نشریه زمان ظهور شماره 9
"به نام اوکه جریان فکر را در شیارهای باریک مغز مینگرد" سه شنبه 25 خرداد ماه 1395 / 8 رمضان 1437/ 14 ژوئن 2016/ شماره 9 / 4 صفحه سخن سر دبیر ماه رمضان ماه خویشتن داری داود بن کثیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: آیا مراد از نماز و زکات و حج که در قرآن آمده است شمائید؟ ایشان فرمود: اى داود، مراد از نماز و زکات و روزه و حج در کتاب خدا، ما هستیم. (بحارالأنوار ج ۲۴ ص ۳۰۳ ؛ کنز الفوائد2 و ۳) اغلب مردم قبل از شروع ماه مبارک به فکر تدارک برنامه غذایی جامع و در خور شایسته ماه رمضان هستند. حکمتی بس بزرگ از پس این دستور –روزه داری- وجود دارد وآن اینکه مردم به خود آیند که تنها به فکر برطرف ساختن نیاز جسدی خود نباشند. بلکه اندکی به انسانیت خود توجه کنند. مثلاً مردمی را که توانایی تهیه نانی برای رفع گرسنگی ندارند، یاری کنیم و آن احیای روحیه ایثار و هم نوع دوست است. از طرفی دیگر امر روزه ارتباط تنگاتنگی با بعد معنوی پیروی از خلیفه خدا دارد. دنباله روی از خلیفه در صورتی قابل انجام است که انسان در برابر همه خواهش ها ونگرش های خویش مقاومت کند وتقوا پیشه نماید. شاید در روزه ای که با آن از نفس خویش یا منیت گذشته و جز الله وحجت خدا را نبینیم، پیروز گردیم. یعنی انسان از خلق وحشت داشته باشد و با خداوند سبحان اُنس گیرد. بلکه این مسئله آغاز و نهایتی است که نتیجه اش این است که: خداوند همان پاداش نسبت به روزه اش گردد. همان روزه از «منیت ». این مسئله زمانی است که بنده در صراط مستقیم حرکت نماید... بنده از منیت روی گردان شود و درخواست از بین رفتن ظلمت و عدم را -با اخلاص و پاسخ دادن خداوند سبحان و متعال نسبت به دعایش- انجام دهد، فقط خداوند یکتای قهّار باقی می ماند و زمین با نور پروردگارش نورانی می شود.. واین مقام معلمین بشریت انبیاء و اوصیاست. امام صادق(ع) فرمود: امیر المومنین (ع) می فرمود: من علم خدا و قلب بیدار خداوند و زبان ناطق و چشم بینای او و من جنب الله و دست خداوند هستم. التوحيد للصدوق: ص 164 باب 22 ح 1 امام باقر (ع) فرمود: هنگام معراج، رسول الله (ص) فرمود: ای پروردگار حال مومن نزد شما چگونه است؟ فرمود:...بنده به من با چیزی که آن را بر او فریضه نمودم و دوست دارم نزدیک می شود و او با نافله به من نزدیک می شود تا او را دوست بدارم و وقتی که او را دوست داشتم، چشمی می شوم که با آن می بیند و گوشی که با آن می شنود و زبانی که با آن کلام می گوید و دستی که با آن حرکت می دهد. اگر دعایم نمود، جواب خواهم داد و از من طلب نمود به او خواهم داد. کافی ج 2 ص 352 و 353 ونیز در صحيح البخاری: ج 7 ص 190 در تمرین تسلیم وتمرین اظهار نظر نکردن در مقابل خلیفه خدا، نیاز به روزه گرفتن روحی و نفسانی داریم؛ قبل از اینکه به فکر این باشیم که چه رژیم غذایی برای این فصل از سال مناسب است! وچه غذاهایی بخوریم در روز تشنه وگرسنه نشویم . زمینه سازی برای تمکین حجت خدا در این راه پرپیچ وخم روزه یا گذشت از خویشتن و تفکر برای خداوند می تواند نقش بزرگی در خودسازی انسان داشته باشد وفات حضرت خدیجه(ع) را به تمامی مومنان تسلیت می گوییم. 10سال پس از بعثت در چنين روزي ؛ حضرت خدیجه کبری(ع) از دنیا رحلت فرمودند. این قول بنابر نقل 45 روز بعد از رحلت جناب ابوطالب(ع) است. آن حضرت نخستین همسر پیامبر(ع) بود و تا خدیجه(ع) زنده بود نبی گرامی اسلام(ص) همسری اختیار نفرمود. سبقت به اسلام و خدمات او به پیامبر(ص) زیاده از آن است که ذکر شود. در فضیلت آن حضرت همین بس که والده مکرمه حضرت صدیقه طاهره(ع) است و همه ذراری پیامبر(ص) به ایشان منتهی می شوند. آن حضرت هنگام رحلت چند وصیت به پیامبر(ص) نمودند و با آن همه فداکاری و انفاق مال، به پیامبر(ص)عرض کردند: «یا رسول الله! مرا ببخشید که در حق شما کوتاهی کردم. » پیامبر(ص) فرمودند: «حاشا و کلّ! من از شما جز خوبی ندیدم؛ بلکه منتهای سعی و کوشش خود را در حق من نمودی. شما در خانه من زحمات زیادی را متحمل شدی. اموالت را در راه خدا بذل و بخشش نمودی .» آنگاه خدیجه(ع) عرض کرد: «یا رسول الله! شما را وصیت می کنم به این دختر -و به حضرت فاطمه(ع) اشاره نمود- این دختر بعد از من یتیم و غریب است. کسی از زن های قریش او را اذیت نکند. کسی به صورت او لطم های نزند، به روی او داد نزند و مکروهی نبیند .» آن حضرت اولین زنی است که پیامبر(ص) را تصدیق نمود و اول زنی است که در مکه با رسول خدا(ص) نماز جماعت خواند و اول زنی است که ایمان خود را در مکه در میان مشرکین اظهار نمود و اول زنی است که در مقابل دشمن از رسول خدا(ص) دفاع نمود و تمام اموال خود را به پیامبر(ص) بخشید و اول زنی است که ایمانش با قبول ولایت امیرالمومنین(ع) به درجه کمال رسید. رسول خدا(ص) فرمود: «دین من بر پا و مقاوم نشد مگر به دو چیز؛ اموال خدیجه و شمشیر علی بن ابی طالب .» همچنین فرمود: «هیچ مالی به اندازه اموال خدیجه(ع) به من منفعت نرسانده است .» روزی پیامبر(ص) خدیجه(ع )را خواست و در کنار خود نشانید و فرمود: این جبرئیل است و می گوید: برای اسلام شروطی است که عبارتند از: اقرار به یگانگی خداوند متعال، اقرار به رسالت رسولان، اقرار به معاد و اصول این شریعت و احکام آن، اطاعت از اولی الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او یکی بعد از دیگری با برائت از دشمنان ایشان. خدیجه(ع) به همه آن ها اقرار نمود و ائمه طاهرین(ع) به خصوص امیرالمومنین(ع) را تصدیق کرد. پیامبر(ص) فرمود: «هو مولاک و مولی المومنین و امامهم بعدی » یعنی «علی(ع) مولای تو و مولای مومنان بعد از من و امام ایشان است ». آنگاه از خدیجه(ع) در قبول ولایت امیرالمومنین(ع) عهد موکد گرفت. سپس رسول خدا(ص) یک یک از اصول و فروع دین حتی آداب وضو و نماز، روزه، حج، جهاد، صله رحم، واجبات و محرمات را بیان فرمود. سپس پیامبر(ص) دست خود را بالای دست امیرالمومنین(ع) نهاد و خدیجه(ع) دست خود را بالای دست رسول خدا(ص) نهاد و به این ترتیب با امیرالمومنین(ع) بیعت نمود. بحارالانوار: ج 19 ص 63 و امالی طوسی ص 468 و الانوار الساطعه ص 164 و... پرسش/ 148 : در آیه تطهیر -که برای اهل بیت(ع) است- آیا همسران پیامبر(ص) در آیه وارد می شوند یا آنان فقط علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان و مهدیین(ع) هستند؟ خداوند به شما پاداش خوبی دهد. شیخ ظافر انصاری - نجف اشرف پاسخ: بسم الله الرحمن الرحیم والحمدلله رب العالمین درب اخلاص برای خداوند -سبحان و متعال- برای هر انسانی باز است؛ تا از افرادی شود که «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَل ى حُبِّهِ مِسْ يكناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً إِنمَّا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللِّهَ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً « » به خاطر دوستی خداوند، به مسکین و یتیم و اسیر غذا می دهند ما برای خداوند به شما غذا می دهیم و از شما پاداش و تشکری نمی خواهیم. »(انسان 8،9 ) و همراه افرادی شود که «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُورا » «پروردگارشان به آنان نوشیدنی پاکی می نوشاند. »(انسان 21 ) این نوشیدنی که د لها را پاک می نماید و انسان را جزو ما اهل بیت قرار می دهد. هنگامی که انسان از این نوشیدنی پاک بنوشد، پاک می شود. «لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ... وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا « » تا پلیدی را از شما ببرد... و شما را پاک نماید.»(احزاب 33) اما همسران محمد پیامبر(ص) خدیجه(ع) جزو آنان است و برخی از آنان افرادی هستند که خانم نوح و خانم لوط(ع) را ضرب المثل زده است. سیداحمدالحسن وصی و فرستاده امام مهدی(ع) سیداحمدالحسن(ع)جواب المنیر معلم ملکوت پرسش 493 : در خواب زن عمویم که ماه ها پیش از دنیا رفت، را دیدم که با ما صحبت می کرد و از یک خوابی که او دیده بود برایمان می گفت، که ( زن عمویم می گفت : با اینکه او از دنیا رفته بود ولی یک خوابی را دیده بود !) آن مرحومه می گفت : خواب دیده ام که مردم بعد از فارغ التحصیلی از دوره لیسانس از دنیا می رفتند و همانا تو بعد از پایان دوره لیسانس خواهی مرد ! و گویا من در خواب در کلاس سوم دوره لیسانس بودم و نیمی از کلاس سوم و کلاس چهارم مانده تا لیسانس را بگیرم، در حالیکه در حقیقت من دوره لیسانس را خیلی وقت ها پیش به پایان رسانده ام. همچنین زن عمویم چیزی شگفت انگیز و عجیب را یادآور شد و گفت که: تو فارغ التحصیل مدرسه ی سادات بعد از لیسانس خواهد مرد اما به غیر از من اشاره ای نکرد که فارغ التحصیل مدرسه سادات بود ! چرا که بین اهالی منطقه من تنها کسی بودم که در مدرسه اهل بیت ( سادات بشر ) عضو هستم . پاسخ : بسم الله الرحمن الرحیم الحمدولله رب العالمین اللهم صل علی محمد وآل محمد الأئمه و المهدیین و سلم تسلیما . خداوند شما را در هر کار خیری موفق گرداند، رؤیا، در بخشِ تمام عقل و آسمان کلیِ هفتم است. و ملائکه برای اینکه بخواهند موردی را برای شما بیان کنند ، بصورت رمزی از این جهان که آن را می شناسید، بیان می کنند تا درک آن برای شما ممکن باشد چرا که این امر در وجود شما چاپ شده است پس ظاهر کردن آن برای شما توسط ملائکه آسان است. پس دوره های ابتدایی در دین بیانگر معرفت و شناخت ظاهری عقاید وعبادات می باشد. اما دوره ی متوسطه(راهنمای) یا همان شش سال بعد از دوره ابتدایی ، نماد شش آسمان ملکوتی است، که در این دوره انسان به آسمان ملکوتی عروج می کند و پیشرفتی در درک و فهم عبادت و شناخت حقیقت خواهد داشت، همچنین این دوره، دوره ی جهاد نفس و مبارزه با شیطان و هوس های دنیوی و زیورآلات آن است ، که نتیجه ی آن ارتقاء انسان در شش آسمان ملکوتی مثالی و جزئی است! دقیقا همانند انجام تکالیف در دوره ابتدایی است که بعد از اتمام این دوره در دوره ی متوسطه (راهنمایی) آن را به کار می بری- مثلا چگونه می نویسی و می خوانی- برای خواندن کتابها و حل مسأله و یادگیری علوم متفاوت و بدست آوردن معلوماتی در مورد آنهاست . اما در دانشگاه شما در حال یادگیری چگونگی بکار بردن آنهاست و با یادگیری در دانشگاه خودت را برای کمک رسانی به دیگران برای انجام چیزهایی که توانایی آن را نداشتند، آماده می کردی. که این رتبه بندی دقیقا شبیه به ارتقای پیامبران در آسمان هفتم می باشد ، تا برای ارسال و پیامبری آماده شوند و این همانند فارغ التحصیلی از دانشگاه خواهد بود، یعنی اینکه پیامبران هنگام ارسال شدن از جانب خداوند شروع به یاد دادن و تعلیم دیگران می کنند و به آنها کمک می کنند تا در انجام کارهایی که در انجام آنها ناتوان بودند کمکی کرده باشند که تعلیم پیامبران علیهم السلام به کسانی که عاجز بودند بسیار معروف و مشهور است که می توان به فعالیت های اقتصادی حضرت یوسف علیه السلام و پیامبران دیگر اشاره نمود که چگونه در امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دیگران نقش به سزایی داشت . اما نسبت به خواب شما این بخاطر فضل و بخشش خداوند و اخلاص شما برای خداست که شما را در جمع آسمان هفتم قرار داده است ، این خواب یک بشارتی برای شماست که خداوند متعال لطف خویش را به توکامل نمود ! اما مرگ در معنای حقیقی آن همان پیوستن به خداست ، به عبارت دیگر یعنی ترک دنیا و تمسک جویی به خدا و آخرت بعد از معرفت و شناخت حقیقت است، همانطور که امام علی ع فرمودند : (إنما كنت جاراً جاوركم بدني أياماً) همانا من یک همسای های برای شما بودم که برای مدت کوتاهی جسمم همسایه شما بود .( . کتاب کافی ج 1 ص 299 .) حضرت محمد(ص)فرمودند : ( هر کسی که بخواهد شخص مرده ای را ببیند که روی زمین راه می رود به علی بن ابی طالب بنگرد ) . این مسأله را بیشتر برای شما شرح خواهم داد . اولا : زمین = مدرسه ابتدایی یعنی اموری که با چشم دیده می شود و با گوش شنیده می شود . و..و..و.. ، که همه ی این امور بدون عمل، هیچوقت به عالم ملکوت نخواهد رسید ، یعنی انسان همچنان زمینی خواهد بود و علم او از حیطه سطح زمین فراتر نمی رود ، حتی اگر هزاران کتاب دینی و عقاید و عبادات را مطالعه کند. - خداوند تو را موفق بگرداند-به این کلام خداوند متعال توجه کن که می فرماید : ﴿يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾ ( آنها در واقع به امور ظاهری دنیوی عمل می کنند در حالیکه از آخرت در غفلتند ). آیه 7 سوره روم . فکر نکن که مخاطبین این آیه تاجرانی هستند که تجارت آنها را مشغول کرده است، بلکه اینها عالمان دین هستند که مشغول یادگیری و تدریس دین و مسائل عقائدی هستند ولی خداوند به آنها می گوید : ( شما هیچ جیزی نمی دانید ). و عمل شما تنها دنیوی و مادی است و هیچ ارتباطی به جهان آخرت ندارد ! پس انسان اگر چیزی بداند بر او واجب است که به آنچه می داند عمل کند و شرط عمل باید اخلاص در آن باشد تا انسان بتواند در معرفت و حقیقت پیشرفت و ارتقا داشته باشد ، پس شما اگر خواندن و نوشتن را در دوره ی ابتدایی یاد گرفتی و هیچ گونه عملی جهت شناخت در این زمینه نکنی، فرق تو با یک شخص بی سوادی که خواندن و نوشتن را نمی داند چیست ؟ بلکه شاید آن بیسواد، اگر خوب به حرف معلم گوش دهد خیلی بهتر از تو خواهد بود . مگر نمی گوییم که سنگ بسیار بهتر از دل های سنگی است که خیلی وقت ها چیزی را نمی شنوند. ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلكَ فَهِيَ كَالحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإنِّاَ مِنَ الحِجَارَةِ لمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنهَارُ وَإنِّاَ مِنْهَا لمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ المَاء وَإنِّاَ مِنْهَا لمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّ وَمَا اللُّ بغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (سپس دلهاى شما بعد از اين {واقعه} سخت گرديد همانند سنگ يا سخت تر از آن چرا كه از برخى سنگها جويهایي بيرون مى زند و پاره اى از آنها می ىشكافد و آب از آن خارج مى شود و برخى از آنها از بيم خدا فرو مى ريزد و خدا از آنچه می کنيد غافل نيست ) 74 بقره دوما: ملکوت : مدرسه متوسطه که آنها را به شکل معادلاتی برایتان شرح خواهم داد که بیشتر برای تو واضح گردد که این مراحل ششگانه نماد شش آسمان ملکوتی است . شش سال = شش آسمان شش مرحله ای که هرکدام بالاتر و بعد از دیگری است = شش آسمانی که هرکدام بالای دیگری و بعد از آن قرار گرفته است. مطابقت دانشی گذشته برای پیشرفت و شناخت بیشتر = عمل به علمی گذشته برای شناخت و معرفت بیشتر . بنابراین بسیار طبیعی است که فرشتگان نمادی از شش آسمان ملکوتی و پیشرفت و ارتقاء در آنها هستند و یا پایان بخشی از مرحله ی تعلیم در شش سال متوسطه، که بعد از مرحله ابتدایی می باشد، بلکه حتی این نماد از حکمت است تا فرشتگان به این صورت و به این شکل، شناخت و معرفت عالم ملکوت را برای شما به صورت واضحی نمایان سازند . همچنین برای توضیح قرابت و نزدیکی بیشتر این رموز. توجه کن، تو در هنگام درس خواندن در مقطع متوسطه از ابزاری که در مقطع ابتدایی کسب کردی، استفاده می کنی که آنها همان خواندن و نوشتن است، اما آیا این ابزار برای پیشرفت و ارتقاء تو به پایه ی بالاتر کافی است یا اینکه احتیاج به دقت بیشتری برای فهم آنچه را که می خواندی و می نوشتی، لازم بود. به تأکید که به درک و فهم بیشتری نیازمند بودی در غیر این صورت دستیابی به شناخت و انتقال به مرحله بالاتر از مرحله ای که در آن بودی امکان پذیر نیست ، بنابراین ارتقاء و پیشرفت در آسمانهای ششگانه ی عالم ملکوت نیز همان گونه است. پس عمل کردن به چیزی که قبلاً آموختی به تنهایی برای ارتقاء به مرحله ی بالاتر و آسمانی بالاتر از آنچه که در آن بودی،کافی نیست بلکه باید در عمل اخلاص داشت چون عمل بدون اخلاص هیچ اعتباری ندارد، همان گونه که خواندن بدون دقت و فهم هیچ ثمره ای ندارد. مثلاً شاید روزی یک کتابی در دست داشته باشی و مشغول خواندن آن باشی ولی فکر و ذهن تو مشغول یک مشکل خانوادگی باشد بنابراین در موقع بستن کتاب متوجه این می شوی که گویا اصلاً کتاب را باز نکرده ای. به این قرب و نزدیکی رمزی بین آنها دقت کن و ببین که چقدر حکمت آمیز است که ارتقاء ملائکه در آسمانها ششگانه مثلاً به دوره ی تحصیلی متوسطه تشبیه شده است. سوما : دانشکده یا تحصیلات عالی در دانشگاه = آسمان کلی هفتم در اینجا رمز به دلیل مطابقت بین اسم ها می باشد. آسمان هفتم همان آسمان کلی است و شامل جزئیات و امور متنافی و مخالف نیست و همچنین آموزش عالی که بعد از دوره ی متوسطه است همانطور که شائع است ( کلیه =دانشکده) نامیده می شود.. هر چند اشکالی ندارد بر اینکه اصل این اصطلاح از زبان عربی نیست، آنچه که اهمیت دارد اینکه درس خواندن در مقاطع بالاتر به این اسم معروف است ، همچنین همانطور که در بحث گذشته شرح داده ام، تعلیم در دانشکده در حقیقت مطابقت امری با واقعیت است یعنی اینکه انسان از یک جامعه انسانی برای یادگیری بیشتر وارد دانشکده می شود و بعد از اینکه درس خود را به پایان برساند بسوی همان جامعه ای که از آن آمده باز خواهدگشت تا از آنچه که آموخته به دیگران یاد دهد و به مجتمع انسانی سود برساند. یا حداقل می توان گفت که این شخص بعد از فارغ التحصیلی آمادگی این امر ( انتقال علوم به دیگران ) شده است و این گونه است که انسان بعد از پیشرفت و شناخت و معرفت از عالم آسمان کلی هفتم توانایی این را خواهد داشت که علوم خود را به دیگران منتقل کند تا بتواند یک شخص مفیدی برای اصلاح جامعه انسانی خود باشد. برای توضیح بیشتر بگویم : همانا فارغ التحصیلان آسمان هفتم همان پیامبرانی هستند که ممکن است از جانب خداوند به سوی مردم ارسال شوند و یا ممکن است فرستاده نشوند ولی در دو حالت برای دیگران مفید هستند و برای مجتمع انسانی مثمر ثمر می باشند و در دو حالت مردم را به سوی خدا هدایت می کنند . آری، تفاوت زیادی بین پیامبر فرستاده شده و نوع دیگر از پیامبران که فرستاده نشده اند وجود دارد . که برای فهم و درک بیشتر این تفاوت می توانی به کتاب (نبوت خاتمه ) مراجعه کنی . و اما سؤالی که ممکن است به ذهن انسان خطور کند که: هر انسانی چه مرد و چه زن باشد، آیا می تواند پیامبر باشد، یعنی مقام نبوت داشته باشد و به آسمان کلی هفتم ارتقا پیدا کند و علومی را که خداوند متعال یادگیری آن علوم را برای آسان نموده، را بدست بیاورد ؟ در پاسخ باید گفت : آری نبوت در وجود مردان محدود نیست و آنچه که به مردان اختصاص دارد، فقط ارسال از جانب خداست. و درهای ارتقاء و پیشرفت بر روی هر انسانی باز است و تفاوتی بین شخصی با دیگری نیست. پس تفاوتی بین مرد و زن، عرب و غیر عرب ، سفید و سیاه وجود ندارد. این باز بودن درها برای همه انسانها مطابق با قانونی صورت می پذیرد و آن قانون: ( تمام دنیا جهل و نادانی است مگر جایگاه های علم ، و همه ی علم حجت است مگر چیزی که به آن عمل شود ، و همه ی علم ریا و تظاهر است مگر اینکه با اخلاص باشد ، و اخلاص همیشه در معرض خطر بسیار بزرگی است که شخص چگونه آن را به پایان برساند. همه ی مردم در این قانون مساوی هستند خوشا به حال کسانی که می شنوند به لطف خداوند پند می گیرند و اندیشه می کنند از خداوند متعال برای شما آرزوی موفقیت دارم و از شما تقاضا دارم که در دعاهایتان مرا بیاد بیاورید، خداوند در کارهایتان به شما پاداش دهد . والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. أحمد الحسن - صفر/ 143 1 ه انتظار فرج چيست که فضيلت دارد؟ در روايات اسلامی آن چنان مقام و منزلتی برای منتظران موعود بر شمرده شده که گاه انسان را به تعجب وا می دارد که چگونه ممکن است عملی که شايد در ظاهر ساده جلوه کند از چنين فضيلتی برخوردار باشد. البته توجه به فلسفه انتظار و وظايفی که برای منتظران واقعی آن حضرت برشمرده شده، سرّ اين فضيلت را روشن می سازد. در اينجا به پاره ای از فضائلی که برای منتظران قدوم حضرت بقيه الله الاعظم برشمرده شده، اشاره می کنيم: 1-امام سجاد(عليه السلام) منتظران را برترين مردم همه روزگاران بر می شمارند: «... اِنَّ اهلَ زَمانِ غَيبَهِ القائِلُونَ بِاِمامَتِهِ المُنتَظرونَ لِظُهُورهِ افضَلُ مِن کُلِّ اهلِ زَمانٍ ». (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 52 ، ص 122 ، ح 4.) «آن گروه از مردم عصر غيبت امام دوازدهم که امامت او را پذيرفته و منتظر ظهور او هستند، برترين مردم همه روزگاران هستند. » 2-شيخ صدوق در کتاب کمال الدين از امام صادق(عليه السلام) روايت کرده که آن حضرت به نقل از پدران بزرگوارشان -که بر آن ها درود باد- فرمود: «المُنتَظَرُ لَاَمرِناَ کَالمُتِشَحِّطِ بِدَمِهِ في سبيلِ اللهِ ». (ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين)شيخ صدوق(، کمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 645 ، ح 6.) «منتظر امر (حکومت) ما، بسان آن است که در راه خدا به خون خود غلتيده باشد .» 3-در همان کتاب به نقل از امام صادق(عليه السلام) روايت ديگری به اين شرح در فضيلت منتظران وارد شده است: «طُوبي لِشيعَهِ قائِمِناَ المُنتَظِرينَ لِظُهُورهِ في غَيبَتِهِ وَ المُطيعينَ لَهُ في ظُهُورِهِ اُولئکَ اَولياءُ اللهِ الَّذِينَ لَخَوفٌ عَلَيهِم وَ لا هُم يَحزَنُونَ » (همان، ج 2، ص357 ، ح 54 .). «خوشا به حال شيعيان قائم ما که در زمان غيبتش چشم به راه او هستند و در هنگام ظهورش فرمانبردار او. آنان اولياء خدا هستند؛ همان ها که نه ترسی برايشان هست و نه اندوهگين می شوند .» با مشاهده روايات ياد شده ممکن است برای بسياری اين پرسش پيش بيايد که چرا انتظار از چنين فضيلت برجسته ای برخوردار است؟ برای رسيدن به پاسخ مناسبی برای اين پرسش چند نکته اساسی را بايد مورد توجه قرار داد: مقصود از انتظار فرج، انتظار دگرگونی مثبت و گسترده در زندگی بشر و زدوده شدن ناکامی ها و نابسامانی ها از چهره غمزده جامعه انسانی است و پيروزی حکومت عدالت گستر و معنويت گرای مهدوی بر دولت های شرک وکفر و ستم است. پيامبر اکرم (صلی الله عليه وآله) آن را برترين اعمال و عبادات می داند: «انتظار فرج از جانب خدای بلند مرتبه، برترين عمل امت من است .» انتظار فرج، در واقع نوعی آمادگی و استقبال از نيکی ها است. آمادگی برای تلاش و حرکتی مداوم و کوششی خستگی ناپذير همراه با تهذيب نفس، پاک زيستن، حق خواهی و دور ماندن از زشتی ها وآلودگی ها ... بر اين اساس انتظار فرج، فراتر از انتظار معمولی است؛ يعنی انتظاری همراه با آگاهی، بصيرت، درايت، معنويت، آمادگی، حق گرايی، عدل خواهی و... به عبارت روشن تر، انتظار فرج، شناختن رهبر و امام حق وانتظار ياری رساندن به او است. چنين شخصی در غيبت امام، چنان رفتار می کند که گويا در زمان ظهور و حضور او زندگی می کند. به همين جهت شيعه تمامی دشواری ها و کاستی ها را پشت سر نهاده و از خطر انقراض و زوال به دور مانده است. اين نوع انتظار است که دارای فضيلت و ارزش بی شماری است. از مهم ترين رازهای نهفته بقای تشيع، همين روح انتظاری است که کالبد شيعه را آکنده ساخته وپيوسته او را به تلاش، کوشش، جنبش و جوشش وا می دارد. بنابراين اگر «انتظار » را از مکتب شيعه بگيريم، تفاوت چندانی ميان اين مکتب و ديگر مکاتب باقی نخواهد ماند. البته انتظار به همان مفهوم درست آن؛ يعنی اميد به ظهور و قيام عدالت گستر دوازدهمين امام معصوم از خاندان پيامبر کرم، صلی الله عليه و آله. همو که در حال حاضر حجّت خدا، واسطه فيض الهی، زنده و شاهد و ناظر اعمال شيعيان خود و فريادرس آن ها در گرفتاری و ناملايمات است. از آسيبهای مهم در فرهنگ مهدويّت، تفسيرها و برداشتهای نادرست از موضوعات اين فرهنگ اسلامی است. درک و دريافت غلط از مفهوم «انتظار » سبب شده است بعضی گمان کنند که چون اصلاح جهان از فساد به دست امام عصر (عليه السلام) خواهد بود، در برابر تباهی ها و ناهنجاری ها هيچ وظيفهای نداشته و بايد بی تفاوت بود و دست روی دست گذاشت چرا که همه چيز بر عهدهی ايشان است. 1-افرادی که انتظار فرج را به نشستن در مسجد، حسينيه، منزل و دعا کردن برای فرج می دانند، اينها مردم صالحی هستند که به تکاليف شرعی خود عمل میکنند. لکن به فکر اين نيستند که برای فرج کاری بايد کرد. 2-بعضی ديگر انتظار فرج را اين گونه معنا می کنند که ما به اينکه در جهان و بر ملت چه می گذرد، کار نداشته باشيم. تنها تکاليف خود را ادا کنيم تا حضرت بيايند و إن شاء الله همه چيز را دنبال کنند. 3-عده ای نيز می گويند عالم بايد پر از معصيت بشود تا حضرت بيايند. ما نبايد امر به معروف و نهی از منکر کنيم تا گناه زياد و فرج نزديک شود. 4- يک دسته هم از اين فراتر رفته و میگويند: بايد به گناه دامن زد، بايد مردم را دعوت به گناه کرد تا دنيا پر از ظلم و جور بشود و حضرت تشريف بياورند. انتظار واقعی، آماده باش و تحصيل آمادگیهای لازم برای رسيدن به اهداف و خواست ههای مورد نظر است. انتظار، تنها يک حالت روحی نيست. بلکه با توجه به رواياتی که آن را «افضل الاعمال » يا «احب الاعمال » میدانند، يک حالت روحی جريان يافته و شکل گرفتهای است که از معرفت برخاسته و به اقدام و عمل می انجامد. از مَدینه تا مُدَینِه قسمت سوم: يکي از حوادث مشهور در ظهور امام مهدی (ع) روز ابدال می باشد و آن آخرين فرصت برای ايمان آوردن برخی از معاندين دعوت سيد احمد الحسن (ع) می باشد، و آن قبل از نبرد بزرگ است. واز اميرمؤمنان در كي خبر طولانی روايت شده است:... فرمود: «آگاه باش كه اوّلين آنها از بصره و آخرينشان از ابدال است ». بشارة الاسلام ص 48 . «. . . سپس حضرت مهدی عليه السلام با همراهانش به مرج عذراء در دمشق مى آيند در حالى كه بسيارى از مردم به آن حضرت پيوستهاند و سفيانی (بعد از عقب نشينی از عراق) در منطقه رمله فلسطين مستقر میشود تا اينکه سرانجام بين دو لشکر، درگيری پيش می آيد و آن روز ابدال و دگرگونی ها است ... ». (شيخ مفيد، الاختصاص، ص 256 ) ابدال روزیست که لشکر حق و باطل در مقابل يکديگر قرار میگيرند و آخرين نصايح قائم (ع) مبنی بر ياری خواستن و معرفی نهائی خود به عنوان فرزند علی و فاطمه (ع) را به لشکر مقابل ابلاغ می کند و اما شرايط لشکر قائم (ع) از طرفی باعث می شود برخی به لشکر سفيانی پيوسته و برخی با نصايح قائم (ع) از لشکر سفيانی خارج و به لشکر قائم (ع) می پيوندند. و اين البته سبب ترس عده ای از مومنين به اين دعوت مبارک شده است؛ زيرا آنجا اتفاقاتی پيش روست که تعدادی از مومنين از دعوت يمانی (ع) خارج می شوند و به لشکر سفيانی می پيوندند! بنابراين ما در اينجا واقعه پيشرو يعنی ابدال و علت آن را هدف بحث قرار داده ايم. البته همواره بين خروج اول يعنی ظهور قائم (ع) تا خروج نهائی که نزديک به جنگ می باشد، ما شاهد فرآيند ابدال هستيم و آن در روند تبليغی و معرفی قائم (ع) در حين انتشار کتب خود شاهد غربال و ابدالهای مختلفی می باشيم که برخی که تا قبل دشمنی می کردند به ياری قائم (ع) می پيوندند و برخی که مدعی ياری قائم (ع) بودند به جنگ با ايشان می پردازند. خطبه حج سيد احمد الحسن (ع) نمونه ای مشابه از همان خطابه هائی می باشد که دو لشکر در ابدال مجدداً با مضامين آن برای آخرين هشدار رو به رو خواهند شد و آنجائیست که فرياد بر می آورد: اى خفتگان بيدار شويد... اى مردگان بيدار شويد... و همگان را متذکر بيعت فراموش شده با آل محمد (ع) می نمايد. و کربلائی ديگر رقم می خورد. حر بن يزيد رياحی (ره)از کسانیست که در ابدال به حجت خدا پيوست و از لشکر سفيانی زمان جدا شد و توبه کنان به امام حسين (ع) پيوست، بنابراين اگر در مورد چرا و چگونگی ابدال سوال داريم، بهتر است اتفاقات محاصره امام حسين (ع) در کربلا را مجدداً ياد آور شويم. حر را ندای «هل من ناصر ينصرنا » امام حسين (ع) نجات داد. همان طور که ابداليان را ندای قائم (ع) نجات میدهد و اين همان ندا است که مومن حقيقی با شنيدن آن گوئی صدای آشنائی را اجابت میکند و حقيقت اين است که او ميثاقی را اجابت میکند که در گذشتهای فرای زمان بر آن عهد بسته بود. بنابراين کسی که در ابدال به حسين زمان میپيوندد، عهدنامه فراموش شده ای را به خاطر می آورد و آن حاکميت الله می باشد. و اين فرد تا قبل دچار نسيان و فراموشی بود که سيد احمد الحسن (ع) در کتاب سفر موسی (ع) به مجمع البحرين آن را به 5 علت معرفی میکند. اما ندای قائم (ع) سبب بيداری هر کسی نمیشود، تنها نفسی به خطابه قائم (ع) لبيک می گويد که کلام قائم (ع) را هذيان نمیداند و بر احوال قائم (ع) و جدش رسول الله (ص) که اسم قائم (ع) را در شب وفاتش در وصيت خويش می آورد بهتان هذيان نمی بندد. بنابراين آن کس که می شنود و ايمان نمی آورد بر سنت عمر بن خطاب می باشد که بر رسول الله (ص) بهتان هذيان بست و آنکه می شنود و به لشکر قائم (ع) می پيوندد، در ورای معرفتی است که برای ديگران قابل درک نيست و او حقيقتاً به رسول الله (ص) پيوسته و بر حقانيت وصيت او صحه میگذارد، بنابراين او برای رسيدن به شهر علم از درب حقيقی آن يعنی حجت زمان خويش وارد شده است. اميدواريم ياوران امروز حق همگی ياوران فردای حق باشند. آخر الزمان، فتنه ها و بلاها (برگرفته از روايات و آيات قرآن): از آنجا که اهل بيت صلوات الله عليهم به آنچه که از جانب پروردگار برايشان می رسيد راضی بوده اند، در خصوص مصائب و ناراحتی ها صبر کرده و هرگز زبان به شکوه و ناراحتی کردن نمی گشودند. يکی از مهمترين مصائبی که از زبان امام صادق عليه السلام نقل شده در خصوص غيبت قائم آل محمد است. اين مصيبت برای ايشان آنقدر بزرگ و غير قابل تحمل است که ايشان در رثای آن، با چشمانی گريان عباراتی می فرمودند که جای بسی تامل دارد. حال اين سوال مطرح می شود که چگونه می شود امام در اين امر زبان به شکوه گشايد؛ در صورتی که می دانيم ايشان به مقام رضا رسيده اند. با کمی تامل فهميده می شود که اين غيبت در اثر گناه مومنين به واسطه ياری نکردن و نشناختن قائم آل محمد عليه السلام است که در روايات به عنوان غيبت شش ماهه و يا غيبتی با مشخصات خوف برای حفظ جان و مراقب بودن از آن ياد شده است. «سدير صيرفی می گويد به همراهی مفضل، ابوبصير و ابان به خدمت امام صادق (عليهم السلام ) شرفياب شديم. او را مشاهده کرديم که بر روی خاکها نشسته است. لباس خيبری ( بیيقه و آستين کوتاه) بر تن دارد. همچون مادری فرزند مرده گريه می کند. سراسر وجود مقدس آقا را حزن و اندوه فرا گرفته و آثار آن در وجنات صورت آشکار گشته است. رنگ مبارکش دگرگون شده است. سيل اشک که از دلی پر خون و قلبی پر سوز برخاسته، بر گونه های مبارکش فرو می ريزد و چنين زمزمه می کند: «سيدي غيبتک نفت رقادي، و ضيقت عليّ مهادي، و ابتزّت مني راحة فودي، سيدي غيبتک اوصلت مصابي بفجايع الأبد، و فقد الواحد بعد الواحد يفني الجمع و العدد، فما احس بدمعة ترقي من عيني وانين يفتر من صدري عن دوارج الرّزايا، و سوالف البلايا الا مثل بعيني عن غوابر اعظمها و افظعها، و بواقي اشدّها و انکرها، و نوائب مخلوطة بغضبک، و نوازل معجونة بسخطک .» «اى سيد و سرور من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده. عرصه را بر من تنگ نموده. آرامش دلم را از من سلب کرده است. سرور من! غيبت تو مصيبتى جانکاه بر سراسر وجودم فرو ريخته و از دست دادن يکى پس از ديگرى، اجتماعات را پراکنده ساخته. هستى ها را بر باد می دهد. اشکهايی که در اثر بلاها و گرفتارى ها از ديدگانم فرو می ريزد و ناله ها ىي که از اعماق دلم برمی آيد. هر گاه مختصر تسکينى می يابد و به سردى می گرايد، احساس می کنم که مصيبتى جانکاه تر و فاجعه ای اسفبارتر و حادثه هاى دلخراش تر، در برابر ديدگانم مجسم می شود که رويدادهاى تأثر انگيزى است که با خشم تو آميخته و حوادث فاجعه آميزى است که با غضب تو عجين شده است .» سدير می گويد: هنگامی که آقا امام صادق (عليه السلام) را اين چنين پريشان ديديم، دلهاي مان آتش گرفت و هوش از سرمان پريد، که چه مصيبت جانکاهی بر حجت خدا روی داده؟! چه حادثه اسفبار و فاجعه تأث رانگيزى بر او وارد شده است؟! عرض کرديم: «ای فرزند بهترين خلايق، چه حادث هاى بر تو روى داده که اين چنين سيل اشک از ديدگانت فرو می ريزد؟! چه مصيبتی بر تو وارد شده که اشک ديدگانت چون ابر بهارى بر چهره ات سرازير شده است؟! چه فاجعه اى اين چنين تو را بر سوگ نشانده است؟! وجود اقدس آقا امام صادق (عليه السلام) چون بيد لرزيد و نفسهاى مبارکش به شماره افتاد و آنگاه آهى عميق به پهناى قفسه سينه از اعماق دل بر کشيد و به ما رو کرد و فرمود: «صبح امروز کتاب «جفر » را نگاه کردم و آن کتابی است که همه علوم مربوط به مرگ و ميرها، بلايا و حوادث و رويدادهاى توده ها را تا پايان جهان دربردارد. اين کتاب را خداوند به پيامبر خودش و پيشوايان معصوم بعد از او (عليهم السلام) اختصاص داده است. در اين کتاب: تولد، غيبت، درنگ، و طول عمر او، گرفتارى باور داران در آن زمان، راه يافتن شک و ترديد بر دل از آئين مقدس اسلام و بيرون رفتن آنها را از تعهد به اسلام خواندم و ديدم که رشته ولايت، که خداوند بر گردن هر انسانی افکنده، چگونه می گسلد و پيوندشان قطع می شود. دلم سوخت و امواج غم و اندوه بر پيکرم فرو ريخت ». کمال الدين صدوق/ ص 353 خداوند ما را در امتحان بزرگ آخر الزمان حفظ کند. امتحانی که قرين با امر جديد است و اهل بيت انذار داده اند که در آن هر وليجه سقوط مي کند و تنها راه ثبات قدم در آن اعتماد و عمل به روايات اهل بيت می باشد. والحمدلله وحده وحده وحده. ﺑررسی حدﻳث موهوم کتاب اﻟﻠﻪ وﺳنتی ( بررسی دیگر) الف-همان طوری که ابن تیمیهو دوستانش در بسیاری از قضایا می گویندکه این روایت چون در صحیح بخاری و مسلم نیامده، پس اعتبار ندارد .ما همین را به خودشان بر میگردانیم و می گوییم : آیا«کتاب الله و سنتی» در صحیح بخاری و مسلم آمده؟آیا احادیث«کتاب الله و سنتی» در سایر صحاح سته آمده؟آیا در سنن نسائی آمده؟آیا در سنن ابن ماجه آمده ؟آیا در سنن ابی داوود آمده؟آیا در صحیح ترمذی امده؟در هیچکدام از کتب یاد شده نیامده است . پس گذشته از اینکه در صحیحین نیست، در سایر صحاح سته نیز نیست . پس بر طبق نظر بعضی ها که می خواهند در حدیث متواتر ثقلین شبهه ایجاد کنند مثل ابن تیمیه که گفته بود حدیث ثقلین به شکل «کتاب الله و عترتی »چون در صحیح بخاری نیامده است، پس حدیث ضعیف است . ما هم می گوئیم حدیث ثقلین به شکل «کتاب الله و سنتی»چون در صحیحین نیامده است ، پس ضعیف است. در موطا مالک- که بسیاری موطا را جزو صحاح نمی دانند و بنا به قول بعضی ها که موطا هم جزو صحاح سته می باشد – به صورت مرفوع ، مرسل و منقطع بدون ذکر سند آمده است . ب- این روایت در مسند جناب احمد بن حنبل نیز نیامده ، جناب احمد می گوید :هر روایتی که در مسند من نیامد ، بدانید که آن روایت صحیح نیست . ج-علاوه بر این ، برخی از بزرگان که این روایت را آورده اند ، مثل حاکم وقتی نقل می کند ، می گوید :«ذکر الاعتصام بالکتاب و السنه فی هذه الخطبه غریب »«این بسیار غریب و نا آشنا به ذهن می رسد » با توجه به اینکه حدیث ثقلین مجمع علیه و متواتر است . حدیث غریب در برابر حدیث متواتر و مجمع علیه تاب مقاومت ندارد . د- ابو منذر مصری که از علمای بزرگ مصر است وقتی به این روایت می رسد ، می گوید :این روایت صحیح نیست و نمی توانیم به این روایت عمل کنیم . این روایت ضعیف است جناب سقاف از علمای بزرگ اردن وشافعی مذهب است وتالیفات متعدلی دارد.در صحیح شرح عقیده طحاویه صفحه 654 یک تعبیر بسیار زیبایی دارد بسیار تعبیر منصفانه و دوسداشتنی است میگوید:و ما حدیث«ترکت فیکم ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی ابدا کتاب الله و سنتی الذی یردده الناس فیما بینهم و یقوله الخطباالا المنابر فحدیث موضوع مکذوب وضعه الامویون و اتباعهم لیصرفوا الناس انهاذا الحدیث الصحیح فی العتره فانتبه لذالک جدا و قد ذکرک جمیع طرق و بینت فی ما اسانیده من الکذابین و الوضاعین فی اخر کتابی صحیح صفه صلاه النبی صلی الله علیه و اله سلم.فا رجع الیه ان شئت التوسع.صحیح شرح عقیده تحاویه صفحه 654»«این حدیث کتاب الله وسنتی که مردم همواره در زبانشان است و خطبا بر بالای منبر این حدیث کتاب الله و سنتی را بیان میکنند،این حدیث ساختگی و جعلی و دروغ است این حدیث را دودمان بی امیه جعل کرده اند و اتباع بی امیه ادامه میدهند چرا؟ برای اینکه مردم صحیح کتاب الله و عترتی منصرف کنند» بعد میگوید خواننده عزیز با این مسئله ای که من گفتم من تمام اسانید این کتاب را ذکر کرده ام راویان کذاب ودروغ پرداز و جاعل که در اسانیدش بوده انهارا بیان کرده اند. بخاری و مسلم و سائرصحاح آن را نقل نکرده اند. احمد ابن حنبل:جمعته و انتقیته من اکثر من سبع مئه الف وخمسین الفا فما اختلف المسلمون فیه من حدیث رسول الله (ص) فارجعوا الیه فان فجدتموه فیه والا فلیس بحجه.ذهبی ،سیر اعلام النبلا،ج یازده ،ص329 خود احمد ابن حنبل مقید به روایت صحیح است ،این روایت را ندارد. (3) نظر علممای اهل سنت در ضعف حدیث (کتاب الله و سنتی) این مورد را از علمای اهل سنت بیان کردیم که خود حاکم نیشابوری نقل میکند:کتاب الله و عترتی ،هذا صحیح علی شرط شیخین .حاکم.المستدرک.ج 3 ،ص 109 .درمورد کتاب الله و سنتی هم نقل میکند :کتاب الله و سنتی ،ذکر الاعتصام بالسنه فی هذه الخطبه غریب.حاکم.المستدرک.ج1 ص93 جالبترین چیزی که ما نقد کردیم که اشاره داشتند این روایت روایت موضوع و دروغی است،و اننا حدیث ترکت فی کم ماانتمسکتم بهما لن تضلوا بعدی کتاب الله و سنتی الذی یردده الناس فیما بینهم و یقوله الخطبا علی المشایر فحدیث موضوع مکذوب وضعه الا مویون و اتباعهم لیصرفوا الناس عن هذا الحدیث الصحیح فی العتره ،فانتبه لذلک جدا». بی امیه این روایت را جعل کردند تا اینکه مردم را از حدیث صحیح در عترت منصرف کنند صحیح شرح العقیده طحاوی صقحه 654. (4)مخالفت خلفا با حدیق و سنتی ما این مسئله را به صورت مفصل توضیح دادیم که مخالفت های ابوبکر با سنت پیامبر (ص) بود و همچنین اتش زدن حدود پونصد روایت رسول خدا (ص) بود که ابوبکر در روزهای اخر زندگی این روایات را جمع کرد و ان ها را اتش زد. « جمع ابی الحدیث عن رسول الله (ص) فکان خمسمائه حدیث فبات لیلته یتقلب قالت فغمنی فقلت لای شی تتقلب لشکوی او لشی بلغک فلما اصبح قال ای بنیه هلمی الاحادیث التی هی عندک قالت فجئته بها فدعا بنارفاحرقها ».ذهبی ،تذکره الحفاظ ،ج1،ص5 همچنین ممانعت ابوبکر از نقل روایت بود:ان الصدیق جمع الناس بعد وفاه نبیهم فقال انکم تحدثون عن رسول الله (ص) احادث تختلفون فیها والناس بعدکم اشد اختلافا فلا تحدثو عن رسول الله شیئا فمن سالکم فقولوا بیننا وبینکم و کتاب الله فاستحلوا حلاله وحرمواحرامه».ذهبی تذکره الحفاظ،ج1،ص2. بعد از ابوبکر مخالفت های عمر ابن خطاب بود که ایشان هم دستور داد قال زید بن یحیی حدثنا عبد الله بی العلا قال سالت القاسم ان یملی علی احادیث فمنعنی وقال انالاحادیث کثرت علی عهد عمر فناشد الناس ان یاتوه بها فلما اتو بها امر بتحریقها». روایت رسول خدا(ص)را جمع کردند و دستور داد همه ان هارا اتش زدند.ذهبی،سیر اعلام النبلا،ج5،ص59. همچنسن دستور داد :«ان عمر بن الخطاب رضی الله عنه اراد ان یکتب السنه ثن بدا له ان لا یکتبها ثم کتب فی الامصار من کان عنده شی فلیحمه»«فردی حق ندارد روایات را بنویسد و نزد هرکس روایتی است،ان را محو کند ». خیب بغدادی ،تقیید العلم ،ج1،ص53 الحاد چالشی در راه جوامع بشری: در زیر ساختارهایی که ابتدا جوامع انسانی بر آنها ساخته شده است مسائلی گنجانده شدند که تاثیر چشم گیری در راه تکامل جوامع داشتند این مسائل ممکن است ریشه در ذات آدمی دارند ، ذات بشری جوهری کوشا و کنجکاو دارد که دائما در حال جستوجوی پاسخ های برای پرسش های او است این پرسش ها در واقع بیشتر جنبه حقیقتی دارند یعنی به دور حقیقت وجود وی و موجود اصیل گردش می کنند با این همه جوامع در مسیر یافتن حقیقت به چند فرقه تقسیم شدند که با گذر زمان این فرقه ها شکل متکاملی به خود گرفتند گروهی از مردم در مسیر یافتن مراد خویش اعتقاد به وجود ، موجود اصیل یا خالق یا پرودگار نمودند بعضی دیگر در میان راه به این نتیجه رسیدند که راهی برای یافتن این موجود نیست یا به اصطلاح اذعان کردند که نمی دانند موجود اصیل وجود دارد یا خیر و از پاسخ به این سوال عاجز هستند این دو گروه تقریبا در یک کفه ترازو قرار می گیرند زیرا در میان آنها هیچ تضادی وجود ندارد به این دلیل که گروه دوم اعتقادی مخالف با گروه اول ندارند ، ساده تر بگویم که هنگامی یک شخص بخواهد با عقاید دیگری مخالفت کند واضح است که باید اعتقادی متضاد با آنها را مطرح نماید، حال اگر این شخص چیزی در خورجین خویش ندارد دیگر دلیل وجود نخواهد داشت که با دیگران مخالف باشد اما گروه سوم گروهی است که در این میان ادعا این را می کنند که علاوه بر این که دلایل برای اثبات وجود خداوند نیافتند بلکه دلایلی را مطرح می کنند که این قضیه را در جهت مدعای خویش ثابت می کند در حقیقت منکر وجود خالق یا موجود اصیل هستند ، این گروه با این ادعا این گونه همه ی ذات و جوهر آدمی را زیر سوال می برند چگونه ؟؟ باید بگویم که هر فردی در ذات خویش دافعی یا محرکی دارد که خویشتن را درجهت جستوجوی حقیقت یا موجود اصیل سوق می دهد، همگان میدانند که جوامع بشری در راه یافتن حقیقت یا بهتر است بگوییم آنهایی که به وجود خالق اعتقاد دارند در این طریق هر کدام مسیرهای جداگانه ای را طی کردند تا در نهایت به مصادیق مختلفی منتهی شدند لکن این امر آ نها را از حیطه دینداری خارج نمی کنند ، گروه سومی که چندی پیش درباره آنها سخن گفتیم در حقیقت کفه دیگر ترازو هستند یعنی بعد از گذر سالها از تاریخ جوامع بشری و ظهور اولین تمد نها دیگر الحاد یا عقیده گروه سوم دیگر به شکل قبلی باقی نمانده است بهتر بگوییم که در قرون گذشته الحاد بر پایه معادلات کلامی و شکیات نفسانی استوار بوده است لکن در عصر امروزی با پیشرفت علم ، الحاد به شکل الحادی علمی سازمان یافته پدیدار شد که این امر عرصه را بر دین داران تنگ کرده است در این مقاله قصد این است که بیان کنم پاسخ های که قبلا به پرس شهای ملحدین داده م یشد دیگر در این زمان کار ساز نیست زیرا یک ملحد به راحتی ادعا می کند که می تواند با دلایل آزمایشگاهی وجود خدا را انکار کند ، البته باید بگوییم این دلایل در طی مراحل استدلال توسط ملحدین دستخوش تغییر می شوند یعنی این که حتی افراد آکادمی و متفکر در راه استدلال گاهی اوقات بی دلیل بعضی از نقاط استدلال را کم یا از آنها چشم پوشی می کنند مثلا؛ هنگامی که آقای داوکینز در بخش نظریه پیدایش اقدام به توجیه احتمالات تشکیل اولین اگانیسم همانند ساز می کنند این امر را به وضوح مشاهده می کنیم مقصود این است که حتی نزد این افراد صداقتی که انتظار می رود یافت نمی شود ، در نهایت وقتی که جوامع بشری سالیان دراز تحت بیانات رصین ادیان ( منظور ارشادات اصل دین از زبان خلفا اللهی نه یاوه گویی های مردان دین ) به درجات والای اخلاقی رسیدند اینک جریان الحاد علمی با استفاده از مغالطه های کلامی که در استدلالات خویش به کار می برد ، تلاش های این مردان خدا را زیر سوال می برد بهترین مثال : در 1400 سال پیش در زمانی که بشریت دانشی به نام زیست شناسی یا زیست شناسی به نام داوکینز را نمی شناخت انسان هایی زندگی کردند که آگاهانه اقدام به ایثار حقیقی می نمودند حال در عصر امروزی آقای داوکینز که واقعا تازه به دوران رسیده شعار ایثار حقیقی را با افتخار سرمی دهد و با افتخار اذعان می کند که کسی تاکنون قادر به انجام این امر نبوده و در اه تحقق آن گام برنداشته است؟؟؟!!! مسئله تأسف بار این است که در این میان افراد جاهلی وجود دارند که سرهای خویش را به نشان تائید بدون هیچ سابق اندیشی و اطلاع از تاریخ تکان می دهند(که با مراجعه به صفحه وکانال توهم الحاد در سری مقاله های گفتگوی دوستانه شاهد این امر خواهید بود ) ،چالش دیگر الحاد که برای جوامع تاکنون مبهم باقی مانده است چگونگی جریان بخشی به تمایلات خطرناک درونی انسان است در دین این امر به شکل ترهیب و ترقیب درمان شده است هرچند در بیشتر موارد حجج الهی مردم را به انجام عمل طبق انسانیت ( نه از روی ترس و طمع ) دعوت نمودند و در بیشتر مواقع مثمر بوده است ، که دلالت بر این دارد رفتار آدمی طبق انسانیت در دین از انجام کاری بخاطر ترس از عقاب یا طمع به پاداش به مراتب بالاتر و نزد خلفا اللهی پسندیده تر است امام علی می فرماید: ( مردم در اطاعت از خدا سه دسته هستند 1:بازرگانان 2: بنده ها و نوکران 3: مردان آزاده) ، به نظرم این سخن مانند آفتاب نیمه روز پرواضح بوده و بر سخن بنده دلالت عمیقی دارد، مسئله عدم وجود راه کار جایگزین برای کنترل جریانات و تمایلات درونی حتی زندگی بزر گترین و سرشناس ترین اشخاص ملحد مانند : برتراندراسل را تحت شعاع قرار داده است ( می توانید این امر را با مراجعه با کانال و صفحه فیس بوک توهم الحاد در مقاله نوشته برادر ادیب انصاری مشاهده کنید) ، در نهایت باید بگوییم غرض از این مقاله این نیست که مردم را از جست وجوی حقیقت بازدارم بلکه مراد این است که بیان کنم آنچه که امروز تحت عنوان الحاد سوق داده می شود جوا بگوی نیازهای درونی بشر نیست همچنین سخنان علما و مردان دین نیز از این امر عاجز هستند لکن با مراجعه بااصل دین و فرمایشات پرچم داران انسانیت ( انبیا وخلفای الهی) به راحتی قادر به جریان بخشی به تمایلات دورنی خواهیم بود. یحیی انصاری گروه توهم الحاد