نشریه زمان ظهور 105

پناه‌بردن به خداوند نوعی ادب است. بخش دوم در بخش اول مقاله به‌صورت اجمالی به مانع اصلی به کمال‌رسیدن انسان، یعنی نفس و در کنارش وسوسه‌های شیطان و چگونگی رخنه‌کردنش در قلوب پرداختیم حال این سؤال مطرح می‌شود: در این مسیر چگونه می‌توان به خداوند پناه برد؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت از آنجایی که روش‌های نفوذ ابلیس و شیاطین گوناگون است، می‌بایست با توجه به نوع حملات و شیوۀ آن واکنش نشان داد؛ ‌اما چون انسان نوع و شیوه‌های آن‌ها را نمی‌داند، باید خودش را به خدا واگذار کرده و از یاد خدا در خود و پیرامونش دیواری بکشد تا شیطان وارد نشود یا اگر وارد شد، بیرون رانده شود و راه‌های نفوذ و مراکز رخنه گرفته شود. عبدصالح سید احمدالحسن(ع) می‌فرمایند: «بر شما باد ذکر خدا در هر حالتی، هنگام کار یا هنگام فراغت، در شب یا روز، به‌خصوص بعد از نمازهای واجب، قبل از آنکه از جایت برخیزی. بر محمد و آل محمد (ع) زیاد صلوات بفرستید.» [پاسخ‌های روشنگرانه، ج۶ ، سؤال۵٧۴] از آیات قرآنی این معنا به دست می‌آید که شیاطین با توجه به میزان نزدیکی و دوری انسان به خدا عمل می‌کنند. هرچه انسان از خدا دورتر باشد قدرت رخنه‌کنندگی آنان بیشتر بوده و امکان دسترسی به مراکز حساس انسان؛ از جمله قلب برای آنان فراهم‌تر خواهد بود. هرچه انسان به خدا نزدیک‌تر باشد دسترسی دشمنان شیطانی به انسان و مراکز تصمیم‌گیری و عمل انسان نیز دورتر خواهد بود. و به‌راستی که کلام زیبای مولایمان سید احمدالحسن(ع) آب گوارایی است در بیابان گرم: «به خداوند سبحان چنگ بزن، به او نزدیک شو و دل خود را همیشه به یادش مشغول کن؛ و این مسئله برایت مهم نباشد که امری برایت عقب افتاد یا پیش افتاد، چه بسا مسئله‌ای که برایت به تأخیر افتاد برایت خوب است؛ به این خاطر که خداوند سبحان نسبت به عاقبت کارها آگاهی دارد. به پناهگاه خداوند، پناه بجوی و در پناه او(سبحانه) قرار بگیر؛ این مسئله برایت مهم نباشد که درب یا درب‌هایی به رویت بسته شود، حتماً در روزی و در بهترین حال، باز می‌شود؛ در آن زمان می‌فهمی که بسته‌شدن این درب‌‌ها، تو را به‌سوی خیر آخرت و دنیا می‌کشانید. نسبت به نماز شب و دعا محافظت کن و ان‌شاء‌الله خداوند، درب‌های خیر را به‌زودی برایت باز می‌کند.» آرى! پرهيزكاران وقتى شيطان طائف نزديكشان مى‏شود به ياد اين مى‏افتند كه پروردگارشان خداوند است كه مالك و مربى ايشان است، و همۀ امور ايشان به دست اوست، پس چه بهتر كه به خود او مراجعه کرده و به او پناه ببريم، خداوند هم شر آن شيطان را از ايشان دفع و پردۀ غفلت را از ايشان برطرف مى‏سازد، ناگهان بينا مى‌شوند. سید احمدالحسن(ع) می‌فرمایند: «تدبرکردن در قرآن و تفکر در آیات الهی و پناه‌بردن به خداوند و اولیائش برای فهم قرآن و ملکوت آسمان‌ها و غیب اموری هستند که رسول خداوند حضرت محمد(ص) و ائمه(ع) بدان‌ها توصیه نموده‌اند، و بر شما باد به تدبر و تفکر و پناه‌بردن به خدا و اولیائش برای فهم حقایق، ولی این بدان معنا نیست که هر فهمی در نزد شما همان حق است؛ زیرا هوای نفس و دنیا و شیطان باعث ایجاد خطا در فهم حقیقت نزد شما می‌شوند، و معرفت نیاز به اخلاص برای خداوند متعال دارد تا انسان را از ورود در باطل نگه دارد.» [پاسخ‌های روشنگرانه، ج 5، س 409] پس استعاذه‏ وظيفۀ قلب و نفس انسان است، و شخص مأمور است که استعاذه به خدا را در دل خود بيابد، نه اينكه به زبان بگويد: «اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم»؛ چراکه اين استعاذۀ زبانى و امثال آن سبب و مقدمه‌ای براى ايجاد آن حالت نفسانى است نه اينكه خودش استعاذه باشد، به هر حال، استعاذه واقعی همان توکل به خداست که یک حالت روحی و نفسانی است و انسان خود را به خدای سمیع و بصیر و علیم واگذار می‌کند تا بصیرت را به او ببخشد و او را از تیرهای نادیدنی دشمن در امان نگه دارد و محافظت کند. پس باید همیشه بهوش باشیم که همواره در زندگی با مشکلات، اضطراب‌ها و وسوسه‌هایی مواجه می‌شویم که به تشویش و ناامیدی انسان می‌انجامد، از‌این‌رو نیاز به هدایت الهی داریم. و این‌گونه است که سید احمدالحسن(ع) می‌فرمایند: «فقط استعاذه به خدا و فرشتگانش، از شیاطین (لعنه الله) معنا می‌دهد و استعاذه به خدا از بندۀ متقی و صالح بی‌معنی است؛ چراکه او با تقوا و ترسش از خداوند، از شرّ، ایمن شده است.» [متشابهات، ج2، سؤال43] پس این را بدانیم هر چیز بهایی دارد. بهایت در مقابل به‌دست‌آوردن کمال و بخشش گناهانت و از بین‌بردن ظلمتت چیست؟ اگر بهایی ندارد، قطعاً بهانه داری. بهانه‌هایت را کنار بگذار و بهایت را ارزش بده تا نور را ببینی. و اولین گام برای به کمال‌رسیدن و دریافت نور ملکوتی، دعاست. به‌طوری که سید احمدالحسن (ع)در کتاب جهاد درب بهشت می‌فرمایند: «سرآغاز انسان چه بسا با دعا باشد. مؤمنان سلاح بزرگی دارند که طرف مقابل فاقد آن است، و آن سلاح دعا و استغاثه به درگاه پروردگار قوی عزیز است (آنگاه که به درگاه پروردگارتان استغاثه و فريادرسی می‌کنید و او جوابتان می‌دهد: بله من شما را با هزار فرشته، صف‌به‌صف یاری می‌دهم. [انفال، ۹]» انسان همیشه با امید زندگی می‌کند و در این هیاهوی مادی، انسان گاهی خودش را گم می‌کند. به‌راستی همین گونه است. بسیاری از خطاها و لغزش‌ها دلیلش،گم‌شدن حقیقت وجودی خود است. گاهی دلمان برای زیستن حقیقی تنگ می‌شود. گاهی برای شروع دوباره از نقطۀ آغاز دلتنگ می‌شویم. به‌طوری که رسول خدا فرمود: «از خدا حیا کنید حیای واقعی. گفتند:ای رسول خدا چکار کنیم؟ فرمود: اگر این کاره هستید، پس هیچ‌یک از شما نباید بخوابد مگر اینکه این خواب را پایان زندگی خود بداند. باید سرّ و متعلقات آن را حفظ کند، شکم و درون آن را از حرام خالی کند، قبر و پوسیدن بر خاک را یادآور شود و کسی که آخرت را خواسته آرایش دنیا را رها کند.» [خصال، ج 1، باب پنج‌گانه، حدیث 716] والحمدلله رب العالمین ترس از طاغوت، مرز آزادگی حُر چگونه همانند نامش آزاده شد؟ چه‌چیزی باعث می‌شود شخصی قدرت‌طلبی و نیز آسایش خود و خانواده‌اش را رها کند و مرگ را برگزیند؟ حُر می‌توانست کربلا را ترک کند و در جنگ با امام حسین ع شرکت نکند تا در ریخته‌شدن خون او شریک نباشد! یا می‌توانست با این توجیه که کاری از دستش برنمی‌آید و جانش در خطر است سکوت کند و دلیلش را موجه بداند! از حُر نقل شده هنگامی که از قصر ابن‌زیاد در کوفه خارج شدم تا به‌سمت حسین بن علی ع حرکت کنم، سه بار ندایی را پشت سرم شنیدم که می‌گفت: «ای حُر! تو را به بهشت بشارت باد.» او می‌گوید که به پشت سر نگریستم و کسی را ندیدم؛ با خود گفتم: «به خدا قسم، این بشارت نیست؛ چگونه بشارت باشد در حالی که من راهی جنگ با حسین بن علی(ع) هستم.» (١) حُر می‌توانست از این بشارت برای برآورده‌کردن خواسته‌های نفسانی‌اش استفاده کند و آن را دلیلی برای جنگ با حسین بن علی ع بداند و در جرگۀ سایر لشکریان یزید که «قربة الی الله» برای جنگ آمده بودند قرار گیرد؛ اما گویی او می‌دانست که بشارت و رؤیا باید بر حجت خدا عرضه شود... چه فتنه‌هایی که از تعبیر و تفسیر نفسانی رؤیاها و بشارت‌های خداوند برپا شده است که تماماً برگرفته از نفس آدمی است. حرّ این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت حسین بن علی(ع) رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام(ع) به او فرمودند: تو به‌واقع به پاداش و نیکی راه یافته‌ای. حر از دستگیری و کشته‌شدن توسط طاغوت نترسید و برای تبلیغ دین حق و دفاع از امام خود، دنیا و زینت‌هایش را رها کرد و چه زیبا به آزادگی معنا بخشید. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا همه روز عاشوراست و همه‌جا کربلا انتخاب ماست! می‌توانیم همچون حُر در تبلیغ حق نترس باشیم و در مقابل آزار طاغوتیان و مخالفان‌‌ حجت خدا، سینه سپر کنیم یا در دام بهانه‌های شیطانی گرفتار شویم و حجت خدا را در مسیر انقلابش تنها بگذاریم. حال که فرستادۀ امام مهدی ع ،همان یمانی موعود و اولین مهدیین در وصیت شب وفات رسول خدا ص میان ماست، چه بهانه‌ای برای تنها‌گذاشتن او و عدم یاری‌اش داریم؟ آیا شرایط ما وخیم‌تر از شرایط حر است؟! سید احمدالحسن یمانی ع در بخشی از خطبۀ محرم می‌فرماید: حسین(ع) در روز عاشورا چه کاری انجام داد تا ثابت کند او امام معصوم است؟ امامی که بر مردم واجب است از او اطاعت کنند و پیکار با او بر آنان حرام شود. یا می‌توان پرسش را این‌چنین مطرح کرد: اگر امام حسین در روز عاشورا ریش شمر بن ذی‌الجوشن را سیاه می‌کرد چه می‌شد؟ آیا در این صورت شمر در لشکر یزید باقی می‌ماند یا خود را مجبور می‌دید به امام حسین ملحق شود و گردن ابن‌سعد را بزند؟ به خدا سوگند این حقیقتی است تلخ و رسواکننده که در تاریخ ـ‌مو به مو‌ـ تکرار می‌شود؛ در حالی ‌که مردم حقیقت را درک نمی‌کنند و توانایی بازشناختن محمد از ابوسفیان، علی از معاویه، و حسین از یزید را ندارند. اینکه که مردم تا این حد واژگون شده‌اند مصیبتی است بزرگ. گویی ما با جسدهایی بی‌جان سخن می‌گوییم که نه می‌شنوند، نه درک می‌کنند و نه می‌فهمند! حسین(ع) در کربلا چه‌چیزی ارائه کرد تا ثابت کند او جانشین خداوند در زمینش است؟ ای مردم! آیا پیش از دنباله‌رویِ کورکورانۀ ‌بی‌هیچ تدبر و تفکری از علمای گمراه، این پرسش را از خودتان پرسیده‌اید؟! حسین (ع) در کربلا چه‌چیزی ارائه کرد؟ او وصیت رسول خدا(ص) به پدرش، به برادرش، به خودش و به فرزندانش(ع) را تقدیم کرد. علم و معرفت خود را عرضه داشت و پرچم «البیعة لله:حاکمیت از آنِ خداست» را ارائه کرد؛ پرچمی که با به‌‌دوش‌کِشیدنش در رویارویی با پرچم «حاکمیت مردم» ـ‌که جبهۀ مقابل، آن را بر دوش می‌کشید‌ـ تنها و یگانه بود؛ همان پرچم «حاکمیت مردم» که پیش‌تر جدش، پدرش و برادرش(ع) با آن مقابله کرده بودند. حسین در کربلا چه‌چیزی تقدیم کرد؟ رؤیاها و مکاشفات اهل‌بیت و اصحابش را تقدیم کرد. رؤیای وهب نصرانی را تقدیم کرد، آنگاه که عیسی(ص) را در رؤیا دید که او را به پیروی و یاری‌دادن حسین(ع) تشویق می‌کرد. مکاشفۀ حُرّ ریاحی را تقدیم کرد آن هنگام که در حال خارج‌شدن از کوفه، ندایی می‌شنود که او را به بهشت بشارت می‌‌دهد. پایان بخشی از خطبه سید احمدالحسن ع نیز دقیقاً با همان راه شناخت امام حسین (ع) آمده؛ راه شناختی که بارها و بارها در روایات برای تشخیص مدعی حقیقی به آن اشاره شده است؛ در کنار وصیت رسول خدا ص و علم و پرچم حاکمیت خدا، رؤیاها و مکاشفه‌هایی در تأیید ایشان توسط تعداد کثیری از افراد مشاهده‌شده است که معرف حسین زمان است... در واقع این قانون ثابت شناخت حجت‌های خداست و سنت خداوند است که تغییری در آن راه ندارد؛ همان‌طور که در قرآن و روایات مشهود است... و تمامی حجت‌های الهی با این سه اصل خود را اثبات کرده‌اند؛ یعنی وصیت آشکار از حجت‌های سابق، علم الهی و دعوت به حاکمیت خدا که همان هدف قیام امام حسین ع بود که در مقابل حاکمیت مردم ـ‌یزید (که مشابه دموکراسی کنونی است)ـ ایستاده بود. سید احمدالحسن ع در اکثر کتب خود به این قانون ثابت شناخت اشاره و آن را با تمامی کتب الهی اثبات می‌کند! این همان اصلی است که باعث ایمان حُر شد؛ زیرا او برخلاف لشکریان یزید و شمر که تقاضای معجزۀ قاهره کردند از امام حسین (ع) معجزه نخواست؛ بلکه برای او این سه اصل کافی بود. سید احمدالحسن ع در کتاب روشنگری از دعوت‌های فرستادگان می‌فرماید: در خصوص وصیت، همۀ اوصيا آن را آوردند و بر آن تأکید نمودند حتی در خطیرترین موقعیت‌ها؛ امام حسين(ع) در کربلا به آن‌ها می‌گوید تمام دنيا را بگرديد، نزديک‌تر از من به حضرت محمد(ص) را نخواهید یافت (من تنها نوۀ محمد بر روی زمین هستم). اينجا او (ع) بر وصيت و نص الهى تأکید می‌فرماید: (ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ) (فرزندانی، برخی از نسل برخی ديگر، و خداوند شنوا و داناست). کسانى که مفهوم اين آيه را درک مى‌كنند مى‌دانند که حسين(ع) می‌گويد وصيت فقط مختص اوست؛ چراکه او تنها باقی‌مانده از این ذریۀ شایستۀ خلافت است. منابع: ١. مثیرالاحزان، ص۴۴ نفس المهموم، ص۲۳۱ جدول شماره 3 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 افقی: 1- روز تنصیب امام علی ع به ولایت مسلمین – از مناسک حج، وقوف در آن است 2- یازده – صحابی که نام او در قرآن آمده است – تلخ عرب – مبنای سال اسلامی 3- مبارک و نیکو شگون – شهری در افغانستان 4- جد رسول خدا ص – نابود‌کردن عربی – قربانی‌کردن در حج را می‌گویند 5- شیر عرب – از الهه‌های مصر باستان – قمر زمین – بحر نیست! 6- درخشش و تلألؤ – اولین صحابه که به یثرب رفت و مردم آنجا را مسلمان کرد – ضد خیر 7- جمع دوستان – به نوادگان می‌گویند – سبزیجات بهارۀ ترش و خوشرنگ 8- شل و متحرک – شبستان – در جریان – فاز نیست! 9- رودی در اروپا 10- نماز سه‌رکعتی – محل محاصرۀ مسلمانان در مکه قبل از هجرت 11- از پیش‌غذاهای بسیار محبوب – حرارت و گرما – از حروف منادا 12- باطل نیست – از ابزارهای جمع در عربی – جمع بذر – نام تلسکوپی معلق در فضا 13- میوه‌ای از خانوادۀ هلو – به خمیر می‌دهند تا نرم شود – رأس 14- بررسی نجوم را می‌گویند – بهشت شداد – نعمت‌های بهشت چنین حالتی پیش خواهند آورد 15- در روز غدیر خم این آیات نازل شد – جانشینان ائمه ع عمودی : 1- سال تولد پیامبر – از نام‌های حضرت زهرا س 2- گناهی بس نابخشودنی – به پیچ و مهره و ابزار می‌گویند – غروب قرآنی – چک عربی 3- غاری که پیامبر در هنگام هجرت در آن پناه گرفت – مجادله به ناحق – ابو‌الانبیاء 4- جنگ‌های پیامبر – کهف و رقیم – از نخستین مسلمانان 5- لقاء – سوره‌ای قرآنی – متکی‌شدن 6- دست عرب – در جاهلیت اعراب بدان معروف بودند – شعر خواند عربی – پاسخ دادن 7- تکرار حرف – ستم بر پدر و مادر را می‌گویند – محلی و اهل یک منطقه 8- از محرمات قرآنی است – توان و نا – از شهود وصیت شب وفات پیامبر 9- از مناسک حج دویدن به‌سمت آن است – از مهم‌ترین فضایل اخلاقی – گناه و معصیت 10- اشک – نخستین جنگ اسلام – ضد شادی 11- جایگاه نماز پیامبر در مسجد‌الحرام پشت آن بود – هر صد سال 12- بوییدن عرب – پول ژاپنی – پاک 13- دعای امام حسین ع در این روز بسیار معروف است – نمایش فرنگی – از حروف اضافه – ماه دهم 14- شهری در ایران قدیم – نام مجموعه‌ای از ستارگان نورانی – عذر آوردن و شکایت 15- زود نیست – چشمه‌ای بهشتی – عمر جملات «اینانا» چشم بر او دوخت، با دیدۀ مرگ به او خیره شد، با خُصومت با او صحبت کرد، کلماتی از روی خشم و عصبانیت، با صدای بلند او را گُنَه‌کار خواند: «سزای اوست، ببریدش.» (اینانا ملکۀ آسمان و زمین، سموئیل نوح کریمر و دایان ولکشتاین) امام حسین علیه‌السلام در کربلا با دُنیا و زیورهای آن روبه‌رو شد، و هیچ‌کس دنیا را طلاق نداد و به کاروان انبیا و فرستادگان و کاروان حقیقت و نور نپیوست، مگر تعداد اندکی که به عهد خدای سبحان‌و‌متعال وفا کردند. خطبۀ نصیحتی به طلاب دموزی: «و تو ای چشم من که در دَشت‌ها حیرانی، چونان چشمِ خواهرم گریان شو؛ میان غُنچه‌ها و گُل‌ها دراز می‌کِشَم؛ میان غُنچه‌ها و گُل‌های دَشت بر پُشت می‌خوابم. (اینانا ملکۀ آسمان و زمین، سموئیل نوح کریمر و دایان ولکشتاین) در کربلا با منیت مبارزه شد، آن هم مبارزه‌ای بزرگ؛ و در کربلا انسانیت بر منیت پیروز شد؛ پیروزی‌ای که ترازوی الهی عادلی را محکم ساخت که حق هر حق‌داری را به او می‌رساند. خطبۀ نصیحتی به طلاب جشتی اینانا: «دموزی، گیسُوانَم به‌خاطر تو در آسمان پَریشان خواهد شد.» (اینانا ملکۀ آسمان و زمین، سموئیل نوح کریمر و دایان ولکشتاین) جشتی اینانا: «برّه‌ها زمین را با سُم‌های خود خواهند کَند. آه! دموزی، من با تأسف بر تو، گونه‌هایم را خواهم دَرید.» (اینانا ملکۀ آسمان و زمین، سموئیل نوح کریمر و دایان ولکشتاین) بارِ فضل حسین (ع) بیشتر از همۀ خلق خدا بر دوش امام مهدی (ع) و منِ بندۀ فقیر و مسکین سنگینی می‌کند؛ و دین حسین (ع) بر پُشتم سنگینی می‌کند و تاب و توان ادای آن را ندارم مگر اینکه خدا خودش یاری‌ام فرماید. متشابهات، جلد ۴، پرسش 123 مشک شیر، متلاشی‌شده و خالی است، جامَم خُرد شد، دموزی دیگر بین زنده‌ها نیست، آغُلِ بره‌هایش بر باد هوا رفت. (اینانا ملکۀ آسمان و زمین، سموئیل نوح کریمر و دایان ولکشتاین) پیوستن به حسین (ع) در بالاترین دَرجاتش، التزام به مبانیِ حسین و شیوه و روشِ حسین و پیوستن به حسین زمانی است که مؤمن در آن زندگی می‌کند. متشابهات، جلد ۱، پرسش 14 از دَشت‌های دوردَست و وسیع گُذشت، نِی را بر گَردنش آویخت و بَختش را با تأسف فَریاد زَد، ای دَشت‌های پهناور دوردست، گریه‌ام را تکرار کنید. (اینانا ملکۀ آسمان و زمین،سموئیل نوح کریمر و دایان ولکشتاین) هر زمانی را حُسینی هست. متشابهات، جلد ۱، پرسش 14 هر‌کس به حسینِ زمانِ خود مُلحق شود، به امام حسین (ع) پیوسته است) متشابهات، جلد ۱، پرسش 14 کسی‌که نسبت به امامِ زمانش کوتاهی ورزد، نسبت به حسین (ع) کوتاهی وَرزیده است. متشابهات، جلد ۱، پرسش 14 دموزی: «گریه‌ام را تکرار کنید، ای دشت‌ها، باید غم و اندوه و اشک‌ریختن را فرا گیرید.» (اینانا ملکۀ آسمان و زمین،سموئیل نوح کریمر و دایان ولکشتاین) دموزی: «گریه‌ام را تکرار کنید، با من نوحِه سَر دهید.» (اینانا ملکۀ آسمان و زمین،سموئیل نوح کریمر و دایان ولکشتاین) اینکه عمرت را صرف نیک‌بختی مردمان و جلوگیری از تجاوز و ظلم در حق ایشان کنی، کاری است بس دشوار! اینکه در راه خدا همچون امام حسین(ع) همه چیزت را بدهی، کاری است بس دشوار! گوساله، جلد ۱، صفحۀ ۱۹ تو بر زمین خواهی افتاد، هنگامی‌که بره‌های آغُلَت با پاهایی لنگان بر روی زمین حرکت می‌کنند. (اینانا ملکۀ آسمان و زمین، سموئیل نوح کریمر و دایان ولکشتاین) هنگامی‌که مشک، متلاشی شده و خالی است، شیاطین هرچیزی را پژمرده خواهند کرد؛ آن هنگام که کرکس، برّۀ کوچک را می‌بَرَد. (اینانا ملکۀ آسمان و زمین، سموئیل نوح کریمر و دایان ولکشتاین) سلام بر تو ای اباعبدالله! پدر و مادرم به فدایت باد. همه چیزت را فدا کردی و هیچ باقی نگذاشتی، حتی زنان و طفل شیرخوارت را؛ و برای آنان که تو را یاری نکردند، بهانه‌ای باقی نگذاشتی. گوساله، جلد ۱، صفحۀ ۲۰ «داستان‌های فرستادگان، عبرتی برای آیندگان» قسمت دوم در مقالۀ پیشین مشخص شد که چگونه اتفاقات مهمی که در زمان یوسف(ع) رخ می‌داد، در زمان عیسی علیه‌السلام تکرار می‌شد و در این روزهای محرم که مصائب و شهادت امام حسین(ع) بیشتر در یادها می‌آید، می‌خواهیم از تکرار وقایعی که بر یکی از انبیا گذشت و تشابه آن با زندگی امام حسین(ع) بگوییم؛ اما شاید به عنوان یک مسیحی وقتی این مقاله را می‌خوانید با خود بگویید که چرا باید به حسین(ع) اعتقاد داشته باشم؟ «حسین علیه‌السلام و قانون شناخت» از طریق کتاب مقدس می‌توانیم پی به وجود قانونی ثابت در جهت شناخت فرستادگان ببریم؛ این قانون سه رُکن دارد؛ ۱) نص یا وصیت؛ ۲) علم و حکمت؛ ۳) حاکمیت خدا. به‌عنوان مثال اگر بخواهیم آن را دربارۀ عیسی(ع) بررسی کنیم، می‌بینیم که او با رُکن اول آمد (ر.ک. لوقا ۴: ۱۶-۲۱) همچنین با رُکن دوم (ر.ک. متی ۱۳: ۵۴؛ لوقا ۱۱: ۱۴- ۱۸) و با رُکن سوم (ر.ک. متی ۱۹: ۱۷- ۱۹؛ مرقس ۷: ۹- ۱۳). امام حسین(ع) نیز با نص یا وصیت و علم و حکمت و دعوت به حاکمیت خدا آمد؛ پس او فرستاده‌ای الهی است و ایمان به او بر همگان واجب است؛ در اینجا تنها اشارۀ کوتاهی داریم به نصوص و وصیت‌های فرستادگان پیشین دربارۀ او؛ یعنی همان رُکنِ اوّل: خدا، پدیدآمدن امتی با عظمت از اسماعیل را وعده داد (ر.ک. پیدایش ۲۱: ۱۷-۱۸) و عظمت در نگاه خدا به زیادی تعداد نیست؛ بلکه منظور، فرستادگان خدا هستند؛ همان گونه طبق انجیل عیسی (ر.ک. لوقا ۱: ۳۰- ۳۲) و یحیی (لوقا ۱: ۱۵) نزد خدا عظیم بودند؛ این امت به‌طور خاص همان محمد(ص) و اوصیای او(ع) هستند؛ که حسین(ع) سومین وصی او محسوب می‌شود. همچنین در مکاشفۀ یوحنا فصول۴و۵ با بیست‌وچهار پیر (یا «شیخ»؛ آن‌گونه که در نسخه‌های عربی مسیحیان آمده است) که اطراف تخت‌نشین قرار دارند، آشنا می‌شویم که درجات بالایی دارند؛ تخت‌نشین کسی نیست جز محمد(ص) و بیست‌وچهار پیر که تاج طلا دارند، همان دوازده امام و دوازده مهدی یعنی جانشینان اویند که در وصیتش به آن‌ها اشاره شده است و حسین(ع) یکی از آن‌هاست. بله! این ۲۵شخصیت همان امتی عظیم از نسل اسماعیل هستند. حسین (ع) همان ذبح‌شدۀ نزد رود فرات است که ارمیای نبی از آن خبر داد (ر.ک. ارمیا ۴۶: ۱۰)؛ آری او در کربلا نزدیک رود فرات توسط دشمنان خدا به شهادت رسید، در حالی که برای خدا و حاکمیت خدا قیام کرد و او همان است که منجیِ آخرالزمان خون‌خواه اوست.(اِشَعْیا ۶۳: ۱-۶) این‌ موضوعات که به اختصار ارائه شد، برای اثبات حقانیت او کافی است و اعتقاد داریم که این دلایل برای یک مسیحی روشن‌تر از دلایل حقانیت یحیایی است که او را قبول دارند. بنابراین به قسمتی خواهیم پرداخت که موضوع اصلی ما در این مقاله است؛ یعنی تکرار تاریخ با حسین علیه‌السلام. «حسین(ع) نمونه‌ای از یحیی(ع)» در انجیل مطالب اندکی دربارۀ یحیای نبی وجود دارد، اما از همین مطالب اندک می‌خواهیم اثبات کنیم که آنچه که دربارۀ یحیی(ع) اتفاق افتاد، دربارۀ حسین(ع) نیز اتفاق افتاد: ۱) نام؛ در انجیل مشخص است که بعد از تولد یحیی(ع) و انتخاب نام «یحیی» برای او، مردم به مادرش می‌گویند که کسی از قبیلۀ او نام «یحیی» را ندارد: ( و واقع شد در روز هشتم چون برای ختنه طفل آمدند، که نام پدرش زکریا را بر او می‌نهادند. اما مادرش ملتفت شده، گفت: «نی بلکه به یحیی نامیده می‌شود.» به وی گفتند: «از قبیله تو هیچ‌کس این اسم را ندارد.» ۶۲ پس به پدرش اشاره کردند که «او را چه نام خواهی نهاد؟» او تخته‌ای خواسته بنوشت که «نام او یحیی است» و همه متعجب شدند). (لوقا، فصل 1، آیات 59 تا 63) چنین شباهتی دربارۀ امام حسین(ع) وجود دارد: «ابن‌سعد از عمران پسر سلیمان خارج کرد، گفت: حسن و حسین دو نام از نام‌های اهل بهشت است، عرب در زمان جاهلیت به آن دو اسم، نام‌گذاری نکردند.» (تاريخ خلفاء، سيوطي، جلال‌الدين، ج1، صفحه: ۱۴۴). «و مفضل گفت: همانا خدا اسم حسن و حسین را پوشاند تا پیامبر دو پسرش را به آن دو نام‌گذاری کرد.» (همان) ۲) یحیی(ع) در مقابل هیرودیس -حاکم زمانش- به‌خاطر «حاکمیت خدا» ایستاد: ( زیرا که هیرودیسْ یحیی را به‌خاطر هیرودیا، زن برادر خود فیلپس گرفته، در بند نهاده و در زندان انداخته بود؛ چون که یحیی بدو همی گفت: نگاه‌داشتن وی بر تو حلال نیست). (متی، فصل ۱۱، آیات 3و4) (اما هیرودیس تیترارک چون به سبب هیرودیا، زن برادر او فیلپس و سایر بدی‌هایی که هیرودیس کرده بود از وی توبیخ یافت، این را نیز بر همه افزود که یحیی را در زندان حبس نمود). (لوقا، فصل ۳، آیات 19و20) و امام حسین(ع) نیز مقابل یزید بن معاویه -حاکم زمانش- به‌خاطر «حاکمیت خدا» ایستاد. ۳) بزرگان مذهبی به یحیی(ع) ایمان نیاوردند: (... عیسی بدیشان (سران کاهنان و مشایخ قوم) گفت: «هرآینه به شما می‌گویم که باجگیران و فاحشه‌‌‌ها قبل از شما داخل ملکوت خدا می‌گردند، ۳۲ زان‌رو که یحیی از راه عدالت نزد شما آمد و بدو ایمان نیاوردید، اما باجگیران و فاحشه‌‌‌ها بدو ایمان آوردند و شما چون دیدید، آخر هم پشیمان نشدید تا بدو ایمان آورید). (مَتّی، فصل ۲۱، آیات 31و32) (و تمام قوم و باجگیران چون شنیدند، خدا را تمجید کردند زیرا که تعمید از یحیی یافته بودند. لیکن فریسیان و فقها اراده خدا را از خود رد نمودند زیرا که از وی تعمید نیافته بودند). (لوقا، فصل ۷، آیات 29و30) و بزرگان مذهبی نظیر «شمر بن ذی الجوشن»، «شبث بن ربعی» «قاضی شریح» نیز به امام حسین(ع) ایمان نیاوردند و با او به دشمنی پرداختند و جنگیدند. ۴) سر یحیای تعمیددهنده به دستور هیرودیس از بدن مطهرش جدا شد: (بی‌درنگ پادشاه جلادی فرستاده، فرمود تا سرش را بیاورد. و او به زندان رفته سر او را از تن جدا ساخته و بر طبقی آورده، بدان دختر داد و دختر آن را به مادر خود سپرد). (مرقس، فصل ۶، آیات 27و28) سر حسین (ع) نیز به دستور یزید قطع شد. ۵) بعد از آنکه یحیی(ع) به شهادت رسید، سر او(ع) را در طشت قرار داده و تقدیم کردند: (و فرستاده، سر یحیی را در زندان از تن جدا کرد، و سر او را در طشتی گذارده، به دختر تسلیم نمودند و او آن را نزد مادر خود برد. پس شاگردانش آمده، جسد او را برداشته، به خاک سپردند و رفته، عیسی را اطلاع دادند). (مَتّی، فصل ۱۴، آیات 10 تا 12) همچنین بعد از آنکه حسین(ع) به شهادت رسید، سر او(ع) را در طشت قرار داده و تقدیم کردند. «در پایان» پس تاریخ اتفاقاتی نیست که فقط رخ داده است؛ بلکه اتفاقاتی است که همواره تکرار می‌شود؛ در اینجا این سؤال شکل می‌گیرد که چرا مردم همان اشتباهات گذشتگان را تکرار می‌کنند؟! و چرا منکران همیشه در اکثریت‌اند؟ آیا مشکل در جانشین الهی است یا در مردم؟ مشکل مردم چیست؟ برای رسیدن به پاسخ این سؤال توصیه می‌کنیم که به کتاب همگام با بندۀ صالح، جلد اول، قسمتِ ««من از او برترم»؛ مشکلی همیشگی منکران»» رجوع کنید و توضیحات روشن احمدالحسن علیه‌السلام را مطالعه کنید و از نکاتی که برای ما می‌گوید بهره‌مند شوید. دموزی، اسطوره‌ای ناشناخته اسطوره را باید داستان و سرگذشتی « مینوی» دانست که معمولاً اصل آن معلوم نیست و شرحِ عمل، عقیده، نهاد یا پدیده‌ای طبیعی است؛ یعنی به‌صورت نمادی که دست‌کم بخشی از آن، از سنت‌ها و روایت‌ها گرفته شده و با آیین‌ها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد. شخصیت‌های اسطوره را موجودات مافوق طبیعی تشکیل می‌دهند و همواره هاله‌ای از تقدس قهرمان‌های مثبت آن را فراگرفته است. دُموزی (به‌معنای فرزند نیکوکار) یکی از عجیب‌ترین شخصیت‌ها در اسطوره‌شناسی سومری است. دموزی «شاه‌خدای» سومریان است که هزاران سال، مردمان اولین تمدن جهان، یعنی تمدن میان رودان بر او مویه می‌کردند و عروسکی را که نماد الهۀ تَموز یعنی دموزی بود، به‌طور سمبلیک به خاک می‌سپردند. این یک حقیقت است که اسطوره‌ها جزئی جدانشدنی از فرهنگ انسانی هستند؛ ولی اینکه یک اسطوره این‌گونه جدی گرفته شود که هزاران سال مردمان بر او بگریند، و حتی در متن تورات از آن ذکری به میان آید، محل تأمل جدی است . البته برگزاری این‌چنین مراسمی در دیگر تمدن‌ها نیز به‌کرات دیده شده است؛ ولی فصل مشترک تمامی آن‌ها وِجهۀ دینی و ارتباط این گرامیداشت‌ها با «امر قُدسی» است، نه افسانه‌های خیالی. پس این تصور که این مراسم فقط در گرامیداشت فصول سال بوده است (آن‌گونه که برخی از باستان‌شناسان مانند کریمر تصور کرده‌اند) آن‌هم برای ملتی که بنیان‌گذار کتابت و ریاضی و مهندسی و بسیاری از معارف بشری است، به‌وضوح امری خطاست. اما سید احمدالحسن (ع) در کتاب توهم بی‌خدایی به زیبایی رمز از این معمای بزرگ تاریخی می‌گشاید و با ذکر متونی از الواح سومری واَکِدی حقیقت دموزی را فاش می‌سازد. آری، حقیقت دموزی، همان حسین (ع) است که پیامبران بزرگ الهی همان ‌گونه که در متون مقدس به ما رسیده است، هزاران سال قبل از تولد او بر وی گریه و نوحه می‌کردند. اما چرا؟ مگر حسین (ع) چه جایگاهی در خلقت دارد که از آدم (ع) تا خاتم (ص) باید بر او بگریند؟ و چرا « ایشتار» یا همسر دموزی با او دشمنی می‌کند؟ ایشتار یا اینانا در حقیقت همان نماد دنیا و شهوات آن است. دنیایی که در تقابل با حاکمیت الله روی زمین قرار دارد و به همین دلیل دنیادوستانی که به‌معنای (سلطنتی که از آسمان نازل می‌شود) ایمان ندارند، هرگز در طول تاریخ حاضر به سَرخَم‌کردن در برابر خلفای الهی نشده‌اند؛ همان‌ گونه که رهبرشان شیطان (لع) حاضر به سجده و اطاعت از خلیفه خدا ـ‌آدم (ع)ـ نشد. و این دموزی است که خود را قربانی حاکمیت الله روی زمین نمود: »وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ« تا به بشریت بیاموزد که با قربانی‌کردن هر آنچه به آن دل‌بستگی داریم می‌توان آیینه تمام نمای الله در خلق شد. » ایشتار ـ‌دنیاـ‌ بر کسانی که از طرف خدا برای حکمرانی در آن تعیین می‌شوند، سرکش است؛ زیرا در حقیقت این‌ها بر دنیا سرکشی و نافرمانی کرده‌اند. سهم علی (ع) پنج سال تلخ بود که در آن، تمام شیاطین زمین برای دشمنی با ایشان در جمل و صفین و نهروان به پا خاستند و از پا ننشستند، مگر هنگامی که او را در کوفه به قتل رساندند. سهم حسین (ع) حاکم برگزیده برای حکمرانی در دنیا کشتاری بود که حتی طفل شیرخوار نیز از آن جان سالم به در نبرد. « احمدالحسن، کتاب توهم بی‌خدایی، ترجمۀ فارسی، ص 356. احکام و شرایع حسینی پرسش ۱: گِل‌مالی‌کردن صورت و سر با گل یا فرو‌رفتن در گل‌و‌لای. پرسش ۲: راه‌رفتن بر روی زغال و نماز‌خواندن بر روی آن. پرسش ۳: راه‌رفتن بر روی خار یا به پهلو دراز کشیدن بر روی آن یا گرداندن بدن روی آن. پرسش ۴: بعضی‌ها بر لباس‌های خود، بعضی کلمات مثل (کلب الرقیه [سگ رقیه]) و غیر آن می‌نویسند. پرسش ۵: کاشتن قفل در کمر یا ساعد یا بعضی از اعضای بدن. پرسش ۶: چهار دست‌وپا رفتن یا خیز رفتن در هیئت‌ها یا در موقع زیارت [امام] الحسین (ع). پاسخ‌: از این امور [و کارها] اجتناب کنید؛ خداوند رحمتتان کند. پرسش 7: زنجیر‌زدن به سینه و کمر. پاسخ: جایز است، تا وقتی که باعث ضرر قابل‌توجهی نشود. پرسش 8: بر پا‌کردن مشعل‌ها‌[ی آتش] از روز هفتم تا دهم از محرم و طبل‌زدن. پاسخ: جایز است. پرسش 9: شب هشتم ماه محرم به قاسم بن حسن (ع) اختصاص دارد. در این شب ـ‌به نیت عروسی قاسم‌ـ شمع‌ها روشن می‌کنند، حنا می‌بندند و شیرینی توزیع می‌کنند... آیا با وجود حزن و اندوه مصیبت عاشورا انجام چنین کارهایی تناسبی دارد؟ و آیا مسئلۀ عروسی قاسم و عقد آن بزرگوار با سیده سکینه، صحت دارد؟ پاسخ: اشکالی ندارد؛ تا هنگامی که به‌عنوان شعائری باشد که از آن‌، عزاداری برای قاسم بن حسن و یادآوری مصیبت کربلا قصد شده باشد. سید احمدالحسن ع، پاسخ‌های فقهی متفرقه، جلد ۵ پرسش 10: آیا خریدن وسایل خانه یا طلاجات در ماه محرم و صفر جایز است؟ با توجه به اینکه به‌سبب حرمت ماه و سوگواری برای شهادت پدر آزادگان حضرت امام حسین علیه‌السلام، از خرید و فروش نهی شده‌ایم؛ همچنین انجام بعضی کارها مثل رنگ‌کردن مو، با توجه به اینکه این کار برای پنهان‌کردنِ پیری انجام می‌شود. آیا این کارها در ماه‌های محرم و صفر جایز است؟ یا انجام‌ندادنشان بهتر است؟ پاسخ: رفتن به بازار یا اصلاح‌نمودن و کارهای مشابه دیگر در محرم و صفر اشکال ندارد؛ و فقط در روز دهم ماه محرم، برای کار غیر ضروری به بازار رفتن یا آرایش‌کردن یا کارهای مشابه دیگر کراهت دارد؛ و به همین ترتیب انجام این کارها در ایام وفات رسول خدا و فاطمه و ائمه (صلوات خداوند بر آنها باد) کراهت دارد. سید احمدالحسن (ع) ۲۵ محرم ۱۴۴۲ق پاسخ‌های سید احمدالحسن در موضوع قرآن (قسمت اول) این مجموعه‌ای از سؤالات در موضوع معجزۀ قرآن کریم است که در بیش از یک گفت‌وگو و از سمت بیش از یک نفر مستقیماً از ایشان پرسیده شده است؛ [بنده] اقدام به ترتیب آن‌ها با ذکر پاسخ ایشان کردم تا برای همه مفید واقع شود. در این پاسخ‌ها نظر آخر و کامل در خصوص معجزۀ قرآن کریم بیان شده است. س۱: در یازده آیه از قرآن کریم تمرکز شده بر اینکه قرآن به زبان عربی نازل شده است، و خود من وقتی قرآن را با زبان عربی می‌خوانم احساس آرامش و طمأنینه قلبی پیدا می‌کنم؛ اما وقتی آن را با زبان انگلیسی می‌خوانم چنین احساسی در من به وجود نمی‌آید! امروزه قرآن به ۱۱۴ زبان جهانی ترجمه شده، و نمی‌دانم [مثلاً] اگر هندی‌ها قرآن را با ترجمۀ هندی بخوانند، یا روس‌ها قرآن را به زبان روسی بخوانند هم مثل عرب‌ها که قرآن را به عربی می‌خوانند همین آرامش و طمأنینه قلبی در آن‌ها به وجود خواهد آمد؟ ج/ اگر با توجه به خداوند باشد و ترجمه هم صحیح باشد، آرامش برای او نیز حاصل خواهد شد، و چون شما عرب هستی اکیداً فهم شما عربی است و تمایل به عربی خواهید داشت. و آرامش با خواندن دو کلمه یا یک آیه بدون فهمیدن یا تدبر حاصل نخواهد شد. تنها با قرائت و تدبر است که حاصل می‌شود، و اگر قرآن از طرف خداوند نازل شده، پس حتماً برای خوانندۀ تدبرکننده به یک روشی آرامش حاصل خواهد شد: - یا خواب می‌بیند. - یا قلبش نرم می‌شود. - یا مکاشفه می‌بیند. - یا نشانه‌هایی برای او حاصل می‌شود. هدف این است، نه اینکه به‌صورت تصادفی و بدون تدبر و اهمیت بخواند و آرامش پیدا کند؛ و همین ‌طور ضرورتی ندارد آرامش بلافاصله با نرم‌شدن قلب برای قرآن صورت بگیرد. اما این آیات ـ‌که اشاره کردید و بیان می‌کند قرآن عربی است‌ـ در آن تمرکز ندارد که عربی برتر یا برترین بر دیگر [زبان‌ها] باشد، و بیشتر این آیات بیان می‌کند قرآن به زبان عربی است و شما عرب هستید؛ پس فرض شده شما راحت آن را بفهمید، چون به زبان خودتان است. - (ما قرآن را به زبان عربی نازل کردیم شاید تعقل کنید). [یوسف، ۲]: یعنی به زبانتان است و امید می‌رود آن را بفهمید. - (به زبان عربی واضح است) [شعراء، ۱۹۵]: یعنی برای شما واضح است چون عرب هستید؛ زیرا آنان اولین کسانی بودند که با رسول (صلی الله علیه و آله) و قرآن مواجه شدند. و این آیه بیان می‌کند برای خداوند تفاوتی ندارد کتابش به چه زبانی باشد؛ تفاوت برای بشر و مردمی است که با آن [کتاب] برخورد دارند و مواجه می‌شوند: (و اگر آن را قرآنی غیرعربی قرار داده بودیم قطعاً می‌گفتند: چرا آیاتش در نهایت روشنی بیان نشده است، آیا [قرآنی] غیرعربی برای [مردمی] عرب زبان؟ بگو: این کتاب برای کسانی که ایمان آورده‌اند، سراسر هدایت و درمان است، و کسانی که ایمان نمی‌آورند در گوششان سنگینی است، و آن بر آنان پوشیده و نامفهوم است؛ اینان‌اند که [گویی] از جایی دور ندایشان می‌دهند). [فصلت،۴۴]: یعنی اگر به زبانی دیگر غیر از عربی بود عرب‌ها ترجمۀ آن را طلب می‌کردند: «و اگر آن را قرآنی غیرعربی قرار داده بودیم قطعاً می‌گفتند: چرا آیاتش در نهایت روشنی بیان نشده است؟!» (کتابی که آیاتش واضح است. قرآنی عربی برای گروهی که می‌دانند) [فصلت، ۳]: یعنی برای کسانی که عرب هستند و با آن روبه‌رو شده‌اند (روبه‌رو شده‌های اولین و برخوردکننده‌های اولین)؛ [برای] هرکدام از آن‌ها که طالب حق هستند. و این آیه برای تو بیان می‌کند که برای خداوند سبحان تفاوتی نمی‌کند کتابش یا کتاب‌هایش را به چه زبانی نازل کند، و تفاوت برای برخوردکنندۀ اول و برخوردکنندگان اولین است؛ یعنی رسول و کسانی که با رسول مواجه شده‌اند؛ پس این زبان آنان است که مشخص می‌کند به چه زبانی بر آن‌ها کتاب نازل می‌شود؛ زیرا آن‌ها و او برخوردکنندگان اولین و روبه‌رو شدگان اولین هستند: (و از قبلِ او کتاب موسی پیشوا و هدایت بود و این کتاب تصدیق‌کننده است [و] به زبان عربی است تا هشدار دهد به کسانی که ظلم کردند و بشارت دهد به نیکوکاران). [احقاف، ۱۲]: کتاب موسی به زبان او و زبان قوم او بود و کتاب محمد به زبان او و زبان قوم اوست؛ پس هیچ زبان برتری برای خداوند وجود ندارد، چه عربی و چه غیرعربی؛ بلکه در عوالم بالاتر از این عالم جسمانی اصلاً زبان‌های این عالم جسمانی وجود ندارد؛ اصلاً زبان‌ها در نتیجۀ تکاملی است که در این عالم جسمانی پیدا شده است. س۲: و سؤال از معجزۀ الفاظ قرآن در زبان عربی را [این‌طور] پاسخ دادند: منظورم این است که اکیداً الفاظ در سطح بالایی هستند؛ ولی در حالت واقعی برای هیچ عاقلی امکان ندارد بگوید این معجزه لفظی است و این معجزه لفظی نیست؛ چون اصلاً قاعدۀ معجزۀ الفاظ چیست؟ پاسخ این است که هیچ قاعدۀ علمی‌ای پیدا نمی‌شود و فقط و فقط در عموم و بیشتر مواقع گفته‌ای تصادفی [بدون فهم سابق] است. برای چه این گفته امرئ القیس: مِكَرٍّ مِفَرٍّ مُقبِلٍ مُدبِرٍ مَعًا ... كَجُلمودِ صَخرٍ حَطَّهُ السَيلُ مِن عَلِ مرتب در حال برگشت و فرار و روکننده و پشت‌کننده هر دو با هم است ... مثل تکه‌سنگ سختی که آب از روی آن سرازیر است [شاعر اسب تندرو خود را توصیف می‌کند و عرق سرازیر آن را این‌طور تشبیه کرده است]. معجزه نیست؟ برای چه این گفته، معجزۀ لفظی نیست؟ و برای چه این گفتۀ [خداوند] متعال: (و َلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِنْ لَا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ) (و درباره آنچه شما به‌طور سربسته از آنان [در عده وفات] خواستگارى كرده يا [آن را] در دل پوشيده داشته‌اید بر شما گناهى نيست؛‏ خدا می‌دانست كه [شما] به‌زودی به ياد آنان خواهيد افتاد؛ ولى با آنان قول و قرار پنهانى مگذاريد، مگر آنكه سخنى پسنديده بگوييد؛ و به عقد زناشويى تصميم مگيريد تا زمان مقرر به سرآيد و بدانيد كه خداوند آنچه را در دل داريد می‌داند؛ پس از او بترسيد و بدانيد كه خداوند آمرزنده و بردبار است) معجزه لفظی است؟! قاعدۀ علمی دقیق که بگوید این آیه معجزۀ لفظی است و گفته امرئ القیس معجزه لفظی نیست در کجا وجود دارد؟ در حقیقت هیچ قانونی [و قاعده‌ای] پیدا نمی‌شود؛ تنها گفته‌هایی خالی از هرگونه ضابطۀ علمی است. همچنین برای قائلین به معجزۀ لفظ قرآن فرمودند: آن‌ها می‌گویند قرآن از جهت لفظی معجزه است، و عرب‌ها به اعجاز لفظی آن پاسخی نداده‌اند. این دو قضیه به‌هیچ‌وجه ثابت نشده است. آن‌ها فرض را بر این گرفته‌اند اگر قرآن تحدی می‌کند که [اگر می‌توانند] پاسخش را بدهند، منظور پاسخ لفظی است؛ در حالی که این راحت‌ترین کار ممکن است و هر عربی می‌تواند در هر زمانی بخواهد متن‌هایی را بنویسد؛ در حالی که هیچ قاعده علمی هم وجود ندارد تا حکم کند و بگوید این متن از جهت لفظی معجزه است و آن یکی نیست؛ بنابراین، در حقیقت تفسیرشان [از این آیه تحدی] اشتباه است. قرآن برای پاسخ‌دادن لفظی تحدی نمی‌کند. این موضوعی است که به‌نوعی باعث اختلافاتی می‌شود و چه بسا باعث بحث‌وجدل‌های سنگینی شود؛ ولی وجود این اختلافات امری ناگزیر است. باید مردم ذهن‌های خود را باز کنند و [باید] کارها در قالب علمی و درست خود قرار بگیرد؛ چون امروزه اینترنت در دسترس جوانان است، و این ضعف و سستی در گفته‌های پیرامون معجزۀ لفظی قرآن اشکال خیلی بزرگی است. بیشتر آته‌ئیست‌ها چه بسا این را راهی برای مسخره‌کردن و طعنه‌زدن به اسلام ببینند. موضوع علمی است و در این زمان شمشیر پادشاه وجود ندارد [تا این‌طور القا کنید] باید هرچه را پادشاه می‌گوید بگویید، وگرنه گردن شما زده می‌شود. جوانان اینترنت دارند و می‌خوانند. تحمیل‌کردن دیدگاه‌ها با پشتوانۀ زور و در جهل نگه‌داشتن مردم در بیشتر جوامع رو به زوال است و اگر جوانان مسلمان پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای نیابند قرآن را رها خواهند کرد؛ یعنی اگر به او بگویید معجزه لفظی است ولی هیچ قاعده علمی ندارد، این چه معنایی دارد؟ پس چگونه می‌تواند معجزه‌ باشد؟ من به‌عنوان یک انسان عاقل چگونه می‌توانم این معجزۀ لفظی را تصور کنم؟ منظورم [از معجزۀ لفظی] بلاغتش و امثال آن است، و کیفیت تشخیصش چگونه است؟ به‌عنوان مثال: چگونه این کلام رازی را پاسخ می‌دهید؟ رازی می‌گوید: «شما ادعا دارید معجزه ـ‌که قرآن است‌ـ پابرجا و موجود است و می‌گویید: «کسی که این را انکار می‌کند باید مثل آن را بیاورد.» سپس می‌گوید: «اگر منظور شما از آوردن مثل قرآن، سیاق کلام است که باعث برتری کلام می‌شود، در اینجا لازم است برای شما هزار کلام از اهل بلاغت و فصاحت و شاعران را که مثل قرآن است بیاوریم، و چقدر الفاظ آن‌ها زیباتر و معانی آن خلاصه‌تر، و شیوه و عبارات آن بلیغ‌تر و شکل آن با سجع بیشتری است، و اگر به چیزی که گفتم راضی نیستید ما از شما همان [قاعده و] چیزی را می‌خواهیم که از ما می‌خواهید [تا برای شما بیاوریم].» لازم است صحبت‌ها، علمی و محکم باشد و در مقابل قوانین علمی و حقایق دارای ارزش امروزی خاضع باشد؛ ولی اگر بگویید «معجزه در الفاظ و بلاغت است» و بدون هیچ‌گونه قاعده‌ای باشد، این کلام بی‌فایده و بدون هیچ‌ ارزشی است. * عباراتی که در [...] قرار دارد توسط گروه مترجمان اضافه شده است. ادامه دارد... حقیقتی در پسِ پردۀ ماه محرم چکیده: انسان همیشه به‌دنبال پیداکردن حقایقی است که گویا او را زنده می‌کند. کشف مادیات، ریاضیات، فیزیک و کشفیات تاریخی همه‌و‌همه انسان را به تکاپو وا داشته است که بتواند به پاسخ پرسش‌های خود برسد. اما گویی پرسش‌ها را باید به‌گونه‌ای دیگر پاسخ داد...؛ حقیقتی که در پشت پرده‌ای نهفته است و پاسخ‌گوی همۀ سؤالات بشریت است... گویا انسان فراموش کرده که دلیل حقیقت وجودی خود را از منبع آن درخواست کند و کمی از حاشیه‌ها فاصله گیرد تا به نهایت دست پیدا کند. حقیقتی که در درون همۀ عوالم قرار دارد؛ همان حضور و وجود محمد و آل محمد علیهم‌السلام است که اگر از هر راهی و به هر سویی برویم باز هم به آن‌ها ختم می‌شود. حقیقت همۀ فصل‌ها، ماه‌ها، سال‌ها همه در محمد و آل محمد علیهم‌السلام تجلی پیدا می‌کند. در این روزها که در تکاپوی ماه محرم‌الحرام هستیم باید حقیقت آن را دریابیم. مقدمه: ماه محرم به‌دلیل اتفاقاتی در آن رخ داده است در نزد همۀ مسلمانان جهان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. در این مقاله نگاهی کوتاه و کلی به ماه محرم می‌کنیم. ماه محرم یا محرم‌الحرام نخستین ماه تقویم اسلامی (هجری قمری) و به اعتقاد مسلمانان از جمله ماه‌های حرام است. عاشورا، دهمین روز از ماه محرم در تقویم هجری قمری است، شهرت این روز نزد شیعیان به‌دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱هجری قمری است که با تقویم هجری خورشیدی این روز برابر با سه‌شنبه، ۲۰مهر ۵۹ خورشیدی است. در این روز حسین بن علی و یاران وی در رویداد کربلا در جنگ با لشکر یزید کشته شدند و مسلمانان در آن سوگواری می‌کنند. در مناطق شیعه‌نشین مراسم عزاداری برگزار می‌‏‌شود. اما به‌راستی محرم آمد که ما این‌گونه باشیم؟ چه حقیقتی در محرم نهفته هست که هیچ سالی، تکرار آن ما را اذیت نمی‌کند و هر ساله برای ماه محرم به تکاپو و جنبش می‌افتیم. این خصلت محرم است که با شکوه برگزار می‌شود یا دلیلش در شخصیتی است که محرم را به عظمت رسانده است؟ به یاد آوریم که خانۀ کعبه را خشت و آجر به قداست رساند یا شخصیتی که در کعبه بود آن را به حرمت رساند؟؟ متن: محرم تمرین سوختن است، تمرین شعله‌ورشدن، تمرین سوختن در آتش عشق، مشق فداکاری و ایثار، تمرین با دستان بریده، محرم تمرین عاشقی است با سر بریده، محرم مقصدی است برای مبداء، محرم رجوعی دوباره است و محرم... آری محرم را حسین(ع) ارتقا بخشید. محرم را حسین(ع) قداست بخشید. محرم را حسین(ع) و عباس(ع) و اهل‌بیت حسین(ع) به شکوه آوردند. حسین(ع) کسی بود که ایثار و گذشت و فداکاری را با تمام وجود و دارایی خود به ارمغان گذاشت؛ به‌گونه‌ای که رسول‌الله(ص) فرمودند: (حسین از من است و من از حسینم). [بحار الانوار، ج 4، ص261] و سید احمدالحسن(ع) در کتاب متشابهات، ج۳، پرسش115، در تفسیر کلام رسول‌الله(ص) این‌گونه می‌فرمایند: «حسین(ع) در همۀ عوالم از پیامبر خدا(ص) است و قطعاً پایین‌تر از پیامبر خدا است... با حسین(ع) اسلام پایدار و حضرت محمد(ص) باقی ماند و با حسین اسلام و حضرت محمد(ص) ظاهر می‌شود، و با حسین اسلام شناخته می‌شود و حضرت محمد(ص) نیز شناخته می‌شود.» در عظمت شخصیت حسین(ع) و واقعۀ کربلا همین بس که: «مسيح(ع) با حواريون از كربلا مى‌گذشت كه شيری درنده سر رسيد و سد راه وى شد. مسیح (ع) به‌سوی شیر رفت و از او پرسید: چرا در این مسیر نشسته‌ای؟ چرا اجازه نمی‌دهی از آن عبور کنیم؟ شير با زبان فصيح گفت: راه را برایتان باز نمی‌کنم مگر اینکه یزید قاتل حسین(ع) را لعنت کنید. عيسى(ع) پرسيد: حسین کیست؟ پاسخ داد: او فرزند دختر محمد(ص) نبی امّی و فرزند علی(ع) ولی خداست. پرسید: قاتل او کیست؟ پاسخ داد: قاتل او لعنت‌شدۀ تمام وحوش، حشرات و درندگان، مخصوصاً در روزهای عاشوراست. عیسی(ع) دست به دعا برداشت و يزيد را لعنت و نفرين کرد و حواريون بر دعایش آمين گفتند. شیر از مسیرشان به کناری رفت و حرمتشان را نگه داشت.» [بحار الانوار، ج44، ص244] سید احمدالحسن(ع) در کتاب سرگردانی یا راه به سوی خدا، در ص ۱۱۳تا ۱۱۶، می‌فرمایند: «نهضت اسلامی همان نهضت حضرت محمد‌ بن عبدالله(ص) و مؤمنین و مستضعفین علیه طاغوتیان زمان خودشان؛ مانند‌ ابوسفیان، کسری و قیصر و اَعوان و انصارشان است. این نهضت به پایان نمی‌رسد، مگر اینکه همۀ مردم روی زمین کلمۀ (لا اله الا الله، محمد رسول‌الله) را سر بدهند که به دست مهدی این امت(ع) در تمام نقاط جهان گسترش می‌یابد. مسلمان تردید نمی‌کند که نهضت امام حسین(ع) ادامۀ نهضت پیامبر(ص) است، همان ‌طور که در حدیث مشهور می‌فرمایند: (حسین از من است). [مسند احمد، ج 4، ص 172؛ سنن ابن‌ماجه، ج 1، ص 51] نهضت امام حسین(ع) همان نهضت حزب خدا و یارانش علیه طاغوت و حزب اوست؛ همچنین خروج امام حسین(ع) همان خروج پیامبر خدا(ص)، اما در شخصیت پسرش حسین(ع) است که آقای جوانان بهشت است. خروج امام حسین(ع) با هدف به‌دست‌آوردن پیروزی نظامی در میدان جنگ نبود، زیرا فقط هفتاد‌و‌چند نفر با او بودند. حسین(ع) با سفارش و عهدی از جانب جدش رسول خدا(ص) خروج کرد و به‌خوبی آگاه بود که کشته خواهد شد و یارانش و حتی فرزند شیرخوارش نیز به قتل می‌رسند؛ همچنین زنانش که بین آن‌ها زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا(ص) حضور داشت نیز به اسارت خواهند رفت. قیام حسین(ع) با هدف احیای نهضت اسلامی محمدی صورت گرفت و حقیقتی اصلاح‌گرایانه داشت؛ اما بنی‌امیّه خواهان تبدیل این هدف به یک شورش نظامی بودند تا به این وسیله یک امپراتوری عربی به اسم اسلام برقرار کند. نهضت حسین(ع) آمد تا به مردم در هر مکان و زمان، اعلام دارد که اسلام هدفِ برپایی امپراتوری عربی را در سر ندارد. هدف اسلام این است که همۀ مردم روی زمین (لا اله الا الله) بگویند. هدف اسلام، برپاداشتن عدل الهی در زمین است. نهضت امام حسین(ع) آمد تا برائت خداوند سبحان و رسولش(ص) از حاکمان ظالمی که بر این امت مسلط شده و جانشینان خدا در زمینش که همان اوصیای محمد(ص)، امامان دوازده‌گانه(ع) هستند را از حکومت دور کرده بودند، اعلام دارد. آنچه در روز دهم محرم سال شصت‌ویک هجری در کربلا حاصل شد، تأکید می‌کند که امت اسلامی بعد از وفات پیامبر(ص) به عصر جاهلیّت برگشتند. مهم‌ترین و بارزترین نمونۀ این بازگشت، کشتن امام حسین(ع) و بالابردن سر مبارکش بر نیزه و اسیرکردن وصی چهارم از اوصیای پیامبر(ص) علی‌بن الحسین(ع) و کشانیدن ایشان به شام، آن‌هم با دست‌های زنجیر شده است. آنچه این امت بر سر اوصیای پیامبر(ص) آوردند کامل‌کنندۀ اعمالی بود که بنی‌اسرائیل بر سر پیامبر خود آورده بود؛ البته اگر ننگین‌تر و بدتر از آن نباشد! ماحصل واقعۀ کربلا، لعنت بر آن نسلی از امت اسلامی بود که راضی به قتل حسین(ع) شدند و در همان زمان، ایشان(ع) رحمتی برای نسل‌هایی از این امت بود که بعد از شهادت امام حسین(ع) به وجود آمد؛ به این صورت که فکر انقلاب اسلامی در جان‌های بسیاری ریشه دوانید؛ فکری که خداوند سبحان‌ومتعال خطوط آن را ترسیم نمود و محمد(ص) و پس از او، آل‌محمد(ع) آن را اجرا کردند. امروزه ما این حقیقت را درک می‌کنیم؛ زیرا این واقعه در عمل رخ داد و هنگامی‌که روز عاشورا فرا می‌رسد نوحه و عزاداری و گریه از هر گوشۀ زمین که مؤمنی وجود دارد، برمی‌خیزد. امام حسین(ع) هر آنچه را داشت در راه خدا قربانی کرد تا از واضح‌ترین علامت‌های سیر به‌سوی خدا و خارج‌شدن از سرگردانی‌ای که بر این امت واقع شد، باشد؛ تا پایه و اساس محکمی باشد برای هر مسلمانی که شمشیر خود را برای مواجهه با طاغوت‌هایی که بر این امت مسلط شده‌اند تا آن را به دوران جاهلیّت بازگردانند. نهضت حسین(ع) نهضت محمدی اسلامی اصیل است که هدف آن اصلاح فرزندان این امت و آماده‌سازی نسلی است که توانایی حمل رسالت الهی را دارند. نسلی ربّانی که خداوند را عبادت می‌کنند و هیچ دستوری را نمی‌پذیرند جز دستور قرآن قبول ندارند و حاکمی را جز معصومین(ع) که از طرف خداوند تعیین شده یا کسانی که نایب آن‌ها هستند. اگر کشته‌شدن امام حسین(ع) واقعه‌ای بسیار عظیم است، هدفش نیز به همان اندازه عظیم است که همان بر‌پایی دولت بزرگ (لا اله الا الله) بر زمین، دولت عدل الهی به رهبری ابن‌الحسن(ع) امام مهدی منتظر است. در نتیجه: پس بنگریم و دریابیم حقیقت آن چیزی که فراموش شده است... محرم را فقط‌و‌فقط در سیاه‌پوشیدن و نوحه نبینیم، محرم را در حسین و‌حسین را در محرم ببینیم. هدف، مقام، ایثار، گذشت و عملکرد حسین(ع) باید سرلوحۀ زندگی‌مان باشد تا روزی در مقابل حسین زمانمان جزو لعن‌شدگان در زیارت عاشورا نباشیم. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته و من الله توفیق جنونِ عشق محملی می‌بینم و ماهی که محمل می‌برد آه این محمل چه دارد که چنین دل می‌برد؟ ماهیانِ تشنه‌لب را مرگ گویی ناگزیر از دلِ دریا به‌سوی خاکِ ساحل می‌برد قافله مجموعه‌ی لیلا و مجنون‌ها شده این جنونِ عشق دارد عقلِ عاقل می‌برد محملی دارد روان تا کربلا خم می‌رود چون‌که می‌داند حبیبش سوی قاتل می‌برد زینب است و آه‌های بغض‌گشته در گلو بغض‌های ناشکسته بس تحمل می‌برد از هراسِ رفتنِ سالار عمرش کم شده عمرِ او را اضطرابِ هجر کامل می‌برد اینکه باید بر تلِ غم ایستاده بنگرد شمر جانِ شاهِ او را در مقابل می‌برد اضطرابِ اینکه ماهش می‌رود تحلیل آه رود فردا نورِ رویِ ماهِ نازل می‌برد یا هراسِ کودکانِ گم‌شده در بیکران حیف باشد حرمله آنان به منزل می‌برد نیزه‌های قد علم‌کرده به ظلمِ بیشتر سر ز جمعِ سروران و این شمایل می‌برد این خیالِ پیشِ‌رو دارد عذابش می‌دهد وای از عصری که شمس و ماه محفل می‌برد

فایل‌های PDF

نشریه زمان ظهور 105
مشاهده فایل پی دی اف