نشریه زمان ظهور 101
مکتب و نمایندگان بسم الله الرحمن الرحیم دریا که باشی رودها سوی تو میجُنبند اصلی و میکشی ولی سوی خودت فروع سوسوی این ستارهها از نورِ آفتاب چون چشمکی که میکند در سایهها طلوع اینگونه است حال تو نسبت به یاوران خورشیدی و زِ پنجره نورت کند عبور امر تو از این پنجره آید بهسوی ما تا آشنا شود جهان با چشمههای نور اکمال و اتمام شهادت گشته مکتبت ایمان به آن شرطی زِ شرطهای باورت مردان حق، «حمامی« و «واثق»» وَ آن دو تَن سبقت گرفتهاند و اینک جمله یاورت نظمی که ناظم میکند در هر مناظره پیداست درس خویش را از تو گرفته است دارد نشان از مهر تو، لبخند ممتدِ... واثق که بر لبان او دائم نشسته است شیخِ حبیبت چون حبیبِ سینهی حسین با خطبههایش راه را هموار میکند شاگرد توست کاینچین تأثیر کرده است هر جملهاش که بین ما تکرار میکند انصارِ حق این بشنوید از بندهی حقیر مکتب به دستِ قائم حق گشته شد تأسیس باران رحمتیست که رویِش از آن بُود ای وای از آنکه چتر گیرد تا نگردد خیس شکر خدا که بین ما و او همین قُریست اهلالقری که شاهدی بر حق دعوت است آنکس که چون منافقان رد میکند مکتب آخر نصیبش ناگزیر، خسران و حسرت است بهترین گذشت گذشت در کارخانۀ انسانسازی احمدالحسن ع از دکتر علاء السالم: «در ابتدا بهعنوان انصار امام مهدی (ع) میپرسیم احمدالحسن (صلوات الله و سلامه علیه) چه تقدیم کرد؟ این سؤال را از بسیاری میشنویم. جواب این سؤال بهاختصار مرا به یاد سخنی از امام مهدی (ع) میاندازد که فرمود ما ساختههای دست خداییم و پیروان ما ساختۀ ما هستند. هر انسان، هر کدام از ما در عادات و افکار و عقاید، دچار شائبههایی از ظلمت است و وارد کارخانۀ احمدالحسن میشود. احمدالحسن کارخانهای انسانی دارد و انسان با همۀ تبعات [و داشتههای] قبلی، وارد آن میشود و بهعنوان انسانی راست و درست و نسیمی از نسیمهای بهشت بیرون میآید که فرشتگان با نزدیکشدن به او خود را خوشبو میکنند و زمینی که بر آن گام مینهد پاکیزه و طیب میشود.» این عبارت، یعنی کارخانه را انتخاب کردم؛ همان طور که امروزه میبینیم متقاضی اجناس جدید و بهقولمعروف بهروز و پیشرفته زیاد شده و هر روز تولیدات مختلفی از برندهای متفاوتی را در خیابان و تابلوهای شهرها و در فضای رسانهای دولتی و آزاد میبینیم؛ ولیکن صحبتی از کارخانه یا منبعی برای انسانسازی نیست. منظورم کارخانه و آزمایشگاههای شبیهسازی انسان یا رباتسازی نیست؛ بلکه منظورم کارخانهای است که در قلب عظیم خلیفۀ خدا سید احمدالحسن علیهالسلام قرار دارد. مادههای خام این کارخانه انسانهای عاقلی هستند که چارهای ندارند جز برگزیدن راهی که آنها را بهسمت رهایی و تکامل سوق دهد. سید علیهالسلام در خطبۀ حج فرمودند: «شما در این دنیا رهگذر هستید و هر رهگذری را ناگزیر از مقصد و پایانی است؛ پس بر حذر باشید که [مبادا] مقصد و پایان کار شما آتش باشد و تلاش کنید که عاقبت کار شما ورود به بهشت باشد و بر هر عاقلی واجب است که راهی را پیدا کند که او را به سلامتی سوق دهد؛ زیرا بعد از تمامشدن زمان و رهتوشه، دیگر پشیمانی سودی ندارد.» همانند کارخانههایی که در گذشته وجود داشتند و هر محصول تولیدشده (شیعیان آنها) اسطورهای شد برای کل تاریخ. کارخانههای انسانسازی مثل عیسی و موسی و محمد و علی و حسین علیهمالسلام. آنها انتخاب شدند چون قلبشان پذیرای صفات کمالیه الهی شد و آن صفات را بروز دادند و به اجرا گذاشتند و عامل شدند تا باقی خلق را با آن صفات آشنا سازند و محتوای درون ایشان را مطهر سازند؛ چراکه شخص پاک، پاککننده هم است؛ همان طور که آب جاری طاهر و مطهر است. همان طور که مواد اولیۀ محصولی بعد از طیکردن مراحل مختلف در دستگاههای مختلف (منظورم اتفاقات مختلفی است که فرد با آنها در طول زندگی مواجه میشود) به هدف موردنظر سازنده میرسد و اگر خود محصول را صاحب نفْس بدانیم او افتخار میکند و همچنین دارای ارزش معنوی و مادی میشود و نیز تولیدکننده حفاظت از آن را بر عهده میگیرد؛ بدون اینکه یادآور شود دستگاهها و چرخدندهها بهظاهر سبب واردشدن ضربههایی به او شدند. این قضیه، مثالی بود برای عزیزانی که گذشت را بهعنوان سرباز عقل در دژ محکم قلبشان جای میدهند و همان طور که در یک محصول مادیاقتصادی آثار ویژهای هم برای خود محصول و هم برای تولیدکننده وجود دارد، برای انسان نیز همین آثار مسلم است. آثاری که هم در متون دینی به آن اشاره شده و تأثیر اخروی برای فرد مؤمن دارد و هم از جهتی برای زندگی شخص مؤمن در جامعه مؤثر است و از سوی دیگر بازتابی که در اجتماع در مواجهه با سایرین دارد. در ابتدا به روایتی اشاره میکنیم که برای خود فرد مؤثر است: از رسول خدا ص: «مَن کَثُرَ عَفوهُ مُدَّ فی عُمرِهِ» «کسی که زیاد اهل گذشت باشد عمرش طولانی خواهد شد.» (بحارالانوار، ج75، ص359) همان طور که قبلاً اشاره شد مقولۀ عفو (گذشت) بعد از بُعد فردی، دارای بُعد و اثرات اجتماعی است که با عمل به آن احتمال میرود دادگاهها کمی خلوت شود! از امام صادق علیهالسلام: «أُعفُ عَمَّن ظَلَمَک کما أنَّکَ تُحِبُ أن یُعفی عَنک» «کسی را که به تو ظلم کرده عفو کن؛ همان گونه که دوست داری تو را عفو کنند.» (تحف العقول، ص 317) همچنین جایگاه اجتماعی فرد را ارتقا میدهد؛ چه بهعنوان پدر خانواده و چه بهعنوان یک شهروند ساده یا فردی که مسئولیتی در شهر یا کشور دارد. از رسول خدا ص: «علیکم بالعفو فان العفو لا یزید العبد الا عزاً فتعافوا یعزکم الله» «بر شما باد که عفو کنید؛ زیرا عفو بر عزت بندۀ خدا میافزاید؛ پس عفو و اغماض کنید تا خدا شما را عزیز بدارد.» (اصول کافی، ج 3، ص 167) مراحل یکی پس از دیگری طی میشود تا اینکه تو در مقابل خداوند سبحان قرار میگیری. از رسول خدا ص: «مَن یعفُ یعفُ الله عَنه» «هرکس عفو داشته باشد خدا نیز از او گذشت خواهد کرد.» (شهاب الاخبار، ص143) حال نتیجه آخر را کسب میکنی: از امام محمد باقر ع: «العافون عن الناس یدخلون الجنة بغير حساب» عفوکنندگان از مردم، بدون حساب داخل بهشت میشوند.» (بحارالانوار، ج64، ص266) فکر میکنم بیشتر افراد روی زمین، چه گذشتگان ما و چه افراد حال حاضر این صفت را پسندیده بدانند و تأیید کنند؛ حتی با اشارۀ سر که حاکی از تأیید و مثبتبودن کاری است و حتی هرکدام از ما در محیط پیرامون خود عاملان زیادی را در این قضیه الهی میبینیم؛ ولیکن همراه با محصورشدن قضیه در حصار ذهن بهطوری که انسان را بهسمت مرگ تدریجی سوق میدهد. از سید واثق حسینی: «افکار انسان بر روی شخصیت و اعمال او منعکس میشود و او را در مدت کوتاهی دگرگون میکند؛ در نتیجه زمانی که چنین بپندارد که سلامتیاش تبدیل به بدحالی شده است چه میشود؟ دیده شده است که این افکار بر روی مغز اثر میگذارد و او را مبتلا به سردرد، فشارخون، زخم و تحریک عصبی کولون میکند؛ بیماریهای بسیاری نتیجۀ افکار منفی انسان است؛ حتی بسیاری از امراض که به بدن انسان وارد میشود نتیجه یا بهدنبال افکاری است که در ذهنش وارد میشود؛ بلکه به اختلالات مغزی منجر میشود یا اندیشۀ باطل برای انسان به مرگ منتهی میشود.» حال سؤال پیش میآید! مگر نه اینکه گذشت، صفتی پسندیده در نزد همگان است و باید ذهن و افکار انسان را مثبت کند؛ در نتیجه همه میدانند افکار مثبت هم برای خود فرد و هم برای جامعه مفید است. چراکه زندگی فرد گذشتکننده یا به تعبیری با گذشت بر روی بقیۀ افراد هم مؤثر است؛ پس چه میشود که افراد باگذشتی را میبینیم که دچار بیماریهای جسمی و روحی شدهاند یا در خانه گوشهنشین شدهاند و دائم گذشتۀشان از افراد را با تأسف به یاد میآورند و حتی دیدهایم بهخاطر بعضی از افراد و از شدت رنج درونی، از گذشتههایشان پشیمان میشوند! مگر قبلاً از کلام معصومین ع اینگونه نیافتیم که گذشت و عفو به فرد عزت میدهد، مقام اجتماعی میدهد و ... آیا عزت فردی و اجتماعی با بیماری عصبی کولون و مرگ در یک خط مستقیم قرار دارد؟! زندگی اینگونه افراد را از کلام مبارک سید احمدالحسن ع بخوانیم: «هر انسانی ـغیر از آن کس که خدا به او رحم آوَرَدـ به حبسکردن خودش در صندوق حافظه مبتلاست و بهطور معمول حافظه نیز کوتاهمدت است. او را میبینی که خود را در صندوقی تنگ، با مجموعهای از مشکلات یا قضایایی که در هر لحظه از زندگیاش با آنها مواجه است حبس میکند و با توجه به اینکه مشکلات و قضایایی که انسان به آنها مبتلاست به پایان نمیرسد، مگر با مردنش، پس هر انسانی را ـجز آن کسی که خدا به او رحم آوَرَدـ چنان میبینی که حتی هنگام نماز، به صندوقی که نفْس خود را در آن حبس کرده است میاندیشد و حتی درحالی میمیرد که خود را در این صندوق تنگ و خفهکننده، زندانی کرده است. خوانندگان یا شنوندگان این بحث شاید در دل خود با حالت ناامیدی بگویند مشکل حافظه ماست؛ بهعنوان مثال اینطور خطاب میکند: نمیتوانم بدیهای فلانی را فراموش کنم... نمیتوانم سلامنکردن فلانی را فراموش کنم... باآنکه فلانی در حقم بدی کرد من از او گذشتم ولی او فلان کار را کرد... با آنکه برای دوستم هدیه خریدم ولی او فلان کار را کرد... پس چه کنم؟ راهحل چیست؟ و حتی شاید بعضی افراد نگران این باشند که چرا نمیتوانند فراموش کنند. قبل از پاسخدادن به این سؤالات با ما در کلام علیین همراه شوید تا قسمتهای مختلف گذشت را بررسی کنیم. امیدواریم دیدگاه و عمل آنها در ذهن و قلبمان جای گیرد. خداوند متعال در قرآن کریم عبارتی بهعنوان صَفح را بعد از عفو بیان میکند: (وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ ۖ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) بقره، ۱۰۹ (بسیاری از اهل کتاب پس از آنکه حق برای آنان روشن شد بهسبب حسدی که از وجودشان شعله کشیده، دوست دارند که شما را پس از ایمانتان به کفر بازگردانند. هماکنون درگذرید، و [از آنان] روی بگردانید، تا خدا فرمانش را اعلام کند؛ یقیناً خدا بر هر کاری تواناست). این عبارت یعنی صفح در آیات دیگری هم تکرار شده است. (وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ) حجر،85 (و آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دوتاست، جز به حق نیافریدیم، و بیتردید قیامت آمدنی است؛ پس گذشتی کریمانه داشته باش). تفسیر این عبارت (صفح) را برای نمونه میآوریم از امام سجاد علیهالسلام روایت شده یعنی بخشش بدون عتاب (سرزنش). حال با این معنی و دیدگاه در آیات زیر تدبر کنید. در سورۀ زخرف آیه 13 (فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ) زخرف، 89 (از ايشان روى برتاب و بگو به سلامت؛ پس زودا كه بدانند). (فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ) مائده، 13 (پس به [سزاى] پيمان شكستنشان لعنتشان كرديم و دلهایشان را سخت گردانيديم [بهطوری كه] كلمات را از مواضع خود تحريف میکنند و بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند به فراموشى سپردند و تو همواره بر خيانتى از آنان آگاه میشوی مگر [شمارى] اندک از ايشان، پس از آنان درگذر و چشمپوشی كن كه خدا نيكوكاران را دوست میدارد). (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ) تغابن، ۱۴ (اى كسانى كه ايمان آوردهاید در حقيقت برخى از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمايند؛ از آنان بر حذر باشيد و اگر ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد بهراستی خدا آمرزندۀ مهربان است). (وَلَا يَأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ) نور، ۲۲ (و سرمایهداران و فراخدولتان شما نبايد از دادن [مال] به خويشاوندان و تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند و بايد عفو كنند و درگذرند. آیا دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟ و خدا آمرزنده مهربان است). سطحی پس از سطح دیگر و مرحلهای پس از مرحله دیگر در کلام خداوند متعال و در اخلاق عظیم محمد و آل محمد ع دیده میشود که قلب انسان را بهسمت اعتدال سوق میدهد و با یک واژه داشتههای قبلی فرد را دگرگون میکند و باور دارم اگر تمام روانشناسان و محققین و مدرسین اخلاق جمع شوند تا سلسلهجلساتی برای رهایی فردی از دام مشکلات ذهنی برگزار کنند، در همین یک عبارت سجاد آل محمد علیهالسلام خلاصه میشود. اینکه تو ببخشی بدون سرزنش و اینکه تو ببخشی برادر یا دوست را بهگونهای که صفحۀ سفید جدیدی را در قلبت برایش باز کنی و نبینی جز پاکی باطن و نیز باید این مسئله را بهعنوان مؤمن مدنظر داشته باشیم که برای ما صفحات لکهدار و سیاهرنگی در مقابل خداوند سبحان قرار دارد. معتقدم که هرکس باید نفْسش را در مقابل خویش قرار دهد؛ قبل از اینکه در قیامت از او پرسیده شود، از خویش بپرسد که رفتار خداوند متعال در برابر گناهانش و کوتاهیهای شبانهروزیاش چطور بوده؟ از روی عدالت و قانون بوده یا از روی لطف و رحمت؟! در این خصوص بارها در دعای جوشن کبیر این جملات را خواندهایم. (یَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا كَثِيرَ الْخَيْرِ يَا قَدِيمَ الْفَضْلِ يَا دَائِمَ اللُّطْفِ يَا لَطِيفَ الصُّنْعِ يَا مُنَفِّسَ الْكَرْبِ يَا كَاشِفَ الضُّرِّ يَا مَالِكَ الْمُلْكِ يَا قَاضِيَ الْحَقِّ) (اى بزرگوار چشمپوش، اى بزرگ نعمتبخش، اى پُرخیر، اى دیرینهبخشش، اى جاویدْلطف، اى دقیقصنعت، اى زدایندۀ اندوه، اى برطرفکنندۀ گرفتارى، اى فرمانرواى عالم هستى، اى حاکم بر حق) امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند: «در عجبم از کسی که از رحمت خدا ناامید میشود و حال آنکه محوکننده گناهان را در اختیار دارد.» از حضرت پرسیده شد محوکنندۀ گناهان چیست؟ فرمودند: «توبه و استغفار.» و نیز فرمودند: «خود را با استغفار معطر و خوشبو سازید تا بوهای گناهان شما را رسوا نکند.» (عینالحیوة، ص 187) دوستان عزیزم تا اینجا با ابزار گذشت برای حل اختلافات آشنا شدیم. برخی از کلام خداوند متعال بود و برخی از آل محمد علیهالسلام. گفتم اختلافات به این خاطر که در عالم تناقضات و جزئیات زندگی میکنیم و به همین سبب اختلافنظرها بین دو دوست یا در خانواده زیاد دیده میشود. در اینجا یعنی در لحظات واردشدن به دولت عدل الهی از خداوند متعال خواستاریم تا اجتماع قلوب را در قلب ما جای دهد و همان طور که سید حسن حمامی فرمود اجتماع قلوب ابتدا بین ارواح ایجاد میشود و سپس در اجسام؛ اما در بسیاری از اختلافات دیده میشود که فردی که حق را از جانب خویش میبیند دائم میگوید که قانون با من است، یا میگوید حق به فلان دلیل با من است، یا میگوید که ادلهای برای اثبات دارم که نشان میدهد حق با من است. البته این را متذکر شوم که این قضایا قبل از اجرای عفو از طرف فرد حقبهجانب است؛ ولیکن دیدهایم که فردی که این جملات را بر زبان خویش جاری میکند حتی اگر ببخشد سرزنش و عتاب را بهدنبال دارد. از قول یکی از مؤمنین میگویم که در اصلاح بین دو فرد تلاش میکرد امیدوارم خدا او را حفظ کند و او را از بهترین افراد تاریخ قرار دهد. او میگفت فرض میگیریم که حق با توست؛ آیا ادلهای داری؟! (منظور پرهیز از ظن و گمان بود) و اگر ادله هم داشته باشی آیا قانون تو را تأیید میکند یا خیر؟! و اگر اینطور باشد که ادله هم داشته باشی و قانون هم تو را تأیید کند آیا کارَت اخلاقی هست یا خیر؟! و اما اگر اخلاقی هم باشد آیا در ذهنت سرزنش طرف مقابل را بهدنبال داری یا خیر؟! در این قسمت و بهعنوان فصلالخطاب و راهحل نهایی از مولایمان سید احمدالحسن علیهالسلام خاطرهای از دکتر علاء السالم را نقل میکنم: «یک روز به فردی شک کردم که شاید مخالف دعوت باشد. روزهای بسیار سخت و دشواری بود. گمان کردم که او میخواهد چیزهایی بدزدد. در کمک به این شخص درنگ کردم؛ سپس با آقا و مولایم احمد سلام الله علیه مشورت نمودم. فرمود: چرا در کمک به این انسانی که میگوید به اضطرار و سختی افتاده درنگ کردی؟ آیا خداوند بلندمرتبه چنین دستور داده؟ آیا دیدهاید که پیامبری از پیامبران، باطن مردم را بکاوند و تفتیش کنند که تو چنین میکنی؟ بدان که اگر سیره و روش مرا میخواهی حتی اگر مرا سادهلوح بدانند و همه به من بخندند برایم آسانتر از این است که خداوند را در حالی ملاقات کنم که به یکی از بندگانش ظلم نمودهام. تو چه میدانی که اگر در کمک به آن انسان کوتاهی کنی در پیشگاه خداوند مسئول خواهی بود و در این خصوص بازخواست خواهی شد!) احمدالحسن اینگونه است... (هنگامی که میگوییم (اللهم صل علی محمد و آل محمد) یعنی میگوییم: ای خدا! حق محمد و آل محمد را ظاهر ساز و مقام عظیم محمد و آل محمد را آشکار بنمای) سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد ۳، سؤال ۱۱۶ (درخواست از خدا با صلوات بر محمد و آل محمد همان طور که بر ابراهیم و آل ابراهیم صلوات فرستاده است یعنی: ای خداوند! قائم آل محمد ص را ظاهر فرما، همان طور که قائم آل ابراهیم ع ـکه موسی ع بودـ را ظاهر ساختی). سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد ۳، سؤال ۱۱۷ (اگر شما به سیره و روش رسول خدا ص و به سیرۀ انبیا و فرستادگان ع مراجعه کنی میبینی که آنها در ابتدای رسالتشان، با اصلاح عقاید و بهویژه توحید آغاز میکنند، سپس سراغ تشریع یا فقه میروند). سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 3، سؤال 120 (مردم و بهویژه علما نباید از حدود خود فراتر روند و آنها باید متوجه این حقیقت باشند و به آن گردن نهند که با تواضعْ حکمت میروید، نه با تکبّر!) سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 3، سؤال 121 (در میان آفریدههای خدا، انسان بیش از همه میتواند به شناخت اسماء الله سبحانومتعال برسد و فطرت انسان وسیعترین و بزرگترین فطرتهاست و همان گونه که در حدیث نیز وارد شده است خدا آدم را بر صورت خود آفرید. سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 4، سؤال 126 (انسان بر آراستهشدن به اسماء خدای سبحان سرشته شده است؛ تا آنجا که او خود به وجه خدای سبحان در میان خلق و نیز اسمهای نیکوی او در خلق تبدیل شود.) سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 4، سؤال 126 (هرگاه انسان واژگونه شود، به باطل سخن میگوید؛ در حالی که سخنگفتن اهل باطل اگر بر عقل سلیمی که امور را به دور از هوای نفس و تعصب در کفۀ ترازو قرار میدهد عرضه شود، جز سفاهت و نادانیِ سست و ناپایدار نخواهد بود). سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 4، سؤال 126 (دعای پیامبران و حضرت ابراهیم ع برای فرزندانشان، فقط برای فرزندان صالحشان بوده، آن هم پس از آگاهییافتن از صلاحیت آنها.) سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 4، سؤال 128 (این چنین نبوده که حضرت ابراهیم ع یا پیامبران ع نگران فرزندان خود باشند، به این جهت که آنها فرزندانشان هستند؛ که اگر چنین بود، آنها گرفتار درجۀ بالایی از خودپسندی و انحراف از صراط مستقیم میبودند (که هرگز چنین نیست!)) سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 4، سؤال 128 (ابراهیم ع و انبیا ع نگران فرزندان صالح خود بودند؛ چراکه آنها اولیای خدای سبحان بودند، نه از اینرو که فرزندانشان هستند. بین این دو تفاوت بسیار زیادی وجود دارد). سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 4، سؤال 128 (چه بسا برخی غافلان از حقیقت چنین گمان کنند که پادشاهی خدای سبحانومتعال در این دنیا محقق شود، و این باطل است؛ چراکه پادشاهی فرعون و نمرود و امثال آنان جز پادشاهی شیطان و حاکمیت نیست) متشابهات، جلد 4، سؤال 133 (خداوند، پادشاهیاش را به هرکدام از بندگان صالحش که بخواهد عطا میکند و لازم نیست که آن شخص حتماً حُکم بِرانَد). سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 4، سؤال 133 (آنچه در طول مسیر انسانیتِ سرکش و متمرّد بر آفریدگارش رخ داده، [این است که] غالباً کسی که خدا به عنوان پادشاه منصوب کرده، حکم نرانده است). سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 4، سؤال 133 (بیشتر کسانی که از آل ابراهیم مُلک و پادشاهی از طرف خدا به آنها داده شد، بر روی این زمین حکمرانی نکردند؛ بلکه شاید برخی از آنان کشته شدند و از طرف سرکشان مورد خشم و ستم قرار گرفتند.) سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 4، سؤال 133 (کسانی که رؤیا را انکار میکنند، ارواحشان منکر وجود خداست: (ولی اينان تنها تو را تکذيب نمیکنند، بلکه اين ستمکاران، سخن خدا را انکار میکنند).) سید احمدالحسن ع، متشابهات، جلد 4، سؤال 134 چرا راهحل فقط مهدی است؟ پاسخ از امام احمدالحسن ع سید احمدالحسن ع در کتاب «حاکمیت خداوند، نه حاکمیت مردم» مینویسد: کسی که قانون را وضع میکند خداوند سبحانو متعال است. اوست آفرینندۀ این زمین و ساکنانش و آنچه را که به صلاح اهل زمین و ساکنانش است میداند؛ از جمله صلاح انسانها، جنیان، حیوانات، گیاهان و موجودات دیگری که از آنها آگاهی داریم یا از آنها بیاطلاع هستیم. او گذشته، حال و آینده را میداند و از آنچه به صلاح جسم و نفْس انسانی و از آنچه بهطور کلی به صلاح نوع انسانی است آگاهی دارد. قانون باید گذشته، حال، آینده، جسم و نفس انسانی، مصلحت فردی و اجتماعی و مصلحت سایر مخلوقات حتی مصلحت جمادات همچون زمین، آب، محیطزیست و... را در نظر بگیرد. حال از چه منبعی غیر از خداوند سبحانومتعال تفاصیل و جزئیات تمامی این موارد میتواند شناخته شود؛ با توجه به اینکه بسیاری از آنها قابل درک و یادگیری نیستند یعنی نمیشود به آنها و خصوصیاتشان علم پیدا کرد و ...؟! به علاوه اگر فرض کنیم کسی همۀ این جزئیات را بشناسد از کجا میتواند قانونی وضع کند که تمام این تفاصیل و جزئیات را در نظر گرفته باشد؟! با توجه به اینکه در عمل برخی از این جزئیات با برخی دیگر در تناقضاند؛ پس مصلحت در چیست و در کدام قانون میگنجد؟ مطمئناً مصلحت در جایی غیر از قانون الهی و شریعت آسمانی نخواهد بود؛ چراکه وضعکنندهاش آفریدگار مخلوقات است و او امور پیدا و پنهان را میداند و او میتواند کارها را هرطور که بخواهد به جریان بیندازد؛ پاک و منزه است او و بسی والاتر است از آنچه شریکش میدارند! و در جایی دیگر در کتاب در محضر عبد صالح مینویسد: «... آیا در قوانین وضعی، حقوق جامعه محفوظ است یا خیر؟ چگونه بین قوانین وضعی و حقوق فرد توازن ایجاد شده است؟ آیا (در این بین) حقوق خداوند لحاظ شده است؟ آیا حقوق محیطزیست لحاظ شده است؟ حقوق حیوانات و گیاهان چطور؟ و نظایر آن ... . وانگهی در قوانین وضعی، نحوۀ ایجاد تعادل بین حقوق به چه صورت است؟ و آیا آنها این نوع تعادل را ایدئال و عادلانه میدانند؟ چگونه حکم میرانند و مبنای آنها در حکم کردن چیست؟! در حال حاضر قوانین وضعی بزرگترین جنایت تاریخ در حق کل افراد بشر را مرتکب شده و این همان پیامدی است که زمین به آن رسیده؛ یعنی اثر گلخانهای که تهدیدی برای نابودی نوع بشر محسوب میشود!» در محضر عبد صالح، ج۲ ص۲۸ و در جایی دیگر در کتاب عقاید اسلام میفرمایند: «مقصود از حاکمیت خدا، تنها در حد قانونگذاری نیست؛ بلکه در سطح اجرا و حکومت نیز هست؛ با اینکه اساساً امکان ندارد کسی قائل به حاکمیت خدا در سطح قانونگذاری، بدون حاکمیت در سطح اجرا و حکومت باشد؛ چون قانونگذاری امری متجدد و بهروز است، پس ناچار باید دریچهای متصل به خدا باشد تا حکم هر مسئلۀ جدید و حادثی را خداوند به او برساند؛ و لازم نیست که خلیفۀ خدا مستقیماً خودش متولّی حکومت شود؛ بلکه لازم است که بر نظام حکومت و بهخصوص بر جان مردم مسلط باشد؛ مانند مسائل ویژۀ مربوط به تصمیمات جنگ و صلح یا قصاص، یعنی احکام اعدام. آنچه بهاختصار از عبارات فوق میفهمیم این است که: - در قوانین وضعشده توسط انسانها، حقوق تمامی موجودات مراعات نشده است؛ - در قانون الهی حق تمامی موجودات لحاظ میشود؛ - حاکمیت ـچه در عرصه قانونگذاری و چه اجراـ مختص خداوند است؛ چون تنها خداوند است که علم مطلق او مصالح و حقوق تمامی موجودات را دربرمیگیرد و باید در هر زمان یک مجری برای قوانین الهی وجود داشته باشد تا از بهروزرسانی قوانین الهی آگاه شود و آنها را بهدرستی اجرا کند. ماجرای خاطرهای که دکتر علاء السالم در شب قدر از امام نقل کردند چه بود؟ در آن لحظه و با شنیدن کلام سید ع، یکآن حس کردم نفسم قطع شد! دکتر علاء السالم در بخشی از سخنرانی خود در شب قدر امسال، به نقل خاطرهای شنیدنی و تکاندهنده از سید احمدالحسن ع پرداخت؛ وی گفت: «... در ماجرایی که یکبار برایم رخ داد، سید احمدالحسن ع مرا هشدار داده و فرمود ـنقلبهمضمونـ این دعوت خداست؛ بر حذر باش که سخنی بگویی که خداینکرده به برپایی فتنهای بینجامد یا تأثیری منفی بر این دعوت الهی داشته باشد. این چیزی است که خداوند برای آن شما را مورد محاسبه قرار خواهد داد؛ و کدام یک از ما هست که بتواند ایستادگی کند و حساب را پشت سر بگذارد؟ از حساب خداوند به خودش پناه میبریم و از عدالت او به خودش پناه میبریم. امام احمدالحسن ع فرمود این سخن بهخاطر حرفی است که من [یعنی دکتر علاءالسالم] به یکی از مؤمنین گفتهام. در نگاه اول شاید در ظاهرِ کلامم چیز بدی نبود؛ زیرا سیره و روش انبیا و اوصیا را به یکی از مؤمنین یادآور شده بودم؛ اما امام ع مرا مورد عتاب قرار داد؛ زیرا بعداً برایم روشن شد که این شخص از کار دست کشیده است و به همین دلیل، تذکر من به این شکل هرگز مناسب نبود. به خاطر میآورم که در همان زمان از من پرسید آیا پیش از آنکه با این کلمات با برادرت سخن بگویی، با خدا مشورت نمودی؟ در پاسخ گفتم خیر. فرمود پس چرا سخن گفتی؟ در پاسخ گفتم به همین دلیل با شما عهد میبندم تا زمانی که زندهام در حضور مؤمنان سخن نگویم. امام احمدالحسن ع رو به من کرد و فرمود: آیا پیش از آنکه با این کلمات سخن بگویی، با خدا مشورت نمودی؟ این هم اشتباه است. حقیقتاً در آن لحظه حس کردم نفس نمیکشم، خفه شدم... گفتم مولای من پس چه کار کنم؟ فرمود همیشه همراه خداوند باش؛ خداوند باعث خواهد شد آنچه را که او میخواهد بگویی و نیز تو را از هر آنچه نمیخواهد بازخواهد داشت. آیا برایت پیش نیامده که تصمیم به انجام کاری بگیری یا بخواهی چیزی بگویی و سپس میبینی نفْست از آن منصرف شده، بدون آنکه علت را بدانی؟ گفتم بله برایم پیش آمده. فرمود آن خداوند است که تو را منصرف نموده و مسیرت را تغییر داده و نخواسته که تو در این مجلس سخن بگویی؛ زیرا تو او را یاد کرده بودی و او نیز تو را یاد نمود؛ بنابراین باید خوب توجه کنیم و خوب حاضر شویم و عنان نفْس و زبان خود را رها نکنیم که هرچه میخواهد بگوید یا هرطور میخواهد قضاوت کند یا هر تصمیمی که میخواهد بگیرد؛ آن هم به این دلیل که ما آن را صحیح میپنداریم. ما در پیشگاه دعوت الهی بزرگی هستیم که تمامی فرستادگان و فرشتگان خداوند آرزوی آن را دارند که امروز به آنها اجازه داده شود تا به قائم آل محمد یا به این دعوت الهی خدمت کنند و ایشان را در تحقق وظیفۀ الهی بزرگش یاری دهند... .» https://t.me/MahdiMedia13/149 https://youtu.be/w_UxBaw88qc سخن سردبیر بسم الله الرحمن الرحیم به لطف پروردگار فرصتی دوباره دست داد تا به بهانۀ انتشار شمارۀ جدید هفتهنامه، با خوانندگان و اندیشمندان گرانمایه سخن بگوییم. طی مدتی که گذشت، با وجود سختیها و مشکلات تا به امروز 100 شماره از هفتهنامۀ زمان ظهور با موضوعات علمی، دینی و اعتقادی و... به همت مسئولین و عوامل تهیه و تولید و نشر مجموعۀ مؤسسه وارثین ملکوت تقدیم حضورتان شد. حال و پس از غیبتی یکماهه، مایۀ خوشحالی و خوشوقتی ماست که با یاری خداوند توانستهایم باز هم با شمارهای جدید در خدمت شما عزیزان باشیم. به امید و یاری خداوند از این شماره، یعنی از شمارۀ 101 به مرور و پلهبهپله تغییراتی را در راستای پیشرفت در ساختار و موضوعات هفتهنامه خواهیم داشت. بخشهای متنوعی مانند مصاحبه، سرگرمی، مسابقه و برخی موضوعات متنوع دیگر را به هفتهنامه اضافه خواهیم کرد. امیدواریم بتوانیم رضایت هرچه بیشتر شما مخاطبین عزیز و گرامی را جلب نماییم. اخلاق پژوهش حكم میکند از تمامی عواملی که در تهیه و تولید و نشر هفتهنامه یاری نمودند تشکر و قدردانی نماییم... تاکنون افراد زیادی همراه این هفتهنامه بودهاند که پایداری این هفتهنامه بدون حمایتهای مستقیم و غیر مستقیم آنان ممکن نبود؛ از مسئولين و دستاندرکاران مؤسسۀ وارثین ملکوت گرفته تا نویسندگان و پژوهشگران و تمام کسانی که تاکنون این هفتهنامه را به هر شکل یاری نمودند...از تمامی این عزیزان قدردانی مینماییم و توفیق روزافزون آنها را از خداوند خواستاریم؛ و نیز از تمامی افرادی كه بهنوعی در تهیه و تولید و نشر این هفتهنامه سهيم بودهاند، اما به دلایل مختلف قادر به نامبردن از تکتک آنها نیستیم، تشکر و قدردانی میکنیم. بیشک این هفتهنامه موقعیت فعلی خود را مرهون حمایتها و تلاشهای این عزیزان است. همچنین از همه عزیزانی که با پیشنهادات و انتقادات ارزشمند خود، ما را در ارتقای کیفی هفتهنامه یاری نمودند سپاسگزاریم. انشاءالله با یاری خدای متعال بتوانیم در این دعوت مبارک مفید بوده و بهوسیلۀ این هفتهنامه، علم اهلبیت علیهمالسلام را به بهترین شکل ارائه دهیم. در پایان، از شما مخاطبین عزیزی که تاکنون همراه هفتهنامه بوده و آن را دنبال نمودهاید، صمیمانه تشکر و قدردانی میکنیم. و از شما عزیزان تقاضا داریم تا با بیان انتقادات و پیشنهاداتتان ما را در ارائۀ هرچه بهتر هفتهنامه یاری نمایید. در پناه خداوند باشید آنچه سید واثق حسینی در سخنرانی شب 25 ماه رمضان دربارۀ ویروس کرونا از سید احمدالحسن نقل کرد روزی از روزها در اوایل شیوع ویروس کرونا ـکه اکنون نیز موجود استـ با سید احمدالحسن صحبت میکردم. به ایشان گفتم از آنجا که این ویروس و این همهگیری، نوعی از عذاب است ـمضمون کلام را نقل میکنم، نه عین کلام راـ اگر این ویروس که در زمین منتشر شده و انسانها را مبتلا میکند نوعی عذاب باشد، طبیعتاً فقط باید تکذیبکنندگان به آن مبتلا شوند؛ پس چرا مؤمنان به آن دچار میشوند؟ چرا برخی از مؤمنین به آن مبتلا میشوند؟ بهرغم اینکه مفروض این است که انسان مؤمن از این مسئله در امان باشد؛ چطور؟ زیرا او به خلیفۀ خداوند ایمان آورده و بهدنبال آن، عذاب او را در برنمیگیرد؛ اما تکذیبکننده، خلیفۀ خداوند را تکذیب کرده و عذاب او را شامل میشود؛ تأکید میکنم که مضمون پاسخ سید احمدالحسن و نه عین کلام او، چنین است: فرمود: در ارتباط با ویروس باید گفت که کور و فاقد شعور است و مؤمن و کافر را تشخیص نمیدهد. کور است؛ خصوصاً که ویروس یک موجود زنده نیست و هرگاه وارد سلول شود و تکثیر پیدا کند در این صورت است که حیات مییابد؛ پس چنانچه ویروس کور باشد و بین مؤمن و کافر تفاوتی قائل نشود، چگونه خواهد دانست که این مؤمن و دیگری کافر است؟! بهعلاوه، اگر عذاب بر مردم نازل شود، یعنی عذاب در محدودۀ معینی بر همه یا بخشی از اهالی زمین نازل شود، در این صورت بهقول معروف شر و بلا همه را در برمیگیرد؛ پس در این هنگام ممکن است همه را مبتلا کند؛ زیرا ویروس کور است و تشخیص نمیدهد؛ پس همه در معرض ابتلا هستند. در ادامه فرمود بهعنوان مثال وقتی که عذاب بر قوم لوط نازل شد خداوند سبحان و بلندمرتبه فرستادگان را بهسوی لوط فرستاد. لوط ناراحت شده بود و ملازم فرستادگان بود؛ زیرا میدانست که قومش برای آنها نقشه و مکر دارند. فرستادگان از لوط چه خواستند؟ گفتند اکنون از شهر خارج شو. و اگر لوط بههمراه مؤمنان در آن شهر میماند ممکن بود عذاب او را در برگیرد؛ زیرا عذاب وقتی که نازل شود بین مؤمن و کافر تفاوتی قائل نمیشود؛ و از آنجا که در هنگام نزول عذاب، لوط از شهر خارج شد عذاب او را در برنگرفت؛ اما اگر عذاب شامل و عمومی باشد چگونه میتوان از آن نجات پیدا کرد؟ امام فرمود در برابر تو دو راه برای نجات وجود دارد؛ راه اول: استفاده از ابزار متعارف برای پیشگیری؛ راه دوم: پناهبردن به خداوند. بسیار مهم است که پناهجستن ما حقیقی باشد. انتهای نقلقول چنانکه گفتم نقل به مضمون بود و نه عین عبارات. منبع: https://t.me/MahdiMedia13/158 کتاب امر به معروف و نهی از منكر معروف: هر آنچه شارع به آن امر یا تشویق کرده باشد. منکر: هر آنچه که شارع از آن نهی کرده باشد. امربهمعروف و نهیازمنکر بر تکتک افراد در جامعۀ مؤمنان واجب است. معروف تقسیم میشود به واجب و مستحب؛ امر به واجب، واجب و امر به مستحب، مستحب است. منکر تقسیمبندی ندارد؛ بنابراین نهی از تمام اقسام منکر واجب است. نهیازمنکر در صورتی که شروط چهارگانۀ زیر برقرار نباشد واجب نیست: اول: (نهیکننده) منکر را منکر بداند تا از اشتباه در معنای منکر در امان بماند و بر هر مؤمنی واجب است که (موارد منکر را) یاد بگیرد. دوم: نهیازمنکر تأثیری داشته باشد؛ اگر گمان قوی یا یقین داشته باشد که تأثیری ندارد واجب نخواهد بود. سوم: کسی که مرتکب منکر شده است بر ادامۀ آن اصرار داشته باشد؛ اگر نشانهای از ترک منکر از آن شخص به او رسید یا آن شخص بهطور کامل دست برداشت نهیازمنکر ساقط میشود. چهارم: در نهیازمنکر مفسدهای وجود نداشته باشد؛ اگر گمان قوی داشت که ضرری به او یا به اموالش یا به یکی از مؤمنان میرسد وجوب آن ساقط میشود. نهی از منکر سه مرحله دارد: 1. با قلب؛ که شامل نگاهکردن با غضب به مرتکب منکر و رویبرگرداندن از او میشود. این مرحله به طور کلی واجب است. 2. با زبان (گفتاری). 3. با دست (عملی). در وهلۀ اول، دفع منکر با قلب واجب است؛ هنگامی که بداند اظهار انزجار او در مرتکبشوندۀ منکر تأثیر میگذارد و از کارش دست برمیدارد. همچنین اگر بداند این کار کافی نیست و نوع خاصی از رویبرگرداندن و قهرکردن لازم است باید آن کار را انجام دهد و به همان بسنده نماید. اگر بداند این حد از انکارِ منکر، آن شخص را از انجام منکر منصرف نمیکند به انکار زبانی بپردازد؛ البته باید در انکار زبانی مرحلهبهمرحله پیش رود و از لحن آرامتر شروع نماید و اگر بههیچوجه دست برنداشت جایز است به انکار عملی متوسل شود ـمثلاً با زدن یا کاری شبیه آنـ و اما اگر به مجروحکردن یا کشتن او نیاز بود این کار بدون اجازۀ امام (ع) جایز نیست. اجرای حدود الهی فقط در زمان حضور امام و فقط برای امام یا شخص منصوب از سوی ایشان برای برپایی این کار جایز است. در صورت عدم حضور امام، مولا میتواند بر مملوک خود حد جاری کند؛ ولی مرد نمیتواند بر فرزند و همسرش اجرای حد نماید. سید احمدالحسن ع، احکام نورانی اسلام، جلد دو خاطرهای تکاندهنده از زبان شیخ صادق محمدی ع دربارۀ سیرۀ امام احمدالحسن ع شب 24 رمضان امسال، گروه «دعوت مهدوی» میزبان شیخ صادق محمدی بود؛ با موضوع «حق برادران در اسلام و ایمان». شیخ صادق محمدی در بخشی از صحبتهای خود دربارۀ خدمت به برادر دینی، خاطرهای تکاندهنده از امام احمدالحسن ع تعریف نمود که از زبان خودشان میشنویم: ماجرایی را بهیاد میآورم...امام احمدالحسن ع به حسینیه میآمد...لباسهایی در حمام بود...یعنی برخی از برادران نمیتوانستند لباسشان را بشویند یا آنکه شستوشوی لباسها را به تأخیر میانداختند تا در فرصتی مناسب این کار را انجام دهند. امام وارد حمام میشد و لباس ها را با دست خود میشست؛ یعنی او شخص را سرزنش نمیکرد و به او نمیگفت چرا لباسها را اینجا گذاشتهای؛ بلکه اگر وارد میشد و چیزی را نادرست میدید تلاش میکرد تا آن را اصلاح کند. امام حتی در این امور و جزئیات نقشی اصلاحی ایفا میکرد. رفتارهایی که ما از ایشان میدیدیم و حقیقتاً در ما چنین رفتارهایی نبود؛ اما وقتی میدیدیم که امام آن کار را انجام میدهد خود را کوچک میشمردیم و با خود میگفتیم او امام است و به این سادگی مشغول شستن لباس است. منبع: https://t.me/MahdiMedia13/156 از مصلوب تا یونس آیا بر اساس کتاب مقدس، یونس علیه السلام از دنیا رفت و سپس زنده شد؟ یکی از روشنگریهایی که امام احمد الحسن علیهالسلام مطرح کردند بحث فوتشدن یونس علیهالسلام در شکم ماهی بود؛ با اینکه ایشان علیه السلام شواهد ثقلینی را ارائه کردند و این شواهد جای هیچ بحثی را باقی نمیگذارد اما میخواهیم به این قضیه در کتاب مقدس بپردازیم و ببینیم که آیا میتوانیم شواهدی را مبتنی بر ثقلین بیابیم؟ «نگاهی به انجیل» در انجیل متی، فصل دوازدهم میتوانیم گفتوگوی عیسی علیه السلام و معاندان دعوت او را مشاهده کنیم که از او آیتی آسمانی درخواست کردند؛ در این گفتوگو نکتهای مهم نهفته است؛ پس از شما میخواهیم با دقت به آن توجه کنید: (۳۹ او در جواب ایشان گفت: «فرقه شریر و زناکار آیتی میطلبند و بدیشان جز آیت یونس نبی داده نخواهد شد. ۴۰ زیرا همچنانکه یونس سه شبانهروز در شکم ماهی ماند، پسر انسان نیز سه شبانهروز در شکم زمین خواهد بود). سؤال: یونس علیه السلام چگونه در شکم ماهی بود و چگونه این ماندن شبیه به ماندن مصلوب علیه السلام در زمین است؟ فرض کنید ما نمیدانیم که یونس چگونه در شکم ماهی بود؛ یعنی نمیدانیم او مرده بود یا زنده! اما میدانیم که جسم مصلوب در حالی سه روز در قبر مانده بود که روح او پیشتر از بدنش جدا شده بود: (۵۰ عیسی [بخوانید شبیه عیسی] باز به آواز بلند صیحه زده، روح را تسلیم نمود. [...] ۵۹ پس یوسف جسد را برداشته، آن را در کتان پاک پیچیده، ۶۰ او را در قبری نو که برای خود از سنگ تراشیده بود، گذاشت و سنگی بزرگ بر سر آن غلطانیده، برفت. ۶۱ و مریم مجْدِلیه و مریم دیگر در آنجا، در مقابل قبر نشسته بودند). (متی 27) پس ماندن یونس علیهالسلام در شکم ماهی، باید شبیه ماندن مصلوب علیه السلام در قبر باشد؛ یعنی در حالی جسم آن دو در آن مکانها وجود داشت که روحشان از بدنشان جدا شده بود! به عبارت دیگر روح یونس علیه السلام هنگامی که در شکم ماهی رفت، از پیکر ایشان جدا شده بود! (همچنانکه یونس سه شبانهروز در شکم ماهی ماند، پسر انسان نیز سه شبانهروز در شکم زمین خواهد بود). بنابراین پاسخ به این پرسش که ماندن جسم و روح آنها در آن مکانها چگونه بود، برای ما بسیار مهم است؛ چراکه عیسی علیه السلام ماندن آن دو را شبیه به هم دانسته است. «اتصال روح به پیکر بیجان مصلوب» نکتهای دیگر که اهمیت فراوانی دارد، این است که طبق اناجیل، مصلوب جانش را بعد از چند روز بهدست میآورد: (۵ اما فرشته به زنان متوجه شده، گفت: شما ترسان مباشید! میدانم که عیسای مصلوب را میطلبید. ۶ در اینجا نیست زیرا چنانکه گفته بود برخاسته است. بیایید جایی را که خداوند خفته بود ملاحظه کنید ۷ و بهزودی رفته، شاگردانش را خبر دهید که از مردگان برخاسته است. اینک پیش از شما به جلیل میرود. در آنجا او را خواهید دید. اینک شما را گفتم). (متی ۲۸) پس میتوانیم بگوییم که در یونس علیه السلام نیز این قضیه صدق پیدا میکند؛ چراکه قضیۀ او شبیه به قضیۀ مصلوب بود؛ به عبارت دیگر روح بعد از چند روز به پیکر بیجان یونس علیه السلام باز میگردد! (فرقه شریر و زناکار آیتی میطلبند و بدیشان جز آیت یونس نبی داده نخواهد شد). «نکتهای مهم در مزمور شانزدهم» طبق سخن شمعون پطرس در اعمال رسولان (ر.ک. اعمال ۲: ۳۱) آیۀ ۱۰ از مزمور ۱۶ دربارۀ مصلوب بود؛ یعنی این آیه: (زیرا جانم را در عالم اموات ترک نخواهی کرد، و قدوس خود را نخواهی گذاشت که فساد را ببیند). عبارت «عالم اموات» در این متن برگردان عبارت عبری «שאול» است؛ پس روح مصلوب علیه السلام به عالم مردگان رفت؛ سؤال: آیا روح یونس علیه السلام نیز به عالم مردگان رفت؟ «نگاهی بر کتاب یونس» کتاب یونس از مجموعه کتب عهد قدیم است که هم مسیحیان به آن اعتقاد دارند و هم یهودیان؛ اما پیش از آنکه به آن نکتۀ مهم بپردازیم، میگوییم که در کتاب یونس حقایقی وجود دارد که قرآن نیز آن را تأیید میکند؛ برای مثال در قرآن میخوانیم: (و یونس از پیامبران بود * هنگامى را كه بهسوى آن كشتى پر [از جمعیت و بار] گريخت، * و با سرنشينان كشتى قرعه انداخت و از مغلوب شدگان شد * پس آن ماهى بزرگ او را بلعيد، در حالى كه سزاوار سرزنش بود. * اگر او از تسبيحكنندگان نبود، * بیتردید تا روزى كه مردم برانگيخته میشوند در شكم ماهى میماند). (صافات ۱۴۰ تا ۱۴۴) و در کتاب یونس میخوانیم: (۶ و ناخدای کشتی نزد او آمده، وی را گفت: «ای که خفتهای، تو را چه شده است؟ [...] ۷ و به یکدیگر گفتند: «بیایید قرعه بیندازیم تا بدانیم که این بلا بهسبب چهکس بر ما وارد شده است؟» پس چون قرعه انداختند، قرعه به نام یونس درآمد. [...] ۱۵ پس یونس را برداشته، در دریا انداختند و دریا از تلاطمش آرام شد. [...] ۱۷ و اما خداوند ماهی بزرگی پیدا کرد که یونس را فرو بُرْد و یونس سه روز و سه شب در شکم ماهی ماند.) (یونس، فصل 1) بنابراین حقایقی در کتب عهد قدیم وجود دارد که نمیتوان آنها را انکار کرد و نمیتوان گفت هرچیزی که در این کتب موجود است، تحریف شده است و حقیقت ندارد؛ بلکه قراردادن آن در کنار ثقلین میتواند به ما نشان دهد که آیا متن تحریفشده است یا خیر. بعد از این مطلب میگوییم آیا میدانید که یونس علیه السلام بر طبق تورات از این عبارت یعنی «שאול» یا «دنیای مردگان» استفاده کرده است؟ (۱ و یونُس از شکم ماهی نزد یهوه خدای خود دعا نمود ۲ و گفت: «در تنگی خود خداوند را خواندم و مرا مستجاب فرمود. از شکم* هاویه «שאול» تضرّع نمودم و آواز مرا شنیدی.) (یونس، فصل 2) این همان عبارتی که پیشتر در مزمور داوود علیه السلام ـکه طبق سخن پطرس دربارۀ مصلوب علیه السلام بودهـ خواندیم؛ و نشان میدهد که یونس علیه السلام در «שאול» یا «دنیای مردگان» بود. این همان حقیقتی است که ثقلین آن را تأیید میکند. «نتیجهگیری» از آنچه در این نوشتار تقدیم شد مشخص میشود که قضیۀ یونس علیه السلام شبیه به قضیۀ مصلوب علیه السلام است؛ بهعبارت دیگر روح از بدن مطهر یونس علیه السلام جدا شد و سپس به عالم مردگان رفت و پس از مدتی به پیکر ایشان متصل شد؛ و این نتیجه را امام احمد الحسن علیه السلام پیشتر بر اساس ثقلین آشکار فرمودند. سلام و رحمت خدا بر ایشان. عبارت «شکم» برگردان کلمۀ عبری «בטן=بطن» است؛ این عبارت در ایوب ۳۲: ۱۸ نیز آمده است و در ترجمۀ قدیم به «باطن» یا «درون» برگردان شده است: (زیرا که از سخنان، مملو هستم و روح باطن من، مرا به تنگ میآورد).