نشریه زمان ظهور 107

وصال یار در قیام سیدِ کرب‌وبلا بس رازهاست آن‌که درس از مکتب مولا بگیرد پس کجاست؟ جمع اسراری که بِنهُفته به هر گامِ حسین یعنی اینکه حاکمیت جمله از آنِ خداست هرکه غیر از این بگوید بنده‌ی دنیا شده کیسه‌ی دِرهم چو طبلِ پوچ، تنها پُر صداست داستانی از پسِ تاریخ گر پنداری‌اش قصه‌ی این نامه‌ها بی‌شک حدیثِ اصل ماست جوهرِ این پیک‌ها آخر به خون آلوده شد گرچه متنش مملو از «جانم حسین جانم بیاست» سِرّ، همین اصرارهای خالی از ایمان بود این شکستِ دائمیِ منتظرها در وفاست انتظار آداب دارد اولش اخلاص بود در وصال یار پابرجای‌ماندن‌ها رواست دومین سِرّ با زبان با دست با جان بیعت است بیعتِ تنها به الفاظْ عاقبت بادِ هواست درس‌های محضر استادِ طف جاری شده همچو جاری‌بودن قرآن میان این سراست نامه‌ها شد دست مهدی و سفیرش آمده لیک دنیا کوفه و عالم همه فکر طلاست آن‌که شهر ری وجودش را به مسخ آورده است یا کسی که غرق امیال است و یک انسان‌نماست ای مسلمان بین کدامی؟ حُر، حبیبی، یا عُمر؟ شمرْ در خود داری و یا جَون جانت در رجاست؟ این تو و این مسلم و این راه سوی کربلا درسِ کُلِّ کربلا یعنی که جان بهر فداست بزرگ‌ترین ظلم در حق امام حسین(ع) چیست؟ بزرگ‌ترین ظلمی که به امام حسین ع و اصحابش شده است این است که شیعیان هزار سال بر واقعۀ کربلا می‌گریند، دریغ از اینکه به هدف قیام بیندیشند! مگر می‌شود برای مظلومیت شخصی گریست اما مخالف هدف او عمل کرد؟! این واقعۀ عظیم هدف عظیم‌تری دارد که باعث می‌شود امام حسین ع حتی نوزاد شش‌ماهۀ خود را نیز قربانی کند سید احمدالحسن یمانی (ع) می‌فرماید: به‌طور قطع‌و‌یقین، دین الهی تفکر دیگری غیر از فکر دموکراسی دارد؛ دین الهی به چیزی جز برگزیدن از سوی خدا اعتقاد ندارد: (انی جاعل فی الارض خلیفه) (من در زمین جانشینی می‌گمارم) که این منتخب و برگزیده، مهدی علیه‌السلام است. دین الهی در زمان ما برای ما مسلمانان به قانونی جز قانون الهی یعنی قرآن اقرار نمی‌کند و برای یهودیان، این منتخب و قانون، ایلیا(ع) و تورات، و برای مسیحیان، عیسی(ع) و انجیل است. حال که وضعیت این‌گونه است پس مسلمان، مسیحی یا یهودی چطور می‌تواند ادعا کند که به خدا ایمان دارد و نیز به حاکمیت او ـ‌که ممثل در امام مهدی(ع) و قرآن، عیسی و انجیل یا ایلیا و تورات است‌ـ اقرار دارد؛ در عین حال به حاکمیت مردم و دموکراسی ـ‌که اساس و بنیان دین الهی و حاکمیت خدا در زمینش را نقض می‌کندـ معترف است؟! بنابراین کسی که دموکراسی و انتخابات را می‌پذیرد دیگر هیچ ارتباطی با دین الهی نخواهد داشت و به تمام ادیان و حاکمیت خدا در زمینش کافر خواهد بود. (١) غصب مقام ولایت از شورای سقیفه آغاز شد؛ آنجا که تصور کردند می‌توانند به‌جای خداوند تصمیم بگیرند و حاکم مسلمین را با انتخابات تعیین کنند! طبق وصیت رسول خدا ص که از جانب خداوند مأمور به ابلاغ آن بود، علی ع و اولاد پاک و مطهر او اوصيا و حاکم برگزیدۀ خداوند بودند؛ اما ابلیس لع و سربازانش بعد از رحلت پیامبر خدا ص، بزرگ‌ترین اصل دین را تغییر دادند. حسین ع قیام کرد تا این حقیقت فراموش‌شده را زنده کند. او برگزیدۀ خداوند بود و یزید لع برگزیدۀ مردم! حسین بن علی ع با قربانی‌کردن خود و اهل‌بیتش دوباره پرچم حاکمیت خداوند را برافراشت؛ همان‌ طور که قبل از او مادرش فاطمه زهرا س و برادرش حسن بن علی ع برای این هدف به شهادت رسیده بودند. این هدف والا، خود یکی از راه‌های شناخت حجت خداست؛ زیرا فقط آنان به معنای واقعی پرچم‌دار حاکمیت خداوند هستند. امام باقر ع فرمود: «هر چیزی برای شما ایجاد اشکال یا شبهه کند عهد (وصیت) و پرچم (٢) و سلاح (علم) پیامبر خدا ص، جای هیچ‌گونه شبهه و اشکال برایتان باقی نمی‌گذارد... . بر حذر باشید از کسانی که خود را به‌دروغ به آل‌محمد نسبت می‌دهند که همانا برای آل محمد و علی ع پرچمی (یک پرچم) است و برای دیگران پرچم‌ها؛ پس در جای خودت ثابت باش و از هیچ‌کسی ابداً تبعیت نکن تا مردی از فرزندان حسین ع را ببینی که با او عهد رسول خدا ص (وصیت) و پرچم او و سلاح او باشد.» تفسیر العیاشی: ج ١ ص ۶۴ بحارالأنوار: ج ۵٢ ص٢٢٢ إلزام الناصب: ج ٢ ص٩۶ با نگاه به تاریخ غیبت، می‌بینیم تنها شخصی که با این نشانه‌ها و علائم آمده، سید احمدالحسن ع است. کسی که با وصیت رسول خدا ص و علم او آمده و تنها او به معنای واقعی دعوت به حاکمیت خدا می‌کند! و جدای از سیاست‌های فریب‌کارانه، حق ولایت و حکومت را برای امام مهدی ع می‌خواهد. سید احمدالحسن یمانی ع با نوشتن کتاب «حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم» به زیبایی به نقد دموکراسی (انتخابات مردمی)، آن هم به‌صورت علمی می‌پردازد. ایشان اشکالات بسیاری بر شیوۀ تعیین حاکم با انتخابات وارد می‌کند. اشکالاتی در دموکراسی وجود دارد که می‌تواند حتی به انقراض بشر ختم شود! هم‌اکنون نیز باوجود سلاح‌های کشتارجمعی و بمب‌های اتم و هیدروژنی توسط تعداد زیادی از کشورها، کرۀ زمین به دینامیتی شباهت دارد که کوچک‌ترین جرقه، آن را منفجر خواهد کرد؛ و هر شخصی که این کتاب را به‌طور منطقی و به دور از تعصب مطالعه کند متوجه خواهد شد که جهان به حاکمی از جانب خداوند نیاز دارد تا اراده و خواست خداوند مهربان را بر زمین پیاده کند. وقتی می‌گوییم قیام قائم ع زمانی است که ظلم همۀ زمین و دریا را دربر‌می‌گیرد یعنی همین ظلم؛ آیا ظلمی بالاتر از غصب حاکمیت خداوند وجود دارد که اکنون تمام زمین را فراگرفته باشد؟! سید احمدالحسن ع در بیانیۀ دجال اکبر به این موضوع می‌پردازند و مقصود روایات دجال اکبر و آیه ۴١ سوره روم (٣) را همان دموکراسی آمریکایی می‌دانند که در مقابل حاکمیت خداست. یمانی موعود سید احمدالحسن ع دربارۀ کسانی که بدون توجه و عمل به هدف امام حسین ع به عزاداری می‌پردازند می‌فرماید: «به‌راستی این وضعیتی است دردآور که امروز فقهای گمراهی، موفق به دورکردن بیداری و هوشیاری از مردم تا آن درجه‌ای شده‌اند که مردم را این‌چنین می‌بینیم که تبدیل به مقلدانی نادان و گمراه شده‌اند که پرچم حاکمیت مردم را به دوش می‌کشند و سپس به زیارت حسین ع می‌روند؛ همان حسینی که در راستای باطل‌ساختن حاکمیت مردم و برپاداشتن حاکمیت خداوند سربُریده شد. آیا انسان می‌تواند تا به این حد در تناقض گرفتار شود که پرچم مقتول را بر زمین بیندازد و زیر پاهای خود لگدمال کند و پرچم قاتل را بر دوش بگیرد، سپس این پرچم را با خود ببرد و بر قبر مقتول بایستد و بر وی رحمت بفرستد و قاتل را لعنت کند؟ حال اگر بخواهیم چنین انسانی را در دسته‌ای جای دهیم او را در زمرۀ چه کسانی قرار خواهیم داد؟ آیا خواهیم گفت او همراه قاتل علیه مقتول است، چراکه پرچم قاتل را به دوش می‌گیرد و پرچم مقتول را خوار و زبون می‌سازد؟ یا می‌گوییم او با مقتول و علیه قاتل است، زیرا بر مقتول رحمت می‌فرستد و قاتل را لعنت می‌کند؟» (۴) آیا حاکمیت خدا در نبود حجت خدا محقق می‌شود؟ اینکه حکومت فقط مختص حجت خداست مسئله‌ای است که به‌هیچ‌وجه قابل‌انکار نیست و کسانی که حتی با معیارهای ابتدایی اسلام آشنا باشند به این موضوع اعتراف می‌کنند؛ اما در دوران غیبت چه اتفاقی افتاده تا مسلمانان هدف قیام امام حسین ع و دلیل شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها و اولادش را فراموش کنند و برای حاکمیت خدا جایگزین تعیین کنند؟! بسیاری از مسلمانان، غیبت حجت زمان ع را بهانه‌ای برای برپایی انتخابات جهت تعیین حاکم قرار داده‌اند! آن‌ها بدون توجه و پرداختن به علت غیبت، سعی دارند عمل خود را عقلانی جلوه دهند؛ هرچند می‌دانند انتخاب حاکم با دموکراسی هیچ‌گونه اثبات روایی و قرآنی ندارد و ثقلین نه‌تنها آن را تأیید نمی‌کند، بلکه دقیقاً مخالف آن است... . طبق قرآن و روایات، علت وجود دوران فترت (دورانی که حجت خدا در غیبت یا سکوت باشد) عدم لیاقت مردم آن زمان است؛(۵) یعنی علت غیبت حجت خدا عدم وجود امنیت جانی و نیز عدم وجود افرادی است که بتوانند او را یاری کنند؛ وگرنه چه علتی دارد خداوند رحیم و حکیم قومی را از وجود امام هدایتگر محروم کند؟! نتیجه: نمی‌توان در مسئلۀ انتخابات در دوران غیبت، تقصیر را بر (نعوذ بالله) خداوند گذاشت؛ مردم در دوران غیبت مقصر هستند که به‌جای اصلاح خود و کسب لیاقت حضور امام، برای او جایگزین تعیین کرده‌اند؛ به‌طور کلی بر اساس ثقلین، حاکمیت خدا در هيچ زمانی حتی در دوران غیبت جایگزینی نداد. منابع: ١. کتاب حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم ٢. امام صادق ع فرمود: «پرچم مهدی ع، البیعة لله عزوجل (حاکمیت از آن خداوند) است.» کمال‌الدین، ج ٢، ص ۶۵۴ امام صادق ع فرمود: «به‌درستی که برای ما اهل‌بیت پرچمی است، که هرکس از آن جلو بزند، بیعت‌شکنی کرده است، و هرکس از آن عقب بماند، نابود می‌شود، و هرکس همراه آن باشد به ما مُلحق شده است؛ بر روی آن مکتوب است: البیعة لله (حاکمیت از آن خداوند است).» مائتان وخمسون علامة، ص ١۵ ٣. (به‌سبب آنچه دست‌های مردم فراهم آورده، فساد در خشكى و دریا نمایان شده است...) روم، 41 ۴. بخشی از خطبۀ محرم ۵. امام باقر ع فرمود:«خداوند هنگامی‌که دوست نداشته باشد ما اهل‌بیت همسایه و مجاور قومی باشیم، ما را از بین آن‌ها می‌ستاند.» علل‌الشرائع، ج ١، ص ٢۴۴ پاسخ‌های سید احمدالحسن در موضوع قرآن (قسمت دوم) س۳: چه بسا خواننده نیمۀ دیگر لیوان را ببیند، چنان‌که گفته می‌شود، یعنی اگر الفاظ قرآن معجزه نیستند پس معجزۀ قرآن کجاست؟ ج/ من در کتاب‌ها [ی خودم] و در این کلام بیان کردم که قطعاً قرآن تأثیرات نفسانی و روحانی دارد، و برای همین ایشان را به ساحر توصیف می‌کردند؛ چون افرادی که قرآن می‌خواندند و افرادی که آن را می‌شنیدند خواب یا شبیه آن را می‌دیدند و سپس ایمان می‌آوردند. س۴: اگر بخواهیم از برترین زبان در این عالم صحبت کنیم آیا [واقعاً] برای عربی (که زبان قرآن است) برتری یا تمایزی بر سایر زبان‌ها نیست؟ چون زبان یک‌چیز (موجود) است، چنان‌که بعضی این‌طور توصیف می‌کنند؛ در نتیجه اکیداً بین زبان عربی و غیر آن مقایسه صورت خواهد گرفت و برتری بین زبان‌ها به وجود خواهد آمد؛ متخصصین این‌طور برایشان تعریف شده که زبان‌ها در صفات و ویژگی‌ها و کم‌وزیادی ریشۀ لغات و رساندن معنا با کوتاه‌ترین و بلندترین عبارات تفاوت دارند، و معروف است که زبان عربی در کثرت ریشه‌ها و کلمات و اشتقاقات در مرتبۀ اول قرار دارد. ج/ «و معروف است زبان عربی در کثرت ریشه‌ها و کلمات و اشتقاقات در مرتبه اول قرار دارد» کجا معروف است؟ و کجا مطالعات علمی دقیق و قابل‌اعتمادی وجود دارد که همۀ زبان‌های دنیا را مقایسه کرده و به نتیجۀ مذکور رسیده باشد؟ فقط یادگیری زبان چینی و زبان عربی در مقایسه با دیگر زبان‌ها سخت‌تر است. بله، این صرفاً گفته‌ای غیردقیق است. کلمات زیادی در زبان انگلیسی هست که نیاز دارد بیش از یک کلمه در عربی قرار بدهیم تا همان معنا را بدهد؛ آیا این درست است که انگلیسی‌ها هم این کلمات را بیاورند و بگویند انگلیسی کامل‌تر است! این موضوع به این تصادفی [و بی‌نظمی] نیست. اگر کسی می‌خواهد بگوید زبان عربی کامل‌ترین است بفرمایند و مطالعات قابل‌اعتمادی ـ‌از دانشگاه‌های اصیل در سراسر جهان به ما بدهند که این را گفته باشد؛ اما اگر فرد عربی برای اثبات اینکه عربی کامل‌ترین است بنویسد و نوشتۀ خود را دلیل بر این موضوع بداند، این روشی علمی نیست و هیچ ارزشی ندارد. س۵: آیا به‌طور کلی خداوند سبحان، کمال را در این دنیای مادی حساب نمی‌کند؟ ج/ کمال مادی هیچ اشکالی ندارد؛ ولی دلیل قطعی برای اینکه زبان عربی کامل‌ترین [زبان] بین همۀ زبان‌های کرۀ زمین است کجاست؟ و قواعد مقایسۀ کمال زبان در چیست؟ و برای چه؟ با توجه به اینکه الآن زبان عربی قطعاً کامل‌ترین نیست؛ چون فاقد خیلی از کلمات علمی و... است که از بیش از هزار سال پیش به وجود آمده‌اند. س۶: ممکن است گفته شود: در این زمینه خیلی از بزرگان شیعه و سنی قائل به معجزۀ بلاغت قرآن هستند، بلکه مشهور بین مسلمانان همین است؛ این چطور به وجود آمده؟ ج/ به نسبت اقوال علما [باید بگویم] اختلاف‌نظر وجود دارد. از همان ابتدا بعضی قائل به معجزۀ بلاغت [قرآن] بودند و بعضی دیگر گفته‌اند: [معجزه‌اش] در خبر‌دادن از آینده و... است، و اقوالشان به‌خودیِ‌خود هیچ ارزش علمی ندارد. ارزش علمی در دلیلی است که آورده می‌شود و آن‌ها فاقد دلیل‌اند؛ یعنی این موضوع در بهترین حالت خود صرفاً احتمالاتی برای خود قائلین به آن است، چه رسد برای دیگران که می‌خواهند با این احتمالات آن‌ها را قانع کنند. و حقیقتاً بیشتر مردم از جمله علما در این زمان‌های اخیر فقط [از علمای سابق] تقلید کرده‌اند، و هیچ تحقیق علمی یا نقد علمی موضوعی صورت نگرفته تا به نتیجه علمی و حقیقتی برسند که با آن به اطمینان دست پیدا کنند. جملات هر بار امتحان تکرار می‌شود و هر بار شکست می‌خورید و بین دو سخن در نوسان: (یوسف را بکشید... و او را در عمق چاه افکنید. (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، ج ۳، روشنگری از آغاز سورۀ یوسف علیه‌السلام). با تأسّف همواره در سرانجام کار، بسیاری از این منتظرین شکست می‌خورند و کوتاهی می‌ورزند. (متشابهات، ج ۱، س ۲۰) رسول خدا(ص) را قوم، خاندان، طایفه، همشهریانش و علمای یهود و نصارا تکذیب کردند و بزرگان و رؤسای قوم به وی ایمان نیاوردند. (گوساله، ج ۱، مبحث استبدال (جایگزینی)) این یهودیانی که در انتظار حضرت محمد(ص) شکست خوردند، فرزندان همان کسانی هستند که در راه خدا مهاجرت کردند و شهر یثرب را به انتظار پیامبر خاتم(ص) بنیان نهادند. (گوساله، ج 1، مبحث هجرت به‌سوی خدا) آیا با محمد ص با این سخنان برخورد نکردند: دیوانه، جن‌زده، جادوگر، پیشگو، دروغ‌گو، نادان و چیزهای دیگر. چطور استدلال می‌شود که حق با فرستادگان نیست؟! (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، جلد ۲، روشنگری پیش از وقوع عذاب) تکذیب رسالت‌های الهی، مقوله‌ای است که فرزندان آدم به آن دچار بوده‌اند. (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، جلد ۲، روشنگری از سخنان فرستادگان با عذاب‌شدگان) هیچ قومی، از فرستادۀ خودشان با آغوش باز استقبال نکرد؛ بلکه همیشه با ریشخند و مسخره‌کردن و استهزا و در نهایت نیز با کشتن و تبعید‌کردن، از او استقبال می‌کردند. (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، جلد ۲، روشنگری از سخنان فرستادگان با عذاب‌شدگان) حال ما وارد عرصۀ رویارویی نوح با قومش می‌شویم. آنان قومی هستند که او را نکوهش و مسخره‌اش می‌کنند. (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، جلد ۲، روشنگری از سخنان فرستادگان با عذاب‌شدگان) نوح با این قوم وارونه‌شده چه کند؟ کسانی که پاسخی برای سخنان مبارک و حکمتش ندارند، جز اینکه استهزا و مسخره کنند، ریشخند زنند و سپس به کشتن تهدیدش نمایند. (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، جلد ۲، روشنگری از سخنان فرستادگان با عذاب‌شدگان) کلمات نوح برای آنان سودی نداشت؛ گویی مردگانی هستند که سخن او خطاب به خودشان را نمی‌شنوند. (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، جلد ۲، روشنگری از سخنان فرستادگان با عذاب‌شدگان) نوح ایستاد همان طور که صالح و شعیب پس از او ایستادند، در حالی که بر قومش آه می‌کشید و حسرت می‌خورد. (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، جلد ۲، روشنگری از سخنان فرستادگان با عذاب‌شدگان) علت وقوع عذاب، انحراف و فساد، مُضاف بر نپذیرفتن هرگونه تلاشی برای اصلاح این انحراف، و تکذیب فرستادگان خداوند سبحان‌و‌متعال است. (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، جلد ۲، روشنگری از دلایل و موجبات عذاب) شروع عذاب، رو کردن دنیا به اهلش ـ‌که فرستادگان را تکذیب کرده‌اندـ است: (درب‌های هرچیزی را به رويشان گشوديم). (روشنگری‌هایی از دعوت‌های فرستادگان، جلد ۲، روشنگری از مقدمات عذاب) بروز و ظهور «منِ» مخلوق به‌صورت آشکارا، مجازات در پی دارد. (در محضر عبد صالح، ج ۱، «من از او برترم» مشکل همیشگی منکران). هرچه مخلوق در رویارویی با پروردگارش، «من» را در نهان به کار می‌گیرد، اکنون آن را به‌صورت رویارو با جانشین خدا و با گفتن «من از او برترم» نمایان می‌سازد. (در محضر عبد صالح، ج ۱، «من از او برترم»، مشکل همیشگی منکران). حل جدول شماره سوم 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 1 ع ی د غ د ی ر خ م م ش ع ر 2 ا ا ز ی د م ر ق م ر ی 3 م س ع و د م ر و ا ف د 4 ا ه ا ش م ه د م ه د ی 5 ل ی ث ر ع ر م ا ه ب ر 6 ف ر و غ ر م ص ع ب ش ر 7 ی ا ر ا ن ع ق ب ر ی و ا س 8 ل ق ر و ا ق ر و ا ن ن ل 9 م ر ن ا ه ی س 10 م غ ر ب ش ع ب ا ب ی ط ا ل ب 11 س ا ل ا د و د م ا ا ی 12 ح ق ا ت ب ذ و ر ه ا ب ل 13 و ا ل ک و ر ز س ر ه 14 ر ص د ا ر م ر غ د د س 15 ا ک م ا ل د ی ن م ه د ی ی ن نقش خواص در نهضت عاشورای حسینی پیش‌درآمد: حرکت‌های اصلاحی در طول تاریخ جهت نیل به مقصود، به بینش افراد ـ‌به‌ویژه خواص‌ـ‌ نیاز مبرم دارند تا راهبردهاو سیاست‌گذاری‌های هدفمند را پی‌ریزی کرده، نتایج مثمر ثمری را رقم بزنند. همیشه مسئله رهبری از مسائل چالش‌برانگیز در جریان‌های اصلاحی است. هرچه مسئله مدنظر جریان اصلاحی گسترده‌تر و وسیع‌تر باشد، نقش رهبری و خواص پررنگ‌تر و مهم‌تر خواهد بود. مقدمه: حرکت اصلاحی عظیم کربلا از این قاعده مستثنا نیست و فاکتورهای یک انقلاب بزرگ را در خود دارد که یکی از این فاکتورها وجود رهبری کار‌کشته، تحلیل‌گر سیاسی چیره‌دست و با بینش بالا نسبت به جریان‌های سیاسی زمان خویش ـ‌هم‌چون حسین بن علی‌ـ است. از آنجایی که پدیده‌های اجتماعی برخلاف پدیده‌های ثابت علمی به‌وجود‌آمدن آن‌ها می‌تواند معلول چندین علت باشد، طبیعتاً نهضت عظیم عاشورا نیز دارای چندین بُعد و جنبه بوده و برخلاف مادی‌گرایان که قائل‌اند انقلاب‌ها به‌مانند دیگ بخار است که به درجه انفجار رسیده است و رهبران تنها نقش قابله را در این زایش جدید بازی می‌کنند، با بررسی حیات سیاسی‌فرهنگی امام حسین ع، حداقل در ده سال قبل عاشورا به‌خوبی به شکل‌گیری سازمان‌دهی‌شده یک انقلاب عظیم پی می‌بریم. در این میان امام حسین بار سنگین مسئولیت توجیه و رهبری توده‌های مردم را بر دوش علما و خواص قرار می‌دهد؛ به‌عبارت دیگر قیام امام یک قیام آگاهانه و مسئولیت‌پذیر بود. امام مسئولیت خواص را در مناسبت‌های مختلف در به‌هدف‌رساندن نهضت خویش بازگو می‌کردند. اصلاح امور امت و امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر و عمل به سیرۀ رسول اکرم (ص) و امام علی (ع) برنامۀ اصلاحاتی امام برای رهایی امت جدش از چنگال امپراتوری بنی‌امیه و پیام آزادگی برای همه نسل‌های آینده بود؛ لذا امام یک جنبش عظیم فرهنگی به راه انداخت تا حقیقت برهمگان روشن شود. امام دو سال قبل از مرگ معاویه، در مِنا با صحابه و تابعین و بزرگان آن روز بلاد اسلامی دیدار کرد و فرمود:«دیدید که این مرد زورگو و ستمگر با ما و شیعیان ما چه کرد. من در اینجا مطالبی را با شما در میان می‌گذارم، اگر درست بود، تصدیق، و اگر دروغ بود، تکذیب کنید. سخنان مرا بشنوید و گفتار مرا بنویسید و وقتی به شهرها و میان قبائل خو برگشتید، با افراد معتمد در میان بگذارید و آن را به رهبری ما دعوت کنید؛ زیرا می‌ترسم این موضوع (رهبری امت توسط اهل‌بیت) به دست فراموشی سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد.» احتجاج، طبرسی ص۱۶۱، الغدیر علامه امینی، ج ۱، ص۱۹۸ حسن بن علی شعبه در کتاب تحف‌العقول خطبه‌ای از امام نقل می‌کند که به قرینه مشخص می‌شود همان خطبۀ مِنا باشد: «...ای رجال مقتدر، شما گروهی هستید که به دانش و نیکی و خیرخواهی شهرت دارید. در پرتو دین خدا در دل‌های مردم عظمت و محبت یافته‌اید. شرافتمند از شما حساب می‌برد و ضعیف شما را گرامی می‌دارد و کسانی که با شما هم‌پایه و درجه‌اند و بر آن‌ها نعمتی ندارید شما را بر خود مقدم می‌دارند... من بر شما که به‌سبب سوابق و ایمانتان برگردن خدا منت می‌نهید، می‌ترسم که از طرف خدا بر شما عذاب و گرفتاری فرود آید؛ زیرا شما به مقام بزرگی رسیده‌اید که دیگران دارا نیستند و بر دیگران برتری یافته‌اید. نیکان و پاکان را احترام نمی‌کنید، در صورتی ‌که شما به‌خاطر خدا در میان مردم مورد احترام هستید. شما به چشم خود می‌بینید که پیمان‌های الهی را می‌شکنند و با قوانین خدا مخالفت می‌کنند، ولی بیم به خود راه نمی‌دهید. از نقض عهد و پیمان پدرانتان به هراس می‌افتید، ولی به اینکه پیمان‌های رسول خدا شکسته یا خوار و بی‌مقدار گشته، هیچ اهمیت نمی‌دهید... . زمام امور باید به دست کسانی باشد که عالم به احکام خدا و امین بر حلال و حرام او هستند و شما دارای این مقام بودید و از دستتان گرفتند و هنگامی این مقام را از دست شما گرفتند که از پیرامون حق پراکنده شدید... .» امام به‌صراحت وظایف خواص را برمی‌شمارد و می‌خواهد از طریق روشنگری علیه استبداد بنی‌امیه جریان‌سازی کند. امام در جاهای دیگر نیز مسئولیت خواص را برمی‌شمارد و با نگاه به روشنگری امام، خواص بابصیرت را از خواص بی‌بصیرت می‌توان تمییز داد. در طول تاریخ نیز جریان به همین منوال بود. بصیرت شاه‌کلید پیروی حق و یاری‌رساندن به آن است. خواص یا همان نخبگان بعد از نقش مهم رهبری، مهم‌ترین عامل در پیروزی یا شکست انقلاب‌ها و نهضت‌ها هستند. در عاشورای حسین ع، مرز میان دو جریان خواص با بصیرت و خواص بی‌بصیرت به‌روشنی مشخص می‌شود؛ آن هم از طریق پیوستن به حسین یا اقدام علیه او. عبیدالله بن زیاد در کوفه علیه حسین ع سخنرانی کرده و او را باعث فتنه در میان مسلمانان معرفی می‌کند؛ ولی مطمئن بود نمی‌تواند افکار عمومی را باسیاست‌های خود همراه کند؛ لذا نیاز به یک پوشش دینی داشت که مردم را اغوا کند، پس به خواص پناه می‌برد. به سراغ شبث بن ربعی می‌رود از او می‌پرسد که آیا جنگ با فرد باغی (خارج‌شده از حق) واجب است؟! شبث می‌گوید: بله. ابن‌زیاد می‌گوید حتی حسین؛ شبث که دنیازدگی او را کور کرده بود نمی‌توانست بگوید خیر؛ بلکه این یزید است که همان فئه باغیه (گروه خارج‌شده از حق) است و متأسفانه با صراحت می‌گوید حتی اگر حسین باشد؛ و این دستاویزی می‌شود برای کسی مثل ابن‌زیاد که با فتوای شرعی علیه امام حسین لشکرکشی کرد و آن جنایت عظیم را رقم زد. دنیاطلبی و زیاده‌خواهی برخی خواص ـ‌که متأسفانه این پدیده نتیجه سیاست‌گذاری سالیان متمادی معاویه بودـ باعث شد کسانی مثل عمر بن سعد، حجار بن ابجر، شمر بن ذوالجوشن، شبث بن ربعی به مصاف امام رفته و عوام را همراه خود کنند. تطمیع خواص بی‌بصیرت اهل کوفه که باعث پراکنده‌شدن اهل کوفه از گِرد مسلم بن عقیل شد، جریان شکل‌گیری قیام امام را دگرگون ساخته و حادثۀ کربلا رقم خورد. از شاخصه‌های خواص بی‌بصیرت اهل کوفه عدم داشتن قدرت تصمیم به‌موقع و درست بود؛ نمونۀ بارز آن عمر بن سعد بود. زیاده‌خواهی او و نگرش غلط وی به حوادث کوفه باعث شد هم ‌دستش به خون سیدالشهدا آغشته شود و هم مُلک ری را از دست بدهد. هم دنیای خود را تباه کرد و هم آخرت خویش را. مسئلۀ مهم دیگری که باعث شد مردم به کاروان نجات‌بخش امام حسین نپیوندند این بود که بزرگان قوم از بیان حقایق سر باز زدند و سرسپرده و غلام حلقه‌به‌گوش امیر کوفه شدند. کتمان حقیقت و سیاه‌کاری باعث شد افراد جامعه در پستوی خانه‌ها مخفی شوند و مرگ تدریجی ذلت‌بار را بر مرگ در رکاب حسین بن علی ـ‌که خود خواهان قدوم وی بودندـ ترجیح دهند. در مقابل، خواصی چون حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، هانی بن عروه و... علی‌رغم همۀ تبلیغات مسموم و اغواکننده، توانستند در رکاب امام و در جبهۀ حق، برترین صحنه‌های جهاد را برای احیای ارزش‌های دین به نمایش بگذارند. اینان کسانی بودند که امام فرمودند بهتر از یارانم یارانی سراغ ندارم. بصیرت کار خود را کرد. بصیرت این جماعت برگرفته‌ از بازتابش نور الهی امام حسین بود. آن‌ها آیینۀ تمام‌نمای تجلی حسین شدند. هرکدام از آن‌ها به‌نوبۀ خود چنان شناختی از حسین پیدا کردند که امام باقر به‌ هنگام سلام‌دادن به انصار می‌فرمایند:«بِاَبی اَنتُم و اُمی: پدر و مادرم به فدای شما.» و این عبارت بیانگر عمق تأثیر این افراد در تحقق اهداف والای امام حسین است. سخن آخر اینکه، نقش خواص بعد از نقش رهبری در هدایت جامعه به‌سوی احیای دین و ارزش‌های دینی بسیار مهم است؛ به‌صورتی که امام حسین بار مسئولیت روشنگری توده‌های مردم را بر گردن آن‌ها می‌نهد؛ و طی راه‌کردن بدون بصیرت تحت هر عنوانی، نهایتش ضلالت و سرافکندگی دنیا و عذاب در آخرت خواهد بود. به‌قلم:سید علاء علوی بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد الائمه و المهدیین وسلم تسلیما کثیرا السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین علیهم‌السلام موضوع: روشنگری از قیام امام حسین (ع) و علل شکست منتظران چکیده: اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم می‌بینیم همیشه پیروان راه حق اندک و پیروان باطل زیاد بوده‌اند. خدای متعال می‌فرماید: (... اکثرهم لا یعقلون ...) (عنکبوت، ۶۳) زیرا در مسیر حق، آزار و اذیت جسمی و زندان و تبعید و کشته‌شدن شخصیت و هویت هست؛ با دروغ‌ها و بهتان‌هایی که دشمنان بی‌شمار حقیقت و عدالت وارد می‌کنند! کسانی که اصطلاحاً فراتر از نوکِ بینی خود نمی‌بینند، دنبال زینت و راحتی دنیا می‌روند، هرچند این راحتی به قیمت همراهی با ظلم و طاغوت و باطل باشد؛ اما افرادی هم هستند که باقیات‌الصالحات را ترجیح می‌دهند، هرچند به قیمت از‌بین‌رفتن جسم و شخصیت و زندگی مادی آنان باشد! خداوند متعال می‌فرماید: (الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ أَمَلاً) (مال و فرزندان، آرایش و زیور زندگی دنیا هستند، ولی اعمال شایسته پایدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ امیدداشتن به آن‌ها نیکوتر است). (کهف، 46) علت آفرینش انسان چیست؟ شیخ ناظم عقیلی می‌فرمایند: «خداوند سبحان‌و‌متعال، جن و انس و تمام هستی را برای عبادت خود آفرید؛ عبادتی قلبی و شناخت و معرفت حقیقی خودش، نه برای عبادت ظاهری که نه منفعتی عاید صاحبش می‌کند و نه زیانی را از او دور می‌گرداند؛ برای رسیدن به شناخت حقیقی خداوند سبحان‌و‌متعال، از وجود راه‌هایی که ما را به این غرض نائل کند گریزی نیست؛ زیرا خداوند متعال منزه از آن است که با تمامی مخلوقاتش به‌طور مستقیم و بی‌واسطه سخن بگوید.» (شکست منتظران، ص9) و باید بدانیم که زمین از حجت خدا خالی نمی‌شود. همانند روایتی که امام صادق (ع) می‌فرمایند: «لولا الحجه لساخت الارض باهلها» (کمال‌الدین و تمام النعمه، ص393) و متأسفانه در هر عصری افرادی بودند و هستند که در مقابل حجت‌های الهی می‌ایستند و خواستار قتل آن‌ها می‌شوند و افرادی هم هستند که در سکوت خود می‌مانند و گویا راهی بهترین از این نیافتند. آمدنت بهر چه بود؟ امام احمدالحسن علیه‌السلام: «آدمی باید این را در نظر داشته باشد که برای وارد‌شدن در امتحان به این عالم مادی جسمانی آمده، نه برای اینکه در آن بماند یا‌ جاودانه شود؛ بلکه همانا عاقبت کل این عالم مادی جسمانی، در جهت زوال و نابودی در حرکت است.» (جهاد درب بهشت است، ص۵۶) به‌راستی به متون زیارت عاشورا دقت کرده‌ای؟ چرا به برخی افراد درود فرستاده می‌شود و برخی لعن می‌شوند؟ حسین‌(ع) در قیام خود چه‌چیزی را به همگان ثابت کرد که با وجود شکست مادی در صحرای کربلا، سالیان سال در آسمان و زمین بر او درود فرستاده می‌شود. روشنگری از حقیقت حسین (ع) و قیامش حسین‌(ع) همانند دیگر حجت‌های خدا از طرف خداوند متعال تنصیب شده بودند و طبق وصیت شب وفات رسول‌الله (ص) ایشان امام سوم شیعیان و فرزند حضرت علی (ع) و فاطمه (س) هستند و اطاعت در هر زمانی از حجت خدا بر هرکسی واجب است. ایشان برای حق به پا شدند و سیرۀ رسول‌الله (ص) را زنده کردند و این حقیقت را روشن ساختند که برای نشر حاکمیت الله برخاستند و ذره‌ای بر این دنیا نظری نداشتند. حقا که حجت بر حق این زمان سید احمدالحسن (ع) این موضوع را به‌طور کامل دریافتند و می‌فرمایند: «بسیاری از پیامبران خدا و فرستادگانش به این مهم قیام کردند و کتاب‌های آسمانی و تاریخی این موضوع را به‌گونه‌ای که هیچ شک‌و‌تردیدی نسبت به آن وجود ندارد، بیان کرده‌اند. یوشع بن نون (ع)، داوود (ع)، سلیمان (ع)، حضرت محمد (ص) و امام علی(ع) که همگی پیامبران خداوند و فرستادگانش هستند و عملکردشان حجت و دلیلی ثابت‌شده است، برای نشر توحید و برافراشتن کلمۀ لااله الا الله به‌صورت تهاجمی، پیکار نموده‌اند. آن‌ها به فرمان خداوند سبحان‌و‌متعال به نبرد برخاستند و هیچ راهی برای انکار این عمل و توصیف آن به جهل، تخلف، تعصب قومی، طایفه‌گرایی یا مذهب‌گرایی و تحت لوای فرهنگ، تمدن و آزادی، وجود ندارد.» (جهاد درب بهشت ص۳۱ تا۳۴) حسین (ع) به همگان ثابت کرد در قیام و جهادش خواستار برپایی دولت حق است؛ وگرنه بر هر منصفی روشن است که اگر ایشان به‌دنبال دنیا و متاع دنیوی بودند چگونه راضی شدند خانوادۀ خود را در صحرای کربلا همراه خود بیاورند و آن‌ها را در برابر نیزه و شمشیر قرار دهند. دکتر علاء سالم در صفحۀ فیس‌بوک خود سخنی زیبا و قابل‌تأمل بیان کردند: «در کارزاری که نتایج آن از پیش مشخص و مردن در آن حتمی بود، حسین (ع) جگرگوشه‌اش را از میدان دفاع از حق پنهان نمی‌کند یا او را به سرزمین دیگری نمی‌فرستد تا در آنجا خوش باشد یا از کشته‌شدن در امان بماند؛ بلکه به‌عنوان اولین قربانی از هاشمیان در دفاع از دین الهی او را تقدیم می‌کند... .» 18آگوست 2021 م https://www.facebook.com/100007784022882/posts/ 2960449924224446/ حال سؤالی در ذهنمان نقش می‌بندد... با این همه دلایل روشن از حقیقت وجودی حسین (ع) و سیره و روش ایشان، چرا مردم در زمان ایشان شکست خوردند؟ علل شکست منتظران شیخ ناظم عقیلی می‌فرمایند: «مطلب مهم، شناخت وضعیت مردم در رویارویی با فرستادگان و پیامبران و دانستن دلیل تکذیب مردم نسبت به پیامبران و انبیاست؛ و اینکه چرا همواره بیشتر مردم تکذیب‌کننده هستند. پاسخ در این سخن حق‌تعالی آمده است: (وَ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ رُسُلاً کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوي‏ أَنْفُسُهُمْ فَريقاً کَذَّبُوا وَ فَريقاً يَقْتُلُونَ) (مائده، 70) (و به‌سويشان پيامبرانى روانه كرديم. هر بار پيامبرى چيزى برخلاف دل‌خواهشان برايشان آورد، گروهى را تكذيب مى‌كردند و گروهى را مى‌كشتند). هوای نفْس، همان شجرۀ‌‌ خبیثه‌ای است که شاخه‌های بی‌شمارش در قلب‌های اهل شک و شبهه ریشه دوانده و آنان نیز به چریدن و خوردن از شکوفه‌های آن ـ‌‌که چون سرهای شیاطین است‌ـ پرداختند؛ پس شکم‌هایشان از ظُلُمات و تاریکی‌ها پر شد و به آنجا رسیدند که جز نفْس و خواهش‌های آن و هر‌‌آنچه نفعی برایشان داشته باشد چیزی را نمی‌بینند... . این سنت خداوند است و در سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت. آن هنگام که امت از صراط مستقیم خداوند روی‌گردان می‌شود و احکام الهی را به کناری می‌نهد و به حبّ نفس و مقام و پیروان فراوان متمایل می‌شود... .» و ایشان در ادامه می‌فرمایند: باید بدانیم که شکست در انتظار بر دو نوع است: • شکست در پذیرش و شناخت فرستادۀ الهی یا امام. • و شکست در همراهی با آن فرستاده یا امام پس از استقبال و شناخت وی. (کتاب شکست منتظران، مقدمه) و جالب اینجاست که مردم کوفه منتظر حسین (ع) بودند و از او خواستار رهایی‌ از چنگال یزیدیان شدند؛ اما امام علیه‌السلام چیزی ندیدند جز سپاهیان باطل که در ظلمت خود غرق بودند و گویا مقام و منصب و دنیا آنان را کور کرده بود و به گمان خود که در این دنیا جاودانه هستند، حقیقت خود را فراموش کرده بودند. در نتیجه: باید بدانیم در هر عصری مردم در دو گروه قرار می‌گیرند و کسی از این دو گروه مستثنا نیست. گروهی پذیرای حجت خدا می‌شوند و با جان و مال خود امام خود را یاری می‌دهند، و گروهی با اینکه خواستار آمدن حجت خدا هستند، در مسیرهای متفاوت دچار شکست می‌شوند؛ زیرا یاری حجت خدا ملزم به شناخت دقیق ایشان و جدایی از دنیا و هوای نفسانی است و انسان‌های قلیلی می‌توانند با نفس خود مبارزه کنند و به ملکوت و حقیقت خود دست پیدا کنند. چه زیبا فرمودند سید احمدالحسن (ع): «به تلخیِ حق روی بیاورید؛ به این خاطر که در داروی تلخ، شفای بیماری سخت است. به حقی روی بیاورید که دوستی برایتان باقی نمی‌گذارد.» (خطبۀ حج) می‌دونی یزید چجور آدمی بود؟ سلام گلای احمدی. حالتون چطوره؟ امیدوارم که حالتون خوب باشه... امروز اومدم تا براتون یه قصه بگم ...قصۀ شهر کربلا و امام حسین ع ... آماده‌این؟ نوجوونای عزیز، در زمان امام حسین،‌ پادشاه بدی به اسم یزید حاکم بود که خیلی آدم ستمگری بود. یزید به‌جای اینکه به مردم کمک کنه، اموال مردم رو به زور ازشون می گرفت و هرکس مخالف حرفش رفتار می‌کرد اونو یا می‌کشت یا دستگیر و زندانی می‌کرد. یزید کارهایی می‌کرد که خدا اصلاً دوست نداشت و مثل پدرش معاویه که امام علی و امام حسن و شیعیان رو اذیت می‌کرد، ‌اونم امام حسین و یارانشون رو اذیت می‌کرد و می‌گفت: من باید پادشاه و حاکم باشم و همه باید به حرف من گوش بدن؛ در حالی‌ که خدای مهربون بهترین بندگان اون زمان، یعنی امام حسین ع رو برای حاکم‌بودن انتخاب کرده بود. امامی که دلسوز همه مردم هست و می‌دونه چی براشون خوبه و چی براشون بد. مردم هم باید با امام حسین ع بیعت می‌کردن؛ یعنی اینکه بهش قول می‌دادن که هرچی گفت به حرفش گوش بدن و ازش اطاعت کنن. عزیزای من... یزید از اینکه خدا امام حسین رو امام و حاکم مردم قرار داده بود، خیلی حسادت می‌کرد و می‌خواست خودش به زور حاکم باشه و می ترسید مردم با امام حسین بیعت کنن؛ برای همین یزید به حاکم مدینه دستور داد که یا به زور از امام بیعت بگیره یا اونو بکشه. حاکم مدینه هم به امام حسین ع خبر داد که به کاخ من بیا تا با هم حرف بزنیم. امام حسین ع هم به حضرت عباس و بعضی اطرافیانش گفت که این‌ها میخوان از من، برای یزید بیعت بگیرن. بعد با هم مشورت کردن که چی کار کنن! نوگلای احمدی، می دونین بعدش چی شد و چه اتفاقی افتاد؟ الآن بهتون می‌گم. امام حسین ع باشجاعت به مردای خانواده‌اش گفت که می‌خوام به کاخ حاکم مدینه برم؛ ولی ممکنه اونجا بخوان منو بکشن. شما هم همه‌تون با شمشیر همراه من بیایید ... آخه بچه‌های گلم مردای خانوادۀ امام حسین ع همه‌شون شمشیرزن‌های ماهری بودن و همۀ عرب‌ها می‌دونستن که اون‌ها چقدر شجاع و نترس هستن. امام حسین بهشون گفت شما بیرون کاخ آماده باشید، اگر دیدید سر و صدا کردم بدونید می‌خوان منو بکشن. شما هم به دشمن حمله کنید و اونا رو بکشید؛ وگرنه هیچ حرکتی نکنید. بعد امام رفت پیش حاکم مدینه و کلی باهم حرف زدن و در آخر به حاکم مدینه گفت: من هرگز زیر بار زور نمیرم و با یزید بیعت نمی کنم. اونا هم چون فهمیده بودن امام با برادرا و بقیه مردای بنی‌هاشم اومده،از ترس کاری با امام نداشتن و گذاشتن امام بره . وقتی امام بیرون اومد، به خانواده‌اش گفت یزید دست از سر من بر نمی‌داره و می‌خواد منو بکشه. ما هم باید از این شهر بریم. بعد امام و خانواده‌اش خونه و زندگی‌شون رو رها کردن و حاضر شدن کلی سختی تحمل کنن و به شهر دیگه‌ای برن؛ چون اونا مأموریت مهم‌تری داشتن و باید جونشون رو حفظ می‌کردن. برای همین تصمیم گرفتن به مکه برن. بچه‌های قشنگم، امام حسین وقتی به مکه اومد، توی جمع‌های بزرگ مسلمونا رفت و بهشون گفت: من حسینم؛ همون نوۀ پیامبر که پیامبر همیشه اونو نوازش می‌کرد و می‌بوسید و می‌گفت: حسین از منه و منم از حسین. ای مردم، من همونم که پیامبر توی وصیتش گفته بعد از امام علی و امام حسن، حسین امامه؛ پس ای مردم راضی نشین که یزید زورگو حاکم و امام شما باشه و من رو یاری کنید تا شما رو از دست یزید ستمگر نجات بدم... ولی اونا به امام کمک نکردن؛ مثل الان که بابا احمد به مردم و بزرگا و علما خودش رو معرفی کرده و گفته که فرستادۀ امام مهدیه، ولی اونا تنهاش گذاشتن و یاری و کمکش نکردن. خلاصه بچه‌های عزیزم، امام حسین توی مکه بود که مردم کوفه، نامه های زیادی برای امام نوشتن ... مردم شهر کوفه دیگه از دست زورگویی و کارهای زشت یزید اذیت شده بودن. اونا حتی نمی‌تونستن دربارۀ حضرت علی یا کارهای خوبش حرف بزنن؛ چون حرف‌زدن دربارۀ حضرت علی جرم بود و هرکس این کارو می‌کرد یزید دستگیرش می‌کرد. یزید حتی مثل باباش معاویه به مردم می‌گفت بعد از هر نماز باید به امام علی ع توهین کنن و اونو نفرین کنن.‌ برای همین هزاران نفر از مردم برای امام حسین نامه نوشتن که به شهر کوفه بیا و حاکم و اماممون باش و ما رو از دست یزید ستمگر و کافر نجات بده، و ما همه به حرفت گوش می‌دیم و یاریت می‌کنیم... یمانی و رسالات آسمانی، قسمت اول متون مقدس ادیان الهی محل آمدن یمانی را به ما نشان می‌دهد پیوند رسالات آسمانی بسیار عمیق است و وقتی متون دینی ادیان الهی دربارۀ منجی را می‌خوانیم پیوستگی بسیاری را شاهدیم. در این هفته به سراغ بخشی از دعای ندبه و پیدا کردن شخصیتی می‌رویم که در این دعا از آن یاد شده است؛ در دعای ندبه می‌خوانیم: «أين صاحب يوم الفتح وناشر راية الهدى، أين مؤلف شمل الصلاح والرضا، أين الطالب بذحول الأنبياء وأبناء الأنبياء، أين الطالب بدم المقتول بكربلاء.» «کجاست صاحب روز فتح و نشردهندۀ پرچم هدایت؟ کجاست گردآورندۀ پراکندگی صلاح و رضا؟ کجاست خون‌خواه پیامبران و فرزندان پیامبران؟ کجاست خون‌خواه کشتۀ کربلا؟» (المزار الكبير، صفحۀ ۵۸۰) در متنی که تقدیم شد به اعمال این شخص اشاره شده است که دو موضوع از آن از اهمیت بالایی برخوردار است: اول، نشردهندۀ پرچم هدایت؛ دوم، خون‌خواه کشتۀ کربلا؛ اما این‌ها وصف چه‌کسی است؟ «ناشر پرچم هدایت» طبق کتب شیعی، پرچم هدایتی که نشر می‌شود، پرچم یمانی است و او از نسل حسین است و قائم است (تفسير العياشي؛ ج‏۱؛ ص۶۵؛ الکافی: ج۸ ص۲۹۵؛ غيبة النعماني ص ۲۶۴، بحارالانوار ج۵۲ ص۲۳۲؛ منتخب الانوار المضیئه، ص ۳۴۳) و او همانی است که در اشعیا ۵: ۲۶ ذکرش آمده است. « خون‌خواه کشتۀ کربلا» حالا می‌خواهیم به سراغ کتاب مقدس برویم و این قضیه را بیابیم که منتقم خون حسین علیه‌السلام چه کسی است: در اشعیا فصل ۶۳، آیات 1 تا 4 می‌خوانیم: (این کیست که از ادوم با لباس سرخ از بصره می‌آید؟ یعنی اینکه به لباس جلیل خود ملبّس است و در کثرت قوّت خویش می‌خرامد؟ من که به عدالت تکلّم می‌کنم و برای نجات، زور‌آور هستم. [...] زیرا که یوم انتقام در دل من بود و سال فدیه‌شدگانم رسیده بود). اما چرا روز انتقام در دل اوست؟ علت را می‌توانیم در ارمیا ۴۶: ۱۰ بیابیم: (زیرا که آن روز روز انتقام خداوند یهوه صبایوت است که از دشمنان خود انتقام بگیرد. پس شمشیر هلاک کرده، سیر می‌شود و از خون ایشان مست می‌گردد؛ زیرا خداوند یهوه صبایوت در زمین شمال نزد نهر فرات ذبحی دارد). بنابراین برای یهوه صبایوت (پروردگار لشکرها) یا همان نجات‌دهنده‌ای که از «بصره» واقع در جنوب کشور عراق می‌آید، در زمین شمال، نزد رود فرات (رود فرات در عراق است) قربانی‌ای وجود دارد و آن قربانی حسین علیه‌السلام است که نزد رود فرات شهید شد؛ پس یمانی یا ناشر پرچم هدایت از بصره می‌آید و اوست که منتقم خون حسین علیه‌السلام است و امام صادق (ع) نیز به این قضیه اشاره کرده است که صاحب پرچم هدایت از بصره می‌آید، آنگاه که اشاره فرمود که پرچم در بصره است و کسی آن را نمی‌افرازد تا اینکه قائم ـ‌یا به‌عبارت دیگر یمانی‌ـ قیام کند. (ر.ک. الغیبة النعمانی، ص ۳۲۰؛ إثبات الهداة، ج ۳، ص ۵۴۵؛ حلية الأبرار، ج ۲، ص ۶۳۳؛ بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۳۶۷). «در پایان» با توجه نوشته‌های کتب مقدس این مطلب اثبات شد که یمانی همان منتقم خون حسین علیه‌السلام است که از کشور عراق و به‌طور خاص از بصره می‌آید. اگر خدا بخواهد در شمارۀ آینده شواهد دیگری را از متون مقدس ادیان الهی در اثبات این قضیه ارائه خواهیم کرد.

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 107
مشاهده فایل پی دی اف