نشریه زمان ظهور 124
انسان، پروژۀ عظیم دعوتهای الهی نویسنده: سید علاء علوی انسان در طول تاریخ خود در دنیای نادانستهها بهقدری کاوش کرد که به یافتههای شگفتانگیزی از دنیای پیرامون خود دست یافت، بر همهچیز تسلط پیدا کرد و همهچیز را به زیر سلطۀ خودخواهانۀ خود درآورد. در برهههایی از تاریخ خود علیه داشتههای خویش انقلاب کرد و جریانهای فکری زیادی را به راه انداخت. در قرنهای اخیر جوامع شاهد انقلابهای بزرگی بوده است؛ مانند رنسانس و غلبه دین بر کلیسا، صنعتیشدن جوامع، کشف دیگر کرات و برهم زدن طبیعت و بهراهانداختن ماشین جنگ که میلیونها نفر را به کام مرگ فرستاد. ظهور پدیدۀ ماشینیسم که نتیجۀ عملکرد خودخواهانه و افزونطلبانۀ بشر بود، جهان را در رقابتی سرسخت برای بهقدرترسیدن هرچه بیشتر سوق داد که نتیجه این فرآیند ظهور جنگها و نابودی شهرها و نسلها شد. از طرفی ظهور مکاتب فلسفی که در پی این بودند که انسان را بشناسند و برای سعادت وی نسخه بپیچند، کار را خرابتر کرده و این موجود ناشناخته، ناشناختهتر شد! تعاریفی که از انسان شد باعث موضعگیریهای مختلفی در خصوص او و آیندهاش شد. مکاتبی که قدرت را هدف انسان قلمداد کردند، برخی او را صرفاً حیوانی میدانند که باید بهدنبال اشباع غرایز حیوانی خویش باشد. همهچیز را برای هدف خود باید فدا کند، هرچند انسانهای بیگناه فراوانی زیر چرخۀ طمع او نابود شوند! فلاسفهای مانند راسل و فروید با طرح اصول حیوانی اخلاق جنسی نوین، بردگی انسان مدرن در برابر شهوت را به ارمغان آوردند و با نام مقدس آزادی، تیشه به کرامت انسانی و آزادی او زدند. امروز نسبت به همه زمانها، انسان از خود بیگانهتر و ناشناختهتر سراغ ندارد. انسان با خود بیگانه شده است و این عدم شناخت او را در وادی توهمات و برداشتهای مزخرف فلسفی رها کرده است. دشمنان انسان آن عوامل و طرز تفکرهای متفاوتی است که انسان را از خود در طول تاریخ دور نگه داشته و به پدیدههایی مشغول کرده که هیچ ارزشی نمیتوانند داشته باشند. هیچ مکتبی از مکاتب انسانی، نیازها، اهداف، جوهر وجودی انسان و ارزشها را همان گونه که با فطرت و ذات انسان سازگار باشد تفسیر نکرده است و در نتیجه آن نسخههای پیچیدهشده، انسان را بردۀ استعمار و استثمار کرد. مکتب اسلام که انسان را پروژۀ عظیم خلقت میداند ـانسانی که مسجود ملائکهای شد که در قرب و تعالی وجودی آنها به بارگاه قدس الهی، کسی کوچکترین شکی به ذهن خود راه نمیدهدـ علم الهیاش، برتری بر همۀ مخلوقات، حتی ملائکه را برای او به ارمغان آورد. رهآورد این دانش، بنیانگذاری پروژۀ بزرگ انسانسازی در طول تاریخ بشریت توسط پیامبران و اوصیا بوده است. همگی درصدد خلق انسانی هستند که مسجود ملائکه شود و شایستگی خلافت الهی را داشته باشد. بنابراین بهشدت بین دو کشش و جذبۀ کاملاً متضاد قرار گرفته است که یک طرف معادله کشش حیوانیت و در طرف دیگر کشش انسانیت قرار دارد. سید احمدالحسن در کتاب توهم بیخدایی میفرماید: «...خدا به انسان شاهکلیدی عطا فرموده است که تمام دربها را میگشاید و انسانیتش را پایدار میکند. او با این کلید میتواند دربها را یکی پس از دیگری بگشاید و از نوری به نوری عظیمتر از آن رهسپار شود تا به نوری برسد که ظلمتی در آن راه ندارد. از سوی دیگر میتواند بهسادگی هرچه تمامتر، این کلید را به زمین انداخته و به حیوانیت خود بازگردد و بدین ترتیب خود را همردیف میمون سازد.» ساختار فکری و ایدئولوژی دعوتهای الهی، انسان را در صورتی که عقلانیت و انسانیت خود را به فعلیت برساند از همۀ مخلوقات برتر میداند. دین میخواهد ارزشها و اخلاق و عقلانیت زندگی وی را پیریزی کند، نه اینکه اسیر شهواتی شود که حتی در مقایسه با حیوانات، پستتر خواهد شد. در میان همۀ مکاتب فلسفی و فکری کسی بهجز دین، تصویر صحیحی از انسان که با فطرت و خلقت وی سازگار باشد ارائه نداده است. قانونگذار خداوندی است که خالق انسان است و قانون بر وفق فطرت ارائه شده است و مجری قانون، انتخاب خداوند است؛ در این صورت است که انسان به منتهاالیه خداگونهبودن خود خواهد رسید. انسانمحوری در این نگاه مانند نگاه اومانیسم نیست که انحطاط ارزشهای انسانی محور کار آن است؛ بلکه در دیدگاه الهی، انسانی مدنظر است که همه استعدادهای الهی وی به بار بنشینند و هدف خلقت از طریق تطبیق آموزههای دینی به فعلیت دربیاید. تکامل و نیای مشترک همیشه الگوهای تکرارشونده و مثالهایی کاملاً متناسب با حقایق علمی، چه علوم دینی و چه علوم تجربی و انسانشناسی، در پیرامون ما تکرار میشوند و به تعداد بیشماری با آنها برخورد کرده و از آنها استفاده میکنیم؛ ولی شاید هیچوقت متوجه این امر نشویم که این پدیدههایی که با آنها تعامل میکنیم یا شاهد تعامل بقیۀ افراد با آنها هستیم همگی متصل به حقایق بزرگی در جهان هستند که شالودۀ قوانین و نظام جهان بر روی آنها استوار است. شاید بتوان گفت هرروزه تصاویری از وسایل نقلیه را میبینیم، از مدلها و انواع مختلف چه در فضای مجازی و چه در کوچه و خیابان و تفاوتهای کوچک و بزرگ آنها را متوجه میشویم؛ از گروهبندی سواری و باریبودن آنها تا شاسیبلند و کوتاهبودن، از دوچرخهبودن تا سه و چهار و در انواع باری تا 18 چرخ یا بیشتر؛ از حرکتکردن آنها روی ریل گرفته تا آسفالت و خاک و آبوهوا. ما شاهد این هستیم که هرچه این وسایل نقلیه در گروهبندیها به هم نزدیکتر هستند شباهتهای بیشتری با هم دارند و هرچه گروهبندی و محیط استفادۀ آنها از هم متفاوتتر میشود تفاوتهای آنها نیز بیشتر و بیشتر میشود؛ ولی شاید جالب باشد که بدانیم نقطۀ شروع و اصل و اساس همۀ آنها بر یک چیز بنا شده؛ و شاید هم قبل از اینکه بگویم متوجه این اصل شدهاید؛ بله، شروع همۀ اینها از اختراع چرخ است! در واقع چرخ شروعی بود برای ساخت وسیلهای برای سهولت انجام حملونقل که با ساختن چرخ یا چیزهایی شبیه چرخ شروع شد. سیر تاریخی اینها را به ترتیب بررسی میکنیم: الوارهایی که دور هم چیده میشدند تا سطحی غلطان برای حرکت اجسام سنگین ایجاد کنند. چرخهای چوبین که سومریها برای ساخت گاری استفاده کردند. گاریها بهمرور زمان پیشرفتهتر شده و انواع مختلف جنگی تا باری و حمل مسافر ساخته شد. دوچرخه ساخته شد و گروهی دیگر را برای خود منشعب ساخت. با آمدن موتور بخار، اولین لوکوموتیوها ساخته شدند و قطارها از میان وسایل حملونقل دیگر که متکی به حیوانات بودند سر برآوردند که بدون نیاز به قدرت یک موجود زنده کار میکردند. اولین اتومبیل از بین گروه گاریها بهصورت یک گاری سهچرخه بدون نیاز به قدرت اسب ایجاد شد. در زمان، نقطۀ عطفی به وجود آمد و آن استفاده از پرههای پیشران آب توسط موتور بخار در کشتیهای بخار بود؛ در واقع چرخها با چرخیدن خود کاری شبیه بینهایت قدم ریز ولی پیوسته و با سرعت را انجام میدادند و پرههای قایق هم شبیه چندین عمل پارو زدن کوچک بهصورت متوالی و با سرعت بیشتر را تکرار میکردند و در واقع پرههای قایق و هواپیما و چرخ همگی یک منشأ دارند. وسایل نقلیه موتوری تقسیم به دو گروه آبی و خاکی شدند. با آمدن موتور بنزینی وسایل نقلیۀ هوایی هم به این دو گروه اضافه شدند و نیز از درون گروه دوچرخه نیز موتورسیکلت اختراع شد و صنفی دیگر برای خود ایجاد کرد. تقریباً همۀ این وسایل نقلیه، حتی دوچرخه نیز با مرور زمان صاحب سیستم انتقال قدرت پیچیدهتر و سیستم تعلیق فنری مختلف شدند و همچنان سیستمهای دیگری نیز به آن اضافه شدند و همین سیستمها هم خود در کنار شکل و ماهیت همین اتومبیلها بهصورت موازی پیچیدهتر و بهینهتر شدند. اتومبیلها و قایقها و هواپیماها بهصورت جداگانه برای مصارف مختلف بهینهسازی شدند؛ یعنی درست شبیه درشکهها، آنها هم تقسیم به انواع باری و مسافری و جنگی و انتقالجمعی و... شدند. موتور الکتریکی و موتور جت نیز بر اساس حرکت چرخشی چرخ که توربینها از آن مشتق میشدند، با مکانیزم پیچیدهتر ساخته شدند. حالا با دقت به این روند تکاملی متوجه میشویم هرکدام از این وسایل نقلیه و حتی بسیاری از وسایل غیرنقلیه مثل توربینهای الکتریکی تا پنکه و کولر و ژنراتورها و... همگی دارای یک نیای مشترک بسیار قدیمی داشتند و آن همان اولین چرخی بود که انسانها ساختند؛ همچنین گونههای مختلفی از این اشیا هرچقدر در اجزا بیشتر شبیه هم هستند به احتمال بسیار زیاد از یک گونۀ مشترک از هم جدا شدهاند. برای مثال همین ژنراتورهای موتوری را بررسی کنیم. همگی از یک نیای مشترک یعنی یک اتومبیل بنزینی مشتق شدهاند؛ یعنی موتوری بنزینی به یک موتور الکتریکی متصل شده و یک ژنراتور الکتریکی ساخته شده است؛ یا یک موتورسیکلت بسیار شبیه یک اتومبیل است؛ درحالی که شباهت کمتری با یک قایق موتوری دارد و تنها شباهت آن داشتن موتور بنزینی است! چنین پدیدهای دقیقاً تکرار همان پدیدۀ تکامل است که از میلیونها سال قبل با بهوجودآمدن اولین موجود همانندساز شروع شد و جانداران مختلف با همین روند همگی نسبت به همدیگر صاحب نیای مشترک یا جد مشترک شدند؛ یعنی در دورترین حالت ممکن بین ما و باکتریها نیز یک نیای مشترک وجود دارد که مربوط به یک سلول اولیهای در میلیونها سال پیش است و نیز بین ما و پرندگان یک نیای مشترک خزنده وجود دارد و بین ما و خزندگان نیز یک نیای مشترک از دوزیستان و الی آخر. البته این نیاهای مشترک هنگام بررسی دقیقتر و با جزئیات این گروهها نتایج دقیقتر و جزئیتر را هم شامل میشود. همانطور که نیای مشترک بین بنیاسرائیل و بنیهاشم هم همان حضرت ابراهیم است که بنیاسرائیل از فرزند کوچکتر ایشان یعنی حضرت اسحاق جوانه زده است و بنیهاشم هم ادامۀ بنیاسماعیل یعنی فرزند بزرگتر حضرت ابراهیم هستند. حال شاید سؤال پیش بیاید که چگونه ما در حالی که این روند تکاملی را ندیدهایم و از زمانی که توانستیم دادهها را ثبت کنیم همین جاندارانی که میشناسیم وجود داشتهاند و تغییر خاصی دیده نشده، با اطمینان میگوییم که نیای مشترک ما با فلان جاندار بهصورت تخمینی کدام جاندار ماقبل تاریخ بوده است؟ زیستشناسان تکاملی چندین روش برای اثبات وجود نیای مشترک و نیز تخمین آن دارند که آنها را باهم بهصورت خلاصه بررسی میکنیم. سنگوارهها در این روشِ بررسی نیاهای مشترک، سنگوارهها یا همان فسیل جاندارانی را که در گذشته زندگی میکردند جمعآوری کرده و به بررسی موشکافانۀ آنها میپردازند؛ برای مثال بر اساس قدمت فسیلها، زمان وجود آن جاندار بر روی کرۀ زمین را تخمین میزنند و سپس بر اساس این فواصل زمانی و اطلاعاتی که به دست آمده، شباهتها و تغییرات آن فسیلها را بررسی میکنند. بهعنوان مثال فسیلهایی که مربوط به مهرهداران بودند، قدیمیترین فسیلها شامل فسیلهای ماهیان میشد و سپس گونههایی دیده شد که شبیه دوزیستان بوده و سپس فسیلهای جدیدتر شامل خزندگان و سپس پرندگان و پستانداران میشدند و موجودات حد واسطی نیز بین این گروه مهرهداران پیدا شدند. شباهت بین مولکولهای زیستی این روش بررسی بر اساس نظریۀ تکامل و همچنین بررسی مولکولهای زیستی موجودات ایجاد شده است؛ به این صورت که اگر جانداران از شروع تا به امروز، ژنهای آنان با جهش دچار تغییر شده و در نتیجه جانداران امروزی را ایجاد کردهاند، پس اگر برای مثال یک رشته پروتئین مشترک در بین چندین نوع گونههای قدیمی و جدید را بررسی کنیم، باید بر این اساس میزان تشابه و نزدیکی جانداران را بسنجیم. برای مثال محققان یک رشتۀ پروتئین هموگلوبین موجود در خون انسان، میمون ماکاگوس، سگ، مرغ، قورباغه و کرم لامپری را مقایسه کردند. ما این را میدانیم که میمون و انسان جزو گروه نخستیها هستند و بیشترین نزدیکی را به هم دارند و نیز سگ و میمون و انسان هم هر سه پستاندار هستند و پستانداران نیز نسبت به گروههای دیگر مهرهداران به پرندگان نزدیکتر هستند و قورباغه و همۀ این جانداران گفتهشده بهغیر از کرم لامپری، همگی مهرهدار هستند و در نتیجه همۀ این جانداران در گروه جانوران قرار دارند. خروجی این بررسیِ رشتههای پروتئین هموگلوبین نیز بسیار مطابق با این دستهبندی گفتهشده بود. طبق تصویر پایین، میتوانید شباهت بسیار زیاد هموگلوبین انسانی با میمون و سپس سگ و... را شاهد باشید. کالبدشناسی آناتومی و مراحل تکوین جانداران این روش بررسی و مشاهده، شبیه روش بررسی فسیلهاست؛ به این صورت که محققان با کالبدشکافی جانداران از گونههای مختلف و بررسی اندامها و ساختارهای بدن موجودات، شباهتهای بین گونههای مختلف را بررسی و میزان آنها را ثبت و مقایسه میکنند. برای مثال یک اندام خاصی که در یک گونه از جاندار، نقش اصلی و مهمی را در عملکرد آن سیستم از بدن آن جاندار بازی میکند، در گونۀ دیگری شاید بسیار کمتر استفاده شود و حتی شاید در حد بسیار زیادی کوچک شده و بیاهمیت شده باشد؛ درست مثل اندام آپاندیس که در ابتدای رودۀ بزرگ ما انسانها وجود دارد. برای درک بهتر این موضوع به عکسهای زیر توجه فرمایید. همچنین استخوانهای مهرهداران مختلف متفاوت هستند؛ ولی با این حال شباهتهای اساسی با یکدیگر دارند؛ چیزی شبیه همان مثال وسایل نقلیه که قبلاً ذکر شد؛ این شباهتهای اساسی میتواند حاکی از این باشد که این گروه مهرهداران یک نیای مشترک داشتهاند. برای مثال اندامهای جلویی مهرهداران از استخوانهای اصلی یکسانی تشکیل میشوند و به این ساختارهای مشابه همولوگ گفته میشود که در واقع وجود این ساختارهای همولوگ نشاندهندۀ این است که همۀ این ساختارهای اصلی از یک جد مشترک به ارث رسیدهاند. تاریخ تکامل جانداران را میتوان در طول نمو رویان آنها هم دید؛ برای مثال در رویان مهرهداران هر رویان دارای یک دم، چهار جوانه که منشأ اندامهای حرکتی هستند و یک حفرۀ گلویی که حاوی آبششهای ماهیها و دوزیستان است را ایجاد میکند و تنها ماهیها و دوزیستان نابالغ حفرۀ گلویی خود را حفظ میکنند و در بقیۀ گروهها این حفره از بین میرود، چون نیازی به آبشش ندارند. این ساختارهای یادشده در جنین این جانداران نیز ساختار همولوگ هستند. حجتِ بر حق حجت بر حق اَلا ای خلق با نــــص آمــــده نصِ مکتوبی که طاها کرده املا بـــر عــلی این همان قانــون اول هست و آدم اینچنین حقِ او بین ملائـــک از خدا شد منــــجلی چونکه نص آورد یعنی مدعی بر حق شده گفته طاها عاصم از گمراهیست از هر ضَلال یعنی آن را کَس بهناحق ادعا هرگز نکرد ورنه عمرش میشود کوتاه، صادق هذا قال مورد دوم که حجت آورَد علــم اســـت علم علم یعنی شاخهها از میوهی اســــرارِ او واوِ هو غیب است و غیبش قابلادراک نیست لیــــک اشاره بر علومِ اوصیا شد هاءِ هو مورد سوم در این ره پرچم است ای شیعیان پرچمش یعنی که دعوت میکند بر حُکمِ لَه یعنی از آنِ خداوند است بیعت بر زمین بر زمین اما خدا گشتهست این سلطان و شَه یعنی الفاظ دموکراسی فقط یک بازی است مُلک از آنِ خداوند است و شورا باطل است دست هو تعیین اینکه بر خلایق شاه کیست شاهدش قرآن همان در آیه فعلِ جاعل است گفت بر حق کاشفِ اسرار اباجعفر صریح هرچه را ایجاد اشکالی کند نص کافی است نص و علم و پرچم طاها برای هر وصی در تمام دورهها بیشک مثالِ وافی است هان بشارت آمده کَس با همین قانون قسم آمده گردد زمینهســــاز بـــــر امــــرِ ظهور هرکه گردد پیروِ آن احمدِ نصِّ نبی پیرو حق است و گشت از کل باطلها بهدور شاعر: قمر داستان ایمان شیخ حبیب سعیدی (حفظهالله) به دعوت مبارک مهدوی کودکی و رد اتهامات از زمان کودکیام پدربزرگم را میدیدم ـخدا او را بیامرزدـ که برای امام صاحبالزمان ع تجهیزات و تدارکات تهیه میکرد. شمشیر مخصوصی داشت که جز در مناسبتهای خاص آن را بیرون نمیآورد و آن را روغن میمالید و در آفتاب میگذاشت که برای روز خروج «صاحب» آماده باشد؛ همانطور که پدربزرگم ایشان را مینامید. پدربزرگم از شخصیتهایی بود که در میان عشایر به تقوا و درستکاری و اخلاق و روش نیکو مشهور بود؛ و آن چنان که خودش پیش از وفاتش برایم گفت، بارها با صاحبالزمان ع و خضر پیامبر ع ملاقات کرده بود. آن مرحوم به قضیهٔ امام مهدی ع بسیار اهتمام داشت و همواره دربارۀ او صحبت میکرد؛ تا جایی که دلهای من و برادرانم، از همان دوران کودکی، از اشتیاق و علاقه به این امام منتظَر ع بیتاب شده بود. همهٔ مردم از علاقهٔ شدید خانوادهٔ ما به امام منتظر آگاهی داشتند؛ حتی رؤیاهایی از امام مهدی ع [دیده شده] بود که در آنها فرموده بود ما از انصار و یاران او خواهیم بود و این رؤیاها را چند شخص دیده بودند... که برخی از آنان افراد سالخورده بودند و برخی افرادی پرهیزکار و برخی از نسل پیامبر ص (و از سادات) بودند. با اینکه دوست ندارم این موضوعات را بیان کنم، علتی که مرا به بیان آنها وادار کرد این است که برخی میگویند انصار امام مهدی افرادی منحرف و لااُبالی هستند که هیچ شناختی نسبت به دین ندارند، یا اینکه بعثی یا وهابی هستند، و اتهامات باطل دیگر؛ که از آنها بهدور است. از دستدادن و اندوه جانسوز درگذشت پدربزرگم خلأ بزرگی در دلهای ما بهاگذاشت. آن آب گوارایی که عطشمان نسبت به آن عزیز غایب، یعنی صاحبالزمان را با او برطرف میکردیم از دستمان رفت؛ و ما چند برادر، بهدنبال هر خبری از صاحبالزمان ع بودیم و یاد او برایمان مانند هوایی بود که تنفس کنیم، و اوقاتمان جز با او و صحبت از او شیرین نمیشد، در هرجا که بودیم و هرجا که حضور مییافتیم؛ چه در محل کار یا در خانه، یا در بین دوستان. تا حدی که مردم ما را سرزنش کرده و به ما میگفتند: آیا کار دیگری غیر از صحبت از مهدی ع ندارید... کمی به خودتان توجه کنید… به فکر آیندهتان باشید. توافق کردیم که تنها شب جمعه را به امام مهدی ع اختصاص دهیم؛ مخصوصاً که کتاب بشارةالاسلام را نزد یکی از دوستان دیدم که بسیاری از روایات دربارۀ نشانههای ظهور در آن بود و برای من و برادرانم مانند گنج بود. بر کسی پوشیده نیست که در زمان صدام ملعون شرایط چگونه بود و در آن زمان چنین کتابهایی بهشدت ممنوع بود؛ پس من مطالب این کتاب را برای برادرانم بازگو میکردم و دربارۀ آن مباحثه میکردیم، تا از نشانههای ظهور مانند نفس زکیه و صیحه و یمانی و... آگاه شدیم. اما بیشتر تمرکزمان روی یمانی بود؛ زیرا میدانستیم که او پیش از صاحبالزمان میآید و اوست که بهسوی ایشان دعوت میکند؛ تا حدی که صبح و ظهر و شب اخبار را پیگیری میکردیم تا شاید خبری از یمانی بشنویم. این تصور را داشتیم که صاحبالزمان ع حتماً کارش را از حوزهٔ نجف اشرف شروع میکند؛ از این نظر که این حوزه باید تنها بنیاد در جهان باشد که نمایانگر مسیر و روش ایشان ع است؛ بنابراین، از ترس اینکه مبادا چیزی از اخبار مهدی ع را از دست دهیم، برادرانم تصمیم گرفتند بهمنظور دسترسی به اخبار دست اول، مرا برای تحصیل در حوزه به نجف اشرف بفرستند و تمام نیازهای مادی و معنوی مرا تهیه نمودند. همهٔ اینها فقط برای جستوجو دربارۀ یمانی بود. حتی به یاد دارم در روزی که از نجف به شهرم برمیگشتم، برادرم از محل کارش مرخصی میگرفت، به پیشواز من میآمد و میگفت: خبری از یمانی به دست نیاوردی؟ اگر بله، برایم بگو؛ اگرنه، به هیچ خبر دیگری کار ندارم. شوک و ناامیدی من با این نیت به حوزه ملحق شدم که علوم قرآن کریم و روایات اهلبیت ع را بخوانم و از اینکه در حوزه نه از تدریس علوم قرآن اثری بود و نه روایات، شوکه شدم. از حالوروز کسانی که گمان میکردم نمایانگر حق در این زمان هستند آگاه شدم و عدم پایبندی آنها به دین و مخالفت آنان با دین خداوند عزوجل را با چشم خود دیدم؛ پس به شوک و ناامیدی شدیدی دچار شدم. حالم دگرگون شد. حتی به خوردن و آشامیدن بیمیل شدم تا حدی که نمیتوانستم حرکت کنم و ایستادن و نشستن برایم سخت بود و بدون هیچ عارضهٔ جسمی، حالم بدتر شد. به امیرالمؤمنین ع پناه بردم و بهواسطۀ او به درگاه خداوند عزوجل توسل کردم تا برای حیرت و غربتی که گرفتار آن بودم راهحلی بیابد، یا آنکه روحم را بگیرد و بمیرم؛ چون میلی به زندگی با اینان نداشتم. برآوردهشدن دعا و مژدهٔ فرج همیشه به کسانی که در حوزه همراهم بودند تأکید میکردم که مهمترین چیز، امام مهدی ع است و این قضیه است که تمرکز بر آن و توجه به آن لازم است، نه این علوم عقلی پوچ که در حوزه تدریس میشود؛ تا اینکه برخی از آنان را متقاعد کردم و سه یا چهار نفر از شیوخ را تعیین کردیم که وظیفهشان جستوجوی هر شخصی باشد که بگوید با مهدی ع ارتباط دارد. پس از سقوط صدام یکی از این شیوخ پیش من آمد و به من گفت شخصی در همین نجف اشرف وجود دارد و میگوید فرستادهای از سوی امام مهدی ع است و پیروان او در محلهٔ «نصر» هستند. با یکی از شیوخ به آن آدرس رفتیم... پس گروهی از افراد ساده، فروتن، پارسا، راستگو، مؤدب و محترم را دیدم که بیشتر صحبتهایشان یاد خدا و روایات محمد و آلمحمد ع بود. پایبندی آنان به دین یک پایبندی ظاهری و نمایشی نبود؛ بلکه پایبندی واقعی بود. گفتم من هرگز از اینها جدا نخواهم شد. خداوند به برکت امیرالمؤمنین ع دعایم را مستجاب کرد و بهترین مخلوقات خدا را بهجای بدترین مخلوقات خداوند به من داد. به دلایلی که به ما ارائه میکردند توجهی نکردم؛ چون من برای تصدیق دعوت نیازمندِ دلیل نبودم؛ زیرا دیدم این همان آرزوی من است که همیشه از خدا میخواستم و راهحلی بود که از امیرالمؤمنین ع درخواست کرده بودم. افزایش اطمینان همۀ اینها فقط برای جستوجو دربارۀ قضیهٔ امام مهدی ع یا یکی از نشانههای آن مانند یمانی و نفس زکیه و... بود. … و [خدا] در عوض مردمی مؤمن و پاک به من داد… … چون این در فکرم نبود که درخواست دلیل کنم … اما یکی از شیوخ، که از کسانی بود که با من در حوزه درس میخواند به من پیشنهاد داد در پیشگاه درب شهر علم [یعنی امیرالمؤمنین] استخاره کنم. اشکالی در آن ندیدم. نزد یکی از شیوخ استخاره کردم و جواب این بود: (فَوَرَبِّ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ إِنَّهُۥ لَحَقّ مِّثۡلَ مَآ أَنَّكُمۡ تَنطِقُونَ) (پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين، كه واقعاً او حق است؛ همان گونه كه خود شما سخن مى گوييد). (ذاریات، ۲۳) لرزهای مرا فراگرفت و خیس عرق شدم؛ زیرا حس کردم خداوند عزوجل با من سخن میگوید و روی سخنش مستقیماً با من است و برایم قسم میخورد که این فرستاده حق است؛ پس اطمینانم بیشتر شد. این جماعت را بسیار دوست داشتم، و با وجود اشتغالم به حوزه و درس، با آنان رفتوآمد میکردم. دلایل دعوت را از آنان میشنیدم، از جمله رؤیاها و اینکه چطور رؤیاها همانند وحی و گواهی از سوی خداوند عزوجل است... پس بهواسطۀ باب شهر علم خدا، امیرالمؤمنین ع، به خدا توسل جستم که گواهی خودش ـعزوجلـ را روزیام کند؛ چنانکه خود او در قرآن میفرماید: (وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَسۡتَ مُرۡسَلاۚ قُلۡ كَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدَۢا بَيۡنِي وَبَيۡنَكُمۡ وَمَنۡ ع)ِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡكِتَٰبِ) (و كسانى كه كافر شدند مى گويند: تو فرستاده نيستى. بگو كافى است خدا و آنكس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد). (رعد، ۴۳) این را از کمادبی میدانستم؛ ولی از او خواستم که رؤیای یکی از معصومین را روزی من کند… بسترم را روی خاک پهن کردم و وضو گرفتم و از خدا خواستم که به حالم ترحم کند، و با انجام آداب مستحبی که برای دیدن معصومین [در خواب] روایت شده، دراز کشیدم. [در رؤيا] مولایم صاحبالزمان ع را دیدم. با همان ویژگیهایی که از ایشان روایت شده: با پیشانی باز، ابروان بههمپیوسته، چشمان سیاه و گشاده، بینی کشیده، ریش پرپشت و... . از سمت قبله که همان سمت حرم امیرالمؤمنین است نزد من آمد. بسیار بسیار اندوهگین بود. با صدای بلند به من فرمود: «فوربّ السماء و الأرض إنّ أحمد لحق مثل ما أنکم تنطقون» «پس سوگند به پروردگار آسمان و زمین که احمد حق است؛ همان گونه كه خود شما سخن مى گوييد.» بلافاصله از خواب بیدار شدم و برای خدا سجدهٔ شکر بهجا آوردم. تقریباً یک سال پس از آن بهطور اتفاقی کتابی دیدم که در آن روایتی بود که میگفت: تفسیر این آیهٔ باعظمت: «پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين، كه واقعاً او حق است؛ همان گونه كه خود شما سخن مى گوييد» یعنی قیام قائم ما حق است (همان گونه كه خود شما سخن مى گوييد) امام زینالعابدین (ص) فرمود: ... این آیه: (پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين، كه واقعاً او حق است) یعنی قیام قائم ما حق است (همان گونه كه خود شما سخن مى گوييد). (ینابیع المودة، قندوزی، ج ۳، ص۲۴۵) سبحانالله، ببینید چگونه استخاره با رؤیا و با روایت همخوانی داشت. دیدار با دو یار همراه به یاد دارم وارد [جمع] برادران شدم که در اتاق پذیرایی خانهٔ (شیخ ناظم عقیلی) نشسته بودند. طبق عادت همیشگی سخنانی میگفتند که برایم شیرین و ملکوتی و مهیج بود. سخنانی که یا ذکر بود یا آیه یا روایت یا اخلاق یا عبادت یا امثال آن. سخن آنان بهشدت مرا جذب میکرد و غرق آن میشدم؛ زیرا برایم سخنانی عجیب و دربردارندۀ علومی بود که به ذهنم خطور نمیکرد. امور غیبی و علوم حقی که از سید احمدالحسن ع یاد گرفته بودند؛ اما این بار یکی از آنان که قرآن به دست داشت توجهم را جلب کرد. او قرآن را باز کرد و شروع به خواندن آن نمود و آنچه را که برادران در آن اختلاف داشتند برایشان روشن میکرد. به یاد دارم اولین چیزی که از سخنان او شنیدم، آیهای از سورهٔ واقعه بود و به یاد دارم که بهمحض اینکه شروع به صحبت کرد، طوری مجذوبِ او شدم که ناخودآگاه از دیگر برادران حاضر غافل شدم و با خود گفتم این همان دوست من است که دنبالش میگشتم. این برادران که روزانه با آنان رفتوآمد میکردم و در علومی که مطرح میکردند و از آنها میشنیدم ذوب میشدم، در برابر این فردی که سخن میگفت ناچیز بودند... لازم به ذکر است که من در آن زمان شخص سید احمد ع را نمیشناختم و بیشترین چیزی که دربارهاش میدانستم این بود که او فرستادهای از سوی امام مهدی ع است، و دیگر نمیدانستیم که او یمانی موعود و وصی و وزیر امام مهدی ع است. این را میگویم تا روشن کنم علت شیفتگیام به ایشان این بود که او را همراه قرآن و قرآن را همراه او دیدم. گویی ثقلین را در آنِ واحد میدیدم. -------------- * منظور از دو یار همراه، ثقلین است و این تعبیر برگرفته از خطبۀ امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه است: در آن زمان، قرآن و اهل قرآن هر دو طرد و راندهشده خواهند بود و [همچون] دو یار همراه در یک مسیر خواهند بود که کسی به آن دو پناه نمیدهد. در آن روزگار، قرآن و اهل قرآن در ميان مردماند و در ميان مردم نيستند، با مردماند و همراه مردم نیستند؛ زيرا گمراهى و هدايت با هم سازگارى ندارد، هرچند در كنار هم آيند. نهجالبلاغه، خطبه147 وصیت منقول در کتاب سلیم بن قیس هلالی؛ شبههای از محمد شهبازیان بهقلم: محمد شاکری محمد شهبازیان از مخالفین دعوت مبارک یمانی، در کتاب «وصیت در امامت» دو روایت از کتاب سلیم بن قیس هلالی نقل می¬کند و مدعی می¬شود که این دو روایت، هم یگانگی روایت وصیت شب وفات پیامبر ص در کتاب الغیبه شیخ طوسی را از بین می¬برد، و هم هیچ اشاره¬ای در آن به مهدیین ع نشده است؛ لذا از رهگذر این دو روایت درصدد است تا ادعای یگانگی وصیت شیخ طوسی و عدم انحصار حجج الهی در دوازده امام را خدشهدار کند. یکی از دو روایتی که وی بدان استناد کرده است روایتی از امیرالمؤمنین علی ع خطاب به طلحه است: امیرالمؤمنین علی ع به طلحه فرمود: «اى طلحه، آيا حضور نداشتی در نزد پيامبر ص هنگامى كه كتف (تکه استخوانی برای نوشتن) خواست تا در آن چيزى بنويسد كه امت گمراه نشوند و اختلاف نكنند؟ و در آنجا رفيق تو (عمر) آن سخنش را گفت كه: «پيامبر خدا هذيان مىگويد»! حضرت هم غضب كرد و نوشتن آن را رها كرد؟ طلحه گفت: آرى، در اين موضوع حاضر بودم. فرمود: وقتى شما از محضر پيامبر ص بيرون رفتيد، حضرت به من خبر داد كه مىخواست در كتف چه بنويسد و عموم مردم را بر آن شاهد بگيرد، و جبرئيل به او خبر داد كه خداوند عزوجل اختلاف و تفرقه اين امت را مىداند. سپس ورقهاى خواست و آنچه مىخواست در كتف بنويسد بر من املا نمود و سه نفر را بر آن شاهد گرفت: سلمان و ابوذر و مقداد، و در آن ورقه، امامان هدايت را كه خداوند امر به اطاعت آنان تا روز قيامت نموده نام برد؛ اوّل آنها مرا نام برد و سپس اين پسرم ـو حضرت دست خود را به امام حسن ع نزديك كردـ سپس حسين و سپس نه نفر از فرزندان اين پسرم ـيعنى امام حسين عـ، اى ابوذر و اى مقداد آيا چنين نبود؟ ابوذر و مقداد برخاستند و گفتند: ما دراینباره شهادت میدهیم که رسول خدا (ص) چنین کرد (کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج2 ص658). در روایت دوم از این کتاب آمده است: سليم بن قيس مىگويد: از سلمان شنيدم كه مىگفت: بعد از آنكه آن مرد (عمر) آن سخن را گفت و پيامبر ص غضبناک شد و كتف را رها كرد، از علی ع شنيدم كه فرمود: «آيا از پيامبر ص نپرسيم چه مطلبى مىخواست در كتف بنويسد كه اگر آن را مىنوشت احدى گمراه نمىشد و دو نفر هم اختلاف نمىكردند؟» من سكوت كردم تا كسانى كه در خانه بودند برخاستند و فقط علی و فاطمه و حسن و حسين باقى ماندند. من و دو رفيقم ابوذر و مقداد هم خواستيم برخيزيم كه على به ما گفت: «بنشينيد.» حضرت مىخواست از پيامبر ص سؤال كند و ما هم مىشنيديم، ولى خود پيامبر ص در ابتدا فرمود: «برادرم، نشنيدى دشمن خدا چه گفت؟! جبرئيل كمى قبل از اين نزد من آمد و به من خبر داد كه او سامرى اين امت است و رفيقش (ابوبکر) گوسالۀ آن است و خداوند تفرقه و اختلاف را بعد از من بر امتم نوشته است. لذا جبرئيل به من دستور داد بنويسم آن نوشتهاى را كه مىخواستم در كتف بنويسم و اين سه نفر را بر آن شاهد بگيرم. برايم ورقهاى بياوريد.» براى حضرت ورقهاى آوردند. پيامبر ص نام امامان هدايتكننده بعد از خود را یکییکی املا مىفرمود و على ع به دست خويش مىنوشت. همچنين فرمود: من شما را شاهد مىگيرم كه برادرم و وزيرم و وارثم و خليفهام در امتم على بن ابیطالب است و سپس حسن و بعد حسين و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسيناند. (سلمان گفت:) از نام امامان جز دو نفر بهنام «محمد» و «على» به يادم نماند و در نام بقيۀ ائمه ع بهاشتباه افتادم؛ ولى توصيف حضرت مهدى و عدالت او و برنامهاش را شنيدم و اينكه خداوند به دست او زمين را پر از عدل و داد مىكند همان گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد. سپس پيامبر ص فرمود: «من خواستم تا اين را بنويسم، سپس آن را به مسجد ببرم و عموم مردم را دعوت كنم و آن را برايشان بخوانم و آنان را بر آن شاهد بگيرم؛ ولى خداوند نخواست و آنچه اراده كرده بود مقدر نمود.» سليم مىگويد: در زمان حكومت عثمان با ابوذر و مقداد ملاقات كردم، و آنان همين مطلب را برايم نقل كردند. سپس علی و حسن و حسين ع را در كوفه ملاقات كردم. آنان هم بهطور سرّى همين مطلب را برايم نقل كردند و هيچ کموزیادی نكردند، گويى با يک زبان سخن مىگفتند. (کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج2، ص877) در پاسخ عرض میکنم که نهتنها جناب شهبازیان، بلکه هیچ¬کس دیگری دسترسی به متنِ املا شدۀ وصیت پیامبر ص ندارد و تنها متنی که از وصیت مکتوب پیامبر ص موجود است همان روایت منقول در کتاب الغیبه شیخ طوسی است که طبق آن، پیامبر اکرم ص بر دوازده امام و دوازده مهدی وصیت کردند. این دو روایتِ فوق¬الذکر صرفاً درصددِ اِخبار کلی بعضی از آنچه رسول خدا ص املا کرده¬اند است و هرگز متنِ املا¬شدۀ پیامبر به علی ع نیست. به نکات زیر توجه کنید: 1. این دو روایت از جمله مؤیدات ادعای سید احمدالحسن ع و دعوت مبارک یمانی است. این دو روایت نهتنها تعارضی با روایت وصیت منقول شیخ طوسی ندارد، بلکه بهعنوان شاهد و قرینه¬ای از قرائن در اثبات وصیت¬کردن رسول خدا ص در لحظات انتهایی عمر شریف است. این دو روایت صرفاً بعضی از مضامین وصیتِ املاشده را بهصورت کلی و ضمنی خبر میدهد و درصدد نقلِ عین کلام رسول خدا ص نیست. 2. علت اینکه امیرالمؤمنین امام علی ع، امام حسن و حسین ع یا مقداد و ابوذر و سلمان و حتی سلیم بن قیس درصدد این برنیامدند تا در آن زمان، عینِ متن و کلماتِ املاشدۀ رسول خدا ص را روایت کنند تا دیگران از آن مطلع شوند، سرّیبودن کلمات و جزئیات این وصیت بوده است و آنان مجاز به افشای آن نبودند. شاهد این ادعا، انتهای همین روایت دوم است: «ثُمَّ لَقِيتُ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ بِالْكُوفَةِ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ فَحَدَّثَانِي بِهِ سِرّاً مَا زَادُوا وَ لَا نَقَصُوا كَأَنَّمَا يَنْطِقُونَ بِلِسَانٍ وَاحِد.» سلیم می¬گوید علی ع و حسنین متن وصیت را بدون کموکاست اما بهطور سرّی برایم گفتند. بنابراین انسان عاقل و منصف می¬فهمد که ائمه ع در آن برهه از زمان درصدد افشای متن و جزئیاتِ وصیت پیامبر ص نبودند. امام علی ع در مقابل طلحه صرفاً فرمودند پیامبر به من و یازده فرزندم وصیت کردند؛ بدون اینکه به اصلِ کلمات املاشدۀ رسول خدا اشاره کنند؛ همچنین نفرمودند که وصیت به من و یازده فرزندم، تمامِ وصیت پیامبر بوده است و اینکه به غیر از این دوازده نفر، نام دیگری در وصیت ذکر نشده است. 3. طبق هر دو روایت فوق، پیامبر ص قصد داشتند تمامی امامان هدایت تا روز قیامت را در آن وصیت ذکر کنند. در روایت اول آمده است: «سَمَّى مَنْ يَكُونُ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.» همچنین در روایت دوم آمده است: «فَأَمْلَى عَلَيْهِ أَسْمَاءَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلًا رَجُلًا وَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَخُطُّهُ بِيَدِهِ.» لذا آنچه بهصورت قطعی و یقینی می¬توان نتیجه گرفت این است که هر امام و پیشوایی از پیشوایان هدایت که قرار است تا روز قیامت اطاعتشان بر مردم واجب باشد، باید نامش در وصیت مکتوب پیامبر ص موجود باشد. حال اگر جناب شهبازیان همانند بعضی از علما مانند شهید سید محمد باقر صدر و شهید سید محمد محمد صادق صدر امامت و خلافت مهدیین را قبول داشته باشد، باید بداند که نامشان باید در وصیت مکتوب پیامبر ص ذکر شده باشد؛ اما اکنون که کمر به مخالفت با مهدیین بسته است از او سؤال می¬کنیم که یمانی بهعنوان شخصیتی در روایات اهلبیت ع وارد شده است که پرچمش پرچم هدایت است. این یعنی صاحب پرچم نیز باید امام و پیشوای هدایت باشد تا بتوان گفت پرچمش پرچم هدایت است. همچنین طبق روایت امام باقر ع دربارۀ یمانی، او شخصیت معصومی است که مخالفت با او مساوی با جهنمیشدن انسان است و شیعیان خوب می¬دانند که این از جمله خصوصیات خلفای الهی است؛ در نتیجه طبق این دو روایت حتماً باید نام مبارک یمانی ع در وصیت مکتوب پیامبر ص موجود باشد و اگر موجود نباشد حجتی در دست مردم است که به یمانی نپیوندند و از او اطاعت نکنند و او را برخلاف امام صادق و امام باقر ع، امامِ هادی و هدایت ندانند. در نتیجه اگر جناب شهبازیان بخواهد اصرار کند که اوصیای پیامبر ص تنها دوازده نفرند و نام دیگری در وصیت مکتوب پیامبر وارد نشده است، نهتنها باید روایات متعدد مهدیین و ذریۀ قائم را از قاموس روایات شیعه حذف کند، بلکه ناچار باید شخصیت یمانی و پرچم هدایتش را نیز حذف کند و با این کار بهجای حل گره¬های روایات مهدوی، خیالش را راحت کرده و صورتمسئله را پاک میکند. 4. در روایت دوم چنین آمده است که سلمان می¬گوید من از اسامی اوصیای پیامبر که املا شد تنها دو نام محمد و علی به یادم مانده است و نام بقیۀ اوصیا را خلط کرده¬ام؛ اما توصیف مهدی و عدالتش در یادم مانده است: «ثُمَّ لَمْ أَحْفَظْ مِنْهُمْ غَيْرَ رَجُلَيْنِ عَلِيٍّ وَ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ اشْتَبَهَ الْآخَرُونَ مِنْ أَسْمَاءِ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، غَيْرَ أَنِّي سَمِعْتُ صِفَةَ الْمَهْدِيِّ وَ عَدْلَهُ وَ عَمَلَهُ وَ أَنَّ اللَّهَ يَمْلَأُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.» با توجه به این نکته می¬فهمیم که پیامبر ص در وصیتش به مهدی و اوصافش اشاره کرده است. این در حالی است که در این دو روایت نامی از مهدی نیامده و صرفاً بهصورت سربسته سخن از امامت و جانشینی امام علی ع و یازده فرزندش شده است؛ در نتیجه انسان عاقل و منصف متوجه می¬شود که امام علی ع در این دو روایت درصدد بیان تمام اوصیای پیامبر ص نبودند و صرفاً برای احتجاج به امامتش در مقابل طلحه، این نکته را متذکر می¬شوند که پیامبر به ایشان وصیت کرده است و ابوذر و مقداد و سلمان بر آن شاهد بودند. مراجع تقلید در جستوجوی نام احمد در انجیل نویسنده: آندریاس انصاری یکی از نکات جالبی که در کتب برخی مراجع تقلید میتوان یافت این است که آنها با اینکه نام احمد را در انجیل یوحنا نمیبینند، ایمان دارند که نام احمد در آن آمده است. انشاءالله در ادامه با یک مقدمۀ کوتاه، کلام را آغاز میکنیم و سپس به هستۀ اصلی بحث خواهیم پرداخت. «صحت حداقل برخی متون کتاب مقدس» پیش از هر چیزی قصد دارم بگویم مطالب صحیحی در کتاب مقدس موجود است که قابل استنادند و اشکالی در احتجاجکردن با آن نیست. • شیخ ناصر مکارم شیرازی (از مراجع تقلید) میگوید: «ولى با این حال، شکی نیست که قسمتى از تعلیمات موسى و عیسى(علیهالسلام) و محتواى کتب آسمانى آنها، در ضمن گفتههای پیروانشان به این کتابها انتقال یافته است؛ به همین دلیل، نه میتوان همۀ آنچه را در عهد قدیم (تورات و کتابهای وابسته به آن) و عهد جدید (انجیل و کتب وابسته به آن) آمده است، پذیرفت و نه همۀ آن قابلانکار است؛ بلکه مخلوطى است از تعلیمات این دو پیامبر بزرگ، با افکار و اندیشههای دیگران.» [۱] • و شیخ جعفر سبحانی از دیگر مراجع تقلید میگوید: «ولى از آنجا كه مشيت الهى بر آن تعلق گرفته كه برهان قرآن و دليل نبوت پيامبر اسلام بر تارک اعصار بدرخشد، بشارتِ آمدن پيامبرى پس از حضرت مسيح بهنام احمد در انجيل يوحنا با كمال وضوح وارد شده است» [۲] پس استناد به کتاب مقدس کاری عبث نیست. «استناد مراجع به انجیل یوحنا» در انجیل یوحنا از شخصیت «تسلیدهنده» یاد میشود که مراجع تقلید معتقدند که آن به پیامبر اسلام اشاره دارد. ابتدا یکی از متون را تقدیم میکنیم: (و من به شما راست میگویم که رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم تسلیدهنده نزد شما نخواهد آمد؛ اما اگر بروم او را نزد شما میفرستم. * و چون او آید، جهان را بر گناه و عدالت و داوری سرزنش میکند. * اما بر گناه، زیرا که به من ایمان نمیآورند؛ و اما بر عدالت، از آن سبب که نزد پدر خود میروم و دیگر مرا نخواهید دید. * و اما بر داوری، ازآنرو که بر رئیس این جهان حکم شده است. * «و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم، لکن الآن طاقت تحمل آنها را ندارید. * ولیکن چون او یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد؛ زیرا که از خود تکلم نمیکند؛ بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد.» [۳] • شیخ ناصر مکارم شیرازی میگوید: «مهم این است: در متن سریانى "اناجیل" که از اصل "یونانى" گرفته شده، بهجای تسلّىدهنده "پارقلیطا" آمده، و در متن یونانى "پیرکلتوس" آمده که از نظر فرهنگ یونانى بهمعنى "شخص ستایششده" است، معادل "محمد، احمد". ولى هنگامى که ارباب کلیسا دیدند انتشار چنین ترجمهای به تشکیلات آنها ضربۀ شدیدى وارد میکند، بهجای "پیرکلتوس"، "پاراکلتوس" نوشتند! که بهمعنى «تسلّىدهنده» است و با این تحریف آشکار، این سند زنده را دگرگون ساختند؛ هرچند این تحریف نیز، بشارت روشنى از یک ظهور بزرگ در آینده است. [...] کوتاهسخن اینکه: معنى "فارقلیطا"، "روحالقدس" یا "تسلّى دهنده" نیست؛ بلکه مفهومى معادل "احمد" دارد.» [۴] شیخ ناصر اذعان به تحریف متن دارد، اما او میگوید: «هرچند این تحریف نیز، بشارت روشنى از یک ظهور بزرگ در آینده است.» یعنی طبق اعتقاد او: اولاً: گرچه این متن از مسیحیان به ما رسیده است، دوماً: تحریف شده است، سوماً: نام احمد در آن نیست، اما آن بشارتی روشن است! • همچنین به گزارش خبرگزاری قرآن (ایکنا) از قمْ، شیخ جعفر سبحانی در بخشی از درس تفسیر سورۀ صف در مدرسه علمیه حجتیه گفت: «باب ۱۴، ۱۵، و ۱۶ انجیل یوحنا به عبری از کلماتی استفاده شده است که پدران روحانی مسیحیت این کلمات را روحالقدس میدانند؛ در حالی این کلمات بهنام شخصی بهنام همان احمد است که این کلام از عبری به سریانی و یونانی و انگلیسی و... ترجمه شده است؛ وقتی این کلمات را بررسی میکنیم نمیتوانیم از این کلمه به غیر از یک نام شخص پیامبر به نام روحالقدس برسیم.» [۵] • همچنین خبرگزاری شفقنا سرودهای از شیخ وحید خراسانی در مدح حضرت فاطمه (س) ارائه کرده است که شیخ در قسمتی میگوید: «مسیحیان را بگو مریم کبراست این/ یا که مهین دختر فارقلیطاست این» [۶] احمد موعود، مهدی اول از آنجا که مراجع تقلید معتقدند بشارت عیسی در انجیل یوحنا همراه با نام «احمد» بوده است، ما مراجع تقلید را بر طبق عقیدهشان ملزم میسازیم و با این فرض، سؤال مهمی را میپرسیم که آیا این بشارت تنها در پیامبر اسلام (ص) حصر شده است؟ اگر بگویند «بله» پس به آنها میگوییم دربارۀ شخص بشارتدادهشده میخوانیم: (او همهچیز را به شما تعلیم خواهد داد). [۷] و میخوانیم: (و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم، لکن الآن طاقت تحمل آنها را ندارید. * ولیکن چون او یعنی روح راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد زیرا که از خود تکلم نمیکند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. * او مرا جلال خواهد داد زیرا که از آنچه آن من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد). [۸] اما پیامبر (ص) همهچیز را تعلیم ندادند؛ کلام امام صادق علیهالسلام حقیقت را بیشتر آشکار میکند؛ ایشان فرمودند: «علم بیستوهفت حرف دارد و همۀ آن چیزی كه انبیا آوردهاند دو حرف است. مردم تا امروز جز این دو حرف از علم چیزی نمیدانند. پس اگر قائم ما به پا خیزد بیستوپنج حرف را در بین مردم منتشر میکند و این دو حرف را نیز به آن اضافه میکند تا بیستوهفت حرف علم بین مردم منتشر شود.» [۹] به این بخش از سخن ایشان دقت کنید: «... همۀ آن چیزی كه انبیا آوردهاند دو حرف است. مردم تا امروز جز این دو حرف از علم چیزی نمیدانند ... پس اگر قائم ما به پا خیزد ...» این سخن برای مراجع کافی است که حداقل بر این عقیده باشند که جز پیامبر (ص) که نامش احمد بود، احمد دیگری که قائم است نیز مقصود بشارت عیسی علیهالسلام در انجیل یوحناست. اما شاید مقلدین مراجع سؤال کنند کدام احمد جز پیامبر (ص) وجود دارد که همهچیز را تعلیم میدهد؟! مگر جز امام مهدی علیهالسلام قائم دیگری هم هست؟! خلاصه پاسخ این است: «بله!» چراکه امام صادق علیهالسلام فرمودند: «همۀ ما قائم به امر خدا هستیم؛ یکی پس از دیگری، تا آنکه صاحب شمشیر بیاید؛ پس اگر صاحب شمشیر بیاید، با امری که قبلاً نبوده میآید.» [۱۰] پس این قائم، احمد چهکسی است؟ مگر بعد از پیامبر (ص) قائمی وجود دارد که نامش احمد باشد؟! پاسخ سؤال، مثبت است! در وصیت پیامبر اسلام دربارۀ مهدی اول که از فرزندان امام مهدی است، میخوانیم: «... او سه نام دارد؛ یک نامش مانند نام من، نام دیگرش مثل نام پدر من است و آن عبدالله و "احمد" است و سومین نام او مهدی خواهد بود؛ او اولینِ مؤمنان است.» [۱۱] تسلیدهنده و رئیس این جهان در قسمتی از انجیل دربارۀ تسلیدهنده ـکه مراجع معتقدند احمد استـ میخوانیم: (و چون او آید، جهان را بر گناه و عدالت و داوری سرزنش میکند. [...] * و اما بر داوری، ازآنرو که بر رئیس این جهان حکم شده است). [۱۲] شاید مقلدین بپرسند وقتی مهدی اول از مصادیق بشارت عیسی علیهالسلام باشد، پس «رئیس این جهان» کیست که احمد، اهل جهان را بهخاطر بیحرمتی به او سرزنش میکند؟ پاسخ: امام مهدی علیهالسلام! [۱۳] حال مراجع با سخنشان ناخواسته به حقانیت چهکسی شهادت میدهند؟! برای کسی که قبولش ندارند! برای سید احمدالحسن! آری! آنان به وصیت عیسی علیهالسلام در انجیل یوحنا ایمان آوردند و ما از باب الزام، حقانیت سید احمدالحسن را برای آنان از این طریق اثبات کردیم! آن هم از انجیل! پس راهی جز پذیرش این حقیقت ندارند! تسلیدهندهای دیگر یکی از سؤالاتی که مقلدین باید از مراجع خود بپرسند این است که اگر آنها معتقدند در اصل بهجای عبارت تسلیدهنده در کلام عیسی علیهالسلام، عبارت احمد آمده بود، پس با این کلام چه میکنند: (و من از پدر سؤال میکنم و تسلیدهندهای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند). [۱۴] واضح هست که حداقل دو تسلیدهنده وجود دارد؛ یا اگر بخواهیم بنا را طبق عقیدهشان بگذاریم، دو احمد! پس احمدِ اول و دوم کیستند؟! ختم کلام فکر میکنم حکایت آنچه را مراجع سعی کردند بیان کنند، در کلام سید احمدالحسن میبینیم: «همگی در حال زمینهسازی برای وارث یا قائم هستند، چه بخواهند و چه نخواهند! خورشید و ماه و ستارگان برای قائم مقدمات را فراهم میکنند. همچنین کسی که عذاب بر او محقق شده است نیز زمینهساز قائم است، هر یک به فراخور حال و وضعیت خود. حرکت خلایق و مسیر عمومی آنها زمینهسازی برای قائم است؛ کسی که از ستمدیدگان دادخواهی میکند. البته اکثر مردم به این موضوع جاهلاند؛ دقیقاً مانند طوافشان گرد کعبه و حجرالاسود که در کعبه قرار داده شده است، و با این حال از طواف خود چیزی نمیفهمند.» [۱۵] والسلام علی من اتبع الهدی پانوشت 1. تفسیر نمونه، مکارم شيرازی، دارالکتب الإسلامیه، ج۲۴، بشارات عهدین و تعبیر فارقلیطا. 2. احمد موعود انجيل، چاپ دوم، ص۱۰۴. 3. انجیل یوحنّا ۱۶: ۷-۱۳. 4. تفسیر نمونه، مکارم شيرازی، دارالکتب الإسلامیه، ج۲۴، بشارات عهدین و تعبیر فارقلیطا. 5. کد خبر: ۳۶۱۱۲۶۰؛ لینک کوتاه: https://qom.iqna.ir/00F9S8 | همچنین به گزارش همین خبرگزاری از شیخ جعفر آمده است: «در انجيل يوحنا و در فصل ۱۴ تا ۱۶، كلمۀ «فارقليت» آمده است؛ انجيلی كه مسيح آورده، عبری بوده كه بعداً به يونانی ترجمه شده است و اشتباهاً اسم «احمد» را ترجمه كردهاند؛ در صورتی كه اسم علم قابلترجمهكردن نيست.» کد خبر: ۲۱۶۸۶۱۰؛ لینک کوتاه: https://iqna.ir/00969a 6. کد خبر: ۱۳۰۲۸۴۹؛ زمان انتشار: ۲ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۹:۰۰. 7. یوحنّا، فصلِ ۱۴، آیۀ ۲۶. 8. همان، فصل ۱۶، آیاتِ ۱۲ تا ۱۴. 9. «العلم سبعة وسبعة وعشرون حرفا فجميع ماجاءت به الرسل حرفان فلم يعرف الناس حتى اليوم غير الحرفين، فاذا قام قائمنا أخرج الخمسة والعشرين حرفا فبثها في الناس، وضم إليها الحرفين، حتى يبثها سبعة وعشرين حرفا» (بحارالأنوار، ط مؤسسةالوفاء، ج۵۲، ص ۳۳۶) 10. «كُلُّنَا قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ حَتَّى يَجِيءَ صَاحِبُ السَّيْفِ فَإِذَا جَاءَ صَاحِبُ السَّيْفِ جَاءَ بِأَمْرٍ غَيْرِ الَّذِي كَانَ» (الكافي، ط الاسلامية: ج۱، ص۵۳۶) 11. «... له ثلاثة أسامي: اسم كاسمي واسم أبي وهو عبد الله وأحمد،والاسم الثالث: المهدي، هو أولالمؤمنين» (الغیبة الطوسی: ص۱۵۰، ح ۱۱۱، نسخۀ فارسی، ص۳۰۰) 12. یوحنّا، فصل ۱۶، آیات ۸ و۱۱. 13. این دو شخصیت بارها در کنار هم در کتاب مقدس آمدهاند و کسی که بخواهد بیشتر بداند، به کتب سید احمدالحسن و بهطور خاص کتاب «نامۀ هدایت» و «وصی و رسول امام مهدی علیهالسلام در تورات و انجیل و قرآن» رجوع کند. 14. یوحنّا، فصلِ ۱۴، آیۀ ۱۶. 15. پاسخهای روشنگرانه، جلد ۴، بخشی از پاسخ به سؤال ۳۲۷.