نشریه زمان ظهور 112
ادعای نبودن نام مهدی در قرآن اهل سنت بر این اعتقاد هستند که نام مهدی در قرآن ذکر نشده است و با این اعتقاد و باور میخواهند ایمان به مهدی موعود و مسئلۀ انتظار را از ضروریات اعتقادات اسلامی نفی کنند. برای پاسخ به این اشکال یا شبهه باید بگوییم ضروریات اعتقادات اسلامی فقط از قرآن گرفته نمیشود؛ بلکه از قرآن و سنت گرفته میشود، و پذیرفتن سنت رسول خدا ص واجب است؛ زیرا حقتعالی میفرماید: (مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ) (آنچه خدا از [دارايىِ ] ساكنان آن قریهها عايد پيامبرش گردانيد اختصاص به خدا و پيامبر و اهلبيت پيامبر و يتيمان و مستمندان و درراهماندگان دارد، تا ميان ثروتمندان شما دستبهدست نگردد و آنچه را پيامبر به شما عطا كرد بگيريد و از آنچه شما را نهى كرد، باز ايستيد و از خدا پروا كنيد؛ زيرا خدا سختكيفر است). (حشر، 7) (فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا) ﴿ولى چنين نيست، به پروردگارت قسم كه ايمان نمیآورند، مگر آنكه تو را در آنچه ميان آنان مايۀ اختلاف است داور گردانند؛ سپس از حكمى كه کردهای در دلهایشان احساس ناراحتى [و ترديد] نكنند و کاملاً سر تسليم فرود آورند). (نساء، 65) و به دلیل این سخن پیامبر ص: «به من فرمان داده شده است که با مردم بجنگم تا به لا اله الا الله شهادت دهند و به من و آنچه آوردم، ایمان بیاورند. وقتی چنین کردند خون و اموالشان از طرف من محفوظ میماند؛ مگر آنچه به حقش ثابت شود، و حسابشان با خداوند است.» (1) و این سخن ایشان: «آگاه باشید که به من کتاب قرآن و به همراهش همانندش داده شده است. آگاه باشید که به من قرآن و به همراهش شبیهش داده شده است.» (2) و این سخن ایشان: «نزدیک است که آن شخص در حالی که بر کرسیاش تکیه زده، سخنی از احادیث من نقل میکند و میگوید: "بین ما و شما کتاب خداوند عزوجل حکم میکند؛ هرچه را در آن حلال بود حلال، و هرچه را حرام کرده بود حرام میکنیم. بدانید هرچه رسول خدا حرام کرده، مثل آنچه است که خدا حرام کرده است.» (3) همچنان که رسول خدا از مسائل بسیاری که تفصیلشان در قرآن نیامده، مانند احکام نماز، زکات، حج و نیز بعضی احکامی را که ذکری از آنها در قرآن نیامده است خبر دادهاند. به همین دلیل است که پیامبر اکرم ص عدم گمراهی و نجات امت را تمسک به ثقلین دانستهاند، و تمسک به قرآن بهتنهایی نجاتدهنده از گمراهی نخواهد بود. این علاوه بر آن است که اشارات قرآنی فراوانی به مهدی وجود دارد که در زیر به آنها اشاره کردهایم. مهدی در قرآن: حقتعالی میفرماید: (هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ) (او کسی است که فرستاده خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ دینها پیروز گرداند؛ هرچند مشرکان را خوش نیاید). (صف، 9) در تفسیر این آیه وارد شده است: «از ابوهریره روایت شده است که گفت: این وعدهای از سوی خداوند است که اسلام را بر تمام ادیان برتری خواهد داد و این کار در آستانۀ خروج عیسی کامل خواهد شد.» و سدی میگوید: «این هنگام قیام مهدی است؛ پس کسی باقی نخواهد ماند، مگر مسلمان شده باشد یا خراج (جزیه) بدهد.» (4) و حدیث واردشده از امسلمه همسر پیامبر این حدیث را تأیید میکند. از پیامبر نقل شده است که فرمود: «هنگام مرگ یک خلیفه، اختلاف ایجاد میشود؛ پس مردی از اهل مدینه گریزان بهسمت مکه خارج میشود. مردمی از اهل مکه بهسوی او میآیند، او را خارج میکنند و بین رکن و مقام با او بیعت میکنند؛ در حالی که او مایل به این کار نیست. لشکری از شام بهسویش هجوم میآورند که زمین، آنها را بین مکه و مدینه در "بيداء" در خود فرو میبرد. هنگامی که مردم این واقعه را میبینند ابدال (توبهکنندگان) از شام و گردانهایی از عراق نزد او آمده، بین رکن و مقام بیعت میکنند. سپس مردی از قریش ظاهر میشود که داییهایش از قبیلۀ كلب هستند. بهسوی او هجوم میآورند و بر شورش آنان پیروز میشوند. ناکامی برای کسی خواهد بود که غنیمت شورش قبیلۀ كلب را درنیابد! او اموال را تقسیم و بین مردم به سنت پیامبرشان عمل میکند. اسلام بر جایجای زمین استوار میشود و هفت سال بین مردم میماند. سپس میمیرد و مسلمانان بر وی نماز میگزارند.» (5) و حقتعالی میفرماید: (وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَٰذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ) (و بهراستی او نشانهای برای آن ساعت است؛ پس در آن شک نکنید و از من پیروی کنید که این است راه مستقیم). (زخرف، 61) ابنحجر میگوید: «مقاتل بن سلیمان و مفسران پیرو او میگویند که این آیه در شأن مهدی نازل شده است و احادیثی که صراحت دارد بر اینکه او از اهلبیت پیامبر است گفته خواهد شد؛ بنابراین، در این آیه دلالتی است بر برکت در نسل فاطمه و اینکه خداوند از فرزندان آن دو، پاکان بسیاری قرار خواهد داد و نسل آن دو را کلیدهای حکمت و منابع رحمت قرار خواهد داد؛ و سرش این است که خداوند فاطمه و فرزندانش را از شیطان رانده شده حفظ میفرماید.» (6) حقتعالی میفرماید: (قَالُوا أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِيَنَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ) (گفتند: پیش از آنکه تو نزد ما بیایی و حتی بعد از آنکه بهسوی ما آمدی در رنج و شکنجه بودیم. گفت: امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین سازد؛ آنگاه بنگرد که چگونه عمل میکنید). (اعراف، 129) ابن ابیحاتم با سندش از ابنعباس روایت کرده است که گفت: رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: «یقیناً ابتدا و انتها با ما اهلبیت است؛ پس گریزی نیست از اینکه دولتی از بنیهاشم تشکیل شود. پس بنگرید با آنکه از بنیهاشم است چه رفتاری میکنید و این آیه برای چه نازل شده است: (عَسَىٰ رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ) (امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین سازد؛ آنگاه بنگرد که چگونه عمل میکنید).» (7) میگویم: امکان ندارد منظور از دولت بنیهاشم حکومتی غیر از دولت امام مهدی باشد؛ زیرا آخرین دولت است؛ همان طور که خداوند عزوجل وعده فرموده است که زمین به بندگان صالحش به ارث خواهد رسید. حقتعالی میفرماید: (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) (و بهراستی در زبور پس از ذکر [تورات] نوشتیم که این زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد). (انبیاء، 105) و این یعنی حکومت صالحان پایانی نیک برای تاریخ زمین خواهد بود. در نتیجه تمام این اشارات قرآنی بیهیچ تردیدی دلالت میکنند که مهدی، شخصیتی الهی است و اگر برخی سعی میکنند روایاتی را که توضیح دادیم ـبا این بهانه که اینها صرفاً بیانگر نظر گویندههای این روایات استـ تضعیف کنند، این نکته بدیهی و روشن است که این افراد ـاز جمله صحابهای مثل ابنعباسـ ترجیحاً بر اساس شنیدههایشان اظهارنظر میکردهاند؛ یعنی نظر برتر این است که آنها این تفسیرها را از پیامبر شنیده باشند یا از کسی که از پیامبر شنیده است... . برای آگاهی بیشتر در این باره، میتوانید به کتاب «تصور اهلسنت از مهدی منتظر؛ بین عقیده و متون» نوشتۀ دکتر عبدالرزاق دیراوی، ص28 تا 30 و 92 تا 98 رجوع کنید. منابع ۱. صحیح مسلم، ج۱، ص۳۹. ۲. مسند امام احمد بن حنبل، دار الصادر، بیروت، ج۴، ص۱۳۱. ۳. کنزالعمال، متقی هندی، گردآوری و تفسیر و تصحیح و فهرستگذاری و مقدمۀ شیخ بکری حیاتی و شیخ صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۹م، ج۱، ص۱۷۵. ۴۲. ۴. تفسیر فخر رازی، فخرالدین رازی، دار الفکر، بیروت لبنان، چاپ اول، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۹م، ج۱۶، ص۴۲؛ و مراجعه شود به تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، محمد بن احمد قرطبی، د. عبدالله بن عبدالمحسن ترکی، موسسة الرسالة، بیروت، لبنان، چاپ اول،۲۰۰۶/۱۴۲۷، ج۱۰، ص۱۷۹؛ والكشف و البيان (تفسیر ثعلبی)، ابواسحاق ثعلبی، ت، ابومحمد بن عاشور، دار احیاء التراث العربی، بیروت لبنان، چاپ اول،۲۰۰۲/۱۴۲۲، ج۵، ص۳۵ و ۳۶. ۵. سنن ابوداوود، ج ۲، ص ۳۱۰ و ۳۱۱، و در پینوشت آمده است: «اسلام استوار میشود؛ یعنی به عزت و سلطۀ سابقش بازمیگردد... و منظور این است که در آن هنگام فتنه و درگیری نخواهد بود.» ۶. الصواعق المحرقه في الرد على اهل البدع و الزندقه، احمد بن حجر الهيتمی المکی، تعلیق و پینوشت و مقدمه از عبدالوهاب عبداللطيف، مكتبة القاهرة، مصر، چاپ دوم، ۱۳۸۵ق/ ۱۹۶۵م، ص ۱۶۲. ۷. تفسير قرآن عظیم، ابن ابیحاتم، ت، اسعد محمد الطيب، مکتبة نزار الباز، مکه مکرمه، چاپ اول، ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷، ج۱، ص۱۵۴۱. مؤلف در مقدمه، صفحه ۱۴ گفته است: «پس بر اساس صحیحترین سندها و شبیهترین متنها متون را آوردم.» و محقق در صفحه ۶ میگوید: «و با این حال، امام عبدالرحمن بن ابیحاتم رازی در تفسیر خود، گفتههای پیشینیان را با مستندات و با دقت و امانتداری در انجام کار و با محکمترین و صحیحترین مستندات آورده است.» ولادت انسان کامل در دامنِ آمنه خدا خورشید بنهاد هجوم تیرگی را کاست از بهـر ادب بـرای این مولود یکباره تمامی جهان برخاست در عرش هر آنکه دید رخسارش گفتند بهاتفاق او مولاست از شدت اخلاص و عبودیــت الله برای خود حبیبش خواست در مکه حلول شد حضورش لیک در قصر مدائن و دگر پیداست با آمدن تلألؤ خورشــــید خاموشی آتشکدهها زیباسـت دریاچه به خــشکی آمــده زیرا امواج حیات در دل دریاســت امواجِ حیـات آل احمــد شــــد آنی که میان خلق بس والاسـت او ســرور عالمی و هم اربـاب هر ایلوتبار و آلِ او آقــاسـت یارب به همین ماه و به مولودش تعجیل فرج که مهدیات تنهاست پیدایش حیات زیر ذرهبین احتمالات آیا در خصوص پیدایش حیات بر روی کرۀ زمین، نظریهای داریم که با دلایل و شواهد علمی اثبات شده باشد؟ آیا پیدایش حیات بهطور طبیعی، امری محتمل است؟ محتملترین فرض دربارۀ پیدایش چیست؟ در خصوص پیدایش حیات، بیش از یک فرضیه یا نظریه وجود دارد؛ از جمله: میلیاردها سال پیش، گروهی از شهابسنگها که حامل اسیدهای آمینه بودهاند، به زمین برخورد کرده و در آبهای زمین، سوپی از اسیدهای آمینۀ چپگرد به وجود آوردهاند و بهدنبال آن، پروتئینی که میتوانست از خود همانندسازی کند یا RNA را به وجود آورد. نظریۀ دیگر به پدیداشدن مواد شیمیایی همانندساز در ابتدا اشاره میکند و به همین ترتیب تا اینکه سرانجام به حیات یا DNA برسیم و... . واقعیت آن است که دربارۀ پیدایش حیات هیچ نظریهای که با دلایل و شواهد علمی به اثبات رسیده باشد، وجود ندارد و آنچه مطرح میشود، فقط تئوریها یا فرضیههایی است که تاکنون ثابت نشدهاند. حال میخواهیم به نظریهای بپردازیم که پیدایش همانندسازها را تا DNA مطرح میکند. فرض میکنیم آغاز پیدایش حیات با سادهترین پروتئینهای همانندساز بوده، و این پروتئینها بسیار ساده و از زنجیرهای تشکیل شده باشد که حاوی فقط 32 اسیدآمینه است؛ از آنجا که ما 20 نوع اسیدآمینه داریم، تعداد حالات ممکن برای تشکیل این زنجیره برابر است با ۱۰۴۱×۲۹۴۹۶۷۲۹۶/۴ یا تقریباً ۱۰۴۱×۴ یعنی عدد 4 و جلویش 41 صفر. این عدد، بسیار بزرگ است و احتمال تحقق آن بسیار اندک. اکنون فرض کنیم اولین معجزه به وقوع پیوسته و اسیدهای آمینهای بر روی زمین در شرایط استثنایی مناسب برای پیدایش یا رسیدن آن، تشکیل شده است؛ بهعلاوه این اسیدها در موقعیت مناسبی قرار گرفتهاند، بهگونهای که بر روی زمین در طول یک میلیارد سال در هر ثانیه، یک آزمون برای ایجاد پروتئین همانندساز امکانپذیر باشد؛ تعداد آزمونهای قابلانجام برابر با 31.449.600.000.000.000 یا تقریباً ۱۰۱۶×۳ خواهد بود. اگر این عدد را از تعداد کل آزمونهای قابلانجام کم کنیم، درمییابیم که ما به تعداد ۱۰۴۱×9999999999999999999999997/۳ یعنی حدود ۱۰۴۱×۹/۳ آزمون دیگر نیاز داریم تا رخداد مدنظر امکانپذیر شود. همان طور که میبینیم اگر برای رویداد هر آزمون یک ثانیه در نظر بگیریم، در طول یک میلیارد سال تقریباً روی رقم آن هیچ تأثیری نمیگذارد! اگر بخواهیم مدتزمان لازم برای تحققیافتن این آزمونها را در نظر بگیریم، اگر فرضاً هر آزمون در یک ثانیه روی دهد مدتزمان لازم برای وقوع این آزمونها ۱۰۴۱×۴ ثانیه یعنی تقریباً 1034 سال و بهعبارت دیگر، عدد یک و جلوی آن 34 صفر خواهد بود. این رقم بسیار بزرگ است و از عمر زمین و حتی از عمر تمام کیهان نیز بسیار بیشتر است. عمر زمین عددی است که جلوی آن تنها 9 رقم وجود دارد، یعنی حدود ۶/۴ میلیارد سال تخمین زده میشود. عمر کیهان نیز عددی با ۱۰ رقم جلویش و حدود ۷/۱۳ میلیارد سال برآورد شده است. اگر به روش دیگری محاسبه کنیم، یعنی ببینیم که در هر یک ثانیه از یک میلیارد سال، چند آزمون لازم است تا در چهارچوب احتمالات به نتیجۀ قابلقبول برسیم، باید تعداد رویدادهای لازم را بر زمان لازم یعنی یک میلیارد سال تقسیم کنیم. نتیجه عدد ۷۱۸۷۶۳/۱۲۷۱۸۷۶۲۷۱۸۷۶۲۷۱۸۷۶۲۷۱۸۷۶۲ یعنی تقریباً ۱۰۲۵ خواهد بود؛ به عبارت دیگر ما نیاز داریم در طی یک میلیارد سال، در هر ثانیه به تعداد ۱۰۲۵ (عدد ۱ و جلوی آن ۲۵ صفر یا ده میلیون میلیون میلیون میلیون) آزمون ممکن روی مواد اولیه انجام شده باشد، تا این خواسته جامۀ عمل بپوشد؛ این رقم بسیار تخیلی است! چه رسد به اینکه بدانیم احتمال وجود اسیدهای آمینۀ کافی روی زمین بسیار اندک است، و اینکه بدانیم اسیدهای آمینه خود دارای دو نوع هستند: اسیدهای آمینۀ چپگرد و اسیدهای آمینۀ راستگرد؛ و پروتئینهایی که در ترکیب حیات مشارکت میکنند، فقط از اسیدهای آمینۀ چپگرد به وجود میآیند. این به آن معناست که احتمالات سابق ما در خصوص تشکیل پروتئینها فقط هنگامی مفید است که انبوهی از اسیدهای آمینۀ چپگرد وجود داشته باشد. این یعنی احتمال اینکه پروتئین مدنظر ما به دست بیاید، عدد نیم به توان تعداد اسیدهای آمینۀ آن پروتئین است؛ بهعنوان مثال اگر تعداد ترکیبهای اسیدهای آمینه در پروتئین مطلوب ۵۰ باشد، احتمال اینکه همۀ این ۵۰ مولکول اسیدآمینۀ چپگرد باشند ۵۵۰/۰ یا۱/۲^۵۰ (یعنی حدود〖۹×۱۰〗^(-۱۶) است. این احتمال بسیار اندک است. با اجتماع همۀ این حوادث بسیار نادر و با احتمالی در حد صفر و قرارگرفتن این گامها به دنبال یکدیگر که برای پیدایش نخستین پروتئین لازم است، مسئلۀ امکانپذیر بودن تقریباً منتفی میشود و انجام این عمل شبه محال خواهد بود. اما برخی از منکران خدا میکوشند با محاسبات معکوس، اعدادی را که برای تحقیق نتیجه مدنظرشان ضروری است فراهم کنند؛ مثلاً برای حل اولین مشکل، که همان فراهمبودن مادۀ سازنده یا اسیدهای آمینه است، میکوشند با ارائۀ برخی فرضیهها ـکه آنها را برای حلوفصل، در پژوهشها مطرح میکنندـ موضوع را خاتمه دهند. مثلاً میگویند شرایط زمین و آذرخشها و صاعقههای فراوان در آغاز پیدایش زمین، منجر به شکلگیری این مقدار مواد سازنده شده است. یک فرضیۀ خیالی دیگر هم وجود دارد؛ اینکه چهار میلیارد سال پیش، زمین با شهابسنگهای حامل اسیدهای آمینه بمباران شد، و وقتی آنها دریافتند که این اسیدهای آمینه فقط باید چپگرد باشند، برخی از آنان فرضیۀ خیالی دیگری را مطرح کردند و گفتند این شهابسنگها در مسیر حرکت خود به زمین، در معرض تابش یک ستارۀ نوترونی قرار گرفتهاند، و از این دست توجیهات. این سخنان همگی بر پایۀ فرضیههای خیالی استوار است تا اثبات شود که میلیاردها سال پیش، پیدایش پروتئین همانندساز بر روی زمین، مسئلهای کاملاً طبیعی بوده است. باوجود اینکه تمام این فرضها خیالی و احتمال وقوع هریک نیز بسیار ناچیز و در حد صفر است، چطور میشود تصور کرد این رویدادها، پشت سر هم اتفاق افتاده باشد؟! با این حال برخی از این افراد مایلاند این سخنان را معقول و قابلقبول بدانند. از دید این ملحدان کاملاً معقول است که تعداد بسیار زیادی شهابسنگ حاوی مقادیر انبوهی اسیدآمینه، دقیقاً سیارۀ زمین را انتخاب کرده باشند؛ در حالی که زمین در هستی همچون ذرۀ غباری در بیابان است؛ هرچند احتمال وقوع چنین رویدادی اندک و در حد صفر باشد! همچنین از دید آنها کاملاً معقول است که این شهابسنگها در مسیر حرکت خود بهسوی ما، در معرض تابش یک ستارۀ نوترونی قرار گرفته باشند تا اسیدهای آمینۀ چپگرد در آنها تولید شده باشد و ... و ... و ... و ... و به این ترتیب وقوع همۀ این فرضها آن هم در حالی که احتمالی بسیار کم و در حد صفر دارند، برای آنها کاملاً معقول و منطقی است؛ ولی اینکه ماورای قانونی که پروتئین همانندساز یا اسیدآمینه را تولید میکند، قانونگذار و سازماندهندهای وجود داشته باشد، از نظر ملحدان نامعقول است؛ یا اینکه پشت زبان نقشۀ ژنتیکی، متکلّمی وجود داشته باشد، در باور منکران خدا، غیرقابل قبول است! به نظرم آنچه گذشت برای بهپایانرساندن این مبحث کفایت میکند. آیا هیچ فرد عاقلی وجود دارد که بداند احتمال رخدادن حادثهای بسیار اندک و در حد صفر است و عمر تمام کیهان کفاف وقوع آن را نمیدهد، ولی عقیده داشته باشد که رویدادن آن در طول یک میلیارد یا یکونیم میلیارد سال پیش از بهوجودآمدن حیات روی زمین، مسئلهای طبیعی و عادی قلمداد شود؟ و در عین حال بررسی هرگونه احتمال معجزهآسا بودن این پدیده را کنار گذاشته باشد؛ ازاینرو بهدنبال هر چیز پوچی بگردد تا به کمک آن فرضیۀ خود را به اثبات برساند؟! بخشهایی از کتاب توهم بیخدایی را در بالا مطالعه نمودید و اکنون پاسخ پرسشهایی که در آغاز مطرح کردیم، برایتان روشن شده است. برای کسب اطلاعات بیشتر و دقیقتر میتوانید به فصل دوم کتاب توهم بیخدایی مراجعه کنید. منابع: احمدالحسن، توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ابتدای فصل دوم. گزیدهای از کتاب تفسیر مقارن، استاد ضیاء زیدی خدایا بر محمد و آلمحمد درود فرست؛ همان کشتیهای جاری در آبهای عمیق؛ هرکس بر آن سوار شود، ایمن است و هرکس آن را رها کند، غرق میشود؛ هرکس از آنها پیشی گیرد، [از حق] بیرون رفته است و هرکس از آنها دور افتد، از میان رفته است و کسی که به آنها بپیوندد، به (حق) پیوسته است. شکی نیست که علوم الهی شریفترین جایگاه را در علوم انسانی دارد و بهترین علوم الهی، علم قرآن کریم است و در آن، خبر پیشینیان و پیشگویی آینده و حکم آنچه امروز در میان ماست، وجود دارد. امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) در شأن و منزلت قرآن میفرماید: «بهدرستی که ظاهر قرآن، نیکو، و باطن آن عمیق است. شگفتیهای آن از بین نمیرود، و غرایب و اسرار آن، تمام نمیشود و تاریکیها، جز بهسبب آن، مکشوف نمیشود.» (نهجالبلاغه، خطبۀ ۱۸) نیز میفرماید: «بدانید که در آن [قرآن]، علوم مربوط به آینده و سخن از گذشته و داروی شما و آنچه مایۀ نظم و سامان میان شماست، وجود دارد.» (نهجالبلاغه، خطبۀ ۵۸) اکنون که شأن و عظمت قرآن را دانستیم بر ماست بدانیم که آنچه از روایات آلمحمد (علیهمالسلام) به دست میآید آن است که شناخت قرآن به آلمحمد (علیهمالسلام) منحصر است و آنان مخاطبان حقیقی آن هستند؛ چنان که از امام باقر علیهالسلام روایت شده است که فرمود: «انّما یعرف القرآن من خُوطب به.» «قرآن را تنها کسی میفهمد که مخاطب آن است.» (کافی، ج 8، ص 311؛ بحارالانوار، ج 24، ص 237) با این حال عدهای از علمای شیعه در عصر غیبت کبری، همانند اهلسنت تفسیر و تأویل قرآن را بر خود روا دانستند؛ با آنکه میدانستند علم آن نزد اهلش، یعنی آلمحمد است. ما در این نوشتار در صدد آن هستیم تا تفاوت عمیق، میان علمی که سید احمدالحسن علیهالسلام در متشابهات بهصورت خاص آورده است و آنچه مفسّران شیعه در تفاسیر خود از قرآن کریم بیان کردند، برای خوانندگان، آشکار شود. مشخص است هرکس قرآن را تفسیر کند، مفسّر قرآن نمیشود و هرکس نظری دهد بشریت آن را نمیپذیرد؛ پس برای پژوهشگر مناسب است پژوهشی مقایسهای داشته باشد تا برای جلوگیری از گُسستهشدن اصل موضوع و محدودکردن حوزۀ پژوهش، از دید و مسیری گزینشی شروع کند. ازاینرو در این نوشتار به مشهورترین تفسیرها میپردازیم: 1) تفسیر المیزان طباطبایی؛ 2) تفسیر مجمعالبیان شیخ طبرسی؛ 3) تفسیر تبیان شیخ طوسی؛ 4) تفسیر برهان شیخ بحرانی؛ 5) تفسیر قرآن کریم ملاصدرا؛ 6) تفسیر صافی فیض کاشانی؛ 7) تفسیری از وحی قرآن از محمد حسین فضلالله؛ 8) تفسیر کاشف از محمد جواد مغنی؛ 9) تفسیر نمونه از ناصر مکارم شیرازی؛ 10) تفسیر تقریب قرآن از سید محمد حسینی شیرازی؛ 11) تفسیر منیر از محمد کرمی؛ 12) تفسیر مواهب الرحمن از سید عبدالاعلی سبزواری؛ 13) تفسیر از هدایت قرآن از سید محمدتقی مدرسی؛ 14) تفسیر الجوهر الثمین از سید عبدالله شبر؛ 15) تفسیر نهجالبیان از محمد بن حسن شیبانی؛ 16) و دیگر تفسیرهای مشهور مکتب جعفری؛ لازم به ذکر است، تفسیرهای دیگر عموماً بیش از تکرار این تفسیرها نیست؛ زیرا یا با آیات کاملاً مشخص در قرآن، در تعارض است، یا مخالف احادیثِ اهلبیت (علیهمالسلام) است. در این تحقیق، گهگاه از دیگر تفسیرها نکاتی گرفته شده است. (برگرفته از کتاب تفسیر مقارن، نوشتۀ استاد ضیاء زیدی، قسمت اول، رأی و اجتهاد در مفهوم قرآنی، پیشگفتار) در قسمتهای بعد بهتفصیل، و آیه به آیه، تفاسیر این مفسران را با آنچه یمانی آلمحمد سید احمدالحسن (علیهالسلام) بیان داشت تطبیق خواهیم داد. با ما همراه باشید... آری، «لا حول ولا قوة إلا بالله» و «إنا لله وإنا إليه راجعون»؛ اما خداوند مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید کدامیک از شما عملکرد بهتری دارید. گوساله، جلد دو، تحریفکنندگان از خدا بخواهید تا فرج مولای ما مهدی(ع) را تعجیل فرماید، و در وهلۀ اول با فضل و بخشش خود، و با جود و کَرَمش با ظهور و قیام او بر ما منّت نهد، تا دستهای ما را بگیرد و به صراط مستقیم رهنمون سازد. گوساله، جلد دو، تحریفکنندگان موضوع تفرقه و جداییِ همراه با علی بن ابیطالب(ع) از روز هم روشنتر است، تا آنجا که وی(ع) را متحمل دردهایی کردند که جگرش را میسوزاند. جهاد درب بهشت، وحدت هنگامی که ابنملجم که لعنت خدا بر او باد بر او ضربت وارد کرد امام(ع) فرمود: «به خدای کعبه رستگار شدم.» این فوز و رستگاری فقط رستگاری برای رضای خداوند و بهشت نبود؛ بلکه رستگاری و نجاتیافتن با خلاصشدن از آن قومی بود که ادعای شیعهبودن داشتند و در عین حال در نتیجۀ اختلافاتشان، پراکندگی نظراتشان و عدم اتحادشان بر کلام امامشان، غم و غصههای بسیاری به او نوشانیدند. جهاد درب بهشت، وحدت بنابراین آنچه خواسته شده است وحدت و یکپارچگی مجموعهای آماده و تفاهمشان حول محور حق است، تا در این مجموعه تعداد و آمادگی لازم برای جهاد و پیکار در راه خدا مُهیا گردد، حتی اگر بههمراه جماعتی از منافقین باشند؛ یعنی کسانی که در اسلام وارد شدهاند، ولی ایمان در دلهایشان وارد نشده است. جهاد درب بهشت، وحدت جامعۀ ایمانی هوشیار برای اندیشۀ انقلاب الهی، یعنی در جامعه تعداد منافقان آن قدر زیاد نباشد كه بر جامعۀ ایمانی چنان تأثیر بگذارد که آن را به انحراف کامل سوق دهد؛ بهخصوص در مواقع همبستگی برای جنگ در جهاد برای برافراشتن کلمۀ الله. جهاد درب بهشت به فضل خداوند با استمرار جهاد و پیکار برای برافراشتن کلمۀ الله، این منظور محقق میشود، و چه بسا پس از آن، يا پس از مدتی نهچندان کوتاه محقق گردد؛ همانطور که برای امام علی (ع) و امام حسین (ع) وضعیت، چنین بود. جهاد درب بهشت اندکبودن هوشیاری جامعه برای تفکر انقلاب الهی مانعی برای جهاد و مبارزه برای برافراشتن کلمۀ الله نیست؛ اما عامل بازدارنده و مانعی است دشوار که به مرور زمان از بین میرود. جهاد درب بهشت حتی در آن امتحانی برای مؤمنان، وضعیتشان، میزان یقینشان و راسخبودن ایمانشان برای پیکار در راه برافراشتن کلمۀ الله، همراه ولیّ خدا و جانشین او در زمینش یا کسی که او (ع) برای قیام به این مهم منصوب میکند، وجود دارد. جهاد درب بهشت ایستادگی در برابر جریان غالب، کار سادهای نیست؛ اما وضعیت انبیا، فرستادگان و مؤمنان پیروانشان به همین صورت بوده است. همان طور که در قرآن و کتابهای آسمانی آمده است. جهاد درب بهشت اخبار آسمانی از طرق مختلفی به انسان میرسد؛ اگرچه همۀ آنها به یک اصل بازمیگردد: ممکن است خداوند سبحانومتعال بهصورت مستقیم از پسِ پرده یا حجاب با انسان سخن بگوید. نبوّت خاتم، نبوّت محمد(ص) میگویم مکاشفه؛ زیرا عالم ارواح، متفاوت با عالم جسمانی است و اگر انسان بخواهد از عالم ارواح مطلع شود و به آن اتصال یابد، باید حجاب این عالم جسمانی از او کنار برود (کشف شود). نبوّت خاتم، نبوّت محمد(ص) لازم نیست تمام انبیا حتماً از جانب خدای متعال فرستاده شده باشند؛ بلکه چه بسا در یک زمان بیش از یک نبی وجود داشته است؛ ولی حضرت باری تعالی یکی از آنها را میفرستد و او را حجت بر آنها و دیگر انسانها قرار میدهد. نبوّت خاتم، نبوّت محمد(ص) خوارج: نپذیرفتند که حاکم، انسانی منصوب از سوی خدا باشد؛ میگفتند «لا حکم الا لله» و قصدشان آن بود که «لاإمرة الا لله: فرمانروایی جز از آنِ خدا نیست»؛ یعنی آنها نپذیرفتند که «انسان (خلیفۀ الله)» بین آنها و خدا واسطه شود و با این حال ادعای توحید و به کنار نهادن شرک نیز داشتند! توحید، از خوارج دیروز تا وهابیت امروز وهابیت: آنها نمیپذیرند که انسان (خلیفۀ الله) بین آنها و خدا واسطه شود و با این حال ادعای توحید و به کنار نهادن شرک نیز دارند! توحید، از خوارج دیروز تا وهابیت امروز اصل یا ریشۀ خروج خوارج علیه علی بن ابیطالب(ع)، و بلکه خروج آنها بر اسلام، جملۀ «لا حکم الا لله» (هیچ حکمی نیست جز حکم خدا) بود که بر زبان میراندند؛ شعاری که ظاهری فریبنده ولی باطنی سیاه دارد، و فقط اعراب بادیهنشینِ نادان که سخنی را فهم نمیکردند، فریب آن را خوردند. توحید، از خوارج دیروز تا وهابیت امروز لازم میدانم متذکر شوم آنچه خوارج بر آن متمرکز شده بودند ـکه همان منظور آنها از شعار «لا حکم الا لله» و جنبههای مطابقت آن با توحید مورد ادعای وهابیت استـ تجزیهوتحلیل شود که در این صورت مشخص خواهد شد اینها، همان خوارج آخرالزمان هستند. توحید، از خوارج دیروز تا وهابیت امروز مسلمانان بعد از این که گامبهگام در همان مسیر بنیاسرائیل شروع به حرکت نمودند، قدم در مسیر سرگردانی یا همان مسیر یهود نهادند. سرگردانی، سرگردانی در امت اسلام از زمانی که این امت بهرۀ خود را از دست داد، با دشمنش همپیمان شد و با امام و پیشوای خود دشمنی کرد و پروردگار خود را خشمگین ساخت، رفتهرفته بهسوی سرگردانی و خسران رهسپار شد، تا امروز که در دل بیابان جای گرفته است. سرگردانی، سرگردانی در امت اسلام خدا را سپاس که امروز امت اسلام راه بازگشت بهسوی خداوند و راه بیداری دینی اسلامی را آغاز کرده است و میبینیم که هر روز گسترش بیشتری مییابد تا کلیۀ سرزمینهای اسلامی را در برگیرد و پایههای سلطنت طاغوتیانی که بر این امت مسلط بودند، به لرزه درآمده است. سرگردانی، سرگردانی در امت اسلام ای برادران و خواهران مسلمانان! ای عزیزان! به خدا ایمان آورید و به طاغوت کفر بورزید و به عروةالوثقی، حجت خدا بر زمینش، مهدی موعود ع تمسک جویید و بدانید لازمۀ ایمان به خدا، کفر به طاغوت است و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند؛ همانند رفتن تاریکی و برآمدن نور؛ هرگز نمیتوان رفتن تاریکی را درک کرد مگر با آمدن نور و روشنایی. سرگردانی، سرگردانی در امت اسلام زنگ خطری برای امت اسلام! ابلیس (لعنه الله) پس از عمری عبادت سرانجام نفاق خود را اظهار کرد و از سجده بر آدم(ع) سر باز زد و غربال شد. لشکریان ابلیس نیز به تقلید از وی راه نفاق و اجتهاد و دشمنی با لشکریان خدا را در پیش گرفتند. شاید در ابتدا تصور کنید در همصحبتشدن با منافق بهراحتی میتوانید نفاق یا دورویی او را تشخیص دهید، در حالی که اینچنین نیست. متأسفانه خُلق انسان به همان میزان که میتواند به اخلاق نیکو و نور خداوند مزین شود، در مقابل با پیروی از شهوات و توجه به منیت میتواند به چنان منجلابی گرفتار شود که اثری از انسانیت در او نماند؛ تا جایی که هم خودش در این باتلاقِ ظلمت غرق و غربال شود و هم با خدعه و نیرنگ عدهای را با خود به تباهی بکشاند. اکثر انسانها بازیگران خوبی هستند و بهراحتی میتوانند حقیقت درونشان را در ظاهر مخفی کنند؛ اما وقتی آب بالا بیاید، برای موشها انتخابی غیر از این نمیگذارد که سرهای خود را ظاهر کنند. منافق در نهایت روزی نفاق خود را علنی کرده و به جنگ و مخالفت با حجت خدا برمیخیزد. تاریخِ گذشتگان به فتنههای مکرر منافقان و ارتداد آنها از مسیر حق گواهی میدهد. زنگ خطری برای امت اسلام: رسول خدا ص میفرماید:«من هرگز بر امتم از سوی مؤمن و مشرک بیمناک نیستم؛ مؤمن را ايمانش بازمیدارد و مشرک را کفرش ریشهکن میسازد؛ لیکن نگرانی و بیم من بر شما از سوی منافق زبانبازی است که آنچه شما معتقد هستید میگوید و آنچه را اعتقاد ندارید انجام میدهد.» (١) به تاریخ برمیگردیم. منافقانی که فرماندۀ سپاه امام علی ع بودند و در رکاب حضرت میجنگیدند، افرادی همچون «اشعث بن قیس»، «شبث بن ربعی»، «شمر بن ذی الجوشن» و «عبیدالله بن عباس» که سرانجام نیکو نداشتند و گمراه شدند و عدۀ بسیاری را به گمراهی کشاندند. اشعث پس از جنگ صفین از حامیان خوارج شد و طبق برخی اخبار در قتل امام علی ع نقش داشت؛ همچنین دخترش «جعده» همسر امام حسن ع بود که امام را مسموم کرد و به شهادت رساند. شبث فرماندۀ جناح چپ سپاه امام علی ع در جنگ صفین بود که در ادامه یکی از قاتلین امام حسین ع در صحرای کربلا شد! همچنین «شمر بن ذی الجوشن» که در جنگ صفین جنگید و حتی جراحتهایی به او وارد شد؛ اما همان کسی شد که سر فرزند فاطمه س را از تنش جدا کرد! عبیدالله بن عباس هم از صحابۀ رسول خدا ص و پسرعموی پیامبر ص بود و برادر راوی مشهور حدیث عبدالله بن عباس. عبیدالله از حامیان سرسخت امام علی ع و والی یمن در زمان حکومت امام اول شیعیان بود که درگیریهای فراوانی با مخالفان امیرالمؤمنین ع داشت و دو فرزند خردسالش توسط فرستادۀ معاویه به قتل رسیدند و در زمان امام حسن ع فرماندۀ لشکرش برای مقابله با معاویه بود؛ اما او همان شخصی است که فریب طلاهای معاویه را خورد و به امام حسن ع خیانت کرد و همراه خود حدود هشت هزار سرباز را از سپاه امام حسن ع بهسمت معاویه کشاند! غربال، غربال، غربال: صفحات تاریخ مملو از ظلم ظالمین و منافقین در حق اهلبیت علیهمالسلام است. نفاق تبری است که صاحبش آن را با وضو برداشته، اما نه برای شکستن منیت خود، بلکه قطعکردن ریشۀ دین و ایجاد شکاف بین صفوف مسلمین هدف نهایی اوست. نفاق یعنی مصیبت روز پنجشنبه، یعنی استخوانی در گلوی علی ع، هیزمی پشت درب خانۀ فاطمه س، تیری بر تابوت حسن ع، تیغی بر گلوی حسین ع و چه مصیبتها کشیدند خاندان نبوت از کارهای دشمنان و غاصبان و جاهلان و منافقان! اینک سؤالی به ذهن میرسد: آیا ارتداد و غربال در زمان ما هم ادامه دارد؟ بله. امام صادق ع فرمودند: «مردم در انتهای غیبت گروهگروه از دین خارج خواهند شد؛ آنچنان که در صدر اسلام دستهدسته وارد میشدند.» (۲) در حدیثی دیگر جابر جعفى روايت میکند كه به امام محمد باقر(ع) عرض كردم فرج شما كى خواهد بود؟ فرمود: «هيهات هيهات. فرج ما تحقق نمیپذیرد، مگر اینکه غربال شويد، باز هم غربال شويد، باز هم غربال شويد. [اين را سه بار فرمود] تا آنجا كه آلودگى برطرف شود و پاكى بماند. (۳) دعوت امام مهدی(ع) نیز مانند سایر دعوتهای الهی از امتحان و غربال مستثنا نیست. اندک منافقینی به فرمان رهبرشان ابلیس در دعوت الهی رخنه کردند که با فضل الهی، بصیرت مکتب مبارک و اتحاد انصارالله رسوا شدند. از طرفی در عملیات غربال و تمحیص، عیار مؤمنین واقعی سنجیده میشود که آن را به فال نیک میگیریم و سلام خداوند بر ماه پنهان (امام احمدالحسن) و سلام بر ماههای گرداگردش (نمایندگان ایشان) که باعث روشنی راه از بیراهه میشوند. (۴) راه نجات: برادران و خواهران، خودم و شما را به استوار ماندن در صراط مستقیم (خلیفۀ خدا) سفارش میکنم و از نزدیکشدن به پرتگاههای تاریکی بر حذر میدارم. این هدف ممکن نخواهد بود، جز با اخلاص و چنگزدن به ریسمان الهی. آری در مسیر عبودیت الهی باید به ریسمان الهی و حجتش چنگ بزنیم و متفرق نشویم. یادآور میشوم که سید احمدالحسن ع واسطههای ارتباطی خود با مردم و مؤمنین را بهروشنی مشخص کردند؛ همچنین صفحۀ مبارک فیسبوکشان را با صوت مبارک تأیید نمودند تا کمترین بهانهای برای تشکیککنندگان باقی نگذارند. همانا امام باقر ع فرمود: «... و بر هیچ مسلمانی جایز نیست از او [یمانی] سرپیچی کند؛ پس هرکس چنین کند از اهل جهنم است؛ چون او بهسوی حق و راه مستقیم دعوت میکند.» (۵) «(وَ لاٰ يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ اَلْكُفّٰارَ وَ لاٰ يَنٰالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاّٰ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صٰالِحٌ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُضِيعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِينَ) (و در هیچ مکانى که کافران را به خشم مىآورد، قدم نمىگذارند و از دشمنى غنیمتى به دست نمىآورند مگر اینکه بهسبب آن، عمل صالحى براى آنان نوشته مىشود؛ زیرا خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمىکند). (توبه، 120) محل شاهد، این قسمت از آیه است که هر کار یا سخنی که کفار را خشمگین کند، بالابردن درجات و بهدستآوردن حسنات و نیکیهاست و باعث میشود انسان در چشمان خداوند متعال باشد... حضور در خانههای خدا و خانههای حجتهای خدا و بالابردن شعار حاکمیت خدا و ترویج ذکر و رفتار حجتهای الهی، همۀ این مسائل، کفار و منافقین را خشمگین میکند و خداوند برای فردی که این کار را انجام دهد، عمل صالح مینگارد و درجات او را بالا میبرد. از جمله روشنترین مصادیقی که منافقین را خشمگین میکند، بالابردن شأن مکتب سید احمدالحسن و بالابردن شعار و نماد آن، در سینهها و در مکانهاست. از خداوند خواستاریم که ما و شما را نسبت به یاریِ همیشگی حق، ثابت بِدارد و عاقبت ما را به این مسئله ختم کند؛ او شنوای اجابتکننده است.» (۶) لینک پیام https://www.facebook.com/ghalam.ashab.ahmed.alhasan.as منابع: ١. میزانالحکمه، ج۴، ص٣٣۴١. ۲. الملاحم والفتن، ص۱۴۴. ۳. غيبت شيخ طوسی، ص ۳۳۹. ۴. پاسخهای روشنگرانه، ج 5، س491. 5. الغيبة، محمد بن ابراهيم النعماني، ص۲۶۴. 6. شیخ ناظم عقیلی، 13آگوست2018. بیماری خطرناکی به نام نفاق تکبر، و دورویی یا نفاق، دو بیماری خطرناکی است که به روح انسان آسیب میرساند و آن را به نهایت پستی و رذالت و دوری از صراط مستقیم در زندگی دنیا میکشاند و بعد از آن بهسوی جهنم که بدترین منزلگاه در آخرت بوده، سوق میدهد. اینها دو خصلت مذموم هستند که آدمی به انتخاب خود دچار آنها شده و با آنها درگیر میشود و نفْس خود را از خدمت به خود که موجب ضمانت سعادت ابدی در دنیا و آخرت است محروم میسازد. پس ای مسکین! در حق نفس و روح خودت بخیل نباش و به آن ظلم مکن؛ زیرا شدیدترین ظلمها، ظلم انسان به نفس خویش است. (کتاب جامعۀ ما بین تکبر و نفاق، ص8) بیماری خطرناک نفاق و دو رویی از بیماریهای بسیار خطرناکی هستند که همواره بهطور عکس در مقابل مخاطب آشکار میشوند و میتواند حاوی اموری چون شک، حسد، کینهتوزی، حیله، نیرنگ، شرک و ... باشد. (کتاب جامعۀ ما بین تکبر و نفاق، ص16) و این نفاق و دو رویی در تاریخ بیشتر در مواجهه با حجتهای الهی خود را به نمایش میگذارد و انسان در معرض امتحانات و جنگهای سخت درونی خود قرار میگیرد؛ زیرا نقطۀ مقابل نفاق، وحدت است. اینها دو گذرگاه نسبت به یکدیگر کاملاً متفاوت هستند؛ همانند دو راه متفاوت دنیا و آخرت. سید احمدالحسن (ع) دربارۀ وحدت میفرمایند: «وحدت و همبستگی برای هر جامعۀ مبارزی، لازم و ضروری است؛ چراکه در غیر این صورت، نتیجۀ قطعیِ تفرقه و جدایی در جامعۀ مبارز، جز شکست نخواهد بود: (وَأَطِيعُوا اللهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِينَ) (از خدا و فرستادهاش اطاعت کنيد و با يکديگر به نزاع برنخيزيد که ناتوان میشويد و قدرت و شوکتتان از بین میرود. صبر پيشه کنید که قطعاً خدا با صابران است). (انفال، ۴۶).» (سید احمدالحسن (ع)، جهاد درب بهشت، ص41) این بیماری، آثار سلبی نیز به همراه دارد که نفس و روح انسان را به پستترین نقاط در تمام عالمها سوق میدهد... و مراجعهکننده به قرآن کریم ملاحظه میکند که خداوند چگونه حال زار منافقان و ننگ و عارشان در دنیا و عذاب دردناک در آخرت را به تصویر میکشد: (الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ) (مردان و زنان منافق، متّفق با همدیگر و طرفدار یکدیگرند. مردم را به کار بد وامیدارند و از کار نیکو منع میکنند و دست خود را [از انفاق در راه خدا] میبندند، و چون خدا را فراموش کردند خدا نیز آنها را فراموش کرد. در حقیقت منافقان بدترین زشتکاران عالماند). (توبه، 67) (کتاب جامعۀ ما بین تکبر و نفاق، ص16) منافق خطرناکتر از کافر شکی نیست که منافق بهمراتب خطرناکتر از کافر است؛ زیرا کافر، کفر خود را علنی کرده و به دشمنی شهرت یافته، اما منافق در پسِ چهرۀ بهظاهر مؤمن خود، بهعنوان دشمن به کمین مینشیند. رسولالله ص فرمودند: «من هرگز بر امتم از سوی مؤمن و مشرک بیمناک نیستم؛ مؤمن را ايمانش بازمیدارد و مشرک را کفرش ریشهکن میسازد؛ لیکن نگرانی و بیم من بر شما از سوی منافق زبانبازی است که آنچه شما معتقد هستید میگوید و آنچه را اعتقاد ندارید انجام میدهد.» (میزان الحکمه، ج۴، ص۳۳۴۱) (کتاب جامعۀ ما بین تکبر و نفاق، ص22) حال که با نفاق و دو رویی و تفاوت آن با کفر آشنا شدیم دو زانوی ادب میزنیم در مقابل کلام مولایمان سید احمدالحسن (ع) دربارۀ داشتن یک جامعۀ ایمانی هوشیار. «جامعۀ ایمانی هوشیار برای اندیشۀ انقلاب الهی: یعنی در جامعه تعداد منافقان آنقدر زیاد نباشد كه بر جامعۀ ایمانی چنان تأثیر بگذارد که آن را به انحراف کامل سوق دهد ـبهخصوص در مواقع همبستگی برای جنگ در جهاد برای برافراشتن کلمۀ اللهـ یا تعدادی از مؤمنان آگاه و هوشیار برای اندیشۀ انقلاب اسلامی بر جامعۀ ایمانی که پذیرای آنهاست، مسلط باشند و آن هم با مطرحکردن کلمۀ حق بهصورتی راسخ و استوار و شناسانیدن حق و اهلش به جامعۀ ایمانی؛ به این ترتیب خطر نفاق با آگاهیدادن دربارۀ حق و اهلش توسط بسیاری از افراد جامعۀ ایمانی کاهش مییابد و در نتيجه انحراف کامل بهسبب نفاق و اهلش به وجود نمیآید؛ و طبعاً با وجود تفرقه و با تسلط اهل باطل و کمبودن اهل حق، چنین منظوری محقق نمیشود.» (جهاد درب بهشت، ص 41 تا 44) خوانندۀ گرامی، خداوند شما را از هرگونه نفاق مصون بدارد و بدانیم که علاج این بیماری (نفاق) بهطور کلی از آنجا آغاز میشود که هریک از اعضای این جامعه، نفْس خود را تزکیه کنند، در نتیجه جامعه نیز پاک میشود و این امری واضح است؛ زیرا جامعه عبارت است از مجموعهای افراد که در کنار هم زندگی میکنند؛ لذا بر هریک واجب است در تطهیر نفْس خود و معالجۀ این بیماری (نفاق) سعی و تلاش کند؛ همان گونه که هرگاه جسم مادی ما دچار بیماری مشخص میشود ولو خیلی ساده باشد برای معالجۀ آن، در مراجعه به پزشک مجرب اندکی تعلل نمیکنیم و به علاج آن میپردازیم؛ پس چرا در حق جسم خود بخل نمیورزیم ولی در حق نفسمان بخل میورزیم در حالی که حقیقتمان در نفوسمان نهفته است. (کتاب جامعۀ ما بین تکبر و نفاق، ص42) والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته یمانی و پیوند رسالات آسمانی | قسمت سوم از دو قسمت پیشین مشخص شد که یمانی از بصره در عراق میآید و او منجی و دست راست خداوند و کسی است که مردم از طریق او با خدا بیعت میکنند. اینک این سؤال مطرح میشود که آیا میتوان نام او را در متون مقدس ادیان ابراهیمی پیدا کرد؟ پاسخ مثبت است. وقتی به کتاب اِشَعْیا، فصل ۴۹ رجوع کنیم، نکتۀ مهمی را دربارۀ منجی مشاهده میکنیم؛ در آیۀ ۳ میخوانیم: (و مرا گفت: ای اسرائیل، تو بندۀ من هستی که از تو خویشتن را تمجید نمودهام!) تا اینکه در آیۀ ۶ میخوانیم: (پس میگوید: این چیز قلیلی است که بندۀ من بشوی تا اسباط یعقوب را برپا کنی و ناجیان اسرائیل را باز آوری. بلکه تو را نور امتها خواهم گردانید و تا اقصای زمین نجات من خواهی بود). و در آیۀ ۸ میخوانیم: (خداوند چنین میگوید: در زمان رضامندی تو را اجابت نمودم و در روز نجات تو را اعانت کردم؛ و تو را حفظ نموده، عهد قوم خواهم ساخت [الی آخر]). بنابراین خداوند منجی را «اسرائیل» خطاب کرد و امام صادق (ع) فرمودند: «... "اسرائیل" بهمعنای "عبدالله" است؛ زیرا "إسرا" یعنی"عبد" و "ایل" یعنی الله عزوجل.» (عللالشرائع، شيخ صدوق، ج۱، ص۴۳) بنابراین از کتاب اشعیا توانستیم سرنخی پیدا کنیم که اسم یمانی یا منجی «عبدالله» است، و در وصیت پیامبر اسلام دربارۀ مهدی اول میخوانیم: «... سه نام دارد؛ نامی همنام من و نام پدرم؛ و آن عبدالله است و احمد، و نام سومش مهدی است. او اولین مؤمنان است.) (الغیبة الطوسی، ص۱۵۰، ح۱۱۱، نسخۀ فارسی: ص۳۰۰) بنابراین او در بین بیستوچهار جانشین پیامبر اسلام، همان مهدی اول یا سیزدهمین وصی اوست. حال اگر به کتاب مکاشفۀ یوحنا رجوع کنیم میتوانیم با کمی دقت متوجه شویم برّۀ ایستاده یا قائم که نجاتدهندۀ جهان است، رمزی برای یکی از آن بیستوچهار پیری است که اطراف تختنشین (پیامبر اسلام) قرار دارند. (ر.ک. سیزدهمین حواری؛ مکاشفه ۴: ۲-۴؛ ۵: ۱-۱۴) دربارۀ این برّه یا یمانی در نسخۀ عربی مسیحی (اِی وی دی AVD) آمده است: (ثُمَّ نَظَرْتُ وَإِذَا خَرُوفٌ وَاقِفٌ عَلَى جَبَلِ صِهْيَوْنَ، وَمَعَهُ مِئَةٌ وَأَرْبَعَةٌ وَأَرْبَعُونَ أَلْفًا، لَهُمُ ٱسْمُ أَبِيهِ مَكْتُوبًا عَلَى جِبَاهِهِمْ) (سپس نگاه کردم و ناگاه برهای بر کوه صهیون ایستاده بود و همراهش 144هزار نفر بود که اسم پدر او را بر پیشانیشان نوشته داشتند). این پدر چهکسی است جز امام محمد بن الحسن العسکری علیهالسلام؟! و این پسر چه کسی است جز مهدی اول یا اولِ مؤمنان که در وصیت پیامبر اسلام ذکرش آمده است؟ امام باقر(ع) فرمود: «... و سپس سفیانی ظاهر و بر همه چیره میشود و دوازده پرچم معروف در کوفه برافراشته میشود و مردی از فرزندان حسین میآید که برای پدرش دعوت میکند... .» (فتن نعیم بن حماد، حدیث ۸۳۶) همچنین هنگامی که به نسخههای عربی مسیحیان نظیر AVD رجوع میکنیم، میبینیم سوار بر اسب سفید یا همان برّه یا نجاتدهندۀ جهان با دو عبارت «صادق» و «امین» خطاب میشود. (ر.ک. نسخههای عربی مکاشفه ۱۹: ۱۱) پیوند شگفتانگیز کتب مقدس ادیان ما را به این حقیقت راهنمایی میکنند که یمانی از بصره در عراق میآید و او منجی و مسئول گرفتن بیعت است و نامش احمد، عبدالله و مهدی است و او قائم است و جمعکنندۀ یاران پدرش است و «صادق» و «امین» خوانده میشود و یکی از بیستوچهار جانشین پیامبر اسلام است. امروز محل پیوند رسالات آسمانی در بین ماست و او کسی نیست جز احمدالحسن علیهالسلام؛ کسی که از بصره در عراق آمده است و به «الصادقالامین» معروف بود و کنیۀ او اسرائیل یا عبدالله است؛ پس میپرسیم آیا یاریگری هست که او را یاری دهد؟