نشریه زمان ظهور 131

تکامل هوش مصنوعی (قسمت اول) تکامل در موجود غیرزنده و غیرهوشیاری مانند هوش مصنوعی چگونه خواهد بود؟! آنچه معمولاً تصور می‌کنیم تکامل در موجودات زنده از باکتری تا موجودات چند سلولی بدون مغز تا موجود زنده دارای مغز و نهایتاً انسان است و این، فرایندی تکاملی یا به‌عبارت ساده نوعی سازگاری با محیط برای بقای بیشتر است. ولی آیا تکامل در موجود غیرزنده هم تعریف می‌شود؟ اگر تکامل را نه در تعریف‌های پیچیدۀ فلسفی و علمی، بلکه فقط به‌عنوان نوعی سازگاری با محیط تعریف کنیم، این حالت برای موجود غیرزنده هم رخ می‌دهد. موجودات غیرزنده هرچند دارای هوشیاری نیستند، ولی تحت مدیریت هوشمندی هستند که در همۀ اجزای کیهان ما جاری است و نتیجۀ این هوشمندی، رسیدن به ابزار هوش یا مغز کنونی انسان است. (1-2-3) و بر این اساس، این اجزای به‌ظاهر غیرهوشمند، به‌شکلی هوشمند در رقابت برای بقا شرکت می‌کنند. تکامل (Evolution) به‌طور خلاصه عبارت است از سازگار‌شدن با شرایطی که بر موجود زنده یا غیرزنده، تحمیل می‌شود. این فرایند هدفش حفظ بقاست؛ چه دربارۀ موجود زنده باشد یا موجود غیرزنده. در موجودات غیرزنده این سازگاری به‌صورت تغییرات در مواجهه با شرایط محیطی ایجاد می‌شود؛ مثلاً پلاستیک یا فلز در معرض گرما یا سرما دچار تغییر می‌شوند یا آب، در مواجهه با نوسانات درجه حرارت می‌تواند از شکلی به شکل دیگر تغییر کند. این سطح سادۀ سازگاری با محیط یا تعریفی ساده از تکامل یا (Evolution) است و در همۀ اجزای کیهان جاری است. مثلاً در سطح مولکولی، مولکول ناسازگارتر با شرایط محیط، خودش را به مولکولی سازگار با شرایط محیط تبدیل می‌کند. این حالت را مثلاً در هم‌جوشی هسته‌ای در ستارگان می‌بینیم که در آن، مولکول‌ها با توجه به شرایط ستاره می‌توانند پیوند بخورند و انرژی هنگفتی را آزاد کنند و مولکول‌های بزرگ‌تر بسازند. فرایند تکامل در موجودات زنده نقشۀ ساختمانی موجود زنده یا رمز ژنتیکی موجود زنده ـ‌که رمز پایداری آن است‌ـ از طریق تولید فرزند به نسل‌های بعد منتقل می‌شود. در همانندسازها این فرایند از طریق جهش در ژن‌ها رخ می‌دهد. از زمانی که زاد و ولد جنسی ایجاد شده است تغییرات ژنتیکی می‌تواند از طریق انتخاب جنسی و گزینش همسر و تغییرات ژنتیکی ناشی از تقسیم میوز و ترکیب سلول جنسی، به‌شکل قوی‌تری پیش برود، و حتی حیات، در تلاش خودخواهانۀ ژن‌ها برای بقا فقط به همانندسازی و زاد و ولد جنسی مادی خلاصه نمی‌شود؛ به‌خصوص که طولانی‌شدن زمان حاملگی در حیوانات ردۀ بالا مانند انسان و طولانی‌شدن عمر افراد، امکان زاد و ولد سریع را می‌گیرد و تکامل مادی‌ای که در حشرات کم‌عمر ممکن است طی چند ماه حاصل شود در انسان، ممکن است به میلیون‌ها سال زمان، نیاز داشته باشد؛ به‌خصوص بعد از آنکه انسان با زدودن انتخاب طبیعی و پیشرفت پزشکی، توانسته است بیماران و افرادی را که در گذشته، خیلی زود حذف می‌شدند تا سال‌های طولانی زنده نگه دارد و اینجاست که اهمیت تولد «همانندساز میمی فرهنگی» در برابر همانندساز ژنی حیات، درک می‌شود. سرعت انتقال این همانندسازها بسیار سریع است و می‌تواند طی چند سال، کل فرهنگ و تمدن جامعه‌ای را دگرگون کند و این سرعت بالا در سایۀ تکنولوژی‌های جدید هوش مصنوعی می‌تواند چندین برابر شود. (4) این فرایند تکاملی، فرایندی خودخواه است؛ ولی همان طور که بیان شد فقط محدود به فرایندهای حذفی مرسوم نیست و گاهی برای بقای ژن‌ها به «همکاری» متوسل می‌شود و این همکاری، شاید به‌شکل اخلاق خودنمایی کند؛ در حالی که چیزی از اخلاق در آن نیست، بلکه فقط دستورات ژن‌های خودخواه برای بقاست. (5) پی‌نوشت: 1. احمدالحسن، توهم بی‌خدایی ـ نشانه‌های پروردگار در هستی، ص262، گروه مترجمان انصار امام مهدی، انتشار اول، 1395 2. https://bigthink.com/surprising-science/universe-works-like-a-cosmological-neural-network-argues-new-paper 3. سلمان فاطمی، هوش انسان، نمایشی از هوش موجود در کیهان https://t.me/salmanfatemi/3593 4. سلمان فاطمی، ابزار بقای موجود زنده از نخستین همانندسازها تا مغز، از مغز تا ابزارهای دفاعی ویروس کرونا (قسمت اول) https://t.me/salmanfatemi/2975 5. ابتسام احمد، قانون جنگل https://ihelrs.com/1782 ﴿بگو من بدعتی از فرستادگانْ نيستم﴾ سلسله‌پاسخ‌هایی به بدعت ۱۰۱ یوحنای دمشقی قسمت دوم | پاسخ به اتهام خرافات به‌قلم آندریاس انصاری • مقدمه در قسمت قبل پیشگفتاری را دربارۀ یوحنای دمشقی تقدیم شما کردیم تا پس از آن نقد مطالبش را تقدیم شما کنیم؛ ما سعی می‌کنیم تمام آنچه را او گفته است ارائه و سپس در صورت لزوم به نقد آن بپردازیم. دمشقی در ابتدای کلامش می‌گوید: «همچنین خرافات اسماعیلیان وجود دارد که تا امروز پابرجاست و مردم را در گمراهی نگه ‌داشته است، و آن مقدمه‌ای از ضد مسیح است.» [۱] می‌خواهیم دربارۀ عباراتی که او استفاده کرده است درنگ کنیم؛ اولین عبارت «خرافات» است؛ اگر منظور دمشقی از خرافات، آیات قرآن کریم یا مطالب صحیح اسلامی است، پس ان‌شاء‌الله در چند محور به آنچه او نوشته است پاسخ می‌دهیم. • تعریف خرافات شاید وقتی این عبارت را می‌بینیم یا می‌شنویم، ذهنمان به‌سرعت یکی از معانی موجود در لغت‌نامۀ دهخدا را که دربارۀ «خرافات» آمده است برگزیند؛ در این لغت‌نامه آمده است: «[ خُ] (ع اِ) حکایت‌های شب. (منتهی الارب). جِ خُرافَه. (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از قاموس). در تداول فارسی، سخنان پریشان و نامربوط. (برهان قاطع). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. (از غیاث اللغات). سخنان خوش پریشان. (از شرفنامه منیری). تُرَّهات. (مهذب الاسماء). موهومات. انیاب اغوال.» [۲] پس شاید به‌طور خلاصه بتوانیم بگوییم که خرافات یعنی موهومات و آنچه بی‌اساس است یا سخنان پریشان. همچنین آگوستین یا آگِستین [۳] از پدران کلیسا و کسی که نزد کلیسای کاتولیک و ارتدوکس شرقی و پروتستان‌های اَنگِلِکَن قدیس شمرده می‌شود، می‌گوید: «تمام مقدمات انجام‌شده توسط مردم برای ساختن و پرستش بت‌ها خرافی است؛ زیرا یا مربوط به پرستش مخلوق یا بخشی از آن به‌عنوان خدا، یا مشورت و توافقات دربارۀ نشانه‌ها و ائتلاف با شیاطین است؛ مثل مواردی که در هنرهای جادویی به کار می‌رود و شاعران آن‌قدر که به تجلیل آن عادت دارند به تدریسش عادت ندارند؛ و کتاب‌های غیب‌گویی‌ [۴] و فال‌گیری [۵] به این دسته تعلق دارند؛ البته با فهمی جسورانه‌تر از فریب. همۀ حرزها و معالجه‌هایی را که هنر پزشکی آن‌ها را محکوم می‌کند باید در این دسته قرار دهیم، خواه در طلسم‌ها باشد، خواه در نشانه‌هایی که آن‌ها را شخصیت می‌نامند، یا در آویزان‌کردن یا بستن یا حتی رقصاندن اشیا به شیوه‌ای خاص، نه با اشاره به وضعیت بدن، بلکه به برخی از علائم پنهان یا آشکار؛ و این درمان‌ها را با نام کمتر توهین‌آمیز فیزیک می‌خوانند، به‌طوری که به نظر برسد درگیر اعمال خرافی نیستند، بلکه از نیروهای طبیعت بهره می‌برند. نمونه‌هایی از این‌ها گوشواره‌های بالای هر گوش، یا حلقه‌های استخوان شترمرغ روی انگشتان هستند، یا اینکه به شما می‌گویند زمانی که سکسکه می‌کنید، شست چپ خود را در دست راست خود بگیرید.» [۶] • خرافات در نگاه باورهای مختلف همچنین باید به این نکته توجه کنیم که هر شخص یا گروهی ممکن است تعریف خاصی از خرافه یا خرافات داشته باشد؛ به‌عنوان مثال یک خداناباور باورهای مذهبی را خرافات می‌پندارد و شاید اگر از او بپرسید که «چه چیزهایی در کتاب مقدس از دید تو خرافات است؟»، به شما بگوید «وجود فرشتگان یک خرافه است [۷] یا به آسمان رفتن ایلیّا [۸] و صحبت‌کردن الاغ با بلعام [۹] و زنده‌شدن مُرده [۱۰] و شفا یافتن از طریق لمس ردای عیسی [۱۱] و ... .» • تولد مسیح از باکره و نظر یهودیان همچنین ممکن است از دید یک یهودی، تولد مسیح از باکرهْ خرافه باشد و چنین چیزی واقعی نباشد؛ برای مثال نوشته‌ای از بن صیون کراویتز [۱۲] ـ‌یکی از علمای یهودی‌ـ در سایت انگلیسی یهودیان برای یهودیت [۱۳] موجود است که می‌گوید: «ایدۀ زایمان باکره برای پیش از زمان مسیحیت است و ریشه‌اش به اساطیر رومی‌ـ‌یونانی باز‌می‌گردد. تعداد زیادی از خدایان رومی و یونانی از باکره زاده شده‌اند؛ چنانچه توسط فریزر در «شاخه زرین» ثبت شده است؛ برای مثال ادعا می‌شده تموز و آتیس هر دو از باکره زاییده شده‌اند. ایدۀ زایمان باکره، توسط مسیحیت از جهان بت‌پرستی برداشته شده و هیچ بنیانی در یهودیت ندارد.» [۱۴] همچنین ربی یهودی، تویا سینگر [۱۵] نیز شبیه همین سخن را گفته است [۱۶] و نیز شراقا سیمونس [۱۷] از دیگر ربی‌های یهودی. [۱۸] • پاسخ به دمشقی دربارۀ خرافات حال نمی‌دانم کدام موضوعات در اسلام از دید دمشقی خرافات است؟ چراکه ما هیچ مطلب خرافی در آن نمی‌بینیم. همچنین می‌گوییم اگر مطالب قرآن کریم خرافات باشند، پس قاعدتاً عهد قدیم و عهد جدید باید در نظر دمشقی فوق خرافات تلقی شوند! اما در ادامه ان‌شاء‌الله دو نکته را در جواب او تقدیم می‌کنم: الف) اگر دمشقی وجود مطالب جدید در قرآن را خرافه می‌پنداشت، چراکه آن مطالب در عهدین نیامده بود، پس همین اشکال را یک یهودی نیز می‌تواند بر عهد جدید بگیرد؛ چراکه مطالبی در عهد جدید وجود دارد که در کتاب مقدس یهودیان (عهد قدیم در نزد مسیحیان) وجود ندارد! مثل داستان ابراهیم(ع) و فقیری به اسم الیعازر [۱۹] یا منازعه میکائیل(ع) با ابلیس دربارۀ پیکر موسی(ع). [۲۰] مطالب بسیاری برای گفتن وجود دارد و من امیدوارم که مسیحیان در این عبارات تعقل کنند و خود منصفانه تصمیم بگیرند. ب) اما اگر او مطالب اسلامی یا قرآن را به این سبب خرافات می‌پنداشته که در تعارض با عهد قدیم و عهد جدید می‌دید، پس این سؤال را می‌پرسیم که آیا آنچه در عهدین وجود دارد عاری از اشتباه و خطا و تناقضات و خرافات است که دمشقی آن را معیار درستی یا نادرستی مطالب قرآن کریم قرار داده است؟! آیا او تناقض بین عهد جدید و عهد قدیم را ندید؟! [۲۱] و حتی بین کتب عهد جدید؟! [۲۲] آیا او ندید یا چشمان خود را بست؟! آیا او تفاوت‌های بین دست‌نوشته‌های کشف‌شدۀ کتاب مقدس مربوط به پیش از تولدش را ندید؟! به‌طور مثال در دست‌نوشتۀ‌ «بیزیه» متنی آمده است که در دست‌نوشتۀ «واتیکانیه» موجود نیست! [۲۳] البته فعلاً صحبتی دربارۀ خرافات وارد‌شده در کتاب مقدس نداریم! یوحنای دمشقی چگونه می‌خواست عهدین را معیاری برای صحت مطالب قرآن کریم بداند؟! وقتی خود کتب عهدین با هم سر ناسازگاری دارند! • از خرافات تا اینجا مشخص شد که خرافات‌دانستن مطالب قرآن کریم ادعایی بیهوده از سوی دمشقی و سایر مسیحیان است؛ آن‌ها بهتر بود به فکر خرافاتی باشند که در عهدین توسط پدرانشان و دوستانشان (یهودیان) وارد شده است! پس تا اینجا بحث «خرافات» را به اتمام می‌رسانیم؛ بحثی که با این فرض شروع شد که منظور دمشقی از خرافات، مطالب قرآن کریم یا مطالب صحیح اسلامی است. • دعوت به تدبر در قرآن در ادامه خطاب به دمشقی و پیروان او می‌گویم که قرآن کریم ـ‌این کتاب عظیم‌ـ معجزه‌ای است همیشگی که هرکه در آن تدبر کند، یا تأثیرش را بر قلب خود حس می‌کند یا رؤیا می‌بیند و ... و در کل به این حقیقت خواهد رسید که با کلمات عظیمی روبروست که از جانب پروردگار هستی رسیده است. دکتر علاء سالم از شاگردان سید احمدالحسن ‌ـفرستادۀ عیسی مسیح‌ـ به برکت علم سید احمدالحسن در یکی از کتب خود به اعجاز قرآن کریم پرداخته است [۲۴] و در کتاب دیگر به شبهاتی که مخالفان از قرآن کریم گرفته‌اند، پاسخ داده است. [۲۵] از هر محقق منصف مسیحی دعوت می‌کنیم این دو کتاب را منصفانه مطالعه کند و سپس به وسوسۀ بزرگان کلیسا و پیروانشان توجهی نکند؛ چراکه آن‌ها از تحقیق عادلانۀ مسیحیان هراس دارند؛ همان ‌گونه که یوحنای دمشقی هراس داشت؛ بخوانید که او چه می‌گوید: «بنابراین، برادران، بیایید بر صخرۀ ایمان و سنت کلیسا ایستادگی کنیم؛ نه مرزهایی را که پدران مقدس دیرینمان تعیین کرده بودند از بین ببریم و نه به سخنان کسانی که بدعت را معرفی می‌کنند و اقتصاد کلیسای مقدس کاتولیک و رسولی خدا را نابود می‌کنند گوش فرا دهیم. اگر هر مردی بخواهد راه احمقانۀ خود را داشته باشد، در مدت کوتاهی کل سازمان کلیسا نیست و نابود خواهد شد.» [۲۶] • در پایان یوحنای دمشقی یا هر مسیحی که این ادعا را می‌کند که در قرآن کریم یا نوشته‌های صحیح اسلامی خرافات وجود دارد، مرتکب یک دروغ یا حداقل یک اشتباه بزرگ شده است؛ زیرا تمامی متون کتاب مقدس صحیح نیست تا بتوان از آن در جهت تأیید یا رد یک موضوع که در اسلام وجود دارد، استفاده کرد؛ اگر محمد(ص) آمد ـ‌بدون در‌نظر‌گرفتن محتوای اعجازگونه قرآنی که او آورده است‌ـ یکی از عاقلانه‌ترین کارهایی که یک مسیحی می‌تواند انجام دهد این است که ابتدا حقانیت او را از طریق قانون ثابت شناخت فرستادگان ‌ـکه ان شاءالله در آینده بیشتر دربارۀ آن خواهیم گفت‌ـ بسنجد یا از خدا دربارۀ او بپرسد و منتظر پاسخ خدا باشد؛ سپس به این حقیقت خواهد که رسید، مطالبی که او آورده است حق است؛ همچنین باید توجه داشت که همین ادعا در خصوص خرافات، می‌تواند توسط خداناباوران دربارۀ بسیاری از داستان‌های کتاب مقدس ‌ـ‌که حتی برخی از آن‌ها با حقایق نیز تعارض دارد و ایراد بر آن نیز صحیح است‌ـ مطرح شود! ان‌شاءالله ادامه دارد... ۱. http://orthodoxinfo.com/general/stjohn_islam.aspx ۲. https://dehkhoda.ut.ac.ir/fa/dictionary/132136/%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D9%81%D8%A7%D8%AA ۳. Augustine. ۴. برگردان عبارت haruspices ـ‌ غیب‌گویی از طریق دیدن امحا و احشای حیوان قربانی‌شده. ۵. augurs. 6. ر.ک. دربارۀ دکترین مسیحی (On Christian Doctrine)، کتاب ۲، فصل ۲۰، بند ۳۰. 7. ر.ک. متّی ۲۰:۱؛ پیدایش ۱۱:۲۲ 8. ر.ک. ۲ پادشاهان ۱۱:۲ 9. ر.ک. اعداد22: 28 تا 30 10. ر.ک. مَرقُس5: 35 تا 43 11. ر.ک. متّی ۳۶:۱۴ ۱۲. Bentzion kravitz. ۱۳. JEWS FOR JUDAISM. ۱۴. http://jewsforjudaism.org/knowledge/articles/isaiah-714-a-virgin-birth/ ۱۵. Tovia Singer. ۱۶. https://outreachjudaism.org/the-virgin-birth/#fn6-2499 ۱۷. Shraga Simmons. ۱۸. https://aish.com/48892792/ 19. ر.ک. لوقا16: 19 تا31 20. ر.ک. یهودا ۹:۱ 21. مثلاً در مدت پادشاهی شائول بین اعمال رسولان ۱۳: ۲۱ (در عهد جدید) و ۱سموئیل ۱۳: ۱ (در عهد قدیم) اختلاف است. 22. به عنوان مثال به اختلاف گزارش‌ها دربارۀ دعای دوم عیسی در لحظات پایانی و قبل از رفع ایشان می‌توان اشاره داشت؛ با مقایسۀ آنچه در متّی ۲۶ و مرقس ۱۴ موجود است، می‌توان به تناقض آن‌ها رسید (ر.ک. متی ۲۶: ۳۹-۴۲ و مرقس ۱۴: ۳۵-۳۹) و حتی در رنگ لباسی که بر مصلوب پوشانیدند، بین متّی و مرقس اختلاف است؛ (نسخه‌های یونانی مَتّی ۲۷: ۲۸ و مَرقس ۱۵: ۱۷ را چک کنید) و در هر چهار انجیل متّی، مَرقُس، لوقا و یوحنّا در اینکه چه متنی بر تقصیرنامۀ بالای سر مصلوب نوشته شد، اختلاف است (ر.ک. متی ۲۷: ۳۷؛ مرقس ۱۵: ۲۶؛ لوقا ۲۳: ۳۸؛ یوحنّا ۱۹:۱۹) و در پاسخ مصلوب به رئیس کهنه اختلاف را می‌توان در متّی و مَرقُس مشاهده کرد (ر.ک. متی ۲۶: ۶۴؛ مرقس ۱۴: ۶۲) و در اینکه آیا یهودا اسخریوطی از پول خیانت، زمین خرید یا نخرید، بین انجیل مَتّی و اعمال رسولان اختلاف است (ر.ک. متّی ۲۷: ۳-۷؛ اعمال ۱: ۱۸-۱۹). 23. به‌عنوان مثال انجیل یوحنا ۷: ۵۳ تا ۸: ۱۱ که در ترجمه‌های اناجیل امروزی می‌بینیم در دست‌نوشته‌های سیناییه (Codex Sinaiticus) و واتیکانیه (Codex Vaticanus) ـ‌که مربوط به قرن چهارم است‌ـ موجود نیست! اما در دست‌نوشته‌ بیزیه (Codex Bezae Cantabrigiensis) ـ‌که مربوط به قرن پنجم است‌ـ شبیه آنچه در ترجمۀ فارسی می‌خوانیم، وجود دارد! یا در لوقا ۲۲: ۴۳ طبق ترجمۀ قدیم می‌خوانیم: (و فرشته‌ای از آسمان بر او ظاهر شده او را تقویت می‌نمود)؛ حال آنکه در دست‌نوشتۀ واتیکانیه موجود نیست! اما در دست‌نوشتۀ سیناییه موجود است! 24. لینک دانلود کتاب: https://ihelrs.com/1815/ برای مطالعۀ برخی از مطالب این کتاب می‌توانید به هفته‌نامۀ زمان ظهور، شمارۀ ۱۰۵، صفحات ۹ الی ۱۱ مراجعه کنید؛ لینک دانلود: https://t.me/zaman_zohour/8903 25. لینک دانلود: https://almahdyoon.co/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%af%d9%81%d8%a7%d8%b9-%d8%a7%d8%b2-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86/ 26. دربارۀ تصاویر مقدس، ترجمه‌شده از یونانی اصلی توسط ماری اچ. اِلایس، بخش سوم ــــــ ON HOLY IMAGES, TRANSLATED FROM THE ORIGINAL GREEK BY MARY H. ALLIES روشنگری دربارۀ رمزگونه‌بودن روایات اهل بیت(ع) با تأکید بر روایات در زمینۀ مهدیین و مهدی اول قسمت اول به قلم نعیم احمدی مقدمه آنان که با دعوت سید احمدالحسن یمانی آشنایی دارند، می‌دانند که سید احمدالحسن، حقایق جدیدی را دربارۀ هویت یمانی و استمرار حکومت امام مهدی(ع) توسط مهدیین از فرزندان ایشان بیان کرده است. روایات مهدیین دوازده‌گانه بعد از امام مهدی(ع) گرچه مورد توجه برخی علمای دین در طول تاریخ بوده، اما بسیاری از روایاتی که به مهدیین دلالت دارد و تواتر آن‌ها را ثابت می‌کند، در غیر از کتاب‌های سید احمدالحسن و یاران ایشان یافت نمی‌شود؛ همچنین مقام مهدیین و زمان آمدن آن‌ها و سایر جزئیات و تفاصیل مربوط به آن‌ها به‌طوری که تعارض و ابهامی در آموزه‌های دینی باقی نماند در کلام عالمان دین، یا به‌طور کامل بیان نشده یا اینکه با اشتباهات عدیده‌ای همراه است؛ حال آنکه سید احمدالحسن با ادلۀ قاطع از ثقلین ثابت کرده‌اند که بعد از امام مهدی(ع) دوازده مهدی از اولاد ایشان، حجت‌های الهی بر خلق و حاکمان در زمین خواهند بود که دارای مقام امامت هستند و عالم رجعت پس از وفات مهدی دوازدهم آغاز خواهد شد و به تمام اشکالات در این زمینه پاسخ داده‌اند؛ بنابراین می‌توان مدعی شد رموزی که سید احمدالحسن، دربارۀ تفاصیل جایگاه مهدیین ارائه کرده‌اند بدیع و بی‌سابقه است. همچنین سید احمدالحسن مبتنی بر روایات اهل‌بیت ثابت کرده‌اند که یمانی موعود ـ‌که از علائم حتمی ظهور امام مهدی(ع) است‌ـ مهدی اول از مهدیین دوازده‌گانه در وصیت رسول خدا(ص) و نامش احمد است که علاوه بر اینکه پس از امام مهدی(ع)، خلیفۀ زمان خود خواهد شد، در زمان حیات امام مهدی(ع) وزیر ایشان و زمینه‌ساز ظهور مقدس ایشان است و همان مهدی موعودی است که بنابه روایات موجود در منابع اهل‌سنت معتقدند در آخرالزمان متولد می‌شود و از شرق قیام می‌کند. در کتب شیعه نیز روایات فراوانی وجود دارد مبنی بر اینکه دو قائم یا دو مهدی در جریان ظهور نقش دارند که یکی از آن‌ها همان یمانی است که زمینه‌ساز ظهور امام مهدی (امام دوازدهم) است؛ با این ‌حال، عالمان دین، هیچ‌گاه از هویت یمانی و نام و نسب او و جایگاه و نقش او مطلع نبوده‌اند و توانایی رمزگشایی از بسیاری از روایات دراین‌باره را نداشته‌اند؛ و اولین بار رمز هویت یمانی را سید احمدالحسن که همان مصداق واقعی یمانی است گشوده است. افشای این رموز، بیانگر این است که مشیت الهی بر این تعلق گرفته بوده که اسرار فراوانی از جزئیات مربوط به مهدیین و یمانی (مهدی اول)، تا موعد آن در آخرالزمان مکتوم بماند، و این در حالی است که این حقایق به‌شکل رمزگونه و کنایه‌وار در منابع حدیثی موجود بوده، اما فهم آن‌ها نیازمند رمزگشایی توسط قائم بوده است. در واقع، گزاره‌های دینی دربارۀ قائم مانند قطعات پازلی پیچیده بوده است که با کنار هم قرار‌دادن آن‌ها، تصویر متفاوت و جدید و روشنی از فرایند ظهور آشکار می‌شود که در پی آن، بسیاری از تعارضات گزاره‌های دینی و ابهامات آن رفع می‌شود. هدف از نگارش این مقاله پاسخ به این انگارۀ غلط است که اهل‌بیت(ع) دربارۀ ظهور، همه چیز را در نهایت وضوح بیان کرده و اسرارِ مگویی نداشته‌اند و اگر مهدیین دوازده‌گانه و یگانگی یمانی و مهدی اول حقیقت می‌داشت، پس باید اهل‌بیت(ع) آن را به‌وضوح بیان می‌کردند و قاطبۀ علمای دین نیز آن را می‌فهمیدند؛ و در نتیجه نباید با مسائل جدیدی از سوی هیچ مدعی مهدویت و یمانیت مواجه شویم. در این نوشتار، توضیح خواهیم داد که نه‌تنها دلیلی بر درستی این تصورات وجود ندارد، بلکه دلایل روشنی بر بطلان آن‌ها وجود دارد؛ زیرا اولاً از روایات ثابت می‌شود که در دین، رموزی وجود دارد که برای همگان مکشوف نیست و فقط نزد اهل‌بیت و اولیای خاص آنان بوده است، و ثانیاً تا زمانی که موعد افشای آن‌ها نرسد، اهل‌بیت قفل این رموز را باز نمی‌کردند و ثالثاً بنا به روایات، بخش مهمی از این رموز، مسائلی دربارۀ امامت و ولایت اهل‌بیت و خصوصاً درباره قائم اهل‌بیت‌(ع) است. وجود اسرار الهی در سینۀ اهل‌بیت و اولیای الهی روایات فراوانی از ائمه نقل شده که نشان می‌دهد خداوند اسراری دربارۀ دین را در سینۀ خلفای خود و اولیایش نهاده است و آنان مأمور به فاش‌کردن آن نیستند: • امام کاظم(ع) فرمودند: عالم (امام) نمی‌تواند هر آنچه را می‌داند بگوید؛ خداوند سرّش را به جبرئیل گفت و جبرئیل آن را به محمد گفت و محمد به هرکس که بخواهد. (صفار، بصائرالدرجات، ج1، ص 378) • امام باقر(ع) فرمودند: خداوند سرّش را به جبرئیل گفت و جبرئیل سرّ را به محمد گفت و محمد سرّ را به علی گفت و علی سرّ را به کسی که بخواهد یکی پس از دیگری. (شیخ مفید، الاختصاص، ص254) • امام باقر(ع) فرمودند: رسول خدا(ص) هنگام بیماری‌ای که در آن فوت کرد، علی را فراخواند و به او گفت: نزدیک شو تا اسراری را که خداوند به من گفته است به تو بگویم و تو را به آنچه خداوند مرا نسبت به آن امین یافته، امین بدانم. رسول خدا این کار را با علی کرد و علی با حسن نیز این کار را کرد و حسن با حسین نیز این کار را کرد و حسین با پدرم این کار را کرد و پدرم نیز با من این کار را کرد. (بصائرالدرجات، ص378) • امام صادق(ع) فرمودند: ما درخت نبوت... و جایگاه سرّ خداوند هستیم. (الکافی، ج1، ص221) • امیر مؤمنان علی(ع) در توصیف آل‌محمد(ع) فرمودند: ... آن‌ها موضع اسرار رسول خدا(ص) هستند. (غررالحکم و درر‌الکلم، ص70) افشا نشدن اسرار الهی مگر در زمان مخصوص و نزد اهل آن ماهیت اسرار این است که مکتوم بمانند و افشا نشوند. اسرار دینی نیز از این قضیه مستثنا نیست: • امام باقر(ع) فرمودند: موسی بن عمران گفت: خدایا برگزیدگان تو چه‌کسانی هستند؟... و خداوندا چه کسانی در منزلگاه قداست تو فرود می‌آیند؟ خداوند فرمود: کسانی که چشم به دنیا ندارند و اسرار دینی‌شان را افشا نمی‌کنند. (شیخ مفید، الامالی، ص86) • مسعدة بن صدقة می‌گوید: از امام صادق(ع) دربارۀ امور عظیمی که قبلاً نبوده و [بعد] واقع می‌شود پرسیده شد. امام(ع) پرسید: [آری، اموری که] هنوز زمان افشای آن فرا نرسیده است و این همان سخن خداوند است که فرمود: (بلکه چیزی را تکذیب کردند که به علم آن احاطه ندارند و هنوز تأویل آن برایشان نیامده است). (تفسیر العیاشی ج2 ص 122) با وجود اینکه اولیای الهی از اسرار الهی مطلع‌اند‌، اما قرار نیست همۀ این اسرار را تا ابد در سینۀ خود مکتوم نگه دارند. اهل‌بیت(ع) تأکید کرده‌اند که هرگاه زمان افشای سرّی برسد و اهلش نیز وجود داشته باشد، می‌توان اسرار را فاش کرد؛ و خودشان نیز هرگاه زمان را برای گفتن اسرار مناسب می‌دیدند آن را به اهلش می‌گفتند و یاران خود را نیز به عمل به این شیوه توصیه می‌کردند؛ تا جایی که گاهی چیزی که در زمانی خاص سرّ بوده، در زمانی دیگر، از سرّ بودن خارج شده و علنی شده است. در ادامه، روایاتی نقل شده که دلالت می‌کند «زمان مناسب» و «وجود افرادی که اهلیت دریافت اسرار را داشته باشند» دو عنصر مهم در افشای اسرار الهی هستند: • از ائمه(ع) روایت شده: نه هر آنچه دانسته می‌شود باید گفته شود و نه هر آنچه گفته می‌شود وقتش رسیده است و نه هر آنچه وقتش رسیده است، اهلش وجود دارند. (مختصر البصائر، ص494) • امام باقر(ع): خداوند اِبا دارد که پرستیده شود مگر پنهانی تا وقتی که زمانی فرا برسد که خداوند دینش را آشکار کند؛ همان‌طور که رسول خدا همراه با خدیجه [دین را] پنهان می‌کرد تا اینکه مأمور به اعلان شد. سؤال‌کننده از امام باقر پرسید: آیا صاحب این دین (یعنی کسی که به ولایت اهل‌بیت معتقد است) می‌تواند دین خود را کتمان کند؟ امام فرمود: مگر علی بن ابی‌طالب(ع) در آن روزی که به رسول خدا(ص) ایمان آورد آن را کتمان نکرد تا اینکه امر او آشکار شد؟ امر ما نیز چنین است تا اینکه موعد آن فرا برسد. (الکافی، ج1، ص250) • امام صادق(ع) فرمودند: ... در گوشه‌کنار زمین مؤمنانی هستند که همۀ دنیا برای آنان معادل بال مگسی ارزش ندارد... . سینه‌های آن‌ها ظرف اسرار الهی است، اگر اهلی برای آن بیابند، مشتی از آن را افشا می‌کنند و اگر اهلی برای آن نیابند، بر زبان خود قفل‌هایی می‌زنند... . (اصول الستة عشر، ص7) • امام صاد(ع): ... ای یونس، هر فردی را به تناسب آنچه متحمل می‌شود باید سنجید؛ و برای هر زمانی، سخنی و حدیثی است و تو اهلیت پاسخ به آنچه را پرسیدی داری؛ پس پاسخ آن را کتمان کن مگر برای اهلش. (البرهان، ج4، ص685) • امام صادق(ع): علم 27 حرف است و تمام آنچه فرستادگان الهی آورده‌اند، دو حرف است، و مردم تا امروز چیزی غیر از دو حرف را نمی‌دانند؛ اما زمانی که قائم به پا خیزد، 25 حرف دیگر را خارج می‌کند و بین مردم منتشر می‌سازد و آن دو حرف را به آن ضمیمه می‌کند تا 27 حرف علم را منتشر کند. (مختصر البصائر، ص320) در روايت آخر، سخن از 27 حرف علمی است که بیان آن از سوی فرستادگان الهی صورت می‌گیرد و چه ‌بسا بخش عمده و مهمی از آن در زمینۀ علوم دینی باشد نه تکنولوژی و علوم طبیعی؛ زیرا تا پیش از قائم، بشر در تکنولوژی و کشف اسرار طبیعت، پیشرفت زیادی کرده است، پس 25 حرف باقی‌مانده‌ای که اهل‌بیت فرموده‌اند مجهول باقی می‌ماند تا اینکه قائم آن را منتشر کند از سنخ دیگری است و در واقع از سنخ همان علومی است که پیش از قائم، فرستادگان الهی منتشر کرده بودند و آن علم دین است که البته چه ‌بسا علوم بشری در حیطه‌های ژنتیک و فیزیک کوانتوم و ... در تبیین اسرار دینی نیز نقش داشته باشند و لذا جزو علومی باشند که قائم منتشر می‌کند. در هر حال، از این روایت، ثابت می‌شود که بخش چشم‌گیری از علومی که قائم منتشر می‌کند در حیطۀ دین است که مشتمل بر موضوعاتی دربارۀ توحید، امامت، کیفیت ظهور، رجعت، انواع و اقسام جهان‌های روحانی و احکام آن‌ها، چگونگی حیات انسان پیش از تولد و پس از مرگ، و ... است که چون تا پیش از قائم منتشر نشده بوده، از اسرار دینی به حساب می‌آیند. امر اهل‌بیت، سرّی از اسرار الهی همان ‌طور که گفته شد ممکن است چیزی که در زمانی سرّ بوده، در زمانی دیگر از سرّ بودن خارج ‌شود و علنی بیان شود و همه از آن مطلع شوند؛ نمونۀ بارز این نوع اسرار، ولایت امامان و تعداد آن‌هاست که زمانی از اسرار بوده است. در ادامه برخی از روایاتی را ذکر می‌کنیم که به سرّی‌بودن امر امامت امامان(ع) یا سرّی‌بودن جنبه‌هایی از آن دلالت می‌کند: • امام صادق(ع) فرمودند: امر ما سرّ پنهان است و سرّی است که جز سرّ به آن سود نمی‌بخشد و آن سرّی است که بر سرّ قرار دارد و سرّی است که با سرّی دیگر پوشیده شده است. [1] • امام صادق(ع) فرمودند: امر ما حق است و حق حق است و آن ظاهر است و باطن ظاهر است و باطن باطن است و آن سرّ است و سرّ پنهان است و سرّی است که با سرّ پوشیده شده است. [2] • امام باقر(ع) فرمودند: ولایت الهی سرّی الهی است که خداوند آن را به‌طور سرّی به جبرئیل گفت و جبرئیل آن سرّ را با پیامبر(ص) در میان نهاد و محمد به علی(ع) و علی(ع) آن را به کسی که خدا اراده کرده بود یکی پس از دیگری، و شما از این سرّ در کوچه‌ها سخن می‌گویید! [3] • امام مهدی(ع) فرمودند: اگر نبود اینکه امر خدا مغلوب نمی‌شود و سرّ او آشکار و علنی نمی‌شود، در حق ما اهل‌بیت اموری ظاهر می‌شد که برای عقل‌هایتان تبیین شود و شک‌های شما از بین برود؛ اما هرچه خدا بخواهد همان می‌شود و برای هر اجل و سرآمدی، حد معینی وجود دارد؛ پس تقوای الهی داشته باشید و تسلیم امر ما باشید و امور خود را به ما بازگردانید. [4] • در روایت مفصلی از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که رسول خدا(ص) نام دوازده امام را یکی‌یکی برای او ذکر کرد و پس از اشاره به اینکه آخرین آن‌ها دارای غیبتی است فرمودند: ای جابر، این از اسرار محافظت‌شده و نهانی و از مخازن علم است، پس آن را جز برای اهلش کتمان کن. [5] • امام باقر(ع) فرمودند: بر امر (ولایت) ما پیمان گرفته شده كه در پرده و پشت نقاب باشد. پس هركس پرده‏درى كند، خداوند خوارش گردانَد. [6] (این روایت نشان می‌دهد که اولاً ولایت اهل‌بیت(ع) سرّی بوده است و ثانیاً زمان‌هایی بوده که دیگران مجبور به افشای آن نزد همگان نبوده‌اند). فیض کاشانی از علما و محدثان بزرگ شیعه نیز ذیل روایاتی که دربارۀ مستور بودن ولایت ائمه ذکر کرده، نوشته است: از این روایت استفاده می‌شود که وجوب کتمان امر اهل‌بیت از توابع میثاق به ولایت است و سِرّ پنهان در میثاق همان ولایت است. (فیض کاشانی، الوافی، ج3، ص645) [7] اگر زمانی نام و تعداد امامان از اسرار بود، اما امروزه این قضیه دیگر از سِرّ بودن خارج شده و می‌دانیم که دوازده امام وجود دارد که هریک، امام عصر خویش بوده‌ است و روایات فراوانی هم دربارۀ دوازده امام و اسامی آن‌ها نقل شده است که نشان می‌دهد امامان به برخی از اصحاب خاص خود نام تمام دوازده امام را ذکر کرده‌اند و چون گزارش‌های تاریخی آن امروزه به تواتر به دست ما رسیده، ما به وجود دوازده امام یقین داریم؛ اما نباید از این واقعیت چشم پوشید که بسیاری از شیعیانی که در عصر ائمه زندگی می‌کردند، تعداد همۀ امامان و نام آن‌ها را نمی‌دانستند و این‌گونه نبوده که مثلاً هر شیعه‌ای که در زمان امام صادق(ع) زندگی می‌کرده و به امامت امام صادق(ع) هم معترف بوده، حتماً می‌دانسته که امام بعدی امام کاظم(ع) است؛ بلکه ممکن بوده در آستانۀ وفات امام صادق(ع) یا حتی پس از مدتی از آن، متوجه شود که امام بعدی کیست و چه بسا در تشخیص اینکه امام بعدی کیست دچار برخی امتحانات و فتنه‌ها و حیرت می‌شده است. عوامل زیادی وجود داشته که باعث می‌شد امامان(ع) نام و نسب تمام امامان بعد از خود را جز نزد یاران خاص خود به‌صراحت بیان نکنند. یکی از این عوامل، شرایط تقیه‌ای بوده که در آن می‌زیستند که اگر پیش از موعد آن نام امام یا امامان بعد از خود را علناً نزد همگان فاش می‌کردند جان آن امامان به خطر می‌افتاد. به هر حال، به‌سبب چنین شرایطی، گاهی برخی شیعیان کم‌بصیرت یا کم‌اخلاص در تشخیص امام به بیراهه می‌رفتند یا اینکه بر تعداد خاصی از ائمه توقف می‌کردند و مدعیان فرصت‌طلب نیز از این قصیه سوء‌استفاده می‌کردند و خود را اوصیای امامان معرفی می‌کردند و همین یکی از عواملی است که منجر شد درون شیعه فرقه‌های متعددی پدید آید: • کیسانیه که به امامت محمد بن حنفیه معتقد بودند. [8] • فَطَحیّه یا أفطَحیه که به امامت عبدالله پسر امام جعفر صادق(ع) ملقب به اَفطَح، معتقد بودند. • زیدیه که به امامت امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسین(ع) و سپس زید بن علی معتقد شدند. • اسماعیلیه که به امامت اسماعیل فرزند امام صادق(ع) معتقد شدند. • واقفیه که در امامت امام کاظم(ع) توقف کردند و امامت امام رضا(ع) را انکار کردند؛ تا آنجا که بسیاری از شیعیان امام کاظم(ع) که در زمرۀ اصحاب فاضل و فقیه ایشان بودند، ابتدا واقفی شدند اما بعداً متوجه اشتباه خود شدند و به امامت امام رضا(ع) اقرار کردند. شیخ طوسی نام تعدادی از آن‌ها را ذکر کرده است. [9] • محمدیه که به امامت محمد فرزند امام هادی(ع) اعتقاد داشتند. [10] و ... آری، امامان، همواره امام پس از خود را معرفی می‌کردند و حقانیت آنان به‌روشنی آفتاب بوده است؛ اما وضوح این امر برای هر شیعه در آن زمان، آن‌گونه که امروزه برای همۀ ما شیعیان دوازده‌امامی، مسلم و قطعی است نبوده است؛ لذا برخی از آن‌ها در تشخیص، به خطا می‌رفتند یا دچار شبهه می‌شدند؛ و چه بسا بسیاری از شیعیانی که اکنون به دوازده امام معتقدند اگر در زمان ائمه زندگی می‌کردند، در امتحان تشخیص امام عصر خود کُمیتشان لنگ می‌شد! یکی از شواهد تاریخی که نشان می‌دهد که ائمه در زمان خود نزد برخی از محبان اهل‌بیت شناخته‌شده نبودند، قضیۀ ابوخالد کابلی است که بنا به برخی از نقل‌ها، مدت زیادی از غلامان محمد بن حنفیه بوده و برای سال‌های متمادی او را مانند امامی واجب‌الطاعه خدمت می‌کرده تا اینکه سرانجام از محمد بن حنفیه سؤال کرد آیا تو امامی واجب‌الطاعه هستی؟ و محمد بن حنفیه پاسخ داد که خیر من امام نیستم، بلکه علی بن حسین امام است و ابوخالد به اشتباهش در طی همۀ این سال‌ها پی ‌برد و به امام سجاد(ع) ایمان آورد و از برترین اصحاب ایشان شد. [11] ------------- پانوشت: . عن الصّادق(ع):إِنَّ أَمْرَنَا سِرٌّ مُسْتَتِرٌ وَ سِرٌّ لَا يُفِيدُهُ إِلَّا سِرٌّ وَ سِرٌّ عَلَى سِرٍّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِسِر (مختصر البصائر، ص337). 2. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ‌(ع): إِنَّ أَمْرَنَا هُوَ الْحَقُّ، وَ حَقُّ الْحَقِّ، وَ هُوَ الظَّاهِرُ، وَ بَاطِنُ‏ الظَّاهِرِ، وَ بَاطِنُ‏ الْبَاطِنِ، وَ هُوَ السِّرُّ، وَ سِرُّ الْمُسْتَسِرِّ، وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ (بصائرالدرجات، ج1، ص28). 3. عن الباقر(ع):(وَلَايَةُ اللَّه‏) سِرٌّ أَسَرَّهُ اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِيلُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إِلَى عَلِيٍّ وَ أَسَرَّهُ عَلِيٌّ إِلَى مَنْ شَاءَ اللَّهُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ أَنْتُمْ تَتَكَلَّمُونَ بِهِ فِي الطُّرُق (الغیبة نعمانی، ص37). 4. عن الامام المهدی(ع):... وَ لَوْ لا أَنَّ أَمْرَ اللَّهِ تَعَالَى لَا يُغْلَبُ وَ سِرَّهُ‏ لَا يُظْهَرُ وَ لَا يُعْلَنُ لَظَهَرَ لَكُمْ مِنْ حَقِّنَا مَا تَبَيَّنَ مِنْهُ عُقُولُكُمْ وَ يُزِيلُ شُكُوكَكُمْ لَكِنَّهُ مَا شَاءَ اللَّهُ كَانَ وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ سَلِّمُوا لَنَا وَ رُدُّوا الْأَمْرَ إِلَيْنَا... (الغیبة طوسی، ص286). 5. يَا جَابِرُ هَذَا مِنْ مَكْنُونِ سِرِّ اللَّهِ وَ مَخْزُونِ عِلْمِ اللَّهِ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ (کمال الدین، ج1، ص253). 6. قال أبو جعفر ع‏ إن أمرنا هذا مستور مقنع بالميثاق‏ من‏ هتكه‏ أذله‏ الله‏ (بصائرالدرجات، ج1، ص28). 7. فإن المستفاد منه أن وجوب كتمان أمرهم من توابع الميثاق بالولاية فإن السر المقنع بالميثاق هو الولاية 8. رک: ابومخنف کوفی (وقعة الطف)، ص62؛ طبرسی (اعلام الوری)، ۲۵۴; ابن‌حجر (المیزان)، ج۱، ص۴۳۶؛ راوندی، ج ۱، ص ۲۶۱. 9. شیخ طوسی: رجع جماعة من القول بالوقف مثل عبد الرحمن بن الحجاج و رفاعة بن موسى و يونس بن يعقوب و جميل بن دراج و حماد بن عيسى و غيرهم و هؤلاء من أصحاب أبيه الذين شكوا فيه ثم رجعوا. و كذلك من كان في عصره مثل أحمد بن محمد بن أبي نصر و الحسن بن علي الوشاء و غيرهم ممن كان قال بالوقف فالتزموا الحجة و قالوا بإمامته و إمامة من بعده من ولده‏ (الغیبة طوسی، ص71) 10. أما من خالف من الفرق الباقية الذين قالوا بإمامة غيره كالمحمدية الذين‏ قالوا بإمامة محمد بن علي بن محمد بن علي الرضا ع الغيبة (للطوسی ص81)؛ و روى سعد بن عبد اللّه بن أبي خلف عن داود بن القاسم الجعفري قال: كنت عند أبي الحسن لما مضى ابنه محمد ففكّرت في نفسي فقلت: كانت قصّة أبي محمد مثل قصّة اسماعيل و أبي الحسن موسى عليه السّلام. فالتفت إليّ فقال: نعم يا أبا هاشم هو كما حدّثتك نفسك و ان كره المبطلون. أبو محمد ابني الخلف من بعدي عنده علم ما يحتاج إليه و معه آلة الامامة و الحمد للّه ربّ العالمين (اثبات الوصیة، ص244). 11. و روي عن أبي بصير أنه قال سمعت أبا جعفر الباقر ع يقول كان أبو خالد الكابلي يخدم محمد ابن الحنفية دهرا و لا يشك أنه الإمام حتى أتاه يوما فقال له جعلت فداك إن لي حرمة و مودة فأسألك بحرمة رسول الله و أمير المؤمنين إلا أخبرتني أنت الإمام الذي فرض الله طاعته على خلقه قال يا أبا خالد لقد حلفتني بالعظيم الإمام علي ابن أخي علي و عليك و على كل مسلم فلما سمع أبو خالد قول محمد بن الحنفية جاء إلى علي بن الحسين فاستأذن و دخل فقال له مرحبا يا كنكر ما كنت لنا بزائر ما بدا لك فينا فخر أبو خالد ساجدا شكرا لما سمع من زين العابدين ع و قال الحمد لله الذي لم يمتني حتى عرفت إمامي... ابوخالد كابلى مدتى خادم محمد بن حنفيه‏ بود. وى شكى نداشت كه محمد بن حنفيه‏ امام است. تا اينكه يک روز ابوخالد نزد محمد بن حنفيه آمد و گفت: فدايت شوم من داراى حرمت و مودتى هستم. تو را به حق رسول الله و اميرالمؤمنين (ع) قسم‏ مي‌دهم آيا تو آن امامى هستى كه خدا اطاعت او را بر خلق خود واجب كرده باشد؟ محمد بن حنفيه گفت: اى ابوخالد! تو مرا قسم بزرگى دادى. امام بر من و تو و هر مسلمانى، پسر برادرم على بن الحسين است. موقعى كه ابوخالد اين سخن را از محمد بن حنفيه شنيد متوجه حضرت زين‌العابدين(ع) شد. اجازه گرفت و به حضور آن حضرت مشرف شد. امام سجاد(ع) به او فرمود: اى كنگر خوش آمدى. چرا قبل از اين نزد ما نمى‏آمدى؟ مگر دربارۀ ما چه‌چيزى براى تو هويدا شده است؟ وقتى ابوخالد اين سخن را از امام سجاد(ع) شنيد خداى را سجده كرد و گفت: سپاس مخصوص آن خدایى است كه مرا از دنيا نبرد تا اينكه امام خود را شناختم... . (بحار الانوار، ج45، ص 348) زندگی پس از زندگی درنگی در برنامه «زندگی پس از زندگی» و ارتباطش با رؤیای صادقه به قلم محمد شاکری «زندگی پس از زندگی» نام برنامه¬ای است که از شبکه چهار سیما در ایام ماه رمضان پخش شد تا خاطرات کسانی را روایت کند که تجربۀ نزدیک به مرگ داشته¬اند. آیا روایت¬های این راویان و تجربه-گران بر اساس حقایقی است که روح آن‌ها پس از جدایی از بدن در عالَم دیگری مشاهده کرده است؟ یا اینکه طبق بسیاری از مخالفین آن‌ها از جمله تعداد زیادی از اهالی علم در زمینه مغز و اعصاب و روان‌شناسی، صرفاً واکنش¬ها و فعل‌وانفعالات مغزی بوده که بیمار بر اساس بیماری به آن صورت دیده و تجربه می¬کند؟ آیا این مشاهدات، بیانگر حقیقتی فرای جسم مادی انسان ـ‌آن‌گونه که خودشان حس می¬کنند‌ـ است یا اینکه صرفاً توهمی است آن‌گونه که برخی متوهمین بدان دچار می¬شوند، مثل توهمات ناشی از مصرف شدید مواد مخدر یا قرص¬های روان¬گردان؟ آیا این افراد و گفته¬های آن‌ها واقعاً اتفاق افتاده و مشاهده شده است یا اینکه از اساس دروغ است و بر اساس سناریویی از قبل تعیین‌شده پیش می¬رود؟ و در انتها، آیا سخنانشان و تجربیاتشان چیزی را اثبات می¬کند و چیزی را بر ما حجت می¬کند یا خیر؟ ما در اینجا قصد نداریم این مسئله را بر اساس علم پزشکی و روان‌شناسی بررسی کنیم؛ اما می¬توان از نگاهی ساده یا بر اساس تعالیم دینی دربارۀ آن قضاوت کرد. ابتدا از سؤال آخر شروع می¬کنیم و آن اینکه این افراد و مشاهداتشان به‌دلیل کثرت و تعدد آن‌ها، محکوم به‌دروغ نمی¬شوند؛ چون‌ با کمی دقت و تأمل متوجه می¬شویم احتمال تبانی همۀ این افراد در داخل کشور و نیز خارج از کشور بر کذب و دروغ وجود ندارد؛ در نتیجه منصفانه و عاقلانه نیست که همه را دروغ یا سناریویی طراحی-شده پنداشت. اگرچه نیازی نیست و حتی صحیح و منطقی هم نیست که تمام جزئیاتی که آن‌ها ادعای مشاهدۀ آن را دارند از طرف دیگران مقبول واقع شود. به این معنا که گفته¬های هر شخص دربارۀ آنچه دیده است یک خبر واحد است که هم احتمال کذبش وجود دارد و هم احتمال اشتباه. منظور از اشتباه این است که شاید شخصِ تجربه¬گر در تفسیر آنچه دیده، اشتباه کرده است یا عمداً و سهواً در بیان جزئیات، احتیاط نکرده است یا در یادآوری خاطراتش دچار لغزش شده است؛ در نتیجه ایمان و اعتقاد به ‌درستیِ تمامی جزئیاتِ ادعا شده برای شنوندگان، عالمانه نخواهد بود. به قطع و یقین این افراد چیزهایی را مشاهده و تجربه کرده¬اند که ما تجربه نکرده¬ایم و آنچه قطعِ یقین و وجه مشترک از همۀ این مشاهدات و وقایع است، وجود عالم دیگری ورای این عالم مادی و بدن طبیعی انسان است؛ همچنین، تعالیم دینیِ قطعی و اثبات¬شده نیز ما را در چگونگی قضاوت این ادعاها کمک می¬کند؛ بدین گونه که اولاً وجود روح انسانی، و دنیایی ورای این ماده و جسم حقیقت دارد، و ثانیاً مشاهدات این افراد و وقایعی که مدعی تجربه آن هستند باید با تعالیم و آموزه¬های دین مطابقت داشته باشد. در نتیجه کسی نمی¬تواند ادعای مشاهده امری را در عالم ارواح کند که مخالف با تعالیم قرآن و روایات است. و اما سؤال و شبهۀ اول، یعنی اینکه این مشاهدات صرفاً واکنش¬های مغزی در چنین افرادی است یا اینکه دچار توهم شده¬اند، این نیز پذیرفته¬شده نیست. البته نه به این معنا که به‌صورت کامل ادعای برخی پزشکان را در این باره رد کنیم. به‌عبارت بهتر اینکه، ممکن است برخی مشاهدات این افراد بر اساس فعل‌وانفعالات مغز نیز باشد و این بعید نیست؛ اما منافاتی با پذیرش امر دیگر ندارد. شاهد صدق این ادعا این است که بسیاری از این مشاهدات شامل اموری است که از حیطه عملکرد مغز و بدن مادی انسان خارج است و آن‌ها وقایعی را دیده¬اند که در آینده اتفاق می¬افتد یا در زمان‌های گذشته اتفاق افتاده است؛ اما تجربه¬گر هیچ‌گاه آن وقایع را در عالم خارج تجربه نکرده است؛ یا اینکه خبر از آنچه در زمان بی‌هوشی او اتفاق افتاده است می¬دهند، در حالی که بدن او و مغز او روی تخت بیمارستان بوده و به‌ظاهر نباید از وقایع خارج از آن حد و حدود باخبر باشد. اما آنچه عجیب است این است که چرا این برنامه و اخبار این افراد از تجربه¬های نزدیک به مرگشان، برای عموم افراد از متدینین باعث شگفتی شده است؟ در حالی که این مسئله، امر تازه¬ای نیست و صرفاً ورودِ روح انسانی به عوالمی غیر از عالَم ماده است و این ورود و خروج و اِخبار همیشه در رؤیا و مکاشفه اتفاق می¬افتد. بر اساس آموزه¬های قرآن و روایات، روح انسان در زمان خواب از بدن جدا شده و این کار به نوعی همان مرگ است. لذا در قرآن از خواب به‌عنوان وفات یاد شده است و از بیداری به‌عنوان بعث و زنده¬شدن: وَ هُوَ الَّذي يَتَوَفَّاكُمْ‏ بِاللَّيْلِ‏ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فيهِ لِيُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى‏ (انعام 60) (او كسى است كه شبانگاهان روح شما را به وقت خواب مى‏گيرد، و آنچه را در روز به دست مى‏آوريد مى‏داند؛ سپس شما را در روز [با برگرداندن روح به جسمتان‏] برمی‌انگیزد تا اجل مُعّين سر آيد). آنچه نه‌تنها انسان بلکه دیگر مخلوقات در رؤیای صادقه مشاهده می¬کنند همان وحی است؛ وحیی که حقیقتش ارتباط خداوند با مخلوقش است و از این طریق با بندگانش از انسان¬ها و فرشتگان و جنّیان صحبت می¬کند. در حقیقت آنچه در صحبت بین خداوند و ملائکه در معرفی آدم به‌عنوان خلیفه در زمین محقق شد چیزی نبود جز وحی و ارتباطی که در عالم رؤیا بین خداوند و بندگانش محقق می-شود: از امام علی(ع) روایت شده است که فرمودند: رؤیای مؤمن به‌منزلۀ کلامی است که خداوند به‌واسطۀ آن با مؤمن صحبت کرده است. ‏(کنز الفوائد، ج2 ص61) همچنین: ‏ از پیامبر اکرم(ص) در تفسیر این آیۀ قرآن که خداوند فرموده است (برای مؤمنین در حیات دنیا بشارت است) نقل شده است که فرمود: این بشارت رؤیای صالحه¬ای است که مؤمن برای خود می-بیند یا دیگری برای او می¬بیند و این رؤیا، کلامی است که پروردگار به‌واسطۀ آن با بنده¬اش در خواب صحبت می¬کند. (یونس، 64. بحارالانوار، ج58 ص193) پس خداوند می¬تواند با بنده¬اش به‌صورت مستقیم از طریق رؤیا صحبت کند و در حق خلیفه و فرستاده¬اش شهادت دهد تا او بتواند خود را از مدعیان دروغین جدا کند. بر اساس بیانات و آموزه¬های سید احمدالحسن، آنچه از این رؤیاها می¬تواند در اثبات ادعای مدعیان کارایی داشته باشد این است که اولاً خواب و رؤیا، صادقه باشد، یعنی شامل اموری باشد که تنها در رؤیای صادقه محقق می¬شود و از دسترس شیاطین خارج است. ثانیاً موافق و همراه با نصّی است که از پیامبران سابق به‌جا مانده است. ثالثاً شهادت بینندۀ رؤیا در صورتی برای دیگران حجت است که تعداد زیادی از افراد ادعای مشاهده کنند؛ به‌صورتی که احتمال تبانی بر دروغ دربارۀ آن‌ها وجود نداشته باشد. لذا آنچه به‌وضوح در تعالیم سید احمدالحسن دربارۀ شهادت الهی و رؤیا وجود دارد این است که او حقانیت دعوت خویش را به خواب خودش یا خواب یکی دو نفر گره نزده است؛ بلکه به‌صراحت اعلام می¬کند که افراد زیادی باید در حق مدعی، رؤیای صادقه ببینند تا جایی که دیگران یقین حاصل ¬می‌کنند که در عالم ملکوت خبری وجود دارد که این ارواح به آن خبر دست یافته¬اند و احتمال تبانی آن‌ها بر دروغ یا سناریوسازی در کار آن‌ها وجود ندارد. نکتۀ دیگری که می¬توان از مشاهداتِ تجربه¬گران استفاده کرد این است که خبرهایی در عالَم دیگر وجود دارد که این اخبار فقط در صورتی که روح انسان از بدنش جدا شود و به عالم دیگری منتقل شود می¬تواند به آن دست یابد. لذا زمانی که دربارۀ شناخت قائم(ع) به ما وعده داده¬اند که با ندای آسمانی آن را بشناسیم این بدین معناست که روحمان به‌واسطۀ خواب و مکاشفه باید به عالم ملکوت سفر کند تا اخبار آنجا را به دست آورد؛ نه اینکه در اینجا بنشینیم و منتظر باشیم تا جبرئیل و منادی به عالم مادی دنیا بیایند و برایمان از جنس ماده ندا سر دهند. در روایتی از امام صادق(ع) در اشاره به این ندا به نکتۀ ارزشمندی اشاره شده است: فضيل بن محمد از امام صادق(ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: بدانيد آن ندایی كه از آسمان به‌نام قائم زده خواهد شد، در كتاب خدا بسيار روشن است. عرض كردم: آن در كجاست خداوند حال شما را اصلاح فرمايد؟ فرمود: در طسم تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ‏ كه مى‏فرمايد: (اگر بخواهيم نشانه‏اى از آسمان برايشان فرو فرستيم تا گردن‌هاى ايشان براى آن خاضع و ذليل گردد). آن حضرت فرمود: «إِذَا سَمِعُوا الصَّوْتَ أَصْبَحُوا وَ كَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِهِمُ الطَّيْر» هنگامى كه صدا را بشنوند از خواب برخیزند و (از روی شگفتی) همچون كسانى كه پرنده بر سرشان نشسته باشد بى‏حركت بمانند. (غیبت نعمانی، ص263) همچنین آمده است: عبد الله بن عجلان گفت که دربارۀ قیام قائم(ع) نزد امام صادق(ع) گفت‌وگو کردیم. پس به ایشان عرض کردم: چطور به قیام قائم علم پیدا کنیم و مطلع شویم؟ امام فرمودند: یکی از شما صبح از خواب بیدار می¬شود در حالی که زیر سرش صحیفه‌ای می¬یابد که در آن نوشته است «اطاعتش پسندیده است». (کمال‌الدین، ج‏2 ص 654) و در این مباحث هدایتی است برای آنکه خواهان هدایت است... نام او را ببریم یا نبریم؟! قسمت دوم جلوه‌ای از علم سید یمانی در جمعِ روایات متشابه و متعارضی که صدها سال محل اختلاف‌نظر علمای شیعه بوده است. روایاتی که دربارۀ نهی از بردنِ نام صاحب‌الامر(ع) وجود دارد، به چند دسته تقسیم می‌شود: - دستۀ اول روایاتی است که بردن نام او را به‌طور مطلق و بدون در‌نظر‌گرفتن قیدِ زمان و مکان، حرام کرده ‌است. - دستۀ دوم روایاتی است که به بُرده‌نشدنِ نام او تا زمانی که قیام کرده و زمین را پر از عدل کند، تصریح کرده ‌است. - دستۀ سوم روایاتی است که از جایز‌نبودن بردنِ نامش صحبت کرده و علت آن را خوف و تقیه از دشمنان می‌داند. - دستۀ چهارم روایاتی است که از بردنِ نامش از سوی ائمه یا یکی از اصحابشان در مواضع متعدد خبر می‌دهد، آن هم بدون اینکه ائمه از آن نهی کنند. در ادامه، روایاتِ مربوط به هریک از دسته‌های فوق را ذکر کرده و در خصوص آن‌ها توضیحاتی را ارائه می‌کنیم: دستۀ اول: روایاتی که بردن نام او را به‌طور مطلق و بدون در‌ نظر‌گرفتن قیدِ زمان و مکان، حرام کرده ‌است: - روایت اول: عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ لَا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ إِلَّا كَافِرٌ. امام صادق(ع) فرمود: کسی نامِ صاحب این امر را نمی‌برد مگر کافر. کافی، ج۱ ص۳۳۳؛ کمال‌الدین، ص۶۴۸؛ وسائل‌الشیعة، ج۱۶ ص۲۳۸. - روایت دوم: الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) يَقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ لَا يُرَى جِسْمُهُ وَ لَا يُسَمَّى اسْمُهُ. امام رضا(ع) فرمود: جسم او [قائم] دیده نمی‌شود و نامش برده نمی‌شود. کافی، ج۱ ص۳۳۳؛ وسائل‌الشیعه، ج۱۶ ص۲۳۸. - روایت سوم: عن الصادق(ع) أنه قیل له: من المهدي من ولدك؟ قال: الخامس من ولد السابع، يغيب عنكم شخصه ولا يحل لكم تسميته. از امام صادق(ع) سؤال شد مهدی که از نسل شماست کیست؟ فرمود: پنجمین نفر از فرزندان نفر هفتم، شخص او از شما غایب شده و بردنِ نامش بر شما جایز نیست. کمال‌الدین ص۳۳۳، ۳۳۸، ۴۱۱؛ إعلام‌الوری، ج۲ ص۲۳۴؛ وسائل‌الشیعة، ج۱۶ ص۲۴۳. - روایت چهارم: عن محمد بن عثمان العمري قال: خرج توقيع بخط أعرفه: من سماني في مجمع من الناس فعليه لعنة الله. سفیر دوم امام مهدی(ع)، محمد‌ بن‌ عثمان می‌گوید: توقیعی آشکار شد با دستخطی که آن را می‌شناختم [داخل آن نوشته بود]: کسی که نام مرا در میان جمعی از مردم ببرَد لعنت خدا بر او باد. کمال‌الدین، ص۳۸۳؛ وسائل‌الشیعه، ج۱۶ ص۲۴۲. - روایت پنجم: عن عبدالعظیم الحسني، عن محمد بن علي بن موسى(ع) في ذكر القائم قال: يخفى على الناس ولادته، ويغيب عنهم شخصه، وتحرم عليهم تسميته، وهو سمي رسول الله(ص) وكنيه. امام جواد(ع) دربارۀ قائم فرمود: ولادتش از مردم پنهان است، شخص او از آن‌ها غایب است، بردنِ نامش بر آنان حرام است، هم‌نام و هم‌کنیۀ رسول خداست. وسائل‌الشیعة، ج۱۶ ص۲۴۳. توضیحی در خصوص روایات دستۀ اول: مقدمتاً باید دانست که حرام‌بودنِ ذکر نام امام مهدی محمد ‌بن ‌الحسن(ع)، مخصوص به وقت خاص و زمان معین بوده، یعنی زمان خوف و تقیه که نسبت به جان ایشان خوف از دشمنان وجود داشته؛ و این مطلبی است که برخی از روایاتِ دستۀ سوم (که از بردنِ نام او در یک زمان مشخص نهی کرده است) به آن تصریح می‌کنند، که در ادامه خواهد آمد؛ پس وجه این روایات خوف و تقیه است و دستۀ سوم نیز قرینه‌ای برای این وجه است. این توضیحی اجمالی برای روایات دستۀ اول است؛ حال هریک از این روایات را با هم بررسی می‌کنیم: روایت اول و دوم ممکن است ناظر به امام محمد ‌بن ‌الحسن(ع) و مربوط به زمانی معین باشند (یعنی زمان خوف و تقیه) به قرینۀ روایات دستۀ سوم (که از بردنِ نام او در یک زمان مشخص نهی کرده است). همچنین ممکن است منظور این دو روایت، مهدی اول باشد. روایت سوم ناظر به امام مهدی محمد ‌بن ‌الحسن(ع) است و وجه آن خوف و تقیه است که پیش‌تر بیان شد. روایت چهارم نیز که به جایز‌نبودنِ بردن نامش در محافل تصریح کرده، ناظر به امام مهدی محمد ‌بن ‌الحسن (ع) و حرام‌بودنِ ذکر نام ایشان در محافل و مجالس است، بدون اشاره به قید زمان؛ پس این روایت از جهت مکان مقید بوده و ممنوعیت ذکر نام را مختص به محافل دانسته، اما از جهت زمان، قیدی ندارد و این مسئله به زمان خاصی محدود نشده است؛ با این توضیح می‌توان گفت: مقدمۀ کوتاهی که دربارۀ روایات قِسم اول گفتیم در این روایت نیز جاری است؛ یعنی این روایت نیز برای زمانی خاص بوده و وجه آن خوف و تقیه است و همان طور که گفتیم روایات دستۀ سوم نیز که از بردنِ نام او در یک زمان مشخص نهی کرده است، قرینه‌ای برای این وجه است. روایت پنجم نیز ناظر به امام محمد ‌بن ‌الحسن(ع) است؛ به قرینۀ اینکه این روایت، او را هم‌کنیۀ رسول خدا(ص) دانسته و این از ویژگی‌های امام مهدی است (مراجعه کنید به: این مطلب) توضیحِ این روایت نیز عین روایت چهارم است. دستۀ دوم: روایاتی که به بُرده‌نشدنِ نام او تا زمانی که قیام کرده و زمین را پر از عدل کند، تصریح کرده‌ است. - روایت اول: عن أبي جعفر(ع) ‌ـ‌في حديث الخضر(ع)ـ‌ أنه قال: واشهد على رجل من ولد الحسن لا يسمى ولا يكنى حتى يظهر أمره فيملؤها عدلا كما ملئت جورا إنه القائم بأمر الحسن بن علي ع. خضر(ع) فرمود: شهادت می‌دهم بر مردی از نسل حسن که نام و کنیۀ او برده نمی‌شود تا هنگامی‌که امرش ظاهر شود؛ پس زمین را از عدل پُر می‌کند چنان‌که از ظلم پر شده است. او قائم به امر حسن بن علی (ع) است. وسائل‌الشیعه، ج۱۶ ص۲۳۸ - روایت دوم: عن عبد العظيم الحسني، عن سيدنا علي بن محمد(ع) أنه عرض عليه اعتقاده واقراره بالأئمة(ع) ‌[إلى أن قال:‌] ثم أنت يا مولاي، فقال له: ومن بعدي ابني الحسن فكيف للناس بالخلف من بعده؟ قلت: وكيف ذلك؟ قال: لأنه لا يرى شخصه ولا يحل ذكره باسمه حتى يخرج فيملأ الأرض قسطا وعدلا... عبدالعظیم حسنی عقیده‌اش و اقرارش به ائمه(ع) را بر امام هادی(ع) عرضه کرد [‌تا آنجا که گفت:] سپس شما هستید مولای من! امام به او فرمود: و پس از من فرزندم حسن، پس برای مردم چگونه خواهد بود جانشین پس از او؟ گفتم: چگونه خواهد بود؟ فرمود: چراکه شخص او دیده نمی‌شود و بردن نام او جایز نیست تا اینکه خروج کرده و زمین را از عدل و داد پر کند... . وسائل‌الشیعه، ج۱۶ ص۲۴۱ - روایت سوم: عن موسی بن جعفر(ع) أنه قال عند ذكر القائم:.. تخفى على الناس ولادته، ولا يحل لهم تسميته حتى يظهره الله عز وجل فيملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما... موسی بن جعفر(ع) دربارۀ قائم فرمود:.. ولادتش از مردم پنهان است و بردن نام او بر آن‌ها جایز نیست، تا اینکه خداوند بلندمرتبه او را ظاهر کرده و زمین را از عدل و داد پر کند آن چنان‌ که از ظلم و جور پر شده است. کمال‌الدین، ص۳۶۹ - روایت چهارم: عن أبي الحسن الثالث ع أنه قال في القائم ع: لا يحل ذكره باسمه حتى يخرج فيملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما و جورا. امام هادی(ع) دربارۀ قائم فرمود: بردن نام او جایز نیست تا اینکه خروج کرده و زمین را از عدل و داد پر کند همچنان که از ظلم و جور پر شده است. بحار‌الانوار، ج۵۱ ص۳۲ بررسی روایات دستۀ دوم: روایت اول ناظر به امام محمد بن الحسن العسکری(ع) نیست؛ وگرنه بین این روایت و بین روایاتِ دستۀ اول و دستۀ سوم (که نهی از بردنِ نام او را مربوط به زمان تقیه می‌دانند،) تعارض به وجود می‌آید؛ چراکه این روایت، بردن نام و کنیۀ او را تا هنگام ظهورش حرام کرده ‌است؛ یعنی چه زمانِ تقیه باشد چه نباشد، حرام‌بودن تا هنگام ظهورش پابرجاست؛ بنابراین اگر این روایت دربارۀ امام محمد بن ‌الحسن(ع) باشد با روایات دستۀ اول و سوم معارض خواهد بود. از اینجا مشخص می‌شود که این روایت، ناظر به مهدی اول است که اهل‌بیت(ع) پنهان‌بودنِ شخصیتش را اراده کرده بودند تا هنگامی‌که خداوند امرش را ظاهر کند. روایت دوم نیز ناظر به مهدی اول است، و او همان کسی است که پس از امام حسن عسکری(ع) می‌آید. و این همان چیزی است که روایت زیر بر آن دلالت دارد: رسول الله(ص) فرمود:.. ای سلمان، مهدی امتم که زمين را پر از عدل و قسط می‌کند، بعد از اينکه پر از ظلم و ستم شده، از فرزند اين است؛ امام فرزند امام، عالم فرزند عالم، وصی فرزند وصی، پدرش کسی است که پس از اوست، امام وصی عالم. عرض کردم: ای پيامبر خدا، مهدی برتر است يا پدرش؟ فرمود: پدرش از او برتر است. برای اولی اجر و پاداشی مثل همۀ آنان است؛ زيرا خداوند آنان را به‌وسيلۀ او هدايت کرده است. کتاب سليم بن قيس، ص ۴۲۹ پس در این کلام رسول خدا(ص) «پدرش کسی است که پس از اوست» ضمیر اول به مهدی اول برمی‌گردد؛ پس امام محمد بن الحسن (ع) همان کسی است که پس از او می‌آید، و فرزندش مهدی اول پیش از او می‌آید و از جانب او فرستاده می‌شود. از اینجا می‌فهمیم که بر مهدی اول صدق می‌کند که خلف و جانشین امام عسکری(ع) باشد؛ چنان‌ که تعبیر روایت امام هادی(ع) این را تأیید می‌کند، آنجا که فرمود: «پس از من فرزندم حسن» اما پس از حسن(ع) نفرمود فرزندش که جانشینِ اوست، بلکه فرمود: «پس برای مردم چگونه خواهد بود جانشین پس از او» و این تعبیر بر مهدی اول صدق می‌کند. روایت سوم نیز مثل روایت قبلی ناظر به مهدی اول است، به قرینۀ اینکه بردن نامش حرام است تا اینکه خداوند بلندمرتبه او را ظاهر کند، و این قابل تطبیق بر امام مهدی(ع) نیست؛ چراکه ایشان پیش از آنکه خداوند او را ظاهر کند، نامش برده شده است، که روایات مربوط به آن در ادامه خواهد آمد. توضیح روایت چهارم نیز عین روایت سوم است. از اینجا می‌فهمیم روایاتی که از حرام‌بودنِ ذکر نام او تا هنگام ظهور یا خروجش صحبت می‌کنند، ناظر به مهدی اول است. ادامه دارد... برگرفته از کتاب حوار قصصی (گفت‌وگوی داستانی دربارۀ دعوت یمانی)، ج2، نوشتۀ دکتر شیخ عبدالعالی منصوری