشی (یکی از واقعیت‌ها را انتخاب می‌کنی). ]4[ ولی هوشیاری کامپیوترها به چه معناست؟ و آیا کامپیوترهای کنونی هوشمند هستند؟ آیا کامپیوترهای دارای حافظۀ قدرتمند، خودشان می‌توانند واقعیتی را پایدار و ثابت کنند، یا فقط انباری از اطلاعات هستند بدون آنکه بدانند این اطلاعات چیست؟ در درون اتاقی که فرد فقط می‌تواند با رمزها با دیگران مرتبط شود، بدون آنکه بداند این رمزها به چه معناست، آیا هوشیاری‌ای وجود دارد؟ تشخیص خط و نقطه، هوشمندی است ولی هوشیاری نیست. مشاهدۀ خود رمز ـ‌بدون آنکه معنای آن درک شود‌ـ و واکنش به این دریافت، سطحی از هوشمندی را نشان می‌دهد. با این تعریف می‌توان گفت وجودی مانند کامپیوتر که صفر و یک را تشخیص می‌دهد، یا حتی یک تکه‌سنگ که در برابر سرما و گرما واکنشی نشان می‌دهد، دارای سطحی از هوش است ولی هوشیار نیست. در این تعریف، بسیاری از انسان‌ها هم قرار می‌گیرند که نمی‌توانند از سطح به عمق و از ظاهر به معنا بروند. در برابر این هوشمندی سطحی، هوشیاری عمیقی هم قرار دارد که در پسِ هر رمز و واقعه، معانی و حقیقتی را می‌بیند که عامل و محرک ایجاد این رخدادهاست. ]5-6-7-8-9[ کارکردن در ابعاد ریز کوانتومی، نیازمند پردازش‌های دقیق روی اطلاعات و پارازیت‌های ناشی از تمایزهای اطلاعاتی است. هرچه کار ریزتر باشد، نیازمند مهار پارازیت‌های ظریف‌تری است که در مقیاس بزرگ، قابل‌مشاهده نیست. کامپیوترهای کوانتومی کوشش می‌کند در سطوح ریز، تمایزها و تفاوت‌ها را بشناسد. در این سیستم پیچیده، تمایزها فقط «خاموش» و «روشن» نیست؛ بلکه بین خاموش و روشن، میلیون‌ها نوسان دیگر از کمی روشنایی و زیادی آن وجود دارد. سیستم صفر و یک کامپیوترهای کلاسیک در کامپیوترهای کوانتومی، تبدیل به سیستم صفر، یک‌دهم، دودهم، سه‌دهم و ... تا یک می‌شود؛ یعنی حروف زبان کامپیوتر کوانتومی، بسیار فراوان می‌شود و در سایۀ این حروف فراوان، می‌توان انتخاب‌های بی‌شماری در ساخت کلمات و جملات زبان این کامپیوترها به کار برد. در زیادشدن تمایز و تفاوت، مهم، انتخابی شایسته است. اگر انتخاب درستی در امواج پراکندۀ موجود، صورت نگیرد، سیستم در میان موج تمایزها و تفاوت‌ها غرق می‌شود. انتخاب سیستمی مناسب برای انتخابی شایسته در میان این همه تمایز، پایۀ استفاده از این کامپیوترهاست. ]10[ ارتقا از سیستم‌هایی با قدرت پردازش اندک به سیستم‌های با قدرت پردازش بالا ـ‌به‌طوری که همۀ تمایزها هرچند اندک و ریز را در نظر بگیرد‌ـ سیستم‌های هوش مصنوعی را بسیار کارآمدتر می‌کند. آیا هوش مصنوعی می‌تواند نهایتاً هوشیار شود؟! تعریف هوشمندی، سطوح مختلفی را در برمی‌گیرد. از مشاهدۀ اجزای عالم مادی تا انتزاع فکری و بالاتر رفتن از نگاه مادیِ صِرف و جمع‌کردن همۀ معلول‌ها در علتی که آن را ایجاد می‌کند و باز فراتر رفتن از علت‌های سطح پایین به علت‌های سطح بالاتر، همۀ این‌ها می‌تواند سطوح متفاوتی از هوشمندی را نشان دهد؛ ولی هوشیاری به این مشاهدات محدود نمی‌شود، بلکه امروز در فیزیک کوانتوم، درک هوشیار و عمق نگاه بیننده و ناظر، می‌تواند رفتار ذرات کوانتومی کیهان را تغییر دهد. ]11 - 12[ هوشیاری نه‌فقط در سطوح مختلف خود می‌تواند عمق متفاوتی را از اشیای کیهان برای ما نمایان کند، بلکه قادر است باعث تأثیرگذاری بر اجزای کیهان شود. بله، فرد هوشیار فقط ناظر بی‌اثر نیست، بلکه خودش می‌تواند تأثیرگذار باشد. ماشین‌های شبیه انسان به‌نام Synths وقتی در کنار هم در جامعه قرار داده شوند و بتوانند مستقل زندگی کنند و بتوانند مشخص کنند چه کسی هستند، خودآگاه شده‌اند. آن‌ها باید با انسان‌هایی که آن‌ها را ساخته‌اند، بر سر حیات و بقا به نزاع بپردازند. ولی در جهان واقعی، هوشمندی برای هوش مصنوعی به چه معناست و چقدر ما به این هدف، نزدیک شده‌ایم؟ ]13 – 14[ «هاکوان لو» نوروساینتیست در UCLA می‌گوید: «وقتی ما می‌توانیم اصطلاحات محاسباتی به کار ببریم که چه تفاوت‌هایی ممکن است در انسان‌ها بین هوشیاری و وضعیت غیرهوشیار وجود داشته باشد، کد کردن آن در کامپیوترها ممکن است خیلی دشوار نباشد.» برخی از انواع هوش مصنوعی می‌توانند عملکرد خود را ارزیابی و اصلاح کنند و این مطابق با سطح 2‌C هوشیاری انسان است؛ ولی به نظر نمی‌رسد به این زودی تبدیل به هوش مصنوعی خودآگاه شوند. این مطلب را الکایند بیان کرد. او می‌گوید: «با اینکه ما خیلی نزدیک هستیم تا ماشین‌هایی داشته باشم که می‌تواند به‌صورت خودکار عمل کند (ماشین‌های خودران یا ربات‌هایی که می‌تواند یک زمینۀ ناشناخته را بازکاوی کند)، از اینکه ماشین‌های هوشیار داشته باشیم بسیار دور هستیم.» اگر ما بخواهیم هوش مصنوعیِ هوشیار داشته باشیم باید شما بتوانی به synths نگاه کنی و قوانین آن را مطابق با قوانین انسان بنگاری. ]15[ پی‌نوشت: 1. ترجمه مقالۀ بالا به فارسی https://t.me/salmanfatemi/3320 2. https://www.youtube.com/attribution_link?a=nA6N6bt0474&u=%2Fwatch%3Fv%3DsM-K-ybTnFw%26feature%3Dshare 3. https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=2763933713624611&id=100000240293014 4. https://t.me/salmanfatemi/4002 5. «حس و ادراک»، قسمت نوزدهم، سلمان فاطمی. https://t.me/salmanfatemi/4184 6. توهم بی‌خدایی و نشانه‌های پروردگار در هستی، سید احمدالحسن، ص284 و 285 7. توهم بی‌خدایی و نشانه‌های پروردگار در هستی، سید احمدالحسن، ص273 8. https://bigthink.com/thinking/is-human-consciousness-creating-reality/?utm_medium=Social&utm_source=Facebook&fbclid=IwAR1sd2biZ3Z85zu1xumpjVutteiq2-bybC7aRm2nRRAyofRzudrwt3aP8pg#Echobox=1635864501 9. سلمان فاطمی، منبع هوشیاری کجاست؟ قسمت نوزدهم https://t.me/salmanfatemi/1222 10. سلمان فاطمی، سلسله‌مباحث حس و ادراک https://t.me/salmanfatemi/3974 11. سلمان فاطمی، هوش مصنوعی از عروسک‌های بازی تا کمک به انسان در تولیدات تا زیان‌های آن بر جسم و روح انسان، قسمت نوزدهم https://t.me/salmanfatemi/4002 https://t.me/salmanfatemi/3433 12. https://www.youtube.com/watch?v=Za4QaN7wQeo 13. www.livescience.com/amp/62656-when-will-ai-be-conscious.html 14. https://t.me/salmanfatemi/4132 15. www.livescience.com/amp/62656-when-will-ai-be-conscious.html روشنگری دربارۀ رمزگونه‌بودن روایات اهل بیت(ع) با تأکید بر روایات در زمینۀ مهدیین و مهدی اول قسمت دوم به قلم نعیم احمدی در شمارۀ قبلی مقاله، توضیح داده شد که آنچه سید احمدالحسن دربارۀ مهدیین دوازده‌گانه پس از امام مهدی(ع) و نقش مهدی اول از این مهدیین، پیش از ظهور امام مهدی(ع) بیان کرده، بدیع محسوب می‌شوند؛ اما این جدید‌بودن نباید بهانۀ انکار دعوت سید احمدالحسن قرار بگیرد؛ زیرا قضیۀ مهدیین و مهدی اول از اسرار الهی بوده است و اهل‌بیت(ع) تعمداً، بیان امر آنان را به‌گونه‌ای بیان کرده‌اند که افشای حقیقت آن‌ها درآخرالزمان و توسط یمانی صورت بگیرد؛ به این منظور ابتدا روایاتی را از ائمه نقل کردیم که نشان می‌داد خداوند اسراری دربارۀ دین را در سینۀ خلفای خود و اولیایش نهاده است و آنان مأمور به فاش‌کردن آن نیستند، مگر اینکه «زمان مناسب» و «وجود افرادی که اهلیت دریافت اسرار را داشته باشند» فراهم شود، و نشان دادیم گرچه امامت دوازده امام اکنون نزد شیعیان از اسرار الهی محسوب نمی‌شود، اما در عصر ائمه از اسرار تلقی می‌شده است. در این مقاله، شواهدی را ذکر خواهیم کرد مبنی بر اینکه از نگاه آموزه‌های اهل‌بیت(ع)، دربارۀ قائم آل‌محمد(ع) اسراری وجود دارد که تا زمان ظهور ایشان فاش نخواهد شد. اسرار مربوط به قائم و افشای آن در آخرالزمان در روایات، تصریح شده که امر قائم ‌ـ‌از غیبت ایشان گرفته و حکمت آن (کمال‌الدین، ج2، ص482) [1] تا کیفیت ظهورشان و آنچه بعد از ایشان اتفاق می‌افتدـ دارای اسرار است؛ اسراری که خود قائم آن‌ها را افشا خواهد کرد، در نتیجه برای مردم، جدید و تازه به نظر می‌رسد! - قال امیرالمؤمنین علی(ع): مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ أَنَا أَفْتَحُهُ وَ مَا مِنَ سِرٍّ إِلَّا وَ الْقَائِمُ‏ (ع) يَخْتِمُهُ. امیر مؤمنان علی(ع) فرمودند: «هیچ علمی نیست مگر آنکه من آن را گشودم و هیچ سرّی نیست مگر اینکه قائم آن را ختم می‌کند.» [2] (تحف‌العقول، ص171) - معاذ بن كثیر از امام صادق(ع) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: «وصیت از آسمان بر رسول خدا‌(ص) به‌صورت نوشتۀ سر به مُهر نازل شد و بر آن حضرت هیچ نامۀ سر به مُهرى جز وصیت نازل نشد؛ پس جبرئیل گفت: اى محمد این وصیت تو در میان امت توست راجع به اهل‌بیتت. رسول خدا(ص) پرسید: اى جبرئیل، كدام اهل‌بیتم؟ جواب داد: بزرگوارشان پیش خدا و فرزندان او تا وارث علم نبوت تو پیش از ابراهیم باشد؛ و بر آن وصیت چندین مهر بود؛ پس على(ع) مهر اول را گشود و آنچه به آن مأمور بود انجام داد؛ پس از او حسن(ع) مهر دوم را گشود و آنچه به آن مأمور بود انجام داد؛ سپس مهر سوم را حسین(ع) گشود و در آن چنین یافت كه پیكار كن و بكُش و كشته شو، و همراه با گروهى براى شهادت به در آى، براى آنان جز به همراهى تو شهادتى نخواهد بود (مقدر نشده)؛ پس آن حضرت چنان كرد؛ سپس آن را به على بن حسین(ع) تحویل داد و در گذشت و على بن حسین(ع) مهر چهارم را گشود و در آن چنین یافت كه سر به زیر افكن و خاموش باش، زیرا چهرۀ علم در حجاب رفته است؛ سپس آن را به محمد بن على(ع) داد و در گذشت، و او خاتم پنجم را گشود و در آن یافت كه كتاب خداى تعالى را تفسیر و پدر خود را تصدیق كن و فرزند خود را وارث این علم گردان و به سازندگى امت بپرداز و حق را در حال نگرانى و ایمنى بگو و جز از خدا از هیچ‌كس نترس. او نیز چنین كرد؛ سپس آن را به كسى كه پس از او بود سپرد.» معاذ بن كثیر گوید: من به او عرض كردم: و اكنون شما همانى؟ آن حضرت فرمود: «اشکالی در این نیست که این را برای تو اظهار کنم؛ غیر از [خوف] اینكه بروى و آن را از من بازگو كنى. بله، من همانم.» تا آنجا كه آن حضرت دوازده نام را براى من برشمرد و سپس سكوت فرمود. من پرسیدم: بعد از آن چه‌كسى؟ آن حضرت فرمود: «براى تو همین كافى است.» (الغیبة نعمانی، ص53) این روایت نشان می‌دهد امام صادق(ع) معاذ بن کثیر را شایستۀ این می‌دانسته که نام تمام دوازده امام را به او بگوید و با اینکه معاذ بن کثیر از امام(ع) درخواست می‌کند نام بقیه را بگوید، امام به او می‌فرماید برای تو کافی است. از این پاسخ امام(ع)، تلویحاً می‌توان برداشت کرد که امامان دیگری نیز هستند، اما امام ضرورت نمی‌دیده آن را برای معاذ بیان کند؛ چراکه این قضیه از اسرار الهی بوده است و صلاح نبوده در آن زمان، به‌صورت واضح برای هر شیعه‌ای بیان شود؛ بلکه ائمه(ع) قضیۀ مهدیین را نه بر هر شیعه‌ای، بلکه فقط برای برخی از آن‌ها بیان می‌کردند و گرچه در روایات متعددی، به آمدن مهدیین و عالم رجعت بعد از امام مهدی(ع) تصریح شده، اما فهم تفاصیل آن نیازمند رمزگشایی از روایات بوده است. در روایات نیز صراحتاً تأکید شده که بیان برخی امور به خود قائم(ع) سپرده شده است و تا پیش از آن، اهل‌بیت(ع) از بیان آن خودداری می‌کرده‌اند؛ اموری مانند جزئیات اینکه بعد از قائم چه می‌شود؟ آیا مهدیین می‌آیند یا رجعت می‌شود؟ آیا مهدیین، یعنی نسل امام مهدی(ع) فرزندان بی‌واسطه ایشان‌اند یا فرزندان باواسطه؟ نام خاصّ تک‌تک مهدیین و نام یمانی چیست؟ حکومت مهدیین چه نسبتی با رجعت ائمه(ع) دارد؟ کدام‌یک از مهدیین افضل هستند؟ هریک چند سال حکومت می‌کنند؟ وقایع دوران هریک چه خواهد بود؟ و... . - عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَارِثِ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيٍّ (ع) يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي بِمَا يَكُونُ مِنَ الْأَحْدَاثِ بَعْدَ قَائِمِكُمْ قَالَ يَا ابْنَ الْحَارِثِ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ ذِكْرُهُ مَوْكُولٌ إِلَيْهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لَا أُخْبِرَ بِهِ إِلَّا الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (ع). عبدالله بن حارث می‌گوید: از امیر مؤمنان(ع) دربارۀ آنچه بعد از قائمتان اتفاق می‌افتد، پرسیدم. امیر مؤمنان(ع) فرمودند: «ای ابن‌حارث، این چیزی است که به خودِ قائم موکول شده است و رسول خدا(ص) از من پیمان گرفته که جز به حسن و حسین در‌این‌باره چیزی نگویم.» (شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص77) طبق روایات متعددی از ائمه(ع) نیز تصریح شده قائم با «امر جدید» می‌آید: - قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ (ع)‏ یقُومُ‏ الْقَائِمُ‏ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ كِتَابٍ جَدِیدٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ. امام باقر(ع) فرمودند: «قائم با امری جدید و کتابی جدید و حُکمی جدید قیام می‌کند.» (الغیبة نعمانی، ص 233) - أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی (ع) یقُول‏ یقُومُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ سُنَّةٍ جَدِیدَةٍ وَ قَضَاءٍ جَدِید. امام باقر(ع) فرمودند: «قائم با امر جدید و سنت جدید و حکم جدید به پا می‌خیزد.» (الغیبة نعمانی، ص 235) - عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَال‏ فَوَ اللَّهِ لَكَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیهِ بَینَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ یبَایعُ النَّاسَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ كِتَابٍ جَدِیدٍ وَ سُلْطَانٍ جَدِیدٍ مِنَ السَّمَاء. امام باقر(ع) فرمودند: «به خدا گویی او را بین رکن و مقام می‌بینیم که با امر جدید و کتاب جدید و حکم جدیدی از آسمان با مردم بیعت می‌کند.» (الغیبة نعمانی، ص 262) - عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (ع) جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ كَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِی بُدُوِّ الْإِسْلَامِ إِلَى أَمْرٍ جَدِید. امام صادق‌(ع) فرمودند: «زمانی که قائم به پا خیزد با امر جدیدی می‌آید، همان طور که رسول خدا(ص) در آغاز اسلام به امر جدیدی دعوت کرد.» (الارشاد شیخ مفید، ج2، ص 384) - أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِیباً وَ سَیعُودُ كَمَا بَدَأَ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ فَقَالَ یا أَبَا مُحَمَّدٍ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (ع) اسْتَأْنَفَ دُعَاءً جَدِیداً كَمَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ. ابو‌بصیر می‌گوید از امام صادق(ع) دربارۀ این سخن امیر مؤمنان پرسیدم «اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه باز‌می‌گردد، همان طور که آغاز شده بود، پس خوشا به حال غریبان.» امام(ع) فرمود: «ای ابامحمد، زمانی که قائم به پا خیزد دعوت جدیدی را آغاز می‌کند همان ‌طور که رسول خدا(ص) این‌گونه بود.» (الغیبة نعمانی، ص 322) بنابراین، اهل‌بیت آشکارا بیان کرده‌اند که ظهور دعوت مهدوی با امور جدید همراه است: «دعاءٌ جدیدٌ: دعوت جدید»، «سنةٌ جدیدةٌ: سنت جدید»، «قضاءٌ جدیدٌ: قضاوت جدید»، «کتابٌ جدیدٌ: کتاب جدید»، «سلطانٌ جدیدٌ: حجت‌ جدید»، و «أمرٌ جدیدٌ: امر جدید». برخی افراد، روایاتی را که در آن‌ها به آوردن امور جدیدی توسط قائم اشاره شده است چنین توجیه کرده‌‌اند که منظور از «جدید» در این روایات، جدید به‌معنای واقعی کلمه (یعنی به‌معنای بدیع و بی‌سابقه) نیست؛ بلکه منظور از سنت جدید و کتاب جدید و حکم جدید و امر جدید و ... این است که این‌ها قبلاً در جامعۀ اسلامی موجود بوده‌‌اند، اما به‌مرور به دست فراموشی و تحریف سپرده شده‌اند؛ اما وقتی قائم می‌آید دوباره آن‌ها را احیا می‌کند؛ لذا مردم وقتی با آن‌ها مواجه می‌شوند برایشان جدید به نظر می‌آید، نه اینکه واقعاً جدید باشند! این توجیه، درست نیست؛ زیرا اولاً معنای اولیه‌ای که از کلمۀ «جدید» متبادر می‌شود «نو و بی‌سابقه» است و تا زمانی که دلیلی قاطع بر رد آن نداشته باشیم نمی‌توانیم این لفظ را از این معنای اولیه‌اش تغییر دهیم؛ خصوصاً که در روایات، قرائن متعددی بر این مدعا وجود دارد که منظور از «جدید» در این روایات، معنای واقعی خودش است؛ برای مثال، در روایات به نمونه‌هایی از سنت‌ها و احکام بی‌سابقه در اجرای قضاوت و شیوۀ حکومت‌داری امام مهدی اشاره شده است که تا پیش از قائم در زمان هیچ‌یک از ائمه سابقه نداشته است و به‌معنای واقعی کلمه، جدید است؛ یا دربارۀ کتاب جدید که همان قرآن است، بنا به گواهی تاریخ، امیر مؤمنان(ع) قرآن را به دستور پیامبر(ص) مرتب کرد؛ اما خلیفۀ وقت به آن توجهی نکرد و گفت ما به قرآن تو نیازی نداریم؛ و علی(ع) فرمود: دیگر هیچ‌گاه این کتاب را نخواهید دید؛ و این کتاب که قرآن حقیقی بوده نزد ائمه باقی مانده است و بنا به روایات، این قرآن همان کتابی است که قائم(ع) آن را عرضه خواهد کرد. (الغیبة نعمانی، ص318) پس لفظ «جدید» در این روایات، به‌معنای حقیقی کلمه و به‌معنای «نو و بی‌سابقه» است. خصوصاً در اینجا روی «امر جدید» شایسته است تأمل کنیم؛ چه آنکه تعبیر «أمر جدید» در این روایات، در کنارِ تعابیر «حکمٌ جدیدٌ» و «قضاءٌ جدیدٌ» و «سنةٌ جدیدٌ» و ... ذکر شده که به‌معنای چیزی غیر از آن‌هاست. از خصوصیات این امر، علاوه بر جدید بودن، این است که تا پیش از قائم بر عامۀ مردم مخفی‌ و پوشیده بوده است. - عن ابی‌جعفر(ع): إِنَّمَا سُمِّی‏ الْمَهْدِی‏ مَهْدِیاً لِأَنَّهُ یهْدِى إِلَى أَمْرٍ خَفِی. امام باقر(ع): «مهدی به این علت مهدی نامیده شده است چون به امری مخفی هدایت می‌کند.» (الغیبة نعمانی، ص 237) همچنین در روایات بیان شده که این امر متفاوت با چیزی است که پیش از آن بوده است: - عن ابی عبدالله: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (ع) جَاءَ بِأَمْرٍ غَیرِ الَّذِی كَان. امام صادق(ع): «زمانی که قائم بیاید با امری غیر از آنچه قبلاً بوده است، می‌آید.» (الغیبة طوسی، ص 473) - عن ابی‌عبدالله(ع): فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّیفِ، جَاءَ بِأَمْرٍ غَیرِ الَّذِی كَانَ. امام صادق(ع): «زمانی که صاحب شمشیر بیاید امری غیر از آنچه قبلاً بوده است، می‌آورد.» (الکافی، ج1، ص 536) همچنین، اهمیت این امر به حدی است که معیار هدایت و گمراهی است. - عن امیرالمؤمنین: يدعو الناس إلى أمر من أقر به هدي و من أنكره غوى.‏ امیر مؤمنان علی(ع): «قائم مردم را به امری دعوت می‌کند که هرکس به آن اقرار کند هدایت می‌یابد و هرکس آن را انکار کند گمراه می‌شود.» (الزام الناصب، ج2، ص 189) اما این امر جدید چیست که متفاوت از سنت جدید و احکام جدید و قضاوت جدید و کتاب جدید است؟ با توجه به آنچه در روایات، دربارۀ قائمی غیر از امام مهدی(ع) بیان شده، بسیار محتمل و بلکه لازم است این امر جدید، اشاره به ولایت جدیدی داشته باشد که بر عامۀ مردم پوشیده بوده است و قائم (یعنی مهدی اول) که صاحب این ولایت جدید است، آن را آشکار می‌کند و این امر همان ولایت مهدی اول از مهدیین دوازده‌گانه پیش از ظهور امام مهدی(ع) است؛ به‌ویژه، اگر توجه کنیم که واژۀ «امر» در بسیاری از استعمالات قرآنی و روایی به ولایت اشاره دارد؛ مانند: - یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد). (نساء، 59) - «أمرنا صعب مستصعب» «امر ما (ولایت ما) دشوار است.» (بصائرالدرجات، ج1، ص26) - «لَا یقِرَّ بِأَمْرِنَا إِلَّا نَبِی مُرْسَلٌ، أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ» «بر امر ما (ولایت ما) اعتراف نمی‌کند جز پیامبر مُرسل یا فرشتۀ مقرب یا بندۀ مؤمنی که خداوند قلبش را به ایمان آزموده است.» (همان، ص27) - «إِنَّ اللَّهَ إِذَا كَتَبَ إِلَى عَبْدٍ أَنْ یدْخُلَ فِی هَذَا الْأَمْرِ كَانَ أَسْرَعَ إِلَیهِ مِنَ الطَّیرِ إِلَى وَكْرِهِ» «خداوند زمانی که برای بنده‌ای مقرر کند که داخل این امر (ولایت) شود، سریع‌تر از پرواز پرنده به لانه‌اش [وارد ولایت ما می‌شود].» (الکافی، ج1، ص 126) - «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیا أَمْرَنَا» «خداوند رحمت کند بنده‌ای که امر ما (ولایت ما) را زنده کند.» (الکافی، ج2، ص 176) - «أَمْرُنَا أَبْینُ مِنْ هَذِهِ الشَّمْسِ» «امر ما (ولایت ما) [در آخرالزمان] از این آفتاب روشن‌تر است.» (الکافی، ج1، ص 336) - «لَا تَبُثُّوا سِرَّنَا وَ لَا تُذِیعُوا أَمْرَنَا» «سرّ ما را پخش نکنید و امر ما (ولایت ما) را [نزد مخالفان ما] منتشر نکنید.» (الکافی، ج2، ص222) - «إِنَّهُ لَیسَ مِنِ احْتِمَالِ أَمْرِنَا التَّصْدِیقُ لَهُ وَ الْقَبُولُ فَقَطْ مِنِ احْتِمَالِ‏ أَمْرِنَا سَتْرُهُ وَ صِیانَتُهُ مِنْ غَیرِ أَهْلِهِ» «تحمل امر ما (ولایت ما) فقط تصدیق آن نیست؛ بلکه از تحمل امر ما (ولایت ما) پوشاندن آن و حفظ آن از غیر اهلش نیز هست.» (الکافی، ج2، ص222) در روایتی از امیر مؤمنان علی(ع) نیز آمده که در آخرالزمان، امیر غضب (یمانی) که از نسل امیر مؤمنان است احادیث را عمیقاً می‌شکافد: - ... أُولَئِكَ قَوْمٌ یأْتُونَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَزَعٌ كَقَزَعِ الْخَرِیفِ وَ الرَّجُلُ وَ الرِّجْلَانِ وَ الثَّلَاثَةُ مِنْ كُلِّ قَبِیلَةٍ حَتَّى یبْلُغَ تِسْعَةً أَمَا وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْرِفُ أَمِیرَهُمْ وَ اسْمَهُ وَ مُنَاخَ رِكَابِهِمْ ثُمَّ نَهَضَ وَ هُوَ یقُولُ بَاقِراً بَاقِراً بَاقِراً ثُمَّ قَالَ ذَلِكَ رَجُلٌ مِنْ ذُرِّیتِی یبْقُرُ الْحَدِیثَ بَقْراً. امیر مؤمنان علی(ع) دربارۀ سپاه غضب در آخر‌الزمان فرمودند: «آن‌ها قومی هستند که در آخر‌الزمان می‌آیند... به خدا قسم كه من امیرشان را به اسمش و نیز جایى را كه فرود مى‏آیند می‌شناسم.» سپس برخاست و می‌فرمود: «شکافنده، شکافنده، شکافنده.» سپس فرمود: «آن مردى است از فرزندان من كه احادیث را عمیقاً خواهد شکافت.» (الغیبة، ص 312) یقیناً این شکافتن احادیث، منجر به اظهار امر جدیدی می‌شود که نیازمند رمزگشایی بوده است و اگر قرار نبود امر جدیدی از دل احادیث بیان شود، پس چه نیازی به شکافتن احادیث داشت؟! پس قابل‌تصور است که در روایات، چیزی به‌صورت رمزی بیان شده باشد، اما تا پیش از اینکه امیر غضب آن را از دل احادیث بیان نکند، کسی از آن مطلع نباشد؛ و امیر غضب بنا به روایتی که ابن‌طاووس نقل کرده، همان یمانی موعود است: - أَمِيرُ الْغضبِ لَيْسَ مِنْ ذِي وَ لاَ ذِهْ وَ لَكِنَّهُمْ يَسْمَعُونَ صَوْتاً مَا قَالَهُ إِنْسٌ وَ لاَ جَانٌّ: بَايَعُوا فُلاَناً بِاسْمِهِ لَيْسَ مِنْ ذِي وَ لاَ ذِهْ وَ لَكِنَّهُ خَلِيفَةٌ يَمَانِيٌّ. «امیر غضب نه از آن است و نه از این؛ اما صدایی می‌شوند که نه انسان آن را گفته و نه جن، که می‌گوید با فلانی بیعت کنید که نه از آن است و نه از این، اما او خلیفۀ یمانی است.» (ابن‌طاووس، الملاحم و الفتن، ص27) در برخی روایات نیز بیان شده که این قائم است که امر خود را فاش می‌کند و برای آن دلیل می‌آورد: - عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِی قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (ع) إِنَّا نَصِفُ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ بِالصِّفَةِ الَّتِی لَیسَ بِهَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا یكُونُ ذَلِكَ أَبَداً حَتَّى یكُونَ هُوَ الَّذِی یحْتَجُّ عَلَیكُمْ بِذَلِكَ وَ یدْعُوكُمْ إِلَیهِ. مالک جهنی گوید: به امام باقر(ع) عرض کردم ما صاحب این امر را با صفتی وصف می‌كنیم كه احدی از مردم چنان نیست. امام باقر(ع) فرمود: «نه والله كه چنین نخواهد بود تا زمانی كه خودش بیاید و بر شما به آن احتجاج و شما را به آن دعوت كند.» (الغیبة نعمانی، ص321) در برخی روایات، نیز اشاره شده که قائم با شیعیان از حدیث (یا امور جدیدی) سخن می‌گوید که طاقت آن را ندارند و به همین دلیل با او مخالفت می‌کنند. - عن أَبِی‌عَبْدِاللَّهِ‌(ع): ‏أَوَّلُ قَائِمٍ یقُومُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ یحَدِّثُكُمْ بِحَدِیثٍ لَا تَحْتَمِلُونَهُ فَتَخْرُجُونَ عَلَیهِ. امام صادق(ع): «اولین قائمی که از ما اهل‌بیت برمی‌خیزد با حدیثی با شما سخن می‌گوید که تحمل ندارید و علیه او قیام می‌کنید.» (بحارالانوار، ج 52، ص375) و بسیار محتمل است که این حدیث با احادیثی که امیر سپاه غضب آن‌ها را می‌شکافد مرتبط باشد که به دلیل جدید بودن آن و دشواری تحمل آن، بسیاری از شیعیان زیر بار آن نمی‌روند. طبق برخی روایات نیز، شیعیان، پیش از ظهور امام مهدی(ع)، سخت امتحان می‌شوند؛ طوری که ایمانشان به «ولایت» اهل‌بیت شدیداً متزلزل می‌شود یا به تردید می‌افتند؛ [3] و بعید نیست که این تزلزل در ایمان به‌دلیل جدید بودن امر (ولایت)ی است که بر آن‌ها عرضه می‌شود، اما برای آن‌ها سنگین است! و چه انطباق عجیبی است میان این روایات و آنچه امروزه سید احمدالحسن به آن دعوت می‌کند: - قائم با امر (ولایت) جدید می‌آید: سید احمدالحسن با ولایت مهدی اول پیش از ظهور امام مهدی(ع) آمده که امری جدید است. - قائم حدیثی را می‌آورد که شیعیان تحمل آن را ندارند و با او مقابله می‌کنند: سید احمدالحسن برای اثبات ولایت خود، با حدیث وصیت رسول خدا(ص) آمده که شیعیان تحمل پذیرش آن را ندارند و با او مقابله می‌کنند. - یمانی احادیث را عمیقاً می‌شکافد (و امر جدیدی را عرضه می‌کند): سید احمدالحسن، احادیث اهل‌بیت دربارۀ قائم(ع) را شکافته که ولایت مهدی اول را پیش از ظهور ثابت می‌کند. ------------- . مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي(ع): ...إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سِرٌّ مِنْ‏ سِرِّ اللَّهِ‏ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ. (کمال‌الدین، ج2، ص 385) 2. قال امیرالمؤمنین علی(ع): مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ أَنَا أَفْتَحُهُ وَ مَا مِنَ سِرٍّ إِلَّا وَ الْقَائِمُ‏ ع يَخْتِمُهُ. (تحف‌العقول، ص171) 3. امام رضا(ع) فرمود: به خدا قسم آنچه چشم به راه آن هستید انجام نپذيرد تا آنكه غربال شوید و پاک‌سازی شوید؛ تا آنجا که نماند از شما مگر اندکی و حتی کمتر از اندک.» (الغیبه نعمانی، ص 208) امام باقر(ع) فرمود: اى شيعۀ آل محمد(ص)، حتماً بايد پاک‌سازی شوید... و این‌چنین خواهد شد كه مردى صبح كند در حالى كه بر جادۀ امامت ماست و شب می‌كند در حالى كه از آن خارج شده است و شب می‌كند در حالى كه بر جادۀ امر ماست و صبح می‌كند در حالى كه از آن خارج شده است.» (الغیبة نعمانی، ص207) نام او را ببریم یا نبریم؟! قسمت سوم (پایانی) جلوه‌ای از علم سید یمانی در جمعِ روایات متشابه و متعارضی که صدها سال محل اختلاف‌نظر علمای شیعه بوده است. دستۀ سوم: روایاتی است که از جایز‌نبودن بردنِ نامش صحبت کرده و علت آن را خوف و تقیه از دشمنان می‌داند. - روایت اول: «عن علي بن محمد، عن أبي عبد الله الصالحي قال: سألني أصحابنا بعد مضي أبي محمد(ع) أن أسال عن الاسم والمكان، فخرج الجواب: إن دللتم على الاسم أذاعوه وإن عرفوا المكان دلوا عليه.» ابوعبدالله صالحی می‌گوید: پس از درگذشتِ امام عسکری(ع)، برخی از شیعیان از من خواستند دربارۀ نام و مکان او سؤال کنم؛ پس این‌طور جواب آمد: «اگر شما آنان را بر اسم (نشانه) من آگاه سازيد، آن‌ها آن را فاش می‌سازند، و اگر مکان (من) را بدانند، به‌سوی آن راه می‌یابند.» وسائل‌الشیعة، ج١٦، ص٢٤٠ شیخ حر عاملی پس از نقل این حدیث می‌نویسد: «این بر این دلالت دارد که نهی [از بردنِ نام] به خوف و مفسده‌دار بودن بستگی دارد.» - روایت دوم: «وعن محمد بن عبد الله ومحمد بن يحيى جميعا، عن عبد الله بن جعفر الحميري عن محمد بن عثمان العمرى ـ‌في حديث‌ـ أنه قال له: أنت رأيت الخلف؟ قال: اي والله ـ‌إلى أن قال:ـ قلت: فالاسم، قال: محرم عليكم أن تسألوا عن ذلك، ولا أقول هذا من عندي فليس لي أن أحلل ولا أحرم، ولكن عنه(ع) فان الامر عند السلطان، ان أبا محمد مضى ولم يخلف ولدا ـ‌إلى أن قال:ـ‌ وإذا وقع الاسم وقع الطلب، فاتقوا الله وامسكوا عن ذلك.» «در حدیثی حمیری به محمد ‌بن‌ عثمان (سفیر دوم) گفت: تو خلف و جانشین امام عسکری(ع) را دیدی؟ او در پاسخ گفت: بله به خدا قسم [تا آنجا که گفت:] گفتم: نامش؟ گفت: بر شما حرام است دربارۀ آن سؤال کنید و این را از خودم نمی‌گویم؛ چراکه من نمی‌توانم حلال و حرام کنم. این حکم از ایشان(ع) است؛ پس نزد سلطان این‌چنین است که امام عسکری درگذشته و فرزندی به‌جا نگذاشته [تا آنجا که گفت:] هرگاه نام مطرح شود، جان او به خطر می‌افتد؛ پس از خدا بترسید و از آن خودداری کنید.» وسائل‌الشیعة، ج١٦ ص٢٤٠ شیخ حر عاملی پس از نقل این حدیث نیز می‌نویسد: «این حدیث به‌روشنی بر این دلالت دارد که وجهِ نهی، تقیه و خوف است.» - روایت سوم: علي بن عاصم الكوفي يقول: خرج في توقيعات صاحب الزمان: «ملعون ملعون من سماني في محفل من الناس» «امام مهدی(ع) فرمود: ملعون است ملعون است کسی که در جمعی از مردم، نام مرا ببرَد.» کمال‌الدین، ص۴۸۲ علی بن عیسی اَربلی، ذیل این روایت می‌نویسد: «عجیب است که شیخ طبرسی و شیخ مفید (رحمهما الله) گفته‌اند: بردنِ نام و کنیه‌اش جایز نیست و سپس می‌گویند: نامش نام پیامبر و کنیه‌اش کنیۀ پیامبر(ص) است؛ و این دو بزرگوار گمان کردند که نام و کنیۀ او برده نشده، و این عجیب است؛ چیزی که من آن را می‌بینم این است که منع‌کردن از این کار، فقط برای زمان خوف و تقیه بوده که در جست‌وجو و تعقیب امام بودند؛ اما اکنون خیر، و خداوند دانا‌تر است.» - روایت چهارم: محمد بن عثمان العمري قدس الله روحه يقول: خرج توقيع بخط أعرفه «من سماني في مجمع من الناس باسمي فعليه لعنة الله» «محمد بن ‌عثمان (سفیر دوم) می‌گوید: توقیعی با دستخطی که آن را می‌شناختم صادر شد با این مضمون: کسی که در جمعی از مردم، نام مرا ببرَد لعنت خداوند بر او باد.» کمال‌الدین، ص۴۸۳ - روایت پنجم: عن أبي الخالد الكابلي، قال: «لما مضى علي بن الحسين(ع) دخلت على محمد بن علي الباقر(ع) فقلت له: جعلت فداك، قد عرفت انقطاعي إلى أبيك وأنسي به ووحشتي من الناس. قال: صدقت ـ‌يا أبا خالد‌ـ فتريد ماذا؟ قلت: جعلت فداك، لقد وصف لي أبوك صاحب هذا الأمر بصفة لو رأيته في بعض الطرق لأخذت بيده. قال: فتريد ماذا، يا أبا خالد؟ قلت: أريد أن تسميه لي حتى أعرفه باسمه. فقال: سألتني والله ـ‌يا أبا خالدـ عن سؤال مجهد، ولقد سألتني عن أمر ما كنت محدثا به أحدا، ولو كنت محدثا به أحدا لحدثتك، ولقد سألتني عن أمر لو أن بني فاطمة عرفوه حرصوا على أن يقطعوه بضعة بضعة» «هنگامى که على بن الحسين(ع) در گذشت من خدمت امام باقر(ع) رسيدم و به آن حضرت عرض کردم: فدايت شوم تو می‌دانی که من جز پدرت کسى را نداشتم و انس مرا با او و وحشت مرا از مردم می‌دانی. فرمود: راست مى گویی اى ابا‌خالد، ولى چه می‌خواهی بگویی؟ عرض کردم: فدايت شوم، پدرت صاحب اين امر را به‌گونه‌ای برايم توصيف کرده بود که اگر در راهى او را می‌دیدم حتماً دستش را می‌گرفتم. فرمود: ديگر چه می‌خواهی بگویی اى ابا‌خالد؟ عرض کردم: می‌خواهم نام او را برايم بگویی تا او را به نامش بشناسم. فرمود: به خدا سوگند اى ابا‌خالد سؤال زحمت‌انگيز و مشقت‌آورى از من پرسيدی و از امرى از من سؤال کردى که [هرگز آن را به هیچ‌کس نگفته‌ام و] اگر من آن را به کسى گفته بودم مسلماً به تو می‌گفتم. تو از چيزى مرا پرسش می‌کنی که اگر بنى‌فاطمه او را بشناسد حرص ورزند که او را تکه‌تکه کنند.» غیبت نعمانی، ص۳۰۰ بررسی روایات دستۀ سوم: روایات این دسته به امام مهدی(ع) انصراف دارد، و دلیل نهی از بردنِ نامش را خوف و تقیه از دشمنان می‌داند؛ پس هنگامی‌که زمانِ خوف و تقیه تمام شد نهی از بردنِ نامش نیز تمام می‌شود. بله، روایت آخر ناظر به مهدی اول است؛ چراکه امام باقر(ع)، از بردن نامِ او به‌صورت مطلق خودداری کرده، و این جزو روایات دستۀ دوم است که می‌گوید تا زمان ظهور یا خروجش، نام او برده نمی‌شود؛ البته نام مهدی اول در روایات اهل‌بیت(ع) آمده است، اما صراحتاً به‌عنوان قائم یا صاحب‌الامر نیامده است؛ بلکه مثلاً به‌عنوان یکی از انصار امام مهدی(ع) بیان شده است(من البصره احمد) یا به‌گونه‌ای آمده که مخاطب گمان کند مقصود از آن، امام مهدی(ع) است؛ و همۀ این‌ها به‌خاطر حفاظت از این سِرّ عظیم بوده است. به‌علاوه، بنی‌فاطمه (سادات) با امام مهدی(ع) چه‌کار دارند؟! آن‌ها امام مهدی(ع) را می‌شناسند و رسول خدا(ص) از او خبر داده؛ پس معنای کلام امام باقر(ع) چیست؟! بنابراین این روایت ناظر به مهدی اول(ع) است...چنان که در بسیاری از روایات منظور از صاحب‌الامر، مهدی اول است؛ این روایت نیز از همین قبیل است... دسته چهارم، روایاتی است که از بردنِ نامش از سوی ائمه یا یکی از اصحابشان در مواضع متعدد خبر می‌دهد، آن هم بدون اینکه ائمه از آن نهی کنند. - روایت اول:«عن محمد بن إبراهيم الكوفي ان أبا محمد الحسن بن علي العسكري(ع) بعث إلى بعض من سماه شاة مذبوحة وقال: هذه من عقيقة ابني محمد.» «محمد‌ بن‌ابراهیم می‌گوید امام عسکری برای برخی افراد که نامشان را برایم گفت گوسفند ذبح‌شده‌ای فرستاد و فرمود این عقیقۀ فرزندم محمد است.» کمال‌الدین، ص۴۳۲ - روایت دوم: «ولد لأبي محمد ع مولود فسماه محمدا، وعرضه على أصحابه يوم الثالث وقال: هذا صاحبكم من بعدي وخليفتي عليكم وهو القائم...» «برای امام عسکری(ع) فرزندی به دنیا آمد که او را محمد نامید و در روز سوم او را به اصحابش نشان داد و فرمود: این صاحب شما پس از من و خلیفۀ من بر شماست و او قائم است.» کمال‌الدین، ص۴۳۱ - روایت سوم: «...‌لما حملت جارية أبي محمد(ع) قال: ستحملين ولدا واسمه محمد وهو القائم من بعدی.» «هنگامی‌که کنیز امام عسکری باردار شد، امام(ع) فرمود: فرزندی را باردار خواهی شد که نامش محمد است و او قائم بعد از من است.» کمال‌الدین، ص۴۰۸ - روایت چهارم: «عن أبومحمد الحسن بن عليّ(ع) فی الخبر الذي روي عن آبائه(ع): أنّ الأرض لا تخلو من حجّة لله على خلقه إلى يوم القيامة، وإن من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهليّة. فقال: «إنّ هذا حقّ كما أنّ النهار حق.» فقيل له: يا ابن رسول الله، فمن الحجّة والإمام بعدك؟ فقال: «ابني محمد هو الامام والحجة بعدي، من مات ولم يعرفه مات ميتة جاهليّة...» «امام عسکری(ع) ضمن روایتی از پدرانش فرمود: زمین تا روز قیامت از حجت خداوند بر خلقش خالی نمی‌شود، و همانا کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. این حق است، آن ‌چنان که روز، حق است؛ پس گفته شد ای فرزند رسول خدا(ص)، پس از تو حجت و امام کیست؟ فرمود: فرزندم محمد، همان امام و حجت پس از من است؛ کسی که بمیرد و او را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است...» بحار‌الانوار، ج۵۱، ص۳۲ - روایت پنجم: «عن جابر بن عبدالله عن فاطمة (ع) انه وجد معها صحيفة من درة فيها أسماء الأئمة من ولدها فقرأها ـ‌إلى أن قال:ـ أبو القاسم محمد بن الحسن حجة الله على خلقه القائم، أمه جارية اسمها نرجس.» «جابر، صحیفۀ حضرت زهرا(س) را دید که داخل آن نام امامانِ از نسل او آمده بود؛ پس آن را خواند تا آنجا که گفت: أبو القاسم محمد بن الحسن قائم، حجت خداوند بر خلق و مادرش کنیزی است که نام او نرجس است.» کمال‌الدین، ص۳۰۵ - روایت ششم: «...فقال: الإمام بعدي ابني موسى، والخلف المأمول المنتظر محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسى.» «امام صادق(ع) فرمود: امام پس از من فرزندم موسی است، و آن جانشین منتظَر، محمد بن حسن بن علی بن محمد بن علی موسی است.» کمال‌الدین، ص۳۳۴ بررسی روایات دستۀ چهارم: این روایات بر بردنِ نام امام مهدی(ع) از سوی ائمه یا اصحابشان دلالت دارد، و چنانچه نهی از بردنِ نام امام مهدی(ع)، مطلق و بدون قیدِ زمان بود، ائمه نام او را نمی‌بردند؛ چنان که امام باقر(ع) در روایت آخر از دستۀ سوم، نام صاحب‌الامر (مهدی اول) را نبرد. و از اینجا روشن می‌شود که نهی از بردن نام تا ظهور یا خروج، ناظر به مهدی اول بوده و نهی از بردن نام در شرایط خوف و تقیه، ناظر به امام محمد بن الحسن(ع) است که محدود به زمانی معین است. از همین جهت است که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «مردی از فرزندانم در آخرالزمان خروج می‌کند که چهره‌ای سفید مایل به سرخی و شکمی فراخ و ران‌های عریض و شانه‌هایی پهن دارد و به کمرش دو خال دارد؛ خالی به رنگ بدنش و دیگری شبیه خال پیامبر(ص) است؛ برای او دو نام است، نامی مخفی می‌شود و دیگری آشکار می‌شود؛ پس آن نام مخفی احمد و نام آشکار محمد است...» کمال‌الدین، ص۶۵۳ شیخ حیدر زیادی در توضیح این روایت می‌گوید: «منظور از اسم، نام است و نه خود شخص با جسمش، و اسم آشکار یعنی نام امام محمد بن الحسن که نامی است که برای همه مشخص است و اهل‌بیت(ع) به آن اشاره کرده‌اند و پنهانش نکرده‌اند؛ اما نام پنهان همان نامی است که در ابتدای آشکار‌شدنش، امر امام محمد بن الحسن با آن ظهور پیدا می‌کند، که آن نام وصیِ اوست؛ یعنی امام در ابتدای ظهور امرش با وصی‌اش ظاهر می‌شود، که او همان احمد است؛ همچنان که در وصیت رسول خدا(ص) آمد، و او اول‌المؤمنین است؛ یعنی احمد فرزند امام مهدی، با در نظرگرفتنِ اینکه اهل‌بیت اشاره کرده‌اند که اگر امر در مرد یا فرزندان او ظاهر شود، انکارش سزاوار نیست...» الیمانی حجةالله، ص۸۰ برگرفته از کتاب گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت یمانی، ج2، نوشتۀ دکتر شیخ عبدالعالی منصوری نانسونا؛ مادر گریان بر دُموزی در این مقاله قصد داریم به متونی اشاره کنیم که هزاران سال قبل از میلاد مسیح نوشته شده‌اند؛ متونی که از مادری یاد می‌کنند که دارای قلبی سوگوار و آکنده از غم است. این مادر همان مادر مقدس گریان، معروف به «نانسونا» برای سومریان، معروف به زن پوشیده با خورشید و ماه برای مسیحیان، معروف به «فاطمه(س)» برای مسلمانان است که برای فرزند مذبوح خود گریه می‌کند. در متن‌های سومری، مادر مقدس گریان، نانسونا، بر دموزی چنین نوحه‌سرایی می‌کند: «قلبم سوگوار و غم‌زده رو به دشت نهاد، منم بانوی عالی‌مقام، همان‌که سرزمین دشمنان را درهم می‌کوبد، منم نانسونا، مادر آن سرور بزرگ منم کَشْتَن، خواهر جوانمرد مقدس، قلبم سوگوار و غم‌زده رو به دشت نهاد، به مکان جوانمرد رفت، به جایگاه دُموزی، به جهان زیرین، مأوای چوپان، قلبم سوگوار و غم‌زده رو به دشت نهاد، به‌جایی که جوانمرد، آنجا به بند کشیده شد، به‌جایی که دموزی در آن اسیر شد... قلبم سوگوار و غم‌زده رو به دشت نهاد.» (فاضل عبدالواحد علی، ایشتار و مصیبت تموز) و در جای دیگری زبان حال مادر گریان، نانسونا، را این‌طور توصیف‌ کرده‌اند: «قلبش ظرف اندوه و اشک شد، تا امتداد دشت‌های دوردست رفت قلب چوپان مالامال از اندوه و اشک است، به دشت‌های دوردست رفت، قلب دموزی غرق در اندوه و اشک است، از دشت‌های دوردست و وسیع گذشت، نی را بر گردنش آویخت و بختش را با تأسف فریاد زد، ای دشت‌های پهناور دوردست، گریه‌ام را تکرار کنید، گریه‌ام را تکرار کنید، ای دشت‌ها، باید غم و اندوه و اشک‌ریختن را فرا گیرید، گریه‌ام را تکرار کنید، با من نوحه سر دهید، ای خرچنگ‌های رودخانه، بر من دردمند شوید، ای قورباغه‌های رودخانه، برایم آواز سر دهید، تا مادرم فریاد شیون و زاری سر دهد، تا مادرم (سِرتور) فریاد شیون و زاری سر دهد، تا مادرم که پنج قرص نان ندارد، فریاد شیون و زاری سر دهد، تا مادرم که ده قرص نان ندارد، فریاد شیون و زاری سر دهد، آن هنگام که مرا از دست دهد، کسی که به او توجه کند، نخواهد یافت، و تو ای چشم من که در دشت‌ها حیرانی، چونان چشم مادرم گریان شو.» (کریمر و ولکشتاین، اینانا ملکۀ آسمان و زمین) و این مادر، فاطمه(س) است؛ کسی که بر پسر خود حسین(ع) نوحه سر می‌دهد. او همان مادر مقدس در متن‌های سومری است و در متن‌های ادیان بعد از آن هم ذکر شده است و او به رهایی‌بخش منتظر (گیلگمش) نیز مربوط می‌شود. برای کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ شناختی که سومریان از طریق انبیای خود نظیر نوح و ابراهیم نسبت به حضرت زهرا(س) داشتند به فصل پنجم کتاب توهم بی‌خدایی مراجعه کنید. احکام تطبیقی نماز و روزه در قطب، قسمت چهارم نویسنده: علی تهرانی در قسمت قبلی، شروع به بیان نظرات مراجع تقلید شیعه کردیم و نظر آقای سیستانی را دربارۀ چگونگی خواندن نماز و گرفتن روزه، در قطب بیان کردیم. برای آگاهی از جزئیات نظرات او، می‌توانید به شمارۀ پیشین مراجعه کنید و از آن آگاه شوید؛ اما در این قسمت، قصد داریم نظر دو تَن دیگر از مراجع تقلید را بیان کنیم. آقای شیخ بشیر نجفی و سید محمد سعید حکیم. 2: شیخ بشیر نجفی پرسش: در سرزمینی که من اقامت دارم، خورشید مدتی طولانی پنهان می‌شود؛ به‌طوری‌ که این مدت از یک یا دو ماه نیز فراتر می‌رود. ما چگونه نمازمان را اقامه کنیم؟ پاسخ بشیر نجفی: می‌توانی بر زمان‌های نزدیک‌ترین مکان‌ها به خودتان که در آن، شب‌و‌روز بیست‌وچهار ساعته است اعتماد کنی و نمازهای واجب پنج‌گانه را فقط به نیت قربت بخوانی. اگر شما بتوانی در شهری اقامت داشته باشی که بتوانی در آن واجبات شرعی را به‌صورت طبیعی به‌جا آوری، جایز نیست در امثال چنین شهرهایی اقامت داشته باشی. والله العالم.» لینک فتوای وی در سایت رسمی: www.alnajafy.com/list/maind-4-1-491-119.html نکتۀ اضافه‌ای که در این فتوا دیده می‌شود: وجوب نقل‌مکان مکلف از آن مناطق تنها به روزه اختصاص ندارد (‌‌‌همانند رأی آقای سیستانی بود) و نماز را نیز شامل می‌شود، و در نتیجه طبق نظر شیخ نجفی چنین مناطقی ـ‌‌در صورت امکان‌پذیر بودن‌‌ـ باید به‌طور کامل تخلیه شوند و فقط برای پنگوئن‌ها باقی بمانند؛ چراکه در این مناطق نمی‌توان عبادات را به‌طور صحیح و آن‌گونه که مورد رضای خداوند است به انجام رساند! 3: سید محمد سعید حکیم پرسش: اگر در شهری باشم که خورشید در آن نیم ساعت در هر روز طلوع کند، ترتیب اوقات نماز چگونه خواهد بود؟ و کیفیت روزه نیز چگونه است؟ پاسخ سعید حکیم: اما نماز ظهر و عصر با عبور خورشید از مدار نیمروز که همان زوال است واجب می‌شود. نماز مغرب و عشا با پنهان‌شدن خورشید واجب می‌شود، و اگر سفیدیِ مشرق پس از پنهان‌شدن خورشید از بین برود وقت آن تا نیمه‌شب ادامه خواهد داشت ‌ـ‌طولانی باشد‌‌ـ و نماز صبح با ظهور آن ‌ـ‌پس از پنهان‌شدنش‌ـ واجب می‌شود و وقت آن تا طلوع خورشید ادامه پیدا می‌کند؛ اما اگر سفیدی مذکور پنهان نشود، بنا بر احتیاط واجب، نماز مغرب و عشا را اقامه ‌کند و این دو نماز را مدت زیادی پس از غروب خورشید به تأخیر نیندازد. نماز صبح را نیز تا پیش از طلوع خورشید به تأخیر بیندازد و آن را خیلی قبل از طلوع خورشید به‌جا نیاورد. اما دربارۀ روزه، با پنهان‌شدن سفیدی بعد از پنهان‌شدن خورشید، با ظهور سفیدی روزه شروع ‌می‌شود و با پنهان‌شدن خورشید پایان می‌پذیرد و بنا بر احتیاط مستحب، تا پنهان‌شدن سرخی مشرق ادامه پیدا می‌کند. اما در صورت پنهان‌نشدن سفیدی، مشروعیت روزه اشکال پیدا می‌کند و بنا بر احتیاط با ظهور سفیدی در نزدیک‌ترین منطقه به مکان مکلف، امساک شروع می‌شود و با پنهان‌شدن خورشید در مکان مکلف، روزه پایان می‌پذیرد. نتیجۀ کلام وی: اوقات نماز دربارۀ روزی که طولش نیم ساعت است به قرار زیر است: وقت ظهر و عصر هنگام زوال (نیمروز) است، و چه‌ بسا تشخیص آن ـ‌طبق نظر ایشان‌ـ پس از گذشتن ـ‌‌به‌عنوان ‌مثال‌‌ـ ربع ساعت یا نزدیک به آن باشد؛ و وقت نماز مغرب و عشا پس از غروب خورشید است که با ربع ساعت دیگر بعد از زوال محقق می‌شود. اما وقت نماز صبح: اگر سفیدی که بعد از تاریک‌شدن از افق خارج شود وجود داشته باشد، وقت آن از زمان طلوع این سفیدی تا طلوع خورشید است؛ وگرنه وقت آن اندکی پیش از طلوع خورشید است و سزاوار نیست خیلی قبل از طلوع خورشید آن را به‌جا آوریم! اما دربارۀ روزه، با وجود سفیدی مذکور، روزه با ظهور این سفیدی تا غروب خورشید شروع می‌شود؛ ولی اگر سفیدی در کار نباشد، آقای حکیم در چنین حالتی در مشروعیت روزه اشکال می‌گیرد و به این اشکال ـ‌یعنی به عدم وضوح حکم از نظر او‌ـ بسنده می‌کند و اینکه این ظن و گمان در نهایت نیازش را برآورده نمی‌کند تا به نتیجه‌ای برسد؛ پس وی به‌ مقلدانش ساقط‌شدن فریضۀ روزه از آن‌ها را پیشکش می‌کند؛ به‌علاوه وی توضیح نمی‌دهد که آیا آن اشکال منجر به ساقط‌شدن فریضۀ روزه و به‌جا‌آوردن قضا و دادن فدیه به‌عوض آن می‌شود؟ به‌طوری ‌که این پیشکش‌کردن همۀ این موارد را شامل شود؛ یا آنچه مورد اشکال واقع می‌شود، فقط به‌جا‌آوردن روزه است و بر مکلف واجب است، بعداً آن را قضا نماید (همان‌ طور که در وضعیت عدم وجود شب چنین فتوا داده است)؟ یا آنچه واجب است، فقط دادن فدیه است. درست مثل آقای سیستانی که در برخی شرایط به این وضعیت رسیده است؟ یا ضابطۀ دیگری خواهد داشت؟! سپس وی تشخیص می‌دهد که احتیاط چنین اقتضا می‌کند که مکلف به روش اختلاطی و ترکیبی زیر عمل کند: اینکه مکلف وضعیت خود را از نظر شروع امساک با نزدیک‌ترین شهر به خودش که در آن سفیدی پیش از طلوع خورشید وجود دارد، بسنجد؛ اما از نظر وقت افطار وی بر پنهان‌شدن خورشید در مکان خودِ مکلف و نه مکانی که طبق آن امساک مشروعیت پیدا کرده است اعتماد می‌کند. این در صورتی بود که شب و روزی وجود داشته، ولی یکی از آن دو کوتاه باشد. وی فتوای دیگری دارد که به وضعیت ناپدید‌شدن تمام شب یا تمام روز در این مناطق اختصاص دارد؛ و در این فتوا اوقات نماز و روزه را به شرح زیر مشخص می‌کند: وقت نماز ظهر و عصر هنگام زوال است که با بالا‌آمدن خورشید و انحراف، پس از بالا‌آمدنش دانسته می‌شود؛ اما دربارۀ سایر اوقات نمازها طبق نظر سید سعید حکیم، احتیاط واجب اقتضا می‌کند که آن‌ها را به‌صورت مُردَّد، بین به‌جا‌آوردن فریضۀ همان روز یا قضای روز گذشته به‌جا آورد؛ به‌عنوان‌ مثال اگر بخواهد، نماز صبح روز جمعه را بخواند، وی در نیت خود مُردد است که آن را با نیت نماز صبح جمعه بخواند یا به‌عنوان قضای نماز صبح روز پنج‌شنبه به‌جا آورد؛ و به همین ترتیب برای نماز مغرب و عشا. تشخیص وقت مغرب و عشا ‌ـ‌بنا بر احتیاط واجب طبق نظر ایشان‌‌ـ وارد شدن خورشید در نیمۀ پایینی مدار و وقت فجر هم خارج‌شدنش از آن است. اما دربارۀ روزه، ادای آن از مکلف ساقط می‌شود و آن را در باقی روزهای سال قضا کند. این دربارۀ وضعیت دائمی‌بودن روز بود. اما دربارۀ وضعیتی که شب دائمی باشد، نظر آقای حکیم بر این است که در این وضعیت وقتی اوقات نمازهای پنج‌گانۀ روزانه محقق نمی‌شود و در نتیجه مکلف تمام نمازهایش را به همان صورت پیشین ـ‌که مردد بین ادا در روز جاری یا قضای روز گذشته است‌‌ـ به‌جا می‌آورد؛ و وی نمازهای پنج‌گانه‌اش را بر بیست‌وچهار ساعت شب ‌ـ‌‌با توجه به موقعیت خورشید در مدار افق‌‌ـ توزیع می‌کند. و اگر کسی از او بپرسد چگونه موقعیت خورشید تشخیص داده شود، در حالی ‌که خورشید پنهان است و شبِ آن منطقه دائمی است، وی چنین پاسخ می‌دهد که با تأمّل مشخص می‌شود و رحمت خدا واسع و دربرگیرنده است. اما دربارۀ روزه، طبق نظر آقای حکیم به‌طور قطع از مکلف ساقط است و وی می‌تواند با فراغ بال از ماه رمضان عبور کند و هر وقت که خواست بعداً قضا نماید. این بود نظر دو تَن از مراجعه تقلید شیعه که نسبت به خواندن نماز و روزه‌گرفتن فتوا دادند. آقای بشیر نجفی و آقای حکیم. در قسمت بعدی نیز با ما همراه باشید تا نظر دیگر مراجعه تقلید شیعه را بدانیم. برگرفته از مطالب و نگاشته‌های دکتر علاء السالم در کتاب رساله‎های تطبیقی، احکام نماز و روزه در قطب بگو من بدعتی از فرستادگان نيستم سلسله‌پاسخ‌هایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی - قسمت سوم | پاسخ به اتهام گمراه‌کردن مردم در قسمت قبل بحثی را دربارۀ خرافات پی گرفتیم و به این موضوع پرداختیم که اگر در نظر دمشقی مطالب صحیح اسلامی یا قرآنی خرافات باشند، او با این اتهامش چگونه محکوم می‌شود؛ اما در این قسمت به موضوع دیگری خواهیم پرداخت. • اتهام گمراهی دمشقی می‌گوید: «همچنین خرافات اسماعیلیان وجود دارد که تا امروز پابرجاست و مردم را در گمراهی نگه داشته است، و آن مقدمه‌ای از ضد مسیح است.» پایان نقل قول. اگر دمشقی آنچه را در قرآن و مطالب صحیح اسلامی آمده است، موجبِ ماندن مردم در «گمراهی» تلقی می‌کرد، پس در مقابل می‌گویم: این ادعایی ا‌ست که همواره در مقابل فرستادگان مطرح می‌شود؛ آیا این اتهام به عیسی(ع) زده نشد که گمراه‌کنندۀ قوم است؟ [۱] البته این عادت یوحنای دمشقی و همۀ منکرین فرستادگان است که با دستان خالی از دلایل محکم، همواره به طرح ایرادات می‌پردازند؛ اما مایلم به مسیحیان نشان دهم شخصی مانند دمشقی که مطالب صحیح اسلامی را موجبِ ماندن مردم در گمراهی می‌داند، خودش چقدر هدایت‌یافته یا در راه صحیح است؟! • گمراه‌ و گمراهگر بودن یوحنای دمشقی به چند دلیل این را می‌گویم که یوحنای دمشقی از عبارتی استفاده کرده است که خودش لایق آن است؛ او هم گمراه است و هم به نشر مطالبی پرداخته است که موجبِ ماندن مردم در گمراهی و جهل می‌شود؛ زیرا: ۱) او بر تناقضات و اشتباهات کتاب مقدس سرپوش نهاد یا حداقل نسبت به این حقیقت جاهل بود؛ بنابراین ماندن دمشقی در مسیحیت ‌ـکه به‌خاطر اشتباهات و تناقضات فراوان باطل شده است‌ـ نشانۀ گمراهی اوست [۲] و دعوت مردم به ماندن در کلیسای مسیحی اثبات گمراه‌کننده‌بودن اوست. [۳] ۲) او نظرات غیرعلمی دارد؛ یوحنای دمشقی که در دریای گمراهی و اشتباهات فراوان غوطه‌ور است، سخنان غلط علمی کمی ندارد؛ او می‌گوید: «زیرا در میان دریای آب‌ها، فلک به فرمان سَروَر مستقر شد؛ و خدا فرمان داد فلک از آن بیرون بیاید، و آن برخاست. حالا به چه دلیل خدا آب را بالای فلک قرار داد؟ این به‌دلیل گرمای سوزان شدید خورشید و اثیر بود؛ زیرا بلافاصله در زیر فلک اثیر گسترده شده است و خورشید و ماه و ستارگان در فلک هستند؛ بنابراین اگر آب بالای آن قرار داده نشده بود، فلک در اثر گرما نابود می‌شد.» [۴] و می‌گوید: «زیرا وقتی خورشید در زیر زمین قرار دارد شب است، و طول شب [طول] دورۀ خورشید در زیر زمین است از طلوع آن تا زمان غروبش.» [۵] ۳) او همچنین لیستی متفاوت از سایر پدرانش دربارۀ کتاب مقدس ارائه داده است! این را برای مسیحیانی می‌گویم که یوحنای دمشقی را قدیس می‌دانند و اطلاعی ندارند که لیستی که او درباره کتاب مقدس داده است، متفاوت از دیگر پدران کلیساست. [۶] بنابراین مسیحیانی که به سخنان مشمئزکنندۀ دمشقی دربارۀ اسلام افتخار می‌کنند، لازم است بدانند قدیس آن‌ها که برخی از کتبشان را جزو عهد قدیم به حساب نیاورد، خود گمراه و گمراهگر است! در همین رابطه نکتة جالبی برای مسیحیان کاتولیک! هرکس کتبی نظیر «اول مکّابیان»، «دوم مکّابیان» و «جودیت» و .... را نپذیرد، طبق متن جلسۀ چهارم «شورای ترنت» که برای کلیسای کاتولیک است، در زمرۀ ملعون‌ها قرار می‌گیرد! [۷] ۴) دمشقی به حفظ مرزهای تعیین‌شدۀ پدران مقدس خودش فرا می‌خواند [۸] یا به‌عبارت دیگر به تقلید از پدران کلیسا دعوت می‌کند؛ اما پدران کلیسا در گمراهی آشکار قرار داشتند؛ حتی لیست ارائه‌شدۀ آن‌ها دربارۀ کتبی که جزو کتاب مقدس قرار می‌گیرد، یکسان نیست. [۹] این حداقل به‌وضوح به ما نشان می‌دهد که آن‌ها به خدا متصل نبودند، که اگر بودند چنین اختلافی بینشان وجود نداشت؛ جالب است که یوحنای دمشقی می‌گوید: «اگر هر مردی بخواهد راه احمقانۀ خود را داشته باشد، در مدت کوتاهی کل سازمان کلیسا نیست‌و‌نابود خواهد شد.» [۱۰] پس او با این عبارت قطعاً پدران مقدسش و حتی خودش را احمق خطاب می‌کند! چراکه آن‌ها لیست مشترکی ارائه نکرده‌اند و هرکدام پس از دیگری لیستی ارائه کرده‌اند و نظرشان یکسان نبود! اما گویا تعصبش او را از اقرار به این حقیقت تلخ باز داشته است! علاوه بر این می‌توان به نمونه‌های متعددی از اشتباهات پدران مقدس یوحنای دمشقی اشاره کرد؛ نظیر اشتباه در تفسیر اشعیا ۱:۱۱ [۱۱] یا حتی اختلاف در تفسیرهای آن‌ها مانند متّی ۲۳:۲ [۱۲] و یوحنا ۳۲:۵ [۱۳]؛ حتی پدران مقدس یوحنای دمشقی اشتباهات غیر کتاب مقدسی نیز داشتند و اعتقاد داشتند که خورشید هم اندازۀ زمین است، در حالی که خورشید ۱۳۰۰۰۰۰ برابر زمین است! [۱۴] در نتیجه از آنجا که آن‌ها به خدا متصل نبودند، پس اگر مرز مشخصی توسط آنان در یک موضوع مشخص تعیین شود، باز هم بی‌اعتبار است و ارزشی ندارد؛ پس در حقیقت این دعوتِ دمشقی، دعوت مردم برای ماندن در جهل و گمراهی‌ است و بار دیگر اثبات می‌شود که یوحنای دمشقی گمراه و گمراهگر است. همچنین دمشقی می‌گوید: «برادران و فرزندان عزیز کلیسا، مادر خود را شرمنده نکنید، او را تکه‌تکه نکنید. تدریس او را از طریق من دریافت کنید. به آنچه خدا دربارۀ او [کلیسا] می‌گوید گوش کنید: (ای محبوبه من، تمامی تو زیباست. در تو عیبی نیست).» [۱۵] آری؛ او با فریب‌کاری غزل ‌غزل‌ها ۷:۴ را به کلیسا تفسیر و او را زیبا و بی‌عیب تلقی می‌کند! در حالی که کلیسا یا جماعت مسیحی پر از بدعت و زشتی و ناهمگونی و اشتباه است! چگونه آن می‌توانست زیبا و بی‌عیب باشد؟! ۵) نشر عقاید کفرآلود توسط دمشقی؛ همچون این اعتقاد که عیسی(ع) خداست؛ در حالی که این اعتقاد او و پدران دمشقی مخالف کلام صریح عیسی مسیح است. [۱۶] • هدایت قرآن کریم معتقدم تا اینجا هر عاقل و منصفی با بنده هم‌نظر است که اساساً یوحنای دمشقی که خود در گمراهی می‌زیست و یک گمراهگر بود، صلاحیت این را نداشت که دیگران را گمراه خطاب کند؛ بنابراین از هر فرد آزاداندیشی که قرآن را نخوانده است، دعوت می‌کنیم که خود به مطالعۀ منصفانه بپردازد و خود تدبر کند و خود تحقیق کند و به دیگران تکیه نکند تا برای عاقبتش تصمیم بگیرند. [۱۷] ان‌شاءالله ادامه دارد. آندریاس انصاری پانوشت‌ها ۱- ر.ک. انجیل یوحنّا ۷: ۱۲؛ تلمود بابلی، سنهدرین ۴۳الف:۲۰؛ میشناه توراه، پادشاهان و جنگ‌ها، ۱۱: ۶. ۲- همان گونه که در قسمت قبل مشخص شد کتاب مقدس دارای تناقضات زیادی‌ است و حتی دست‌نوشته‌های کتاب مقدس که مربوط به پیش از دمشقی بودند با یکدیگر سرِ ناسازگاری داشتند. ۳- دمشقی می‌گوید: «بنابراین، برادران، بیایید بر صخرۀ ایمان و سنت کلیسا ایستادگی کنیم؛ نه مرزهایی را که پدران مقدس دیرینمان تعیین کرده بودند از بین ببریم و نه به سخنان کسانی که بدعت را معرفی می‌کنند و اقتصاد کلیسای مقدس کاتولیک و رسولی خدا را نابود می‌کنند گوش فرا دهیم.» (دربارۀ تصاویر مقدس، ترجمه‌شده از یونانی اصلی توسط ماری اچ. اِلایس، بخش سوم) ۴- ر.ک. شرحی از ایمانِ ارتدوکس، کتاب ۲، فصل ۹. ۵- ر.ک. شرحی از ایمانِ ارتدوکس، کتاب ۲، فصل ۷. ۶- یوحنای دمشقی برخلاف آگوستین، «اوّل و دوم مَکّابیان» و «طوبیت» و «جودیت» را جزو عهد قدیم قرار نداد. (ر.ک. بر دکترین مسیحی، کتاب ۲، فصل ۸) و برخلاف میلیتو (ر.ک. تاریخ کلیسا؛ ۴؛ ۲۶) و آتاناسیوس (ر.ک. سی‌ونهمین نامۀ عیدانۀ او، ۳۶۷ م.) «استر» را جزو عهد قدیم قرار داد و برخلاف سیریل اورشلیم (ر.ک. سخنرانی‌های آموزشی (Catechetical lectures، سخنرانی چهارم) و گریگوری نازیانزنوس (ر.ک. کارمینا دگماتیکا، کتاب ۱، بخش ۱، کارمنِ ۱۲) «مکاشفۀ یوحنا» را جزو عهد جدید قرار داد و برخلاف آتاناسیوس و سیریل اورشلیم «باروخ» را جزو عهد قدیم قرار نداد و برخلاف این پدران کلیسا اعتقاد داشت که «قانون رسولی» و «رسالۀ اول و دوم کلمنت» جزو عهد جدید است. (ر.ک. شرحی از ایمانِ ارتدوکس، کتاب ۴، فصل ۱۷) ۷- در این جلسه بعد از ارائۀ نام‌های کتب عهد قدیم که دمشقی برخی از آن‌ها را به‌عنوان عهد قدیم قبول نداشت، آمده است: «اما اگر کسی آن‌ها را به‌عنوان مقدس و متعارف نپذیرد، همانا کتاب‌های عنوان‌شده با تمامی بخش‌هایشان، در کلیسای کاتولیک استفاده شده و خوانده و نیز در نسخۀ عامیانۀ کهن لاتین گنجانده شده‌اند؛ پس اگر دانسته و از روی عمد کتب یاد‌شده و سنت‌ها را خوار شمارد، ملعون باد. بگذار همه بدانند با چه ترتیب، و به چه شکلی، شورای کلیسایی مذکور، پس از اینکه بنیان اعتبار ایمان را بنا نهاد، جریان پیدا می‌کند، و چه شهادت‌ها و مرجعیت‌هایی را به‌طور عمده به کار می‌گیرد تا اصول دین را تأیید کند، و اینکه اخلاقیات را در کلیسا بازیابی کند.» (ترجمه انگلیسی توسط جیمز واترورث (لندن، ۱۸۴۸) و ترجمۀ فارسی از آن توسط انصار امام مهدی علیه السلام انجام شده است) http://www.bible-researcher.com/trent1.html ۸- به پانوشت ۳ رجوع کنید. ۹- سیریل اورشلیم برخلاف میلیتو کتاب «استر» را جزو عهد قدیم جای داد. آتاناسیوس برخلاف هیلاری پواتیه و سیریل اورشلیم کتاب «استر» را جزو عهد قدیم به حساب نیاورد؛ همچنین برخلاف سیریل اورشلیم «مکاشفۀ یوحنا» را جزو عهد جدید قرار داد. گریگوری نازیانزنوس برخلاف آتاناسیوس کتاب «مکاشفۀ یوحنا» را جزو عهد جدید قلمداد نکرد و برخلاف هیلاری پواتیه و سیریل اورشلیم کتاب‌ «استر» را جزو عهد قدیم به حساب نیاورد. امفیلوخیوسِ قونیه برخلاف گریگوری نازیانزنوس «مکاشفۀ یوحنا» را جزو عهد جدید قرار داد و برعکس آتاناسیوس و سیریل اورشلیم، «باروخ» را جزو عهد قدیم جای داد. اپیفانوس برعکس گریگوری نازیانزنوس، «استر» را جزو عهد قدیم قرار داد و برخلاف آتاناسیوس و سیریل اورشلیم، «باروخ» را جزو عهد قدیم قرار نداد. آگوستین برعکس اپیفانوس و امفیلوخیوسِ قونیه و آتاناسیوس و سیریل «اوّل و دوم مَکّابیان» را جزو عهد قدیم به حساب آورد و برخلاف امفیلوخیوسِ قونیه «طوبیت» و «جودیت» را جزو عهد قدیم جای داد و برخلاف گریگوری نازیانزنوس و آتاناسیوس «استر» را جزو عهد قدیم قرار داد. http://www.bible-researcher.com/canon8.html ۱۰- دربارۀ تصاویر مقدس، ترجمه‌شده از یونانی اصلی توسط ماری اچ. اِلایس، بخش سوم ــــــ ON HOLY IMAGES, TRANSLATED FROM THE ORIGINAL GREEK BY MARY H. ALLIES ۱۱- به تفسیر اَمْبْرُز (Ambrose) در (دربارۀ روح‌القدس ۵:۲) و پاپ لئون یکم (Pope Leo I) در (خطبۀ ۲۴) و كودوآلتدِئوس (Quodvultdeus) در (دربارۀ آیین ۱۴:۳:۲ــــ۶:۴:۲) و بید (Bede) در (دربارۀ خیمه ۶:۱) و اَفرِهات (Aphrahat) در (از ایمان، بند ۶) و آگِستین (Augustine) در (توضیحاتی از مزامیر ۱.۷۲) رجوع کنید و برای اینکه بدانید این تفاسیر چقدر اشتباه است به کتاب سیزدهمین حواری نوشتۀ سید احمد الحسن رجوع کنید. (مجموعه اول پرسش‌ها، صفحه ۱۲۷ نسخۀ فارسی، تعلیق دکتر علاء سالم) ۱۲- برای مثال آنچه از ژورم (Jerome) در اثر زنجیر طلایی (Golden Chain) و در بخش انجیل متّی، فصل ۲ نقل شده است را با آنچه که یوحنّای ملقب به زرین‌دهان (John Chrysostom) در موعظۀ ۹ بر انجیلِ مَتّیٰ (بخش ۶) گفته است، مقایسه کنید. ۱۳- در یوحنا ۳۱:۵ طبق ترجمۀ قدیم و در سایر ترجمه‌ها شمارۀ آیه ۳۲؛ در اثر زنجیر طلایی نظر یوحنای ملقب به زرین‌دهان آورده شده که مشخص است یوحنا معتقد بود که در این آیه عیسی(ع) دربارۀ یحیی(ع) صحبت می‌کند. www.clerus.org/bibliaclerusonline/en/c5m.htm اما سیریلِ اسکندریه (Cyril of Alexandria) معتقد بود عیسی(ع) دربارۀ پدر یا خدا صحبت می‌کند! https://www.tertullian.org/fathers/cyril_on_john_02_book2.htm ۱۴- یوحنای دمشقی می‌گوید: «زیرا بسیاری اظهار داشتند که خورشید حتی از زمین بارها بزرگ‌تر است و پدران مقدس می‌گویند که برابر با زمین است؛ با این حال اغلب یک ابر کوچک، یا حتی یک تپۀ کوچک یا یک دیوار، کاملاً آن را پنهان می‌کند.» (شرحی از ایمانِ ارتدوکس، کتاب ۲، فصل ۷) ۱۵- دربارۀ تصاویر مقدس، ترجمه‌شده از یونانی اصلی توسط ماری اچ. اِلایس، بخش سوم ــــــ ON HOLY IMAGES, TRANSLATED FROM THE ORIGINAL GREEK BY MARY H. ALLIES ۱۶- در مطالب آینده ان‌شاءالله به‌طور مفصل پاسخ دمشقی را دربارۀ این ادعا خواهیم داد. ۱۷- می‌توانید از علوم عظیم قرآن که در خصوص طوفان نوح و خلقت انسان بیان شده است، از طریق مطالعۀ کتاب «توهم بی‌خدایی» نوشته سید احمد‌الحسن آگاهی یابید. (https://almahdyoon.co/?p=1050) و در کنار اقرار به توحید و امر به عدالت‌داشتن نسبت به دشمنان و سایر حکمت‌هایی که در قرآن آمده است، از خود بپرسید آیا چنین علوم و حکمتی انسان را وارد گمراهی می‌کند یا از گمراهی خارج می‌کند؟!

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 132
مشاهده فایل پی دی اف