نشریه زمان ظهور 114

دامان تو عاشقت بودن نَفَس بر جانِ بی‌جان می‌شود نام تو در هر دعا اسبابِ ایمان می‌شود آن‌که خود را بسپرد دست تو و دامان تو گرچه دد باشد ولی والله انسان می‌شود خانه‌ات آرامگاه هرچه مسکین و یتیم خوش بر آن‌که در حرم امروز مهمان می‌شود دانه‌های خشک هم نوشد اگر از حوض تو بارها بگرفته و همچون گلستان می‌شود با ضریحت حرف‌ها دارد دل مجنون‌صفت هرچه لیلا مثل مجنون در شبستان می‌شود ثروتی دارد ز تو دست گدای خانه‌ات از دعایت رزق‌های کم فراوان می‌شود قم قداست با تو بگرفته تو گویی مکه است زائرت گویی که از حُجاجِ ارکان می‌شود التماس ای مهربان از بهر مهدی کن دعا با دعایت او رها از غیب و زندان می‌شود بررسی شبهات جعلی اهل‌سنت «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم هدیتم» «اصحابم به‌مانند ستارگان هستند؛ به هرکدام اقتدا کنید هدایت می‌شوید.» خط تولید احادیث در دورۀ بنی‌امیه روزبه‌روز داوطلبان را زیادی برای گرم‌کردن بازار مدح و ستایش پیروان خط شورای سقیفه به خود می‌دید. در مقابل همۀ احادیثی که در بیان فضائل امام علی از رسول خدا به ما رسیده، دو موضع‌گیری شده است؛ یا اینکه کسانی مانند ابن‌تیمیّه تمام این فضایل را منکر شده و تشکیک کرده است. برای نمونه: «اذنٌ واعیه» دربارۀ علوم و معارف امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) روایات بسیاری نقل شده است. ابن‌تیمیّه به بیشتر روایاتی که در این زمینه نقل شده اشکال کرده و آن‌ها را رد می‌کند؛ برای مثال در آیۀ شریفه‌ای آمده است: (وَ تَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ) (گوش‌های هوشمند فراگیر آن‌ها را درک می‌کند) که طبق روایات بسیاری در شأن حضرت علی علیه‌السلام نازل شده است. ابن تیمیّه می‌گوید: این حدیث به اتفاق و اجماع اهل علم، ساختگی است! (منهاج السنّه: 522/7) در صورتی که این حدیث را علمای اهل‌سنت در تفسیر در کتاب‌های ذیل آورده‌اند: تفسیر طبری، تفسیر ابن ابی‌حاتم، تفسیر ابن‌منذر، تفسیر ابن‌مردویه، تفسیر فخر رازی، تفسیر زمخشری، تفسیر واحدی و تفسیر سیوطی. و این حدیث را محدثانی چون ابوبکر بزّار، سعید بن منصور، ابونعیم اصفهانی، ضیاء مَقْدِسی، ابن‌عساکر، ابوبکر هیثمی و ... نیز روایت کرده‌اند. (.ر.ک: تفسیرهای نام‌برده سورۀ الحاقه ذیل آیه 12، مجمع الزوائد:131/1، حلیة الأولیاء:67/1، کنزالعمّال:136/13، حدیث 36525 و ص 177. برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک دراسات فی منهاج السنّه: 225 و 226) و چه در زمان بنی‌امیه و خصوصاً معاویه حدیث‌تراشی از پرسودترین حرفه‌ها بود که جیره‌خواران به آن مشغول بودند. به‌طور مختصر می‌توان گفت که مسئلۀ اقتدا به کل صحابۀ پیامبر نه منطقی است و نه از لحاظ تاریخی قابل‌اثبات است. مگر می‌شود صرف هم‌صحبتی با پیامبر، این مقام بزرگ هدایت را برای افراد به ارمغان آورد؟! از طرفی با مراجعه به تاریخ می‌بینیم پیامبر برای برخی افراد امتیازاتی قائل بود و برخی را حتی برای مشورت نمی‌پذیرفت. کسی مثل علی (ع) را باب مدینۀ علم می‌داند و فضائل فراوانی را به مناسبت‌های مختلف یاد می‌کند. وروى الخوارزمي عن علقمة والأسود قال: «...سمعنا أبا ايوب الأنصاري يقول: سمعت النبي صلّى الله عليه وآله وسلّم يقول لعمار بن ياسر: تقتلك الفئة الباغية، وأنت مع الحق والحق معك، يا عمار، إذا رأيت علياً سلك وادياً وسلك الناس وادياً غيره فاسلك مع علي ودع الناس، فانه لن يدخلك في أذى ولن يخرجك من الهدى (المناقب الفصل الثامن ص57) (... ابو ايوب گفت: از رسول خدا صلّي اللّه عليه و سلم شنيدم كه خطاب به عمّار، می‌فرمود: ای عمّار! گروهی از بدكاران و ستمكاران تو را می‌کشند و تو در آن حال، به راه حق قدم گذاشته و حق هم همراه و حامی توست. ای عمار ياسر! هرگاه مشاهده كنی كه علی در راهی گام می‌نهد و ديگران به راه‌های ديگر قدم می‌گذارند، تو با علی همراه باش و همان راهی را بپيمای كه او پيموده است؛ چراکه او هرگز تو را به راه خلاف نمی‌کشاند و از راه هدايت هم بيرون نمی‌سازد). مگر می‌شود پیامبر اقتدای بدون قید و شرط را از کسی صرفاً به‌خاطر صحابه‌بودن دستور دهد؛ چراکه با منطق قرآن سازگاری ندارد. قرآن کریم، صحابه را به گروه‌های مختلف تقسیم کرده است. 1. سوره توبه، آیۀ ۱۰۰: (رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ). (هم خدا از آن‌ها راضى بود و هم آن‌ها از الطاف پروردگار راضى بودند)؛ ۲. در سورۀ توبه، آیۀ 102، به‌دنبال گروه اول به گروه دیگری اشاره شده است: (وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ...) (و ديگرانى هستند كه به گناهان خود اعتراف كرده و كار شايسته را با [كارى] ديگر كه بد است درآميخته‌اند؛ اميد است خدا توبۀ آنان را بپذيرد...). ۳. سوره حجرات آیۀ ۶: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُوا) (اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، نيك وارسى كنيد) که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل‌سنت ذکر شده است. ۴. آن‌ها که ادعاى اسلام داشتند ولى ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود، که در آیۀ ۱۴ سورۀ حجرات به آن‌ها اشاره شده است: (قَالَتِ الاَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الایمَانُ فِى قُلُوبِکُمْ) ([برخى از] باديه‌نشينان گفتند ايمان آورديم. بگو ايمان نياورده‌ايد؛ ليكن بگوييد اسلام آورديم؛ و هنوز در دل‌هاى شما ايمان داخل نشده است). ۵. افرادى که با روح نفاق در بین صفوف مسلمانان، گاهى به‌صورت شناخته‌شده و گاه ناشناخته به سر می‌بردند و از کارشکنى در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند که در آیۀ ۱۰۱ سورۀ توبه به آن‌ها اشاره شده است: (وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِّنَ الاَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ) (و برخى از باديه‌‌‌نشينانى كه پيرامون شما هستند منافق‌اند، و از ساكنانِ مدينه [نيز عده‌اى] بر نفاق خو گرفته‌اند). با این ارزشیابی قرآنی می‌توان به‌سادگی بر صحت این‌گونه احادیث خط بطلان کشید و از هدف ایجاد این احادیث باخبر شد. متأسفانه نظریه‌پردازان شورا و طرف‌داران آن‌ها برای تبرئه‌کردن غاصبان خلافت دست به هر کاری زدند تا شاید بتوانند ساحت سروران خود را از هر خطا و گناهی مصون بدارند! ارائه نظریۀ عصمت صحابه، خلق مکاتب ساختگی، تشکیل مجموعه سلسله‌رجال حدیث و به‌کارگیری انواع ترفندها تنها و تنها به این دلیل بود که غصب خلافت از اهل‌بیت را توجیه کنند و می‌بینیم حدیث مورد بحث درست در مقابل احادیثی چون «مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح» است؛ دقیقاً در مقابل حدیث ثقلین است و بطلان آن حتی بدون موشکافی برای طالبان حقیقت روشن است. به‌قلم سید علاء علوی مهم‌ترین عمل بعد از ایمان چیست؟ با نگاهی به سرگذشت حجت‌های الهی درمی‌یابیم که آن‌ها خود را با تمام وجود وقف تبلیغ دین حق می‌کردند و هیچ‌چیز نمی‌توانست مانع آن‌ها شود. آن‌ها هراسی از نمرود و فرعون و حاکمان و عالمان خبیث نداشتند و برای نجات مردم تمام مشقت‌ها و توهین‌ها را به جان می‌خریدند و همواره یاورانی هرچند قلیل آن‌ها را در این مسیر همراهی می‌کردند و وجه اشتراک فرستادگان الهی و یاران مقربشان این بود که تحت هیچ شرایطی دست از تبلیغ نمی‌کشیدند. چه راز مهمی در تبلیغ خالصانه نهفته است که آدمی با آن به آسمان‌ها و ملکوت صعود می‌کند؟ خداوند می‌فرماید: (...وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا...) (و هرکس نفسی را حیات بخشد، مثل آن است که همۀ مردم را حیات بخشیده است...). (١) امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «هركس نفس منحرفى را هدايت كند او را زنده كرده و هركس ديگرى را منحرف كند او را كشته است.» (٢) آری این همان «زندگی رسولانه» و شاه‌کلید معرفت حقیقی و عروج به سمت پروردگار است. چه عبادتی می‌تواند چنین مرتبه‌ای داشته باشد؟ زبان از تفسیر پاداش هدایت همۀ مردم قاصر و حتی تصور آن به‌شدت اغراق‌آمیز و باورنکردنی است؛ پس هرکس ادعای ایمان حقیقی دارد، نمی‌تواند از تبلیغ حق و هدایت مردم زیر نظر حجت خدا شانه خالی کند و سایر عبادات را بر آن ترجیح دهد. اهمیت تبلیغ بعد از ظهور یمانی ع سید احمدالحسن یمانی ع در رابطه با وضعیت مردم می‌فرماید: «امام مهدی(ع)، دوازدهمین وصی از اوصیای پیامبر خاتم(ص)، امامی که سال‌های طولانی یادش برده نشده است، حتی در بین شیعیانش؛ همان کسانی که به امامت و جانشینی‌اش برای خداوند در زمينش اقرار دارند. او همان مُصلحی است كه تمامیِ بشريت، منتظر قدوم مبارکش هستند؛ مسلمانان و سایرین، شیعیانش و دشمنانش. عده‌ای منتظر ظهورش هستند تا یاری‌اش کنند، و عده‌ای دیگر برای از‌بین‌بردن او هنگام ظهور و قیامش در پی زمینه‌سازی هستند، و چنین می‌پندارند که می‌توانند سنت الهی را تغییر دهند! مؤمنانی برای ظهورش زمینه‌سازی می‌کنند و کسانی دیگر برای ظهورش آماده می‌شوند، و برخی از مسلمین غافل‌اند و تقریباً چیزی از او نمی‌دانند، و برخی از شیعیانش یا همان کسانی که مردم آن‌ها را شیعۀ او می‌نامند، او را سمبل و نمادی بیش نمی‌دانند؛ آن‌ها از ظهور و قیام او مأیوس شده‌اند، و این یأس و ناامیدی از کردار آن‌ها مشخص است؛ حتی اگر به‌صراحت بر زبان نیاورند. در چنین لحظات حساسی که در حال نزدیک‌شدن به ساعت صفر آن هستیم، مردمانی را می‌بینیم که از حق دور هستند، ولی کم‌کم شروع به نزدیک‌شدن به آن می‌کنند تا آنجا که گویی در آن داخل می‌شوند، و عده‌ای دیگر که در قلب دایرۀ حق هستند، کم‌کم شروع به دور شدن از آن می‌کنند، تا آنجا که گویی از آن خارج می‌شوند؛ و همین طور مردمانی را می‌بینیم که در قعر دره قرار دارند، ولی ذره‌ذره شروع به‌بالا‌رفتن از قله می‌کنند و کسانی دیگر که خود را در قله می‌بینند شروع به فرود‌آمدن از آن می‌کنند تا آنجا که در اعماق، ساقط می‌شوند.» (٣) در زمان کنونی وضعیت متشنجی ميان شیعیان حکم‌فرماست؛ هرچند خود اقرار نکنند. آن‌ها به‌شدت سرگردان‌اند و برای ارضا و آرامش خاطر خود چاره‌ای جز تقلید و اعتماد به علمای آخرالزمان نمی‌یابند، و تصور می‌کنند با تقلید از بزرگان خود تکلیف از گردن آن‌ها برداشته می‌شود و دیگر در قبال حوادث و مسائل اجتماعی و سیاسی مسئول نیستند... در چنین شرایطی، همان ‌طور که حجت‌های الهی همچون پدرانی دلسوز در مسیر هدایت امت هستند، مؤمنان حقیقی نیز باید تبلیغ را همچون رسالتی الهی بر دوش خود بدانند و آن حقی را که از ثقلین و ملکوت خداوند یافته‌اند در ميان مردم نشر دهند. شیطان برای گمراهی از تمام ابزار و ترفندها استفاده می‌کند و در مسیر گمراهی امت به‌شدت مصمم است؛ آیا عاقلانه است در این بحبوحه و جولانگاه شیاطین، مؤمنان ساکت بنشینند؟ آیا امر به معروفی بالاتر از رساندن خبر ظهور یمانی ع و نهی از منکری بالاتر از جلوگیری از غصب حاکمیت خدا؟ زمان را برای تبلیغ از دست ندهید! سید واثق حسینی یکی از نمایندگان سید احمدالحسن یمانی ع، می‌فرماید: «امام ما می‌فرمایند: "فرصت‌ها همانند ابرها می‌گذرد پس آن‌ها را غنیمت شمارید." تمام عمرمان فرصتی است که باید هر لحظه‌اش را غنیمت شماریم. روزی سید احمدالحسن فرمود: "سعی کن هر لحظه‌ات را در راه اطاعت خدا به‌کارگیری." امروزه این برای ما فرصتی است. حال که اینترنت و عمل در دسترس است و به لطف خداوند سالم هستی و مجال و توانایی تبلیغ داری، پس تبلیغ و عمل کن؛ چون ممکن است روزی اینترنت قطع شود، یا امکان اتصال به اینترنت نداشته باشی، یا مثلاً سلامتی نداشته باشی یا عمر تمام شود؛ مسئله فقط قطع اینترنتِ اینجا یا آنجا نیست، بلکه ممکن است در یک لحظه عمر تمام شود؛ نمی‌دانیم! (وقتی اجلشان‌ آمد لحظه‌ای تقدیم یا تأخیر ندارند). (4) سرمایه‌ات در زندگی وقت توست که برنمی‌گردد؛ ‌خیلی مهم است؛ در زندگی هر چیزی جبران‌پذیر است مگر وقت؛ محال است که وقت جبران شود، چون ما در هر لحظه در شمارش معکوس به‌سوی مرگ هستیم. اگر همان طور که تاجر با جدیت حساب سرمایه‌اش را دارد و از آن در برابر خسارت و اتلاف محافظت می‌کند، بیندیشیم، خواهی دید که چقدر دربارۀ سرمایۀ زندگی، یعنی وقتت کوتاهی می‌کنی.» (5) غفلت را رها کنید و وقت را غنیمت شمارید... اجازه ندهید ریشه‌های دنیا بر پیکرتان پیله کند! غفلت از خداوند و پرداختن به مادیات همان هدف شیطان است تا مجال پرواز را از آدمی بگیرد؛ مؤمن باید از مشکلات مادی و معنوی برای خودسازی بهره ببرد و با صبر بر مشکلات و عمل در راه خداوند از تلخی دنیای تاریک، شهد هدایت را استخراج کند. دنیا برای مؤمن دار مکافات است؛ زیرا از جنس آن نیست! او آسمانی است و فقط باید به پرواز بیندیشد... منابع: ١. مائده، ٣٢. ٢. کافی، ج٢، ص٢١٠. ٣. کتاب گوساله، جلد دوم. 4. اعراف، 34. 5. سخنرانی سید واثق حسینی (حفظه‌الله) در شامگاه عید غدیر 1442ق. شاید چنین برداشت شود که انحراف فقط بر اهل‌سنت جاری شده است؛ چراکه آن‌ها به‌دلیل ترک‌گفتن تمسّک به آل پیامبر، امامان دوازده‌گانه(ع)، در نهایت به انحراف کشده شدند، چه در عقاید و چه در احکام؛ اما حقیقت آن است که احادیث، چنین دلالت دارند که پیش از قیام مهدی(ع) این انحراف بر همه عارض و به درازا کشیده شده است. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم در عقاید، اختلافات بسیاری بین علمای اسلام سنی و شیعه و دیگران وجود دارد؛ همان طور که در این زمینه، اهل‌سنت به معتزله و اشاعره تقسیم شدند و میان علمای هر فرقه نیز اختلافاتی پدید آمد. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم آنچه «علم الکلام» نامیده می‌شود، به‌خاطر این است که دربارۀ شریف‌ترین موجود سبحان، بحث و کنکاش می‌کند؛ «الف و لام» برای نشان‌دادن در‌بر‌گرفتن صفات و به‌همراه عبارت «علم» شاید می‌خواستند بگویند که در این علم شریف‌ترین کلام است؛ و خداوند داناتر است. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم علم کلام يا غوطه‌ور شدن علمای مسلمان در فلسفۀ یونانی، سهم بسزایی در رویارویی و ستیز فرقه‌های مسلمانان داشت؛ تا کار به آنجا رسید که برخی، برخی دیگر را تکفیر کردند و علمای هر گروه شروع به تأویل آیات قران مطابق خواست‌های خود کردند که با قواعد فلسفی یا عقلی که به آن پایبند بودند. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم مسلمانان حق روشن و آشکار را از دست دادند و به‌دنبال کسانی که به علم آن‌ها چیزی جز زیان افزون نمی‌کند، روان شدند؛ با مراجعه‌نکردن به آل پیامبر(ص) و تکیه‌کردنشان بر دلایل و برهان‌های عقلی و فلسفۀ یونانی، یا همان علم کلامی که مستند به آن و از آن برگرفته شده است. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم و در حقیقت ما ـ‌که در ماده کاشته شده‌ایم و از عقل بهرۀ زیادی نبرده‌ایم مگر سایه‌ای‌ـ را نَسِزَد که دربارۀ حیّ قیّومی که جایگاه و منزلتش پاک و منزّه است، سخنی بر زبان برانیم، مگر در محدودۀ آنچه در قرآن، گفتار پیامبر(ص) و آل اطهار(ع) آمده است. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم کسانی که مدعی حجت‌ها و برهان‌های عقلی هستند در حالی که خود، دچار اختلاف و جدایی‌اند، باید بدانند که اگر آن‌ها به‌معنای واقعی عاقل بودند، دچار اختلاف و چنددستگی نمی‌شدند؛ چراکه عقل، یگانه است. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم اما آنچه همۀ بنی‌آدم در آن مشترک هستند، سایه‌ای از آن عقل، یا همان نفْس انسانی است و نه عقل حقیقی. این نفس در عالم ملکوت وجود دارد و آن عالم، همانند عالم شهادت، به‌طور کامل عالم متنافیات است؛ با این تفاوت که مجرّد از ماده است. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم این، واضح و آشکار است که اهل سنت، از ائمه (ع) روی گردانیدند و برگرفتن از آن‌ها و مراجعه‌کردن به آن‌ها در مسائل متشابه را ترک گفتند. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم اما در خصوص امام مهدی (ع)، روی‌گردانیدن از ایشان (ع) به وقوع پیوسته است، چه در دوران غیبت صغری و چه در طول غیبت کبری؛ و تقریباً شیعه نیز علاوه بر دیگران، از ایشان (ع) یادی نمی‌کنند. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم روی‌گردانیدن از قرآن و سنت؛ این روی‌گردانیدن، با کم مطالعه‌کردن قرآن، تفسیرش و تدبر در معانی‌اش و تحقیق در قرآن و سنت پیامبر و آل معصوم او(ع) صورت گرفته است. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم تأویل یا تفسیر قرآن را کسی نمی‌داند مگر خداوند و استواران در علم که آن‌ها محمد و آل محمد(ع) هستند. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم امام مهدی(ع)، دوازدهمین وصی از اوصیای پیامبر خاتم(ص)، امامی که سال‌های طولانی یادش برده نشده است، حتی در بین شیعیانش؛ همان کسانی که به امامت و جانشینی‌اش برای خداوند در زمينش اقرار دارند. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم دنیا و آخرت، هرکدام فرزندان خود را دارد؛ کسی که حق را برگزیند، مرگ را در آغوش گرفته، به‌سوی آخرت رهسپار می‌شود و هیچ هراسی ندارد از اینکه به مرگ برسد یا مرگ او را دریابد؛ و آن کس که باطل را برگزیند، بر زندگانی حریص می‌شود و دنیا را بندگی می‌کند. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم از نظر مسلمانان مهدی(ع) از ضروریات دین است، و انکارکنندۀ او، انکارکنندۀ پیامبری محمد(ص) است؛ چراکه یاد او به تواتر از پیامبر(ص) چه از طریق اهل‌سنت و چه از طریق شیعه، آمده است. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم اهل سنت هنگامی که از اوصیای پیامبر(ص) روی گردانیدند و احادیث آن‌ها را ترک گفتند، در شبهه‌ای گرفتار شدند مبنی بر اینکه آن حضرت در آخرالزمان به دنیا خواهد آمد؛ با اینکه اعتراف می‌کنند او از فرزندان علی و فاطمه(ع) است. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم سپس کسانی از علمای اهل‌سنت در زمان غیبت کبری آمدند و اعتراف کردند به اینکه امام مهدی(ع) همان امام دوازدهم از ائمۀ اهل‌بیت(ع) است، و اینکه او زنده و از نظرها پنهان است؛ همانند خضر(ع). سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم اما شیعۀ دوازده‌امامی پس از پیامبر(ص) به اوصیای پیامبر(ص) مراجعه می‌کردند و امامی پس از امامی دیگر را پیروی می‌کردند، تا اینکه امامت و جانشینی پیامبر(ص) و جانشینی خدا در زمینش به خاتم اوصیا، امام محمد بن الحسن المهدی(ع) رسید. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم در خصوص زندگانی امام مهدی(ع)، ایشان پیش از غیبت، تقریباً پنج سال را با پدرش امام حسن عسکری(ع) گذراند. ایشان(ع) طبق برخی روایات در روز 15‌شعبان سال 255ق متولد شد، و غیبت او همراه با اولین روز امامتش آغاز گردید؛ روز نهم ربیع اول 260ق. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم از عظمت جایگاه امام مهدی(ع) همین بس که در احادیث بسیاری از پیامبر(ص) در کتاب‌های اهل‌سنت و شیعه آمده است که عیسی(ص) پشت سر او(ص) نماز می‌خواند و یکی از وزیران او خواهد بود. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم این بندۀ صالح [امام مهدی ع] برای برپایی قسط و عدل در زمین و بردن کلمۀ «لا اله الا الله، محمد رسول‌الله(ص)» به‌سوی همۀ اهل زمین ذخیره شده است و خداوند سبحان او را از بین همۀ فرزندان آدم برای این مهم انتخاب فرمود. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم در ابتدای غیبت، امام(ع) نواب، سفیران یا باب‌هایی داشت؛ ‌هرطور که می‌خواهی آن‌ها را نام بگذار؛ مهم این است که آن‌ها جماعتی از مؤمنان مخلص بودند که مأموریتشان رساندن نامه‌های مؤمنان و مسائل شرعی‌شان به امام(ع)، و رساندن پاسخ‌های امام به آن‌ها و نیز توجیهات آن حضرت(ع) به مؤمنان بود. سید احمدالحسن ع، گوساله، جلد دوم چرا حق با داروین بود؟ بشر از همان روزی که شروع به تفکر کرده، همیشه برایش سؤال بوده است که این جهان چگونه به وجود آمده و خودش و حیوانات و جمادات چگونه خلق شدند. برخی اوقات تلاش او برای دانستن حقایق دنیا به‌دلیل افزایش امکانات زندگی و کسب قدرت بود و برخی اوقات نیز برای حل اینکه آمدن او به دنیا از برای چه و از کجا بوده است. هرکس و هر گروهی از متفکرین بر اساس بسترۀ علمی و فکری که در افکار خود تشکیل داده بودند شروع به توضیح و توجیه رویداد‌های پیرامون خود کردند و البته پیامبران الهی نیز اصلی‌ترین نقش را در توضیح و توجیه این مسائل داشته‌اند؛ ولی مشکل همیشگی در هنگام صحبت‌کردن و آموزش برای تمام گروه‌های مردم با عقل و درک متفاوت این است که سخن باید دارای نظم خاصی باشد که حقیقت اصلی و کلی گفته شود و ورود به جزئیات می‌تواند باعث ایجاد تناقضات ظاهری در عقول مختلف شود. حال اگر مسئلۀ زمان را هم به میان آوریم و بخواهیم سخنی جاودانه گفته باشیم تنها راه‌حل برای این مسئله تا حد امکان خروج از مسائل قراردادی و توضیح حقایق به‌صورت مثالی است. این قضیه به‌حدی جدی است که هنگام خواندن قرآن و کتاب مقدس می‌بینیم به‌کرات از مثال‌های مختلف استفاده شده و در خود متن هم تأکید می‌شود که این مثالی است برای قشر خاصی از مردم که دارای صفات حسنۀ مشخصی هستند و انجیل نیز پر است از امثال حکمت‌آموز. ولی اگر این کتب مقدس برای مثال از همان اول بر اساس فیزیک کوانتوم سخن می‌گفتند ـ‌که بشر در همین قرون اخیر به حقایق آن پی برده است‌ـ تکلیف انسان‌های قبل چه می‌شد؟ همچنین تکلیف انسان‌ها بعدتر که به حقایقی فراتر از سطح قوانین کوانتوم رسیده‌اند؟ آیا خود آموزش این علوم در همان دوران با وجود محدودیت‌هایی که بوده، امکان‌پذیر بود که حال برخی علم‌زدگان با توسل به علوم نوین به تمسخر متون مقدس می‌پردازند؟ آیا درک و فهم و روحیات مردم همۀ اعصار یکی است؟ آیا اصلاً هدف دین رواج اخلاق حسنه و ایمان به خداوند بود یا آوردن تکنولوژی که با افزایش آن بدون وجود اخلاق، آسیب انسان به خودش و دنیا بیشتر و بدتر می‌شود؟ از طرفی دیگر این ویژگی استفاده از الفاظ مثالی و مجمل و کلی متون الهی با اینکه نقاط قوت بسیاری به آن‌ها می‌بخشد، ولی هنگام تسلط افراد ناشایست به مقام دینی و همراهی اکثریتی ناآگاه، می‌تواند فجایع بسیاری به بار آورد که در تاریخ شاهد آن هستیم. این فجایع در صنف‌ها و جنبه‌های مختلفی نمود پیدا می‌کنند؛ به‌طوری که اشخاص بلندپایۀ دینی با رانت مقدسات که از طریق نام خدا و پیامبران و متون الهی برای خود ایجاد می‌کنند، به خود اجازۀ ورود به هر مسئلۀ تخصصی و غیرتخصصی که هیچ علمی دربارۀ آن ندارند می‌دهند؛ چه در مسائل سیاسی، حکومتی و اجتماعی، چه در عرصۀ علوم مختلف. خوشبختانه برخلاف عرصۀ سیاست، حکومت و اجتماعی، عرصۀ علم دارای قطعیت و روشنایی بیشتری است که نمی‌توان در آن اعمال قدرت کرده و بدون رسوایی از آن خارج شد؛ برخلاف مسائل دیگر که اکثراً با توجیهات مختلف می‌توان این رسوایی‌ها را بین عوام‌الناس روپوشانی کرد. یکی از این برخورد‌های جاهلانه‌ به کشفیات علمی که توسط علمای غیرعامل انجام گرفت، برخورد کلیسای کاتولیک با گالیلئو گالیله بود. کسی که اثبات کرد زمین به دور خورشید می‌چرخد و کلیسا نیز به‌دلیل مغایرت این نظریه با تفسیر خود از کتاب مقدس، با او برخورد کرده و او را محکوم به حبس خانگی کرد. جدال پر سروصدای دیگر نیز در همین قرون اخیر زاده شد و آن هم نظریۀ تکامل بود که توسط چارلز داروین مطرح شد و جنجال بسیاری به پا کرد؛ به‌طوری که همچنان بین مذهبیون و علم‌گراها و ملحدین و ندانم‌گراها تبدیل به یک میدان نبرد بسیار پرسر و صدا شده است که در این بحث‌ها اکثراً این گروه مذهبی است که به‌‌دلیل مخالفت با تکامل مغلوب می‌شود. این نظریه در آغاز با بررسی شواهد موجود در فسیل‌ها و سپس بررسی آناتومی موجودات زندۀ حال حاضر و تطبیق بین آن‌ها توسط چارلز داروین مطرح شد و سپس زیست‌شناسان دیگر نیز همراه با پیشرفت علوم تجربی، شروع به بررسی این موضوع در جنبه‌های مختلف ساختار وجودی حیات کردند. با بررسی دقیق آناتومی جانداران با کالبدشناسی انطباقی و فسیل‌شناسی روزبه‌روز اکتشافات بیشتری به دست می‌آمدند که نشان می‌داد جانداران مختلف در ساختار خود دارای ارتباط عمیقی با گونه‌های منقرض‌شده بودند و بررسی‌های علمی این موضوع را تأیید می‌کرد که همگی آن‌ها در انتها به یک نیای مشترک می‌رسیدند. چندین دهه بعد با بررسی مولکول‌های DNA و سازوکار وراثت، مکانیسم کامل تکامل مشخص و تبدیل به نظریه‌ای بی‌بدیل برای توضیح چگونگی ایجاد شدن جانداران مختلف از نیایی مشترک شد. موتور محرکۀ این پدیده از خاصیت پویایی مولکول DNA و تغییرات قوانین بقا ساخته شده است که ناشی از محیط‌زیست یا به‌طور کلی‌تر همان قوانین وضع‌شده از طبیعت و نیز قابلیت وراثت و انتقال اطلاعات از نسلی به نسل دیگر است. در واقع محیط‌زیست یک جاندار از کوه‌ها و خاک و سنگ گرفته تا موجودات زندۀ دیگر هرکدام باعث ایجاد محدودیت‌ها و فرصت‌های مختلفی می‌شوند و می‌توان به‌طور کلی این فرصت‌ها و محدودیت‌ها را قوانین وضع‌شده در طبیعت تلقی کرد. حال در مقابل قوانین موجود، این رفتار و صفات آن جاندار است که تعیین می‌کند آیا آن قانون برای او سود خواهد داشت یا ضرر. این رفتارها و صفات جانداران از ساختار مولکول DNA نشئت می‌گیرند و مولکول DNA نیز مولکولی پویاست؛ به‌طوری که در اثر عوامل مختلف در طول زمان تغییرات خاصی را متحمل می‌شود و جاندارانی با صفات مختلف ایجاد می‌کند و حال این صفات می‌توانند به میزان مشخصی نسبت به قوانین موجود در آن محیط‌زیست مدنظر یک نقطۀ قوت و سازگار با قوانین حساب شود، یا نقطه‌ای منفی یا صفتی ناسازگار باشد و در نهایت بر اساس میزان موفقیت در محیط‌زیست، جانداری مشخص می‌تواند خود را برای مدتی زنده نگه ‌داشته و در نهایت ژن‌های خود را به فرزندانش انتقال دهد و منقرض نشود. چنانچه برآیند میزان هماهنگی و سازگاری این صفات با محیط مثبت باشد این جاندار خواهد توانست بقای خود را حفظ کند و در غیر این صورت از میدان رقابت حذف خواهد شد. این اتفاقات به‌کرات و به روش‌های مختلف تکرار می‌شد و می‌شود و به مرور زمان سطح به سطح تمامی صفات، منطبق با محیط‌زیست صیقل داده و وارد سطوح بالاتر می‌شود و همین رقابت‌ها باعث ایجاد تنوع‌های بسیار از یک منشأ یکسان می‌شود. همین اختراع چرخ را اگر بررسی کنیم می‌بینیم ما از یک منشأ یکسان، به صنف‌های مختلفی از وسایل نقلیه با انواع بی‌شمار در طول تاریخ رسیده‌ایم. تکامل حقیقتی بود که در طی تمامی سال‌های زندگی انسان در جلوی دیدگان او بود؛ ولی شاید به‌علت جهل به علم ژنتیک و ماهیت DNA‌، کسی قادر به درک آن نشده‌ بود؛ در حالی که با همین قانون تکامل، کودکان و حیوانات خود را تربیت می‌کردند، با همین قاعده در علم پیشرفت می‌کردند و به یافته‌های جدید می‌رسیدند؛ و حتی همین سگ‌های مختلف با نژاد‌های بسیار متفاوت را با اهلی‌کردن و پرورش‌دادن نوع خاصی از گرگ‌ها به وجود آوردند. آیا همین روندی که فرگشت بر اساس آن حرکت می‌کند که همان انتخاب طبیعی است در خود متون مقدس این مؤمنان نبود؟ آیا صفت قوم برگزیده که هرکدام از گروه مؤمنان به خود نسبت می‌دادند مطابق با همین انتخاب طبیعی نبود؟ آیا قوم برگزیده این افراد همان قومی نبود که در گذشته با هدایت و یاری خداوند از مهلکه‌ها و عذاب‌های مختلف الهی نجات پیدا کردند و هر نسل به نسلی دیگر امتحان شدند و افراد شایسته‌تر باقی ‌ماندند. ما مثال‌های بسیاری در کتب مقدس از اصحاب مختلف داریم که نشان می‌دهد از زمان حضرت آدم ع تابه‌حال اقوام هدایت‌شده دچار چالش‌های مختلف و رنگارنگی می‌شدند و همین غربال‌ها در جمعیت مؤمنین به آن‌ها لیاقت درک علوم و معارف عمیق‌ خداشناسی را می‌داد. درست شبیه شروع حیات از فرمی بسیار ساده به‌صورت تک‌سلولی تا پیشرفت آن به فرقه‌ها و گروه‌های مختلف و در نهایت ظهور انسان که پادشاه بی‌بدیل حیات‌وحش شد. آیا همین مؤمنان از صنف‌های مختلف معتقد نیستند که دارای شرافت و درجه‌ای بسیار بالا در انسانیت بوده و مقرب‌ترین بندگان خداوند هستند؟ همین داستان طوفان نوح ع آیا چیزی جز یک رویداد بر اساس انتخاب طبیعی (قدرت برتر) بود؟ جمعیتی که دارای صفت ایمان بودند، به‌واسطۀ آن نجات یافتند و تمامی افراد دارای صفت کافر‌بودن حذف شدند و منطقه بین‌النهرین با تمام امکاناتش در بین مؤمنان تقسیم شد. درست همان چیزی که بعد از برخورد شهاب‌سنگ به زمین در آخرین دوران دایناسور‌ها اتفاق افتاد؛ یعنی زمانی که پستانداران، موجوداتی حقیر مانند موش بودند که در سوراخ‌ها زندگی می‌کردند و فعالیت‌های شبانه داشتند و به‌نوعی گروهی مستضعف بودند و دایناسورها که چیزی بین پرندگان و خزندگان بودند، تسلط کامل بر زمین داشتند؛ تا اینکه با برخورد شهاب‌سنگی بزرگ به زمین، به‌خاطر تغییرات عمدۀ زیست‌محیطی به‌مرور زمان غذا به‌شدت کم شد و اکثراً موجودات کوچک و نیازمند به غذای کم با بهرۀ هوشی بالا توانستند خود را با محیط بهتر تطبیق دهند و همین باعث تکثیر پستانداران و پرندگان بر روی زمین شد. چیزی شبیه گروه مؤمنان که تمایل کمتری به نعمات زمین داشته و بیشتر بر روی درک و معرفت جهان خلقت تمرکز دارند. داروین حق داشت و دقیقاً با تحمل سختی‌های چندین سال سفر دریایی مداوم با توقف در نقاط مختلف کرۀ زمین و با تمرکز بر جهان خلقت، تجلی ربّانیت الهی را در آفرینش موجودات زنده درک کرده بود و اصلی جهان‌شمول و سنتی الهی را کشف کرده بود؛ ولی به‌راستی چگونه برای اکثر علمای ادیان تا همین لحظه قبول‌کردن چنین امری که اتصال بسیار قوی به آموزه‌های دینی آن‌ها دارد بسیار دشوار است؟ آیا همین مسیحیان که معتقد هستند عیسی ع خداست و ازلی، یا همین مسلمانان که معتقد به عالم ذر یا مخلوق اول‌بودن محمد ص قبل از حضرت آدم ص هستند، ندیدند که هردوی این مخلوقات خداگونه با تولد از مادر به دنیا آمدند؟ آیا آن‌ها جاهل به این امر بودند که انسان اول یعنی آدم ع در بهشت که در آسمان یا مکانی غیرمادی است خلق شده است؟ آیا آن‌ها با توصیفات غیرمعقول از نعمات بهشتی که در متون مقدس هستند متوجه نبودند که قوانین موجود در بهشت متفاوت از قوانین فیزیکی زمین است؟ آیا آن‌ها نخواندند که آدم و حوا ع بعد از عصیان از دستور الهی به زمین تبعید شدند؟ آیا آن‌ها که همیشه از زندگی پس از مرگ صحبت می‌کنند نمی‌دانستند که یکی از راه‌های برگشت به آن آسمان مدنظر مردن است، نه پرواز‌کردن؟ و آیا ندیدند پیامبرانشان به غیر از صعود به آسمان (که بیشتر به‌جای پرواز شبیه محو شدن بود) (1) اکثراً می‌مردند و به بهشت می‌رفتند؟ آیا این نشان نمی‌داد که دنیایی که آدم ع از آن آمده بود با این دنیا فرق داشته است؟ آیا برای عالمان دینی و منکرین تکامل سخت بود درک این موضوع که احتمالاً ساخته‌شدن نفس انسان از گِل مربوط به ارتباط نفس او به عناصر خاک و آب بوده باشد که در آسمان غیرمادی یعنی بهشت ساخته‌وپرداخته شده است؟ آیا سخت بود که توضیحات داروین و در حال حاضر زیست‌شناسان تکاملی را با فروتنی و نه غرور گوش می‌کردند تا به حقیقت شهادت دهند؟ خیر! موضوعی سخت نبود برای افرادی که صفر تا صد متون مقدس خود را اکثراً حفظ می‌کردند و نکته‌ای را بدون اینکه بررسی کنند و ساعت‌ها دربارۀ آن در مدارس دینی مباحثه کنند رها نمی‌کردند. ولی تکبر و نخوت و پندارِ همه‌چیزدانی این عالمان دینی که با غرور فکر می‌کردند همۀ اسرار هستی در زیر پهلوی آنان در کتاب مقدس قرار دارد آن‌ها را از فکر‌کردن و تدبر و اخلاق حسنه و حق‌پذیری دور ساخته بود. چه فرقی دارد صفحات کتاب را حمل کنیم یا شبیه یک نوار کاست یا کارت حافظه مطالب کتاب را در حالی که درکی از آن نداریم حفظ کنیم و همین حمل آن‌ها ما را بفریبد که صاحب علم تمامی اسرار آفرینش هستیم؛ در حالی‌که ما حمل‌کنندۀ گنجینه‌ای بدون کلید هستیم! 1. البته با علم زمان حال ما که میلیارد‌ها کیلومتر آن طرف دنیا را هم می‌بینیم، فعلاً بهشتی پیدا نشده! ثانیاً در فضا قابلیت تنفس وجود ندارد؛ پس قطعاً پیامبرانی مثل خضر و ایلیا و عیسی محو می‌شده‌اند و با پرواز‌کردن به آسمان مدنظر نمی‌رفتند و منظور از پرواز و رفتن به آسمان منظوری مثالی بوده است. زنگ خطر برای ایمان‌داران در کتاب مقدس با شخصیتی عبرت‌آموز روبه‌رو می‌شویم. کسی که شاگرد عیسی و مهم‌تر اینکه برگزیدۀ ایشان است: انجیل یوحنا، فصل 6، آیات 66 تا 70: (در همان وقت بسیاری از شاگردان او برگشته، دیگر او را همراهی نکردند. آنگاه عیسی به آن دوازده گفت: «آیا شما نیز می‌خواهید بروید؟» شمعون پطرس به او جواب داد: «خداوندا نزد چه‌کسی برویم؟ کلمات حیات جاودانی نزد توست؛ و ما ایمان آورده و شناخته‌ایم که تو مسیح پسر خدای حی هستی.» عیسی بدیشان جواب داد: «آیا من شما دوازده را برنگزیدم و حال آنکه یکی از شما ابلیسی است.»). یهودا اسخریوطی خائن همان شاگرد ابلیسی مدت‌ها در محضر عیسی تعلیم دید و حتی از سوی ایشان به‌عنوان رسول برگزیده شد که به روستاهای گوناگون برود و خدمات بشارتی انجام دهد و آموزه‌های ایشان را به مردم ابلاغ کند؛ اما در نهایت به مولای خود خیانت کرد و او را تسلیم دشمنانش نمود. عاقبت این شاگرد ابلیسی، بزرگ‌ترین زنگ خطر برای هر ایمان‌داری است که مبادا خود را تا همیشه ثابت‌قدم در عقیده‌اش بداند و سقوط را از خود دور انگارد. یهودا برگزیده‌ و رسول عیسی بود، پس خطر ابلیس به‌خصوص در این زمان‌ که زمان‌های آخر است، برای هر ایمان‌داری حتمی و نزدیک است. انجیل متی، فصل 24، آیات 9 و 10: (آنگاه شما را شکنجه داده، خواهند کشت و تمام دنیا از شما متنفر خواهند شد، زیرا شما پیرو من هستید. بسیاری از ایمان خود برخواهند گشت و یکدیگر را تسلیم کرده، از هم متنفر خواهند شد). کتاب مقدس بارها به موضوع سقوط و از دست ‌دادن نجات پرداخته، و نسبت به آن هشدار داده است. مَثَل چهار زمین در کلام عیسی مسیح یکی از این موارد است: انجیل لوقا، فصل 8، آیات 4 تا 15: (و چون گروهی بسیار فراهم می‌شدند و از هر شهر نزد او می‌آمدند، مثلی آورده، گفت: «برزگری به جهت تخم‌کاشتن بیرون رفت و وقتی که تخم می‌کاشت، بعضی بر کنارۀ راه ریخته و پایمال شد و مرغان هوا آن را خوردند، و پاره‌ای بر سنگلاخ افتاده، چون رویید از آن‌جهت که رطوبتی نداشت خشک گردید، و قدری در میان خارها افکنده شد که خارها با آن نمو کرده، آن را خفه نمود، و بعضی در زمین نیکو پاشیده شده، رویید و صد چندان ثمر آورد.» چون این بگفت ندا در داد که هرکه گوش شنوا دارد بشنود. پس شاگردانش از او سؤال نموده، گفتند معنی این مثل چیست؟ ... [گفت] اما مثل این است که تخم کلام خداست و آنانی که در کنار راه هستند کسانی‌اند که چون می‌شنوند، فوراً ابلیس آمده، کلام را از دل‌های ایشان می‌رباید، مبادا ایمان بیاورند و نجات یابند؛ و آنانی که بر سنگلاخ هستند، کسانی‌اند که چون کلام را می‌شنوند، آن را به شادی می‌پذیرند و این‌ها ریشه ندارند؛ پس تا مدتی ایمان می‌دارند و در وقت آزمایش، مرتد می‌شوند؛ اما آنچه در خارها افتاد کسانی‌اند که چون شنوند، می‌روند و اندیشه‌های روزگار و دولت و لذات آن ایشان را خفه می‌کند و هیچ میوه‌ای به کمال نمی‌رسانند؛ اما آنچه در زمین نیکو واقع گشت کسانی‌اند که کلام را به دل راست و نیکو شنیده، آن را نگاه می‌دارند و با صبر، ثمر می‌آورند). آیات ۱۳ و ۱۴ به کسانی اشاره می‌کند که کلام خدا را می‌پذیرند و از آن‌ استقبال می‌کنند، اما در نهایت مرتد می‌شوند و از آن رو برمی‌گردانند. اما نکتۀ قابل‌تأمل در کتاب مقدس این است که آن‌هایی که پس از ایمان به فرستادگان خداوند به ایشان خیانت کرده و آن‌ها را انکار می‌کنند، از همان اول از ایمان‌داران حقیقی نبوده‌اند و خود را در صف پیروان حجت‌های الهی جا داده بوده‌اند و پس از مدتی به هر دلیلی خارج می‌شوند. رسالۀ اول یوحنا، فصل ۲، آیات 18 و 19: (ای بچه‌ها، این ساعت آخر است و چنانکه شنیده‌اید که دجال می‌آید، الحال هم دجالان بسیار ظاهر شده‌اند و از این می‌دانیم که ساعت آخر است. از ما بیرون شدند، لکن از ما نبودند، زیرا اگر از ما می‌بودند با ما می‌ماندند؛ لکن بیرون رفتند تا ظاهر شود که همۀ ایشان از ما نیستند). جای کوچک‌ترین شک و تردیدی نیست که دعوت‌های الهی با خروج این افراد، نه متوقف و نه از ایمان‌داران حقیقی خالی می‌شود. این افراد باید بروند تا اخلاص و وفای یاران جدید جایگزین ریاکاری و ایمان ظاهری آنان شود. یهودای خائن سرور خود را به دشمنانش فروخت و پس از آن از کردۀ خود پشیمان شد و خود را به دار آویخت؛ اما طولی نکشید که متیاس جایگزین او شد و در نهایت جان خود را در راه گسترش تعالیم عیسی از دست داد. حال که از هشدارهای کتاب مقدس در ارتباط با سقوط و از دست دادن ایمان گفتیم، شایسته است که از راه نجات نیز سخن بگوییم. با مطالعۀ کتاب مقدس درمی‌یابیم که صبر بزرگ‌ترین سلاح در برابر وسوسه‌های ابلیس و سربازانش است و نجات با صبر ممکن خواهد بود: انجیل متی، فصل ۱۰، آیۀ 22: (و به خاطر اسم من، جمیع مردم از شما نفرت خواهند کرد؛ لیکن هرکه تا آخر صبر کند، نجات یابد). فرستادۀ عیسی مسیح ـ‌احمدالحسن‌ـ نیز بارها به اهمیت جایگاه صبر به‌منظور حفظ ایمان تأکید کرده‌اند: «به خدا سوگند اگر صبر پيشه کنيد و با چنگ و دندان به دینتان محکم چنگ زنيد، همۀ خير دنيا و آخرت را شاهد خواهيد بود و دشمن شما جز شرّ در دنيا و آخرت نخواهد ديد و خداوند آن‌ها را خوار و ذليل خواهد کرد و در دنيا و آخرت زيان‌کار خواهند بود.» (پاسخ‌های روشنگرانه، جلد 6، پرسش 580) واضح و روشن است که برای هر ایمانی آزمایشی خواهد بود و تنها کسانی در این امتحان پیروز می‌شوند که بر آزار و شکنجه و گرفتاری‌های دنیا و مشکلات مالی که در راه حفظ ایمان به انسان می‌رسد، صبر پیشه کنند. احمدالحسن در یکی از سخنان خود به این غربال اشاره فرمودند: «یاری‌دادن دعوت مهدوی و ثبات قدم بر یاری حقیقی، موهبتی عظیم، عطایی بزرگ و توفیقی است الهی؛ و از این توفیق بهره‌مند نمی‌شود مگر کسی که صبر پیشه کند، و از این توفیق بهره‌مند نمی‌شود مگر کسانی که از بهره‌ای عظیم برخوردار بوده باشند؛ به همین دلیل غربالی که آل‌محمد (صلوات خدا بر آنان) بیان فرموده‌اند وجود دارد.» (کتاب پیک صفحه، ص493) در پایان از خداوند سربلندی در تمامی آزمایشات الهی را می‌خواهیم تا با دلی سرشار از ایمان و یقین در محضر پسر انسان ـ‌احمدالحسن‌ـ حاضر شویم. انجیل لوقا، فصل ۲۱، آیۀ 36: (پس در هر وقت دعا کنید و بیدار باشید تا شایستۀ آن شوید که از جمیع این چیزهایی که به وقوع خواهد پیوست نجات یابید و در حضور پسر انسان بایستید). قصۀ کودکی محمد (ص) به نام خداوند بخشندۀ مهربون، خداوند آب و آتش و آسمون سلام به شما بچه‌های مهربون احمدی، گلای باهوش دوست‌داشتنی. بازم با یک قصۀ شیرین اومدیم پیشِتون. یکی بود یکی نبود، زیر آسمون آبی خدا مردم زیادی زندگی می‌کردن. توی شهر مکه هم که خونۀ خدا اونجاس، خانواده‌های زیادی زندگی می‌کردن. یکی از اون خانواده‌‌ها، خانوادۀ عبدالمطلب بود. بچه‌های عزیزم! توی اون زمان بیشتر مردم شهر مکه بت‌ها رو می‌پرستیدن؛ یعنی مجسمه‌هایی از سنگ و چوب رو درست می‌کردن و اون‌ها رو عبادت می‌کردن. اما بچه‌ها خانوادۀ عبدالمطلب و تعداد کمی از مردم، بت‌ها و مجسمه‌ها رو نمی‌پرستیدن. اونا خدای یکتا رو عبادت می‌کردن. نوجوونای عزیز، عبدالمطلب فرزندان و نوه‌های زیادی داشت. یکی از پسرای ایشون اسمش عبدالله بود و اسم همسر عبدالله آمنه بود. خدا می‌خواست به عبدالله و آمنه یه نوزاد بده، و اونا خیلی خوشحال بودن؛ اما قبل از اینکه بچه‌شون به دنیا بیاد عبدالله از دنیا رفت ... (بعد از اینکه عبدالله از دنیا رفت، عبدالمطلب از عروسش مراقبت کرد تا نوزادش به دنیا بیاد). چند ماه گذشت تا اینکه! یه روز جمعه اون نوزاد زیبای دوست‌داشتنی به دنیا اومد. بعد خانم‌ها با خوشحالی عبدالمطلب رو صدا کردن و نوزاد رو دادن دستش. پدربزرگ تا اونو دید با خوشحالی بغلش کرد و اونو به‌سمت خونۀ خدا برد و براش کلی دعا کرد و از خدای مهربون برای دادن این کودک زیبا تشکر کرد. بعد، عبدالمطلب اسم این کودک زیبا و دوست‌داشتنی رو محمد گذاشت. (محمد یعنی ستوده) از طرفی آمنه، مادر این کودک اون رو احمد صدا می‌کرد. عزیزای دلم توی اون روزگار، مردم شهر مکه و حتی عالما و دانشمندای اون زمان منتظر به دنیا اومدن یه پیامبر بزرگ بودن؛ چون پیامبرای قبل مثل حضرت موسی و حضرت عیسی به مردم وصیت کرده بودن که بعد از اون‌ها پیامبر بزرگ و مهربونی به دنیا میاد که همۀ مردم رو نجات میده و علم و چیزای زیادی به مردم یاد میده. اما بچه‌ها مردم اون زمان نمی‌دونستن که این کودک دوست‌داشتنی همون پیامبری هست که همۀ پیامبرا خبر اومدنش رو داده بودن ... فقط عبدالمطلب فهمید که محمد ص یه پیامبره. می دونید از کجا فهمید؟ از روی نشونه‌ها و اخلاق‌ها و رفتارهایی که بعدها از حضرت محمد می‌دید؛ همچنین از طریق رؤیاهایی که می‌دید فهمید که ایشون یه پیامبر هست. برای همین ایشون رو خیلی دوست داشت و همیشه بهش احترام می‌ذاشت. اما گلای احمدی، اون موقعی که حضرت محمد به دنیا اومد اتفاقای جالب زیادی افتاد؛ مثلاً همۀ بت‌ها و مجسمه‌ها با صورتشون رو زمین افتادن، همۀ پادشاهای دنیا اون روز ساکت شدن و تاجشون از رو سرشون به زمین افتاد. می‌دونید چرا بچه‌ها؟ چون خدا حضرت محمد ص و بچه‌هاش رو انتخاب کرده بود تا اونا پادشاه دنیا باشن. آخه خدا، پادشاه دنیا رو انتخاب می‌کنه تا اونا مردم رو راهنمایی کنن. برای همین، اون روز پادشاهایی که به زور حاکم شده بودن تاجشون از رو سرشون افتاد. شیطان و دوستای بدجنسش خیلی از تولد پیامبر ناراحت بودن؛ چون می‌دونستن با اومدن این پیامبر دیگه نمی‌تونن مردم رو زیاد گول بزنن؛ چون دیگه حضرت محمد راه درست رو بهشون نشون میده و اونا رو راهنمایی می‌کنه. نوگلای احمدی، حضرت محمد ص وقتی به دنیا اومد فقط چند روز از مادرش شیر خورد و دیگه اصلاً از مادرش شیر نخورد. برای همین خانوادۀ ایشون برای حضرت محمد دایه‌ای گرفتن تا به اون شیر بده. ( دایه به زنایی میگن که به نوزادان شیر میدن و ازشون مراقبت می‌کنن) دایۀ حضرت محمد هم حلیمه بود. حلیمه زن دانا و مهربونی بود. حلیمه برای اینکه محمد ص مریض نشه و قوی و نیرومند بشه، اونو با خودش به روستاشون برد. محمد ص کم‌کم بزرگ شد و صحبت‌کردن رو از خانوادۀ حلیمه یاد گرفت؛ تا جایی که زبون عربی رو به درستی و زیبایی صحبت می‌کرد. حضرت محمد وقتی بزرگ‌تر شد دید که بچه‌های حلیمه گوسفندا رو به چرا می‌برن تا غذا بخورن.‌ ایشون هم با اینکه کودک بود از حلیمه اجازه گرفت تا توی این کار به بچه‌ها کمک کنه. تا اینکه حضرت محمد ص پنج‌ساله شد و حلیمه ایشون رو به مادر عزیزش آمنه سپرد. چند سال بعد هم محمد ص خانوادش رو از دست داد؛ یعنی اول مادرشون و بعد پدربزرگشون رو؛ برای همین پیش عموش ابوطالب زندگی کردن. ایشون قبل از خوردن غذا، «به نام خدا» می‌گفت و غذا رو به آرومی و بدون عجله می‌خورد و برعکس بعضی بچه‌های هم‌سنش که خیلی پرخوری می‌کردن، ایشون به اندازه غذا می‌خورد و بعد از اینکه غذاش تموم می‌شد خدا رو شکر می‌کرد. حضرت محمد هیچ‌وقت دروغ نمی‌گفت و اگه کسی چیزی پیشش نگه می‌داشت اون رو صحیح و سالم به صاحبش می‌رسوند؛ برای همین مردم اونو خیلی دوست داشتن و بهش می‌گفتن «محمد امین»؛ یعنی محمد امانت‌دار. بچه‌های عزیزم، حضرت محمد از همون کودکی مثل خانوادش خدا رو می‌پرستید و از بت‌ها و مجسمه‌ها بَدِش می‌اومد و می‌گفت اونا فقط سنگ و چوبن و سنگ و چوب هیچ قدرتی از خودشون ندارن و مردم باید اونا رو جابه‌جا کنن. این بت‌ها هیچ کاری نمی‌تونن انجام بدن و هیچی نمی‌تونن به ما بدن؛ پس اونا نمی‌تونن خدای ما باشن! در صورتی که خدای ما به کسی نیازی نداره و قدرتش از همه بیشتره و کلی نعمت به ما داده... پس اونه که خدای ماست. خدای یکتایی که ما و همۀ این جهان رو آفریده. حضرت محمد ص با این حرف‌ها نشون می‌داد که خیلی داناست؛ برای همین خانوادش اونو خیلی دوست داشتن و ازش مراقبت می‌کردن تا بزرگ بشه و مردم رو بیشتر راهنمایی کنه. بچه‌های عزیزم، امیدوارم قصۀ کودکی حضرت محمد رو دوست داشته باشید. اهمیت کتاب و کتاب‌خوانی از دیرباز تا به امروز انسان همیشه برای تکامل و ارتقای خود نیاز به مطالعه و بیشتر دانستن را در خود احساس می‌کند. اهمیت مطالعه از روزهای اول زندگی و کودکی و در محیط خانه و خانواده شروع می‌شود. دین مبین اسلام هم به کتاب و کتاب‌خوانی مرتبط و پیوسته است، و معجزۀ آن کتاب (قرآن کریم) است. حتی کسانی که برای رد مطالعه و کتاب‌خوانی بخواهند با مردم صحبت کنند باز هم باید کتاب بخوانند تا بتوانند دلیلی بر کلام خودشان ارائه دهند. در هر صورت چه برای مهر تأیید بر کتاب‌خوانی زدن و چه رد کردن موضوع کتاب‌خوانی بایستی همواره انسان با کتاب مأنوس باشد و حقیقتی وجود دارد که جهان بدون کتاب نخواهد بود. مطالعه‌کردن باعث بیداری ذهن و پرورش افکار و دیدگاه انسان می‌شود؛ اما یادمان باشد همیشه در مقابل مثبت منفی هم قرار دارد. گاهی مطالعه نه‌تنها سودمند نیست، بلکه باعث ظلمانی‌شدن و انحراف روح و جسم انسان می‌شود؛ به همین دلیل است که باید برای هر کاری حتی مطالعه اهداف روشن و مثبتی داشته باشیم تا بر روح و روان نتیجه‌ای شگفت‌انگیز داشته باشد. حضرت علی(ع) در این باره می‌فرمایند: «نعم المحدث الکتاب.» «کتاب نیکو گوینده‌ای است.» (غررالحکم، ج، 6ص167) کتاب و کتاب‌خوانی دو واژه‌ای هستند که بسیار قابل‌تأمل و مهم است؛ زیرا کتاب‌ها می‌توانند همانند رسانه بر مسیر انسان تأثیر بسزایی داشته باشند. این انسان است که تصمیم می‌گیرد در کدام وادی سیر کند؛ آخرت یا دنیا؟! سید احمدالحسن(ع) می‌فرمایند: «دنیا نسبت به آخرت دو هَوویی هستند که به‌هیچ‌وجه با یکدیگر در قلب یک انسان جمع نمی‌شوند، و در دو جهت مخالف یکدیگر قرار دارند؛ به‌طوری که اگر انسان به یکی از آن‌ها توجه کند به دیگری پشت کرده است. چنین امکانی وجود ندارد که انسان دنیا و آخرت را در چشم یا قلبش یک جا گرد آورد. حق‌تعالی می‌فرماید: (مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ) (هرکس کِشت آخرت را بخواهد برایش بر کِشته‌اش می‌افزاييم و هرکس کِشت دنيا را بخواهد از آن به او عطا می‌کنيم، ولی ديگر او را در آخرت نصيبی نيست). (جهاد درب بهشت، ص۱4) پس بهوش باشیم که چه کتابی انتخاب می‌کنیم و هدفمان از کتاب‌خوانی چیست. یادمان باشد که خداوند هم به محمد(ص) دستور داد بخوان و محمد(ص) این‌گونه به خدای خود مناجات می‌کرد: (ربّ زِدْنِی عِلْماً) (پروردگارا! بر علم من بیفزا). (طه، 114) و حتی به اوصیا و اولیای خود الواحی می‌داد و می‌فرمود الواح را بخوانید و مردم را به‌سمت نور هدایت کنید. (وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها...‏) (انواع اندرزها را در الواح نوشتیم و همه‌چیز را بیان کردیم، آن را به جدّ بگیر و به قومت بگو که نیکوترش را عمل کنند). (اعراف، 145) اینجاست که متوجه می‌شویم مطالعه چقدر مهم است و نه‌تنها نتیجه‌ای بر بُعد جسمانی دارد، بلکه بُعد روحانی انسان با مطالعه‌کردن (علوم اهل‌بیت ع) به درجۀ والایی دست پیدا می‌کند. مولایمان فرزند علی و فاطمه سلام‌الله‌علیه می‌فرمایند: بخوانید، جست‌وجو کنید، دقت کـنید، بـیاموزید و خودتان حقيقت را بـيابـيد. به هیچ‌کس تکیه نکـنید تا برای آخرت شما تصمیم بگیرد،که فردا پشیـمان خواهید شد در‌حالی‌که پشیمانی سودی نخواهد داشت. (سید احمدالحسن، خطبۀ محرم ) آری عزیزانم بخوانید اما خواندن به‌تنهایی کفایت نمی‌کند و انسان بعد از خواندن مطالب باید به‌سمت عمل‌کردن پیش برود؛ به همین دلیل گفتیم نوع کتاب و هدفی که از کتاب‌خوانی داریم باید مشخص باشد و اگر خواندن بدون عمل‌کردن باشد، در واقع انسان وقت خود را صرف جسم خود کرده و برای پرورش روح خود قدمی برنداشته و اخلاصی در کار نبوده است. حال به‌راستی زمانی که خواندیم چگونه فردی عامل باشیم؟ شما را دعوت می‌کنیم به خواندن و مطالعه علوم قائم آل‌محمد (ع). قدر این کتاب‌های نورانی را بدانیم و از این الماس‌های بی‌نظیر ملکوتی نهایت استفاده را ببریم. کودک و حقوق او به‌مناسبت روز جهانی کودک، در نظر داریم احکامی را بیان کنیم که وصی و فرستادۀ امام مهدی (ع) سید احمدالحسن (ع) بیان فرموده است. خاطر نشان می‌کنیم، ایشان در بیانات مختلفی به حقوق کودکان اشاره دارد و از آن دفاع می‌کند. امید است، روزی برسد که به هیچ کودکی ستم نشود و حقوق آن‌ها ادا شود. ایشان در سؤال و جوابی، نسبت به نگهداری حیوانات، به مناسب‌بودن آن برای آزار ندیدن کودکان اشاره دارد و می‌فرماید: «پرسش: آیا نگهداری مار به‌عنوان حیوان اهلی در خانه جایز است؟ آیا حیواناتی وجود دارند که نگهداری از آن‌ها به‌عنوان حیوان اهلی در خانه مجاز نباشد یا به غیر از سگ، نجس باشند؟ پاسخ: نگهداری حیوان اهلی در خانه جایز است. نگهداری از پرندگان، ماهیان و لاک‌پشت‌ها برای دفع آسیب برخی از جن‌های آسیب‌رساننده، مخصوصاً از کودکان، مستحب است. نگهداری از سگ برای نگهبانی، چوپانی یا شکار جایز است.» (پاسخ‌های فقهی (مسائل متفرقه)، جلد 2، پرسش 74) گاهی اوقات پیش می‌آید که مادری بین شیر دادن نوزادش و نماز خواندن تعارض می‌بیند. در این هنگام چه کند؟ نظر سیداحمدالحسن (ع) را می‌شنویم: «پرسش: بسیاری مواقع دو واجب با هم تعارض پیدا می‌کنند؛ مثل مادری‌کردن ـ‌نظیر آرام‌کردن، شیر دادن و توجه به کودک‌ـ و محافظت بر نماز اول وقت. گاهی زن در تنگنای زمانی میان برآوردن نیازهای کودک شیرخوارش و به‌جا آوردن فریضۀ واجب در اول وقتش قرار می‌گیرد؛ در این صورت این زن چه باید بکند و کدام‌یک را پیش اندازد؟ پاسخ: کسی که چیزی را می‌خواهد خود را برای به‌دست‌آوردنش مهیا می‌کند؛ بنابراین اگر زنی بخواهد به‌عنوان‌ مثال نماز ظهر را در اول وقتش به‌جا آورد و ترسِ آن دارد که کودک شیرخوارش همان موقع از او شیر بخواهد، می‌تواند به‌عنوان‌ مثال نیم‌ساعت پیش از داخل‌شدن به ‌وقت نماز، بچه را شیر بدهد، و به همین ترتیب سایر امور [را مدیریت کند]؛ اما درصورتی‌که تعارضی پیش آید، ابتدا باید کودک شیرخوارش را آرام کند سپس به نمازش بپردازد؛ چراکه اگر زن چنین نکند چه ‌بسا در میان نمازش، فکرش مشغول کودک شیرخوار بی‌قرارش می‌شود.» پاسخ‌های فقهی (مسائل متفرقه)، جلد 3، پرسش 18) همچنین سؤالی که ذهن والدین را بسیار به خود مشغول کرده، این است که در زمانه‌ای که لهو و لعب بسیار شده، چگونه فرزندانمان را تربیت کنیم؟ چگونه آن‌ها را به‌جای برنامه‌های تلویزیون ‌ـ‌که سودی ندارد و چه‌ بسا مضر هستند‌ـ متوجه قرآن کنیم؟ چگونه حسین و عباس و زینب (ع) را در دل آن‌ها جای دهیم؟ چگونه آن‌ها را از خطرها رهایی ‌بخشیم؟ خطرهایی مثل تکبر، منیّت و چیزهای دیگر. وظیفۀ مادر برای اینکه فرزندش حسینی و شیعۀ حقیقی شود چیست؟ بهترین راه تعامل با کودکان چیست؟ سید احمدالحسن (ع) پاسخ می‌دهد: « تربیت صحیح، واجبی است که والدین متحمل اَدای آن هستند. دربارۀ اموری مثل بازی یا مشاهدۀ تلویزیون یا حتی اینترنت و بازی‌های کامپیوتری و نظایر آن‌ها، بر والدین واجب است که مراقب فرزندانشان باشند و آن‌ها را از امور فاسدکننده بازدارند؛ مثلاً وقتی بچه برای بازی به سراغ اینترنت می‌رود باید زیر نظر والدینش باشد، ولی جایز نیست که او را از بازی یا کارهای کودکانه بازدارند؛ چراکه این کار در بزرگ‌سالی تأثیراتی به دنبال خواهد داشت. به‌علاوه بعضی از بازی‌ها جنبۀ آموزشی دارند. می‌توان کودک را به‌سمت بازی‌های مفید هدایت و تشویق کرد؛ مثلاً می‌توان او را به بازی‌های فکری یا بازی‌های حل معماهای هندسی یا شبیه آن‌ها تشویق نمود. بسیاری از کودکان چنین توانایی‌هایی را دارند و این کار در نهایت منجر به تکامل گستردۀ قدرت عقلی آن‌ها می‌شود؛ به‌علاوه این بازی‌ها می‌توانند باعث بازداشته‌شدن نوجوانان از فکر کردن به امور فاسد دیگر شوند. می‌توان به کودک یا نوجوان، تحقیق‌کردن را آموخت تا یاد بگیرد و توانایی‌هایش ارتقا یابد. والدین می‌توانند او را به تحقیق دربارۀ مباحث معین علمی یا امور مربوط به زندگی روزانه یا تاریخی تشویق کنند؛ اما در خصوص امور دینی، به‌عنوان ‌مثال کودک را وادار به بیشتر از نماز جماعت همراه با والدینش نکنید. آرام‌آرام او را تشویق کنید که دو رکعت نماز به‌تنهایی بخواند و در آن برای رفع نیاز معینی دعا کند و هنگامی‌که احساس کند نیازش برآورده شده است ارتباطش باخدا قوی می‌شود و ایمان آرام‌آرام در قلبش رسوخ می‌کند. خدا را در همه‌چیز به یاد آن‌ها بیاورید؛ به‌عنوان‌مثال هنگامی ‌که با هم درگیر می‌شوند به یکی از آن‌ها بگویید: با برادر یا خواهرت به نرمی رفتار کن تا خداوند تو را مثل انبیا ـ‌سلام‌وصلوات خداوند بر آن‌ها‌ـ قرار دهد؛ و این‌گونه اخلاق پاک را در جان‌هایشان زنده و در عین حال کمال‌طلبی را نیز برایشان احیا کنید. اگر یکی از آن‌ها کار خوبی کرد ـ‌به‌عنوان‌ مثال نماز خواند یا طاعتی انجام داد‌ـ به او تبریک و سخن نیکو بگویید و بگویید: خداوند به تو عطا می‌کند، تو را مبارک می‌دارد و در حضور ملائکه‌اش از تو یاد می‌کند. همچنین می‌توانید برنامۀ روزانه برای آن‌ها تنظیم کنید؛ مثلاً یک ساعت یا نصف ساعت برای حفظ سوره‌های کوچک قرآن؛ به این صورت که هر روز آن‌ها به دنبال شما بخوانند و به‌مرور سوره‌ها را حفظ خواهند کرد. برای کودکان بالای ده سال برنامۀ هفتگی تنظیم کنید؛ مثلاً سه یا چهار روز اجازۀ بازی نداشته باشند و حتی اگر به آن‌ها اجازۀ ورود به اینترنت یا سرگرمی‌های غیردرسی می‌دهید برای امور علمی یا تاریخی یا خواندن کتاب یا خواندن موضوعات مخصوص درسی‌شان یا خواندن داستان‌های انبیا و ائمه (ع) و شبیه آن‌ها باشد. به ‌این ‌ترتیب با توجه و تنظیم زمان آن‌ها نتیجۀ خوبی از آن‌ها حاصل می‌شود؛ اما با کوتاهی‌کردن، چه ‌بسا منحرف شوند و شما زیان ببینید و در این صورت، زیان شما بزرگ خواهد بود. متأسفانه بسیاری از پدران مهاجر که دور از سرزمین‌های عربی زندگی می‌کنند با کوتاهی‌کردن در آموزش‌دادن آن‌ها به زبان عربی و خواندن و نوشتن آن، در حق فرزندان خود بدی می‌کنند؛ در حالی ‌که آن‌ها می‌توانند هر روز ساعتی از وقتشان را برای آموزش زبان عربی به فرزندان خود ـ‌که در خواندن امور دینی‌شان و اطلاع از جزئیاتش به آن احتیاج دارندـ صرف کنند و گمان نمی‌کنم کار مشکلی باشد؛ زیرا در زمانۀ ما کتاب‌ها و روش‌های آموزش اینترنتی به‌وفور یافت می‌شود و دسترسی به آن‌ها به‌آسانی امکان‌پذیر است.» (پاسخ‌های فقهی، (مسائل متفرقه)، جلد 3، پرسش 148) سید احمدالحسن در جاهای دیگری از کتبشان نیز در خصوص کودکان مباحثی دارند و شما را به مطالعۀ کتب ایشان دعوت می‌کنیم.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 114
مشاهده فایل پی دی اف