نشریه زمان ظهور 116

منتقم فاطمه (س) بوی دود و ردِ سوز از خانه‌ی زهرا رسید باز هم هنگامه‌ی جور و غم دنیا رسید یک نفر با شعله‌ای از کینه و بخل و حسد با همه جهل جهان یکباره بی‌پروا رسید چون خبر پیچید طاها رفت و شد تنها علی جمعی از دیو و ددان تا خانه‌ی مولا رسید دیده‌ای خون شد، جَنینی با لگد سقط از هراس ناگهان دستی به در کوبید و با حاشا رسید آتشی انداخت در منزلگه حور و ملک سوخت منزل گرچه حیدر مثل یک دریا رسید سینه‌ای شد دوخته بر در به مُهرِ میخ ظلم از همان سینه شکایت تا خود طاها رسید صورتی گشته کبود از سیلیِ دستی پلید در همین دم از جهنم بهرشان فتوا رسید دخترِ احمد، عزیزِ جان و قلبِ مصطفی با کدامین حکم این‌گونه غریب اما رسید؟ اولین بر نصْ شهید و اولین خون داده او پای نصْ خونِ بتولْ آن روز چون امضا رسید بوی دود امروز و ردِ سوز از مهدی رسد بهر آن دیروز غمگین او چنان فردا رسید در دلش دارد بقیع و روزها غرق عزا تا که فرزندش یمانی از دلِ شب‌ها رسید نجمه‌ی صبح آمده با صبح برخیزد به حق ای شده در خواب مردی از خودِ آقا رسید هرکه خواهد انتقام فاطمه گیرد کنون گو به پاخیزد که گویا منتقم اینجا رسید منظور از نهال و شاخه، در اشعیا فصل یازدهم چه کسانی هستند؟ (قسمت دوم) در قسمت قبل به لطف خدا نظرات برخی مفسرین مسیحی دربارۀ نهال و شاخه‌ای که در اشعیا ۱:۱۱ ذکرشان آمده است، ارائه و سپس نقد شد؛ در این مقاله ان‌شاء‌الله نظرات برخی از پدران کلیسا را ارائه و سپس به نقد آن خواهیم پرداخت. اَمْبْرُز از بزرگ‌ترین پدران کلیسا که اسقف اعظم میلان بود و نزد کاتولیک‌ها و ارتدوکس‌ها و حتی پروتستان‌های اَنگِلِکَن و لوتری نیز محترم است، در تفسیر خود، متن اشعیا ۱:۱۱ را در حالی آورده است که با متن عبری تفاوت‌هایی دارد؛ در این متن به‌جای «نهال» و «شاخه» به ترتیب از عبارات «شاخه» و «گُل» صحبت شده است و آیه بدین گونه خوانده می‌شود: (شاخه‌ای از ریشۀ یسی ظاهر خواهد شد و از ریشه او یک گُل سر بر خواهد آورد). اَمْبْرُز (Ambrose) در تفسیرش می‌گوید: «ریشۀ پاتریارکْ یَسّی، خانوادۀ یهودیان است، مریم شاخه است، مسیح گل مریم، که در آستانۀ گسترش بوی خوشِ ایمان در سراسر جهان، از رحم باکره جوانه زد.» (دربارۀ روح‌القدس2: 5) كودوآلتدِئوس (Quodvultdeus) از دیگر پدران کلیسا که اسقف کارتاژ بود و نزد کاتولیک‌ها و کلیسای ارتدوکس شرقی محترم است نیز نظرش با نظر اَمْبْرُز شباهت دارد؛ او گفت: «شاخه به‌معنای مریمِ باکره است و گلِ آن شاخه نشان‌دهنده پسر باکره، خداوند عیسی مسیح، است.» (دربارۀ آیین ۱۴:۳:۲ــــ۶:۴:۲) بنابراین طبق تفسیر كودوآلتدِئوس منظور از «او» در قسمت دوم آیه همان شاخه در قسمت اول آیه است و گل از شاخه بیرون می‌آید: «شاخه‌ای از ریشۀ یسی ظاهر خواهد شد و از ریشه او یک گُل سر بر خواهد آورد). و اگر این تفسیر را بر اساس متن عبری اشعیا ۱:۱۱ معادل‌سازی کنیم، شاخه از نهال بیرون می‌آید؛ همان متنی که در قسمت قبلی تقدیم کردیم: (و نهالی از تنه یسَّی بیرون آمده، شاخه‌ای از ریشه‌هایش خواهد شکفت). اما به‌طور کلی آیا این تفاسیر صحیح است؟ به‌اختصار خیر؛ اما برای توضیح بیشتر می‌گویم: یکی از اشتباهات بزرگ اَمْبْرُز و كودوآلتدِئوس این است که آن‌ها گُل ـ‌یا آن‌طور که در نسخۀ عبری شاخه است‌ـ را به عیسی علیه‌السلام تفسیر کرده‌اند؛ اما وقتی آیات بعدی را مطالعه کنیم و عملی که گُل یا به‌عبارت دیگر شاخه (در متن عبری) انجام می‌دهد و به اتفاقاتی که در زمان دعوت و برانگیخته‌شدن نگاهی بیندازیم، آیا می‌توانیم مصرانه بگوییم که این شخص عیسی است؟ احمدالحسن آب پاکی را بر روی دستان پدران کلیسا و مفسرین معاصر می‌ریزد و دربارۀ آیات فصل یازدهم اشعیا می‌گوید: «... عیسی (ع) حکومت نکرد و بین مردم قضاوت ننمود. اقامۀ عدل یا انصاف نسبت به ستمکاران امکان نداشت. پس چگونه متن بالا بر ایشان منطبق می‌شود؟! مطلبی که متن به تصویر می‌کِشد، در زمان عیسی(ع) محقق نمی‌شود. اینکه زمین از شناخت پروردگار پر می‌شود، همان ‌طور ‌که از آب دریاها پر شده است. این شناخت، نشانه‌هایی دارد: اینکه ثروتمندان با فقیران هم‌دردی می‌کنند و فرد نیرومند، فرد ضعیف را یاری می‌دهد و زمین تقریباً از ستم خالی می‌شود. این حتی در محدودۀ منطقه یا شهر کوچکی محقق نشده است. ایشان رانده‌‌شدگان اسرائیل (یعقوب نزد ایشان) را جمع نکرده است و پراكندگان یهودا (فرزند یعقوب نزد آنان) را از چهار طرف جهان گرد نیاورده است. اگر گفته شود: آنان را با ایمان‌آوردن به خودش جمع کرده است، باز هم صحیح نیست؛ به این دلیل که دعوت عیسی (ع) تا زمان مرفوع‌شدن ایشان از محدودۀ شهرهای اندکی، در سطح تبلیغ آن‌ها، بیشتر نشده است، چه برسد به ایمان و اعتقاد به آن. در ‌حالی‌که متن می‌گوید: این فرد پراکندگان یهودا را از اطراف زمین جمع می‌کند. یعنی معنای متن این است: در زمان برانگیخته‌شدن این فرد، مردم بسیاری از دولت‌های عالم و از دولت های دور از مکان برانگیخته‌‌شدنش، مخصوصاً "اطراف زمین"، به او ایمان و اعتقاد دارند.» (عقاید اسلام و از تو درباره روح می‌پرسند، خلافت محمد(ص) اول: نص) همچنین توجه داشته باشیم که یکی از عبارات به‌کار‌رفته در این آیه عبارت «ریشه» است (در متن عبری عبارت «ریشه‌هایش» آمده است و در متن غیر‌عبری، دو بار عبارت «ریشه» آمده است) و این عبارت به‌معنی نسل است؛ در عهد جدید، در کتاب مکاشفه ۵:۵ دربارۀ منجی می‌خوانیم: (و یکی از آن پیران به من می‌گوید: «گریان مباش! اینک آن شیری که از سبط یهودا و ریشۀ داوود است، غالب آمده است تا کتاب و هفت مُهرش را بگشاید.»). از ریشۀ داوود به‌معنی نسل داوود است؛ بنابراین اگر طبق متن عبری بخواهیم بگوییم، كودوآلتدِئوس به‌جای آنکه شاخه را از نسل یا فرزند غیرمستقیم نهال قلمداد کند، آن را فرزند مستقیم نهال قلمداد کرد و اگر طبق متن غیرعبری که او نقل کرده است بخواهیم بگوییم، او به‌جای آنکه گُل را از نسل شاخه قلمداد کند، آن را فرزند مستقیم شاخه قلمداد کرده است. دوباره به متن غیرعبری و تفسیر كودوآلتدِئوس توجه کنیم: (شاخه‌ای از ریشۀ یسی ظاهر خواهد شد و از ریشه او یک گُل سر بر خواهد آورد). كودوآلتدِئوس: «شاخه به‌معنای مریمِ باکره است و گلِ آن شاخه نشان‌دهندۀ پسر باکره، خداوند عیسی مسیح، است.» همچنین باید به این نکته توجه داشت که كودوآلتدِئوس در تفسیر خود مرتکب یک تناقض می‌شود؛ آن هم دربارۀ عبارت «ریشه»؛ او در خصوص قسمت اول آیه، شاخه را (در تفسیرش مریم) که از «ریشۀ» یسّی (پدر داوود علیه‌السلام) می‌آید فرزند مستقیم یسّی تفسیر نکرد؛ اما در خصوص قسمت دوم آیه که اشاره شده است گُل از «ریشۀ» شاخه بیرون می‌آید، او گُل (در تفسیرش عیسی) را فرزند مستقیم شاخه (در نظرش مریم) تفسیر کرد؛ سؤال: چرا او مانند آن کاری که دربارۀ عبارت «ریشه» در بخش اول آیه انجام داد، همان کار را دربارۀ بخش دوم آیه انجام نداد و گُل را فرزند غیرمستقیم شاخه ندانست؟! اگر «ریشه» به‌معنی نسل است، پس همین معنی دربارۀ بخش دوم نیز صادق است؛ بنابراین كودوآلتدِئوس در تفسیر خود دچار یک تناقض شده است. ان‌شاءالله ادامه دارد ... تفسیر مقارن، استاد ضیاء زیدی | سورۀ شعراء، آیۀ 224 شکی نیست که علوم الهی شریف‌ترین جایگاه را در علوم انسانی دارد و بهترین علوم الهی، علم قرآن کریم است و در آن، خبر پیشینیان و پیشگویی آینده و حکم آنچه امروز در میان ماست، وجود دارد. امام علی ع می‌فرماید: «بدانید که در آن (قرآن)، علوم مربوط به آینده و سخن از گذشته و داروی در شما و آنچه مایۀ نظم و سامان میان شماست، وجود دارد.» (نهج‌البلاغه، خطبۀ ۵۸) ما در این نوشتار در صدد آن هستیم تا تفاوت عمیق، میان علمی که سید احمدالحسن علیه‌السلام در متشابهات به‌صورت خاص آورده است و آنچه مفسران شیعه در تفاسیر خود از قرآن کریم بیان کردند، برای خوانندگان، آشکار شود. آیه‌ای که امروز برای شما قرار می‌دهیم آیه 224 از سورۀ شعراء است. با ما همراه باشید. ﴿و الشعراء یتبعهم الغاوون﴾، ﴿و شاعران که گمراهان از آن‌ها پیروی می‌کنند﴾. (1) آیه در تفسیر مفسران به‌طور عام تفسیر قمی: «﴿الم تر انهم فی کل واد یهیمون﴾ ﴿آیا ندیدی آن‌ها در هر بیابانی سرگردان‌اند﴾. (2) قمی گفت: یعنی با موارد باطل مناظره می‌کنند و با برهان‌های گمراه‌کننده جدل می‌کنند؛ و در هر راهی می‌روند یعنی آن‌ها دین خدا را تغییر می‌دهند. ﴿و انهم یقولون ما لا یفعلون﴾ ﴿و آن‌ها آن چیزی را می‌گویند که به آن عمل نمی‌کنند﴾. (3) قمی: مردم را پند می‌دهند و خودشان پند نمی‌گیرند و از منکر، بازمی‌دارند ولی خودشان بیدار نمی‌شوند و به معروف، فرمان می‌دهند ولی عمل نمی‌کنند و آن‌ها کسانی هستند که حق آل‌محمد را غصب کردند.» (4) شیخ طبرسی در المجمع: «... ﴿و شاعرانی که گمراهان از آن‌ها پیروی می‌کنند﴾، ابن‌عباس گفت: منظور از شاعران، مشرکان هستند و مقاتل، نام‌ آن‌ها را آورده است؛ از جمله آن‌هاست که با دروغ و باطل سخن می‌گفتند و ادعا می‌کردند ما مانند آن چیزی را می‌گوییم که محمد گفت و شعر می‌گفتند و گمراهان قومشان در کنار آن‌ها جمع می‌شدند و اشعار آن‌ها را می‌شنیدند و از آن‌ها روایت می‌کردند تا پیامبر و یارانش را سبک کنند و این سخن خداست: ﴿و گمراهان از آن‌ها پیروی می‌کنند﴾... .» سید محمد شیرازی: «و کافران به پیامبر تهمت می‌زدند که او شاعر است و وقتی روش آن‌ها در معرفی او به‌عنوان کاهن، باطل شد آن‌طور که برخی می‌گفتند این کلام آمد تا حقیقت او را به‌عنوان شاعر باطل کند. بله رسول، شاعر نیست زیرا (و شاعرانی که گمراهان از آن‌ها پیروی می‌کنند) کسی که گمراه شد یعنی راه را گم کرد یعنی منحرفان، همان کسانی هستند که از شاعران پیروی می‌کنند و جز مؤمن هدایت‌شده، از رسول پیروی نمی‌کند؛ پس چگونه ممکن است او شاعر باشد؟ و این رساتر است از اینکه گفته شود شاعران، اهل گمراهی و فساد و هوا و هوس هستند؛ زیرا پیروی گمراه از کسی، نشان‌دهندۀ شدت گمراهی در فردی است که پیروی می‌شود.» (5) تفسیر نمونه: «شاعران در عالم خیال حرکت می‌کنند و در جهان واقعی می‌خواهند عالم انسانی را نظم دهند و شاعران درباره زندگی و مستی و عشق شعر می‌خوانند و این حالت به‌خصوص دربارۀ شاعران آن عصر است که در حجاز بودند و این به‌وضوح در شعرهای آن‌ها مشخص است؛ ازاین‌رو پیامبر، شاعر نیست ﴿و شاعرانی که گمراهان از آن‌ها پیروی می‌کنند﴾(6).» (7) هرکس مطالب بیشتری از کتب شیعه را مایل است به منابع زیر مراجعه کنید: (از هدایت قرآن، ج9، ص132؛ تفسیر المیزان، سید طباطبایی، ج51، ص330؛ تفسیر قمی، ج2، ص899؛ شیخ محمد جواد مغنیه، کاشف، ج5، ص524.) تفسیر آیه از بیانات سید احمدالحسن به‌طور خاص در مطالب قبلی بیان شد نسل اول مفسران در زمان ورود به این آیات کریمه به نقل روایات وارد‌شده از اهل‌بیت عصمت اکتفا می‌کردند و تعلیق سادۀ یکی از آن‌ها (علی بن ابراهیم قمی) آمد. اکنون از طریق آنچه سید احمدالحسن در کتاب متشابهات، جلد 2، پرسش 53 بیان کرده است منظور روشن شده است؛ پس باید همه از ایشان بشنویم که در پاسخ به سؤالی که به ایشان عرضه شد فرمودند: این گمراهان، همان گمراهانِ آیه (فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ) (8) (پس آن‌ها و گمراهان در آن [آتش] افکنده شوند) هستند. امام صادق(ع) دربارۀ این آیه فرموده است: «دربارۀ قومی نازل شده است که عدلی را توصیف ‌کنند سپس با آن مخالفت نموده به غیر آن بگرایند.» (9) این گمراهان یا پیروانِ کسانی که از امامانِ گمراهی پیروی می‌کنند، حق را می‌شناسند و آن را توصیف می‌کنند و آن‌ها عدالت محمد و آل‌محمد(ع) را می‌شناسند؛ این‌ها همان مقلدین علمای بی‌عملِ گمراه هستند که اگر به خود نیایند، عاقبت کارشان جنگ و ستیز با امام مهدی(ع) خواهد بود. (وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ)(و شاعران که گمراهان از آنان تبعیت می‌کنند) شاعران، همان علمای بی‌عملِ گمراه هستند و گمراهان نیز مقلدین و پیروان آن‌ها. (أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ)(آیا ندیدی که آنان در هر وادی‌ای سرگردان‌اند؟) یعنی دربارۀ هر ضلالت و باطل و دربارۀ هر انحطاط و کوتاه‌آمدن از حق، سخن‌سرایی می‌کنند. «واد»: زمین پست، و نظیر باطل است؛ چراکه باطل، هبوط به پایین و سقوط به هاویه است. (وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ)(و چیزها می‌گویند که خود عمل نمی‌کنند؟) علمای بی‌عمل همواره این‌گونه‌اند. آن‌ها را حریص‌ترین مردم به دنیا می‌یابی و هر‌یک از آن‌ها دوست دارد هزار سال عمر کند. آن‌ها رفاه و زندگی آسوده را دوست دارند و از زندگی انبیا و فرستادگان که ادعا می‌کنند پیروشان هستند، بسی دورند، و هیچ‌گاه نمی‌بینی که آن‌ها در کنار حق بایستند یا با باطل نبرد کنند یا به ایتام و بیوه‌زنان انفاق نمایند. از ابوجعفر (ع) روایت شده است که فرمود: (الَّذِي يَراک حِينَ تَقُومُ) (آن‌که تو را می‌بيند آنگاه که برمی‌خيزی) دربارۀ نبوّت است. (وَ تَقَلُّبَک فِي السّاجِدِينَ) (و نماز خواندنت را با ديگر سجده‌گزاران می‌بيند) دربارۀ اصلاب پیامبران است. (وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ)(و شاعران که گمراهان از آنان تبعیت می‌کنند) دربارۀ کسانی نازل شد که دین خدا را با نظرات خود تغییر دادند و با فرمان خداوند مخالفت کردند. آیا تا‌کنون شاعری را دیده‌اید که کسی از او پیروی کند. منظور از شعرا کسانی هستند که با آرا و نظرات خود، دینی وضع کردند و مردم در آن از آن‌ها پیروی کردند و با این سخن بر این موضوع تأکید دارد. (أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ)(آیا ندیدی که آنان در هر وادی سرگردان‌اند؟) یعنی با سخنان باطل و حجت‌های گمراه‌کننده، مجادله و مناظره می‌کنند و در هر طریقی پای می‌گذارند. (وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ)(و چیزهایی می‌گویند که خود عمل نمی‌کنند؟) مردم را موعظه می‌کنند اما خود پند نمی‌گیرند، دیگران را از منکر نهی می‌کنند ولی خود از آن اجتناب نمی‌ورزند و به معروف امر می‌کنند اما خود به آن عمل نمی‌کنند. این‌ها کسانی هستند که حق آل‌محمد (ع) را غصب کرده‌اند.» (10) حقیقت این است که آیه دربارۀ فقهایی سخن می‌گوید که به‌خاطر غیر خدا تفقه و اندیشه کردند؛ دربارۀ فقهای داستان‌سرا سخن می‌گوید که چیزی را می‌گویند که به آن عمل نمی‌کنند. و الحمدلله رب‌العالمین. -------------- پانوشت: 1. شعراء: 224. 2. شعراء: 225. 3. شعراء: 226. 4. تفسیر قمی، ج2، ص899. 5. تقریب القرآن، ج19، ص 113. 6. تفسیر نمونه، ج11، ص 549. 7. تفسیر نمونه، ج11، ص549. 8. شعراء: 94. 9. کافی، ج‌2، ص‌300، ح 4، باب کسی که عدلی را توصیف می‌کند و غیرِ آن عمل می‌کند. 10. تفسیر قمی، ج‌2، ص‌125. 💠 هفته نامه شماره ۱۱۶ 💠 تاریخ نشر: ۲۶ اذر ۱۴۰۰ 💠 مناسبت: شهادت حضرت زهرا (س) [۱۵ جمادی‌الاول] فاطمه(س)، ظرف نزول قرآن فاطمه(س) صدیقۀ شهیده همان ظرف نزول قرآن است و آن حضرت، باطن دروازۀ شهری است که از آن بر خلق افاضه می‌شود؛ بنابراین وجود آن حضرت ضروری است و با نبودن ایشان نظام آفرینش استوار نمی‌شود؛ چراکه او یکی از ارکان سه‌گانه است؛ پس او ظرف نزول قرآن است. سیداحمدالحسن علیه السلام، متشابهات، جلد ۴، پرسش ۱۳۷ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ بررسی جایگاه اخلاق مؤمن در پروژۀ الهی در روابط بین فردی و تعاملات اجتماعی همواره انسان‌ها از یکدیگر تأثیرپذیر هستند و بسیاری از مبانی روان‌شناسی و اخلاقی بر همین پایه بنا شده‌اند؛ بنابراین هیچ فردی نمی‌تواند ادعا کند که در اجتماع بی‌تأثیر است. اما سؤالی که مطرح می‌شود این است که هر شخص چه مقدار می‌تواند تأثیرگذار باشد؟ ادوارد لورنتس ریاضی‌دان و هواشناس آمریکایی نظریه‌ای به‌نام آشوب و اثر پروانه‌ای مطرح کرده است که بر اساس آن بال‌زدن پروانه‌ای در توکیو می‌تواند در آینده باعث طوفانی در نیویورک شود! هرچند درصدد اثبات این نظریه نیستیم، در مقام تئوری آیا اثری که بال‌زدن یک پروانه در آینده ایجاد می‌کند بیشتر از تأثیر عمل و اخلاق یک انسان است؟ علاوه بر آن، تأثیر انسان بسیار فراتر از مباحث فیزیکی و ریاضیات است؛ زیرا انسان دارای «روح» است و تأثیر روحانی قابل‌اندازه‌گیری با مقیاس‌های مادی نیست و به عالَمی برتر و بالاتر از عالم مادی دنیا مربوط می‌شود. زمانی که به یک انصار می‌گویند دفاع از حجت خدا و تبلیغ حقانیت او ولو در برابر یک نفر، برابر است با یک عمر عبادت خالصانه، تعجب می‌کند و شاید باور به آن را دشوار بداند؛ اما باید توجه داشته باشیم که این تبلیغ و تأثیر مانند دانه‌ای است که کاشته می‌شود و محصول آن سال‌ها بعد برداشت خواهد شد! یک تبلیغ ساده می‌تواند طوفانی از نور در آینده ایجاد کند، هرچند در ابتدا بی‌تأثیر جلوه کند! نقش مؤمنان در پروژۀ الهی در برنامۀ الهی همۀ مؤمنان و انصار مؤثر هستند و باید بدانند در حاشیه و بی‌تأثیر پنداشتن خودشان، تله و حربۀ شیطان لع است که غفلت از آن باعث غربت بیشتر امام ع می‌شود... شیخ ناظم عقیلی نمایندۀ ‌سید احمدالحسن ع در این رابطه می‌فرمایند: «...باید بدانی تو نسبت به این کار مسئول هستی؛ یعنی هریک از ما باید در یاد و در وجود خود این‌گونه اعتقادی داشته باشد که یاری امامش در او منحصر شده است و منتظر کمک از کسی نباشد و در معادلۀ یاری‌دادن معصوم و نصرت امام، خود را در حاشیه نگاه نکند (و قرار ندهد)؛ بلکه خود را عددی مؤثر و فعال در معادله بداند که اگر نباشد معادله مختل می‌شود. خداوند سبحان‌و‌متعال برای تو ارزش گذاشته و تو را مخاطب قرار داده و می‌فرماید (یا ایها الذین آمنوا) تو خود را از این نظام و ندای الهی خارج می‌کنی؟! خداوند تو را بزرگ داشته، تو را مخاطب قرار داده و با تو نجوا می‌کند. جبار آسمان‌ها و زمین به ما رو کرده، ما را مخاطب می‌سازد؛ مایی که ارزشمان مشخص است شر از ما به‌سوی او بالا می‌آید و خیر از او به‌سوی ما پایین می‌آید.» (١) حال که تک‌تک انسان‌ها و مؤمنان می‌توانند تا این حد، مهره‌ای مؤثر در نظام خلقت باشند، چگونه این تأثیر می‌تواند در تبلیغ حق و حقیقت همچون آینه‌ای پاک تنها نور خداوند را منعکس کند و دانۀ هدایت را در وجود سایرین بکارد؟ اخلاق همان دانۀ مؤثر هدایت در تبلیغ در مسیر هدایت و تبلیغ همواره شاه‌کلیدهایی وجود دارد که با یافتن آن‌ها درهای ملکوت گشوده می‌شود و برکت خداوند بر عمل مؤمنان نازل می‌شود تا بتوانند بیشترین تأثیر را در یاری خلیفۀ خدا داشته باشند. این شاه‌کلیدها را می‌توانیم در پاسخ یمانی آل محمد ع به پرسش یکی از مؤمنان بیابیم: پرسش: سرورم! مرا بر کلیدی که با آن گفت‌وگو دربارۀ دعوت یمانی را آغاز کنم و دل‌ها به‌جای این‌که دور شوند، آن را بپذیرد دلالت فرما. سرورم! بسیار مشاهده کرده‌ام که بسیاری از مردم در ابتدا (جلسۀ اول) آن را قبول می‌کنند، ولی بعد از آن و تقریباً در همان جلسۀ دوم از دعوت بیزاری می‌جویند و از آن منزجر می‌شوند. فرستنده: زینب پاسخ سید احمدالحسن ع: «هدایتِ آنان بر عهدۀ شما نیست؛ بلکه وظیفۀ شما فقط تبلیغ است. شما برای حق آن‌قدر دلیل و برهان در اختیار دارید که می‌توانید حق را برای هر انسان و از هر دین و مذهبی اثبات کنید؛ حتی ادله‌ای دارید که حقتان را برای بودایی‌ها وهندوها اثبات می‌کند، چه برسد به یهودیان و مسیحیان و عامّۀ مذاهب مسلمین و دیگران. اساس رفتار شما با مردم باید بر مبنای اخلاق نیکو باشد؛ زیرا اگر آن‌ها بی‌ادبی کنند، در واقع به خود بد می‌کنند و آنچه را در باطن نهان دارند برملا می‌سازند؛ همچنین "اخلاص" و "نزدیکی به خدا" و "طلب رضای او" زیربنای فعالیت و تبلیغ شما برای مردم است؛ تا به این ترتیب خداوند عمل شما را بابرکت گرداند و در آن خیری کثیر قرار دهد. خداوند شما را توفیق عنایت فرماید و گام‌هایتان را استوار سازد و یاری‌تان نماید و دینش را با شما یاری دهد!» (٢) با تدبر در پاسخ فرستادۀ امام مهدی ع، می‌بینیم به موضوع اخلاق به‌صورت خاص توجه شده و گویی نسبت به سایر خصوصیات از اهمیت بیشتری برخوردار است. سید احمدالحسن ع می‌فرماید: « باید خود را به اخلاق قرآن بیاراییم و پس از عمل به آن، آن را در جامعه نشر دهیم؛ زیرا کسی که مردم را به مکارم اخلاق دعوت می‌کند و به آن‌ها عمل نمی‌کند، هیچ تأثیری بر دیگران نخواهد داشت.» (٣) شیخ ناظم عقیلی (حفظه الله) نمایندۀ مکتب سید احمدالحسن ع نیز در این باره فرمودند: «بر فرد مؤمن واجب است که اخلاق آل‌محمد ع را به مردم انتقال دهد و آن را در سخنان و کارها و سکناتش به عمل برساند تا زینت خاندان محمد باشد، نه مایۀ زشتی آنان.» (۴) برای دستیابی به این گنجینۀ با ارزش که زینت مؤمنان است، ابتدا باید با «منیت» و لشکریان جهل جنگید؛ جنگی که با صبر و شکیبایی، پایانی نیکو خواهد داشت و انسان را به سرچشمۀ کمال و زیبایی‌ها یعنی خداوند می‌رساند. چیزی که به نیکویی خواهد ماند «اخلاق» است. بدانید اخلاق معجزه می‌کند. شاید کسانی که در زمان اميرالمؤمنين ع می‌زیستند هیچ‌گاه تصور نمی‌کردند آیندگان حکومت چهار‌ساله علی ع را برتر از صدها سال حکومت سایرین ببینند! این همان تأثیری است که راجع به آن صحبت کردیم؛ زیرا بزرگ‌ترین تبلیغ امیرالمؤمنین ع اخلاق او بود که قرن‌ها امتی را شیفته و عاشق خود کرده است! یمانی موعود ع می‌فرماید: «... اخلاق علی(ع) یکی از مهم‌ترین عواملی است که عُمر دولت دادگر او را بسیار کوتاه کرد؛ در حالی ‌که به‌راحتی می‌توانست فقط با دست‌کشیدن از بعضی مبانی ثابت اخلاقی‌اش، حکومتش را برای زمانی طولانی پایدار سازد؛ اما در آن هنگام دیگر او علی نبود، و اگر چنین می‌کرد (که او (ابوالحسن ع) از این کار به‌دور است) ما از همۀ این زیبایی که در اوست و شیفتۀ آن هستیم محروم می‌شدیم. اخلاقی که درک آن دشوار است برای کسانی که به‌جای حجت، برای خود فقیهی را به‌عنوان ولی قراردادند و گفتار و رفتار و سلوک او را به‌دور از اشتباه قلمداد کردند؛ به‌گونه‌ای که هیچ اعتراض و تحقیق و دقت‌نظری را برنمی‌تابد!» (۵) حال که امامی حاضر ميان ماست و مسیر هدایت با نور علمش روشن شده است و ملکوت خداوند مارا فرامی‌خواند چه وقت درنگ است؟ بدانید حتی لحظه‌ای فرصت برای نفس و شیطان زیاد است؛ پس عزم خود را در این «جهاد اکبر» جزم کنیم و با «معجزۀ اخلاق» به امام منتظر خود در آسمان هفتم ملحق شویم تا حاکمیت خداوند در زمینش برقرار شود... توکلت علی الله، حسبی الله منابع: ١.بخشی از سخنرانی شیخ ناظم عقیلی حفظه‌الله در شبکۀ المنقذ العالمی. ٢. پاسخ‌های روشنگرانه، جلد 4، پرسش 328. ٣. گوساله، جلد ٢، صفحه ٩۶ و .٩٧ ۴. پاسخ‌های روشنگرانه، جلد ۵ ، پرسش ۵١٧. ۵. پیام فیس‌بوک سید احمدالحسن ع در تاریخ ٣٠ سپتامبر ٢٠١٨. صفحه ۳ و ۴ هفته‌نامه / منبع هر دو. سید احمدالحسن ع، حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم در دموکراسی آزادی به تخلیۀ شهوانی، فساد‌ کردن، به تباهی‌کشیدن و غوطه‌ور شدن در محرمات الهی اطلاق می‌شود؛ در نتیجه تمام جوامعی که دموکراسی در آن‌ها پیاده می‌شود جوامعی سُست و ازهم‌پاشیده می‌شوند؛ چراکه قانون وضع‌شده، از زنا، فساد، شراب‌خواری، برهنگی زنان و دیگر جلوه‌های فساد حمایت می‌کند! ----------- به‌طور قطع و یقین دین الهی طرز تفکر دیگری غیر از طرز فکر دموکراسی دارد؛ دین الهی به چیزی جز برگزیدن از سوی خدا اعتقاد ندارد. صفحه ۵ ، ۶ ، ۷ مقاله قران/ منبع هر سه. سید احمدالحسن، متشابهات، جلد ۱ اسحاق بن عمار می‌گوید از امام صادق (ع) شنیدم که می‌فرمود: «قرآن را تأویلی است که برخی از آن آمده و برخی از تأویل آن هنوز محقق نشده است؛ پس هرگاه تأویل آن در زمان هر امامی محقق شود امام آن زمان، آن تأویل را می‌داند.» --------- تأویل قرآن و شناخت محکم از متشابه، ویژۀ امام معصوم از اوصیای حضرت محمد (ص) است و امکان ندارد کسی غیر از ایشان آن را بداند. ----- برای قرآن در هر زمان، تأویلی است و کسی این تأویل را نمی‌داند، مگر امام حجت منصوب‌ از جانب خداوند متعال. صفحه ۸ ، ۹ ، ۱۰ ، ۱۱ ، ۱۲، ۱۳/ منبع هر شش مطلب ویدئوی هزار و یک اختراع و کتابخانۀ اسرار،‌ منتشر‌شده در صفحۀ فیس‌بوک سید احمدالحسن ع، 25نوامبر2018 بسیاری از مردمان امروز فکر می‌کنند اسلام و تفکر اسلامی مانع پیشرفت جوامع است؛ از‌این‌رو پیامبر اسلام یعنی حضرت محمد(ص) را مذمت می‌کنند! این برداشت اشتباه ناشی از این مسئله است که عموم مردم با تاریخ کامل بشر آشنایی ندارند. ----------- همان طور که می‌دانید در گذشته‌ای نه‌چندان دور یعنی قرون‌وسطا، اروپا در تاریکی و خفقانی به سر می‌برد که حاصل سایۀ بی‌برکت علمای بی‌عمل مسیحیت بود. ------ اما در همان دوران رکود علمی اروپا، در آن سوی جهان شاهد ظهور تمدن اسلامی بودیم که توانست همان قرون تاریک را تبدیل به قرون طلایی کند! --------- چه‌کسی بنیان‌گذار تمدن عظیم و قرون شگفت‌انگیز طلایی بود؟ آن شخص کسی نبود جز پیامبر اسلام؛ مردی که لائیک نبود و با اینکه موحد بود مشوق مردم به علم‌آموزی بود. -------- محمد(ص) تمدنی را بنا نهاد که تأثیری عمیق بر جهان مدرن امروزی داشت. -------- شاید بیراه نباشد که بگوییم تقریباً هر آنچه در جهان مدرن کنونی وجود دارد مدیون اسلام است. اسلامی که شعله‌های دانش را در زمانی که تاریکی بر اروپا سیطره داشت، فروزان نگاه داشت. صفحه ۱۴ و ۱۵ مقاله اهل کتاب/ منبع هر دو، سید احمدالحسن ع، سیزدهمین حواری هر حجتی از حجت‌های الهی، عارف‌ترین افراد زمانش به خداوند است؛ لذا این مطلب که فقط او و نه دیگری از اهل زمانش خدا را می‌شناسد بر او صدق می‌کند. ---------- قطعاً مخلصین از انبیا و اوصیا و اولیا ع محبوب‌ترین خلایق نزد خداوند سبحان هستند؛ پس آن‌ها اَوْلی‌ترند به اینکه خدای سبحان‌و‌متعال برای آن‌ها در این معنی، پدر باشد؛ چراکه آن‌ها خدای سبحان را اطاعت کرده و نافرمانی ننموده‌اند، همان‌طور که فرزند صالح از پدرش اطاعت می‌کند. صفحه ۱۶ ، ۱۷ مقاله نقد الحاد / منبع هر دو پیشگفتار کتاب توهم بی‌خدایی در حقیقت، امروز می‌بینیم که بی‌خدایی به دلایلی منطقی از پیروزی علمی خود بر بزرگان دین شادمان و سرخوش است. مدعیان نمایندگی ادیان، بر آن دسته از موضوعات علمی که آن‌ها را مخالف دین تشخیص می‌دهند، ردیه می‌نویسند؛ بدون اینکه نه از متون دینی درک درستی داشته باشند و نه از نظریات علمی. صفحه ۱۸ ، ۱۹ ، ۲۰ مقاله شیعه/ منبع هر سه سید احمدالحسن ع، پاسخ‌های روشنگرانه، جلد چهارم مظلومیت صدیقۀ طاهره فاطمۀ زهرا (ع) و حمله به خانۀ او و آتش‌زدن آن و شکستن پهلویش و سقط‌جنین آن حضرت جزو ثابت‌شده‌هاست و مانند روز روشن است، و این‌ها را فقط کسانی انکار می‌کنند که به نابخردی گراییده و باطن خویش را به ناپاکی آلوده ساخته‌اند. --------- هدف کسی که امروز در این قضیه (هجوم به خانۀ فاطمه س) تشکیک می‌کند، روشن و واضح است؛ سازش و مهرورزی با سنّی‌ها یا از باب «مخالفت کُن و مشهور شو» است. از اهل‌بیت روایت شده است کسی که مظلومیت آن‌ها را انکار کند، در ستم بر آن‌ها با کسی که به ایشان ستم روا داشته‌، شریک است. این‌ها اگر بخواهند ثابت کنند که ابوبکر و هم‌مسلکان او به زهرا (ع) آزار و اذیتی نرسانده‌اند، کاری بسیار سخت و دشوار در پیش دارند؛ زیرا معتبرترین منابع آن‌ها صراحت دارد بر اینکه ابوبکر زمین فدک را از حضرت زهرا (ع) منع کرد و آن حضرت بر او خشمناک شد، و در حالی که از ابوبکر عصبانی بود و با او سخن نمی‌گفت، وفات یافت. صفحه ۲۱ ، ۲۲ ، ۲۳ مقاله اخلاق/ منبع هر سه سید احمدالحسن ع، جهاد درب بهشت بیشتر مردم هر پیشرفت مادی را پیشرفتی اخلاقی قلمداد می‌کنند که این خود ناشی از به‌هم‌پیوستن فرهنگ مادی با فرهنگ اخلاقی و قرار‌گرفتن هر دو در یک کفه برای تمامی امت است. در واقع پیشرفت تمدن اخلاقی، وظیفۀ خطیر انبیاست و همان چیزی است که آن‌ها از طرف خداوند سبحان‌و‌متعال آورده‌اند. حق این است که خاستگاه و معدن اخلاق کریمانه، تعالیم انبیا (ع) است، و اخلاق، مقیاس پیشرفت حقیقی امت‌هاست؛ و پیشرفت مادی (تمدن مادی) هرقدر هم که بزرگ باشد، هیچ ارزشی ندارد اگر پیشرفت اخلاقی (تمدن اخلاقی) همراهش نباشد. صفحه ۲۴ ، ۲۵، ۲۶ / منبع هر سه محتوا / سید احمدالحسن ع، پاسخ‌های روشنگرانه، جلد ۶ مظلومیت زهرا (ع) حقیقت‌ دارد و از جمله اسباب و عوامل وفات وی، آزارهایی ‌بود که در خانه‌اش بر او رفت؛ آنگاه که درب خانه‌اش به آتش کشیده شد، پهلویش شکسته شد، جنینش سقط گشت و امام علی (ع) را دست‌بسته بیرون آوردند تا با زور و اجبار، با ابوبکر بن ابی‌قحافه بیعت کند. زهرا (ع) تا زمان وفاتش نسبت به ابوبکر و عمر خشمگین بود و از آن‌ها کناره‌ می‌گرفت؛ سلام خدا بر او باد! اما دلیل نام‌گذاری فرزندان حضرت زهرا (ع) به‌نام «خلفا» این است که آن‌ها اوصیای پیامبر خدا حضرت محمد (ص) و جانشینانش پس از پدرشان علی بن ابی‌طالب (ع) هستند و این موضوع در روایات صحیح بسیاری که علمای عامه روایت کرده‌اند ثابت‌شده است. چندهمسری و استراتژی جنس نر در تکامل تکامل ‌به‌طور معمول‌ چه رفتار جنسی‌ای را بر حیوان مذکر تحمیل می‌کند؟ آیا ژن‌های جنس مذکر، وی را به‌سوی ارتباط با بیش از یک مؤنث سوق می‌دهند یا خیر؟ همچنین تکامل ‌به‌طور معمول‌ چه رفتار جنسی‌ای را بر حیوان مؤنث تحمیل می‌کند؟ سید احمدالحسن در مقاله‌ای دو استراتژی مختلف جنس ماده و نر را در طول تاریخ تکامل بررسی کرده و به این سؤالات پاسخ می‌دهند. در خصوص جنس نر: «همواره‌ بقایایی [ژنتیکی] وجود دارد که جنسِ مذکر را به‌سوی انتشار‌دادن ژن‌هایش و پایبند‌نبودن به یک مؤنث، فرامی‌خوانَد؛ بنابراین ژن‌هایی که جنسِ مذکر را به خیانت نسبت به شریک مؤنث فرامی‌خوانند به‌صورت ژن‌هایی غیرفعال، تبدیل و دگرگون نمی‌شوند؛ درست مثل وضعیتی که برای دیگر ژن‌ها در این مسیرِ تکاملی حاصل شده است.» و در خصوص جنس ماده: «جنسِ ماده نیز می‌خواهد ژن‌های خودش را در گسترده‌ترین محدودۀ ممکن منتشر سازد؛ ولی تلاش می‌کند همراه خود شریکی وفادار داشته باشد؛ شریکی که نسبت به فرزندانی که ژن‌های مذکر و مؤنث را ـ‌به‌طور هم‌زمان‌ـ در خود دارند توجه نشان دهد.» (صفحۀ رسمی فیس‌بوک سید احمدالحسن، ۲۴ فوریه ۲۰۱۹) اما این رفتارها و استراتژی‌های مختلف از کجا سرچشمه گرفته‌اند؟ دو جنس نر و ماده از نظر خصوصیات ظاهری ممکن است تفاوت‌های بسیاری داشته باشند؛ ولی این‌ها تفاوت اساسی نیستند. تفاوت اساسی بین دو جنس در همۀ گیاهان و جانوران در اندازۀ گامت‌های [سلول‌های جنسی] آن‌هاست؛ ماده، گامت‌های بزرگ بی‌حرکت و سرشار از مواد غذایی را می‌سازد که تخمک نامیده می‌شود؛ در حالی که گامت‌های نر یا اسپرم بسیار کوچک بوده و متحرک است. (Davis, 1987) سلول تخمک حاوی زرده است که برای پیشبرد جنین و رساندن آن به مراحل پیشرفتۀ تکوین ضرورت دارد و جنس ماده برای تولید این سلول انرژی فراوانی صرف می‌کند. گامت‌های ماده (تخمک) معمولاً ۱۰۰ بار بزرگ‌تر از گامت‌های نر (اسپرم) هستند. (Cartwright, 2000) این عدم تقارن در جثۀ گامت‌ها و سرمایه‌گذاری‌های مرتبط با آن در زادگان، عواقب بسیار گسترده و فراگیری بر رفتارهای جنسی داشته است. به‌خاطر آنکه ماده بیش از نر منافع خود را در زادگان سرمایه‌گذاری می‌کند، رفتار‌های معاشقه و جفت‌گیری نرها تا حدود زیادی برای رقابت و بهره‌برداری از این سرمایه‌گذاری ماده سمت‌گیری یافته است. در حقیقت ماده مانند منبع ارزشمندی است که نر‌ها بر سر آن به رقابت می‌پردازند. ماده در اکثریت گونه‌ها تأمین‌کنندۀ اصلی منابع تشکیل‌دهندۀ تخم است؛ لذا انتظار می‌رود جفت خویش را به‌دقت انتخاب کند تا در عوض چیزی عایدش شود. انتخاب نر توسط ماده اغلب بر مبنای منابع مادی است که نر می‌تواند ارائه دهد و شاید گاهی بر مبنای تأمین ژن‌های خوب برای زادگانش نیز باشد. رابطۀ دو جنس به‌صورت ائتلاف شکننده‌ای است که در آن هریک سعی دارد موقعیت خویش را در تکثیر ژن‌هایش به حداکثر برساند. نر می‌تواند با یافتن ماده‌های مختلف و تلقیح آن‌ها موفقیت تولیدمثلی خود را افزایش دهد؛ اما موفقیت تولیدمثلی ماده فقط از طریق تبدیل سریع‌تر غذا به تخمک یا زادگان امکان‌پذیر است. این نکته را با تجسم وضعیت پستانداران، از جمله انسان می‌توان به‌خوبی درک کرد. در این‌ها ماده برای تولید یک بچه بایستی چندین ماه وقت صرف کند؛ در حالی که در طی این مدت نر بالقوه توان آمیزش با چندین نفر دیگر را دارد. (Davis, 1987) سید احمدالحسن در خصوص طبیعت رفتار جنس نر و ماده در مقابل هم می‌گوید: «نیازمندیم این ارتباط را به‌‌شکل صحیح و دقیق درک کنیم تا بتوانیم بسیاری از مشکلات اجتماعی، عُقده‌ها و بحران‌های روانی را درک کنیم تا برای فراهم‌آمدن راه‌حل‌هایی ثمربخش و صحیح برای این مشکلات زمینه‌‌سازی شود؛ بنابراین ما نیاز مبرمی به دقتِ‌نظر در خصوص طبیعت رفتار "جنسِ نر" در برابر "جنسِ ماده" و طبیعت رفتار "جنسِ ماده" در برابر "جنسِ نر" داریم.» (صفحۀ رسمی فیس‌بوک سید احمدالحسن، ۲۴ فوریه ۲۰۱۹) آنچه ذکر شد برخی حقایق علمی دربارۀ استراتژی‌های جنس نر و ماده در طول مسیر تکاملی خود است. سید احمدالحسن بیان می‌دارد که پرداختن به این مسائل به‌معنی تشویق به چندهمسری نیست؛ ‌خصوصاً در دوران کنونی که تعداد زن و مرد برابر است‌؛ بلکه پاسخی است محکم و علمی به اشکال مطرح‌شده از سوی خداناباوران به مُجاز بودن «چندهمسری» در اسلام. ایشان همچنین در خصوص چندهمسری در زمان رسول خدا بیان می‌دارد که تعداد بیشتر زنان نسبت به مردان در آن دوره باعث شکل‌گیری یک مشکل اجتماعی بزرگ شده بود: «...درصد بسیار زنان، مشکل اجتماعی را در همان محیط تا درجه‌ای افزایش می‌داد، که بیشتر زنانی که موفق به ازدواج نمی‌شدند، پرچم‌هایی را برمی‌افراشتند و اعلام می‌کردند که مایل به ارتباط جنسی با مردان هستند، و به زنان صاحب‌پرچم‌های قرمز معروف بودند؛ و بسیاری از مردان، دختران خود را در حالی ‌که کوچک بودند، در پدیدۀ مشهور به "زنده‌به‌گور‌کردن دختران" می‌کشتند؛ آن ‌هم به‌دلیل فراوانی زنان در آن جامعه، و عدم دستیابی بسیاری از آنان به همسر، و پناه‌بردن به شهوت‌رانی، بدون ضابطه و قانونِ اجتماعی بود... و قانون تعدد همسران ‌که پیامبر آورد، بهترین راه‌حل برای پدیدۀ اجتماعی سرگردانی زنان بود؛ و در طی چند سال اندک، پدیدۀ زنده‌به‌گورکردن دختران و صاحبان پرچم‌های قرمز به پایان رسید.» (صفحۀ رسمی فیس‌بوک سید احمدالحسن، 14 سپتامبر 2013) پی‌نوشت: • https://www.facebook.com/457397004307968/posts/2003079943072992 • https://ihelrs.org/1851/ • Davis, N.B. and, Krebs, J.R., 1976. An introduction to behavioural ecology. • Cartwright, J., 2000. Evolution and human behavior: Darwinian perspectives on human nature. MIT Press. حجابِ زنان مسلمان و نقابِ آزادی‌خواهان! جایگاه تمدن اخلاقی امروزه بسیاری از ارزش‌های والای اخلاقی‌ـ‌انسانی همچون «آزادی» و «برابری» به استعمار صاحبان قدرت و حکومت‌ در آمده و با تصاحب این مفاهیم تلاش می‌کنند گامی در راستای پیشبرد مقاصد و سلایق سیاسی خود بردارند. هنجارشکنی و اشاعۀ بی‌حدومرز فحشا از یک‌سو و اعمال فشار و محدودیت‌ علیه مسلمانان و پیروان سایر ادیان از سوی دیگر بیانگر تبعیض و تناقض سردمدارانِ حقوق بشر و مدعیان آزادی است. جوامع غربی داعیه‌دار پیشرفت و تمدن مادی هستند؛ پیشرفتی که تنها بر پایه‌های نژاد‌پرستی و مادی‌گرایی استوار است؛ به‌دور از تمدن اخلاقی و عدل و انصاف. حق این است که خاستگاه و معدن اخلاق کریمانه، تعالیم انبیا (ع) است و اخلاق، مقیاس پیشرفت حقیقی امت‌هاست و پیشرفت مادی (تمدن مادی) هرقدر هم که بزرگ باشد، هیچ ارزشی ندارد اگر پیشرفت اخلاقی (تمدن اخلاقی) همراهش نباشد؛ و با وجود واضح‌بودن و سادگی این حقیقت، بیشتر مردم آن را درنمی‌یابند! سکوت مدعیان آزادی در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و دیگر اسناد بین‌المللی، قوانین و مقرراتی در تکریم آزادی، آزادی بیان و اندیشه، آزادی در انتخاب پوشش، انتخاب مذهب و ... به‌عنوان حقوق اولیه انسانی به ثبت رسیده است؛ اما در بسیاری از اوقات این اصول و قوانین که توسط خود ایشان [کشورهای عضو] وضع شده، نقض می‌شود! مانند آنچه در سالیان متمادی در کشورهای غربی بر مسلمانان تحمیل شد. توهین به مقدسات مسلمانان، ترسیم کاریکاتور پیامبر اسلام، اقدام به سوزاندن قرآن، محرومیت از تحصیل و اشتغال زنان محجبه، نمونه‌هایی از سیاست یک بام و دو هوای جهانِ غرب در تقابل با آزادی حقیقی انسان است. در این میان سازمان حقوق بشر و مدعیان آزادی در مقابل ظلم و تبعیضی که نسبت به مسلمانان و برخی دیگر از اقلیت‌ها انجام می‌شود بنا بر مصلحت یا شاید منفعت سکوت اختیار کرده‌اند. سید احمدالحسن(ع) با حمایتی قاطع از مسلمانان، این ظلم را محکوم کرده و فرمودند؛ «شورای اروپا (Council of Europe) که بزرگ‌ترین سازمان حقوق بشر در اروپاست و تا حدودی توسط اتحادیۀ اروپا تأمین مالی می‌شود، پس از فشار حکومت فرانسه و برخی سیاستمداران برای حذف پیام‌های تبلیغاتی خود در جهت حمایت از آزادی زنان برای داشتن حجاب، اقدام به حذف پیام‌های خود کرد. چه ننگ و رسوایی بزرگی است برای حکومت‌ها و سازمان‌هایی که ادعای حمایت از آزادی و حق انتخاب انسان دارند. به باور بنده وظیفۀ اخلاقی هر انسانی که مدعی حمایت از آزادی انتخاب انسان است ایجاب می‌کند تا از آزادی زنِ مسلمان برای داشتنِ حجاب در اروپا و به‌خصوص در فرانسه و در هر محیطی که در آن حضور می‌یابد ـ‌‌مدرسه، دانشگاه، محل کار یا در خیابان‌ـ حمایت کند.» (١) فروپاشی نزدیک است... خداوند انسان را «آزاد» آفرید تا مختار به تصمیم و انتخاب باشد. وقتی مالک حقیقی زمین و آسمان یا بهتر بگویم حامی حقیقی آزادی، انسان را مجبور به پذیرش امری نمی‌کند و تنها او را به راه راست ارشاد و دعوت می‌کند، آیا سزاوار است مخلوقی ناچیز، مردم را اجبار به پذیرش سیاست‌های خویش کند؟ خواه این سیاست منع حجاب و مجازات افراد محجبه در غرب باشد خواه قوانین حجاب اجباری در برخی کشورهای مسلمان. روشن است که هر دو سیاست مغایر با مفهوم آزادیِ انتخاب بوده و مذموم است. آیا امثال فرانسۀ سکولار و آمریکای جنایتکار خود را فراتر از خداوند می‌دانند؟ کسی که چنین عقیده‌ای داشته باشد طاغوتی کوچک است که ادعای بزرگی و خدایی می‌کند و با سرعت به زوال و نابودی نزدیک می‌شود. آنان که شاهد اختلافات داخلی و از‌دست‌دادن حامیان خود هستند به این امر اذعان دارند. رئیس پیشین شورای اروپا فروپاشی تدریجی اتحادیۀ اروپا را پیش‌بینی کرد و گفت که این پروسه سال‌ها به طول می‌انجامد. به گزارش ایسنا، به نقل از اسپوتنیک، دونالد تاسک، رئیس سابق شورای اروپا در مصاحبه با TVN24، گفت: «اگر کشورهای عضو از مقامات لهستان و مجارستان الگو بگیرند که درگیری آشکار با بروکسل دارند، اتحادیه اروپا می‌تواند سقوط کند.» (٢) 1. https://m.facebook.com/story.php?story_fbid=426499148847962&id=100044636400579 2. https://www-isna-ir.cdn.ampproject.org/v/s/www.isna.ir/amp/1400042719861/?amp_js_v=a6&_gsa=1&usqp آیا ما نیز همچون اروپا از دوران تاریکی خارج خواهیم شد؟ قسمت پایانی واکاوی علت گرایش برخی از بزرگ‌ترین دانشمندان خدا ناباور به بی‌خدایی دنی دیدرو از مشهورترین خداناباوران قرن هجدهم بود. او پیش‌تر مسیحی بود، اما وقتی تفاوت بزرگ میان مسیحیت ـ‌به‌عنوان تفکر و فرامین الهی‌ـ و پیاده‌سازی مسیحیت در عالم واقعیت ـ‌به‌عنوان رفتار کلیسا و شخصیت‌های آن در آن دوره‌ـ و نیز دوریِ کلیسا از روحیه نرمی و محبت به انسان‌ها و میزان سرکوب فکری‌ای را که به نام دین انجام می‌شد به چشم خود دید، تمامی این‌ها به‌همراه عوامل دیگر، سبب شد تا دنی دیدرو دین مسیحیت را رها کند و به دنبال یک دین انسانی باشد که انسان را محترم شمرده و تمامی انسان‌ها صرف‌نظر از فکر و اعتقادی که دارند به سلامت زندگی کنند. وی از نظر خود دربارۀ مسیحیت پرده برداشته و می‌گوید: «به نظر من، عقیدۀ مسیحیت مزخرف‌ترین و زشت‌ترین آموزه‌ها را دارد، فهم آن دشوار است، متافیزیکی و به‌شدت گیج‌کننده است، و به همین دلیل با بیشترین تقسیمات و بخش‌ها و فرقه‌ها و بدعت‌ها روبه‌رو شده است، و نیز بیشترین آزار و مزاحمت را برای آرامش عمومی به‌دنبال داشته است ... و سست‌ترین و ملال‌آورترین و نامتمدن‌ترین عقیده است، خشن‌ترین آداب‌ورسوم را دارد، کودکانه‌ترین و خودخواه‌ترین عقیده بوده و در مسائل اخلاقی بیش از همه از روح اجتماعی فاصله دارد.» کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت بنابراین تصویری که در ابتدا از دین در ذهن دیدرو شکل گرفته بود، از طریق رفتار و حالات مسیحیت بود؛ پس به‌طور کلی به دین مسیحیت حمله کرد و به‌دنبال آن مردم گمان کردند او به دین حمله کرده و دین را رد می‌کند و این یک مغالطۀ جدلی است که با عنوان مغالطۀ «پهلوان‌پنبه» یا مغالطۀ «حمله به مرد پوشالی» شناخته می‌شود که در آن شخصِ مغالطه‌کننده، قضیه‌ای به‌جز قضیۀ طرف مقابل یا تصویری غیرواقعی و تحریف‌شده از آن را رد می‌کند، یا اینکه آن را ساده‌سازی کرده و سپس آن را رد و ابطال می‌کند، تا به دنبال‌کنندگان این‌طور القا کند که همان قضیۀ طرف مقابل را رد نموده؛ حال آنکه او همچون کسی است که آدمکی پوشالی درست کرده و سپس به آن ضربه می‌زند! و این حالِ هر آن کسی است که به‌واسطۀ نقد دین‌هایی که رهبری آن فاقدِ عصمت و انتخاب الهی است به دین الهی انتقاد می‌کند، یا [می‌توان گفت] آن را به‌واسطۀ نقد دین‌هایی که چهره حقیقیِ دین آسمانی را به تصویر نمی‌کشند، به باد انتقاد می‌گیرد. اما آیا دیدرو نسبت به الحاد و خداناباوری متقاعد شده بود، یا اینکه به‌قول ضرب‌المثل معروف، از بیم مار به اژدها پناه برده بود؟ شواهد و برخوردهایی در زندگی دیدرو وجود دارد که بر آن دلالت دارد که هیچ چیزی جای خدا را در قلب او پُر نکرد، او در مسائل بسیاری، از سرگردانی و متقاعد نشدن به‌واسطۀ فلسفۀ الحادی پرده برمی‌دارد؛ مثلاً او به آلانسه فولاند می‌نویسد: «الحاد و خداناباوری، از هرچیز به خرافات نزدیک‌تر است، و هر دو کودکانه و بی‌هدف هستند.» سپس اضافه می‌کند: «من دیوانه شده‌ام؛ زیرا در فلسفه‌ای شیطانی سرگردان و گرفتار شده‌ام و کاری از دستم ساخته نیست، جز آنکه ذهنم به آن اقرار کرده و قلبم آن را رها کند.» «او برای صوفیا نقل می‌کند که چطور هنگامی‌که همراه با گریم فریدریش مِلشیور در مزرعه راه می‌رفت، با خوشه‌ای از گندم روبه‌رو شده و راجع به سِرّ روییدن آن غرق در تفکر شد. گریم از او پرسید: چه می‌کنی؟ او در پاسخ گفت: گوش می‌دهم. گریم گفت: اما چه‌کسی با تو سخن می‌گوید؟ او در پاسخ گفت: خداوند.» کتاب تاریخ تمدن، نوشتۀ ویل دورانت همچنین نقل می‌کند که چگونه هنگامی ‌که آیین پرستش و صحنه‌های وحشتناک آن را مشاهده کرد، روحش از اعماق وجود به لرزه درآمد. وی می‌گوید: «وقتی آن را مشاهده کردم قلبم از اعماق وجود به لرزه درآمد، و اشک از چشمانم روان شد.» کتاب تاریخ تمدن، نوشتۀ ویل دورانت دیدرو مبارزی سرسخت بود که به سلاح‌های علمی گوناگون مجهز شده بود. او در زمینۀ فلسفه و لاهوت و پزشکی و هندسه و ریاضیات و علوم دیگر، می‌خواند و می‌نوشت و پیگیرِ آماده‌سازی و انتشارِ دانشنامۀ علمی و فلسفی در فرانسه بود. دانشنامه‌ای که گردآوری آن به‌مدت بیست سال به طول انجامید و در آن علوم و فنونِ گوناگونی که بشریت به آن دست یافته بود جمع آوری شده بود. دیدرو بر آن نظارت داشت و بیشترین مشارکت را در آن داشت. بی‌تردید اولین عامل در دور شدنِ این‌چنین قابلیت‌های علمی از دین، اخلاق و عملکرد کلیسا و نیز تفسیر غیرواقعی آن از دین الهی بود. اما فیلسوف فرانسوی و خدا‌ناباور، یعنی ژان پل سارتر (1905-1980)، بر اساس آنچه خود وی در زندگی‌نامه‌اش می‌گوید، جریان دینی رایج و جریان کاتولیک موجب نفرت او از دین شد. هنگامی‌که وی خردسال بود دعوای میان مذهب کاتولیک و پروتستان به خانواده سارتر رسید. (سارتر تأکید می‌کند که به دنبال این دعوای مذهبی و پیش از سن یازده‌سالگی به انکار دین کشانده شد). كتاب ملحدون محدثون، نوشتۀ دکتر رمسيس عوض همچنین اوضاعِ فیلسوفِ بریتانیایی و خداناباور یعنی برتراند راسل (1872 - 1970) نیز به همین شکل است؛ زیرا دختر او چنین نقل می‌کند که: «وی از سوی شمار زیادی از مسیحیانِ متعصب و ناراحت، آسیب دید. مسیحیانی که دین را با شیوه‌ای نمایش می‌دهند که ارتباط میان خداوند و انسان و نیز ارتباطِ میان انسان‌ها را از بین می‌برد؛ همچنان که سرور و نشاط زندگی را هم از بین می‌برد؛ و این موجب شد تا او به‌کلی از دین متنفر شود.» کتابِ «خدا وجود دارد»، نوشتۀ آنتونی فلو این فیلسوف در طول دوران حیاتش در جست‌وجوی حقیقت مطلقی بود که حفره‌ای در نفس او باقی گذاشته بود، به گواه دخترش کاترین که می‌گوید: «بشخصه بر این باورم که تمام زندگانی‌اش در جست‌وجوی خداوند بود، یا به بیانِ عمومی‌تر: زندگانی وی، جست‌وجوی آن حقیقت مطلق بود.» کتاب روان‌شناسی الحاد، پل کلیتون ویتز اما خدا ناباورِ معاصر، یعنی ریچارد داوکینز نیز از صدمه‌دیدن از سوی شخصیت‌های دینی در امان نبوده است. پل کلیتون ویتز دربارۀ او می‌گوید: «لازم به ذکر است که هنگامی‌که داوکینز نُه‌ساله بود، در مدرسۀ شبانه‌روزی شاخۀ مسیحی و افراطیِ انگلیکان و از سوی یکی از اساتید لاتین و هم‌جنس‌گرای مرتبط با کلیسای انگلیکان، با حادثۀ تجاوز جنسی روبه‌رو شد. این حادثه، تأثیر منفی شدیدی در نگاه او نسبت به دین در سن نوجوانی بر جا گذاشت ... یعنی به‌طور خلاصه، او پیش از آنکه دلایل علمی و منطقیِ ضد دین را بفهمد، واکنش عاطفی منفی و شدیدی در برابر دین داشت، و چه بسا همین مسئله او را برای چرخش به‌سمت بی‌خدایی آماده ساخت.» کتاب روان‌شناسی الحاد، پل کلیتون ویتز به باور من، بلای اساسی و منشأ تمامی هرج‌ومرج‌هایی که در تاریخ بشریت پدید آمد عاملی دینی داشت که اصل آن به یک علت اساسی برمی‌گردد که بابِ اولین ویرانی و انحراف به شمار می‌رود، و آن ظهور مرجعیت‌های دینی بود که با آسمان ارتباط نداشتند، و واجب‌نمودنِ سلطه و اطاعتِ رجال و شخصیت‌های دینی بر مردم با وجودِ آنکه با خداوند سبحان ارتباط مستقیم ندارند. این تحولِ خطرناک در مرجعیت دینی، پایه و اساسِ نابودی و تباهی را در بر دارد؛ یعنی اینکه مرجعیت دین را در گروِ اشخاص یا پایگاه‌هایی بدانیم که فاقدِ عصمت الهی هستند؛ و این سببِ شکستی است که در تمامی ادیان پدید آمده است؛ زیرا قطب‌نمای هدایت، کم‌کم از مبدأ و خاستگاه آسمانی، به مبدائی زمينی که نقاب دین زده بود تغییر جهت داد! این تفکر که یک شخص یا پایگاه دینی، نمایندۀ خدا و مرجعیت دینی مردم باشد، آن هم علی‌رغم اینکه با خداوند ارتباط ندارد، هرگز ریشه در دین خداوند ندارد؛ بلکه انسان به‌خودیِ‌خود در معرض خطا و اشتباه و تمایل به‌سمت منافع شخصی و امثال آن است و به‌دنبال آن پیش از هرچیز، انسان زادۀ ذات خود و خانواده و شرایط دینی و محیطی و ... است؛ و این چیزی است که نسبتاً در نظرات و اندیشه‌ها و خواسته‌ها و تصمیمات و مواضع فرد بازتاب پیدا می‌کند؛ به همین دلیل می‌بینیم اختلاف و تقابل میان اندیشه‌ها و خواسته‌ها و رفتارها، پدیده‌ای رایج بین انسان‌هاست، و به‌دنبال آن نمی‌توان در برابر آموزه‌های مشخص تسلیم شد و به آن تن داد، تا زمانی که این آموزه‌ها از مقام بالا صادر نشود؛ یعنی مقامی که از علم و حکمت و بی‌طرفی کامل برخوردار است و به آفت منیت آمیخته نیست، و این مقام در اصل منحصر در آسمان و خداوند سبحان است. شاید کلام عیسی (یسوع) را نیز بتوان از همین باب تفسیر نمود؛ آنجا که در پاسخِ فردی که او را «معلم صالح» خطاب کرده بود فرمود: (چرا مرا صالح خطاب می‌کنی؟ به‌جز خداوند هیچ‌کس صالح نیست). انجیل مرقس، باب 10، آیۀ 18. حتی در پذیرشِ قوانین مدنیِ وضع‌شده نیز اتفاق‌نظر وجود ندارد، مگر به همان اندازه‌ای که برای فرد و جامعه منفعت کلی دارد و این اندازه با وحی آسمانی تقابل ندارد؛ بلکه مورد تأکید و تأیید و ترغیبِ آن قرار گرفته است. به همین دلیل است که بار دیگر تأکید می‌کنم در دین خداوند سبحان، اطاعتِ هیچ‌کسی بر مردم واجب نیست، مگر آن‌که به‌صورت مستقیم از سوی خداوند منصوب و مأمور شده باشد. بزرگ‌ترین اشتباهِ پایگاه‌های دینی (کلیسا) این بود که گمان کردند نمایندگیِ آسمان را بر عهده دارند؛ علی‌رغمِ آنکه با آسمان ارتباط مستقیم ندارند! با وجود آنکه پیامبر خداوند عیسی (یسوع) از این مسئله غافل نشد و بارها بر آن تأکید کرد و برای مردم و پیروانش روشن ساخت که گفتار و رفتارش با خواست خود یا از پیش خود نیست؛ بلکه از سوی کسی است که او را فرستاده است. انجیل یوحنا از عیسی (یسوع) نقل می‌کند که فرمود: (حقیقت را، حقیقت را به شما می‌گویم؛ پسر نمی‌تواند از پیش خودش چیزی را انجام دهد؛ بلکه نظر پدر را انجام می‌دهد). انجیل یوحنا، باب 5، آیۀ 19. (من نمی‌توانم چیزی را از پیش خود انجام دهم؛ بلکه همان ‌طور که از پدر می‌شنوم حکم می‌کنم، و حکم من عادلانه است؛ زیرا من به دنبال خواست خود نیستم، بلکه خواستِ کسی که مرا فرستاد ... من کارهایی دارم که پدر به من داد تا آن را انجام دهم). انجیل یوحنا، باب 5، آیۀ 30 تا 36. «آموزه‌های من از جانب خودم نیست، بلکه از سوی کسی است که مرا فرستاده است). یوحنا، باب 7، آیۀ 16. (و هر کس که مرا دوست ندارد کلام مرا نمی‌شنود. کلام من از سوی خودم نیست، بلکه از سوی پدری است که مرا فرستاده است). یوحنا، باب 14، آیۀ 24. و این معنا را در قرآن کریم نیز به‌روشنی می‌بینیم. خداوند سبحان این مسئله را با محکم‌ترین عبارات در رابطه با حبیب خود، محمد ص تضمين نموده و می‌فرماید: (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الأقَاوِیلِ * لأخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ) (و اگر پاره‌ای از گفته‌ها را به‌دروغ بر ما می‌بست * ما او را به‌شدت می‌گرفتيم * سپس رگ قلبش را پاره می‌كرديم). حاقه، 44 تا 46. این آیات، در عین حال که بر راستی و امانت‌داری محمد ص تأکید می‌کند، بر موضوعی که دربارۀ آن صحبت می‌کنیم نیز تأكيد می‌کند، و آن مرجعیتِ دینیِ پیامبر خدا محمد است که به آسمان متصل بوده و حاکی از اراده الهی است، و خواست و اراده محمد ص نیز هیچ تأثیری در آن ندارد. این آیه نیز بر این مطلب تأکید دارد: (وما ينطق عن الهوى * إن هو إلا وحي يوحى) (و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! * آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!) نجم، 3 و 4. این مسئله به پیامبر خدا محمد ص محدود نیست؛ بلکه تمامی پیامبران و فرستادگان را بدون استثنا شامل می‌شود، و آیات بسیاری بر آن تأکید دارند؛ مانند این آیه: (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ ۖ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ) (و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، [مردم را] هدایت می‌کردند؛ و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آن‌ها وحی کردیم؛ و تنها ما را عبادت می‌کردند). انبياء، 73. همچنین می‌بینیم که امام علی ع در وصیت خود به کمیل بن زیاد بر این معنا تأکید نموده و می‌فرماید: «يا كميل هي نبوة ورسالة وإمامة وليس بعد ذلك إلا موالين متبعين، أو منادين مبتدعين، إنما يتقبل الله من المتقين، يا كميل لا تأخذ إلا عنا تكن منا» «اى كميل، رهبرى دین به‌واسطۀ نبوت و رسالت و امامت است و پس از این‌ها مردم يا شیعه و پیرو هستند يا به خود دعوت کرده و بدعتگذارند. به‌درستی كه خداوند كارهاى نيک را از پرهيزكاران می‌پذیرد. ای کمیل دینت را تنها از ما بگیر تا از ما باشی.» سپس نوۀ او امام صادق ع این‌چنین بر این معنا تأکید می‌کند: «اگر ما نیز مانند دیگران با رأی و اجتهادمان فتوا می‌دادیم، هلاک می‌شدیم. آنچه ما می‌گوییم، اجتهاد نیست، بلکه آثاری از رسول خدا (ص) است که ریشه‌ها و پایه‌های علم است و ما نسل‌به‌نسل آن را ارث می‌بریم و همان گونه که مردم طلا و نقره خود را برای نسل‌های پس از خود ذخیره و حفظ می‌کنند، ما نیز این علوم و معارف را برای نسل‌های بعد ذخیره و حفظ می‌کنیم.» بنابراین حتی پیامبران و فرستادگان نیز در راهنمایی و آموزش بشریت استقلال ندارند؛ بلکه با کلام خداوند شروع می‌کنند. قرآن می‌فرماید: (لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) (در گفتار بر او پيشى نمى‌گيرند، و آنان فقط به فرمان او عمل مى‌كنند). انبیاء، 27. این با وجود این است که آنان به‌شکل مستقیم با خداوند در ارتباط‌ هستند؛ حال دیگران چگونه می‌توانند بدون مأموريتی آسمانی، در تشریع و مرجعیت استقلال داشته باشند؟! آری، تنها حق اطاعت و پیروی باقی می‌ماند، همچنان که در کلام امام علی آمده بود: «پس از این‌ها مردم شیعه و پیرو هستند.» این پیروی دستخوش اجتهاد و رأی و نظر قرار گرفت، و هرکسی ادعا می‌کند که پیرو بوده و دیگران بدعتگذارند، و شاید تنها عدۀ اندکی باشند که حقیقتِ «پیروی» بر آن‌ها منطبق است که این‌ها هم در نگاه اکثریت، به بدعت و کفر متهم می‌شوند؛ همچنان که شاعر می‌گوید: همه مدعیِ وصالِ لیلی هستند *** اما لیلی هیچ‌یک را تأیید نمی‌کند نهایتِ ادعایی که برای کلیسا و هر پایگاه دینی دیگری مجاز است، این است که آن بیانگر فکر و نظری دینی است که گمان می‌کند با آموزه‌ها و دین پیامبران مطابقت دارد، و این ادعا قابل نقد و ارزیابی است، و مردم در پذیرش یا رد آن آزادی کامل دارند، وقتی که دین آسمانی تنها با این شیوه با مردم روبه‌رو شده: (وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ) (و بگو حق از سوی پروردگار شماست؛ پس هرکه می‌خواهد ایمان آورد و هرکه می‌خواهد کافر شود). کهف، 29. بنابراین آزادی در برابر نظرات و افکارِ انسانی به طریق اولی تضمین شده است؛ اما پایگاه‌های دینی، برای خود چیزی را مدعی شده‌اند که حتی پیامبران و فرستادگان هم آن را ادعا نکرده‌اند، و صلاحیت‌ها و شایستگی‌های اساسی و بزرگی برای خود به کار بردند که در طول تاریخ برای هیچ وصی یا پیامبری محقق نشده؛ تا جایی که کار به پرستش و عبادت کلیسا و شخصیت‌های دینی رسید، و آزادی‌ها و افکار سرکوب شدند، و کلیسا حتی اجازه نداد نقد و ارزیابی به دیوارش نزدیک شود؛ نه به‌دلیل قوت و استحکام فکری‌اش، بلکه به‌دلیل شدت ضعف و خلأ فکری‌اش بود که در برابر نقد بی‌طرف و بحث علمی هرگز توان رویارویی نداشت و آموزه‌های موسی و عیسی (یسوع) و اخلاق الهی را به‌کلی فراموش کرد؛ همچنین ناتوان‌شمردن و سرکوبی را که مسیحیت در ابتدای شکل‌گیری‌اش به خود دیده بود، فراموش کرده بود! مسیحیت پس از عیسی (یسوع) شهرت یافت و برای صدها سال ضعیف شمرده می‌شد و حکومت‌های دینی ایمان مسیحیت را بدعت دانسته و آن را با مرگ و سوزاندن پیگیری می‌کردند؛ اما پیش از آنکه در قرن چهارم میلادی، مسیحیت به‌عنوان یک دین رسمی پذیرفته شد، انحراف به آن رسوخ کرد، و کم‌کم به یک دین حکومتی تبدیل شد و با امپراتوری‌ها و شاهان هم‌دست شد؛ تا آنجا که مسیحیت و حکومت‌ها به دو روی یک سکه تبدیل شدند؛ بنابراین پس از آنکه مسیحیان در ابتدای مسیحیت شدیدترین انواع ظلم و ستم را چشیدند، به‌شکلی نفرت‌انگیز به ظلم و ستم پرداختند که بر پیشانی انسانیت عرق شرم می‌نشاند. از قرن چهارم تا قرن نوزدهم، میان مسیحیت و حکومت‌های سیاسی منافع متقابل برقرار بود، تا در نهایت «دادگاه‌های تفتیش عقیده» از بین رفت و تأثیر کلیسا در عرصۀ سیاست و زندگی اجتماعی فروکش کرد. شاید آنچه مورخ بزرگ، ویل دورانت در رابطه با توصیفاتِ قدیسه «کاترین سیه‌نا» از آن دوران فجیع برایمان نقل می‌کند، بتواند ویژگی‌های شخصیت‌های دینیِ آن زمان را برای ما توصیف کند؛ آنجا که می‌گوید: «تو به هرکجا رو کنی، چه به‌سوی کشیش‌ها یا اُسقف‌ها یا دیگر شخصیت‌های دینی، یا دسته‌های مختلف دینی، یا علمای بلندمرتبه با پایین‌مرتبه، چه کم‌سن باشند و چه بزرگ‌سال، جز شرارت و رذیلت نخواهی دید. بوی بد گناهان زشت انسانی بینی‌ات را آزار می‌دهد. تمامی آن‌ها کوته‌نظر، شکم‌پرست و بخیل بوده و از روح خود مراقبت نمی‌کنند ... خدایشان شکمشان شده و در مهمانی‌های پر سروصدا می‌خورند و می‌نوشند. در پلیدی‌ها و ناپاکی‌ها می‌چرند و زندگانی‌شان را در فسق و فجور سپری می‌کنند ... و فرزندان خود را از مال نیازمندان اطعام می‌کنند ... و از خدمات دینی همچون از زندان گریزان‌اند.» کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت و مردم از این کابوس وحشتناک رها نخواهند شد، مگر پس از آنکه انقلابی طوفانی و سهمگین به راه بیندازند و آن شعار معروف را بالا ببرند که می‌گوید: «آخرین پادشاه را با رودۀ آخرین کشیش به دار آویزید.» منبع: صفحۀ رسمی شیخ ناظم‌العقیلی در فیس‌بوک https://www.facebook.com/605115609515566/posts/3581636848530079/ جایگاه حضرت زهرا س در کلام یمانی آل‌محمد ص اگر در تاریخ، نیک بنگریم صاحب‌دلانى را می‌یابیم که به فراخور حال خویش کوشیده‌اند با قلم اندیشۀ زمینی‌شان افتان‌وخیزان، پرده‌ای از پرده‌های نور پیچیدۀ شخصیت والاقدر یکى از دو دریاى علم و معرفت و عقل کامل، آیة‌الله فاطمه زهرا (س) صدیقۀ شهیده را کنار بزنند و ایشان (سلام‌الله‌علیها) را از سوى گمان‌ها و پندارهای خود به تعریف درآورند؛ اما تیرهایشان به هدف اندکى بیش برخورد نکرد؛ چراکه ایشان (سلام‌الله‌علیها) لفظ نیست تا به مدد فصاحت و بلاغت قابل‌بیان شود؛ بلکه رمز و معناست؛ و ‌الفاظ حمل‌کنندۀ معنا نیستند، بلکه ممکن است حامل گوشه‌ای از معناى آن باشند. فقط کسى می‌تواند از نورى از نورهاى خداوند پرده بردارد که نه رابطۀ خونى، بلکه رابطۀ نورى و سنخیت آسمانى روحى‌ای داشته باشد که این شایستگى را به وی ببخشد. آرى باید فصل شکافندگى حقیقت، علم و معرفت با وجود قابلین فرامی‌رسید تا سینۀ صاحب علم الهی‌، همان که خداوند دانش غیبی‌اش را در آن استوار کرد و سخن‌گوى ناطق قرآن قرار داد، در آخر زمان مبعوث گردد و با کلمات نغز و شیواى خویش که از آسمان بر زمین نازل می‌شود از حجاب حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) به‌قدر ظرف‌های فهم قلب ما پرده بردارد؛ که ام‌ابیها یعنى ظرفى براى نزول قرآن کریم کتاب آسمانى خداوندِ حىِّ منان است. از امام صادق علیه‌السلام روایت است که: «خدا فاطمه را از نورى که در ابتدا روحى بدون پیکر بود آفرید.» (کلینی، کافی، ۱/۴۴۰ ح۳، ابواب تاریخ، باب تولد نبی صلی الله علیه وآله و وفات او) (برگرفته از سایت وارثین ملکوت) https://varesin.org/%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87-%D8%B5%D8%AF%D9%8A%D9%82%D9%87-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D8%AC%D9%84%D9%91%DB%8C-%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%85/ معرفی جایگاه و عظمت حضرت زهرا س: اما به‌راستی چرا حضرت زهرا (س) صدیقۀ شهیده ظرف نزول «قرآن» است؟ اکنون بازمی‌گردیم به کلام آسمانى سید احمدالحسن علیه‌السلام آنجا که از رکنى از ارکان الهى، حضرت فاطمه زهرا (س) صدیقه شهیده سخن فرموده است: «هر اسم از اسمای خدای سبحان‌و‌متعال سایه‌ای در خلق دارد […] و سایۀ رحیم ـ‌که دروازۀ شهر کمالات الهی است‌ـ فاطمه یا دروازۀ شهر علم است.» (کتاب گزیده‌ای از تفسیر سورۀ فاتحه، روشنگری‌ها) همچنین در تفسیر سورۀ قدر وارد شده که شب قدر، حضرت فاطمه (س) است. معنای این حدیث در کتاب متشابهات از زبان سید احمدالحسن علیه‌السلام آمده است. ایشان ع می‌فرمایند: «حضرت فاطمه (س)، باطن و درون دروازۀ شهر است و بیرون آن، حضرت علی (ع) و شهر، حضرت محمد (ص) است؛ در مقابلِ اسم‌های سه‌گانۀ الرحیم، الرحمن و الله. آن‌ها که سلام‌وصلوات خداوند بر آن‌ها باد، ارکان سه‌گانۀ هدایت و تجلّی ارکان سه‌گانۀ اسم اعظم‌اند: الله، الرحمن و الرحیم. و علم، جملگی در شهر است؛ پس هرگاه فرود‌آمدن آن خواسته شود، باید از باب و دروازه صورت گیرد و در ابتدا از باطن دروازه و سپس از ظاهر آن به‌‌سمت خلق نازل شود. باطن دروازه، حضرت فاطمه صدیقۀ شهیده است که صلوات خدا بر او باد؛ پس نازل‌شدن در اوست و آن حضرت، ظرف علم باطن است و علم و آنچه در شهر است (پیامبر خدا (ص) یا قرآن) در او نازل شده است.» قرآن، در شب قدر نازل می‌شود و قرآن در فاطمه (س) نازل می‌شود و شب قدر همان فاطمه (س) صدیقۀ شهیده است و همان ‌طور که معصومین ع فرموده‌اند: "ما حجت‌های خداییم و فاطمه حجّت خدا برماست." و همان ‌گونه که پیامبر ص فرمود: «فاطمه، مادرِ پدرش است.» و مادر، ظرف است و فاطمه (یا باطن دروازه) همان ظرفی است که قرآن در آن نازل می‌شود و قرآن، محمد ص است. و این معنای دوم باطن برای این حدیث است. پیامبر خدا (ص) در حدیث قدسی از قول خداوند می‌فرماید: "لولاک لما خلقت الافلاک، و لو لا علی لما خلقتک، و لو لا فاطمه لما خلقتکما" "اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردیم و اگر علی نبود، تو را خلق نمی‌کردیم و اگر فاطمه نبود، شما دو تن را خلق نمی‌کردیم.» و فاطمه (س) صدیقۀ شهیده همان ظرف نزول قرآن است و آن حضرت، باطن دروازۀ شهری است که از آن بر خلق افاضه می‌شود؛ بنابراین وجود آن حضرت ضروری است و با نبودن ایشان نظام آفرینش استوار نمی‌شود؛ چراکه او یکی از ارکان سه‌گانه است؛ پس او ظرف نزول قرآن است.» (متشابهات، جلد 4، پرسش ۱۳۷) سلام خداوند بر این بانوی با عظمت که با حضورش نوید زندگانی و آزادی حقیقی را بر همگان آشکار کرد. موضع‌گیری و اقدامات: بعد از وفات رسول‌الله (ص) حسد و کینه و حقیقت کسانی که خود را یاران رسول خدا (ص) جای زده بودند و بین مردم به یاران معروف بودند، شروع شد. از مهم‌ترین اقدامات حضرت زهرا این بود که مدافع حجت زمانش بود و از وجود خودش در این راه مایه گذاشت. قیام و اعتراض حضرت زهرا (س) تنها برای مسائل مالی و غصب فدک نبود، و عمدۀ بحث، خلافت و جانشینی رسول خدا (ص) است؛ ازاین‌رو، در خطبه‌ها به شایستگی‌های امیر مؤمنان (ع) و مسئلۀ غدیر خم استناد می‌کند. (ابوبكر به دنبال على فرستاد تا بيعت كند، ولى على از بيعت با او امتناع ورزيد؛ سپس عمر همراه با فتيله (آتش‌زا) حركت كرد و با فاطمه در مقابل در خانه روبه‌رو شد. فاطمه گفت: «اى فرزند خطاب! آيا درصدد سوزاندن خانۀ من هستى؟» عمر گفت! بلى، اين كار كمک به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است). (انساب الاشراف: 1/586) حضرت (س)، در ادامۀ سخنانش فرمود: «گویا شما هیچ اطلاعی از مراسم رسمی غدیر و سخنان رسول خدا (ص) ندارید. به خدا سوگند، امر ولایت را در آن روز چنان محکم و استوار ساخت که هیچ جای طمع‌ورزی را برای شما باقی نگذاشت؛ ولی شما آن را رعایت نکردید و رابطۀ خود را با رسول خدا (ص) بریدید. یقیناً خداوند میان ما و شما در دنیا و آخرت داوری خواهد کرد.» (ابن‌اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، بیروت، 1408ق) مظلومیت و شهادت: یگانه بانویی که با شهادتش در راه دفاع از حجت زمانش و وصیت شب وفات رسول‌الله ص حجت را بر همگان تمام کرد. عبدالعالی منصوری می‌فرمایند: «فاطمه دختر محمد ص شدیدترین توهین‌ها، ظلم‌ها، و ستم‌ها را از سوی کسانی متحمل شد که پس از پدرش بر گُردۀ مسلمانان سوار شدند... . و امتشان و جایگاه دختر رسول خدا سرور زنان جهانیان را حفظ نکرد تا آنجا که آن بزرگوار این دنیا را با حسرت و دردی که قلم از توصیفش ناتوان و زبان از بیانش عاجز است ترک کرد... . این ظلم و ستمی را که بر حضرت زهرا روا شد در تاریخ نگاشته‌شده می‌بینیم؛ علی‌رغم تمامی تلاش‌ها برای حذف و تحریف آنچه بر ایشان اتفاق افتاد... . (کتاب فاطمه س صدیقۀ شهیده، پیشگفتار) امام احمدالحسن(ع) به‌مناسبت شهادت حضرت زهرا(س) در صفحه فیس‌بوک خود این‌گونه نوشتند: «ای درخت مبارکی که با نور حقیقت فروزان است. ای گوهر درخشان که عرش را زینت می‌دهی. ‌با نور او راه‌های خدا روشن می‌شود... ای بانوی جهان، که جای امنی در آن نیافتی. مکان و زمان برای شما جایی نیافت؛ بنابراین به‌سرعت با تو خداحافظی کرد. آه، ای فاطمه ... دل‌شکستگی و درد از بین نمی‌رود و کم نمی‌شود و پایانی ندارد.» (صفحه فیس‌بوک، ۲۹دسامبر، ۲۰۲۰م.) همچنین مولایمان تاریخ شهادت بانوی بزرگوار را برای همگان اعلام کردند و ابهامات را کنار زدند. ایشان فرمودند: «شهادت حضرت زهرا در نیمۀ ماه جمادی‌الاول واقع شده است.» (کتاب پاسخ‌های روشنگرانه، جلد 3، پرسش 215) گویا شهادتش اسارتی شد بر عالمیان. عزیزانم جایگاه حضرت زهرا در نظام هستی بسیار روشن است و فقط کافی است نگاهمان را پاک کنیم تا بتوانیم حقیقت این پاکی را ببینیم. درود خداوند بر بانوی دو عالم، حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) فاطمه س، مدافع ولایت و وصیت اهل‌بیت، رهبران کاروان فداکاری و شهادت در راه عقیده الهی، همیشه اسوه و بهترین الگو برای رهپویان حقیقت هستند. به همراه علی بن ابی‌طالب، دخت پیامبر اسلام در صدر این کاروان عظیم الهی بزرگ‌ترین فداکاری را در تاریخ اسلام، بلکه در تاریخ ادیان رقم زد. امت به‌سبب توطئه‌چینی‌های مهندسان سقیفۀ بنی‌ساعده از انتصاب الهی سرپیچی کردند و توطئه‌گران سقیفه که طی چند اقدام جهت دور‌کردن علی(ع) از مسند خلافت ناکام مانده بودند بعد از وفات پیامبر توانستند به‌ناحق بر مسند خلافت تکیه زنند. عمر رهبر این حزب می‌دانست علی‌رغم اینکه مسلمانان و صحابه با ابوبکر بیعت کردند، بیعت آنان هیچ مشروعیتی را به خلیفۀ منتخب نمی‌دهد مگر اینکه علی بن ابی‌طالب بیعت کرده و بر مشروعیت آن‌ها مهر تأیید بزند! چرایی این مسئله از خلال بررسی مسئلۀ برگزیده‌شدن ایشان توسط پیامبر اکرم کاملاً واضح است. غدیر خم و انتصاب علی و وصیت پیامبر به علی در روزهای آخر عمر و شب وفاتشان همه و همه حجت را بر همگان تمام کرده بود. تنها یاور علی در این مبارزه علیه توطئه‌گران، فاطمه س بود. در این کارزار طاقت‌فرسا شناخت مقام ولایت علی ع، عزم زهرا را دو‌چندان کرده بود. او از زبان پدر خویش شنیده بود که چه بر سر علی خواهد آمد و نشانه‌های آن، همان شبی بود که عمر می‌خواست مانع از نوشته‌شدن وصیت شود. وصیتی که هم مقام اهل‌بیت را گوشزد می‌کرد و هم نسخۀ نجات‌بخش امت تا روز قیامت خواهد بود. لحظات سختی بر فاطمه ‌می‌گذشت هنگامی که می‌دید هم به خلیفۀ بلامنازع پیامبر این همه ستم می‌شود و هم میراث گران‌سنگ ولایت دستخوش سیاست‌های جاه‌طلبانۀ عمر و هوادارانش قرار می‌گیرد. اولین مدافع ولایت و وصیت هنوز با غم جان‌گداز فقدان پیامبر اکرم کنار نیامده بود که جیره‌خواران ابوبکر و عمر بسیج شدند تا از علی بیعت بگیرند. در خانۀ فاطمه برخی صحابه به نشانۀ اعتراض تحصن کرده بودند. علی و فاطمه دو رهبر این اعتراض بودند. دل‌خوشی علی تنها به فاطمه بود. اسلام و امت اسلامی بر سر دو راهی مانده بود؛ از یک طرف علی و از طرف دیگر مهندسان سقیفۀ بنی‌ساعده! علی خوب می‌دانست که بهای بیعت‌نکردن سنگین است و از همه مهم‌تر هرگونه اقدام وی مسیر تاریخ اسلام و امت را تعیین می‌کند. سکوت می‌کند حتی وقتی‌که تنها مدافع حریم ولایت، فاطمه زهرا، قربانی این سکوت باشد؛ سکوتی که ضامن بقا و حفظ اسلام می‌شود. سلیم بن قیس از عبدالله بن عباس نقل می‌کند که جابر بن عبدالله کنار وی بوده و حضرت پیامبر به علی فرمودند:‌ ای علی، قریش بر تو خواهند شورید و برای ظلم به تو هم‌دست خواهند شد. اگر یاورانی پیدا کردی با آن‌ها پیکار کن و اگر پیدا نکردی دست بکش و خون خود را حفظ کن که شهادت نصیب تو خواهد شد. خدا قاتل تو را لعنت کند؛ سپس رو به دختر خود کرد و فرمود: تو اولین کسی خواهی بود که به من ملحق می‌شوی و تو سرور زنان بهشت خواهی بود و بعد از من ظلم زیادی در حق تو روا می‌شود، تو را می‌زنند و پهلویت خواهد شکست. خداوند قاتل تو را لعنت کند.» (سلیم بن قیس ص ۴۲۷/طوسی ص۱۹۳) فاطمه خطبه می‌خواند؛ خطبه‌ای که سرتاسر بیان حقایق و اتفاقات در آینده بوده است. خانۀ فاطمه کانون مبارزه مدافعان ولایت و مرکز توجه همگان می‌شود. ولایت علی ولایتی است که ضامن نجات از گمراهی امت خواهد بود؛ همه علیه او شوریدند و کار به جایی رسید که بیت وحی نیز مورد یورش ناجوانمردانه اصحاب سقیفه قرار گرفت. این یورش به سه شکل در کتب تاریخ نقل شده است. گروه اول تنها از تهدید و مجادلۀ عمر و هم‌دستانش با فاطمه زهرا خبر می‌دهند. ابن‌قتیبه دینوری می‌نویسد: «روزی که ابوبکر از عده‌ای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی(ع) جمع شده بودند سراغ گرفت، عمر را به دنبال آن‌ها ـ‌که در خانۀ علی جمع شده بودندـ فرستاد. آن‌ها از خارج شدن از خانه خودداری کردند. در این هنگام عمر دستور داد هیزم حاضر کنند و خطاب به اهل خانه گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست باید خارج شوید، وگرنه خانه را با اهلش به آتش می‌کشم. شخصی به عمر گفت: ای اباحفص آیا می‌دانی در این خانه، فاطمه هست؟! عمر گفت: اگرچه فاطمه در خانه باشد.» طبری که نسبت به خلفا تعصب خاصی دارد، فقط می‌نویسد که عمر با جمعیتی در برابر خانه قرار گرفت و گفت: «به خدا قسم من این خانه را می‌سوزانم، یا اینکه متحصنان برای بیعت، این خانه را ترک گویند.» تاریخ طبری، ج۳، ص‌۲۰۲۰، ط دائرة‌المعارف. ولی ابن‌قتیبه دینوری، کمی پرده را بالا زده و می‌گوید: «خلیفه نه‌تنها این جمله را گفت، بلکه دستور داد در اطراف خانه هیزم جمع کنند و افزود:به خدایی که جان عمر در دست اوست یا باید خانه را ترک کنید یا اینکه خانه را آتش زده و می‌سوزانم. وقتی به او گفته شد دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه زهرا در خانه هست، گفت: باشد.» (الامامة و السیاسة، ج‌۱، ص‌۱۲، شرح حدیدی، ج۱، ص‌۳۴، اعلام‌النساء، ج۳، ص‌۲۰۵) گروه دوم: تهدید و سوزاندن خانه وحی عطيّه در کتاب الامامة و الخلافة، ص۲۷۶ و۲۷۷ چنين می‌نویسد: «إنّ أبابکر بَعْدَ ما أَخَذَ الْبَيْعَةَ لِنَفْسِهِ مِنَ النّاسِ بِالإرْهابِ وَ السَّيْفِ وَ الْقُوَّةِ أرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذاً وَ جَماعَةً إلى دارِ عَلىّ وَ فاطِمَةَ(عليهما السلام) وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلى دارِ فاطِمَةَ وَ أَحْرَق بابَ الدّارِ...» «هنگامى که ابوبکر با تهديد و شمشير و زور از مردم بيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به‌سوی خانه على و فاطمه(علیهماالسلام) فرستاد. عمر هيزم جمع کرد و درب خانه را آتش زد.» گروه سوم که قلم از ذکر آن شرم دارد. بیت وحی که جبرئیل بدون اذن اهلش وارد نمی‌شد و قرآن می‌فرماید: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ) مورد یورش ناجوانمردانه برخی صحابۀ پیامبر واقع شد. خانه‌ای که از مقام و منزلت خاصی برخوردار است؛ خانه‌ای که در آن خداوند پرستش می‌شود: «فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والآصال » (نور ۳۶)؛ «در خانه‌هایی که خداوند اجازه داده است که دیوارهای آن را بالا برند و نام خدا در آن‌ها برده شود و صبح و شام در آن‌ها تسبیح او می‌گویند. سلیم بن قیس هلالی که از یاران مخلص امیر مؤمنان علیه‌السلام است روایت می‌کند: «عمر آتش طلبید و آن را بر درب خانه شعله‌ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها‌السّلام به‌طرف عمر آمد و فریاد زد:یا ابتاه، یا رسول‌اللَّه! عمر شمشیر را در حالی که در غلافش بود بلند کرد و بر پهلوی فاطمه زد. آن حضرت ناله کرد:یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوی حضرت زد.» (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص568) مسعودی در قسمتی از کتاب اثبات‌الوصیة ذکر کرده است: «فَوَجهُوا اِلی مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوا بابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَیدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتی اَسْقَطَتْ مُحْسِنا.» «پس (عمر و همراهان) به خانه علی علیه‌السلام رو کرده و هجوم بردند و خانۀ آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیدۀ زنان عالم زدند؛ چنان که محسن را سقط نمود.» (اثبات الوصیة، (چاپ بیروت) ص153 و در برخی چاپ‌ها ص 23 و 24) برخی روایات حاکی از این هستند که تنها تهدیدی صورت گرفت و لاغیر. گروهی دیگر از شکسته‌شدن درب و سوزاندن خبر می‌دهند؛ و گروه سومِ روایات، سخن از شکسته‌شدن درب، ضربه‌زدن به پهلوی فاطمه زهرا و سقط‌جنین به میان می‌آورند که این ضرب‌و‌شتم باعث شهادت حضرت زهرای اطهر شد. صفدی یکی از علمای اهل سنت می‏گوید: «اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها.» «به‌راستی عمر آن‌چنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سقط نمود.» (لوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347؛ سفینة‌البحار، شیخ عباس قمی، ج2، ص292) ادله بیشتر از آن است که در حوصلۀ این مقاله بگنجد. کوتاه سخن اینکه اهل‌بیتی که قرآن به پیروی از آن‌ها دستور داده و پیروی و اطاعت از آن‌ها تنها راه نجات امت از گمراهی و ضلالت است، پیش‌بینی قرآن متأسفانه واقع شد و بعد از فوت پیامبر، امت اسلامی عملاً علیه مبانی و تعالیم اسلام انقلاب کردند و در این میان، اهل‌بیت و یارانشان، هزینۀ سنگین دفاع از دعوت پیامبر و تعالیم آسمانی آن حضرت را که نتیجۀ ۲۳ سال کارزار و فداکاری و جان‌فشانی ایشان و اصحاب پاکشان بود، پرداختند. خطبۀ فدکیه خطبه‌ای در امتداد تعالیم رسول اکرم و هم‌ردیف روشنگری‌های علی ع بود. افشاگری و روشنگری و خبر از آیندۀ تاریک و خطرناک امت به‌دلیل دوری از علی و قرآن یکی از محورهای این خطبۀ گران‌سنگ است. حضرت زهرا می‌فرماید: «و جعل طاعتنا نظاماً للملة وامامتنا امانا من الفرقه»(دلائل‌الامامة، ص 33) «خداوند اطاعت ما را نظام و سامانی برای آیین اسلام و امامت ما را امانی از تفرقه و اختلاف قرار داده است.» از نگاه ایشان، امامت محور اصلی برای جلوگیری از انحراف تلقی می‌شود. حال اگر به یگانه‌ترین شاخص عدالت و امنیت جفا شود، امت باید منتظر طوفان‌های سهمگین اختلافات و تفرقه‌ها و جنگ‌ها و نابسامانی‌ها باشد که بنیان جامعه را از هم خواهد پاشید. با این طرز نگاه، فاطمه دخت پیامبر به میدان جهاد با کلمه آمد که از هزار بار شمشیر‌زدن در میدان مبارزه کارسازتر بود.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 116
مشاهده فایل پی دی اف