نشریه زمان ظهور 106

فضایل اخلاقی سید حسن حمامی (رحمه الله) سلام و درود خداوند به صاحب اخلاق عظیم، سید حسن حمامی (رحمه الله) سید احمدالحسن علیه‌السلام دربارۀ پدر مهربان و دلسوز این‌گونه می‌فرمایند: «سلام و درود بر عابد عارف عالم، سید حسن حمامی در جایگاهی که او هم‌اکنون در آن است. سید حسن حمامی دارای برتری و فضیلت زیاد و بسیار بزرگی بودند، و نسل‌های آینده حتماً باید فضیلت این مرد الهی و عابد و عارف را شناخته و بشناسانند.» 22ذی‌الحجه، 1442ق، گروه «الدعوة المهدویه» به‌راستی او چه شخصیت عظیمی است که حجت خدا او را الگویی برای آیندگان معرفی می‌کند. خوشا به سعادتت ای سید حسن... شیخ ناظم العقیلی (حفظه الله) در وصف سید طاهر (ره) فرمود: به زیارت حسین(ع) و مجالس حسینی علاقه‌مند و پرشور بود. خدا رحمتش کند، در خصوص زیارت امام حسین و مخصوصاً زیارت عاشورا مواظب بود، بعد از نمازهای جماعت زیارت امام حسین را به‌صورت گروهی می‌خواند، زیارت رسول خدا(ع) و بقیهٔ امامان را می‌خواند. دعاها را می‌خواند و مخصوصاً دعای «اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن» همیشه بعد از هر نمازی این دعا را می‌خواند و از انصار می‌خواست که با او به‌صورت گروهی بخوانند، که در آخرش آمده «و تجعله و ذریته من الائمة الوارثین» دعای مخصوص امام مهدی(ع) است. برای حضور در مجالس عزای اباعبدالله حسین و امامان دیگر بسیار جدی بود. در این مجالس بسیار باوقار بود، و در واقع شمع مجلس و شکوه و طلعت مجلس بود، خدا رحمتش کند. در مصائب اهل‌بیت(ع) پُراشک و پُرسوز بود. در روز دهم محرم عمامهٔ مبارکش را برمی‌داشت و با وجود سن بالا و بیماری‌های بسیار و ضعف بدنی، بیشتر وقت را سرپا می‌ماند و ماجرای مقتل اباعبدالله حسین و اهل‌بیت و اصحابش را قرائت می‌کرد. بسیار نسبت به فقرا و مساکین مهربان بود، و خانواده‌هایی از مستمندان و یتیمان را تأمین و به آنان کمک می‌کرد. همیشه نسبت به طلاب فقیر حوزهٔ علمیه که درآمد محدودی داشتند پیگیر بود و چند بار به من گفت منتظر نمی‌ماند که بیایند و از او درخواست کمک کنند. وقتی آنان را می‌دید به آنان اشاره می‌کرد که بیایند و از آنان در خصوص وضیعتشان می‌پرسید و پیگیر کار آنان بود و به لهجهٔ عامی می‌گفت خرجت چطوریه؟ جیبت چطوریه؟ خرج خانواده چطوریه؟ و همهٔ ما می‌دانستیم که چقدر برای حضور و نمازی که گاهی بیش از یک ساعت طول می‌کشید، رنج می‌بُرد. از شدت بیماری و ضعف بدنی او آگاه بودیم، اما او برای ادای این مراسم مقدس تحمل می‌کرد و تحمل می‌کرد و تحمل می‌کرد. و البته این... همراه تقوا بود، و خداوند سبحانه‌وتعالی می‌فرماید: «...هرکس شعائر خدا را بزرگ شمارد، این از تقوای قلب‌هاست.» انسانی با این سن و با این بیماری‌ها و این ضعف بدنی، اصرار داشت نماز جماعت و نماز جمعه را برپا دارد و در مجالس عزای اباعبدالله حضور پیدا کند و در مجالس مولودی امامان حضور یابد و در مکتب مبارک حاضر شود، و برای حضور در مکتب مبارک حریص بود. اما دربارۀ خوش‌قلبی و سعهٔ صدرش، این سید طاهر مقدس، سید حسن حمامی، به‌خاطر قلب پاک و سینهٔ گشاده که برای همه باز بود، ممتاز بود. از نشستن با مؤمنان و گوش‌دادن به حرف آنان و سؤال از وضعشان و تلاش در حل مشکلات آنان، احساس کسالت یا بی‌حوصلگی یا ناراحتی نداشت؛ بلکه به این کار انس و عادت داشت، و وقتی بین مؤمنان حضور می‌یافت صورتش آرام و مسرور می‌شد؛ بلکه همیشه می‌گفت وقتی در بین مؤمنان حضور می‌یابم روحیه‌ام باز می‌شود و بیماری و دردم کاهش می‌یابد؛ می‌گفت این دوا و درمانم است. خدا رحمتش کند، همیشه مؤمنان را به‌موجب کمی حضورشان در مکتب مبارک یا مجالس حسینی یا نماز جمعه سرزنش می‌کرد و دوست داشت همهٔ انصار یا بیشتر انصار حضور یابند. به آن‌ها عادت و انس داشت، خدا رحمتش کند. این سعهٔ صدر به‌گونه‌ای بود که بیشتر وقت‌ها به او نگاه می‌کردم و به حال او غبطه می‌خوردم که چقدر سعهٔ صدر دارد که به هرکدام از انصار سلام می‌کند و از حالش می‌پرسد و با او صحبت می‌کند و... تمام کسانی که در رسانه‌های ارتباط‌جمعی با او در ارتباط بودند هر صبح برایشان پیام می‌آمد: «صبحکم الله بالخیر» «صبحکم الله بالخیر والعافیه» و اگر جمعه بود «جمعه مبارکه» و تهنیت و تبریک؛ همهٔ انصار شاهد این موضوع هستند. خدا رحمتش کند، سرآمد در اخلاق، سرآمد در سرشت، سرآمد در سعهٔ صدر، سرآمد در مدارا با مردم بود، و حتی وقتی که از شخص خاصی یا از یک موضع خاصی دلخور بود، به چه آسانی عذرخواهی را می‌پذیرفت و از این دلخوری می‌گذشت. تواضع او به‌شکلی بود که کسی که با سید حسن حمامی همراه بود، می‌دید در رفتار و شخصیتش نسبت به کودک و جوان و پیر تفاوتی نیست. رفتاری که با کودک دو یا سه یا چهار یا پنج‌ساله داشت، همان رفتار و توجه با جوان را داشت و تمام انصار شاهد این موضوع هستند و با طالب حوزه و بقال و کشاورز همین طور؛ یعنی اصلاً تفاوتی نمی‌گذاشت. یادم می‌آید تقریباً سه روز قبل از اینکه فوت کند او را به بیمارستان منتقل کردیم، طوری بود که گویا از عوارض مربوط به مرگ رنج می‌برد و خیلی در رنج بود... از من می‌پرسید: پدر چطوره؟ همین طور از برادر مرحومم مرتضی عقیلی می‌پرسید. از پذیرفتن نصیحت تکبر نمی‌ورزید، حتی از کودکان و از انصار با سن‌وسال‌های مختلف که حضور داشتند. در خصوص اطاعت از احمدالحسن، حتی اگر خلاف نظرش پیش می‌آمد، یا چنین موضوعی، همین که صحبت احمدالحسن می‌شد موضوع تمام بود؛ موضوع از نظر سید حسن حمامی تمام‌شده بود، سمعاً و طاعتاً. بسیار به احمدالحسن وابسته بود و در برابر دستورات و راهنمایی‌هایی که از سوی احمدالحسن می‌آمد تسلیم بود. و در خصوص هر وظیفه‌ای که از سوی احمدالحسن می‌آمد، هیچ رأیی نداشت (نمی‌دید) سید حسن حمامی تردید نمی‌کرد و در خصوص چرایی و چگونگی و... نمی‌پرسید. فقط با قدرت برای پیاده‌سازی امر اقدام می‌کرد و مواظب بود که اوامر و راهنمایی‌های سید احمدالحسن اجرا شود. سید حسن حمامی بسیار تمیز بود، پاکیزه، متنسک، دائم‌الوضو، دائم‌الطهارة، دائم‌الذکر برای خداوند سبحانه‌وتعالی؛ ذکر خدا و اهل‌بیت و ذکر محمد و آل محمد از زبانش نمی‌افتاد و این را همهٔ مؤمنان که سید حسن حمامی را دیده‌اند، ملاحظه می‌کردند. حقیقتاً سید حسن حمامی از کسانی بود که یادآور به «ایام‌الله» می‌شد. حتی زمانی که با او در یکی از زندان‌های ظالمان بودیم. ایام زمستان بسیار سرد بود و چیزی یافت نمی‌شد که بدن‌هایمان را گرم کنیم. باوجود شدت این سرما، هرگاه نیمه‌های شب بیدار می‌شدم این سید الهی را می‌دیدم که برای پروردگارش نماز می‌خواند و کسی را مانند این مرد الهی، با این همه ذکر و دعا و زاری به درگاه خدا در تمام اوقاتش، ندیدم. 27 ذی‌الحجه، سال 1442ق، گروه «الدعوة المهدویه» آری، این‌ همه فضایل برای یک انسان است. آن هم انسانی که در حقیقت همۀ وجود و عمر خودش را خرج حجت خدا کرد. گویی درک کرده بود از کجا آمده و به کجا برخواهد گشت. و این مرد شجاع و بسیار مهربان (خداوند رحمتش کند) در خطبۀ روز اربعین سال 96 ‌فرمودند: «از خدا می‌خواهیم مکارم اخلاق را روزی ما ‌کند تا همراه اولیای الهی سیر کنیم و وارد بهشتشان شویم. بین خودتان با رحمت و مهربانی حقیقی همکاری و تعامل کنید. نه اینکه در ظاهر با برادرم مهربان باشم و در غیابش غیبتش را کنم. نه نباید این‌طور باشد. باید با مهربانی و رحمتی باشد که از ایمان به خدا نشئت گرفته است؛ چراکه تو اکنون به دعوت حق و خداوند سبحان ایمان داری و این دعوت حق به توحید، دعوت می‌کند.» ایشان در ادامه، کلام امام (ع) را بیان کردند: «از ریا دوری کنید، ریا عمل شما را نابود می‌کند و خودبینی و اینکه بگویید من از تو عالم‌ترم و بهتر از تو می‌دانم و لجاجت‌کردن و این خودبینی‌ها اصلاً خوب نیست و دوری کنید از حب و جاه‌طلبی و دروغ‌گویی و فخرفروشی و حرص‌ورزی.» (بیانیه نصیحتی به انصار، 25 شوال 1426ق) بله کلامی که از اهل‌بیت (ع) باشد مأیوس‌کننده نیست. بدان ای مؤمن متقی افزایش علوم لازمت است. صبر کنید همان صبر است؛ ولی صبر پیشه کنید یعنی اینکه بیشتر صبور باشید. صبر کنید و صبر پیشه کنید و با هم ارتباط برقرار کنید. به‌راستی که تو در دستان امام یک رابط هستی؛ پس سلاحت را حمل کن؛ سلاح علم، سلاح تقوا، صبر و علم، تقوا و اخلاق. درست است که من تقوا را به کار می‌گیرم و به محرمات نزدیک نمی‌شوم؛ ولی باید همراه ولی‌ام باشم (تا تقوای من کامل باشد). از شما می‌خواهیم همانند احمدالحسن علیه‌السلام باشید. از شما می‌خواهیم همان طور شبیه سورۀ بسمله در قرآن باشید که در همه‌حال احمد (ع) را در چشمان خودتان ببینید و حب و بیعت ایشان در قلبتان باشد. پاینده و برقرار باشید و در هیچ حالی از موضع خودتان کناره مگیرید... ای مؤمنان بین مردم سازش دهید. و بین شما دشمنی و دعوا و غیره نباشد... و از خدا می‌خواهیم که بین مؤمنین به دعوت حق چنین مسائلی نباشد. بین مردم سازش دهید و سخن زیبا را از کسی برای دشمنش بازگو کنید. اگر می‌خواهی اصلاح کنی سخن زیبا و درست را بازگو کن؛ مثلاً آقا دوستت است، پشیمان است، می‌گوید دو سه روزی است که با هم صحبت نکردیم. این سخت است که خصومت کسی با برادرش بیش از سه روز طول بکشد. بین روح‌ها پیوند برقرار کن؛ و وسیلۀ نزدیک‌شدن دل‌ها باش در زمینه نیکی و ارتباط و فروخوردن خشم و گذشت از مردم. از خودت شروع کن و چهره‌ات را در برابر مردم باز کن و خوبی‌های آنان را بیان کن و از بدی‌های آنان بگذر و آنان را جز به نیکی یاد نکن و از طعنه و عیب‌جویی خودداری کن و دل و ‌زبانت پاک باشد. توجهت به عیب‌های خودت باشد. پس برادران گرامی از خدا می‌خواهیم که پس از اینکه خودمان و صفحات وجودمان را اصلاح کردیم، اصلاح‌کننده بین مردم باشیم تا در نزد خدا پسندیده باشیم. خدایا ما را طوری قرار بده که سخن زیبا را بین برادرانمان بازگو کنیم و بین روح‌های آنان پیوند برقرار کنیم و وسیله نزدیک‌شدن دل‌های آنان باشیم. خدایا با نیکی و ارتباط و فروخوردن خشم و گذشت از مردم دلم را پاک گردان. خدایا ما را دارای اخلاق نیکو با گشادگی چهره قرار ده. صبح چهره‌ات گشاده باشد خوش‌آمد بگو چهره‌ات گرفته نباشد؛ حتی اگر مشکل داری آن‌ها را در برابر برادرت در چهره‌ات آشکار مکن تا او را در نگرانی‌ات شریک نکنی. امام سلام‌الله‌علیه می‌فرماید: او را فقط در خوشبختی شریک کن. خدایا ما را طوری قرار ده خوبی‌های برادرانمان را بیان کنیم و از بدی‌های آنان بگذریم و آنان را جز به نیکی یاد نکنیم. تا اینکه از طعنه و عیب‌جویی به دور باشیم این طعنه و عیب‌جویی که هر که از تو سخن‌چینی کرد تو هم از او سخن‌چینی کنی این دیگر در قرآن لعنت شده. (طعنه‌زن و رونده برای سخن‌چینی) خدایا ما را دارای دل و زبان پاک قرار ده. خدایا ما را به عیب‌های خودمان مشغول کن و آنان را برای ما اصلاح فرما. ای پروردگار جهانیان آمین رب العالمین آه ای سید حسن... کاش بیشتر قدر لحظات بودنت را می‌دانستیم. گویا با رفتنت دیگر جای خالی شما پر نمی‌شود. کلام گهربار شما که سراسر الگو و فضلیت است ما را به تکاپو وا‌می‌دارد. به‌راستی که زنده‌بودنت باعث حرکت و جنبش و بیداری مردم نسبت به حقیقت شده بود و حتی با مرگت هم باعث بیداری و زنده‌شدن قلب‌های خفته شدی. حقیقتاً بندگی‌کردن و یاری حجت خدا را با زندگی و مرگت به همگان اثبات کردی. در پایان، کلام مولایمان را نثار شما مرد عابد عارف خواهیم کرد. سید احمدالحسن علیه‌السلام: «سلام خدا بر تو بر روزی که به دنیا آمدی و روزی که خداوند تو را به‌سوی خودش باز پس گرفت و روزی که زنده مبعوث می‌شوی. السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.» 22ذی‌الحجه، 1442ق، گروه «الدعوة المهدویه» سیدِ طاهر مصداق رجعت گشته‌ای، ای سیدِ طاهر قسم شاید که سلمانی و یا، شاید ابوذر در کرم ما هم شهادت می‌دهیم، تا شاهد اصلی خداست وقتی که احمد گویدت، طاهر دگر شَکَّش کجاست مجموعه‌ی معنا شدی، در وصف انصارِ یمین مُهر یمانی ختم شد، چون ختم مهری بر جبین در صحبت و هر خطبه‌ات، درسی نشسته بس عیان مکتب به‌حق جای تو شد، ای بهترین شاگردِ آن وقتی که رفتی آسمان، مرداد را هم خیس کرد خوش بر تو که رب‌الجنود، نام تو را تقدیس کرد هر لحظه طاهر بوده‌ای، با دم‌به‌دم غسل و وضو نور همین هر دم وضو، شد نوری اما بهر رو پایان راه از ره رسید، تعجیل پس آخر چرا؟ پنداشتم وقت خروج، ما را تو گویی مرحبا دعوت عزادار تو شد، عمری حِداد اعلام کرد دیگر غم تو باقی است، هجرت عزا مادام کرد بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آل محمد الائمه والمهدیین وسلم تسلیما کثیرا السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته، حیاکم الله. خداوند پاداش شما را بر این مصیبت زیاد کند که ازدست‌دادن سید طاهر نیکو عالی‌مقام، همانطور که امام احمد الحسن علیه السلام شهادت دادند، سیدحسن حمامی است، که سخنان من در برابر او ارزش و مفهومی ندارند، اما من فقط می‌خواهم این استاد را آن گونه توصیف کنم که امام (س) او را وصف کرده است. فقط می‌خواهم بگویم که او مصداق چیزی است که در این جلسه به خواست خدا مطرح خواهیم کرد، مصداق اخلاق والا و مصداق ایثار، ایثار آل محمد (ص) و ایثار مؤمنین و ایثار عموم مردم نسبت به نفسشان. این سید طاهر که هر چیز گرانبها و ناب را برای امام و خاندان محمد (ع) ایثار کرد و برای حمایت از دین از هیچ چیزی دریغ نکرد. سلام و درود بر تو، سیدحسن حمامی، روزی که به دنیا آمدی، روزی که خدا تو را نزد خود برد و روزی که دوباره زنده برانگیخته می‌شوی. خداوند شما را برکت دهد و من از شما بخاطر این جلسه بسیار سپاسگزارم. من از برادرانی که این جلسه را ترتیب دادند تشکر می کنم، و در واقع از من درخواست كردند، اگر به درستی متوجه درخواست آنها شده باشم، از من خواستند که دربارهٔ موضوع ایثار و اخلاق و نجات و عقیدهٔ نجات صحبت کنم، و در واقع، در مورد این موضوع تقریباً در یک پژوهش صحبت کردم که خدا به من توفیق داد در تحقیقات دکترا در دانشکده تحصیلات تکمیلی این کار را انجام دادم. من بیشتر در مورد نجات و عقیدهٔ نجات و ارتباط آن با اخلاق، خصوصا به ایثار، و اینکه با ایثار چه ارتباطی دارد، صحبت خواهم کرد. البته عقیدهٔ نجات‌بخش، بطور ساده و بدون پیچیدگی، این باور است که در زمان معینی شخص یا مرد خاصی می‌آید که بشریت را از چیزی که در آن است نجات می‌دهد، اما سؤال مهم این است که این چیزی که نجات‌دهنده از آن نجات می‌دهد چیست؟ این نجات چه ارتباطی با اخلاق دارد، و این اخلاق با ايثار چه ارتباطی دارد. البته جزئیات به زمان زیادی نیاز دارد، اما ما این موضوع خاص را مفصل توضیح نمی‌دهیم. اما بگذارید در وهلهٔ اول توضیح دهیم که نتيجه يا هدف آمدن نجات‌دهنده، چه چیزی «نمی تواند» باشد. البته از خدا عذرخواهی و استغفار می کنیم، از لحاظ اهمیت نکاتی که مطرح خواهم کرد، با درک ناقص خودم از آنچه سيداحمد الحسن (س) با کلامش به ما آموخت، و از خداوند سبحان طلب بخشش و عافیت می‌كنم اگر کوتاهی کنم یا در معنای موردنظر امام احمد الحسن (س) تغییری ایجاد شود. گفتم که توضیح می‌دهیم که نتيجه يا هدف ظهور نجات‌دهنده و آمدن او، چه چیزی «نمی تواند» باشد. نجات یا نجات‌دهنده، یک باور قدیمی است که در اولین نوشته‌های بشریت وجود دارد و قبل از این نوشته‌های بشری وجود دارد که این نوشته‌های اولیه آنها را برای ما بازگو کرده‌اند، و می‌بینیم که این عقیده تا امروز هم در دینهای آسمانی ادامه دارد، بلکه حتی در برخی از ادیان بت‌پرستی که از ادیان آسمانی تحریف شده‌اند. بیشتر دینهای بت‌پرستی، احتمالاً نه همهٔ آنها، اما بیشتر آنها تحریفی از یک دین حق آسمانی هستند. ما با آنچه آل محمد توصیه کردند شروع می کنیم و بهترین ذکر، یاد آنها است، درود خدا بر آنها باد، و روشن کننده خوبی در این امر است. وقتی در مورد گشایش صحبت کردند، آنها چه توصیه کردند و بر چه تأکید کردند؟ آنها بر انتظار تأکید کردند، بلکه در بسیاری از احادیث آمده که انتظار خود گشایش است. من یک روایت را ذکر می کنم. و هر که جزئیات بخواهد، در کتابهای آل محمد (ص) روایات زیادی یافت می‌شود که برخی از آنها را بنده در تحقیقی جمع آوری کردم و می توان به آنها مراجعه کرد. این نمونه‌ای است از آنچه شیخ صدوق از [عبدالعظيم بن] عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب (ع) نقل کرده است که گفت: بر آقایم محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب (ع) وارد شدم و می‌خواستم از او در مورد قائم سؤال کنم که آیا او مهدی است یا شخص دیگری است. ایشان قبل از اینکه بپرسم شروع کرد و فرمود: «ای ابوالقاسم، قائم ما همان مهدی است که باید در غیاب او منتظر او بود و در ظهورش از او اطاعت کرد، و او سومین از نسل من است و قسم به کسی که محمد (ص) را به پیامبری برانگیخت و ما را به امامت اختصاص داد، اگر فقط یک روز از دنیا باقی بماند، خداوند آن روز را طولانی می‌کند تا در آن روز خروج کند و زمین را از عدل و داد پر کند، همانطور که از ظلم و ستم پر شده است. خداوند تبارک وتعالی امر او را در یک شب درست می‌کند، همانطور که امر کلیم خود موسی علیه السلام را تنظیم و اصلاح کرد. هنگامی که برای برگرفتن آتش برای خانوادهٔ خود رفت و در حالی بازگشت که یک فرستاده و پیامبر بود» سپس ایشان علیه السلام فرمود: «بهترین اعمال نزد شیعیان ما انتظار فرج است.» البته روایات زیادی وجود دارد، همانطور که گفتم، ذکر همهٔ آنها در این جلسه ممکن نیست و من برخی از آنها را در بحث اصل اخلاق انسانی برای کسانی که می خواهند رجوع کنند ذکر کرده‌ام. شاید یکی از مهمترین دلایل این تأکید که در بسیاری از این روایات یافت می‌شود. یکی از دلایل مهمی که این تأکید را باعث شده که انتظار فرج نجات‌دهنده، خود فرج (گشایش) است، فکر مداوم در مورد ماهیت این شخص است،‌ اینکه او کیست، این شخصی که منتظرش هستیم شخصیتش چگونه است، و از او چه انتظاری داریم. البته، علاوه بر آموزش روحها و آمادگی برای کمک به نجات‌دهنده در زمانی که بیاید، اگر مردم موفق به شناختن او شوند، اما مهم این است که چه نوع یاری و چه نوع آمادگی؟ اگر این دو هدف به صورت صحیح برای مردم معلوم نباشند؛ متأسفانه بیشتر یا بسیاری از مردم هدف حقیقی از نجات یا گشایشی که به آنها وعده داده شده‌ است را نمی‌دانند، و چه بسا نمی‌دانند که برای چه در این دنیا هستند یا ممکن است اصلاً ندانند که در وضعیتی هستند که نیاز به رهایی یا نجات دارند. از نظر اینکه ممکن است افراد در مورد نجات یا انتظار نجات، یا یاری نجات‌دهنده شکست بخورند، انواعی دارند. حداقل می‌توان به سه نوع دسته‌بندی کرد، اما همهٔ آنها به نوع اول برمی‌گردند، آنانکه هیچ اهمیت یا شناختی نسبت به وجود خدا و چیزی غیر از این زندگی ندارند و این زندگی و دنیا برایشان مهم است، اما اگر این افراد حداقل شناخت را داشته باشند، احتمالاً ساده‌ترین اشکال را (در این مورد) دارند. این به معنی آن نیست که آنان کمترین ضرر یا مشکل را دارند، فقط حالت کلی آنان که با دین روبرو می‌شود، وقتی که نجات‌دهنده بیاید، نوعاً کمترین پیچیدگی را (از دید ما) دارند اگر بخواهیم آنها را با دیگران مقایسه و تجزیه و تحلیل کنیم. کمترین پیچیدگی، نه در آنچه مطرح می‌کنند -که خداناباوران هم از این گروه هستند- اما کمترین پیچیدگی در مبارزه با نجات‌دهنده و رهاننده‌ای است که می‌آید. گروه دوم کسانی هستند که تا حدودی به وجود خدا و پیامبران و افراد نجات‌بخش قبلی شناخت دارند، اما این گروه در مورد نجات‌بخش موردانتظار آینده، عقیدهٔ اشتباهی دارند. این گروه از مردم به زبان منتظر نجات‌دهنده هستند، اما متأسفانه بیشتر آنها در شناخت او، هنگامی که می‌آید، ناموفق هستند. یا در تشخیص نجات‌دهنده یا آن کسی که به او مژده داده شده، شکست می‌خورند، همان کسی که از لحاظ تئوری به آمدن او اعتقاد دارند، مانند وضعیت کسانی که می‌گویند ما منتظر آمدن مسیح (ع) هستیم، یا دیگرانی مانند آنان. نوع دیگر کسانی هستند که به آمدن نجات‌دهنده معتقدند و نسبت به او شناخت دارند، در شناخت نسبت به شخص او موفق هستند و به او ایمان می‌آورند. اما چه بسا که در رسیدن به نجات شکست بخورند، یعنی در تحقق هدفی که نجات‌دهنده برای آن آمده است (شکست می‌خورند) سؤالی که ممکن است بپرسید این است که چرا؟ پاسخ به سادگی این است که آنها معنی نجات را نمی‌دانستند، یا اینکه در چه چیزی هستند که می‌خواهند نجات‌دهنده آنان را از آن نجات دهد یا برهاند، چنانکه در ابتدا گفتیم. البته این سه دسته، از شکست خوردگان هستند، ما از خداوند متعال می خواهیم که همراه او رستگار باشیم و با او باشیم همانطور که او با ما است، و از شکست خوردگان نباشیم. ممکن است شاخه‌ها و انواع دیگر نیز وجود داشته باشد، اما تقریباً به طور کلی، آن انواع به یکی از این سه نوع برمی‌گردند. آگاهی از آموزهٔ واقعی نجات و هدف آن بسیار مهم است، البته من ادعا نمی‌کنم که می‌دانم، اما آنچه که منجی یعنی سیداحمد الحسن علیه السلام آورده است را می‌خوانم و سعی می‌کنم چیزی یا جنبه‌ای از آنچه که از ما خواسته می‌شود را بدانم، تا بتوانیم او را در مأموریتش یاری دهیم، و به ایشان در مقابله با نفسهایمان کمک کنیم و حداقل به بخشی از این هدف برسیم؛ همانطور که سیدحسن حمامی و (به اعتقاد من) دیگر مؤمنان پاک رسیدند، از خداوند متعال می خواهيم که در زمینهٔ معرفت و رسیدن و دفاع و یاری، به ما توفیق دهد. دانستن اینکه ما در چیزی هستیم که مستلزم نجات است، تضمین می‌کند که از گروه اول نباشیم. شناخت نجات‌دهنده و تشخیص او با نام و نشانی، ما را از گروه دوم، که منتظر هستند اما شخصی که می‌آید را نمی‌شناسند، خارج می‌کند. شناختن معنای حقیقی نجات، ما را از اینکه از گروه سوم باشیم رها می‌کند. چه بسا بسیاری از مردم گمان کنند که نجات، نجات فقط مادی است و نجات‌دهنده می‌آید تا مردم را از انواع استضعاف و ظلم و فقر برهاند. آیا واقعاً این چیزی است که از او انتظار داریم، یعنی نجات مادی؟ اعتقاد دارم که مسئلهٔ نجات مادی به این صورت و اهمیت آن در زندگی دنیا، شاید گسترش عدالت و داد باشد، بله، اعتقاد دارم که این هم ان شاءالله تعالی اتفاق خواهد افتاد؛ اما آنطور که از کلمات امام (ص) می‌فهمیم، این موضوع باید در نتیجهٔ نجات «انسان» اتفاق بیفتد. عبارتی از سیداحمد الحسن هست که شاید آنچه را که می‌خواهیم بیان کنیم خلاصه کند. منظور از نجات چیست؟ و نجات از چه چیزی؟ نجات به معنی نجات نوع انسان از حیوانیت او می‌باشد. سیداحمد الحسن علیه السلام، آنجا که در مورد رهاننده و نجات‌دهنده در متون سومری اکدی -متون و نوشته‌هایی که به ما رسیده است- سخن می‌گوید، می‌فرماید: «کسی که روزی برای برقراری عدالت می‌آید، نوع انسان را از حیوانتش نجات می‌دهد و مردم و بشریت به لطف شناختی که این نجات‌دهنده می‌آورد، می‌توانند واقعاً عادل باشند» عادل می‌شویم، «عادل نسبت به خداوند سبحان، بی‌رغبت به دنیا، عادل در زمینهٔ عبادتشان؛ و درنتیجه تمام جامعه عادل می‌شود» بنابراین، نجات، چنانکه شاید بسیاری تصور کنند که با آمدن چنین شخص با شمشیر و قدرت که عدالت و داد را بین مردم ایجاد کند، یا معجزات قاهره‌ای بیاورد که کل جهان در آن واحد، در یک شب، همه‌ٔ جهان عادل شود و بدون رنج در خیر و نیکی قرار گیرد، چیزی ارائه کند بدون اینکه مردم (خودشان) به آن برسند، منظور این نیست. آنچه می‌توانم درک کنم یا اینکه ما درک کنیم این است که نجات‌دهنده و رهاننده، مردم را از درون تغییر خواهند داد تا عدالت و دادگری از قلب هریک از آنها سرچشمه بگیرد، البته هرکدام با توجه به میزان سعي و پیروی و اخلاصش به آن مربی نجات‌دهنده. هنگامی که مردم و افراد جامعه، به لطف علم، دانش و اخلاقی که منجی نجات‌دهنده گسترش می‌دهد، ازحیوانیت خود رها شوند، نسبت به خداوند متعال عادل می‌شوند، در تعامل با خالق و پروردگار خود و نیز در رفتارشان با مردم در معاملات و راه و روششان عادل می‌شوند و جهل و ظلم پاک می شود و مهمترین انگیزه‌های این ظلم و جور و انگیزه‌های حیوانیت پاک می‌شوند‌. علتهای ظلم و جور چیستند؟ منیت؛ منیت فردی، منیت گروهی، منیت دولتها، منیت شرکتها و کارخانجات اقتصادی؛ اینها موجبات و انگیزه‌هایی هستند که در ورای ظلم و جور هستند. نجات، اساساً نجات روحی و معنوی و اخلاقی است، و اگر روح، دانش و اخلاق بر انگیزه‌ها غلبه کنند، نتایج و پیامدهای ظلم و جور به پایان می‌رسند. بلکه فقر هم تمام می‌شود، انسان ثروتمند خواهد شد، ثروتمند به (داشتن) خداوند متعال می‌شود، بی‌نیازی که می‌بخشد و (در مقابل) چیزی نمی‌خواهد، زیرا بی‌نیازی او از خدا است، به وسیلهٔ بی‌نیاز مطلق بی‌نیاز شده است. سیداحمد الحسن می‌گوید: «آنچه باید بدانیم این است که عدالت انسانی عمومی که در دولت مهدی گسترش می‌یابد، عامل اصلی گسترش عدل و داد، و نتیجتاً نفی فقر و نیاز مادی است. و در دولت مهدی، انسان وقتی با عبادت و شکر و اخلاص به پروردگارش رو می‌کند، نسبت به او عادل می‌شود گرچه به اندازه‌ای [محدود]. و انسان نسبت به جامعهٔ پیرامونش عادل می‌شود چراکه هرچه را که برای خود دوست داشته باشد، برای سایر مردم هم دوست دارد، به عبارت دیگر اخلاق الهی که مهدی منتشر خواهد کرد و جامعهٔ بشری را به آن خواهد آراست، پس از اینکه فقر روحی از بین رود، منجر به نفی فقر مادی خواهد شد. و این پدیده، هم در سطح فردی و هم اجتماعی خواهد بود. فرد بی‌نیاز روحی، به خاطر قناعت که گنجی تمام‌نشدنی است، قطعاً از نظر مادی بی‌نیاز خواهد بود، و جامعهٔ بی‌نیاز روحی، حتماًبا سرپرستی اجتماعی و اقتصادی، فقر مادی اعضای خود را از بین می‌برد» پایان اقتباس از کلام سیداحمد الحسن، که گمان می کنم در جلد چهارم «پاسخهای روشنگرانه» است. این کلام نورانی که کلامی بسیار روشن است. درست است که مأموریت منجی، یا یکی از وظایف او، نجات مادی و نفی فقر مادی است، اما این موضوع یک نتیجه است (چنانکه اکنون خواندیم) و به خودی خود یک هدف نیست. و این بستگی به نجات‌یافتگان دارد، به ما مکلفان بستگی دارد که چگونه معنای نجات را درک کنیم و چگونه برای نجات مردم تلاش خواهیم کرد و هر یک از ما نیز به نوبهٔ خود، برای کسانی که در میان آنهاست نجاتبخش باشد. از خداوند سبحان می‌خواهیم که ما را از این نجات‌یافتگان قرار دهد که با نجاتبخش خواهند بود، و هم اینک وجود دارند، و شاید ان شاءالله دیگرانی هم در آینده بیایند. آنها به نجات‌بخش جهانی، معتقدند و در حقیقت همانطور که سیداحمد الحسن در جای دیگر بیان کرده است، فرستادگان و جانشینانِ جانشین خدا، و حجتهای حجت خدا هستند، و آنها چه کسانی هستند؟ آنها اصحاب مهدی هستند که در بسیاری از متون وصف شده‌اند، و اهل بیت (س) برتری و تمایز آنان را نسبت به کسانی که قبل از آنان بودند بیان کرده‌اند و خود را فدای آنها شمردند و آرزو کردند که با آنان باشند و امیرالمؤمنين (س) پدر و مادرش را فدای آنها شمرد. اینها اصحابی هستند که درد و آزار را تحمل کردند و فرستادگانی از سوی نجاتبخش بودند و مردم را در رسیدن به این نجاتبخش و استفاده از رسالتی که این نجاتبخش آورده است یاری کردند، مانند سیدحسن حمامی (ره) که امام گواهی داد که محبوب او است، دوست و همراه او در مسیر است، و اینکه او درد زیادی را تحمل کرده است. از خداوند متعال می‌خواهم که مقامش را بالا ببرد و از فضل خود بر او بیفزاید، و ما را هم نجات‌یافتگان در نزدش قرار دهد و مقام ما را بالا برد و ما را از دعوت‌کنندگان به سویش و مدافعان خلیفه‌اش و یاوران او و دین حقش قرار دهد. از سید بن طاووس این حدیث یا فراز نقل شده است: «برای آن زمان بندگانی را درنظر گرفتم که قلب آنها را برای ایمان آزمایش کردم.» سخن در مورد یاران امام نجاتبخش است، که وقتی هدف از نجات را بفهمند و بدانند -که به فضل خداوند متعال آگاهند- خودشان به فرمان امام (س) و توفیق خدا، با اخلاقشان و عملشان و وفا و راستی و اخلاصشان، نجاتبخش خواهندشد. «برای آن زمان بندگانی را درنظر گرفتم که قلب آنها را برای ایمان آزمایش کردم و با زهد و اخلاص و یقین و تقوا و خشوع و راستگویی و خویشتنداری و صبر و وقار و پرهیزگاری و بی‌میلی به دنیا و تمایل به آنچه که نزد من است، پر کردم و آنان را دعوت‌کنندگان خورشید و ماه قرار می‌دهم و آنان را در زمین جانشین قرار می‌دهم» و می‌فرماید «آنان اولياء من هستند که برایشان پیامبری برگزیده و امیری پسندیده انتخاب کردم برایشان پیامبر و فرستاده‌ای قرار دادم و آنان را اولیاء و یارانش قرار دادم، آن امتی است که برگزیده‌ام» بله، امتها بر اساس پذیرش خلیفهٔ خدا در زمین و پیروی از او و رجوع به اوامرش و یاری او، نسبت به یکدیگر برتری دارند. و بنابراین امتی که نجاتبخش را می‌پذیرد، امام مهدی را می‌پذیرد، بهترین امتی است که برای مردم خارج شده است. خداوند سبحان فرمود: «شما بهترین امتی هستید که برای مردم خارج شدید، امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید» یاران مهدی که ۳۱۳ نفر هستند و کسانی که از آنان پیروی کند و حرف آنان را بپذیرد؛ و آنان تصویری از جانشین خدا، که دارندهٔ کامل اخلاق الهی است می‌باشند و نیز فرستادگانی برای تمام انسانیت، فرستادگانی از سوی آن انسان کامل، منجی و نجات‌دهندهٔ جهانی هستند. بسیاری از کسانی که ادعا می‌کنند که علمای دینی هستند، در شناخت نجات‌دهنده اشتباه کرده‌اند، البته چه رسد به شناخت نجات و نجات‌دهنده مگر کسانی که خدا به آنان رحم کرده و آنان را پاک کرده است مانند سیدحسن حمامی (ره) که از علمای عامل بود و پدرش مرجع مشهوری بود، اما او پاک است و خطا نکرد و بلکه برعکس در دنیا و آخرت رستگار شد؛ علاوه بر شناخت معنی نجات موردنظر، متأسفانه بسیاری از عالمان دینی راه را اشتباه رفتند و در شناخت نجات‌دهنده و شناخت هدف خطا کردند، همانطور که در مورد یهودیان، در مورد شناخت حضرت عیسی اتفاق افتاد، و در مورد مسیحیان و نیز یهودیان در شناخت حضرت محمد (ص) و آنطور که امروزه متأسفانه در مورد شیعیان، مسلمانان، مسیحیان، یهودیان، در آشنایی با مهدی احمد (س) اتفاق می‌افتد. متأسفانه، چرا این اتفاق می‌افتد؟ زیرا آنها همیشه به (شناخت) ظاهر اکتفا می‌کنند یا شاید دلهایشان به خاطر زنگار کور شده است یا به خاطر بیماری قدیمی حسادت -به خدا پناه می‌بریم- آنها به چیزهای ظاهری غیرعادی می‌چسبند، تا زمانی که کارشان به آنجا رسید که بشارتها را خرافات و افسانه نامیدند، و به اینصورت مانعی شدند در برابر کسانیکه پیروی می‌کنند و از آنان حرف‌شنوی دارند یا آنان را تصدیق می‌کنند، (مانع شدند) که به دعوت نجات‌دهنده ایمان آورند یا تحقیق کننند؛ یا حتی مانعی در ثبات برخی از کسانی که ایمان آورند با ایجاد شک و شبهه شدند، چنانکه باورهای نادرست در بارهٔ شخصیت نجاتبخش را انتشار می‌دهند که قلبها را به اشتباه اندازند، علاوه بر اینکه به این صورت اشکالاتی بر دین مطرح می‌کنند و ملحدانی که ایمان ندارند برای مبارزه با کتابها و فرستادگان آسمانی، به کار می‌برند. البته در مورد نجات‌دهنده، گفتیم که ما منتظر نجات مادی نیستیم؛ شاید ان شاءالله این اتفاق بیفتد و ما از خداوند متعال می خواهیم که این موضوع روی زمین واقع شود. اما چیزی که باید منتظرش بود و برای آن آماده شد -الآن وقت انتظار نیست و وقت عمل است- و باید آن را فهمید و عمل کرد، این جنبهٔ روحی و عدل و اخلاق الهی است که انسان چگونه فرستادهٔ نجاتبخش باشد و از کسانی باشد که وصفشان را از آل محمد (ص) شنیدید. ناگزیر باید همراهی کرد، باید فهمید و نیز همراهی کرد، نه اینکه فقط در آن لغت یا معنی توقف کرد -این شکست است- باید همراهی کرد. البته دلیل ارسال نجات‌دهنده و امتیاز او را گفتم؛ امتیاز خاصی دارد. به طور کلی (در مورد) ارسال، علت را سیداحمد الحسن بیان کرده است و آن اقامهٔ حجت (دلیل) است، علاوه بر تحقق هدف آفرینش که شناخت است و با ارسال در هر زمان، شناخت و هدف خلقت محقق شد. و نیز بوسیله او رسیدن به ارادهٔ الله، مالک واقعی در مُلک محقق می‌شود. وقتی مالک حقیقی ارسال می‌کند، آن فرستاده و جانشین به این وظیفه اقدام می‌کند و ارادهٔ مالک حقیقی محقق می‌شود چون او از ارادهٔ مالک حقیقی آگاه است وغیر از او چه کسی می‌تواند از اراده خداوند آگاه شود. چنانکه از طریق این ارسال، حجت اقامه شده و عذر قطع می شود، رسول خدا (ص) می فرماید «برای اینکه پس از پیامبران عذری برای مردم باقی نباشد» و حتی در حالتی که همهٔ مردم ایمان آورند، اقامهٔ حجت و قطع عذر باقی است. همچنان که سیداحمد الحسن علیه السلام در مورد معنی ارسال فرمود چرا؟ زیرا شناخت آنان یعنی مردم یعنی حتی پس از ایمانشان نقص دارد، به علت کوتاهی آنان نقص دارد، و وجود فرستادگان حجت است حتی بر اینان که ایمان آورده‌اند. خوب، این هدف از ارسال فرستادگان و اقامهٔ حجتهای خدا در هر زمانی است، چه آشکار و چه غیر آشکار باشد. و ممکن نیست که خود این هدف یعنی ارسال نجات‌دهنده، هدف باشد. بله، این هدف به عنوان یکی از دلایل هست، اما نمی‌توان وظیفه‌اش را در اقامهٔ حجت و قطع عذر خلاصه کرد، چراکه همان دلیل ارسال و استمرار ارسال است. این هدف همیشه هست به خاطر عدم خالی‌شدن زمین از حجت؛ حتی اگر این حجت مأمور به اعلان نباشد؛ و حتی اگر این حجت، نجات‌دهندهٔ موعود نباشد. بنابراین ناگزیر بخشی از جواب در مورد علت ارسال نجات‌دهنده، همان علت فرستادن رسولان است که او از آنان است. (اما موضوع) آماده‌سازی برای او و فرستادن بشارت‌دهندهٔ به او، که چنانکه در روایات آل محمد می‌خوانید آرزو می‌کنند که از یاران او باشند. پس علت ارسال نجات‌دهنده، یک مورد خاص از آن علت ارسال تمام فرستادگان می‌باشد. و نیز باید نجات‌دهنده مورد انتظار کسانی باشد که در آنان برانگیخته خواهد شد. و باید وقتی که برانگیخته می‌شود خودش را آشکار کند. و باید مکلفان منتظر او باشند. با این حال، مسئله انتظار به تنهایی کافی نیست که خاصیت تمایز لقب این فرستاده، به عنوان نجات‌بخش موردانتظار و منجی جهانی باشد، چرا؟ چرا که فرستادگانی نیز وجود داشتند که مورد انتظار بوده‌اند و به آنان بشارت داده شده است، مانند موسی، عیسی، و محمد (ص) و همهٔ اینان موردانتظار بودند و کسانی منتظر آنان بودند. و انتظار به تنهایی علت نیست. فقط اقامهٔ حجت نیست و (نیز) فقط انتظار نیست. ممکن است گفته شود که علت و هدف، ایجاد حكومت عدل الهی است، فقط این حكومت مبارک، یعنی حكومت عدل و داد است. پس آیا واقعاً هدف از فرستادن نجات‌دهنده ایجاد حکومت عدالت الهی است؟ مفهوم نجات و نجات‌دهنده همواره با مفهوم انتظار و ایجاد حكومت همراه است. پس این نشان‌ می‌دهد که وجود نجات دهنده باید هدف خاصی داشته باشد، و ان شاءالله این هدف واقعاً در این زمین محقق شود. از خداوند سبحان می خواهیم که از پیروان ایشان باشیم. اینکه در زمان منجی، این به عنوان یک واقعیت در زمین محقق شود، آیا این واقعاً هدف و غایت است؟ بله، ایجاد دولت عدالت الهی یک ویژگی و امتیاز است که نجات‌دهنده را از فرستادگان دیگر متمایز می‌کند؛ و واقعاً می توانیم آن را هدف فرستادن نجات‌دهنده و عقیدهٔ نجات در نظر بگیریم، اما نباید فقط بر این معنا متوقف شویم، چراکه این به هرحال هدفی است که به جهان و زمین مربوط است؛ در حالیکه موضوع نجات‌دهنده را نمی‌توان به مرزهای زمین، بلکه به جهان جسمانی و حتی به جهان مخلوقات محدود دانست. مسلماً این تمایزی در حكومت عدل الهی مخصوص نجات‌دهنده است، که چنانکه گفتیم او را از فرستادگان دیگر متمایز ساخته است. خداوند سبحان مأموریت و وظیفه‌اش (قرار داده) اما ناگزیر باید هدف دیگری هم در درون خود داشته باشد و منظور آن در دین الهی، فقط اجسام نست، بلکه ارواح و حقایق و اتصال به حقیقتی است که این اجسام و ارواح و حقیقتها را به وجود آورده است. بنابراین سؤال به اینصورت درمی‌آید که هدف خاص از نجات‌دهنده یا نجاتبخش چیست که او را از بقیهٔ حجتها متمایز می‌کند، و نیز به برپایی دولت عدل الهی مرتبط است. و یعنی باید هدف نهایی، به برپایی دولت عدل الهی نیز مربوط باشد که نتیجهٔ هدف دیگری است یا درون آن هدف است. قبلاً گفتم که، به خاطر کمبود و تقصیرم، ادعا نمی‌کنم که با اطمینان می‌توانم به این سؤال پاسخ دهم، اما این فقط تلاشی است در بیان آنچه امام احمد الحسن آورده است و این فهم من است؛ و اگر موفق شوم به لطف خداوند سبحان و به فضل ایشان (سید احمد الحسن علیه السلام ) است، و اگر خطا کنم از خودم است. اما عیبی ندارد که یکی از وجوهی که ممکن است هدف باشد را بیان کنم، توکل بر خدا. در اینجا مقدماتی است: مقدمهٔ اول هدف از آفرینش انسان به صورت کلی است و آن شناخت است «جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه عبادت کنند» (ما خلقت الجن و الإنس إلا ليعبدون) یعنی شناخت پیدا کنند. و این هدف را همانطور که شما می‌دانید امام احمد الحسن (س) بیان فرموده است که هدف ظاهری از آفرینش انسان، جانشینی خداست و ایفای مقام مستخلِف در زمین است. در حقیقت این هدف، درون معرفت حقیقی و صورت خدا و آشکارکردن خدا در خلق است. بنابراین ناگزیر باید هدف از نجات‌دهنده، از این نظر که مصداق جانشینی خدا در زمین است، یا معرفت و علم حقیقی باشد یا یکی از خصوصیات این شناخت و علم حقیقی باشد؛ چراکه خصوصیات بیهوده و عبث نیستند «خداوند از آن بسیار برتر است» (تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً) نجات‌دهنده یک ویژگی دارد: فقط حجت یا امام نیست، نجات‌دهنده یک ویژگی خاص دارد. خوب، شناخت و علم حقیقی که باید به آن رسید، شناخت به معنی شناخت الفاظ و اصطلاحات مانند شناخت زبان نیست و حتی فقط شناخت معنی‌ها نیست. این انواع، گرچه آنها را معارف بنامیم، اما حقیقی و یقینی نیستند. بلکه شناخت باید شناخت عملی باشد و ما چیزی نمی‌دانیم مگر آنچه را که به آن احاطه داشته باشیم یا به آن پیوستگی داشته باشیم یا بخشی از حقیقت ما باشد. و شناخت او (خداوند سبحان) ممکن نیست که با احاطه باشد، ممکن نیست که از نظر علمی به او احاطه پیدا کنیم، و نه حتی ممکن نیست که او بخشی از حقیقت ما باشد، پس فقط می‌توانیم بخشی از ظهور آن حقیقت باشیم یعنی از تجلی خداوند سبحان باشیم و نه از خود آن حقیقت «تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً» و این شناخت حقیقی است. تجلی خداوند سبحان به مقدار امکان و تلاش و اخلاص ما است. و این ممکن نیست مگر با شناخت آنچه که خدا به آن بر ما ظاهر شده است، شناخت حقیقی، و آنچه بر ما ظاهر شده و تجلی کرده، آن صفاتی که خودش را به آن وصف کرده است، و آن کمال مطلق است؛ به کمالات او آراسته شویم؛ البته این آراستگی به کمالات نمی‌تواند مطلق باشد. به اعتقاد من تحقق این نوع از شناخت را، سید احمد الحسن با مسئلهٔ «سوختن با آتش» یا فنای کامل در آتش توصیف کرده است، به طوری که فرد سوخته شده در آن، خود آتش باشد «هرکس در آتش است و هرکس در اطراف آن است مبارک است» (بورک من في النار و من حولها) و این موضوع به صورت کامل و تمام و بهترین شکل محقق نمی‌شود مگر برای محمد (س) سرور آفریدگان، الله در خلق، انسان کامل حقیقی، و سپس بوسیله ایشان و از ایشان برای علی (ع) و فاطمه و آل محمد (ع) هم به همین صورت. به ویژگیهای نجات‌دهنده برگردیم، تمام حدیث را بیان نکردم تا شما را خسته نکنم. هرکس می‌خواهد می‌تواند به کلام در مورد «سوختن در آتش» و شناخت حقیقی در کتاب متشابهات، جلد دوم صفحات ۴۱ و.... مراجعه کند برمی‌گردیم به ویژگیهای نجات‌دهنده و نجاتبخش در برپایی دولت عدل الهی روی زمین یا جانشینی او در روی زمین و ارتباط آن با هدف آفرینش انسان. هدف از جانشینی خدا در زمین، چنانکه سیداحمد الحسن بیان فرموده این است که جانشین، نقش کسی که او را به جانشنینی گمارده، یعنی مقام خداوند سبحان را در ادارهٔ زمین ایفا کند. چنانکه گفتیم فقط زمین به معنی این سیارهٔ آبی نیست، بلکه هدف فراگیرتری است، چنانکه سیداحمد الحسن در این مورد فرمود، منظور آن چیزی است که در آن است از بندگان خداوند سبحانه وتعالی از انسان و فرشتگان و جن و آنچه در آن است از جسمانیت و ملکوت بالا و پایین. خوب، پیامبران و فرستادگان هم جانشینان خدا در روی زمین هستند. اما آنان نتوانستند این جانشینی را تجربه کنند. همیشه مردم آنان را از حقشان کنار زدند و مانع شدند، و آنان را با کسانی که از آنان فروتر بودند جایگزین کردند. نجات‌دهنده جانشین خدا روی زمین است، چراکه وصی و حجت است. اما او دولتی برپا می‌کند و مقام جانشینی خدا را واقعاً روی این زمین اجرا می‌کند. بنابراین ما در این بحث ویژگی و امتیاز مهم نجات‌دهنده را دیدیم. اما دیگر به این مطلب نمی‌رسیم که دولت الهی و حکومت گرچه در سطح کل زمین باشد، هدف نهایی نیست. استخلاف روی زمین هدف نهایی نیست، چنانکه از سخنان سیداحمدالحسن شنیدید. خوب می‌توانیم پیش از اینکه این بحث کوتاه را ببندیم، توقفی داشته باشیم بر صلاحیتهایی که انسان را برای جانشینی خداوند سبحان شایسته می‌کند، آن صلاحیتهایی که محمد و آل محمد و احمد الحسن (ع) را برای جانشینی در روی زمین شایسته کرد؟ و سپس بار دیگر به هدف کلی از استخلاف، و نیز استخلاف به صورت معین در زمان نجات‌دهنده، برمی‌گردیم. سیداحمد الحسن می‌فرماید: برای شناخت این صلاحیتها مثالی می‌زنم. اگر شما کارگاهی داشته باشید و بخواهید کسی را بیابی که از هر نظر آن را اداره نماید، این شخص باید چگونگی اداره‌کردن، ازکارافتادن و رفع ایرادها رابداند، همچنین باید شخصیتی داشته باشد که او را قادر به تعامل با کارگران در کارگاه نماید. اکنون اگر شما بخواهید شخصی را به جانشینی خودتان در کارگاه بگمارید، کسی با چینن شایستگی و شخصیتی که او را شایستهٔ تعامل با کارگران کارگاه نماید انتخاب می‌کنید، و اگر شما دارای خصوصیت خاصی باشی، شخصی را انتخاب می‌کنی که همان خصوصیت یا نزدیک به آن را داشته باشد تا وضعیت اداره‌کردن کارگاه توسط خود شما همانند وضعیت آن در حالت اداره‌کردن آنجا توسط جانشین شما باشد. به این ترتیب خداوند سبحان هنگامی که جانشینی را از جانب خود بر زمین می‌گمارد، او را آراسته به صفات خودش (سبحانه) می‌نماید، چراکه او بر هر چیزی تواناست. پس جانشین او وجه او در میان خلقش و نیز اسمهای نیک او می‌شود. پیامبر خدا می‌فرماید: «خداوند آدم را همانند تصویر خود آفرید» (إن الله خلق آدمَ علی صورته) برای این‌که جانشین اینگونه باشد، باید در اسما و صفات خداوند سبحان و متعال فنا گردد تا فرمان او فرمان خدا، و عملکرد او عملکرد خدا، و اراده‌ٔ او اراده‌ٔ خداوند سبحان باشد، همانطور که در حدیث قدسی آمده است: «بنده‌ام همچنان با انجام واجبات به من نزدیک می‌شود ـ‌یعنی با ولایت من‌ـ تا آن‌جا که دست من، چشم من و گوش من می‌شود؛ یعنی تا آن‌جا که(خود) من در میان خلق شود» همان‌طور که در حدیث آمده است «روح مقرّب به سوی خداوند بالا می‌رود، خداوند سبحان او را خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: من زنده‌ای هستم که نمی‌میرم و تو را زنده‌ای گردانیدم که نمی‌میری، من به چیزی می‌گویم وجود داشته باش، می‌شود و تو را به گونه‌ای گردانیدم که به چیزی بگویی وجود داشته باش، می‌شود» اکنون به هدف اصلی از جانشینی بازمی‌گردیم و می‌گویم: اگر خلیفه و جانشین بازتاب کسی باشد که او را به جانشینی گمارده است و قائم به مقام او در زمینش باشد و اگر صاحب زمین، غایب باشد یعنی غیبت از درک‌شدن و دسترسی، وگرنه او شاهد غایب می‌باشد‌ و اگر جانشین او جلوه‌ای برای او باشد، بنابراین شناخت و معرفت جانشین تنها راه امکان‌پذیر برای شناخت و معرفت گمارنده‌ی او می‌باشد؛ چراکه او وجهی برای او است و این همان غرض حقیقی از جانشینی می‌باشد که در پس غرض نخستین نهفته است و آن، قائم‌شدن خلیفه و جانشین به مقام گمارنده (مستخلِف) است و این، همان شناخت و معرفت و علم حقیقی می‌باشد. به وسیله‌ٔ پیامبران و فرستادگان، خداوند شناخته شد. «جن و انس را جز برای پرستش خود نيافريده‌ام» (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ) یعنی تا مرا بشناسند؛ (و شناخت به وسیلهٔ ایشان (ع) محقق می‌شود) … چنانکه در زیارت آمده است که «درود بر محلهای شناخت خدا» (السلام علی محال معرفة الله) (پایان این قسمت از اقتباس) خوب حالا موضوع به صورت کامل درآمد هرچند از این ناحیهٔ که این نجات‌دهنده، جانشین خداست که دولت الهی را بر تمام این زمین برپا می‌کند. و دانستیم که هدف از استخلاف و برپایی این دولت شناخت است. بنابراین نتیجهٔ اولیه این است که نجات‌دهنده، از فرستادگان قبلی از نظر انتشار این شناخت، یعنی شناخت حقیقی خدا، به وسیلهٔ او در روی کل زمین، متمایز می‌شود. و چنانکه برخی گمان می‌کند هدف برپایی دولت و رفاه و سعادت مادی و آسایش و بی‌نیازی مادی و چنین چیزهایی نیست. بله، از اهداف منجی، برقراری دولت الهی در زمین است، ولی این با اصطلاح متداول دولتها متفاوت است، مقصود ازبرپایی دولت الهی آن چیزی است که در دل تشکیل دولت الهی است و آن معرفت الله است و معرفت حقیقتی است که ما را ملزم به آشکار نمودن الله و تجلیات و صفات الهی می کند، به صورت عملی و واقعی و نه فقط با الفاظ. بسیار خوب، چه چیزی این دولتی الهی مبارک را متمایز می‌کند؟ در حقیقت موارد بسیاری ‌[قابل طرح] است، ولی ما به این یک جهت مهم بسنده می کنیم که برای ما مهم است و آنچه از این عنوان یعنی «دولت عدل الهی» آشکارا فهمیده می‌شود و همین است این دولت و صاحب آن که همان منجی است ما را از ظلم وستم نجات می‌دهد و آنگاه دولت عدل برقرار می‌شود، ولی آن کدام ظلمی است که منجی ما را آز آن نجات می‌دهد؟ آن ظلمی است که از طرف طاغوتها وحکومتهای ظالم به ما می رسد؟ یا ظلم حکومتهای همسایهٔ ما منظور است؟ یا سختی های زندگی و یا بی‌عدالتی زندگی مراد است آنگونه که برخی می گویند؟ کدام است؟ اگر معتقد باشیم که ظلمی که منجی ما را از آن می‌رهاند همان ظلم طاغوتها و حاکمان ظالم و بی‌عدالتی زندگی و اقتصاد درهم‌ریخته و سختی معیشت است، جزو گروهی هستیم که شکست خواهد خورد، هرچند در بخشی از مسیر یا ماموریتش یا در انتظارش و یا در پیروی از او شکست خواهد خورد -پناه به خدا- و چه بسا فرقی با قوم موسی (ع) نداشته باشیم که در همراهی با آن رهبر بزرگ یعنی موسی (ع) شکست خوردند، چرا که آنها منتظر او بودند ولی در واقع در انتظار یک فرمانده میدانی بودند که آنها را از فرعون و ظلم او و لشکر او آزاد کند. اگر اینچنین باشیم، میزان مادی ما مانند میزان قوم موسی خواهد بود و ۱۰۰٪ مانند قوم موسی خواهیم بود، یا نزدیک به آن خواهیم بود. نتیجه چه خواهد بود؟ نتیجه سرگردانی است، سرگردانی در صحرای ماده، همانگونه که قوم موسی (ع) به سبب این اعتقاد و آنچه که بر آن مترتب است در صحرای سینا سرگردان شدند، پناه بر خدا. می‌توان به آنچه امام احمدالحسن (ع) به قدر کفایت نگاشته‌اند، مانند کتاب «سرگردانی یا راهی به سمت خدا» مراجعه کرد. به مسئلهٔ نامگذاری دولت عدل الهی برمی‌گردیم و می‌گوییم عدل از اخلاق است، و مفهوم عدل منحصر در قانون و عدالت یا قضاوت و حکومت نیست آنگونه که به ذهن می‌آید و بعضی اینچنین توهم کرده‌اند. عدل از والاترین مراتب اخلاق است و آن صفت خداوند سبحان است واین بار دیگر ما را به هدف مرتبط می‌کند و به ما یادآوری می‌کند که آن هدفی که منجی در دل اقامهٔ خلافت الهی در زمین به دنبال تحقق آن است که همان معرفت حقیقی به خدای سبحان است، و اینجا ما پاسخ را می‌یابیم یعنی آنچه برایمان روشن می‌شود و ما را به پاسخ حقیقی می رساند مقصود ابتدایی از عدل آن چیزی است که به عنوان صفتی برای خداوند شمرده می‌شود، و آن چیزی که به کاملترین صورت ممکن در آن دولت کریمه و در برپاکنندهٔ آن، یعنی جانشین خدا، منجی و نجات‌بخش، متجلی خواهد شد؛ یعنی این دولت به عدالت و اخلاق متمایز می‌شود و خداوند با اخلاق شناخته می‌شود، و به همین خاطر این دولت، دولت عدلی الهی و دولت منجی است یا هرچه می‌خواهی نامش را بگذار: دولت اخلاق الهی یا دولت معرفت الله یا دولت معرفت عقل یا دولت انسان حقیقی؛ ولی ما آنرا به همان نامی که خداوند نامیده است یعنی دولت عدل الهی می‌نامیم. و هدف حقیقی از آفرینش انسان، رسیدن به مقام جانشینی حقیقی برای خداوند است، یعنی شخصی خلیفهٔ کامل برای خدای سبحان بشود تا لاهوت در آیینهٔ وجودش به صورتی کاملتر و تمامتر از همهٔ اوصیا منعکس شود. آنچه مقصود است انسانی است که در بین «من» و انسانیت در یک سو، و لاهوت و ذات الهی در سوی دیگر، در حال رفت وبرگشت است. این انسان طبعاً محمد (ص) و همان انسان کامل و عارف به خدای سبحان است و او -صلوات خدا بر او وآل او باد- هدف از بعثتش را در اتمام مکارم اخلاق منحصر نموده است، لذا فرمود «من تنها برای تمام کردن مکارم اخلاق مبعوث شده ام» (إنما بعثت لاتمم مکارم الأخلاق) و در قرآن آمده است که «تو دارای خُلق عظیم هستی» (و إنک لعلی خلق عظیم) این تعریف محمد (ص) است و این رسالت محمد (ص) است. آن کسی که به وسیلهٔ محمد انسان کامل را معرفی می‌کند تا مردم به وسیلهٔ آن خداوند را بشناسند و آن کسی که دولت انسان یعنی محمد را بنا می‌کند و آن کسی که مکارم اخلاق را تمام می‌کند و عدل و قسط و احسان و ایثار را منتشر می‌کند، او صورتی برای محمد (ص) است، او همان منجی است و او دولت نجات، دولت الله و دولت عدل الهی را برپا می‌کند و به وسیلهٔ او خدا شناخته می‌شود زیرا صاحب او کاملترین صورت خداست و دولت او دولت معرفت خداست، و علم و معرفت حقیقی به کمالات که رسیدن به آنها مقصود است از طریق خلافت الهی و برپایی دولت منجی دولت عدل الهی انسان کامل یعنی محمد (ص) محقق می‌شود. امام باقر (ع) [به نقل از رسول خدا ص] می فرماید: «من شهر علم هستم، و آن همان بهشت است، و تو ای علی درب آن هستی، و چگونه کسی به بهشت هدایت شود و داخل آن شود بدون اینکه از درب آن وارد شود» و احادیث فراوانی هست که می‌گوید من شهر علم هستم و علی (ع) درب آن است پس هرکسی که علم بخواهد باید ازدرب آن وارد شود، و احادیث به این مضمون بسیارند؛ و محمد همان عقل اول است و به وسیلهٔ عقل خدا شناخته می‌شود و به وسیله عقل خدا عبادت می‌شود و آسمان هفتم آسمان عقل است و انبیا و اوصیا اصحاب عقل هستند؛ و منجی است که ما را از ظلم و جهل نجات می‌دهد و دولت اخلاق و عقل و علم را بنا می‌کند و همهٔ اینها از طریق و به وسیلهٔ اخلاق میسر است. ما همچنین این مسئله را در امتحان اول و علتهای شکست و پیروزی و محتوای امتحان ملاحظه می‌کنیم، چه می‌یابیم؟ امر بسیار ساده است و امتحان نیز جداً ساده است، امر برمی‌گردد به اقبال و ادبار، به روکردن و پشت‌کردن، و در آن عقل پیروز شد و جهل شکست خورد، همچنانکه امام صادق (ع) فرمودند خداوند عزوجل عقل را از نورش و از راست عرش آفرید در حالی که او اولین خلق از روحانیان بود، در این هنگام به او گفت برو، پس رفت، سپس به او گفت بیا، آمد، پس خداوند فرمود من تو را خلق عظیمی آفریدم و تو را بر همه آفریدگانم کرامت بخشیدم، سپس فرمود خداوند جهل را از دریای شور و تلخ و ظلمانی آفرید و به او گفت برو، پس رفت، سپس به او گفت بیا، او نیامد، پس به او گفت استکبار ورزیدی، پس لعنتش کرد؛ سپس برای عقل ۷۵ سپاه قرار داد؛ وقتی جهل اکرام و عطای خدا به عقل را دید دشمنی را نسبت به او در دل پنهان کرد و گفت عقل آفریده‌ای مانند من است که او را آفریدی و گرامیش داشتی و قدرتش بخشیدی، و من ضد او هستم ولی قدرتی علیه او ندارم، پس از سپاهیان به مانند آنچه به او دادی به من هم عطا کن، خداوند فرمود بله، اگر از این پس عصیان کنی خودت و سپایانت را از رحمتم بیرون می کنم، جهل گفت راضی شدم، پس به او هم ۷۵ سپاه عطا فرمود. سپس امام صادق (ع) سپاهیان عقل و جهل را برمی‌شمرند و میفرمایند که همهٔ این سپاهیان عقل در کسی جمع نمی‌شوند مگر در نبی یا وصیّ نبی یا مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده باشد. بنابراین، در اینجا مسائل فراوانی وجود دارد، اما آنچه ما به عنوان نتیجه اولیه به آن دست یافتیم این است که منجی می‌آید تا ما را از چه چیزی نجات دهد؟ تا ما را از ضدهای اخلاق عالیه و سپاه عقل، یعنی سپاه جهل، نجات دهد و به ما اخلاق را بشناساند و همهٔ مردم را به حق دعوت کند و در نتیجه خدا را به صورت عملی به ما بشناساند. دانستیم که اخلاق کریمه، صفت خداوند سبحان است که به وسیلهٔ آن خداوند شناخته می شود، و این همان راه معرفت است. همچنین اخلاق والا، حول محور مسئلهٔ بسیار مهمی می‌گردد: تمام اخلاق عالیه، گِرد امر مهمی می‌گردد و آن مقدم‌کردن دیگران و مقدم‌کردن دیگری بر خود که همان ایثار است، در حقیقت اخلاق عالیه اساساً ایثاری است، همانگونه که سیداحمد الحسن (ع) آنرا بیان نمودند و پایهٔ آن سختی‌های ایثار است، اخلاق عالیه اساساً ایثاری است و پایهٔ آن سختی‌های ایثار است. طبعاً ما امتحان اول را ذکر کردیم، و اشکالی ندارد که به این سؤال پاسخ دهیم که ارتباط اخلاق عموماً و ایثار به عنوان اساس اخلاق و صفت متفاوت آن خصوصاً، با امتحان اول و امتحان دوم چیست؟ در امتحان اول این امر مهم برای ما روشن شد که آنچه سبب حقیقی شکست در امتحان اول برای اولین شکست‌خورده در امتحان، یعنی جهل و سپاهش بود، همان رذائل و اخلاق زشت و به طور خاص تکبر بود -پناه بر خدا- خدا به جهل گفت تو استکبار ورزیدی، پس لعنتش کرد، و این تکبر سبب آن شکست بود. سبب آن اظهار انانیت (منیت) بود، اظهار «أنا» بود، مقابل چه چیز؟ مقابل «هو» مقدم‌کردن ارادهٔ نفس بر ارادهٔ خداوند سبحان. سیداحمد الحسن (ع) می‌فرماید «آنچه از شما خواسته شده این است که به درستی بین أنا و هو، انتخاب کنی» بین من و او انتخاب صحیحی داشته باشی، «و اگر انسان گزینهٔ درست را برگزیند و از منیت رها بشود، آن هدفی که انبیا و اوصیا (ع) به خاطر آن آمده‌اند محقق می‌شود» همچنین امام (ع) در مورد سبب شکست در امتحان اول فرمودند: «چرا همیشه منکرین اکثریت هستند؟» امام (ع) می‌فرمایند: «آیا مشکل در خلفای خداست یا در مردم است؟ اکنون مشکل مردم چیست؟ اگر سبب شکست در امتحان اول را بررسی کنید می‌توانید به این سؤال پاسخ بدهید، ظاهرنمودن منیت مخلوق به صورت آشکار، که به خاطر آن مجازات می شوند» یعنی دائماً در درونش چیزی پنهان است که با پروردگارش مواجهه می‌کند، به واسطه چه چیز؟ به واسطهٔ منیت. «الان خداوند در خلیفه‌اش تجلی کرده است و مردم می‌گویند من بهتر از او هستم. البته آنها جرأت بیان این کلام در برابر خداوند قهار را ندارند، ولی آنها این کلام را در هر لحظه با ظاهری مناسب به خودشان می‌گویند. آنهایی که نزدیک است که نتوانند دستهایشان را ببینند، چون منیت کورشان کرده است، همهٔ همتشان خودشان می‌باشد و آنچه نفسشان می‌پسندد و دوری از آنچه نفسشان نمی پسندد، الآن خداوند برای آفریدگانش به وسیلهٔ خلیفه‌اش تجلی کرده است تا به همگان آنچه در درون خبیثشان از انکار خداوند سبحان و برتری او پنهان است را نشان دهد» سپس ایشان می‌فرماید: «اگر تصویر این افراد را در قالب مثال مادی بیشتر برایت نشان دهم، حالشان مانند کسی است که نگاهش را به خودش دوخته است و با پروردگارش روبرو می‌شود بدون اینکه چیزی بگوید یا بگوید من بهتر از کسی هستم که مرا آفرید، یا اینکه بگوید نفسم برایم مهمتر از کسی است که مرا آفرید، اما حال او با ظاهری مناسب خودش این را می‌گوید. الان آن کسی که او را خلق کرده، او را به مانند خودش، با ظاهر انسان، امتحان می کند» او را به واسطه شخصی مثل خودش یعنی یک انسان می‌آزماید. «اکنون آنچه در باطن پنهان کرده بود را مستقیماً به زبان می‌آورد و آشکارا و با بی‌حیایی تمام می‌گوید من بهتر از او هستم» خب دوستان من به نظرم مسئله کاملا روشن شد، معنای ایثار به صورت دقیق بیان شد: مقدم‌کردن دیگران بر خود و خانواده و نزدیکان و آشنایان، البته بدون هیچ چشمداشتی، که این قاعده‌ای است که اخلاق بر آن بنا شده است. ایثار همان جنگجوی غیور شجاع و بزرگترین و تنها نابودکنندهٔ جهل منیت و تکبر است، این همان مطلوب برای معرفت خداست. و لذا ایثار حقیقی، به شایستگی درب وسیع برای معرفت خداست، برای معرفت او و محبت او و برای خواستن آنچه اراده اوست و برای شور وشوق و تعلق به او و برای ترک «منیت» و نیز ایثار قلعه‌ای نفوذناپذیر و کوهی بلند است که تفسیر آن بدون ذکر مصدرش یعنی «الله» ممکن نیست، پس ایثار دعوت‌کنندهٔ حقیقی به الله و شناسانندهٔ حقیقی الله و مدافع و یاری‌دهندهٔ الله است، و لذا ایثار، همیشه به شایستگی و استحقاق، صفت برای همه صفات پسندیده است و درب وسیعی برای ورود به سوی الله است. بنابراین منجی همان نجات‌دهندهٔ نوع انسانی از حیوانیتش، یعنی منیتش، یعنی فریب‌دادن و مقدم‌داشتن خود و نزدیکان و فرزندان بر دیگران، و محافظت از ژنها و تکثیر و انتشار آنها در نسلهای بعدی است؛ و انگیزه‌های منیت، انگیزه‌های طبیعی و ژنتیکی، یا نفسانی، یا هردوی آنهاست، پس منجی، نجات‌دهندهٔ نوع انسانی از حیوانیتش است و مأموریت او اتصال انسانها به خداوند و شناخت حقیقتی است که به خاطر معرفت آن آفریده شده‌اند، لذا منجی بشریت خود انسان کاملی است که متصف به اخلاق الهی است و ارادهٔ او، اراده و مشیت خداوند سبحان است، مأموریتش نجات بشریت از ماده و قانون ماده و طبیعت و قانون طبیعت است که بشر در آن غوطه‌ورمی باشد و منیت است، و به بشریت بشناساند که اصل و ریشهٔ آنها آسمانی است، و آنها را از صندوق خارج کند تا آزاد شوند، آنها را به سمت آن حقیقتشان هدایت کند که لازم است به آن برسند و آن را به یاد بیاورند و به مقتضای این عالم جسمانی عمل کنند تا با عدل و انصاف باشند و در این دنیا زندگی کنند تا با منیت و آنچه بر آن مترتب است، از ظلم و فریب و فقر و گرسنگی و حب آشکار شدن و مال، بجنگند. شاید طولانی شد، شاید برای ما فرصت دیگری به وجود بیاید تا مطالب دیگری را از جهات دیگر به تفصیل بیان کنیم. می‌خواهم بیانم را با این کلمات خاتمه دهم که امام احمدالحسن (ع) می‌فرماید: «ارادهٔ من همان ارادهٔ خدای سبحان ومتعال و مشیت اوست، که اهل زمین همان چیزی را بخواهند که خدای سبحان ومتعال می‌خواهد، اینکه زمین از عدالت و قسط لبریز شود همان گونه که از ظلم وستم پر شده است» اینکه گرسنگان سیر شوند و فقیری بر روی زمین باقی نماند «اینکه یتیمان بعد از اندوه طولانی شادمان گردند و اینکه بیوه‌زنان نیازهای مادی‌شان را باعزت و کرامت به دست آورند و اینکه...واینکه...و مهمترین چیزی که در شریعت است یعنی عدالت و رحمت و صداقت، تطبیق یابد» همچنین در نص دیگری که ایشان سلام الله علیه دربارهٔ متون حماسهٔ گلگامش اظهارنظر فرمودند و نقش تعلیمی که این داستان داشته است و در طول روزگار گذشته دست‌به‌دست شده است، آنجایی که از منجی سخن به میان آمده است می‌فرمایند: «اگر این متن را با تدبر می‌خوانیم، می‌فهمیم که مراد در اینجا همان منجی است که نوع انسان را از حیوانیتش خلاصی می‌بخشد، منجی نوع انسانی که قصه او با همهٔ امتها بوده است، برای اینکه آن امتهایی که قبل از آمدن او زندگی می‌کنند، اگر آمادگی استقبال او را پیدا نکرده‌اند، اما لااقل افرادی از آنها ممکن است با خواندن این داستانی که بینشان دست‌به‌دست می‌شود نجات پیدا کنند، آن شخصی که آنها را به خداوند متصل می کند، به الله متصلشان می‌کند و درب آسمان را می‌گشاید تا هرکسی که می‌خواهد بشنود، وحی عظیمی را بشنود که به آنها حقیقت را می‌شناساند، تا به آن علاقه‌مند شوند. و از آن حقیقتی که برای شناخت آن آفریده شده‌ایم آشکار می‌شود که منجی (گلگامش) تلاش می‌کند تا انسانها را به خداوند مشغول سازد نه به خودش، زیرا اگر او دیگران را به خودش مشغول بکند یا رهایشان کند تا به او مشغول شوند بدون اینکه آگاهشان سازد پس چه فرقی بین او و بین طاغوتهای ظالم است که دنبال شهرت و ریاکاری هستند؟» امام (ع) می‌فرماید «الان می‌توانیم به خوبی بفهمیم که چرا دلاوران اوروک در اتاقهای خود مغموم و معترض ماندند و چرا گلگامش هیچ فرزندی را برای پدرش باقی نگذاشت و چرا او نه هیچ دوشیزه‌ای را برای محبوبش باقی گذاشت ونه دختر جنگجو و نه نامزد قهرمان را؛ زیرا همهٔ آنها علاقه‌مند خداوند و مرتبط به خدای سبحان شده‌اند. گلگامش منجی آمد و برای نجات‌یافتگانی که در زمان معینی می‌آیند درب وحی عظیم را گشود و به آنها آموخت که چگونه به خداوند مرتبط شوند و چگونه خداوند را دوست بدارند و چگونه کلام خدا را در هرچیزی بشنوند» انتهای اقتباس. گرچه شاید فقط یک ساعت بود، ولی به وضوح روشن شد که اموری هست درخصوص منجی و دولت منجی و اخلاق که همان ایثار است که با شکوه و جلال ایستاده است و همهٔ تفاسیر را رد می کند به جز یک تفسیر، که همان ایثار حقیقی است، و این تفسیر یگانه برای منشأ ایثار و بقای آن، با وجود اینکه ما بشر هستیم و ایثار ضد قانون طبیعی است؛ چرا که آن انتخاب طبیعی نیست، و همچنین بزرگداشت آن و افتخار به آن و دوست داشتن و ارج نهادن به آن؛ به صورتی که اگر ممارست [و تجربه] نکرده باشیم هیچ یک از ما نمی‌توانیم کسی را که به روش اخلاقی ایثار می‌کند دوست نداشته باشیم و احترام نکنیم و تشریف وتعظیم و تکریم نکنیم، این ایثاری که نمی توانیم آن را تفسیرکنیم، نه از لحاظ بیولوژیکی نه اجتماعی و نه فلسفی و نه روانشناسی و نه ریشه‌شناسی، و نه با مخلوطی از همه این علوم، نمی‌شود تفسیر کرد؛ بلکه برای دوست‌داشتن این انسان ایثارگر نیاز به داخل‌کردن چیز جدیدی در این معادلات و تفاسیر است و آن چیز که داخل می‌شود دو دعوت‌کننده است که از مصدر و ریشهٔ ایثار حقیقی یعنی الله سبحانه وتعالی به سوی مردم فرستاده می‌شوند: این دو دعوت‌کننده یکی دعوت‌کننده و معلم بیرونی که همان رسول و نبی و منجی و رهایی‌بخش و حجت خدا وخلیفهٔ الهی است، و دعوت‌کنندهٔ درونی همان نفس و روح انسانی و فطرت الهی است. اگر در مقابل شخصی که روح و نفس گرانبها را ندارد تا به این اخلاق احترام بگذارد به ایثار و کارهای ایثاری اقدام بکنی فایده‌ای به حال او ندارد، مثلاً یک حیوانی که قوانین ژنتیک بر او حاکم است از این ایثار نفعی نمی‌برد، پس این ایثار یا همان مدافع و یاور و دعوت‌کننده به خدای سبحان، امکان ندارد بدون این دو امر تفسیر شود: یک دعوت‌کنندهٔ بیرونی و یک دعوت‌کنندهٔ درونی، که هر دو از یک منشأ ایثار حقیقی یعنی مصدر اخلاق یعنی خدای سبحان نشأت می‌گیرند، دو دعوت کننده، یکی خلیفهٔ خدا و صورت خداوند درخلق، و دعوت‌کنندهٔ درونی همان فطرت الهی است که خداوند همه را بر آن سرشته است، گرچه بهرهٔ خود را از آن ضایع کردند مگر کسی که تلاش خود را صرف آن کرده است و خلیفهٔ خداست و کسانی که از او پیروی می‌کنند، هرکس به اندازهٔ خودش. خوب، من به همین جمله کلامم را خاتمه می‌دهم که ایثار، ریشه و مرکز مهم اخلاق انسانی است، بلکه در حقیقت رکن شدید برای اخلاق انسانی است، و سفیر امانتدار و وفاداری است که از دین و خداوند دفاع می‌کند و در این زمان آن کسی که به ما این را تعلیم داد و به ما فهماند صاحب ایثار و دعوت‌کننده به آن یعنی امام احمدالحسن (ع) بود. خدا به شما جزای خیر بدهد. برای شما و خودم غفران الهی را درخواست می‌کنم و از خداوند می‌خواهم که به شما توفیق دهد و گامهایتان را استوار گرداند، باز هم به جهت ازدست‌دادن سیدحسن حمامی پاک خداوند اجرتان را زیاد گرداند، وصلی الله علی محمد وآل محمد الأئمة والمهدیین و سلم تسلیما کثیرا والحمدلله رب العالمین. حکایت دلاورِ شجاع سربازی که به‌تنهایی سپاهی شد برای امامش نیازی به معرفی سید حسن حمامی (ره) نیست؛ زیرا اندک افرادی یافت می‌شوند که این سید طاهر مقدس را نشناسند، چه از مؤمنان و چه از مخالفان! روحانی بزرگی که برای امام خود، زندگی آرام و مرفه خود را رها کرد، زمانی که امام جماعت حرم امیرالمؤمنین ع و دفتردار پدر بزرگوارش بود؛ او غربت و توهین و تحقیر در دنیا را برگزید تا خالص و مخلص به‌سوی پروردگارش رستگار شود. گویی دنیا محل تحقیر پاکان و تمجید ریاکاران و علمای بی‌عمل است... مخالفان دعوت یمانی ع او را به‌خوبی می‌شناسند و از آنجا که ایمان او تبلیغ بزرگی برای دعوت یمانی ع بود از همان ابتدا به ترور شخصیتی او پرداختند. سید حسن حمامی (ره) به حدی در تمام عرصه‌های این دعوت مبارک حضور داشت که حتی مخالفان تصویر او را به‌عنوان تصویر سید احمدالحسن یمانی ع منتشر می‌کردند! و حتی سعی داشتند با انتشار کلیپ‌های تقطیع‌شده‌ای در زمان زندانی‌شدنش او را جدا‌شده از سید احمدالحسن یمانی ع جلوه دهند! اما او همچون کوه ایستاده بود. پیرمردی که مانند جوانان سینه سپر می‌کرد و با همان لبخند همیشگی‌اش مؤمنان را به تبلیغ و یاری دعوت حق سوق می‌داد. قاطعیت و استواری او در عمل باعث شد تا دشمنان حجت خدا به فتوای علمای بی‌عمل عراق راهی جز دستگیری او نیابند! گناه آن پیر عالم فقط این بود که به وصیت شب وفات رسول خدا ص و اولین مهدیین لبیک گفته بود، و از زبانش جز قرآن و روایات اهل‌بیت ع چیز دیگری جاری نمی‌شد! جایگاه سید طاهر مقدس نزد حجت خدا: سید احمدالحسن یمانی ع بارها و بارها از فضیلت‌های سید حسن حمامی (ره) سخن به میان آورده است. ایشان پس از درگذشت سید حسن حمامی (ره) در گروه تلگرام «الدعوة المهدویه» با بغض فرمود: سید حسن حمامی (رحمة الله علیه) به‌خاطر من و به‌خاطر کلام و گفته‌های من، رنج و زحمت بسیاری را به دوش کشید و حقیقتاً این مسئله مرا همیشه و بسیار زیاد رنج می‌دهد. [همراه با بغض:] هیچ‌گاه مایل نبوده‌ام هیچ‌کسی به‌خاطر من آزار ببیند، مخصوصاً سید حسن حمامی؛ اما امر از آن خداست و آن را به انجام می‌رساند. خدا رحمتت کند ابامرتضی، عزیزم ابومرتضی، ما به پایان راه رسیدیم، ولی تو زودتر راحت شدی. سلام خداوند بر تو در روزی که به دنیا آمدی و روزی که خداوند تو را به‌سوی خودش باز پس گرفت و روزی که زنده مبعوث می‌شوی. گواهی و شهادت می‌دهم که تو همراه با انبیا و مرسلین و صدیقین هستی و آن‌ها بهترین رفیق هستند... .» (١) پایان سخن اهمیت تبلیغ سید حسن حمامی (ره) با وجود آن رنج و سختی‌های مسیر ایمانش و بیماری‌های جسمی‌ای که داشت، تمام فکر و ذکرش یاری فرستادۀ امام مهدی ع و تبلیغ برای احیای دین الهی بود. او همچون پدری مهربان با سخنان گهربار خود به مؤمنان انگیزه می‌داد و تنها چیزی که او را ناراحت و معذب می‌کرد توقف تبلیغ و عمل در ميان انصار بود. سید حسن حمامی (ره) می‌فرمود: «اخباری به ما می‌رسد که دورِ هم جمع‌شدن، بین شما رایج است و تبلیغ تقریباً خوابیده، اگر [نگوییم] کاملاً خوابیده... برای تبلیغ درب خانه‌ها را بکوبید و دعوت را برسانید حتی اگر به شما بگویند دیوانه؛ اما شما در بین اهل آسمان، عُقلا هستید. این‌طور می‌بینم...و از خدا می‌خواهم که با حُسن توفیق و عافیت، بر ما و شما منت گذارَد ... .» (٢) سخنان انصار مقرب سید حسن ره در وصف ایشان برای شناخت بیشتر این شخصیت مقدس به‌ناچار باید به نزدیکان و انصار همراه او رجوع کنیم تا فداکاری‌های او بیشتر برای ما جلوه کند. برادر بدر البدری برای توصیف سید طاهر مقدس در گروه «الدعوة المهدویه» فرمودند: «می‌خواهم برای شما قضایایی از سید حسن حمامی تعریف کنم که مربوط به دعوت و مسیری است که با هم پیمودیم و شاهد آن‌ها بودم؛ از جمله آن قضایا که خاطرم هست، صیحه‌ای بود که در ناصریه اتفاق افتاد که در استان ذی قار در جنوب عراق واقع است و سید حسن حمامی هم از اولین عمل‌کنندگان در آن صیحه بود. شاید برای کسی سؤال پیش آید صیحه چیست؟ صيحه یعنی همان راهپیمایی تبلیغی که انصار را جمع می‌کردیم و می‌رفتیم تبلیغ می‌کردیم. امام (ع) به این کار راهپیمایی نمی‌گفت، بلکه آن را صیحه می‌نامید. سبحان‌الله، آن صیحه را همه می‌شنیدند، کسی نبود که بگوید نشنیدم. نزدیکان و دوستان و آشنایان ما در آن زمان در ناصریه زندگی می‌کردند و من اصالتاً اهل ناصریه هستم. به خدا قسم یادم می‌آید آن کسی که میکروفون و بلندگو را گرفته بود، سید حسن حمامی بود که مردم را به نصرت و یاری قائم آل‌محمد دعوت می‌کرد و شروع جملاتش با این کلمه بود: یا ایها‌الناس؛ یعنی ای مردم، قائم آل‌محمد را یاری کنید و آن کلامی را که امام (ع) فرموده بود از طریق بلندگو می‌خواند. یادم هست بعضی از نزدیکانم در منطقه‌ای دیگر خارج از ناصریه زندگی می‌کردند، همۀ آن‌ها صدای سید حسن حمامی را شنیده بودند؛ یعنی ما که در منطقه‌ای به نام اصلاح یا صالحیه بودیم، الآن دقیق یادم نیست و نزدیکان ما در منطقه‌ای به نام کوچۀ اور بودند که تا مکان ما مسافت زیادی هم داشت و هنوز ما به کوچه اور نرسیده بودیم، اما آن کسانی که در حی اور بودند صدای سید حسن را شنیده بودند. خاطرم هست دایی‌هایم (خانوادۀ مادری‌ام) که در آنجا ساکن بودند گفتند ما صدایی شنیدیم که شخصی ندا می‌داد: سید احمدالحسن همان یمانی است، بلکه حتی عجیب‌تر از آن اشخاصی که خواب بودند رؤیا دیدند و صدای سید حسن حمامی را در رؤيا شنیدند. به خدا قسم، در رؤیا خیلی‌ها از خواب پریدند و وقتی بیدار شدند گفتند که شخصی اسم سید احمدالحسن را صدا می‌زد و ما از آن صدا بیدار شدیم و واقعاً یک صیحه بود. صیحۀ ملکوتی همان گونه که امام احمدالحسن ع آن را نام‌گذاری کرد.» (٣) همچنین دکتر شیخ ناظم عقیلی از نمایندگان سید احمدالحسن ع دربارۀ سید حسن حمامی ره فرمودند: چقدر بر دعوت مبارک وضعیت‌های سخت و موقعیت‌ها و هجوم‌ها و... پیش آمد؛ هرگز سید حسن حمامی را در موقعیت ترس ـ‌حاشاـ یا دودلی یا دلهره ندیدم. همهٔ ما از او شجاعت و نیرو و صلابت می‌گرفتیم. و این گواهی به این دلیل نیست که سید حسن حمامی فوت کرده؛ نه به خدا، هرگز به یاد ندارم، الان در ذهن و حافظه‌ام می‌گردم، چنان روزی به یاد نمی‌آورم، بلکه من و بسیاری از مؤمنان سید حسن حمامی را ملاحظه و مراقبت می‌کردیم که خیلی در گفتار شدید و درگیری تند نرود، هرگز، شجاعت و نیرو و صلابت و هجومش افزایش می‌یافت و عقب نمی‌رفت، مگر اینکه از او می‌خواستیم و خواهش می‌کردیم؛ تا اینکه کار به جایی رسید که موضوع را به سید احمدالحسن رساندیم و به او گفت به خاطر من، برای من، سعی کن برخی موضوعات را برای حفظ خودت رعایت کنی. شجاع و بی‌باک بود، خدا رحمتش کند. و من ـ‌پناه بر خدا از من، من بازگو می‌کنم و آنچه را می‌فهمیدم بازگو می‌کنمـ در تمام جایگاه‌ها، چه مناظرات، چه گفت‌وگوها و مأموریت‌های خاص، شجاعت و جرئت و نیرو و بسیاری از امور دیگر را ... از سیدحسن حمامی می‌گرفتم. یعنی تأييدات و دعا و جرئت او برای ما عاملی بسیار قوی در رویارویی با مخالفان دعوت مبارک بود. این صورت خندان، همیشه و در سخت‌ترین شرایط همیشه به ما روحیه می‌داد با (گفتن) «جزاكم الله خيرا» «موفق باشید» «مسدد باشید» «مؤید باشید» در مناظرات یا گفت‌وگوها یا سخنرانی های خاص یا... ما را ستایش می‌کرد، به ما روحیه می‌داد... .» (۴) پایان سخن دل‌نوشته‌ای خطاب به سید طاهر مقدس: آدمی تا گوهری را از دست ندهد قدرش را نمی‌داند؛ هرچه زمان بیشتر می‌گذرد حس یتیم‌شدن در وجودم بیشتر می‌شود. می‌دانم در آن دنیا هم با دعا ما و امام خویش را در مسیر حاکمیت خداوند یاری می‌دهی. امیدوارم در صحرای محشر در کنار انبیا و مرسلین شفیع ما نزد خداوند کریم باشی. منابع: ١. ترجمۀ بیانات سید احمدالحسن ع به‌مناسبت رحلت سید حسن حمامی رحمة‌الله علیه 22 ذوالحجة 1442ق، گروه «الدعوة المهدوية» ٢. سخنان مرحوم سید طاهر مقدس، پخش‌شده در شبکه المنقذ. لینک پُست https://t.me/yamaniyoon/3197 ٣. ترجمۀ بیانات برادر برد البردی حفظه الله در توصیف سید عظیم‌الشأن سید حسن حمامی رحمة‌الله علیه ۱۲‌مردادماه ۱۴۰۰، گروه فراخوان مهدوی ۴. ترجمۀ بیانات شیخ ناظم العقیلی (حفظه الله) با موضوع روشنگری از سیرۀ سید حسن حمامی (ره) ۱۶مردادماه ۱۴۰۰، گروه «الدعوة المهدویه» ویژه نامه سید حمامی ره فقید درگذشتهٔ ما، طاهر مقدس، دلیر شجاع، عالم عارف، سید حسن حمامی -رحمت خدا بر او- واقعاً به‌درستی از مجاهدان در راه خدا و از عاملان و از شکیبایان در یاری خدا بود، که برای ارائهٔ بالاترین حد یاری در راه خداوند سبحان و در پیشگاه قائم آل‌محمد، به بهترین وجه تلاش داشت. شیخ ناظم العقیلی، گروه «الدعوة المهدویه»، مرداد ۱۴۰۰ ------------ سید حسن حمامی(ره) به‌خاطر من و به‌خاطر کلام و گفته‌های من، رنج و زحمت بسیاری را به دوش کشید و حقیقتاً این مسئله مرا همیشه و بسیار زیاد رنج می‌دهد. سید احمدالحسن ع، گروه «الدعوة المهدویه»، 22ذوالحجة1442ق ------------ وقتی از سید حسن حمامی صحبت می‌کنیم ـ‌رحمت خدا بر اوـ در حقیقت کلمات یاری نمی‌کنند و کم می‌آورند؛ چراکه این مرد، در حقیقت مردی بزرگ و ستونی بسیار مهم از ارکان دعوت خدا و دعوت مهدوی بود، واقعاً یک رکن بود. شیخ ناظم العقیلی، گروه «الدعوة المهدویه»، مرداد ۱۴۰۰ -------------- هیچ‌گاه مایل نبوده‌ام هیچ‌کسی به‌خاطر من آزار ببیند، مخصوصاً «سید حسن حمامی»؛ اما امر از آن خداست و آن را به انجام می‌رساند. سید احمدالحسن ع، گروه «الدعوة المهدویه»، 22ذوالحجة1442ق ------------ هرگز سید حسن حمامی را در موقعیت ترس ـ‌حاشاـ یا دودلی یا دلهره ندیدم. همهٔ ما از او شجاعت و نیرو و صلابت می‌گرفتیم. شیخ ناظم العقیلی، گروه «الدعوة المهدویه»، مرداد ۱۴۰۰ --------------- امام یمانی موعود که از آل‌محمد (ص) است، در میان ما صدا می‌‌زند و فریاد می‌زند و از ما درخواست یاری می‌‌کند. آیا یاریگری، برای آل‌محمد (ص) هست؟! خطبۀ نماز جمعه به امامت سید حسن حمامی، 2019/1/4 ----------- سید طاهر هرچیز گران‌بها و ناب را برای امام و خاندان محمد (ع) ایثار کرد و برای حمایت از دین از هیچ چیزی دریغ نکرد. دکتر توفیق مسرور مغربی، گروه فراخوان مهدوی ۲ اوت ۲۰۲۱ ----------- می‌خواهیم مردم را به بازگشت به‌سوی امام (س) یادآوری کنیم. مردم در سرگردانی و آزمایش هستند. و از امام، سرگردان شدند. حق امام، بین ایشان روشن است... . خطبۀ نماز جمعه به امامت سید حسن حمامی، 2019/1/4 -------------- اجتماع از قلب‌هاست؛ اجتماع از قلب‌ها شروع می‌شود، و ارواح به غیر از ابدان است؛ چنانچه دربارۀ هر خیر و حقیقتی بر‌حسب اخلاص شخص، از جهت بالا نازل می‌شود و این توفیق اوست. سید حسن حمامی، 17‌مارس‌2018م ------------ ای مردم! به‌سوی آل محمد (ص) بازگردید. ایشان برای شما کشتی‌های نجات هستند از طوفان فساد و فتنه‌ها و ستمی که در آن قرار دارید. خطبۀ نماز جمعه به امامت سید حسن حمامی، 2019/1/4 -------------- سید حسن حمامی، دارای برتری و فضیلتِ زياد و بسیار بزرگی بودند، و نسل‌های آينده حتماً بايد فضیلت اين مرد الهی و عابد و عارف را شناخته و بشناسانند. سید احمدالحسن ع، گروه «الدعوة المهدویه»، 22ذوالحجة1442ق --------------- سید حسن حمامی پس از اینکه برخی از جنبه‌های زندگی او را در حوزهٔ علمیه شناختم، بسیار نسبت به فقرا و مساکین مهربان بود، و خانواده‌هایی از مستمندان و یتیمان را تأمین و به آنان کمک می‌کرد. شیخ ناظم العقیلی، گروه «الدعوة المهدویه»، مرداد ۱۴۰۰ ------------- برای خداوند خالص شوید و یکی شوید و امام یمانی موعود علیه‌السلام را یاری دهید. خطبۀ نماز جمعه به امامت سید حسن حمامی، 2019/1/4 ------------ خدا رحمتت کند ابامرتضی، عزیزم ابومرتضی، ما به پایان راه رسیدیم، ولی تو زودتر راحت شدی. سلام خداوند بر تو در روزی که به دنیا آمدی و روزی که خداوند تو را به‌سوی خودش باز پس گرفت و روزی که زنده مبعوث می‌شوی. سید احمدالحسن ع، گروه «الدعوة المهدویه»، 22ذوالحجة1442ق تیتر: غلامِ منتظرِ احمدالحسن سوتیتر: بی‌درنگ در را به روی وی گشود و گفت منتظرت بودم... (کمرهای خود را بسته، چراغ‌های خود را افروخته بدارید. و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می‌کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی‌درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد. هر‌آینه به شما می‌گویم که کمر خود را بسته، ایشان را خواهد نشانید و پیش آمده، ایشان را خدمت خواهد کرد. و اگر در پاس دوم یا سوم از شب بیاید و ایشان را چنین یابد، خوشا به حال آن غلامان). انجیل لوقا، فصل ۱۲، آیات 35 تا 38) یار وفادار و شجاع احمدالحسن ـ‌سید حسن حمامی‌ـ به حقیقت همان غلامی‌ است که عیسی ع توصیه می‌کند: (شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می‌کشند...). فرستادۀ عیسی‌مسیح در سخنانی که در توصیف فضیلت و برتری این یار باوفا بیان کردند، فرمودند: «او از من ادلّه مطالبه نکرد و دربارۀ ادلّۀ [دعوت] سوالی نپرسید، و در هیچ چیزی اشکالی وارد نکرد؛ بلکه پشت سر هم بر محمد و آل‌محمد صلوات می‌فرستاد و می‌گفت: من از مدت‌ها پیش منتظرت بودم. حمد و ستایش خدایی را که توفیق شناخت تو و ایمان به تو را به من داد... .» غلامِ منتظرِ احمدالحسن، بیدار و هشیار بود و وقتی که آقایش در را کوبید، بی‌درنگ در را به روی وی گشود و گفت منتظرت بودم... و سپس خدمت‌کردن به ایشان را آغاز کرد و در راه دفاع از او، و به‌خاطر کلام و گفتارهای وی متحمل درد و رنج بسیار شد؛ اما هرگز ذره‌ای از ایمان و عقیدۀ راستینش کم نشد. سید حسن حمامی (ره) حقیقتاً از همان سربازان و خادمینی است که شبیه‌ عیسی از آن‌ها نزد پیلاطس یاد می‌کند و می‌گوید: (...پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان می‌بود، خادمین من جنگ می‌کردند تا به یهود تسلیم نشوم؛ لیکن اکنون پادشاهی من از این جهان نیست). یوحنا ۳۶:۱۸ خوشا به حالت ای ابومرتضی که تحقق امر عیسی و وعدۀ شبیه‌‌عیسی شدی. سلام بر تو در روزی که به دنیا آمدی، و روزی که خداوند تو را به سوی خود بازپس گرفت، و روزی که زنده مبعوث می‌شوی. تیتر اصلی: سید حسن حمامی در نگاه شیخ ناظم العقیلی ادب و احترام در سلام‌دادن به قائم آل‌محمد چنان‌که سید احمدالحسن [در صحبت‌های خود راجع به سید حسن حمامی] فرمود روزی شیخ حازم مختار ـ‌خدا توفیقش دهدـ به ایشان گفت که سید حسن حمامی می‌خواهد ایشان را ببیند. سید طالب صافی (خدا توفیقش دهد) می‌گوید من و حسین جبوری ابوسجاد (خدا توفیقش دهد) پیش سید حسن حمامی رفتیم. می‌گوید وقتی که نزد ایشان رسیدیم و وارد شدیم و سلام کردیم، رو به ما کرده و گفت من بوی یوسف (س) را استشمام می‌کنم. واقعاً عارف بود. «من بوی یوسف (ع) را استشمام می‌کنم.» مهم اینکه آن‌ها به او نگفتند که سید احمدالحسن به‌خاطر مسائل امنیتی ما را پیش شما فرستاده و ... . این را نگفتند، بلکه به او گفتند ما کار خاصی با شما داریم، با ما بیایید... همین. پس از آنکه دیدار انجام شد از او پرسیدند در ابتدا از کجا فهمیدی که سید احمدالحسن می‌خواهد شما را ببیند؟ به آن‌ها گفت وقتی مقابل آینه وضو می‌گرفتم چهرهٔ سید احمدالحسن را در آینه دیدم و فهمیدم که به‌زودی با سید احمدالحسن دیدار می‌کنم این را چند بار از خود سید حسن حمامی هم شنیدم (رحمت خدا بر او باد). به هر حال، در آن زمان سید حسن حمامی را به خانهٔ سید احمدالحسن آوردند که در کنار مسجد سهله بود، و واقعاً کاری کرد که قبلاً هیچ‌کسی نکرده بود. هیچ‌یک از مؤمنان این کار را نکرده بود، در آن زمان غافل‌گیر شدیم؛ اما ایشان واقعاً عارف بود و می‌فهمید که با چه کسی صحبت می‌کند؛ می‌فهمید که با یکی از حجت‌های خدا صحبت می‌کند. سید حسن حمامی از در وارد شد و با عباراتی سلام نمود که در آغاز زیارت جامعه است، که یکی از اصحاب امام زین‌العابدین یعنی «موسی بن عبدالله نخعی» گفت ای پسر رسول خدا، عبارتی رسا و کامل به من یاد بده که هرگاه یکی از شما اهل‌بیت را زیارت می‌کنم آن را بگویم؛ پس امام (ع) فرمود وقتی به در رسیدی، بایست و شهادتین را بگو و الی آخر... و سید حسن حمامی در اولین دیداری که با سید احمدالحسن داشت، در چهارچوبِ دربِ اتاقی که سید احمدالحسن نشسته بود، این کلام را گفت: (السلام علیکم یا اهل بیت النبوة) این چیزی است که به یاد دارم و سید طالب صافی هم این موضوع را تأیید کرد. سید حسن حمامی دستش را روی سینه‌اش گذاشت و ایستاد و گفت: السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و معدن الرساله و مختلف الملائکه و مهبط الوحی و معدن الرحمة و خزان العلم...الی آخر. به این صورت به سید احمدالحسن سلام کرد، به روشی بی‌سابقه و نامتعارف نزد تمام مؤمنان و انصاری که به سید احمدالحسن ایمان آورده بودند. هنگامی‌که خواست دست امام را ببوسد: بعد از اینکه خواست با احمدالحسن خداحافظی کند و برود، اصرار نمود که دست سید احمدالحسن را ببوسد.‌ این را یاد دارم و سید احمدالحسن به‌شدت خودداری کرده و دستش را پس کشید. سید حسن حمامی مجدداً اصرار کرد که دست سید احمدالحسن را ببوسد و سید احمدالحسن را قسم داد که بگذارد دستش را ببوسد... هنگامی‌که کار به این اصرار شدید کشید، سید احمدالحسن به او فرمود اجازهٔ بوسیدن دستم را می‌دهم اما به یک شرط. سید حمامی پرسید: به چه شرطی؟ امام فرمود به این شرط که تو هم اجازه دهی که دستت را ببوسم! در این حال، سید حسن حمامی عقب رفت و با سید احمدالحسن خداحافظی نمود و [در نتیجه] سید احمدالحسن اجازه نداد وی دستش را ببوسد. اهتمام به حضور در مکتب و نماز جمعه و نماز جماعت و مجالس مناسبت‌های مذهبی دربارۀ نماز جمعه و جماعت نیز باید گفت که سید حمامی به ادای نماز جماعت و نماز جمعه و خطبهٔ جمعه حریص و دارای اهتمام بود و همهٔ ما می‌دانستیم که چقدر برای حضور و برای نمازی که گاهی بیش از یک ساعت طول می‌کشید، رنج می‌کشید. از شدت بیماری و ضعف بدنی او آگاه بودیم، اما او برای ادای این شعائر مقدس تحمل می‌کرد و تحمل می‌کرد... و طبیعتاً این از تقواست؛ خداوند سبحانه وتعالی می‌فرماید: (...هرکس شعائر خدا را بزرگ شمارد، این از تقوای قلب‌هاست). (ذلک و من یعظم شعائر الله فإنها من تقوی القلوب) (حج، ۳۲) تصادفی نیست که انسانی با این سن و با این بیماری‌ها و این ضعف بدنی اصرار داشته باشد که نماز جماعت و نماز جمعه را برپا دارد و در مجالس عزای اباعبدالله حضور پیدا کند و در مجالس ولادت امامان حضور یابد و در مکتب مبارک حاضر شود، و برای حضور در مکتب مبارک حرص بورزد. توجه و رسیدگی به نیازمندان سید حسن حمامی نسبت به فقرا و نیازمندان بسیار رحیم و مهربان بود. خانواده‌هایی از زنانِ بی‌سرپرست و یتیمان را تأمین و به آنان کمک می‌کرد. همیشه جویای حال طلاب فقیر حوزهٔ علمیه که درآمد محدودی داشتند بود و چند بار به من می‌گفت که منتظر نمی‌ماند که بیایند و از او درخواست کمک کنند، وقتی که آنان را می‌دید به آنان اشاره می‌کرد که بیایند و از آنان در خصوص وضیعتشان می‌پرسید و جویای احوالشان می‌شد و به لهجهٔ عامی می‌گفت خرجت چطوریه؟ جیبت چطوریه؟ خرج خانواده چطوریه؟ می‌گفت به آنان مبالغ مالی برای کمک به وضعیت معیشتشان می‌دادم. در حوزهٔ علمیه محبوبِ عموم طلاب و شخصیت‌های حوزوی بود و در واقع پس از اینکه ایمان آورد، چند طلبهٔ حوزه را دیدم که چقدر به سید حسن حمامی وابسته بودند و به یاد دارم روزی که از حسینیه‌ای که در محلهٔ انصار بود ـ‌حسینیهٔ یاران امام مهدی‌ـ با موکبی از انصار پیاده به زیارت امیرالمؤمنین می‌رفتیم و سید حسن حمامی با ما بود. وقتی می‌رفتیم برخی از طلاب حوزهٔ علمیه آمدند و برخی از آنان با سید حسن حمامی در راه‌رفتن همراه شدند و با ایشان با شوق و اشتیاق صحبت می‌کردند، و طوری وابسته بودند که گویا سید حسن حمامی پدرشان است؛ و طلاب حوزهٔ علمیه که سید حسن حمامی به آن‌ها کمک می‌کرد، بعد از ایمان او به دعوت مبارک، همان‌ طور او را دوست داشتند. و در پایان سخن، می‌گویم سلام بر سید حسن حمامی روزی که به دنیا آمد و روزی که به دعوت مبارک ایمان آورد و روزی که وفات یافت و روزی که زنده برانگیخته شود و روزی که خدا ما را با خیر و عافیت با او ان‌شاءالله گِرد هم آورَد. والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته گزیده‌ای از بیانات شیخ ناظم عقیلی در گروه «الدعوة المهدویه» ۱۶ مرداد ماه ۱۴۰۰ http://youtu.be/d_fsblqntvk علمای میدان عمل علمی که تو را به حقیقت نرساند توهمی بیش نیست! خداوند مي‌فرمايد: (هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ) (زمر، ۹) مکتب اسلام شروع حرکت را با «اقراء» آغاز کرد و علم در دعوت پیامبر چنان جایگاهی داشت که واژه علم و مشتقات آن حکایت از عقلانیت دین مبین اسلام دارد. علما در اسلام از چنان مقام شامخی برخوردار هستند و با اوصافی متعالی ستوده شده‌اند که در مقابل مسئولیت علما در خصوص خدمت به دین و توجه به هدایت مردم و عمل به علم را دوچندان خواهد کرد. با توجه به فرهنگ قرآنی اهل‌بیت علیهم‌السلام علمای الهی با عمل بودند که توانستند مردم را از ظلمات به نور هدایت کرده و حقیقت دین اسلام را به همه بیاموزند. در همه برهه‌های زندگی ائمه شاخصۀ شناخت، نقشی اساسی در همۀ موضع‌گیرهای آن‌ها بازی می‌کرد. هیچ‌وقت راه شناخت را حتی برای دشمنان قسم‌خورده اسلام نمی‌بستند، شاید کسی هدایت شود! فضیلت عالم از نظر قرآن کریم آیات زیادی هستند که علما را ارج نهاده از آن‌ها تجلیل می‌کند. (یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ) (مجادله، ۱۱) (خداوند کسانی از شما را که ایمان آورده‌اند و دانشمندان را با درجاتی برتری دهد). (هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) (آیا صاحبان علم و دانش با آنان که نمی‌دانند یکسان هستند؟!) (زمر، 9) علم حدفاصل برتری انسان‌ها نسبت به همدیگر است؛ البته علمی که انسان را به جایگاه شناخت و معرفت برساند. این علما هستند که نمایندۀ مردم نزد خدا خواهند بود. این علما هستند که حامل پیام‌های رسالت‌های الهی می‌توانند باشند؛ به همین خاطر است که روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام بر احترام به عالمان دین و دوری از تحقیر و توهین به آن‌ها تأکید فراوان کرده‌اند. امام علی ع در خصوص تکریم علما می‌فرمایند: «مَن وقَّرَ عالمِاً وَقَّرَ رَبَّه» «کسی که عالمی را گرامی بدارد و تعظیم نماید، پروردگارش را گرامی و بزرگ داشته است.» غررالحکم، ۸۷۰۴ با نگاهی گذرا به تاریخ علما در طول تاریخ درمی‌یابیم که چگونه عمر شریف خود را وقف دفاع از حقیقت کرده و چه ‌بسا جان خود را در این راه از دست داده‌اند. تاریخ مناظرات کسانی چون هشام بن حکم را هر روز در گوش زمان نجوا می‌کند؛ کسی که پاسدار ولایت اهل‌بیت بود. تقوا، شجاعت، ورع، اطاعت، عالم‌بودن از جمله اخلاقی است که این افراد را به درجه‌ای از معرفت رسانده بود که معنی زندگی را تنها دفاع از ولایت می‌دانستند. در بحبوحۀ فتنه‌ای چون حکمیت است که کسانی همچون مالک و عمار فریب حقه‌های عمرو عاص را نخوردند و در رکاب علی شمشیر زدند؛ اما کسانی که سطحی‌نگر بودند و از دین تنها ظاهر را می‌دانستند علیه علی خروج کردند و چوب کج‌فهمی خود را خوردند! امام علی ع خطاب به کمیل می‌فرمایند: «گروه اول، علما و دانشمندان الهی هستند که مربی مردم‌اند (دانشمندانی که هم خود راه حقیقت را طی می‌کنند و هم دیگران را رهنمون هستند). دوم: کسانی که خود فاقد دانش‌اند؛ ولی در سایۀ نور دانش دانشمندان حرکت می‌کنند و در پی تحصیل علم هستند. سوم: انسان‌های احمقی که نه خود راه را می‌دانند و نه از رهروان، راه را می‌پرسند. آدم‌های احمقِ بی سر و پایی که نه خود عالم‌اند و نه بر علم عالم تکیه می‌زنند!» (نهج‌البلاغه، كلمات قصار، كلمه ۱۴۷) این تقسیم‌بندی یکی از عالی‌ترین نگرش‌ها به جامعۀ با بصیرت و جایگاه علم و عمل و علما دارد. طبیعتاً در دوره‌های مختلف تاریخ اسلامی علمای شیعه در مبارزات خود جهت حفظ جامعه از دچار‌شدن به انحراف و منزوی‌شدن مذهب و تبدیل‌شدن آن به پاره‌ای اعمال عبادی و حاشیه‌ای نشان از عظمت علمای بابصیرت دارد. اهمیت و ارزش علما هنگامی نمایان می‌شود که جامعه را فتنه‌های اعتقادی احاطه کرده و اکثریت جامعه توانایی پاسخ به شبهات ایراد‌شده را نداشته، سخت درگیر آن شده باشند؛ این علمای باعمل هستند که باید ریسمان دانش را به دست مردم سپرده آن‌ها را از گرداب انحراف نجات دهند. در زمان غیبت، علمای زیادی بودند که استمرار تشیع علی‌رغم همه تبلیغات و دشمنی‌ها مدیون جان‌فشانی آن‌ها بوده است. از طرفی این علما در جبهه خطرناک‌تری به مبارزه پرداختند، جنگ و مبارزه با علمای غیر عاملی که بسان گرگی در پوستین گوسفند به مذهب ضربه زدند. در زمان حاضر متأسفانه علمای بی‌عمل حقیقت خود را هنگامی‌که سید احمدالحسن دعوت خویش را آغاز نمودند آشکار کردند و با تمام توان در مقابل وی ایستادند و مردم را از پیوستن به خیل یاران ایشان بازداشتند. اما کسی مانند عالم وارسته و عارف دلباخته، سید حسن حمامی طاهر و مقدس در بدترین شرایط ممکن که دشمنان دعوت به وجود آورده بودند همه محاسبات و ملاحظات مادی را دور انداختند و به دعوت یمانی مبارک ایمان آوردند و چقدر در این راستا رنج کشیدند و دم برنیاوردند؛ بلکه روزبه‌روز بر ایمان ایشان افزوده می‌شد. دلگرمی سید احمدالحسن به کسی مانند وی بود. پدری مهربان و مدیری مسئولیت‌پذیر و به‌جرئت می‌توان گفت جای خالی امام را به‌شکل عجیبی پر کرده بود! لذا می‌بینیم سید احمدالحسن چنان در سوگ فقدان او غمگین و متألم شده بود که این‌گونه احساسات خود را نسبت به ایشان ابراز داشتند: «برادرم و عزیزم و دوستم که مرا در این راه مملوء از مشکلات همراهی کرد. یکه‌تازی شجاع که بی‌رحمی طاغوتیان را تحمل کرد؛ بهترین یاور و مدافع محمد و آل محمد، سید جلیل پاک و مقدس حسن حمامی... .» سید حسن کسی بود که یمانی آل‌محمد به‌خاطر فقدان ایشان فرموده که هزار سال پیرتر شدم! اخلاص در عمل، دقیق کار کردن، سکوت حکیمانه، پیگیری مستمر آن ‌هم علی‌رغم همۀ مشکلات جسمی که داشت لحظه‌ای را برای یاری‌رساندن به خلیفۀ زمان خود از دست ندادند. (اشدّاءُ عَلَی الکُفّار رُحَماءُ بَینَهُم) را در عمل تفسیر کرد. توصیه‌های همیشگی ایشان به انصار جهت یاری‌رساندن به قائم آل‌محمد حکایت از ایمان راسخ و شناخت عمیق ایشان از شاخص‌های دعوت و یمانی موعود داشت. ایشان نمونۀ بارز یک نمونه ایمانی و انسانی در جامعۀ ما بود. چنان عزم و اراده‌ای برگرفته از نور حقیقت داشت که در زندگی خود توانست به این جایگاه رفیع برسد. با این شناخت، شایستگی مسئولیت مدیریت مکتب شریف امام را بر عهده گرفتند و در کنار سه یار پاکباخته به رتق‌وفتق امور پرداختند. سراغ نداریم که ایشان لحظه‌ای در یاری‌رساندن به امام درنگ کرده باشند. سید حسن حمامی در همۀ موضع‌گیری‌هایشان شجاع و مدبر بودند و خود را وقف امام کرده بودند. وقتی با حسرت و اندوه فقدان زودهنگام وی را به سوگ می‌نشینیم به خاطر این است که پدری دلسوز و انسانی خردمند و عالمی عامل و عادل را از دست داده‌ایم. سخن آخر اینکه: علم نوری است که خداوند تبارک‌وتعالی در قلب هرکه اراده کند می‌تاباند تا به‌وسیلۀ آن هدایت شود. علم در واقع توفیقی است که خداوند در قبال اخلاص به بنده نازل می‌کند. وسلام علیه یوم ولده و یوم توفی و یوم یبعث حیا به قلم:سید علاء علوی

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 106
مشاهده فایل پی دی اف