نشریه زمان ظهور 113
شش نکته در لزوم وجود فرستاده یکی از باورهای مسیحیان این است که معتقدند بعد از عیسی علیهالسلام، مسیحیان دیگر نیازی به شخص دیگری نداشتند و ندارند؛ اما این سخن تا چه حدی صحیح است؟ در پاسخ به این باور نکات زیادی را میتوانیم به آنها بگوییم؛ و میشود در ابتدا به آنان گفت که: اول: اگر نیازی به شخصی بعد از عیسی نبود، پس مخالفت خودتان را با سخن عیسی اعلام کردهاید؛ چراکه پطرس از سوی عیسی مسیحْ مأمور نگهداری از مؤمنان و خوراکدادن به آنها شد؛ در یوحنّا، فصل ۲۱، آیات 15 تا 17 میخوانیم: (...برّههای مرا خوراک بده... گوسفندان مرا شبانی کن... گوسفندان مرا خوراک ده). پس این ردی بر تفسیر کسانی است که معتقدند بعد از عیسی دیگر نیاز به شخص دیگری نیست دوم: وجود فرستاده پس از رَفعِ عیسی علیه السلام و حتی پس از پطرس یا یوحنا ضرورت داشته است؛ چراکه پدران کلیسا حتی در اینکه چه کتبی باید جزو کتاب مقدس باشد با یکدیگر اختلاف پیدا کردند. پس باید فَصلُالخطابی وجود میداشت! بهعنوان مثال اَثِنِیْژیوس «استر» را جزو کتبِ عهدقدیم نمیدانست، اما گریگوری نازیانزِن آن را جزو عهد قدیم میدانست. یا مثلا گریگوری نازیانزِن کتاب «مکاشفه» را جزو عهد جدید ندانست،اما اَثِنِیْژیوس آن را جزو عهد جدید میدانست. سوم: وجود فرستاده مهم است؛ چراکه مردم به تفسیر صحیح نیاز دارند؛ مثلاً وقتی به تفسیر مفسرین مسیحی دربارۀ آن «بیست و چهار پیر» که ذکرشان در مکاشفه، فصل چهارم آمده، رجوع میکنیم، میبینیم جدا از اینکه تفاسیر اشتباهی را بیان کردهاند، همچنین با یکدیگر اختلاف هم داشتند! یا برخی هم با تردید تفسیر کردند. بهعنوان مثال در تفسیر ویلیام مک دونالد میخوانیم: «ما با اطمینان نمیتوانیم بگوییم که بیستوچهار پیر چه کسانی هستند.» (تفسیر کتاب مقدس برای ایمانداران) و در تفسیر آدام کلارک آمده است: «شاید این به سنهدرین کوچکتر در اورشلیم مربوط است که از بیستوسه پیر تشکیل شده بود؛ یا به شاهزادگان بیستوچهار دورۀ کاهنان یهودی که در خیمه و معبد خدمت میکردند، که ابتدا توسط داوود منصوب شده بودند.» (www.studylight.org/commentaries/eng/acc.html) و در تصاویر کلام رابرتسون در عهد جدید میخوانیم: «ما واقعا نمیدانیم چرا این شماره انتخاب شده است! شاید دو پیر برای هر قبیله، شاید دوازده قبیله و دوازده رسول (یهودیت و مسیحیت) شاید ۲۴ دوره از فرزندان هارون (۱ تواریخ ۲۴: ۱-۱۹) شاید برخی رتبه فرشتهای (کولسیان ۱: ۱۶) که ما از آن هیچچیز نمیدانیم. مقایسه کنید با افسسیان ۲: ۶.» (https://www.studylight.org/commentaries/eng/rwp.html) البته مثالهای زیاد دیگری از اشتباهات مسیحیان وجود دارد؛ مثلاً مفسرین مسیحی عقیده داشتند و تا الان هم عقیده دارند که منظور از آن «شاخه» در اشعیا ۱۱: ۱ عیسی مسیح است؛ در حالی که اوصاف این شخصیت بر عیسی مسیح منطبق نیست و احمدالحسن در کتاب «سیزدهمین حواری» با دلایل متعدد نشان میدهند که چرا ممکن نیست این شخصیت، عیسی باشد. چهارم: وجود فرستاده مهم است؛ زیرا کتاب مقدس پر است از تناقضات و اشتباهات. پس نیاز به روشنگر بود تا حقیقت را بگوید؛ برای مثال میتوانید به اختلاف گزارشات دربارۀ دعای دوم عیسی در لحظات پایانی و قبل از رفع ایشان اشاره کرد که با مقایسۀ آنچه که در متّی، فصل ۲۶ و مَرقُس، فصل ۱۴ موجود است، میشود به تناقض در دعای دوم پی برد. این در حالی است که مسیحیان معتقدند که این اناجیل به الهام خدا نوشته شده است. پنجم: وجود فرستاده مهم است؛ چراکه مثلاً مسیحیان تا همین قرون اخیر یعنی تا قبل از اینکه دستنوشتههای قدیمی کشف شود فکر میکردند که آیۀ هفتم از فصل پنجم رسالۀ اول یوحنا اینگونه است: «زیرا سه هستند که در آسمان شهادت میدهند: پدر، کلام، و روحالقدس؛ و این سه، یک هستند.» در حالی که عبارت «... در آسمان ... پدر، کلام، و روحالقدس؛ و این سه، یک هستند» در دستنوشتههای قدیمی واتیکانیه و سیناییه که مربوط به قرن چهارماند وجود ندارد! حتی مثلاً (یوحنا ۷: ۵۳ تا ۸: ۱۱) در دستنوشتههای سیناییه و واتیکانیه موجود نیست! جدا از این، حتی دستنوشتههای قدیمی با یکدیگر اختلاف دارند! پس فرستادهای از سوی خدا باید باشه تا حکم کند! حال اینکه کلیسا دست به دامن اکتشافات این نسخههاست! بهجای اینکه اقرار کند که باید فرستادهای باشه تا هدایتشان کند. ششم: و میگوییم: ضرورت وجود فرستادۀ خدا را حتی مسیحیان هم به آن اقرار میکنند. وقتی برای خود بزرگ دینی نصبکردند تا برای آنان قانونگذاری کند، پس بهصورت عملی اقرار میکنند، اگرچه در زبان انکارش کنند؛ و عجیب اینکه به نصب الهی و آن کسی که دین حقیقی الهی را برایشان نقل میکند کافر شدند و خودشان کسانی را نصب کردند که برای آنها از طریق ظن و گمان و خواستههای نفسانی، در آنچه نص صریحی از سوی خدا نزدشان وجود ندارد تشریع و قانونگذاری کنند؛ همچنین با این رفتار خود به ضرورت نصب خلیفه خدا اقرار کردهاند و نیازشان را به آن خلیفه جهت نقل علم الهی و حکم حقیقی خدا در هر مسئلهای اعلام کردند. در نتیجه این باور که مسیحیان معتقدند پس از عیسی علیهالسلام نیازی به وجود فرستادۀ الهی نداریم، صحیح نیست. تفسیر مقارن، استاد ضیاء زیدی | آیۀ اول | قسمت اول آیه نخست: نخستین چیزی که شروع میکنیم این آیۀ کریم قرآنی است: ﴿ان انکر الاصوات لصوت الحمیر﴾ ﴿همانا بدترین صداها صدای خران است﴾. (1) آیه در تفسیر مفسران بهطور عام همۀ مفسران به یکچیز توافق دارند. تحقیر و انکار در آیه کریمه بهخاطر صدای این حیوان معروف است؛ ازاینرو در تنگنا افتادند و با کتاب و سنت در موارد زیادی مخالفت کردند. اول از باب عدم تفسیر به رأی و از باب دیگر مخالفت با الگوی قرآنی و باب سوم مخالفت با آنچه از اهلبیت عصمت وارد شده است؛ و این بهزودی خواهد آمد و با نخستین تفسیرهای برگزیده شروع میکنیم: تفسیر مجمعالبیان: در تفسیر مجمعالبیان شیخ طبرسی بیان میشود این بر حیوان الاغ مادی است؛ با علم به اینکه اهلبیت بر منظور دیگری غیراز حیوان معروف تأکید دارند. او میگوید: «و صدای خود را پایین بیاور و آن را بلند و طولانی نکن، یعنی بدترین صداها صدای الاغ است.» و از ابیعبدالله روایت است: «آن عطسهای بلند و زشت است و مرد صدای خود را بلند میکند و آن بلندی زشت صداست مگر آنکه در حال دعا یا قرائت قرآن باشد.» (2) * * * تفسیر فیض کاشانی: اما فیض کاشانی در تفسیر، با او همراهی میکند و میگوید: در رفتار خود میانهرو باش: در میان خزیدن و شتابگرفتن، حرکت کن یعنی شتاب نکن؛ و از صدای خود بکاه یعنی آن را کوتاه کن و قمی: یعنی آن را بالا نبرد؛ بدترین صداها و وحشتناکترین آنها صدای الاغ است. در کافی از صادق (ع) روایت شده است وقتی دربارۀ آن سؤال شد فرمود: «عطسۀ زشت است.» (3) * * * برهان در تفسیر قرآن: اما شیخ بحرانی در تفسیر خود (برهان در تفسیر قرآن) در حدود روایات توقف کرده است و نظر و تفسیری نداده است؛ مگر اینکه روایت اهلبیت را آورده است: (شیخ دربارۀ سخن خدای تعالی ﴿ان انکر الاصوات لصوت الحمیر﴾ ﴿همانا بدترین صداها صدای خران است﴾ میگوید: کسی از امیرالمؤمنین دربارۀ معنی این الاغ پرسیده است ایشان فرمود: «خدا گرامیتر است از آنکه چیزی را بیافریند و آن را ناپسند بدارد؛ بلکه، وی زریق است و رفیقش، در تابوتی از آتش آن دو بهصورت دو الاغ هستند. وقتی در آتش به صدا آیند (صدای الاغ) اهل آتش از شدت صدای آنها آزرده میشوند.» (4) محمد بن یعقوب از احمد بن کوفی از علی بن الحسن از علی بن اسباط از عمویش یعقوب بن سالک از ابی عبد بکر حضرمی روایت کردهاند از ابیعبدالله دربارۀ سخن خدای عزوجل که ﴿همانا بدترین صداها صدای خران است﴾ سؤال کردم فرمود: «عطسه زشت و قبیح.» (5) * * * سید طباطبایی در المیزان: اما سید محمدحسین طباطبایی صاحب المیزان در تفسیر (المیزان فی تفسیر القرآن) از خطی که پیشینیان او رسم کردند بیرون نرفت. ایشان میگوید: (... سخن خدای تعالی: ﴿و در رفتار خود، میانهرو باش و از صدای خود بکاه. همانا زشتترین صداها صدای الاغان است﴾ میانهروی در چیزی یعنی اعتدال در آن است و (غض) بر اساس معنی راغب یعنی کمکردن نگاه و صدا؛ پس غض صوت یعنی نقصان و کوتاهبودن آن و معنی، اینکه در رفتار خود متعادل باش و صدای خود را کوچک و کوتاه کن ﴿همانا زشتترین صداها صدای الاغ است﴾ زیرا الاغ صدای خود را خیلی بالا میبرد. (6) بعد از این، سید طباطبایی روایت قبلی را از مجمعالبیان ایراد میکند و چیزی بر آن اضافه نمیکند. (7) تفسیر از وحی قرآن: اما سید محمدحسین فضل الله در تفسیر خود (از وحی قرآن کریم) میگوید: ... ﴿و از صدای خود بکاه﴾ چون بالابردن صدا غیرعادی است و نشانه حالت متوازن نیست؛ زیرا صدا وسیلۀ طبیعی است که برای آسانکردن فرایند مخاطب قرار دادن و فهم دوجانبه به کار میرود و آنچه اینها را محقق کند برای آن، کافی است؛ اما آنچه زیاد بر آن است به بیخردی و آزار دیگران میرسد و اینها کسانی هستند که نیاز به آرامش و آسایش و کمکردن غوغای روزانه داشتهاند و صدای بلند از همه اینها ممانعت میکند؛ علاوه بر این، صدا هرگاه بلندتر شود از ذوق هنری و زیبایی دور میشود؛ زیرا با صداهای زشت الاغان شباهت دارد ﴿بدترین صداها صدای الاغان است﴾ که باعث آزار میشود و در بیشتر موارد انسان را به اضطراب عصبی میکشاند. (8) * * * محمد جواد مغنیه در کاشف: سپس شیخ محمد جواد مغنیه و با نقل قول از دیگران در تفسیر کاشف مینویسد او میگوید: ... ﴿زشتترین صداها صدای الاغان است﴾ و زشتترین یعنی وحشتناکترین و بدترین و در آن اشارهای است به اینکه بالا بردن صدا بیش از نیاز، نشانۀ حماقت است و پایینآوردن صدا بهطوری که مختلکننده باشد هم همینطور است و کسی که قصد میانهروی و اعتدال در چیزی داشته باشد راه را شناخته است و میانهروی در صدا اگر در جای خود باشد باعث زیبایی کلام میشود، وگرنه سکوت زیباتر و کاملتر است؛ و از آنچه در توصیف لقمان آمده است اینکه بسیار میشنید و اندکی سخن میگفت و وقتی سخن میگفت کلمه او مانند دُری در میان سنگریزهها بود و شایسته است در برابر چنین چیزی سکوت کنیم و گوش دهیم. اما کسی که میگوید: وقتی کلام از جنس نقره است سکوت از جنس طلاست، یعنی سکوت از باطل و تجسسکردن؛ وگرنه کلمه حق، نور و جهاد است، به خصوص وقتی ضد ظلم و جور باشد؛ و در حدیث آمده است: حضرت فاطمه در خطبۀ خود فرمودند: «کسی که از حق سکوت کند شیطان لال است.(9)» (10) * * * تفسیر نمونه در تفسیر قرآن کریم: اما ناصر مکارم شیرازی در نکتهیابی به حق نزدیک میشود و در نکاتی دیگر از حق دور میگردد. ببینیم دربارۀ این آیه چه میگوید: ﴿در رفتار خود میانهرو باش و از صدای خود بکاه! بدترین صداها صدای الاغان است﴾ این دو آیه در حقیقت به دو صفت، امر کرده است و از دو صفت نهی میکند: نهی از تکبر و خودپسندی. بله یکی از اینها سبب میشود انسان بر بندگان خدا تکبر کند و دیگری منجر به این میشود که انسان تصور کند در مرتبۀ کمال و بالاتر از دیگران است و با وجود اینکه این دو صفت غالباً همراه با هم هستند و اصل مشترکی دارند، گاهی از هم جدا هستند. و به رعایت اعتدال در کار و سخن امر کرده است؛ زیرا تأکید بر اعتدال در رفتار یا صدا کردن، در حقیقت از باب مثال است و حقیقت این است که انسانی که از این چهار نصیحت پیروی کند موفق و رستگار و پیروز و نزد خدا عزیز و نزد مردم محبوب است؛ و آنچه باید توجه شود این است که ممکن است در محیط خود، صداهایی بدتر از صدای الاغ بشنویم؛ مانند صدای برخورد برخی قطعههای فلزی بر برخی دیگر و در اینجا انسان در زمان شنیدن، احساس میکند گوشت بدنش فرومیریزد. این صداها صفت عمومی ندارد؛ همچنین بین صداهای زشت و آزاردهنده تفاوت وجود دارد و مهم و حق اینکه صدای الاغ، از همه صداهای عادیای که انسان میشنود بدتر است و شبیه فریاد و نعرۀ افراد مغرور و نادان است؛ و زشتی از جهت بلندی صدا و الگوی آن نیست، بلکه از این جهت است که گاهی بیعلت است؛ زیرا برخی مفسران میگویند صدای حیوانات برای نیاز، بیان و تعبیر میشود؛ ولی این حیوان گاهی بدون هیچ توجیه و سبب و نیاز یا مقدمه، صدا میکند و در وقت و محل آن و در غیرمحل آن، صدا میکند و شاید آنچه در برخی روایات آمده است که الاغ هرگاه صدایش بلند شود شیطان را دیده است به این سبب باشد؛ و برخی میگویند: فریاد هر حیوان، تسبیح است غیر از صدای الاغ؛ و به هر صورت ما اگر از این کلمات بگذریم این حقیقت که صدای الاغ درمیان صداها زشت است قابلانکار نیست و وقتی در روایات نقلشده از امام صادق دیدیم که این آیه را بهعنوان عطسهای توصیف میکند که صدای بلندی دارد یا فریادی در زمان تکلم و سخنگفتن، در حقیقت مصداقی واضح بر آن است. (11) تفسیر از هدایت قرآن: اما محمدتقی مدرسی در تفسیر خود میگوید: ﴿از صدای خود بکاه﴾ زیرا آرامش، دلیل عقل است؛ در حالی که فریادزدن برخلاف آن است و چه بسیار فرد صدای خود را بالا میبرد و زیاد سروصدا میکند تا شرایطی را ایجاد کند که مردم را بهصورتی وادار میکند افکار او را بپذیرند و درست اینکه دیگران افکار را بهخاطر محتوایش و نه وسایل اعلام آن بپذیرند! پس دلیلی برای فریادزدن نیست و صاحب اندیشه اشتباه نیاز به فریادزدن دارد تا جایگزینی بر محتوای خالی بیاورد. ﴿زشت ترین صداها صدای الاغان است﴾ زیرا باعث نفرت دیگران از کسی میشود که این صدا را درمیآورد و در سنت از امام صادق روایت شده است: در تفسیر این آیه فرمود: «آن صدایی بلند و زشت است و مرد صدایش را با صدای زشتی بلند نمیکند، مگر آنکه این صدای بلند دعا باشد یا قران بخواند (12).» (13) * * * با ما همراه باشید در تفسیر سید احمدالحسن بهطور خاص... ادامه دارد... پانوشت: 1. سوره لقمان: آیه 19. 2. مجمعالبیان: ج4، ص319. 3. تفسیر صافی: ج4، ص146. 4. مجمع النوری مرندی: ص 222. 5. تفسیر برهان: جلد4. 6. تفسیر المیزان: ج 16، ص 230. 7. تفسیر المیزان: ج 16، ص232. 8. از وحی قرآن: ج18، ص 208. 9. تهذیب شرح نهجالبلاغه لابن ابیالحدید المعتزلی، عبدالهادی شریفی، ج1، ص376 10. کشاف: ج6، ص158. 11. تفسیر نمونه: ج3، ص42. 12. مجمعالبیان: ج4، ص319. 13. از هدایت قرآن: ج10، ص 137. تکامل حیات یک واقعیت بدیهی است فاکتورهای مهم در نظریه تکامل کداماند؟ شواهد و مثالهای تکامل در طبیعت را ذکر کنید. کلاس زیستشناسی شروع شده بود... من وقتی رسیدم که کلاس، سراپا گوش بود... معلم خوشذوقِ ما، از تدریس ژنتیک و DNA چیزی کم نگذاشته بود... به ما یاد داده بود که بدنِ انسان، مانند یک ماشین پیشرفته است... کوچکترین عضو این ماشین، سلول است؛ که همه اطلاعاتِ این ماشین، موبهمو و دقیق، در این سلولها بهصورت رشتههایی، کُدنویسی میشود... این رشتهها نماد زندگی هستند؛ چراکه اطلاعات تولید پروتئینها را در خود جای داده، رشد و تولیدمثل را فراهم میکنند. تنوع و گوناگونی این سلولها آنچنان مهندسیشده است که سلولهای بدن انسان، متفاوت است. همکلاسیام دستش را بالا برد و سؤالی پرسید: سلولها متفاوتاند؟ معلم با خونسردی جواب داد: آری... مثلاً سلول کبد با روده فرق دارد؛ چون نقشه عملیات ساختوساز آنها متفاوت است... تازه فهمیده بودم که این اطلاعات، همان ژنهایی هستند که نقشۀ راه را مشخص میکنند. همکلاسیِ شوخطبعمان در حالی که خودش را قایم کرده بود، گفت: ولی امروزه صدها نوع ماشین، از کمپانیها و برندهای مختلف با شکل و شمایل و سایزهای مختلف در بازار دیده میشود. بعد از ابراز علاقهمندیها به برندهای مختلف و لبخندی که روی لبان همه نشسته بود، معلم نظر ما را به مثلثی که روی تختهسیاه کشیده بود جلب کرد... اضلاع سهگانه این مثلث را با سه کلمۀ «تمایز»، «انتخاب» و «وراثت» مشخص کرده بود و بعد با رنگی متفاوت، داخل مثلث نوشت: «تکامل»... همۀ حواسها، میخکوبِ تختهسیاه و سخنان معلم شده بودند... او گفت: مسئله بسیار ساده است؛ هرگاه «تمایز» بههمراه «انتخابِ» ما انسانها، «وراثت» و تولید داشته باشیم، «تکامل» اتفاق میافتد... همگان توضیح بیشتر در اینباره را طلب میکردند؛ او ادامه داد: همین مثال ماشین و برندهای مختلف خودرو را در نظر بگیرید... بهعلت «تمایز» بین ماشینها، انسانها در کشورهای مختلفِ این کرۀ خاکی، میتوانند دست به «انتخاب» زده و ماشین و خودروی دلخواه خودشان را انتخاب کنند... اما داستان به همینجا ختم نمیشود؛ بلکه در طولِ چند سال، مشتریان این کمپانیها، خواهان تولید خودروهای دیگر، چه بسا با امکانات بهتر هستند. این ماجرا در همهجای طبیعت اتفاق میافتد؛ همۀ ابزار و لوازم آن مهیاست و آن را به واقعیتی کاملاً بدیهی تبدیل کرده است. تمایز بین افراد (یعنی تمایز در نقشه ژنتیکی)، بههمراه فرآیند انتخاب در محیط پیرامونِ ما وقتی با تولیدمثل همراه باشد همه مبانی تکامل اتفاق میافتد. وقتی از ژنتیک صحبت میشود، باید دید «مزیت و قابلیت» یک سلول، نسبت به «هزینه و انرژیای» که این سلول به کل سیستم (مثلاً بدن انسان) وارد میکند، چگونه است... اگر کل سیستم از این «مزیت» بهرهمند شود، طبیعت هم آن را برمیگزیند و باعث تکثیر آن میشود. هرچه مزیتِ مرحله تکاملی نسبت به هزینهای که به کل سیستم تحمیل میکند بیشتر باشد، آن سلول بهتر و بیشتر باقی میماند، تکثیر میشوند و چه بسا به چشم و گوش و... تبدیل میشوند. بازهم همهمهای در کلاس به پا شده بود... معلممان درصدد بود تصاویری به ما نشان دهد. اولینشان تصویری از تغییر رنگ پروانهها در جریان انقلاب صنعتی بود؛ صرفاً وسیلهای برای استتار... دورۀ زندگی آنان چندان نیست؛ اما نسلهای متوالی این تکامل را ایجاد کرده بودند. تصاویر بعدی زرافههایی بودند که گردن درازتری نسبت به همنوعان گردنکوتاه خود داشتند؛ این بار صرفاً برای تغذیهکردن و زندهماندن... اینان جفتگیری کردند، تولیدمثل نمودند و نقشه ژنتیکی خود را به فرزندان خود نسلبهنسل منتقل کردند. نوبت رسیده بود به فسیل و سنگوارهها... سنگوارهها شاهدان عامی هستند بر تأیید نظریه تکامل و وارثان خاصی برای تکامل جسم انسان. شاهدانی که با بررسیهای دقیق روی آنها میتوان به عمر زمین دست یافت... . معلم روی صندلی نشست و سخنانش را ادامه داد: شروع هستی ساده بوده و از انفجار بزرگ پدیدار شده، سپس بهتدریج پیچیده گشته است. سنگوارهها نشان میدهد گونههای مختلف بهتدریج از هم جدا شدهاند و این روند بوده تا شاهد بروز و ثبت سنگوارههایی بودهایم که انسان راهرونده بر روی دوپا را نشان دادهاند. تصاویر سنگواره لوسی و انسان کنیایی با صورتی پهن، آنچنان حیرتانگیز بود که یادمان رفته بود تایم کلاس رو به اتمام است... معلم سخنان پایانی خود را اینچنین تمام کرد: همۀ اینها نشان میدهد آفرینش بهیکباره صورت نگرفته، بلکه در آن، مراحل و تکاملی وجود داشته است؛ تکامل هدفمند، قانونمند و بدیهی است چون نقشه راه آن اینگونه است. کلاس تمام شد؛ ولی من همچنان خیره به تخته سیاه نگاه میکردم و مشتاق بودم برای شروع جلسه بعدی... از شیطان و هوای نفسانی بر حذر باشید و از آنچه رسول خدا ص از جانب خداوند سبحان برایتان به ارمغان آورده است پیروی کنید. خداوند تمامی گناهان را میآمرزد، اما از گناه شرک درنمیگذرد. سرگردانی یا راه بهسوی خدا، مبحث سرگردانی در امت اسلام اگر خواستار بازگشت واقعی به اسلام ناب محمدی هستیم، باید به هرآنچه محمد بن عبدالله ص برایمان به ارمغان آورده است ایمان بیاوریم؛ به تمام اسلام و احکام آن، نه اینکه تنها به احکامی که موافق با خواستههایمان است ایمان آوریم و دیگر احکام را واگذاریم. سرگردانی یا راه بهسوی خدا، مبحث سرگردانی در امت اسلام عیسی (ع) دربارۀ یوحنا (یحیی) گفته كه او، ایلیا یا مَثَل ایلیاست؛ (ولی اکنون به شما میگویم كه ایلیا آمده است و او را نشناختند؛ بلكه آنچه خواستند با وی انجام دادند؛ به همین صورت، پسر انسان نیز از ایشان آزار و اذیت خواهد دید). [انجیل متی، اصحاح 17] وصی و فرستاۀ امام مهدی ع در تورات، انجیل و قرآن بهطور قطع امکان ندارد حضرت محمد (ص) بعد از رحلتش بهسوی خداوند، آیات خداوند را بر دیگران (نسلهای بعدی) بخواند، پس باید بعد از او فرستادهای باشد. وصی و فرستاۀ امام مهدی ع در تورات، انجیل و قرآن امام مهدی (ع) و عیسی و ایلیا و خضر (ع) در قیامت صغری میآیند؛ قیامتی که حساب، عذاب و نقمتی است برای ظالمان. وصی و فرستاۀ امام مهدی ع در تورات، انجیل و قرآن مهدی اول که طبق روایات رسول اکرم (ص) و ائمه (ع)، نامش احمد است، فرستادۀ امام مهدی (ع) و وصی و نیز دست راست وی و اولین کسی است که در آغاز ظهورش، قبل از اینکه با شمشیر قیام کند به وی ایمان میآورد. وصی و فرستاۀ امام مهدی ع در تورات، انجیل و قرآن امام مهدی محمد بن الحسن العسکری(ع) از ناحیۀ مادری جزو نوادگان اسرائیل (یعقوب (ع)) و از ناحیۀ پدری از نوادگان محمد (ص) به شمار میرود؛ پس اینکه حضرت مهدی (ع) شاخهای از تنۀ یسّی است، بر او صدق میکند. وصی و فرستاۀ امام مهدی ع در تورات، انجیل و قرآن ما بهعنوان مسلمان، بر این عقیده اتفاقنظر داریم که شرع و قانون در این زمان، همان دین اسلام، دین پایاندهندۀ ادیان است و خداوند سبحانومتعال، امامان عادل و پاک و معصوم را تعیین فرمود تا با قسط و عدالت، به امور دین و دنیا بپردازند. سرگردانی یا راه بهسوی خدا، مبحث اسلام و سیاست و حکومت با وجود اینکه نظام حکومتی آمریکا بهظاهر دموکراسی است، با مردم دنیا با بدترین روشهای دیکتاتوری و زورگویی رفتار میکند و این تناقضی است واضح! حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم دموکراسی بهجای اینکه به محدودیتهای اعمالشده بر مستعمرات ـمحدودیتهایی مثل منع مبارزه در راه آزادیـ پایان دهد، آنها را شعلهور ساخت و همان طور که همه میدانیم این علتی بود که باعث شد آتش انقلاب آمریکا شعلهور شود. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم آنچه مرا بسیار رنج میدهد این است که کسی را نمییابم که از حاکمیت خداوند سبحانومتعال در زمینش دفاع کند. حتی کسانی که به این حاکمیتِ حق معترف هستند دست از دفاع از آن برداشتهاند. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم در آمریکا یهودیان با پول و ثروت بر جریان انتخابات احاطه دارند و پیروزیِ حداقل هفتاددرصدی را برای انتخابشدن کسی که میخواهند سکان آمریکا را به دست بگیرد رقم میزنند تا به این ترتیب پشتوانۀ آمریکایی رژیم صهیونیستی استوار بماند. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم در دموکراسی، آزادی به تخلیۀ شهوانی، فسادکردن، بهتباهیکشیدن و غوطهور شدن در محرمات الهی اطلاق میشود و در نتیجه تمام جوامعی که دموکراسی در آنها پیاده میشود جوامعی سُست و ازهمپاشیده میشوند؛ چراکه قانون وضعشده، از زنا، فساد، شرابخواری، برهنگی زنان و دیگر مظاهر فساد حمایت میکند! حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم کسی که دموکراسی و انتخابات را میپذیرد دیگر هیچ ارتباطی با دین الهی نخواهد داشت و به تمام ادیان و حاکمیت خدا در زمینش کافر خواهد بود. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم همهٔ ادیان الهی به حاکمیت خداوند سبحانومتعال اقرار دارند؛ اما مردم با این حاکمیت به مقابله برمیخیزند و در بیشتر اوقات جز عدۀ بسیار اندکی ـمثل قوم موسی (ع) در زمان طالوت یا مسلمانان زمان رسول خدا (ص)ـ به آن اذعان ندارند. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم با وجود اینکه امروز همگی ـچه علما و چه عموم مردمـ به حاکمیت مردم و انتخابات فرامیخوانند، بیشتر آنها به این مطلب معترف هستند که جانشین خدا در زمینش همان صاحب واقعی است؛ ولی این اعتراف صرفاً بهعنوان یک عقیدۀ ضعیف باقی مانده است. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم اما یهودیان: آنها این روزها را ایام قیامت صغری میدانند و حتی بیشتر علمای آنان قاطعانه میگویند که این روزها، روزهای بازگشت ایلیا (ع) و ظهور اصلاحگر جهانی است. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم همۀ دیندارانی که به آنچه از انبیا(ع) وارد شده ـیا روایتشدنشان از نظرشان صحیح استـ استناد میکنند، به این نکته اقرار دارند این روزها، روزهای قیامت صغری و ظهور اصلاحگر(ع) جهانی مورد انتظار است. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم کسی که قانون را وضع میکند خداوند سبحانومتعال است. اوست آفرینندۀ این زمین و ساکنانش و آنچه را که به صلاح اهل زمین و ساکنانش است میداند؛ از جمله صلاح انسانها، جنیان، حیوانات، گیاهان و موجودات دیگری که از آنها آگاهی داریم یا از آنها بیاطلاع هستیم. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم امتها به مقداری که خلیفۀ خدا در زمینش را پذیرفتهاند و به میزان گردننهادن به دستورات و فرامینش، بر یکدیگر اظهار فضل و برتری میکنند و به این ترتیب امتی که امام مهدی(ع) را میپذیرند بهترین امتی هستند که مردم تا به حال دیدهاند. حاکمیت الله، نه حاکمیت مردم آیا تزریق واکسن کرونا واجب است؟ پرسشی در خصوص انواع واکسنهای ویروس کرونا و عوارض جانبی آن و پاسخ سید احمدالحسن علیهالسلام پرسش: بسیاری از برادران از کشورهای مختلف از بنده در خصوص دریافت واکسن ویروس کرونا سؤال پرسیدهاند؛ بهخصوص عدهای از آنها که در حوزۀ بهداشت و سلامت یا دیگر حوزههایی هستند که ملزم به تزریق این واکسن هستند. شما در این خصوص چه نصیحتی میفرمایید؟ پاسخ: بهطور کلی دریافت واکسن مسئلهای شرعی یا دینی نیست؛ ولی بهعنوان یک نصیحت عرض میکنم: کسی که از امکان دریافت واکسنِ فعال و در حد خوبی بیخطر برخوردار است، به خدا توکل کرده و خود و خانوادهاش را واکسینه میکند. واکسنهای بیخطر بسیاری وجود دارند؛ مثل واکسن شرکت فایزر، واکسن مُدرنا و نیز واکسن چینی که واکسن خوبی است. واکسنهایی نیز با احتمال خطر بسیار اندک یا حتی نادر وجود دارند؛ مثل واکسن آسترازنکا؛ که اگر کسی جایگزینی برای این واکسنها پیدا کند، قطعاً استفاده از جایگزین بهتر است، اما کسی که جایگزینی نیابد، چنین شخصی در وضعیتی قرار میگیرد که احتمال ابتلای او به بیماری همهگیر قابلتوجه خواهد بود؛ پس بهتر است واکسینه شود، چه با آسترازنکا و چه با هر واکسن دیگری. همچنین در خصوص مسئلۀ عوارض جانبی واکسن یا ـبهطور کلیـ داروها، چه در خصوص این بیماری و چه دیگر بیماریها، چنین مسئلهای بالقوّه، امکانپذیر است؛ اما برای شخصی که در شرایط اضطرار قرار دارد درست نیست به بهانۀ وجود آسیبی با احتمال یک در میلیون، از درمان یا واکسنزدن خودداری کند؛ زیرا [در این صورت] او عملاً در برابر احتمال آسیب بزرگتری قرار میگیرد. سید احمدالحسن(ع) 21 رمضان 1442 بهنقل از صفحه فیسبوک سید واثق حسینی حفظه الله، 4مه2021 https://www.facebook.com/484320221640648/posts/5492461187493168/ پرسشی در خصوص واکسن کرونا و معاشرت پرسش: مولای من! برخی برادران از ایران و سوریه از اینکه آیا حکم شرعی زیر شامل آنها میشود سؤال میپرسند: «در شرایط فعلی، شرعاً جایز نیست بدون استفاده از واکسن بیماری همهگیر [کرونا]، با افراد دیگر همراهی مستقیم داشته باشید و زندگی خود و آنها را به خطر بیندازید.» بهخصوص که دسترسی بعضی از آنها به واکسن ـمثل برادران در ایران ـ دشوار است. آیا این حکم برای همه است؟ پاسخ: سخن بنده واضح است؛ و به کسی اختصاص دارد که به واکسن مناسب دسترسی دارد، اما بدون هیچ عذری، از زدن واکسن خودداری، و با دیگران معاشرت میکند و آنها را در معرض آسیب قرار میدهد. سید احمدالحسن(ع)، 16ذیحجه1442 بخش علمی مکتب سید احمدالحسن(ع) 28جولای2021م https://www.facebook.com/1538039572890120/posts/4730337730326939 اما در خصوص واکسن؛ ...من رؤیایی دیدم كه در آن خداوند به من عنایت فرموده و مرا در آن لحظه از ویروس محافظت كرده است؛ و نیز یک واقعیت وجود دارد كه بیان میکند خداوند مرا از ویروس محافظت نموده است. (همان داستانی كه برایتان تعریف كردم؛ مبتلا شدن شخصی كه به منزل من آمدند)؛ با این حال، امروز وقتی كه واكسن مهیا شد من واكسن زدم؛ شاید كسی بپرسد برای چه؟ در پاسخ میگویم: خداوند به ما امر میفرماید به اسباب عمل كنیم. هنگامی كه نیازمند كمک خداوند سبحانومتعال هستی، خداوند به كمک تو خواهد آمد، حتی اگر برای آن كار نیاز به اعجاز باشد؛ و البته اگر مستحق آن باشی و خداوند آن را بخواهد؛ اما هنگامی كه وسایل و اسباب مهیا باشد، در این هنگام سفیهانه است كه آن را رها كنی و عمل نکنی و از خداوند سبحانومتعال معجزه و نشانهای درخواست كنی. هنگامی كه تشنهای و در كنارت كاسه ای از آب باشد، سفیهانه است كه از خداوند درخواست كنی تو را سیراب كند یا اینکه معجزهای انجام دهد كه تشنگی را از تو دور سازد. این نادانی و كمخردی ادراک است؛ بلکه بیادبی به خداوند سبحانومتعال است، و متأسفانه این رفتار و راه و روش در گفتههای كسانی كه معجزه درخواست میکنند بسیار زیاد تکرار میشود. گویی دین خداوند سبحان ومتعال سیرک است و آنها تماشاگر هستند و گویی بازی است و آنها بازی میکنند. (فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ) [12] (پس وای بر تکذیبكنندگان در آن روز، آنان كه به یاوه سرگرماند). (طور، ۱۲) گزیدهای از بیانات امام احمدالحسن علیهالسلام در روز عید غدیر سال ۱۴۴۲ق، گروه الدعوة المهدوية پاسخ به شبهۀ «مرگ جاهلیت» چرا شیعیان اعتقاد دارند که در صورت عدم شناخت ائمه اهلبیت، مرگ آنها مرگ جاهلیت خواهد بود؟ در ابتدا باید مقدمه را بیان کرد و ان اینکه هرگونه اعتقادی بایستی برگرفته از قرآن کریم و سنت پیامبر باشد؛ چرا که در مسائل اعتقادی شرط لازم، دلیل قاطع در قبول یا عدم قبول مسئله است. بنابراین با رجوع به آیات قرانی و احادیث پیامبر مسئله شناخت و اطاعت بهوضوح شفاف خواهد شد. خداوند میفرماید: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ) (نساء، ۶۴) (و هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنكه به اذن خدا از او اطاعت شود). این اطاعت صرفاً شناخت نیست، بلکه در پی آن پیروی است. پیامبر اسلام(ص)فرمودند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة.» «هرکس بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است.» مناقب ابن شهرآشوب، ج۱، ص۲۴۶ در برخی احادیث به مرگ نفاق و مرگ الحاد و فسق یاد شده است. چرا؟ به این دلیل که تنها راه رسیدن به سرمنزل مقصود، فقط پیروی از برگزیدگان الهی است. (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ) (انفال، 24) پیروی از رسول، حیات است و حیات بدون شناخت معنی ندارد. جاهلیت فکری و اخلاقی، ناشی از عدم شناخت مفاهیم و تعالیم آسمانی است؛ بدین خاطر پیامبر ص علی ع را باب شهر علم توصیف فرموده است. از آنجایی که خداوند در سورۀ نساء آیه ۵۹ اطاعت از رسول خدا و ولی امر را مقرون و در راستای اطاعت از خود میداند، لذا امر امامت عهد الهی است که خداوند در آیات قرآن، آن را برای ظالمان منع کرده است. (وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) (و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» [ابراهيم] پرسيد: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پيمان من به ظالمان نمىرسد). (بقره، ۱۲۴) پیامبر نیز به مناسبتهای مختلف وارثین عهد الهی را معرفی و از آنها با تعبیراتی مانند خلفاء، اُمراء و نُقباء یاد کرده است. خلفاء: عن جابر بن سمره: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّـهِ(ص) یقُولُ لایزالُ الاِسلامُ عَزیزاً اِلی اِثْنی عَشَرَ خَلیفَهً – ثُمَّ قالَ كَلِمَهً لَمْ اَفْهَمْها! فَقُلْتُ لاَبی ما قالَ؟ فَقالَ كُلُهُمْ مِنْ قُریشٍ. جابر بن سمره: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «اسلام پیوسته عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه بر مسلمانان حكومت كنند.» سپس سخنی فرمود كه من نفهمیدم، پس به پدرم گفتم پیامبر چه فرمود؟ گفت، فرمود «تمام آنها از قریشاند.» (بخاری، صحیح البخاری، ۱۳۱۵ق، ج۸، ص۱۲۷، کتب الأحکام، باب الاستخلاف، ح ۷۲۲۳) اُمراء: بخاری به سند خود از جابر بن سمره نقل کرده که پیامبر فرمود: «یکون اثنا عشر امیراً فقال کلمة لم اسمعها فقال ابی: انّه قال کلّهم من قریش.» [1] دوازده امیر خواهد بود. آنگاه سخنی گفت که من آن را نشنیدم. پدرم گفت: پیامبر فرمود: «همۀ آنان از قریشاند.» (صحیح بخاری، ج8، ص127، کتب الاحکام، باب الاستخلاف، ح7223) نُقباء: به روایت احمد بن حنبل (د. ۲۴۱ هـ)، محدث بزرگ اهلسنت، چنین است: مسروق گفت: «ما نزد عبدالله بن مسعود نشسته بودیم و او برای ما قرآن می خواند. مردی به او گفت: یا اباعبدالرحمن! آیا رسول خدا صلی الله علیه به شما نگفت که بعد از او چند خلیفه خواهند آمد؟ عبدالله گفت: آری [از ایشان پرسیدیم] فرمودند: «خلفای من دوازده نفرند، مانند عدۀ نقبای بنی اسرائیل.» (ابنحنبل، احمد، مسند، ۱/۳۹۸) اطاعت از خلفای رسول خدا نجاتبخش امت است؛ کما اینکه می بینیم در طول تاریخ مسلمانان هرگز از وجود آنان بینیاز نبودند. از همه مهمتر اینکه رسول خدا خلافت را در قریش و در بطن بنیهاشم قرار داده است. (مصدر: مسند احمد، ج4، ص 203؛ تلخیص الحبیر ابنحجر، ج4، ص 42؛ سلسلة الصحیحة، البانی، ح115) عبدالله بن عمر از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که فرمود: «لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی من الناس اثنان. »(1)؛ «همواره امر خلافت در میان قریش است، تا آنگاه که دو نفر انسان در جهان باقی باشند.» (صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ صحیح بخاری، ج4، ص 218 و ج9، ص 78؛ فتح الباری، ج13، ص114 و 117؛ سلسلة الصحیحة، البانی، ح375؛ سنن بیهقی، ج8، ص 141؛ مسند احمد، ج2، ص 93، 128؛ تاریخ بغداد، ج3، ص 372) از میان آنها اهلبیت هستند که در قرآن با آیات متفاوتی ـاعلمیت، طهارت، سزاوربودن به امر خلافتـ معرفی شدهاند. (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ). (ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند؛ همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند). (مائده، 55) (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) (خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاک و پاكيزه گرداند). (احزاب، 33) امام علی در خطبۀ دوم نهجالبلاغه میفرمایند: «لاَ يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلىاللهعليهوآله مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لاَ يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ اَلدِّينِ وَ عِمَادُ اَلْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِيءُ اَلْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ اَلتَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ اَلْوِلاَيَةِ وَ فِيهِمُ اَلْوَصِيَّةُ وَ اَلْوِرَاثَةُ.» «كسى را با خاندان رسالت نمىشود مقايسه كرد و آنان كه پروردۀ نعمت هدايت اهلبيت پيامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پيامبر اساس دين، و ستونهاى استوار يقين هستند. شتابكننده، بايد به آنان بازگردد و عقبمانده بايد به آنان بپيوندد؛ زيرا ويژگىهاى حقّ ولايت به آنها اختصاص دارد و وصيت پيامبر نسبت به خلافت مسلمين و ميراث رسالت، به آنها تعلق دارد.» بهطبع ما پیروان اهلبیت به اطاعت از قرآن و پیامبر، از امام علی و اهلبیت تبعیت کردیم. اهل بیتی که حیات طیبۀ الهی را برای امت به ارمغان آوردند. حجتهای الهی که خداوند حجت خویش را بهوسیلۀ آنها بر مردم تمام میکند. (وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا ۖ وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ). (و برخی از آنان را چون صبر كردند و همواره به آیات ما یقین داشتند، پیشوایانی قرار دادیم كه به فرمان ما [مردم را] هدایت میكردند). (سجده، ۲۴) در مقابل، اهلسنت هستند که برای پیروی از ائمه خویش باید مدرک و دلیل بیاورند؛ وگرنه مرگ آنها مرگ جاهلیت خواهد بود. بهقلم سید علاء علوی علمآموزی به کودکان از دیرباز تاکنون نیاز بشر بر یادگیری علم و بهعملرساندن علوم بوده است. انسان از بدو تولد در چهارچوبی قرار میگیرد که بهصورت خواسته یا ناخواسته در معرض آموزش است و طبق قوه اختیار و نیاز، آن علوم را در معرض عمل قرار میدهد تا بتواند به نیازهای خود دست پیدا کند و به اهدافی که دارد برسد. حال سؤال به وجود میآید. شخصی که علم را میطلبد و طالب علم است چه باید کند؟ باید بدانی که علم نوری است در قلوب ما و علم حقیقی همان علم محمد و آلمحمد است؛ پس باید از کودکی تا نوجوانی و جوانی در مسیری رشد پیدا کنیم که در کنار علوم مادی که جسم ما برای برطرفکردن نیاز مادی به آن نیازمند است، نیاز روحانی خودمان را با علوم آل محمد که غذایی هست برای روح، برطرف کنیم؛ اما در بُعد جسمانی و علوم بشری سخنها بسیار و کلام اشباع شده است؛ گویا پرداختن بر علوم روحانی از دید ما انسانها دور مانده در صورتی که هدف از خلقت چیز دیگری بود. خداوند سبحان میفرماید: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ)و (و من جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند). (ذاریات، 56) و ما باید این پرستش و شناخت و معرفت را از طریق علم الهی کسب کنیم. پس باید بدانیم که این شناخت و معرفت از زمان کودکی باید انجام شود تا در وجودمان ریشهدار شود. سید احمدالحسن (ع) در سیرۀ تربیتی و آموزشی فرزندان میفرمایند: «... میتوان به کودک یا نوجوان، تحقیقکردن را آموخت تا یاد بگیرد و تواناییهایش ارتقا یابد. والدین میتوانند او را به تحقیق دربارۀ مباحث معین علمی یا مسائل مربوط به زندگی روزانه یا تاریخی تشویق کنند؛ اما در خصوص امور دینی، بهعنوان مثال کودک را وادار به بیشتر از نماز جماعت همراه با والدینش نکنید. آرامآرام او را تشویق کنید که دو رکعت نماز بهتنهایی بخواند و در آن برای رفع نیاز معینی دعا کند و هنگامیکه احساس کند نیازش برآورده شده است ارتباطش باخدا قوی میشود و ایمان آرامآرام در قلبش رسوخ میکند... اخلاق پاک را در جانهایشان زنده و در عین حال کمالطلبی را نیز برایشان احیا کنید... همچنین میتوانید برنامۀ روزانه برای آنها تنظیم کنید؛ مثلاً یک ساعت یا نصف ساعت برای حفظ سورههای کوچک قرآن، به این صورت که هرروز آنها بهدنبال شما بخوانند و بهمرور سورهها را حفظ خواهند کرد. برای کودکان بالای ده سال برنامۀ هفتگی تنظیم کنید؛ مثلاً سه یا چهار روز اجازۀ بازی نداشته باشند و حتی اگر به آنها اجازۀ ورود به اینترنت یا سرگرمیهای غیردرسی میدهید برای امور علمی یا تاریخی یا خواندن کتاب یا خواندن موضوعات مخصوص درسیشان یا خواندن داستانهای انبیا و ائمه (ع) و شبیه آنها باشد. بهاینترتیب با توجه و تنظیم زمان آنها نتیجۀ خوبی از آنها حاصل میشود؛ اما با کوتاهیکردن، چه بسا منحرف شوند و شما زیان ببینید و در این صورت، زیان شما بزرگ خواهد بود... گمان نمیکنم کار مشکلی باشد، زیرا در زمانۀ ما کتابها و روشهای آموزش اینترنتی بهوفور یافت میشود و دسترسی به آنها بهآسانی امکانپذیر است.» (پاسخهای فقهی (مسائل متفرقه)، جلد 3، پرسش 148) مولایمان سید احمدالحسن اینگونه به علمآموزی فرزندان توجه کردند و ارتقای روح انسان را از کودکی و نوجوانی مهم دانستند. عزیزانم همان طور که گفته شد علمآموزی از دوران کودکی و نوجوانی بسیار مهم است، اما باید بدانیم یادگیری علوم حقیقی و روحانی فقط به دوران کودکی و جوانی مختصر نمیشود؛ زیرا رسول خدا (ص) فرمودند: «اُطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ.» «از گهواره تا گور، دانش بجوييد.» (آداب المتعلّمين، ص ۱۱1) پس در هر زمان و در هر جایی که هستیم باید قدم اول برای ارتقا را برداریم که آن قدم اول علمآموزی است و خداوند از همۀ انسانها خواسته علم حقیقی را فراگیرند؛ زیرا انسان با علم حقیقی میتواند به معرفت حقیقی و به مقام خلیفۀ الهی برسد. سید احمدالحسن (ع) میفرمایند: «انسان به بعضی از آن قابلیت و استعدادی که خداوند در او ودیعه نهاده بود، عمل کرد؛ چون او انسان بود و انسان دارای قابلیتی وسیعتر و عظیمتر بود؛ وی بر صورت خدا خلق شده، یعنی بر معرفت اسماء خدا سرشته شده و قابلیت آشکارکردن نامهای خداوند برای خلق در او به ودیعه نهاده شده است. (اللَّهُ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ). (خداوند آدم را بر شکل و صورت خودش آفرید). (اصول کافی، ج1، ح134).» (عقاید اسلام، و از تو درباره روح میپرسند، مبحث اصل دین) پس فقط کافی است انسان تفکر کند تا مقدمهای به دست آورد. باید کسب علم کنیم و قدم دوم برای ارتقا را ـکه همان عمل به علم استـ برداریم تا به معرفت برسیم و این کسب علم از طرف خداوند سبحان و رسولش واجب شده است؛ زیرا میفرمایند: «اطلبوا العلم بالصین فان طلب العلم فریضة علی کل مسلم.» «دانش را بجوييد هرچند در چين باشد؛ چراكه طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است.» (وسائل،الشیعة ج۲۷، ص۲۷) در نتیجه با برداشتن قدم سوم ارتقا که اخلاص است میتوانیم هدف را مشخص کنیم؛ زیرا علم و عمل بدون هدف و بدون اخلاص برابر با شکست است و اصلیترین دلیل و هدف مؤمن حقیقی باید کسب رضایت الهی در یادگیری علم و رساندن علوم به مردم باشد. به امید روزی که چاقو (دنیا) که سلاح ابلیس (لعنه الله) بر شما مؤمنان و مؤمنات نفوذناپذیر باشد و هریک از شما امتی باشید در علمآموزی و نشر علوم قائم آلمحمد (ع). معرفی کتاب روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان، نوشتۀ سید احمدالحسن ع بررسی حیات طیبه فرستادگان بهوضوح بیان میدارد که در میدان کارزار بین دعوتهای الهی و سرسپردگان طواغیت هر زمان، بیان حقایق و تبیین شبهاتی که باعث انحراف تودهها میشود از چنان اهمیتی برخوردار است که سرنوشت امت در طول تاریخ تغییر ریشهای پیدا کرده است. یکی از راهکارهای قائم آلمحمد سید احمدالحسن جهت روشنگری و بیداری مردم، بیان سنتهای الهی از خلال بررسی دعوتهای پیامبران بوده است. چرا؟! چون متاسفانه امتها تجربههای امتهای قبل را در خصوص دعوتهای الهی تکرار میکنند. سید احمدالحسن برخلاف دیگران در صدد پاککردن صورت مسئله برنیامدند؛ بلکه در بیشتر اوقات حتی صورت سؤال را تصحیح کرده و جواب شمولی با تفاصیل مثمر ثمر ارائه فرمودهاند. برای مثال، ایشان هیچ وقت مسئولیت را از دوش طبقهای از طبقات جامعه برنداشتند و همه را مسئول اعمال و کردار خود دانستند. ایشان در کتاب روشنگری مراحل و روند نوع برخورد رسولان با عوامل و اسباب انحراف را بهخوبی روشن میکند. در بررسی دعوت نوح برای مقابله با جامعه چند راهکار را بیان مینماید. از جمله میفرمایند: صبر پیشهکردن در نشر حقیقت یکی از ابزارهای مهم رسولان و مؤمنان است. در دعوت حضرت ابراهیم گام را فراتر نهاده و مبارزه شکل دیگری به خود میگیرد و بر بتها و علمای بیعمل چنان میتازد که او را به مرگ محکوم میکنند. و سپس با گذر از دعوتهای فرستادگان الهی ـموسی و عیسی و محمد صلوات الله علیه و آلهـ در بخشی دیگر از کتاب به این سؤال پاسخ میدهند که چرا همیشه همراه فرستادگان، بر جوامع عذاب نازل میشود و به اسباب عذاب، نشانههای عذاب و وقوع آن میپردازند؛ و با خواندن این کتاب پی خواهید برد که سلاست و رواننویسی آن حکایت از درک عمیق ایشان از نیاز همۀ اقشار جامعه جهت ایمانآوردن به دعوت الهی دارد. در این کتاب، ایشان نه آنچنان قلمفرسایی کرده که علم خود را به رخ دیگران بکشد و نه کوتاه سخن گفته که خواننده به مقصود وی دست نیابد. مسئلۀ در خور توجه دیگر در این کتاب، این است که این کتاب بهمثابه نقشه راهبردی برای مؤمنانی است که در رکاب حجت الهی به تبلیغ دعوت الهی مشغولاند. آموزههای سید احمدالحسن وقتی اهمیت خود را نشان می دهد که شما با انواع تهمتها و تهدیدها و آدمهای غفلتزده روبهرو میشوید و در زمان حاضر فقط مردمان جای خود را به دیگران از نسخ خود دادهاند که متأسفانه به نقل از سید یمانی که در خطبۀ محرم فرموده بودند حتی عبارتهای پیشینیان خود را تغییر نمیدهند. لذا صبر نقش کلیدی را در زمینه تبلیغ بازی میکند. مؤمن نباید هیچوقت از عمل باز ایستد؛ بلکه همچون ابراهیم باید تبر بر دوش گیرد و به جنگ اربابان ظلمت برخیزد و جالبتر اینکه میبینید خود نویسنده سردمدار این حرکت عظیم الهی است. یمانی آلمحمد ع در بخش دیگری از این کتاب به نقش ایمان به غیب می پردازد و قصه حضرت یوسف را در سه بخش مطرح میکند و رؤیا و جایگاه ارزشمند آن را در تشخیص خلیفه الهی در کنار نص بیان میفرماید. مخلص کلام: کتاب روشنگریهایی از دعوتهای فرستادگان عبارت است از نقشه راه جهت برونشد منتظران از امتحانات سخت بههنگام روبهرو شدن با دعوتهای الهی است. در این کتاب سره از ناسره بازشناخته شده است که دیگر این تجربهها تکرار نشود و یوسف فاطمه بتواند با یاران وفادار خویش آرزوی دیرینۀ پیامبران و اولیای الهی را تحقق بخشد. ولایتمداری و شناخت، ابزار روشنگری در جهت ایمان به دعوتهای الهی و عقبنماندن از قافلۀ الهی خواهد بود. بهقلم:سید علاء علوی