نشریه زمان ظهور 128

بررسی علمی مکان طوفان نوح (قسمت دوم) روایت طوفان نوح به قلم سید احمدالحسن می‌توانیم گفته‌های سید احمدالحسن دربارۀ طوفان نوح در کتاب توهم بی‌خدایی را این‌گونه خلاصه کنیم: مردم بین‌النهرین اتفاق طوفان را که برای نیاکانشان روی داده‌ است هزاران سال پیش از میلاد و قبل از ادیان سه‌گانۀ یهودیت، مسیحیت و اسلام، به‌صورت مدون نقل کرده‌اند. همۀ این متون بر اینکه طوفانی رخ داده و وقوع طوفان نیز دلیل دینی داشته ـ‌که همان خشم خداوند بوده است‌ـ متفق هستند. منطقۀ وقوع سیل، به خلیج فعلی در جنوب عراق محصور می‌شود؛ پیش از آنکه به‌دلیل تمام‌شدن آخرین عصر یخبندان و ذوب‌شدن برف و بالا رفتن سطح دریا، با آب پوشیده شود. این منطقه قبل از آنکه درگیر طوفان شود، دره‌ای آکنده از دریاچه‌های آب‌های گوارا بوده، زیرا آب‌های شیرینی که از شمال می‌آمده، در آن می‌ریخته است؛ پس طبیعی است که در آن نِی فراوان برویَد، و در نتیجه خانه و کشتی نوح از نِی باشد. از متون چنین درمی‌یابیم که کشتی از نِی ساخته شده و طی مدت‌زمانی کوتاه که چه بسا از چند روز فراتر نمی‌رفته بنا شده است. اندازۀ کشتی حداقل نسبت به عصری که ساخته شد، بزرگ بوده است. در ضمن جزیره‌های فعلی موجود در خلیج کنونی، در واقع همان قلۀ ارتفاعاتی هستند که پیش از شکسته‌شدن سد و لبریز شدن آن از آب‌های شور، ارتفاعات و کوه‌های آن منطقه حساب می‌شدند؛ به این ترتیب، حقیقت آن متن دینی که می‌گوید پسر نوح می‌خواست به کوه پناه ببرد تا از آب در امان بماند، تأیید می‌شود؛ زیرا وی چنین باور داشت که این سیل، همانند سیل‌های عادی است که به‌دلیل بالا رفتن سطح آب رودخانه‌هایی نظیر دجله و فرات که به دره می‌ریزند، اتفاق افتاده و با پناه‌بردن به مناطق مرتفعی همچون کوه‌های موجود در درۀ حاصلخیز، می‌توان از زیان چنین سیلاب‌هایی در امان ماند. زمان وقوع طوفان برابر است با تاریخ لبریز شدن دره از آب و وقوع جهش هیدرولیک در آب‌های شور، که چه بسا مناطق وسیعی از جنوب عراق کنونی را رُفته و دره را با آب پر کرده است. این تاریخ تقریباً 15 تا ۸ هزار سال پیش از میلاد مسیح تخمین زده می‌شود. به دلیل پایان عصر یخبندان و ذوب‌شدن یخ‌ها و شکسته‌شدن سد تنگۀ هرمز کنونی، جهش هیدرولیکی عظیمی رخ داد که موج‌هایی کوه‌مانند به وجود آورد و آب‌های سیل‌آسا، از دریا به درّه ریخته و از سمت جنوب دره به شمال آن (از منظر کسی که در دره قرار داشته) جریان یافته است. شاید بارش باران و بالا رفتن آب رودخانه‌هایی که به دره می‌ریختند، نیز مزید بر علت شده باشد. به این ترتیب آب‌ها در دره به هم رسیدند و سیل و جهش هیدرولیک پدیدار شد؛ آن هم به‌گونه‌ای که مناطق جنوبی عراق نیز به زیر آب رفت. سپس یک بار دیگر آب به‌سمت دره (یا خلیج کنونی) فروکش کرد و کشتی لنگر انداخت تا به این ترتیب نخستین سفر انسانیّت در جنوب عراق که به‌صورت مدوّن و مکتوب به دست ما رسیده است، آغاز گردد. منبع: سید احمدالحسن، توهم بی‌خدایی، ترجمۀ فارسی، فصل 5 سفير عشق عاشقانِ مهدی آمد، یک سفیر از یار خویش کرده غوغایی به دل‌ها او به هر گفتار خویش آمـــــده بـــا آنـــچه آمد انبیا و مرســـــلین یوسفی است این غلام و شهره در بازار خویش سنت نوح نبی، موسی و عیسی و رسول آمده آورده با خـــود بهر ما ابن‌بتـــــول او چنان قرآن به اسرار است و دارد رازها این کتابِ ناطق حق گشته در بصره نزول ای که داد عشق می‌گویید با صاحب‌زمان این فرستاده ز او یاری دهیدش شیعیان نص شهادت می‌دهد احمد وصیِ بر حقْ است علم او در بی‌مثالی مثل بحر بی‌کران او فقط داعــــی شده بر بیعتِ آنِ خـــدا آشکارا کرده بطــــلانِ سقیــفــه شاهِ مـــا این شعار و این عمل جاری‌ست در جان و تنش پرچمش افراشته مثل قـــمر در کربــــلا پس به دنبال چه هستند و ملاک خلق چیست؟ نص طاها و کلام آل او بیهوده نیست آن‌که گوید معجزه باید به قرآن و حدیث آید و گوید به ما عذر و دلیلِ گفته چیست این کفایت می‌کند چون مصطفی فرموده بود بازدارنده ز گمراهی‌ست نصّ و شَک زدود هرکه دارد نصِ دیگر عرضه سازد بهر ما ورنه نصی نیست غیر از این با اربع شهود شاعر: قمر داستان ایمان شیخ ناظم العُقیلی به دعوت مبارک مهدوی | قسمت پایانی در قسمت‌ قبل با نحوۀ اولین دیدار شیخ ناظم العُقیلی با سید احمدالحسن و نیز کرامات و غیبیاتی که برای او محقق شد و بر ایمان و یقینش به این دعوت مبارک افزود آشنا شدیم. همچنین ماجراهای پر فراز نشیبی از قبیل خدمت سربازی شیخ ناظم، ارتداد برخی از پیروان بعد از هشدار سید احمدالحسن، سقوط صدام (لع)، رفتن سید به بصره و تنها شدن شیخ ناظم در نجف و ماجراهای خواندنی دیگر در قسمت قبل بیان شد. (برای مطالعۀ کامل قسمت سوم به هفته‌نامۀ شمارۀ ۱۲۷ مراجعه کنید). بازگشت سید احمدالحسن به نجف و شروع دعوت همراه با ایشان چگونه بود؟ در واقع بعد از اینکه قضیۀ ارتداد حاصل شد، سید احمدالحسن فرمود: پدرم امام مهدی(ع) به من امر کرد تا در منزل خود بنشینم؛ همان‌طور که حضرت علی بن‌ ابی‌طالب(ع) بعد از ارتداد مردم از او، سال‌ها در منزل خود خانه‌نشین شدند؛ و سید احمدالحسن فرمودند در منزل می‌نشینم تا اینکه خداوند متعال حکم کند و او بهترین حاکمان است. سه ماه بعد از سقوط صدام طاغوت، بازگشت حیدر با یک حرکت تبلیغی قوی همراه بود و بعد از اینکه عدد مؤمنین حدود چهل نفر شد همه با هم تصمیم گرفتیم که به بصره برویم و سید احمدالحسن را در جریان اموری که اتفاق افتاده، قرار دهیم. تا آن روز هیچ‌گونه تماس و اتصالی با سید احمدالحسن نداشتیم؛ البته به‌جز آن دیداری که من قبل سقوط نظام صدام با ایشان داشتم. به بصره و به منزل پدری ایشان رفتیم و باز هم ایشان را در منزل پدرشان نیافتیم و او را در منزلی دیگر یافتیم. ما نزدیک ساعت ده‌و‌نیم شب به بصره رسیدیم و پس از اینکه ایشان را در منزل پدری‌شان نیافتیم، به میدان سعد برگشتیم و در نمازخانۀ ترمینال که راننده‌ها آنجا استراحت می‌کردند، خوابیدیم و بعد از خواندن نماز صبح به‌سمت سید احمدالحسن رفتیم و در نهایت ایشان را دیدیم. تقریباً ساعت ده صبح به منزل سید رسیدیم و ایشان را در جریان بعضی از اتفاقات قرار دادم. سید احمدالحسن ابوسجاد را ندیده بودند و نمی‌شناختند. بعد از صرف ناهار، سید فرمود من برای ساعتی استراحت از کنار شما می‌روم شما نیز راحت باشید و استراحت کنید. تابستان بود. سید بعد از یک ساعت نزد ما بازگشته و خنده بر لب داشتند. به ابوسجاد فرمود: من از شما پوزش می‌خواهم نمی‌دانستم انصار هستید و فکر می‌کردم به‌عنوان رانندۀ ماشین استیجاری با شیخ ناظم آمدید. وقتی‌که رفتم استراحتی بکنم فرشته‌ای همراه با نامۀ اعمال شما نزد من آمد و آن را جلوی من باز کرد؛ ان‌شاءالله مسیر شما بر خیر و سلامت خواهد بود. ابوسجاد خدای عزوجل را شکر نمود. شب را در منزل سید به صبح رساندیم و صبح به اتفاق سید به‌سمت نجف اشرف حرکت کردیم. اینجا بود که دعوت همراه با سید دوباره از سر گرفته شد و ایشان بیانیه‌هایی صادر نمودند. از جمله خطاب به حوزۀ علمیه و همین‌ طور خطاب به عامّۀ مردم و نیز برای همۀ مردم جهان بیانیه صادر فرمودند. شروع دوباره دعوت در منزل من و همین ‌طور در منزل پدر شیخ حازم خاقانی بود که اوایلش در منزل من و سپس کم‌کم در منزل پدر شیخ حازم از سر گرفته شد. حسینیه و جای به‌خصوصی نداشتیم و دعوت خدا در منازل راه افتاد. ما شب و روز در کنار سید بودیم و ایشان دربارۀ علوم الهی با ما شروع به صحبت نمود؛ همچنین ادلۀ عقلی و قرآنی و عقایدی را طوری بیان می‌نمود که ممکن نبود هیچ انسان یا عالمی به آن برسد؛ به این شکل که همۀ آرا را بررسی می‌کرد و در نهایت عقیدۀ حق را مشخص می‌نمود؛ همین ‌طور زمانی که دربارۀ ملکوت آسمان‌ها صحبت می‌کرد تا صبح بیدار می‌ماندیم و گویی در ملکوت آسمان‌ها عروج می‌کردیم. به‌راستی روزهایی غیرطبیعی بود. قرآن کریم را طوری برای ما تفسیر می‌کردند که انگار به تمام اسرار کتاب خدا مسلط بودند؛ هم‌چنین برای علما و مراجع تحدی نمودند و آن‌ها را به مناظره فراخواندند. هنگامی‌که از وکلا و پیروان مراجع به ایشان خبر رسید که مراجع ایمان نمی‌آورند، مگر اینکه معجزه‌ای بیاورد، بیانیه‌ای تحت عنوان معجزه و شروط معجزه صادر نمودند و آن‌ها را مورد تحدی قرار داد. در همان زمان تبلیغ دعوت به‌شدت انجام می‌شد، حال چه در میان طلبه‌های حوزه علمیه و چه در بین مردم عادی. دعوت بعد از ارتداد اول دوباره شروع به انتشار و گسترش کرد. سید احمدالحسن قبل از سقوط نظام صدام حسین به دفاتر مراجع تقلید در نجف می‌رفتند و همین‌ طور مردم عادی را تبلیغ می‌کردند. مثلاً دفتر سید سیستانی ایشان را رد کردند و قبول نکردند که وارد آنجا شود. همین ‌طور دفتر بشیر نجفی و دفتر فیاض ایشان را رد کردند؛ اما مکتب سید مرعشی و شیخ بغدادی و شیخ محمد یعقوبی از مراجع و مجتهدین نجف، از سید احمدالحسن استقبال کردند و تقریباً همین سه مرجع از سید احمدالحسن در دفاتر خود استقبال کردند. شیخ محمد یعقوبی بیشتر با سید آشنا بود و بین آن‌ها مباحثاتی اتفاق افتاد؛ و در هر حال پاسخشان چنین بود: مثلاً سید مرعشی گفت: من قبل از آمدن امام مهدی‌(ع) به کسی ایمان نمی‌آورم تا اینکه بشنوم امام به کوفه آمده و به‌سوی ایشان می‌روم، اما این امر شما را قبول ندارم. به او گفته شد که در روایات آمده قبل از امام مهدی(ع) افرادی برای تمهید و زمینه‌سازی خواهند آمد و... . نتیجۀ جلسه با مرعشی این بود که او حتی در مکه هم سراغ امام نخواهد رفت چه برسد به اینکه به کوفه بیاید و الی آخر... . در این مرحله از دعوت، سید احمدالحسن شروع به نوشتن کتب و صدور بیانیه‌ها کرد. در آن موقع حتی یک کامپیوتر هم نداشتیم و لذا می‌رفتیم و در بازار آن را تایپ می‌کردیم؛ همین‌طور چاپ آن در بازار سختی‌های خاص خودش را داشت؛ چون بیشتر کسانی که کتاب چاپ می‌کردند (به‌اصطلاح) متدین بودند و قبول نمی‌کردند کسی علیه مراجع چیزی بنویسد. در آن موقع تبلیغ شما مخصوص طلبه‌ها بود یا اینکه مردم عادی را نیز تبلیغ به دعوت یمانی می‌کردید؟ نه، تبلیغ محدود به گروه معیّنی نبود و دعوت را به هرکه می‌توانستیم می‌رساندیم؛ اما چون جامعۀ نجف یک جامعۀ حوزوی بود و مردم تابع مراجع و حوزه‌ها بودند، سید احمدالحسن شروع به تبلیغ حوزه‌ها و مراجع کردند تا برای آن‌ها بهانه‌ای نماند که بگویند سید احمدالحسن ابتدا به‌سوی مردم ساده رفت و...؛ به همین دلیل به سراغ خود آن‌ها رفت. بله، ایشان دعوتشان را از مرکز حوزۀ علمیۀ نجف شروع کردند و حاصلی جز تمسخر و دشنام و فحاشی به دست نیاوردند. در آن زمان برای تبلیغ مردم از چه ابزاری استفاده می‌کردید؟ به‌طور مثال خودتان با دست خود ادلۀ دعوت را می‌نوشتید یا روش دیگری داشتید؟ اصل تبلیغ این‌گونه بود که هر نفر از ما به‌سمت دوستان و آشنایان خود برود و تبلیغ کند. حال خواه طلبه باشند یا از قشری دیگر. راه دیگر، بیانیه‌هایی بود که سید احمدالحسن می‌نوشتند و بعضی از انصار مثلاً مختصری از ادلۀ دعوت را می‌نوشتند و آن را در کوچه‌های نجف پخش می‌کردیم در هر بار توزیع این بیانات ما حتی تصور قتل را نیز می‌کردیم و در هر بار توزیع سه چهار نفری از انصار را بازداشت می‌کردند و آن‌ها را شکنجۀ روحی و روانی می‌کردند و در نهایت خداوند متعال آن‌ها را آزاد می‌ساخت. روش سوم که در تبلیغ دعوت به کار می‌بردیم این بود که بلندگوهایی را بر روی ماشین‌ها نصب می‌کردیم و از طریق بلندگو در کوچه‌های نجف فریاد می‌زدیم که وصی و فرستاده امام مهدی(ع) ظهور کردند. بار اول با دو ماشین رفتیم که در هر ماشین چند پرچم نصب کردیم و چند طلبه می‌نشستند. تصور کنید ماشین‌هایی که با آن حرکت می‌کردیم پشت سر ما ماشین‌های زیادی راه می‌افتادند و تقریباً تمام کوچه‌های نجف را این‌گونه رفتیم. در اعلانی دیگر، پیاده رفتیم و سید احمدالحسن همراه ما بود. از کنار مرقد امیرالمؤمنین(ع) از صافی الصفاء تا کوفه تقریباً صد نفر بودیم؛ به همراهی خود سید احمدالحسن که وسط جمعیت ما بود و تا کوفه کل مسیر را پیاده تبلیغ کردیم و صدا می‌زدیم که سید احمدالحسن وصی و فرستاده امام مهدی(ع) ظهور کردند. همۀ این اتفاقات در سال ۲۰۰۳ بود و هنوز حسینیۀ نجف ساخته نشده بود. درست است؟ بله هنوز حسینیۀ نجف ساخته نشده بود. این تعداد انصار از استان‌های مختلف عراق جمع شده بودند. حدود بیست نفر از این جمعیت از نجف بوده و مابقی آن‌ها از بقیۀ استان‌ها آمدند و همه آن‌ها که تقریباً هفتاد نفر بودند، در منزل پدر شیخ حازم ساکن بودند. مطلب دیگری که لازم به یادآوری است اینکه این راهپیمایی‌ها و این اتفاقات با آیات و علامات و مکاشفات و اموری همراه بود که ممکن نیست هیچ‌کس آن را انکار کند یا آن را کوچک و سبک شمارد. مکاشفاتی از اهل‌بیت(ع) و کرامات زیاد و جوّ پر از روحانیت و ادله و کرامات که با وجود آن‌ها دیگر برای هیچ انسانی دلیل مادی و... نیاز نبود. فقط در اینجا می‌خواهم به‌شکل خلاصه از وسایلی که برای انتشار دعوت از آن‌ها استفاده می‌کردیم یاد کنم؛ از جمله بیانات و... و نیز وسایل تبلیغی دیگر مانند بلندگوها. کتاب «العِجل: ‌گوساله» منتشر شد و بعد از آن کتاب ایقاظ ‌النائم. سپس سید احمدالحسن جلد اول کتاب متشابهات و پس از آن جلد دوم را منتشر کردند و به همین منوال استمرار پیدا کرد و دعوت گسترش یافت. اولین کتابی که از سید احمدالحسن منتشر شد، کتاب گوساله و اولین کتاب برادران انصار، کتاب رسالتی آشکار (البلاغ المبین) بود. داستان اولین کتابی که دربارۀ دعوت یمانی نوشتید چه بود؟ آیا خود شما تصمیم به نوشتن آن گرفتید یا اینکه به خواست سید احمدالحسنبود و موضوعات را خودشان به شما دادند؟ بله در واقع ما هرچه داشتیم از شخص سید احمدالحسن بود. در این مدتی که با سید احمدالحسن بودیم، ایشان در نجف منزلی نداشتند؛ چون قبل از سقوط حکومت طاغوتی صدام، ایشان خانوادۀ خود را به بصره منتقل کردند و به‌تنهایی به نجف اشرف برگشتند. همیشه در کنار هم بودیم؛ حتی زمانی که شب از هم جدا می‌شدیم صبح دوباره برمی‌گشتیم و پیش ایشان می‌رفتیم. جای ایشان در منزل پدر شیخ حازم و گاهی هم منزل من یا منزل یکی دیگر از انصار بود. سید احمدالحسن در همۀ این جلسات و این مدت، شب و روز با ما دربارۀ قرآن کریم و بیان عقیده و بیان ادله و نیز دربارۀ امام مهدی(ع) صحبت می‌کردند. در نتیجه مدت طولانی و ماه‌ها این‌گونه گذشت. حتی بیشتر از یک سال مدرسۀ سیاری داشتیم. من در این مدت مباحث مختلف را در چهار سرفصلِ علمی، غیبی، ادله، اعجاز و... آموختم و در نهایت کتاب رسالتی آشکار (البلاغ المبین) را نوشتم. کتاب «ایقاظ ‌النائم» را قبل از این نوشتم که به علت حجم زیادش منتشر نشد؛ اما کتاب کتاب رسالتی آشکار به دلیل حجم کم آن زودتر چاپ و منتشر شد و آن را در چاپخانه‌ای ساده و با جلدی ساده از جنس مقوا چاپ کردیم و سریع منتشر شد. حتی یادم می‌آید سید احمدالحسن در اول کتاب در برگۀ سفیدی به‌اختصار نوشت که این کتاب به‌عنوان پاسخ به فلانی و فلانی از مخالفین دعوت یمانی نوشته شده و این برگه را همراه کتاب و در ابتدای آن چاپ کردیم و باز یادم هست که ایشان به من فرمود خوش به حال شما که جواب آن‌ها را می‌دهید (والحمد لله رب‌العالمین). این سادگی در شروع و کمبود امکانات و ضعف مالی که ابتدای دعوت بود، آیا در شما تغییری ایجاد نمی‌کرد؟ به‌طور مثال حتی کمبود برگه برای چاپ حقایق احساس می‌شد در حالی‌ که بهترین ابزار و برگه‌ها برای چاپ کتاب‌هایی به کار می‌رفت که از حق بسیار دور بودند. در چنین اوضاعی چه می‌کردید؟ یادم می‌آید انصاری که از بقیه استان‌ها می‌آمدند گاهی اوقات همراه یا همراهانی داشتند. بعضی از این همراهان که دربارۀ حقانیت دعوت کنجکاو بودند می‌گفتند: سبحان‌الله! شما ما را به یاد فیلم رسالت (فیلم محمد رسول الله(ص) در ابتدای شروع دعوتش) می‌اندازید؛ به‌خصوص اولین حسینیه‌ای‌ که در نجف ساخته شد که دیوارهای آن از گِل و سقف آن از سازوبرگ نخل و ستون‌های آن نیز از تنه درختان بود. آیا حسینیه در سال ۲۰۰۴ ساخته شد؟ فکر می‌کنم بین سال‌های ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴، یا ابتدای سال ۲۰۰۴ ساخته شد و تاریخ دقیقش یادم نیست. در حقیقت این امور ما را به یاد دعوت‌های الهی می‌انداخت؛ به‌خصوص دعوت حضرت محمد(ص) و سایر دعوت‌های الهی. سید احمدالحسن واقعاً از نظر مادی کاملاً دست‌خالی بودند و هیچ‌گونه ارث‌ومیراث و هیچ تکیه‌گاهی چه از حوزه و چه از جاهای دیگر نداشت تا بر آن تکیه کند، و با دستان خالی شروع کرد. در حقیقت «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» به‌صورت کامل تجلی یافته بود. حقیقتاً این امور ما را به یاد سختی‌هایی می‌انداخت که بر حضرت محمد(ص) و ائمه(ع) فرود می‌آمد و اینکه چگونه با طاغوتیان زمان با دستان خالی مواجه شده و چگونه با کلمۀ «لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» با امت‌ها روبه‌رو می‌شدند. در حقیقت ابتدای دعوت یمانی حالتی معجزه‌آسا داشت. فقط وجود دعوت و حرکتش در آن زمان خودش معجزۀ بزرگی بود؛ زیرا نمی‌توانم مخفی نگه دارم که حتی امکان چاپ هزار نسخه از یک بیانیۀ یک یا دو برگی را نداشتیم و در حقیقت تنها یکی از انصار این امکان را داشت تا برای ما چاپ کند. در مجموع، این امر سختی‌های خاص خودش را داشت و ما وضعیت مالی سختی داشتیم. در آن زمان واقعاً تهیۀ حتی یک لقمه نان برای انصار در حسینیه یا میهمانان آن‌ها سخت و دشوار بود؛ اما با تمام این تفاصیل همۀ انصاری که آن زمان را درک کردند آرزوی بازگشت آن زمان را دارند. در واقع آن دوران با وجود تمام سختی‌هایی که داشت، دوره‌ای طلایی بود و با وجود مشکلات آن دوره، چه‌ بسا بسیاری از برادران حسرت آن روزها را می‌خورند؛ چون ما با تمام وجود حقانیت این دعوت و حالات روحانی آن را درک می‌کردیم. در واقع لحظه‌به‌لحظه آن روزها را که زندگی می‌کردیم این‌گونه بود؛ چراکه احساس می‌کردیم این دعوت خدا و دعوت حضرت علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است. من در حال حاضر نمی‌توانم با عجله بعضی از معجزات را یاد کنم و حتی شفای بیماران و کرامات و رؤیاها و مکاشفاتی که در حال حاضر و در این زمان اندک توان بیان آن را ندارم. شیخ ناظم، شما در حالی در آن روزهای دعوت زندگی می‌کردید که هنوز دعوت به ایران و کشورهای عربی مجاور عراق و کشورهای دیگر نرسیده بود. کشورهای غربی از جمله اروپا و امریکا و استرالیا نیز که جای خود دارند. حال بفرمایید در آن زمان با وجود کم‌تعداد بودن شما، ترس از مردم و نیز کمبود امکانات مادی، آیا سید احمدالحسن دربارۀ فتح و گشایش این دعوت و انتشار آن در تمام جهان صحبتی می‌کردند؟ بله صد درصد. ایشان آگاه به تعالیم خدا و به تعالیم امام مهدی(ع) هستند و برای کاستن از سختی‌های ما دراین‌باره با ما سخن می‌گفتند و به ما بشارت می‌دادند که ان‌شاءالله فتح خواهد شد و مردم ایمان خواهند آورد و دعوت منتشر خواهد شد؛ همچنین به ما تأکید می‌کردند که این دوران یک دوران طلایی است و کسی که در این دوران عمل کند قابل‌مقایسه با عمل در دوران بعدی نیست و این دوره، دورۀ فتح است. در واقع وضعیتی که امروزه دعوت به آن رسیده آرزوی قلبی ما بود و ما در واقع آرزو می‌کردیم که این فتح را ببینیم. ما در آرزوی این بودیم که چه وقت و چگونه دعوت به کشورهای دیگر برسد و انصار این‌گونه جمع شوند. در واقع با امکاناتی که داشتیم تصور این فتح برای ما سخت بود؛ چون واقعاً محدود بودیم. در نجف و چند استان دیگرِ عراق افرادی مستضعف بودیم؛ به‌طوری‌ که یکی از برادران به‌نام شیخ علاء الوذع نزد ما به حسینیه آمدند (شرایط امنیتی بحرانی و عجیب بود، گروه سید مقتدا صدر از یک‌جهت و دیگر احزاب و گروه‌ها و نیز امریکا از جهات دیگر، ما یک حسینیه گِلی سر خیابان اصلی داشتیم در حالی ‌که هیچ خانه‌ای در سمت راست یا چپ ما و پشت سر ما نبود. در هر حال اوضاع واقعاً عجیب و امنیتی بود)؛ خلاصه این شیخ نزد ما آمد و ما دعوت را به او رساندیم. شیخ علاء به‌یک‌باره نگاهی کرد و گفت: نمی‌دانم آیا واقعاً شما این وضعیت خود را باور دارید؟ آخر یک نگاهی به وضعیت خود بیندازید! حسینیۀ گلی وسط یک اتوبان و در مقابل این‌ همه احزاب، با یک آرپی‌جی یا یک نارنجک به‌طور کامل شما را از بین خواهند برد؛ به‌خصوص حالا که حکومتی نیست و وضع امنیتی وحشتناک است. ما گفتیم خدا که هست و او ما را حفظ می‌کند. این وضعیت و ترس فراوان و نا‌امنی عجیب بود، اما در نهایت ما حس امنیت خاصی داشتیم. خدا را گواه می‌گیریم کسی که با سید احمدالحسن همراه می‌شود نه‌تنها از ایشان علم می‌آموزد، بلکه کنار ایشان بودن یک احساس امنیت عجیبی دارد و این شعور و احساس را در خود می‌یابی که اگر تمام دنیا با تو بجنگند تو مطمئن و راحت هستی؛ به‌گونه‌ای که اگر ما دوباره خاطرات خود را مرور کنیم، درمی‌یابیم که در هر لحظه‌ای از آن زمان در حال خودکشی بودیم؛ یعنی با توجه به امکاناتی که مراجع و احزاب ـ‌که اغلب دشمن دعوت حق یمانی بودند‌ـ در اختیار داشتند، هر لحظه این امکان را داشتند که دعوت یمانی را نابود کنند و ما در هر لحظه با ایمان به «لا حول و لا قوة الا بالله» در حسینیه‌ای که در بیابان بین نجف و کربلا مقابل منطقۀ نصر بود، زندگی می‌کردیم. با این حال در کنار احمدالحسن تمام جهان را به مبارزه می‌طلبیدیم؛ همین ‌طور که در خیابان راه می‌رفتیم و با همه صحبت می‌کردیم فقط خدا را می‌دیدیم؛ به ‌هر حال همان‌ طور که سید تعبیر کردند، آن روزها واقعاً طلایی بود. روزهای وجود سید احمدالحسن و کلمات و نفَس‌های قدسی و محبت و عاطفۀ ایشان در کنار ما، خدا می‌داند که در تمام لحظات احساس امنیت و راحتی داشتیم. از خداوند متعال مسئلت داریم که دوباره سید احمدالحسن را به جمع ما برگرداند و در کنار احمدالحسن با عزت و اطمینان و راحتی زندگی کنیم؛ که خداوند شنوای اجابت‌کننده است. مروری بر نوشته‌های مخالفان | قسمت چهارم طعنه‌های معنادار مخالفین در معرفی معجزه به‌عنوان راه شناخت حجج الهی محمد شاکری در قسمت دومِ این سلسله مقالات، پاسخ علی محمدی هوشیار را در طعنه به جایگاه رؤیا در راه شناخت خلفای الهی دادیم. او در آنجا متنی از کتاب مقدس را که از قضا تأییدی بر جایگاه رؤیای صادقه بود با فهم اشتباه خود بر نامعتبر‌بودن رؤیا حمل کرد. او سپس نقل دیگری را آورده تا از رهگذر آن به محققین دعوت یمانی بفهماند که طبق کتاب مقدس نیز راه شناخت خلفای الهی فقط معجزه است. پس از این، دیگر همراهان و تابعین وی نیز به تبعیت از او در درگاه‌های خود به ذکر معجزات و کرامات ائمه‌(ع) پرداخته تا کلامش را در انحصار راه شناخت در معجزه تأیید کنند. او در پستی در کانال شخصی تلگرامی خود نوشته است: «معجزه، راه شناخت حجج الهی یوحنا آورده است: و عیسی نیز همواره معجزاتش را نشانی از حقانیتش می‌دانست و می‌گفت: من شاهدی بزرگ‌تر از سخنان یحیی دارم و آن معجزاتی است که می‌کنم. خداوند به من گفته است که این معجزات را نشان دهم و همین معجزه‌هاست که ثابت می‌کند که مرا خدا فرستاده است. یوحنا ۵: ۳۶.» قبل از آنکه به بررسی این نقل بپردازیم به‌صورت خیلی کوتاه، نظر سید احمدالحسن در باب اعجاز و راه شناخت حجت‌های الهی را از کتاب عقاید اسلام مرور می‌کنیم (هرکس خواهان توضیح بیشتر است به اصل کتاب مراجعه کند): 1. قانون و راه ثابت و همیشگی شناخت حجت‌های الهی متشکل از سه شاخصه است؛ نصّ و معرفی‌نامه، علم، دعوت به حاکمیت خدا. خلفای الهی دارای معرفی‌نامه و نصّی مستقیم و غیرمستقیم از سوی خدا هستند؛ نص مستقیم از طریق رؤیای صادقه و نص غیرمستقیم از طریق خلفای سابق. برای نمونه، پیامبر اکرم(ص) برای اثبات نبوت خود هم به شهادت الهی در رؤیاهای صادقه استناد می‌کردند و هم به کلمات و وصایای انبیای گذشته. 2. معجزۀ مادی با اینکه جزو راه ثابتِ شناخت نیست، گاهی به صلاح و خواست الهی و از روی لطف و رحمتش صورت می‌گیرد تا از رهگذر این کرامت و اعجاز، دل‌های کسانی که در عالَم ماده گرفتار شده‌اند به حق نزدیک‌تر شود؛ اما بر خداوند و مدعی صادق لازم نیست که حتماً اعجاز کنند و حجت بر مردم به‌سبب قانون سه‌گانۀ معرفت حجت تمام می‌شود. 3. کرامات و معجزاتی که حجت‌های الهی گاهی برای اثبات ادعای خویش انجام می‌دادند به‌صورت غیرقاهره است؛ یعنی آن‌چنان بزرگ نیست که راه شبهه و نفاق را برای منافقین و کوردلان و بهانه‌گیران ببندد و آن‌ها را مجبور به ایمان کند؛ بلکه این معجزات، فلسفۀ آفرینش را که همان امتحان و آزمایش است حفظ کرده و اسباب بهانه‌گیری را برای کسانی که دنبال بهانه هستند باز نگه می‌دارد؛ در نتیجه، معجزاتی که برای اثبات ادعای خلفای الهی صورت می‌گرفته، همراه با شبهه بوده است و اگر زمانی معجزه غیر قاهره صورت گیرد دیگر زمانی برای ایمان وجود ندارد و این معجزه عذابی برای کافران خواهد بود؛ همانند معجزۀ عصای موسی(ع) که فرعونیان بر آن تشکیک کردند و معجزۀ شکافته‌شدن دریا که فرعون را مجبور به فهم و ایمان کرد اما ایمانش پذیرفته نشد. در نتیجه آنچه به‌روشنی مشاهده می‌شود این است که سید احمدالحسن هیچ‌گاه منکر وقوع معجزات از سوی خلفای الهی نشدند تا کسانی بخواهند با طعنه و کنایه نمونه‌های تاریخی آن را ذکر کنند؛ اما آنچه بالاتر از آن لازم است به مخالفین تذکر داده شود این است که چرا به کرامات و معجزات سید احمدالحسن ایمان نیاوردند؟ چرا شما که به نقل‌های تاریخی در وقوع معجزات اعتماد می‌کنید، به نقل‌های متعدد و متواتر از وقوع کرامات و معجزات از سوی سید احمدالحسن اعتماد نمی‌کنید؟ شاید با نیشخند بگویید که ما چیزی به چشم خود ندیده‌ایم. اگرچه این حرف نیز دروغ است اما به یاد سؤالی افتادم که امام رضا(ع) از عالِم یهودی پرسید. امام رضا(ع) از عالم یهودی دربارۀ علت نبوت موسی(ع) پرسید و او پاسخ داد که معجزاتی داشته است. سپس امام به او فرمود: پس چرا به معجزات عیسی(ع) ایمان نیاوردید؟ عالم یهودی گفت: مى‏گويند او اين كارها را انجام مى‏داد، ولى ما نديده‏ايم. حضرت فرمودند: آيا معجزات موسى(ع) را ديده‏اى؟ آيا اخبار اين معجزات از طريق افراد مطمئن به شما نرسيده است؟ گفت: بله، همين طور است. حضرت فرمودند: خوب، همچنين دربارۀ معجزات عيسى بن مريم (ع) اخبار متواتر براى شما نقل شده است؛ پس چرا موسى‌(ع) را تصديق كرديد و به او ايمان آورديد ولى به عيسى(ع) ايمان نياورديد؟ مرد يهودى جوابى نداد. (توحید صدوق، ص‌427) اکنون نیز که کرامات مسیحایی سید احمدالحسن در زنده‌کردن کودکی که از دنیا رفته بود و شفا یافتن بیماران و ده‌ها کرامت دیگر را می‌بینند بدون جواب از کنارش می‌گذرند، یا همانند شیخ علی کورانی درخواست معجزۀ دومی می‌کنند. اما آنچه علی محمدی هوشیار از «انجیل یوحنا، باب 5» آورده است؛ متن کامل‌تری را از قبل و بعد آنچه وی گذاشته است ذکر می‌کنیم: ‏(اگر تنها من دربارۀ خود شهادت دهم،‏ شهادتی كه می‌دهم معتبر نيست.‏ كسی ديگر هست كه دربارۀ من شهادت می‌دهد و می‌دانم كه شهادت او دربارۀ من معتبر است.‏ شما افرادی نزد يحيی فرستاديد و او بر حقيقت شهادت داده است.‏ اما من به شهادت انسان نيازی ندارم؛ بلكه اين‌ها را می‌گويم كه شما نجات يابيد.‏ آن مرد،‏ چراغی افروخته و درخشان بود و شما می‌خواستيد مدتی كوتاه در نور او شادی كنيد.‏ اما شهادتی كه من دارم،‏ بزرگ‌تر از شهادتی است كه يحيی داد؛‏ زيرا كارهايی كه پدر به من محوّل كرده است تا به انجام رسانم ـ‌يعنی همين كارهايی كه می‌كنم‌ـ‏ شهادت می‌دهد كه پدر مرا فرستاده است.‏ پدری كه مرا فرستاد،‏ خود بر من شهادت داده است.‏ شما هرگز نه صدای او را شنيده‌ايد و نه ظاهر او را ديده‌ايد.‏ كلام او نيز در شما نمی‌ماند؛‏ زيرا به كسی كه او فرستاد،‏ ايمان نمی‌آوريد.‏ ‏شما نوشته‌های مقدس را كندوكاو می‌كنيد؛‏ زيرا گمان می‌بريد كه از طريق آن‌ها زندگی جاودان خواهيد داشت.‏ حال آنکه همين نوشته‌ها خود بر من شهادت می‌دهد.‏ با اين حال نمی‌خواهيد نزد من بياييد تا حيات يابيد.‏ من از انسان‌ها جلال نمی‌پذيرم،‏ اما به‌خوبی می‌دانم كه شما محبت خدا را در دل خود نداريد.‏ من به نام پدر خود آمده‌ام،‏ اما شما مرا نمی‌پذيريد؛‏ ليكن اگر كسی به نام خود می‌آمد،‏ او را می‌پذيرفتيد.‏ چطور می‌توانيد ايمان بياوريد،‏ در حالی كه از يكديگر جلال می‌پذيريد،‏ اما در پی جلالی كه از خدای يكتاست،‏ نيستيد؟‏ گمان مبريد كه من شما را نزد پدر متهم خواهم كرد.‏ آن‌که شما را متهم می‌كند موسی است،‏ همان كه شما به او اميد بسته‌ايد.‏ در واقع،‏ اگر به موسی ايمان داشتيد،‏ به من نيز ايمان می‌آورديد؛‏ زيرا او دربارۀ من نوشته است.‏ اما اگر به نوشته‌های او ايمان نداريد،‏ چگونه به آنچه من می‌گويم، ايمان خواهيد آورد؟‏»‏ (انجیل یوحنا، باب 5، آیات 31 تا 47) مشاهده می‌کنید که: اولاً، آقای هوشیار عبارتی خودساخته را به ابتدای متن اضافه کرد تا شاید به هدفِ باطلش نزدیک‌تر شود؛ او این عبارت را اضافه کرد در حالی که چنین عبارتی در متن نیست: «یوحنا آورده است: و عیسی نیز همواره معجزاتش را نشانی از حقانیتش می‌دانست و می‌گفت.» جالب این است که این افراد، سید احمدالحسن را متهم به تقطیع روایات می‌کنند، در حالی که نه‌تنها خودشان برای اثبات افکار ناصوابشان تقطیع می‌کنند ـ‌همان‌طور که در ادامه مشخص می‌شود‌ـ بلکه بر متن کتاب مقدس نیز می‌افزایند تا شاید تأثیرش بر مخاطبِ غافل بیشتر شود! ثانیاً، از همه مهم‌تر و جالب‌تر این است که عیسی(ع) در حال بیان راه اثبات ادعای خویش است و در این بین آنچه بر آن تأکید دارد نصّ و معرفی‌نامه از سمت خداوند است که قبلاً گفتیم این همان قانون اول معرفت حجت است، و این نصّ هم به‌صورت مستقیم و هم به‌صورت غیرمستقیم وجود دارد. در اینجا نیز عیسی(ع) به هر دو نوع از نصّ خویش استناد می‌کند: «پدری كه مرا فرستاد،‏ خود بر من شهادت داده است.‏ شما هرگز نه صدای او را شنيده‌ايد و نه ظاهر او را ديده‌ايد... شما نوشته‌های مقدس را كندوكاو می‌كنيد؛‏ زيرا گمان می‌بريد كه از طريق آن‌ها زندگی جاودان خواهيد داشت. حال آنکه همين نوشته‌ها خود بر من شهادت می‌دهد... در واقع،‏ اگر به موسی ايمان داشتيد،‏ به من نيز ايمان می‌آورديد؛‏ زيرا او دربارۀ من نوشته است.‏ اما اگر به نوشته‌های او ايمان نداريد،‏ چگونه به آنچه من می‌گويم،‏ ايمان خواهيد آورد؟‏»‏ لذا به‌خوبی روشن است که امثال علی محمدی هوشیار برای شناخت یمانی و مهدی موعود، به‌دنبال این نمی‌گردند که ببینند خداوند چه راهی را برای معرفی خلفایش ذکر کرده است؛ بلکه آنچه را که خود به تبعیت از اجدادشان می‌پسندند قانون قرار داده و به‌دنبال مؤیداتی بر اندیشۀ خود هستند، ولو آنکه آن کلمات را کم‌وزیاد کنند؛ و چه بسیار فرق است بین کسی که اندیشه و فهم خود را مقدمۀ فهم اوامر الهی می‌کند، و کسی که در شناخت فرامین الهی تابع اوست و اندیشۀ غلط خویش را مقدمۀ سقوطش نمی‌کند. فرمول تعمید متّی در بوتۀ نقد نویسنده:آندریاس انصاری یکی از عباراتی که مسیحیان در تأیید تثلیث استفاده می‌کنند، متّی ۲۸: ۱۹ است؛ ابتدا این سخن منسوب به عیسی(ع) را می‌خوانیم: (پس رفته، همه امت‌ها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اَب و اِبن و روح‌القدس تعمید دهید). چند نکته: • اول: از کتاب اعمال مشخص می‌شود که مسیحیان اولیه چه یهودی چه غیر یهودی با این فرمول تعمید نمی‌گرفتند؛ بلکه فقط به اسم عیسی(ع) تعمید می‌گرفتند. (ر.ک. اعمال ۲: ۳۸؛ ۸: ۱۴-۱۶؛ ۱۰: ۴۴-۴۸؛ ۱۹: ۱-۵) پس این فرمول در متّی جعل شده است. • دوم: متن متناظر در انجیل مَرقُس طور دیگر‌ی است؛ در مَرقُس ۱۶: ۱۵ می‌خوانیم: (پس بدیشان گفت: در تمام عالم بروید و جمیع خلایق را به انجیل موعظه کنید). • سوم: اَفرِهات از پدران کلیسا و متولد ۲۸۰م که نزد کلیسای کاتولیک رومی و ارتدوکس یونانی و کلیسای شرق و ارتدوکسِ سُریانی محترم است، در مقالۀ «از ایمان»، در بند هشتم، متّی ۲۸: ۱۹ را بدون فرمول تعمید به اسم سه شخص نقل کرده است: «بیرون بروید و همۀ امت‌ها را شاگرد کنید و آن‌ها به من ایمان خواهند آورد.» واضح است که نزد او فرمول تعمید به اسم سه شخص در متّی ۲۸: ۱۹ وجود نداشته است. • چهارم: یوسیبیوس اسقف قیصریۀ فلسطین که حدوداً در سال ۲۶۰م به دنیا آمد، متّی ۲۸: ۱۹ را به چند صورت مختلف در کتب خود آورده است. او در کتاب سوم «بُرهانِ انجیل» در فصل ششم، متّی ۲۸: ۱۹ را این‌گونه نقل می‌کند: «بروید و همۀ امت‌ها را به نام من شاگرد سازید.» در فصل هفتم نیز چند بار به همین متن اشاره می‌کند. مَثَلی وجود دارد که «هیچ دودی بی‌آتش نیست»؛ پرسشی که مسیحیان باید به آن توجه داشته باشند و از خود بپرسند این است که اَفرِهات و یوسیبیوس این متون را از کجا برگرفته‌اند؟ چرا مثلاً یوسیبیوس چند بار بر این متن تأکید می‌کند؟! اگر این متن در زمان زندگی‌شان رایج نبود که هیچ‌وقت این کار را نمی‌کردند؛ چون باعث بی‌آبرویی خودشان می‌شد! وقتی دست‌نوشته‌های قدیمی کتاب مقدس مربوط به قرن چهارم (مثل واتیکانیه و سیناییه) و پنجم (مثل اسکندریه و بیزیه) را هم می‌خوانیم متوجه می‌شویم بین آن‌ها اختلافاتی وجود دارد؛ پس باورش سخت نیست که مثلاً در زمان یوسیبیوس دست‌نوشته‌های متفاوتی از کتاب مقدس وجود داشته است. • پنجم: اگر حتی این متن را صادر‌شده از عیسی(ع) بدانیم، ابداً نمی‌تواند به‌معنی مقام الوهیت مطلق پسر و روح‌القدس باشد؛ زیرا تثلیث با ده‌ها آیه رد می‌شود؛ به‌عنوان مثال در مَرقُس ۳۲:۱۳ سخن صریح و محکمی را از عیسی(ع) می‌خوانیم که فرمود: (ولی از آن روز و ساعت غیر از پدر هیچ‌کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر). اعتقاد مسیحیان که عیسی(ع)، هم خدا بود و هم انسان، با این آیه رد می‌شود؛ زیرا حتی اگر به فرض محال او خدا باشد، باز هم با این آیه در تضاد است؛ زیرا در این آیه فقط و فقط و فقط پدر دارای علم مطلق است و الوهیت پسر نیز صرفاً الوهیت غیرمطلق می‌شود. بله، جهل نقص است و لاهوت مطلق ناقص نیست. پس فقط پدر الوهیت مطلق دارد. در نتیجه بازی مسیحیانِ تثلیثی با عبارات موجود در کتاب مقدس، ابداً نمی‌تواند به آن‌ها کمک کند؛ دلایل محکم بر ضد تثلیث بسیارند و ما هر آزاداندیشی را به مطالعۀ کتاب «توحید» اثر سید احمدالحسن فرامی‌خوانیم تا با معانی صحیح عبارات کتاب مقدس ـ‌که علمای مسیحی در فهمش به اشتباه افتاده‌اند‌ـ آشنا شود. احکام تطبیقی نماز و روزه در قطب | قسمت دوم در قسمت قبل، راجع به این سخن گفتیم که در هر اتفاقی از سوی خداوند متعال، حکمی وجود دارد، و برای به‌دست‌آوردن این حکم، نیاز به پناه‌بردن به آیات قرآن و روایت محمد و آل‌محمد (ع) است؛ وگرنه دچار حکم به غیر از آنچه خداوند فرستاده است، می‌شویم که در نتیجه بر اساس آیات 44 و 45 و 47 سورۀ مائده، جزو کافرین و ستمکاران و فاسقین می‌شویم. آل‌محمد (ع) نیز در این باره بسیار تأکید کرده‌اند. از حمزة‌ بن طیار نقل شده است که او برخی از خطبه‌های پدرِ امام صادق را بر ایشان عرضه داشت تا به ‌جایی از آن رسید که حضرت فرمود: «دست نگه دار و سکوت کن.» سپس فرمود: «در مسائلی که با آن‌ها مواجه می‌شوید و حکمشان را نمی‌دانید، وظیفه‌ای جز دست‌نگه‌داشتن و درنگ‌کردن و ارجاع‌دادن به امامان هدایت ندارید تا ایشان آنچه را قصد شده است به شما بفهمانند و در آن مسئله، حق را به شما بشناسانند؛ چراکه حق‌تعالی می‌فرماید: فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر بپرسید).» (کلینی، کافی، ج1، ص40) شما را دعوت می‌کنیم در ادامۀ مطلب، با ما همراه باشید. هر مسلمانی به‌روشنی می‌داند که نماز و روزه دو عبادت مهم و اساسی در دین خداوند سبحان است؛ قرآن کریم می‌فرماید: إِنَّ الصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَی‌الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَّوْقُوتًا (نساء، 102) (همانا نماز بر مؤمنان در وقت‌های معين مقرّر شده است)؛ و می‌فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره، 183) (ای کسانی که ايمان آورده‌ايد! روزه‌داشتن بر شما مقرر شد؛ همچنان که بر کسانی که پيش از شما بوده‌اند مقرر شده بود؛ باشد که تقوا پیشه کنید). امام باقر(ع) فرمود: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت؛ و بر هیچ چیزی به آن صورتی که بر ولایت تأکید شده است، تأکید نمی‌شود.» (کلینی، کافی، ج1، ص18) همچنین پیامبر(ص) فرمودند: «اسلام بر پنج پایه بنا شده است: اینکه خداوند به وحدانیت شناخته شود و به برپاداشتن نماز، دادن زکات، روزۀ ماه رمضان و حج.» (مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ص۳۴) همچنین روشن است که نماز و روزه، احکامِ شرعیِ مخصوص به خود را دارند؛ احکامی که باید به‌جا آورده شوند تا پس از به‌جا آوردنشان حکم به صحت هرکدام از این دو داده شود و ذمۀ مکلف از عهدۀ تکلیف به آن دو بَرئ گردد. وقت، یکی از شرایط نماز و روزه است. بدیهی است که هر‌یک از دو واجب نماز و روزه، مشروط به اوقات مشخصی است. در خصوص نماز، اوقات مشخصی وجود دارد که به نمازهای پنج‌گانۀ روزانه اختصاص دارند: - وقت نماز صبح، مابین طلوع فجر دوم (فجر صادق) تا طلوع خورشید است. - وقت نماز ظهر و عصر، مابین زوال خورشید (نیمروز) تا غروب خورشید است که ابتدای این وقت به‌اندازۀ ادای نماز ظهر به نماز ظهر، و به همین صورت انتهای این وقت نیز به نماز عصر اختصاص دارد و زمان بین این دو، وقت مشترک است. - وقت نماز عشا و مغرب، از مابین غروب خورشید تا نیمه‌شب است. ابتدای این وقت به‌اندازۀ به‌جا آوردن سه رکعت به نماز مغرب اختصاص دارد؛ سپس نماز عشا با نماز مغرب در این وقت مشترک می‌شود تا جایی که برای کسی که اختیار دارد، به نیمه‌شب و برای کسی که ناچار است، به طلوع فجر بینجامد و انتهای این زمان به‌اندازۀ چهار رکعت، به نماز عشا اختصاص دارد. دربارۀ روزه، همه می‌دانند که بر هر مسلمانِ مکلفی واجب است تمام روزش را از طلوع فجر تا غروب خورشید امساک کند؛ به‌علاوه، تشخیص‌دادن و مشخص‌کردن این اوقات در سرزمین‌های اسلامی که در مناطقی مثل خاورمیانه و مناطق هم‌جوارِ آن قرار دارند، به ‌راحتی و سهولت انجام می‌شود و خود مکلف می‌تواند، شخصاً این اوقات را تشخیص دهد. این ‌در صورتی است که مکلف به‌نوعی بتواند طبق مقررات شرعی، این اوقات را مشخص کند؛ روشن است که طلوع فجر (صادق) و گسترش آن در افق (که ابتدای وقت نماز صبح یا ابتدای وقت روزه را نشان می‌دهد) یا طلوع خورشید (که پایان وقت نماز صبح را نشان می‌دهد) و غروب آن (که ابتدای نماز مغرب یا پایان وقت روزه را نشان می‌دهد) به ‌آسانی می‌تواند تشخیص داده شود. تشخیص این اوقات، آسان است ـ‌‌چه مکلف خودش ‌به‌صورتی که گفتیم‌ شخصاً اقدام کند یا از طریق اعتماد بر مراکز اجرایی تخصصی و قابل‌اعتمادِ اسلامی که چنین وظیفه‌ای را عهده‌دار هستند، مطلع شود‌ـ به‌گونه‌ای که اطمینان حاصل می‌شود؛ در نتیجه مکلف می‌تواند، نماز و روزه‌اش را در پرتو تشخیص این اوقاتِ معین انجام دهد. اما پرسشی که مطرح می‌شود این است که: حکم نماز و روزه در مناطق قطبی یا نزدیک به این مناطق چیست؟ مناطقی که در آن‌ها به‌طور معمول وقت شب و روز، از سایر مناطق ـ‌که وقت منظمی دارند‌‌ـ متفاوت است. این سؤال از آن جهت اهمیت دارد که وضعیت شب و روز در این مناطق، همانند وضعیت سایر مناطق نیست؛ به‌گونه‌ای که شب ‌و ‌روز در این مناطق دائمی است یا به مدتی طولانی ـ‌مثل شش ماه متوالی در یک سال‌‌ـ استمرار دارد یا بسیار کوتاه است و مسائلی از این دست. کاملاً طبیعی است که خداوند برای مکلفِ مقیم در این مناطق، احکامی اختصاص داده باشد تا اوقات نماز و روزه برای وی مشخص شود، و داشتن اعتقادی به غیر از این، یعنی: - یا دین خداوند اختصاص به گروهی خاص دارد؛ یعنی گروهی از مردم را شامل می‌شود و گروهی دیگر را در برنمی‌گیرد؛ - یا دین خداوند منطقه‌ای است؛ یعنی به منطقه‌ای اختصاص دارد و به منطقۀ دیگری تعلق ندارد؛ - یا دین خداوند، از پیاده‌کردن احکام خود به دعوت انسان به‌سوی خداوند در همه جای زمین ناتوان است! و این در حالی است که یک انسان مؤمن نمی‌تواند به هیچ‌یک از این لازمه‌های فاسد ملتزم باشد؛ لازمه‌هایی که حداقل چیزی که دربارۀ معتقد به آن‌ها گفته می‌شود، این است که وی با انکار کتاب خدا و ضروریات دینِ پایدار و استوارش، منکر خداوند است. حال که وضعیت روشن شد، پرسشی مطرح می‌شود: چگونه انسان در این مناطق نماز بخواند؟ و چگونه اوقات نمازهای پنج‌گانۀ روزانه را محاسبه و نمازهایش را بر اساس این محاسبات به‌جا ‌آورَد؟ و به همین صورت این پرسش دربارۀ ابتدا و انتهای روزه نیز مطرح است. علمای خود‌خواندۀ مسلمان نظرات متعدد و آرای مختلفی در بیان احکام نماز و روزه در این مناطق دارند؛ و در ادامه به نمونه‌هایی از فتاوای بزرگان آن‌ها ـ‌چه سنی و چه شیعه‌ـ خواهیم پرداخت. صفت «خود‌خوانده» را بر آن‌ها اطلاق کردم؛ زیرا این حقیقتی است که از اذهان مردم پوشیده مانده است. هر دو طرف (شیعه و سنی) به‌طورِ خود‌خوانده و داوطلبانه پیش‌قدم شده‌اند؛ در حالی ‌که خداوند سبحان آن‌ها را به تشریع و بیان احکام، مکلف نفرموده است؛ اما آن‌ها به‌راحتی، آرا و ظنیات و حتی اوهام خود را در دین و احکام خداوند اظهار می‌کنند؛ به‌طوری ‌که این نظرات به‌شکلی گسترده رو در روی هم قرار می‌گیرند و با یکدیگر در تعارض هستند و این به‌وضوح نشان می‌دهد که آنچه به مردم ارائه می‌کنند، ناشی از بضاعتی است که مستند به [احکام] خداوند سبحان نیست که در غیر این صورت هرگز تضاد و تعارضی پیش نمی‌آمد. قرآن کریم می‌فرماید: أفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا (نساء، 82) (آيا در قرآن نمی‌انديشند؟ اگر از سوی غیر خدا می‌بود قطعاً در آن اختلافی بسيار می‌يافتند). آن‌ها به این کار اقدام کردند؛ با وجود اینکه می‌دانند فتوا دادن بدون علم، عذابی بس بزرگ دارد (همچنان ‌که در قسمت قبل بیان شد) و در اینجا روایتی از امام باقر(ع) را اضافه می‌کنم. ایشان(ع) فرمود: «کسی که بدون علم و هدایتی از جانب خداوند به مردم فتوا دهد، ملائکۀ رحمت و ملائکۀ عذاب او را لعنت و سنگینی بار عمل کسانی را که به فتوای او عمل کرده‌اند، به وی ملحق می‌کنند.» (کلینی، کافی، ج7، ص409) به ‌هر حال این پژوهش را با طرح برخی از فتاوای علمای اهل‌سنت آغاز خواهیم کرد. در قسمت بعدی با ما همراه باشید تا برخی از فتاوای علمای اهل‌سنت را مطرح کنیم و نسبت به طرح فکری آنان، در این باره آگاه شویم. (برگرفته از مطالب و نگاشته‌های دکتر علاء السالم در کتاب رساله‎های تطبیقی، جلد اول، احکام نماز و روزه در قطب)

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 128
مشاهده فایل پی دی اف