نشریه زمان ظهور 104
بسم الله الرحمن الرحیم بوی عزا و مصیبت پیچیده در فضا گویی که نزدیک است آری شورِ عاشورا هرچند عاشورا تمام لحظههای ماست هرچند کل ارض شد مانند کربلا افتاده در غلیان دل دیوانگانِ دهر از نو شده مُحرم و از نو شده عزا چون حرمت حریم حسین را شکستهاند حال و هوای آسمان خون است از جفا آنجا که اسبی شیههی اندوه میکشد انسان چرا از آدمیت میشود جدا؟ مصداقِ «کالانعام» شد بل هم از آن بدتر پاسخ چه خواهند داد این نامردمان فردا این قصه و افسانه یا اسطورهای نبود عین حقیقت است آن ذبحی که شد فدا با هر محرم عرضه شد بر این بشر «الست» «هل من مجیبٍ» تا «بلی» گوید در این سرا؟ هر عصر را بیشک حسینی آیدش از نو اینک حضور مسلم و پیمان در خفا خواهی عمر باشی میان معرکه یا حُر؟ خواهی بگیری دست هند یا دامن زهرا؟ از خواب خود برون شو و آغشته کن وجود با نغمهی «فزت و ربی» خویش کن رها چگونگی اعجاز قرآن تحقیقی مقارن در ارتباط با اعجاز قرآن معجزه یعنی پدیدهای که وجه تمایز مدعیان راستین و مدعیان دروغین است؛ امام صادق ع در تعریف معجزه میفرماید: «معجزه نشانۀ خداوند است که خداوند آن را تنها به پیامبران و فرستادگان و حجتهای خود میدهد، تا بهوسیلۀ آن، راستگویی مدعیان راستین از دروغگویی مدعیان دروغین شناخته شود.» علل الشرائع ج ۱، ص ۱۲۲ و سید احمدالحسن ع در تعریف معجزه مینویسد: «معجزه، آیه و نشانهای از سوی خداست که اثبات میکند کسی که برای وی معجزه پدیدار شده یکی از اولیای الهی بوده و خداوند از وی دفاع و او را تأیید میکند.» (پیامصفحۀ فیسبوک سید احمدالحسن، 11/3/2013) بنابراین عنصر محوری معجزه ایجاد تفاوت بین مدعیان راستین و مدعیان دروغین، و اثبات حقانیت مدعیان راستین است و بهدنبال آن: نمیتوان معجزه را در معجزۀ مادی منحصر دانست؛ بلکه آیات و معجزات، انواع مختلفی دارند؛ مانند: - معجزۀ علمی؛ یعنی علمی که دیگران از آوردن آن عاجز و ناتوان هستند و همین موجب اثبات حقانیت مدعی راستین میشود؛ - معجزۀ ملکوتی و غیبی؛ یعنی نشانههای غیبی که بر حقانیت مدعی راستین دلالت دارد؛ مانند رؤیای صادقه؛ - معجزۀ مادی نیز معجزهای است که برای مدعی راستین، آشکارکنندۀ قدرتی مادی و ظاهری است. لازم به ذکر است تمامی فرستادگان خداوند معجزاتی به همراه دارند، که این میتواند معجزۀ علمی، مادی یا ملکوتی (مثل رؤیای صادقه) باشد. اعجاز قرآن کریم علمای اسلام، اعجاز قرآن را شبیه سایر معجزات رسول خدا و خلفای دیگر، تعریف کردهاند؛ یعنی کاری که خارقالعاده باشد. (ر.ک: علاءالسالم، اعجازالقرآن ص7 به نقل از: خوئی، البیان فی تفسیرالقرآن، ص33. طباطبائی، تفسیر المیزان، ج1، ص73. سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2 ص311) طبیعتاً وقتی از اعجاز قرآن سخن میگوییم، سؤالاتی به ذهن میرسد: 1. وجه اعجاز قرآن چیست؟ یا به بیان سادهتر: اعجاز قرآن در کدام ویژگیاش ظهور و بروز مییابد؟! 2. اعجاز قرآن با الفاظ قرآن در ارتباط است یا معانی آن؟ 3. وقتی از اعجاز قرآن سخن میگوییم، آیا تمامی قرآن بهشکل کلی معجزه است؟ یا اینکه هریک از سورهها یا هریک از آیات بهتنهایی نیز معجزه هستند؟! 4. آیا اعجاز قرآن و درک آن تنها به عربزبانان اختصاص دارد یا سایر مردم نیز قادر به فهم و درک آن هستند؟ 5. آیا اعجاز قرآن و درک آن تنها به انسانها اختصاص دارد یا اجنه و ملائکه نیز قادر به فهم و درک آن هستند؟ ۶. ترجمه تا چه میزان در اعجاز قرآن مؤثر است؟ به عبارت بهتر، در صورت ترجمۀ قرآن به زبانهای دیگر، آیا همچنان اعجاز آن قابلدرک خواهد بود؟ اکثر علمای اسلامی ـچه در مذهب شیعه و چه اهلسنتـ اعجاز قرآن را به نظم و فصاحت و بلاغت آن گره زدهاند؛ البته در رابطه با اعجاز قرآن در میان علما حدود 30 قول وجود دارد، اما اکثریت آنها اعجاز قرآن را اعجازی لفظی و برخاسته از جاذبههای زبانی آن نظیر نظم و فصاحت و بلاغت میدانند. (برای ملاحظۀ اقوال علما در رابطه با وجه اعجاز قرآن مراجعه کنید به: علاءالسالم، اعجاز القرآن، ص20 تا 25) طبیعتاً وقتی اعجاز قرآن را با جاذبههای زبانی نظیر فصاحت و بلاغت مرتبط بدانیم، در این صورت: 1. اعجاز قرآن تنها در متن عربی آن ظهور و بروز خواهد داشت، نه در ترجمههای آن به سایر زبانها؛ 2. باید به این سؤال پاسخ دهیم که چه مقدار از قرآن معجزه است؟ تمام قرآن؟ یک سوره؟ یک آیه؟ یا برخی از سورهها و آیات؟ چنانکه در میان علما نیز در اینکه چه میزان از قرآن دارای اعجاز است اختلاف وجود دارد؛ آیا تمام قرآن معجزه است یا برخی از آیات یا سورهها؟ (ر.ک: علاءالسالم، اعجاز القرآن، ص10-12) 3. اعجاز قرآن نه برای همۀ مردم، بلکه تنها برای عربزبانان قابلدرک خواهد بود، آن هم نه تمامی عربزبانان، بلکه تنها عربزبانانی که اهل ادبیات و علوم و فنون ادبی هستند؛ 4. همچنین اگر اعجاز قرآن را یک اعجاز لفظی و زبانی بدانیم، در این صورت این اعجاز برای اجنه و ملائکه قابلدرک نخواهد بود؛ زیرا زبان صرفاً یک پدیدۀ دنیوی و صرفاً برای ارتباط انسانها در این دنیاست؛ 5. از این نیز میگذریم که اساساً معیار و ملاک مشخصی برای فصاحت و بلاغت اعجازگونه وجود ندارد و دقیقاً نمیتوان معین کرد چه کلامی بهلحاظ فصاحت و بلاغت معجزه است و چه کلامی فاقد اعجاز است؛ (ر.ک: علاءالسالم، اعجاز القرآن، ص43-47) آری، قرآن دارای مرتبۀ والایی از فصاحت و بلاغت است، اما سخن بر سر کیفیت اعجاز قرآن است؛ 6. همچنین از این هم میگذریم که خود قرآن کریم بهصراحت، فصاحت را در خلافت و رسالت بیتأثیر دانسته و هارون را از موسی فصیحتر معرفی میکند. (ر.ک: سوره قصص، آیه 34 و علاءالسالم، اعجاز القرآن، ص47) از سویی دیگر، هنگامی که به خود قرآن مراجعه میکنیم، میبینیم قرآن کریم خود را کتابی برای تمامی مردم معرفی میکند که دارای ویژگیهای زیر است: 1. کتابی که از طریق وحی الهی نازل شده است (ر.ک: عنکبوت، 45. شورا، 52. ابراهیم، 1. نحل، 102)؛ 2. کتاب انذار و هدایت و ذکر (ر.ک: اعراف، 2. اسراء، 9. انعام، 19)؛ 3. کتاب تدبر و تذکر (ر.ک: ص، 29. نساء، 82. محمد، 24. قمر، 17، 22، 32 و 40)؛ 4. کتاب شفا و رحمت (ر.ک: اسراء، 82. عنکبوت، 51. نمل، 77-78. مزمل، 20)؛ 5. کتاب اعتصام (پناهجستن) و حجاب است (ر.ک: اسراء، 45. نحل، 98)؛ 6. کتابی که موجب پندگیری و رقت قلب و نرمی دلهاست (ر.ک: زمر، 23)؛ 7. همچنین بر اساس قرآن و نیز سیره و زندگانی رسول خدا ص، ایشان قوم خود را تذکر داده و قرآن را برایشان میخواند و سپس آنها را به حال خود وامیگذاشت، نه اینکه آنها را تحدی کند و به معارضه با قرآن و فصاحت و بلاغت آن فرابخواند (ر.ک: عنکبوت، 51. نمل، 91-92. زمر، 41)؛ اما بهراستی اعجاز قرآن در چیست و چگونه درک میشود؟ پاسخ این سؤال را از سید احمدالحسن ع میخوانیم؛ ایشان مینویسد: «معجزۀ قرآنی برای کسانی که اولین بار [با قرآن] روبهرو شدند در تاریخ واضح است. رسول، قرآن یا برخی از آیات قرآن را آوردند و بر مردم پیرامون خود خواندند؛ هرکس [خواست] بشنود آن را شنید و تأثیر روحی بر آنها گذاشت یا بعضی خواب دیدند یا نشانهها و اشارههایی برایشان به وجود آمد که باعث میشد ایمان بیاورند. اگر [صرفاً] گفتهای فصیح و بلیغ بود ایمان نمیآوردند؛ چون فصاحت و بلاغت موضوعی نِسبی است و قواعدی وجود ندارد که بگوید اینجا مرزی هست که اگر از آن بگذری کلام، معجزه میشود؛ و برای همین میگفتند: محمد ساحر است و زنان و جوانان خود را از خواندن و شنیدن آن منع میکردند؛ چون برای بسیاری از آنان، یا این تأثیر روحی صورت میگرفت یا خواب میدیدند؛ و الآن هرکسی میتواند این را تجربه کند.» و نیز مینویسد: «من در کتابها[ی خودم] و در این کلام بیان کردم که قطعاً قرآن تأثیرات نفسانی و روحانی دارد، و برای همین ایشان را به ساحر توصیف میکردند؛ چون افرادی که قرآن میخواندند و افرادی که آن را میشنیدند خواب یا شبیه آن را میدیدند و سپس ایمان میآوردند.» و مینویسد: «اگر با توجه به خداوند باشد و ترجمه هم صحیح باشد، اطمینان و آرامش برای او نیز حاصل خواهد شد، و چون شما عرب هستی اکیداً فهم شما عربی است و تمایل به عربی خواهید داشت. اطمینان و آرامش با خواندن دو کلمه یا یک آیه بدون فهمیدن یا تدبر حاصل نخواهد شد. تنها با قرائت و تدبر است که حاصل میشود؛ و اگر قرآن از طرف خداوند نازل شده، پس حتماً برای خوانندۀ تدبرکننده به یک روشی آرامش حاصل خواهد شد: - یا خواب میبیند؛ - یا قلبش نرم میشود؛ - یا مکاشفه میبیند؛ - یا نشانههایی برای او حاصل میشود؛ هدف این است؛ نه اینکه بهصورت تصادفی و بدون تدبر و اهمیت بخواند و آرامش پیدا کند؛ و همین طور ضرورتی ندارد آرامش بلافاصله با نرمشدن قلب برای قرآن صورت بگیرد.» به نقل از: علاءالسالم، اعجاز القرآن، ص132-133 بنابراین و بر اساس آنچه از سید احمدالحسن ع آموختیم، اعجاز قرآنِ کریم، تأثیر درونی و روحانی است؛ یعنی چنانچه قرائت قرآن با توجه و تدبر صورت گیرد، بر نفس و روح آدمی تأثیر میگذارد و این تأثیر با اموری نظیرِ: رقّت و نرمی قلب، مشاهدۀ رؤيا یا مکاشفه یا ظهور نشانهای دیگر، جلوهگر میشود. آنچه وجه ارائهشده توسط سید احمدالحسن را تأیید میکند این است که: 1. این وجه با اوصافی که از قرآن خواندیم سازگاری دارد؛ 2. این وجه با تاریخ حیات رسول خدا و مطالب مختلفی که در رابطه با تأثیر قرآن بر روح و جان مردم نقل شده، سازگاری دارد (ر.ک: علاءالسالم، اعجاز القرآن، ص134 به نقل از: الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج1، ص275)؛ 3. همچنین این وجه با این سازگاری دارد که قرآن در عوالم بالا دارای ماهیت و حقیقت است و قرآنی که در بین دستان ماست، صرفاً نزول و بیان آن حقیقت به زبان انسانهاست که از طریق وحی بر ظرف وجود پیامبر نازل شده است؛ در نتیجه این حقیقت برای همه و با هر زبان معجزه است؛ 4. این وجه، علت اینکه مشرکان، مردم را از شنیدن یا تلاوت قرآن نهی میکردند، بهروشنی تبیین میکند (ر.ک: فصلت، 26)؛ 5. این وجه بهروشنی تبیین میکند که چرا مشرکین و مخالفان دعوت رسول خدا، ایشان را ساحر و جادوگر میخواندند (ر.ک: ص، 1-4. انعام، 7. سبأ، 43. احقاف، 7. مدثر، 24؛ و نیز روایتی که در تفسیر قمی، ج2، ص393-394 نقل شده است)؛ همچنین باید گفت اشکالاتی که به اقوال علما دربارۀ وجه اعجاز قرآن وارد بود، در این وجه منتفی است؛ یعنی: 1. اعجاز قرآن شامل جایجایِ قرآن میشود، نه اینکه صرفاً در تمام قرآن یا فقط در برخی از سورهها یا فقط در یک سوره یا یک آیه، قابلدرک باشد؛ 2. ترجمۀ قرآن، از اعجاز قرآن نمیکاهد و اعجاز قرآن در ترجمۀ قرآن نیز قابلدرک خواهد بود، بهشرط صحت ترجمه؛ 3. فهم و درک اعجاز قرآن تنها به یک گروه و زبان خاص اختصاص ندارد؛ بلکه برای تمامی مردم قابل تجربه و دسترسی است؛ 4. وقتی قرآن را دارای یک حقیقت آسمانی بدانیم، در این صورت نهتنها اعجاز قرآن برای زبانهای مختلف قابلدرک است، بلکه حتی فردی که اُمّی و بیسواد باشد نیز اعجاز قرآن را درک میکند (مانند جریان کربلایی کاظم، پیرمرد بیسوادی که اعجاز قرآن را دریافت)؛ 5. فهم و درک اعجاز قرآن تنها به انسانها اختصاص ندارد؛ بلکه برای ملائکه و اجنه نیز قابلدرک است (ر.ک: سوره جن، 1-2 و نیز روایاتی که آمده است در: حر عاملی، وسائل؛الشیعة (آل البیت)، ج6 ص199. بخاری، صحیح بخاری، ج6 ص106)؛ 6. تأثیر قرآن، از نوع تأثیری که شعر بر احساسات و عواطف انسان میگذارد نیست؛ بلکه تأثیری در نفس و روح انسان است که با هدایت و ارتقای معنوی انسان و نزدیکی او به خداوند ارتباط دارد، و به همین دلیل با رؤیا و مکاشفه صادقه یا آیات و نشانههای دیگر همراه است که موجب رشد و کمال انسان میشود. طبیعتاً طبق آنچه گفته شد، قرآن آیه و معجزهای ملکوتی است. انشاءالله در قسمتهای بعد، سؤال و جوابهایی را از امام احمدالحسن ع در رابطه با اعجاز قرآن خواهیم خواند که برای اولین بار به زبان فارسی منتشر میشود. ادامه دارد... دگرگونش فسیلهاآیا سنگوارهها تنها دلایل تأییدکنندة نظریۀ تکامل هستند؟! بسیاری از منتقدین نظریۀ تکامل که عمدتاً رجال دینی هستند در این پندار به سر میبرند که تنها دلیل تأییدکنندۀ تکامل، سنگوارهها یا همان فسیلها هستند و میگویند میشود سیر تطور این سنگوارهها را بهگونهای دیگر تفسیر کرد که موافق ایدۀ اساطیری خلقت دفعی باشد! سید احمدالحسن در پاسخ به حصر دلایل مؤید تکامل حیات به سنگوارهها چنین مینویسند: «سنگوارهها موضوع گسترده و عمیقی است، که قدمت آن حداقل به صدها میلیون سال پیش بازمیگردد. در سنگوارهها دلایلی بر تأیید نظریۀ تکامل بهطور عام و تکامل جسم انسان بهطور خاص نهفته است. بنا بر علم زمینشناسی تاریخی، قدمت زمین بهصورت ثبتشده و مورد تأیید علم، به 4600 میلیون سال پیش میرسد. حداقل اینکه این عمر با دقت ثبتشده و با توجه به صدها میلیون سال اخیر که حیات بر روی زمین تشکیل شده است دارای جزئیات قابل قبولی است؛ چراکه حفظ سنگوارههای آلی در این دوره امکانپذیر شده است. این اسناد علمیِ زمینشناسیِ تاریخی، بهطور روشن، بر تکامل حیات و موجودات زندۀ روی زمین تأکید میکند. بهطور کلی تاریخ زمینشناسی و سنگوارهها، یکی از روشهای اثبات نظریۀ تکامل به شمار میرود. با این حال برخی منتقدان نظریۀ تکامل چنین میپندارند که اینها، تنها دلیل قاطع بر تأیید این نظریه است ـکه این خود ناشی از جهل ایشان استـ در حالی که اینها، تنها قسمتی از سلسله استدلالهایی است که بر صحت تکامل ارائه میشود؛ و حتی چه بسا اگر آن را با مباحث ژنتیک و کالبدشناسی تطبیقی مقایسه کنیم، دیگر قویترین برهان و استدلال تلقی نخواهد شد. علاوه بر این، سنگوارهها چیزهایی نیستند که کارشناسان زمینشناسی تاریخی، کالبدشناسی و انسانشناسی تنها با نگریستن به آنها، نتایجی را به دست آورند، بهطوری که افراد جاهل آنها را به چالش بکشانند؛ بلکه امروزه میتوان با انجام بررسی و آزمایشهای دقیق، عمر زمین را با دقت بالا به دست آورد، و با انجام بررسیهای ژنتیکی بر روی سنگوارههایی که قدمت آنها به دهها هزار سال پیش برمیگردد، میتوان عمر دقیق آنها را تعیین کرد.» ]1[ بنابراین دلایل دیگری نیز برای تأیید و اثبات نظریۀ تکامل وجود دارند که نهتنها ضعیفتر از سنگوارهها نیستند، بلکه دلالتشان بر تکامل قویتر و خدشهناپذیرتر است. اما بهراستی آیا با مشاهده سیر تطور و دگرگونش فسیلها از میلیونها سال پیش تاکنون، میتوان توضیح منطقی دیگری جز نظریه تکامل برای آنها ارائه داد؟ سید احمدالحسن در این باره مینویسند: «ما لایههای زمین را که برخی بر روی برخی دیگر قرار دارد، در اختیار داریم. آنها را با روشهای بسیار دقیق علمی که خطاناپذیر است کاوش کردهایم و مشخص شده لایههای زیرین قدیمیتر است و لایههای بالایی جدیدترند. تفاوت سنّ این دو گاهی اوقات به صدها میلیون سال میرسد. همچنین دریافتیم که لایههای قدیمیتر دربرگیرندۀ موجودات ابتدایی هستند و هرچه بهسمت زمان حال بیاییم، در لایهها موجودات پیشرفتهتر و کاملتری دیده میشود؛ بنابراین نمیتوان گفت که تمام آفرینش یکباره و یکجا اتفاق افتاده است؛ زیرا برخی از این موجودات صدها میلیون سال پس از برخی موجودات دیگر ظاهر شدهاند؛ بنابراین با استناد به دادههای دقیق علمی چارهای نیست جز اینکه بگوییم برخی از این موجودات پس از برخی دیگر به وجود آمدهاند، و ازدیاد و پیچیدگی در اجسام صدها میلیون سال پس از سادگی پیشین آنها، حاصل شده است. سپس با بررسی، تاریخگذاری و مقایسۀ سنگوارهها که بر اساس علوم دقیقی همچون کالبدشناسی تطبیقی و با استفاده از جدیدترین ابزار کاوش صورت گرفته، به استناد دلایل علمی و پژوهشی مشخص شده است که برخی از آنها نسلهای پیشرفتۀ برخی دیگرند. پس اکنون هرکس نتیجۀ این بررسیها و تحقیقات علمی را نپذیرد، خواهد گفت: اینها بیدرنگ و ناگهانی خلق شدهاند؛ ولی باید توضیح دهد که چرا خدا آنها را در دورههای مختلف آفریده و آنها را بهگونهای قرار داده که گویی برخی از برخی دیگر تکامل یافتهترند. آیا برای این است که بشر را فریب دهد؟ خداوند سبحان از چنین نسبتی به دور است! بنابراین، مسئله ساده است: اینکه برخی از برخی دیگر تکامل یافتهاند.» ]2[ پ.ن: 1- احمدالحسن، کتاب توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص97 و 98. 2- احمدالحسن، کتاب توهم بیخدایی، ترجمۀ فارسی، ص63. پناه بردن به خداوند نوعی ادب است. بخش اول انسان همواره در معرض خطر است. خطراتی که او را به شقاوت ابدی میکشاند. مشکل اصلی انسان این است که نمیداند این خطرات از کجا، چگونه، نسبت به چهچیزی، چه زمانی، توسط چه کسی یا چهچیزی و مانند آن انجام میگیرد. دشمنیکردن در قالب دوستی و خیانتکردن با ابراز خیرخواهی، موفقیت بیشتری برای دشمنان به ارمغان میآورد، بیآنکه هزینۀ مالی و جانی در این مسیر صرف شود. پس انسان بایستی بهوش باشد و خیال نکند موانع ساده در مسیر میآیند. خیر! بلکه برعکس، موانع در لباسهای متفاوت ظاهر میشوند و چه بسا در ابتدا کسی به آن توجهی نمیکند یا او را به سخره و بازی میگیرد؛ اما بهتدریج جای خود را پیدا میکنند و بزرگ میشوند و به هدفشان که نابودی خاک و حیات است نزدیک و نزدیکتر میشوند. نخستین موجودی که از این شیوه بهره جست، ابلیس بود. دشمنی او از روی حسادت نسبت به مقام والای آدم سرچشمه میگیرد. گرچه شیطان بر انسان سلطه ندارد، اما از ابزارهایی مانند نفس امّاره و اختیار انسان استفاده کرده است و با شیوههایی همچون وسوسه، وعدههای دروغ، تفرقهافکنی، اغفال، فسادانگیزی و مانند آن، آدمیان را بهسوی گمراهی سوق میدهد. مولایمان سید احمدالحسن در کتاب جهاد درب بهشت میفرمایند: قلب انسان بین دو انگشت از انگشتان رحمان قرار دارد؛ شیطان یک انگشت و فرشته انگشتی دیگر، یا تاریکی یک انگشت و نور انگشتی دیگر، یا جهل یک انگشت و عقل انگشتی دیگر. قلب بین دو انگشت است، و جهـاد با نفْس، سعی و تلاش برای رسیدن به خداوند با فرشته، نور و عقل، و ترکگفتن شیطان، ظلمت و جهل است. و از آنجا که هدف و غـرض شیطان این است که انسان را در آتش سرنگون و تباه کند و او را هنگامی که خالق رئوف رحیم بزرگوار را معصیت میکند، در یک رویارویی خفّتبار قرار دهد، ناگزیر باید سلاحی داشته باشد تا با استفاده از آن برای بهجریانانداختن آنچه مورد نظرش است، این هدف و غرض را جامۀ عمل بپوشاند. این سلاح از آشکار تا نهان، و از ضعف تا قوّت برای هرکس برحسب شرایط درجهبندی میشود؛ پس برای بهگمراهیکشانیدن هر صنفی سلاحی درخور وجود دارد. اما اگر انسان مؤمن و باتقوا به خدا پناهنده شود و بر او توکل نماید، از شرّ شیطان ایمن خواهد بود. امام على علیهالسلام میفرمایند: «توكل بر خداوند، مايه نجات از هر بدى و محفوظ بودن از هر دشمنى است.» بحارالأنوار، ج78، ص79، ح56 بهراستی که انسان باید قلب خود را نیز از امراض درونی، پاک، و نفس خود را مزکّی و مصفّی نماید، تا بتواند از امکانات و استعدادهای خدادادی به نحو احسن و در راستای محقّقساختن مسئولیتش در زمین که همان کمال مدّنظر است استفاده کند. اما در راه رسیدن به کمال موانعی وجود دارند که باید بر آنان غالب شد؛ و مانع اصلی به کمال رسیدن انسان، نَفْس انسان است. بهگونهای که امام علی (ع) میفرمایند: «هرکه با نفس خود در راه اطاعت از خدا و دوری از گناهان پیکار کند، جهاد چنین فردی نزد خداوند سبحان، بهمنزله شهید است.» (غرر الحکم، ج 1، ص 226) بهراستی که باید متوجه باشیم که شیطان بهمنظور تغییر در اعتقادات، ارزشهای اخلاقی و الگوهای رفتاری انسان و در نهایت، نافرمانی او از دستورهای خداوند، از طریق فریب، وسوسه، تزیین و مانند آن وارد عمل میشود؛ پس انسان هنگام رويارويى با خطرها میكوشد تا با پناهجستن به يك قدرت برتر، به آرامش و اطمينان دست يابد. اما بهراستی بسیاری از افراد در پناهجستن دچار اشتباه میشوند و بیشتر وارد وادی ظلمت میشوند. همانند اینکه خداوند سبحان میفرمایند: پناه بردن گروهى از آدميان به جن را موجب گمراهى و خسران بيشتر آنان برشمرده است. (وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا) (و همانا مردانی از نوع بشر به مردانی از گروه جنّ پناه میبردند و جنّیان بر غرور و جهل آنها سخت میافزودند). (جن، 6) آری، هم خدا و هم شیطان وعده دادهاند؛ ولی وعده الهی راست است: ﴿...وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ...﴾ ( ...و هرگز خدا در وعده خود (به عذاب آنان) خلف نخواهد کرد...) (حج، 47) ولی وعدههای شیطان جز دروغ و فریب چیز دیگری نیست: ﴿مَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورًاً﴾ (ولی آنان را چیزی بهجز غرور و فریب وعده نمیدهد.) (نساء،120 و اسراء، 64) پس بر خدا توکل کنید و از ضرر نجوای منافقان اندوهگین نشوید. او وعده داده که (وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ) (هرکس بر او توکّل کند، خدا برایش کافی است). (طلاق، 3) اگر به خدا ایمان دارند، باید بر او توکل کنند که او در دفع شرّ دشمنان کافی است. یادمان باشد نفوذ افکار و اعمال شیطانی گاه بهصورت تدریجی و کمرنگ است و اگر در همان گامهای نخست کنترل نشود، زمانی انسان متوجه میشود که کار از کار گذشته است. بنابراین، هنگامی که نخستین وسوسههای اشاعۀ فحشا یا هر گناه دیگری آشکار میشود، باید همان جا در مقابل آن ایستـاد تا این آلودگی گسترش پیدا نکند. شیطان نقشه و روش خود را بیان میکند و میگوید: ناگهان بندگان تو را از چهار طرف محاصره میکنم تا از راهت منحرف سازم. اولین قدم برای مقابله با شیطان، پاکسازی خود از آلودگیهایی است که شیطان در انسان ایجاد کرده است. بهترین چیزی که گناهان را میشوید، از نظر قرآن، توبه است. دل را باید از زنگارها زدود تا نور الهی بتواند در آن جای گیرد. نخستین اقدامی که شیطان بهواسطۀ آن آدم را به لغزش کشاند، با توبه جبران شد: ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ (پس آدم از خدای خود کلماتی آموخت و خداوند توبه او را پذیرفت، زیرا خدا بسیار توبهپذیر و مهربان است). (بقره، 37) و موضوع دیگر ذکر مداوم و فراوان خداوند یکی از چیزهایی است که از نظر قرآن حد معیّنی ندارد: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا﴾ (ای اهل ایمان! خدا را بسیار یاد کنید). (احزاب، 41) بهدلیل اینکه عوامل غفلت در زندگی مادی بسیار فراوان است و تیرهای وسوسۀ شیاطین از هر سو بهطرف انسان پرتاب میشود، برای مبارزه با آن راهی جز «ذکر کثیر» نیست. «ذکر کثیر» بهمعنی واقعی کلمه، تنها با زبان نیست؛ بلکه توجهداشتن به خداوند با تمام وجود است. یاد خدا، غذای روح و جان انسان و موجب آرامش آن است: ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ (رعد، 28). مولایمان سید احمدالحسن (ع) اینگونه میفرمایند: «صبح هنگام به خدا پناه برید و شبهنگام را با پناه آوردن به پناهگاه خدا شروع کنید. به آن کسی که همهچیز را پدید آورده و آفرینش هر چیزی را به او ارزانی داشته تمسک جوی و هر آنچه خداوند سبحان تو را به آن آگاه میسازد پذیرا باش تا هر چیزی را از او بدانی و هلاک و گمراه نشوی، حتی اگر تمام اهل زمین جملگی هلاک و گمراه شوند.» (در محضر عبد صالح، ج1) یک نوع ذکر پروردگار، دعا و تضرّع آهسته و درون نفس است؛ بنابراین، با ذکر، تضرّع و دعا میتوان از خداوند استمداد جست و از شرّ وسوسههای شیطانی رهایی یافت. حتی حجتهای الهی دعا و توسل به درگاه الهی میکردند. رسولالله (ص) در مناجات خود میفرمودند: بار خدايا! به تو پناه میبرم از بخل و به تو پناه میبرم از بُزدلى و به تو پناه میبرم از اینکه به فروترين روزهاى زندگى ( پيرى و فرتوتى ) بازگردانده شوم، و به تو پناه میبرم از فتنهگری دنيا و به تو پناه میبرم از عذاب قبر.» (سنن النسائي: ۸/۲۵۶ ) همچنین بخشی از دعای علی (ع) را با هم بخوانیم: «بار خدايا! به تو پناه میبرم از اینکه با وجودِ توانگرىِ تو، من تهيدست باشم؛ يا با وجودِ هدايتگرىِ تو، در گمراهى به سر برم؛ يا با آنکه قدرت و پادشاهى از آن توست، به من ستم شود؛ يا با آنکه زمام اختيار امور در دست توست، من مقهور و خوار گردم.» نهجالبلاغه، خطبۀ ۲۱۵ فایدۀ پناهبردن به خداوند این است که شیطان بر کسانی که ایمان آوردهاند و به پروردگارشان توکل کردهاند، نفوذ و سلطهای ندارد و با پناه بردن به خدا، در انسان این حالت تحقق پیدا میکند. شیطان خود در آغاز کار به این حقیقت واقف بود که بندگان مخلص خدا در مرحلهای از ایمان قرار دارند که او نمیتواند آنها را گمراه سازد. پس مؤمنان باید در نظر بگیرند که به هر حال، اگر با سلاح ایمان به خدا پناه ببرند، خداوند نیز از آنان دفاع خواهد کرد؛ البته مقصود، پناهبردن لفظی نیست، بلکه باید با تمام وجود به او پناه برد. توکل همیشگی و مداوم به خداوند متعال بههمراه ایمان راسخ، مانع تسلط شیطان خواهد بود. توکل از لوازم ایمان است و عبارت است از اعتماد قلبی و وابستگی به نیروی قاهری است که هیچ قدرتی نمیتواند بر آن غلبه کند؛ بلکه موجب ثبات و استقامت شخص متوکل در انجام عمل میشود. ادامه دارد... انا لله وانا اليه راجعون سلام علیکم و رحمة الله و برکاته خبر درگذشت عالمِ عاملِ جلیلالقدر و مسئول مکتب نجف، مرحوم سید حسن حمامی عزیز چنان سنگین و جانسوز بود که به دشواری به باور مینشیند؛ لیکن در برابر تقدیر خداوند سبحان چارهای جز تسلیم و رضا نیست. قال الله تعالی: (كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ) (هرکسی مرگ را می چشد؛ و بدون تردید روز قیامت پاداشهایتان بهطور کامل به شما داده می شود؛ پس هرکه را از آتش دور سازند و به بهشت درآورند مسلماً کامیاب شده است؛ و زندگی این دنیا جز کالای فریبنده نیست). [آلعمران، 185] این ضایعۀ عظیم را به محضر شريف امام عصر ارواحنا له الفداء و فرزند و فرستادهاش امام احمدالحسن علیهالسلام و جامعۀ مؤمنین در ایران و سراسر زمین تسلیت عرض نموده و از خداوند منان برای آن عالم فقید، علو درجات و رحمت واسعه را مسئلت مینماییم. گزیدهای از بیانات سید احمدالحسن (ع) در گروه «الدعوة المهدوية»: «سلام و درود بر عابدِ عارفِ عالِم سید حسن حمامی در مقامی كه او [هماکنون] در آن است. سید حسن حمامی، دارای برتری و فضیلتِ زياد و بسیار بزرگی است، و نسلهای آينده حتماً بايد فضیلت اين مرد الهی و عابد و عارف را شناخته و بشناسانند. اين دلیرمرد بزرگوار و شجاع و مزيّن به اخلاق والا، در اثر دستگیریهای پیدرپی، اذيت و سختی زيادی ديد؛ آن هم از سوی پستترین و فرومایهترین افراد. خدا رحمتت كند ابامرتضی، من و تو به پايان راه رسیديم، ولی تو زودتر راحت شدی. سلام خداوند بر تو در روزی كه به دنیا آمدی و روزی كه خداوند تو را بهسوی خودش باز پس گرفت و روزی كه زنده مبعوث میشوی. گواهی و شهادت میدهم كه تو همراه با انبیا و مرسلین و صديقین هستی و آنها بهترين رفیق هستند. از خدا میخواهم كه تو را با اولیای طاهرينش محمد و آلمحمد صلوات الله علیهم مبعوث گرداند، او [ولی و] سرپرست من و سرپرست صالحان است.» 22ذیالحجه 1442ق خداوندا، شهادت میدهیم که سیدِ پاک و مقدس ما حمامی، حامی حقیقی اسلام و عالمی باعمل بود که مجاهدانه در زمانی که یاوران حق اندک و دشمنان آن بسیار بود، فرستادۀ بر حقت را نصرت بخشید. خداوندا، گواهی میدهیم که ابومرتضی بر منصب دنیا پشت کرده، همراه حق ایستاد و از سوی نظام طاغوتی صدام و دیگر جنود شیطان، متحمل آزار و شکنجههای فراوان شد؛ پس پیمانه را بر او تمام کن و مقام عظیم او را اعظم بگردان. و همانا خداوند اجر نیکوکاران را ضایع نمیکند. اینک ای سیدِ شهید و عالم با اخلاق، با قلبی آکنده از مصیبت با تو وداع میکنیم. آگاه باش که مرگ نابهنگام تو، دلهای غفلتزدۀ ما را زنده و بیدار میکند؛ پس به تأسی از تو، بار دیگر با مولایمان سید احمدالحسن (خداوند در زمین تمکینش دهد) و مکتب و نمایندگان شریفش که مصداق قُرای ظاهره و سنگربانان دین الهی هستند تجدید بیعت کرده و گامهایمان را در مسیر یاری آلمحمد ص محکمتر از قبل برمیداریم. راهت ادامه دارد... والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته هفتهنامۀ زمان ظهور «خلیفۀ خدا با طلبیدن حاکمیت الهی، ارادۀ خدا را جاری میکند؛ در حالی که مطالبۀ حاکمیت مردم بهوسیلۀ غیر از خلیفۀ خدا، خلاف جهت ارادۀ خداست.» (پاسخهای روشنگرانه، جلد ۳، سؤال ۲۳۴) «خدا راضی نیست آنکس را که به امامت منصوب کرده است، از حاکمیت انصراف دهد یا جایگاه آن را برای هدایت مردم به صراط مستقیم، خالی بگذارد؛ پس چگونه فرض میکنند حسین ع خواهان حاکمیت الله و حکومت نبود؟» (پاسخهای روشنگرانه، جلد ۳، سؤال ۲۳۴) «همۀ خلق با حاکمیت الله امتحان میشوند.» (پاسخهای روشنگرانه، جلد ۳، سؤال ۲۳۴) «در هر زمان، مردم به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی مانند ابلیساند که «من» یا «ما» میگویند و گروهی مانند فرشتگان در سجدهشان هستند که «او» میگویند.» (پاسخهای روشنگرانه، جلد ۳، سؤال ۲۳۴) «ای خردمندان، ای عاقلان، تدبر کنید... حاکمیت مردم و یزید یکی است... حاکمیت مردم و یزید یکی است و همچنین حاکمیت خدا و حسین (ع) یکی است.» (خطبۀ محرم ۱۴۳۲ق) «بههیچوجه ممکن نیست امام حسین ع را از قیام و هدف مبارکش جدا کنیم؛ و آن برپا کردن حاکمیت خدا بر روی زمین است.» (خطبۀ محرم ۱۴۳۲ق) «همۀ ادیان الهی به حاکمیت خدای سبحانومتعال اقرار دارند؛ اما مردم با این حاکمیت به مقابله برمیخیزند.» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص29) «بیشترِ اوقات جز عدۀ بسیار اندکی ـمثل قوم موسی (ع) در زمان طالوت یا مسلمانان زمان رسول خدا (ص)ـ به آن [حاکمیت خدا] اذعان ندارند.» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص29) «آیا یهودیان به ایلیا میگویند: برگرد چون ما انتخابات و دموکراسی داریم و این از انتخاب الهی برتر و والاتر است؟» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص37) «آیا مسیحیان به عیسی (ع) میگویند: ای کسی که بر الاغ سوار میشوی و ای کسی که لباسهای پشمین میپوشی، کم میخوری و در دنیا زاهد و بیرغبتی، برگرد! زیرا ما رؤسای برگزیدهای داریم که از تمام دنیا چه حلال و چه حرامش بهره میبرند و آنها با خواستها و تمایلات نفسانی ما موافق و سازگار هستند؟!» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص37) «در هر صورت، همین تورات و انجیل امروزی هر دو به حاکمیت خدا در زمینش اقرار دارند ـنه به حاکمیت مردمـ و این دو، کتابهای آسمانی و دلیل انکارناپذیر برای یهودیان و مسیحیان هستند.» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص38) «قرآن از ابتدا تا انتها بر حاکمیت خدا و نپذیرفتن حاکمیت مردم تصریح دارد.» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص38) «خداوند این فرمانروایی یا حاکمیت الهی را به هرکس که بخواهد عطا میکند و الزامی نیست که فرمانروای تعیینشده از طرف خدا ـدر عملـ حکومت کند؛ چه بسا مغلوب و از سکان فرمانروایی رانده شود.» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص39) «با اینکه در طول تاریخ به آل ابراهیم فرمانروایی و حکومت الهی داده شد، آنها ضعیف نگاه داشته و مغلوب و از کرسی حکومت دور نگه داشته شدند و تاریکی و ظلمت بر سکان حکومت سایه افکند.» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص40) «آنچه بر مردم واجب است این است که سکان رهبری را در اختیار خلیفه و جانشین خدا در زمینش قرار دهند که اگر چنین نکنند بهرهشان از دست میرود و پروردگارشان را خشمگین میکنند.» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص40) «جانشین خدا باید حاکمِ در زمین هم باشد و اولین جانشین خدا آدم (ع) است و در هر زمانی خدا جانشینی در زمینش دارد.» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص41) «در این زمان جانشین خدا مهدی (ع) است؛ بنابراین بر همۀ مردم واجب است شرایط لازم را برای حاکمشدن ایشان فراهم کنند؛ چراکه او از طرف خدای سبحانومتعال تعیین شده است، نه با دموکراسی و انتخابات!» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص41) «بدیهی است که حاکم در هر زمان با مسائلی جدید روبهرو میشود و ناگزیر باید دارای تسدید و علمی خاص از طرف خدا باشد تا با این علم، حکم خدا را در مسائل جدیدی که رخ میدهد بداند.» (حاکمیت خدا، نه حاکمیت مردم، ص42) «امام مهدی ع، خود، نتیجهای از نتایج انقلاب حسین ع است.» (متشابهات، جلد ۳، سؤال ۱۱۵) «کسانیکه کنار حق میایستند، همواره در معرض نابودشدن شخصیتشان در جامعه ـبا سخنان تزویرآمیز و افتراها و دروغها و بهتانهاییـ هستند که از سوی دشمنان انبیا و مرسلین (ع) به آنها وارد میشود.» (متشابهات، جلد ۱، سؤال ۱۴) «کسیکه به حسین (ع) ملحق شود، قطعاً شهید میشود و متناسب با مقامش و مقدار التزامش به حسین (ع) چیزی از فتح را درک میکند؛ یعنی پیروزی و فتح با قائم(ع) را درک میکند.» (متشابهات، جلد ۱، سؤال ۱۴) «قومی با حسین به نبرد برخاستند که ادعا میکردند پیامبر خدا حضرت محمد ص را دوست میدارند و بر سیره و روش آن حضرت ص گام برمیدارند.» (متشابهات، جلد ۱، سؤال ۱۴) «با قائم (ع) نیز گروهی به نبرد برخواهند خاست که ادعا میکنند حسین را دوست میدارند و بر مصیبتهای او میگریند.» (متشابهات، جلد ۱، سؤال ۱۴) حل جدول شماره 2 ذی قعده1400 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 1 ا و ل ا ل م ه د ی ی ن و ص ی 2 و ل ا ی ت د ا ر و ا ص ی ل 3 ل ا ل ا و ا ن ق ی د 4 ا ی ل ی ا ی د س م ا ت م 5 ل ت ف ر ا ت ا ر ش ی د 6 م ا س و ی ع ل م ب ب ا 7 و ه ر د ا م ح ر م و ر د 8 م ل ک و ح ی ا و ر ف ی 9 ن ب ی ل و ع ی د گ ی ا ه 10 ی ی ی ک ا د ل م ت ه 11 ن ت ل ل م ن و ا ا ف 12 ه س ق م ی ق ی ن ط 13 ا س م ا ن د و م ا م ی ن ر 14 د ا م ا م ر ض ا ن ق و ت 15 م ح م د ا د ی ا ن ف د ا داستانهای فرستادگان، عبرتی برای آیندگان قسمت اول کتاب مقدس به ما نشان میدهد چگونه داستانها تکرار میشود. این بسیار عجیب و از طرفی ناراحتکننده است. عجیب از این جهت که حوادث تکرار میشود و ناراحتکننده از این بابت که مردم دربارۀ آن تفکر نمیکنند و همان اشتباهات پیشینیان را تکرار میکنند. «تکرار تاریخ با فرستادگان» عیسی فرمود: (خوشحال باشید چون شما را فحش گویند و جفا رسانند، و بهخاطر من هر سخن بدی بر شما کاذبانه گویند. خوش باشید و شادی عظیم نمایید؛ زیرا اجر شما در آسمان عظیم است؛ زیرا همین طور بر انبیای قبل از شما جفا میرساندند). (متی5: 11 و 12) وقتی عیسی میگوید «زیرا همین طور بر انبیای قبل از شما جفا میرساندند»، نشان میدهد انبیا با شرایطی شبیه یکدیگر مواجه بودند! در انجیل میخوانیم: (عیسی ایشان را گفت: «نبی بیحرمت نباشد جز در وطن خود و میان خویشان و در خانه خود.) (مرقس ۶: ۴) این سخن عیسی مسیح حتی نشان میدهد فرستادگان در وطن خود چگونه با شرایط مشابه مواجه میشوند. بله! تاریخ با فرستادگان تکرار میشود؛ کجایند آن عبرت گیرندگان؟! آیا این حقیقت را میبینند که هر زمانی را هابیلی است و با او نیز قائنی (قابیل)؟! (قائن به برادر خویش هابیل گفت: «بیا تا به صحرا برویم». و چون در صحرا بودند قائن بر برادرش هابیل برخاست و او را کشت). (پیدایش ۴: ۸). در ادامه مثالی از تکرار تاریخ را با یکدیگر مرور میکنیم. «از یوسف تا عیسی» یوسف علیهالسلام یکی از انبیای خداست، گرچه مسیحیان او را نبی نمیپندارند؛ اما آنچه بسیار قابلتأمل است این قضیه است که برخی حوادثی که در دوران زندگی او پیش آمد، با دیگر فرستادگان خدا نیز اتفاق افتاد؛ بهعنوان مثال با عیسی علیهالسلام. اما ابتدا به کتاب پیدایش، فصل ۳۷ آیات 17 تا 28 رجوع میکنیم: (آن مرد گفت: «از اینجا روانه شدند، زیرا شنیدم که میگفتند: به دوتان میرویم.» پس یوسف از عقب برادران خود رفته، ایشان را در دوتان یافت. و او را از دور دیدند، و قبل از آنکه نزدیک ایشان بیاید، با هم توطئه دیدند که او را بکشند. و به یکدیگر گفتند: «اینک این صاحب خوابها میآید. اکنون بیایید او را بکشیم، و به یکی از این چاهها بیندازیم، و گوییم جانوری درنده او را خورد. و ببینیم خوابهایش چه میشود.» لیکن رؤبین چون این را شنید، او را از دست ایشان رهانیده، گفت: «او را نکشیم.» پس رؤبین بدیشان گفت: «خون مریزید، او را در این چاه که در صحراست، بیندازید، و دست خود را بر او دراز مکنید.» تا او را از دست ایشان رهانیده، به پدر خود رد نماید. و بهمجرد رسیدن یوسف نزد برادران خود، رختش را یعنی آن ردای بلند را که در بر داشت، از او کندند. و او را گرفته، در چاه انداختند، اما چاه، خالی و بیآب بود. پس برای غذا خوردن نشستند، و چشمان خود را باز کرده، دیدند ناگاه قافلۀ اسماعیلیان از جلعاد میرسد، و شتران ایشان کتیرا و بَلَسان و لادن باردارند، و میروند تا آنها را به مصر ببرند. آنگاه یهودا به برادران خود گفت: «برادر خود را کشتن و خون او را مخفیداشتن چه سود دارد؟ بیایید او را به این اسماعیلیان بفروشیم، و دست ما بر وی نباشد؛ زیرا که او برادر و گوشت ماست.» پس برادرانش بدین رضا دادند. و چون تجار مدیانی در گذر بودند، یوسف را از چاه کشیده، برآوردند؛ و یوسف را به اسماعیلیان به بیست پاره نقره فروختند. پس یوسف را به مصر بردند). در اینجا به چند نکته دقت کنید: 1. همان طور که مشخص است، برادران یوسف بر او حسد داشتند و قصد کشتن او کردند؛ اما در همان ابتدا یکی از آنها با کشتن او مخالف بود؛ و این موضوع با عیسی علیهالسلام تکرار شد: (نیقودیموس، آنکه در شب نزد او آمده و یکی از ایشان بود، بدیشان گفت: «آیا شریعت ما بر کسی فتوا میدهد، جز آنکه اول سخن او را بشنوند و کار او را دریافت کنند؟» ایشان در جواب وی گفتند: «مگر تو نیز جلیلی هستی؟ تفحص کن و ببین؛ زیرا که هیچ نبی از جلیل برنخاسته است.» پس هریک به خانه خود رفتند.) (یوحنا7: 50 تا 53) 2. یهودا یکی از یازده برادرِ یوسف پیشنهاد فروش یوسف به تجار را ارائه کرد و سرانجام با ۲۰ پاره نقره او را به اسماعیلیان فروختند؛ این قضیه شبیه خیانت یهودای اسخریوطی یکی از دوازده شاگرد است: (آنگاه یکی از آن دوازده که نامش یهودای اسخریوطی بود، نزد رؤسای کهنه رفته، گفت: «مرا چند خواهید داد تا او را به شما تسلیم کنم؟» ایشان سی پاره نقره با وی قرار دادند). (متی ۲۶: 14 و 15) ۳. یوسف به مصر برده شد و عیسی نیز برای نجات جانش به مصر برده شد: (و چون ایشان روانه شدند، ناگاه فرشته خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده، گفت: «برخیز و طفل و مادرش را برداشته به مصر فرار کن و در آنجا باش تا به تو خبر دهم، زیرا که هیرودیس طفل را جستوجو خواهد کرد تا او را هلاک نماید.» پس شبانگاه برخاسته، طفل و مادر او را برداشته، بهسوی مصر روانه شد) (متی ۲: 13 و 14) ۴. در پیدایش۴۱: ۴۶ دربارۀ شروع خدمت یوسف علیهالسلام میخوانیم: (و یوسف سیساله بود وقتی که به حضور فرعون، پادشاه مصر بایستاد، و یوسف از حضور فرعون بیرون شده، در تمامی زمین مصر گشت). و دربارۀ عیسی علیهالسلام میخوانیم: (و خود عیسی وقتی شروع کرد، قریب به سیساله بود. و حسب گمان خلق، پسر یوسف بن هالی). (لوقا۳: ۲۳) «در پایان» کتاب مقدس به ما گزارشی از داستانهای فرستادگان را میدهد. این داستانها بر روی زمین تکرار میشوند؛ در بیان آنها علتی نهفته است و آن، درسگرفتن مردم و تکرار نکردن دوبارۀ آن برخوردها با فرستادگان است. اگر خدا بخواهد، ادامه دارد ... احکام و شعائر حسینی پرسش: نذر کردهام هر سال محرم، پنج روز مجلس عزای امام حسین علیهالسلام برپا کنم و آن را در خانۀ عمویم برپا میکردهام؛ ولی بهخاطر ویروس کرونا مجلس در خانۀ عمویم برگزار نمیشود. آیا جایز است بهجای اقامۀ عزا برای امام حسین علیهالسلام، بهمدت پنج روز مبلغی به فقرا بپردازیم؟ پاسخ: جایز نیست. این مبلغ را [میتوانی] بعدها در عزای امام حسین علیهالسلام هزینه کنی. احمدالحسن (ع) ۲۵ محرم ۱۴۴۲ق پاسخهای جدید فقهی پرسش: من از طلبههای حوزه هستم. سنی از من گذشته است و خادم منبر شریف حسینی هستم. برای ماه محرم امسال در عراق برای عزاداری مرا دعوت کردهاند. به آنجا بروم یا نه؟ با توجه به اینکه کسانی که مرا دعوت کردهاند مؤمن به این دعوت حق نیستند. پاسخ: میتوانی برای عزاداری و انتشار حق بروی؛ مثلاً با مطرحکردن قانون شناخت حجت و علمی که از دعوت حق فراگرفتهای. پاسخهای فقهی، جلد 1، پرسش ۵ پرسش: شب هشتم ماه محرم به قاسم بن حسن (ع) اختصاص دارد. در این شب ـبه نیّت عروسی قاسمـ شمعها روشن میکنند، حنا میبندند و شیرینی توزیع میکنند... آیا با وجود حزن و اندوه مصیبت عاشورا انجام چنین کارهایی تناسبی دارد؟ و آیا مسئلۀ عروسی قاسم و عقد آن بزرگوار با سیده سکینه، صحت دارد؟ پاسخ: اشکالی ندارد؛ تا هنگامی که بهعنوان شعائری باشد که از آن، عزاداری برای قاسم بن حسن و یادآوری مصیبت کربلا قصد شده باشد. پاسخهای فقهی متفرقه، جلد ۵، پرسش ۹ پرسش: آیا بعد از روز دهم ماه محرم جاریکردن عقد یا شرکت در آن یا عمل زفاف جائز است؟ پاسخ: جایز است. سید احمدالحسن (ع)، ۲۵ محرم ۱۴۴۲ق پاسخهای جدید فقهی، پرسش ۵ شیخ ناظم عُقیلی پاسخ میدهد تفاوت میان روایات ائمه و روایات مهدیین ناشی از چیست؟ با وجود آنکه به گواهِ روایات متواتر، مهدیین دوازدهگانه نیز مانند امامان دوازدهگانه، وصی و امام هستند، اما نصوص مربوط به عقیدۀ مهدیین از حیث تعداد، صراحت و آشکاربودن، قابل مقایسه با روایات مربوط به ائمه نیستند. بهدنبال این تفاوت، برخی سؤال یا اشکالی را مطرح کرده و میگویند: اگر مهدیین حجت و امام بودند، امامت آنها از نصوص و متون دینی بهروشنی به دست میآمد. اما پاسخ این اشکال چه بوده و حکمت این تفاوت چیست؟! اول: طبیعتاً اگر روایات مربوط به عقیدۀ مهدیین از حیث صدور و دلالت، یقینی باشند مجال به طرح چنین اشکالی نمیرسد؛ زیرا ملاک، روایاتی است که قطعیالصدور و قطعیالدلالة باشد و در این بین، تفاوت میان تعدادِ دو دسته از روایات متواتر، جای سؤال ندارد؛ زیرا مسئله، مسئلۀ مسابقه و رقابت عددی نیست. دوم: امر امامت ائمه و تعیین اشخاص امامان دوازدهگانه، امتحان اول و بزرگتر بوده و اساس دین و حاکمیت خداوند است و طبیعی است که پایه و اساس و پیریزی یک ساختمان، از بنای ساختمان محکمتر باشد و در عین حال استحکام پایه و اساس، وجود ساختمان را نفی نمیکند. سوم: طبیعتاً اگر نصوص مربوط به مهدیین مثل نصوص مربوط به ائمه، بهشکل پر تعداد و آشکارا بیان میشد، در این صورت پس از غیبت امام مهدی زمینه برای مدعیان دروغین فراهم بود و ادعاهای دروغین زیادی بر پایۀ نصوص مطرح میشد؛ خصوصاً که بدانیم امامت ائمه، بهصورت مباشر و بدون فترت و فاصلۀ زمانی بود و در صورت بروز انحرافاتی نظیر واقفیه، در هر زمان امامی وجود داشت که انحراف را تبیین نموده و از دین محافظت مینمود. این در حالی است که مدتزمان غیبتِ میان به امامت رسیدنِ امام مهدی و آمدنِ مهدی اول، چند برابرِ مجموعِ دوران امامتِ ائمه است و اگر عقیدۀ مهدیین و اوصیای امام مهدی بهشکل علنی مطرح میشد، در این زمانِ طولانی ادعاهای دروغین زیادی مبنی بر وفات امام مهدی و انتقال امامت به مهدیین شکل میگرفت و ده ها و بلکه صدها ادعای همراه با نص به وجود میآمد. در حقیقت به همان اندازه که نسبت به امامت ائمه تأکید و سفارش شده تا این عقیده محفوظ بماند، به همان میزان هم نسبت به روایات مهدیین پردهپوشی صورت گرفته تا این عقیده از مدعیان مصون بماند. تفاوتِ تعبیر میان ائمه و مهدیین نیز میتواند از همین باب باشد؛ چون در صورت استفاده از تعبیر 24 امام، پس از غیبت امام دوازدهم، با این تصور که تعداد امامان 24 نفر است و نه فقط 12 نفر، انحرافات پدید میآمد؛ چنانکه اکنون هم که امر مهدیین در لفافه و بهصورت پنهانی بیان شده بود، برخی دربارۀ عقیدۀ مهدیین به خطا رفتند؛ نمونهاش اباسهل نوبختی عالم سرشناس شیعه در قرن سوم و چهارم که گفته است امام مهدی در غیبتش از دنیا رفته و فرزندان او به امامت رسیدهاند تا در نهایت یکی از آنها به حکومت برسد. (ر.ک: فهرست ابنندیم بغدادی، ص225) چهارم: بهدنبال حفاظت از عقیدۀ مهدیین از ادعای مدعیان دروغین، اهلبیت به بیان عقیدۀ مهدیین و امامانِ از نسل قائم در ادعیه و اذکار روی آوردند؛ زیرا معمولاً مدعیان و مخالفان از ادعیه غافل بودند و آن را صرفاً مناجاتی بین ائمه و خداوند بهشمار میآوردند. پنجم: پردهپوشی و بیان سربستۀ روایات مهدیین، در بسیاری از اوقات منجر به این شده که راویان و مؤلفين شیعه از نقل روایات مهدیین و گردآوری آن در کتب، چشمپوشی و صرفنظر کنند؛ زیرا این روایات بهنحو اجمالی و غیر آشکار بیان شده بود و در نظر راویان و مؤلفين، مخالف عقیدۀ مشهور و مخالف با مسئلۀ حصر تعداد امامان دوازدهگانه به شمار میآمد و همین موجب آن میشد فردی که از آن آگاهی نداشت، آن را در کتب، نقل و گردآوری نکند و بهدنبال آن، روایات مهدیین کمتر از روایات مربوط به ائمه ـکه مؤلفین هرجا آن را مییافتند نقل و گردآوری مینمودندـ نقل شود. ششم: سعی و اهتمام مؤلفين شیعه در مقابله با جبههها و شبهاتی بوده که در آن زمان نسبت به امامت ائمه وجود داشت و بهدنبال آن، روایات مربوط به امامت ائمه از تعداد بیشتری برخوردارند. بخشی از سخنرانی شیخ ناظم عُقیلی در گروه «الدعوة المهدویة» بهمناسبت ولادت امام رضا ع اسوهای کامل برای تبلیغ منیت، دشمن حقیقی امام حسین ع انقلاب سیدالشهدا ع از روز عرفه آغاز شد؛ آنجا که در دعای عرفه میفرماید: «طهرنی من شکّی و شرکی:مرا از شک و شرکم پاک فرما.» معنای عظیم این سخن چیست؟ و چرا مدعیان علم در کنار عدم پاسخ مناسب سعی داشتند این سخن امام حسین ع را ساختگی جلوه دهند؟ جنگ علیه خود، حقیقتی که احمدالحسن یمانی ع آن را رمزگشایی کرد. وصی و فرستادۀ امام مهدی ع، پرده از حقیقت سخن امام حسین ع برمیدارد. او در پاسخ علت این سخن امام حسین ع میفرماید: شرک انواعی دارد؛ از جمله: ١- شرک ظاهری: این شرک نیز اقسامی دارد؛ از جمله: شرک آشکار در عقیده مانند پرستش بتها و پرستش علمای بیعمل گمراه؛ بتهایی که زبان دارند؛ همان طور که در قرآن کریم و از پیامبر(ص) و ائمه (ع) در نکوهش آن دسته از یهود آمده است که از علمای خود در معصیت خدا فرمان بردند و به این ترتیب آنها را عبادت کردند.(١) ٢- شرک پنهان: که ریا با تمام اقسامش بخشی از آن است. البته توجه به خلق برای برآوردهشدن حاجات و نیازها بدون توجه به خدای سبحانِ قاضیِالحاجات جزو آن نیست. «الذی یعطی من سأله و من لم یسأله تحنناً منه و رحمة: خدایی که به درخواستکنندهاش عطا میکند و به کسی که از او نخواهد عطا میکند از روی نعمتبخشی و مهرورزی.» بلکه این مورد ـیعنی توجه به خلق بدون توجه به خدای سبحانـ کفر به خداوند است و متأسفانه این وضعیت بین مردم رایج است و جریان دارد. توجه به مردم برای برآوردهشدن نیازها، در کنار توجه به خداوند، از جملۀ این نوع شرک محسوب میشود. حقتعالی میفرماید: (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ)(٢) (و بيشترشان به خدا ايمان نياورند مگر با شرک). حق این است که بنده در تمام احتیاجات خود، رو بهسوی خدای سبحان کند و بندگان را صرفاً وسیله و ابزاری در دست خداوند به شمار آورد که خدا به هر نحو و در هرکجا که اراده فرماید برای برآوردهشدن حاجتش آنها را به کار میگیرد. اگر بنده به خدا توجه کند، تعامل با خلق زیانی به او نمیرساند. ٣- شرک نفسانی: که مخفیترین نوع شرک است و همان «منیّت» است، که مخلوق را از آن گریزی نیست. این «منیّت» او را با ظلمت و عدمی که بدون وجود آن، فقط خدای سبحانومتعال میماند و لاغیر، درهم میآمیزد؛ از همینرو به این معنا، هر بندهای از بندگان خدا مشرک است. امام حسین (ع) این معنای شرک و نیز آنچه از شک به همراه دارد را قصد کرده است. امام حسین(ع) فتحالمبین را درخواست میکند و از بین رفتن شائبۀ عدم و ظلمت از صفحه وجودش را؛ عدمی که بدون آن چیزی جز خدای واحد قهار باقی نمیماند؛ از همینرو آن حضرت (ع) میفرماید: «پروردگارا! هیچکس استحقاق وجود را ندارد جز تو، و وجود من گناهی عظیم است که راهی برای بخشودنش نیست، مگر با فنای من و با بقای وجود پاک تو.» این شک و شرک، بالقوّه است نه بالفعل؛ یعنی منشأ آن موجود است نه اینکه بالفعل موجود باشد؛ یعنی قابلیت به فعلیترسیدن در آن وجود دارد؛ ولی در عمل محقق نشده است؛ به این معنا که مصداق خارجی ندارد. در فطرت انسان نقطهای تاریک وجود دارد که همان شائبۀ عدم و ظلمت است. این نقطۀ تاریک، محل اتصال پوزۀ شیطان است که از طریق آن انسان را وسوسه میکند.(۴) پایان سخن روشنگری بینظیر احمدالحسن ع دربارۀ شائبۀ وجود خلق در مقابل وجود خداوند، پاسخ بسیاری از سؤالات فلسفی لاینحل را داد که پرداختن به آن در این مقدار نمیگنجد. احمدالحسن ع نشان داد: مرز بین حسین ع و یزید زمان شدن بهمیزان پرداختن و توجه به «من» است؛ امام حسین ع بزرگترین دشمن خود را «منیت» میدانست؛ به حدی که حتی وجود خود (که گریزی از آن نیست) را در مقابل وجود خداوند گناه تصور میکرد! و در مقابل، یزیدی که به حدی به «من» توجه کرده بود که دیگر حتی کوچکترین باریکۀ نوری از خداوند در وجودش باقی نمانده بود. انقلاب تبلیغی امام حسین ع امام حسین ع با اخلاص و مقدمکردن خواست و ارادۀ خداوند در تبلیغ دین حق، چنان صحنهای بر پیکرۀ تاریخ خلق کرد که تمامی خلایق متحیر و حیران عمل او شدند! امام حسین ع دشمن حقیقی خود را «منیت» میدانست که با نابودکردن آن با خون خود و اهلبیتش تجلی خداوند (هو) در زمین شد؛ و یزید (لع) که تجلی تام منیت در آن زمان بود با تمام قدرت و نیروی مادی و پیروزی ظاهری خود نتوانست حقیقت را نابود کند؛ امام حسین ع نشان داد اخلاص در تبلیغ میتواند انقلابی عظیم برپا کند، حتی اگر پیروان حق بسیار محدود و کم باشد! سید احمدالحسن ع در کتاب سرگردانی یا راه بهسوی خدا میفرماید: نهضت امام حسین (ع) نهضت محمدی اسلامی اصیل است که هدف آن اصلاح فرزندان این امت و آمادهسازی نسلی است که توانایی حمل رسالت الهی را دارند. نسلی ربّانی که خداوند را عبادت میکنند و هیچ دستوری را جز دستور قرآن قبول ندارند و حاکمی را جز معصومین (ع) که از طرف خداوند تعیین شده یا نایب آنها را نمیپذیرند. اگر کشتهشدن امام حسین (ع) واقعهای بسیار عظیم است، هدفش نیز به همان اندازه عظیم است که همان برپایی دولت بزرگ (لا اله الا الله) بر روی زمین، دولت عدل الهی به رهبری ابنالحسن (ع) امام مهدی منتظر است. (۵) پاورقی: ١. مانند این سخن خداوند متعال: (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللهِ) (آنان علما و راهبانشان را بهجای الله به خدایی گرفتند). (توبه 31) ٢. از ابوبصیر از اباعبدالله(ع) روایت شده است: به ایشان عرض کردم: (اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللهِ) (آنان علما و راهبانشان را بهجای الله به خدایی گرفتند)؟ فرمود: «به خدا سوگند آنها را به عبادت خویشتن دعوت نکردند؛ چراکه اگر میکردند، مردم اجابتشان نمینمودند؛ ولی حلال را بر آنان حرام کردند و حرام را حلال و به این صورت، آنها را پرستیدند؛ بهگونهای که خود احساس نمیکردند.» کافی: ج 1 ص 70 حدیث 1 و نیز حدیث 3. ٣. یوسف: 106. ۴. پیامبر اکرم ص میفرماید: «شیطان به قلب فرزند آدم میچسبد. پوزهای مانند پوزۀ سگ دارد که اگر بنده ذکر خداوند عزّوجل را بگوید، به عقب برمیگردد.» بحارالانوار: ج 76 ص 49. ۵-سرگردانی یا راه بهسوی خداوند، ص 81.